جمع بندی هدف از وجود خداوند چیست؟

تب‌های اولیه

63 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

afzali.polaris;391791 نوشت:
خانم محترم و گرامی اگر علاقه ای به این بحث ندارید پس چرا به این طور نظرتان را تحمیل می کنید که صفات عین ذات است . خب حقیر فکر می کنم درست این باشد که لازمه هر بحث منطقی همراه با دلیل قطعی باشد نه عبارت تحمیلی .
ولی حقیر هم اگر بخواهم به شکل شما سخنسرائی کنم قادرم بیان کنم شما توحید صفاتی را ابدا نمی فهمید حتی حاضرم قسم بخورم مفهوم صفت را نمی دانید زیرا هر کس مفهوم صفت را بداند که مفهومش تجلی موصوف است می داند این امکان ندارد با موصوف عینیت داشته باشد که حتی خطبه اول نهج البلاغه از حضرت علی ، خطبه معروف حضرت رضا گواه به این موضوع است .

سلام
من کلا برای بحث کردن(یا بهتره بگم جدل!!!) تو این سایت نمیام!میام سولاتمو بپرسم و عقایدمو چک کنم!...با کسی هم دعوا ندارم!
لااقل میگفتید معنی صفت از نظر من با انچه که شما تعریف کردید فرق دارد.نه انکه...! اگر قسم خورده باشید که باید...!
بگذریم!
الان در این مورد بنده بخوام پاسخ بدم یک بحث شروع میشود که هیچ ربطی به این تاپیک ندارد و بعد از یک سال امدن تو این سایت حداقل چیزی که فهمیدم بی نتیجه ماندن تاپیکهایی مثل این است.اگر میخواید تاپیک جدید باز کنید ....
فقط این پست رو زدم که یک نکته رو بگم و ان اینکه احادیثی که اوردید رو اتفاقا متکلمین به عنوان حجت نقلی برای اثبات توحید صفاتی خداوند میارن!!!!!

موفق باشید

هادی;391931 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان بزرگوار
و تشکر از بابت مشارکت در بحث
از بیانات و نکته نظرات زیبای دوستان بهره بردم
بعد از این همه بحث و جدل با جناب وایسلی گوجا بنده به این نتیجه رسیدم که ایشون (با توجه به نقل قولی که کردم) در وجود خدا شک دارند ؛ اگر این طور باشد بر ادامه بحث فایده چندانی مترتب نخواهد بود ، لذا شایسته این بود ایشون به وضوح مقصود خودشون رو از طرح این بحث بیان می کردند تا بحث به حاشیه کشانده نشود .
پاسخ شما همان است که در پست اول ارائه شد ، اگر ایرادی در برهان امکان و وجود می بینید بیان کنید و الا ادامه بحث به این وضعیت مفید فایده نخواهد بود ، بهتر است در ابتدا وجود خداوند برای شما مبرهن بشود و در مرحله بعد به موضوعات بعدی بپردازیم .

بنده در وجود خدا شک دارم ولی شک من اون طرفی است (یعنی تقریبا شکی ندارم که خدایی وجود ندارد) ولی موضوع تاپیک با فرض این بود که فکر می کنیم خدایی وجود دارد. درباره برهان امکان و وجود و اشکالاتش قبلا با کارشناسان اینجا بحث کردم.

هادی;391946 نوشت:
شما حقیقت را از چگونه یافتید ؟ از دید شما حقیقت این است که خدایی وجود ندارد تا هدف داشته باشد ؟ اگر منظور شما این بود آشکارا بیان می کردید...نه در لفافه و به صورت مبهم.

