درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مؤمن;407060 نوشت:
با سلام.

به نظر حقیر این مطالب فقط برای افراد علاقمند به مباحث فلسفی و ادبی جذابیت دارد. وگرنه برای عموم مخاطبان فایده ای عملی قابل تصور نیست. به ویژه آن که بسیاری از این مفاهیم به زبان روز بیان نمی شوند. مثل این که زمان مقدار حرکت است! یا این که مجرد بالفعل است! اینها عبارات همه فهمی نیستند. بالتبع نتیجه گیری شما نیز همه فهم نخواهد بود. شاید بشود خیلی ساده تر مسائل را بیان کرد. مفهوم زمان برای همه روشن است. تغییر هم مسأله پیچیده ای نیست. هر مخلوقی همواره در حال تغییر است. همین که زمان می گذرد و او هنوز هست یعنی تغییر کرده است. خود خداوند هم همواره در شأنی و کاری است و این یعنی تغییر نسبت به روز قبل. پس همه در حال تغییر اند. هرچند مبدأ و مقصد تغییر قطعاً متفاوت و متنوع است.

موفق باشید.

سلام و عرض ادب

اول اینکه از استاد بزرگوار جناب اویس عذر خواهی میکنم .

دوم اینکه جناب مومن بزرگوار شما بجای اینکه بفرمایید قلم استاد اویس از قلم های کم نظیر هست . اینگونه میفرمایید؟؟؟؟؟

اینکه ما هنوز به اندازه ی نشدیم تا این مطالب رو به خوبی بفهمیم و درک کنیم دلیل بر این نمیشه که این معارف با ارزش با این قلم زیبا رو زیر سوال ببریم.

بعضی مواقع خودم به شخصه غبطه میخورم که نمیتونم اون جوری که باید از این مطالب استفاده ببرم . ولی امید دارم که روزی بتونم به حقایق این تاپیک برسم.

بله درسته همه قرار نیست که عارف و عالم بشن که بتونن از این مطالب به خوبی استفاده کنند.

هر مطلب و هر موضوعی مخاطب خاص خودشو داره .

این تاپیک هم مخاطب های خاص خودشو داره.

ما توی این انجمن بخاطر کم لطفیه دوستان تاپیک با ارزشه قدم در شاهره توحید جناب استاد رو از دست دادیم لطفا با این حرفا این تاپیک رو از ما نگیرید.

اسم این تاپیک به ما نیرو میده چه برسه به مطالبش.

با تمام وجودم از استاد اویس بزرگوار تقاضا میکنم با شور و هیجان قبل به این مباحث ادامه بدهند . و انگیزه ی اومدن به سایت رو از ما نگیرند.

مؤمن;407060 نوشت:

با سلام.

به نظر حقیر این مطالب فقط برای افراد علاقمند به مباحث فلسفی و ادبی جذابیت دارد. وگرنه برای عموم مخاطبان فایده ای عملی قابل تصور نیست. به ویژه آن که بسیاری از این مفاهیم به زبان روز بیان نمی شوند. مثل این که زمان مقدار حرکت است! یا این که مجرد بالفعل است! اینها عبارات همه فهمی نیستند. بالتبع نتیجه گیری شما نیز همه فهم نخواهد بود. شاید بشود خیلی ساده تر مسائل را بیان کرد. مفهوم زمان برای همه روشن است. تغییر هم مسأله پیچیده ای نیست. هر مخلوقی همواره در حال تغییر است. همین که زمان می گذرد و او هنوز هست یعنی تغییر کرده است. خود خداوند هم همواره در شأنی و کاری است و این یعنی تغییر نسبت به روز قبل. پس همه در حال تغییر اند. هرچند مبدأ و مقصد تغییر قطعاً متفاوت و متنوع است.

موفق باشید.

[=microsoft sans serif]
سلام وعرض ادب واحترام

ممنون از استاد اویس گرامی بابت دنبال کردن مباحث در این تاپیک

گاهی احساس عدم فهم مطلب وسختی امر،ما را قانع میکنه که دنبال راههای آسونتر بریم.ترجیح میدیم موضوع های راحت تر را بخونیم که خیلی هم نیاز به تفکر نداشته باشه وهمین مساله حالت رکود وسستی برای قوه ی درک انسان ایجاد میکنه.اما اگر در زمانی که شرایط خوبی برای فهم مطلب ویادگیری بیشتر داریم عزممون را برای فهمیدن جزم کنیم بی شک لطف الهی هم شامل حال ما میشه و باعث تسریع در فهم مطلب میشه بنابراین میتونیم این فرصت را به خودمون بدیم که با دریافت مطالب مشکل تر بدنبال دریافت پیش نیازها باشیم وهمین مساله میتونه کمک بزرگی برای کسب معرفت باشه. انشا الله

[=Georgia]ضمن عرض تشکر فراوان از همراهانی که با الطاف خود انگیزه ادامه این بحث به غایت مهم را به این حقیر عطا می کنند به ادامه مباحث مربوط به تشریح قوه واهمه می پردازم.
لازم است بین دو قوه وهم و خیال فرق گذاشته شود. قوه واهمه هميشه آمیخته به صور خيالی است و بدون صور جزئی خيالی ادراک معانی جزئی امكان‌پذير نيست.قوه خيال صرفا وظيفه خزينه داری صور جزئی مدركه حواس پنجگانه ظاهری را به عهده دارد اما قوه وهم وظيفه ادراك معاني جزئيه را بر عهده دارد
نکته دیگر این که رئیس حاکم بر قوای حیوانات قوه واهمه است و حیوانات تمامی افعال قوای دیگر را بر اساس قوه واهمه که همان ادراک معانی جزئی است انجام می دهند اما رئیس قوای موجود در انسان قوه عاقله است که ادراک معانی کلی میکند.
بر این اساس چون رئیس قوای حیوان، واهمه است می توان گفت ادراك لمسي حيوان، لمس وهمي است و ادراك بینایی او، بینایی وهمي و ادراک شنوایی او شنوایی وهمی است اما در مورد انسان، چون رئیس قوای او, عاقله است لذا لمس انسان لمس عقلي و بینای اش بینای عقلي و شنوایی اش شنوایی عقلي است. لذا اگر چه انسان و حیوان هر دو لامسه و بینایی و شنوایی و چشایی و بویایی دارند اما لامسه و بینایی و شنوایی و چشایی و بویایی هر یک از انسان و حیوان به اعتبار سلطان حاکم بر این قوا ، متفاوت با دیگری می باشد. از این رو شریعت مطهره حتی برای نحوه دیدن و شنیدن و خوردن انسان نیز دستور العمل دارد یعنی می خواهد دیدن و شنیدن و خوردن او را عقلانی و متمایز از دیدن و شنیدن و خوردن وهمانی حیوان سازد.
این چند سطر فوق ارمغان بیداری سحر تقدیم به همه عزیزانی که حق همراهی و رفاقت به گردن این حقیر دارند...

با سلام
بسیار خوشحال هستم که مباحٍث دوباره شروع شده است خواهشمندم قطع نفرمایید.با طرح سوال که باعث دو طرفه شدن بحث می شود و بیان مثال ومصادیق عینی می توان نتایج خوبی بدست آورد .
مثلا با شنیدن لغت کتاب من با کمک قوه خیال تصویر کتاب های زیادی را که قبلا دیده ام ،در وجودم دارم و شکل وحجم وخصوصیات فیزیکی آن را درک می کنم.
اما زمانیکه کلمه مهربانی را می شنوم با کمک قوه واهمه معنای مهربانی را که فرد ی با انجام یک سری رفتارهای مختلف به من نشان داده است در ک کرده ام یعنی مهربانی مادر ،پدر و..... را تک تک توسط قوه واهمه درک کرده ام .سپس قوه عقل من با توجه به درک لغت مهربانی من از افراد مختلف دریافته است مهربانی بطور عام چه مفهومی دارد.اگر این مطالب درست نیست لطفا فرق بین معنای جزیی وکلی را بیشتر توضیح بفرمایید.

صمیمانه از همراهی استاد و دوستان سپاسگزارم

[="Tahoma"][="Blue"]سلام
بنده هم مشتاقم که بحث ادامه داشته باشه و اگر امکان داره با زبانی ساده تر و لغات امروزی تر بیان بشه ممنون می شم
یا حق
[/]

[=Georgia]

سیدمنصور;407755 نوشت:
با سلام
بسیار خوشحال هستم که مباحٍث دوباره شروع شده است خواهشمندم قطع نفرمایید.با طرح سوال که باعث دو طرفه شدن بحث می شود و بیان مثال ومصادیق عینی می توان نتایج خوبی بدست آورد .
مثلا با شنیدن لغت کتاب من با کمک قوه خیال تصویر کتاب های زیادی را که قبلا دیده ام ،در وجودم دارم و شکل وحجم وخصوصیات فیزیکی آن را درک می کنم.
اما زمانیکه کلمه مهربانی را می شنوم با کمک قوه واهمه معنای مهربانی را که فرد ی با انجام یک سری رفتارهای مختلف به من نشان داده است در ک کرده ام یعنی مهربانی مادر ،پدر و..... را تک تک توسط قوه واهمه درک کرده ام .سپس قوه عقل من با توجه به درک لغت مهربانی من از افراد مختلف دریافته است مهربانی بطور عام چه مفهومی دارد.اگر این مطالب درست نیست لطفا فرق بین معنای جزیی وکلی را بیشتر توضیح بفرمایید.

صمیمانه از همراهی استاد و دوستان سپاسگزارم


با تشکر از دوست خوبم جناب سید منصور
فرقی که بیان فرمودید کاملا درست است.
در ادراک قوه خیال ما به ناچار باید به اشکال و صورت خاص خارجی یک موجود توجه نماییم و بدون در نظر گرفتن خصوصیاتی چون رنگ و شکل و بو و مزه و اندازه یک شی نمی توان ادراک خیالی از آن داشت اما در ادراک وهمی اساسا تصویر و شکل مطرح نیست بلکه پای یک معنای جزیی در میان است مانند ادراک معنای محبت مادری به نام فاطمه به فرزندش به نام حسن.
تا زمانی که این ادراک معنای محبت صرفا در محدوده مادر وحسن بماند و از این دو تجاوز نکند می گوییم ادراک وهمانی است اما اگر ادراک معنای محبت به صورت کلی بود وهمه محبتها مادران و فرزندان و دوستان و همسایگان و حیوانات ووو را شامل شد اینجا سخن از ادراک عقلی است زیرا کار عقل ادراک کلیات است نه جزییات. معانی جزیی را وهم و معانی کلی را عقل ادراک می نماید.
مثلا عقل 10=5+5 را به صورت کلی درک می کند ولی واهمه برای ادراک این معنا نیاز به معنایی جزیی تر دارد مثلا حتما باید 5 سیب باشد تا با کنار هم قرار دادن این 5 سیب در کنار 5 سیب دیگر معنای 10=5+5 را درک کند. به همین خاطر است که در ابتدا برای آموزش مسائل قواعد کلی ریاضی به کودکان از اشیایی چون سیب و پرتغال و گلابی و امثال ان استفاده می شود زیرا کودک در ابتدا عقل قوی ای ندارد که قواعد را بدون در نظر گرفتن اشکال و صورتها و معانی جزیی درک نماید لذا چون در محدوده وهم و خیال است باید برای اموزش قواعد کلی از اشیای جزیی مانند سیب و پرتغال استفاده نمود.

