گاهی گفته شده که شطرنج «هنوز هم قمار است» و گاهی هم گفته شده است، اگر قمار محسوب شود!، حرام است .
سلام.
نکته ای در روش اجتهاد آقایان وجود دارد و آن این است که برخی مبنای حرمت را صدق قمار می دانند اما برای حلال بودن آن می گویند باید هیچ کجا دیگر به عنوان ابزار قمار استفاده نشود و چون هنوز چنین جامعیتی محقق نشده است حکم به حرمت مطلق آن می دهند. دیدگاه آیت الله سیستانی ظاهراً از این دست است. امیدوارم کارشناس محترم اشتباه احتمالی را تصحیح بفرمایند.
این سخن هنگامی درست است، که مردمان دیگر، خرد و شعور نداشته باشند و گرنه یک کودک خردسال نیز میداند که دروغ، بد است، برهنه بودن، بد است و او هرگناه دیگری را میتواند گناه بودنش را درک کند.
چه برسد به یک آدم بزرگ!
سلام.
اگر تشخیص گناهان به همین روشنی و سادگی است که فرمودید پس دین چه خاصیتی دارد؟
آیا نمی بینیم اقوامی را که برهنگی را اصلاً قبیح نمی دانند؟ یا دروغ را با مصالحی توجیه می کنند؟ آیا اینها خرد ندارند؟
اذعان میکنم بحق دقت و حل دقائق فقهی بضمیمه ی دقت در اسناد روایات و تلاش برای جمع بین دلالت احادیث و رد شبهات وارد شده در ان انصافا از حل مسائل فیزیک و حسابان سخت تر است
اسراء;401957 نوشت:
خطای بزرگی است که منابع بزرگ و غنی احادیث شیعه را برگه ای گل الود بدانیم
سلام و عرض ادب خدمت کارشناس گرامی.
پاسخ هر مسأله ای در حسابان یکی بیشتر نیست. همه باید به یک جواب برسند. وگرنه پاسخ آنها نادرست است. اما فقه این طور نیست. راه حال های متعدد به پاسخ های متعددی می رسد که به فرمایش شما ادعا می شود همه درست و قابل قبول اند هرچند مطابق طبیعت و عالم هستی نباشند. این تفاوت را قبول دارید؟
ضمن این که تعبیر دوستمان به برکه گل آلود نیز چندان بیراه نیست. از برکه گل آلود ممکن است بجای ماهی لنگه کفش بیرون بیاورید. از دید فقهی ماهی نیست اما مأجور است. از دید علوم دقیق تر ماهی نیست پس غلط است.
شک نداشته باشید که اگر امام یا رهبری ان را حرام میدانستند در کشور بعنوان یک ورزش اجرا نمی شد
با سلام.
شک داریم. همچنان که خلاف بسیاری از احکام اسلام هم اکنون در کشور به طور علنی یا گسترده توسط نهادهای حکومتی اجرا می شود. اصولاً اجرای گسترده چیزی در کشور به معنای حلال بودن آن نیست بلکه فقط نشان می دهد مطابق سیاست ها و مصلحت کلی نظام است.
هنگامی که متخصصان فن فقه، دلیل کارهای خود را نمیگویند، ناخودآگاه، آدمیان را دچار یک بدبینی میکنند.
آنان می گویند، پزشکان نیز دلیل کارهای خود را نمیگویند!
آبـرنـگـ;402382 نوشت:
هیچ متخصصی بدون دلیل کاری را انجام نمیدهد و اگر از او دلیل بخواهیم، دلیلهای بسیاری را برای ما میآورد که هرکسی آنرا میپذیرد،
اما فقیهان؟
سلام.
در تأیید سخن شما عرض می شود که پزشکی امروز بر مبنای توجیه کامل بیمار است. پزشک موظف است قبل از هر جراحی یا تجویزی فلسفه آن را به بیمار خود توضیح بدهد. لذا پزشکی که از توضیح اجمالی و ساده درمانش طفره می رود یا سواد کافی ندارد و یا فقط به دنبال پول است که در هر دو حالت صلاحیت درمان ندارد.
در این صورت نباید مراجع در زمینه شطرنج اقدام به صدور حکم کنند و صرفا باید بگویند اگر آلت قمار بود حرام و اگر نبود حلال است.
با سلام و عرض ادب.
