نقش حوزه علمیه در انقلاب اسلامی
تبهای اولیه
نقش حوزه علمیه در انقلاب اسلامی روحانیت، در بنیاد نهضت سهمی بسزا داشت و در زمان اوج قیام و آغاز انقلاب، نقش آن عینیتر و ملموستر شد. در فصل پیشین، به این نكته اشاراتی شد. در این گفتار، به نقش روحانیت پس از پیروزی نهضت، خواهیم پرداخت.
در آغاز سخن، بر سه نكته اساسی تأكید میشود:
1) در جنبشهای صد سالهی اخیر، تحریفگران كوشیدهاند كه نقش روحانیت را در نهضتها، كمرنگ نشان دهند و در مواردی، با سكوت و اغماض و یا تحریف و سوء برداشت، از حضور و عمل سیاسی علما و روحانیت، عبور كنند. این حادثه، در مورد انقلاب اسلامی ایران نیز پیشبینی میشود. از همان آغاز، رگههایی از آن هویدا بود و شاید در آینده، توسعه و گسترش پیدا كند:
«نقش روحانیون در این انقلاب، چیز غیر قابل انكاری است. هیچ كس هم تاكنون، این نقش را انكار نكرده است. البته، برای انكار كردن، دیر نشده است! دستهای تحریف، در جا به جای تاریخ ما، از اول تا حالا، دخالت و اعمال نظر و اعمال نفوذ كردهاند. در این قضیه هم هیچ بعید نیست كه روزی، یك عده آدمهایی پیدا بشوند، بنویسند و بگویند كه جامعهی علمی اسلامی و روحانیت اسلام، در این انقلاب نقش و تأثیری نداشتهاند.»[1]
2) در عهد حضور امت حاضر در عرصهی نهضت و انقلاب، این خطر نامحسوستر است. آنان كه در عرصهی انقلاب حضور داشتهاند و در آن سهیم بودهاند، در برابر این گونه تحریفات، مصونیت نسبی دارند:
«امروز كه هنوز مردم ما، حدیث العهد به انقلاب هستند و قضایای انقلاب، در ذهنشان بوده و هست، میدانند كه علمای اعلام، تأثیر درجهی یك را در پیدایش و گسترش و عمق و بالاخره پیروزی این انقلاب داشتند. اگر آنها نبودند، این انقلاب قطعاً به پیروزی نمیرسید.»[2]
3) خطر آن است كه با روی كار آمدن نسل دوم، كه نه در نهضت پانزدهی خرداد حضور داشته و نه شاهد و راوی انقلاب 57 است، زمینههای تأثیر پذیری این نسل از تحریفات تاریخی در مورد نهضت اسلامی ایران، افزایش یابد و آنان از چند و چون زحمات روحانیت در تكوین نهضت، غفلت ورزند و یا در تحلیل عوامل مولد انقلاب، بیراهه روند.
این خطر جدی، ایجاب میكند كه تأثیر روحانیت بر انقلاب اسلامی، ثبت و تحلیل شود؛ واقعیتها گردآوری شوند و بررسی شایسته و قابل ارایه، صورت گیرد:
«این، تأثیرات روحانیت در انقلاب است، كه تأثیرات شگرف و عجیب و عمیقی است و دربارهی آن، باید به صورت تحلیلی، كتاب نوشت. متأسفانه، نه ما چنین كتابی نوشتیم و نه دیگری... جوانان روحانی، باید به فكر باشند... . نگاه نكنید كه حالا امروز در محیط و منطقه و شهر و روستای شما، مردم به نام شما شعار میدهند. در تاریخ باید معلوم باشد كه نسبت روحانیت با این انقلاب، چیست.»[3]
حوزه و دستاوردهای انقلاب
روحانیت، از تجربهی نهضتهای پیشین، درس آموخت و با پیروزی قیام، دستاورد تلاش خود و ملت را رها نكرد و به گوشهی انزوا و عزلت پناه نبرد. همگام با رویدادهای پس از انقلاب، حركت كرد و با ارایهی نقشها و مسئولیتهای گوناگون، تداوم حضورش را عرضه كرد:
«روحانیت از اول انقلاب، در حفظ دستاوردهای آن، عنصر بسیار مؤثری بود. این كارخانهها و این پادگانها و این مراكز و این جبههها را، زبانهای گرم روحانیون نگه داشت؛ آنهایی كه علاقه داشتند و زبان گرم را با سخنی كه از دلِ گرم برخاسته بود، میگفتند.»[4]
دسایس دشمنان انقلاب، در این دو دهه بسیار بود. تحركات گروههای سیاسی، توطئههای براندازی، ترورها، خرابكاریهای اقتصادی، جنگ تحمیلی و دهها دسیسهی دیگر، علیه انقلاب پدید آمد. هر یك به تنهایی، رژیم مقتدری را درهم میریخت؛ اما انقلاب محكم و استوار باقی ماند. در این بقا، عوامل مختلف دخیل بودند؛ اما در این میان، از نقش روحانیت، به عنوان مبلّغ گویای انقلاب، نمیتوان غفلت داشت. زحمات این مجموعه در مراكز نظامی، آموزشی، كارخانجات، جبههها، روستاها و... در این دو دههی انقلاب، نیازمند بررسی تفصیلی و مستقل است و متأسفانه تحلیل جامع و بایستهیی از این ابعاد حضور و تأثیر، صورت نپذیرفته است.
