جمع بندی چطور میگیم حیوان روح نداره؟

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام.
خواهرم، سرکار بی نظیر.

بی نظیر;397266 نوشت:
از نظر من همه اموری که انسان انجام میده بابدن مادی و جسمانی
حتی پدیده خواب دیدن از ناحیه مغز هست

بله. اگر همه فرآیندهای مغز را واکنشهای الکتروشیمیائی بدانید، که سرعت مشخصی در پردازش و انتقال دارند، حرف شما صحیح است و مغز مادی همان روح است.
اما حقیقت فراتر از این می‌باشد. پردازشها و انتقالاتی در مغز و نیز بین مغز و سلولهای اعضاء بدن صورت می‌گیرد که سرعتهائی خارج از دنیای ماده دارند. سرعتهایی تا ده هزار برابر سرعت نور!!
چیزی در حد کن فیکون.
ذهن انسان کوانتیک است.
در این دنیای کوانتیک با حضور ذره در یک زمان در چند مکان روبرو هستید(لا مکانی).
در این دنیای کوانتیک با ارتباط آنی دو ذره در دو مکان روبرو هستید(لا زمانی).
در این دنیای کوانتیک با سرعتهای چندین هزار برابر سرعت نور روبرو هستید که تمامی قوانین انیشتین مربوط به دنیای مادی را پشت سر می‌گذارد.
و همه اینها، یعنی در مغز مادی ما بجز فرآیندهای مادی الکتروشیمیائی، فرآیندهای غیر مادی نیز با سرعتهای غیر قابل باور انجام می‌پذیرد.

بی نظیر;397266 نوشت:
وقتی شخصی بیهوش میشه و مغزش ضعیف میشه به یک حالت
نیستی محض میره و هیچی رو احساس نمی کنه

خوب اگر انسان روح داره چرا در این حالت روح به فعالیت خوش ادامه نمیده ؟
چرا انسان به حالت نیستی محض میره ؟
پس روح در این زمان چکار می کنه ؟


فعالیت روح در دنیای مادی، در گرو اتصال با مغز است.
روح نیاز دارد که به میکروتوبولِ نرونِ مغز دست پیدا کند. چون تنها با این ابزار است که می‌تواند پردازشهای سریع غیر مادی را وارد دنیای مادی کند.
هنگامی که نرونهای مغز معیوبند و یا معدوم، این اتصال ماده و غیر ماده مختل شده و روح نمیتواند تعاملی با دنیای ماده داشته باشد.
در این حال، همان کاری را میکند که قبل از اتصال میکرده.

سلام.
برادرم، جناب امین

.امین.;397267 نوشت:
هر چند که مرگ انسان برمیگرده به مرگ مغزی اما چرا باید مغز ابزار روح باشد؟ چه رابطه ای بین مغز مادی با روح مجرد هست ؟
چرا موجوداتی که مغز ندارند نباید روح داشته باشند؟

در پست شماره 53 در پاسخ به سرکار بی نظیر، به سؤال شما پاسخ داده شده است.

.امین.;397267 نوشت:
گیاهان روح نباتی دارند و نیازی به روح حیوانی و انسانی و داشتن درک و شعور آنها را ندارند.
وقتی گیاهی خشک میشه حیات و روح نباتیش رو از دست میده. پس نباتات هم باید واجد ابزار روح نباتی باشند؟
ابزار روح نباتی چیست؟

از دیدگاه حقیر یکی از زیباترین فرآیندهای تبدیل انرژی در طبیعت، فرآیند فتوسنتز می‌باشد.
اولین مرحله از فرآیند زیبای فتوسنتز در گیاهان (همه گیاهان و از جمله گونه‌های جلبکی و باکتریایی) یک فرآیند کوانتیک است.
در این فرآیند کوانتیک، پس از برخورد فوتونِ نور با یک اتم سلول کروموفور (سلول رنگ دانه گیاه)، یک الکترون بر انگیخته شده و اتم را ترک می‌کند.
چیزی که شعور یک گیاه (و یا وجود روح نباتی گیاه) را تبیین میکند، همین دنیای کوانتیک ذره بنیادی الکترون آزاد در گیاه است.

در اینجا شعور وجود دارد، اما اراده غایب است. اراده از روح نشأت میگیرد و برای حضورش در کنار شعور نیاز به تعامل کوانتیک روح با میکروتوبولِ سلولِ مغز است.
هر جا شعور وجود دارد، شما با یک پدیده کوانتومی روبرو هستید. (مانند فرآیند فتوسنتز گیاه)
اما هیچ پدیده کوانتومی نمی‌تواند بدون تعامل روح غیر مادی با میکروتوبول مغز، اراده را در کنار شعور قرار دهد.

حاج سید مهندس دکتر;396897 نوشت:
روح یا نفس، ماده نیست. موجودی مجرد است که تنها از طریق ابزار مغز میتواند با این دنیای مادی تعامل داشته باشد.
مغز عملکرد مادی مشخصی دارد. اما نوعی از عملکرد آن با نوع ماده قابل توصیف نیست.

سلام

اگر روح تنها با مغز می تواند با دنیا در تعامل باشد ایا پس از مرگ انسان که مغز از کار می افتد
انسان با این جهان در تعامل نیست ؟
منظورم اینه که انسان نسبت به این جهان ناگاه است و از چیزی باخبر نمی شود ؟

و در این حالت روح در کجا بسر برده و ایا اگاه است که چه کسی است یا نه ؟

با تشکر

حاج سید مهندس دکتر;397337 نوشت:
از دیدگاه حقیر یکی از زیباترین فرآیندهای تبدیل انرژی در طبیعت، فرآیند فتوسنتز می‌باشد.
اولین مرحله از فرآیند زیبای فتوسنتز در گیاهان (همه گیاهان و از جمله گونه‌های جلبکی و باکتریایی) یک فرآیند کوانتیک است.
در این فرآیند کوانتیک، پس از برخورد فوتونِ نور با یک اتم سلول کروموفور (سلول رنگ دانه گیاه)، یک الکترون بر انگیخته شده و اتم را ترک می‌کند.
چیزی که شعور یک گیاه (و یا وجود روح نباتی گیاه) را تبیین میکند، همین دنیای کوانتیک ذره بنیادی الکترون آزاد در گیاه است.

در اینجا شعور وجود دارد، اما اراده غایب است. اراده از روح نشأت میگیرد و برای حضورش در کنار شعور نیاز به تعامل کوانتیک روح با میکروتوبولِ سلولِ مغز است.
هر جا شعور وجود دارد، شما با یک پدیده کوانتومی روبرو هستید. (مانند فرآیند فتوسنتز گیاه)
اما هیچ پدیده کوانتومی نمی‌تواند بدون تعامل روح غیر مادی با میکروتوبول مغز، اراده را در کنار شعور قرار دهد.

سلام خدمت شما

جناب دکتر هرچند گفته های شما خود منبع معتبر می باشد ولی جسارتا می خواهم بدان
ایا منبعی دیگر برای بیانات خود دارید ؟ یا انها حاصل تحقیقات و تفکر خودتون می باشد ؟

با تشکر

سلام.
خواهرم، سرکار بی نظیر.

بی نظیر;397575 نوشت:
ایا منبعی دیگر برای بیانات خود دارید ؟ یا انها حاصل تحقیقات و تفکر خودتون می باشد ؟

در مورد دخالت کوانتوم در فتوسنتز، با جستجو در شبکه اینترنت به مقالات زیادی دست پیدا خواهید کرد. برای نمونه:
http://www.sciencedaily.com/releases/2013/06/130620142932.htm
و یا : http://www.wired.com/wiredscience/2011/12/quantum-physics-photosynthesis/

در مورد جمله آبی رنگ شما:
مبحث کوانتوم نسبت به بقیه مباحث فیزیک، بیشتر با فلسفه عجین شده.
یک نظریه مانند نقش میکروتوبول‌هایِ سلولِ مغز در خود آگاهی انسان را در نظر بگیرید. (یک نظریه است اما پایه‌های محکمی دارد)
یکی از مباحث این نظریه این است که خودآگاهی انسان، در هر ثانیه 40 بار در میکروتوبول بوجود می‌آید و از بین می‌رود.
یکی اصلاً این نظریه را قبول نمیکند و میگوید هنوز اثبات نشده.
دیگری آنرا می‌پذیرد ولی از این روشن و خاموش شدن خودآگاهی نتیجه گیری خاصی نمیکند.
اما ممکن است شخصی هم مانند حقیر، این را شاهدی بر افاضه دائمی و مکرر وجود و آگاهی از طرف خداوند بر انسان بداند.

موفق باشید.

سلام.
خواهرم، سرکار بی نظیر.

بی نظیر;397574 نوشت:
سلام

اگر روح تنها با مغز می تواند با دنیا در تعامل باشد ایا پس از مرگ انسان که مغز از کار می افتد
انسان با این جهان در تعامل نیست ؟
منظورم اینه که انسان نسبت به این جهان ناگاه است و از چیزی باخبر نمی شود ؟

و در این حالت روح در کجا بسر برده و ایا اگاه است که چه کسی است یا نه ؟

با تشکر

مطالبی که در زیر عنوان می‌شود صرفاً نظریات شخصی حقیر است:

همانگونه که دانش بشری مجبور است اعتراف کند در مقابل ذرات مادی، ذراتی غیر مادی نیز وجود دارند، همچنین مجبور است اعتراف کند در مقابل انرژی مادی که می‌شناسد، انرژی غیر مادی نیز وجود دارد.