[="Tahoma"][="Blue"]

اویس;407889 نوشت:

با تشکر از دوست خوبم جناب سید منصور
فرقی که بیان فرمودید کاملا درست است.
در ادراک قوه خیال ما به ناچار باید به اشکال و صورت خاص خارجی یک موجود توجه نماییم و بدون در نظر گرفتن خصوصیاتی چون رنگ و شکل و بو و مزه و اندازه یک شی نمی توان ادراک خیالی از آن داشت اما در ادراک وهمی اساسا تصویر و شکل مطرح نیست بلکه پای یک معنای جزیی در میان است مانند ادراک معنای محبت مادری به نام فاطمه به فرزندش به نام حسن.
تا زمانی که این ادراک معنای محبت صرفا در محدوده مادر وحسن بماند و از این دو تجاوز نکند می گوییم ادراک وهمانی است اما اگر ادراک معنای محبت به صورت کلی بود وهمه محبتها مادران و فرزندان و دوستان و همسایگان و حیوانات ووو را شامل شد اینجا سخن از ادراک عقلی است زیرا کار عقل ادراک کلیات است نه جزییات. معانی جزیی را وهم و معانی کلی را عقل ادراک می نماید.
مثلا عقل 10=5+5 را به صورت کلی درک می کند ولی واهمه برای ادراک این معنا نیاز به معنایی جزیی تر دارد مثلا حتما باید 5 سیب باشد تا با کنار هم قرار دادن این 5 سیب در کنار 5 سیب دیگر معنای 10=5+5 را درک کند. به همین خاطر است که در ابتدا برای آموزش مسائل قواعد کلی ریاضی به کودکان از اشیایی چون سیب و پرتغال و گلابی و امثال ان استفاده می شود زیرا کودک در ابتدا عقل قوی ای ندارد که قواعد را بدون در نظر گرفتن اشکال و صورتها و معانی جزیی درک نماید لذا چون در محدوده وهم و خیال است باید برای اموزش قواعد کلی از اشیای جزیی مانند سیب و پرتغال استفاده نمود.

سلام استاد
ممنونم توضیحات عالی بود من که کاملا تفاوت ادراک عقلانی و وهمانی را متوجه شدم لطفا بحث را ادامه بدین خیلی علاقه دارم که نفسم رو بیشتر بشناسم

یا حق

[="Georgia"][="Blue"]و اما از جمله اموري كه دانستن آن در اين بخش لازم است بيان كيفيت ادراك وهم مي‌‌باشد یعنی قوه واهمه حیوان چطور معانی جزییه را درک میکند. بو‌علي سينا در فصل سوم مقاله چهارم نفس شفا به تفصيل در مورد این موضوع توضیح داده است.
ادراك وهم در انسان و حیوان به سه قسم غريزه و تجربه و تشبيه می باشد. يكي از آن راههای کسب ادراک وهمی الهاماتي است كه از جانب خداوند بر كل موجودات افاضه مي‌شود مانند حال طفلي كه وقتي از مادر زاييده شد به پستانش روی مي‌آورد اين كار غريزه‌اي است در کودک که از الهام الهي نشات می گیرد همانند این که وقتی می خواهند خاري به چشم او فروکنند پيش از آن كه کودک بفهمد نتيجة آن چه خواهد بود چشم خود را بر هم مي‌نهد.
به همین ترتیب از این قبیل الهامات الهی غریزی در حيوانات نیز وجود دارد. با اين الهامات قوه وهم بر معاني جزیی نایل مي‌شود، در نتيجه هر گوسفندي از گرگ مي‌ترسد هر چند در عمر خود هرگز آن را نديده باشد و همچنين بسياري از حيوانات از شير مي‌ترسند و مرغان ناتوان بي‌آنكه تجربه كرده باشند از مرغان شكاري مي‌گريزند. پس يكي از راههاي ادراک قوه وهم بر معاني جزئيه، غريزه و الهامات الهی مي‌باشد.
[/]

[=Georgia]راه ديگر کسب معانی جزیی از طریق واهمه، تجربه مي‌باشد يعني وقتي حيوان را از ناحیه موجودی لذت و يا دردي رسيد و يا اينكه سود و يا زياني به او وارد شد، در قوة خيال او صورت آن درد یا لذت به همراه صورت آن موجود نقش مي‌یابد، و در قوه حافظه او نیز نسبت بين اين دو امر (یعنی درد و آنکه دردی به او رسانیده و یا لذت و آنکه بذتی به او بخشیده) باقي مي‌ماند، و هنگامی که بار دیگر حیوان به ان موجود نزدیک شود صورت خیالی به همراه معاني نافع و يا مضرّ مقارن اين صورت در قوة خيال و حافظه در نزد حیوان حاضر و به او عرضه مي‌شود، پس وهم تمامي اين امور را احساس كرده و معني را با صورت مي‌بيند و اين امر را از راه تجربه بدست مي‌آورد و بدين سبب است كه سگها از چوب و سنگ مي‌ترسند.
به همين دليل بهترين راه براي فراري دادن سگ، نشستن و دست به سنگ بردن است چرا كه سگ از اين صورت به معناي سنگ خوردن و درد كشيدن منتقل مي‌شود، چه بسا تأثير اين عمل براي فراري دادن سگ، به مراتب بيش از ترسانيدن سگ به واسطة چرخانيدن چوب در دست باشد.
دليل آن هم اين است كه سگان نوعاً‌ با چوبدستي مورد ضرب و شتم قرار نمي‌گيرند، لذا از اين صورتِ چرخانيدن چوب در دست، به معناي كتك خوردن منتقل نمي‌شوند بر خلاف صورت دست به سنگ بردن كه سگ از آن سريع به معناي جزيي كتك خوردن منتقل مي‌شود.

[="Georgia"][="Blue"]راه دیگر ادراک معانی جزیی از طریق وهم از راه تشبيه است. مراد از تشبيه، شباهت صورت یک موجود به معناي خاصي است كه آن معني در صورت ديگري نیز تحقق دارد كه فرد از اين صورت به معناي موجود در آن صورت ديگر منتقل مي‌شود، مثل اين كه زيد در شب تاريك از درخت بزرگ در منزل مي‌ترسد چون شاخه‌هاي بزرگ و پيچ پيچ آن، او را به صورت هيولايي بزرگ در وسط حياط منتقل مي‌كند و يا اين كه بكر كدو نمي‌خورد به خاطر اين كه صورت كدو شبيه به بادمجاني است كه بكر از آن تنفر دارد و يا اينكه زني مثلاً از طايفه خاصّي بدش مي‌آيد فقط به خاطر اين كه از آن طايفه مردي همسرش شده كه روزگارش را سياه كرده است، و يا اين كه شخص ظاهر‌بيني، عارف حقيقي را مرتد و كافر مي‌شمرد فقط به خاطر اين كه آرائش را شبيه به آراء عارف نمايانِ دروغگو مشاهده مي‌كند. همه اینها اقسام گوناگون ادراک وهمی از طریق تشبیه است.
با كمي تحقيق و مطالعه و تفکر دانسته مي‌شود كه اكثر ادراكات افراد جامعه وهماني است، و نه عقلانی خصوصاً اکثر ادراکات ایشان از همین طريق تشبيه است.
[/]

اویس;402487 نوشت:
وهم که در رتبه مادون عقل قرار دارد اگر قرار باشد که توقف گاه و محل اسکان انسان قرار گیرد مانند دنیا برای دنیاطلبان و غفلت زدگان از عالم عقبی، مورد مذمت و سرزنش خواهد بود. اما اگر همین وهم قوه ای نه برای توقف انسان در آن بلکه پلکانی برای نیل به مقامات بالاتر انسانی قرار گیرد نه تنها مورد ذم نیست بلکه مورد مدح قرار میگیرد همچنان که دنیا برای سالکان طریق حقیقت نه حجاب و موجب فرومایگی بلکه بهترین زمینه برای شکوفا شدن استعدادهای انسانی و ارتقا به مقامات معنوی است.

با سلام و تشكر فراوان
در مورد مطلب فوق اگر امكانش هست بيشتر توضيح دهيد كه چگونه قوه وهم سبب پسرفت و يا پيشرفت انسان ميشود؟
و مطلب ديگر اينكه..
در مقاله ايي از قول ملاصدرا(ره) در مورد سعادت اخروي بيان شده بود كه سعادت عموم مردم در آخرت خيالي و وهمي است
در مورد اين سخن هم توضيح بفرماييد كه به چه معناست؟

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;408541 نوشت:
ا سلام و تشكر فراوان
در مورد مطلب فوق اگر امكانش هست بيشتر توضيح دهيد كه چگونه قوه وهم سبب پسرفت و يا پيشرفت انسان ميشود؟
و مطلب ديگر اينكه..
در مقاله ايي از قول ملاصدرا(ره) در مورد سعادت اخروي بيان شده بود كه سعادت عموم مردم در آخرت خيالي و وهمي است
در مورد اين سخن هم توضيح بفرماييد كه به چه معناست؟

با عرض سلام خدمت همه دوستان و یاران گرامی ام
قبل از این که من به این سوال دوست خوبم جناب معلق جواب دهم از یاران و همراهان عزیزم میخواهم کمی در مورد این سوال تامل کرده و نظراتشان را بیان فرمایند مثلا ادراکات وهمی در نماز به چه گونه ای می تواند باشد و فرق آن با ادراکات عقلی در نماز چیست؟ به عبارت دیگر چه افکار و خطوراتی در نماز بین نمازگزار وهمی با نمازگزار عقلی تفاوت ایجاد میکند.
کمی در این مساله اندیشیده و ما را از انتقالات عقلی خود بهره مند سازید.
[/]

اویس;408557 نوشت:
از یاران و همراهان عزیزم میخواهم کمی در مورد این سوال تامل کرده و نظراتشان را بیان فرمایند مثلا ادراکات وهمی در نماز به چه گونه ای می تواند باشد و فرق آن با ادراکات عقلی در نماز چیست؟ به عبارت دیگر چه افکار و خطوراتی در نماز بین نمازگزار وهمی با نمازگزار عقلی تفاوت ایجاد میکند.

