درد و دل با شهدا !i! توبه کردم ننویسم ، اما دل دوباره تنگه !i!

تب‌های اولیه

165 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
درد و دل با شهدا !i! توبه کردم ننویسم ، اما دل دوباره تنگه !i!

با شهدا

توبه کردم ننویسم ، اما دل دوباره تنگه

داره باز هوای جبهه ، به یاد روزای جنگه

توبه کردم ننویسم ، نگم از حرفای کهنه

اما دل آروم نداره ، بحث ترکش و تفنگه

توبه کردم ننویسم ، ناراحت نشین جوونا

میگم از چادر و سنگر ، جایی که تاریک و تنگه

میگم از خط مقدم ، آتیش و رگبار دشمن

میگم از روزای گرمی ، که حال و هواش قشنگه

میگم از روزای دوری ، که باهاش فاصله داریم

میگم از وحدت اونجا ، دلاشون همه یه رنگه

اما اینجا توی این شهر ، یه عده مارو سوزوندند

عده ای که کم اند اما ، قلبشون یه تیکه سنگه

اونایی که نمیدونن سر دعوا با کی دارند

حرفاشون آماده مثل : تیر تو لوله ی تفنگه

اونایی که میسوزونن دل جانبازای مارو

جانباز بیچاره ای که درد دلهاش با سُرنگه !

جانبازی که بستری شد ، یه عمری تو بیمارستان

جانبازی که تو دماغش ، همیشه چندتا شیلنگه !

خستم از اهل زمونه ، بدونید دلم گرفته

سرتون رو درد نیارم ، روی قلبم جای چنگه

توی این دنیای فانی ، نکته ایست باریکتر از مو!

" هر کسی با شهدا موند ، بدونید بچه زرنگه "

....صداي پايت سكوت شب را شكست
و تو بودي كه آموختي براي بودن بايد رفت
و با رفتنت ماندني شدي....

شرمنده ام.....

:Graphic (61):

گفتیم برای شهیدان چه کرده اید ؟؟؟؟؟؟

گفتند : یه کوچه به نامشان نکردیم مگر !!!!!!!!!!!!!!

majhul;101914 نوشت:
گفتیم برای شهیدان چه کرده اید ؟؟؟؟؟؟ گفتند : یه کوچه به نامشان نکردیم مگر !!!!!!!!!!!!!!

سلام
من نمی گویم چه کردیم
می گویم بیایید کاری بکنیم
حسرتم مرا مانع است
و امید محرکم
پس با امید میروم
به هر کجا که برسم خدا را شکر می کنم
و معطل حسرتهایم نمی مانم
موفق باشید

آن روز که آمدی دستان من برای طوافت آمده بودند اما اجازه نداشتم نه،شاید هم لیاقت
آخر آن روز خودکارم هم فراموشم شده بود و من فقط از دور تماشایتان کردم و من در کنجی برای تنهایی دل خودم میگریستم تو که در اوج بودی و تابوتت بر بال فرشتگان برای تبرک روحمان، اما صد افسوس که .....
فرصت سلام هم نیافتم و اکنون سالهاست که من و دل هردو تنهاییم و چشم براه .......اما صدحیف که تکرار نمیشود آمدنت تا بیدار کنم این دل غفلت زده را.....

حرف هایی که فقط به شماها می گویم :

تا چند وقت پیش یه سوال جدی برام پیش اومده بود واقعاً نمی دونستم عشق یعنی چی ؟ .عاشق کیه ویژگیش چیه؟ در هر زمینه ای .واقعا ما عاشق شهداییم یا عشق فقط یه طرفه است ؟؟
من که خودم زیادی حرف می زنم هنوز 1 ماه بیشتر نیست که تازه اسم چند تا از فرمانده های جنگ و یاد گرفتم . چند روز پیش وقتی شنیدم ، شهدای گمنام رو می خوان بیارن واقعاً دلم برای شهیدا تنگ شد گفتم اینا برای ماها رفتند جنگیدند حالا دلایل دیگش هیچی نباید بریم ازشون تشکر کنیم .راستشو بخواید من که روم نمیشد به کسی بگم دارم می رم تشیع شهدا تو خونه اول گفتم دارم می رم موزه جنگ بعدش می رم ....
آخه کسی باورش نمیشد همه می گفتن بابا تو که تا دیروز عکسای ... و آهنگهای ... تو کامپیوترت پر بود ، چی شده الان تو کامپیوترت روایتگری های جنگ و عکس شهدا ء گذاشتی .بعضیا به هم میگن نکنه خبریه.پست میخوای بگیری !!! دیگه چرا فیلم بازی می کنی ؟

ولی واقعاً فهمیدم که دعوت که میگن حقیقت داره .یعنی اول شهدا عاشق ما میشن بعد ما عاشق اونا . البته شهدا عاشق همه ی ما هستند که جونشون و برامون دادند .هی ما رو دعوت می کنن و ما دعوتشون و رد می کنیم .

موقعی که داشتند شهدا را خاک می کردند چه خبر بود .انگار نه انگار قضیه مربوط به چند سال پیشه .مردم به پرچم تابوت هم رحم نمی کردند .از خاک اونجا گرفته تا پارچه و پلاستیک از همه چی تبرک بر می داشتند .واقعاً این شهدا کیند ؟تا حالا من که ندیدم مردم جوان 17 ساله را اینقدر پر شکوه خاک کنند .

شهدا تو رو خدا ، تو رو خدا ، تو رو به حق تمام اماما ، شما رو به آبروی حضرت زهرا قسمتون می دم کمک کنید ما شما رو اونجوری که بودید بشناسیم ،یه ذره شبیه شما بشیم شاید خدا چشش ما رو هم بگیره .

رو سنگ قبر شهدا نوشته بود :
هرکس می خواهد مارو بشناسد داستان کربلا را بخواند (شهید آوینی )

اللهم ارزقنی توفیق الشهادة

خودم را فرامش کردم آن دم که تو میان خون می غلتیدی و لبخند میزدی
و امروز خودم را به خاطر آوردم که تو در خون بودی و اما نگرانِ......
و فردا من خودم فراموش میشوم ولی تورا به خاطر سپرده ام آن دم که در خون می غلتیدی و میگفتی .....
بگذار برای همیشه زمانه خاطرم بماند که تو شهیدشدی تا امروز من با کلمات دست و پا شکسته ی دلم از تو و از خونت و از راهت و...
بالاتر عمل به وصیتت....
هنوز چادرم را به سر دارم اما...
من هم دارم در خون دلم غلت میخورم ولی من هم خواهم جنگید.....