وقتی که اطلاعات شعور و خودآگاهی و ... از طریق منبعی غیر مادی(روح) به ماده(مغز) وارد میشود، باید انتظار داشت که اطلاعات دنیای مادی که در مغز ذخیره میگردد نیز به دنیای غیر مادی روح منتقل شود.

پس از قطع اتصالِ تعلق‌گونه روح با مغز انسان (مرگ)، آن روح میتواند با بقیه مغزها ارتباطی موقت و غیر تعلق‌گونه برقرار کرده و به رد وبدل اطلاعات خاصی بپردازد که نتیجه آن آگاهی آن روح از دنیا و انسانهای ساکن در آن، و یا بالعکس میباشد.

روح همان حقیقت عقل و عامل درک و فهم و شعور و اراده در تمامی موجودات جهان هستی اعم از مادی (انسان، حیوان، نبات و جماد) و مجرد از ماده مانند فرشتگان است

برای اثبات وجود روح یعنی عامل درک و شعور و اراده در حیوانات ایات زیر از قران کریم کافی است:

حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
[پس حرکت کردند] تا به وادی مورچگان درآمدند. مورچه ای گفت: ای مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند

یا جایی که هدهد علت غیبتش را به سلیمان(ع) توضیح میدهد و میگوید:

إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ

به راستی من زنی را یافتم که بر آنان حکومت می کند، و از هر چیزی [که از وسایل و لوازم حکومت و قدرت است] به او داده اند و تختی بزرگ دارد،

وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ
او و قومش را یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کنند و شیطان، اعمال [زشتشان] را برای آنان آراسته و در نتیجه آنان را از راه [حق] بازداشته است به این سبب هدایت نمی یابند

یا هوشمندی و درک زنبور عسل در حدی است که قران از وحی به زنبور عسل میگوید
وَأَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ
و پروردگارت به زنبور عسل وحی کرد که از کوه ها و درختان و آنچه [از دار بست هایی] که [مردم] بر می افرازند، برای خود خانه هایی برگیر

در مورد وجود درک و شعور و اراده در جمادات( اجزای تشکیل دهنده اسمان و زمین) نیز ایات زیر:

ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ

که نشانگر قدرت درک و تشخیص و انتخاب و اراده آسمان و زمین است و این یعنی وجود روح جمادی در اجزای تشکیل دهنده اسمان و زمین

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا

الحمد لله رب العالمین

سلام.
برادرم، جناب خادم الیمانی(ع)

خادم الیمانی(ع);397614 نوشت:
در مورد وجود درک و شعور و اراده در جمادات( اجزای تشکیل دهنده اسمان و زمین) نیز ایات زیر:

ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ

که نشانگر قدرت درک و تشخیص و انتخاب و اراده آسمان و زمین است و این یعنی وجود روح جمادی در اجزای تشکیل دهنده اسمان و زمین

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا

الحمد لله رب العالمین

به نظر شما، اراده موجودات (اعم از انسان، حیوان، نبات و جماد) در امور تکوینی معنا دارد یا در امور تشریعی و یا در هر دو؟

حاج سید مهندس دکتر;397621 نوشت:
سلام.
برادرم، جناب خادم الیمانی(ع)

به نظر شما، اراده موجودات (اعم از انسان، حیوان، نبات و جماد) در امور تکوینی معنا دارد یا در امور تشریعی و یا در هر دو؟

علیکم السلام برادر محترم

آنچه که از ظاهر قران و روایات بدست می اید ، هدایت تشریعی(احکام حلال و حرام ، میزان و نحوه عبادات ) بیشتر در مورد نوع انسان و جن مصداقیت دارد که ازطریق ولایت الهی و بواسطه رسولان و حجج الهی از نوع بشر اعمال میشود و حتی نوع جن هم در این امور موظف به پیروی از حجج الهی نوع بشر هستند.

و در مورد سایر موجودات ، محدوده اراده و اختیار انها از هدایت تکوینی که عامه و شامل همه موجودات هستی است ،بدست می آید.

الحمد لله رب العالمین

سلام.
برادرم، جناب خادم الیمانی(ع)

خادم الیمانی(ع);397642 نوشت:
علیکم السلام برادر محترم

آنچه که از ظاهر قران و روایات بدست می اید ، هدایت تشریعی(احکام حلال و حرام ، میزان و نحوه عبادات ) بیشتر در مورد نوع انسان و جن مصداقیت دارد که ازطریق ولایت الهی و بواسطه رسولان و حجج الهی از نوع بشر اعمال میشود و حتی نوع جن هم در این امور موظف به پیروی از حجج الهی نوع بشر هستند.

و در مورد سایر موجودات ، محدوده اراده و اختیار انها از هدایت تکوینی که عامه و شامل همه موجودات هستی است ،بدست می آید.

الحمد لله رب العالمین

اما به نظر میرسد اراده در مورد جمادات و نباتات و در مواجهه با امور تکوینی، مفهومی نداشته باشد. نظرتان چیست؟

حاج سید مهندس دکتر;397654 نوشت:
سلام.
برادرم، جناب خادم الیمانی(ع)

اما به نظر میرسد اراده در مورد جمادات و نباتات و در مواجهه با امور تکوینی، مفهومی نداشته باشد. نظرتان چیست؟

فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًاقَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ
پس به آن(آسمان) و به زمین گفت:از روی میل یا اکراه بیایید. آن دو گفتند: از روی میل فرمانبردار آمدیم.

یا پس از هلاک شدن کافران در ماجرای طوفان نوح:
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ
ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان! [از ریختن باران] باز ایست، و آب کم شد

مشخص است فعل امر و فرمان و در فرمتی مشخص ، برای درک شدن توسط سیستمی هوشمند کاربرد دارد و این موضوع حداقل در سیستمهای کنترلی وهوشمند ساخت بشر نظیر رباتیک ملموس است که میتواند بصورت تصادفی یکی از چند رفتار ممکن و در محدوده خود را انتخاب کند و در نتیجه در شرایط یکسان از نظر عوامل محیطی ، رفتاری متفاوت و غیر قابل پیش بینی ارائه کند!

بحثهایی نظیر انتخاب طبیعی و ژن خود خواه که در زیست شناسی تکاملی مطرح است از دیدگاه جهان بینی توحیدی، همان بحث اراده در هدایت تکوینی است!

الحمد لله رب العالمین

حاج سید مهندس دکتر;397609 نوشت:
پس از قطع اتصالِ تعلق‌گونه روح با مغز انسان (مرگ)، آن روح میتواند با بقیه مغزها ارتباطی موقت و غیر تعلق‌گونه برقرار کرده و به رد وبدل اطلاعات خاصی بپردازد که نتیجه آن آگاهی آن روح از دنیا و انسانهای ساکن در آن، و یا بالعکس میباشد.

سلام خدمت شما

لطفا اگر امکان داره میشه توضیح بدید روح چگونه با مغزهای دیگه می تونه اتصال موقت برقرار کنه ؟
ایا حالت روانی داره یا خواسته فرد زمینی و یا چیزهای دیگر

با تشکر

[=arial]با سلام بر دوستان محترم
در ادامه می خواهم با توجه به این احادیث درباره تفاوت انسان و حیوان و نبات و جماد توضیح بدهم و بسیار از اسرار خلقت در همین احادیث یافت می شود .لذا ابتدا احادیث را می آوردم و در پست بعد توضیحشون میدهم
[=arial]
1- و روي ان اعرابيا سأل اميرالمؤمنين عليه السلام عن النفس فقال عن اي نفس تسأل فقال يا مولاي هل النفس انفس عديدة فقال عليه السلام نعم نفس نامية نباتية و نفس حسية حيوانية و نفس ناطقة قدسية و نفس الهية ملكوتية قال يا مولاي ما النباتية قال قوة اصلها الطبايع الاربع بدء ايجادها عند مسقط النطفة مقرها الكبد مادتها من لطايف الاغذية فعلها النمو و الزيادة و سبب فراقها اختلاف المتولدات فاذا فارقت عادت الي ما منه بدئت عود ممازجة لا عود مجاورة فقال يا مولاي و ما النفس الحيوانية قال قوة فلكية و حرارة غريزية اصلها الافلاك بدء ايجادها عند الولادة الجسمانية فعلها الحيوة و الحركة و الظلم و الغشم و الغلبة و اكتساب الاموال و الشهوات الدنيوية مقرها القلب سبب فراقها اختلاف المتولدات فاذا فارقت عادت الي ما منه بدئت عود ممازجة لا عود مجاورة فتنعدم صورتها و يبطل فعلها و وجودها و يضمحل تركيبها فقال يا مولاي و ما النفس الناطقة القدسية قال قوة لاهوتية بدأ ايجادها عند الولادة الدنيوية مقرها العلوم الحقيقية الدينية موادها التأييدات العقلية فعلها المعارف الربانية سبب فراقها تحلل الالات الجسمانية فاذا فارقت عادت الي ما منه بدئت عود مجاورة لا عود ممازجة فقال يا مولاي و ما النفس اللاهوتية الملكوتية فقال قوة لاهوتية جوهرة بسيطة حية بالذات اصلها العقل منه بدئت و عنه وعت و اليه دلت فاشارت عودتها اليه اذا كملت و شابهت و منها بدئت الموجودات و اليها تعود بالكمال فهي ذات الله تعالي العليا و شجرة طوبي و سدرة المنتهي و جنة المأوي من عرفها لم‌يشق و من جهلها ضل و غوي فقال السايل يا مولاي و ما العقل قال العقل جوهر درّاك محيط بالاشياء من جميع جهاتها عارف بالشي‌ء قبل كونه فهو علة الموجودات و نهاية المطالب