روحانیت در این دو دهه، چه از طریق تبلیغ سنتی و حضور چهره به چهره در میان مردم، و چه از طریق رسانهها و ابزارهای نوی تبلیغی، توانست بخش عظیمی از تبلیغات مهاجم را دفع كند و از اعتماد مردمی به انقلاب، پاسداری نماید. انقلاب اسلامی، بدون این شبكهی گسترده و ریشهدار، هرگز نمیتوانست امواج عظیم تهاجم تبلیغی ـ نظامی را دفع كند و از كیان خویش، در برابر دشمنان گوناگون به دفاع برخیزد. از این رو، بیتردید نقش روحانیت در تداوم انقلاب، از اصل ایجاد و حدوث، كمرنگتر نمینماید.
مقام معظم رهبری، در تجلیل و تمجید از این زحمات پیوسته، اظهار داشتهاند:
«زحمات شما آقایان محترم و علما و فضلا و طلّاب و گویندگان در طول این ده سال، با زحمات هیچ قشری قابل مقایسه نیست. در این مدت، تلاشها و صدق و صفا و حضور شما در صحنههای گوناگون، دلهای مشتاق را به تپش درآورد و آنها را آمادهی فداكاری كرد. چه قدر دشمنان اسلام در جاهای مختلف، قصد خرابكاری داشتند، ولی حضور یك روحانی، مانع از خرابكاری آنها شد.»[5]
حوزه، علاوه بر نقش دفاعی ـ تبلیغی در برابر دسایس دشمنان انقلاب، عامل ماندگاری هویت اسلامی انقلاب بود. بدون روحانیون، اسلامیت انقلاب، در همان روزهای نخستین به مخاطره میافتاد ودر معرض زوال و احتضار قرار میگرفت. هوشیاری بینظیر امام راحل ـ كه خود رهبریِ روحانیت آگاه را بر عهده داشت ـ و نیز همگامی و همدلی حوزه با ایشان، موجب شد كه طوفانهای اسلام زدایی، كارگر نیفتد و انقلاب اسلامی، در كمند امواج مكاتب، به این سو و آن سو در نغلتد:
«وقتی جمهوری اسلامی تشكیل شد، اگر روحانیون نبودند، چنانچه میخواستند بنایی بر اساس دین درست كنند، نمیشد. ما كسانی را دیدیم كه متدین هم بودند و خواستند از كتاب و سنت استنباط كنند، ولی به كفر افتادند و به وادی ضلالت رفتند؛ چون وارد نبودند و نمیدانستند كه چه باید بفهمند.»[6]
حق انقلاب بر حوزه
انقلاب، بر بافت روحانیت آثار چشمگیری بر جای گذارد؛ افق دیدهی حوزه را گشود؛ قالب سنتی آن را متحول ساخت؛ نیازهای نویی را در پیش دید نهاد و آنان را با دنیای جدید، آشنایی داد.
حوزه در سدهی اخیر، بر اثر انفصال از مدیریت اجتماعی، از كاروان سریع تحولات باز ماند. قبل از این دوره، حوزه اگر پیشاپیش جامعه نبود، لااقل همگام با ایشان حركت میكرد؛ نیازها و اندیشههای جامعهی خود را در مییافت؛ با آن همزبانی و همكلامی میداشت؛ سخن نسل جوان را چونان سخن نسل معمر و كهنسال میفهمید؛ باب مفاهمه و گفت و شنود را میگشود؛ دردشناسی میكرد و در ره درمان بر میآمد.
حوزه، تا قبل از سدهی اخیر، با جامعهیی سنتی برخورد میكرد؛ جامعهیی كه از سنت خویش ارتزاق میكرد و تار و پود تفكر و زبانش، از فرهنگ خودی تغذیه میشد. حوزه، در ارتباط با این فرهنگ و سنت، كم و كاستی احساس نمیكرد.
با تحولات قرن اخیر، جامعه در مسیری پُر فراز و نشیب قرار گرفت؛ اندیشههای نو، فرآوردههای جدید، نهادها و مؤسسات نوین و... رخ نمود؛ مبادلات و ارتباطات، جامعه را در دگردیسی قرار داد؛ مكاتب جدید و رسانههای نو پیدا، اندیشههای نا آشنا در جامعه تزریق كردند و تكنیك و صنعت وارداتی، فرآوردههای نو در جامعه پدید آوردند و نظام زندگی و سیستم مصرفی مردمان این مرز و بوم را تغییر دادند و آموزشكدههای جدید هم، مواد درسی و نظام اطلاعاتی نسل نو را متغیر كردند و... .
حوزه، در برابر این موج تحولیابی، بیگانه بود. اگر حوزویانی بودند كه با این نوگراییها ربط یافتند، علقهی شخصی و نیاز درونی ایشان بود، و نه برنامهیی سازمانی. و چنین شد كه حوزه روز به روز از هم سخنی با جامعهی جدید، عقبتر میافتاد و گام به گام، از همگامی با تحولات نو، وا میماند.
حق بزرگ انقلاب بر حوزه، آن بود كه گامی بلند در راه رفع این خلاء پیمود. درگیر شدن حوزه با محیطهای مختلف اجتماعی ـ اداری، حوزه را با نیازها و گامهای نو آشنا كرد؛ با مواد آموزشی و نظام اطلاعاتی جامعه ارتباط یافت؛ در جریان رخدادهای نو قرار گرفت و با سیستم جدید مرتبط شد. گرچه این رخداد، به بلوغ و تكامل خود نرسیده است؛ اما جوانههای مبارك آن، رخ مینماید و در این رهآورد، حق امام و انقلاب بر حوزهها، به یاد ماندنی خواهد بود:
«یك روز بود كه برای معلمان، آوردن اسم مسایل سیاسی، مخطور و ممنوع و عیب بود. ورود در میدان سیاست هم، همین طور بود. زمینهسازی برای آشنایی با مسایل سیاسی ـ مثل ارتباط با رادیو و تلویزیون و روزنامهها و امثال اینها، همین طور بود. یك نفر روحانی، به نام آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی ـ رحمه الله علیه ـ در مشهد بود كه ملای محترم و معتبری بود. ایشان، مجله میخواند. وقتی مجله میخرید، در جیبش میگذاشت، از حرم كه به مدرسهی نواب میآمد یا به منزل میرفت، از زیر عبا دیده میشد. ایشان، در بین روحانیون مشهد ـ آنهایی كه میدانستند ـ انگشت نما بود كه آقا شیخ هاشم، مجله میخواند! این، فرهنگ خیلی عجیبی است.