با سلام ... ابتدا عذر خواهي ميكنم چون علم بنده در اين مباحث بسيار اندك است.:Gol:

خوب فرموده بوديد معاني جزئي را وهم و معاني كلي را عقل ادراك ميكند .... فردي با عقل خود به اين نتيجه ميرسد كه هستي با اين عظمت آفريده ي خالقي عظيم و شايسته حمد و ستايش است.... در نتيجه با استفاده از ادراكات عقلي خود ميفهمد كه بايد نماز بخواند و در نمازش به خدايي كه آفريدگارش هست تقرب جويد.....اما از نظر ادراكات وهمي يا بايد فرد خدا را ببيند و درك كند كه خدايي وجود دارد و شايسته حمد است كه نميشود!!!!
يا بايد يك حسي در وجودش باشد مثل همان عاطفه مادري كه استاد فرمودند و فرد وجودش را نيازمند به خالقي بداند و بدون خالق گويي خودش هم معنايي ندارد.... نمازگزار وهمي فكر كنم عاشقانه نماز بخواند.....البته خودم هم خوب نفهميدم وهمي همان فطري نيست؟ عاطفه مادر به فرزند هم يك جورايي فطري هست انگار!!!:Gig:

اویس;408557 نوشت:
ادراکات وهمی در نماز به چه گونه ای می تواند باشد و فرق آن با ادراکات عقلی در نماز چیست؟

با عرض سلام.

میشه گفت نمازگزار وهمی، خداوند را جسمی می‌پندارد که در مکان بالای سر مثلا در آسمان قرار دارد و موقع قنوت و دعا هم متوجّه سمت بالا می‌شود و می‌پندارد که او در بالاست؛

همچنین در سایر خطابات نماز یا در رکوع و سجود هم می‌پندارد که خداوند در سمت مقابل قرار دارد و برای او تعظیم می‌کند.

و خلاصه در حرکات و سکنات و اذکارش می‌پندارد که خداوند در آسمان، نظاره گر نماز اوست.

ولی نمازگزاری که خود را از این اوهام رهانیده است، در تمام حرکات و سکنات و اذکار نماز، متوجّه است که خداوند از اوصاف جسمانی منزّه است و در سمت معیّنی قرار ندارد، و این قنوت و رکوع و سجود هم برای اظهار خضوع روحانی و تنها نشانگر خشوع نفسانی است و دیگر هیچ.

بنده این مقدار به ذهن قاصرم می‌رسید.

[=Georgia]

ادراکات وهمی در نماز به چه گونه ای می تواند باشد و فرق آن با ادراکات عقلی در نماز چیست؟ به عبارت دیگر چه افکار و خطوراتی در نماز بین نمازگزار وهمی با نمازگزار عقلی تفاوت ایجاد میکند.

با سلام
نماز گزار وهمی در حد حرکات واذکار ومعانی کلمات متوقف می شود در حالیکه نمازگزار عقلی در عمق وجود خویش حضور در پیشگاه خداوند را درک می کند ودر صورتیکه نماز باعث نزدیکی او به خداوند منان شد می داند به مقصود رسیده است

[=Georgia]ضمن عرض تشکر فراوان از سرکار گرامی Niyaz ونیز اقایان محترم Hadi99g و سیدمنصور بخاطر پاسخگویی به سوالی که خدمتتان عرضه داشتم
باید بگویم اگر بخواهیم این سه پاسخ سه عزیز را ارزیابی و رتبه بندی نماییم باید بگویم پاسخ سرکار خانم نیاز و آقای سید منصور پاسخ بسیار خوبی بود ولی بهتر از این دو پاسخ، پاسخ جناب Hadi99g بود.
خانم نیاز بر اساس شاخصه کلی عقل که ادراک معانی کلیه و شاخصه کلی وهم که ادراک معانی جزیی بود فرمودند:
«
فردي با عقل خود به اين نتيجه ميرسد كه هستي با اين عظمت آفريده ي خالقي عظيم و شايسته حمد و ستايش است.... در نتيجه با استفاده از ادراكات عقلي خود ميفهمد كه بايد نماز بخواند و در نمازش به خدايي كه آفريدگارش هست تقرب جويد.....اما از نظر ادراكات وهمي يا بايد فرد خدا را ببيند و درك كند كه خدايي وجود دارد و شايسته حمد است كه نميشود!!!!»
این پاسخ بسیار خوبی در تمایز بین نمازگزار عقلی با نماز گزار وهمی است.
آقای سید منصور فرق بین نماز گزار وهمی و عقلی را در فرق میان کسی که در الفاظ و معانی ظاهری کلمات نماز متوقف است با کسی که از این مرتبه بالاتر رفته و به ادراک حضور حق در باطن خویش نائل شده است دانسته اند و فرموده اند:
«
نماز گزار وهمی در حد حرکات واذکار ومعانی کلمات متوقف می شود در حالیکه نمازگزار عقلی در عمق وجود خویش حضور در پیشگاه خداوند را درک می کند ودر صورتیکه نماز باعث نزدیکی او به خداوند منان شد می داند به مقصود رسیده است»
اما جناب Hadi99g فرق میان نمازگزار وهمی با نمازگزار عقلی را در فرق میان موحد به توحید عددی با موحد به توحید صمدی دانسته و فرمودند:
«
میشه گفت نمازگزار وهمی، خداوند را جسمی می‌پندارد که در مکان بالای سر مثلا در آسمان قرار دارد و موقع قنوت و دعا هم متوجّه سمت بالا می‌شود و می‌پندارد که او در بالاست؛
همچنین در سایر خطابات نماز یا در رکوع و سجود هم می‌پندارد که خداوند در سمت مقابل قرار دارد و برای او تعظیم می‌کند.
و خلاصه در حرکات و سکنات و اذکارش می‌پندارد که خداوند در آسمان، نظاره گر نماز اوست.
ولی نمازگزاری که خود را از این اوهام رهانیده است، در تمام حرکات و سکنات و اذکار نماز، متوجّه است که خداوند از اوصاف جسمانی منزّه است و در سمت معیّنی قرار ندارد، و این قنوت و رکوع و سجود هم برای اظهار خضوع روحانی و تنها نشانگر خشوع نفسانی است و دیگر هیچ

البته پاسخ سرکار نیاز و آقای سید منصور نیز حاوی لطائف توحیدی بود منتهی عبارات پاسخ جناب Hadi99g در این امر واضحتر و فنی تر و نزدیک تر به مبانی توحیدی بود.
انشاالله در پست بعدی توضیح بیشتری را در فرق میان نماز گزار وهمی با نماز گزار عقلی ارائه خواهم کرد. تا برخی دوستانی که پندار ناکارمدی این نوع مباحث را به ذهن خود دارند ببینند که آگاهی از این مسائل علمی و نظری چه تاثیر شگرفی در حالات معنوی و رفتار و اعمال عبادی و غیر عبادی فرد دارد و چه بینش عمیقی به او عطا می نماید...

[=Georgia]آن که در مرتبه قوه وهم متوقف است خدای عالمیان را موجودی بیرون از عالمیان انگاشته و در فضایی موهومی رب العالمین را از دور ناظر بر خلائق می پندارد و حضورش را در متن وجودی یکایک موجودات احساس نمی کند از این روی گاه و بی گاه از سر غفلت همان خدای ناظر پنداشته خود را به فراموشی سپرده و به غفلت مرتکب گناهان صغیره و کبیره می شود اما انکه به مرتبه عقل و بالاتر از آن دست یافته است رب العالمین را نه موجودی جدای از یکایک ممکنات و ناظر بر آنها بلکه حق را قرین تمامی کمالات وجودی ممکنات و حاضر در آنها مشاهده می‌کند.
از صاحب امشب که شب عرفه است برای شناختن بیشتر نماز گزار وهمی و عقلی مدد گیر. مگر خبر آن نماز گزار وهمی را نشنیده ای که خدمت سالار نمازگزارن عقلی یعنی حضرت سید الشهدا رسید و عرضه داشت:
ای پسر رسول خدا، من فرد گناهکاری هستم که توانایی دست برداشتن از گناه را ندارم. از شما می خواهم که مرا موعظه ای کنید و امام نیکان در پاسخش فرمود:«پنج کار را انجام ده و آنگاه هر چه خواهی گناه کن اول: روزی خدا را مخور و هر چه خواهی گناه کن. دوم: از حکومت خدا بیرون رو و هر چه خواهی گناه کن. سوم: جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه خواهی گناه کن. چهارم: وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه خواهی گناه کن. پنجم: زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش می برد در آتش وارد مشو و هر چه خواهی گناه کن (بحار الانوار ج۷۵ص۱۲۶)
آری آنکه متنعم به ادراک عقلی است توحید خداوند را صمدی و فراگیر می انگارد و از توحید عددی تبری می جوید. فردا غروب در واپسین هنگامه پایانی دعای عرفه به این ندای توحیدی نمازگزار عقلی و فوق عقلی حضرت سیدالشهدا با همه وجودت جان و دل ده که چه زیبا خدای عالمیان را می ستاید:
اِلهی ... كَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْكَ بِما هُوَ فی وُجُودِه مُفْتَقِرٌ اِلَیْكَ. أَیَكُونُ لِغَیْرِكَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیْسَ لَكَ حَتّی یَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرُ لَكَ؟ مَتی غِبْتَ حَتّی تَحتاجَ اِلی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْكَ؟ وَمَتی یَعُدْتَ حَتّی تَكُونَ الْآثارُ هِی الَّتی تُوصِلُ اِلَیْكَ؟ عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراكَ عَلَیْها رَقیباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِكَ نَصیباً…!
اِلـهى ... َاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى کُلِّ شَىْءٍ فَرَاَیْتُکَ ظاهِراً فى کُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَىْءٍ یا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِیَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَیْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاَْغْیارَ بِمُحیطاتِ اَفْلاکِ الاَْنْوارِ یا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ اَنْ تُدْرِکَهُ الاَْبْصارُ یا مَنْ تَجَلّى بِکَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِْسْتِوآءَ کَیْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ کَیْفَ تَغیبُ وَاَنْتَ الرَّقیبُ الْحاضِرُ ...

