توسل به معصومین علیهم السلام

تب‌های اولیه

139 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توسل به معصومین علیهم السلام

سلام.ان شاء الله طاعات و عبادت همه دوستان مورد قبول حضرت حق قرار گرفته باشه.سوالی داشتم....برای توسل به ائمه علیهم السلام ،آیا باید مستقیماً از خود آنها حاجت بخواهیم(مثلا یا امام رضا علیه السلام مریضی من را شفا دهید) یا باید ایشان را واسطه قرار دهیم؟(مثلا خدایا به حق امام رضا علیه السلام مریضی من را شفا بده)

با نام الله





کارشناس بحث: استاد کریم

Asef14;366259 نوشت:
سلام.ان شاء الله طاعات و عبادت همه دوستان مورد قبول حضرت حق قرار گرفته باشه.سوالی داشتم....برای توسل به ائمه علیهم السلام ،آیا باید مستقیماً از خود آنها حاجت بخواهیم(مثلا یا امام رضا علیه السلام مریضی من را شفا دهید) یا باید ایشان را واسطه قرار دهیم؟(مثلا خدایا به حق امام رضا علیه السلام مریضی من را شفا بده)

هر دو حالت صحيح است ، در آیه 35 سوره مائده آمده است که یا ایهاالذین آمنوا اتقو االله وابتغوا الیه الوسیلة ، که به پیشگاه خدا وسیله ای واسطه ای قرار دهید که در روایات چند چیز مصداق این وسیله بیان شده اند مثل توبه وائمه اطهار علیهم السلام وما ائمه را چه به طور مستقیم مورد خطاب قرار دهیم ویا واسطه برای خدا در دو حالت واسطه قرار دادن در پیشگاه خداست واگر ائمه حاجت ما بر طرف می کنند به اذن واراده خداست وامر مستقلی نیست . ما در زیات امام رضا علیه السلام می خوانیم فکن لی شافعا الی الله یوم فقری وفاقتی ویا در دعای توسل می خوانیم یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله که طلب درخواست مستقیم است ودر واقع مقام ومنزلت ائمه در رفع حاجات به خاطر آبرویی است که در پیشگاه الهی دارند. اما آنچه در لسان روایات ودعاهای ماثور وارد شده بیشتر ائمه به عنوان واسطه قرار داده اند خدایا حاجت مارا بر طرف کن به خاطر امام صادق علیه السلام وسایر ائمه.
پس اصل واسطه رار دادن ائمه در پیشگاه خدا برای بر طرف شدن حاجات است واگر مستیم هم مورد خطاب برای رفع حوائج قرار بگیرند از باب همان واسطه بودن ومقام وآبرویی است که در پیشگاه الهی دارند

با سلام

اگر اینطورست که گفتید پس آیات چه می گویند؟

[=&quot][ قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبِّي‌وَ لَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا قُلْ إِنِّي‌لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا قُلْ إِنِّي‌لَنْ يُجِيرَنِي‌مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدُ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ][=&quot]

[=&quot]
[=&quot]جن20-22
[=&quot]اينكه تنها خ[=&quot]دا را می خوانم و برایتان صاحب ضرر و زیانی نمی باشم یعنی چه؟
[=&quot]
[=&quot]وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[=&quot] ([=&quot]آیا خدا به واسطه نیاز دارد؟)
[=&quot]ق-16
[=&quot]
[=&quot]وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي‌عَنِّي‌فَإِنِّي‌قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي‌وَلْيُؤْمِنُوا بِي‌لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ[=&quot]
[=&quot]بقره 186
[=&quot]پس با این همه چرا از غیر خدا حاجت بخواهیم (شفا و سلامتی و پیروزی و...)[=&quot] أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ[=&quot]؟
[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]فقط این نکته ذکر شود که در موارد بالا بحث طلب استغفار یا دعا نیست بلکه طلب حاجت است همچنانکه در جامعه امروز می بینیم از غیر خدا طلب حاجت می شود نه دعا و استغفار!

در بینشی که بر اساس توحید شکل گرفته باشد، جز خداوند متعال، هیچ موجودی در سراسر نظام هستی، استقلالی از خود ندارد. تمام موجودات جهان، آیات و نشانه‌های قدرت و حکمت و علم و شعور بی نهایت ِخالق ِ هستی‌اند. بنابراین، مستقل دیدن هر موجودی غیر از خدا نادرست است و وابسته‌دیدن موجودات به نشانه‌های صفات خداوند، صحیح و منطقی است و منافاتی با توحید ندارد.
امامان معصوم علیهم السلام نیز نشانه‌های خدا و آینه‌های حق‌نمایند. آنان چون بندگانی شایسته و صالح‌اند، خداوند بسیاری از امور را ، با واسطه و بدون واسطه، از طریق وجود پر برکت آنان پیش می‌برد. بنابراین، توسل به ائمه علیهم السلام به معنای دور شدن از توحید و صراط مستقیم نیست، بلکه عین توحید و حقیقت است.
خود خداوند متعال به مومنان فرمان داده است که برای روی آوردن به او، در جستجوی وسیله و واسطه باشند:«ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای خدا را رعایت کنید و برای رسیدن به خدا در جستجوی وسیله باشید.» (سوره مائده، آیه 35 )
امامان معصوم علیهم السلام نیز بهترین وسیله‌های قرب به حق و نیل به کمال مطلوب‌اند. در بسیاری از روایات قرآنی نیز «وسیله برای رسیدن به خداوند متعال» به «امامان معصوم» تفسیر شده است.

منابع:
قرآن کریم، تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 626، شماره های 176، 177، 179.

Asef14;366259 نوشت:
آیا باید مستقیماً از خود آنها حاجت بخواهیم(مثلا یا امام رضا علیه السلام مریضی من را شفا دهید) یا باید ایشان را واسطه قرار دهیم؟(مثلا خدایا به حق امام رضا علیه السلام مریضی من را شفا بده)

با اجازه برادر محترم جناب کریم نکاتی عرض کنم
دوست محترم کل هدف دین مبین اسلام و معصومین(ع) که مصداق دین میباشند ، در مرحله اول شناساندن توحید حقیقی بمردم است و توسل به معصومین(ع) آدابی دارد و هرگونه توسل به معصومین(ع) بدون یاد و توجه به الله سبحان، مصداق شرک میباشد!!!

مثلا کسی در زیارت و توسل بگوید: یا امام رضا گناهان مرا ببخش!!!
در صورتیکه بخشش گناهان بندگان فقط و فقط در محدوده اختیارات خداست و معصوم(ع) اساسا چنین قدرت و جایگاهی ندارد که گناه بندگان را ببخشد! بلکه واسطه و شفیع میشود بین بنده متوسل و خدا و از خدا میخواهد تا خدا بواسطه فضل و رحمت بیکرانش، گناهان بنده متوسل را ببخشد یا حاجاتش را براورده کند.

چنانکه در بخشی از ایت الکرسی میخوانیم:
مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ
کیست آن کسی که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟

و بکار بردن کلمات در دعاها و توسلها بسیار مهم است و نشان دهنده میزان معرفت ما نسبت به حق تعالی و جایگاه توحید و جایگاه معصومین(ع) میباشد و در هر دعا و توسلی حتما باید ذکر و یاد خدا و توجه به وحدانیت الله سبحان باشد و این مفهوم را منعکس کند که خدایا قادر مطلق و براورده کننده نیازها و بخشاینده گناهان فقط تو هستی پس به حق معصومین (ع) که حجت تو بر خلق و واسطه فیض و رحمت تو هستند حاجات ما را برآورده کن و گناهان ما را ببخش و ما را هدایت فرما
و حتی وقتی در دعاهایمان معصوم(ع) را خطاب قرار میدهیم و انها را شفیع و واسطه قرار میدهیم حتما این مفهوم را رعایت کنیم چنان که در زیارت میخوانیم :
یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
یعنی ای کسی که نزد خدا آبرو (و مقامی محمود و شایسته) داری ، پس شفاعت و وساطت ما را نزد خدا بکن(زیرا که خدا دعای ولیش را مستجاب میکند).