2-
عن كميل بن زياد قال سألت مولانا اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب عليه السلام قال قلت يا اميرالمؤمنين اريد ان تعرّفني نفسي قال يا كميل اي النفس تريد قال قلت يا مولاي و هل هي الا نفس واحدة قال يا كميل انما هي اربعة النامية النباتية و الحسية الحيوانية و الناطقة القدسية و الملكة الالهية و في نسخة و الكلية الالهية و لكل واحدة من هذه خمس قوي و خاصيتان فالنامية النباتية لها خمس قوي ماسكة و جاذبة و هاضمة و دافعة و مربية و لها خاصيتان الزيادة و النقصان و انبعاثها من الكبد اشبه الاشياء بانفس الحيوانات و الحسية الحيوانية لها خمس قوي سمع و بصر و شم و ذوق و لمس و لها خاصيتان الرضا و الغضب و انبعاثها من القلب و هي اشبه الاشياء بانفس الاناسي و الناطقة القدسية لها خمس قوي فكر و ذكر و علم و حلم و نباهة و ليس لها انبعاث و هي اشبه الاشياء بانفس الملائكة و في نسخة بالنفوس الملكية و لها خاصيتان النزاهة و الحكمة و الملكة الالهية و في نسخة و الكلية الالهية لها خمس قوي بقاء في فناء و نعيم في شقاء و عز في ذل و فقر في غناء و صبر في بلاء و لها خاصيتان الحلم و الكرم و في نسخة الرضا و التسليم و هذه التي مبدؤها من الله و اليه تعود لقوله تعالي و نفخنا فيه من روحنا و اما عودها فلقوله يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية و العقل وسط الكل الخبر

3- قال ابوعبدالله عليه السلام في حديث الروح جسم رقيق قد البس قالبا كثيفا الي ان قيل فاخبرني عن الروح أغير الدم قال نعم الروح علي ما وصفت لك مادته من الدم و من الدم رطوبة الجسم و صفاء اللون و حسن الصوت و كثرة الضحك فاذا جمد الدم فارق الروح البدن قيل فهل يوصف بخفة و ثقل و وزن قال الروح بمنزلة الريح في الزق اذا نفخت فيه امتلأ الزق منها فلايزيد في وزن الزق ولوجها فيه و لاينقصه خروجها منه كذلك الروح ليس لها ثقل و لا وزن

4-عوٰالم ٠ اتي رجل اميرالمؤمنين عليه السّلام فقال اناس يزعمون ان العبد لٰايزني و هو مؤمن و لٰايسرق و هو مؤمن و لٰايشرب الخمر و هو مؤمن و لٰايأكل الربوا و هو مؤمن و لٰايسفك الدم الحرٰام و هو مؤمن فقد كبر هذا علي و جرح ( حرج [=Times New Roman]خ‌ل ) منه صدري حتي زعم ان هذا العبد الذي يصلي الي قبلتي و يدعو دعوتي و يناكحني و اناكحه و يوٰارثني و اوٰارثه فاخرجه من الايمٰان من اجل ذنب يسير اصٰابه فقال له علي عليه السّلام صدقك اخوك اني سمعت رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله و هو يقول خلق اللّه الخلق علي ثلث طبقات و انزلهم ثلث منازل فذلك قوله في الكتاب اصحٰاب الميمنة و اصحٰاب المشأمة و السٰابقون السٰابقون فامٰا مٰا ذكرت من السٰابقين فانبيٰاء مرسلون و غير مرسلين جعل اللّه فيهم خمسة اروٰاح روح القدس و روح الايمٰان و روح القوة و روح الشهوة و روح البدن فبروح القدس بعثوا انبيٰاء مرسلين و غير مرسلين و بروح الايمٰان عبدوا اللّه و لم‌يشركوا به شيئاً و بروح القوة جٰاهدوا عدّوهم و عٰالجوا معٰايشهم و بروح الشهوة اصٰابوا اللذيذ من الطعٰام و نكحوا الحلال من شباب النسٰاء و بروح البدن دبوا و درجوا ثم قال تلك الرّسل فضلنا بعضهم  علي بعض منهم من كلم اللّه و رفع بعضهم فوق بعض درجٰات و آتينا عيسي بن مريم البينات و ايّدناه بروح القدس ثم قال ف۪ي جمٰاعتهم و ايّدهم بروح منه يقول اكرمهم بهٰا و فضّلهم علي من سوٰاهم و امٰا مٰا ذكرت من اصحٰاب الميمنة فهم المؤمنون حقاً باعيٰانهم فجعل فيهم اربعة اروٰاح روح الايمٰان و روح القوة و روح الشهوة و روح البدن و لٰايزال العبد يستكمل بهذه الاروٰاح الاربعة حتي تأتي حٰالات قال و مٰا هذه الحالات فقال علي عليه السّلام امٰا اوّلهنّ فهو كمٰا قال اللّه و منهم من يردّ الي ارذل العمر لكي لٰايعلم بعد علم شيئاً فهذا ينتقص منه جميع الاروٰاح و ليس من الذي يخرج من دين اللّه لان الله الفاعل ذلك به رده الي ارذل العمر فهو لايعرف للصلوة وقتا و لٰايستطيع التهجد بالليل و لا الصيٰام بالنهار و لا القيٰام ف۪ي صف مع الناس فهذا نقصٰان من روح الايمٰان فليس يضره شي‌ء ان شاء اللّه و ينتقص منه روح القوة فلايستطيع جهٰاد عدوّه و لٰايستطيع طلب المعيشة و ينتقص منه روح الشهوة فلو مرت به اصبح بنات آدم لم‌يحنّ اليهٰا و لم‌يقم و يبقي روح البدن فهو يدب و يدرج حتي يأتيه ملك الموت فهذا حٰال خير لان اللّه فعل ذلك به و قد تأتي عليه حالات ف۪ي قوته و شبٰابه يهم بالخطيئة فتشجعه روح القوة و تزين له روح الشهوة و تقوده روح البدن حتي توقعه في الخطيئة فاذا مسّهٰا انتقص من الايمٰان و نقصٰانه من الايمٰان ليس بعٰايد فيه ابداً او يتوب فان تاب و عرف الولاية تاب اللّه عليه فان عٰاد و هو تارك الولاية ادخله اللّه نار جهنم و امٰا اصحٰاب المشأمة فهم اليهود و النصاري قول اللّه تعٰالي الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كمٰا يعرفون ابناءهم في منازلهم و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون الحق من ربّك الرّسول من اللّه اليهم بالحق فلاتكونن من الممترين فلما جحدوا مٰا عرفوا ابتلاهم اللّه بذلك الذم فيسلبهم روح الايمٰان و اسكن ابدٰانهم ثلثة اروٰاح روح القوة و روح الشهوة و روح البدن ثم اضٰافهم الي الانعٰام فقال ان هم الا كالانعٰام بل هم اضل سبيلاً لانّ الدابة انما تحمل بروح القوة و تعتلف بروح الشهوة و تسير بروح البدن فقال له السٰائل احييت قلبي باذن اللّه تعٰالي

5- رواه عن صراط المستقيم في حديث مفصل مع الدهقان لما خرج الي النهروان الي ان قال الدهقان مارأيت اعلم منك الا انك ماادركت علم الفلسفة فقال عليه السلام من صفا مزاجه اعتدلت طبايعه و من اعتدلت طبايعه قوي اثر النفس فيه و من قوي اثر النفس فيه سما الي ما يرتقيه و من سما الي ما يرتقيه تخلق بالاخلاق النفسانية و ادرك العلوم اللاهوتية و من ادرك العلوم اللاهوتية صار موجودا بما هو انسان دون ان يكون موجودا بما هو حيوان و دخل في الباب الملكي الصوري و ما له من هذه الغاية مغير فسجد الدهقان و اسلم .

6-من كتاب الدرر و الغرر في حكم اميرالمؤمنين عليه السلام سئل عن العالم العلوي فقال صور عالية ( عارية [=Times New Roman]خ‌ل ) عن المواد عالية و في نسخة خالية عن القوة و الاستعداد تجلي لها فاشرقت و طالعها ( بنوره [=Times New Roman]خ ) فتلألأت فالقي في هويتها مثاله فاظهر عنها افعاله و خلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زكاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر اوايل عللها و اذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارك بها السبع الشداد

afzali.polaris;397761 نوشت:
[=arial]فقال يا مولاي و ما النفس الحيوانية قال قوة فلكية و حرارة غريزية اصلها الافلاك بدء ايجادها عند الولادة الجسمانية فعلها الحيوة و الحركة و الظلم و الغشم و الغلبة و اكتساب الاموال و الشهوات الدنيوية مقرها القلب سبب فراقها اختلاف المتولدات فاذا فارقت عادت الي ما منه بدئت عود ممازجة لا عود مجاورة فتنعدم صورتها و يبطل فعلها و وجودها و يضمحل تركيبها

اولا در مورد این قسمت عرض می کنم که حضرت علی علیه السلام نفس یا حقیقت حیوانی را قوه ای فلکی و حرارت غریزی میدانند که اصل آن افلاک است و همینطور مقر آن از قلب است . حال می رویم ببینیم این امر دقیقا چطوری است .

afzali.polaris;397761 نوشت:
[=arial]و اسكن ابدٰانهم ثلثة اروٰاح روح القوة و روح الشهوة و روح البدن ثم اضٰافهم الي الانعٰام فقال ان هم الا كالانعٰام بل هم اضل سبيلاً لانّ الدابة انما تحمل بروح القوة و تعتلف بروح الشهوة و تسير بروح البدن

