جمع بندی فلسفه خلقت انسان

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فلسفه خلقت انسان

با سلام، یکی از همکلاسی هام از معلم دینیمون پرسید که "فلسفه خلقت انسان چیه؟" معلممون هم جواب داد که "اگه خدا انسان رو خلق نمی کرد، کارش ناقص میشد"، حالا میخواستم از دوستان و کارشناسان محترم خواهش کنم تا این جمله رو که "اگه خدا انسان رو نمی آفرید، کارش ناقص میشد" رو بیشتر توضیح بدن و اینکه چرا خدا ناقص میشد؟ با تشکر. در پناه حق.

با نام الله





کارشناسان بحث: استاد صدیق

0123456;403943 نوشت:
با سلام، یکی از همکلاسی هام از معلم دینیمون پرسید که "فلسفه خلقت انسان چیه؟" معلممون هم جواب داد که "اگه خدا انسان رو خلق نمی کرد، کارش ناقص میشد"، حالا میخواستم از دوستان و کارشناسان محترم خواهش کنم تا این جمله رو که "اگه خدا انسان رو نمی آفرید، کارش ناقص میشد" رو بیشتر توضیح بدن و اینکه چرا خدا ناقص میشد؟ با تشکر. در پناه حق.

باسلام
مسئله فلسفه و هدف از خلقت و آفرینش انسان از مسائل حیاتی و مهم و دامنه دار در مورد انسان است. دیدگاه های متفاوتی در این زمینه بیان شده است. قران کریم نیز در چند مورد به این مسئله اشاره کرده است و هدف از افرینش را چند مسئله معرفی نموده است. بررسی این مسئله به مقدماتی نیاز دارد.
مقدمه اول: هر انسان عاقل و حکیمی از کارهایی که انجام میدهد، اهدافی دارد. خواه اهداف مادی و خواه اهداف معنوی
مقدمه دوم: اهداف موجودهای محدود از کارهای خود، رفع کمبودها و نیازهای خود نیازهای مادی و نیازهای معنوی و روحی
مقدمه سوم: خداوند متعال با توجه به اینکه وجودی نامحدود است، کارهایش به خاطر رفع نیازها و کمبودهای وجودی اش نیست.
مقدمه چهارم: خداوند متعال، فیاض است و مبدئی است که موجودات را در تحت حمایت خویش گرفته و انان را پرورش میدهد.
مقدمه پنجم: کمال موجودات، ارتقای وجود است که در طی کردن مسیری طولانی بوجود می آید و انسان باید با پای خود این مسیر را طی کند و با اراده و تصمیم خویش، به ان برسد. و با اجبار نمیتواند به آن برسد.
مقدمه ششم:خداوند متعال بوسیله اوامر و تکالیف و برنامه های تربیتی ادیان و شرایع، به کمک نیروی عقل ادمی امده و مسیر را برایش مشخص کرده است.
مقدمه هفتم: در حدیث شریفی از امام حسین علیه السلام بیان شده که خداوند متعال انسانها را برای شناخت خودش افرید، و زمانیکه او را بشناسند، از عبادت و بندگی غیر او بی نیاز میشوند و فقط او را میپرستند.«علل الشرایع، ج 1 ص 9؛ تفسیر المیزان، ج18 ص 423)
مقدمه هشتم: در حدیث شریفی از امام کاظم علیه السلام بیان شده که چون خداوند انسانها را براى هدف تكاملى آفريده وسائل آن را از نظر تكوين و تشريع فراهم ساخته و در اختيار او گذارده است. «ان الله خلق الجن و الانس لیعبدوه و لم یخلقهم لیعصوه»(التوحید، صدوق، ص 356؛)
مقدمه نهم: هدف از افرینش سایر موجودات غیر از انسان نیز، رسیدن فایده و کمک به انس و جن در مسیر کمال خودشان است. در حدیث مشهور قدسی خطاب به حضرت ختمی مرتبت بیان شده که اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم و هدف از افرینش را وجود نازنین ایشان به عنوان انسان کامل معرفی کرده است.«لولاک لما خلقت الافلاک»(بحارالانوار، ج 14 ص 406 )
با توجه به این مقدمات، آنچه از آیات و روایات به دست می آید این است که هدف نهایی خداوند از آفرینش انسان این است که او را به کمال لایق خودشان برساند. فلسفه عبادات و نیایشهای انسانی نیز برای همین منظور است. تكامل، هدف نهايى افرینش است.اگر در آیات و روایات به موارد دیگری همچون عبادت«ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(ذاریات/56) و معرفت خودش«کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف»(مصباح الشریعه، ص 108) به عنوان فلسفه خلقت اشاره شده، تماما به همین مطلب اشاره دارد و به منظور کامل شدن انسان و رسیدن به قرب اوست.(درخشان پرتوی از اصول کافی، ج1 ص 238) زیرا عبادت و معرفت نظری به ذات خداوند و شناخت او، دو وسیله گرانبها برای سیر این مسیر پر پیچ و خم و حساس است. شناخت خداوند
به کمک این مباحث روشن میشود که هدف خداوند از افرینش انسان، به کمال رساندن او بوده و هدف از افرینش جهان، رسیدن انسان به این کمال مطلوب خودش بوده است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که اگر انسان خلق نمیشد، فلسفه خداوند از خلقت و آفرینش تأمین نمیشد.

در مورد این که چرا خدا انسان را آفرید؟ در جواب می گویند: برای این که انسان به حد کمال برسد. حال اگر کسی نخواهد به کمال برسد چطور؟
برای دریافت کامل پاسخ توجه به نکات ذیل مناسب است.
1. خداوند چون که حکیم است این دنیا را بیهوده نیافریده است و الا لازمه بیهوده آفریدن دنیا و انسانها این است که خداوند کار بیهوده انجام داده است و هدفی از این کارش نداشته است و حال آن که خداوند مبرّای از لغو است. چون لازمه لغو، نقص در وجود خداوند است و همچنین اگر خداوند انسانها را بیهوده آفریده بود، عذاب و ثواب معنایی نداشت. در قرآن هم آیاتی است که خداوند به این مطلب تصریح می فرمایند: مثلا ما خلقتُ الجنّ و الانسَ إلا لیعبُدون [1]جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادتم، یا آیات دیگری مثل سوره هود، آیه 119.

پس اگر کسی بگوید نمی خواهم به کمال برسم، خلاف خواست خداوند سخن گفته است چون خداوند که خالق دنیا است آن را با هدف خلق کرده است

2. انسان موجودی است مرکب از جبر و اختیار به این معنا که در اموری مختار است، می تواند انجام دهد، می تواند انجام ندهد. اما در یک دسته از امور از خود هیچ اختیاری از خود ندارد، به دنیا آمدن او، مرد یا زن بودن, در کجا به دنیا آمدن، کارکرد دستگاه های داخلی بدنش مانند ضربان قلب و ... هیچ کدام در اختیار خود انسان نیست. در این گونه امور خداوند از مجاری و عللی که مقرر فرموده عمل می کند. اما دسته ای از کارها کاملا در اختیار انسان ها است و بدون شک یکی از آن امور، کمال خواستن یا نخواستن است. او میتواند طریق کمال را بپیماید و به سعادت جاویدان برسد، یابه سوی سقوط و تباهی سیر کند.

بنابر این می توان گفت که انسان اگر نخواهد به کمال برسد، می تواند خداوند را عبادت نکند. چون مطابق نص آیات قرآن، رسیدن به کمال مطلوب انسانی تنها از طریق عبودیت و بندگی خداوند میسر است کسی که عبادت خدا را ترک کند سرنوشتی جز تباهی در انتظارش نیست. اما گوینده این سخن در واقع نمی داند از چه چیزی سخن می گوید و به احتمال زیاد نه از کمال مطلوب آدمی تصویری در ذهن دارد که چنین ساده و آسان از کنار آن می گذرد و نه از عواقب سقوط و تباهی که در انتظارش هست. آن روز که معنای این سخن برایش معلوم گردد بسیار دیر است و ندامت برایش سودی ندارد. [2]

3. انسانی که به زبان می گوید من طالب کمال نیستم و نمی خواهم به کمال برسم، در واقع به خود دروغ می گوید، شاهد مطلب آن است که اگر او در احوال نفس خود تأمل کند، بالوجدان در می یابد که خواهان کمال است. و این سخن را که من نمی خواهم طالب کمال باشم نیز، از سر کمال خواهی می زند. چون می بیند که عبادت و بندگی مشقت دارد و انسان را ملزم می کند که از بسیاری از لذت های دنیوی دست بر دارد. او از آن جا که لذت های دنیوی را کمال خود میداند و عبادت را مانع بر سر راه این کمالات به حساب می آورد، خواهان آن است که عبادت خداوند نکند. در حقیقت، چنین شخصی مصداق کمال را اشتباه گرفته است و به اصطلاح سوراخ دعا را گم کرده است.

4. خداوند کمال جویی را در فطرت انسان قرار داده است و او نمی تواند از فطرت خود بگریزد.

او همیشه کمال جو و کمال طلب باقی خواهد ماند، اما ممکن است این ویژگی فطری او به محاق رود و گرد هوا و هوس جلو دید او را بگیرد و او نتواند کمالات حقیقی انسان را از کمالات حیوانی که شایسته مقام انسان نیست، تمییز دهد. آن روز که خداوند او را در قیامت به صورت سیمای درونش که همان سیمای یک حیوان است، محشور کند، متوجه می شود که چه اشتباه بزرگی نموده است.

5. انسانها عبد و بنده خدا هستند و عبد در همه چیز باید تحت فرمان مولی باشد.

در قرآن آیات زیادی وجوددارد که تصریح می کنند انسانها و غیره ... همه بنده و عبد خدایند. در سوره مائده آمده است: إنْ تُعذّبهُم فانّهم عبادک [3] اگر آنان را عذاب کنی باری بندگان تو هستند.

در این جمله کوتاه، نفوذ تصرفات خود مختارانه مولا را در عبد تعلیل می کند و مشتمل است بر این دلیل که خداوند مولا و مالک اوست و عقل حکم می کند به این که مولی می تواند، به هر نحوی که بخواهد در بنده خود تصرف کند و تنها تصرفاتی را تجویز نمی کند که زشت و بد باشد، آن هم نه از جهت رعایت حال و احترام بنده، بلکه از جهت رعایت احترام خود مولی و اینکه این گونه تصرفات زیبنده ساحت مولویت نیست و لازمه این معنا این است که بنده نیز باید در آنچه که مولایش او را بدان تکلیف کرده و از او خواسته اطاعت و پیروی کند و هیچ عملی را که خوشایند مولی نیست، عبد در آن مستقل و خود مختار نخواهد بود و حق ندارد به میل خودش عمل کند و الا گرفتار عذاب مولا خواهد شد و مستحق عذاب خواهد بود.

این آیه مشعر به این نکته است که عبد هیچ چیزی از خود ندارد: ضربَ الله مثلاً عبداً مملوکاً لایقدر علی شیء [4] خداوند بنده ای را مثال زده که ملک دیگری است و خود قادر بر هیچ چیزی نیست... پس چون خداوند مالک و خالق حقیقی دنیا و انسانهاست، همین سلطنت حقیقه و ملکیت واقعی پروردگار، منشأ واجب بودن اطاعت موجودات و مخصوصاً آدمیان در برابر اراده تشریعه (یعنی دستورات دینی و احکام شرعی) خداوند است و باید از تمام دستورات خدا، چه دستوراتی که درباره کیفیت عبادت دادن و چه قوانینی که باعث اصلاح امر انسانها است و مایه کمال و سعادت دنیا و آخرتشان می باشد، اطاعت کنند.

6. اگر این بنده به وجدان خود مراجعه کند، خود را اخلاقاً موظف می داند که خداوند را عبادت کند. چون این همه نعمت ها که خداوند به او داده است، شکری لازم دارد.

الآن که در دنیا زندگی می کند هم غرق نعمتهای خداوند است. عقل انسان در اینجا حکم به وجوب اطاعت و شکر منعم (نعمت دهنده) می دهد و انسان موظف است (به حکم عقل) در مقابل این همه نعمت خداوند سر تعظیم و شکر را پایین بیاوردو به دستورات او عمل کند. [5]

پس اگر کسی بگوید من میلی به کمال ندارم، در حقیقت با نوع آفرینش خود که خداخواهی است مخالفت کرده و برخلاف سرشت خود سخن رانده است. شهید مطهری (ره) این بحث را به طور مبسوط در کتاب فطرت مطرح کرده اند، و در آن جا سخن از گرایش های مقدس در انسان رانده اند.

ایشان می فرمایند: در انسان حقیقت جویی و گرایش به خیر و فضیلت و گرایش به جمال و زیبایی و گرایش به خلاقیت و عشق و پرستش و... وجود دارد و اینها جزء فطریات و ذات هر انسانی هستند. [6] آیا اگر کسی گفت من از زیبایی بدم می آید کسی حرف او را باور می کند؟ آیا اگر کسی گفت من از عشق و حقیقت متنفرم حرف صحیحی گفته است؟
________________
[1] - ذاریات، 56.

[2] - یونس: 54.

[3] - مائده: 118.

[4] - نحل: 175.

[5] - سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، ناشر موسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، چاپ ششم، 1423، ص 12.

[6] - مطهری، مرتضی، فطرت، ص 74.

0123456;403943 نوشت:
با سلام، یکی از همکلاسی هام از معلم دینیمون پرسید که "فلسفه خلقت انسان چیه؟" معلممون هم جواب داد که "اگه خدا انسان رو خلق نمی کرد، کارش ناقص میشد"، حالا میخواستم از دوستان و کارشناسان محترم خواهش کنم تا این جمله رو که "اگه خدا انسان رو نمی آفرید، کارش ناقص میشد" رو بیشتر توضیح بدن و اینکه چرا خدا ناقص میشد؟ با تشکر. در پناه حق.

سلام
انسان به منزله میوه درخت وجود است اگر انسان نباشد این درخت بی ثمر است
چون انسان موجودی است که کمالات همه موجودات را به نحو اعلا و اشرف در خود جمع می کند
پس او ثمره این درخت بیکران است
والله الموفق

صدیق;405345 نوشت:
خداوند متعال، فیاض است و مبدئی است که موجودات را در تحت حمایت خویش گرفته و انان را پرورش میدهد.

با عرض سلام
از این جمله چنین بر می آید که وجود موجودات چیزی خارج از جریان کلی آفرینش جهان است. چیزی شبیه به این که: خداوند موجودات را نیاز مند حمایت یافته و آنها را حمایت میکند همانطور که انسان اگر موجودی مثل یک پرنده زخمی را بیابد آن را حمایت میکند.

صدیق;405345 نوشت:
کمال موجودات، ارتقای وجود است که در طی کردن مسیری طولانی بوجود می آی

در مورد سایر موجودات غیر از انسان، ارتقای وجود چه معنایی دارد و مسیر طولانی آن چیست؟

صدیق;405345 نوشت:
هدف از افرینش سایر موجودات غیر از انسان نیز، رسیدن فایده و کمک به انس و جن در مسیر کمال خودشان است.

موجوداتی در کائنات، میلیارد ها سال پیش بوجود آمده و از بین رفته اند. موجوداتی در حال حاظر در کائنات هستند که فقط از نظر زمانی در این مقطع از زمان وجود دارند ولی تاثیر احتمالی انها بر کره زمین میلیونها سال دیگر رخ خواهد داد و موجوداتی هم واقعا در میلیونها سال دیگر بوجود خواهند آمد. فایده و کمک آنها به انسان چیست؟

صدیق;405345 نوشت:
با توجه به این مقدمات، آنچه از آیات و روایات به دست می آید این است که هدف نهایی خداوند از آفرینش انسان این است که او را به کمال لایق خودشان برساند.

