جمع بندی آیا اینکه اقوام بسیاری از داشتن پیامبر محروم بودند نشان دهنده ی نقض ضرورت وجود نبی نیست؟

تب‌های اولیه

104 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حاج سید مهندس دکتر;391579 نوشت:
به نظرم از نفی نسبی و جزئی ضرورت، نتیجه میشود آن ضرورت کلی نیست. مفهومی به نام "ضرورت" اگر کلی نباشد، اساساً بی معناست.

سلام
اگر مبنای ضرورت حصول استعداد باشد گستره اش را همان گستره استعداد حاصل تعیین می کند
والله الموفق

سلام.
برادر بزرگوار، جناب حامد

حامد;391783 نوشت:
سلام
اگر مبنای ضرورت حصول استعداد باشد گستره اش را همان گستره استعداد حاصل تعیین می کند
والله الموفق

بر اساس فرمایش شما، میتوان گفت به محض فراهم گشتن استعداد، ظهور نبی ضروری میشود.
و این منطبق بر فرمایش کارشناس محترم جناب رئوف میباشد که ضرورت ارسال پیامبر، یک ضرورت نوعی است.

درست است؟

حاج سید مهندس دکتر;391803 نوشت:
بر اساس فرمایش شما، میتوان گفت به محض فراهم گشتن استعداد، ظهور نبی ضروری میشود.
و این منطبق بر فرمایش کارشناس محترم جناب رئوف میباشد که ضرورت ارسال پیامبر، یک ضرورت نوعی است.

درست است؟


سلام
وقتی بنابر تعیین حدود جغرافیایی است ضرورت نوعی مشکل ما رو حل نمیکنه
چون مفهومش اینه که پیامبر یا منذر باید همیشه و برای همه جهان باشه ولو بخاطر یک نفر مستعد در شمیرانات
این مشکل ما رو حل نمیکنه
والله الموفق

hoorshid;391778 نوشت:
(نبود مدرک برای وجود انبیا در بعضی مناطق نشان دهنده ی نبود انها نیست.تاریخ با کشف اثار باستانی نتایجی به دست میاره که گاها با نتایج قبلی در تضاد است و اون رو نقض میکند.مثل کشف شهر ارت که نظریات مبنی بر اغاز تمد بشر از بین النحرین رو نقض کرد...)البته هنوز سوالاتی دارم که میپرسم تا ببینم جواب ایشون چیست.

با سلام. نیازی به این همه کار سخت و کشف آثار باستانی نیست. همین الان در روی کره زمین انسانهایی وجود دارند که نه تنها از ابتدایی ترین وسایل ارتباط جمعی محرومند که حتی راه عبور و مرور به روستای آنان آنقدر سخت است که مواد غذایی هم به سختی به آنجا می رود چه رسد به دین. اگر کمی تلاش کنید و خود را به آنجا برسانید ( یا از فرهنگ و دین رایج در آن قوم اطلاع پیدا کنید ) می بینید در بسیاری از آن اقوام اعتقاد به خدا وجود ندارد یا بت پرستی رواج دارد. انسان هایی بسیاری هم هر روز در این اقوام به دنیا می آیند و از دنیا می روند. آیا این نمی توان اثباتی برای عدم رسیدن دین به برخی انسان ها باشد؟
hoorshid;391778 نوشت:
من هنوز متوجه نشدم ایینی که اساس ان شرک است چه طور هدفش با دینی که نتیجه ی شرک رو ذلت ابدی میداند و مانع جدی قرب الی الله یکی است و هردو پیروانشون رو به یک مقصد میرسانند!!!مسئله هم فقط محدود به این نیست.در بخش اجرا جدیتر هم میشود.مثلا یکی حکم قصاص رو عین عدالت و دلیل حفظ حیات میداند دیگری اون رو نقض حقوق بشر!!در حوزه حکومتی و...هم همینطور...اصلا دیدگاه این تفکرها نسبت به مصادیق عدالت ضد هم است!!!...چه طور هر دو هم زمان درستند!؟

ببینید بنده نگفتم حتما به مقصد می رسند. عرض کردم هدفشان یکی است. معنویت. یکی با خداپرستی و یکی بدون خداپرستی. اصولا انسان کمال طلب است و به دنبال رسیدن به یک منبع عظیم و جاودان. همین انسان در طول تاریخ و در اقوام مختلف سعی کرده که با روش های مختلف خود را به این مقصود برساند. حال تا چه حد موفق بوده جای بحث و بررسی بیشتر است. می توان میزان موفقیت ادیان را ( الهی و غیر الهی ) در رسانیدن پیروانشان به مقصود اصلی اندازه گیری کرد. مسلما شما ادعا ندارید که دین اسلام با قوانین و احکامش توانسته پیروانش را به قرب الی الله برساند. شاید تعداد کسانی که تا حدودی موفق به این امر و اتصال به آن منبع عظیم شده اند یک در میلیون یا میلیارد باشد. مهم این است که این اتصال به منبع عظیم را ذات ادیان بدانیم. حالا یکی اسم آن منبع عظیم را خدا می گذارد. یکی واجب الوجود یکی بودهی یکی نیروانا یکی .... و یکی هم الله. یکی دینش منجر به شکل گیری شریعت می شود به اقتضای نیاز قومش و یکی نمی شود. اصولا شکل گیری ادیان نتیجه تلاش بشر در این راه بوده است.
و من الله توفیق

وایسلی گوجا;390521 نوشت:
اون شخصی که این عدد 124,000 پیامبر رو از خودش در آورد اصلا ایده ای نداشته که زمین چقدر قدیمی است و چه تعداد انسان تابحال روی زمین زندگی کردند.

درروايتى از ابوذر مى‏خوانيم كه مى‏گويد : به پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏ و آله‏ و سلّم‏) عرض كردم انبيا چند نفر بودند ؟ فرمود يكصد و بيست و چهار هزار نفر.

گفتيم : رسولان آنها چند نفر بودند ؟ فرمود : سيصد و سيزده نفر ، و بقيه فقط نبى بودند.

عرض كردم : آدم نبى بود ؟ فرمود بله ، خداوند با او سخن گفت و او را با دست خود آفريد ، سپس پيامبر صلى‏الله‏ عليه‏ و آله‏ و سلّم‏) افزود ، اى ابوذر ! چهار نفر از انبياء عرب بودند : هود و صالح و شعيب و پيامبر تو.

گفتم : اى رسول خدا ! خداوند چند كتاب نازل فرمود ؟ فرمود : صد و چهار كتاب ، ده كتاب بر آدم پنجاه كتاب بر شيث و بر اخنوخ كه ادريس است سى كتاب ، و او نخستين كسى است كه با قلم نوشت و بر ابراهيم ده كتاب و نيز تورات و انجيل و زبور و فرقان را ( بر موسى و مسيح و داود و پيامبر اسلام نازل كرد ) .

تعبير به الصحف الاولى در مورد كتابهاى ابراهيم و موسى در برابر صحف اخير است كه بر حضرت مسيح و پيغمبر اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) نازل شده است.

تفسير نمونه ج : 26ص :406

حامد;391819 نوشت:
وقتی بنابر تعیین حدود جغرافیایی است ضرورت نوعی مشکل ما رو حل نمیکنه
چون مفهومش اینه که پیامبر یا منذر باید همیشه و برای همه جهان باشه ولو بخاطر یک نفر مستعد در شمیرانات
این مشکل ما رو حل نمیکنه

سلام و عرض ادب.
درست می‌فرمائید. موافقم

سلام

رئوف;390450 نوشت:
ما تو را به حق به رسالت فرستاديم تا مژده دهی و بيم دهی و هيچ ملتی نيست مگر آنکه به ميانشان بيم دهنده ای بوده است

مطلب بالا درست هست و به نظرم سوال این پست اشتباه هستش. هر قومی یک تذکری به آن ها داده شده و هیچ وقت خداوند بهانه به دست بنده هاش نمیده.سبحان الله
یاعلی:Gol:

سلام

شریعت عقلانی;391856 نوشت:
با سلام. نیازی به این همه کار سخت و کشف آثار باستانی نیست. همین الان در روی کره زمین انسانهایی وجود دارند که نه تنها از ابتدایی ترین وسایل ارتباط جمعی محرومند که حتی راه عبور و مرور به روستای آنان آنقدر سخت است که مواد غذایی هم به سختی به آنجا می رود چه رسد به دین. اگر کمی تلاش کنید و خود را به آنجا برسانید ( یا از فرهنگ و دین رایج در آن قوم اطلاع پیدا کنید ) می بینید در بسیاری از آن اقوام اعتقاد به خدا وجود ندارد یا بت پرستی رواج دارد. انسان هایی بسیاری هم هر روز در این اقوام به دنیا می آیند و از دنیا می روند. آیا این نمی توان اثباتی برای عدم رسیدن دین به برخی انسان ها باشد؟

خب این نکته رو که من خودم اولین بار (و در همین تاپیک ) مطرح کردم!!!!...جناب رئوف هم پاسخ دادند که در پست قبل به پاسخ ایشون اشاره شد...
شریعت عقلانی;391856 نوشت:
ببینید بنده نگفتم حتما به مقصد می رسند. عرض کردم هدفشان یکی است. معنویت. یکی با خداپرستی و یکی بدون خداپرستی. اصولا انسان کمال طلب است و به دنبال رسیدن به یک منبع عظیم و جاودان. همین انسان در طول تاریخ و در اقوام مختلف سعی کرده که با روش های مختلف خود را به این مقصود برساند. حال تا چه حد موفق بوده جای بحث و بررسی بیشتر است. می توان میزان موفقیت ادیان را ( الهی و غیر الهی ) در رسانیدن پیروانشان به مقصود اصلی اندازه گیری کرد. مسلما شما ادعا ندارید که دین اسلام با قوانین و احکامش توانسته پیروانش را به قرب الی الله برساند. شاید تعداد کسانی که تا حدودی موفق به این امر و اتصال به آن منبع عظیم شده اند یک در میلیون یا میلیارد باشد. مهم این است که این اتصال به منبع عظیم را ذات ادیان بدانیم. حالا یکی اسم آن منبع عظیم را خدا می گذارد. یکی واجب الوجود یکی بودهی یکی نیروانا یکی .... و یکی هم الله. یکی دینش منجر به شکل گیری شریعت می شود به اقتضای نیاز قومش و یکی نمی شود. اصولا شکل گیری ادیان نتیجه تلاش بشر در این راه بوده است.
باز هم این جواب من نشد!!شما خودتون گفتید قرب الی الله یعنی کمال یا همون معنویت!...میگویم اساس یک مکتب به اعتقاد مکتب دیگر قرب الی الله که ندارد هیچ!ذلت ابدی و دوری از الله رو هم به عنوان پیامد ان معرفی میکند!!و اختلافات و ضدیت های جدی دیگر....دو عتقاد ضد چه طور هم زمان درستند!؟
در مورد اسلام هم من دقیقا ادعا دارم اسلام پیروان حقیقی خود را به قرب الی الله رسانده و میرساند اما اینکه فردی ادعای مسلمانی میکند و به اسلام عمل نمیکند دیگه به اسلام مربوط نیست!!!...
اسلام قرار است چه کند تا مورد قبول شما شود؟ایجاد جبر؟!...
گرچه باز هم میگویم این بحث از نظر بنده بی نتیجه است چون ریشه ی مشکل جای دیگست!اینها نتایج براهینیست که ما در موردشان اختلاف داریم.نه خود برهان.چرا یک تاپیک باز نمیکنید در همین مورد که درست و حسابی بحث بشه.در مورد ریشه ی دین و فلسفه ی وجود ان.

hoorshid;391781 نوشت:

ممنون از شما
پس همانطور که متوجه شدم در اینجا بحث پاداش و عذاب است نه کمال.
یعنی افرادی که از دین محروم بودند به کمال یکسانی نمیرسند نسبت به کسانی که از دین بهره مند بودند.
خب پس ایاتی که به انها اشاره کردم مثل ان اکرمکم عند الله اتقی کم چه طور معنی میشن؟!وقتی همه امکانات داشتن و رسیدن به کمال یکسان رو ندارند گفتن این جمله و تعیین این ملاک بی معنی نیست؟!
و چون این ملاک در مورد همه ی انسانهاست.پیروان ادیان دیگه به کمالی که پیروان اسلام میتوانند به ان برسند نخواهند رسید درسته؟...باز هم ملاک دچار مشکل میشود.(البته شاید بنده معنی ایه رو درست نمیفهمم)
از طرف دیگه
و یا ایاتی که قبل اشاره کردم مثل انما بغیکم علی انفسکم و.... که کسی رو در کل سیستم خلقت نسبت به دیگری ظالم نمیدانند.یا ایه 15 اسرا که میگوید هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد...وقتی ظلم عده ای مانع از رسیدن حرف انبیا به عده ای از بشریت شده ی حرف تحریف شده انها رو به گوششان رسانده یا مثل ما باعث محرومیت ا داشتن حجت خدا شده و همه ی اینها باعث میشود بی انکه ما خود مقصر باشیم به کمال مطلوب نرسیم . از طرف دیگران به ما ظلم شده و بار گناهان نها رو به دوش میکشیم.غیر از این است؟!
(ایا مسئله رو میشود با ادامه ی سیر کمالی در برزخ حل کرد؟!ایا اعتقاد به ین مسئله درست است و برای همه ی انسانها امکانش هست؟)


با سلام خدمت شما دوست گرامی

- اینکه ارجمندترین شما نزد خداوند با تقواترین است، منافاتی با عرایض بنده ندارد بلکه موید آن است. کرامت و ارزش انسان ها به تلاشی است که انجام می دهد و ان لیس للانسان الا ما سعی (1) و برای انسان جز حاصل تلاش او نیست. اگر فردی مطالبی از حقیقت را یافته و بر آنها استوار و پایبند بوده، دارای ارزش و کرامت است ولی این بدان معنا نیست که لزوما تمام باورهایش نیز صحیح است. یک بودایی مخلص را در نظر بگیرید که به معارفی که شناخته پایبند است و از آنها تخطی نمی کند. چنانچه برخی از بودیان معتقدند، خدایی به عنوان خالق وجود ندارد. حال اخلاص و فداکاری این فرد موجب ارزشمندی و کرامت او می شود ولی بدان معنا نیست که عقایدش صحیح است. باورهای او اشتباه اند هرچند به جهت تلاش و کوشش اش، ماجور و معذور باشد. به عبارت دیگر ماجور بودن لزوما با صحیح بودن ملازمه ندارد. از این روست که ما باید به دنبال دین صحیح باشیم تا علاوه بر تلاش و کوشش و بالطبع ماجور و معذور بودن، به حقیقت نیز برسیم و عمری را با عقائد باطل طی نکنیم.

