« عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر »

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
« عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر »

[=&amp]با سلام[/]
[=&amp]آیا حدیث زیر(یا مانند آن) از نظر سندی و دلالی اعتبار دارد؟[/]
[=&amp]«عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر[/][=&amp] »[/][=&amp]

[/]

با نام الله





کارشناسان بحث: استاد مجید و استاد صدرا

vivaziba;387460 نوشت:
با سلام
آیا حدیث زیر(یا مانند آن) از نظر سندی و دلالی اعتبار دارد؟
«عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر »

با صلوات بر محمد وآل محمد
با سلام وعرض ادب
83 وَ رَوَى إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْيَشْكُرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شَرِيكٌ‏ «1»، عَنِ الْأَعْمَشِ‏ «2»، عَنْ أَبِي وَائِلٍ‏ «3»:
عَنْ أَبِي حُذَيْفَةَ «4»، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ: عَلِيٌ‏ خَيْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ. «5».
______________________________
(1).- هو: شريك بن عبد اللّه بن أبي شريك النّخعي الكوفي، أنظر تهذيب الكمال ج 12، ص 462، الرّقم: 2736.
(2).- هو: سليمان بن مهران الأسدي الأعمش، أنظر تهذيب الكمال، ج 12، ص 76.
(3).- هو: شقيق بن سلمة، أبو وائل الأسدي. أنظر، تهذيب الكمال، ج 12، ص 548.
(4).- هو: حذيفة بن اليمان، و هو: حذيفة بن حسيل، أنظر تهذيب الكمال ج 5 ص 495.
(5).- قال سيّد ابن طاوس المتوفّى (664) في «الطّرائف»، ص 87: و من ذلك ما رواه ابن مردويه الفقيه عندهم في كتابه قال: حدّثنا أبو بكر أحمد بن كامل، و أحمد بن محمّد بن عمرو بن سعيد الأخمس، قال: عبيد بن كثير العامري، قال: حدّثنا محمّد بن عليّ الصّيرفي، قال: حدّثنا إبراهيم بن اسماعيل اليشكري، عن شريك، عن الأعمش، عن أبي وائل، عن حذيفة اليماني رضى اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «عليّ خير البشر فمن أبي فقد كفر».
قال الحافظ أبو أحمد عبد اللّه بن عدي الجرجاني في الكامل في ضعفاء الرّجال ج 4 ص 1325 ط بيروت: أنبأنا السّاجي، حدّثنا عبد اللّه بن الحسين بن الحسن الأشقر، سمعت أبا داود الدّهان يقول: سمعت شريك بن عبد اللّه يقول: «عليّ خير البشر فمن أبى فقد كفر».
[قال ابن عدي‏]: قال الشّيخ: و قول شريك رواه رجل من أهل الكوفة يقال له: الحرّ بن سعيد النّخعي، عن شريك، عن أبي إسحاق، عن أبي وائل.
عن حذيفة، عن النبيّ (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) قال: «عليّ خير البشر فمن أبى فقد كفر». قال ابن عدي: و هذا قد رواه عن الحرّ غير واحد.
و رواه عنه أحمد بن يحيى الصّوفي، و قال: حدّثنا الحرّ بن سعيد النّخعي و كان من خيار النّاس، و روى عن شريك أيضا، عن الأعمش، عن عطيَّة، قلنا لجابر: ما كنتم تعدون عليّ فيكم؟ قال: ذلك من خير البشر.
قال ابن عدي: حدّثنا الحسين بن علي السّكوني الكوفي، حدّثنا محمّد بن الحسن السّكوني الكوفي حدّثنا صالح بن الأسود، عن الأعمش، عن عطيّة، قلت لجابر: كيف كانت منزلة عليّ فيكم؟ قال: كان خير البشر.
و نقله بهذا الإسناد، محمّد بن أحمد الذّهبي في أحوال صالح بن أبي الأسود في ميزان الاعتدال ج 2، ص 288، الرّقم: 3771.
و روى أبو داود الرّهاوي كما في ميزان الاعتدال أنّه سمع شريكا يقول: عليّ خير البشر فمن أبى فقد كفر.
أقول: هذا الحديث متواتر جدّا، كما ذكر الگنجي الشّافعي في كفاية الطّالب ص 245، ط النّجف الأشرف، و ابن عساكر في ترجمة الإمام علي من تاريخ دمشق ج 2، ص 444، و القندوزي الحنفي في ينابيع المودّة ص 246، و المتّقي الهندي في كنز العمّال ج 11، ص 625. و إحقاق الحقّ للّتستري ج 4، ص 254 و تاريخ بغداد للخطيب البغدادي ج 3 ص 154، و فرائد المسطين ج 1 ص 154، و الغدير للأميني ج 3 ص 22.
و أوردنا هذا الحديث، عن طريق ابن شاذان و ابن عساكر في كتابنا «الأربعون حديثا» و هو الحديث السّابع و الثّلاثون، ص 158، ط بيروت، فللمزيد من الاطّلاع راجع هناك.([=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص: 272)
[=Traditional Arabic]

متشکرم
اما از نظر دلالی چگونه است؟

vivaziba;387915 نوشت:
متشکرم

اما از نظر دلالی چگونه است؟

در نگر این تن

«عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر » ساختگی است چون

وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا(الإسراء/89)

بر گردان مکارم شیرازی : ما در اين قرآن، براي مردم از هر چيز نمونه‌اي آورديم ؛ اما بيشتر مردم (در برابر آن، از هر کاري) جز انکار، ابا داشتند!

با رویکرد به آیه ی بالا در نبی نوشته ای نیست که آن خود گویی ( ادعا) " علی خیر بشر" را استوار گرداند ولی در باره ی دیگران هست

برای نمونه به مریم می گوید

اصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ(آل عمران/42)= الله تو را از میان زنان جهان بر گزید

درباره ی پیامبران می گوید

وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيسَعَ وَيونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ(الأنعام/86)

بر گردان مکارم شیرازی :و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را؛ و همه را بر جهانيان برتري داديم.

وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيينَ عَلَى بَعْضٍ (الإسراء/55) برخی از پیامبران را بر برخی دیگر بر تری دادیم

و باز هم هست از این دسته گفته ها

چکیده اینکه

این سخن ( علی خیر بشر ) هیچ پایه ای در نُبی ندارد و سخنی بی پشتیبان است

چرا که درباره ی بر تری جهانگیر پیشوای نخست هیچ آیه ای مانند آیه های بالا نیست

دوست عزیز حدیث میگوید امام علی علیه السلام از آدم تا خاتم مردم بهترین است حالا وقتی ایشان از همه بهتر است چطور ممکن است نمونه دیگری باشد که ایشان هم از همه مردم بهتر باشد؟!

مثل این هست که بگوییم حضرت محمد (ص) خاتم پیامبران نیست مگر اینکه نمونه دیگری بیاورید که یک پیامبر خاتم انبیاء بوده باشد!

اما اگر شما به دنبال نمونه میگردید نمونه این حدیث را من برای شما می آورم:

1-پیامبر به امام علی علیه السلام فرمود تو بعد از من خلیفه همه مومنان هستی (السنة، ج2، ص565)
حضرت موسی نیز به هارون همین را فرمود:
وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَـرُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ. الأعراف: آيه 142.

2-مدت اندکی بعد از حضرت محمد خلافت از امام علی علیه السلام غصب شد
مدت اندکی بعد از غیبت حضرت موسی خلافت از هارون (ع) غصب شد

3-امام علی به خاطر مصالح اسلام سکوت کرد و دست به شمشیر نبرد
هارون نیز به خاطر مصالح سکوت کرد:قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا92
أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْري93
قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي‏ وَ لا بِرَأْسي‏ إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي94

غلام ملی نوری;387916 نوشت:

در نگر این تن
«عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر » ساختگی است چون

وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا(الإسراء/89)

بر گردان مکارم شیرازی : ما در اين قرآن، براي مردم از هر چيز نمونه‌اي آورديم ؛ اما بيشتر مردم (در برابر آن، از هر کاري) جز انکار، ابا داشتند!

سلام عليكم دوست عزيز:::::::::::::::

برادر غلام در بحث هاي كلامي شما مشكلات و تناقض بسيار هست كه بنده به شما متذكر مي شوم تا انشا الله دچار خطا نشويد زيرا اشتباهات فاحش مانيتيسم كلام شما را كاهش مي دهد و تاثيراتي نخواهد داشت

برادرم استاد غلام، دقت بفرماييد: شما در شروع كلامتان عارض شديد كه نظر شما اين روايت ساختگي هست و سپس نظر خودتان را با متمم قرار دادن به قران مطلبي را انعكاس داديد كه اشكال در اين است اگر عقيده شماست پس ديگر قران معنا پيدا نمي كند و اگر عقيده شما بر گرفته از قران هست مي شود انديشه اسلامي و ديگر عقيده شخصي معنا ندارد

دوما، امديد اياتي را خوانديد كه اصلا ارتباطي با اصل موضوع نداشته و شما اصل موضوع را مشتبه كرديد زيرا اياتي را خوانديد و سپس ادعا نموديد كه اگر روايت ساختگي نيست بايد در قران مي امد، دوست عزيز گويا شما روايات را همان ايات قران مي دانيد كه دچار چنين تناقضي شديد و موضوع مهتر اين است كه اگر قرار باشد هر امري در قران امده باشد تبيانا لكل شي، پس ديگر لتبين للناس معنا ندارد و همچنين تنازعتم شيء فروده الي الله و رسول، در نتيجه تا اينجا مشخص شد روايات مفسر قران هستند حال بنده از شما سوال مي كنم حكم جداكردن روايات صحيح سند از قران و مختوم كردن آن چيست؟

غلام ملی نوری;387916 نوشت:

چکیده اینکه

این سخن ( علی خیر بشر ) هیچ پایه ای در نُبی ندارد و سخنی بی پشتیبان است

چرا که درباره ی بر تری جهانگیر پیشوای نخست هیچ آیه ای مانند آیه های بالا نیست

نتيجه اينكه::::::::

خوب است انسان وقتي مي خواهد امري را منعقد اعلام كند كلامش بر پايه منبع و مرجعي به مثل و مانند باشد و نه اينكه در ابتدا بيايد بگويد عقيده من اين است و سپس بگويد عقيده خدا اين است و سپس عقيده رسول را ذم كند، حال كه خود نمي داند، ذم عقيده رسول ذم تفكر الهيست و گويا يك ارتباط فكري و علمي بين شما و امام علي الاطلاق جرح و تعديل اهل سنت يعني ذهبي وجود دارد زيرا هر وقت او هم به روايتي بر مي خورد كه بضاعت جرحش را نداشت يا سكت علي الحديث بوده و يا افاضه داشته اند يشهد القلب انه الباطل، دقيقا شما هم وقتي به رواياتي كه منافع و مصالحتان را متضرر مي كنيد مي فرمايدد عقيده بنده اين است، دوست عزيز ما براي خاله بازي نيامده ايم بلكه اينجا بحث علمي مي شود و گويا همچنان كودك درون شما زنده هست و در حال زندگي كردن در دوران كودكي خود سپري مي كند
هر وقت توانستيد از طرق رجالي يك حديثي را منفك اعلام كنيد، ان وقت بياييد بحث علمي كنيد زيرا ما با شهادت دروني و قلبي كسي كاري نداريم و مانند ابن تيميه خبر از درون هيچ شخصي هم نداريم و در آخر هم مي گويد در تفكر نبي بي پشتيبان هست كه ما نمي دانيم شما چگونه اين پشتيباني را فهميده ايد نمي دانيم و اگر هم براي ما توضيح دهيد ممنون مي شويم
:khaneh::khaneh:

vivaziba;387915 نوشت:
متشکرم
اما از نظر دلالی چگونه است؟

سلام برادر عزيز و برگوار ما زيبا################

برادرم بحث دلالي اين حديث هم صد در صد صحيح هست زيرا در وحله اول مولا علي ع به نص صريح رسول خدا برگزيده ترين فرد به انتخاب خدا در روي زمين هست
دوما اينكه ايشان نفس و جان رسول خدا هستند
سوم ايينكه ايشان داراي مراتب رسول خدا هستند
چهارم اينكه وقتي چنين شخصي داراي چنين مراتب و طبقاتي باشد به نظر شما آيا عدم مقبوليت او از روي جهد به معناي كفر نيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بنده مثالي براي شما مي زنم اگر كسي به يقين برسد رسول خدا ص بر حق هست اما او را قبول نداشته باشد آيا شما او را تكفير مي كنيد يا نه؟
خوب وقتي رسول خدا به نصوص صريح و صحيح سند تصريح دارد كه علي ع از من است و من از علي ع (علي ع و مني و انا من علي ع ) مضاف بر اينكه طبق آيه قران نيز مولا علي ع نفس پيغمبر هستند (و انفسنا و انفسكم) حال عدم مقبوليت چنين شخصي از روي جهد به معناي عدم مقبوليت رسول خدا نيست؟ ضمن اينكه طبق ايه مودت، محبت و مودت با اقرباي رسول در طراز رسالت است و عدم محبت و خصم عداوت با ايشان طبق ايه قران يعني منكر شدن رسالت، حال شما كسي كه مولا علي را به عنوان خير البشر طبق ايات و روايت قبول نداشته باشد را تكفير نمي كنيد؟

غلام ملی نوری;387916 نوشت:
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا(الإسراء/89)

بر گردان مکارم شیرازی : ما در اين قرآن، براي مردم از هر چيز نمونه‌اي آورديم ؛ اما بيشتر مردم (در برابر آن، از هر کاري) جز انکار، ابا داشتند!

با تشکر از شما از ذکر این آیه شریفه

از این آیه مبارکه مطالب زیادی دال بر حقانیت اهل بیت علیهم السلام و بطلان مذهب سقیفه برداشت میشود

فعلا این مقاله را تقدیم میکنم به شما:
http://asksonnat.blogfa.com/post/64

(عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد!)

kheymegahabalfazl;387994 نوشت:
می گویید در تفكر نبي بي پشتيبان هست كه ما نمي دانيم شما چگونه اين پشتيباني را فهميده ايد نمي دانيم و اگر هم براي ما توضيح دهيد ممنون مي شويم

:Khandidan!: من کجا گفته ام در تفکر نبی بی پشتیبان است ؟؟

این تن واژه ی اربی تفکر را به کار نگرفته ام شما برداشت خود را به سخن این تن چسبانده اید

نُبی هم وارون آنچه که شما پنداشته اید پیامبر نیست قرآن است برابر اربی پیامبر نبی است نه نُبی

چکیده اینکه هیچ سخن و نوشته ای در نُبی نیست که پشتوانه سخن ( علی خیر البشر من ابی فقد کفر باشد )

اگر سراغ داریدبیاورید

چون در نبی نیست پس ساختگی است چرا ؟

چون نمونه های فراوانی برای برتری کسان دیگری چون مریم و برخی پیامبران در نبی هست اما در باره ی پیشوای نخست شییه نیست

اربها پیامبر اسلام را برترین هومان(خیر البشر ) می نامند و شییه ها پیشوای نخست را بر ترین هومان می شمارند

شما بفرمایید مگر فرنام برترین هومان ( انسان ) را به چند کس می توان بخشید ؟

خود گویی بدون پشتوانه و بن چک ( سند) ارزش ندارد

دوست عزيزم، بنده نمي دانم خنده شما به خاطر تناقضات شما هست و يا مطالب نامفهوم شما؟؟؟؟؟؟؟؟ :khaneh:

در ضمن خودتان هم فكر نكنم با توجه به مطالب زير فهميده باشيد چه گفته باشيد

غلام ملی نوری;388107 نوشت:

نُبی هم وارون آنچه که شما پنداشته اید پیامبر نیست قرآن است برابر اربی پیامبر نبی است نه نُبی

بعد امده ايد ادعا كرده ايد با اين عنوان:

غلام ملی نوری;388107 نوشت:
من کجا گفته ام در تفکر نبی بی پشتیبان است ؟؟

اين هم ادعايي كه گفتيد پشتيباني ندارد

غلام ملی نوری;388107 نوشت:

این سخن ( علی خیر بشر ) هیچ پایه ای در نُبی ندارد و سخنی بی پشتیبان است

گويا شما از مباني ادبيات فارسي هم علمي نداريد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اينكه در نبي پايه و پشتيبان ندارد را شما چگونه يهو تاويل ديگر مي كنيد نمي دانيم ضمن اينكه اصلا هيچ منبع علمي هم در رديه رجالي در بحث خير البشر ارائه نداديد و همچنان ما منتظر مي مانيم كه تا جناب عالي از طريق رجالي اين حديث را برايمان بي پشتيبان تفضيل دهيد

غلام ملی نوری;388107 نوشت:

چون در نبی نیست پس ساختگی است چرا ؟

چون نمونه های فراوانی برای برتری کسان دیگری چون مریم و برخی پیامبران در نبی هست اما در باره ی پیشوای نخست شییه نیست

اربها پیامبر اسلام را برترین هومان(خیر البشر ) می نامند و شییه ها پیشوای نخست را بر ترین هومان می شمارند