اگر هدف رسیدن به کمال است، چرا عوامل باز دارنده از رسیدن به کمال وجود دارند؟ اگر هدف خداوند رسیدن انسان به کمال است چرا عوامل باز دارنده را اجازه وجود داده است؟

صدیق;405345 نوشت:
بنابراین می توان نتیجه گرفت که اگر انسان خلق نمیشد، فلسفه خداوند از خلقت و آفرینش تأمین نمیشد.

آیا میتوان از این جمله این نتیجه را گرفت که فلسفه حداوند از خلفت و آفرینش نیازمند خلقت انسان بوده؟

با تشکر

محمدی;405623 نوشت:
اگر خداوند انسانها را بیهوده آفریده بود، عذاب و ثواب معنایی نداشت.

با عرض سلام
ارتباط عذاب و ثواب با هدف مند بودن آفرینش انسان چیست؟

محمدی;405623 نوشت:
ما خلقتُ الجنّ و الانسَ إلا لیعبُدون [1]جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادتم

ما انسانها با دانش و توان محدودی که داریم، اگر محصولی را برای هدف خاصی بسازیم، تا جاییکه در توان داریم عوامل بازدارنده برای رسیدن به هدف را از پیش پای محصول بر میداریم. با توجه به توان نامحدود خداوند، چرا عوامل بازدارنده انسان برای عبادت خداوند وجود دارند؟

محمدی;405623 نوشت:
اما در یک دسته از امور از خود هیچ اختیاری از خود ندارد، به دنیا آمدن او، مرد یا زن بودن, در کجا به دنیا آمدن، کارکرد دستگاه های داخلی بدنش مانند ضربان قلب و ... هیچ کدام در اختیار خود انسان نیست. در این گونه امور خداوند از مجاری و عللی که مقرر فرموده عمل می کند.

در مورد به دنیا آمدن و محل آن درست است ولی تمام موارد دیگری که ذکر فرموده اید در حال حاضر (ممکن) است. این موضوع خللی در استدلال شما ایجاد نمیکند؟

محمدی;405623 نوشت:
انسانی که به زبان می گوید من طالب کمال نیستم و نمی خواهم به کمال برسم، در واقع به خود دروغ می گوید، شاهد مطلب آن است که اگر او در احوال نفس خود تأمل کند، بالوجدان در می یابد که خواهان کمال است. و این سخن را که من نمی خواهم طالب کمال باشم نیز، از سر کمال خواهی می زند. چون می بیند که عبادت و بندگی مشقت دارد و انسان را ملزم می کند که از بسیاری از لذت های دنیوی دست بر دارد. او از آن جا که لذت های دنیوی را کمال خود میداند و عبادت را مانع بر سر راه این کمالات به حساب می آورد، خواهان آن است که عبادت خداوند نکند. در حقیقت، چنین شخصی مصداق کمال را اشتباه گرفته است و به اصطلاح سوراخ دعا را گم کرده است.

با این ترتیب به نظر میاید علیرغم اینکه خداوند انسان را برای رسیدن به کمال آفریده ولی راه رسیدن به کمال را در او (نهادینه) نکرده است. در مقام مقایسه میتوانم به نیاز حیوانی (سیری) در انسان اشاره کنم. در انسان - و حتی تمام جانداران - رفع گرسنگی و سیر شدن نهادینه شده است و در هر شرایطی انسان برای نجات از گرسنگی تلاش میکند.

با تشکر

به نام خدا

گاهی سوال میشود : هدف از آفرینش انسان چیست ؟و سوال پرسشگر این است که : چرا خدا من را آفرید ؟ من نمیخواستم پا به عرصه ی گیتی بگذازم!!!!! چرا آفریده شدم تا اینهمه مصیبت در زندگی تحمل کنم؟!!

 

برای پاسخ به این سوال ؛ ابتدا باید به این نکته توجه داشت که قبل از خلقت ، ما موجودیتی نداشتیم تا اینکه با آفرینش یا عدم آفرینش خود موافقت یا مخالفت کنیم !

([=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]الإنسان : 1 هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا)
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد] آيد كه چيزى درخورِ يادكرد نبود.

اما برای تبیین پاسخ حلی باید به چند مقدمه دقت کنیم :
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]
 

ا- پروردگار عالم فیاض علی الاطلاق است .( زیرا هیچکدام از موانع فیض رسانی یعنی جهل ، عجز و بخل در حضرت ایشان وجود ندارد).

2- انسان ممکن الوجود است ( اگر علتی برای وجود داشتن آن یافت شود موجود میشود) .

3- بودن و هستی ِ مطلق بهتر و مطلوب تر است از نبودن و نیستی

حال با توجه به مقدماتی که عرض شد چون انسان قابلیت بوجود آمدن را دارد ( ممکن الوجود است) و هستی انسان بهتر و مطلوبتر است از نیستی و از جهت دیگر پروردگار عالم فیاض هست نتیجه میگیریم که اگر ما لباس هستی بر تن کرده ایم مقتضای فیاضیت پروردگار عالم بوده است.

اما این سوال بیشتر توسط کسانی مطرح میشود که نقصی یا ضربه ای در زندگی متوجه انان شده است که باید گفت در این مورد باید سوال را ابتداءا از خودشان بپرسند که چرا با سوء اختیار به این مرحله رسیده اند نه اینکه چرا خدا ما را خلق کرده است؟!!!!!!!!!!! برای روشن تر شدن مساله مثالی را تقدیم میکنم : علم همیشه بهتر از جهل می باشد. حال اگر کسی از علم سوء استفاده کرد و با آن بمب اتم ساخته و خساراتی را به بشریت وارد کرد ؛ باید بگوییم علم بد است یا اینکه این شخص از علم سوء استفاده کرده ؟ قطعا جواب این است که : علم همیشه خوب است ولی این فرد از علم استفاده سوء کرده است. دقیقا در مورد سوال ما نیز چنین میباشد یعنی نباید گفت وجود و خلق نامطلوب بوده است بلکه بعضی از انسانها با سوء مدیریت ؛ خود را در تنگنا و مشکلات قرار داداه اند.[=Times New Roman][=Times New Roman]
[=Times New Roman][=Times New Roman]

در این صورت اگر خدا انسان رو نمی آفرید چه اتفاقی می افتاد آیا اجباری برای آفرنش انسان بود؟

چرا خدا انسان را آفرید؟
این سوال ممکن است زمانی رخ دهد که آدمی یا خود با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکند و از آن ها بی تاب شده و یا اینکه مشکلات و مصایب دیگران را میبیند و از رنج آنها رنج میکشد. اما سوال مزبور لزوما برخاسته از مسائل احساسی و اموری چون بی تابی و رنج و درد نیست و میتواند فارغ از مسئله شرور و نقش اختیار انسان در تحقق آنها، به ذهن هر جویای حق و حقیقتی خطور کند. بنده با این نگاه به سوال مذکور مینگرم.
از اینکه که بگذریم، سوال اصلی ناظر به فلسفه خلقت انسان است نه فلسفه خلقت اعم از انسان و غیر انسان. گرچه پاسخی که به مساله خلقت انسان داده می شود میتواند توسعه داده شده و شامل غیر انسان هم شود اما به نظر میرسد مناسب این است که در چارچوب پرسش بحث کنیم تا گرفتار مباحث فرعی نشویم.
پاسخ به سوال ذکر شده در گرو تبیین دو امر است: شناخت خدا به عنوان خالق، و شناخت انسان به عنوان مخلوق.
خدا در فرهنگها و دیدگاه های مختلف به صورتهای گوناگونی تعریف میشود و ما در حال حاضر خدایی که اسلام معرفی میکند را محور بحث قرار میدهیم. خدای واحدی که هیچ نقص و نیستی در او راه ندارد. لطفا دقت کنید: هیچ نقص و نیستی. بر این اساس تمامی صفات و حالاتی که در شأن چنین موجودی نباشد را باید از او نفی کرد و از آن جمله است بخل، ناتوانی، جهل، لغو و... . همچنین تمام صفاتی که نیک و خالی از نقص است را میتوان به او نسبت داد مانند فضل، قدرت، علم، حکمت و... . وقتی با دقت در بی نقص بودن خدا فکر کنیم میتوانیم با قطع و یقین بگوییم خدا میتواند خالق هم باشد و موجوداتی را بیافریند. چون با توجه به تعریفی که از خدا داریم آنچه به نظرمان مانع از خلقت باشد در خدا وجود ندارد. حال سوال این است که آیا خدا دست به خلقت هم زده است؟ خدایی که توانایی خلق کردن دارد آیا به این قدرت جامه عمل پوشانیده است؟ گمان نمیکنم کسی منکر تحقق خلقت باشد. پس خدا خالق است.
درباره انسان نیز ممکن است تعاریف دقیقی ارائه شود اما آنچه محل بحث ماست همان موجودی است که همه شناختی فی الجمله از او داریم. باید توجه داشته باشیم ما درباره چیزی که وجود ندارد بحث نمیکنیم بلکه درباره موجودی بحث میکنیم که قرنهاست وجود یافته و هنوز هم وجود دارد که نمونه آن خود ما هستیم. پس درباره امری موهوم نظیر اژدهای ده سر صحبت نمیکنیم همانگونه که درباره امری ناممکن و غیرقابل تحقق مانند مربع سه گوش هم صحبت نمیکینم. درباره امری واقعی و قابل تحقق صحبت میکنیم. درباره انسان مخلوق.
حال به سوال اصلی برمیگردیم: فلسفه خلقت انسان چیست؟ و جواب آن معلم دینی را بازگو میکنیم: اگر خدا انسان را خلق نمی کرد، کارش ناقص میشد. چرا کار خدا ناقص میشد؟ روشن است، زیرا از خدایی که هیچ مانعی برای خلق کردن ندارد توقعی جز این نمیرود که به انسان یعنی موجودی که قابلیت وجود دارد، هستی بدهد. خدا به انسان هستی داده زیرا هم خدا شایسته وجود دادن بوده و هم انسان شایسته دریافت وجود بوده.
با این حساب دیگر صحبت از مجبور بودن خدا در آفرینش انسان جایی ندارد، مجبور بودن، خود، نشان از نقص است و خدای ما خالی از نقص است. خلقت ناشی از جبر جابر نیست بلکه مقتضای ذات باری است. همچنین خلقت انسان ناشی از نیاز خدا هم نیست زیرا نیازمندی هم نقصی در ساحت خداست.
اگر میشنویم که در باب فلسفه خلقت گفته میشود: انسان خلق شد تا تکامل یابد، تا خدا را عبادت کند، تا خدا را بشناسد و... همه به دو نکته بیان شده اشاره دارند یعنی بی نقص بودن خدا و قابلیت انسان برای وجود یافتن و ترقی در آن. انسان مخلوق خدایی بی نقص است بنابراین خلقت او خالی از حکمت نیست و انسان قابلیت خلق شدن داشته است و این قابلیت همسو با حکمت الهی است. انسانی که قابلیت دارد وجود داشته باشد و اینکه در او نهادینه شده تا از این وجود با کمک عقل و شرع در مسیر کمال استفاده کند چرا نباید خلق شود؟
انسان میتواند به قله های کمال دست یابد و در سرای آخرت به ثواب و سعادت ابدی چنگ زند و اگر نمیرسد و خود را به ورطه عذاب می اندازد باید به خود مراجعه کند که چرا با خود چنین کرده است:
مسیرت مشخص* امیرت مشخص* مکن دل دل ای دل* بزن دل به دریا
یک پرسش: اگر قرار است انسان به کمال برسد پس موانع چرا؟ به نظر میرسد این سوال برخاسته از درک ناقص از کمال و نیز دنیاست؟ آیا کمال لزوما باید در شرایط فاقد مانع انجام گیرد. گمان نمیکنم کسی میان ایندو ملازمه ای قایل باشد بعلاوه که ما در دنیای تزاحمات زندگی میکنیم. پس انتظار شرایط آسان کمال، نوعی غیرواقع بینی آمیخته با راحت طلبی است. بعلاوه:
آهن را دهی گر آب و آتش، دشنه ی فولاد می گردد
دلم از اين خرابيها بُـوَد خوش، زانكه مي‌دانم
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد
آیا این کمال جویی به خواست انسان بوده یا به او تحمیل شده است؟ این سوال دچار یک مشکل منطقی است و میتوان گفت غلط است زیرا اعمال اراده و اختیار انسان زمانی معنا دارد که او به عنوان موجودی مختار پا به عرصه وجود گذاشته و خلق شده باشد. در این صورت آیا معنا دارد بگوییم چرا خدا قبل از خلقت انسان از انسان نظرخواهی نکرد که او را در مسیر کمال قرار دهد یا خیر؟
امیدوارم آنچه بیان شد مورد استفاده قرار گیرد. نظرات سازنده شما را با تمام وجود انتظار میکشم.
والسلام

چالشگر;406218 نوشت:
در مورد سایر موجودات غیر از انسان، ارتقای وجود چه معنایی دارد و مسیر طولانی آن چیست؟

باسلام
ارتقای وجودی به معنای کمال یافتن و رسیدن به درجات قرب الهی، منحصر در موجودات دارای عقل و شعور است. برخی این کمال را از ابتدادارند و ارتقا برای انان راه ندارد مانند فرشتگان و برخی دیگر، از ابتدا ندارند و به تدریج درجات کمال و نقص را میپیمایند.
اما موجودات دیگر، به نظر میرسد تکامل وجودی به معنایی که گذشت ندارند و تنها در کیفیت و کمیت عوارض بدن و جسمشان تغییر میکنند.

چالشگر;406218 نوشت:
موجوداتی در کائنات، میلیارد ها سال پیش بوجود آمده و از بین رفته اند. موجوداتی در حال حاظر در کائنات هستند که فقط از نظر زمانی در این مقطع از زمان وجود دارند ولی تاثیر احتمالی انها بر کره زمین میلیونها سال دیگر رخ خواهد داد و موجوداتی هم واقعا در میلیونها سال دیگر بوجود خواهند آمد. فایده و کمک آنها به انسان چیست؟

اولا با احتمالات نباید بحث کرد. اینکه موجوداتی هستند که الان بی فایده اند و تأثیر انها میلیونها سال دیگر روی میدهد به درد بحث علمی نمیخورد.
ثانیا: اینکه موجوداتی قبلا بوده اند و الان نیستند نشان نمیدهد که برای انسان فایده ای ندارند. فایده که تنها فایده و تأثیر مستقیم نیست بلکه به صورت غیر مستقیم نیز یک موجود میتواند در جهان افرینش فایده داشته باشد. مثلا یک کرم به تنهایی شاید به درد انسان نخورد ولی همین کرم اگر نباشد، قسمتی از چرخه حیات مختل میشود و مثلا جریان تجزیه بدون ایراد و اشکال مواد نباتی و گیاهان مختل میشود. یا مثلا موجوداتی که در سالهای متمادی قبل وجود داشته اند و حتی شاید قبل از بوجود آمدن انسان بر روی زمین، این نیز منافاتی با بیان بنده ندارد. زیرا این موجودات نیز در چرخه حیات و آفرینش نقشی را ایفا میکردند و تأثیری را داشتند که برخی از آنها تا کنون ادامه دارد. مثلا گیاهان و درختانی که شاید صدها هزار یا ملیونها سال پیش در زیر زمین دفن شده اند یا صدفها و موجودات دریایی آن زمانها، اکنون به صورت معادن نفت و زغال سنگ و ... در آمده و به درد انسانها میخورد.
ثالثا: اینکه موجودی بعد از انسان باشد، اول کلام است و نه علم به آن رسیده و نه متون دینی چنین چیزی را میگوید. بلکه شاید برعکس بتوان گفت که متون دینی برخلاف این مطلب را میگوید و معتقد است که دنیای مادی تا زمانی ادامه دارد که انسانی بر روی زمین باشد و با مرگ تمام انسانها، قیامت برپا شده و دنیا نیز از بین میرود.