امروز دیدم که سخت بی دردی آزارم می دهد دنبال درد سر میگردم برای همین دوباره آمدم سراغت، تا بگویم از دردهایی که....
میان لحظه های دلتگی ام نشسته ام منم تنها و دلم، حرفهایم را به نام دلم مینویسم وبس خواستی بخوان خواستی نه!
همین قدر میگویم که این روزها خیلی دلم گرفته، از همه!بیشتر از خودم! اما چه کنم که نمیشود همه چیز را گفت وگرنه سفره ی دل باز میکردم و از درد هایی که کشیده ای، از حرفهایت، میگفتم اما یاد گرفتم،البته از خودتان که قرار نیست هر کس دردی دارد داد بزند "سکوت گاهی بالاترین فریاد است"
ومن این روزها ترجیح میدهم که......

majhul;101644 نوشت:
با شهدا

توبه کردم ننویسم ، اما دل دوباره تنگه

داره باز هوای جبهه ، به یاد روزای جنگه

توبه کردم ننویسم ، نگم از حرفای کهنه

اما دل آروم نداره ، بحث ترکش و تفنگه

توبه کردم ننویسم ، ناراحت نشین جوونا

میگم از چادر و سنگر ، جایی که تاریک و تنگه

میگم از خط مقدم ، آتیش و رگبار دشمن

میگم از روزای گرمی ، که حال و هواش قشنگه

میگم از روزای دوری ، که باهاش فاصله داریم

میگم از وحدت اونجا ، دلاشون همه یه رنگه

اما اینجا توی این شهر ، یه عده مارو سوزوندند

عده ای که کم اند اما ، قلبشون یه تیکه سنگه

اونایی که نمیدونن سر دعوا با کی دارند

حرفاشون آماده مثل : تیر تو لوله ی تفنگه

اونایی که میسوزونن دل جانبازای مارو

جانباز بیچاره ای که درد دلهاش با سُرنگه !

جانبازی که بستری شد ، یه عمری تو بیمارستان

جانبازی که تو دماغش ، همیشه چندتا شیلنگه !

خستم از اهل زمونه ، بدونید دلم گرفته

سرتون رو درد نیارم ، روی قلبم جای چنگه

توی این دنیای فانی ، نکته ایست باریکتر از مو!

" هر کسی با شهدا موند ، بدونید بچه زرنگه "


با این تصاویر واقعا ادم شرمنده میشه :Ghamgin:

بسم الله الرحمن الرحیم
حرف دلتون رو با شهدا و امام شهدا اینجا بزارید
بهونه ای بشه برای درد دل
بهونه ای باشه برای خلوت با شهدا
خلوت با شهید نشده ها
خلوتی با معشوق (حضرت حق)
یا زهرا س

سلام علیکم و رحمه الله
میدونم شاید بیرون اومدن از این فضا کار خیلی سخته باشه
هر چی میگیم باز بعضی ها میبینیم تو فاز خودشونن ما اومدیم برداشتهای غلط رو اصلاح کنیم
نه اینکه ناهنجاری جامعه رو ترویج کنیم
جز با فرهنگ شهدا حرف نزنیم
جز با چشم شهدا نگاه نکنیم
جز با دست شهدا کار نکنیم
جز با پای شهدا راه نریم
میگم از یاس و ناامیدی حرف نزنید برای اینکه راهکار بدید
بله ما خودمون تو جامعه هستیم میدونیم چیا میگن حرف اینه که ما اومدیم شهیدا رو زنده کنیم
نه اینکه خودمون رو فریاد کنیم عادتهاش اشتباهمون رو نشون بدیم (دوباره برگردیم به قبل - دوباره درجا بزنیم)
گاهی دلم میخواد بگم جز شهید شده ها جز داوطلبای شهادت کسی نیاد
خدا میدونه ما باید اینجا جوابگو باشیم...
نمیدونیم با این تاپیکا چه جوابی داریم به شهدا بدیم
نیتا خیر میدونم دلا صافه میدونم ادمها کارشو درسته میدونم شاید دلا تون گرفته باشه میدونم
ولی داریم درجا میزنیم
اینجا یه گردان خط شکن میخواد
نیروهای الان ما همه زخمی و زخم خورده ان
ما باید معبر رو باز کنیم
نه با این نیروها
برید فکر کنید ببینید میخواید چکار کنید
ما اینجا برای عزاداری دور هم جمع نشدیم
اگر من اشتباه اومدم یکی منو روشن کنه
شهدا ازمون راضی نیستند با این وضعیت
یا زهرا س


اي كشتـگان عشـق بـرايــم دعـا كنيـد

يعنـي نميشود كه مـرا هم صـدا كنيـد ؟

ایـن دستهـای خستـهء خالی دخیلـتان

درد مـرا هـم بــه حُکـمِ اجابـت دوا کنیـد

فـریـاد چشمهـای مـرا هیـچ کـس نـدیـد

پـس یـک نگـاه محبت به من بیـنوا کنیـد

ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق

رَحمــی بـه ساکنـانِ خَـمِ کوچـه ها کنید

کـوچیـده اید ! مگـر صبــرتـان کجــاسـت ؟

من میرسم ز ره تو را به خدا پا به پا کنید

ایـن کوله بـار حـادثه ، این کــوره راهِ عمـر

بـاید عبـور کـرد شهیـدان بـرایـم دعا کنید !

mahdi313;133485 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله
میدونم شاید بیرون اومدن از این فضا کار خیلی سخته باشه
هر چی میگیم باز بعضی ها میبینیم تو فاز خودشونن ما اومدیم برداشتهای غلط رو اصلاح کنیم
نه اینکه ناهنجاری جامعه رو ترویج کنیم
جز با فرهنگ شهدا حرف نزنیم
جز با چشم شهدا نگاه نکنیم
جز با دست شهدا کار نکنیم
جز با پای شهدا راه نریم
میگم از یاس و ناامیدی حرف نزنید برای اینکه راهکار بدید
بله ما خودمون تو جامعه هستیم میدونیم چیا میگن حرف اینه که ما اومدیم شهیدا رو زنده کنیم
نه اینکه خودمون رو فریاد کنیم عادتهاش اشتباهمون رو نشون بدیم (دوباره برگردیم به قبل - دوباره درجا بزنیم)
گاهی دلم میخواد بگم جز شهید شده ها جز داوطلبای شهادت کسی نیاد
خدا میدونه ما باید اینجا جوابگو باشیم...
نمیدونیم با این تاپیکا چه جوابی داریم به شهدا بدیم
نیتا خیر میدونم دلا صافه میدونم ادمها کارشو درسته میدونم شاید دلا تون گرفته باشه میدونم
ولی داریم درجا میزنیم
اینجا یه گردان خط شکن میخواد
نیروهای الان ما همه زخمی و زخم خورده ان
ما باید معبر رو باز کنیم
نه با این نیروها
برید فکر کنید ببینید میخواید چکار کنید
ما اینجا برای عزاداری دور هم جمع نشدیم
اگر من اشتباه اومدم یکی منو روشن کنه
شهدا ازمون راضی نیستند با این وضعیت
یا زهرا س