در این حدیث می بینیم که ارواحی که ساکن در این بدن می شوند سه روح هستند(غیر از روح الایمان که نحوه تعلق آن متفاوت است) و این سه روح در حیوانها هم است و به بدن اثراتی می گذارد مثل اینکه منشاء حرکت بدن از آنهاست. حال ببینیم این ارواح که در مجموع آنها را روح بخاری می دانند به کجا متعلق می شوند.
afzali.polaris;397761 نوشت:
[=arial]قال ابوعبدالله عليه السلام في حديث الروح جسم رقيق قد البس قالبا كثيفا الي ان قيل فاخبرني عن الروح أغير الدم قال نعم الروح علي ما وصفت لك مادته من الدم و من الدم رطوبة الجسم و صفاء اللون و حسن الصوت و كثرة الضحك فاذا جمد الدم فارق الروح البدن قيل فهل يوصف بخفة و ثقل و وزن قال الروح بمنزلة الريح في الزق اذا نفخت فيه امتلأ الزق منها فلايزيد في وزن الزق ولوجها فيه و لاينقصه خروجها منه كذلك الروح ليس لها ثقل و لا وزن

همینطوری که میبینید این روح بدون وزن و سنگینی (در حوزه ذرات نیست ولی طبق تعریف امام جسم است و در نظر امام هرچه دارای هویت یا نفس یا جوهر باشد جسم است می خواهد وزن داشته باشد می خواهد نداشته باشد ) به خون متعلق می شود و در احادیث قبل هم دیدیم حیوانیت اصل آن از افلاک است پس باید چیزی در خون باشد که باعث شود حیوانیت ظاهر شود و منشاء آن در قلب است .

حقیر اعتقاد دارم طبق علم امروز که دانشمندان بزرگ مربوط به پروژه ی هارپ به آن دست یافتند بین الکترو مغناطیس و این روح بخاری(روح حیوانی که به شکل سه روح دیگر هم در می آید مثل الکتریکی (قوه کهربائی ) و مغناطیسی و ترکیب آن دو الکترومغناطیس (روح قوه و روح البدن و روح الشهوه) ) ارتباطی است که یکی از این ارتباطها( البته تنها یکی از آنها ) چند سالی است که کشف شده است یعنی وجود موادی موسوم به نام مگنتیک که راه ارتباطی بدن با مغناطیس جهان (مرتبط با افلاک( اصلها افلاک)) هستند .( جالب است که منشاء آنها و مقر آنها از قلب است و چقدر شبیه است به حدیث حضرت علی علیه السلام) با توجه به این ارتباط شاید و تنها شاید فهمیده شود منظور از موج الکترومغناطیسی در نظر حضرت علی ع همان قوه ای است که ارتباط با افلاک ( شاید مربوط به امواج باشد) دارد .

نکته قابل توجهی که حقیر به آن یقین پیدا کردم و اسناد معتبری در این زمینه دارم این است که بطور قطع منظور از آتشی که اجنه از آن ساخته شدند و به خون بدن متعلق می شوند فروسرخ است و در این زمینه بسیار سندهای جالبی دارم ولی چون این سندها باعث ناراحتی بعضی از دوستان می شود( چنانچه قبلا شد و پست را قفل کردند) از بیان این اسناد خودداری می کنم.(البته بصورت پیام خصوصی با شرط اینکه اسناد را به کسی نشان ندهند بدوستان درخواست کننده می دهم)

با سلام.
برادرم، جناب خادم الیمانی(ع)

خادم الیمانی(ع);397674 نوشت:
فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًاقَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ
پس به آن(آسمان) و به زمین گفت:از روی میل یا اکراه بیایید. آن دو گفتند: از روی میل فرمانبردار آمدیم.

یا پس از هلاک شدن کافران در ماجرای طوفان نوح:
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ
ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان! [از ریختن باران] باز ایست، و آب کم شد

مشخص است فعل امر و فرمان و در فرمتی مشخص ، برای درک شدن توسط سیستمی هوشمند کاربرد دارد و این موضوع حداقل در سیستمهای کنترلی وهوشمند ساخت بشر نظیر رباتیک ملموس است که میتواند بصورت تصادفی یکی از چند رفتار ممکن و در محدوده خود را انتخاب کند و در نتیجه در شرایط یکسان از نظر عوامل محیطی ، رفتاری متفاوت و غیر قابل پیش بینی ارائه کند!

بحثهایی نظیر انتخاب طبیعی و ژن خود خواه که در زیست شناسی تکاملی مطرح است از دیدگاه جهان بینی توحیدی، همان بحث اراده در هدایت تکوینی است!

الحمد لله رب العالمین

باتشکر ازشما. اما معنای اراده چیز دیگری است. موجود صاحب اراده، می‌تواند انتخاب کند، تصمیم بگیرد و انجام دهد بدون اجبار.
گفتگوی تکوینی خداوند با موجودات، جبری و تحکمی است. در این حالت اراده معنائی ندارد.
صرفاً شعوری وجود دارد که امر خدا و قانون خدا بر آن موجود با شعور تبیین می‌شود و آن امر جبراً تحقق می‌یابد.

از جمله چیزهای جالب برایم این بود که خونده بودم حکمای گذشته می فرمایند که نخل بین نبات و حیوان است . حال واقعا فهمیدم بچه دلیل ،چون در درون نخل(بالای نخل یا مغز نخل) ماده ای است به نام کچ (cach) و این ماده روح حیوانی را می گیرد و باعث می شوند بعضی درختهای نخل عاشق هم شوند (خیلی تعجب کردید؟ واقعیت دارد) و نخل برزخی است بین حیوان و نبات که اگر سرش را ببرند می میرد و در اب خفه می شود و بچه ی نخل از درخت ماده نخل جدا می شود و هنگام پیری چروکیده و لاغر می شود . و خیلی چیزهای دیگر که واقعا نشون میده این درخت برزخ حیوان و نبات است !!!

اما نبات چیست ؟
خب قوه ای ساخته شده از طبایع اربعه در بدن انسان و در خارج بدن انسان نبات چیزی است ساخته شده از ترکیبی از عناصر اربعه و مشتقاتشون است که با همه آنها ارتباط تعادلی دارد / با نور و اب و خاک و هوا ارتباط دارد و برای همین قوه جاذبه اب و مواد مناسب درون خاک را می کشد و به خاطر قوه دافعه اکسیژن را در روز و گاز کربنیک را در شب پس میدهد و در پاییز برگهایش را میریزدو بخاطر قوه جاذبه و ماسکه موادی را از لای لوله های بسیار باریکی که به آن عروق شعریه می گویند و شیره مانند هستند به سوی برگها می برند و آنجا نگه میدارند و بخاطر قوه هاضمه این مواد را بعنوان غذا می پزند و این غذا را به شاخ و ساقه و تنه و ریشه میبرد و بخاطر قوه قوه مربیه این غذاها را مورد استفاده قرار میدهند و رشد می کنند و گل در می آورد و یا میوه در می آورد و ...(طبق حدیث حضرت علی علیه السلام)

نقل قول:
[=arial] فالنامية النباتية لها خمس قوي ماسكة و جاذبة و هاضمة و دافعة و مربية و لها خاصيتان الزيادة و النقصان و انبعاثها من الكبد

اما جماد چیست ؟
هنوز در احادیث توضیحی در این مورد نیافتم (در حال پیدا کردن هستم مگر چیزهایی از حکما شنیدم که چون نفسش منجمد است در ظاهر جماد شعور نمیبینیم ولی چون ماده هر چیز از عقل است در آخرین مرحله ساختار هرچیز شعور هست که آخر متنم حدیث را آوردم)فقط می دانم عناصر اربعه باعث می شوند چیزهایی بین نبات و جماد موجود شود (شاید همان امینو اسیدها )

برزخ بین حیوان و انسان هم اجنه هستند که در عالم فروسرخ هستند .

ولی انسان حقیقتی ساخته شده از عالم علوی است و این انسانیت تعلق بر روح حیوانی می گیرد ( نه بر روی بدن) برای همین شعور در افلاک حیوانی دیده می شود و بوسیله تعلق روح حیوانی که روح انسانی بر آن سوار شده است این بدن جمادی شعور دارد. انسانیت ماده اش علم لاهوتی است که انبعاثی در این در این بدن ندارد و همینطور مخلوط با این بدن نشده و تعلق بر این بدن نگرفته تا عودش بطور ممازجه باشد . بلکه انسانیت از جواهر ابتدایی جهان است و در عوالم لطیفتر از این امواج حضور دارد که کسی هنوز نتوانسته آنرا پیدا کند

afzali.polaris;397761 نوشت:
و ما النفس الناطقة القدسية قال قوة لاهوتية بدأ ايجادها عند الولادة الدنيوية مقرها العلوم الحقيقية الدينية موادها التأييدات العقلية فعلها المعارف الربانية سبب فراقها تحلل الالات الجسمانية فاذا فارقت عادت الي ما منه بدئت عود مجاورة لا عود ممازجة

afzali.polaris;397761 نوشت:
و الناطقة القدسية لها خمس قوي فكر و ذكر و علم و حلم و نباهة و ليس لها انبعاث و هي اشبه الاشياء بانفس الملائكة

afzali.polaris;397761 نوشت:
فقال عليه السلام من صفا مزاجه اعتدلت طبايعه و من اعتدلت طبايعه قوي اثر النفس فيه و من قوي اثر النفس فيه سما الي ما يرتقيه و من سما الي ما يرتقيه تخلق بالاخلاق النفسانية و ادرك العلوم اللاهوتية و من ادرك العلوم اللاهوتية صار موجودا بما هو انسان دون ان يكون موجودا بما هو حيوان

afzali.polaris;397761 نوشت:
سئل عن العالم العلوي فقال صور عالية ( عارية خ‌ل ) عن المواد عالية و في نسخة خالية عن القوة و الاستعداد تجلي لها فاشرقت و طالعها ( بنوره خ ) فتلألأت فالقي في هويتها مثاله فاظهر عنها افعاله و خلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زكاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر اوايل عللها و اذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارك بها السبع الشداد

و در آخر چیزی که باید عرض کنم این است که از حدیث اول مشخص است که عقل (شعور)در همه موجودات به نوعی وجود دارد زیرا علت مادی همه موجودات است

afzali.polaris;397761 نوشت:
و ما العقل قال العقل جوهر درّاك محيط بالاشياء من جميع جهاتها عارف بالشي‌ء قبل كونه فهو علة الموجودات و نهاية المطالب

afzali.polaris;397761 نوشت:
و العقل وسط الكل

حاج سید مهندس دکتر;397792 نوشت:
فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًاقَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ
پس به آن(آسمان) و به زمین گفت:از روی میل یا اکراه بیایید. آن دو گفتند: از روی میل فرمانبردار آمدیم.