چالشگر;406218 نوشت:
اگر هدف رسیدن به کمال است، چرا عوامل باز دارنده از رسیدن به کمال وجود دارند؟ اگر هدف خداوند رسیدن انسان به کمال است چرا عوامل باز دارنده را اجازه وجود داده است؟

اما این مطلب نیز جزئی از مسیر تکاملی انسان است. مثلا فرض کنید معلمی میخواهد شاگردش را تربیت کند یا مطلبی را به او یاد بدهد، این معلم گاه برای اینکه مطلبی بهتر در ذهن او جای بگیرد، هیچ کمکی به او نمیکند و او را مجبور میکند که خودش جوابی برای آن مطلب پیدا کند. وقتی خداوند انسان را بر روی زمین فرستاد، قصدش این بود که در طول زندگی در دنیا و در کنار تمام مشکلات و سختی ها، در عین ا ینکه زندگی میکند، خوب و صالح بماند و از زشتیها پرهیز کند.

چالشگر;406218 نوشت:
آیا میتوان از این جمله این نتیجه را گرفت که فلسفه حداوند از خلفت و آفرینش نیازمند خلقت انسان بوده؟

بله با توجه به نکاتی که در پست مربوطه بیان شد، معلوم میشود که هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رسیدن او بوده است و اگر سایر موجودات را نیز خلق کرده، برای این بوده که این هدفش تأمین شود و بهتر محقق شود. حال اگر انسان خلق نمیشد، این هدف خداوند از خلقت جهان و عالم تأمین نمیشد.

[=arial black]

روزنه;408071 نوشت:
در این صورت اگر خدا انسان رو نمی آفرید چه اتفاقی می افتاد آیا اجباری برای آفرنش انسان بود؟

با نام خدا و عرض سلام
در مورد خلقت انسان توسط پروردگار عالم باید دو مقوله ی ضرورت خلقت و رابطه ی ان با جبر تفکیک قایل شویم .
اما در مساله ی ضرورت خلقت انسان باید عرض شود با توجه به در نظر گرفتن علم ، قدرت و فیاض بودن پروردگار عالم از جهتی و وجود مقتضی برای خلقت انسان با توجه به ممکن الوجود آن ؛ حکم به ضروری بودن خلقت انسان میکنیم ( اما ضرورت و وجوب خلقت در این بحث ، ضرورت و وجوب کلامی است نه ضرورت و وجوب فقهی)
در بیان تمایز بیت این دو وجوب باید عرض کنم وجوب فقهی به معنای حمل کردن تکلیفی بر دیگری است که قطعا این معنا در باب ساحت ربوبی بی معنا خواهد بود ؛ اما وجوب کلامی به معنای کشف ضرورت از طرف انسان است که با در نظر گرفتن شانیت پروردگار عالم و اوصاف الهی به این نتیجه منتج میشود در سوره مبارکه انعام آیه دوازدهم میفرماید پروردگار عالم رحمت را بر خود واجب کرده است :
قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُون
بگو: «آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ كيست؟» بگو: «از آنِ خداست» كه رحمت را بر خويشتن واجب گردانيده است. يقيناً شما را در روز قيامت- كه در آن هيچ شكى نيست- گِرد خواهد آورد. خودباختگان كسانى‏اند كه ايمان نمى‏آورن
اما آیا حکم کردن به این ضرورت تلازمی با موجب ( به فتح جیم) بودن یا همان مجبور بودن الهی دارد؟ پاسخ منفی است ؛ اما برای تبیین این پاسخ باید عرض شود فاعلی موجب و مجبور است که فعل را از روی اراده و علم انجام ندهد و یا اینکه بر خلاف میل و مخالف ذات باشد و اين امور همه، از ساحت قدس الهي به دور است؛ چون علم و قدرت او عَين ذات اوست و هرگز مخلوق او مخالف با ذات و مجعول او بر خلاف ميلش نيست، پس چگونه ممكن است او فاعل موجَب به فتح باشد؟
بنابراین هم در خلقت انسان و هم در مساله دوام فیض باید به این نکته مهم توجه داشت که دایمی بودن و دایمی نبودن یک فعل دخلی در قادر بودن یا نبودن فاعل ندارد بلکه معیار اختیاری بودن فعل این است که از باب قدرت و علم صادر شود که فیض و خلق پروردگار عالم قطعا چنین می باشد و این یعنی عدم جبر در باب خلقت انسان و آفرینش در ساحت باری تعالی .
و آیات زیادی در قران کریم بر قدرت بی انتهای الهی اشاره دارد .
قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير
بگو: «بار خدايا، تويى كه فرمانفرمايى هر آن كس را كه خواهى، فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى، فرمانروايى را باز ستانى و هر كه را خواهى، عزت بخشى و هر كه را خواهى، خوار گردانى همه خوبيها به دست توست، و تو بر هر چيز توانايى.
سوره آل عمران آیه 26

روزنه;408071 نوشت:
در این صورت اگر خدا انسان رو نمی آفرید چه اتفاقی می افتاد آیا اجباری برای آفرنش انسان بود؟

با نام خدا و عرض سلام
در مورد خلقت انسان توسط پروردگار عالم باید در دو مقوله ی ضرورت خلقت و رابطه ی ان با جبر تفکیک قایل شویم .
اما در مساله ی ضرورت خلقت انسان باید عرض شود با توجه به در نظر گرفتن علم ، قدرت و فیاض بودن پروردگار عالم از جهتی و وجود مقتضی برای خلقت انسان با توجه به ممکن الوجود آن ؛ حکم به ضروری بودن خلقت انسان میکنیم ( اما ضرورت و وجوب خلقت در این بحث ، ضرورت و وجوب کلامی است نه ضرورت و وجوب فقهی)
در بیان تمایز بیت این دو وجوب باید عرض کنم وجوب فقهی به معنای حمل کردن تکلیفی بر دیگری است که قطعا این معنا در باب ساحت ربوبی بی معنا خواهد بود ؛ اما وجوب کلامی به معنای کشف ضرورت از طرف انسان است که با در نظر گرفتن شانیت پروردگار عالم و اوصاف الهی به این نتیجه منتج میشود در سوره مبارکه انعام آیه دوازدهم میفرماید پروردگار عالم رحمت را بر خود واجب کرده است :
قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُون
بگو: «آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ كيست؟» بگو: «از آنِ خداست» كه رحمت را بر خويشتن واجب گردانيده است. يقيناً شما را در روز قيامت- كه در آن هيچ شكى نيست- گِرد خواهد آورد. خودباختگان كسانى‏اند كه ايمان نمى‏آورند
اما آیا حکم کردن به این ضرورت تلازمی با موجب ( به فتح جیم) بودن یا همان مجبور بودن الهی دارد؟ پاسخ منفی است ؛ اما برای تبیین این پاسخ باید عرض شود فاعلی موجب و مجبور است که فعل را از روی اراده و علم انجام ندهد و یا اینکه بر خلاف میل و مخالف ذات باشد و اين امور همه، از ساحت قدس الهي به دور است؛ چون علم و قدرت او عَين ذات اوست و هرگز مخلوق او مخالف با ذات و مجعول او بر خلاف ميلش نيست، پس چگونه ممكن است او فاعل موجَب به فتح باشد؟
بنابراین هم در خلقت انسان و هم در مساله دوام فیض باید به این نکته مهم توجه داشت که دایمی بودن و دایمی نبودن یک فعل دخلی در قادر بودن یا نبودن فاعل ندارد بلکه معیار اختیاری بودن فعل این است که از باب قدرت و علم صادر شود که فیض و خلق پروردگار عالم قطعا چنین می باشد و این یعنی عدم جبر در باب خلقت انسان و آفرینش در ساحت باری تعالی .
و آیات زیادی در قران کریم بر قدرت بی انتهای الهی اشاره دارد .
قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير
بگو: «بار خدايا، تويى كه فرمانفرمايى هر آن كس را كه خواهى، فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى، فرمانروايى را باز ستانى و هر كه را خواهى، عزت بخشى و هر كه را خواهى، خوار گردانى همه خوبيها به دست توست، و تو بر هر چيز توانايى.
سوره آل عمران آیه 26

.

سلام

در مورد خلقت انسان خلقت انسان خاصی هدف بوده است ؟؟؟ یا خلقت هر انسانی؟؟؟

[=times new roman]حافظ غزل شمارهٔ ۱۵۲
در ازل پــرتــو حــســنــت ز تــجـلـی دم زد---- عــشـق پـیـدا شـد و آتـش بـه هـمـه عـالـم زد
جـلـوه‌ای کـرد رخت دید ملک عشق نداشت---- عـیـن آتـش شـد از ایـن غـیـرت و بر آدم زد
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد----- بـرق غـیـرت بـدرخـشـیـد و جـهان برهم زد
مـدعـی خـواسـت کـه آیـد بـه تـمـاشـاگه راز---- دسـت غـیـب آمـد و بـر سـیـنـه نـامـحـرم زد
دیـگـران قـرعـه قـسمت همه بر عیش زدند---- دل غــمــدیــده مــا بــود کــه هـم بـر غـم زد
جـان عـلـوی هـوس چـاه زنـخـدان تو داشت--- دسـت در حـلـقـه آن زلـف خـم انـدر خـم زد
حـافـظ آن روز طـربـنـامـه عـشق تو نوشت---- کـــه قــلــم بــر ســر اســبــاب دل خــرم زد

[="Microsoft Sans Serif"]درود بر چالشگر گرامی :Gol:

چالشگر;406226 نوشت:
با عرض سلام
ارتباط عذاب و ثواب با هدف مند بودن آفرینش انسان چیست؟

پاداش و پاداَفره در هرکار هدفمندی باید باشد زیرا اگر چنین نباشد، کسی که تلاش کرده با کسی که تنبلی کرده است، تفاوتی ندارد؛ پس در اینصورت، همه تنبلی می‌کنند چون هنگامی که هردو گروه یکی‌اند، تلاش کردن، کاری بیهوده است:

چــند کــوبیم آهـــن ســـردی ز غَـــی؟ /// دردمـــیدن در قفــس، هـــین تـا بـه کَــــی؟

نقل قول:
ما انسانها با دانش و توان محدودی که داریم، اگر محصولی را برای هدف خاصی بسازیم، تا جاییکه در توان داریم عوامل بازدارنده برای رسیدن به هدف را از پیش پای محصول بر میداریم. با توجه به توان نامحدود خداوند، چرا عوامل بازدارنده انسان برای عبادت خداوند وجود دارند؟

هیچ چیزی را نمی‌توان یافت که بدون آزمایش به کمال برسد.
بدن ما، با سختی کشیدن، ورزیده می‌شود.
روان ما، با کارهای خوب، نیرومندتر می‌شود.
دانش‌آموز تا آزمایش نشود، به پله‌ی بالاتر در دانش‌آموزی نمی‌رود.

اما اگر چنین نباشد، هرکسی می‌گوید من بهترینم:


گــر به سخــن کار میســر شــود /// کار نـظامــی بـه فــلک بـر شــود


گفته‌اند: هاروت و ماروت، آدمیان را ریشخند می‌کردند و می‌گفتند: «این آدمیان چه سست‌اند و این‌همه ستم‌گری می‌کنند ما نمی‌دانیم که خدا چرا همچین آفریده‌ای را بر ما برتری داده است؟!»
سپس رو به خدا کردند و گفتند: «پروردگارا ما را به زمین فرست تا نیکو کاری را به اینان نشان دهیم!»
خدا گفت: «شما اراده و غریزه ندارید و نمی‌توانید آدمیان را درک کنید؛ پس به آنان خرده نگیرید که اگر شما هم همانند آنان غریزه و وسوسه‌ی اهریمن را داشتید، ستم‌گر می‌شدید»
ولی آنان پافشاری کردند و سرانجام خدا به آنان همه‌ی چیزهایی که آدمیان دارند را داد.
آنان تا به زمین آمدند، زنی را دیدن پری روی که در همان نگاه نخست، سست شدند و از زن کام خواستند!
آن زن برای آن‌ها شرط‌هایی گذاشت که همگی در برابر سخنان خدا بود؛ ولی آنان همه‌ی آن نافرمانی‌ها را انجام دادند که به کام خود برسند. خدا نیز آنان را پاداَفره کرد تا دیگر بدون آگاهی کسی را ریشخند نکنند!

میزان و آزمایش باید باشد تا هرکسی چنین سخنی را نگوید که من بهترینم.

در جایی که آیینه نباشد،هر زشتی می‌گوید من زیباام ولی در برابر آیینه و آزمایش چنین نمی‌توانند بگویند.
همچنین کسی که زیبا باشد، بیشتر دوست دارد آیینه‌ای در کار باشد؛ زیرا زیباییش آشکار می‌شود. برعکس «کچل و تاسی» که کلاه بر سر نهاده و هیچ‌گاه دوست ندارد کسی کلاه او را بردارد؛ اگر باد کلاه او را بردارد، او رسوا می‌شود؛ ولی کسی که زلف جعد و بلند دارد، خوشحال هم می‌شود!


آنکــه زلــف جعــد و رعــنا باشــدش /// چــون کلاهــش رفــت، خــوش‌تـر آیـدش

البته، ارزش چیزی را هنگامی می‌دانیم، که برای آن تلاش کرده باشیم.


هــر کــه او ارزان خــرد، ارزان دهــــد /// گـــوهـری، طفلــی بـه قــرصـی نان دهــد

نقل قول:
در مورد به دنیا آمدن و محل آن درست است ولی تمام موارد دیگری که ذکر فرموده اید در حال حاضر (ممکن) است. این موضوع خللی در استدلال شما ایجاد نمیکند؟

برخی از این چیزها بهتر است در اراده‌ی آدمی نباشد. تپش قلب اگر در ارده‌ی آدمی باشد، در خواب چگونه می‌تواند تپش همواره باشد؟

نقل قول:

با این ترتیب به نظر میاید علیرغم اینکه خداوند انسان را برای رسیدن به کمال آفریده ولی راه رسیدن به کمال را در او (نهادینه) نکرده است. در مقام مقایسه میتوانم به نیاز حیوانی (سیری) در انسان اشاره کنم. در انسان - و حتی تمام جانداران - رفع گرسنگی و سیر شدن نهادینه شده است و در هر شرایطی انسان برای نجات از گرسنگی تلاش میکند.

گرسنگی، آمیزش و همه‌ی کارها برای رسیدن به آرمان‌های آدمی است. ولی تنها با میانه‌روی است که می‌شود از این ویژگی‌ها برای رسیدن به کمال استفاده کرد:


نـه چــندان بخــور کــز دهــانت بـرآید /// نـه چــندان که از ضعــف، جــانت برآیـد!


نقل قول:
در مورد سایر موجودات غیر از انسان، ارتقای وجود چه معنایی دارد و مسیر طولانی آن چیست؟

همه‌چیز از خداست و بازگشت همه به سوی اوست.