شهدا زنده اند و ماییم که با یاد آنها دلهایمان را زنده میکنیم، تا از درد گفته نشه درد شناسایی نشه را حل برا چی بدیم؟، باید یکی از دردش بگه تا دکتر نسخه اشو بپیچه. من یکی خودم با این حرفا دل بی قرارمو آرامش میدم، هرچند جز همین خوبان خدا لازم نیس به کسی بگم، درد من این است که در آغاز راهم و راه دشوار، دمی که خسته ام با شهدا میگویم تا امید بگیرم و توان برای حرکت و ادامه دادن، و این در ددل ها را اگر با شهدا نگوییم با که؟؟؟؟؟
به گمانم شما هم میخواهید بگویید صدایتان را..... این حرفای شما بیشتر آدمو ناامید میکنه.

درد و دل داری اگر با شهدا بسم الله ...

دوستان تا حالا شده اونقدر رونده و مونده از همه جا بشین دلتون تنگ باشه و روتون نشه با خدا حرف بزننین ؟؟

واسه من خیلی پیش اومده

از روی سیاهی خودم خجالت میکشم که با خدا حرف بزنم ، با اهل بیت صحبت کنم

فقط با شهداست که می تونم گاهی درد و دل کنم

شرمنده همشونم ...

امن ای دل ...

با سلام و تشکر از تاپیک خوبتان:Gol:
خیلی دوست داشتم که شرکت کنم و درد دل هامو بگم اما انقدر خجالت زده ام که رویی واسه حرف زدن ندارم...:hey:

هر دو در گمنامى مشتركيم
اى شهيد!
تو پلاكت را گم كردى و من هويتم را !!

آره عزیزان شهدا درد دل ها رو خوب گوش میدن
من هر وقت دلم میگیره و از دنیا سیر میشم میرم امام زاده و باقبرا و خصوصا شهدا وسر قبر میشینم و حرف میزنم خیلی دلم خالی میشه.
گاهی حس میکنم بهم کمک میکنن. آخه با حرف زدن با اونا روحیه میگیرم و معمولا دلم خالی میشه .فکر میکنم حرف زدن با شهدا خجالت نداره آخه میشه راهنمایی بخوای و سعی کنی کمک بگیری بهتر باشی خوب این هدف اوناهم هست .
خجالت نکشید و باهاشون حرف بزنید و از اونا بخواید در رسیدن به عشق کمک شما هم بکنن.

از شهدا کمک بخواید و آثار زیباشو ببینید:Sham:

بحث حاجات مادی رو نمیخوام بکنم، چون اگر به گفتن اونا باشه که خیییییییییلی زیاد هست از اینا. نمونه ی بسیار بزرگش ده روز پیش. وقتی رفتم پیش دو تا دوستان گمنامم، شب جمعه بود، گفتم امشب که حضرت زهرا میان پیشتون، سفارش منم بکنید. آخه حضرت زهرا، شبهای جمعه به شهدای گمنام سر میزنند.
منم یه جوری حرف زدم که خودم میدونستم غیییییییرممکنه. اصلا محااااااااال بود. اما هفته ی بعدش، یعنی سه چهار روز پیش متوجه شدم که دقیقا همون روز جوابمو گرفتم.
هنوز هم باورم نمیشه، یه جور معجزه است!!!!!!!!

اما از این بحث حاجات بگذرم.
خواستم فقط بگم که دوستان و رفقای نابی هستند. من که بهترین دوستانم در گلزار شهدا زندگی میکنند.
و واقعا نزدیکترین دوستانم هستند. هرکس دیگه هم میتونه امتحان کنه تا ببینه چقدر حرفام صحت داره.
دوستان و رفقایی هستند که هیچ جای زندگی آدمو تنها نمیذارند.
توی بدترین شرایط، در لحظه بهتون رفاقتشونو ثابت میکنند. به تمااااام مقدساتم قسم این رو بارها دیدم و اغراق نمیکنم.
ناااااااااااااب ترین دوستان هستند.
چی بگم که هرچی بگم کم گفتم....... فقط دله که میتونه حس کنه....

چقدر زیبا بود که هرکدام از ما، به گلزار شهدای شهرمان سری میزدیم و از شهیدی میخواستیم که لحظه لحظه ی زندگیمون همراهمون باشه.

این ما هستیم که نیاز داریم....

اگر بخوام حرفی بهشون بزنم، میگم که :
با تمااااااااااااام وجودم عاشقشونم...

ببخشید، زیاده گویی کردم.:khejalati:

آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را

آذین;173029 نوشت:
بحث حاجات مادی رو نمیخوام بکنم، چون اگر به گفتن اونا باشه که خیییییییییلی زیاد هست از اینا. نمونه ی بسیار بزرگش ده روز پیش. وقتی رفتم پیش دو تا دوستان گمنامم، شب جمعه بود، گفتم امشب که حضرت زهرا میان پیشتون، سفارش منم بکنید. آخه حضرت زهرا، شبهای جمعه به شهدای گمنام سر میزنند.
منم یه جوری حرف زدم که خودم میدونستم غیییییییرممکنه. اصلا محااااااااال بود. اما هفته ی بعدش، یعنی سه چهار روز پیش متوجه شدم که دقیقا همون روز جوابمو گرفتم.
هنوز هم باورم نمیشه، یه جور معجزه است!!!!!!!!

اما از این بحث حاجات بگذرم.
خواستم فقط بگم که دوستان و رفقای نابی هستند. من که بهترین دوستانم در گلزار شهدا زندگی میکنند.
و واقعا نزدیکترین دوستانم هستند. هرکس دیگه هم میتونه امتحان کنه تا ببینه چقدر حرفام صحت داره.
دوستان و رفقایی هستند که هیچ جای زندگی آدمو تنها نمیذارند.
توی بدترین شرایط، در لحظه بهتون رفاقتشونو ثابت میکنند. به تمااااام مقدساتم قسم این رو بارها دیدم و اغراق نمیکنم.
ناااااااااااااب ترین دوستان هستند.
چی بگم که هرچی بگم کم گفتم....... فقط دله که میتونه حس کنه....