- در مورد مطلب دوم نیز باید عرض کنم که دو مسئله وجود دارد: 1 اینکه مسئولیت گناه هرکسی با خود اوست و این چنین نیست که جزای گناه فردی را به دیگری بدهند. مطلب دوم آن است که اگر کسی گناه انجام داد و این گناه فردی نبود بلکه گناهی اجتماعی بود. به طور مثال کتاب الهی یا سخنان معصوم را تحریف کرد. یا در کتابی به القای شبهات پرداخت و سعی در گمراهی انسان ها کرد، چنین فردی گناهی اجتماعی مرتکب شده است و جزای او شامل تمام گمراهی هایی است که به سبب عمل او به وجود می آیند. از این رو کسانی که بنیان گذاران فرقه های ضاله هستند، حامل گناهان افراد بسیاری هستند. در بررسی جزای گناهان باید به این مسئله توجه کرد و بین گناه فردی و اجتماعی تفکیک قائل شد.

موفق باشید

1. نجم 39

کسی که چند هزار سال قبل نبوده پس این 124 هزار پیامبر برای کجا بوده اند حتما همه جا اما شاید بعضی شریعتها بیشتر فراموش شده یا منحرف شده باشند .......

سلام خدمت شما

رئوف;392082 نوشت:

- اینکه ارجمندترین شما نزد خداوند با تقواترین است، منافاتی با عرایض بنده ندارد بلکه موید آن است. کرامت و ارزش انسان ها به تلاشی است که انجام می دهد و ان لیس للانسان الا ما سعی (1) و برای انسان جز حاصل تلاش او نیست. اگر فردی مطالبی از حقیقت را یافته و بر آنها استوار و پایبند بوده، دارای ارزش و کرامت است ولی این بدان معنا نیست که لزوما تمام باورهایش نیز صحیح است. یک بودایی مخلص را در نظر بگیرید که به معارفی که شناخته پایبند است و از آنها تخطی نمی کند. چنانچه برخی از بودیان معتقدند، خدایی به عنوان خالق وجود ندارد. حال اخلاص و فداکاری این فرد موجب ارزشمندی و کرامت او می شود ولی بدان معنا نیست که عقایدش صحیح است. باورهای او اشتباه اند هرچند به جهت تلاش و کوشش اش، ماجور و معذور باشد. به عبارت دیگر ماجور بودن لزوما با صحیح بودن ملازمه ندارد. از این روست که ما باید به دنبال دین صحیح باشیم تا علاوه بر تلاش و کوشش و بالطبع ماجور و معذور بودن، به حقیقت نیز برسیم و عمری را با عقائد باطل طی نکنیم.

- در مورد مطلب دوم نیز باید عرض کنم که دو مسئله وجود دارد: 1 اینکه مسئولیت گناه هرکسی با خود اوست و این چنین نیست که جزای گناه فردی را به دیگری بدهند. مطلب دوم آن است که اگر کسی گناه انجام داد و این گناه فردی نبود بلکه گناهی اجتماعی بود. به طور مثال کتاب الهی یا سخنان معصوم را تحریف کرد. یا در کتابی به القای شبهات پرداخت و سعی در گمراهی انسان ها کرد، چنین فردی گناهی اجتماعی مرتکب شده است و جزای او شامل تمام گمراهی هایی است که به سبب عمل او به وجود می آیند. از این رو کسانی که بنیان گذاران فرقه های ضاله هستند، حامل گناهان افراد بسیاری هستند. در بررسی جزای گناهان باید به این مسئله توجه کرد و بین گناه فردی و اجتماعی تفکیک قائل شد


موتاسفانه بنده نتونستم منظور اصلیمو برسونم.
ببینید نتیجه به دوش کشیدن بار گنهان دیگران فقط عذاب یا حتی پاداش نیست.به نظر من محروم شدن از یک کمال که نتیجه ی اعمال دیگران و دخالت در طرح و برنامه الهی است هم همان بار گناه دیگران رو به دوش کشیدن است.این یک مطلب .
دوم اینکه در تعریف عدل برای خداوند میگوییم خداوند هر چیز را سر جای خودش قرار میدهد و در مورد سیر کمالی ما این میشود انکه خداوند امکانات لازم برای رسین به کمال را به هر یک از مخلوقاتش بدهد.که این مقتضی حکمت خداوند نیز هست.ولی اگر بپذیریم که عده ی زیادی از انسانها بدون انکه مقصر باشند از کمال یا بهتر بگویم امکانات رسیدن به یک کمال محروم شدند این با عدل و حکمت خداوند سازگار است؟!...(ممکنه که خدای حکیم کمالی رو برای مخلوق تعیین کنه ولی امکانات رسیدن به ان کمال رو به مخلوقش نده!؟!)
[SPOILER]گاهی گفته میشود این از ملزومات جهان مادی است و کسی که به این افراد ظلم کرده بشرِ مختار است نه خدا.ولی این اصلا قابل پذیرش نیست چون: همان طور که ما در مورد نعم و یا عدل و یا ... عامل اصلی را خدا میدانیم در این مورد هم عامل اصلی خداوند است.خداوند سیستمی ایجاد کرده که چنین نتایجی دارد.اگر این ظلم مربوط به یک دنیا باشد و در جهان دیگر جبران شود قابل قبول است چون در کل سیستم ظلمی رخ نداده و این هم با ایه انما بغیکم علی انفسکم سازگار است ولی در غیر این صورت نه!العیاذ بالله ظلم به خود خالق برمیگردد.... میشد خداوند به شیوه هایی این مسئله را حل کند (مثلا با همان مسئله ی ادامه سیر تکامل در برزخ یا امثال مکر هایی که انجام میدهد مثل حفظ جان عیسی علیه السلام و یا حضرت رسول و یا...) و دلیل دیگر ان هم همان به دوش کشیدن بار گناه یگران است و ایاتی که قبلا اشاره شد.گاهی هم گفته میشود این حد کمال که افراد به ان رسیدند همان میزانی بوده که برای ان خلق شدند یعنی مثلا ان بودایی که حرف اسلام به او نرسیده و از یک کمال بالاتری محروم شده یا اروپای مسیحی امروز یا ما که از حجت خدا محرومیم یا... به کمال پایینتری میرسیم اما این همان کمال مطلوب ماست.ولی این هم قابل پذیرش نیست چون در این صورت باید گفت مثلا امثال خلفا که اسلام رو از مسیر خود منحف کردند کار ی در راستای هدف هستی انجام ندادند و کارشان درست هم بوده چون همان شد که باید میشد![/SPOILER]
و اینکه جزای افرادی که گناه اجتماعی انجام دادند و موجب گمراهی دیگران شدند زیاد است و.... هم دردی از کسی که گمراه شده و از کمال مطلوبش محروم مانده دوا نمیکند!!
در مورد کرامت و ایه محل بحث هم که فرمودید فکر نمیکنم بشه گفت کسی که به کمال بالاتری رسیده از کرامت کمتری برخوردار است نسبت به کسی که بهره کمتر از کمال دارد!
(البته این بحث رو بنده در تاپیک دیگه هم مطرح کدم ولی موتاسفانه نصفه ماند: http://www.askdin.com/thread29752.html)

حامد;391819 نوشت:
وقتی بنابر تعیین حدود جغرافیایی است ضرورت نوعی مشکل ما رو حل نمیکنه
چون مفهومش اینه که پیامبر یا منذر باید همیشه و برای همه جهان باشه ولو بخاطر یک نفر مستعد در شمیرانات
این مشکل ما رو حل نمیکنه

اتفاق مشکل رو حل میکنه.
پذیرش اینکه نبوت برای نوع انسان است حلال است به شرطی که افراد محروم بسیار معدود باشند و البته با توجه به حکمت الهی خسرانی که میبینند جبران شود.با وجود این دو شرط دیگه مشکلی نیست

سلام.

hoorshid;392079 نوشت:
خب این نکته رو که من خودم اولین بار (و در همین تاپیک ) مطرح کردم!!!!...جناب رئوف هم پاسخ دادند که در پست قبل به پاسخ ایشون اشاره شد...

اینطور که من از پست قبلی متوجه شدم هدف از ارسال رسل به کمال رسیدن انسان ها نبوده بلکه صرفا آزمایش آنها و دادن پاداش و یا عذاب متناسب با عملکردشان بوده است. درست است؟
hoorshid;392079 نوشت:
باز هم این جواب من نشد!!شما خودتون گفتید قرب الی الله یعنی کمال یا همون معنویت!...میگویم اساس یک مکتب به اعتقاد مکتب دیگر قرب الی الله که ندارد هیچ!ذلت ابدی و دوری از الله رو هم به عنوان پیامد ان معرفی میکند!!و اختلافات و ضدیت های جدی دیگر....دو عتقاد ضد چه طور هم زمان درستند!؟

مثل این است که بگویید چطور ممکن است در منطقه ای از کره زمین در یک روز تامین دمای استاندارد بدن با پوشیدن لباس بیشتر محقق شود و در منطقه ای با پوشیدن لباس کمتر. اینها که متناقضند!!!
البته کسی هم نگفت همه درست اند. ادیان بر اساس ظرفیت هر قومی پدید آمده اند. هدف خداپرستی نبوده که بگوییم چون یکی خداپرست شد و یکی نشده پس تناقض در هدف وجود دارد. این اختلاف ها در ابزارهای سفر است نه مقصد سفر. مطمئن باشید هیچ دو نفری مسیر سفرشان یکی نیست. حتی دو مسلمان شیعه. بشر بر اساس توانایی ها و سطح درکش از جهان پیرامون ادیان را تشکیل داده است. حالا ممکن است در این ادیان گزاره های نادرست هم وجود داشته باشد. مهم این است که سعی همه انسان ها رسیدن به آن مبدا عظیم هستی است که البته اگر هم محقق نشود بعد از مرگ ظاهرا محقق خواهد شد. چرا که به هر حال :
انا لله و انا الیه راجعون.
و من الله توفیق

hoorshid;392097 نوشت:
موتاسفانه بنده نتونستم منظور اصلیمو برسونم.
ببینید نتیجه به دوش کشیدن بار گنهان دیگران فقط عذاب یا حتی پاداش نیست.به نظر من محروم شدن از یک کمال که نتیجه ی اعمال دیگران و دخالت در طرح و برنامه الهی است هم همان بار گناه دیگران رو به دوش کشیدن است.این یک مطلب .
دوم اینکه در تعریف عدل برای خداوند میگوییم خداوند هر چیز را سر جای خودش قرار میدهد و در مورد سیر کمالی ما این میشود انکه خداوند امکانات لازم برای رسین به کمال را به هر یک از مخلوقاتش بدهد.که این مقتضی حکمت خداوند نیز هست.ولی اگر بپذیریم که عده ی زیادی از انسانها بدون انکه مقصر باشند از کمال یا بهتر بگویم امکانات رسیدن به یک کمال محروم شدند این با عدل و حکمت خداوند سازگار است؟!...(ممکنه که خدای حکیم کمالی رو برای مخلوق تعیین کنه ولی امکانات رسیدن به ان کمال رو به مخلوقش نده!؟!)
و اینکه جزای افرادی که گناه اجتماعی انجام دادند و موجب گمراهی دیگران شدند زیاد است و.... هم دردی از کسی که گمراه شده و از کمال مطلوبش محروم مانده دوا نمیکند!!
در مورد کرامت و ایه محل بحث هم که فرمودید فکر نمیکنم بشه گفت کسی که به کمال بالاتری رسیده از کرامت کمتری برخوردار است نسبت به کسی که بهره کمتر از کمال دارد!