ای کاش فقها یا نمایندگان آنها می توانستند بجای بیان احکام جزئی و متشتت (فروش ماهی) با بیان اصول و امهات به مقلدان خود روش تشخیص حلال از حرام (ماهیگیری) بیاموزند. مثلاً بجای این که بگویند از فلان منطقه تا فلان نقطه تهران حکم نماز و روزه چطور است می گفتند حکم بلاد کبیره این است حالا خودتان تشخیص بدهید که تهران از بلاد کبیره است یا نیست. وووو
پس چرا به عنوان یکی از منابع فقه شمرده شده؟
قطعا اگه مواردی مثل جمع بندی روایات تشخیص مصادیق تخصیص زدن و از این قبیل باشه اینها به عنوان عقل منبعی نیست عقل ابزاریه که همه انسان ها از جمله اخباری های شیعه یا سنی هایی که عقل جزو منابعشون نیست هم استفاده میکنند.
سلام.
ظاهراً عقل به عنوان منبع مستقلی در فقه مطرح نیست. بلکه صرفاً ابزاری برای استخراج احکام از متون دینی است. این طور نیست؟
اگر تشخیص گناهان به همین روشنی و سادگی است که فرمودید پس دین چه خاصیتی دارد؟
آیا نمی بینیم اقوامی را که برهنگی را اصلاً قبیح نمی دانند؟ یا دروغ را با مصالحی توجیه می کنند؟ آیا اینها خرد ندارند؟
همانگونه که همه می دانیم، نام قرآن، «ذکر» است و ذکر در لغت، یادآوری کردن است. پس همانگونه که خدا در قرآن گفته است که آدمیان بر «فطرت» خدایی به گیتی میآیند، همهی آدمیان میدانند که چه چیزی خوب استو چه چیزی، بد.
اگر کسی یک بچه را در جلوی مردم برهنه کند، وی خود را پنهان میکند یا با چیزی خود را میپوشاند.
در برخی از گروههای دورافتاده دیده میشود که آنان برهنه هستند اما نه همهجایشان. بلکه تنها شرمگاه خود را میپوشانند همانگونه که آدم و حوا نیز تنها شرمگاه خود را پوشاندند.
اما در همهی کشورها و گروهها دیده میشود که مردم دروغ میگویند؛ این بدانخاطر است که آنان خود فطرت خود را سرکوب کردهاند و جالب اینجاست که اگر از یک دروغگو پرسیده شود: تو دروغ میگویی؟
او این کار را رد میکند و به هیچروی خود را دروغگو نمیداند چون میداند که دروغ چیز بدی است ولی با دانستن آن، بازهم آنرا انجام میدهد.
در پایگاههای پلیسی، دستگاهی هست به نام دروغسنج. این دستگاه را بر روی نبض آدمی میگذارند و از او پرسش میکنند؛ اگر وی دروغ بگوید، میزان ضربان قلبش بالاتر میرود و دستگاه آنرا نشان میدهد.
این نشان از این است که حتی بدن هم از دروغ گفتن، دگرگون میشود و دروغ را از راست، میشناسد.
همینگونه است در مورد همهی پلیدیها، اگر از کسی که پلیدیای را انجام میدهد، پرسیده شود که آیا تو چنین میکنی؟
او میگوید نه! و من بسیار آدم درستکاری هستم چون درستکار بودن را درست میداند و آنرا دوست دارد.
دین، یک یادآوری قانونی است برای اینکه هرکس از آن سرپیچی کند، دیگر بهانهای نداشته باشد که من آن چیزها را فراموش کردم. زیرا خدا به او همه چیز را «یادآوری» کرده است.
همچنین برای شناخته شدن کرانههای زندگی آمده است که مردم بر پایهی فرمانها آن رفتار کنند البته فرمانهای ریزی هستند که باید آنها گفته شود؛ اما با دلیل!
زیرا کسی که نداند چه میکند، چگونه میتوان وی را درستکار دانست او چه میداند کاری که انجام میدهد درست است یا نه؟
زیرا یک آدم همانند خودش که نه از سوی خدا سخن میگوید و دانش بیکران دارد، به او گفته است اینکار را انجام بده و آنکار را، نه!