نکته دیگر اینکه بهنگام زیارت گاهی دیده میشود افرادی از روی محبت بیش ازحد و البته از روی نا آگاهی به ضریح مطهر سجده میکنند!!! یا در حدی تعظیم میکنند که در ان حالت دستانشان بتواند به زانو برسد (تعظیم در حد رکوع) و اینها هم از مصادیق شرک است و رکوع و سجده فقط شایسته ذات مقدس الله سبحان است و معصوم(ع) درست است که تجلی صفات و اسما الحسنی الله میباشد (بطور نسبی و نه مطلق) اما معصوم(ع) هم مخلوق است و در احادیث معصومین(ع) هم زائران و شیعیان از سجده به مرقد مطهر معصوم(ع) نهی شده اند .

خدا محبت روز افزون اهلبیت(ع) و توفیق شناخت هر چه بیشتر انها را به همه ما اعطا نماید و بحق محمد و آل محمد(ص) همه مسلمین و بخصوص شیعیان را عاقبت بخیر کند انشا الله !

الحمد لله رب العالمین

[=courier new]به نام مسمی به اسامی حسنی

سلام بر دوست محترم vivaziba

سوال دوستان در این قسمت است که آيا جايز است استعانت بمخلوق جست يا نه ،  دوم آنكه اگر جايز است آيا استمداد از حضرت رضا علیه السلام یا دیگر ائمه مثل حضرت علی عليه السلام در اين اوقات ميسر است يا نه و كاري از آن بزرگوار ساخته ميشود يا نميشود ، و اين دو مطلب را انشاء الله در ضمن فصولي شرح ميدهم :


فصل شكي نيست كه خداوند عالم فاعل كليه افعال است و افعال خلق همه بحول و قوه او است و خلق و اعمالشان همه خلق خدايند چنانچه در كتاب خود فرموده خلقكم و ما تعملون يعني خلق كرده شما را و آنچه را كه عمل ميكنيد و فرموده قل الله خالق كل شئ يعني بگو خداوند خالق هر چيزي است و بنا بر اين همه افعال و صفات و همه چيزها خلق خدايند و خداوند بوجودآورنده آنها است و در اين شكي نيست
ولي سخن در اين است كه آيا فعل خداوند عين ذات او است يا غير ذات او ؟

اگر بگوئيم فعل او عين ذات او است از آن لازم ميآيد كه ذات خداوند  قرين مخلوقات شود چون فعل هميشه قرين با مفعول است و خداوند منزه است از اينكه قرين با خلق و محدود بخلق خود شود پس بايد معتقد شويم كه فعل خداوند غير ذات خداوند و خلق او است

ولي اين مسأله باقي ميماند كه آيا مبدء افعال خداوند ذات خداوند است يا آنكه خداوند براي هر فعلي مبدئي در خلق آفريده و فعل را از آن بيرون آورده است .
اگر بگوئيم كه مبدء افعال ذات باري تعالي است و افعال او از ذات او بيرون آمده‌اند مثل طفلي كه از شكم مادر بيرون ميآيد لازم ميآيد كه بگوئيم ذات خداوند مثل صندوقي است كه افعال در آن نهفته‌اند و آنها را يكي يكي بيرون ميآورد و اين سخن منافي توحيد است و خود او فرموده است لم‌يلد و لم‌يولد يعني نزائيده و زائيده نشده و معني بيرون آمدن فعل از ذات اين ميشود كه نعوذ بالله خداوند افعال خود را زائيده است پس ناچار بايد معتقد شويم كه خداوند براي هر يك از افعال خود  در مقام خلق مبدئي آفريده و آن فعل را از آن مبدء بيرون آورده است .

فصل بمبدء فعل فاعل ميگويند و بنا بر آنكه خداوند افعال خود را خلق فرموده و محل و مبدء آنها در خلق و از خلق است ميگوئيم كه صفت فاعليت خداوند خلق او است كه آنرا در مبادي افعال قرار داده و اسم فاعليت خود را بآن مبادي عطا فرموده است مثلا فعل سوختن را خلق فرموده و مبدء آنرا آتش قرار داده و فعل سوختن را از آتش بيرون آورده و صفت سوزانندگي را بآتش عطا فرموده است و اگر چه سوزاننده خود او است اين اسم را بآتش عطا فرموده و فعل را بآتش نسبت داده است و شاهد اين مطلب در كتاب خداوند بسيار است مثلا با اينكه ميراننده خداوند عالم است و ميفرمايد الله يتوفي الانفس حين موتها يعني خداوند ميميراند نفسها را در وقت مرگشان . چون ملك الموت را مبدء فعل ميرانيدن  قرار داده مي‌بينيم كه در آيه ديگر ميرانيدن را باو نسبت ميدهد و ميفرمايد قل يتوفاكم ملك الموت الذي وكل بكم يعني بگو ميميراند شما را ملك الموتي كه موكل بر شما شده است و همچنين با اينكه خداوند زنده‌كننده است ميفرمايد و الله يحيي و يميت يعني خداوند زنده ميكند و ميميراند در جاي ديگر از زبان حضرت عيسي عليه السلام ميفرمايد و احيي الموتي باذن الله يعني زنده ميكنم مردگان را باذن خدا . و در آيات بسيار خداوند افعال خلق را بخود نسبت داده چون حقيقتا فاعل خود او است و خلق اسباب اجراي افعال اويند مثلا فرموده است افرأيتم ما تحرثون ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون يعني پس خبر دهيد بمن كه آنچه زراعت ميكنيد آيا شما زراعت ميكنيد آنرا يا مائيم زراعت‌كنندگان . يا به پيغمبر خود ميفرمايد و مارميت اذ رميت و لكن الله رمي يعني تو نيفشاندي ( خاك را ) وقتيكه افشاندي ولي خداوند افشاند .  و از آنچه عرض شد معلوم شد كه با اعتقاد باينكه فاعل همه افعال و خالق آنها خداوند عالم است افعال را بمبدء خلقي آنها كه خداوند آنها را از آنجا بيرون آورده نسبت بدهيم اشكالي ندارد و جايز است كه سوختن را بآتش نسبت دهيم و سرد كردن را به يخ و ميرانيدن را به عزرائيل و زنده كردن را بعيسي عليه السلام و هكذا كليه افعال .

فصل
همانطور كه افعال خداوند صادر از ذات خداوند نيستند و خداوند آنها را خلق فرموده و جاي آنها در خلق است و مقرون با مفعولاتند جميع معاملات خلق هم با خداوند در مقام خلق است و ذات خداوند مفعول افعال خلق واقع نميشود چون هميشه فعل قرين مفعول است و اگر ذات خداوند مفعول واقع شود لازمه آن اين ميشود كه اولا فعل مخلوق كه خلق خداوند است بذات خداوند برسد و با ذات خدا قرين شود  و ثانيا آنكه ذات خداوند تغيير پيدا كند و اين هر دو محال است ولي از آنجا كه خداوند خلق را مكلف فرموده كه معاملاتي با او داشته باشند و عبادت او را بكنند و معامله با ذات مقدور آنها نبود و خداوند هم از عدل خود تكليف بآنچه كه در وسع خلق نيست نميفرمايد و در كتاب خود فرموده است لايكلف الله نفسا الا وسعها يعني تكليف نميفرمايد خداوند بكسي مگر بقدر وسعش . در ميانه خلق محلهاي شريفي قرار داده كه معاملات خلق با آنها انجام شود و آن محلها را نسبت بخود داده و معامله با آنها را معامله با خود خوانده است مثلا خداوند منزه از مكان است و بهمه جا محيط است و در جهتي از جهات نيست كه مردم رو بآن جهت نمايند خانه كعبه را در خلق قرار داده كه مردم در موقع عبادت رو بآن بكنند و آن خانه را خانه خود شمرده است يا آنكه خداوند براي او دستي مثل دست مخلوقات نيست كه با آن بيعت كنند ولي  دست پيغمبر خود را دست خود خوانده و بيعت با او را بيعت با خود شمرده و فرموده است ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم يعني كساني كه با تو بيعت ميكنند اين است و جز اين نيست كه بيعت با خداوند ميكنند دست خداوند بالاي دستهاي آنها است . و چون خلق بذات خداوند دسترسي ندارند كه او را اطاعت كنند خداوند در ميانه خلق پيغمبر خود را خليفه خود قرار داده و اطاعت او را اطاعت خود شمرده است و فرموده است من يطع الرسول فقد اطاع الله يعني هر كس اطاعت رسول را بكند پس بتحقيق اطاعت خدا را كرده است و همچنين براي اينكه خلق خداوند را بخوانند چون ذات خداوند قابل ادراك مشاعر آنها نيست كه رو باو بكنند و او را بخوانند خداوند اسمهائي براي خود در ميانه خلق قرار داده كه او را بآنها بخوانند و فرموده است قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ايا ما تدعوا فله الاسماء الحسني  يعني بگو بخوانيد الله را يا رحمن را هر كدام را كه بخوانيد پس از براي او است اسمهاي نيكو . و اين اسمها ملك و مملوك خداوند عالمند نه ذات او و اگر اين اسمها ذات او بودند چون اسمها متعددند لازم ميآمد كه ذات خداوند متعدد يا صاحب جهات مختلفي باشد