با سلام.
تمام این ایرادات وارد است. ولی راه حل پینهادی شما هم ایراد دارد.
اگر خداوند قرار بود کمبودهای معنوی انسان را در عالم بزرخ جبران کند. خوب دیگه ارسال رسل از ضرورت می افته. چون بالاخره یک دنیای دیگه ای هست که انسان به کمال مطلوب برسه. اصلا چه کاریه که خدا نبی بفرسته. تمام انسان ها را به تمام کمبود هایشان در دنیا همین طور بگذاره و در برزخ به کمال مطلوب برسونه.
ایراد دوم این است که باید به طور مشخص بفرمایید چگونه در عالم برزخ انسان به کمال مطلوب خواهد رسید؟ با اختیار و اعمال و رفتارش؟ مگر آنجا هنوز هم تکلیف و اختیار و .... وجود دارد؟
hoorshid;392206 نوشت:
اتفاق مشکل رو حل میکنه.
پذیرش اینکه نبوت برای نوع انسان است حلال است به شرطی که افراد محروم بسیار معدود باشند و البته با توجه به حکمت الهی خسرانی که میبینند جبران شود.با وجود این دو شرط دیگه مشکلی نیست

باز هم عرض می کند اگر بنا بر جبران باشد دیگه ضرورت ارسال رسل از میان می رود.
در ضمن تعداد افراد محروم ظاهرا بسیار بیشتر از غیرمحرومان است.
پاسخی که در پست قبل به شما دادم مشکل را حل می کند. بشری بودن تمام ادیان چه الهی و چه غیرالهی. جبران کمبود ها هم با معاد روحانی و پیوستن تمام انسان به ذاتی که ازآن بوجود امده اند. ( همان انا لله و انا الیه راجعون )
و من الله توفیق

hoorshid;389280 نوشت:
اینکه اقوام بسیاری از داشتن نبی محروم بودند نشان دهنده ی نقض ضرورت وجود نبی نیست؟

سلام

ببخشید من پستها رو نخوندم چون طولانیه و نمی دونم به موضوعی که می خوام اشاره کنم کسی اشاره کرده یانه

دوست گرامی مگر شما قران و قبول ندارین که گفته ما برای هرامتی یک پیامیر فرستاده ایم

بر چه مبنایی می گویید امتهای بسیاری بوده که پیامبر یا نبی نداشته اند ؟

hoorshid;392206 نوشت:
اتفاق مشکل رو حل میکنه.
پذیرش اینکه نبوت برای نوع انسان است حلال است به شرطی که افراد محروم بسیار معدود باشند و البته با توجه به حکمت الهی خسرانی که میبینند جبران شود.با وجود این دو شرط دیگه مشکلی نیست

سلام
این دو شرط محققه ؟
1400 سال پیامبری نیومده ( از لحاظ زمانی ) اسلام هم که مطمئنا به همه جا نرسیده و حتی در قرن 21 شاید بسیاری ( به لحاظ عددی نه به مقیاس ) اسم اسلام رو هم نشنیده باشند
بعد اگر صد نفر مستعد محروم بشوند با 100 هزار نفر چه فرقی داره ؟ مشکل کجاست که در اولی مجازه و در دومی نه ؟
والله الموفق

شریعت عقلانی;392267 نوشت:
اینطور که من از پست قبلی متوجه شدم هدف از ارسال رسل به کمال رسیدن انسان ها نبوده بلکه صرفا آزمایش آنها و دادن پاداش و یا عذاب متناسب با عملکردشان بوده است. درست است؟
خب راستش من اصلا متوجه نمیشم چه طور اینو نتیجه گرفتید.دلایل ضرورت نبوت نياز به قانون و عجز بشر از قانون‏گذاري و نياز بشر به تكامل و سعادت با عجز از استقلال در آن گفته میشه.در این لینک توضیح داده شده : http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=Nzk0-pV5TELuSes4%3d میتونید مطالعه کنید.
شریعت عقلانی;392267 نوشت:
مثل این است که بگویید چطور ممکن است در منطقه ای از کره زمین در یک روز تامین دمای استاندارد بدن با پوشیدن لباس بیشتر محقق شود و در منطقه ای با پوشیدن لباس کمتر. اینها که متناقضند!!!
البته کسی هم نگفت همه درست اند. ادیان بر اساس ظرفیت هر قومی پدید آمده اند. هدف خداپرستی نبوده که بگوییم چون یکی خداپرست شد و یکی نشده پس تناقض در هدف وجود دارد. این اختلاف ها در ابزارهای سفر است نه مقصد سفر. مطمئن باشید هیچ دو نفری مسیر سفرشان یکی نیست. حتی دو مسلمان شیعه. بشر بر اساس توانایی ها و سطح درکش از جهان پیرامون ادیان را تشکیل داده است. حالا ممکن است در این ادیان گزاره های نادرست هم وجود داشته باشد. مهم این است که سعی همه انسان ها رسیدن به آن مبدا عظیم هستی است که البته اگر هم محقق نشود بعد از مرگ ظاهرا محقق خواهد شد. چرا که به هر حال :
انا لله و انا الیه راجعون.
شریعت بزرگوار نمیدونم چه طور توضیح بم ولی تا به حال هر چه در این مورد گفتم محتوی یکسانی داشتند.اولا خداوند میفرماید: [=arial narrow]وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ . همین تضاد واضح و اشکار رو نشان میدهد و هدف ما رو.
دوم : مگه بنده در پست قبل گفتم پرستش؟من همان حرف شما رو زدم!گفتید هدف قرب الی الله است بنده گفتم
میگویم اساسِ یک مکتب به اعتقاد مکتب دیگر قرب الی الله که ندارد هیچ!ذلت ابدی و دوری از الله رو هم به عنوان پیامد ان معرفی میکند!!!!
ببینید باز میگویید وجود گزاره نادرست در ادیان...که بر میگردد به همان اختلاف ما!...که بنده مدام روی ان تاکیید میکنم.ما داریم روی یک نتیجه بحث میکنیم به جای بحث روی یک برهان!!!...بشری بون دین و الهی بودن ان اختلاف اصلیست!...بحث اصلی انجاست!
باز هم هر طور مایلید!

شریعت عقلانی;392287 نوشت:
تمام این ایرادات وارد است. ولی راه حل پینهادی شما هم ایراد دارد.
اگر خداوند قرار بود کمبودهای معنوی انسان را در عالم بزرخ جبران کند. خوب دیگه ارسال رسل از ضرورت می افته. چون بالاخره یک دنیای دیگه ای هست که انسان به کمال مطلوب برسه. اصلا چه کاریه که خدا نبی بفرسته. تمام انسان ها را به تمام کمبود هایشان در دنیا همین طور بگذاره و در برزخ به کمال مطلوب برسونه.
ایراد دوم این است که باید به طور مشخص بفرمایید چگونه در عالم برزخ انسان به کمال مطلوب خواهد رسید؟ با اختیار و اعمال و رفتارش؟ مگر آنجا هنوز هم تکلیف و اختیار و .... وجود دارد؟

نمیشود گفت این یک راه حل است!فقط چیزی رو که در بعضی احادیث شنیده بودم یا خوانده بودم رو مطرح کردم.اگر مطمئن بودم که دیگه پرسیدن نداشت منتظرم کارشناس در این مورد پاسخ بدن ببینم درست هست یا نه.
اما پاسخ ایرادات شما:
ان طور که من فهمیدم بعد از مرگ دیگه جایی برای امتحان و... نیست.و این فرق دنیا و برزخ است و سیر کمالی اگر درست باشه در این مورد ، متناسب با اعمال ما در دنیاست.(نه با ازمایش و اختیار و ...) مثلا این مورد رو ببینید: http://portal.esra.ir/Pages/index.aspx?admin=1&skinid=66&Command=Vmlld1F1ZXN0aW9uJjIxNQ%3d%3d-vUMHQmpV1%2bY%3d&Argument=IyMjQ29udGVudCMjIw%3d%3d-NXnF4ID5GRE%3d البته این فقط در مورد شیعیان منحصر شده. من نمیدونم در مورد همه ی انسانها همین طور هست یا نه...
البته در این لینک http://islamquest.net/fa/archive/question/6124 توضیحات بیشتری داده شده که در اون نیاز به زندگی در دنیا پیش از برزخ تا حدودی بحث شده.

شریعت عقلانی;392287 نوشت:
پاسخی که در پست قبل به شما دادم مشکل را حل می کند. بشری بودن تمام ادیان چه الهی و چه غیرالهی. جبران کمبود ها هم با معاد روحانی و پیوستن تمام انسان به ذاتی که ازآن بوجود امده اند. ( همان انا لله و انا الیه راجعون )

بنده این رو بخوام بپذیرم به هیچ دینی کوچکترین اعتمادی نمیکنم و هیچ کدام رو در هیچ سطحی نمیپذریم...!پذیرش عقیده شما برای من برابر است با تبدیل شدن به یک لاییک کامل!!..چون موضوع این تاپیک نیست به نظرم در موردش بحث نکنیم بهتره.چون واقعا میخوام تاپیک به یه نتیجه ای برسه و جوابم رو پیدا کنم.میترسم بحث منحرف بشه و...
شریعت عقلانی;392287 نوشت:
باز هم عرض می کند اگر بنا بر جبران باشد دیگه ضرورت ارسال رسل از میان می رود.
در ضمن تعداد افراد محروم ظاهرا بسیار بیشتر از غیرمحرومان است.
در مورد ضرورت که توضیح عرض شد در پست قبل.
اما در مورد تعداد افراد محروم
عرض کردم حرف کرشناس برای بنده قانع کننده است.به خصوص که در احادیثی منقول از حضرت علی علیه السلام هم به این مسئله اشاره شده که انبیا ی سیاه پوست بودند ولی خبر انها به ما نرسیده... به نظر من تعداد این افراد معدود است
حامد;392435 نوشت:
این دو شرط محققه ؟
1400 سال پیامبری نیومده ( از لحاظ زمانی ) اسلام هم که مطمئنا به همه جا نرسیده و حتی در قرن 21 شاید بسیاری ( به لحاظ عددی نه به مقیاس ) اسم اسلام رو هم نشنیده باشند
بعد اگر صد نفر مستعد محروم بشوند با 100 هزار نفر چه فرقی داره ؟ مشکل کجاست که در اولی مجازه و در دومی نه ؟

جبران رو نمیدونم تا کارشناس جواب بدن...
ولی در مورد تعداد افراد از شما تعجب میکنم!ایاتی که کارشناس هم به انها اشاره کردند به وجود رسول تاکیید میکنه نه نبی!!از طرفی وجود اموزه های یک پیامبر هم همان کار رو میکنه.
در مورد اسام و دیگر ادیان هم فرق میکنه بحثش با اینکه حرف هیچ یک از انبیا نرسیده باشه به مردم...
البته اگر پست قبل بنده رو مطالعه کرده باشین همین رو پرسیدم و منتظر جواب کارشناس محترم هستم.(در مورد تعداد هم که عرض شد در همین پست..)

آیات قرآن و روایات دلالت بر این دارند که هیچ قومی بر روی زمین نبوده مگر اینکه پیامبری برایشان احکام الهی را بازگو کرده است

«وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیر: هیچ امّتی نبوده مگر اینکه در آن هشدار دهنده ای گذشته است. آیه 24 سوره فاطر
«وَ ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً: ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند)» آیه 15 سوره اسرا
«و لکل قوم هاد: برای هر قومی ازهر ناحیه پروردگار هدایتگری وجود دارد.» آیه 7 سوره رعد

اصلا از عدالت خداوند به دوره که خدا مخلوقی رو آفریده باشه و به حال خودش رها کرده باشه
زبان، نساجی، کشاورزی، علوم مختلف مثل طب، ریاضی، نجوم و ..... همه از تعالیم پیامبران هستند. مگه میشه خداوند انسان رو به زمین بفرسته و بگه خودت برو یاد بگیر که چطوری روی این زمین زندگی کنی؟ برو خودت یاد بگیر چه جوری حرف بزنی، چه جوری بیماری ها رو درمان کنی و هزار مسئله دیگه
اصلا این روند تکامل زندگی بشر همه از علوم غربی هست و کاملا انحرافیه. ولی متاسفانه حتی علمای دینی ما هم به عصر حجر معتقدند!!!
اگر هم انسانهایی در روی زمین بودن که در غارها زندگی می کردن و خودشون خیلی خیلی اتفاقی آتش رو کشف کردند و از این مزخرفاتی که به عنوان پیشینه زندگی بشر به خورد ما دادن و همه هم چشم و گوش بسته باور کردیم، اگر هم چنین چیزی بوده از جنس ما نبودند و در دنیای قبل از این دنیا بودند مثلا در عهد دایناسورها که میلیون ها سال قبل وجود داشتند. چون اولین انسانی که آفریده شد هشت هزار سال پیش، حضرت آدم سلام الله علیه بود که وقتی از بهشت به زمین رانده شد خداوند علوم مختلف رو در اختیارش گذاشت و حتی زبان رو هم به او آموزش داد. و در نقاط دیگه زمین هم پیامبرانی فرستاد که روش زندگی در زمین رو به انسانها آموزش بده. اصلا عاقلانه نیست که زبانهایی که الان در دنیا وجود دارند با اینهمه قواعد پیچیده، ساخته ذهن بشر باشند و این مسئله خودش نشون میده که در نقاط مختلف دنیا پیامبرانی آمده اند حتی در چین یا در قاره افریقا

حاج سید مهندس دکتر;390461 نوشت:
سلام.
به ظاهر همه اقوام پیامبر یا نذیر نداشته‌اند. مانند بومیان آدمخوار و یا سرخپوستان و یا اسکیموها. در مورد اینها آدم خواری و یا آداب و رسوم عجیبشان، این احتمال را قوت می‌بخشد که فاقد پیامبر بوده‌اند. همچنانکه تاریخ و نیز ادیان، غالباً از ظهور پیامبران در منطقه خاورمیانه خبر می‌دهند.
اگر ممکن است در این مورد نیز توضیح بدهید.