معبودا! چگونه با چيزهايي که در وجود خويش نيازمند تو هستند بر تو استدلال مي‌شود؟ آيا مگر غير تو را ظهوري است که تو را نباشد و او سبب پيدايي تو شود؟ چه وقت از نظر پنهان شدي تا به دليلي که به تو رهنمون شود، نيازمند گردي؟ و چه وقت از ما دور شدي تا آثار ما را به تو برساند؟ کور است ديده‌اي که تو را مراقب خود نبيند! و در زيان است سوداگري بنده‌اي که بهره‌اي از عشق تو در آن نيست.
خداوندا!تويي آن معبودي که غير تو معبودي نيست، تا قطب جانم را تماماً به سوي تو اندازم، خود را به همه‌چيز شناساندي، در نتيجه تو را در هر چيز ظاهر ديدم و به واقع تو در همه چيز نمايان و ظاهري. جدايي بين مخلوقات و تو نيست که مخلوقات حجاب تو باشند، اي آن‌که به رحمانيتش استواري يافت، پس عرش در ذات خود در مقابل عظمت پروردگاري‌ات غيب شد. با ظهور آثارت، همة آثار زايل گشت و همة اغيار را به احاطه‌هاي فلک‌هاي انوار، محو نمودي - و از اين طريق حقيقتاً در عالم وجود چيزي براي غير خود و اسماء خود باقي نگذارده‌اي، آنچه هست تويي، تو، اي که در سراپرده‌هاي عرش، از رؤیت چشم‌ها محجوبی، اي که در نهايت بهاء و بزرگي تجلي يافتی،. چگونه از منظر قلب‌ها مخفي باشي در حالي که تنها تو ظاهر و آشکاري، و چگونه غايب باشي، در حالي‌که تنها تويي مراقبِ حاضر...
کي رفته‌اي ز دل که تمنّا کنم تو را..... کي بوده‌اي نهفته که پيدا کنم تو را
غيبت نکرده‌اي که شوم طالب حضور..... پنهان نگشته‌اي که هويدا کنم تو را

[[=Georgia]اما انکه به مرتبه عقل و بالاتر از آن دست یافته است رب العالمین را نه موجودی جدای از یکایک ممکنات و ناظر بر آنها بلکه حق را قرین تمامی کمالات وجودی ممکنات و حاضر در آنها مشاهده می‌کند.]

با سلام وتبریک عید سعید قربان وتشکر از بابت موضوعات جذاب مطرح شده
آیا اینکه می گویند "تمامی آفریده های خداوند تجلی خود او می باشنددر این جهان " بیان دیگر جمله ذکر شده در بالا می باشد؟
اگر با دیدن هر یک از مخلوقات خداوند مثلا گل توجه ما به جمال و زیبایی خداوند معطوف گشت وخدا را در گل دیدیم بر پایه عقل اندیشیده ایم یا خیر؟در این صورت اگر انسان خلافکاری را مشاهده کردیم چگونه خدارا در او می توان دید مگر با توجه به اختیاری که به انسان عطا نموده موضوع را بپذیریم ؟

[="Georgia"][="Blue"]

سیدمنصور;409885 نوشت:
با سلام وتبریک عید سعید قربان وتشکر از بابت موضوعات جذاب مطرح شده
آیا اینکه می گویند "تمامی آفریده های خداوند تجلی خود او می باشنددر این جهان " بیان دیگر جمله ذکر شده در بالا می باشد؟

ضمن عرض تبریک فرارسیدن عید قربان به همه دوستان و عزیزان در پاسخ به این سوالتون فقط به یک کلمه بله بسنده میکنم تا ان شاالله در آینده به مناسبت توضیحات بیشتری ارائه نمایم

سیدمنصور;409885 نوشت:
اگر با دیدن هر یک از مخلوقات خداوند مثلا گل توجه ما به جمال و زیبایی خداوند معطوف گشت وخدا را در گل دیدیم بر پایه عقل اندیشیده ایم یا خیر؟

بله این نوع نگرش در موجودات که در هریک از آنها کمالی یا کمالاتی از حق سبحانه و تعالی را مشاهده فرمایید نگرشی عقلی در موجودات است و از همین حیث خداوند در قرآن کریم در آیات متعددی ما را سفارش به تعقل و تفکر در موجودات نموده است.

سیدمنصور;409885 نوشت:
در این صورت اگر انسان خلافکاری را مشاهده کردیم چگونه خدارا در او می توان دید مگر با توجه به اختیاری که به انسان عطا نموده موضوع را بپذیریم ؟

این اشکالی است که بحثی مفصل را می طلبد و برای توضیح و ارائه آن باید کمی صبر فرمایید تا مطالب این تاپیک پخته تر شود و پیشتر رود تا انشاالله در آینده یا در همین تاپیک یا در تاپیکی مستقل به این بحث بپردازیم.
[/]

[=Georgia]

معلق;408541 نوشت:
در مقاله ايي از قول ملاصدرا(ره) در مورد سعادت اخروي بيان شده بود كه سعادت عموم مردم در آخرت خيالي و وهمي است

مراد از این سخن اشاره به مراتب بی نهایت بهشت است که در روایت متعددی مورد بیان قرار گرفته است مثلا امام علی علیه السلام برای عبادت اقسامی ذکر می کنند و می فرمایند:
إن قوما عبدوالله رغبه فتلك عباده التجار وإن قوما عبدوالله رهبه فتلك عباده العبيد و إن قوما عبدوالله شكرا فتلك عباده الاحرار
یعنی همانا گروهي خداي را به انگيزه پاداش مي پرستند ، اين عبادت تجار است و گروهي او را از ترس مي پرستند، اين عبادت بردگان است و گروهي او را از روي سپاسگزاري مي پرستند و اين پرستش آزادگان است.
و از كلمات قصارشان است كه :
من تو را بخاطر بيم از كيفرت و يا به خاطر طمع در بهشت عبادت و پرستش نكرده ام. من تو را بدان جهت پرستش كردم كه شايسته پرستش يافتم.
این نوع عبادت که انسان خداوند را نه بدان جهت که به بهشت دست یابد و یا از جهنم دور شود در اصطلاح حکما به عبادت عقلی و آزادگان معروف است. اما آنکه خداوند را برای نیل به بهشت و دوری از جهنم می خواند به بهشت خیالی و وهمی معروف است. خیالی و وهمی نه بدان جهت که واقعیت ندارد بلکه بدین معنا که لذت در آنها محدود به اشکال درخت و نهر و حوریان و غلمان و عسل مصفی و شراب و انواع میوه های گوناگون است و نه بیشتر، برخلاف بهشت فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر که فوق این لذائذ حسی و خیالی است و به گفتار و توصیف در نمی آید.
در این باره چندی پیش تاپیکی را با عنوان http://www.askdin.com/thread25278.html اختصاص داده ام. دور از لطف نیست اگر بدان نگاهی اندازید.

اویس;410752 نوشت:
اما آنکه خداوند را برای نیل به بهشت و دوری از جهنم می خواند به بهشت خیالی و وهمی معروف است. خیالی و وهمی نه بدان جهت که واقعیت ندارد بلکه بدین معنا که لذت در آنها محدود به اشکال درخت و نهر و حوریان و غلمان و عسل مصفی و شراب و انواع میوه های گوناگون است و نه بیشتر، برخلاف بهشت فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر که فوق این لذائذ حسی و خیالی است و به گفتار و توصیف در نمی آید.

با سلام و تشکر
منظور حقیر این هست که بین لذائذ حسی و خیال و وهم(چه در دنیا و چه در آخرت) چه ارتباطی وجود دارد؟
چرا امور وهمی هم به لذائذ حرام نسبت داده میشود و هم به لذائذ حلال در بهست؟

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;410869 نوشت:
ا سلام و تشکر
منظور حقیر این هست که بین لذائذ حسی و خیال و وهم(چه در دنیا و چه در آخرت) چه ارتباطی وجود دارد؟
چرا امور وهمی هم به لذائذ حرام نسبت داده میشود و هم به لذائذ حلال در بهست؟

با عرض سلام و ادب
سخن در مراتب وجودی انسان و بهشت است یعنی به تعداد مراتب باطنی انسان بهشت نیز مراتب دارد. بدیهی است که حس و خیال و وهم و عقل چهار مرتبه از مراتب وجودی انسان هستند که هر مرتبه حکم و آثار و خواص خود را دارد. در اینجا ما در صدد نفی آثار و برکات لذائذ بهشتی حوران و غلمان نیستیم بلکه در مقام مقایسه با بهشتی که در مرتبه بالاتری قرار دارد سخن از قصور و کاستی به میان می آید همچنان که وهم و خیال در مرتبه ای پایین تر از عقل قرار دارند.
اما این که چرا به لذائذ حرام و نیز به لذائذ حلالی چون نعمتهای بهشتی اطلاق امور وهمی می شود بخاطر این است که قوه درک کننده این نوع لذتها وهم است و نه قوایی بالاتر از آن. بدیهی است وهم نیز چون قوای دیگر انسان می تواند دو جنبه مثبت و منفی برای انسان داشته باشد همچنان که چشم به عنوان یکی از حواس ظاهری انسان هم میتواند منشا گناه و هم می تواند منشا ثواب باشد. اما از آنجا قوه ای چون عقل معصوم است و هرگز خطا و اشتباهی از آن سر نمی زند دارای دو جنبه مثبت و منفی نیست که دو گونه متفاوت مورد اطلاق قرار گیرد بلکه ادراک عقلی همواره ملازم صدق و راستی خواهد بود.
[/]

اویس;410898 نوشت:
[=Georgia]
. اما از آنجا قوه ای چون عقل معصوم است و هرگز خطا و اشتباهی از آن سر نمی زند دارای دو جنبه مثبت و منفی نیست که دو گونه متفاوت مورد اطلاق قرار گیرد بلکه ادراک عقلی همواره ملازم صدق و راستی خواهد بود.

سلام علیکم
استاد بزرگوار
ابهامی که از فرموده تان بر می خیزد اینست که :
آیا علم افزون می تواند با عقل در یک راستا نباشند ؟ یعنی آنان که مجری افعالی هستند که نیاز به علوم پیچیده دارد احتمال میرود که دارای عقل ناقص باشند ؟ چگونه کسی که عقل کمی دارد صاحب چنین پیشرفتهای علمی میشود و آن علم در جهات منفی بکار می رود ؟ بطور کلی آیا می توان جدائی علم و عقل را توجیه نمود ؟ چگونه ؟
متشکرم .