باري از آنچه در اين فصول عرض كردم معلوم شد كه خداوند براي هر يك از افعال خود مبدئي در خلق قرار داده و افعال خود را از آن مبادي بروز داده است و همچنين محلهاي شريفي در خلق قرار داده و معامله با آنها را معامله با خود قرار داده و آن مبادي و آن محل‌ها را باب و واسطه بين خود و خلق خود قرار داده و امر فرموده است كه از آن ابواب داخل شوند فرموده است و اتوا البيوت من ابوابها يعني داخل خانه‌ها بشويد از درهاي آنها مثلا آتش را باب گرم كردن خود قرار داده هر كس بخواهد خداوند او را گرم كند بايد از اين باب داخل شود و خود را بآتش  نزديك كند يا يخ را باب سرد كردن خود قرار داده هر كس بخواهد خداوند او را سرد كند بايد از اين باب داخل شود و خود را به يخ نزديك كند يا آنكه براي رحمت خود بابي قرار داده و براي عذاب خود بابي قرار داده چنانچه فرموده فضرب بينهم بسور له باب باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب يعني پس زده شد بين آنها حصاري كه براي آن بابي است باطن آن در آن رحمت است و ظاهر آن از جانب آن عذاب است .

فصل از آنچه عرض شد معلوم شد كه جميع معاملات خلق در خلق و با خلق است و فاعل همه افعال كه از خلق صادر ميشوند خداوند عالم است و معامله با آن محلهاي شريفي كه در خلق قرار داده و نسبت بخود داده معامله با او است و توجه بآن محلها كه آنها را وجه خود قرار داده توجه باو است و استعانت از آنها استعانت از او است و با اين اعتقاد توجه و طلب  از هر بابي كه خداوند براي مطلبي قرار داده توجه بخداوند و طلب از خداوند است و شركي در آن نيست از جمله طلبها طلب كمك است و شخص موحد خداوند را كمك‌كننده ميداند و تنها از او استعانت ميجويد چنانچه در سوره مباركه حمد ميخوانيم اياك نعبد و اياك نستعين يعني تنها تو را عبادت ميكنيم و تنها از تو طلب كمك مي‌كنيم . ولي طلب كمك را از بابي ميكند كه خداوند در خلق براي برآوردن آن حاجت قرار داده است و اين شركي نيست و شاهد اين عرض از قرآن فرمايش خداوند عالم است كه سخن ذوالقرنين بنده مقرب و موحد خود را حكايت ميفرمايد كه از آن جماعت كمك خواست و فرمود اعينوني بقوة يعني كمك كنيد بمن بقوت و اين استعانت او خلاف اياك نعبد و اياك نستعين نبود حال كه اين را دانستيد عرض ميكنم كه استعانت شيعيان هم از اميرالمؤمنين عليه السلام بهمين دليل است و از آن جهت از او مدد مي‌طلبند كه او را  دست مدددهنده خدا ميدانند و در واقع طلب مدد از خداوند عالم مي‌كنند چه خداوند مدد و كليه افعال خود را بسبب خلق جاري ميفرمايد و اين عمل با اين اعتقاد از عين توحيد است .
باقي ماند مطلب دوم كه آيا استمداد از اميرالمؤمنين عليه السلام در اين اوقات ميسر است يا نه و از اين راه خداوند مددي ميرساند يا نميرساند و براي توضيح مطلب فصول ديگري عنوان ميكنم

[=courier new] ادامه دارد...
با تشکر
[=courier new]

[=courier new]باقي ماند مطلب دوم كه آيا استمداد از اميرالمؤمنين عليه السلام در اين اوقات ميسر است يا نه و از اين راه خداوند مددي ميرساند يا نميرساند و براي توضيح مطلب فصول ديگري عنوان ميكنم :


[=courier new]فصل از آنچه كه در فصول گذشته عرض شد معلوم شد كه خداوند عالم افعال خود را از مبادي آنها كه در خلق قرار داده بيرون ميآورد و مبدء هر فعلي را سبب پيدايش مفعولات آن فعل قرار داده مثلا آتش را سبب پيدايش حرارت قرار داده يخ را سبب پيدايش برودت آفتاب را سبب روئيدن گياهان و روشني زمين رحم مادر را سبب پرورش طفل زهر را سبب هلاكت و ترياق را سبب شفا قرار داده است  و هكذا كليه افعال خود را با اسبابي كه خلق فرموده جاري فرموده است و حكمت او اينطور اقتضا كرده است و البته در قدرت او هست كه چيزي را بي‌سبب ايجاد فرمايد ولي چنانچه مشهود است چنين نفرموده چون بر خلاف حكمت او بوده است و نه هر چه كه خداوند در قدرت دارد آنرا انجام ميدهد بلكه هر چه موافق حكمت او است آنرا بروز ميدهد و آنچه خلاف حكمت است در امكان او را باقي ميگذارد مثلا در قدرت خداوند يقينا هست كه انسان ده سر يا چهار چشم يا شش پا خلقت كند ولي چون خلاف حكمت او بوده چنين خلقي نفرموده و اين موجب نقصي در قدرت او نيست بلكه اثبات حكمت او است و حكمت او كه همين نظام مشهود ملك است بر اين است كه امور را با اسباب جاري فرمايد و آيات بسياري از كتاب خدا شاهد بر اين مطلبند و از آنجمله اين آيه شريفه است و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت  صوامع و بيع يعني اگر نبود دفع كردن خداوند بعض مردم را ببعض هراينه خراب ميشدند صومعه‌ها و عبادتگاهها . و خداوند البته ميتواند بدون سبب خلقي دفع بعض مردم را بكند ولي حكمت او چنين اقتضا دارد كه دفع خود را از مبادي خلقي يعني بعض ديگر مردم ظاهر فرمايد و آن مبادي را سبب اين كار قرار دهد و در آيه ديگر ميفرمايد درباره حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و ايدناه بنصرنا و بالمؤمنين يعني تأييد كرديم او را بياري خودمان و بسبب مؤمنين و البته خداوند ميتوانسته كه پيغمبر خود را بدون سببيت مؤمنين تأييد فرمايد ولي نفرموده بلكه مؤمنين را سبب قرار داده و در آيه ديگر مي‌فرمايد و ايدناه بروح القدس يعني و تأييد كرديم او ( عيسي ) را بروح‌القدس و در آيه ديگر ميفرمايد و ايدناه بجنود لم‌تروها يعني و تأييد فرمود او ( پيغمبر (ص‌) ) را بلشكرياني كه آنها را نديديد و همه اين آيات شاهدند بر اينكه  خداوند امور را با اسباب جاري ميفرمايد و جز خلق اول كه خداوند خود او را سبب آفرينش او قرار داده هر امري را در ملك با سببي كه مقدم بر آن امر است جاري فرموده و اول سبب را آفريد و بعد مسبب را و خلايق پيشين اسبابي هستند كه خداوند آنها را براي پيدايش خلايق بعدي قرار داده اول آفتاب را خلقت فرموده و بعد آنرا سبب ايجاد انوار قرار داده اول مادر را آفريده و بعد او را سبب پرورش طفل قرار داده اول نجار را آفريده و بعد او را سبب پيدايش در و پنجره قرار داده و هكذا پس سبب هر خلقي خلقي ديگر است كه مقدم بر او است و بنا بر اين در مجموع ملك هم خلق اول را سبب پيدايش ساير خلق و مبدء همه افعال خود قرار داده و او را سبب الاسباب ملك خود و فعل او را امر اول خود قرار داده است و آن امر اصل است و همه اوامر ديگر فرع اويند و مثل آن در انسان كه آئينه جهان‌نماي اين ملك است اراده او است كه فعل  اول اوست و بسبب آن اراده ساير افعال خود را بوجود ميآورد اول اراده ميكند و بعد بآن اراده دست خود را حركت ميدهد يا پاي خود را پيش ميبرد يا چشم خود را ميگشايد حال در ملك هم همينطور است و خداوند آيات خود را در نفس ما بطور نمونه قرار داده تا با مشاهده آنها استنباط كنيم كه وضع عالم چگونه است چنانچه فرموده است سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق يعني خواهيم نماياند آيات خود را در آفاق ( عالم ) و در نفسهاي آنها تا آنكه آشكار شود براي آنها كه آن حق است و چون مي‌بينيم حكمت او در خلق نفوس ما باينطور جاري شده مي‌فهميم كه در همه ملك حكمت او بهمين طور جاري شده است و آن خلق اول را سبب الاسباب و سبب پيدايش ساير موجودات قرار داده و فعل او را سبب پيدايش همه افعال قرار داده است .