سلام خدمت شما

اشتباه همه دوستان شاید در ترجمه ایه و لغت امت باشد به ایه دقت کنید

رئوف;390450 نوشت:
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ (1) ما تو را به حق به رسالت فرستاديم تا مژده دهی و بيم دهی و هيچ ملتی نيست مگر آنکه به ميانشان بيم دهنده ای بوده است

دوستان کلمه امت را قوم ترجمه کرده اند درحالی که در قران معنی امت با قوم فرق دارد
اگر به کلمه و مفهوم امت دقت کنید مشکل براحتی حل می شود

مثلا امت رسواالله در تمام جهان پخش شده اند به منطقه جغرافیایی بستگی ندارد
افراد سرخپوست از امتهای رسولان پیشین بودهاند که بعدها کوچ کرده و به امازون رفته اند
و دلیل نمی شود انذار دهنده نداشته اند
یا افراد هر فبیله ای

با تشکر

hoorshid;392097 نوشت:
سلام خدمت شما
موتاسفانه بنده نتونستم منظور اصلیمو برسونم.
ببینید نتیجه به دوش کشیدن بار گنهان دیگران فقط عذاب یا حتی پاداش نیست.به نظر من محروم شدن از یک کمال که نتیجه ی اعمال دیگران و دخالت در طرح و برنامه الهی است هم همان بار گناه دیگران رو به دوش کشیدن است.این یک مطلب .
دوم اینکه در تعریف عدل برای خداوند میگوییم خداوند هر چیز را سر جای خودش قرار میدهد و در مورد سیر کمالی ما این میشود انکه خداوند امکانات لازم برای رسین به کمال را به هر یک از مخلوقاتش بدهد.که این مقتضی حکمت خداوند نیز هست.ولی اگر بپذیریم که عده ی زیادی از انسانها بدون انکه مقصر باشند از کمال یا بهتر بگویم امکانات رسیدن به یک کمال محروم شدند این با عدل و حکمت خداوند سازگار است؟!...(ممکنه که خدای حکیم کمالی رو برای مخلوق تعیین کنه ولی امکانات رسیدن به ان کمال رو به مخلوقش نده!؟!)
[SPOILER]گاهی گفته میشود این از ملزومات جهان مادی است و کسی که به این افراد ظلم کرده بشرِ مختار است نه خدا.ولی این اصلا قابل پذیرش نیست چون: همان طور که ما در مورد نعم و یا عدل و یا ... عامل اصلی را خدا میدانیم در این مورد هم عامل اصلی خداوند است.خداوند سیستمی ایجاد کرده که چنین نتایجی دارد.اگر این ظلم مربوط به یک دنیا باشد و در جهان دیگر جبران شود قابل قبول است چون در کل سیستم ظلمی رخ نداده و این هم با ایه انما بغیکم علی انفسکم سازگار است ولی در غیر این صورت نه!العیاذ بالله ظلم به خود خالق برمیگردد.... میشد خداوند به شیوه هایی این مسئله را حل کند (مثلا با همان مسئله ی ادامه سیر تکامل در برزخ یا امثال مکر هایی که انجام میدهد مثل حفظ جان عیسی علیه السلام و یا حضرت رسول و یا...) و دلیل دیگر ان هم همان به دوش کشیدن بار گناه یگران است و ایاتی که قبلا اشاره شد.گاهی هم گفته میشود این حد کمال که افراد به ان رسیدند همان میزانی بوده که برای ان خلق شدند یعنی مثلا ان بودایی که حرف اسلام به او نرسیده و از یک کمال بالاتری محروم شده یا اروپای مسیحی امروز یا ما که از حجت خدا محرومیم یا... به کمال پایینتری میرسیم اما این همان کمال مطلوب ماست.ولی این هم قابل پذیرش نیست چون در این صورت باید گفت مثلا امثال خلفا که اسلام رو از مسیر خود منحف کردند کار ی در راستای هدف هستی انجام ندادند و کارشان درست هم بوده چون همان شد که باید میشد![/SPOILER]
و اینکه جزای افرادی که گناه اجتماعی انجام دادند و موجب گمراهی دیگران شدند زیاد است و.... هم دردی از کسی که گمراه شده و از کمال مطلوبش محروم مانده دوا نمیکند!!
در مورد کرامت و ایه محل بحث هم که فرمودید فکر نمیکنم بشه گفت کسی که به کمال بالاتری رسیده از کرامت کمتری برخوردار است نسبت به کسی که بهره کمتر از کمال دارد!
(البته این بحث رو بنده در تاپیک دیگه هم مطرح کدم ولی موتاسفانه نصفه ماند:
http://www.askdin.com/thread29752.html)


با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند مطلب:

- مطلب نخست این است که راه کمال بر کسی بسته نیست. انسان با عقل و فطرتی که دارد، می تواند مسائل ابتدایی را درک کند و اگرچه در حضور معصوم بهتر و راحت تر می تواند به این مسائل دسترسی پیدا کند ولی این چنین نیست که شخصی که حضور امام را درک نکرد و یا اینکه معارف به او نرسید، مجبور است گمراه باشد. در متون دینی ما موارد متعددی وجود دارد که وعده کمک و نصرت به کسی که در راه معارف حق تلاش کند، داده است. به طور مثال اینکه وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (1) و كسانى كه در راه ما (با نفس خود و دشمن ما) جهاد كردند به يقين آنها را به راه‏هاى (وصول به مقام قرب) هدایت خواهیم کرد و خداوند با محسنین است. و یا احادیثی که بیان گر آن هستند که اگر هرکسی به آنچه می داند، عمل کند، خداوند مسائل که نمی داند را برایش معلوم خواهد کرد.(2)

- مسئله دیگر در مورد این جهان و سرشت انسان است. انسان برای رسیدن به کمال چاره ای غیر از مختار بودن ندارد به عبارت دیگر کمال تنها در سایه اختیار حاصل می شود.حالتی که فرد بتواند بین خیر و شر، خیر را برگزیند تا به جهت تلاش و کوشش به کمال برسد. با توجه به ماهیت اختیار، فرد باید بتواند توانایی عمل خوب و بد را داشته باشد. به این معنا که فردی که دارای قدرت و اختیار است، می تواند در راه خدا و در جنگ احد در رکاب پیامبر باشد و یا اینکه سعی کند معدود نسخه های موجود در صدر اسلام را از بین ببرد. معنا اختیار این است که هر دو عمل برای فرد ممکن باشد. حال عده ای راه درست را می روند و عده ای نیز ممکن است از اختیار خود سوء استفاده کنند. بازگشت این مسئله به خدا نیست. بلکه به سرشت اختیاری بشری است و اینکه در واقع تصمیم عمل از سوی انسان گرفته می شود.

- مسئله پایانی اینکه فردی که مرتکب گناهان اجتماعی شده است نیز باید طبق عدالت الهی مورد محاکمه قرار بگیرد و پاسخ گویی ظلمی که در حق خود و دیگران کرده است باشد. مسئله دیگر نیز این است که در بررسی و محاسبه اعمال دیگران نیز این مسائل مورد توجه قرار می گیرد و با توجه به محدودیت های هر فرد در مورد او قضاوت می شود.

(ذکر مطلب دیگری هم خالی از لطف نیست، هرچند به عنوان استدلالی برای بحث فوق ذکر نمی کنم و آن مسئله این است که واقعیت چنین است که بسیاری از انسان ها (اگر نگوییم همه) بیشتر از آنکه از کمبود اطلاعات رنج ببرند و اینکه واقعا نمی دانند خوبی و بدی چیست، از این مسئله رنج می برند که در عمل به آنچه می دانند کم کار هستند. بارها میشد که از خدمت آیت الله بهجت طلب دستور العمل میشد و ایشان می فرمودند که به آنها که قبلا دانسته ایم، عمل کرده ایم؟ آیا صحیح است که به آنچه می دانیم عمل نکنیم و درخواست مطلب جدید بکنیم؟ و جمله پایانی اینکه گاهی "آنقدر در مورد خوبی بحث می کنیم که فراموش می کنیم خوب باشیم")

موفق باشید


1. عنکبوت 69
2. رجوع کنید به : ثواب الاعمال، ص 134 . المیزان، ج 7، چاپ بیروت، ص 350. بحارالانوار، ج 78، ص 189 .

با سلام.

afzali.polaris;390957 نوشت:
ایا کسی اعتقاد دارد که خداوند از گربه ها بخواهد عوالم غیب را درک کنند ؟ خب گربه ها آن ساختار را ندارند که خداوند چنین تکلیفی به انها کند .

آنها نیز در حد خود درکی از عالم غیب دارند.

afzali.polaris;390957 نوشت:
همینطور در بعضی از نسناس ها انسانیت بالقوه هم موجود نیست اینها هم هدایتگری نمی خواهند زیرا سودی به حالشان ندارد

اینهایی که بالقوه استعداد هدایت پذیری را ندارد نهایتاً به کجا می روند؟ به بهشت یا جهنم؟ اگر به بهشت می روند چه مقامی دارند؟

afzali.polaris;390957 نوشت:
بعضی از نسناس ها هستند که انسانیت در آنها بالفعل است اینها هم خودشان هدایتگر هستند

اگر انسانیت در آنها بالفعل باشد که دیگر نسناس نیستند! انسان هستند.

afzali.polaris;390957 نوشت:
یک نکته ی دیگر بگویم کسی که انسان بشود دیگر معصوم می شود و گناه کبیره و صغیره هم نمی کند مثل انبیاء .

یعنی این همه خطاب «یا ایها الانسان» که در قرآن آمده است خطاب به معصومین است؟

afzali.polaris;390957 نوشت:
علمای آخرالزمان بالاتر از پیامبران بنی اسرائیل هستند

نمی توان چنین کلی حکم کرد.

afzali.polaris;390957 نوشت:
پدر جسدی حضرت ابراهیم یعنی آزر مشرک بود

ظاهراً آذر پدر حضرت ابراهیم نبوده است.

afzali.polaris;391217 نوشت:
حضرت صادق یکروز پرندگانی که دشمن آل محمد بودند برایشان دانه نمی ریخت

جالب بود!

با تشکر.

بن موسی;391102 نوشت:
دوست من یک روز زیاد ناهار خورد.بعد ناهار می خواست بستنی بخورد.بهش گفتم بسه بابا،10 بشقاب خوردی.حالا می خوای بستنی هم بخوری؟در صورتی که 10 بشقاب نخورده بود.بلکه منظور من تعداد زیاد بوده در اینجا.پس عدد اینطوری کاملاً می تواند مصداق زیاد باشد.

با سلام.

چنین گفتاری در متون علمی و عقلی به کار نمی رود.

با تشکر.

حامد;391581 نوشت:
قبلا عرض شد که بنابر فرمایش قرآن کریم برنامه هدایت عام است
الذی خلق کل شی ثم هدی

سلام.

منظور از این هدایت به احتمال زیاد هدایت تکوینی است نه تشریعی.

حامد;391581 نوشت:
اما معنایش این نیست که همه به یک اندازه هدایت میشوند بلکه هدایتها به حسب استعدادهاست

یعنی عده ای از انسان ها ذاتاً استعداد هدایت ندارند؟

حامد;391581 نوشت:
حال اگر مصونیت از خسران شدید ضرورت دارد دین هم ضرورت دارد

ضرورت ندارد بلکه ارجحیت دارد.

با تشکر.

رئوف;391680 نوشت:
بر خداوند است که راه حقیقت را به انسان ها بنمایاند و علاوه بر اینکه انسان ها را به تلاش و کوشش فرا می خواند، راه درست را نیز به آنها نشان دهد

سلام.

ما نمی توانیم از طرف خودمان بر خدا تکلیف کنیم. بلکه باید چیزی که می بینیم را به عنوان اراده الهی بپذیریم. چیزی که می بینیم این است که ادیان جهانی نیستند و مخاطب آنها نیز اکثراً منطقه ای است.

با تشکر.

مؤمن;392730 نوشت:
سلام.

منظور از این هدایت به احتمال زیاد هدایت تکوینی است نه تشریعی.


سلام
به نظر حقیر تشریع بعد خاصی از تکوین است نه در مقابل ان
یعنی چون انسان دارای استعداد تکوینی خاصی میتواند باشد هدایت او نیز بطور خاص انجام میشود
لذاست که میگوییم دین الهی دین فطرت است فطرت یعنی همان ویژگیهای ذاتی انسان که در متن تکوین قرار دارد

مؤمن;392730 نوشت:
یعنی عده ای از انسان ها ذاتاً استعداد هدایت ندارند؟

بله ممکن است برخی انسانها به حسب توانمندیهای فکری و روحی مستعد برنامه دین نباشند

مؤمن;392730 نوشت:
ضرورت ندارد بلکه ارجحیت دارد.