کمال خاک این است که از خاک بودن پله‌ای بالاتر بیاید و گیاه شود.
کمال گیاه این است که جانوری او را بخورد و از گیاه بودن پله‌ای بالاتر برود و به جانور بودن برسد.
کمال جانور این است که آدمی او را بکشد تا از گوشت او نیرو بگیرد و جانور جزوی از بدن آدمی شود؛ پس جانور از جانور بودن، به آدم بودن می‌رسد و آن آدم هم «باید» خود را به کمال برساند وگرنه به همه‌ی این آفریده‌ها ستم کرده است!
البته برخی از جانوران به‌گونه‌ای غیر مستقیم در به کمال رسیدن آدمی کمک می‌کنند.

نقل قول:
موجوداتی در کائنات، میلیارد ها سال پیش بوجود آمده و از بین رفته اند. موجوداتی در حال حاظر در کائنات هستند که فقط از نظر زمانی در این مقطع از زمان وجود دارند ولی تاثیر احتمالی انها بر کره زمین میلیونها سال دیگر رخ خواهد داد و موجوداتی هم واقعا در میلیونها سال دیگر بوجود خواهند آمد. فایده و کمک آنها به انسان چیست؟

درختان از سال‌ها پیش از آفرینش آدم در زمین بودند؛ برای ساختن هوا که آدم از آن نفس بکشد. همین‌گونه هر چیز دیگر شاید اگر برای نمونه ماهی فلان نبود، امروزه نیز بسیاری از دیگر ماهی‌ها هم نبودند چون آن ماهی‌ها خوراکی این‌ها بوده‌اند.

[=times new roman]غزل شمارهٔ ۳۵۱
[=times new roman]حـاشـا کـه مـن بـه مـوسـم گـل تـرک می کنم ---- مــن لـاف عـقـل مـی‌زنـم ایـن کـار کـی کـنـم
[=times new roman]مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم --- در کــار چــنــگ و بــربــط و آواز نـی کـنـم
[=times new roman]از قــیــل و قـال مـدرسـه حـالـی دلـم گـرفـت --- یـک چـنـد نـیـز خـدمـت مـعـشـوق و می کنم
[=times new roman]کــی بــود در زمــانــه وفــا جــام مــی بـیـار --- تــا مــن حــکــایـت جـم و کـاووس کـی کـنـم
[=times new roman]از نــامــه ســیــاه نــتــرســم کـه روز حـشـر --- بـا فـیـض لـطف او صد از این نامه طی کنم
[=times new roman]کــو پــیــک صـبـح تـا گـلـه‌هـای شـب فـراق --- بــا آن خــجــســتـه طـالـع فـرخـنـده پـی کـنـم
[=times new roman]ایـن جـان عـاریـت که به حافظ سپرد دوست --- روزی رخــش بــبــیــنـم و تـسـلـیـم وی کـنـم

صدیق;408603 نوشت:
ارتقای وجودی به معنای کمال یافتن و رسیدن به درجات قرب الهی، منحصر در موجودات دارای عقل و شعور است

با عرض سلام
تعریف کمال برای انسان چیست؟ ما در تمام گفتار ها به این کلمه اشاره می کنیم و آن را هدف خداوند از خلقت انسان میدانیم. در این رابطه ابهاماتی وجود دارد، از جمله:
1- آیا کمال انسانی و آنچه قرار است به آن برسد همان است که به عنوان یکی از اسماء الهی تعریف شده؟ لطفا در صورت امکان اینگونه پاسخ دهید:(بله)/(خیر)...توضیح
2- آیا منظور از به کمال رسیدن انسان، به کمال رسیدن تک تک انسان هاست یا به کمال رسیدن چیزی مانند (هویت مشترک انسان ها یا کمال نوع انسان به عنوان موجودی واحد؟)
3- با توجه به مجود مغز در تمام حیوانات و بر اساس مشاهدات به راحتی میتوان به این نتیجه رسید که حیوانات هم دارای عقل و شعور (نسبی) هستند و این نسبت در حیوانات مختلف متفاوت است. قدر مسلم این است که از زاویه دید انسانی، آنها دارای شعوری در اندازه یک انسان نیستند ولی موجوداتی غیر اکتیو یا مرده هم نیستند. با این توضیح، آیا اصولا کمال و درجات ان قابل اندازه گیری است؟اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ و اگر پاسخ منفی است و درجات کمال قابل اندازه گیری نیست، با چه روشی موجودات دارای عقل و شعور مشخص می شوند؟

صدیق;408603 نوشت:
اولا با احتمالات نباید بحث کرد. اینکه موجوداتی هستند که الان بی فایده اند و تأثیر انها میلیونها سال دیگر روی میدهد به درد بحث علمی نمیخورد.

بحث علمی در این مورد چیست؟ علم در این مورد از چه دیدگاهی نگاه می کند؟

صدیق;408603 نوشت:
ثانیا: اینکه موجوداتی قبلا بوده اند و الان نیستند نشان نمیدهد که برای انسان فایده ای ندارند. فایده که تنها فایده و تأثیر مستقیم نیست بلکه به صورت غیر مستقیم نیز یک موجود میتواند در جهان افرینش فایده داشته باشد. مثلا یک کرم به تنهایی شاید به درد انسان نخورد ولی همین کرم اگر نباشد، قسمتی از چرخه حیات مختل میشود و مثلا جریان تجزیه بدون ایراد و اشکال مواد نباتی و گیاهان مختل میشود. یا مثلا موجوداتی که در سالهای متمادی قبل وجود داشته اند و حتی شاید قبل از بوجود آمدن انسان بر روی زمین، این نیز منافاتی با بیان بنده ندارد. زیرا این موجودات نیز در چرخه حیات و آفرینش نقشی را ایفا میکردند و تأثیری را داشتند که برخی از آنها تا کنون ادامه دارد. مثلا گیاهان و درختانی که شاید صدها هزار یا ملیونها سال پیش در زیر زمین دفن شده اند یا صدفها و موجودات دریایی آن زمانها، اکنون به صورت معادن نفت و زغال سنگ و ... در آمده و به درد انسانها میخورد.

منظور بنده موجودات روی کره زمین نیستند. برای مثال یک سنگ اسمانی به قطر یک متر را عرض می کنم که در فاصله یک میلیارد سال نوری از ما، یک میلیون سال قبل با یک سنگ اسمانی دیگر به همان اندازه برخورد کرده و متلاشی شده است. لطفا با عنایت به اعداد در مثال بنده و با توجه به بحث علمی که خود اشاره داشتید بفرمایید بر چه اساسی و به چه اندازه این رویداد فایده ای برای ما داشته است؟

صدیق;408603 نوشت:
اینکه موجودی بعد از انسان باشد، اول کلام است و نه علم به آن رسیده و نه متون دینی چنین چیزی را میگوید. بلکه شاید برعکس بتوان گفت که متون دینی برخلاف این مطلب را میگوید و معتقد است که دنیای مادی تا زمانی ادامه دارد که انسانی بر روی زمین باشد و با مرگ تمام انسانها، قیامت برپا شده و دنیا نیز از بین میرود.

این ادعایی است که مطلقا قابل اثبات یا رد نیست، میتوان از آن گذشت.

صدیق;408605 نوشت:
اما این مطلب نیز جزئی از مسیر تکاملی انسان است. مثلا فرض کنید معلمی میخواهد شاگردش را تربیت کند یا مطلبی را به او یاد بدهد، این معلم گاه برای اینکه مطلبی بهتر در ذهن او جای بگیرد، هیچ کمکی به او نمیکند و او را مجبور میکند که خودش جوابی برای آن مطلب پیدا کند. وقتی خداوند انسان را بر روی زمین فرستاد، قصدش این بود که در طول زندگی در دنیا و در کنار تمام مشکلات و سختی ها، در عین ا ینکه زندگی میکند، خوب و صالح بماند و از زشتیها پرهیز کند.

1- آیا این معلم در طول امتحان به شاگرد بغلی هم اجازه میدهد که دائم مراحم شاگرد اولی شده و او را از تمرکز بر نتیجه ای که باید به ان برسد وا دارد؟!
2- از جمله شما اینگونه برداشت میشود که قصد خداوند این بوده......ولی ظاهرا چیزی مانع تحقق این قصد شده. چرا خداوند برای کمک به انسان این مانع را از پیش پای او بر نداشته؟

با تشکر

صدیق;408603 نوشت:
ارتقای وجودی به معنای کمال یافتن و رسیدن به درجات قرب الهی، منحصر در موجودات دارای عقل و شعور است

با عرض سلام
تعریف کمال برای انسان چیست؟ ما در تمام گفتار ها به این کلمه اشاره می کنیم و آن را هدف خداوند از خلقت انسان میدانیم. در این رابطه ابهاماتی وجود دارد، از جمله:
1- آیا کمال انسانی و آنچه قرار است به آن برسد همان است که به عنوان یکی از اسماء الهی تعریف شده؟ لطفا در صورت امکان اینگونه پاسخ دهید:(بله)/(خیر)...توضیح
2- آیا منظور از به کمال رسیدن انسان، به کمال رسیدن تک تک انسان هاست یا به کمال رسیدن چیزی مانند (هویت مشترک انسان ها یا کمال نوع انسان به عنوان موجودی واحد؟)
3- با توجه به مجود مغز در تمام حیوانات و بر اساس مشاهدات به راحتی میتوان به این نتیجه رسید که حیوانات هم دارای عقل و شعور (نسبی) هستند و این نسبت در حیوانات مختلف متفاوت است. قدر مسلم این است که از زاویه دید انسانی، آنها دارای شعوری در اندازه یک انسان نیستند ولی موجوداتی غیر اکتیو یا مرده هم نیستند. با این توضیح، آیا اصولا کمال و درجات ان قابل اندازه گیری است؟اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ و اگر پاسخ منفی است و درجات کمال قابل اندازه گیری نیست، با چه روشی موجودات دارای عقل و شعور مشخص می شوند؟

صدیق;408603 نوشت:
اولا با احتمالات نباید بحث کرد. اینکه موجوداتی هستند که الان بی فایده اند و تأثیر انها میلیونها سال دیگر روی میدهد به درد بحث علمی نمیخورد.

بحث علمی در این مورد چیست؟ علم در این مورد از چه دیدگاهی نگاه می کند؟

صدیق;408603 نوشت:
ثانیا: اینکه موجوداتی قبلا بوده اند و الان نیستند نشان نمیدهد که برای انسان فایده ای ندارند. فایده که تنها فایده و تأثیر مستقیم نیست بلکه به صورت غیر مستقیم نیز یک موجود میتواند در جهان افرینش فایده داشته باشد. مثلا یک کرم به تنهایی شاید به درد انسان نخورد ولی همین کرم اگر نباشد، قسمتی از چرخه حیات مختل میشود و مثلا جریان تجزیه بدون ایراد و اشکال مواد نباتی و گیاهان مختل میشود. یا مثلا موجوداتی که در سالهای متمادی قبل وجود داشته اند و حتی شاید قبل از بوجود آمدن انسان بر روی زمین، این نیز منافاتی با بیان بنده ندارد. زیرا این موجودات نیز در چرخه حیات و آفرینش نقشی را ایفا میکردند و تأثیری را داشتند که برخی از آنها تا کنون ادامه دارد. مثلا گیاهان و درختانی که شاید صدها هزار یا ملیونها سال پیش در زیر زمین دفن شده اند یا صدفها و موجودات دریایی آن زمانها، اکنون به صورت معادن نفت و زغال سنگ و ... در آمده و به درد انسانها میخورد.

منظور بنده موجودات روی کره زمین نیستند. برای مثال یک سنگ اسمانی به قطر یک متر را عرض می کنم که در فاصله یک میلیارد سال نوری از ما، یک میلیون سال قبل با یک سنگ اسمانی دیگر به همان اندازه برخورد کرده و متلاشی شده است. لطفا با عنایت به اعداد در مثال بنده و با توجه به بحث علمی که خود اشاره داشتید بفرمایید بر چه اساسی و به چه اندازه این رویداد فایده ای برای ما داشته است؟

صدیق;408603 نوشت:
اینکه موجودی بعد از انسان باشد، اول کلام است و نه علم به آن رسیده و نه متون دینی چنین چیزی را میگوید. بلکه شاید برعکس بتوان گفت که متون دینی برخلاف این مطلب را میگوید و معتقد است که دنیای مادی تا زمانی ادامه دارد که انسانی بر روی زمین باشد و با مرگ تمام انسانها، قیامت برپا شده و دنیا نیز از بین میرود.

این ادعایی است که مطلقا قابل اثبات یا رد نیست، میتوان از آن گذشت.

صدیق;408605 نوشت:
اما این مطلب نیز جزئی از مسیر تکاملی انسان است. مثلا فرض کنید معلمی میخواهد شاگردش را تربیت کند یا مطلبی را به او یاد بدهد، این معلم گاه برای اینکه مطلبی بهتر در ذهن او جای بگیرد، هیچ کمکی به او نمیکند و او را مجبور میکند که خودش جوابی برای آن مطلب پیدا کند. وقتی خداوند انسان را بر روی زمین فرستاد، قصدش این بود که در طول زندگی در دنیا و در کنار تمام مشکلات و سختی ها، در عین ا ینکه زندگی میکند، خوب و صالح بماند و از زشتیها پرهیز کند.

1- آیا این معلم در طول امتحان به شاگرد بغلی هم اجازه میدهد که دائم مراحم شاگرد اولی شده و او را از تمرکز بر نتیجه ای که باید به ان برسد وا دارد؟!
2- از جمله شما اینگونه برداشت میشود که قصد خداوند این بوده......ولی ظاهرا چیزی مانع تحقق این قصد شده. چرا خداوند برای کمک به انسان این مانع را از پیش پای او بر نداشته؟

ب تشکر

سلام و عرض ادب

مهمترین راهگشای این بحث این است که این سؤال از چه کسی (از چه جایگاهی) پرسیده می شود و سؤال کننده در چه جایگاهی (چه کسی ) است؟
اینطور که از واقع طرح سؤال برمیآید این سؤال را انسان از انسان سؤال میکند! یعنی :
پرسشگر و پاسخگو در یک مقام هستند!
و قصد پرسش نه از چند و چون خود و یا چگونگی خود دارند که مقصد سؤال فراتر از خودشان است
جال چگونه و با چه مجوزی پاسخ میدهند که قابل قبول باشد و مو لای درزش نرود به غرور و تکبر و نخوت انسان برمیگردد !
با وجودی که یشر سالهاست نظریه بطلمیوس را بر شناخت از جهان باطل دانسته است ولی دست از دید بطلمیوسی بر چهان بر نمیدارد
دید بطلمیوسی چیست؟
دید جهان مرکزی؟!!!
دید بطلمیوسی یعنی اینکه جهان میگردد و به حول یک مرکز میگردد

اینکه این سؤال در یک سایت دینی مطرح میشود !!!! دلیل بر این است که دین و شریعت پاسخ آن را میداند؟
ولی حقیقت ماجرا را نه تو دانی و نه من
به نقل از گذشته خودم در پاسخ این سؤآل خدمت شما نقل میکنم:

نقل قول:

.........ا
گر نگویید دلم مریض است و یا اینکه هنوز آمادگی پذیرش جواب را نداری .......