جالب است که شما من رو به لفافه گویی متهم می کنید در حالی که من همه جا منظورم رو خیلی واضح گفتم و اگه شما دوست دارید صحبت های من رو تفسیر کنید تا درباره شخص من قضاوت کنید (مثلا به نتیجه برسید که من به وجود خدا شک دارم یا ندارم) ، این اشکال به شما وارد است که اصول منطقی بحث رو رعایت نمی کنید نه به من. اگه تمایل دارید بدونید لفافه گویی و لقلقه زبان چیست به خیلی از پاسخ هایی که اینجا ارائه شد نگاه بندازید که چطور مفاهیم ساده (و بی معنی) رو بین لغات عجیب و غیرقابل فهم دفن کردند.

هادی;391946 نوشت:

برهان اگر برهان عقلی باشد عین حقیقت است اگر حقیقت را مخالف با برهان عقلی یافتید حقیقت آنگونه نیست که شما فکر می کنید.

اصلا اینگونه نیست چون عقل ما ابزار بسیار غلط و ناصحیحی است که فقط برای درک مفاهیم در دنیای فیزیکی اطراف ما (محلی که ما تکامل پیدا کردیم) پدید آمده و صدها و هزاران مورد رو می شناسیم که "برهان های عقلی" ما کاملا به نتیجه غلط و اشتباه می رسند. حقیقت چیزی است که برای آن شواهد و مدارکی وجود دارد که مستقل از عقل ما قابل بررسی هستند (مثلا این حقیقت است که زمین به دور خورشید می چرخد ولی این حقیقت نیست که هر چیزی که می تواند وجود داشته باشد یا نداشته باشد نیاز به علت دارد).

به هر حال من با شما موافقم که تا زمانی که این اتهام های شما و برچسب زدن به من در این بحث وجود داره، ادامه بحث کار صحیحی نیست و در محیطی که یک گفت و گوی متمدنانه بدون برچسب زدن به افراد امکان پذیر نیست و سایرین جنبه یک گفت و گو بدون قضاوت و شخصی کردن موضوع بحث با کاربر رو ندارند، واقعا بهتره گفت و گویی صورت نگیره.

وایسلی گوجا;390330 نوشت:
منظور من فایده خود خداوند در کل هستی است.

سلام.

فایده خدا در هستی این است که به موجوداتی که خلق کرده است نعمت و روزی بدهد و بخشش و مهربانی کند.

ببخشید که پاسخم در حد بچه های پیش دبستانی بود. :ok:

موفق باشید.

hoorshid;392119 نوشت:
سلام
من کلا برای بحث کردن(یا بهتره بگم جدل!!!) تو این سایت نمیام!میام سولاتمو بپرسم و عقایدمو چک کنم!...با کسی هم دعوا ندارم!
لااقل میگفتید معنی صفت از نظر من با انچه که شما تعریف کردید فرق دارد.نه انکه...! اگر قسم خورده باشید که باید...!
بگذریم!
الان در این مورد بنده بخوام پاسخ بدم یک بحث شروع میشود که هیچ ربطی به این تاپیک ندارد و بعد از یک سال امدن تو این سایت حداقل چیزی که فهمیدم بی نتیجه ماندن تاپیکهایی مثل این است.اگر میخواید تاپیک جدید باز کنید ....
فقط این پست رو زدم که یک نکته رو بگم و ان اینکه احادیثی که اوردید رو اتفاقا متکلمین به عنوان حجت نقلی برای اثبات توحید صفاتی خداوند میارن!!!!!

موفق باشید

[=arial]
ببینید خواهر محترم و گرامی
قطعا بنده هم مثل شما خانم محترمه قصد جدل ندارم و اگر داشتم بطور حتم لحن کلامم را عوض می کردم و بدون دلیل نظرم را تحمیل می کردم ، آنجایی که آن چیزی که گفتم که شما را کمی ناراحت کرد عرض کردم

afzali.polaris;392119 نوشت:
ولی حقیر هم اگر بخواهم به شکل شما سخنسرائی کنم قادرم بیان کنم