گاهی فاصله راجح و مرجوح چنان است که با ضرورت چندان تفاوتی ندارد لذا قابل اغماض نیست
والله الموفق

afzali.polaris;391217 نوشت:
یعنی ساختار بدنی و مغزشان بطوری نیست که نباهت یا هوشیاری کامل داشته باشند

با سلام خدمت جناب افضلی.
ببخشید که در مباحثه بنده با شما تاخیر بوجود امد.
سوال بنده در مورد تفاوت ساختار بدن شبه ناس و نسناس از منظر علمی بود. اینکه بگویید ساختارشان به طوری نیست که هوشیاری کامل داشته باشند سخن علمی نیست. بلکه یگ گزاره خبری است که ممکن است کاذب باشد. لذا شما ابتدا باید ثابت کنید که ساختار بدن انسان ها با همدیگر متفاوت است بعد بروید سراغ تفکیک آنها به شه ناس و نسناس و انسان. اگر می خواهید آن ها را از همدیگر جدا کنید باید ثابت کنید.
به اعتقاد بنده آن کسی که در منطقه ای به دنیا آمده که هیچ دینی ندارد اگر در همان منطقه بماند بدون دین از دنیا می رود و اگر بعد از تولد او را وارد یک منطقه دینی و ارزشی بکنیم و با آموزش ها و تبلیغات بسیار علمی می توان او را به یک موجود دوپای متدین ارزشی بدل کرد. همان موجودی که می توان اسم انسان را روی آن گذاشت. چنین روندی برای همه موجودات دوپای امروزی قابل اجراست. اگر می گویید خیلی ها از این موجودات که دین به آنها نرسیده قابلیت رسیدن به آن نقطه مورد نظر را ندارند باید به لحاظ علمی ثابت کنید.
afzali.polaris;391217 نوشت:
اگر چه این موضوع هم بطور برون دینی هم قابل اثبات است

خوب ما هم منتظر چنین اثباتی هستیم.
afzali.polaris;391217 نوشت:
زیرا امر کاملا بدیهی و اشکاری است که برای بسیاری از اشخاص مثلا همان سرخپوستها و برای اسکیموها پیامبری نبوده و چرا پیامبر باشد ؟

این مسئله کاملا بدیهی است. ولی اینکه آنها قابلیت تبدیل شدن به انسان را نداشتند بدیهی نیست. باید ثابت کنید که ساخار بدنیشان متفاوت از آنهایی بوده که دین به آنها عرضه شده است.
afzali.polaris;391217 نوشت:
خدا به اندازه وسع و انچه داده تکلیف می کند و تکلیفی بر آنها نیست همچنانچه بر بچه ها و دیوانگان نیست اسم این اشخاص مستضعف هست تعدادشان هم خیلی زیاد است .

بله. خدا بیش از حد وسع هیچ کس تکلیف نمی کند. ولی هنوز ثابت نکردید که وسع آنها از وسع کسانی که دین به انها عرضه شده کمتر است.
afzali.polaris;391217 نوشت:
این دین برای رساندن شبه انسانها به عوالم غیب بوده بدرد بقیه نسناس جماعت نمی خورد برادر گلم .

هنوز معیار علمی و برون دینی برای تفاوت بین شبه انسان ها و نسناسها ارایه نکرده اید.
خودتان گل هستید عزیز برادر. :Gol:
و من الله توفیق

حامد;392755 نوشت:
یعنی چون انسان دارای استعداد تکوینی خاصی میتواند باشد هدایت او نیز بطور خاص انجام میشود

با سلام خدمت استاد گرامی جناب حامد عزیز.
اینکه می گویید استعداد کمی مبهم است. مثلا می توان گفت یکی استعداد فوتبالیست شدن را دارد و یکی استعداد مثلا والیبالیست شدن را. ولی هیچ کدام از این استعداد ها برتری تلقی نمی شود. نمی توان گفت مثلا انسان اول از انسان دوم برتر بوده است.
خوب اگر دین را هم همین طور تعریف کنید مشکلی نیست. ولی وقتی قایل به این باشیم که این استعداد شایستگی خاصی برای انسان به همراه داشته است دچار مشکل می شویم. در واقع دقیقا بفرمایید چگونه استعداد قوم عرب جاهلیت مثلا از استعداد انسان هایی که در آن زمان در چین و آمریکا و استرالیا می زیسته اند بیشتر بوده است که باعث برتری ای برای آنها بوده است که شایستگی کمال را داشته باشند. البته اگر برعکس این مورد را قایل باشیم مشکل حل می شود. یعنی بگوییم آنهایی که دین به آنها عرضه نشده نیازی به دین نداشته اند و با همان هدایت تکوینی عام قابل هدایت بوده اند. در واقع هدایت تشریعی ای که نسیب برخی از انسان ها شده بدلیل کمبودی بوده که آن اقوام به لحاظ عقلی داشته اند و خداوند هم برای رفع این کمبود برای آنها دین فرستاده است.
این مسئله با شواهد بیرونی مطابقت دارد. چه اینکه قوم عرب و بنی اسرائیل که انبیاء زیادی داشته اند به لحاظ فرهنگ و تمدن در سطح پائین تری از مردم دیگر نقاط جهان بوده اند. اگر نبوده اند که این بلا را سر دین خدا در نمی آوردند و این همه پیامبر را نمی کشتند.
در واقع این نظر شما بیشتر دست خدا را می بندد. توضیح اینکه وقتی می گوییم استعداد پیامبر شدن در قومی بوده یعنی اینکه به طور طبیعی در مردم آن منطقه چیزی وجود داشته که باعث شکل گیری ادیان شده است و دیگر اراده خاص خدا برای هدایت یک قوم معنایی پیدا نمی کند. در واقع دین به طور کاملا طبیعی بر اساس یک روند مشخص بوجود امده است. و آن قومی هم که این استعداد پیامبر شدن را نداشته اند به طور طبیعی هدایت نشده اند. در واقع این استدلال نقش اراده های طبیعی عالم هستی و اراده انسانی را پررنگ تر از اراده خدا می کند.
نظر شما چیست؟
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;392770 نوشت:
با سلام خدمت استاد گرامی جناب حامد عزیز.
اینکه می گویید استعداد کمی مبهم است. مثلا می توان گفت یکی استعداد فوتبالیست شدن را دارد و یکی استعداد مثلا والیبالیست شدن را. ولی هیچ کدام از این استعداد ها برتری تلقی نمی شود. نمی توان گفت مثلا انسان اول از انسان دوم برتر بوده است.
خوب اگر دین را هم همین طور تعریف کنید مشکلی نیست. ولی وقتی قایل به این باشیم که این استعداد شایستگی خاصی برای انسان به همراه داشته است دچار مشکل می شویم. در واقع دقیقا بفرمایید چگونه استعداد قوم عرب جاهلیت مثلا از استعداد انسان هایی که در آن زمان در چین و آمریکا و استرالیا می زیسته اند بیشتر بوده است که باعث برتری ای برای آنها بوده است که شایستگی کمال را داشته باشند. البته اگر برعکس این مورد را قایل باشیم مشکل حل می شود. یعنی بگوییم آنهایی که دین به آنها عرضه نشده نیازی به دین نداشته اند و با همان هدایت تکوینی عام قابل هدایت بوده اند. در واقع هدایت تشریعی ای که نسیب برخی از انسان ها شده بدلیل کمبودی بوده که آن اقوام به لحاظ عقلی داشته اند و خداوند هم برای رفع این کمبود برای آنها دین فرستاده است.
این مسئله با شواهد بیرونی مطابقت دارد. چه اینکه قوم عرب و بنی اسرائیل که انبیاء زیادی داشته اند به لحاظ فرهنگ و تمدن در سطح پائین تری از مردم دیگر نقاط جهان بوده اند. اگر نبوده اند که این بلا را سر دین خدا در نمی آوردند و این همه پیامبر را نمی کشتند.
در واقع این نظر شما بیشتر دست خدا را می بندد. توضیح اینکه وقتی می گوییم استعداد پیامبر شدن در قومی بوده یعنی اینکه به طور طبیعی در مردم آن منطقه چیزی وجود داشته که باعث شکل گیری ادیان شده است و دیگر اراده خاص خدا برای هدایت یک قوم معنایی پیدا نمی کند. در واقع دین به طور کاملا طبیعی بر اساس یک روند مشخص بوجود امده است. و آن قومی هم که این استعداد پیامبر شدن را نداشته اند به طور طبیعی هدایت نشده اند. در واقع این استدلال نقش اراده های طبیعی عالم هستی و اراده انسانی را پررنگ تر از اراده خدا می کند.
نظر شما چیست؟

سلام
از همین اول بگویم که
ما چیزی به نام اراده طبیعی مستقل و بی ارتباط با اراده الهی اصلا قبول نداریم
هستی جلوه حق است لذا هرجا اراده ای است جلوه اراده اوست و در تحت ربوبیت او همه چیز پیش می رود و بدون اراده و ربوبیت او بودن و رشد و تکامل و سیر اشیاء اصلا مفهوم ندارد چون انتفاء اراده و ربوبیت او معنایی جز عدم اشیاء ندارد چه رسد به شوون وجودی آنها
و اما در خصوص قوم عرب
قوم عرب اگر استعداد نداشت در کمتر از نیم قرن اینقدر از لحاظ تمدنی رشد نمی کرد
الان تمام جهان رهین رشد اقوام و ملتهایی مثل عرب است که در تحت تربیت اسلام تعالی پیدا کردند
اما اینکه می فرمایید اگر دینی جایی نیامده نشان دهده توانایی ان اقوام در رشد بی نیاز از دین است بر چه مبنایی است ؟
اصلا رشد را شما چگونه معنا می کنید ؟ شاید منظورتان رشد در ساخت ابزارهاست . بنده فکر نمی کنم این نوع رشدها را بتوان رشد انسانی نامید . رشد انسانی عبارتست از تعالی روح انسان که استفاده بهتر و بیشتر از عالم طبیعت یک اثر آن است و نه خود رشد .
بر همین مبناست که در فرهنگ دینی عدم تکیه بر تعالیم دین برای تعالی به هیچ انگاشته می شود
لستم علی شی حتی تقیمواالتوراه والانجیل ( خطاب به یهود و نصاری )
و علو و برتری را منوط به ایمان می داند :
و انتم الاعلون ان کنتم مومنین
پس با یک نظر صحیح بعثت یک پیامبر در میان یک قوم و یا یک ملت بلکه یک منطقه نشان از وجود استعدادهای فراوان دارد . مفهومش انستکه
اگر در منطقه ای پیامبری نیاید استعداد انسانی در حد برخورداری از تعالیم یک دین آسمانی الهی وجود نداشته است
والله الموفق

مؤمن;392728 نوشت:
با سلام.

[=arial]سلام علیکم دوست عزیز جناب مومن
مؤمن;392728 نوشت:
آنها نیز در حد خود درکی از عالم غیب دارند.

[=arial]گربه ها به خاطر ساختار قرنیه یشان و همینطور مارها قادر به دیدن فروسرخ هستند که در دین اصطلاحش نار یا آتش پنهانی است که اجنه از همین فروسرخ هستند ولی این عالم لطیف اجنه اگرچه دارای جسم رقیق هستند طبق احادیث ولی جزو عوالم غیب نیست و جزو عوالم شهاده است و حیوانات قادر نیستند که از عالن لاهوت چیزی درک کنند ولی انسان قادر به چنین چیزی هست و حضرت علی علیه السلام برای انسان نفس لاهوتی قائل است که در حیوان وجود ندارد. و در حیوان نفس حسیه حیوانیه و نامیه نباتی موجود است .

مؤمن;392728 نوشت:
اینهایی که بالقوه استعداد هدایت پذیری را ندارد نهایتاً به کجا می روند؟ به بهشت یا جهنم؟ اگر به بهشت می روند چه مقامی دارند؟

[=arial]جهنم دارای هفت در است و بهشت دارای هشت در است و هر کدام از در ها مربوط به مرتبه ای از مراتب است .
در اولین باب یا درب اول بهشت یا درب اول جهنم حیوانات محشور می شوند و وارد یک عالم مخصوص بخودشان می شوند .که حیوانات بهشتی در ابتدا در جانب نورانی آن عالم هستند و حیوانات جهنمی در ابتدا در جانب ظلمانی آن عالم هستند . البته این ابتدای حشر و قیامت آنها است .

مؤمن;392728 نوشت:
اگر انسانیت در آنها بالفعل باشد که دیگر نسناس نیستند! انسان هستند.

[=arial]انسان هیچ گاه نسناس نمی شود و نسناس هم هیچ گاه انسان نمی شود زیرا انسان مربوط به این عالم نیست و بر روی این جسد نسناسی فقط سوار می شود و مراد از انسانیت بالقوه در نسناس این نیست که نسناس انسان می شود بلکه مراد این است که انسانیت بر او متعلق میشود . مثل این که نفس نباتی بر عناصر جمادی این عالم متعلق است و هر گیاهی نوعی جماد است ولی جماد گیاه نیست . یا هر حیوانی نوعی گیاه و جماد است ولی هر جماد و گیاهی حیوان نیست . اما در انسان باز قضیه اش بالاتر است زیرا انسان از عناصر این عالم اعراض ساخته نشده .
مؤمن;392728 نوشت:
یعنی این همه خطاب «یا ایها الانسان» که در قرآن آمده است خطاب به معصومین است؟

[=arial]خطاب به شبه نسناس است و در جای هایی هم خطاب به معصومین است و در جای هایی خطاب به در بگو دیوار بشنود هست
مؤمن;392728 نوشت:
نمی توان چنین کلی حکم کرد.