اویس;410898 نوشت:
بدیهی است وهم نیز چون قوای دیگر انسان می تواند دو جنبه مثبت و منفی برای انسان داشته باشد همچنان که چشم به عنوان یکی از حواس ظاهری انسان هم میتواند منشا گناه و هم می تواند منشا ثواب باشد

ممنون
جهت اینکه مطلب برای بنده و احیانا دیگر دوستان روشن تر گردد کارکرد وهم در مورد دنیاطلبی را با ذکر مثال و مصادیق روزمره تر بیان فرمایید
اما سوالی هم از پست قبل باقیست و آن اینکه اگر مثبت و منفی بودن قوا مربوط به خود آن قوا است پس چرا در حیوانات این جهات مثبت و منفی و یا افراط و تفریط دیده نمیشود، آیا در انسان از این جهت که قوا مترتب بر مثبت و منفی بودن هستند مربوط به قوه عقل نمی شوند؟

[=Georgia]

مرید الحسین (ع);410944 نوشت:
سلام علیکم
استاد بزرگوار
ابهامی که از فرموده تان بر می خیزد اینست که :
آیا علم افزون می تواند با عقل در یک راستا نباشند ؟ یعنی آنان که مجری افعالی هستند که نیاز به علوم پیچیده دارد احتمال میرود که دارای عقل ناقص باشند ؟ چگونه کسی که عقل کمی دارد صاحب چنین پیشرفتهای علمی میشود و آن علم در جهات منفی بکار می رود ؟ بطور کلی آیا می توان جدائی علم و عقل را توجیه نمود ؟ چگونه ؟
متشکرم .

با عرض سلام و ادب
در پاسخ به سوالتان باید بگوییم افزایش علم افراد دلالت بر نقص عقل انسان نمی کند. عالم انباشته از علم است و هر انسانی به فراخور استفاده از عقل و تفکر خود میتواند از آن بهره مند شود در حقیقت، مراتب پیشرفت علم، معلول عدم استفاده تام و تمام از عقل است. اگر استفاده از عقل به طور کامل و بدون دخالت وهم و خیال صورت گیرد دیگر مجالی برای فرو پاشی و انقطاع آن نخواهد بود. از همین روی برهانی که برخواسته از مقدمات عقلیه باشد هرگز باطل نخواهد شد و از همین جهت نیز گفته اند قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند.

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;411035 نوشت:
جهت اینکه مطلب برای بنده و احیانا دیگر دوستان روشن تر گردد کارکرد وهم در مورد دنیاطلبی را با ذکر مثال و مصادیق روزمره تر بیان فرمایید

در پاسخی کوتاه به این سوالتان به یک قاعده کلی اشاره می کنم که بواسطه آن در همه جا مرز بین وهم و عقل را در خواهید یافت.
در هر جا که انسان منافع شخصی خود را بر مصالح و منافع و خواسته غیر خود مقدم دارد اعم از این که آن غیر، خداوند باشد یا خلائق، در اینجا پای وهم در میان خواهد بود. لذا در تمامی اوصاف و افعالی چون دروغ گوئي، حسد، حرص، ترس، تکبر، کینه، سستی، طمع، دزدي، ظلم، شهوت، چاپلوسي، مدح ستمگران، سخن چيني، ريا، خودپرستي، غيبت، تهمت، خودبيني و امثال آن که شخص به هر طریقی در صدد اثبات منافع خویش و بی توجهی به خواسته و منافع دیگران است پای وهم در میان خواهد بود. زیرا وهم ادراک معنای جزیی است و همین که شخص فقط خودش را به تنهایی شایسته منافع و مصالح و حتی کمالات می بیند حکایت از وقوف شخص در مرتبه وهم دارد.
اما هر جا که انسان خواسته و منافع و مصالح دیگران را بر خود مقدم دارد اعم از آنکه ان دیگری خداوند سبحان باشد یا خلائق، در این جا سخن از عقل خواهد بود لذا در تمامی اوصاف و افعالی چون صدق و راستي، تواضع، صبوري، عفت، حلم، عدل، ايثار، عفو، صله رحم، حمايت از مظلومان، روا نداشتن آنچه انسان برخود نمي‌پسندد بر ديگران، نيکي به ديگران، مهرورزي با انسان‌ها، اصلاح ميان مردم، مراعات حقوق انسان‌ها و خوشرفتاري با والدين و انجام تمامی عبادات و ترک همه محرمات و امثال آن که شخص در همه حال خواست خداوند و منافع و مصالح دیگران را بر منافع و مصالح شخصی خود مقدم می دارد سخن از عقل در میان خواهد بود. زیرا عقل ادراک کلیات است و همین که انسان، خواست خداوند و همه خلائق او را بر خواسته شخصی و جزیی خود مقدم دارد حکایت شخص از وقوف در مرتبه عقل خواهد داشت.
(لازم به ذکر است انتقال به این قاعده کلی از برکات همین سلسه دروس معرفت نفس است و بدین صورت در هیچ یک از کتب حکمی و اخلاقی چنین مطلبی در تطبیق بین تعریف عقل و وهم با مکارم و رذائل اخلاقی نیامده است.)

[/]

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;411035 نوشت:
اما سوالی هم از پست قبل باقیست و آن اینکه اگر مثبت و منفی بودن قوا مربوط به خود آن قوا است پس چرا در حیوانات این جهات مثبت و منفی و یا افراط و تفریط دیده نمیشود، آیا در انسان از این جهت که قوا مترتب بر مثبت و منفی بودن هستند مربوط به قوه عقل نمی شوند؟

از دوستان و خوانندگان گرامی تقاضا دارم با دقت و تامل بیشتری مطالب ارائه شده در این تاپیک را مطالعه فرمایند.
شاید اگر مطالبی که در بخش دوم پست 381 همین تاپیک به عرض محضر رسید خوب تفکر و تامل میشد این سوالی که برای دوستم جناب معلق مطرح شد برطرف می شد.
در آنجا عرض کردم که سلطان قوای حیوان، وهم و سلطان قوای انسان عقل است. قوا به خودی خود مثبت یا منفی نیستند بلکه مثبت یا منفی بودن انها در گرو استفاده عقلانی یا وهمانی انسان از انها است. در حیوانات اساسا مثبت یا منفی بودن مطرح نمی شود چرا که به دلیل نداشتن عقل، امکان استفاده عقلانی از این قوا منتفی است.
[/]

[=Georgia]گاه دیده می شود دوست عزیزی در یک دقیقه بیش از 30 پست این تاپیک یا تاپیکهای دیگر را صلوات می زند.
البته ممکن است برخی از ایشان قبلا پستها را با دقت مطالعه کرده و سپس در دقایقی به صلوات زدن همه آنها می پردازند. اما اگر این صلواتها بدون خواندن مطالبی که در آنها نگاشته شده صورت گیرد به منزله تایید مطلبی است که از دو حال خارج نخواهد بود:
1- اگر مطالبی که در آن پست نوشته شده نادرست باشد تایید امر غلط و نادرستی است و این کار شرعا حرام است.
2- اگر مطالبی که در آن پست نوشته شده درست و صحیح باشد این امر تایید مطلبی درست است اما از انجا که بدون مطالعه کردن مورد تایید قرار گرفته است از مصادیق بی احترامی به حریم علم خواهد بود. این به مثابه آن است که شاگردی در کلاس به عنوان حاضر اسم خود را یادداشت نماید و سپس بیرون رود و
[=Georgia]تا انتهای کلاس [=Georgia]غایب شود.
و اگر هم این صلواتها صرفا جنبه خواندن مطالب پستها را داشته باشد و نه تایید آنها را در صورتی که پستها مطالعه نشوند و صلوات زده شوند نیز از مصادیق دروغ خواهد بود.
لذا ضمن تشکر از همه دوستانی که به جهت احترام در ذیل پستهای من صلوات می زنند و آنها را نمی خوانند می خواهم از این کار صرف نظر نمایند زیرا این کار نه تنها بهره ای برای من نخواهد داشت بلکه ممکن است مزید بار گناهان صلوات زننده باشد.

اویس;411146 نوشت:
شاید اگر مطالبی که در بخش دوم پست 381 همین تاپیک به عرض محضر رسید خوب تفکر و تامل میشد این سوالی که برای دوستم جناب معلق مطرح شد برطرف می شد.
در آنجا عرض کردم که سلطان قوای حیوان، وهم و سلطان قوای انسان عقل است. قوا به خودی خود مثبت یا منفی نیستند بلکه مثبت یا منفی بودن انها در گرو استفاده عقلانی یا وهمانی انسان از انها است. در حیوانات اساسا مثبت یا منفی بودن مطرح نمی شود چرا که به دلیل نداشتن عقل، امکان استفاده عقلانی از این قوا منتفی است.

باسلام و تشکر
فکر کنم سوال بنده را متوجه نشدید، پاسخ بنده در هیچ یک از پست های شما نبود!
سوال: بدون قوه عقل چگونه شهوت به شهوت رانی تبدیل میشود؟(با این فرض که مطلق خواهی از ویژه گیهای عقل است)
آیا حیوان که عقل ندارد از وهم استفاده منفی میکند؟
این در حالی است که در پست 423 عقل را معصوم از خطا و اشتباه ذکر کردید
به نظر می آید که هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی (در امور وهمی) به نوعی پای عقل در میان است
منتظر پاسخ شما هستم

[=Georgia]

معلق;411433 نوشت:
باسلام و تشکر
فکر کنم سوال بنده را متوجه نشدید، پاسخ بنده در هیچ یک از پست های شما نبود!
سوال: بدون قوه عقل چگونه شهوت به شهوت رانی تبدیل میشود؟(با این فرض که مطلق خواهی از ویژه گیهای عقل است)
آیا حیوان که عقل ندارد از وهم استفاده منفی میکند؟
این در حالی است که در پست 423 عقل را معصوم از خطا و اشتباه ذکر کردید
به نظر می آید که هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی (در امور وهمی) به نوعی پای عقل در میان است
منتظر پاسخ شما هستم

جناب معلق لطفا در مطالب ارائه شده توجه بیشتری فرمایید. عرض کردم در حیوان اساسا قوه عقل وجود ندارد لذا اساسا اطلاق شهوت رانی یا استفاده مثبت و منفی از قوا در مورد حیوان معنی ندارد. حیوان به اقتضای طبیعت حاکم خود که همان وهم است می خورد و می آشامد و می خوابد و بچه دار می شود و هیچ کدام این امور نه بد است و نه موجب سرزنش حیوان.
شهوت رانی و پرخوری و طمع و حسادت و نمامی و دیگر رذائل نفسانی در مورد موجودی صادق است و مستوجب سرزنش وی، که از قوه عقل برخوردار بوده و معیار شناخت خوبیها و بدیها و افراط و تفریط و اعتدال را داراست.
عقل انسان به خودی خود معصوم از خطا و اشتباه است اما آنگاه که مورد استفاده قرار نگیرد و قوه وهم و خیال در انسان حاکم شود سرآغازی بر انواع انحرافات خواهد بود.