[=arial]یعنی بشیوه خود شما که سعی داشتید عبارت صفات عین ذات است را بدون دلیل بر ما تحمیل کنید بنده هم بروش شما کمی سخن گفتم و بعد سریعا نظرم را اثبات کردم . پس خواهر گرامی همینطور که شما خودتان این لحن کلام را قبول ندارید بنده هم همینطور لحن تحمیلی را قبول ندارم اگر چه حتی مقصود شما جدل نباشد ولی خب اگر قصدی هم نداشته باشید این نحوه کلام بنظر حقیر همین عکس العملی که شما در مقابل آن دو جمله بنده داشتید دارد و آنرا بطور کنایه جدل دانستید اگرچه باز بنده آن دو جمله ها را اثبات کردم و جدلی را که همراه با نوعی دلیل باشد را مجادله بالتی هی احسن می گویند.
اما اینکه فرمودید بعضی ها به این احادیث استدلال می کنند ( البته بعضی از احادیث نه همه آنچه بنده آوردم )البته بنده هم متونشان را خواندم و اعتقاد بنده این است که آنها فقط تاویل نا جا می کنند که کاملا با ظاهر حدیث مخالف است. و تاویلی که با ظاهر مخالف باشد این روش سنی ها است و در دین شیعه چنین اصلی نیست .( کتاب شیعه در اسلام علامه طباطبائی را بخوانید که صراحتا چنین چیزی را فرمودند)

afzali.polaris;391746 نوشت:
بنظر حقیر قبول نکردن خدای متغیر بسیار بهتر از قبول کردن خدای متغیر است.
( چون فیاض بودن از ذات لازمه اش تغییر است و تغییر نشانه احتیاج و عوض شدن است و احتیاج و عوض شدن نشانه نقض است)

[=arial]ما کی گفتیم خدای متغیر رو قبول داریم؟؟؟

قبول نکردن خداوند یعنی کفر.

شما که اینقدر خود را پایبند احادیث ال محمد صلی الله علیه واله میدانید در کدام یک از این احادیث آمده که کافر شوید اما خدایی رو نپرستید که خود را در قرآن کریم با اسماء متعددی به شما معرفی کرده؟

الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ

[=arial] الله خالق كل شيء وهو علي كل شيء وكيل

هو الله الخالق الباريء المصور له الاسماء الحسني[=arial]

اگر شما قرار بود بهشت و جهنم رو تقسیم کنید همه مسلمانها رو به جهنم میفرستادید در صورتیکه مبنا ایمان هست به خدای لایتغیر نه لغاتی که برای فهم فراد بکار میرود.

اگر بیان جنابعالی صحیح بود خود خداوند هم از کلماتی مثل سمیع و بصیر و این قبیل استفاده نمیکرد.

پس لطفا یخورده سطح کلاس رو پایین بیاورید تا جایگاه خداوند معلوم شود.


[=arial]

مؤمن;392746 نوشت:

سلام.

فایده خدا در هستی این است که به موجوداتی که خلق کرده است نعمت و روزی بدهد و بخشش و مهربانی کند.

ببخشید که پاسخم در حد بچه های پیش دبستانی بود. :ok:

موفق باشید.

اتفاقا همین پاسخ به قول شما پیش دبستانی تنها حرف با معنی و قانع کننده بود که در تاپیک خوندم، و چه بهتر که با زبان ساده بدون پیچوندن کلمات در هم و توضیحات اضافی نامربوط و ... بیان شد.

وایسلی گوجا;392475 نوشت:
بنده در وجود خدا شک دارم ولی شک من اون طرفی است (یعنی تقریبا شکی ندارم که خدایی وجود ندارد) ولی موضوع تاپیک با فرض این بود که فکر می کنیم خدایی وجود دارد. درباره برهان امکان و وجود و اشکالاتش قبلا با کارشناسان اینجا بحث کردم.