[/HR][1] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون استان مازندران، 17/2/1363.
[2] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون استان مازندران، 17/2/1363.
[3] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون نوشهر، 18/2/1372.
[4] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون كاشان، 3/9/1366.
[5] . سخنرانی در مراسم بیعت گروه كثیری از ائمهی جمعه و روحانیون استان مازندران و اصفهان و علما و طلاب كشورهای اسلامی مقیم ایران. ر.ك: حدیث ولایت (مجموعهی رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج1، چاپ دوم، ص129، 4/4/1368.
[6] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون نوشهر، 18/2/1372.
نقش حوزه علمیه در انقلاب اسلامی ببینید یك قشر و یك جامعه، چه قدر از حوادث دنیا بركنار میماند.»
«... انقلاب، روحانیون را به میدان زندگی و آشنایی آورد. چه طور ممكن است شما مدافع قلعهیی باشید ـ اسمتان این است كه مدافع و بسته باشید و ندانید كه پشت دیوار قلعه و پای خندقها و در یك كیلومتری آن ـ تا چه رسد در پنج فرسخی آن ـ چه میگذرد! مگر میشود شما مدافع این قلعه باشید؟ وضع ما این طوری بود... .»
«امروز نسبت به گذشته، از این جهت خیلی خوب شده است. این، تأثیر انقلاب بوده است. یك تأثیر انقلاب این بود كه ما را وارد مسایل سیاسی و مسایل زندگی كرد، بینشهای ما را باز كرد و روحانیت را به صورت مجموعه، وارد صحنههای گوناگون زندگی نمود.»[1]
قدر نعمت
روحانیت، بیش از دیگر اقشار، میبایست قدر و ارج انقلاب را بداند؛ حرمت آن را بشناسد؛ آن را نعمت الهی بداند و در سپاس و شكر خداوندی، بیان و عمل خویش را به كار گیرد. روحانیت، بایستی انقلاب را ظهور امید مكنونِ هزار و چهار صد سالهی شیعه بداند؛ از این منظر به آن بنگرد و در پاسداری آن بكوشد.
مقام معظم رهبری در سخن زیر، به روشنی این منظر را گشودهاند و نكات ارجمندی را بیان داشتهاند:
من گاهی این شك در ذهنم به وجود میآید كه بعضی از ما معممان، عمق عظمت تشكیل حكومتی بر اساس اسلام ـ یعنی حكومت قرآن و احكام اسلامی و فقه آل محمد ـ علیهم افضل صلواه الله ـ را درست متوجه نشویم. تشكیل این حكومت، چیز بسیار عظیمی است. انسان وقتی در وسط ماجرایی است، عظمت آن را حس و درك نمیكند.
شما ملاحظه بفرمائید، بعد از سال 41 ـ یعنی سالِ صلح امام مجتبی ـ علیه الصّلاه و السّلام ـ تا دوران تشكیل نظام جمهوری اسلامی، یك روز، حكومتی بر پایهی قرآن كه شخص عادلی هم در رأس آن حكومت باشد، تشكیل نشده بود. این، شوخی است؟ یعنی امام صادق ـ علیه الصّلاه و السّلام ـ و اما باقر و امام موسی بن جعفر و ائمهی بعد از حادثهی عاشورا ـ علیهم سلام الله ـ بر طبق آنچه كه انسان از مجموع حالات اینها به دست میآورد ـ همتشان این بوده است كه برای دوران نزدیك به زمان خودشان، یك نظام اسلامی به وجود بیاورند؛ حالا بعضی بالمباشره، بعضی هم بالتسبیب. در این زمینه، روایاتی هم داریم. روایتی از امام صادق ـ علیه الصّلاه و السّلام ـ است كه خدای متعال، امر خلافت و ولایت الهی را، برای سال هفتاد معین كرده بود؛ اما «فلمّا الحسین اشتذّ غضب الله علی اهل الارض». این، عبارت حدیث است. بعد خدا آن را تا سال 160، به تأخیر انداخت. ما به شما گفتیم و شما آن را افشا كردید، خدای متعال آن را به تأخیر انداخت... (ائمه ـ علیهم السّلام ـ)، این طوری كار میكردند؛ یعنی حركت برای تشكیل نظامی كه بر اساس قرآن به وجود بیاید.
از ائمه ـ علیهم السّلام ـ كه بگذریم، امامزادهها ـ جناب زید بن علی، جناب حسین بن علی (شهید فخ)، جناب محمد بن عبدالله (صاحب نفس زكیه)، جناب ابراهیم بن عبدالله و دیگران ـ برای تشكیل یك حكومت عدل و یك حكومت علوی، تلاش میكردند... .