اویس;411144 نوشت:
[=Georgia]
[=Georgia]در هر جا که انسان منافع شخصی خود را بر مصالح و منافع و خواسته غیر خود مقدم دارد اعم از این که آن غیر، خداوند باشد یا خلائق، در اینجا پای وهم در میان خواهد بود. [=Georgia]

بخشید استاد اگر میشود این قسمت را یه کم بازتر بفرمائید چون بنده حقیر فکر می کنم که این قاعده کلیت نداشته باشد یعنی همه مواردی که من خودم رو به دیگران ترجیح بدهم وهم نیست و همه مواردی که دیگران را به خودم، عقل.
برای مثال اگر من الان پولی دارم و می خواهم اون رو برای خودم خرج کنم و نیازم رو برطرف کنم آیا دچار وهم شده ام؟البته فکر می کنم من مطلب رو درست متوجه نشدم

[="Tahoma"][="Blue"]

اویس;411741 نوشت:

عقل انسان به خودی خود معصوم از خطا و اشتباه است اما آنگاه که مورد استفاده قرار نگیرد و قوه وهم و خیال در انسان حاکم شود سرآغازی بر انواع انحرافات خواهد بود.

جناب استاد اویس من فکر می کنم عقل انسان معصوم از خطا نباشد گاهی پیش می آید که یک انسان با عقل خود تصمیم غلط می گیرد و اگر قرار بود عقل عاری از هرگونه اشتباه باشد وجود راهنماهای دیگر لزومی نداشت .
ممنون

اویس;411741 نوشت:
عرض کردم در حیوان اساسا قوه عقل وجود ندارد لذا اساسا اطلاق شهوت رانی یا استفاده مثبت و منفی از قوا در مورد حیوان معنی ندارد

باسلام
بنده هم كه عرض كردم:

معلق;411741 نوشت:
آیا حیوان که عقل ندارد از وهم استفاده منفی میکند؟

صحبت حقير در مورد انسان است كه چه چيز موجب دنيا طلبي در آن ميشود؟ وهم كه به خودي خود گفتيم مثبت و منفي ندارد(كه حيوان را مثال زديم)
لذا اين سوال پيش مي آيد كه آن قوه ايي كه موجب زياده خواهي در امور وهمي وشهويه ميشود چيست؟
اميدوارم مطلب روشن شده باشد

[="Georgia"][="Blue"]

gunmakers;411753 نوشت:
خشید استاد اگر میشود این قسمت را یه کم بازتر بفرمائید چون بنده حقیر فکر می کنم که این قاعده کلیت نداشته باشد یعنی همه مواردی که من خودم رو به دیگران ترجیح بدهم وهم نیست و همه مواردی که دیگران را به خودم، عقل.
برای مثال اگر من الان پولی دارم و می خواهم اون رو برای خودم خرج کنم و نیازم رو برطرف کنم آیا دچار وهم شده ام؟البته فکر می کنم من مطلب رو درست متوجه نشدم

با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی و با تشکر از شما در مشارکت این بحث
قانونی که عرض شد به کلیت خود باقی است و قابل خدشه نخواهد بود.
در همین مثالی که فرمودید باید بگویم همه حیوانات نیز تمامی شبانه روز در صدد رفع نیاز خود هستند آیا صرف این که انسان در صدد برآوردن نیاز خود است آیا میتوان آن را عقلانی دانست؟؟
من در عبارات بالا در صدد فرق نهادن بین زندگی وهمانی با زندگی عقلانی هستم. زندگی عقلانی منافاتی با برآوردن نیازهای شخصی خود و خانواده انسان ندارد اما با این قید که انسان حتی این امور متعارف زندگی را برای رضای الهی انجام دهد و نه صرفا براوردن نیازهای خود. مرز بین زندگی وهمانی حیوانی و زندگی عقلانی انسانی در این است که انسان حتی خوردن و خوابیدن و ازدواج کردن را که از ضروریات زندگی انسانی است به قصد رضای الهی انجام دهد و بکپارچه الهی شود.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

gunmakers;411757 نوشت:
جناب استاد اویس من فکر می کنم عقل انسان معصوم از خطا نباشد گاهی پیش می آید که یک انسان با عقل خود تصمیم غلط می گیرد و اگر قرار بود عقل عاری از هرگونه اشتباه باشد وجود راهنماهای دیگر لزومی نداشت .
ممنون

برای پاسخ به سوال حضرتعالی به نقل چند روایت اکتفا میکنم:
لازم به ذکر است که این احاديث بخش کوچکی از کتاب عقل و جهلِ اصول کافی است که برای آگاهی بيشتر می توانيد به همين منبع يا ارشاد القلوب‏- باب پنجاه و سوم در عظمت عقل و آثار نيك آن- ، بنادر البحار(ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار)، تحف العقول و ديگر کتب حديثی در موضوع عقل، مراجعه فرمایيد.
شخصى از امام ششم عليه السلام پرسيد عقل چيست؟ فرمود: چيزيست كه بوسيله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آيد. آن شخص گويد: گفتم پس آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود: آن نيرنگست، آن شيطنت است، آن نمايش عقل را دارد ولى عقل نيست.
امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل مي كند كه: چون خوبى حال مردى (مانند نماز و روزه بسيارش) بشما رسيد، در خوبى عقلش بنگريد، زيرا بميزان عقلش پاداش مي يابد.
هشام بن حكم گويد: موسى بن جعفر عليهم السلام به من فرمود:
اى هشام خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجت پنهان، حجت آشكار رسولان و پيغمبران و امامانند (ع) و حجت پنهان عقل مردم است.
امام صادق (ع) فرمود: پايه شخصيت انسان، عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه ميگيرند. عقل، انسان را كامل كند و رهنما و بيناكننده و كليد كار اوست و چون عقلش بنور خدایى مؤيد باشد دانشمند و حافظ و متذكر و با هوش و فهميده باشد و از اين رو بداند چگونه و چرا و كجاست و خير خواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آن را شناخت، روش زندگى و پيوست و جدا شده خويش بشناسد و در يگانگى خدا و اعتراف بفرمانش مخلص شود و چون چنين كند از دست رفته را جبران كرده، بر آينده مسلط گردد و بداند در چه وضعى است و براى چه در اينجاست و از كجا آمده و بكجا ميرود؟ اينها همه از تأييد عقل است.[/]

معلق;411825 نوشت:
صحبت حقير در مورد انسان است كه چه چيز موجب دنيا طلبي در آن ميشود؟ وهم كه به خودي خود گفتيم مثبت و منفي ندارد(كه حيوان را مثال زديم)
لذا اين سوال پيش مي آيد كه آن قوه ايي كه موجب زياده خواهي در امور وهمي وشهويه ميشود چيست؟
اميدوارم مطلب روشن شده باشد

با سلام
به نظر می رسد از استدلال یا سوال شما این نتیجه گیری شود که : جایگاه اختیار انسان که بر مبنای آن بین وهم و عقل یکی را انتخاب می کند خود عقل نباشد. یا شاید هم خود عقل باشد ولی وقتی انسان در واکنش به یک موضوع خاص به خودش می آید یعنی عقل را اختیار می کند ولی وقتی به خود نیامده از وهم استفاده می کند و اگر همواره از عقل استفاده می شود کاملاً به خود آمده.
شاید هم اینطور نباشد. تا نظر استاد چه باشد.

[=Georgia]

:Gol:متن زیر تقدیم به همه کاربران و سروران محترمی که از آغاز این تاپیک دل به مطالب این حقیر داده و با سعه صدر در صدد فراگیری حقایق و پیاده سازی آنها در زندگی خود بودند. تقدیم به آنان که با حمایت و پیگیری خود از این مرقومات این حقیر را انگیزه بقا و استمرار خدمت در این سایت عطا نمودند. :Gol:

هر يك از مومنان وهمی و عقلی را حالاتي است كه بدانها از يكديگر تفاوت مي يابند در حقيقت هركدام از اين دو گروه از ظرفيت نفسانی خاصي برخوردارند كه هر یک بر اساس میزان معرفت و بندگی خود در پیشگاه خداوند از الطاف کریمانه حق سبحانه و تعالی در دنیا و آخرت بهره مند می شوند اما این کجا و آن کجا...
مومن وهمی به زبان گوياي خود در طريق معرفت رب است و مومن عقلی به قلب پر دردش، مومن وهمی خدای عالم را به توحيد عددي مستقر در پشت آسمانها می شناسد و مومن عقلی به توحيد صمدي قرآني هو الاول و الآخر والظاهر والباطن، آن يكي در ميان خلايق اندكي مراقب است واين يكي در خلوت و جلوت عين حضور است، آن يكي در مقام شكر است تا زياده تر بگيرد اين يكي در مقام رضا است تا آنچه حق خواهد از او بگيرد، آن یکی وقت زوال نعمت شاکی است و این یکی شاکر، آن چشم به نعمت دارد و این چشم به منعِم، آن يكي را عبادت بهر وصول بهشت غلمان و حوريان است و اين يكي را طاعت جهت صدق در بندگي، آن به عبادتش رشک می ورزد و این به معبودش، آن یکی را عبادت از سر خوف از دوزخ و رجای به بهشت است واین یکی را نه بدان خوفی هست ونه بدین رجا، او طلبكار است و اين بدهكار، آن يكي نماز مي‌خواند تا رفع نياز كند و حاجت بگيرد، اين يكي نماز مي خواند تا بر نيازش افزايد، آن يكي غرق در كثرت است و اين يكي هم آغوش وحدت، آن يكي را جز موت طبيعي نصيبي نيست و اين يكي را هر دم موتي ارادي است، آن يكي طالب بسط و لبخند و شادماني است و اين يكي راغب قبض و گريه و آه و زاري، آن يكي را نغمه است و اين يكي را نوحه، آن درمان مي خواهد و اين درد، آن يكي لذت دل مي برد و اين يكي خون دل مي خورد، آن يكي برای خود آبرو كسب مي كند و اين يكي برای حق آبرو مي دهد، آن يكي را همه دوست دارند و اين يكي را همه دشمن، آن يكي محبوب خلائق است و اين يكي مطرود، آن يكي را همه تحسين كنند و اين را همه ملامت و شماتت، آن يكي را موت اخضر است و اين يكي را موت اسود، آن از مردن و مواجهه با حق ترسد و اين از زيستنی تهی از حق، آن يكي ددان را در كوه و جنگل بيند اين در شهر و ده، آن يكي به سوي ولايت مي رود و آن يكي خود ولايت مي‌شود، آن يكي پرده در است و اين يكي محرم اسرار، آن يكي مغلاق است واين يكي مفتاح، آن يكي اهل شبهه است و اين يكي اهل يقين، آن يكي عجول است و اين يكي صبور، آن يكي را سلاح رد و انكار در دست است و اين يكي را تدبیر جمع افكار و انظار، آن يكي اهل كشمكش است و اين يكي اهل سازش، آن يكي همه را به زير مي‌كشد تا خود بالا برود و اين يكي حتي خيرخواه دشمنان است و هر دم نداي تعالوا دارد، آن را فن خطابه است و اين را تدبير سكوت، آن از سكوت فراري است و اين يكي گويد الهي نعمت سكوتم را به بركت «
والله يضاعف لمن يشاء‍‍» مضاعف گردان، آن يكي به مداعبه و ملاعبت شهره است و اين يكي به مطايبه و ظرافت آوازه، آن يكي را زبان تلخ است و اين يكي را لسان نغز، او را هر چه هست گفتار سست است و غير ضرور، اين را هر چه هست سخن حكيمانه و بايسته، آن يكي گويد خدا كو اين يكي گويد جز خدا كو، آن گويد الهی بده اين گويد الهی بگير، آن يكي را حتي ياراي ديدن خورشيد نيست اين يكي را سوداي مشاهده خورشيد آفرين است، آن سر آسوده خواهد و اين دل آسوده، آن دليل توحيد خواهد و اين دليل تكثير، آن يكي كوكو گويد اين يكي هوهو، این خود را جدای از خدا بیند و آن نه خود را خدا بیند و نه خود را جدای از خدا، آن به تقليد خداپرست است اين به تحقيق، آن از گناه توبه كند و اين از خودش، آن هر دم در صورت است و اين محو در معنا، آن را در پيري نيز سوداي جوانی است و اين در جواني پير شكسته دل است،آن در تكبيرة الاحرام نمازش همه را نفي مي‌كند و اين همه را اثبات، آن همه را به «لا اله» مخاطب مي‌سازد و اين همه را به «الاّ الله»، آن از قيام واجب در صلوة، راست ايستادن مي‌بيند و اين عدم ميل به دو طرف افراط و تفريط و وقوف بين يدي الله، آن چشم از غير فرو مي‌بندد و اين چشم از خود، آن حمد مي‌خواند و اين حمد مي‌شنود، آن به سوره توحيد زبان را مترنّم مي‌سازد و اين به سوره توحيد روان را، آن متوغّل در الفاظ است و اين متوغّل در معاني، آن را تجويد و تصحيح صورت است و اين را ترجمان تجلّيات فعليه و اسمائيه و ذاتيه، آن به پيشاني بر خاك نهادن مشغول است و اين به دل از خاك برداشتن، آن در مقام تشهد شهادت به الوهيت و وحدانيت حق متعال مي‌دهد اين در مقام تشهد كثرت در عالم شهادت و مافوق آن را حجاب محبوب نمي‌بيند و در آخر، آن سلام مي‌دهد و اين سلام مي‌شنود.

سلام علیکم
چند سئوال :
شما فرمودید باید با پرسش به اصل خویش رسید . از ابوعلی سینا گفتید و راه حل تمرکز برای پرسش از خود و ....
1- تا کجا باید سئوال کرد ؟ اگر از خود پرسیدم او کیست که مرا آفریده و نتوانستم به اثباتش برسم چه کنم ؟ من شنیدم جائی که ظاهراً از پیامبر اکرم است که تا آن حد نباید دنبال کشف خدا بود . درسته ؟
2- اگر مشکلات مادی که قرار است مرا زنده نگهدارد جلوی چشمم سبز شدند چه کنم ؟ وقتی نان شب نداشتم - وقتی توقعات زن و بچه هایم را نتوانستم بر آورم - وقتی مرگ را به دلیل هجمه معضلات بر خود برتر دانستم - آن موقع هم میتوانم تمرکز کنم ؟
3-چرا بسیاری از سئوالات شرعی را ندانسته عمل می کنم ؟ آیا حق دارم قبل از آن بپرسم و بعد عمل کنم ؟ هر آنچه عمل کنم و چون به بد بودنش واقف نبوده ام ( یعنی بر من حُرمت شرعی اثبات نشده باشد ) گناه کرده ام ؟
4- اگر خدا را نشناسم و کسی به من در شناختنش کمک نکرده باشد ( توان شناختنش را نداشته باشد ) آیا من کافرم ؟ اگر بمیرم تکلیفم چیست ؟اصلاً اینهمه انسان بدون آنکه بدانند باید چگونه باشند زندگی می کنند و می میرند ، تکلیف آنها چیست ؟
5- بعضی سئوالات را در حد عموم همه می دانند .مثلا در اولین سئوال بپرسم کی هستم ؟ از کجا آمده ام ؟ به کجا می روم ؟ در حدی می دانم که از شکم مادر آمده ام و چگونه مادر مرا حامله شد هم می دانم و چگونه تولد یافتم و نهایتاً خواهم مرد . حالا اگر موارد علمی آن را هم بخواهم میتوانم آنها را یاد بگیرم و از یک شگرد و خلقت والا پی ببرم . اما در آن فکر کردن چه چیز بیشتری عایدم میشود ؟ تفکر در شگفتیهای خلقت با آن سادگی و بدون استفاده از تجربیات علمی بالا و ابزار بسیار دقیق انسان را به کجا می برد ؟
6- بیشترین نتیجه ی تفکر بوجود آمدن سئوالات بیشتر است . آنهمه سئوال بی پاسخ به چه درد میخورد ؟ آیا در آن تفکری که می فرمایید به پاسخ هم خواهم رسید ؟ البته ممکن است به پاسخهایی که از پیش یافته ام برسم ( یادم آید ) اما پیچیده ها همیشه هستند و با این سئوالاتی که پاسخشان را نمیدانم چه مشکلی را حل نموده ام ؟
متشکرم .

[="Tahoma"][="Blue"]

اویس;413340 نوشت:
:Gol:متن زیر تقدیم به همه کاربران و سروران محترمی که از آغاز این تاپیک دل به مطالب این حقیر

سلام علیکم

جناب استاد دست مریضاد خیلی ممنون واقعا استفاده کردم تفاوتها جالب و شیوا بیان شده بود

aminjet;412399 نوشت:
با سلام
به نظر می رسد از استدلال یا سوال شما این نتیجه گیری شود که : جایگاه اختیار انسان که بر مبنای آن بین وهم و عقل یکی را انتخاب می کند خود عقل نباشد. یا شاید هم خود عقل باشد ولی وقتی انسان در واکنش به یک موضوع خاص به خودش می آید یعنی عقل را اختیار می کند ولی وقتی به خود نیامده از وهم استفاده می کند و اگر همواره از عقل استفاده می شود کاملاً به خود آمده.
شاید هم اینطور نباشد. تا نظر استاد چه باشد.

با سلام
من سوال را به گونه ای دیگر مطرح می کنم
رابطه بین عمل انسان با درک او از موضوعات که توسط دو قوه "وهم"و "عقل" انجام می شود چیست؟
بطور مثال من از معایب پر خوری عقلا آگاهم وبارها نیز عواقب آن را تجربه کرده ام اما چرا باز ان عمل را انجام می دهم؟
بنابر این وجود آگاهی از موضوع (یعنی درک عقلی موضوع )برای انجام رفتار صحیح کافی نیست

aminjet;412399 نوشت:
شاید هم خود عقل باشد ولی وقتی انسان در واکنش به یک موضوع خاص به خودش می آید یعنی عقل را اختیار می کند ولی وقتی به خود نیامده از وهم استفاده می کند

با سلام.

همین که می تواند گاهی به خودش بیاید یا نیاید یعنی عامل دیگری بجز این دو وجود دارد. چه نامش اختیار باشد و چه نباشد.

با تشکر.

سیدمنصور;415081 نوشت:
بطور مثال من از معایب پر خوری عقلا آگاهم وبارها نیز عواقب آن را تجربه کرده ام اما چرا باز ان عمل را انجام می دهم؟
بنابر این وجود آگاهی از موضوع (یعنی درک عقلی موضوع )برای انجام رفتار صحیح کافی نیست

با سلام.

به این دلیل که نیروی قوی تری در درون یا برون شما وجود دارد که بر آن آگاهی نسبی از مضرات پرخوری غلبه می کند. لذا وجود آگاهی و درک عقلی (مطابق با واقعیت) از یک موضوع برای انجام رفتار صحیح کافی است به شرطی که آن حد از آگاهی از تمام نیروهای معارضش قوی تر باشد. هرچه آگاهی و معرفت بیشتر باشد امکان صدور عمل ناصواب کمتر است.

با تشکر و پوزش بخاطر دخالت در بحث علمی دوستان.

سیدمنصور;415081 نوشت:
بطور مثال من از معایب پر خوری عقلا آگاهم وبارها نیز عواقب آن را تجربه کرده ام اما چرا باز ان عمل را انجام می دهم؟
بنابر این وجود آگاهی از موضوع (یعنی درک عقلی موضوع )برای انجام رفتار صحیح کافی نیست

یک آیه کریمه از قرآن مجید هم بر این مطلب گواه است، آنجا که درباره انکار حقیقت از سوی آل فرعون، می‌فرماید:

«و جحَدوا بها و استیقنتها أنفسُهُم ظلماً و علوّاً» (یعنی آل فرعون، آیات و معجزات را با آنکه نفوسشان به آن یقین یافت ولی از روی ظلم و تکبّر، انکار کردند.)

به تعبیر استاد جوادی آملی:
از آیه شریفه فهمیده می شود که انسان هر چند در محدوده عقل عملی آزاد است، اما در عقل نظری آزاد نیست. هیچ کس نمی تواند بگوید: نمی خواهم بفهمم. هر گاه دو مقدمه برهان برای کسی حاصل شد مضطر به فهم است. یعنی در برابر امر ضروری قرار گرفته است، اگر چه با زبان اقرار نکند، ولی دستگاه فهم او فهمیده است. این فهم (جزم قلبی) کار عقل نظری است. اما به لحاظ دستگاه عزم (ایمان)، آزاد است، می تواند بپذیرد و گردن نهد و می تواند باور نکند و گردن ننهد انسان در درس خواندن یا نخواندن آزاد است، اما اگر درس خواندن را برگزید، فهمیدن لازمه آن است. پس در عقل نظری گرچه تحصیل مقدمات اختیاری است، ولی پس از حصول آن و رسیدن به حد ضرورت، انسان مضطرّ به فهم است. اما در مقام ایمان آوردن و گردن نهادن (عقل عملی یعنی تصمیم گیری (عزم و اراده)) به قدری آزاد آفریده شده است که حتی نسبت به امر ضروری نیز می تواند گردن ننهد، عقل عملی در قبال ضرورت نیز آزاد است.