.......
ته دلم این پاسخها راضی کننده نیست
خلاصه آقایان کارشناس دین (شیعه سنی مسلمان مسیحی یهودی زرتشتی بودایی)
مدعیان عقل و فلسفه
منکران عقل، بزرگان عرفان
اگر پاسخی دارید که دلمان را راضی کند بیاورید
والله بگویید نمیدانیم
چیزی از کسی کم نمیشود
حداقل در این وادی تحیر ما سوال کنندگان را به سخره نگیرید
و به عقلمان توهین نکنید
وهمینطور که از بطن پاسخها بر می آید بگویید
پرسش کنندکان محترم نمیدانیم همین است که هست
حال هدف شما از زندگی چیست
و این هم پاسخهای متنوع ما
معتقدان به دین وشریعت دکان خود را باز کنند اجناس خود را به قیمت عقل و زندگیت بفروشند
متکلمان و فیلسوفان چشم ببندند و فریاد بزنند که سخن و عقل را حراج کردیم
عارفان گیج و منگت کنند تا چنان هو هو کنی که از حال زندگی بروی
مادیون بگویند این دنیا نه سری دارد و نه تهی پس هر که هر چه زور دارد بزند که مرگ ونابودی نزدیک است
باید که ما اکثریت مردمان که نه تاب خو د آزاری داریم و نه توان مردم آزاری بازیچه نشویم تا که به بهانه پاسخهای دیگران هم خودآزار شویم و هم مردم آزار
دوستان فعلا پاسخی نیست که چر آمدیم و به کجا میرویم
ولی نکته این است که فعلا هستیم و خدا هم هست و یک عالم زندگی و زیبایی


سرزنده و سلامت باشید

بسم رب الشهداء
با سلام و عرض ادب و کسب اجازه از کارشناس محترم تاپیک
در سایت "اسلام کوئست" اینطور پاسخ دادند؛

این مساله ثابت شده است که هر یک از اسماء و صفات الهی، چه آنها که به ذات بر می گردند و به مقتضای بساطت وجود واجب تعالی عین ذات او می باشند مانند صفاتی چون علم، قدرت ، قیومیت، مالکیت و حاکمیت خداوند و چه آنها که به فعل منسوبند

و اصطلاحاً به صفات فعل اشتهار دارند مثل ربوبیت، رازقیت، خالقیت و اراده و رحمت پروردگار ، جملگی صفات ثبوتیه ای هستند که خدای بزرگ از طریق آنها بی وقفه فیض رسانی می کند که در این میان خالقیت او اقتضا دارد که پیوسته و لاینقطع خلق نماید و دست به آفرینشی تازه بزند که :
«خداوند در هر روز در شأن و کاری است».[1]



مطلب دیگری که در این جا قابل توجه می باشد این است که از آنجایی که خداوند حکیم است و از شخص حکیم کار بیهوده و عبث صادر نمی شود، نظام آفرینش نظامی است هدفمند که در راستای اهداف عالیه ذات باری تعالی بنیان نهاده شده و در آن اثری از اعوجاج و آشفتگی پیدا نیست و ذرات عالم با زبان بی زبانی می گویند:


نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش

که من این مسأله بی چون و چرا می بینیم

مطابق نص آیات قرآنی، خالق موجودات، اشیاء و پدیده ها را نه باطل آفرید و نه بازیچه، بلکه محور و اساس آفرینش او بر مبنای حق استوار گشته است که در این نظام احسن ، حتی کوچکترین اجزاء آن اهداف و مقاصد بلند و ارزشمندی را تعقیب می نمایند و هیچ یک از آنها معطل و بی کار نمی باشند که:


در این پرده یک رشته بی کار نیست

سر رشته بر ما پدیدار نیست

البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که علت غایی و هدف نهایی خلقت کائنات و پیدایش موجودات، انسان بوده است به عبارتی شفاف تر خداوند عالم را آفرید تا آدم را بیافریند چرا که او احسن المخلوقین است چنانچه خدایش احسن الخالقین ، و از کارگاه هستی موجودی چون او بیرون نیامده است.
در حدیث قدسی آمده است که فرمود: «ای پسر آدم همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خودم».[2]


حال با طرح این موضوعات وارد مبحث اصلی شده، می گوییم: هدف از خلقت انسان هر چه که باشد نتیجه اش به خود او بر می گردد نه به خداوند که او غنی مطلق است و ممکنات از جمله انسان محتاج اویند


«ای مردم! شما نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته ی هرگونه حمد و ستایش است»[3] .


«موسی به بنی اسرائیل گفت: اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید به خدا زیانی نمی رسد چراکه او بی نیاز و ستوده است».[4]


علی (ع) در خطبه معروف همام می فرماید:
«خداوند سبحان هنگام آفرینش خلق از طاعت و بندگیشان بی نیاز و از معصیت و نافرمانی آنها ایمن بود، زیرا معصیت گناهکاران او را زیان ندارد و طاعت فرمانبرداران سودی به او نمی رساند[5] (بلکه غرض از امر به طاعت و نهی از معصیت سود بردن بندگان است).


درباره هدف آفرینش انسان در آیات قرآن بیانات مختلفی آمده است که در حقیقت هر کدام به یکی از ابعاد این هدف اشاره می نمایند
از جمله:
«من جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا پرستش کنند»[6] و در جای دیگر می خوانیم:
«آن خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید تا کدامین بهتر عمل می کنید».[7] (یعنی آزمایشی آمیخته تا پرورش و در نتیجه تکامل ، و در موردی دیگر آمده است:
«ولی مردم همواره مختلفند مگر آنچه پروردگارت رحم کند و برای همین (پذیرش رحمت و در سایه آن تکامل ، آنها را آفرید)»[8]

همانگونه که ملاحظه می شود همه این خطوط به یک نقطه منتهی می شود و آن پرورش و هدایت و تکامل انسانهاست از این جا معلوم می شود که:

غایة الغایات و هدف نهایی آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت و دست یازیدن به والاترین کرامت ها و ارزش های انسانی است که این همه در پرتو شناخت و معرفت و عبودیت و بندگی آگاهانه به پیشگاه ذات احدیت میسور و ممکن خواهد بود که:
«بندگی خدا گوهر گران بهایی است که باطن آن ربوبیت است»[9] که هر کس به آن دست یافت سلطنت بر همه ما سوی الله کند.



در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم: که امام حسین (ع) در برابر اصحابش آمد و چنین فرمود:
«خداوند بزرگ بندگان را نیافریده مگر به خاطر اینکه او را بشناسند ، هنگامی که او را بشناسند، عبادتش می کنند و هنگامی که بندگی او کنند از بندگی غیر او بی نیاز شوند».[10]

[1]

"کل یوم هو فی شأن"، الرحمن، آیه 29

[2] یابن آدم خلقت الاشیاء لأجلک و خلقتک لأجلی" ، المنهج القوی ، ج 5، ص 516 – علم الیقین، ج 1، ص 381
[3] "یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید" ، فاطر، آیه 15.
[4] "و قال موسی ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعاً فإن الله لغنی حمید" ، ابراهیم ، آیه 8.
[5] ]اما بعد ، فإن الله سبحانه و تعالی خلق الخلق حین خلقهم غنیاً عن طاعتهم ، آمناً من معصیتهم ، لأنه لاتضره معصیة من عصاه ، و لاتنفعه طاعة من أطاعه[ نهج البلاغه فیض، ص 11 خطبه همام.
[6] ]و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون[ ذاریات ، آیه 56.
[7] ]الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً[ ملک، آیه 2.
[8] "و لایزالون مختلفین الا من رحم ربک ولذالک خلقهم"، هود، 118و 119.
[9] "العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة"، مصباح الشریعة در حقیقت عبودیت.
[10] "ان الله عزوجل ما خلق العباد الا لیعرفوه، فإذا عرفوه عبدوه، فإذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه" علل الشرائع صدوق ، طبق نقل المیزان، ج 18، ص 423.

[=times new roman]غزل شمارهٔ ۸۱
[=times new roman]صـبـحـدم مـرغ چـمـن بـا گـل نـوخـاسـتـه گفت ----- ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
[=times new roman]گــل بــخــنــدیــد کـه از راسـت نـرنـجـیـم ولـی ----- هـیـچ عـاشـق سـخـن سـخـت بـه معشوق نگفت
[=times new roman]گـر طـمـع داری از آن جـام مـرصـع مـی لـعـل ----- ای بــسـا در کـه بـه نـوک مـژه‌ات بـایـد سـفـت
[=times new roman]تــا ابــد بــوی مــحــبــت بــه مــشـامـش نـرسـد ----- هـر کـه خـاک در مـیـخـانـه بـه رخساره نرفت
[=times new roman]در گــلــســتــان ارم دوش چــو از لــطـف هـوا ----- زلــف ســنــبــل بـه نـسـیـم سـحـری مـی‌آشـفـت
[=times new roman]گــفــتـم ای مـسـنـد جـم جـام جـهـان بـیـنـت کـو ----- گــفــت افــسـوس کـه آن دولـت بـیـدار بـخـفـت
[=times new roman]ســخــن عــشــق نـه آن اسـت کـه آیـد بـه زبـان ----- سـاقـیـا مـی ده و کـوتـاه کـن ایـن گفت و شنفت
[=times new roman]اشـک حـافـظ خـرد و صـبـر بـه دریـا انـداخت ----- چــه کــنـد سـوز غـم عـشـق نـیـارسـت نـهـفـت

[=times new roman]وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ«30»
[=times new roman]و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینی خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسی را می‏گماری که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه می‏کنیم و به تقدیست می‏پردازیم فرمود من چیزی می‏دانم که شما نمی‏دانید

[=times new roman]

[=times new roman]این چه چیزیست که خدا میداند ولی ملائکه از درک ان عاجزند در حالی که ملائکه عقل کاملند پس ان مطلبی است که عقل از درک ان عاجز است .
[=times new roman]

[=times new roman]غزل شمارهٔ ۱۹۹
[=times new roman]واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند ----- چـون بـه خـلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
[=times new roman]مـشـکـلـی دارم ز دانـشـمـنـد مـجـلـس بـازپرس ----- تـوبـه فـرمـایـان چـرا خـود تـوبه کمتر می‌کنند
[=times new roman]گـــویـــیـــا بـــاور نـــمـــی‌دارنـــد روز داوری ----- کـایـن هـمـه قـلـب و دغل در کار داور می‌کنند
[=times new roman]یـا رب ایـن نـودولـتان را با خر خودشان نشان ----- کـایـن هـمـه نـاز از غلام ترک و استر می‌کنند
[=times new roman]ای گــدای خــانــقــه بـرجـه کـه در دیـر مـغـان ----- مـی‌دهـنـد آبـی کـه دل‌هـا را تـوانـگـر مـی‌کـنند
[=times new roman]حـسـن بـی‌پـایـان او چـنـدان کـه عاشق می‌کشد ----- زمـره دیـگـر بـه عشق از غیب سر بر می‌کنند
[=times new roman]بـر در مـیـخـانـه عـشـق ای مـلـک تسبیح گوی ----- کــانــدر آن جــا طـیـنـت آدم مـخـمـر مـی‌کـنـنـد
[=times new roman]صـبـحـدم از عـرش می‌آمد خروشی عقل گفت ----- قـدسـیـان گـویـی کـه شـعر حافظ از بر می‌کنند
[=times new roman]

[=times new roman]تمام ملائکه و شیطان بزرگترین دانشمند دنیا که شش هزار سال خدا را تسبیح گفته و در میان انان است تا در میخانه بیشتر نمیتوانند بروند و این انسان است که با عشق میتواند به درون میخانه وارد شود و مسجود ملائکه گردد .

متحیر;411117 نوشت:
دوستان فعلا پاسخی نیست که چر آمدیم و به کجا میرویم

دوری که در او آمدن و رفتن ماست
آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی درین معنی راست
کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

دوست نازنین نادیده جناب متحیر آنچه باید و شاید را فرموده اند...و مثل همیشه جان مطلب را گفته اند...
واقعا مهم است که این سوال از جانب کیست؟ و در چه فضایی و جایگاهی مطرح میشود. ملاحظه در عنوان سوال بخصوص کلمه «خلقت» به نظر میرسد چنین سوالی از دیدگاه دینی برخواسته یا به شدت تحت تاثیر گزاره های دینی است. یعنی سوال کننده معتقد به داستان خلقت و آفرینش انسان مطابق داستان های متون دینی است.داستان ساخت مجسمه گلی توسط باریتعالی و دمیدن روح خداوندی که ظاهرا در حدود چند هزار سال پیش توسط خداند رخ داده ! و نیای آدمیان ،‌ یعنی حضرت آدم پدید آمده!
با این وصف، شاید طرح سوال چندان جایگاهی نداشته باشد. چون مراجعه ساده به همان متون دینی اهداف چنان خلقتی را هم بیان کرده. همانند تقرب به الله ،‌آفرینش جانشینی بر روی زمین و ... خلاصه در چنین دیدگاه دین مدارانه، مطابق گزاره های دینی ،‌انسان خاص ترین مخلوق خداوندی و محور و مرکز خلقت عالم تعریف میشود.
بدیهی است پدید آمدن انسان در صحنه گیتی مطابق دستاوردهای علمی مربوط به داستان تکامل و حیات است که هیچ سنخیتی با دیدگاه دینی ندارد. هرچند از سوی منادیان دینی تلاش زیادی میشود که بین این دو تعارضی نباشد . بهرحال در دیدگاه علمی انسان به هیچ وجه در مرکزیت آفرینش قرار ندارد و تنها حلقه ای در ادامه تکامل حیات جانداران جای میگیرد.

manmehdiam;412026 نوشت:
دوست نازنین نادیده جناب متحیر آنچه باید و شاید را فرموده اند...و مثل همیشه جان مطلب را گفته اند...
واقعا مهم است که این سوال از جانب کیست؟ و در چه فضایی و جایگاهی مطرح میشود. ملاحظه در عنوان سوال بخصوص کلمه «خلقت» به نظر میرسد چنین سوالی از دیدگاه دینی برخواسته یا به شدت تحت تاثیر گزاره های دینی است. یعنی سوال کننده معتقد به داستان خلقت و آفرینش انسان مطابق داستان های متون دینی است.داستان ساخت مجسمه گلی توسط باریتعالی و دمیدن روح خداوندی که ظاهرا در حدود چند هزار سال پیش توسط خداند رخ داده ! و نیای آدمیان ،‌ یعنی حضرت آدم پدید آمده!
با این وصف، شاید طرح سوال چندان جایگاهی نداشته باشد. چون مراجعه ساده به همان متون دینی اهداف چنان خلقتی را هم بیان کرده. همانند تقرب به الله ،‌آفرینش جانشینی بر روی زمین و ... خلاصه در چنین دیدگاه دین مدارانه، مطابق گزاره های دینی ،‌انسان خاص ترین مخلوق خداوندی و محور و مرکز خلقت عالم تعریف میشود.
بدیهی است پدید آمدن انسان در صحنه گیتی مطابق دستاوردهای علمی مربوط به داستان تکامل و حیات است که هیچ سنخیتی با دیدگاه دینی ندارد. هرچند از سوی منادیان دینی تلاش زیادی میشود که بین این دو تعارضی نباشد . بهرحال در دیدگاه علمی انسان به هیچ وجه در مرکزیت آفرینش قرار ندارد و تنها حلقه ای در ادامه تکامل حیات جانداران جای میگیرد.

[=times new roman]الرحمن

[=times new roman]خَلَقَ الْإِنْسَانَ«3»
[=times new roman]انسان را آفرید

[=times new roman]عَلَّمَهُ الْبَیانَ«4»
[=times new roman]به او بیان آموخت

اگر انسان سرسلسله دایره وجود نیست پس اینهمه داد سخن دادن شما برای چیست چرا سایر موجودات نمیتوانند اینچنین داد سخن برانند و از خود دفاع کنند !

اما جناب متحیر سر خورده وادی تحیر است و انجا مکانی است که علما ریزش میکنند چون نمیخواهند حقیقت را بپذیرند لذا اسمان و ریسمان را بهم میبافند تا خود را از تعهدات دینی و انسانی وارهانند .