نهضتهای صحیحی كه تشكیل شده است، برای این به وجود میآمد كه بلكه بتوانند حكومتی تشكیل بدهند كه این حكومت، بر پایهی قرآن باشد. بر پایهی قرآن، یعنی چه؟ یعنی اولاً، قوانین بر اساس حكم دینی باشد. ثانیاً، آن كسی هم كه در رأس حكومت قرار میگیرد، با معیارهای دینی برای حكومت، منطبق باشد.[2]
حكومت دینی، آرمان نهفتهی عالمان دین نیز بود. آنان در درون خویش، در سوز و گداز بودند و از انفصال شریعت و حكومت، در رنج بسر بردند و روزگار وصل مجدد آن دو را در دل پروراندند:
من در حالت بعضی از علمای بزرگ دیدهام كه آرزو و امید تشكیل حكومت، در آنها هم بوده است. از جمله، مرحوم سید رضی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ است كه از بعضی اشعار و منافسات او با خلیفهی عباسی، این معنا به دست میآید. معلوم میشود كه آن بزرگوار، آرزو و طموح حكومت و خلافت را داشته است. بعد هم خیلی زود در جوانی ـ سال 406 ـ از دنیا میرود؛ یعنی تقریباً سی سال قبل از برادر بزرگش علم الهدی. همچنین ابن طاووس، چنین تفكری داشته است كه من در یكی از كتابهای او دیدهام. البته الآن بعید العهدم، ولی احتمال میدهم كه در «كشف الحجّه» ـ از كتابهای نفیس ابن طاووس كه برای پسرش نوشته است ـ باشد. او، در این كتاب مینویسد كه من از اخبار اهلبیت فهمیدهام كه كسی از این خاندان ـ یعنی خاندان بنیهاشم ـ در دوران غیبت به حكومت میرسد و تشكیل حكومتی میدهد و من امیدوار بودم كه او، من باشم. گویا آن بزرگوار، شرایطش را در خود جمع میدیده، كه لابد در كسی مثل ابن طاووس هم جمع بوده است.[3]
در سدهی اخیر كه نهضتهای اجتماعی در جوامع شیعی رخ نمود، عالمان دین حضور فعال داشتند و نقش هدایت و رهبری را بر عهده گرفتند. انگیزهی این حضور، علاوه بر همگامی با دردها و مشكلات مردمی، این نكته نیز بود كه حكومت، به شریعت نزدیكتر شود و مدیریت جامعه، با دیانت انطباق بیشتری بیابد:
نزدیك به زمان خود ما، علمای بزرگی كه مشروطیت را امضا كردند ـ مثل مرحوم آخوند خراسانی و آقا شیخ عبدالله مازندرانی و مرحوم آسیّد اسماعیل صدر و دیگران ـ حرفشان این بود كه میگفتند: ما یك قدم به آنچه كه به حكومت اسلامی نزدیك است، نزدیكتر میشویم... . وقتی آن اصل را در متمم قانون اساسی دوران مشروطه گذاشتند، مرحوم شیخ فضل الله نوری و دیگران، به نظرشان میرسید كه دیگر كار بسیار بزرگی كردهاند. واقعاً هم كار بزرگی بود.[4]
انقلاب اسلامی، به آن آمال تاریخی عینیت داد و در گسترهیی غیر قابل انتظار، به تطبیق شریعت و حكومت پرداخت. اگر آرمان عالمان مشروطه خواه، آن بود كه فقیهان منتخب، ناظر قوانین مجلس شورای ملی باشند ـ اصلی كه جز در مجلس دوم، آن هم به گونهیی نیمبند اجرا نشد ـ در انقلاب اسلامی، علاوه بر تحقق آن اصل در قالب شورای نگهبان، اهمرهای دیگر نظارت شرعی نیز پیشبینی گردید؛ از جمله نظارت عام ولیّ فقیه بر تمامی دستگاههای اجرایی و حكومتی. این گامها، گرچه اكنون آسان و ساده به نظر میرسد؛ اما مروری بر تاریخ تشیع، قدر و ارج آن را مینمایاند:
«شما آرزوهای هزار ساله و امیدهای انباشته را، با آنچه كه در یك برهه از زمان و در یك فرصت رحمانی و در حال نفحهیی از نفحات ربوبی، به دست یك مرد الهی به وجود آمده است، مقایسه كنید... این، یك فرصت الهی بود و خدای متعال، اسباب آن را جمع آورد؛ حتی كسی مثل امام را برای این كار قرار داد. «و انّ الله اذا اراد شیئاً هیّأ اسبابه.»[5]
دریغمندانه باید گفت كه با تمامی این احوال، جمعی از روحانیون، این عظمت را ارج نمینهند؛ به اندك بهانه، ره قهر و بیمهری در پیش میگیرند؛ پارهیی از نواقص را بزرگ میشمرند و گامهای عظیم پیموده را نادیده میانگارند:
«حقیقت این است كه بعضی از روحانیون، خودشان را جزو این انقلاب ندانستند. حقیقت این است كه بعضی از روحانیون، بارهای سنگین مسئولیتی این انقلاب را تحمل نكردند. حتی بالاتر، حقیقت این است كه بعضی از این روحانیون، حاضر نشدند حتی پیام انقلاب را بعد از پیروزی آن، باور كنند. چیزی كه برای ملتهای دنیا و ملتهای مستضعف و برای بسیاری از ناظران جهانی قابل فهم بود، برای اینها قابل فهم نبود! بعضیها بودند كه عیبهای كوچك را در نظام جمهوری اسلامی، عمده و بزرگ كردند.»[6]
آنان، بار سنگین مسئولیتهای انقلاب را رها میكنند و متوقعانه از انقلاب، كارایی را تمنا میدارند. خرده بینی و عیب جویی میكنند؛ گویا حكومتِ بیعیب و نقص را جست و جو میدارند و محدودیت و مشكلات حكومت در جامعهی بشری را، به فراموشی میسپرند:
«تا در گوشهیی، مختصر نابسامانییی ـ به عقیده و سلیقهی كسی ـ پیدا میشود، ریش بجنباند و بنا به اعتراض و اشكال و یاوه گویی كند. تا در ادارهیی، برایش مشكلی پیدا شد و یك مأمور دولتی، به او چپ نگاه كرد، یاوه بسراید كه حالا هم مثل زمان فلان است!»