[=courier new]فصل حال كه بطور اجمال دانستيم كه خداوند  خلق اول خود را سبب الاسباب قرار داده ميخواهيم صفات آن خلق اول را هم بفهميم پس عرض ميكنم و لا حول و لا قوة الا بالله كه سبب هر صفتي بايد خود صاحب آن صفت باشد تا بتواند آن صفت را بديگري عطا كند مثلا آفتاب كه خداوند بسبب او ساير چيزها را گرم ميكند خود او را صاحب گرمي قرار داده و يخ كه سبب سردي ساير اشياء ميشود خود صاحب سردي است و چراغ كه سبب روشن شدن خانه است خود صاحب روشني است و نميشود كه صفتي در سبب نباشد و آن سبب سبب آن صفت باشد مثلا يخ كه فاقد صفت گرمي است نميشود كه سبب گرمي چيزها شود و ذغال سياه كه خود صاحب روشني نيست سبب روشن شدن خانه شود و بنا بر اين هر صفتي كه در مسبب هست يقينا سبب آن نيز صاحب آن صفت است پس هر صفتي كه ما در اين ملك مي‌بينيم آن صفت در خلق اول و سبب الاسباب موجود است و كافي است كه در  اين عالم بديده بصيرت نظر كنيم و پي بصفات مخلوق اول ببريم حال شروع ميكنيم بنظر كردن ببينيم چه مي‌بينيم ، در اين ملك عظمت و كبرياي بي‌منتهائي مي‌بينيم و از آن مي‌فهميم كه مخلوق اول كه خداوند او را سبب پيدايش اين عظمت و كبريا قرار داده اول بخود او اين عظمت و بي‌انتهائي را عطا فرموده و او عظيم و بي‌منتهي است ، در اين ملك ذواتي مي‌بينيم و از آن ميفهميم كه آن مخلوق اول ذاتي است كه سبب پيدايش ذوات شده و او ذات الذوات است ، در اين ملك امتدادي مي‌بينيم بنام زمان و از آن ميفهميم كه مخلوق اول محدود در قسمتي از اين زمان نيست چون او سبب پيدايش سر تا سر زمان است و نسبت او بزمان گذشته و حال و آينده يكي است و در همه ازمنه ظاهر است ،  در اين ملك حيوة مي‌بينيم و مي‌بينيم گياهان حيوة دارند حيوانات حيوة دارند انسانها حيوة دارند و ميدانيم كه جن و ملئكه حيوة دارند و از آن ميفهميم كه مخلوق اول حيوة دارد و زنده است و اگر حيوة نداشت سبب پيدايش حيوة در مخلوقات نميشد ، در اين ملك بينائي و شنوائي مي‌بينيم و از آن ميفهميم كه مخلوق اول بينا و شنوا است چه او سبب پيدايش همه بينائيها و شنوائيها است ، در اين ملك علم و علما مي‌بينيم و از آن ميفهميم كه مخلوق اول عالم است چه او سبب پيدايش علم و علما است ، در اين ملك شرافتها و تقربها بخداوند مي‌بينيم و از آن مي‌فهميم كه مخلوق اول اشرف مخلوقات و مقربتر آنها در نزد خداوند است ، در اين ملك مي‌بينيم كه خلق همه جاي آنرا پر كرده‌اند از آن ميفهميم كه آن مخلوق اول كه سبب  پيدايش اينها شده در همه جا بوده و همه جا را پر كرده است و چون علي الدوام بايد فيض هستي بمخلوق برسد تا پابرجا و باقي بماند و واسطه و سبب فيض مخلوق مقدم است پس مخلوق اول هميشه همه جا هست و بهمه جا احاطه دارد و فيوض خداوند را بخلق ميرساند و اگر بهمين ترتيب بهمه امور ملك نظر كنيم يك يك صفات آن مخلوق اول را مي‌توانيم استنباط كنيم و از آنچه عرض شد معلوم شد كه آن مخلوق اول دست تواناي خدا و گوش شنوا و چشم بينا و زبان گوياي خداوند عالم است و صفت قريب بودن و احاطه خود را در اين مخلوق اول قرار داده كه قريب و محيط ببندگان باشد و خداوند دعاي بندگان را باين گوش ميشنود و شنيدن اين گوش را شنيدن خود قرار داده و باين دست و زبان دعاي آنها را اجابت ميفرمايد و اجابت او را اجابت خود قرار داده و خلاصه آنكه اين مخلوق اول كه خداوند او را قبل از مكان و زمان  و كليه مخلوقات از جن و انس و ملئكه و دنيا و آخرت آفريده است او را مصدر همه افعال خود و سبب الاسباب و علة العلل قرار داده و جميع عطاها را از دست او عطا ميكند و جميع آنچه بمخلوق ميرساند از فيض وجود و حيوة و رزق و غير آنها از راه او ميرساند و چون خلق دسترسي بذات پروردگار ندارند اين مخلوق اول كه او را اشرف مخلوقات خلق فرموده او را خليفه و قائم مقام و پيغمبر خود در همه ملك قرار داده و همه اوامر و نواهي شرعي و كوني خود را از زبان اين مخلوق براي خلق بيان فرموده و جميع معاملات خلق را با او معامله با خود قرار داده است با گوش او ميشنود و با زبان او جواب ميفرمايد و با دست او عطا ميفرمايد اين بود شمه‌اي از فضايل آن خلق اول صلي الله عليه و آله .