فتا 1;412143 نوشت:
عَلَّمَهُ الْبَیانَ«4» به او بیان آموخت

فتا 1;412143 نوشت:
اما جناب متحیر سر خورده وادی تحیر است و انجا مکانی است که علما ریزش میکنند چون نمیخواهند حقیقت را بپذیرند لذا اسمان و ریسمان را بهم میبافند تا خود را از تعهدات دینی و انسانی وارهانند .

با تقدیم سلام به شما دوست بزرگوار
از شما که بیان را فرا گرفته اید انتظار میرود سرخوردگی افرادی چون متحیر را به رخ او نکشید و او را با نسبت آسمان و ریسمان به هم بافتن سرخورده تر از اینکه هست نکنید! اینجا ظاهرا سایت پاسخگویی به اشکالات و شبهات دینی است و برای سرخوردگانی چون من سازماندهی شده نه عالمانی چون شما. بزرگوارانه اجازه دهید میدان برای ابراز عقایدمان باز باشد، شاید او که بیان آموخته فرصت هدایت گمراهی را به شما بدهد. شانس هدایت یک گمراه را با کلام و دلیل و منطق از دست ندهید. میادین دیگری برای ابراز انزجار از مخالفان عقیده شما در خارج از این سایت وجود دارد!
موفق باشید

[=microsoft sans serif]

اعجمی;410173 نوشت:
در مورد خلقت انسان خلقت انسان خاصی هدف بوده است ؟؟؟ یا خلقت هر انسانی؟؟؟

خیر همانطور که در پستهای قبل گفته شد، هدف خداوند از خلقت انسان و جن، این بوده که آنان را به کمال برساند. «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(ذاریات، 56)
مرحوم علامه طباطبایی در مورد این بحث میفرماید:
ما مى‏دانيم كه آنچه خداى تعالى براى بشر خلق كرده بدين جهت خلق كرده كه او را مدد كند در اينكه راه سعادت حقيقى خود را سريع‏تر طى كند، و سعادت حقيقى بشر نزديكى به خداى سبحان است، كه آنهم با عبوديت و خضوع در برابر پروردگار حاصل مى‏شود.(المیزان، ج5 ص 290)

[=microsoft sans serif]

چالشگر;410902 نوشت:
آیا کمال انسانی و آنچه قرار است به آن برسد همان است که به عنوان یکی از اسماء الهی تعریف شده؟ لطفا در صورت امکان اینگونه پاسخ دهید:(بله)/(خیر)...توضیح

خیر
کمال هر موجود در بحث خلقت عبارت است جایگاهی که هر موجود در نزدیکی با خدا میتواند پیدا کند.
این جایگاه، نیز جایگاه مادی و مکانی نیست( زیرا برقراری جایگاه مکانی با خداوند امکان ندارد)
بلکه مراد این است که از نظر وجودی، ارتقا یابد و در اثر این ارتقا، مظهر یکی از اسمای الهی بشود.
البته این رسیدن، از راه عبادت و اعمال عبادی ممکن است. و هر کس بر اساس اعمالی که انجام میدهد و ایمانی که دارد و نیت خالصش، هر لحظه مرتبه خاصی از وجود را بدست می آورد و دائما در حال ارتقا است.
این بحث از نظر فلسفی با توجه به نظریه حرکت جوهری ملاصدرا به خوبی قابل تبیین است.
نفس انسانی بر اساس این نظریه، دائما در حال حرکت و تغییر است.
هیچ حالت ثباتی ندارد و یا در حال نقص یافتن است یا در حال ارتقا یافتن. و دائما در حال نزدیک شدن یا دور شدن نسبت به کامل مطلق که همان خداوند متعال است، میباشد.

چالشگر;410902 نوشت:
آیا منظور از به کمال رسیدن انسان، به کمال رسیدن تک تک انسان هاست یا به کمال رسیدن چیزی مانند (هویت مشترک انسان ها یا کمال نوع انسان به عنوان موجودی واحد؟)

انچه که میان تمام انسانها مشترک است، کلی طبیعی است که تنها مفهومی عقلی و انتزاعی است و واقعیتی در خارج ندارد.
به تعبیر فلسفی، معقول ثانی فلسفی است و تنها منشأ انتزاع دارد.
پس انسانها در این بحث که موضوع برای کمال یافتن قرار میگیرند، مصداق و افراد خارجی انسان است.

چالشگر;410902 نوشت:
با توجه به مجود مغز در تمام حیوانات و بر اساس مشاهدات به راحتی میتوان به این نتیجه رسید که حیوانات هم دارای عقل و شعور (نسبی) هستند و این نسبت در حیوانات مختلف متفاوت است. قدر مسلم این است که از زاویه دید انسانی، آنها دارای شعوری در اندازه یک انسان نیستند ولی موجوداتی غیر اکتیو یا مرده هم نیستند. با این توضیح، آیا اصولا کمال و درجات ان قابل اندازه گیری است؟اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ و اگر پاسخ منفی است و درجات کمال قابل اندازه گیری نیست، با چه روشی موجودات دارای عقل و شعور مشخص می شوند؟

بر اساس انچه از متون دینی برداشت میشود، کمال مختص به انسان و جن است.
دلیل ان هم این است که کمال ویژگی وجودی است که در اثر اعمال اختیاری برای فاعل ان بوجود میاید
از سوی دیگر، میدانیم که اختیار تنها در مورد انسان و جن وجود دارد و تنها این دو دسته از موجودات هستند که اختیار دارند.
اما برای اینکه شخص بتواند از اختیار خود به درستی بهره ببرد، نیاز به قوه ای است که بتواند خوبی و بدی را به درستی سنجش کند و شخص را به انجام یک طرف بکشاند
این نیرو، که عقل نامیده میشود ، فصل ممیز انسان است.
مابقی موجودات قوه ای ندارند تا به کمک آن بتوانند بین خوبی و بدی تشخیص دهند و یکی را بر دیگری ترجیح دهند و به این وسیله بتوانند مورد خطاب الهی قرار بگیرند.
اما انچه به عنوان شعور دانسته شد، امری جبلی و غریزی در این موجودات است. البته آن از سنخ علم و شعور و آگاهی است و ربطی به قوه تعقل ندارد و تمام موجودات به میزان مرتبه وجودی که دارند، بهره ای از علم و آگاهی نیز برده اند.
کارهایی نیز که برخی اوقات حیوانات انجام میدهند نیز امری غریزی است نه اینکه خودشان انرا اختیار کرده باشند.
شاهد ان نیز این است که هیچگاه برخلاف ان کارها انجام نمیدهند.

[=microsoft sans serif]

چالشگر;410902 نوشت:
بحث علمی در این مورد چیست؟ علم در این مورد از چه دیدگاهی نگاه می کند؟

مراد از بحث علمی، علم به معنای دانش است نه به معنای علم تجربی.
به این معنا که وقتی میخواهیم به نتیجه ای برسیم باید روش بحث و تحقیق را رعایت کنیم. با احتمالات و فرضها نه میتوان چیزی را اثبات کردو نه ابطال.

چالشگر;410902 نوشت:
منظور بنده موجودات روی کره زمین نیستند. برای مثال یک سنگ اسمانی به قطر یک متر را عرض می کنم که در فاصله یک میلیارد سال نوری از ما، یک میلیون سال قبل با یک سنگ اسمانی دیگر به همان اندازه برخورد کرده و متلاشی شده است. لطفا با عنایت به اعداد در مثال بنده و با توجه به بحث علمی که خود اشاره داشتید بفرمایید بر چه اساسی و به چه اندازه این رویداد فایده ای برای ما داشته است؟

به نظر شما اگر این دیدگاه را نداشته باشیم، و نظر دیگری در مورد فلسفه خلقت انسان داشته باشیم، جواب تمام اتفاقات عالم را خواهیم دانست.
بنده گفتم که همانطور که از متون به دست میآید، هدف ازخلقت انسان، به کمال رسیدن انسان است. حال در این مسیر تمام موجودات دیگر به نوعی در این فرایند کمک میکنند. این کبرای کلی قضیه. اما لازمه صحت این کبرا این نیست که نوع فایده رسانی در تمام مواردی که مفروض است یا محقق شده را بدانیم.
درضمن، دیدگاهی که ما به دنبال ان هستیم، برگرفته از متون دینی است.
براساس این دیدگاه، هدف از خلقت، عبادت و رسیدن به کمال معرفی شده است.
حال ممکن است کسی این دیدگاه را قبول نکند، آن بحثی دیگر است و قابل بحث
اما بر اساس اینکه این دیدگاه قبول شود یا مفروض گرفته شود، نتایجی که مترتب بر ان میشود و از ان گرفته میشود، قابل خدشه نیست ولو جزئیات و نحوه انرا ندانیم.

چالشگر;410902 نوشت:
این ادعایی است که مطلقا قابل اثبات یا رد نیست، میتوان از آن گذشت.

این بحث هم دقیقا بر اساس همان نگاهی است که در بخش قبل گفتیم. و بر ان اساس قابل اثبات است.
مگر اصل اینکه فلسفه خلقت را رسیدن به کمال معرفی کردیم، قابل اثبات یا رد از راه غیر دینی بودکه این موارد چنین قابلیتی داشته باشد.

چالشگر;410902 نوشت:
آیا این معلم در طول امتحان به شاگرد بغلی هم اجازه میدهد که دائم مراحم شاگرد اولی شده و او را از تمرکز بر نتیجه ای که باید به ان برسد وا دارد؟!

قصد بنده از این مثال، تنها تشبیه این دو قضیه از این جهت بود که معلم در ان مثال، شاگرد را به اجبار به سمت پاسخ درست نمیکشاند.
اما در همان مثال نیز، وضعیت عینی شاگردان زرنگ و افراد موفق در کلاس و یا توصیفی که معلم از شاگردان دیگر و پاداش ها و موفقیتهای انان دارد، راه را برای تلاش بیشتر شاگرد هموارتر میکند.

چالشگر;410902 نوشت:
از جمله شما اینگونه برداشت میشود که قصد خداوند این بوده......ولی ظاهرا چیزی مانع تحقق این قصد شده. چرا خداوند برای کمک به انسان این مانع را از پیش پای او بر نداشته؟

اولا به این دلیل که برخی از این موانع در جهان مادی موجود قابل برداشتن و رفع کردن نبوده است.
ثانیا: وجود همین موارد فایده دیگری نیز دارد و ان سخت تر شدن امتحان و در نتیجه کمال بیشتر بنده و پاداش بیشتر است.
موفق باشید.

صدیق;413252 نوشت:
[=microsoft sans serif]
خیر همانطور که در پستهای قبل گفته شد، هدف خداوند از خلقت انسان و جن، این بوده که آنان را به کمال برساند. «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(ذاریات، 56)
مرحوم علامه طباطبایی در مورد این بحث میفرماید:
ما مى‏دانيم كه آنچه خداى تعالى براى بشر خلق كرده بدين جهت خلق كرده كه او را مدد كند در اينكه راه سعادت حقيقى خود را سريع‏تر طى كند، و سعادت حقيقى بشر نزديكى به خداى سبحان است، كه آنهم با عبوديت و خضوع در برابر پروردگار حاصل مى‏شود.(المیزان، ج5 ص 290)

در قرآن می فرماید من می خواهم در زمین خلیفه بگماریم منظور از خلبفه کیست

[="Times New Roman"][="Black"]

اعجمی;413600 نوشت:
در قرآن می فرماید من می خواهم در زمین خلیفه بگماریم منظور از خلبفه کیست

سلام علیکم و رحمه الله

جناب اعجمی سوال شما غیر مرتبط با موضوع بحث است . این سوال قبلا در تاپیک ها با عناوین مختلف پرسیده شده . میتوانید توضیحات مبسوطی را در این صفحه مطالعه فرمائید. و اگر سوالی باقی است همانجا یا در تاپیک های مرتبط مطرح نمائید.

http://www.askdin.com/thread22029.html

همچنین از محضر دوستان مشارکت کننده خواهشمندم بزرگواری کرده چارچوب بحث را مد نظر داشته باشند .

با سپاس

یاحق[/]

با عرض سلام خدمت جناب صدیق

صدیق;413274 نوشت:
به نظر شما اگر این دیدگاه را نداشته باشیم، و نظر دیگری در مورد فلسفه خلقت انسان داشته باشیم، جواب تمام اتفاقات عالم را خواهیم دانست؟

نه! دلیلی ندارد ما پاسخی برای تمام اتفاقات عالم داشته باشیم. اما با پاسخ رائه شده توسط شما هم نمیتوانیم این اتفاقات را توجیه کنیم.

از فرمایش شما من اینگونه برداشت میکنم که پیش قرض تمام استدلالات، پذیرفتن این نکته است که انسان برای زسیدن به کمال خلق شده و پس از پذیرش این موضوع سایر ابهامات و سوالات به تبع هدف گذاری اولیه (خلق انسان برای رسیدن به کمال) قابل توضیح و توجیه خواهد بود. این بدان معنی است که الزاما دلیل و یا پاسخی برای هر سوال وجود ندارد و پذیرش فرض اولیه تمام ابهامات را پوشش می دهد.
در همین ارتباط وقتی خود خلق انسان برای رسیدن به کمال را هم زیر سوال می بریم، دلیل آن را آیات قرآن و احیانا احادیث و روایات می یابیم. به عبارت دیگر استدلال خلق انسان برای کمال هم استدلالی از نوع منطقی و علمی (به معنای عام) نیست و منطق پذیرش قران به عنوان کلام وحی آن را پشتیبانی می کند نه استدلالاتی متداول.
با این نتیجه گیری هرگونه تلاش در فهم فلسفه خلقت انسان تلاشی بیهوده است. چون پاسخ از پیش داده شده و آن هم رسبدن به کمال است و عملا پاسخی عیر از این توسط علمای اسلامی قابل ارائه نیست چون هر پاسخ دیگری با موارد ضد و نقیض بسیار زیاد در زندگی روزمره انسان ها مواجه میشود و در تمام موارد صدق نمی کند.
خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید این نتیجه گیری درست است یا خیر؟
با تشکر

[=microsoft sans serif]باسلام خدمت تمام دوستان

چالشگر;413880 نوشت:
در همین ارتباط وقتی خود خلق انسان برای رسیدن به کمال را هم زیر سوال می بریم، دلیل آن را آیات قرآن و احیانا احادیث و روایات می یابیم. به عبارت دیگر استدلال خلق انسان برای کمال هم استدلالی از نوع منطقی و علمی (به معنای عام) نیست و منطق پذیرش قران به عنوان کلام وحی آن را پشتیبانی می کند نه استدلالاتی متداول.
با این نتیجه گیری هرگونه تلاش در فهم فلسفه خلقت انسان تلاشی بیهوده است. چون پاسخ از پیش داده شده و آن هم رسبدن به کمال است و عملا پاسخی عیر از این توسط علمای اسلامی قابل ارائه نیست چون هر پاسخ دیگری با موارد ضد و نقیض بسیار زیاد در زندگی روزمره انسان ها مواجه میشود و در تمام موارد صدق نمی کند.
خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید این نتیجه گیری درست است یا خیر؟

بنده تا حدودی با نتیجه گیری شما موافق ولی نه با همه آن.
اینکه فلسفه خلقت انسان در متون دینی، رسیدن به کمال بیان شده است، امری درست است.
اما نتیجه این مطلب این نیست که هیچ تلاشی در فهم فلسفه خلقت انسان بیهوده باشد.
مگر برای اینکه این مطلب را از ادله بفهمیم و هر کس خودش به اطمینان برسد، تلاش بیهوده ای است.
بعلاوه، اگر هم این مطلب برای همگان اثبات شود، باز هم تلاش برای فهم راه های به کمال رسیدن خودش تلاشی خوب و ستودنی است نه بیهوده.