آقای حاج سید مهندس دکتر ایا این ایه نمی گوید که از روی میل پذیرفتن (آمدن)بمعنی از روی اراده پذیرفتن(آمدن) است ؟:Gig:

سلام.
برادرم، جناب افضلی

afzali.polaris;397803 نوشت:
ایا این ایه نمی گوید که از روی میل پذیرفتن (آمدن)بمعنی از روی اراده پذیرفتن(آمدن) است ؟

اگر واقعاً چنین گفتگوئی انجام شده باشد، امکان بحث بر روی ظاهر کلمات بکار رفته در گفتگو وجود دارد.
اما اگر یک امر تکوینی باشد و بصورت استعاری بین شده باشد، باید باطنش تأویل شود.
باطن این آیه بنظرم بیانگر این حقیقت است که همه موجودات با شعورند. در اینجا اراده برای تصمیم گرفتن و آمدن از روی شوق، نامفهوم است. زیرا هر حرکتی از نقص به سمت کمال، ذاتاً با شوق همراه است.

حاج سید مهندس دکتر;397898 نوشت:
گر واقعاً چنین گفتگوئی انجام شده باشد، امکان بحث بر روی ظاهر کلمات بکار رفته در گفتگو وجود دارد.
اما اگر یک امر تکوینی باشد و بصورت استعاری بین شده باشد، باید باطنش تأویل شود.
باطن این آیه بنظرم بیانگر این حقیقت است که همه موجودات با شعورند. در اینجا اراده برای تصمیم گرفتن و آمدن از روی شوق، نامفهوم است. زیرا هر حرکتی از نقص به سمت کمال، ذاتاً با شوق همراه است.

نمی دونم باید بیشتر فکر و تحقیق کنم / احتمال درست بودن گفته شما هم هست

سلام.
خواهرم، سرکار بی نظیر

بی نظیر;397691 نوشت:
سلام خدمت شما

لطفا اگر امکان داره میشه توضیح بدید روح چگونه با مغزهای دیگه می تونه اتصال موقت برقرار کنه ؟
ایا حالت روانی داره یا خواسته فرد زمینی و یا چیزهای دیگر

با تشکر


جواب دقیق سؤالاتتان را نمیدانم.
اما احتمالاً بدینگونه باشد:
حالات روانی، پروسه تفکر، اراده و نیت و خواسته فرد زمینی، همه باعث انجام واکنشهای الکتروشیمیائی در مغز میشود.
واکنش الکتروشیمیائی تولید انرژی مادی میکند.
انرژی خاصیت کوانتیک دارد و حامل اطلاعات می‌باشد.
انرژی مادی تولید شده در فضای کوانتومی میکروتوبول سلول مغز با انرژی غیر مادی روح فرد غیر زمینی تعامل و اطلاعات را رد و بدل میکنند.

حاج سید مهندس دکتر;397792 نوشت:
با سلام.
برادرم، جناب خادم الیمانی(ع)

باتشکر ازشما. اما معنای اراده چیز دیگری است. موجود صاحب اراده، می‌تواند انتخاب کند، تصمیم بگیرد و انجام دهد بدون اجبار.
گفتگوی تکوینی خداوند با موجودات، جبری و تحکمی است. در این حالت اراده معنائی ندارد.
صرفاً شعوری وجود دارد که امر خدا و قانون خدا بر آن موجود با شعور تبیین می‌شود و آن امر جبراً تحقق می‌یابد.

برادر محترم، خدمت شما عرض شود که امر اختیار حتی در هدایت تشریعی هم دامنه و محدودیت های خاص خود را دارد چه برسد به هدایت تکوینی!

در حقیقت و بطور کلی سنت و اراده الهی بر دو طریق است و از دو حالت خارج نیست:
1- هدایت دنیوی و سعادت اخروی
2- رویگردانی از هدایت و عناد با حقیقت و خسران و عذاب اخروی

انسان در انتخاب یکی از این دو مسیر صاحب اختیار است اما از طرفی مجبور است تا یکی را انتخاب کند ! و با انتخاب خویش خود را درمسیر یکی از دو اراده الهی قرار میدهد!
در حقیقت خدا رحمت مطلق است و کسی را گمراه نمیکند بلکه این خود انسان است که با رویگردانی از هدایت از خود سلب فیض میکند و خود را در مسیری قرار میدهد که گمراهی است

فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ

یعنی خدا راه و چاه را نشان داده و انتخاب با انسان است پس آنکسی را که با عناد و رویگردانی از هدایت، میخواهد گمراه شود ، خدا او را گمراه میکند و آنکسی که مشتاق هدایت است خدا او را هدایت میکند و این فرایندی مطلقا حکیمانه و بیانگر عزت مطلق خداست.

نقل قول:

اگر واقعاً چنین گفتگوئی انجام شده باشد، امکان بحث بر روی ظاهر کلمات بکار رفته در گفتگو وجود دارد.
اما اگر یک امر تکوینی باشد و بصورت استعاری بین شده باشد، باید باطنش تأویل شود.
باطن این آیه بنظرم بیانگر این حقیقت است که همه موجودات با شعورند. در اینجا اراده برای تصمیم گرفتن و آمدن از روی شوق، نامفهوم است. زیرا هر حرکتی از نقص به سمت کمال، ذاتاً با شوق همراه است.

احسنت!
در حقیقت این گفتگو بیانگر یک امر تکوینی است اما این گفتگو با فرمت و زبان و قوانین خاص هدایت تکوینی و متناسب با محدوده شعور و اراده تعریف شده برای آن موجود انجام گرفته است.

همانگونه که تسبیح گویی هر موجود با فرمت و قوانین خاص تعریف شده برای آن موجود صورت میپذیرد که درک آن در عالم مادی برای بشر عادی امکانپذیر نیست و درک آن برای بشر ، فقط در عالم ملکوت و از طریق شهود یا رویای صادقه ممکن است.

الحمد لله رب العالمین

سلام.
برادرم، جناب خادم الیمانی(ع)

خادم الیمانی(ع);397922 نوشت:
اما این گفتگو با فرمت و زبان و قوانین خاص هدایت تکوینی و متناسب با محدوده شعور و اراده تعریف شده برای آن موجود انجام گرفته است.

خب به نظر حقیر اصلاً گفتگویی انجام نشده.
در همان دومین نقل قولی که در پست بالا از حقیر نمودید، نظرم به روشنی بیان شده.

حاج سید مهندس دکتر;397337 نوشت:
سلام.
در اینجا شعور وجود دارد، اما اراده غایب است. اراده از روح نشأت میگیرد و برای حضورش در کنار شعور نیاز به تعامل کوانتیک روح با میکروتوبولِ سلولِ مغز است.
هر جا شعور وجود دارد، شما با یک پدیده کوانتومی روبرو هستید. (مانند فرآیند فتوسنتز گیاه)
اما هیچ پدیده کوانتومی نمی‌تواند بدون تعامل روح غیر مادی با میکروتوبول مغز، اراده را در کنار شعور قرار دهد.

سلام علیکم

متوجه نشدم شعور بدون وجود روح؟

شعور باید درجایی باشد که موجود باشعوری باشه و موجود باشعور قطعا باید روح داشته باشه نه روح انسانی یا حیوانی منظورم روحی است که باعث ایجاد این شعور شده.

حاج سید مهندس دکتر;397898 نوشت:
سلام.
برادرم، جناب افضلی

اگر واقعاً چنین گفتگوئی انجام شده باشد، امکان بحث بر روی ظاهر کلمات بکار رفته در گفتگو وجود دارد.
اما اگر یک امر تکوینی باشد و بصورت استعاری بین شده باشد، باید باطنش تأویل شود.
باطن این آیه بنظرم بیانگر این حقیقت است که همه موجودات با شعورند. در اینجا اراده برای تصمیم گرفتن و آمدن از روی شوق، نامفهوم است. زیرا هر حرکتی از نقص به سمت کمال، ذاتاً با شوق همراه است.

همین گفتگو بدین معناست که قوانینی که خداوند در عالم تکوین نهاده مثل گردش الکترونها بدور هسته ، میتوانستند نباشند ولی به امر خداوند هست شدند و این سخن که گفتند اطاعت میکنیم بیانگر همان شعوری هست که خداوند در نهاد آنها قرار داده و همین اطاعت کردن باعث ایجاد نیروی جاذبه ای شده که بدور هسته بگردند و از آن دور نشوند.