شما بفرمایید مگر فرنام برترین هومان ( انسان ) را به چند کس می توان بخشید ؟

خود گویی بدون پشتوانه و بن چک ( سند) ارزش ندارد

حاج غلام، دوستان حديث را مطرح نمودند و حال بماند تعدد طرقي كه دارد، بعد جناب عالي مانند امام ذهبي برايمان مي فرماييد يشهد قلب انه الباطل، و اين دلتان و ذهنتان گواهي مي دهد كه بر باطل است اما دريغ از اينكه هنوز نمي دانيد مقام علمي نداي قلب را نمي شناسد فلذا نداي قلبتان را بگذاريد براي حيات خلوت خودتان دوست عزيز و منابري كه براي عوام ناس مي رويد

بنده يك سوال از شما پرسيدم كه باز هم جرات نكرديد جواب ما را بدهيد و طفره رفتيد و از شما سوال كردم اگر روايتي صحت سندش اثبات شود و شما ان را صحيح ندانيد و از قران جداكنيد تكليف جداكننده بين حديث و قران چيست؟ حكمش چيست؟

متاسفانه در آخر هم دچار دوگانگي شده ايد و صحبت از چك و سفته و سند منگوله دار كرديد، دوست عزيزم اينجا يك سايت اعتقادي به نام اسك دين هست و نه بانك هست و نه سازمان ثبت اسناد

vivaziba;387915 نوشت:
متشکرم
اما از نظر دلالی چگونه است؟

با صلوات بر محمد وآل محمد
اما از نظر سند:
1 - إبراهيم بن إسماعيل اليشكري:
قال الجليل إبراهيم بن محمد الثقفي في كتاب الغارات: حدثنا إبراهيم بن إسماعيل اليشكري، و كان ثقة.
المستدرك للمحدث النوري. (معجم‏ رجال ‏الحديث ج : 1 ص : 212 )
2- شريك بن عبد الله القاضي‏ (عامي‏ من‏ قضاة العامة وقد اختلفوا في‏ وثاقته‏)
3- سليمان بن مهران الأعمش‏، إمامي،ثقةعلى ‏التحقيق‏ ،طبقة : الصادق عليه السلام(جخ)، لقب : الأعمش(جخ) الأسدي‏مولاهم(جخ) الكوفي(جخ)،كنية : أبومحمد(جخ)
4 - شقيق بن سلمة: يكنى أبا وداك: من أصحاب أمير المؤمنين ع، رجال الشيخ (4).
5- حذيفة بن اليمان‏ ، إمامي،ثقةجليل‏ وكان‏ ركنا،طبقة : النبي صلى الله عليه و آله(جخ،قي) - أمير المؤمنين عليه السلام(جخ)،لقب : العبسي(جخ،قي)،كنية : أبوعبدالله(جخ)،وفاة : 35،مات بالمدائن بعد بيعة أمير المؤمنين عليه السلام بأربعين يوما(جخ)
ضمنا در پست قبل هم به دلالت این روایت اشاره شده است :
أقول: هذا الحديث متواتر جدّا، كما ذكر الگنجي الشّافعي في كفاية الطّالب ص 245، ط النّجف الأشرف، و ابن عساكر في ترجمة الإمام علي من تاريخ دمشق ج 2، ص 444، و القندوزي الحنفي في ينابيع المودّة ص 246، و المتّقي الهندي في كنز العمّال ج 11، ص 625. و إحقاق الحقّ للّتستري ج 4، ص 254 و تاريخ بغداد للخطيب البغدادي ج 3 ص 154، و فرائد المسطين ج 1 ص 154، و الغدير للأميني ج 3 ص 22.
التماس دعا

http://www.askquran.ir/group225-picture33950.html

« عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر »

در جریان دعوت از طلاب که مثلا به جای 10 -15 نفر حدود 40 -50 نفر ( یا صد نفر) شدند همین ذکر :

ها « عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر »

به کمک آمد و الحمدالله غذا به همه رسید داستانش را سرچ کنید خیلی خلاصه نوشتم

ها
« عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر »

vivaziba;387460 نوشت:
با سلام
آیا حدیث زیر(یا مانند آن) از نظر سندی و دلالی اعتبار دارد؟
«عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر »

با سلام و عرض ادب

شخصیت حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ممتاز به فضائلی است که این فضائل بعد از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله در احدی تجلی ننموده است.

یکی از روایاتی که بیانگر این درجۀ از فضليت و کمال است روایتی معروف از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مي باشد که آن حضرت فرمودند:«علی خیر البشر، من شک فیه فقد کفر»؛ علی بهترین انسانها است. كسی كه این امر را قبول نكند محققاً كافر شده است.

این روایت با شش طریق با الفاظی نظیر هم از امام علی، امام حسین علیهماالسلام، جابر بن عبدالله انصاری، حذیفة بن یمان، عایشه، عبدالله بن مسعود وابن عباس نقل شده است.

در طرق دیگری هم بر برتری آن حضرت بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله تصریح شده است؛ همچنان که در روایت امام علی علیه السلام و سلمان وابورافع وابوهریره این امر آمده است:« انت یا علی سید الخلائق بعدی؛[1] وهو خیر امتی؛[2] افضل من ترکت بعدی؛[3] انت خیر امتی فی الدنیا و الاخرة؛[4] خیر هذه الامة من بعدی علی [5] ».

اولین کتاب موجود که در رابطه با این روایت در بین شیعه نگاشته شده، کتاب: «نوادر الاثر فی ان علیا خیرالبشر»، تالیف: «ابومحمد جعفر بن احمد بن علی القمی الایلاقی معروف به ابن الرازی» است.[6]

ابن الرازی این روایت را از سه طریق با هفتاد و شش روایت نقل نموده است.[7]


[/HR] [1]. غایة المرام،السید هاشم البحرانی، ج5،ص9:«أبو الحسن الفقيه محمد بن أحمد بن شاذان في المناقب المائة من طريق العامة في مناقب أمير المؤمنين والأئمة من ولده قال : فأول منقبة ما حدثني بها الحسين بن سختويه بالكوفة في سنة أربع وسبعين وثلاثمائة بإسناده عن حبة العرني عن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) قال : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) : " أنا سيد الأولين والآخرين وأنت يا علي سيد الخلائق بعدي».