آیا این، ناشی از نفهمیدن آنچه كه واقع شده است، نیست؟ آیا این، ناشی از عدم معرفت نعمت خدا نیست؟ یا خدای نكرده، ناشی از انكار نعمت خدا نیست؟ «یعرفون نعمه الله ثم ینكرونها». این، جفا به حركت با این عظمت نیست؟ مگر وقتی حكومت درست و صحیح شد و موازین حكومت، موازین كاملی شد، در تمام سراسر این حكومت، همهی كارها درست خواهد بود؟ چنین چیزی، از كجا ثابت شده است؟
زمان امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ كه مثال عدل و تقواست ـ دیگر شما كسی را میشناسید كه اعدل و اتقی و اصدقِ فی احكام الله و اخشنِ فی ذات الله از امیر المؤمنین باشد؟ ـ این حكامی كه بر ولایات مسلط بودند و خود ایشان فرستاده بود، آیا همهی اینها، ابوذر و سلمان بودند؟ نه، چهار نفر مثل ابوذر و سلمان و عمار بودند؛ مابقی آدمهای عوضی بودند. این تاریخ را بردارید نگاه كنید.
یكی از استاندارهای امیرالمؤمنین، «زیاد بن ابیه» بود كه بر منطقهی وسیعی حاكم بود. بسیاری از این قبیل، در اطراف و اكناف بلاد اسلامی بودند.
امام حسن مجتبی ـ علیه السّلام ـ، سردار بزرگ جنگش، «عبیدالله بن عباس» بود. كه میدانید شبانه رفت و با معاویه ـ كه آن طرف بود ـ مذاكره كرد، از او پول گرفت و لشكرگاه خودش را ترك كرد و به دشمن، پناهنده شد.
[/HR][1] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون نوشهر، 18/2/1372.
[2] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون تبریز، 5/5/1372.
[3] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون تبریز، 5/5/1372.
[4] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون تبریز، 5/5/1372.
[5] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون تبریز، 5/5/1372.
[6] . سخنرانی در جمع طلاب علوم دینی، در مدرسهی فیضیه، 27/2/1363.
نقش حوزه علمیه در انقلاب اسلامی .. شب خوابیدند، صبح بلند شدند، دیدند از خمیه بیرون نمیآید. یك ساعت، دو ساعت، معطل ماندند. بعد داخل خیمه رفتند، دیدند كه نیست. دقت كردند، دیدند كه آن طرف خیمه، شكافته شده است. بعد قضیه روشن شد. در رأس كار، چه كسی بود؟ امام حسن مجتبی ـ علیه السّلام ـ.
این، چه توقع بیجایی است كه اگر رئیسی، مرئوسی، چند نفر ادارییی، قاضییی و مسئول بخش خاصی از تشكیلات حكومت اسلامی، پایش را كج بگذارد، آن آقایی كه با او مواجه میشود، فوراً شروع به اهانت به اصل نظام اسلامی و اصل جمهوری اسلامی و اصل حكومت اسلامی میكند!»[1]
متأسفانه، این نقزدنها و یاوه سراییها، از كسانی است كه در دورهی حكومت ظلم و وحشت، نای سخن گفتن نداشتند و آرام و ساكت، از كنار هزاران مظالم میگذشتند و آیات تقیه و سكوت تلاوت میفرمودند! جز مدرسه و منزل و محراب، مسئولیتی برای خویش نمیشناختند؛ دخالت در سیاست را منقصت میدیدند؛ كلام دنیا را عیب میشمردند؛ حكومت را به قیصران وا مینهادند و خود، ره تسلیم و رضا پیش میگرفتند. حتی در شرایطی كه یا تهدید بود و یا تطمیع، مختصر عنایت به رژیم پیشین را چندان بد نمییافتند! با هزاران دلیل و توجیه، تسلیم و كرنش را تأیید میكردند و آن را وظیفهی عقلی و شرعی خویش قلمداد نمودند:
«آدمهای راحت طلبی كه هیچ وقت، تن به هیچ زحمتی ندادند؛ در راه خدا، یك سیلی نخوردند؛ برای خاطر خدا و برای خاطر علم و روحانیت، یك سخن درشت تحمل نكردند. این دلهای مریض، باز هم در گوشه و كنار پیدا میشوند كه علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و مسئولان آن، باز هم بنا به فتنه انگیزی كنند... .
آنهایی كه با دستگاه پر و پا قرص طاغوت ساختند و در مقابلش دم نزدند و لب باز نكردند، امروز در مقابل نظام جمهوری اسلامی ـ كه بالاخره هر چه هست، نقص دارد ـ به قضا و مالیات و دستگاههای دولتی و اداریش، مرتب نیش میزنند. گفت: «اسد علیّ و فی الحروب نعامه». با دشمنان خدا، آن طور نرم و آرام بودند؛ با بندگان خدا ـ كه امروز ماها هیچ ادعایی هم نداریم ـ این طور رفتار میكنند!