اویس;413340 نوشت:
آن يكي در مقام شكر است تا زياده تر بگيرد اين يكي در مقام رضا است تا آنچه حق خواهد از او بگيرد، آن یکی وقت زوال نعمت شاکی است و این یکی شاکر، آن چشم به نعمت دارد و این چشم به منعِم،

:Ghamgin: :Ghamgin: :Ghamgin:

اویس;413340 نوشت:
آن يكي را همه دوست دارند و اين يكي را همه دشمن، آن يكي محبوب خلائق است و اين يكي مطرود، آن يكي را همه تحسين كنند و اين را همه ملامت و شماتت

:Moteajeb!::Moteajeb!: :Gig: اين كه خيلي بد هست...!!

[="Tahoma"][="Blue"]جناب استاد اویس با سلام
مشتاقانه منتظر نظر جنابعالی در رابطه با نظرات دوستان هستیم
[/]

Niyaz;415383 نوشت:
:Ghamgin: :Ghamgin: :Ghamgin:
:Moteajeb!::Moteajeb!: :Gig: اين كه خيلي بد هست...!!

با سلام وتبریک عید غدیر
اگر فیلم "رسوایی"را ببینید شاید برخی موارد ذکر شده توسط استاد گرامی را (در پست شماره438)بهتر بپذیرید

سیدمنصور;415641 نوشت:
با سلام وتبریک عید غدیر
اگر فیلم "رسوایی"را ببینید شاید برخی موارد ذکر شده توسط استاد گرامی را (در پست شماره438)بهتر بپذیرید

اتفاقا فيلم را خيلي وقت است ديده ام....دو بار هم ديده ام. اما خوب قضيه فيلم در واقع تهمتي بود كه به شيخي زده بودند و از آن رو بود كه چند روزي محبوب خلائق نشده بود.....اما قبل از آن همانطور كه ديديد شيخ كلي مريد و شاگرد داشت و امام جماعت مسجد بود.

منظور كلي من اين هست كه مومن عقلي چون راه درست و حق را ميرود اكثر مردم بايد او را دوست بدارند و محبوب خلائق شود.
غير از اين است كه اگر پيش خدا عزيز باشي، خدا پيش مردم عزيزت ميكند.....آيا پيامبر و ائمه محبوب مردم نبودند؟؟!
همين علماي بزرگوار كشورمان كم مريد و هوادار دارند؟

[="Georgia"][="Blue"]

مرید الحسین (ع);414164 نوشت:
شما فرمودید باید با پرسش به اصل خویش رسید . از ابوعلی سینا گفتید و راه حل تمرکز برای پرسش از خود و ....
1- تا کجا باید سئوال کرد ؟ اگر از خود پرسیدم او کیست که مرا آفریده و نتوانستم به اثباتش برسم چه کنم ؟ من شنیدم جائی که ظاهراً از پیامبر اکرم است که تا آن حد نباید دنبال کشف خدا بود . درسته ؟

با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی
در مورد آثار و برکات تفکر قبلا عرائضی تقدیم گردید. تا زمانی که انسان در این کالبد مادی بدن اسیر تعلقات است سوال و پرسش از هویت حقیقی وی پایانی ندارد. فایده این سوالات صرفا راه یابی به پاسخ آنها نیست بلکه سوالاتی که در ساعات تفکر و اندیشه به انسان روی می آورد زمینه خروج از عادات و انس با مغیبات را فراهم می سازد در حقیقت تفکر و پیدایش این سوالات به منزله شخم زدن زمین کشاورزی است که زمین را برای پرورش نهال علم و معرفت آماده می سازد. این چنین برنامه ای برای کشف حقایق یکی از مهمترین برنامه های انسان سازی و خودشناسی است که حد و مرزی برای آن نیست بلکه میتوان ادعا کرد که تفکر سنگ محک انسانیت است یعنی هرکسی به همان مقداری انسان است که اهل تفکر در خود و نظام هستی است به تعبیر شیواتر انسانیت هرکسی به مقدار سوالات وی است.

مرید الحسین (ع);414164 نوشت:
اگر مشکلات مادی که قرار است مرا زنده نگهدارد جلوی چشمم سبز شدند چه کنم ؟ وقتی نان شب نداشتم - وقتی توقعات زن و بچه هایم را نتوانستم بر آورم - وقتی مرگ را به دلیل هجمه معضلات بر خود برتر دانستم - آن موقع هم میتوانم تمرکز کنم ؟
3-چرا بسیاری از سئوالات شرعی را ندانسته عمل می کنم ؟ آیا حق دارم قبل از آن بپرسم و بعد عمل کنم ؟ هر آنچه عمل کنم و چون به بد بودنش واقف نبوده ام ( یعنی بر من حُرمت شرعی اثبات نشده باشد ) گناه کرده ام ؟
4- اگر خدا را نشناسم و کسی به من در شناختنش کمک نکرده باشد ( توان شناختنش را نداشته باشد ) آیا من کافرم ؟ اگر بمیرم تکلیفم چیست ؟اصلاً اینهمه انسان بدون آنکه بدانند باید چگونه باشند زندگی می کنند و می میرند ، تکلیف آنها چیست ؟

این سوالات را در تاپیکی دیگر مطرح نمایید.

مرید الحسین (ع);414164 نوشت:
عضی سئوالات را در حد عموم همه می دانند .مثلا در اولین سئوال بپرسم کی هستم ؟ از کجا آمده ام ؟ به کجا می روم ؟ در حدی می دانم که از شکم مادر آمده ام و چگونه مادر مرا حامله شد هم می دانم و چگونه تولد یافتم و نهایتاً خواهم مرد . حالا اگر موارد علمی آن را هم بخواهم میتوانم آنها را یاد بگیرم و از یک شگرد و خلقت والا پی ببرم . اما در آن فکر کردن چه چیز بیشتری عایدم میشود ؟ تفکر در شگفتیهای خلقت با آن سادگی و بدون استفاده از تجربیات علمی بالا و ابزار بسیار دقیق انسان را به کجا می برد ؟

تفکر بهترین طریق دوری از تعلقات و پرهیز از عادات و انس با واقعیات و حشر با مغیبات است. قرار نیست ره آورد سوالات مربوط به خودشناسی پاسخی لفظی یا مفهومی باشد که میفرمایید پاسخ این سولات را که نام من چیست و از کجا آمده ام و به کجا می روم هر کسی می داند آری هرکسی میداند که نامش فلان است و از صلب و رحم پدرو مادر متوالد شده و در نهایت نیز به بهشت یا جهنم خواهد رفت اما آیا کسی از اسرار این آمدن و رفتن و نحوه و چگونگی و حکمت و غرض حقیقی این امور آگاه است؟! تفکر زمینه ساز این آگاهی است...
[/]

Niyaz;415680 نوشت:
اما خوب قضيه فيلم در واقع تهمتي بود كه به شيخي زده بودند و از آن رو بود كه چند روزي محبوب خلائق نشده بود.....اما قبل از آن همانطور كه ديديد شيخ كلي مريد و شاگرد داشت و امام جماعت مسجد بود.

منظور كلي من اين هست كه مومن عقلي چون راه درست و حق را ميرود اكثر مردم بايد او را دوست بدارند و محبوب خلائق شود.
غير از اين است كه اگر پيش خدا عزيز باشي، خدا پيش مردم عزيزت ميكند.....آيا پيامبر و ائمه محبوب مردم نبودند؟؟!
همين علماي[=arial] بزرگوار كشورمان كم مريد و هوادار دارند؟

[=Georgia]"آن يكي برای خود آبرو كسب مي كند و اين يكي برای حق آبرو مي دهد، آن يكي را همه دوست دارند و اين يكي را همه دشمن، آن يكي محبوب خلائق است و اين يكي مطرود، آن يكي را همه تحسين كنند و اين ..."

[=arial]با سلام
عملکرد عارف عقلی بر مبنای عقل موارد ذکر شده توسط استاد می تواند باشد.
اما رویکرد مردم با توجه به اینکه ممکن است از گروه وهمی باشند چند روزی اینگونه است اما در آینده دور یا نزدیک درست می شود.
[=arial]

سیدمنصور;415081 نوشت:
ا سلام
من سوال را به گونه ای دیگر مطرح می کنم
رابطه بین عمل انسان با درک او از موضوعات که توسط دو قوه "وهم"و "عقل" انجام می شود چیست؟
بطور مثال من از معایب پر خوری عقلا آگاهم وبارها نیز عواقب آن را تجربه کرده ام اما چرا باز ان عمل را انجام می دهم؟
بنابر این وجود آگاهی از موضوع (یعنی درک عقلی موضوع )برای انجام رفتار صحیح کافی نیست

با سلام
البته پاسخ این سوال را یکی از دوستان داد. من نیز نظرم را به بیانی دیگر عرض میکنم. البته خیلی خلاصه. تصمیم بر مبنای عقل و شهوت صادر می شود. اینکه "من" شما به سمت کدام یک از گزینه ها مشتاق باشد آمیزه ای از عقل و وهم دست اندرکار می شوند و در طول این جریان شروع به تصدیق یا عدم تصدیق گزینه ها و زیر گزینه ها و دلایل انجام می شود. بسیاری از این تصدیق و عدم تصدیق ها (مثل صفر و یک در کامپیوتر) ناخودآگاه و در مرتبه وهم انجام می شوند و برخی آگاهانه و با نظارت عقل انجام می شود. برآیند این فعالیت تصدیق یک گزینه و صدور فعل خاصی است هرچند عقل با نادیده گرفتن سایر مواردی که ایجاد شوق به آن گزینه کرده است می داند که این گزینه اشتباه است. ولی در صدور گزینه شوق مهم است نه صرفاً علم.

مؤمن;415206 نوشت:
با سلام.
همین که می تواند گاهی به خودش بیاید یا نیاید یعنی عامل دیگری بجز این دو وجود دارد. چه نامش اختیار باشد و چه نباشد.
با تشکر.

شاید اینگونه باشد که حساب "خود" از قوایش جداست. به این معنی که قوه عاقله و واهمه تحت مالکیت "خود" هستند و بین قوای نام برده شده قوه عاقله با "خود" هم نشینی بیشتری دارد. این که "خود" به کدام سمت اشتیاق داشته باشد هم تابع علم است هم وهم و تصاویر ذخیره شده در خیال و هم تمایلی که این "خود" به کدام سمت پیدا کرده باشد. البته مسئله اختیار جایگاهش اینجا نیست که مطرح شود و برای خودم هم هنوز حل نشده باقی است.

موفق باشید.