[=courier new]فصل حال كه بعض صفات كليه آن مخلوق اول را دانستيم ميخواهيم بدانيم كه او كيست و كجا است  ما كه ابتداء چيزي نميدانيم و جاهليم مگر آنكه خداوند بما بفهماند براي شناختن او اول بكتاب خدا مراجعه ميكنيم و از آن چنين ميفهميم كه آن مخلوق اول حضرت خاتم الانبياء است صلي الله عليه و آله چه در جائي از آن ميخوانيم قل ان كان للرحمن ولد فانا اول العابدين يعني بگو اگر براي خداوند فرزندي بود پس من اول عابدين هستم و مسلم است كه همان مخلوق اول از همه جلوتر خداوند را عبادت كرده و او اول عابدين است و در آيه ديگر ميفرمايد قل اني امرت ان اكون اول من اسلم يعني بگو كه هراينه من امر شده‌ام كه اول كسي باشم كه اسلام آورده و بنا بر اين آن حضرت مخلوق اولند چه همه اهل آسمان و زمين اسلام آورده‌اند و خداوند ميفرمايد و له اسلم من في السموات و الارض يعني براي او اسلام آورده‌اند آنها كه در آسمانها و زمينند و در آيه ديگر است و انا اول المسلمين يعني من اول اسلام آورندگانم  و در آيه ديگر است و امرت لان اكون اول المسلمين يعني امر شده‌ام كه اول مسلمين باشم و مسلما آن مخلوق اول اول اسلام آورده و تسليم امر خداوند عالم بوده و او ساير خلق را كه بعد از اويند دعوت باسلام كرده و اسلام آورده‌اند و چون بسنت و فرمايشات آن حضرت مراجعه كنيم مي‌بينيم كه در احاديث بسيار كه از طرق شيعه و سني روايت شده تصريح باين امر فرموده‌اند و چون روي سخن با اهل سنت است اول از احاديثي كه از طرق آنها روايت شده است روايت ميكنم .

در كتاب ينابيع‌المودة تأليف شيخ سليمان حسيني بلخي قندوزي كه از علماي اهل سنت است از كتاب ابكارالافكار تأليف شيخ صلاح الدين بن زين‌الدين بن احمد مشهور بابن‌صلاح حلبي از جابر بن عبدالله انصاري روايت ميكند كه گفت سئلت رسول الله صلي الله عليه و آله عن اول شئ خلقه الله تعالي قال هو  نور نبيك يا جابر خلقه الله ثم خلق فيه كل خير و خلق بعده كل شئ و حين خلقه اقامه في مقام القرب اثني‌عشرالف سنة ثم جعله اربعة اقسام فخلق العرش من قسم و الكرسي من قسم و حملة العرش و خزنة الكرسي من قسم و اقام القسم الرابع في مقام الحب يعني سؤال كردم از رسول خدا صلي الله عليه و آله از اول چيزي كه خلق فرموده است آنرا خداوند تعالي فرمود او نور پيغمبر تو است اي جابر خلقت فرمود او را پس خلق فرمود در او هر خيري را و خلق فرمود بعد از او هر چيزي را و وقتي كه او را خلق فرمود او را برپا داشت در مقام قرب دوازده‌هزار سال پس آن ( نور ) را چهار قسمت كرد پس خلق فرمود عرش را از يك قسمت و كرسي را از يك قسمت و حمله عرش و خزينه‌داران كرسي را از يك قسمت و قسمت چهارم را در مقام حب واداشت . و حديث طولاني است و بتفصيل مدت اقامت آن نور را در مقامات مختلفه و خلقت قلم و لوح و جنت  و آفتاب و ماه و كواكب و علم و حلم و عصمت و توفيق را از اجزاي آن نور بيان ميفرمايد و بعد ميفرمايد فترشح ذلك النور عرقا فقطرت منه مأة‌الف و عشرون‌الفا و اربعة‌آلاف قطرة من النور فخلق الله سبحانه من كل قطرة روح نبي و رسول ثم تنفست ارواح الانبياء فخلق الله من انفاسهم ارواح الاولياء و الشهداء و السعداء و المطيعين الي يوم القيامة يعني پس عرقي ترشح كرد آن نور و از آن صد و بيست و چهارهزار قطره نور چكيد پس خداوند از هر قطره‌اي روح پيغمبر و رسولي را خلقت فرمود پس تنفس نمودند ارواح انبياء پس خلق فرمود خداوند از نَفَسهاي آنها ارواح اولياء و شهداء و سعداء و مطيعين را تا روز قيامت بعد ميفرمايد فالعرش و الكرسي و حملة العرش و خزنة الكرسي من نوري و القلم و اللوح و الكروبيون و الروحانيون من الملئكة و الجنة و ما فيها من النعيم من نوري و ملئكة السموات السبع و الشمس و القمر و الكواكب  من نوري و العقل و العلم و الحلم و العصمة و التوفيق من نوري و ارواح الانبياء و الرسل من نوري و ارواح الاولياء و الشهداء و الصالحين من نتايج نوري يعني پس عرش و كرسي و حاملين عرش و خزينه‌داران كرسي از نور منند و قلم و لوح و كروبيون و روحانيون از ملئكه و بهشت و آنچه در آن است از نعمت از نور منند و ملئكه آسمانهاي هفتگانه و آفتاب و ماه و كواكب از نور منند و عقل و علم و حلم و عصمت و توفيق از نور منند و ارواح انبياء و رسولان از نور منند و ارواح اولياء و شهداء و سعداء و صالحين از نتايج نور منند تا آنكه فرمود ثم خلق آدم عليه السلام و اودع نوري في صلبه يعني پس خلق فرمود آدم عليه السلام را و وديعه گذاشت نور مرا در پشت او تا آنكه فرمود ثم اخرجني الي الدنيا فجعلني سيد المرسلين و خاتم النبيين و مبعوثا الي كافة الناس اجمعين و رحمة للعالمين و قائد الغر المحجلين هذا كان بدء خلقة نبيك يا جابر  يعني پس آورد مرا بدنيا پس قرار داد مرا سيد رسولان و خاتم پيغمبران و مبعوث بسوي همه مردم و رحمتي براي عالميان و قائد غر محجلين اين بود ابتداي خلقت پيغمبر تو اي جابر تمام شد حديث شريف و براي رعايت اختصار بعض قسمتهاي حديث را نقل نكردم

و باز در ينابيع‌المودة از مناقب از علي كرم الله وجهه روايت ميكند
فرمود قال رسول الله صلي الله عليه و آله ان الله خلق خلقه في ظلمة ثم رش عليهم من نوره فمن اصابه من النور شئ اهتدي و من اخطأه ضل يعني فرمود رسول خدا صلي الله عليه و آله هراينه خداوند خلق فرمود خلقش را در ظلمت پس ترشح كرد بر آنها از نورش پس هر كس چيزي از نور باو رسيد هدايت يافت و هر كس كه باو نرسيد گمراه شد ثم فسره علي كرم الله وجهه فقال ان الله عز و جل حين شاء تقدير الخليقة يعني پس تفسير فرمود علي كرم الله وجهه آن ( فرمايش پيغمبر ) را پس فرمود خداوند  عز و جل وقتيكه خواست تقدير خلق را بفرمايد . و بعد از آن فرمايشات آن حضرت را در ترتيب خلقت نقل ميكند كه خلاصه آن اين است كه نوري از نور خداوند مجتمع شد و موافق صورة پيغمبر ما محمد صلي الله عليه و آله شد تا اينكه ميفرمايد ثم انتقل النور في جميع العوالم عالما بعد عالم و طبقا بعد طبق و قرنا بعد قرن الي ان ظهر محمد صلي الله عليه و آله و سلم بالصورة و المعني في آخر الزمان يعني منتقل شد نور در جميع عوالم عالمي بعد از عالمي و طبقي بعد از طبقي و قرني بعد از قرني تا اينكه ظاهر شد محمد صلي الله عليه و آله و سلم بصورت و معني در آخر الزمان و بعد اشعاري از عباس عموي خود در اين معني نقل ميفرمايد و مي‌فرمايد ان نبينا بسر روحانيته يستمد من الفيض الاقدس الاعلي و يمد العالم اجمع يعني هراينه پيغمبر ما بسر روحانيت خود استمداد مي‌فرمايد از فيض اقدس اعلي و مدد ميدهد بهمه عالم تمام شد نقل از فرمايشات  اميرالمؤمنين عليه السلام در تفسير فرمايش حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و احاديث بسيار در آن كتاب در اين معني روايت كرده است

از جمله از كتاب اصابه از ميسرة‌الفجر روايت ميكند كه قلت يا رسول الله متي كنت نبيا قال و آدم بين الروح و الجسد يعني عرض كردم اي رسول خدا كي پيغمبر بودي فرمود در حالي كه آدم بين روح و جسد بود و در بعض احاديث است از آن حضرت كه من پيغمبر بودم و آدم بين آب و گل بود و احاديث ديگري ان شاء الله در فصل آتيه ذكر ميكنم و حاصل اين احاديث و آن احاديث و آيات مذكوره اين است كه خداوند اول نور حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله را خلقت فرموده و مخلوق اول ايشانند و جميع آنچه كه در صفات مخلوق اول در فصول گذشته عرض كردم در شأن مقام اول ما خلق اللهي حضرت خاتم الانبياء است
ادامه دارد ...