پس چه دلیلی وجود دارد که جمادات صاحب روحی نباشند که آنها را واجد چنین شعوری کرده؟

چر باید روح فقط در جایی باشد که اختیارات صاحبش بیشتر هست؟

به نظر میاد اختیار بیشتر نشاندهنده قویتر بودن و بالاتر بودن استعداد روح است نه صرفا وجود آن.

حاج سید مهندس دکتر;397919 نوشت:
جواب دقیق سؤالاتتان را نمیدانم.
اما احتمالاً بدینگونه باشد:
حالات روانی، پروسه تفکر، اراده و نیت و خواسته فرد زمینی، همه باعث انجام واکنشهای الکتروشیمیائی در مغز میشود.
واکنش الکتروشیمیائی تولید انرژی مادی میکند.
انرژی خاصیت کوانتیک دارد و حامل اطلاعات می‌باشد.
انرژی مادی تولید شده در فضای کوانتومی میکروتوبول سلول مغز با انرژی غیر مادی روح فرد غیر زمینی تعامل و اطلاعات را رد و بدل میکنند.

سلام خدمت شما

بزرگوار تا این قسمت ابی رنگ حرفاتون به نظرم علمی و قابل فهم بود ولی قسمت ابی رنگ و حقیقتا
متوجه نشدم که این تعامل بین دو انرژِ ی مادی و غیر مادی چطور ممکنه صورت بگیره ؟
و ایا شما انرژی رو دارای شعور و اگاهی می دونید که قادر به تعامل با هم باشند ؟

در ضمن انرژِ ی را چرا به دو صورت مادی و غیر مادی تقسیم کرده اید ؟
مگر ما انرژی مادی هم داریم ؟

با تشکر

سلام.
برادرم، جناب امین

.امین.;398392 نوشت:
سلام علیکم

متوجه نشدم شعور بدون وجود روح؟

شعور باید درجایی باشد که موجود باشعوری باشه و موجود باشعور قطعا باید روح داشته باشه نه روح انسانی یا حیوانی منظورم روحی است که باعث ایجاد این شعور شده.

از نظر حقیر، شعور جماد و نبات صرفاً مانند یک نرم‌افزار است و یک سری دستورات را اجرا میکند بدون اراده. (تبیین قوانین به آنها)
اما در حیوان و انسان که عامل اراده و نیز خودآگاهی وجود دارد، حضور ابزار مغز ضروریست. روح انسان و حیوان تنها از طریق این ابزار می‌تواند خودآگاهی و اراده را به جهان مادی وارد کند.
علت اینکه در مورد جماد و نبات از واژه روح استفاده نکردم به این علت است که خودآگاهی و اراده ماهیتشان با شعور فرق می‌کند.
از دیدگاه حقیر، شعور دیجیتال، اما خودآگاهی و اراده آنالوگ میباشند.
شعورِ جماد و نبات، فقط برای درک قوانین و پیروی از آنها کاربرد دارد و در یک کانال جبری پیش می‌رود. (مانند یک نرم‌افزار کامپیوتری)
اما ارتباط روح انسان و حیوان با مغز این موجودات، باعث تبلور خودآگاهی و اراده در جهان مادی ایشان می‌شود. که قطعاً آنالوگ است.

سلام.
برادرم، جناب امین

.امین.;398398 نوشت:
چر باید روح فقط در جایی باشد که اختیارات صاحبش بیشتر هست؟

به نظر میاد اختیار بیشتر نشاندهنده قویتر بودن و بالاتر بودن استعداد روح است نه صرفا وجود آن.

در پست قبلی (شماره 78) در این مورد توضیحاتی دادم که صرفاً نقطه نظرات حقیر می‌باشد.
چیزی که اینجانب از آن تعبیر به روح (انسان و حیوان) میکنم، ماهیتش با شعور (یا همان روح جماد و نبات) بسیار متفاوت است که در پست قبلی بیان شد.

به همین علت برای دو چیز از دو سنخ متفاوت (آنالوگ و دیجیتال) مقایسه قوی‌تر بودن و مستعدتر بودن را علمی نمی‌دانم.

سلام.
خواهرم، سرکار بی نظیر

بی نظیر;398401 نوشت:
[/color]

سلام خدمت شما

بزرگوار تا این قسمت ابی رنگ حرفاتون به نظرم علمی و قابل فهم بود ولی قسمت ابی رنگ و حقیقتا
متوجه نشدم که این تعامل بین دو انرژِ ی مادی و غیر مادی چطور ممکنه صورت بگیره ؟
و ایا شما انرژی رو دارای شعور و اگاهی می دونید که قادر به تعامل با هم باشند ؟

در ضمن انرژِ ی را چرا به دو صورت مادی و غیر مادی تقسیم کرده اید ؟
مگر ما انرژی مادی هم داریم ؟

با تشکر

در جهان مادی، انرژیِ در تعاملِ با ماده، همان انرژی مادی است. که مرتبط‌ترین شکل آن در مورد بحث ما، امواج الکترمغناطیس میباشد. امواجی که به وفور مشاهده نمودید هم میتوانند کار مکانیکی انجام دهند و هم اطلاعات را حمل و منتقل کنند.
در مبحث کوانتوم وقتی به جائی میرسیم که با لا مکانی و لا زمانی ذرات مواجه می‌شویم، از آن ذرات به ذرات غیر مادی تعبیر می‌کنیم.
برای ذرات غیر مادی نیز قائل به وجود انرژی غیر مادی می‌شویم که در تعامل با ذرات از سنخ خودش است.

در حال حاضر و بنظر حقیر، تنها ابزاری که به واسطه خاصیت کوانتومی میتواند باعث انتقال اطلاعات از یک موج غیرمادی به یک موج مادی و بالعکس شود، مغز است. آنهم فقط قسمتی از سلول مغزی به نام میکروتوبول.
از جمله مواردی که از طریق امواج غیر مادی روح به وجود مادی انسان و حیوان وارد میشود، خودآگاهی و اراده است.
حقیر به شدت تشبیه مغز به یک کامپیوتر دیجیتال را غیر علمی می‌دانم و معتقدم که مغز یک ابزار آنالوگ است.

استوار;398731 نوشت:
سلام.
برادرم، جناب امین

از نظر حقیر، شعور جماد و نبات صرفاً مانند یک نرم‌افزار است و یک سری دستورات را اجرا میکند بدون اراده. (تبیین قوانین به آنها)
اما در حیوان و انسان که عامل اراده و نیز خودآگاهی وجود دارد، حضور ابزار مغز ضروریست. روح انسان و حیوان تنها از طریق این ابزار می‌تواند خودآگاهی و اراده را به جهان مادی وارد کند.
علت اینکه در مورد جماد و نبات از واژه روح استفاده نکردم به این علت است که خودآگاهی و اراده ماهیتشان با شعور فرق می‌کند.
از دیدگاه حقیر، شعور دیجیتال، اما خودآگاهی و اراده آنالوگ میباشند.
شعورِ جماد و نبات، فقط برای درک قوانین و پیروی از آنها کاربرد دارد و در یک کانال جبری پیش می‌رود. (مانند یک نرم‌افزار کامپیوتری)
اما ارتباط روح انسان و حیوان با مغز این موجودات، باعث تبلور خودآگاهی و اراده در جهان مادی ایشان می‌شود. که قطعاً آنالوگ است.

سلام جناب آقای استورا

پس با این اوصاف نباید به جمادات لقب شعور داد . چون اگر اشتباه نکنم این واژه فقط برای موجودات ذی شعور یعنی آنها که دارای روح و درک و احساس هستند بکار میرود.

درست هست که این موجودات نیاز به خروجی و ابزار مخصوص آن ندارند ولی اگر برایشان درکی در کار باشد که باعث شده مورد خطاب و گفتگو با خداوند قرار بگیرند قطعا نیاز به ورودی و ابزار آن دارند. البته این فقط یک احتمال هست. و در هر صورت قول الهی در ایجاد و نظم آفرینش موثر هست

سلام.
برادرم، جناب امین

.امین.;398758 نوشت:
پس با این اوصاف نباید به جمادات لقب شعور داد . چون اگر اشتباه نکنم این واژه فقط برای موجودات ذی شعور یعنی آنها که دارای روح و درک و احساس هستند بکار میرود.

اتفاقاً چیزی که بنده عرض کردم خلاف این بود.
جماد و نبات از دیدگاه حقیر با شعورند. اما بیان کردم به آن شعور، روح نمیگویم. چون روح را تبیین کننده اراده و خودآگاهی به موجودات میدانم که جماد و نبات فاقد ایندو هستند و صرفاً با شعورند.

سلام.
برادرم، جناب ابوالفضل.

ابوالفضل;389178 نوشت:
حیوان هم نفس میکشد..سیستم ایمنی دارد که با میکرب ها مبارزه میکنه..
اگه چنتا ضربه ای به سرش بزنی میوفته زمین و میمیره
چه چیزی این حیوان رو زنده نگه داشته بود تا اون لحظه که دیگه هرکاری کنیم زنده نمیشه؟
( در انسان میگیم که روحش از بدن خارج میشه)

نظر شخصی حقیر در مورد جمله قرمز رنگتان:

روح انسان و حیوان، عامل حیات ایشان نیست. بلکه عامل ظهور اراده و خودآگاهی در نهاد آنها است.
شما اگر در مراحل شکل گیری و تکامل جنین تأمل کنید با موجودی زنده روبرو خواهید بود حتی قبل از آنکه روح با مغز مرتبط شود.

همچنانکه عامل مرگ و پایان حیات ایشان، قطع ارتباط روح با مغز نیست. بلکه هنگامی که حیات پایان یافت و ابزار مغز معدوم گشت، آنگاه آن ارتباط نیز گسسته می‌گردد.