من رئیس جمهورم؛ اما والله علی العظیم، خودم را از آحاد طلبهها، یك ذره بالاتر نمیدانم و نیستم. این بار را روی دوش من گذاشتند؛ دارم جان میكنم، این بار را به منزل برسانم و تحویل یكی دیگر بدهم. ماها ادعایی نداریم. چه موقع گفتیم كه بیایید، ما را در رأس این مقام بگذارید؟ آن روزی كه ما مبارزه میكردیم، فكر نمیكردیم كه كمترین شهرت و افتخار و معروفیتی، از قِبَل آن حرفها، برایمان پیدا بشود. داشتیم كاری میكردیم و دنبال فكری بودیم. حالا خدای متعال، این طور پیش آورده و روی دوش ما، مسئولیت گذاشته است. طبیعی است كه اگر باز به حوزه خدمت میكردم، برایم خیلی راحتتر و بهتر بود... .
یك گوشهی كار كه اشكال پیدا میشود، فوراً زبان این یاوهگویان و هرزه سرایان باز میشود. همان زبانهایی كه سالهای درازی، در مقابل ظلمِ مجسم بسته بود، امروز در مقابل عدل اسلامی باز است!»[2]
وظایف حوزه در قبال انقلاب
مسئولیت حوزه
حوزه، نبایستی مسئولیت خود را در برابر انقلاب، پایان یافته احساس كند؛ نقش خویش را تمام یافته بینگارد و یا ادامهی راه را، تنها بر عهدهی عدهیی معدود از جمع خویش وانهد. حوزه، بایستی باور كند كه در تداوم انقلاب، نقشی مضاعف دارد و بقای انقلاب، به تعهد و پشتكاری چونان تلاش در راه حدوث و تكوین آن، نیازمند است و كنارهگیری حوزه از انقلاب، به انحراف و بیراهه روی آن میانجامد:
«بنابراین، روحانیت به خاطر انقلاب، در مقابل این ملت سرفراز است. اما قضیه به این جا خاتمه پیدا نمیكند؛ یعنی صِرف پروندهی خوب از انقلاب، كافی نیست. انقلاب، یك امر دفعی نیست؛ یك امر تدریجی است. هم حدوثش تدریجی است و هم بقایش ـ مثل بقای همه چیز ـ تدریجی است.
انقلاب، آن وقتی باقی میماند كه یك حركت دایمِ انقلابی، مستمراً وجود داشته باشد؛ والا آن چیزی كه میماند، انقلاب نیست. شما ببینید، در دنیا چه قدر كشور انقلاب كردهاند. از اینهایی كه انقلاب كردهاند، چند كشور در همان خطی كه انقلاب كردهاند و همان اصولی كه اعلام نمودهاند و همان شعارهایی كه فریاد زدهاند، باقی ماندهاند؟ خواهید دید، تعداد كشورهایی كه باقی ماندهاند، قابل توجه نیست. علت این است كه حركت و كار و تلاش انقلابی، لازمهی حیات انقلاب است. اگر نباشد، حیات انقلاب باقی نخواهد بود. این، چیز حتمی و قهری است.
اگر تداوم انقلاب، به این تلاش انقلابی بستگی دارد، بخش عمدهیی از این تلاش انقلابی و اسلامی، بر دوش همان كسانی است كه از اول هم حركت انقلابیِ اسلامی را شروع كردند؛ یعنی علمای اسلام.»[3]
روحانیت، بایستی با تمام وجود دریابد كه ادامهی مسیر، چون آغازینِ راه، با سختی و دشواری همراه است؛ محرومیت و حرمان میطلبد؛ دوری از فراغت را میخواهد؛ فراق اهل و خانمان را بر میتابد؛ زخم زبان و طعن طاعنان را به دنبال دارد؛ جراحتها و شهادتها را با خویش به همراه میآورد و در یك كلام، همچنان ایثار و فداكاری را از حوزه مطالبه میكند:
«اگر بخواهیم به وظایف، درست عمل كنیم، پیمودن راه از حالا به بعد، یقیناً آسانتر از راه گذشتهی ما نیست؛ راه دشواری است. از حالا به بعد، مسأله، مسألهی حفظ ارزشهاست؛ جا انداختن اینها در ذهنیت ملل دنیاست؛ حراست از آنها در داخل جامعهی اسلامی است. این، با زبان ممكن نیست؛ با عمل و تلاش و فداكاری و امید و آمادگی و علم و تقوا ممكن است. اگر در این مرحلهی از حالا به بعد، روحانیونی كه متصدی و كمر بستهی گسترش این تفكر الهی در سطح ذهنیت عالم هستند، دارای این خصوصیات باشند، این فكر پیش خواهد رفت. اگر خدای نكرده، روحانیون خسته و ملول و نومید و دلبسته شدند، از راحتی و آسودگی خشنود شدند، به آن عادت كردند، از خطر و سختی گریزان شدند، بار بر زمین خواهد ماند و این فكر، پیش نخواهد رفت.»[4]
ر پایان این گفتار، به مسئولیتهای انقلابی حوزه، اشاراتی كوتاه انجام مییابد:
1) روحانیت، بایستی حرمت امام و انقلاب را در درون خود پاس دارد؛ ذكر نعمت كند و حق آن را ایفا نماید؛ شعایر انقلاب را رعایت كند و چهرهی «حوزهیی انقلابی» را به ناظران نشان دهد. و در یك كلام، رنگ و بوی انقلاب، از در و دیوار حوزه نمایان باشد:
«در حوزه علمیهی قم و حوزههای دیگر، بایستی حق انقلاب و امام بر حوزهها، فراموش نشود. انقلاب و امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ حقیقتاً بر حوزههای علمیهی ما، حق حیات دارند. اگر این انقلاب و این حركت عظیم نبود، آن مشییی كه دستگاههای ضد دینی پیش گرفته بودند، حوزهها را پوك میكرد و از بین میبرد و به تدریج، حتی عین حوزهها را هم زایل میكرد. بعد از آن كه معنایش را به كلی زایل كرده بود، به این جهت و به این سمت، پیش میرفت.