چو عـــلم نباشد، عملش خواهد بود /// ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده
*****
نقل قول:
البته خداوند آنها را به آینده حواله داد نه این که همان لحظه علت آن را دریابند. ضمن این که قرار بود بلافاصله پس از خلقت آدم در مقابل او سجده کنند نه این که اول امتحانش را پس بدهد بعد که دیدند چه موجود شریفی است تصمیم بگیرند که سجده کنند یا نکنند.
ما چنین چیزی را در قرآن ندیدهایم و اگر هم دیده باشیم، به یاد نمیآوریم؛ خواهشمندیم آن آیهای که می"گوید خدا از فرشتگان خواسته است که پیش از سخن گفتن آدم در مورد نامها خدایی، آدم را سجده کنند را در اینجا بیاورید.
نقل قول:
نکته سوم این که استدلال خدا هر چه بود برای ابلیس قانع کننده نبود. پس آیا او معذور بوده است چون دلیل قانع کننده ای برای اطاعت نداشته است؟
حتی اگر خدا از فرشتگان خواسته باشد که بدون دلیل بر آدم سجده کنند، باز هم دلیل نمیشود که آدمیان بدون دلیل سخن «بندهی خدا» را گوش دهند. چون «خدا = بندهی گناهکار» نیست.
خدا برای خیلی از آدمها نیز دلیلهای استوار آورده است ولی بیشتر آدمیان، آنرا نمیپذیرند؛ اما چون «دلیل» آورده است، دیگر گناه بر گردن بندگان است که سخن او را نمیپذیرند.
سخنوران ما هم دلیل بیاورند، هرکس سرپیچی کرد، گناه بر گردن خودش است ولی اگر چنان نکنند، بهگونهای میتوان گفت که گناه مردم، بر گردن آنان است! زیرا مردم را سردرگم کردهاند.
از مارکس میپرسند تو که خدا را باور نداری، اگر در پس امروز فردایی باشد و خدایی هم باشد، به او چه میگویی؟
میگوید: «فقدان دلیل استوار از زبان کشیشان!»
نقل قول:
و نکته چهارم همان است که دوستمان اشاره کردند. خطبه قاصعه نهج البلاغه به ما می گوید که اگر خدا می خواست می توانست انسان را خوشبو و باشکوه بیافریند تا همه مبهوت او شوند. اما این کار را نکرد تا شیطان را بیازماید. پس گویی خداوند اتفاقاً در جزئیات دین اطاعت بی چون و چرا از ما خواسته است.
نمیشود گفت که چنین چیزی درست است!
زیرا همانگونه که پیش از این نیز گفته شد، در همان خطبه، شیرخدا، مردمی که بدون دلیل چیزی را میپذیرند را نکوهش کرده است.
نقل قول:
نکته پنجم این که قرائن دیگری هم برای این نوع آزمون الهی وجود دارد. مثلاً فکر می کنید آیا سپاه داوود ابتدا توجیه شدند که چرا نباید با وجود تشنگی شدید از آب رود بنوشند؟
داوود، پیامبر بوده و از سوی خدا سخن میگفته است پس همانگونه که در قرآن آمده است «اطیعوا الله و رسول» سخن خدا برابر با سخن پیامبر است.
اما در اینجا در مورد هیچکدام از اینها نیست، بدینمایه که نه خدا و نه پیامبرش سخنی نگفتهاند، بلکه در مورد کسانی است که سخنانشان پر از دوگانگی است و اگر هم دوگانگی نداشت، باز هم بدون چون و چرا نباید سخنان آنان را پذیرفت زیرا هر آدمی از خرد خود برای درست دانستن چیزی سخن میگوید که آن خرد، دلیلهایی را آورده است که آن دلیلها را میتوان بازگو کرد.
اما دلیلهای آنان استوار نیست؛ چون اگر آن دلیلها استوار بودند، دستکم، دیدگاه سخنوران و بزرگان دین را باید یکپارچه میکرد و اینکه آنها دیدگاهشان یکپارچه نیست، چه دلیل جز این دارد که سخنانشان استوار نیست؟
میگویند بنمایههایی که بر پایهی آن فتوا میدهند، متفاوت است!
مگر ما در مورد اسلام چند بنمایه استوار داریم که هر کدام از سخنوران، سخنان خود را بر پایهی یکی از آنان میگوید؟
بنمایهها هرچندتا که باشند، درونمایهشان باید یکی باشد و اگر جز این باشد و درونمایهای دوگانه داشته باشند، نشان از نادرست بودن یکی از آنان است چون هیچگاه نمیتوان دو چیز را در حالی یکسان و درست دانست که کاملاً برعکس هم هستند!