[='courier new']با تشکر

[=arial]​ادامه ...

[=courier new]فصل می گویم كه همه آن فضايل جز نبوت براي حضرت اميرالمؤمنين  علي بن ابيطالب عليه السلام نيز ثابت است چه آن حضرت بنص آيه قرآن نفس پيغمبرند چنانچه خداوند ميفرمايد به پيغمبر خود قل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم يعني بگو ( بنصاراي نجران ) بيائيد بخوانيم پسرهايمان و پسرهايتان و زنهايمان و زنهايتان را و نفسهاي خودمان و نفسهاي خودتان را . و اين آيه دستور مباهله بود و حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله در آنروز حسنين و حضرت فاطمه و اميرالمؤمنين را با خود بردند پس آن حضرت نفس پيغمبر هستند و همانطور كه حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله اولي بمؤمنين از خود مؤمنين هستند و خداوند فرموده النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم يعني پيغمبر اولي است بمؤمنين از نفسهاي آنها حضرت امير هم اولي بمؤمنين از خود مؤمنين هستند چنانچه خداوند ميفرمايد انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة  و هم راكعون يعني اين است و جز اين نيست ولي شما خداست و رسول او و آنها كه ايمان آوردند آن كسان كه برپا ميدارند نماز را و ميدهند زكوة را در حالي كه در ركوع هستند . و اين آيه بتصديق همه مسلمين در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است كه در هنگام نماز انگشتر خود را بسائل مرحمت فرمودند . و احاديث بسيار در شأن آن حضرت از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده است كه قابل شماره نيست و ما در اينجا همان احاديث خاصي كه دلالت بر اول ما خلق اللهي آن حضرت نيز دارد
از كتب اهل سنت روايت ميكنيم در كتاب ينابيع‌المودة از ابن‌مغازلي واسطي شافعي در كتابش بنام مناقب از سلمان فارسي روايت ميكند قال سمعت حبيبي محمدا صلي الله عليه و آله و سلم يقول كنت انا و علي نورا بين يدي الله عز و جل يسبح الله ذلك النور و يقدسه قبل ان يخلق الله آدم باربعة‌عشرالف  عام فلما خلق آدم اودع ذلك النور في صلبه فلم‌يزل انا و علي شئ واحد حتي افترقنا في صلب عبدالمطلب ففي النبوة و في علي الامامة يعني گفت شنيدم حبيبم محمد صلي الله عليه و آله ميفرمود بودم من و علي نوري در نزد خداوند عز و جل تسبيح ميكرد خداوند را آن نور و تقديس ميكرد او را پيش از آنكه خلق بفرمايد آدم را به چهارده‌هزار سال پس چون خلق فرمود آدم را وديعه گذارد آن نور را در پشت او پس من و علي يك چيز بوديم تا آنكه جدا شديم در صلب عبدالمطلب پس در من است نبوت و در علي است امامت .
و ديلمي اين حديث را در كتابش بنام فردوس از سلمان روايت نموده و ابن‌مغازلي از سالم بن ابي‌الجعد از ابي‌ذر روايت كرده قال سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول كنت انا و علي نورا عن يمين العرش بين يدي الله عز و جل يسبح الله ذلك النور و يقدسه قبل ان يخلق الله آدم  باربعة‌عشرالف عام فلم‌يزل انا و علي شئ واحد حتي افترقنا في صلب عبدالمطلب فجزء انا و جزء علي و مضمون اين حديث بسيار قريب بمضمون حديث سابق است و حاجت بترجمه نيست
و حمويني در كتابش بنام فرائدالسمطين و موفق خوارزمي بهمين مضمون از اميرالمؤمنين عليه السلام از حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت نموده‌اند و حمويني بسندش از سعيد بن جبير از ابن‌عباس روايت نموده قال سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول لعلي خلقت انا و انت من نور الله عز و جل يعني شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود به علي خلقت شدم من و تو از نور خداوند عز و جل
تمام شد نقل از كتاب ينابيع‌المودة

و در نعيم‌الابرار بنقل از كتاب مناقب ترمذي از كتاب اربعين تأليف ابي‌المكارم دامغاني و نزل‌السائرين تأليف شرف‌الدين و مناقب خطيب خوارزمي و مودات سيد علي همداني و مسند احمد بن حنبل و بحرالانساب  جعفر الحجة از سلمان فارسي بمضمون همان حديث كه از ينابيع‌المودة روايت نموديم روايت شده است و نيز از صحيح بخاري و هداية‌السعداء از جابر بن عبدالله انصاري از پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت شده

قال ان الله تعالي خلقني و عليا من نور واحد بين يدي العرش يسبح الله تعالي و يقدسه قبل ان يخلق آدم بالفي عام الخ ، يعني فرمود هراينه خداوند تعالي خلق فرمود مرا و علي را از نور واحدي در جلوي عرش تسبيح ميكرد خداوند تعالي را و تقديس ميكرد او را قبل از آنكه خلق بفرمايد آدم را به دوهزار سال
و در اين باب از طريق شيعه و سني احاديث بسيار رسيده است و همينقدر كه عرض شد براي اهل انصاف كفايت است .