[2] . مناقب الامام علی بن ابی طالب،محمد بن سلیمان الکوفی،ص387: «( حدثنا ) محمد بن منصور عن عباد عن علي بن هاشم عن إسماعيل البزار ، عن خالد بن شراحيل عن قيس بن ميناء : عن سلمان الفارسي قال : أتيت النبي صلى الله عليه وآله فقلت : يا رسول الله إنه لم يكن نبي فيما مضى إلا وله وصيي من قومه فمن وصيك ؟ ( قال : ) فأعرض عني فشق ذلك علي مشقة شديدة ، فأدبرت فقال : يا سلمان يا سلمان فقلت : لبيك لبيك فأقبلت سريعا فقال : تسألني عن وصيي . فقلت : نعم . قال : هل تعلم من كان وصي موسى ؟ قلت : يوشع بن نون . قال : فإن وصيي علي بن أبي طالب هو خير أمتي بعدي» ؛... رجوع شود به کتاب احقاق الحق،ج20،ص551.

[3] . الامالی، الصدوق، ص564،ح762؛ غایة المرام،السید هاشم البحرانی،ج5،ص19.

[4] . شرح احقاق الحق،مرعشی نجفی، ج15،ص281.

[5] . شرح احقاق الحق،مرعشی نجفی،ج4،ص251؛غایة المرام،السید هاشم البحرانی،ج5،ص10.

[6]. برخی از محدثین وی را هم طبقۀ شیخ صدوق دانسته که که روایت ایشان با شیخ صدوق مدّبج:(از یکدیگر به صورت طرفینی روایت نقل نموده اند) است. (الذریعة،آقابزرگ طهرانی ج1،ص386؛) و برخی دیگر وی را هم طبقۀ شیخ مفید دانسته اند.( الفوائد الرضویة،شیخ عباس قمی، 60).

[7] . کتاب ابن الرازی در حال حاضر به سه نسخه مخطوط موجود است. نسخه ای به خط محمد بن رجب علی طهرانی در سال 1363؛ که به اشراف علامه ابوالحسن شعرانی به چاب رسیده است. نسخه ای به خط محمد حسین ارموی به سال1347که در کتابخانۀ آستان قدس رضوی موجود است. نسخه ای ناقص که در کتابخانۀ آیت الله مرعشی نجفی موجود است.(مقدمۀ کتاب نوادر الاثر با تحقیق سید محمد جواد حسینی جلالی ، چاپ دارالاعتصام).

برخی از نقلهای این روایت بنابر روایت ابن رازی عبارت است از:

الف) روایت جابر بن عبدالله انصاری:
1....عن الاعمش، عن عاصم ابن عمرو،عن جابر بن عبدالله، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله:«علی خیر البشر، من شک فیه فقد کفر».

2. ...عن الاعمش، عن عطیة، قال دخلنا على جابر بن عبد الله وقد سقط حاجباه على عينيه فقلنا: اخبرنا عن هذا الرجل علي بن ابی طالب علیه السلام، فرفع حاجبيه بيديه فقال ذاك خير البشر.

3....الاعمش، عن عطیة، قال :قلنا لجابر: ماکان علی علیه السلام فیکم؟ فرفع حاجبیه ثم قال هاه، کان خیر البشر».

4....عن الاعمش، عن عطیة، قال: قلت لجابر بن عبدالله : ای رجل کان علی علیه السلام فیکم؟فرفع راسه وقال:«علی علیه السلام خیر البشر، وما شک فیه الا منافق».

5....عن الاعمش، عن عطیة، عن جابر قال:«خیر الناس- اوقال: «خیرالبشر- وما شک فیه الا منافق».

6....عن الاعمش، عن عطیة، عن جابر، انه قالهو- یعنی: علیا علیه السلام- خیر الناس، وما یشک فیه الا کافر».

7....عن الاعمش، عن عطیة، عن جابر،قالعلی علیه السلام خیر البشر ،من ابی فقد کفر».

8....عن الاعمش، عن عطیة، قال کنا عند جابر فتذکروا امر علی علیه السلام، فقال: «وهل یشک فی انه خیر البشر الا کافر؟».

9....عن ابی عوانة، عن الحجّاف، عن عطیة، قال: قال جابر: «علی خیر البشر بعد رسول الله صلی الله علبه وآله من قال غیر هذا فقد کفر».

10....عن عطیة، قال: اتیت جابرا فقلت : ای رجل کان علی علیه السلام فیکم ؟ قالذاک خیر هذه الامة بعد نبیّها».

11....عن عطیة، قال: سالت جابرا بعد ما کبر و سقط حاجباه علی عینیه عن علی علیه السلام؟ فقال:«ذاک خیر البشر، ما کنا نعرف نفاقا علی عهد رسول الله الا ببغض علی علیه السلام».

12....عن عطیة، عن جابر ، قال : سالته عن علی علیه السلام ؟ فقال: «ذاک خیر هذه الامة بعد نبیها».

13....عن الاعمش، عن عطیة، عن جابر، قال: سئل جابر عن علی علیه السلام؟ فقال: «ذاک خیر البشر، لا یبغضه الا کافر».

14....عن ابی زبیر، عن جابر، انه سئل عن علی علیه السلام؟ قال:«ذاک خیرالبشر، لا یشک فیه الا منافق او فاسق».

ب) روایت حذیفه بن یمان:

15....عن حذیفة بن الیمان، قال: سمعت النبی صلی الله علیه وآله یقول:«علی بن ابی طالب علیه السلام خیر البشر، من ابی فقد کفر».