موفق باشید.

بنام او

باسلام..

0123456;403943 نوشت:
فلسفه خلقت انسان

ببخشید من فقط نظر خودم را بیان مینمایم ..

فلسفه خلقت انسان شاید بر دو اصل پایه گذاری شده و شاید با این دو اصل نیز قابل فهم و درک بیشتری گردد..

1 علت خلقت انسان ..؟؟
2 هدف خلقت انسان ..؟؟

2 هدف از خلقت انسان که بیان شده اما شاید برداشتها کمی متفاوت باشد .. مثلا عبادت یا علم اندوزی ..

1 علت خلقت انسان خیلی فشرده ازنظر حقیر فقط و بنوعی فقر یا کمبود بوده کمبود در نظام خلقت..

احتمالا کمبودی در نظام خلقت وجود داشته که همین کمبود باعث شده خالق انسان ، انسان را خلق نماید و با این باور میتوانم بگویم که هم معلم شما درست گفته اند که اگر انسان خلق نمیشد کار جهان ناقص میشد {توجه گردد فقط خلقت جهان ناقص میشد و نه کار یا خلقت خدا} و ازطرفی هم تا حدودی اشتباه رفته اند و اگر خداوند میخواست میتوانست با یک دگراندیشی از یک لجبازی پنهان نهفته در باورها و سوالات و اعتقادات بندگان امروزش یک موجود دیگر غیر از انسان را خلق نماید اما باهمین روال اما بگونه و صورتی متفاوت تر که اسمش انسان نباشد مثلا ؟؟؟؟؟؟ باشد {این شکل را به این دلیل ترسیم نمودم که فعلا چیزی ناشنیده تر از چنین شکلی بذهنم نیامد.انشاا...خواهیدبخشید}

جمع بندی ..

بنابراین فلسفه خلقت انسان {یاهرموجود دیگری} باید 1 .. یک علت داشته باشد 2 .. یک هدف داشته باشد ..

{باسپاس}

بنام او

سلام مجدد..

pargaj;415007 نوشت:
جمع بندی ..

فلسفه خلقت انسان {یاهرموجود دیگری} باید 1 .. علت داشته باشد 2 .. هدف داشته باشد ..

برای این قسمت یا این بخش از سخنانم لازم دانستم تا مثالی کوتاه و پیش پا افتاده نیز ارائه نمایم تا احیانا برای هیچیک از خوانندگان فهیم و عزیز جای هیچ شک و شبهه و سوالی نیز باقی نماند ..

همه باید بدانیم و بلکه بخوبی نیز میدانیم که علت با هدف فرق دارند ..
مثال ..
من بعلت سردرد میروم دکتر اما با چه هدفی ..؟؟ با هدف خلاصی از درد سر یا درد..
یا ..؟؟
یا من به علت فقر میروم دزدی اما با چه هدفی ..؟؟ با هدف سیرکردن شکم خودم یا با هدف سیر کردن شکم چند بچه یتیم یا با هدف پرداخت بدهی خودم یا عزیزی دیگر یا ..؟؟ یا ..؟؟ یا دهها هدف دیگر ..

بنابراین در بحث خلقت انسان باید این موضوع نیز لحاظ گردد که خلقت انسان..؟؟
خلقت انسان ، یک علت داشته یک هدف که همانگونه که بیان گردید هدف میتواند عبادت از چند نوع خود مانند نمازخواندن یا فراگیری علم یا همه علوم خالق باشد و ..؟؟
و علت هم میتواند در برخی نظرها و منجمله نظر شخصی حقیر متفاوت باشد که در نظر حقیر به اینگونه فعلا شده که فقر یا یک کمبود بسیار بزرگ باعث یا علت خلق انسان گردیده و یک جریان یا حتی اسراری پنهان و آشکار در کار بوده که خالق و آفریدگار را بر آن داشته تا علیرغم میل یا موافقت برخی فرشتگان حتی ، و حتی مخالفت ابلیس که عابدترین مخلوق خالق بوده در نوع خود و زمان خود .. موجودی بنام انسان را خلق نماید که حدس شخصی خودم در این مورد بخصوص فعلا همین میباشد که فقر علت این خلقت و بلکه همه خلقتها بوده که با این حساب یا باور باید گفت که فقر یک پدیده بزرگ و تاثیرگذارخلقتی بوده که فعلا ومتاسفانه بدلیل کج رفت افکار برخی از انسانها به یک معضل بزرگ مبدل گردیده که میتوان مدعی شد فقر علیرغم ظاهر ترساننده اش میتواند و باید بسیار ارزشمند و مفید واقع یا شناخته شود که حتی باعث اختراعات و اکتشافات بسیار بزرگ و فراوانی هم برای بشر همچون خالقش گردیده..بنابراین آنچه فعلا از مقام والای فقر نزد ذهن انسان کاسته احتمالا معضل شدن فقر و البته بدست بی کفایت خود انسان و در روزهای اولین و آغازین خلقت بوده که امید است با درایت و راهکارهای مفید خود انسان ، فقر به جایگاه رفیع خود نزد خالق فقر و انسان بازگردد آنجا که باورداشته باشیم یا ایمان بیاوریم که یکی از دو پایه اصلی و مهم در فلسفه خلقت انسان نیز ریشه در پدیده ای مفید اما ناشناخته بنام فقر داشته}

{باسپاس}

چالشگر;412515 نوشت:
با تقدیم سلام به شما دوست بزرگوار
از شما که بیان را فرا گرفته اید انتظار میرود سرخوردگی افرادی چون متحیر را به رخ او نکشید و او را با نسبت آسمان و ریسمان به هم بافتن سرخورده تر از اینکه هست نکنید! اینجا ظاهرا سایت پاسخگویی به اشکالات و شبهات دینی است و برای سرخوردگانی چون من سازماندهی شده نه عالمانی چون شما. بزرگوارانه اجازه دهید میدان برای ابراز عقایدمان باز باشد، شاید او که بیان آموخته فرصت هدایت گمراهی را به شما بدهد. شانس هدایت یک گمراه را با کلام و دلیل و منطق از دست ندهید. میادین دیگری برای ابراز انزجار از مخالفان عقیده شما در خارج از این سایت وجود دارد!
موفق باشید

[=times new roman]سلام
اولاً هرکس بیان اموخته باید اجازه بدهد دیگران ازادانه با بیان خود از خود دفاع کنند نه اینکه با کلماتی مانند مگر تنها شما عالمید و ابراز انزجار از دیگران او را منزوی کنید بنده در هیچ کجا ابراز عالم بودن نکردم که جنابعالی مرا به ان متهم میکنید بلکه اگر متوجه بشوید عرضم اینست که علم اولین نشانه تحیر است زیرا بسیاری مطالب است که علم پاسخی برای ان ندارد و انسان را سرگشته و متحیر مینماید چنانچه از ابراز عقیده جناب متحیر کاملاً پیداست قبول ندارید بنگرید به مطالب ایشان . ضمناً اشتباه نکنید ایشان گمراه نیست بلکه متحیر است و تحیر از بی پاسخ ماندن سئوال است حال این گوی و این میدان منتظرم ببینم چگونه او را با منطقتان قانع میکنید .

bina88;413633 نوشت:

سلام علیکم و رحمه الله

جناب اعجمی سوال شما غیر مرتبط با موضوع بحث است . این سوال قبلا در تاپیک ها با عناوین مختلف پرسیده شده . میتوانید توضیحات مبسوطی را در این صفحه مطالعه فرمائید. و اگر سوالی باقی است همانجا یا در تاپیک های مرتبط مطرح نمائید.

http://www.askdin.com/thread22029.html

همچنین از محضر دوستان مشارکت کننده خواهشمندم بزرگواری کرده چارچوب بحث را مد نظر داشته باشند .

با سپاس

یاحق



سلام

چرا غیر مرتبط است؟؟؟

اتفاقا فلسفه خلقت انسان فقط خلیفه خدا شدن است نه هدایت افراد فاسق و نه تربیت افراد ناقص جهنم برای همین انسانها خلق شده چون نمیتونند خلیفه شوند سوال منم این است خدا افرادی را خلق کرد برای فساد در زمین و قتل و خونریزی یا هدف دیگری داشت
چون ملائکه هم همین ایراد را گرفتند گفتند انسان در زمین خونریزی و فساد می کند گفت من چیزی می دانم که شما نمی دانید

چالشگر;414281 نوشت:
در همین ارتباط وقتی خود خلق انسان برای رسیدن به کمال را هم زیر سوال می بریم، دلیل آن را آیات قرآن و احیانا احادیث و روایات می یابیم. به عبارت دیگر استدلال خلق انسان برای کمال هم استدلالی از نوع منطقی و علمی (به معنای عام) نیست و منطق پذیرش قران به عنوان کلام وحی آن را پشتیبانی می کند نه استدلالاتی متداول.
با این نتیجه گیری هرگونه تلاش در فهم فلسفه خلقت انسان تلاشی بیهوده است. چون پاسخ از پیش داده شده و آن هم رسبدن به کمال است و عملا پاسخی عیر از این توسط علمای اسلامی قابل ارائه نیست چون هر پاسخ دیگری با موارد ضد و نقیض بسیار زیاد در زندگی روزمره انسان ها مواجه میشود و در تمام موارد صدق نمی کند.
خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید این نتیجه گیری درست است یا خیر؟

صدیق:
بنده تا حدودی با نتیجه گیری شما موافق ولی نه با همه آن.
اینکه فلسفه خلقت انسان در متون دینی، رسیدن به کمال بیان شده است، امری درست است.
اما نتیجه این مطلب این نیست که هیچ تلاشی در فهم فلسفه خلقت انسان بیهوده باشد.
مگر برای اینکه این مطلب را از ادله بفهمیم و هر کس خودش به اطمینان برسد، تلاش بیهوده ای است.
بعلاوه، اگر هم این مطلب برای همگان اثبات شود، باز هم تلاش برای فهم راه های به کمال رسیدن خودش تلاشی خوب و ستودنی است نه بیهوده.

تلاش برای فهم راه های به کمال رسیدن با تلاش برای فهم اینکه انسان برای به کمال رسیدن خلق شده متفاوت است. عرض من این است که دین پاسخی جز اینکه فلسفه و دلیل خلق انسان به کمال زسیدن اوست ندارد و وقتی پاسخ در این جمله خلاصه میشود دیگر سوال پیرامون آن نتیجه ای ندارد چون جواب مشخص است و به عبارت دیگر یک مسلمان (اگر احیانا در این مورد فکری کرده باشد) نمیتواند فرض دیگری را در مخیله خود بپروراند. مشکل اینجا آعاز میشود که فردی (چون من) بخواهد خود این دلیل را مورد چالش قرار دهد. در این حالت، آیا پاسخی منطقی که نهایتا به این جمله ختم نشود که (چون در قرآن آمده .... چون خداوند چنین گفته....چون این روایت چنین میگوید ووو) برای اثبات اینکه انسان برای به کمال رسیدن خلق شده وجود دارد؟

با تشکر

[=microsoft sans serif]

چالشگر;415795 نوشت:
تلاش برای فهم راه های به کمال رسیدن با تلاش برای فهم اینکه انسان برای به کمال رسیدن خلق شده متفاوت است. عرض من این است که دین پاسخی جز اینکه فلسفه و دلیل خلق انسان به کمال زسیدن اوست ندارد و وقتی پاسخ در این جمله خلاصه میشود دیگر سوال پیرامون آن نتیجه ای ندارد چون جواب مشخص است و به عبارت دیگر یک مسلمان (اگر احیانا در این مورد فکری کرده باشد) نمیتواند فرض دیگری را در مخیله خود بپروراند. مشکل اینجا آعاز میشود که فردی (چون من) بخواهد خود این دلیل را مورد چالش قرار دهد. در این حالت، آیا پاسخی منطقی که نهایتا به این جمله ختم نشود که (چون در قرآن آمده .... چون خداوند چنین گفته....چون این روایت چنین میگوید ووو) برای اثبات اینکه انسان برای به کمال رسیدن خلق شده وجود دارد؟

باسلام
دوست عزیز، جناب چالشگر
بنده خودم هم متوجه هستم که این دو مطلب متفاوت است. نخواستم بگویم که این جای آن را میگیرد. بلکه منظورم این بود که همیشه تلاش ما به ان مقصود اصلی مان نمیرسد . در این صورت خوب است، برخی امور را به عنوان اصل موضوعی قبول کنیم تا وقتی که علممان آنقدر زیاد شود که خودمان بتوانیم آنرا به عقل یا شهود دریابیم یا راه حل و جواب دیگری برایش بیابیم.

بنابراین بحث کردن و فلسفیدن در این مباحث خوب است، اما اینکه بنده راه حل بزرگان را در این مورد پذیرفته ام، به این دلیل است که وقتی خدا را خالق و پروردگار عالم میدانیم و او را حکیم و عادل میدانیم، بهترین جواب برای سوال از فلسفه خلقت را بیان خود آفریننده میدانم.
هم به این دلیل که خودش علت و فاعل بوده و علت فاعلی بهتر از علت غایی و هدف خود آگاه است تا دیگران
و هم به این دلیل که ما ممکنات، چه بخواهیم و چه نخواهیم، محدود هستیم و موجود محدود نمیتواند به تمام جوانب موجودات به صورت کلی دسترسی داشته باشد.

شاهد آن نیز اوضاعی است که در این مورد در محافل آکادمیک و محافل دانشگاهی شاهدش هستیم. خب تا وقتی خود خالق را قبول داریم و ربوبویتش را نیز پذیرفته ایم و همینطور عدالت و صداقتش را، چه مشکلی دارد که خود را به زحمت بیندازیم تا به علت و فلسفه خلقت عالم پی ببریم در حالیکه صرفا یک سری امور محدود را می بینیم.

صدیق;417839 نوشت:
باسلام
دوست عزیز، جناب چالشگر
بنده خودم هم متوجه هستم که این دو مطلب متفاوت است. نخواستم بگویم که این جای آن را میگیرد. بلکه منظورم این بود که همیشه تلاش ما به ان مقصود اصلی مان نمیرسد . در این صورت خوب است، برخی امور را به عنوان اصل موضوعی قبول کنیم تا وقتی که علممان آنقدر زیاد شود که خودمان بتوانیم آنرا به عقل یا شهود دریابیم یا راه حل و جواب دیگری برایش بیابیم.
بنابراین بحث کردن و فلسفیدن در این مباحث خوب است، اما اینکه بنده راه حل بزرگان را در این مورد پذیرفته ام، به این دلیل است که وقتی خدا را خالق و پروردگار عالم میدانیم و او را حکیم و عادل میدانیم، بهترین جواب برای سوال از فلسفه خلقت را بیان خود آفریننده میدانم.
هم به این دلیل که خودش علت و فاعل بوده و علت فاعلی بهتر از علت غایی و هدف خود آگاه است تا دیگران
و هم به این دلیل که ما ممکنات، چه بخواهیم و چه نخواهیم، محدود هستیم و موجود محدود نمیتواند به تمام جوانب موجودات به صورت کلی دسترسی داشته باشد.
شاهد آن نیز اوضاعی است که در این مورد در محافل آکادمیک و محافل دانشگاهی شاهدش هستیم. خب تا وقتی خود خالق را قبول داریم و ربوبویتش را نیز پذیرفته ایم و همینطور عدالت و صداقتش را، چه مشکلی دارد که خود را به زحمت بیندازیم تا به علت و فلسفه خلقت عالم پی ببریم در حالیکه صرفا یک سری امور محدود را می بینیم.