[=courier new]فصل از آنچه عرض شد معلوم شد كه حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام صاحب مقام اول ما خلق اللهي هستند و آن مقامي است فوق زمان و مكان و آن مقام از اول خلق بوده  و هست و خواهد بود و اختصاص بزمان و مكان معين ندارد اما اين هياكل بشريه كه از ايشان در آن اوقات كه در ميانه مردم تشريف داشتند مشاهده شد جلوه‌اي از جلوات ايشان بوده است و اين مقام خلافت خداوند در زمين بود و آن مقام مقام خلافت خداوند در همه عوالم است كه هميشه بوده و هست و خواهد بود و فنا و زوال براي آن نيست و آن مقام وجه پروردگار است كه مي‌فرمايد كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذو الجلال و الاكرم يعني هر كه بر روي آن است فاني است و باقي ميماند وجه پروردگار تو صاحب جلال و اكرام و توجه بآن وجه باقي توجه بخداوند عالم است و استعانت از او استعانت از خداوند عالم است و اعانت او اعانت خداوند عالم است و خداوند بايشان بهمه خلق از اولين و آخرين از انبياء و غير انبياء كمك و اعانت فرموده و ميفرمايد
چنانچه ترمذي كه از علماي اهل سنت است در كتاب خود بنام المناقب المرتضوية خطبه طويلي از حضرت  اميرالمؤمنين عليه السلام روايت ميكند كه بعض فقرات آنرا در اينجا از كتاب نعيم‌الابرار نقل ميكنم و از آن خطبه است كه فرمود انا الذي عندي مفاتيح الغيب لايعلمها بعد محمد غيري انا بكل شئ عليم يعني منم كسي كه نزد من است كليدهاي غيب نميداند آنها را بعد از محمد ( كسي ) غير از من من بهر چيزي دانا هستم تا آنكه مي‌فرمايد انا النور الذي اقتبس منه موسي فهدي يعني منم نوري كه اقتباس كرد از آن موسي پس هدايت يافت تا آنكه مي‌فرمايد انا صاحب نوح و منجيه انا صاحب ايوب المبتلي و منجيه و شافيه انا صاحب يونس و منجيه يعني منم صاحب نوح و نجات‌دهنده او منم صاحب ايوب مبتلي و نجات‌دهنده و شفادهنده او منم صاحب يونس و نجات‌دهنده او تا آنكه ميفرمايد انا صلوة المؤمنين و زكوتهم و حجهم و جهادهم يعني منم نماز مؤمنين و زكوة آنها و حج آنها و جهاد آنها تا آنكه ميفرمايد انا اول ما خلق  الله يعني منم اول ما خلق الله تا آنكه ميفرمايد انا وجه الله في السموات و الارض كل شئ هالك الا وجهه يعني منم وجه خداوند در آسمانها و زمين هر چيزي هلاك‌شونده است جز وجه او تا آنكه مي‌فرمايد انا اسم من الاسماء الحسني و هو الاعظم يعني منم اسمي از اسمهاي حسني و آن ( اسم ) اعظم است تا آنكه ميفرمايد انا الذي اري اعمال العباد لايعزب عني شئ في الارض و لا في السماء يعني منم كسي كه مي‌بينم اعمال بندگان را پنهان نمي‌ماند از من چيزي در زمين و نه در آسمان تا آنكه مي‌فرمايد انا الذي يعلم ما يحدث في مشارق الارض و مغاربها و لايخفي علي شئ منهم يعني منم كسي كه ميداند آنچه حادث ميشود در مشرقهاي زمين و مغربهاي آن و پوشيده نمي‌ماند بر من چيزي از آنها تا آخر خطبه شريفه و ملاحظه كنيد كه آنچه عرض كردم فرمايش خود آن بزرگوار است كه خليفه خداوند  و صادق و مصدق است و روايت هم از كتاب معتبر اهل سنت است و شيعه كه اكنون استمداد از آن حضرت ميكنند و ( يا علي مدد ) ميگويند استمداد از آن مقام ميكنند كه حاضر و ناظر و مطلع است و تا خلق خدا بوده بوده و تا خلق خدا هست هست نجات‌دهنده نوح بوده و شفادهنده ايوب و معلم موسي و مصاحب يونس آن كسي كه خود نماز مؤمنين است و خداوند امر بمدد خواستن از او فرموده و فرموده استعينوا بالصبر و الصلوة يعني استعانت بجوئيد بصبر و نماز آن كسي كه اول ما خلق الله است و وجه باقي خداوند و اسم اعظم او است همه اعمال بندگان را مي‌بيند و مطلع بر مشارق و مغارب عالم است و از او چيزي پوشيده نيست و گوش شنواي خداوند عالم است و نداي ( يا علي مدد ) ما را ميشنود و دست تواناي خداوند عالم است و بحول و قوه او ما را ياري ميكند

با تشکر

[=arial][=courier new]به نام مسمی به اسامی حسنی

سلام بر دوست محترم آقای خادم الیمانی

با اینکه با بعضی از سخنان شما بنوعی موافقم ولی لازم است که به سه چیز از سخنان شما که در نظر بنده یقینا اشتباه است اشاره ای داشته باشم
1- مساله نماز بر قبر و قبله قرار دادن آن و به سوی آن سجده کردن
2- توجه به ال محمد اشتباه نیست و ابدا نمی شود به ذات خدا توجهی کرد و این جمله بی معنا است
3- ذات ازلی خداوند دارای صفت موصوف نیست

اما جواب مورد سوم را به لینک توحید حقیقی ارجاع می دهم

http://www.askdin.com/thread30042.html

[=courier new]پس باقی می ماند قسمت 1 و 2

اما [=arial][=courier new]قسمت اول:

نقل قول:
نکته دیگر اینکه بهنگام زیارت گاهی دیده میشود افرادی از روی محبت بیش ازحد و البته از روی نا آگاهی به ضریح مطهر سجده میکنند!!! یا در حدی تعظیم میکنند که در ان حالت دستانشان بتواند به زانو برسد (تعظیم در حد رکوع) و اینها هم از مصادیق شرک است و رکوع و سجده فقط شایسته ذات مقدس الله سبحان است و معصوم(ع) درست است که تجلی صفات و اسما الحسنی الله میباشد (بطور نسبی و نه مطلق) اما معصوم(ع) هم مخلوق است و در احادیث معصومین(ع) هم زائران و شیعیان از سجده به مرقد مطهر معصوم(ع) نهی شده اند .
[=arial][=courier new]

اولا سجده بر قبر اگر برای امام باشد گناه و شرک و مخالف دستور ائمه است ولی اگر قبر را جهت سجده خود قرار بدهد و خدا را معبود در نظر بگیرد اشکالی ندارد اتفاقا احادیث متواتر در قبله قرار دادن قبر مطهر امام علیه السلام در هنگام نماز زیارت است و این هم ربطی به شرک ندارد قبر هم مثل کعبه جهت سجده است و هیچ شیعه ای قصد پرستش امام ندارد ولی چون فرشتگانی که به سمت حضرت آدم سجده کردند و همینطور چون برادران یوسف و پدر و مادرش که به سمت یوسف سجده کردند سجده می کنند و این سجده برای خداست و جهتش به سمت قبر است که این کار هم دستور آل محمد است
کامل الزیارات 247:
6 حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ قَالَ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ يُزَارُ وَالِدُكَ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ وَ يُصَلَّى عِنْدَهُ وَ قَالَ وَ يُصَلَّى خَلْفَهُ وَ لَا يُتَقَدَّم‏
وقتی خوانده شود پشت آن پس کنار ان دیگر نیست
وَكامل الزيارات، ص: 246
عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ إِنَّا نَزُورُ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع‏ فَكَيْفَ نُصَلِّي عِنْدَهُ قَالَ تَقُومُ خَلْفَهُ عِنْدَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ تُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ ص وَ تُصَلِّي عَلَى الْحُسَيْنِ ع‏، از این هم مشخص است که پشت قبر باید بخوانیم بین دو کتف حضرت
حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ره عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا فَرَغْتَ مِنَ التَّسْلِيمِ عَلَى الشُّهَدَاءِ أَتَيْتَ [فَأْتِ‏] قَبْرَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ تَجْعَلُهُ بَيْنَ يَدَيْكَ ثُمَّ تُصَلِّي مَا بَدَا لَك‏ این هم صریح است که باید قبر امام را رو به روی خودمان قرار بدهیم
یا این روایت در کامل الزیارات ص 124:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَصَمِّ قَالَ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ يُزَارُ وَالِدُكَ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ وَ يُصَلَّى عِنْدَهُ وَ قَالَ يُصَلَّى خَلْفَهُ وَ لَا يُتَقَدَّمُ
الي الفقيه عليه السلام يسأل عن الرجل يزور قبور الائمة عليهم السلام هل يجوز ان يسجد علي القبر ام لا و هل يجوز لمن صلي عند قبورهم ان يقوم وراء القبر و يجعل القبر قبلة و يقوم عند رأسه و رجليه و هل يجوز ان يتقدم القبر و يصلي و يجعله خلفه ام لا فأجاب اما السجود علي القبر فلايجوز في نافلة و لا فريضة و لا زيارة بل يضع خده الايمن علي القبر و اما الصلوة فانها خلفه و يجعله الامام و لايجوز ان يصلي بين يديه لان الامام لايتقدم و يصلي عن يمينه و شماله ، يعني نوشته شد بحضرت موسي بن جعفر (ع*) و سؤال ميكرد از كسي كه زيارت ميكند قبور ائمه عليهم السلام را آيا جايز است كه سجده بر قبر نمايد يا نه و آيا جايز است براي كسي كه نماز ميكند در نزد قبور ايشان
كه پشت قبر بايستد و قبر را قبله خود قرار دهد و بايستد در نزد سر يا در نزد پا و آيا جايز است كه مقدم بر قبر شود و نماز بگذارد و قبر را پشت سر خود قرار دهد يا نه پس جواب فرمود اما سجود بر قبر پس جايز نيست نه در نافله نه در فريضه نه در زيارت بلكه گونه راست خود را بر قبر ميگذارد و اما نماز پس پشت قبر است و قبر را جلو خود يا امام خود قرار ميدهد و جايز نيست جلو امام نماز كنند براي اينكه امام تقدم جسته نميشود و نماز ميشود براست او و چپ او و كتب
( الاحتجاج جلد 2 ص 491