[=arial]منظور این علما در حدیث حضرت صادق مشخص می شود که فرمودند سلمان از علما است و به این دلیل او را نسبت به علما دادم زیرا از اهل بیت بود . پس منظور از این علما کسانی است که بدرجه اهل بیت یا انسانیت یا معصومیت رسیدند ( چون اهل بیت معصومند )
مؤمن;392728 نوشت:
ظاهراً آذر پدر حضرت ابراهیم نبوده است.

[=arial]هم احادیث و هم آیه قرآن آزر را پدر ابراهیم می دانند و این دلیلش از دعای مربوط به زیارت حضرت فاطمه مشخص می شود که به روح و جسم و جسد ائمه صلوات می فرستیم . زیرا جسد با جسم فرق می کند و پدر جسدانی یا نسناسی آدم آزر بوده ولی پدر جسمانی و حقیقی آدم تارخ است.

مؤمن;392728 نوشت:
جالب بود!

[=arial]آره برای خودم هم جالب بود البته نقل به معنی کردم چون واژه هایش را دقیق یادم نبود ولی دقیقا همین داستان است ولی الفاظ شاید فرق کند

ممنون از بیاناتتون

مؤمن;392731 نوشت:
ما نمی توانیم از طرف خودمان بر خدا تکلیف کنیم. بلکه باید چیزی که می بینیم را به عنوان اراده الهی بپذیریم.
بحث تکلیف کردن بر خدا نیست بحث شدنی و نشدنیست.یعنی با برهان عقلی ویژگی هایی را برای خداوند اثبات میکنیم بعد میبینیم نتیجه این ویژگی ها چیست و از اینجا میفهمیم رفتار خداوند چگونه است.
مثلا وقتی بگوییم خداوند عادل است و ظلم نمیکند بر او تکلیف کردیم؟!؟
مثل همان دو ، دوتا چهرتاست.دو ضرب در دو میشود چهار نه انکه ما تعیین کنیم یا تکلیف کنیم که چهار بشود!خودش چهار هست!

سلام خدمت شما کارشناس گرامی.

رئوف;392665 نوشت:
- مطلب نخست این است که راه کمال بر کسی بسته نیست. انسان با عقل و فطرتی که دارد، می تواند مسائل ابتدایی را درک کند و اگرچه در حضور معصوم بهتر و راحت تر می تواند به این مسائل دسترسی پیدا کند ولی این چنین نیست که شخصی که حضور امام را درک نکرد و یا اینکه معارف به او نرسید، مجبور است گمراه باشد. در متون دینی ما موارد متعددی وجود دارد که وعده کمک و نصرت به کسی که در راه معارف حق تلاش کند، داده است. به طور مثال اینکه وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (1) و كسانى كه در راه ما (با نفس خود و دشمن ما) جهاد كردند به يقين آنها را به راه‏هاى (وصول به مقام قرب) هدایت خواهیم کرد و خداوند با محسنین است. و یا احادیثی که بیان گر آن هستند که اگر هرکسی به آنچه می داند، عمل کند، خداوند مسائل که نمی داند را برایش معلوم خواهد کرد.(2)

یعنی افرادی که از دین درست بی بهره اند با وجود سخت بودن شرایط ، باز خودشان مقصرند و باید با عقل میفهمیدند که نیاز به دین هست و نیاز به نبی هست و دنبال اون میرفتند؟
اگر این درست باشد به نظرم منطقی ترین جواب است چون قطعا زمین هرگز از حجت خدا خالی نیست و حتما سخن و اموزه های انبیا بین مردم وجود دارد.و اصول دین که یکی از انها نبوت است رو هم ما باید با عقل بفهمیم نه نقل.پس افراد با عقل خود باید وجوب دین رو تشخیص بدن و خودشان به دنبال فرستاده خداوند بگردند حتی اگر به خاطر اقتضائات جهان مادی حرف دین الهی در منطقه ای که در ان هستند نرسیده باشد.یا تحریف شده باشد.به هر حال در هر زمان سخن حق الهی که تحریف نشده در زمین وجود دارد و هر کس موظف است ان رو پیدا کند و از ان پیروی کند.(مثل سلمان فارسی)
و قطعا خداوند سختی این افراد رو در پیدا کردن حق در نظر میگیرد اما اگر هم گمراه شوند مقصر خود انها هستند.
این طور باشد مشکل بنده حل میشود.و دیگه جای سوال نیست.
اگر برداشتم درست است بفرمایید . و اگر جاییش اشکال دارد لطفا تصحیح کنید.

فقط یک سوال میماند تکلیف کسانی که مستضعف فکری هستند چه میشود؟(البته اگر این مسئله ناشی از شرایطی باشد که به خاطر اختیار ماست نه به خاطر ظرف وجودی انها.مثلا کودکانی که در کودکی میمیرند و یا به خاطر اشتباه پدر و مادر دچار عقب ماندگی ذهنی میشوند؟یا...)البته باز تاکید میکنم منظورم در مورد کمال است نه پاداش و عذاب.این افراد به خاطر اقتضائات جهان مادی نتوانستند به مرحله ای از بلوغ برسند که وجوب حجت بیرونی را درک کنند ایا انها به کمال میرسند؟

ممنونم از شما

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم

شریعت عقلانی;392764 نوشت:
با سلام خدمت جناب افضلی.
ببخشید که در مباحثه بنده با شما تاخیر بوجود امد.
سوال بنده در مورد تفاوت ساختار بدن شبه ناس و نسناس از منظر علمی بود. اینکه بگویید ساختارشان به طوری نیست که هوشیاری کامل داشته باشند سخن علمی نیست. بلکه یگ گزاره خبری است که ممکن است کاذب باشد. لذا شما ابتدا باید ثابت کنید که ساختار بدن انسان ها با همدیگر متفاوت است بعد بروید سراغ تفکیک آنها به شه ناس و نسناس و انسان. اگر می خواهید آن ها را از همدیگر جدا کنید باید ثابت کنید.
به اعتقاد بنده آن کسی که در منطقه ای به دنیا آمده که هیچ دینی ندارد اگر در همان منطقه بماند بدون دین از دنیا می رود و اگر بعد از تولد او را وارد یک منطقه دینی و ارزشی بکنیم و با آموزش ها و تبلیغات بسیار علمی می توان او را به یک موجود دوپای متدین ارزشی بدل کرد. همان موجودی که می توان اسم انسان را روی آن گذاشت. چنین روندی برای همه موجودات دوپای امروزی قابل اجراست. اگر می گویید خیلی ها از این موجودات که دین به آنها نرسیده قابلیت رسیدن به آن نقطه مورد نظر را ندارند باید به لحاظ علمی ثابت کنید.
نوشته اصلی توسط afzali.polaris
اگر چه این موضوع هم بطور برون دینی هم قابل اثبات است
خوب ما هم منتظر چنین اثباتی هستیم.
نوشته اصلی توسط afzali.polaris
زیرا امر کاملا بدیهی و اشکاری است که برای بسیاری از اشخاص مثلا همان سرخپوستها و برای اسکیموها پیامبری نبوده و چرا پیامبر باشد ؟
این مسئله کاملا بدیهی است. ولی اینکه آنها قابلیت تبدیل شدن به انسان را نداشتند بدیهی نیست. باید ثابت کنید که ساخار بدنیشان متفاوت از آنهایی بوده که دین به آنها عرضه شده است.
نوشته اصلی توسط afzali.polaris
خدا به اندازه وسع و انچه داده تکلیف می کند و تکلیفی بر آنها نیست همچنانچه بر بچه ها و دیوانگان نیست اسم این اشخاص مستضعف هست تعدادشان هم خیلی زیاد است .
بله. خدا بیش از حد وسع هیچ کس تکلیف نمی کند. ولی هنوز ثابت نکردید که وسع آنها از وسع کسانی که دین به انها عرضه شده کمتر است.
نوشته اصلی توسط afzali.polaris
این دین برای رساندن شبه انسانها به عوالم غیب بوده بدرد بقیه نسناس جماعت نمی خورد برادر گلم .
هنوز معیار علمی و برون دینی برای تفاوت بین شبه انسان ها و نسناسها ارایه نکرده اید.
خودتان گل هستید عزیز برادر.
و من الله توفیق

[=arial]
سلام علیکم برادر عزیز جناب شریعت عقلانی
چیزی که بنده از این پست جناب عالی می فهمم این است که شما از حقیر می خواهید که تفاوت ساختار بدن نسناس و شبه ناس را بیان کنم که یعنی چه چیزی در ساختارشان متفاوت است وباعث شده به این بگوییم شبه ناس و به دیگری بگوییم نسناس .و فکر می کنم اگر این مساله را اثبات کنم( به هر نحو یا شکلی که قابل پذیرش برای شما باشد) سوالاتی که در این پستتان داشتید برایتان بطور کلی جواب داده می شود .
در پست بعدی که فرستادنش مدتی طول می کشد این موضوع را اگر خدا خواست بحول و قوه خدا اثبات می کنم . سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا

من هم یک سوال دارم که شاید از جهاتی به بحث مربوط باشه. از این جهت که ایا شرایط رسیدن به کمال برای همه فراهم هست یا نه

معمولا وقتی که می بینیم کسی از یک خانواده کافر که شاید ظاهرا مسیحی یا یهودی باشند ولی به هرحال دینشان تحریف شده و شاید به همون دین تحریف شده هم پایبند نیستن، اسلام میاره میگیم اگه خدا بخواد کسی رو هدایت کنه، اون فرد در یک محیط کفرآلود هم میتونه حقیقت رو پیدا کنه. آیا این حرف درسته؟ که ظاهرا آیاتی با این محتوا هم در قرآن وجود داره که اگر بخواهیم هدایت می کنیم و اگر بخواهیم او را به حال خود رها می کنیم تا بر کفرش بیفزاید
در این حالت آیا خداوند تبعیض قائل شده است؟ مثلا ادواردو آنیلی که از یک خانواده یهودی بسیار متمول، اسلام آورد یا دوست ادواردو که پسر سلطان شراب جهان بود و مسلمان شد؛ چه تفاوتی با سایر افرادی که در این شرایط زندگی می کردن داشتن؟ آیا فطرت پاک تری داشتند؟ در حالی که شاید تا قبل از آن همیشه مال حرام خورده بودند و هیچ زمینه ای برای پذیرش حق نداشتند. چرا نظر عنایت خداوند شامل حال اینها شد اما سایر افراد همون خانواده ها در کفر خود باقی موندن؟

مؤمن;392731 نوشت:

سلام.

ما نمی توانیم از طرف خودمان بر خدا تکلیف کنیم. بلکه باید چیزی که می بینیم را به عنوان اراده الهی بپذیریم. چیزی که می بینیم این است که ادیان جهانی نیستند و مخاطب آنها نیز اکثراً منطقه ای است.

با تشکر.



با سلام خدمت شما دوست گرامی

این چنین نیست که ما امری را بر خداوند واجب کنیم بلکه ما "کشف" می کنیم که خداوند چنین عمل می کند و از سنت هایی که دارد تخلف نمی کند. این "کشف ها" گاهی حاصل تفکرات علمی است و از بررسی و تحلیل متون دینی بر می آید به طور مثال وقتی خداوند خیر مطلق باشد و رزاق مطلق باشد، اگر بنده ای توانانی رشد و رسیدن به کمال را داشته باشد، او را برای رسیدن به کمال یاری خواهد کرد و این مسئله چیزی نیست که ما بر خدا تحمیل کنیم بلکه او خود چنین است به عبارت فنی تر "واجب علی الله" نیست بلکه "واجب من الله" است.

گاهی هم خداوند خود صریحا بیان می کند که من فلان کار را خواهم کرد و این کار را بر خود واجب کرده ام به طور مثال: كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (1) خدا بر خويش مقرر کرده که شما را رحمت کند ، هر کس از شما که از روی نادانی کاری بد کند ، آنگاه توبه کند و نيکوکار شود ، بداند که خدا آمرزنده و مهربان است.

موفق باشید

1. انعام 54

hoorshid;392845 نوشت:
سلام خدمت شما کارشناس گرامی.
یعنی افرادی که از دین درست بی بهره اند با وجود سخت بودن شرایط ، باز خودشان مقصرند و باید با عقل میفهمیدند که نیاز به دین هست و نیاز به نبی هست و دنبال اون میرفتند؟
اگر این درست باشد به نظرم منطقی ترین جواب است چون قطعا زمین هرگز از حجت خدا خالی نیست و حتما سخن و اموزه های انبیا بین مردم وجود دارد.و اصول دین که یکی از انها نبوت است رو هم ما باید با عقل بفهمیم نه نقل.پس افراد با عقل خود باید وجوب دین رو تشخیص بدن و خودشان به دنبال فرستاده خداوند بگردند حتی اگر به خاطر اقتضائات جهان مادی حرف دین الهی در منطقه ای که در ان هستند نرسیده باشد.یا تحریف شده باشد.به هر حال در هر زمان سخن حق الهی که تحریف نشده در زمین وجود دارد و هر کس موظف است ان رو پیدا کند و از ان پیروی کند.(مثل سلمان فارسی)
و قطعا خداوند سختی این افراد رو در پیدا کردن حق در نظر میگیرد اما اگر هم گمراه شوند مقصر خود انها هستند.
این طور باشد مشکل بنده حل میشود.و دیگه جای سوال نیست.
اگر برداشتم درست است بفرمایید . و اگر جاییش اشکال دارد لطفا تصحیح کنید.