همانگونه که درونمایهی سخنان «هزاران» پیامبر، یکی بوده و «هیچ تفاوتی میان آنان نیست».
ظاهراً عقل به عنوان منبع مستقلی در فقه مطرح نیست. بلکه صرفاً ابزاری برای استخراج احکام از متون دینی است. این طور نیست؟
بله ظاهرا همینطوره سوالی که از کارشناس نوشتم جواب ندادن این بود که پس چرا عقل رو یکی از منابع ذکر کردند. چون اگه عقل رو نه به عنوان منبع، بلکه به عنوان ابزار در نظر بگیریم استفاده از آن بدیهی است و گریزی از آن نیست کسی بدون اون نمیتونه زنده بمونه یا این که مخالفش باشه مثل اخباری های شیعه که میگن عقل رو قبول نداشتن یا فقه بعضی مذاهب اسلامی که عقل جزوشون نیست.
دو نکته در سخنان شما مستتر است. اول این که خوب است فقها علت هر حکمی را بدانند و بتوانند آن را بیان کنند که ظاهراً ممکن نیست. دوم این که حداقل آرای خود را بر اساس همان قواعد فقهی مورد اتفاق خودشان هماهنگ کنند و به عبارت دیگر صدای واحدی از فقها شنیده شود که متأسفانه علیرغم امکان پذیری تا کنون انجام نشده است.
موفق باشید.
عرض سلام و ادب
هرگز امکان پذیر نیست که دو فقیه با مباحثه فتاوایشان را هماهنگ کنند،زیرا اختلاف فقها به اختلاف در فهم عرفی ایشان از یک مطلب برمیگردد و اگر تا قیامت هم بحث کنند امکان یکی شدن فتاوایشان نیست زیرا هر یک بالوجدان معتقد است منظور از این روایت همین مطلبی است که خودش برداشت نموده و ظهور عرفی ان را این چنین میداند.
سلام.
نکته ای در روش اجتهاد آقایان وجود دارد و آن این است که برخی مبنای حرمت را صدق قمار می دانند اما برای حلال بودن آن می گویند باید هیچ کجا دیگر به عنوان ابزار قمار استفاده نشود و چون هنوز چنین جامعیتی محقق نشده است حکم به حرمت مطلق آن می دهند. دیدگاه آیت الله سیستانی ظاهراً از این دست است. امیدوارم کارشناس محترم اشتباه احتمالی را تصحیح بفرمایند.
موفق باشید.
سلام.
اگر تشخیص گناهان به همین روشنی و سادگی است که فرمودید پس دین چه خاصیتی دارد؟
آیا نمی بینیم اقوامی را که برهنگی را اصلاً قبیح نمی دانند؟ یا دروغ را با مصالحی توجیه می کنند؟ آیا اینها خرد ندارند؟
با تشکر.
سلام و عرض ادب خدمت کارشناس گرامی.
پاسخ هر مسأله ای در حسابان یکی بیشتر نیست. همه باید به یک جواب برسند. وگرنه پاسخ آنها نادرست است. اما فقه این طور نیست. راه حال های متعدد به پاسخ های متعددی می رسد که به فرمایش شما ادعا می شود همه درست و قابل قبول اند هرچند مطابق طبیعت و عالم هستی نباشند. این تفاوت را قبول دارید؟
ضمن این که تعبیر دوستمان به برکه گل آلود نیز چندان بیراه نیست. از برکه گل آلود ممکن است بجای ماهی لنگه کفش بیرون بیاورید. از دید فقهی ماهی نیست اما مأجور است. از دید علوم دقیق تر ماهی نیست پس غلط است.
موفق باشید.
با سلام.
شک داریم. همچنان که خلاف بسیاری از احکام اسلام هم اکنون در کشور به طور علنی یا گسترده توسط نهادهای حکومتی اجرا می شود. اصولاً اجرای گسترده چیزی در کشور به معنای حلال بودن آن نیست بلکه فقط نشان می دهد مطابق سیاست ها و مصلحت کلی نظام است.
با تشکر.
سلام.