با سلام و عرض ادب

شما به صراحت بیان می کنید خدایی وجود ندارد(خدای نکرده برچسبی به کسی نزدم) ، بحث های عقلی را نمی توان با فرض و احتمال و تردید جلو برد ، حضرت عالی وجود خداوند سبحان رو فرض گرفتید و با فرضیه و گمان فرمودید خداوند نقص دارد! آیا این نوع مباحثه و طرح کردن موضوع به این شکل ، منطقی است؟

از دوستان تقاضا دارم فقط در راستای موضوع تاپیک گفتگو بفرمایند تا بتوانیم به نتیجه مطلوب برسیم .

جناب وایسلی گوجا بنده بحث رو از این یک مثال پیش می برم امیدوارم شما و دیگر دوستان یاری بفرمایید
یقینا می دونید که شعاع خورشید وابسته به خورشید بوده و تمام هستی خودش رو از خورشید دارد ، اما شعاع چون از حقیقت بی خبر است و خورشید را در بالای سر خود مشاهده می کند خیال می کند هستی وی از هستی خورشید جداست و وجود خورشید را جدای از هستی خود می داند و برای خود وجودی مستقل در نظر می گیرد؛ اما غافل از اینکه ذره ذره وجودش ربط محض به خورشید بوده و وجودش وابسته به خورشید است و اگر لحظه ای نور خورشید منقطع گردد شعاع نیز نابود خواهد شد .

پرسش حضرت عالی نیز تا حدودی شبیه همین موضوع است وقتی وجود شما از نور وجودی خداوند است و هر «آن» فیض وجودی رو از خداوند دریافت می کنید این سوال «که هدف از وجود خدا چیست» همانند سوال شعاع از خورشید است که فایده خورشید چیست! ، بله برای کسی که به حقیقت پی برد و به وجود خداوند قادر متعال یقین پیدا کرد این سوال مفهوم پیدا می کند حال که تمام هستی من از خداست هدف چیست. اما برای کسی که ایمان به خدا نداشته و صرفا وجود وی را فرض می گیرد پاسخ همین است که عرض شد .

شما اگر خواهان حقیقت هستید و بدون تعصب خاصی وارد بحث شدید (ان شاء الله همینطور هم هست) بنده اعلام آمادگی می کنم که در رابطه با این موضوع به گفتگو بنشینیم .

.امین.;392924 نوشت:
ما کی گفتیم خدای متغیر رو قبول داریم؟؟؟

مساله توحید مساله آسانی نیست کسی که فعل را از ذات خدا بداند و خدا را فیاض ذاتی بداند به تغییر ذات خدا معتقد است .

.امین.;392924 نوشت:
قبول نکردن خداوند یعنی کفر.

اولا این اشتباه است که فکر می کنید که هر کس خدا را قبول نکرد کافر است شاید خداوند نخواسته باشد به کسی خود را معرفی کند لا یکلف نفسا الا ما آتاهاُ، معرفت را باید خداوند عطا کند آنوقت کسی با شناخت قبول نکرد کافر است .
[=arial]1- قال ابوعبداللّه عليه السلام ستة اشيٰاء ليس للعباد فيهٰا صنع المعرفة و الجهل و الرضٰا و الغضب و النوم و اليقظة
2-و قال لم‌يكلف العبٰاد المعرفة و لم‌يجعل لهم اليهٰا سبيلا
3-و قيل له اصلحك اللّه هل جعل في الناس ادٰاة ينالون بهٰا المعرفة فقال لٰا قيل فهل كلفوا المعرفة قال لٰا علي اللّه البيٰان لٰايكلف اللّه نفساً الا وسعهٰا و لٰايكلف اللّه نفساً الا مٰا اتاهٰا
4-و قال ليس للّه علي خلقه ان يعرفواو للخلق علي اللّه ان يعرّفهم و للّه علي الخلق اذا عرّفهم ان يقبلوا