فقط یک سوال میماند تکلیف کسانی که مستضعف فکری هستند چه میشود؟(البته اگر این مسئله ناشی از شرایطی باشد که به خاطر اختیار ماست نه به خاطر ظرف وجودی انها.مثلا کودکانی که در کودکی میمیرند و یا به خاطر اشتباه پدر و مادر دچار عقب ماندگی ذهنی میشوند؟یا...)البته باز تاکید میکنم منظورم در مورد کمال است نه پاداش و عذاب.این افراد به خاطر اقتضائات جهان مادی نتوانستند به مرحله ای از بلوغ برسند که وجوب حجت بیرونی را درک کنند ایا انها به کمال میرسند؟

ممنونم از شما


با سلام خدمت شما دوست گرامی

- انسان ها به حکم عقل خود موظف اند که به سراغ نبی و پیام الهی باشند ولی در این بین باید به یک مطلب توجه کرد و آن اینکه جایگاه فردی که خود با عقل خود به این مسئله پی برده است و پس از تلاش های بسیار به حقیقت رسیده است مانند سلمان(س) و یا حضرت ابراهیم (ع) با افرادی که پیامبر به سراغشان می روند متفاوتند و اجر گروه اول به دلیل تلاش و کوشش بسیاری که انجام داده اند، بیشتر است.

- در مورد سوال دوم تان نیز باید عرض کنم که وارد بحث جدیدی شدید و خارج از چارچوب سوال اصلی این تاپیک است. با این حال بحث هایی در این مورد پیش از این در سایت صورت گرفته است، لطفا آنها را بررسی کنید اگر قانع کننده نبود، درقالب سوال جدیدی، این مسئله را نیز مطرح کنید.

موفق باشید

afzali.polaris;392804 نوشت:
انسان هیچ گاه نسناس نمی شود و نسناس هم هیچ گاه انسان نمی شود

سلام و عرض ادب.

عرض بنده هم که همین بود. فرمودید «بعضی از نسناس ها هستند که انسانیت در آنها بالفعل است» عرض شد اگر انسانیت در انها بالفعل باشد دیگر اسم آنها نسناس نیست. بلکه به قول شما انسان است.

afzali.polaris;392804 نوشت:
خطاب به شبه نسناس است و در جای هایی هم خطاب به معصومین است

پس این تعمیم حضرتعالی اشتباه بود که فرمودید: کسی که انسان بشود دیگر معصوم می شود و گناه کبیره و صغیره هم نمی کند.

afzali.polaris;392804 نوشت:
پس منظور از این علما کسانی است که بدرجه اهل بیت یا انسانیت یا معصومیت رسیدند

الآن روشن شد.

afzali.polaris;392804 نوشت:
هم احادیث و هم آیه قرآن آزر را پدر ابراهیم می دانند و این دلیلش از دعای مربوط به زیارت حضرت فاطمه مشخص می شود که به روح و جسم و جسد ائمه صلوات می فرستیم . زیرا جسد با جسم فرق می کند و پدر جسدانی یا نسناسی آدم آزر بوده ولی پدر جسمانی و حقیقی آدم تارخ است.

البته مفسران شیعه معتقدند آزر عمو یا پدربزرگ مادری حضرت ابراهیم بوده است و نام پدر واقعی او تارج یا تارخ بوده است.

با تشکر فراوان. :Hedye:

hoorshid;392830 نوشت:
بحث تکلیف کردن بر خدا نیست بحث شدنی و نشدنیست.یعنی با برهان عقلی ویژگی هایی را برای خداوند اثبات میکنیم بعد میبینیم نتیجه این ویژگی ها چیست و از اینجا میفهمیم رفتار خداوند چگونه است.
مثلا وقتی بگوییم خداوند عادل است و ظلم نمیکند بر او تکلیف کردیم؟!؟
مثل همان دو ، دوتا چهرتاست.دو ضرب در دو میشود چهار نه انکه ما تعیین کنیم یا تکلیف کنیم که چهار بشود!خودش چهار هست!

با سلام و عرض ادب.

وقتی فرضیات این به اصطلاح براهین عقلی برای ما بدیهی نباشند و به قول شما مثل دودوتا چهارتا نباشند اسمش تعیین تکلیف برای خداست.

اگر همان عدالت را به شیوه دلخواه خود تعریف کنید و بعد تبعات آن را بر خداوند بار کنید تعیین تکلیف است و نتایج برهان شما نیز گاهی عجیب و غریب خواهد بود.

با تشکر. :Gol:

رئوف;393147 نوشت:
این چنین نیست که ما امری را بر خداوند واجب کنیم بلکه ما "کشف" می کنیم که خداوند چنین عمل می کند و از سنت هایی که دارد تخلف نمی کند.

سلام و درود بر شما.

عرض بنده نیز همین بود و خواستم عرض کنم که این فرمایش شما ضرورتی همگانی نیست:

رئوف;391680 نوشت:
بر خداوند است که راه حقیقت را به انسان ها بنمایاند و علاوه بر اینکه انسان ها را به تلاش و کوشش فرا می خواند، راه درست را نیز به آنها نشان دهد

خداوند رزاق است اما ممکن است روزی عده بسیاری به آنها نرسد و از گرسنگی بمیرند. به همین شکل خداوند هدایتگر است اما ممکن است عده زیادی از هدایت محروم مانده و از هدایت او برخوردار نشوند. چیزی که ما کشف کردیم این است و ممکن است با ایده آل ذهنی ما فاصله داشته باشد.

با تشکر. :Rose:

حامد;391369 نوشت:
تشنگی آب را ضروری می کند

سلام.

به دو شرط:
1- رفع تشنگی ضروری باشد نه صرفاً مطلوب.
2- راه رفع تشنگی منحصر در خوردن آب باشد.

با تشکر.

مؤمن;393256 نوشت:
سلام.

به دو شرط:
1- رفع تشنگی ضروری باشد نه صرفاً مطلوب.
2- راه رفع تشنگی منحصر در خوردن آب باشد.

با تشکر.


سلام
1- رفع تشنگی برای حفظ حیات فرد ضروری است لذا نه مطلوب بلکه ضروری است
2- راه عادی رفع تشنگی خوردن آب است البته با مردن هم میشود تشنگی را منتفی ساخت :khaneh:
والله الموفق

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم

مؤمن;393251 نوشت:
سلام و عرض ادب.

[=arial]سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

مؤمن;393251 نوشت:
عرض بنده هم که همین بود. فرمودید «بعضی از نسناس ها هستند که انسانیت در آنها بالفعل است» عرض شد اگر انسانیت در انها بالفعل باشد دیگر اسم آنها نسناس نیست. بلکه به قول شما انسان است.

[=arial]برادر عزیزم باید عرض کنم در اینجا معنی اصطلاح حقیر غیر از معنی اصطلاحی است که شما درک می کنید و تمام سعی حقیر این است بر همان اصطلاحی سخن بگویم که آل محمد سخن گفتند و همان معنی که آنها اراده کردند اراده کنم و امیدوارم در این راه کج نروم . آنچه از احادیث آل محمد فهمیده می شود این است که قوه و فعل غیر خود آن چیز است و در حدیث است که فعل خبر می دهد از حرکت مسمی . بنابراین این بالفعل بودن در نظر حقیر یعنی ظاهر شدن اثرات و حرکات انسانیت نه این که خود انسانیت ظاهر شود . چنانچه شما در همین دنیا می بینید که قوه نباتی و حیوانی در جماد ظاهر می شود . حضرت علی می فرمایند که چهار نفس وجود دارد . نفس نامیه نباتی و نفس حسیه حیوانی و نفس ناطقه انسانی و نفس کلیه الهی . هر کدام از این نفوس دارای پنج قوه هستند ( پس مشخص می شود که قوه غیر نفس است ) مثلا برای گیاه پنج قوه داریم که جاذبه و دافعه و هاضمه و ماسکه(نگه داشتن) و مربیه است. و این قوه ها دارای دو خاصیت است که بلندی و کوتاه شدن نام دارد . بنابراین هر چه دارای این قوه ها بود جزو گیاهان است و همینطور می بینید خاصیت قوه ها تاثیرش در جماد است،پس در حقیقت برای ظاهر شدن اثرات نفس نباتی باید جمادی باشد که ساختاری مناسب داشته باشد . مثلا شما اگر سنگی را درون خاک کنید هیچ گاه رشد نمی کند چون دارای ساختار مناسب و لطافت جنس نیست . اما اگر یک لوبیا را داخل خاک کنید چون این لوبیا که جماد است ساختار مناسب دارد می شود گفت قوه نباتی در آن است یا نباتیت بالقوه دارد و بهمین دلیل رشد می کند. بنابراین وقتی که جمادی نباتیت بالقوه دارد این نباتیت بالفعل می شود به این معنی نیست که جماد نبات شده است به این معنی است که جماد اثرات نفس نباتی را ظاهر کرده است و این عالم همه اش جماد است جماد و جز جماد چیزی دیده نمی شود زیرا جنسش از نفس جمادی است ولی آخرت دار الحیوان است یعنی جنسش از جنس نفس حیوانی است وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ [=arial]برای همین همه چیز در آخرت سخن می گوید و میبیند و می شنود . و همینطور برزخ از جنس نفس نباتی ساخته شده است و همه چیز برزخ به راحتی تمام قابلیت دراز و کوتاه شدن و تبدیل و تغییر یعنی هضم و جذب و مسک و دفع دارد و مثالش همان خواب توست که از جنس نفس نباتی است برای همین در خواب هر کاری دوست داری می توانی با اشیاء کنی نمی بینی یک لحظه قادری سنگی را بکشی و درازش کنی و جنسش را عوض کنی و مثلا طلایش کنی و نمیبینی در خواب اگر نفس قدرتمندی نداشته باشی که غالب افراد اینطور هستند نمی توانی چهره کسی را بطور ثابت ببینی و همش می بینی دائما در تغییر است . نمی بینی در خواب نمی توانی چیز ثابتی درک کنی و دائما باید همه چیز حرکت کند . آنهایی که خواب هوشیار دارند متوجه مقصودم می شوند ولی اگر چنین چیزها درک نکردی مثالی دیگر می زنم که در همین دنیا متوجه اش بشوی بسیار مثال زیبایی است .

مثال بالقوه و بالفعل بودن .

دوست من این چیزی را که می گویم قبل از اینکه بدانم این را علم فیزیک امروزی اثبات کرده یا نه از احادیث و گفتار حکمای بسیار قدیمی فهمیدم و وقتی فهمیدم علم فیزیک هم همین نکته را می گوید بسیار متعجب شدم که چطور حکمای پیشین این علم بزرگ را در اختیار داشتند و مردم چقدر ظلم کردند به آنها که کلماتشان را نفهمیدند و از آل محمد نپذیرفتند این علم را در حالی که ابتدا آنها بطور کل اثباتش کرده بودند و از غیر ال محمد این علم را پذیرفتند . بگذریم درد دل بسیار دارم و گوشی شنوا نیست .
این مثال زیبا در مورد شعله است .
همینطوری که می دانید فروسرخ عامل اصلی گرما است و هر چیزی که گرما را ظاهر کرده در حقیقت اثرات فروسرخ را ظاهر کرده نه این که خودش فروسرخ شده باشد .
مثل گاز .
همینطوری که می دانید گاز وقتی گرم میشود فروسرخ را از خود ظاهر می کند حالا به هر نحو می خواهد باشد .
مثال فروسرخ مثل انسان است و مثال گاز مثل نسناس .
حال در دین به این گاز می گویند دخان و معنی آن یعنی دود لطیف . حال آیا هر دودی قابل این است که فروسرخ را در خود ظاهر کند ؟ خیر تنها دود لطیف توانایی چنین چیزی دارد .
در کلام حکمای پیشین که بر گرفته از آل محمد است به فروسرخ می گویند آتش پنهانی و به شعله می گویند آتش ظاهری .
همانطوری که میدانید وقتی چیزی اثرات غیبی را ظاهر می کند بر ظاهر آن تاثیراتی می گذارد مثلا گازی که بی رنگ و بی گرما است وقتی تحت تاثیر آتش ظاهری یا شعله دیگری قرار می گیرد خودش هم اثرات باطن را ظاهر می کند و فروسرخ را نشان میدهد و رنگ می گیرد .
اما چرا به گازی که فروسرخ یا آتش پنهانی را در خود ظاهر کرده می گوییم آتش . دلیلش این است که گاز از برای خودش اسمی و رسمی باقی نگذاشته و بمانند آیینه ای می ماند که خورشید پنهانی یا آتش پنهانی را در خود ظاهر می کند . و چون در آیینه می بینیم که خورشید دیده می شود می گوییم این خورشید است و به خود آینه توجهی نداریم .
همینطوری به نسناسی که انسانیت را در خود ظاهر کرده می گوییم این انسان است .بهمین دلیل انسان همیشه انسان است در عالم خود و نسناس همیشه نسناس است مثل اینکه گاز همیشه گاز است و فروسرخ همیشه فروسرخ است . ولی اگر گاز را تحت تاثیر قرار بدهیم مثل اینکه شعله ای را بسویش نزدیک کنیم قابل این می شود که فروسرخ را در خود ظاهر کند مثل نسناسی که تحت تاثیر شریعت قرار می گیرد انسانیت را در خود ظاهر می کند .