چقدر زیبا بود که هرکدام از ما، به گلزار شهدای شهرمان سری میزدیم و از شهیدی میخواستیم که لحظه لحظه ی زندگیمون همراهمون باشه.

این ما هستیم که نیاز داریم....

اگر بخوام حرفی بهشون بزنم، میگم که :
با تمااااااااااااام وجودم عاشقشونم...

ببخشید، زیاده گویی کردم.:khejalati:


سلام

بسیار زیبا فرمودید ، شهدا خدایی بهترین دوستان من هستند و من خودم به شخصه کسی هستم که زیاد با اونا هم صحبت میشم شاید بگید یا دروغ گو یا دیوونه هستی اما اصلا واسم مهم نیست بقیه چی میگن

شهدا عین یه برادر بزرگتر که آدم میتونه همیشه بهشون تکیه کنه ...:Gol:

seyyed ali dadvand;173913 نوشت:
من خودم به شخصه کسی هستم که زیاد با اونا هم صحبت میشم شاید بگید یا دروغ گو یا دیوونه هستی اما اصلا واسم مهم نیست بقیه چی میگن

یهو بفرمایین ما هم دیوونه ایم که با شهدا هرهفته صله ی رحم داریم دیگه.
و پیش هرکدوم هم که میریم کلی از ماجراهای هفتگی و اسرار دل تعریف میکنیم.
مزاح بود. البته صله رحم و صحبت ها واقعی بودا.

درسته... کسانی که با شهدا دوست و رفیق هستند یه چیزایی بین اونا و شهدا هست که نه میتونند به غیر بگن و نه باید که بگن. اینها اسراره.
حتما میفهمین چی میگم.
من نمیدونم این عشق به شهدا چیه که آدمو اینجوری میکنه؟
خودم به شخصه به خاطرشون یه کارایی ازم سر میزنه که در شرایط عادی نمیکنم.
همین امروز که گلزار شهدا بودم یه کاری میکردم، وقتی برگشتم دست راستم از ورم دوبرابر دست چپم شده بود. ولی خب برای من خنده دار بود.
یا مثلا این عشق چیه که
همین ماها اگر یه ذره توی شهر خودمون لباسامون خاکی باشه هزار بار میتکونیم، ولی توی یادمان های مناطق جنگی که میریم بدون وسواس روی خاکها مینشینیم و به جرات میگم که حتی از خاکی شدن لباسهامون لذت میبریم.

چقدر این تاپیک خوبه.
آدمایی که عشق شهدا توی دلشونه، میتونند راحت حرف بزنند.
ولی حیف که خیلی خیلی خیلی حرفارو نمیشه برای همه گفت و گفتنش درست نیست.

اما باز هم درمورد صحبت با شهدا بگم که:
این یک واقعیته که اونا میشنوند. مگر نه اینکه خدا در قرآنش فرموده:

و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا
بل احیاهم عند ربهم یرزقون

به خدا قسم این واقعیت داره. به خدا قسم شهدا زنده اند. به خدا قسم زنده تر از ما هستند و صحبت باهاشون دیوونگی نیست.
شاید کسی به پست های من دقت نکرده باشه، هیچوقت نتونستم بگم "قبر" فلان شهید، گفتم "مزار" فلان شهید. یا به دهانم نمیاد بگم فلان جا "دفن شده" میگم فلان جا "زندگی میکنه"
آخه زنده اند به خدا.

میگم امشب هم حضرت زهرا بالاسر شهدای گمنام هستنا...


منو ببخشین زیاد میگم، حرف شهدا که میشه یکی باید جلوی منو بگیره.

آذین;174077 نوشت:
یهو بفرمایین ما هم دیوونه ایم که با شهدا هرهفته صله ی رحم داریم دیگه.
و پیش هرکدوم هم که میریم کلی از ماجراهای هفتگی و اسرار دل تعریف میکنیم.
مزاح بود. البته صله رحم و صحبت ها واقعی بودا.

درسته... کسانی که با شهدا دوست و رفیق هستند یه چیزایی بین اونا و شهدا هست که نه میتونند به غیر بگن و نه باید که بگن. اینها اسراره.
حتما میفهمین چی میگم.
من نمیدونم این عشق به شهدا چیه که آدمو اینجوری میکنه؟
خودم به شخصه به خاطرشون یه کارایی ازم سر میزنه که در شرایط عادی نمیکنم.
همین امروز که گلزار شهدا بودم یه کاری میکردم، وقتی برگشتم دست راستم از ورم دوبرابر دست چپم شده بود. ولی خب برای من خنده دار بود.
یا مثلا این عشق چیه که
همین ماها اگر یه ذره توی شهر خودمون لباسامون خاکی باشه هزار بار میتکونیم، ولی توی یادمان های مناطق جنگی که میریم بدون وسواس روی خاکها مینشینیم و به جرات میگم که حتی از خاکی شدن لباسهامون لذت میبریم.

چقدر این تاپیک خوبه.
آدمایی که عشق شهدا توی دلشونه، میتونند راحت حرف بزنند.
ولی حیف که خیلی خیلی خیلی حرفارو نمیشه برای همه گفت و گفتنش درست نیست.

اما باز هم درمورد صحبت با شهدا بگم که:
این یک واقعیته که اونا میشنوند. مگر نه اینکه خدا در قرآنش فرموده:

و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا
بل احیاهم عند ربهم یرزقون

به خدا قسم این واقعیت داره. به خدا قسم شهدا زنده اند. به خدا قسم زنده تر از ما هستند و صحبت باهاشون دیوونگی نیست.
شاید کسی به پست های من دقت نکرده باشه، هیچوقت نتونستم بگم "قبر" فلان شهید، گفتم "مزار" فلان شهید. یا به دهانم نمیاد بگم فلان جا "دفن شده" میگم فلان جا "زندگی میکنه"
آخه زنده اند به خدا.

میگم امشب هم حضرت زهرا بالاسر شهدای گمنام هستنا...

منو ببخشین زیاد میگم، حرف شهدا که میشه یکی باید جلوی منو بگیره.

سلام این چه حرفیه سرکار آذین

دیگه حرفی نذاشتین واسه گفتن

دقیقا حرفاتون تایید میکنم ، شهدا زنده تر از ما هستن وکاش این و درک کنیم

خوشحالم شخصی مثل شما در این سایت هست که حرف مارو بیان میکنه به شخصه سعی میکنم خلاصه بگم

اما خوشحالم که شما انقدر قشنگ حرف دل مارو میگید ...