در تأیید سخن شما عرض می شود که پزشکی امروز بر مبنای توجیه کامل بیمار است. پزشک موظف است قبل از هر جراحی یا تجویزی فلسفه آن را به بیمار خود توضیح بدهد. لذا پزشکی که از توضیح اجمالی و ساده درمانش طفره می رود یا سواد کافی ندارد و یا فقط به دنبال پول است که در هر دو حالت صلاحیت درمان ندارد.
موفق باشید.
با سلام و عرض ادب.
ای کاش فقها یا نمایندگان آنها می توانستند بجای بیان احکام جزئی و متشتت (فروش ماهی) با بیان اصول و امهات به مقلدان خود روش تشخیص حلال از حرام (ماهیگیری) بیاموزند. مثلاً بجای این که بگویند از فلان منطقه تا فلان نقطه تهران حکم نماز و روزه چطور است می گفتند حکم بلاد کبیره این است حالا خودتان تشخیص بدهید که تهران از بلاد کبیره است یا نیست. وووو
موفق باشید.
سلام.
ظاهراً عقل به عنوان منبع مستقلی در فقه مطرح نیست. بلکه صرفاً ابزاری برای استخراج احکام از متون دینی است. این طور نیست؟
با تشکر.
[="Microsoft Sans Serif"]درود بر مؤمن گرامی :Gol:
سپاس از همهی نوشتارهای شما؛ خدا قوت!
همانگونه که همه می دانیم، نام قرآن، «ذکر» است و ذکر در لغت، یادآوری کردن است. پس همانگونه که خدا در قرآن گفته است که آدمیان بر «فطرت» خدایی به گیتی میآیند، همهی آدمیان میدانند که چه چیزی خوب استو چه چیزی، بد.
اگر کسی یک بچه را در جلوی مردم برهنه کند، وی خود را پنهان میکند یا با چیزی خود را میپوشاند.
در برخی از گروههای دورافتاده دیده میشود که آنان برهنه هستند اما نه همهجایشان. بلکه تنها شرمگاه خود را میپوشانند همانگونه که آدم و حوا نیز تنها شرمگاه خود را پوشاندند.
اما در همهی کشورها و گروهها دیده میشود که مردم دروغ میگویند؛ این بدانخاطر است که آنان خود فطرت خود را سرکوب کردهاند و جالب اینجاست که اگر از یک دروغگو پرسیده شود: تو دروغ میگویی؟
او این کار را رد میکند و به هیچروی خود را دروغگو نمیداند چون میداند که دروغ چیز بدی است ولی با دانستن آن، بازهم آنرا انجام میدهد.
در پایگاههای پلیسی، دستگاهی هست به نام دروغسنج. این دستگاه را بر روی نبض آدمی میگذارند و از او پرسش میکنند؛ اگر وی دروغ بگوید، میزان ضربان قلبش بالاتر میرود و دستگاه آنرا نشان میدهد.
این نشان از این است که حتی بدن هم از دروغ گفتن، دگرگون میشود و دروغ را از راست، میشناسد.
همینگونه است در مورد همهی پلیدیها، اگر از کسی که پلیدیای را انجام میدهد، پرسیده شود که آیا تو چنین میکنی؟
او میگوید نه! و من بسیار آدم درستکاری هستم چون درستکار بودن را درست میداند و آنرا دوست دارد.
دین، یک یادآوری قانونی است برای اینکه هرکس از آن سرپیچی کند، دیگر بهانهای نداشته باشد که من آن چیزها را فراموش کردم. زیرا خدا به او همه چیز را «یادآوری» کرده است.
همچنین برای شناخته شدن کرانههای زندگی آمده است که مردم بر پایهی فرمانها آن رفتار کنند البته فرمانهای ریزی هستند که باید آنها گفته شود؛ اما با دلیل!
زیرا کسی که نداند چه میکند، چگونه میتوان وی را درستکار دانست او چه میداند کاری که انجام میدهد درست است یا نه؟
زیرا یک آدم همانند خودش که نه از سوی خدا سخن میگوید و دانش بیکران دارد، به او گفته است اینکار را انجام بده و آنکار را، نه!
چو عـــلم نباشد، عملش خواهد بود /// ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده
*****
ما چنین چیزی را در قرآن ندیدهایم و اگر هم دیده باشیم، به یاد نمیآوریم؛ خواهشمندیم آن آیهای که می"گوید خدا از فرشتگان خواسته است که پیش از سخن گفتن آدم در مورد نامها خدایی، آدم را سجده کنند را در اینجا بیاورید.