استوار;400986 نوشت:
روح انسان و حیوان، عامل حیات ایشان نیست. بلکه عامل ظهور اراده و خودآگاهی در نهاد آنها است.
شما اگر در مراحل شکل گیری و تکامل جنین تأمل کنید با موجودی زنده روبرو خواهید بود حتی قبل از آنکه روح با مغز مرتبط شود.

همچنانکه عامل مرگ و پایان حیات ایشان، قطع ارتباط روح با مغز نیست. بلکه هنگامی که حیات پایان یافت و ابزار مغز معدوم گشت، آنگاه آن ارتباط نیز گسسته می‌گردد.

سلام

اگر اشتباه نکنم شما مغزو عامل حیات و روح رو عامل شعور و اگاهی دونستید
اینجا سوالی برایم مطرح شد
کسانی که به هر دلیل شعور و اگاهیشون کاهش پیدا می کنه چه مادر زادی و چه
بعدا توسط ضربه
انچه ظاهرا از نظر پزشکی مشاهده میشه اختلال در عملکرد مغز است
در حالی که طبق گفته شما باید اختلال در عملکرد روح باشد

با تشکر

سلام.
خواهرم، سرکار بی نظیر

بی نظیر;401074 نوشت:
سلام

اگر اشتباه نکنم شما مغزو عامل حیات و روح رو عامل شعور و اگاهی دونستید
اینجا سوالی برایم مطرح شد
کسانی که به هر دلیل شعور و اگاهیشون کاهش پیدا می کنه چه مادر زادی و چه
بعدا توسط ضربه
انچه ظاهرا از نظر پزشکی مشاهده میشه اختلال در عملکرد مغز است
در حالی که طبق گفته شما باید اختلال در عملکرد روح باشد

با تشکر

ببینید، از نظر حقیر قبل از شکل گیری اولین عضو بدن یا همان مغز (که از روز هشتم و پس از چسبیدن جنین به دیواره رحم شروع میشود) حیات وجود دارد.
اسپرم و تخمک هر دو دارای حیات و شعور میباشند قبل از آنکه مغزی بوجود آمده باشد.
پس از شکل گیری مغز و ارتباط روح با آن، زمینه برای تبلور اراده و خودآگاهی روح در جسم مادی فراهم میگردد.
هنگامی که مغز از نظر فیزیولوژیکی دچار نقص باشد، عملکرد آن نیز مختل خواهد شد.
در این هنگام، ابزار روح دچار مشکل شده. که از نظر پزشکی مشخص و تعیین میگردد و این ارتباط روح با مغز را دچار اختلال میکند.
قبلا بیان شد از آنجا که در پروسه تفکر و تصمیم گیری و انتخاب، با سرعتهای بسیار بالایی در پردازش و انتقال اطلاعات روبرو هستیم، باید پذیرفت که در یک طرف قضیه روح غیر مادی و در طرف دیگر ابزار مادی مغز وجود دارد.
اختلالات مغزی، تعامل روح با جسم مادی را نیز دچار اختلال میکند.

http://www.askdin.com/thread30669.html
جمع بندی _1
چطور میگیم حیوان روح نداره؟

پاسخ :
در ابتدا باید گفت :
فلاسفه نفس را به سه قسم: نباتی، حیوانی و انسانی تقسیم کرده و گفته اند: از ویژگی های نفس نباتی، تغذیه و رشد و تولید مثل است. هر گیاهی در ابتدا از گیاه دیگری به وجود می آید (تولد) و سپس رشد و نمو می کند و سرانجام منشأ تولید گیاهان هم نوع خود می گردد.
ویژگی نفس حیوانی ادراک جزئیات و حرکت ارادی است. ویژگی نفس انسانی نیز دارا بودن دوقوه عاقله و عامله است.
قوّه عاقله مُدْرِک کلیات و قوة عامله عضلات را بر اساس رأی صادر شده از عقل عملی، به حرکت در می آورد.
انواع نفوس نباتی و حیوانی و انسانی از حیث درجات کمال وجودی در یک مرتبه قرار ندارند، مثلاً بین خزه و درخت نخل از حیث مرتبه وجودی، تفاوت فراوانی هست، از همین رو درخت نخل منشأ آثار وجودی بیشتر و متنوع تری می گردد.
در حیوانات بین کرمی که تنها قوه لامسه دارد، با حیواناتی که دارای تمام قوای حیوانی در حدّ کامل تر می باشند، اختلاف شدیدی وجود دارد.
بنابراین حیوانات نیز دارای نفس و روح هستند. روح و نفس حیوانی دارای قوایی هستند که به دو دسته کلّی تقسیم می شود: قوای محرکه یا تحریکی، قوای مدرکه یا ادراکی.
قوای تحریکی و ادراکی نیز دارای تقسیمات فرعی دیگری هستند.
گروهی از حکما بر این باورند که نفس حیوانی جز مجموع این قوا نیست، ولی جمعی دیگر معتقدند که حقیقت نفس حیوانی، قوّه وهْمیه است و سایر قوا در خدمت آن می باشند.(1)
مرحوم علامه طباطبایی می فرماید که حیوانات همانند انسان دارای افکار و اندیشه های فردی و اجتماعی وعاطفه و احساسات هستند. دشمنی و دوستی را می فهمند. ملاک تکلیف و مسئولیت یعنی قوّهء انتخاب , و قدرت اختیار در حیوانات امری قطعی است، اگر چه از میزان و حدود آن اطلاع دقیقی نداریم .
آن مفسر کبیر در تفسیرالمیزان می فرماید:
"مطالعه و دقت در مراحل زندگی حیوانات این حقیقت را روشن می کند که آن ها هم مانند انسان ها دارای افکار و اندیشه های فردی و اجتماعی هستند .در راستای تأمین نیازمندهای خود با آگاهی لازم اقدام می نمایند . همین آگاهی است که آن ها را به جلب منفعت و دفع ضرر راهنمایی می سازد.
دانشمندانی که درباره زندگی حیوانات تحقیق کرده اند, آثار بسیار شگفتی از زندگی اجتماعی در آن ها کشف کرده اند. کارهای حیوانات بر همین تفکرات استوار است .آن ها را به بعضی از امور بر می انگیزاند و از یک سلسله کارها باز می دارد. گویی اعمال نیک و بد را می فهمند. می بینیم که حیوانات عاطفه دارند و دشمنی و دوستی را می فهمند . این موضوع در اعتقاد به حسن و قبح مؤثر است. بذل عواطف در حیات أخروی انسان نیز اثر دارد و ملاک حساب و کتاب به شمار می رود . این گونه امور حشر حیوان را روشن و منطقی می سازد. ظلم وعدالت و زشتی و خوبی در حیوان، برخاسته از فطرت طبیعی و آیین تکوین الهی است. بنابراین اگر عمیقاً مطالعه شود، انسان می فهمد حیوانات نیز به گونة ضعیف از نعمت اختیار بهره مند می باشند .در بسیاری از حیوانات علائم تردید را مشاهد می کنیم".(2)
نتیجة بحث؛ حیوانات همانند انسان دارای روح هستند که از ویژگی های آن، قوة درک و شعور، قدرت انتخاب و اختیار و احساسات و عواطف است.بنابراین هنگام مرگ روح آنها نیز مانند انسان از بدن جدا خواهد شد ( تعبیر بهتر و صحیح تر آن قطع تعلق روح از بدن می باشد ) در نتیجه آن حیوانات را سر پا نگاه داشته روح اوست وبه هنگام مرگ نیز در پی زحاق روح او می میرد .

پی نوشت ها:
1. استاد مصباح،شرح اسفار اربعه، ،نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی . قم 1378 ش . ج 8، ص 257.
2. محمد باقر شریعتی، معاد در نگاه عقل و دین، نشر مرکز مطالعات . ص 375ـ 374 .