یا علی:Gol:

شهدا شرمنده ایم

برای شادی روحشون صلوات

بعد از شهدا ما کاری کردیم؟؟!

میدونم یه سوال تکراریه که هر وقت به جوابش فکر میکنی یه عرق سرد رو پیشونیت میشینه و قلبت لبریز میشه از یه حس دردناک،ولی راستش رو بخوای هنوز خودم یه جواب درست و حسابی واسه این سوال پیدا نکردم...این جمله رو بارها دیدی روی پوستر بزرگداشت یه شهید یا روی پلاکارت یادمان شهدا و یا روی عکس تکه ای استخوان،هر دفعه هم با دیدن اون از خودت میپرسی آیا واقعا کاری کردم که جبران جبهه نبودنم رو بکنه؟؟؟

یا کاری کردم که دینی که نسبت به آسمونی ها دارم رو ادا کرده باشم؟؟؟یا کاری نکرده باشم که شرمندشون بشم اون دنیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هر چی میگردی تا برا این سوالها جواب محکمی پیدا کنی نمیتونی،دلت بدجوری میشکنه،مگه میشه فراموششون کرد یا راهی برا فرار پیدا کرد تا جواب این همه سوال رو ندی؟!
نه!واقعا سخته،نمیشه گذشت از اون همه عشق و شور،از لحظه هایی که میشه با یه حس ناب اونقدر اوج گرفت تا به خدا برسی...

من و تو دلتنگیم برا بودن توی اون ثانیه های طلائی تا بتونیم پرواز رو یاد بگیریم

هر چه گفتیم غیر صحبت یار در همه عمر از آن پشیمانیم

بیا از اول از ابتدای عاشقی از اولین قدم برای دل دادن و دل سپردن شروع کنیم:
من و تو عاشقیم و سخته عاشق موندنی بشه،باید رفت مثل همه ی عشاق......

با بال شکسته پر کشیدن هنر است این را همه ی پرندگان میدانند

حالا که میخوای به جواب اون سوالها فکر کنی و پی به دلتنگیت ببری،این دلت به چشمات وصل میشه و میشه قصه ی باریدن بارون از ابر

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
من کزین فاصله،غارت زده ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دل بسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟
یک به یک با نفسهایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم.....

و این حدیث معطر تا آخرین قطره،بر تاریخ نازل میشه و سبز میمونه.
دلم می خواست بنویسم، درد دل یا دل پر درد هر دوتاشون یکی هستن فقط فرقشون اینه که اولی شرح حالش مصداق این بیته:دلی دارم به مثل زلف لیلی اگر دستش زنی میپاشد از هم
آره،درد دل مال دلایی که مثل زلف یارن...

دومی نه،اهل داد و قال نیست،بیشتر اهل حاله،حالم که مال لحظه های ناب سکوت و بزم شراب یار غائب...

القصه،دل ما دل پر درده که میخواد ناله ها و غصه ها شو با قیمت گزاف به اون بالایی ها بفروشه.دلتنگی و درد دل و قیل و قالشم هر وقت به تو فکر میکنه و میخواد پریشون شه این بیت و تداعی میکنه:گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود.........................

رفیق:با این همه شرح حال بازم موندم تو جواب اون سوالها.کاش میشد خودشون بیان و رسم پرواز و یادمون بدن...


این متن رو آبجیم نوشته . تو وبلاگش گذاشت.
حیفم اومد تو اسکدین نباشه .

پنجره زيباست، اگر بگذارند!
چشم مخصوص تماشاست، اگر بگذارند!
من از اظهار نظرهاي دلم فهميدم!
عشق هم صاحب فتواست، اگر بگذارند! :Gol:

دل بود که از قافله ما را عقب انداخت ......... سر رفتن این حوصله ما را عقب انداخت
حتی همه ی جاده ها نیز گواهند ............. این پای پر از آبله ما را عقب انداخت

از باد رهاتر شده بودیم ولی حیف ..............سنگینی این سلسله ما را عقب انداخت
یک سجده فقط فاصله ما و خدا بود ............ دل نیز از این مرحله ما را عقب انداخت


انگار امسال از قافله ی راهیان نور جا ماندم :Ghamgin:
اما هنوز امید دارم
اینو میدونم که تا طلبیده نشم، نمیتونم برم.
هر بار که میرم، یجوری با چشمام ذره ذره ی اون خاکهارو زیر و رو میکنم که انگار بار آخره. چون دلم نمیخواد حتی به اندازه ی پلک زدنی، از دیدن اونجا غافل بشم.
میدونم وقتی میرم یادمان ها، همسفر خوبی نیستم. چون هیچوقت دلم نیومده لحظه ای از توجهم به صاحبخانه را، بدم به همسفرم. میدونم توی یادمان ها، همسفر خوبی برای کسی نیستم.


سرکار اذین و سرکار نکیسا

چه زیبا فرمودید ممنونم از مطالب زیبا و دل نشین شما
، به قول بابام ماها که جا موندیم ، شماها دیگه جا نمونین

حق با سرکار نکیساست ، چه کردیم بعد از شدا ؟! جز اینه که هر روز داره بد تر شه وضع!!

ما اگه رضایت شهدا رو بخوایم تو یه چیزه ، شاید انقد شنیدین که عادی شده این حرف

اما باید راه اون بزرگان را ادامه باید داد ...:Gol:

زود بیـــدار شــــدم تا ســــــر ساعت برســـــم
باید ایـــــن بار به غوغـــــای قیــــامت برســـــم
مــــن به “قدقامت” یاران نرسیـــــدم، ای کاش
لااقـل رکعتِ آخــــر به جمــــــاعت برســــــــــم
آه، مـــــادر! مگــــر از من چه گنـــــاهی سر زد
که دعا کردی و گفتــــی به سلامت برســـــــم
طمع بوسه مــدار از لبم ای چشمــــه که مــــن
نـــــــذر دارم لب تشنـــــه بــــه زیارت برســــــم
سیب سرخی سر نیزه است…..دعا کن من نیز
این چنیــــــــن کال نمانــم ! به شهادت برســـم

ای شهیــــدان !
شـما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط تــرانه ســرودیـم و نـان درآوردیـــــم
بـــرای ایــنکــه بگوییــم با شمــــا بودیــم
چقـــدر از خـــودمان ، داستـان درآوردیـم
و آبــــــهای جــهان تا از آسیـــاب افتـــاد
قلم به دست شدیـم و زبان درآوردیـــم ...