16....عن ربعی، قال: سئل حذیفة بن الیمان عن علی علیه السلام ؟ قالذاک خیر الامة بعد نبیها، لایشک فیه الا منافق».

ج) روایت عایشه
17....عن الاعمش، عن عطاء، قال: سئلت عایشة عن علی علیه السلام ؟ قالتذاک خیر البشر، لا یشکّ فیه الاّ کافر».

روایت علی(علیه السلام) خیر البشر، به نقل از شیخ صدوق(ره)

مرحوم شیخ صدوق روایت فوق را در کتاب«الامالی» مجلس دوازدهم از طریق عایشه و حذیفه و جابر و امام علی علیه السلام نقل نموده است.[1]

همچنین مرحوم سید هاشم بحرانی نیز در کتاب « غاية المرام و حجة الخصام في تعيين الإمام من طريق الخاص و العام‏» در فصل (فضل امیر المومنین علی بن ابی طالب) این روایات را به همراه روایات دیگری بدین مضمون جمع آوری نموده است.

بهترین کتابی که به جمع آوری این روایت از منابع اهل سنت پرداخته است کتاب «احقاق الحق»، تالیف شهید قاضی نورالله شوشتری (م:1019) با ملحقات مرحوم آیت الله مرعشی نجفی است.

آیت الله مرعشی با تتبع گسترده خود نقلهای متعدد این روایت را از طرق عامه که درکتب مختلف روایی آنها موجود است را جمع آوری نموده اند.

ایشان درشش موضع ازکتاب ملحقات احقاق الحق[2]درمجلد چهارم،ص254،و375؛ مجلدپانزدهم،ص267؛ مجلد بیستم،ص268؛ مجلدبیست و دوم،ص188؛ مجلد بیست و سوم،ص614؛ مجلد سی و یکم ،ص125، این روایت را با نقلهای مختلف ذکر نموده اند.

برخی از حفاظ اهل سنت که روایت فوق را در کتابهایشان نقل نموده اند عبارتند ازحافظ ابوبکر بن مردویه(م:410) در کتاب «المناقب»؛ حافظ ابو بکر خطیب بغدادی (م: 463) در کتاب«تاریخ بغداد»؛ متقی هندی(م:975) در کتاب «کنز العمال»؛ سید علی همدانی(م:786) در کتاب «مودة ذوی القربی»؛ قندوزی(م:1294) در کتاب «ینابیع المودة لذوی القربی».

در پست بعدی نظر علمای رجالی اهل سنت در رابطه با این حدیث خواهد آمد.

موفق باشید.


[/HR] [1] . روایات شیخ صدوق در الامالی(ص136،مجلس 18) عبارتند از:

1. ...عن عطاء ، قال : سألت عائشة عن علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) ، فقالت : ذاك خير البشر ، ولا يشك فيه إلا كافر.

2. ...عن حذيفة ، أنه سئل عن علي عليه السلام ، فقال : ذاك خير البشر ، ولا يشك فيه إلا منافق.

3. ...عن حذيفة بن اليمان ، عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) ، أنه قال : علي ابن أنه قال : علي ابن أبي طالب خير البشر ، ومن أبى فقد كفر.

4. ...عن أبي الزبير المكي ، قال : رأيت جابرا متوكئا على عصاه وهو يدور في سكك الأنصار ومجالسهم ، وهو يقول : علي خير البشر ، فمن أبى فقد كفر . يا معشر الأنصار ، أدبوا أولادكم على حب علي ، فمن أبى فانظروا في شأن أمه.

5. حدثنا محمد بن عمر الحافظ البغدادي ، قال : حدثني أبو محمد الحسن بن عبد الله بن محمد بن علي بن العباس الرازي ، قال : حدثني أبي عبد الله بن محمد بن علي بن العباس بن هارون التميمي ، قال : حدثني سيدي علي بن موسى الرضا ( عليه السلام ) ، قال : حدثني أبي موسى بن جعفر ، قال : حدثني أبي جعفر بن محمد ، قال : حدثني أبي محمد بن علي ، قال : حدثني أبي علي بن الحسين ، قال : حدثني أبي الحسين بن علي ، قال : حدثني أخي الحسن بن علي ، قال : حدثني أبي علي بن أبي طالب علیه السلام، قال : قال لي النبي ( صلى الله عليه وآله ) : أنت خير البشر ، ولا يشك فيك إلا كافر .

[2] . ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي سال چاپ: 1409 ق‏.

سلام
در مورد خیر البشر بودن
اولا اینکه آیا این برتری،برتری بر پیامبر(ص) را شامل می شود؟

ثانیا از کجا ثابت می شود که برای همه ی زمان هاست؟(و منحصر به زمان خلافت نیست؟)

vivaziba;389752 نوشت:
سلام
در مورد خیر البشر بودن
اولا اینکه آیا این برتری،برتری بر پیامبر(ص) را شامل می شود؟

ثانیا از کجا ثابت می شود که برای همه ی زمان هاست؟(و منحصر به زمان خلافت نیست؟)

عليكم سلام برادرم

عزيزم بنا بر فرموده مولا علي ع:أنا عبد من عبيد محمد صلى الله عليه وآله لذا مولا علي ع خودشان تصريح دارند كه من بنده اي از بنده گان محمد هستم در نتيجه سوال اول شما منعقد مي شود