حتی اگر خدا از فرشتگان خواسته باشد که بدون دلیل بر آدم سجده کنند، باز هم دلیل نمیشود که آدمیان بدون دلیل سخن «بندهی خدا» را گوش دهند. چون «خدا = بندهی گناهکار» نیست.
خدا برای خیلی از آدمها نیز دلیلهای استوار آورده است ولی بیشتر آدمیان، آنرا نمیپذیرند؛ اما چون «دلیل» آورده است، دیگر گناه بر گردن بندگان است که سخن او را نمیپذیرند.
سخنوران ما هم دلیل بیاورند، هرکس سرپیچی کرد، گناه بر گردن خودش است ولی اگر چنان نکنند، بهگونهای میتوان گفت که گناه مردم، بر گردن آنان است! زیرا مردم را سردرگم کردهاند.
از مارکس میپرسند تو که خدا را باور نداری، اگر در پس امروز فردایی باشد و خدایی هم باشد، به او چه میگویی؟
میگوید: «فقدان دلیل استوار از زبان کشیشان!»
نمیشود گفت که چنین چیزی درست است!
زیرا همانگونه که پیش از این نیز گفته شد، در همان خطبه، شیرخدا، مردمی که بدون دلیل چیزی را میپذیرند را نکوهش کرده است.
داوود، پیامبر بوده و از سوی خدا سخن میگفته است پس همانگونه که در قرآن آمده است «اطیعوا الله و رسول» سخن خدا برابر با سخن پیامبر است.
اما در اینجا در مورد هیچکدام از اینها نیست، بدینمایه که نه خدا و نه پیامبرش سخنی نگفتهاند، بلکه در مورد کسانی است که سخنانشان پر از دوگانگی است و اگر هم دوگانگی نداشت، باز هم بدون چون و چرا نباید سخنان آنان را پذیرفت زیرا هر آدمی از خرد خود برای درست دانستن چیزی سخن میگوید که آن خرد، دلیلهایی را آورده است که آن دلیلها را میتوان بازگو کرد.
اما دلیلهای آنان استوار نیست؛ چون اگر آن دلیلها استوار بودند، دستکم، دیدگاه سخنوران و بزرگان دین را باید یکپارچه میکرد و اینکه آنها دیدگاهشان یکپارچه نیست، چه دلیل جز این دارد که سخنانشان استوار نیست؟
میگویند بنمایههایی که بر پایهی آن فتوا میدهند، متفاوت است!
مگر ما در مورد اسلام چند بنمایه استوار داریم که هر کدام از سخنوران، سخنان خود را بر پایهی یکی از آنان میگوید؟
بنمایهها هرچندتا که باشند، درونمایهشان باید یکی باشد و اگر جز این باشد و درونمایهای دوگانه داشته باشند، نشان از نادرست بودن یکی از آنان است چون هیچگاه نمیتوان دو چیز را در حالی یکسان و درست دانست که کاملاً برعکس هم هستند!
همانگونه که درونمایهی سخنان «هزاران» پیامبر، یکی بوده و «هیچ تفاوتی میان آنان نیست».
بله ظاهرا همینطوره سوالی که از کارشناس نوشتم جواب ندادن این بود که پس چرا عقل رو یکی از منابع ذکر کردند. چون اگه عقل رو نه به عنوان منبع، بلکه به عنوان ابزار در نظر بگیریم استفاده از آن بدیهی است و گریزی از آن نیست کسی بدون اون نمیتونه زنده بمونه یا این که مخالفش باشه مثل اخباری های شیعه که میگن عقل رو قبول نداشتن یا فقه بعضی مذاهب اسلامی که عقل جزوشون نیست.
عرض سلام و ادب
هرگز امکان پذیر نیست که دو فقیه با مباحثه فتاوایشان را هماهنگ کنند،زیرا اختلاف فقها به اختلاف در فهم عرفی ایشان از یک مطلب برمیگردد و اگر تا قیامت هم بحث کنند امکان یکی شدن فتاوایشان نیست زیرا هر یک بالوجدان معتقد است منظور از این روایت همین مطلبی است که خودش برداشت نموده و ظهور عرفی ان را این چنین میداند.