آنگاه گه نگاهت به حرام نمی پیوندد ،
شهیدی...

دیگر دلم از دست همه گرفته... از دست همه!

از تمام کسانی که ساکن کوچه شهید (...) هستند اما وقتی پیرزنی قد خمیده را می بینند که زنبیلی حاوی نان و سبزی را بدست گرفته و به سختی قدم برمی دارد، با حالتی که انگار از بی معرفتی جوانان زمانه رنج می برند و می گویند: «تو را به خدا نگاه کن، آیا پیرزن پسری ندارد که خود برای مایحتاج خانه این چنین سختی می کشد؟»

و نمی دانند این پیره زن مادر همان شهیدی است که آنها زیر تابلوی نام او ایستاده اند.

دلم گرفته!!!

از تمام کسانیکه ناکسند،
از عارفان بی معرفت،
از عالمانی که عادل نیستند،
از عادلانی که عارف نیستند،
از عارفانی که عاشق نیستند،

از عاشقانی که خالص نیستند!
و از مخلصانی که بسیجی نیستند،
از بسیجی نمایانی که جاهلند،

از ساکنان کوچه علی چپ،
از تمام خون هایی که رنگین ترند،
از تمام آنها که نماینده مجلس هستند اما نماینده مردم نیستند،

از ذاکرینی که یاد خدا نمی کنند،
از شورداران بی شعور،
از شعورداران بی شور،

از آنهاییکه بین گل کاکتوس و گل لاله فرقی نمی گذارند،
از آنانکه نهج البلاغه و روزنامه را یک جور می خوانند،

از حسین پرستان حسین نشناس،
از حسین دوستان زینب آزار،
از همه آنانکه زیارت عاشورا می خوانند اما عاشورایی نیستند،

از تمام سوال کنندگانی که بدنبال جواب نیستند،
از تمام آنانی که هدفشان وسیله ایست که توجیه می کنند،
از تمام آنهاییکه کربلا می روند اما کربلایی نیستند،
از همه کسانی که قمه را فقط بر سر خود می زنند نه بر سر یزیدیان!

از تمام کسانی که شمع بیت المال را به این خاطر خاموش می کنند که جیبشان نسوزد،

از چشمهای نامحرم نواز،
از گوش هایی که کرهای مصلحتی هستند،
از آنان که توجیه می کنند،
از آنان که توجیه می شوند،

از توجیه
از توجیه
از توجیه...

خیلی درد دارد!

اگر راه افتادنش را...
زبان باز کردنش را...
قد کشیدنش را
ببینی ...
تعریف قد و بالای رعنایش را بشنوی
و ...
-بگذاری برود-

همانی که با لالایی خوابش می کردی...___جگر گوشه ات را...___

می بینی؟

برای خودش مردی شده

خیلی درد دارد عصای پیری ات را...

بگذاری برود!!

نه؟

:Sham::Sham::Sham:

[="Red"]گهگاه از خود میپرسیم:آیا شهدا به یادمان هستند؟!آری...خوب به دیوارهای شهر نگاه کن،به نام کوچه ها؛خیابانها؛بزرگراهها؛و به آسمان بالای سرت!در تمام مسیر با تو هستم؛مواظب باش به این نامها عادت نکنی!و کلامم را به یاد داشته باشی تا به سلامت به مقصد برسی!!!"چه چیز برای روز قیامت و ملاقات با خدا جمع کرده ای؟!"....................من "عباس اصغرزاده "از مسجد ولیعصر(عج) هستم و خدا کربلای ایران را سکوی عروجم قرار داد,,,,,,,[/]

[="Arial"][="DarkRed"]

دلم تنگ مناطق نور است ...

:Gol:آنجا که زمینش آسمانی ست ...

تنگِ شلمچه و نگاه عاشقانه ی شهید همت ...

طلائیه و سه راه شهادتش ...

هور و عشق بازی مهدی باکری ...

رمل های

فکه و گرما و نماد کربلایش ، عطش !

هویزه و

حسین علم الهدی و یاران عاشورایی اش ...

اروند با صفایش که تنها دلدادگان حریم عشق به آن راه یافته اند ...

شهداء دلم بهانه ی مهمان نوازی شما را می کند ... چند سالی بود به مهمان نوازی شما عادت کرده بودم ...

ولی امسال هم که از مهمان نوازی شما بی نصیبم نمی دانم چطور دل بی قرارم را آرام کنم...

شهداء دلِ تنگم را دریابید ...


" به امید لایق شدن دلهامون و استواری قدم هامون "
پ.ن:دلم تنگ غروب کربلاست:Gol:
[/]

[="navy"][="navy"]ای شهیدان،ای جزایر شقایق در وادی هور،ای بانیان رهائی در دشتهای عبور،مابعد از شما

هیچ نکردیم.دل هایمان را به دست فراموشی سپردیم،ارزشهایشان را از عرش پائین

آوردیم،وصیّت نامه هایتان خاک خورد وپلاک های وجودتان زنگ زد.به بی اهمّیتی اهمّیت

دادیم...

هیچکس نگفت: چرا خونین شهر یعنی خرمشهر؟! وقتی که گفتم سی نفر داوطلبانه در میدان

مین بال گشودند هیچکس تعجّب نکرد وشانه ای نلرزید. وقتیکه گفتم: بهرام شمس ساعت و

مکان شهادت خود را پیشاپیش گفت هیچکس سر بلند نکرد.آری ای پرندگان سبکبال ما بعداز

شما هیچ نکردیم.در روز مرگی خود فرو رفتیم،سنگرهایتان تبدیل به برجهای آنچنانی

نمودیم،ماشین های گل گرفته وسوخته،شکل وشمایل ماکسیما و زانتیا و.....بخود گرفت.بندر

خرمشهر وآبادان در کیش محو شد. شهر بازی قد علم کرد. جزیره مجنون حذف شد.....

دلهای لباس و مو ، بر لباس های خاکی و خونی آب دهن ریخت، پارک ها سر بلند کردند.

گلهای بهشت زهرا پژمرد.نمایشگاه گل وگیاه، بر شاخ وشمیران بی تفاوتی نشان داد، ساحل

اروند مورد تمسخر کنار دریا شد.

تابلوهای خسته نباشی رزمنده،تا کربلا یک یا حسین دیگر ، برادر رزمنده لبخند بزن، امام را

دعا کنید، جایشان را به بنرها و تابلوهای تبلیغات لوکس و خارجی دادند.