منافق بدتر از کافر است. کسی که خدا را معتقد باشد و در عین حال برایش شریکی از صفات مخلوق و متغیر قائل باشد این یعنی منافق که غیر خدا را می پرسد و در عین حال خدا را خالق همه چیز میداند . آیا این جز نفاق است ؟ منافق در نظر ما کیست ؟ کسی که ظاهرا ما را قبول داشته باشد و از طرفی دیگر غیر یا ضد ما را هم قبول کند.
.امین.;392924 نوشت:
شما که اینقدر خود را پایبند احادیث ال محمد صلی الله علیه واله میدانید در کدام یک از این احادیث آمده که کافر شوید اما خدایی رو نپرستید که خود را در قرآن کریم با اسماء متعددی به شما معرفی کرده؟

اسماء غیر خدایند و اسم یعنی چیزی که خبر از مسمی بدهد و مسمی اسم هم محدث است و صفت و موصوف هم مخلوقتند طبق احادیث و چون اینها را خدا بپسندیده به او نسبت می دهیم نه اینکه خدا ذاتا صفت و موصوف فعلی داشته باشد .
.امین.;392924 نوشت:
له الاسماء الحسني

برای خداست اسماء حسنی نه اینکه عین ذات خداست . اینکه خدا مالک اسما و آسمان و زمین و همه چیز است به این معنی نیست که این ها عین ذات خدایند ! خداوند مالک دست تو هم هست آیا دست تو عین ذات خداست ؟ مسلما خیر لذا برادرم سعی کنید ایات را با احادیث تفسیر کنید که مفسران قرآن راسخین در علم یعنی آل محمدند. اسماء حسنی خود ال محمد هستند طبق احادیث متواتر.
.امین.;392924 نوشت:
اگر شما قرار بود بهشت و جهنم رو تقسیم کنید همه مسلمانها رو به جهنم میفرستادید در صورتیکه مبنا ایمان هست به خدای لایتغیر نه لغاتی که برای فهم فراد بکار میرود

وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏
.امین.;392924 نوشت:
اگر بیان جنابعالی صحیح بود خود خداوند هم از کلماتی مثل سمیع و بصیر و این قبیل استفاده نمیکرد.

خدا مالک همه چیز هست هر کدام را بخواهد برای خودش می پسندد
.امین.;392924 نوشت:
پس لطفا یخورده سطح کلاس رو پایین بیاورید تا جایگاه خداوند معلوم شود.

وقتی آل محمد سطح کلاس را پایین نیاوردند ما هم نمی آوریم. ان شاء الله کسی که پیرو آل محمد باشد می فهمد جایگاه برای ذات خدا بی معنی است و آنچیزی که جایگاه دارد صفات است که در ذات خودمان تعریف شده اند و در حدیث است از حضرت صادق ع که هر کس جایگاه صفت را فهمید به نهایت معرفت رسیده است .[=Times New Roman]من عرف موٰاقع الصّفة بلغ قرار المعرفة

از بیانات شما برادر عزیز متشکرم

afzali.polaris;393614 نوشت:
مساله توحید مساله آسانی نیست کسی که فعل را از ذات خدا بداند و خدا را فیاض ذاتی بداند به تغییر ذات خدا معتقد است .

[=arial]گرامی ما این را قبول داریم
[=arial]
قال الله تبارک وتعالی:

ان الله یفعل مایشاء - ان الله یفعل مایرید [=arial]

من دیگه بحثی با شما ندارم

با تشکر

.امین.;393637 نوشت:
گرامی ما این را قبول داریم

قال الله تبارک وتعالی:

ان الله یفعل مایشاء - ان الله یفعل مایرید


[=arial]من هم این ایه را قبول دارم و همه صفات خوب را برای خداوند میدانم مخصوصا ایتکه خدا مرید است ولی تفسیر به ظن نمی کنم و تفسیرش را از آل محمد می گیرم که آنها راسخین در علم هستند . و در حدیث است که خدا بود و مرید و متکلم نبود و سپس اراده کرد و مرید شد و مرید صفت حادث است و اگر به ذات خداوند ربطش دهیم خدا را متغیر دانستیم که از حالی به حالی تغییر کرده است. و در حدیث است که مشیت خدا حادث است
[=arial]برادر عزیز تا حالا مناظره سلیمان مروزی با امام رضا را خواندید ؟
در آن مناظره حضرت رضا علیه السلام ثابت کردند که مشیت و فعل خداوند حادث است و جزو صفات ذاتی نیست . و در حدیث است از اصول کافی که خداوند مشیت را به خود مشیت خلق کرد و بعد بقیه چیزها را از مشیت .
منظور این است که خداوند قانون گذار هستی است و در هستی قوانینی قرار داده است که خلق خود به خودی باشد( این نه جبر است و نه تفویض) . ولی چون خداوند قانون گذار است بنابراین خداوند هر صفتی را که بخواهد می تواند به خود نسبت بدهد .
در آخر عرض می کنم اگر کسی فعل را از ذات خداوند بداند در حقیقت قائل به این شده که خدا افعال را از ذات خودش تولید کرده است و یا این افعال از ذات خدا متولد شده اند پس خدا را پدر فعل ها ی حادث و مخلوق دانسته ولی خداوند نه می زاید و نه زاده می شود زیرا صمد است . لم یلد و لم یولد
.امین.;393637 نوشت:
من دیگه بحثی با شما ندارم

اشکالی ندارد برادر عزیزم . امیدوارم خدا بنده و شما و هر دوست آل محمد را به راه مستقیم هدایت کند .
ممنون از بیاناتتون

[="Tahoma"][="SlateGray"]باید دید احتیاجی که ما نسبت به خداوند داریم چیه. و چه صورتی و منباب تفکراتمون دوست داریم که انجام بپذیره. اون موقع هدف تعیین میشه و میتونیم براش استدلال بیاریم[/]

جمع بندی

موضوع: هدف از وجود خداوند

پرسش:
هدف از وجود خداوند چیست؟

پاسخ:
پرسش مطرح شده مبهم بوده و توضیح کافی در این خصوص داده نشده، بهتر بود پرسش را با تبیین بیشتری مطرح می فرمودند؛ با این حال این موضوع را از منظر فلاسفه و عقلا بررسی می کنیم:
موجودی که صرف الوجود، هستی محض و واجب الوجود بوده و خود علت العلل است مفهومی ندارد که هدف از وجود چنین موجودی سوال شود! ذات احدیت از ازل بوده و مسبوق به عدم نیست تا از هدف وجودی خداوند سوال شود.
این پرسش همانند این می ماند که شعاع خورشید از وجود خورشید سوال کند که هدف از وجود خورشید چیست؟ و یا ماهی بپرسد هدف از وجود آب چیست؟ در حالی خودش غرق در آب است و اگر لحظه ای خورشید نباشد خود معدوم خواهد شد، همه مخلوقات غرق در وجود الهی هستند و چون غرق در وجود هستند از توجهی به وجود ندارد، ماهی غرق در آب است اگر درباره آب با ماهی صحبت کنی می گوید مگر آبی هم وجود دارد اگر وجود دارد هدف از وجود آب چیست؟! در صورتی که هستی و حیات او وابسته به وجود آب است.
انسان نیز چون غرق در نعمت وجود است، متوجه نیست که تمام هستی اش وابسته به همین وجود است و اگر لحظه ای فیض وجودی خودش را سلب کند نه تنها انسان بلکه تمام کائنات محو می شوند.