اما پاسخ به سوال دوم شما: اولا: بنده از شما سوال مي كنم، شما از كجا ثابت مي كنيد كه رسول الله منحصر به مقطع زماني صدر اسلام نيست و تا قيامت ايشان برترين هستند؟؟؟
ثانيا: اين سوال را ما از شما مي پرسيم ايا رسول خدا در حديث خير البشر ايا حصر زماني ضبط نمودند كه شما چنين سوالي را مي پرسيد؟
ثالثا: رسول فرمودند برترين بشر هست ايا شما مردم امروزي را جز بشر بحساب مي آوريد يا نه؟
خامسا: قران مي فرمايد: انزل فيه القران هدي للناس‌شما از كجا ثابت مي كنيد كه قران براي همه ادوار هست و فقط براي هدايتن مردم همان زمان نيست؟
رابعا اگر توانستيد اثبات كنيد كه قران براي همه ادوار هست يقين حاصل خواهيد كرد كه اين قران نياز به تبيين گري دارد كه افكار و عقايد او بايد در مقياس قران در تمامي ادوار مورد استفاده قرار گيريد و وقتي به اين يقين هم رسيد نتيجه اين مي شود كه رسول خدا و اهل بيتش براي همه ادوار هستند فلذا پاسخ ما به اين سوال شما همان حديث ثقلين كفايت مي كند زيرا اگر شخصي حصر در زمان باشد ديگر نيازي به پيروي در همه ادوار ندارد اما در صورتي كه اهل بيت تا قيامت براي ما به عنوان اسوه انتخاب شده اند
و اخر اينكه اگر بهترين و برترين بودن در حصر زمان باشد شما نبايد هم اكنون از صحابي و خلفايتان پيروي كنيد زيرا منحصر به زمان خلافتشان هست، باالذين اقتدوا من بعدي ابوبكر و عمر

دیدگاه ائمۀ جرح و تعدیل اهل سنت درباره اين روايت

با اینکه روایت فوق در کتب روایی اهل سنت با طرق مختلف آمده؛ اما بيشتر حدیث شناسان اهل سنت به این روایت نظر مثبتي نداشته و به صورت کلی دو خدشه به این روایت وارد نموده اند.
الف) خدشه محتوايي
مضمون اين روايت با اعتقادات اهل سنت سازگاری ندارد؛ زيرا در نظر آنان ابوبکر و عمر و عثمان برترين انسانها بعد از انبیاء بوده؛ لذا برخی این روایت را از اساس باطل دانسته اند و برخی آنرا توجیه نموده اند که مراد برتری آن حضرت بعد از ابوبکر و عمر و عثمان، و یا برتری آن حضرت بر دیگران در زمان خلافتشان است.
ب) خدشه سندی
بهترین طریق حدیث در منابع عامه، طریقي است که به امام علی علیه السلام منتهي مي شود: « محمد بن منصور الطوسي حدثنا محمد بن كثير الكوفى حدثنا الأعمش عن عدى بن ثابت عن زر عن عبد الله عن على قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من لم يقل على خير الناس فقد كفر».[1] برخی که قصد خدشه در سند این روایت را دارند آنرا به واسطه وجود«محمد بن کثیر کوفی» تضعیف نموده اند و دليل ضعف را شيعه [2]بودن وي دانسته اند؛ در حالی که اولا: شیعه بودن به تنهایی موجب خدشه بر راوی نخواهد بود؛ زیرا که ملاک صحت حدیث بر پایۀ دو امر استوار است:
الف)ضابط بودن راویان حدیث؛
ب)عدالت و وثاقت راویان؛ لذا اگر راویان حدیثی را افراد ضابط و موثق تشکیل دادند نمی توان روایت آنان را به صرف اینکه برخی از آنان شیعه و یا اینکه گرایش به تشیع دارند رد نمود؛ زیرا فرض این است که شخص راستگوست و راستگو در نقل روایت مورد اعتماد است.[3] و ثانیا: چنین احادیثی که در باب مناقب می باشد و طرق متعددی برای آنان موجود است، تعدد طرق، ضعف سند آنها را جبران می نماید.

پاسخ شیخ عبدالعزیزالغماری به خدشۀ سندي:
محدث معاصر اهل سنت شیخ عبدالعزیزالغماری الحسنی(م:1418ه) در پاسخ سوال از صحت طریق این روایت نوشته است: «حدیث (علی خیر البشر فمن ابی فقد کفر) لا یحکم علیه بالوضع فی نظری لانّ حدیث علی علیه السلام فی طریقه محمد بن کثیر القرشی الکوفی و قد قال فیه ابن معین: شیعی لم یکن به باس. وقال الذهبی فی (المیزان): مشّاه ابن معین[4]ومن کان هذا حاله یکون حدیثه یعمل به لا سیّما فی المناقب کما هو معلوم؛ فالحدیث ثابت و له طرق اخری و ان کانت ضعیفة فهی صالحة للاعتبار و الشواهدقد یقول الجاهل: انّ محمد بن کثیر رمی بالتشیع، و جوابه :انّ هذه تهمة لا یعمل بها النقاد من اهل الحدیث، و انما هی نفثة مصدورضاق ذرعا بما ورد فی مناقب علی علیه السلام فلم یجد طریقا لردّها الا بهذه الخرافة»؛[5] «حديث (علی بهترین انسان ها است، كسی كه این امر را قبول نكند محققاً كافر شده است)، به عقيده من نبايد حکم به دروغ بودن آن کرد؛ زيرا در طريقي که به علي عليه السلام منتهي مي شود محمد بن کثیر قرشی کوفی وجود دارد که ابن معين درباره او مي نويسد: او شيعی است و اشکالي در او نمي بينم و ذهبي در کتاب ميزان الاعتدال مي نويسد: محمد بن کثير کوفي مشاه ابن معين (يعني وي از جمله کساني است که ابن معين روايت او را -علي رغم اشکالاتي که در مورد راوي گفته شده - قبول کرده يا از او روايت نوشته يا او را تعديل نموده است.) کسي که چنين حالي داشته باشد به روايتش عمل مي شود مخصوصا در بحث ذکر مناقب همانطور که اين مساله روشن است. بنابراين، حديث ثابت است و طرق ديگري نيز – گرچه ضعيف اند داردکه اين طرق مي توانند به عنوان شاهد و مويد صحت حديثي باشد که در طریق اش محمد بن کثیر قرشی کوفی باشد؛ ممکن است کسي که جاهل به علم حديث است بگويد: همانا محمد بن کثير متهم به تشيع است، جواب ما به اين سخن اين است : هيچ کدام از جارحين اهل حديث اين تهمت را مورد توجه قرار نمي دهند -و آن را به عنوان ضعف راوي محسوب نمي کنند- اين گونه تهمتها مانند دمیدن شخصی است که بیماری سینه دارد و در کارش فرو مانده است – يعني کارش بيهوده و بي فايده است ودر مقابل فضائل امیر المؤمنین علیه السلام در مانده است وراهی برای رد آنها جز به وسیلۀ این خرافه ندارد. وبر فرض این حدیث ضعیف باشد در باب مناقب حجت است چنانچه علما بدان تصریح نموده اند».