واقعاً گرایش به طلبه شدن، كم بود. واقعاً در ارزشگذاریهای جامعه، ارزش حوزه، ارزش نزدیك به صفر بود. این طور، حركت و عمل میكردند. این انقلاب و امام بزرگوار، حوزه را احیا كردند و در دنیا و در جامعه، به آن آبرو بخشیدند و شخصیت دادند و ناصیهاش را بلند و منوّر كردند.»[5]
2) حوزه، نباید میدان جولان افراد بدخواه و كینهتوز با انقلاب باشد. نباید چونان گذشتهیی نه چندان دور، انقلابی بودن، گناه نابخشودنی به حساب آید و طعنه زنان به مبارزه و جهاد، صدر نشین و معركه گردان گردند. بر فرزندان انقلاب در حوزه است كه در برابر موجهایی كه برخاستهاند، تا دوباره حوزه را به ایام سكوت و انزوا باز گردانند، مقاومت نشان دهند؛ امواج مهاجم را درهم شكنند و از «حوزهی امام و انقلاب» دفاع كنند:
«طلبههای جوان، فضلای عزیز، مدرّسان محترم و علمای حوزه! امروز، این حوزهی انقلابی و آگاه، امانتی در دست شماست؛ آن را از شرّ این كفتارهای لاشهخواری كه نشستهاند، تا لاشهیی پیدا بشود و آن را بدرند، نجاتش بدهید. باید حفظش كنید و نباید اجازه بدهید كه در حوزههای علمیه، به مقدسات انقلاب، با اهانت اشاره بشود... حوزه را انقلابی حفظ كنید و انقلاب را در حوزه گرامی بدارید. حضور انقلابی، احساسات انقلابی، درك انقلابی و سیاست انقلابی، سیاست اصلی حوزهی علمیه است.»[6]
انقلابزدایی در حوزهها، یكباره عمل نمیكند، گام به گام پیش میرود؛ فعالیتهای انقلابی حوزویان را، به تردید و انكار میسپرد؛ از روحانیت، تقسیم بندیهای ویژه ارایه میكند؛ روحانیتِ دولتی و غیر دولتی، درست میكند؛ به روحانیون شیفتهی انقلاب و نظام، مارك آخوند دولتی و درباری میزند؛ محور حوزه را، روی روحانیون غیر دولتی ـ به تعبیر خود ساخته ـ میبرد؛ استقلال حوزه را، به معنای بیاعتناییِ حوزه به انقلاب و نظام تفسیر میكند و به آن، اصالت و ارزش میدهد؛ از چهرههای ضد انقلاب حوزه، اعادهی حیثیت میكند و به آن نقش محوری میدهد؛ در گوشه و كنار، میدان حضور پیدا میكند و در تضعیف اعتقاد حوزویان به مبانی انقلاب، تلاش میورزد و...».
در برابر این موج تدریجی، رهبری معظم انقلاب فرمودهاند:
«طلاب جوان و فضلا و تشكیلات حوزه، به افراد بدخواه در داخل حوزهها، میدان ندهند.
[/HR][1] . سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون تبریز، 5/5/1372.
[2] . سخنرانی در جمع فضلا و طلاب حوزهی علمیهی مشهد، 11/6/1364.
[3] . سخنرانی در جمع علما و روحانوین استان مازندران، 17/2/1363.
[4] . سخنرانی در دیدار با روحانوین و طلاب آزاده، 5/8/1369.
[5] . سخنرانی در آغاز درس خارج فقه، 29/6/1371.
[6] . سخنرانی در جمع فضلا و طلاب حوزهی علمیهی مشهد، 11/6/1364.
نقش حوزه علمیه در انقلاب اسلامی اینها، افرادی بودند كه جرأت نمیكردند از سیطره و هیبت انقلاب، نفس بكشند. طوری نشود كه در گوشه و كنار پیدا بشوند و مثل موریانهیی، به پایهی ایمان افراد بیفتند و آنها را نسبت به انقلاب و اسلام انقلابی و مبانی انقلاب، ضعیف و سست كنند.»[1]
3) حوزه، بایستی از امواج جهانی علیه انقلاب مطلع باشد؛ از تحركات كفر عالم گیر علیه انقلاب ـ كه امروز با تبلیغات علیه اسلام و تشیع آمیخته است ـ آگاهی بیابد؛ صدها و بلكه هزاران كتاب و مقاله نوشته شده در مورد انقلاب و اسلام را بررسی كند، محورهای مورد عنایت و تهاجم آنها را دریابد و در پژوهشكدههای خویش، به آن موضوعات توجه خاص مبذول كند، بررسیهای تحقیقی و عالمانه انجام دهد و با بیان و شیوهیی مناسب، عرضه كند:
«یكی از كارهایی كه حوزه باید انجام بدهد، همین است. یعنی مركزی داشته باشد و كتابهایی را كه در دنیا راجع به انقلاب نوشتهاند، جمع كند؛ چه آنهایی كه مستقیماً دربارهی انقلاب است وچه آنهایی كه به خاطر انقلاب، به شیعه و یا به اسلام فحش دادهاند و چه كتابهایی كه از ما تعریف كردهاند و نقاط قوّت ما را ـ كه بعضاً خودمان هم از آنها غافل بودهایم ـ یادآور شدهاند.»[2]