توضیح بیشتر:
برای اینکه فایده وجود یک چیزی را بدانیم لازم است قبل از هر چیز معرفت و شناخت کافی و وافی از آن چیز داشته باشیم.
موجودات عالم هستی از منظر عقل از دو حالت خارج نیستند:
الف. یا وجود عین ذات آن است
ب. یا عین ذات آن نیست
در صورت دوم، ذاتا اقتضای وجود ندارد یعنی وجود و عدم برای آن علی السویه است، می تواند باشد و می تواند نباشد لذا چون وجود برای آن ذاتی نیست ( به اصطلاح فلاسفه لا اقضاء نسبت به وجود و عدم است) نیازمند موجودی خارج از وجود خویش است؛ این نوع وجود از دیدگاه فلاسفه ممکن الوجود نامیده می شود و چنین موجودی محتاج علت است.
در صورت اول چون وجود عین ذاتش است، از ازل بوده و برای بودنش نیاز به وجودی خارج از ذات ندارد زیرا وجود برایش ذاتی بوده و نیازمند علت نیست. فلاسفه این نوع وجود را واجب الوجود می نامند و در اصطلاح آنان واجب الوجود همان خدای الاهیون است.
در یک نگاه، در می یابیم که وجود برای عالم هستی (که ممکن الوجوداند) ذاتی نیست در نتیجه نیازمند علتی هستند که وجود را به آن ها ببخشد، اگر آن علت نیز خود ممکن الوجود باشد دوباره نیازمند علتی است که به وی وجود ببخشد و همچنین تا بی نهایت به تسلسل می انجامد، در سلسله علل، موجودی باید باشد که وجودش ذاتی بوده و در هستی خود نیازمند علت نباشد . این همان واجب الوجود(خدا) است که هستی همه موجودات از اوست . (1)

اگر بخواهیم از نگاه فیلسوف به خداوند نگاه کنیم،خداوند علت تامه جهان هستی است یعنی تمامی موجودات عالم، معلول علت واحده ای بنام خداوند هستند که با یک اراده تام هستی را ایجاد فرموده است.
معلول تجلی علت و ظهور و بروز علت است، همچنانکه شعاع خورشید تجلی خورشید است، لذا شعاع خورشید وابستگی تام به خورشید دارد شعاع خورشید تمام هستی خود را هر لحظه از آنِ خورشید می داند و می فهمد که اگر خورشید لحظه ای تابش نکند شعاع، خاموش و تاریک(معدوم)می شود.
عالم هستی معلول علت واحده ای به نام خداوند است، در حقیقت با بیان قبلی عالم هستی تجلی ذات خداوند تبارک و تعالی است؛ اگر لحظه ای فیض الهی منقطع گردد عالم هستی خاموش و تاریک (معدوم) می شود. (2)

لذا ما و شما چه بخواهیم و چه نخواهیم چه به خدای واحد قهار معتقد باشیم یا نباشیم و چه شناخت داشته باشیم یا نه، تمام هستی و ذره ذره وجودمان از آنِ او و وابسته به وجود اوست. اگر لحظه ای فیض وجودی خود را از من و شما بگیرد یقین بدانیم طومار عالم هستی برچیده خواهد شد، همچنان که اگر لحظه ای خورشید تابش نکند دنیا تاریک و خاموش می شود.

نتیجه اینکه هدف از وجود خداوند این بود که بشریت از منجلاب عدم و نیستی پا به عرصه وجود بنهد تا انسان بتواند به برکت وجود، خود را به کمالات انسانی و قرب الهی برساند. اگر انسان می دانست کمال انسانی چیست و ذره ای از لذت قرب الهی را می چشید لحظه ای روح در قفس سینه توان ماندن نداشت و هر لحظه در آرزوی وصال حضرت حق بی تابی می کرد.

پی نوشت

1. شرح الهدایه الأثیریه، صدر المتألهین، سال1422، چاپ اول، بیروت ، ص 281
2. شرح حکمت متعاليه اسفار اربعه، جوادی آملی، مرکز نشر اسراء،1386 چاپ سوم، ج 6، بخش دوم، ص 174

موضوع قفل شده است