با عرض سلام
با توجه به تذکر جناب حکمت، این تاپیک بزودی بسته خواهد شد. لذا ضمن تشکر از شما، جمع بندی شخصی خود از فلسفه خلقت انسان را با توجه به مطالبی که شما فرمودید این گونه بیان می کنم که فلسفه خلقت انسان (هرچه باشد) تابع مجموعه ای از باور هاست که بر اساس تفکر اسلامی به صورت پیوسته و زنجیر وار نتیجه گیری می شوند. زنجبره این باور ها از باور به خداوند شروع میشود و به تبع آن تا دلیلی که خداوند بنام تکامل (انسان) ذکر کرده ادامه می یابد. بر این اساس ما (باید) تکامل انسان را بعنوان هدف از خلقت انسان بپذیریم، هر چند بنا به هر دلیلی این پذیرش کاملا قابل درک نباشد و ابهامات سوالاتی در این رابطه داشته باشیم. متعاقبا در صورتی که سوال و یا سوالاتی هم بدون پاسخ بمانند، ما با توجه به سلسله استنتاجاتی که پس از باور به خداوند کسب کرده ایم، عدم وجود پاسخ را ناشی از ناتوانی خود در درک موضوع دانسته و با استناد به حکیم بودن خداوند هر گونه شبهه در این هدف را نفی می کنیم.
خواهش میکنم اگر ابهامی در این نتیجه گیری وجود دارد بفرمایید.
با تشکر

[=times new roman] غزل شمارهٔ ۱۶۲
[=times new roman]خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد ---- کـه در دسـتـت بـجـز سـاغـر نباشد
[=times new roman]زمـان خـوشـدلـی دریاب و در یاب ---- کـه دایـم در صـدف گـوهـر نـبـاشد
[=times new roman]غنیمت دان و می خور در گلستان ---- کــه گــل تــا هـفـتـه دیـگـر نـبـاشـد
[=times new roman]ایـــا پــرلــعــل کــرده جــام زریــن ---- بـبـخـشـا بـر کـسـی کـش زر نـباشد
[=times new roman]بــیــا ای شــیـخ و از خـمـخـانـه مـا ---- شـرابـی خـور کـه در کـوثـر نباشد
[=times new roman]بـشـوی اوراق اگـر هـمـدرس مایی ---- کــه عـلـم عـشـق در دفـتـر نـبـاشـد
[=times new roman]ز مـن بـنیوش و دل در شاهدی بند ---- کـه حـسـنـش بـسـتـه زیـور نـبـاشـد
[=times new roman]شـرابـی بـی خـمـارم بـخـش یا رب ---- کــه بــا وی هـیـچ درد سـر نـبـاشـد
[=times new roman]مـن از جـان بـنـده سـلـطـان اویـسم ---- اگــر چــه یـادش از چـاکـر نـبـاشـد
[=times new roman]بـه تـاج عـالـم آرایـش کـه خورشید ---- چــنــیــن زیــبــنــده افــسـر نـبـاشـد
[=times new roman]کـسـی گـیـرد خـطـا بـر نـظم حافظ ---- کـه هـیـچـش لـطف در گوهر نباشد

فتا 1;417928 نوشت:
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد ---- کـه در دسـتـت بـجـز سـاغـر نباشد
زمـان خـوشـدلـی دریاب و در یاب ---- کـه دایـم در صـدف گـوهـر نـبـاشد
غنیمت دان و می خور در گلستان ---- کــه گــل تــا هـفـتـه دیـگـر نـبـاشـد
ایـــا پــرلــعــل کــرده جــام زریــن ---- بـبـخـشـا بـر کـسـی کـش زر نـباشد
بــیــا ای شــیـخ و از خـمـخـانـه مـا ---- شـرابـی خـور کـه در کـوثـر نباشد
بـشـوی اوراق اگـر هـمـدرس مایی ---- کــه عـلـم عـشـق در دفـتـر نـبـاشـد
ز مـن بـنیوش و دل در شاهدی بند ---- کـه حـسـنـش بـسـتـه زیـور نـبـاشـد
شـرابـی بـی خـمـارم بـخـش یا رب ---- کــه بــا وی هـیـچ درد سـر نـبـاشـد
مـن از جـان بـنـده سـلـطـان اویـسم ---- اگــر چــه یـادش از چـاکـر نـبـاشـد
بـه تـاج عـالـم آرایـش کـه خورشید ---- چــنــیــن زیــبــنــده افــسـر نـبـاشـد
کـسـی گـیـرد خـطـا بـر نـظم حافظ ---- کـه هـیـچـش لـطف در گوهر نباشد

چه خوش گفتی تو ای حافظ غزل را..........که علم عشق در دفتر نباشد
خوشا بر حال تو ای مرد شاعر..........که جز عشقی تو را در سر نباشد
سیه رویم من ای سلطان عاشق..........که در افکار من ساغر نباشد
از آن روزی که چشمم باز کردم..........ندیدم مردمان را سر نباشد
که در این سر به تحفه مغز دادند..........که نیست چرکی چو پرسشگر نباشد
عنان پرسشش دادم من از کف..........که جز اقنای او در سر نباشد

چالشگر;418037 نوشت:
چه خوش گفتی تو ای حافظ غزل را..........که علم عشق در دفتر نباشد
خوشا بر حال تو ای مرد شاعر..........که جز عشقی تو را در سر نباشد
سیه رویم من ای سلطان عاشق..........که در افکار من ساغر نباشد
از آن روزی که چشمم باز کردم..........ندیدم مردمان را سر نباشد
که در این سر به تحفه مغز دادند..........که نیست چرکی چو پرسشگر نباشد
عنان پرسشش دادم من از کف..........که جز اقنای او در سر نباشد

[=times new roman]کـسـی گـیـرد خـطـا بـر نـظم حافظ ---- کـه هـیـچـش لـطف در گوهر نباشد

فتا 1;418083 نوشت:
کـسـی گـیـرد خـطـا بـر نـظم حافظ ---- کـه هـیـچـش لـطف در گوهر نباشد

خطا بر نظم حافظ کار ما نیست..........که ما را بر غبارش سر نباشد
اگر نگرفته ای نکته تو از بیت..........مرا بر این معما حل نباشد
که از درک جهان از منظر عقل..........فتاوان را چو چالشگر نباشد

چالشگر;418346 نوشت:
خطا بر نظم حافظ کار ما نیست..........که ما را بر غبارش سر نباشد
اگر نگرفته ای نکته تو از بیت..........مرا بر این معما حل نباشد
که از درک جهان از منظر عقل..........فتاوان را چو چالشگر نباشد

کسی را چون خبر از ساغر بی درد سر نیست
بدیهی باشد اورا این معما حل نباشد !

چو نتواند گذشت از موسم عقل
فساد و خون بنزدش کم نباشد

پرسش:
ایا فلسفه خلقت انسان این است که اگر خداوند انسان را نمی آفرید، کارش ناقص می ماند.؟

پاسخ:
مسئله فلسفه و هدف از خلقت و آفرینش انسان از مسائل حیاتی و مهم و دامنه دار در مورد انسان است. دیدگاه های متفاوتی در این زمینه بیان شده است. قران کریم نیز در چند مورد به این مسئله اشاره کرده است و هدف از افرینش را چند مسئله معرفی نموده است. بررسی این مسئله به مقدماتی نیاز دارد.
مقدمه اول: هر انسان عاقل و حکیمی از کارهایی که انجام میدهد، اهدافی دارد. خواه اهداف مادی و خواه اهداف معنوی؛
مقدمه دوم: اهداف موجودهای محدود از کارهای خود، رفع کمبودها و نیازهای خود نیازهای مادی و نیازهای معنوی و روحی است؛
مقدمه سوم: خداوند متعال با توجه به اینکه وجودی نامحدود است، کارهایش به خاطر رفع نیازها و کمبودهای وجودی اش نیست؛(1)

مقدمه چهارم: خداوند متعال، فیاض است و مبدئی است که موجودات را در تحت حمایت خویش گرفته و انان را پرورش میدهد؛
مقدمه پنجم: کمال موجودات، ارتقای وجود است که در طی کردن مسیری طولانی بوجود می آید و انسان باید با پای خود این مسیر را طی کند و با اراده و تصمیم خویش، به ان برسد. و با اجبار نمیتواند به آن برسد.
مقدمه ششم:خداوند متعال بوسیله اوامر و تکالیف و برنامه های تربیتی ادیان و شرایع، به کمک نیروی عقل ادمی امده و مسیر را برایش مشخص کرده است.
مقدمه هفتم: در حدیث شریفی از امام حسین (علیه السلام) بیان شده که خداوند متعال انسانها را برای شناخت خودش افرید، و زمانی که او را بشناسند، از عبادت و بندگی غیر او بی نیاز میشوند و فقط او را میپرستند؛(2)
مقدمه هشتم: در حدیث شریفی از امام کاظم (علیه السلام) بیان شده که چون خداوند انسانها را براى هدف تكاملى آفريده وسائل آن را از نظر تكوين و تشريع فراهم ساخته و در اختيار او گذارده است«ان الله خلق الجن و الانس لیعبدوه و لم یخلقهم لیعصوه»(3)

مقدمه نهم: هدف از آفرینش سایر موجودات غیر از انسان نیز، رسیدن فایده و کمک به انس و جن در مسیر کمال خودشان است.(4) در حدیث مشهور قدسی خطاب به حضرت ختمی مرتبت بیان شده که اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم و هدف از آفرینش را وجود نازنین ایشان به عنوان انسان کامل معرفی کرده است.(5): «لولاک لما خلقت الافلاک»(6)

با توجه به این مقدمات، آنچه از آیات و روایات به دست می آید این است که هدف نهایی خداوند از آفرینش انسان این است که او را به کمال لایق خودشان برساند.(7) فلسفه عبادات و نیایش های انسانی نیز برای همین منظور است. تكامل، هدف نهايى افرینش است.اگر در آیات و روایات به موارد دیگری همچون عبادت«ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(8) و معرفت خودش«کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف»(9) به عنوان فلسفه خلقت اشاره شده، تماما به همین مطلب اشاره دارد و به منظور کامل شدن انسان و رسیدن به قرب اوست.(10)؛

زیرا عبادت و معرفت نظری به ذات خداوند و شناخت او، دو وسیله گرانبها برای سیر این مسیر پر پیچ و خم و حساس است. شناخت خداوند به کمک این مباحث روشن میشود که هدف خداوند از افرینش انسان، به کمال رساندن او بوده و هدف از افرینش جهان، رسیدن انسان به این کمال مطلوب خودش بوده است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که اگر انسان خلق نمیشد، فلسفه خداوند از خلقت و آفرینش تأمین نمیشد.
البته ارتقای وجودی به معنای کمال یافتن و رسیدن به درجات قرب الهی، منحصر در موجودات دارای عقل و شعور است.

برخی این کمال را از ابتدا دارند و ارتقا برای آنان راه ندارد مانند فرشتگان و برخی دیگر، از ابتدا تکامل ندارند و به تدریج درجات کمال و نقص را میپیمایند. اما موجودات دیگر، به نظر میرسد تکامل وجودی به معنایی که گذشت ندارند و تنها در کیفیت و کمیت عوارض بدن و جسمشان تغییر میکنند. در قران کریم نیز،این هدف را تنها در مورد انسان و جن بیان کرده است و اشاره ای به سایر موجودات نکرده است که در این هدف شریک باشند.«و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون».(11)

ممکن است به نظر برسد، اگر فلسفه وجودی موجودات دیگر عالم طبیعت، به تکامل رسیدن انسان باشد، موجوداتی که میلیارد ها سال پیش بوجود آمده و از بین رفته اند. موجوداتی در حال حاظر در کائنات هستند که فقط از نظر زمانی در این مقطع از زمان وجود دارند ولی تاثیر احتمالی انها بر کره زمین میلیونها سال دیگر رخ خواهد داد و موجوداتی هم واقعا در میلیونها سال دیگر بوجود خواهند آمد. فایده و کمک آنها به انسان چیست؟
اما این ایراد درست نیست. ما مدعی هستیم که موجودات عالم طبیعت، یا خودشان در مسیر تکامل هستند( مثل انسان و جن) یا در خدمت دسته اول و برای رسیدن به تکامل انها هستند. حال برای نقض این مطلب حداقل باید اثبات کرد که موجوداتی در عالم طبیعیت باشند که هیچ تأثیری در انسان ندارند. بنابراین با احتمالات نباید بحث کرد. اینکه موجوداتی هستند که الان بی فایده اند و تأثیر انها میلیونها سال دیگر روی میدهد نمیتواند در مسیر استدلال ماخلل ایجاد کند.

بعلاوه اینکه موجوداتی قبلا بوده اند و الان نیستند نشان نمیدهد که برای انسان فایده ای ندارند. فایده که تنها فایده و تأثیر مستقیم نیست بلکه به صورت غیر مستقیم نیز یک موجود میتواند در جهان افرینش فایده داشته باشد. مثلا یک کرم به تنهایی شاید به درد انسان نخورد ولی همین کرم اگر نباشد، قسمتی از چرخه حیات مختل میشود و مثلا جریان تجزیه بدون ایراد و اشکال مواد نباتی و گیاهان مختل میشود. یا مثلا موجوداتی که در سالهای متمادی قبل وجود داشته اند و حتی شاید قبل از بوجود آمدن انسان بر روی زمین، این نیز منافاتی با بیان بنده ندارد.

زیرا این موجودات نیز در چرخه حیات و آفرینش نقشی را ایفا میکردند و تأثیری را داشتند که برخی از آنها تا کنون ادامه دارد. مثلا گیاهان و درختانی که شاید صدها هزار یا ملیونها سال پیش در زیر زمین دفن شده اند یا صدفها و موجودات دریایی آن زمانها، اکنون به صورت معادن نفت و زغال سنگ و ... در آمده و به درد انسانها میخورد.
ممکن است گفته شود اگر هدف رسیدن به کمال است، چرا عوامل باز دارنده از رسیدن به کمال وجود دارند؟ اگر هدف خداوند رسیدن انسان به کمال است چرا عوامل باز دارنده را اجازه وجود داده است؟
پاسخ این است که وجود این موانع و مزاحم های مادی نیز جزئی از مسیر تکاملی انسان است. مثلا فرض کنید معلمی میخواهد شاگردش را تربیت کند یا مطلبی را به او یاد بدهد، این معلم گاه برای اینکه مطلبی بهتر در ذهن او جای بگیرد، هیچ کمکی به او نمیکند و او را مجبور میکند که خودش جوابی برای آن مطلب پیدا کند. وقتی خداوند انسان را بر روی زمین فرستاد، قصدش این بود که در طول زندگی در دنیا و در کنار تمام مشکلات و سختی ها، در عین ا ینکه زندگی میکند، خوب و صالح بماند و از زشتیها پرهیز کند.


[/HR][1] . المیزان، ج18 ص 385
[2] . علل الشرایع، ج 1 ص 9؛ تفسیر المیزان، ج18 ص 423
[3] . التوحید، صدوق، ص 356
[4] . المیزان، ح11 ص 86
[5] . فلسفه خلقت انسان، عبدالله نصری، بخش دوم
[6] . بحارالانوار، ج 14 ص 406
[7] . اموزش عقائد، استاد مصباح، ص 364
[8] . ذاریات/56
[9] . مصباح الشریعه، ص 108
[10] . درخشان پرتوی از اصول کافی، ج1 ص 238
[11] . ذاریات، 56


موضوع قفل شده است