[=arial]ببخشید سخنم طول کشید ولی توضیح این مورد لازم بود امیدوارم منظورم را بطور کمال متوجه شده باشید...

مؤمن;393251 نوشت:
س این تعمیم حضرتعالی اشتباه بود که فرمودید: کسی که انسان بشود دیگر معصوم می شود و گناه کبیره و صغیره هم نمی کند.

[=arial]نه اشتباه نبود . شبه ناس باید انسان بشود و برای همین باید به او خطاب بشود . و گفتم بعضی خطاب ها به معصومین هست و همینطور بعضی خطاب ها به روش به در بگو دیوار بشنود ولی بطور کل قران برای نسناس ها نیامده است و مخاطبش آنها نیستند.[=arial]

مؤمن;393251 نوشت:
لبته مفسران شیعه معتقدند آزر عمو یا پدربزرگ مادری حضرت ابراهیم بوده است و نام پدر واقعی او تارج یا تارخ بوده است.

[=arial]بیشتر با اما و اگر و احتمال و تخمین سخن گفته اند و ظاهر این است همه انها اشتباه کرده اند زیرا قرآن و احادیث طور دیگر می گویند . باز تاکید می کنم در احادیث پدر جسدی ابراهیم را آزر می گویند و همینطور آیه قرآن هم شاهد بر این موضوع است اما پدر واقعی آزر تارخ است چون انسان از عالم بالاتر هبوط کرده است.
ممنون از بیاناتتون

حامد;393267 نوشت:
رفع تشنگی برای حفظ حیات فرد ضروری است لذا نه مطلوب بلکه ضروری است

سلام.

بله. اما خود ادامه حیات به طور تکوینی ضروری نیست (نکته اول) و تشنگی می تواند باعث مرگ موجود زنده شود (همچنان که بسیار اتفاق می افتد). ضمن این که هر کمبودی مثل تشنگیِ شدید به مرگ نمی انجامد (نکته دوم). لذا تشبیه هدایت معنوی به تشنگی تشبیه مناسبی نیست.

حامد;393267 نوشت:
راه عادی رفع تشنگی خوردن آب است البته با مردن هم میشود تشنگی را منتفی ساخت

وقتی آب نباشد با آبمیوه یا نوشابه هم می توان تشنگی را برطرف ساخت. تازه ویتامین هم دارد! :ok: به همین شکل وقتی به وحی دسترسی نیست همان عقل نصفه و نیمه هم تا حدی به کار می آید.

پس تشبیه فوق تا جایی که بنده فهمیدم نمی تواند ضرورت نبوت را اثبات کند.

با تشکر.

مؤمن;393690 نوشت:
اما خود ادامه حیات به طور تکوینی ضروری نیست (نکته اول) و تشنگی می تواند باعث مرگ موجود زنده شود (همچنان که بسیار اتفاق می افتد). ضمن این که هر کمبودی مثل تشنگیِ شدید به مرگ نمی انجامد (نکته دوم). لذا تشبیه هدایت معنوی به تشنگی تشبیه مناسبی نیست.

سلام
مطلب روشن است
رفع تشنگی برای ادامه حیات لازم است
بر همین وزان رفع نیاز هدایت انسان برای مصونیت او از هلاکت معنوی و تحقق حیات طیبه لازم است

مؤمن;393690 نوشت:
وقتی آب نباشد با آبمیوه یا نوشابه هم می توان تشنگی را برطرف ساخت. تازه ویتامین هم دارد! به همین شکل وقتی به وحی دسترسی نیست همان عقل نصفه و نیمه هم تا حدی به کار می آید.

پس تشبیه فوق تا جایی که بنده فهمیدم نمی تواند ضرورت نبوت را اثبات کند.


این چیزها هم حاوی اب است که رفع تشنگی می کند
به همین خاطر است که دین تضعیف شده هم تا حد قابل توجهی کارساز است
والله الموفق

گویا سوال من خیلی بی ربط به بحث بود که هیچ پاسخی دریافت نکردم!:Ghamgin:

نسیم رضوان;392893 نوشت:
معمولا وقتی که می بینیم کسی از یک خانواده کافر که شاید ظاهرا مسیحی یا یهودی باشند ولی به هرحال دینشان تحریف شده و شاید به همون دین تحریف شده هم پایبند نیستن، اسلام میاره میگیم اگه خدا بخواد کسی رو هدایت کنه، اون فرد در یک محیط کفرآلود هم میتونه حقیقت رو پیدا کنه. آیا این حرف درسته؟ که ظاهرا آیاتی با این محتوا هم در قرآن وجود داره که اگر بخواهیم هدایت می کنیم و اگر بخواهیم او را به حال خود رها می کنیم تا بر کفرش بیفزاید
در این حالت آیا خداوند تبعیض قائل شده است؟ مثلا ادواردو آنیلی که از یک خانواده یهودی بسیار متمول، اسلام آورد یا دوست ادواردو که پسر سلطان شراب جهان بود و مسلمان شد؛ چه تفاوتی با سایر افرادی که در این شرایط زندگی می کردن داشتن؟ آیا فطرت پاک تری داشتند؟ در حالی که شاید تا قبل از آن همیشه مال حرام خورده بودند و هیچ زمینه ای برای پذیرش حق نداشتند. چرا نظر عنایت خداوند شامل حال اینها شد اما سایر افراد همون خانواده ها در کفر خود باقی موندن؟

سلام
بطور مصداقی مشکل است بحث کنیم چون ما از استعداد اشخاص بی خبریم هرچند نشانه های هست مثلا همین جناب آنیلی دست از ثروت میکشد و در برابر تهدیدات مقاومت می کند تا به شهادت می رسد
ولی بطور کلی باید گفت :
خدای متعال رب حی حاضر شاهد خبیر است
نه یک خدای بی دست و پای بی خبر آنسوی کهکشانها
او همه جا هست و دارد ربوبیت می کند
لذا از استعدادها و نحوه پاسخگویی بدان آگاه است و این کار را هم از سر لطف می کند و چیزی هم نمی تواند مانع اراده او شود
ان الله بالغ امره و لکن اکثر الناس لا یعلمون
والله الموفق

ممنون از پاسختون

حامد;393731 نوشت:
لذا از استعدادها و نحوه پاسخگویی بدان آگاه است و این کار را هم از سر لطف می کند و چیزی هم نمی تواند مانع اراده او شود

درسته که خداوند از استعدادهای درونی انسانها آگاهه ولی این استعدادهای درونی از کجا سرچشمه می گیرند؟ اگر یک نعمت خدادادی باشند که اراده فرد در آن تاثیری نداشته، پس این ایمان آوردن چه ارزشی دارد؟ بر چه مبنایی خداوند به برخی انسانها این لطف را می کنه که هدایتشون کنه اما به برخی دیگر با همان شرایط چنین لطفی نمی کنه؟
واقعا برای من عجیبه! اگر تاثیر مال حرام بر انسان تا این حد زیاده، چطور بعضی از انسانهایی که در طول عمرشون غرق در مال حرام بودند ناگهان به راه راست هدایت میشن و حتی به درجه شهادت می رسند؟ درسته که مصداقی نمیشه بحث کرد اما واقعا مسلمان شدن پسر سلطان شراب برای من خیلی جالبه! بالاخره اون فرد چه مزیتی بر سایر همنوعانش داشته؟ چرا او هدایت شد و بسیاری از آدمهای مثل او و با شرایط او مشمول لطف پرودگار نشدند؟

نسیم رضوان;392893 نوشت:
من هم یک سوال دارم که شاید از جهاتی به بحث مربوط باشه. از این جهت که ایا شرایط رسیدن به کمال برای همه فراهم هست یا نه

معمولا وقتی که می بینیم کسی از یک خانواده کافر که شاید ظاهرا مسیحی یا یهودی باشند ولی به هرحال دینشان تحریف شده و شاید به همون دین تحریف شده هم پایبند نیستن، اسلام میاره میگیم اگه خدا بخواد کسی رو هدایت کنه، اون فرد در یک محیط کفرآلود هم میتونه حقیقت رو پیدا کنه. آیا این حرف درسته؟ که ظاهرا آیاتی با این محتوا هم در قرآن وجود داره که اگر بخواهیم هدایت می کنیم و اگر بخواهیم او را به حال خود رها می کنیم تا بر کفرش بیفزاید
در این حالت آیا خداوند تبعیض قائل شده است؟ مثلا ادواردو آنیلی که از یک خانواده یهودی بسیار متمول، اسلام آورد یا دوست ادواردو که پسر سلطان شراب جهان بود و مسلمان شد؛ چه تفاوتی با سایر افرادی که در این شرایط زندگی می کردن داشتن؟ آیا فطرت پاک تری داشتند؟ در حالی که شاید تا قبل از آن همیشه مال حرام خورده بودند و هیچ زمینه ای برای پذیرش حق نداشتند. چرا نظر عنایت خداوند شامل حال اینها شد اما سایر افراد همون خانواده ها در کفر خود باقی موندن؟



با سلام خدمت شما دوست گرامی

اگرچه سوال شما کاملا در چارجوب بحث نیست و به برخی از قسمت های آن نیز در پاسخ های قبلی پرداخته شده است با این حال مجددا عرض می شود:

- شرایط کمال برای همه فراهم است. برخی در حضور معصوم هستند و یا اینکه معارف معصوم به آنها می رسد. برخی نیز ممکن است در محیط مناسبی نباشند ولی اگر بر یافته های خود که از راه فطرت و عقل یافته اند، استوار باشند و به اموری که خوبی آنها معلوم است عمل کنند و از اموری که بدی آنها معلوم است، پرهیز کنند، خداوند راهی را برای هدایت آنها ایجاد می کند. (در این زمینه مفصل بحث شد، لطفا به پاسخ های قبلی بنده مراجعه کنید، دلایل قرآنی و روایی نیز در آنها مطرح شده است)

- در مورد افرادی نیز که مطرح کردید، باید به این مسئله اشاره کرد که این چنین نیست که هدایت آنها تنها خواست خدا باشد بلکه خود آنها نیز باید تلاش و کوشش کرده باشند تا هدایت خداوند شامل حالشان بشود. و این مسئله تنها به آنها محدود نیست، هرکسی در هر کجای عالم باشد و صادقانه عمل کند (چنانچه در قسمت اول گفته شد) خداوند راه های هدایت را برای او باز می کند و زمینه رشد و کمال را فراهم می کند.

موفق باشید

حامد;393701 نوشت:
این چیزها هم حاوی اب است که رفع تشنگی می کند
به همین خاطر است که دین تضعیف شده هم تا حد قابل توجهی کارساز است

با سلام. این تشبیه شما مطابق با دیدگاهتان نیست.
در واقع آبمیوه یعنی آب تقویت شده نه تضعیف شده.
خارج این نتیجه می گیریم همه ادیان حاوی هدایتند. ( آبند) همان طور که اسلام حاوی هدایت است. ادیان دیگر هم حاوی هدایت اند. منتها ما آب خالص ( هدایت خالص ) نداریم. چرا؟ چون ادیان نتیجه اتصال به امری بی صورتند. تجربه های دینی وقتی که به محک زبان بشری می خورند صورت دار می شوند. لذا تجربه دینی بی صورت وجود ندارد. لذا هر آنچه که وجود دارد آبی است با املاح معدنی. البته هر آنچه از خدا به صورت فیض به هستی داده می شود آبی خالص و بی املاح. ولی وقتی به دنیای مادی می رسد دارای املاح می شود.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;394639 نوشت:
با سلام. این تشبیه شما مطابق با دیدگاهتان نیست.
در واقع آبمیوه یعنی آب تقویت شده نه تضعیف شده.
خارج این نتیجه می گیریم همه ادیان حاوی هدایتند. ( آبند) همان طور که اسلام حاوی هدایت است. ادیان دیگر هم حاوی هدایت اند. منتها ما آب خالص ( هدایت خالص ) نداریم. چرا؟ چون ادیان نتیجه اتصال به امری بی صورتند. تجربه های دینی وقتی که به محک زبان بشری می خورند صورت دار می شوند. لذا تجربه دینی بی صورت وجود ندارد. لذا هر آنچه که وجود دارد آبی است با املاح معدنی. البته هر آنچه از خدا به صورت فیض به هستی داده می شود آبی خالص و بی املاح. ولی وقتی به دنیای مادی می رسد دارای املاح می شود.
و من الله توفیق

سلام
در هر تشبیهی باید به جهت تشبیه توجه کرد
مثلا اگر کسی گفت این اقا مثل شیر است منظورش جهت شجاعته نه اینکه او هم چار دست و پا راه میرود
دیگر اینکه
دین در عالم ظاهر باید مطابق آن باشد لذا طهارتش در این شان هم باید متناسب با این شان باشد و نه شان عالم مجرد
والله الموفق
موضوع قفل شده است