نمی دانم چرا برای گل وگیاه و چه و چه...نمایشگاه می گذارند امّا برای نخل های سوخته و

سر جدا، دریغ از قطره ای آب. نمی دانم چرا دیگر جادّه ای به جبهه ختم نمی شود؟؟! چرا

دیگر از سنگرها صدای دعای کمیل و توسّل بلند نمی شود؟چرا برای نگهبانی از خاکریز

انقلاب کسی احساس مسئولیّت نمی کند؟!! چرا در دانشگاه نشانی از حاج همّت نیست؟! چرا

از واحد های درسی بوی وصیّت نامه بلند نمی شود؟!چرا باید پیراهن خاکی را تنها در میدان

های مین شلمچه پیدا کرد؟؟! امّا در دانشگاه مدلهای..... راحت و بدون کوچکترین مزاحمتی

قدم بزنند؟؟

بازهم میخواهم بگویم اما نمی دانم چرا توان گفتن را از دست داده ام؟!! مخاطب من، آیا تونیز

مانند منی ؟ یا دیگر توان شنیدن نداری؟؟؟نمی دانم آیا ایمانی از آنان در خود به یادگار دارم یا

نه ؟ امّا زخم های دلم سر باز کرده ، دلم مرهم می خواهد...[/][/]

شب های دراز بی عبادت چه کنم
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد ز خجالت چه کنم

یادمه سه ساله پیش داشتم میرفتم کرمانشاه دیدار مناطق جنگی سر راه ما رو بردن بهشت زهرا قطعه شهدای گمنام تا اون روز نمیدونستم اون قطعه کجاس بهم گفتن یه قبر شهید پیدا کن برو باهاش درد دل کن من اون روز خیلی چیزا می خواستم بگم اما لقد زدم به تمام خواسته هام واز ته دل گفتم اون دنیا شفاعتم کن از اون روز تا حالا فراموشت نکردم حالا هم تنها خواسته ام شفاعتت هس امید دارم که به یادم هستی :hamdel::Gol:

قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟

حاجی دیگر نمیخندی ...! چه شده آن لبخندهای دائمت؟


حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود ...سرت را بالا بگیر...
به چه می اندیشی؟
از چه دلگیری؟ ...
راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند شماها رفتید بجنگید که چه بشود؟ خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید
آن وقتها جبهه میگرفتم و جوابشان را میدادم.
حالا خودمانیم حاجی، بینی و بین الله رفتی که چه بشود؟
رفتی که آزادی داشته باشیم؟
رفتی که عده ای مانتوهایشان روز به روز تنگ تر و روسری هایشان روز به روز کوچکتر شود؟
رفتی که ماه محرمی هم پارتی بگیرند و جشن های آنچنانی؟
رفتی که عده ای دختر و پسر به هم که میرسند دست بدهند و اگر ندهند به هم بگویند عقب مانده ؟
حاجی جان ؛ جای پلاکت را این روزها زنجیرهای قطور گرفته !
جای شلوار خاکی ات را شلوارهای پاره پوره و چاک چاک گرفته (که به زور پایشان نگهش میدارند)!



جای پیراهن ساده ی "مردانه ات" را تی شرت های مارک دار گرفته(بعضا آب رفته اند) !
پسرانمان زیر ابرو بر میدارند ! دخترمان ابرو تیغ میزنند !
اوضاعی شده دیدنی ... پارکها ، سینماها ، پاساژها شده اند سالن مد ! و البته دوست یابی!
حاجی تو رفتی که خودت را پیدا کنی و خدایت را
اینها مانده اند و دارند خودشان را گم میکنند !
حاجی ؛ گلوله دست شما را زخم انداخت و بعدها برد ، اینجا خودشان بر سر و صورت و دست و بازویشان زخم و نقش می اندازند که زیبا شوند ... !!!
اینجا به کسی بگویی : خواهرم ... هنوز بقیه حرف را نگفته شاکی میشود که چرا شما بسیجی ها نمیگذارید راحت باشیم؟ما آزادی میخواهیم ...چرا شماها نمیفهمید؟
اینجا اگر ماه رمضان به بعضیها گفتی ماه رمضان است،حرمت نگه دارید.تو را میکشند...به همین سادگی
اگر گفتی آقا مزاحم ناموس مردم نشو ،تو را میکشند و کمترینش اینست که چشمت را کور کنند...به همین سادگی
داغ بر دلم مانده ...
و من مات و مبهوت از این همه شجاعت که تو لا اقل از ما انتظارش را داری و نداریمش !
اینجا پسری با تیپ آنچنانی هرچقدر هم که بی احترامی کند به غیر و سر وصدا کند ،همه میخندند و میگویند چه بانمک !
اما پسری مذهبی که با صدای بلند صلوات بفرستد بعد از نماز جماعت : بعضیها میگویند: زهرمار ! داد نزن سرمون رفت !!!
دختری با مانتوی کوتاه و تنگ و آستینهای بالا زده شده با قر و غمیش راه برود همه میگویند چه باکلاس!
اما دختری چادری که بخواهد از کنارشان رد شود میگویند : صلواااااات : اللهم صل علی محمد و آل محمد
اینجا به خیلی چیزهایی که اعتقاد تو بود میخندند ! به ریش میخندند ...به چادر میخندند ... به لباس پیغمبر میخندند ...
راستی فرمانده ... این کتاب صورت هم عالمی دارد ! "فیس بوک" را میگویم



شرف و ناموس و اعتقاد بعضا پر ! عکسهایی در این فیس بوک از خود و خانوادشان میگذارند که آدم شرمش میشود نگاه کند
شما میگفتی "یاعلی" و زندگی میساختی
اینها عکس میگذارند ...خاطر خواه میشوند ... زندگی شروع میشود آن هم با یک "لایک" ... فردا هم طلاق!عجب پروسه ای!!!
این هم به نام آزادی !!! ...
این نظام را اعتقاد نگاه داشته... به تو میگویند آزادی نداری ... راحت باش ... زندگی کن!!! که دست از اعتقادت برداری
ما میگوییم بندگی کن و خوب زندگی کن ... آنها میگویند زندگی کن ،آزاد باش ...(هرزه بودن هنر است !)
خلاصه حاجی
جای ارزشها عوض شده ...دعایمان کن.
به خودم میگویم: به دلم :
بسوز ...آتش بگیر...
آتش بگیر تا که بفهمی چه میکشم
رنگ ها عوض شده ... حاجی دریاب ...
یا صاحب الزمان : دلت خون است آقا ... خدا صبرت بدهد ... .


برادر عزیزم امشب بیشتر از هر شبی به دعایت احتیاج دارم ...