http://www.askdin.com/thread30669.html
جمع بندی _2
چطور میگیم حیوان روح نداره؟

پاسخ :
در ابتدا باید اشاره شود که آن حیوان را روح او نگاه داشته بوده است ودر پی ضربه شرایطی در آن بوجود آمده که روح او درآن اثر نتواند . در تبیین مسله باید گفت :
باید اذعان داشت كه روح بر موجودی اطلاق می‏شود كه علاوه برداشتن حیات، دارای شعور و اراده باشد. بر این اساس، بر موجودات فاقد شعور روح اطلاق نمی‏گردد. این مطلب را می‏توانیم با آنچه از عرف می‏فهمیم نیز تایید كنیم. ما روح را در موردی به كار می‏بریم كه منشا حیات و شعور باشد. بنابراین، اگر كسی بگوید معنای روح یعنی مخلوقات شعورمندی كه از سنخ مادیات نیستند، گزاف نگفته است. (1)فلاسفه نفس را به سه قسم: نباتی، حیوانی و انسانی تقسیم کرده و گفته اند: از ویژگی های نفس نباتی، تغذیه و رشد و تولید مثل است. هر گیاهی در ابتدا از گیاه دیگری به وجود می آید (تولد) و سپس رشد و نمو می کند و سرانجام منشأ تولید گیاهان هم نوع خود می گردد.
ویژگی نفس حیوانی ادراک جزئیات و حرکت ارادی است. ویژگی نفس انسانی نیز دارا بودن دوقوه عاقله و عامله است.(2)
ثانیا، حیوانات دارای شعور و اراده‏اند چنین شعور و اراده‏ای همان اعمال غریزی آنان است. مطالعه در برخی از حالات و اعمال حیوانات نشان می‏دهد، برخی از حیوانات اراده و شعوری برتر از آن چه در غریزه‏شان وجود دارد، برخوردارند . دارا بودن همین شعور و اراده در حیوانات می‏تواند مستمسك داشتن روح برای این دسته از حیوانات باشد گرچه اگر حیوانات دارای روح باشند به یقین روح آنان با روح انسان از یك سنخ نبوده و نیست. (3)
ثالثا، بر اساس دلیل‏های متقن فلسفی و عقلی با توجه به شعور و اراده، روح مجرد و غیر مادی است. در واقع به دلیل فعالیت‏های خاص روح نمی‏توان آن را موجودی مادی قلمداد كرد. (4)
رابعا، تمام عوالم هستی مخلوق خداوند و از این رو به ذات حق منتسب اند; ولی در قرآن از انتساب روح انسانی به روح خدا به طور ویژه سخن رفته است.(5) پس به فرض روح داشتن حیوانات روح آنها در حد روح انسان که می تواند مدرک کلیات باشد ومانند آن نیست چه این که انواع نفوس نباتی و حیوانی و انسانی از حیث درجات کمال وجودی در یک مرتبه قرار ندارند، مثلاً بین خزه و درخت نخل از حیث مرتبه وجودی، تفاوت فراوانی هست، از همین رو درخت نخل منشأ آثار وجودی بیشتر و متنوع تری می گردد.
در حیوانات بین کرمی که تنها قوه لامسه دارد، با حیواناتی که دارای تمام قوای حیوانی در حدّ کامل تر می باشند، اختلاف شدیدی وجود دارد.
بنابراین حیوانات نیز دارای نفس و روح هستند. روح و نفس حیوانی دارای قوایی هستند که به دو دسته کلّی تقسیم می شود: قوای محرکه یا تحریکی، قوای مدرکه یا ادراکی.
قوای تحریکی و ادراکی نیز دارای تقسیمات فرعی دیگری هستند. (6)

پی‏نوشت­ها:
1. ر. ك:مصباح یزدی، معارف قرآن، محمدتقی نشر موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی قم 1387 ش، ج 1، ص 355- 356.
2. ملا صدرا اسفار اربعه، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت بی تا ج 8، ص 257.
3.. محمدشجاعی، معاد یا بازگشت‏به سوی خدا، نشر امیر کبیر تهران 1367 ج 1، ص 52- 64.
4. همان، ص 178- 192.
5. حجر (15): 29.
6. محمد باقر شریعتی، معاد در نگاه عقل و دین، نشر بوستان کتاب قم 1375 ش ص 375ـ 374 .

http://www.askdin.com/thread30669-6.html
جمع بندی _3
چطور میگیم حیوان روح نداره؟

پاسخ :
منطقی ها می گویند انسان به طور عام حیوان است! این مثال راز و رمز خاص به خود را دارد یعنی با دیگر حیوانات از بسیاری جهات تفاوتی ندارد، می خورد، می خوابد،دارای قوه شهوانی است، تولید نسل می کند و ...
با این حال همین حیوان با دیگر حیوانات تفاوتی اساسی دارد واساس این تفاوت، مربوط به نفس ناطقه است. یعنی نفسی که به دلیل داشتن ویژگی های خاص به خود از دیگر موجودات خصوصا حیوانات ممتاز می کند. انسان حیوان است اما حیوان ناطق. حیوانی همراه با شعور و ادراک که دارای قوه عاقله است اگر چه در داشتن روح که منشأ حیات اوست، با حیوان مساوی است.
پس اگر کسی بگوید حیوان روح ندارد، به طور حتم مقصودش روح انسانی است که دارای تعریف خاص به خود است و خدای متعال آن را به طور مستقیم به خود مستند کرده است. نه آن که حیوان روحی که منشأ حرکت در اوست را ندارد که چنین ادعایی از اصل باطل است.
همه جنبدگان عالم خلقت دارای روح هستند که آن ها را به حرکت وا می دارد ، از دشمن می هراساند، وقتی تشنه یا گرسنه اند، در طلب آب و غذا روانه می کند و..و اگر دچار صدمه جدی شدند، آن روح به مثل جدایی اش از جسم انسان که به دلیل صدمات وارده قابلیت زندگی مادی را از دست می دهد،جسم حیوان را تنها می گذارد و در ظاهر هیچ تفاوتی میان روح حیوانی و انسانی مشاهده نمی شود.
البته چنین داشتن چنین روحی مستلزم ادراکی و شعوری چون فهم انسانی نیست. که تفاوت از زمین تا آسمان است.
به توضیحی که در ادامه می آید توجه کنیم:
فلاسفه نفس را به سه قسم: نباتی، حیوانی و انسانی تقسیم کرده و گفته اند: از ویژگی های نفس نباتی، تغذیه و رشد و تولید مثل است. هر گیاهی در ابتدا از گیاه دیگری به وجود می آید (تولد) و سپس رشد و نمو می کند و سرانجام منشأ تولید گیاهان هم نوع خود می گردد.
ویژگی نفس حیوانی ادراک جزئیات و حرکت ارادی است. ویژگی نفس انسانی نیز دارا بودن دوقوه عاقله و عامله است.
قوّه عاقله مُدْرِک کلیات و قوة عامله عضلات را بر اساس رأی صادر شده از عقل عملی، به حرکت در می آورد.
انواع نفوس نباتی و حیوانی و انسانی از حیث درجات کمال وجودی در یک مرتبه قرار ندارند، مثلاً بین خزه و درخت نخل از حیث مرتبه وجودی، تفاوت فراوانی هست، از همین رو درخت نخل منشأ آثار وجودی بیشتر و متنوع تری می گردد.
در حیوانات هم بین کرمی که تنها قوه لامسه دارد، با حیواناتی که دارای تمام قوای حیوانی در حدّ کامل تر می باشند، اختلاف شدیدی وجود دارد. اما در هر حال حیوانات نیز دارای نفس و روح هستند. روح و نفس حیوانی دارای قوایی هستند که به دو دسته کلّی تقسیم می شود: قوای محرکه یا تحریکی، قوای مدرکه یا ادراکی.
قوای تحریکی و ادراکی نیز دارای تقسیمات فرعی دیگری هستند.
گروهی از حکما بر این باورند که نفس حیوانی جز مجموع این قوا نیست، ولی جمعی دیگر معتقدند که حقیقت نفس حیوانی، قوّه وهْمیه است و سایر قوا در خدمت آن می باشند.(1)
علامه طباطبایی معتقد است که حیوانات همانند انسان دارای افکار و اندیشه های فردی و اجتماعی و عاطفه و احساسات هستند. دشمنی و دوستی را می فهمند. ملاک تکلیف و مسئولیت یعنی قوّهء انتخاب , و قدرت اختیار در حیوانات امری قطعی است، اگر چه از میزان و حدود آن اطلاع دقیقی نداریم .
ایشان در تفسیر المیزان نوشته است:
حيوانات نيز مانند آدميان تا اندازه‏اى از موهبت اختيار بهره دارند، البته نه به آن قوت و شدتى كه در انسان هاى متوسط هست. شاهد روشن اين مدعا اين است كه ما به چشم خود بسيارى از حيوانات و مخصوصا حيوانات اهلى را مى‏بينيم كه در بعضى از موارد كه عمل مقرون با موانع است. حيوان از خود حركاتى نشان مى‏دهد كه آدمى مى‏فهمد اين حيوان در انجام عمل مردد است، و در بعضى از موارد مى‏بينيم كه به ملاحظه نهى صاحبش و از ترس شكنجه‏اش يا به خاطر تربيتى كه يافته از انجام عملى خوددارى مى‏كند.
اين ها همه دليل بر اين است كه در نفوس حيوانات هم حقيقتى به نام اختيار و استعداد حكم كردن به سزاوار و غير سزاوار، هست. او نيز مى‏تواند يك جا حكم كند به لزوم فعل و جايى ديگر حكم كند به وجوب ترك، ملاك اختيار هم همين است، و لو اينكه اين صلاحيت بسيار ضعيف‏تر از آن مقدارى باشد كه ما آدميان در خود سراغ داريم.
وقتى صحيح باشد كه بگوييم حيوانات هم تا اندازه‏اى خالى از معناى اختيار نيستند و آن ها هم از اين موهبت سهمى دارند، هر چه هم ضعيف باشد، چرا صحيح نباشد احتمال دهيم كه خدا حد متوسط از همان اختيار ضعيف را ملاك تكاليف مخصوصى قرار دهد كه مناسب با افق فهم آنان باشد، و ما از آن اطلاعى نداشته باشيم و يا از راه ديگرى با آن ها معامله مختار بكند و ما به آن معرفت نداشته باشيم؟ خلاصه راهى باشد كه از آن راه پاداش دادن به حيوان مطيع و مؤاخذه و انتقام از حيوان سركش، صحيح باشد و جز خدا كسى را بر آن راه آگاهى نباشد؟ (2)
حیوانات همانند انسان دارای روح هستند که از ویژگی های آن،حد اقل در برخي از موجودات قوه درک و شعور، قدرت انتخاب و اختیار و احساسات و عواطف است. بنابراین، هنگام مرگ روح آن ها نیز مانند انسان از بدن جدا خواهد شد ( تعبیر بهتر و صحیح تر آن، قطع تعلق روح از بدن می باشد).

پی نوشت ها:
1. محمد تقی مصباح یزدی، شرح اسفار اربعه ملاصدرا، ج 8، ص 257.
2. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر الميزان، نشر جامعه مدرسین . قم 1378 ش ج 7 ،ص 114

موضوع قفل شده است