[/HR] [1]. تاریخ بغداد، ج3،ص190،ط دارالکتب العلمیة.

[2].الموضوعات، ابن الجوزی، ج1،ص349:«اما حدیث علی ففیه محمد بن کثیر الکوفی و هو المتهم بوضعه، فانه کان شیعیا».

[3]. محدث معاصر شیخ احمد بن الصدیق الغماری در کتاب:«فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی»، ص:185- 190،در این رابطه می گوید:«إن الجرح بالتشيع ، ورد الحديث به باطل عقلا ونقلا ، أما الأول فإن مدار صحة الحديث على أمرين لا ثالث لهما وهما بالضبط والعدالة ، فمن اتصف بهما وجب أن يكون خبره مقبولا وحديثه صحيحا ، لأن بالضبط يؤمن الخطأ والخلل وبالعدالة يؤمن الكذب والاختلاق ، والضبط هو أن يكون الراوي حافظا متيقظا غير مغفل ولا متهور حتى لا يحدث من حفظه المختل فيهم ولا من كتابه الذي تطرق إليه الخلل وهو لا يشعر . وأما العدالة فالمراد بها في الحقيقة هو صدق الراوي وتجنبه للكذب في حديث رسول الله صلى الله عليه وآله خاصة لا لمطلق الكذب ولا لغيره من المعاصي ، لأن العدالة تتجزأ فيكون الرجل عدلا في شئ غير عدل في غيره ، والمطلوب لصحة الحديث إنما هو عدالته فيه ، وأمانته في نقله». وی در رد اشکال اینکه مبتدع به واسطۀ بدعتش فاسق می گردد جواب می دهد:« وهذا أيضا باطل لأن الفسق هو الخروج عن أوامر الله تعالى بمخالفة حدوده وانتهاك محارمه والمبتدع لم يخالف حد الله ولا خرج عن أمره في معتقده ، حتى يكون فاسقا بل ما حمله على التعلق بمعتقده إلا امتثال أمر الله وطلب مرضاته ، باعتقاد ما هو الحق في نظره أو اجتهاده وإن كان مخطئا في ذلك لأنه بخطئه يكون ضالا لا فاسقا ، وفرق بين المقامين وعلى تسليم تسميته فاسقا وأن هذا اصطلاح لأهل السنة في تسمية من خالفهم ، فليست مادة فسق هي الموجبة لرد الخبر حتى يتصف بذلك كل من سمي بلفظ مشتق من مادتها ، بل ولا معناها الذي هو الخروج عن أمر الله هو الموجب لذلك أيضا في حد ذاته لأنه غير منحصر في الكذب ولا الكذب من لوازمه ، فقد يكون الرجل زانيا ولا يكون كاذبا ، وإنما الموجب لرد الخبر هو الإقدام على ارتكاب المحرم الذي لا يؤمن معه الإقدام على الكذب لأنه من جملة المحرمات فمن ليس له خوف يحجزه عن شرب الخمر وأكل مال الغير مثلا كذلك لا يحجزه عن الكذب على رسول الله صلى الله عليه وآله ، أو مطلق الكذب وليس المبتدع الذي سمي فاسقا بهذه المثابة ، لأنه ما أقدم على محرم في نظره ولا اجترأ بالبدعة على مخالفة في نظره حتى يخشى أن يتسرب من جرأته على الكذب في الحديث ، بل في المبتدعة من يعتقد أن ارتكاب الكبيرة كفر وأن صاحبها مخلد في النار مما صار به مبتدعا فاسقا فحكمتم برد خبره من أجل هذا الفسق الذي هو أعلى ما يطلب في إثبات الخبر ، كما أن في غير هم من طوائف المبتدعة من بلغ الغاية القصوى في الدين والورع والخشية والتقوى ، فتسمية بدعتهم فسقا يرد به الخبر ينافي ما أصلتموه من قبول خبر من وجدت فيه هذه الصفات ويقتضي مساواتهم بالمنهمكين في المعاصي وارتكاب المخالفات ، لأن اسم الفسق الذي هو علة رد الخبر شامل لجميعهم فكما يرد خبر يزيد بن معاوية، والحجاج الثقفي ، وأبي نؤاس ، كذلك يرد خبر عكرمة مولى ابن عباس ، وجابر ابن زيد ، والأعمش ، وعبد الرزاق ، وقتادة ، ووكيع ابن الجراح ، فهؤلاء بسوء رأيهم وفساد معتقدهم ، وأولئك بفجورهم ومخالفتهم وهذا في غاية البطلان.

[4].بمعنى أنه قَبل ذلك الراوي أو كتب عنه أو عدَّله رغم ما فيه من كلام.

[5]. این متن در جواب نامۀ استاد معظم حجت الاسلام والمسلمین سید حسن آل مجدد شیرازی از اساتید علوم حدیث از طرف شیخ عبدالعزیز الغماری مرقوم گشته است.
موضوع قفل شده است