ای شهیــد..

در مناجات شبانه‌ات نام معشوق را چگونه زمزمه كردي كه عظمت را اين چنين به تو عنايت كرد، چه بايد كرد تا رنگ جاودانگي گرفت و شما در زيارت عاشورایت با حسين (ع) چه گفتي كه كربلايي شدي.

همیشه از این درگیر روزمره گی شدن میترسم . از اینکه نماز و دعا و ثنایم رنگ و بوی دنیوی دهد . کاش میدانستم شما چه کردید که از این تعلقات آزاد شدید
از من دیگر کاری ساخته نیست ، خودتان یاریم کنید . دستم را بگیرید و راه را از چاه نشانم دهید .
درمانده ام و اسیر این تن خاکی ..
ای سبکبالان عاشق .. التمـاس دعـا

شهدا ...
مبادا ما را تنها بزارید....:Graphic (59):

[=microsoft sans serif]وای بــر جــا مــانــدگان بعـد جنگ

عــده ای آلــوده ی هــرگــونـه ننگ

عــده ای لا مــذهــب مــؤمــن نمـا

دلخوش این کــاخ های رنــگ رنــگ

آبــروی عـــده ای رفـتـه بــه بــــاد

آرزوی عــده ای خــورده بـــه سنـگ

یـادگــاری مــانــده نــزد عـــده ای

نای خسته ، دیده پر خون ، سینه تنگ

عـده ای مـجـنـون جـنگ و جبهه ها

عـده ای هـم مـنـگ تریاک اند و بنگ

عــده ای مـوجــی کـه روزی چند بار

دل بــه صحرا می زنند و سر به سنگ

عــده ای بــا سـیـنـه هـای سـوختـه

هـمـدم اکـسـیـژن و سـوند و سرنـگ

عـده ای از جـبــهــه بــرگشته ولـی

کـور یــا بــی دست یــا بی پا و لنگ

عــده ای هــم بــی خیال بــی خیال

گــوشه ای مشغول دنیا ، شاد و شنگ

عـده ای هــم گـشـتـه ضـد انـقـلاب

کـارشــان جـایــی رسیده بعد جنـگ

شـعـر مـی گـویـنـد تـاریـک و سیـاه

شـعـر مـی بـافـنـد از مـعر و جفنـگ

عـده ای هـم سـاده پـوش و بـی ریــا

مـثـل قـبـل از جنگ با بیل و کلنـگ

عده ای هم سـود جـوی بــی وجــود

بــا ریــاکــاری و بــا تـغـیـیـر رنـگ

گـرچــه تـرسیـدنـد آن ایام ، ... حال!!

عـکـس مـی گـیـرنـد با تانک و تفنگ!!

جـبـهـه هــای بــی ریــا یادش بخیر

وای بــر جــا مــانـدگـان بعـد جنگ


[=arial]اگر یک روز دلتان هوس شهید کرد، ماراهم به دلتان راه بدهید . اگر راه افتادید تا سری به دیوار

نوشته های قدیمی بزنید وبوی شهید را از آنها بجویید ماراهم همسفرتان کنید ما با بوی شهید

پروبال می گیریم .ما با بوی شهید رخت آسمان می پوشیم وهمبال ملائک قدسی می شویم .

اگر روزی شهدا به خوابتان آمدند ، ماراهم به دشت خوابتان ببرید . اگر بوی عباس (ع) به

سرسرای روحتان وزید ولباس دلتان شد وپرچم روحتان رانوازید ، قسمتی ِ ما راهم کنار بگذارید.

[=arial]

آی مردانی که هنوز محمل شهدا برشانه هایتان سوار است وگونه هایتان شبنمزار است ! آی زنانی

که برچادرهایتان ، شاپرک عطر شهید نشسته است !

ما راهم به شهدا پیوند دهید؛

که بی شهید ، گرداب زندگی نبلعدمان ؛ که جاده های طولانی ندزدندمان؛ که دیوارهای بلند شهر

، توی خودشان گممان نکنند ؛ که خورشید ولایت را نکند در پشت

آسمانخراشها گم کنیم که ........

سلام مادر، از آمار نفوس و مسکن مزاحم میشم، شما چند نفرید؟

مادر سرش را پایین می اندازد و سکوت میکند.
مادر: میشه خونه ما بمونه برای فردا؟ شاید پسرم برگرده..

[=arial]کی می دونه !!!!
[=arial]شهید گمنام؟
[=arial]یا
[=arial]مفقود الاثر؟


[=arial]میان خاک سر از آسمان درآوردیم!

[=arial]چقدر قمری بی آشیان درآوردیم!

[=arial]وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم!

[=arial]چقدر خاطره نیمه جان درآوردیم!

[=arial]به حیرتیم کای خاک پیر با برکت!

[=arial] چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم!

[=arial]چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم!

[=arial] زخاک تیره ولی استخوان درآوردیم!!!

...........................................

شهدا دعایمان کنید...

شما که سفر کردید و عرش را بر خود فرش ساختید...

هرچند لطفتان همیشه شامل حال ما بیچارگان خاکی میشود...

اما معرفتی کنید و دستان پر از خالی مان را بگیرید...

و ما را به سوی سنگرهایی هدایت کنید...

تابتوانیم در کربلای ظهور مهدی (عج) حسینی وار در رکاب آقا باشیم...

شما عاشقان کوی ولایت با عمل هایتان درس پس دادید...

و نمره قبولی را به بهترین نحو ممکن از حق تعالی گرفتید...

اما حال ما ماندیم و دنیا با این همه حیله گری اش...

ما ماندیم و دشمنان خشمگین ...

خشمگین از این همه مقاومت ...

مقاومت از عاشورا تا به حال...

خشمگین از این همه سرخی خون...

سرخی خونی که دنیای دشمنان اسلام را به سیاهی کشانده...

و درخت تنومند اسلام را ریشه دارتر کرده...

شهدا دعایمان کنید...

تا در این جنگ تمام عیار فرهگی بتوانیم مقاومت کنیم و فریاد بنیم:

هیهات من الذله...

خدایا به آبروی شهدا دعای"اللهم اهدنا الصراط المستقیم" ما را برای تمام خط شکنان خط شهدا اجابت فرما...

سلام شهدای عزیز.به همتون میگ التماس دعا از خدا بخواهید گناه همه را ببخشد

شهدا میشه امسال اربعین به کربلا بریم و بعد هم تو کربلا شهید بشیم...
(من و هر کسی دوست داره ان شاء الله عاقبتش به همین ختم بشه)