4) حوزه، بایستی به تدوین ایدئولوژی انقلاب همت گمارد؛ مبانی و اصول آن را بر شمرد؛ به تفسیر و تعریف آن بپردازد؛ حق ایدئولوگ بودن خود را ادا كند؛ بیانی شایسته و روشن، تفسیری دقیق و عالمانه و منطبق بر واقعیت، از هستها و بایدهای انقلاب اسلامی ارایه كند؛ از هویت انقلاب در برابر امواج تبلیغات، ابهام زدایی نماید؛ به دوستان انقلاب ایران در سراسر گیتی، مجموعهیی مدوّن و متقن را عرضه كند؛ بر ایمان و آگاهی ایشان در مورد انقلاب اسلامی ایران بیفزاید و به آنان در برابر مخالفان و منتقدان، ابزار پاسخ منطقی عطا كند:
«در این مركز، محققان حوزه باید مشابه این كتابها را نیز در داخل كشور جمعآوری كنند و مورد بررسی قرار دهند. وقتی كه محقق میگوییم، فوراً ذهن به سمت پیرمردهای از كار افتاده نرود. محققان جوان ـ مثل خود شما ـ بنشینند، اینها را تقسیمبندی كنند و تفكر و ذهنیت انقلاب و به تعبیر اروپایی آن، ایدئولوژی انقلاب را ـ كه متأسفانه هنوز معادل فارسی آن را پیدا نكردهایم ـ تدوین كنند و آن را ـ نه در یك جلد كتاب و نه با یك بیان ـ بیرون بدهند؛ كه اگر از ما پرسیدند، انقلابتان چیست؟ بگوییم، این است. اگر شما چنین كاری نكردید، دیگرانی كه غالباً صلاحیت ندارند، خواهند كرد.»[3]
5) حرمت انقلاب در حوزه، به تكریم چهرههای ایثارگر و زجر كشیدهی حوزه در انقلاب است. اینان نباید در گذر زمان، مغفول واقع شوند و احیاناً مطرود! حوزه، باید قدر و ارج زحماتشان را بشناسد و در تجلیل آنان بكوشد؛ طعن و طنز به ایشان را برنتابد و با تمام توان، در راه مشكل زدایی از آنان تلاش نماید:
«در حوزهها، چهرههای انقلابی باید محترم باشند. طلبههای جبهه رفته، كسانی كه سوابق جبهه دارند، كسانی كه جانباز هستند،... كسانی كه خدمتی از خدمات انقلاب را بر دوش دارند، با ارزشند. این طور نباشد كه در داخل حوزهها، اگر كسی چند سالی به خدمات انقلاب مشغول بود، یا الآن مشغول است، یك نقطهی ضعف به حساب بیاید. نه، این نقطهی قوّت است. بایستی برای كسانی كه در میدان جنگ بودند، از همه جهت ـ اعتباراً و عملاً ـ ارزش قایل بشوند و برایشان حسابی باز كنند.»[4]
6) ایثارگران حوزه، بایستی بار سنگینِ انقلابی ماندن حوزه را بر دوش كشند و از كیانِ انقلاب در حوزه، دفاع كنند. جانبازان، رزمندگان و آزادگان روحانی كه خود، جان و عمر خویش را در راه امام و انقلاب وقف كردهاند، امروز بایستی از همهی آن جان نثاریها و بذل فرصتها، محافظت كنند و از تعهد حوزه نسبت به امام و انقلاب، پاسداری نمایند. نسل بسیجی حوزه، باید پرچمدار حوزهی انقلابی باشد، تعهدات حوزه در برابر انقلاب را یادآور شوند و زمینههای تحقق آن را بیافرینند:
«تصورم این است كه در بین این مجموعه، شما طلاب و اهل علم زجر كشیدهی دوران اسارت كه امتحان این دوران و دوران مجاهدت را دادهاید، میتوانید نقش بسیار بزرگی داشته باشید؛ همچنین همهی طلاب رزمنده، همهی اهل علمی كه میدان جنگ را با گوشت و پوست خودشان لمس كردند... لذا من به این مجموعهی شما، به چشم امید نگاه میكنم. هر یك از شما عزیزان، باید همتتان این باشد كه از ذخیرهی ارزشمندی كه در این دو میدان به دست آوردهاید، در راه پیشبرد انقلاب به سمت اهداف عالی و گسترش این فكر در سطح عالم و تعمیق آن در داخل جامعه، استفاده كنید... وقتی مسألهی حركت از یك راه دشوار و صعود به یك كوه مطرح است، انسان به همه میگوید كه این طوری بروید، تا به آن بالا برسید و اگر رسیدید، چه فضایلی دارد. اما آن كسی كه مدتها دوندگی كرده، كوهنوردی كرده، بدنسازی كرده، به او امید بیشتری است. او، شمایید. این اسارت و این مجاهدت و مبارزه در میدان جنگ، خیلی ارزش دارد. از این ذخیره، باید استفاده كنید.»[5]
[/HR][1] . سخنرانی در آغاز درس خارج فقه، 29/6/1371.
[2] . سخنرانی در دیدار نمایندگان و طلاب حوزهی علمیهی قم، ر.ك: حدیث ولایت (مجموعهی رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج3، ص39، 7/9/1368.
[3] . سخنرانی در دیدار نمایندگان و طلاب حوزهی علمیهی قم، ر.ك: حدیث ولایت (مجموعهی رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج3، ص39، 7/9/1368.
[4] . سخنرانی در آغاز درس خارج فقه، 29/6/1371.
[5] . سخنرانی در دیدار با روحانیون و طلاب آزاده، 5/8/1369.