( َ فِي كِتَابٍ آخَرَ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْيَرِيِّ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ ع مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ الَّتِي سَأَلَهُ عَنْهَا فِي سَنَةِ سَبْعٍ وَ ثَلَاثِمِائَة وَ كَتَبَ إِلَيْهِ ص أَيْضاً فِي سَنَةِ ثَمَانٍ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ كِتَاباً سَأَلَهُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أُخْرَى كَتَب‏ ) و في رواية عن صاحب*الزمان عليه السلام مثله الا انه قال و لايجوز ان يصلي بين يديه و لا عن يمينه و لا عن شماله لان الامام لايتقدم و لايساوي يعني در روايتي است از حضرت صاحب*الزمان عليه السلام مثل حديث سابق الا اينكه فرمود و جايز نيست كه نماز گذارده شود جلو امام و نه از راست او و نه از چپ او زيرا امام تقدم جسته نميشود و مساوي نميشود



[=arial][=courier new]
دوما برای ذات ازلی خداوند سجده و رکوع معنی ندارد که بخواهیم به سوی آن ذات رکوع کنیم چون ذات در جهتی از جهات نیست که بخواهیم در جهت رکوع کنیم و اگر جهتی داشته باشد همین کعبه و قبر ال محمد است که این جهت را خداوند برای خود پسندیده .

اما مورد دوم شما توجه که معتقدید باید توجه به ذات خدا شود نه آل محمد
نقل قول:

با اجازه برادر محترم جناب کریم نکاتی عرض کنم
دوست محترم کل هدف دین مبین اسلام و معصومین(ع) که مصداق دین میباشند ، در مرحله اول شناساندن توحید حقیقی بمردم است و توسل به معصومین(ع) آدابی دارد و هرگونه توسل به معصومین(ع) بدون یاد و توجه به الله سبحان، مصداق شرک میباشد!!![=arial][=courier new]

[=courier new]اگر شما از نانوا بخواهید که نان بدهد این شرک است ؟ کدام شیعه ای هست که از امام رضا چیزی بخواهد و فکر کند امام رضا بدون اذن خدا چیزی به او میدهد؟ آیا امام رضا ع از نانوا کمتر است ؟ نانوا هم بدون اذن خدا نان نمی دهد و لا حول و لا قوه الا بالله . [=courier new]اما توجه به ذات خداوند هم کاملا بی معنی است و وجه خداوند تماما و کمالا آل محمدند.
[=courier new]همینطور هر امری از دین را خداوند به آل محمد تفویض کرده و ال محمد به اذن خدا امور دینی را در هر امری در دست دارند و احادیث زیادی است که حتی حساب مردم هم در دست ال محمد است زیرا انها پادشاهان دنیا و آخرتند بهمین دلیل بخشش از آنها هم اشکالی ندارد زیرا میدانیم انها به اذن خدا خلیفه خدا هستند در زمین و آسمان.
[=courier new]
و بعضي از ادعيه توجه كه از اهل‌بيت عليهم السلام روايت شده است در اين مقام روايت ميكنم و مختصري در شرح آنها عرض ميكنم در كتاب‌المبين ادعيه بسيار روايت شده است بعضي از آنها دعائي است كهحضرت صادق عليه السلام از حضرت امير عليه السلام روايت ميفرمايد كه هر كه اين قول را بگويد با محمد و آل‌محمد خواهد بود هرگاه برخيزد پيش از آنكه استفتاح نماز كند  اللهم اني اتوجه اليك بمحمد و آل‌محمد و اقدمهم بين يدي صلوتي و اتقرب بهم اليك فاجعلني بهم وجيها في الدنيا و الآخرة و من المقربين مننت علي بمعرفتهمفاختم لي بطاعتهم و معرفتهم و ولايتهم فانها السعادة فاختم لي بها فانك علي كل شئ قدير و در دعاي بين اذان و اقامه از حضرت امام رضا عليه السلام روايت شده اللهم اني اتوجه اليك بنبيك نبي الرحمة محمد صلي الله عليه و آله و اقدمهم بين يدي حوائجي كلها فصل عليهم تا آخر ، و در دعاي يوم عرفه است از حضرت علي بن الحسين عليهما السلام اللهم انا نتوجه اليك في هذه العشية التي شرفتها و عظمتها بمحمد نبيك و رسولك و خيرتك من خلقك و در دعاي دفع غم بعد از نمازي در روز جمعه از حضرت باقر عليه السلام اتوجه اليك بنبيك نبي الرحمة محمد (ص‌) يا رسول الله اني اتوجه بك الي الله ربي  و ربك لينجح بك طلبتي و يقضي بك حاجتي اللهم صل علي محمد و آل‌محمد و انجح طلبتي و اقض حاجتي بتوجهي اليك بنبيك محمد صلي الله عليه و آله و در دعاي يوم مباهله است از حضرت امام موساي كاظم عليه السلام اللهم صل علي محمد و علي اخيه و صنوه اميرالمؤمنين و قبلة العارفين و علم المهتدين و در دعاي شب اول رجب است از حضرت جواد عليه السلام اللهم اني اتوجه اليك بنبيك نبي الرحمة صلي الله عليه و آله يا محمد يا رسول الله اني اتوجه بك الي الله ربك و ربي لينجح لي بك طلبتي و از حضرت قائم عليه السلام در دعاي سجود بعد از دعاي عبر است فاني استشفع عليك بكرامتك و الصفوة من انامك الذين انشأت لهم ما تظل و تقل و برأت ما يدق و يجل اتقرب اليك باول من توجته تاج الجلالة و احللته من الفطرة الروحانية محل السلالة و نيز از همين دعاء است و بمن جعلته (كذا) لنوره مغربا  و عن مكنون سره معربا و همچنين از اين قبيل عبارات در ادعيه و اخبار آنقدر روايت شده كه از حد احصاء در اين مختصر خارج است و در اين مطلب كه بسبب ايشان و از راه ايشان بايد توجه بخداوند نمود شبهه نيست ولي بدون شبهه معبودي هم سواي خدا نيست و ايشان جهت عبادت هستند چنانكه كعبه جهت عبادت است و حال اينكه ايشان اشرف از كعبه‌اند بلكه در حديث شريف وارد شده است كه مؤمن اشرف از كعبه است و اگر بگوئي كه پس علت اختيار كعبه چيست عرض ميكنم علت آن است كه شخص پيغمبر صلي الله عليه و آله اولا كه بحسب لوازم بشريت حيات و موتي دارد و ثاني اينكه در زمان حيات هر وقتي در جائي است و خلق عالم را ممكن نيست كه علم حاصل كنند كه در كجا است تا اقبال بسوي جهت او كنند اين است كه جهتي جمادي اختيار شده كه تغيير  حالات و اماكن نداشته باشد و اقبال بسوي ايشان را هم باز قرار داده‌اند بوجهي كه منافات نداشته باشد اما باز ميگويم شبهه نيست كه خود ايشان معبود نيستند و خداوند لعنت كند كسي كه ايشان را معبود بداند و ما بحكم خداوند اقبال بسوي ايشان ميكنيم و اگر شفيعي اقرب از ايشان به خداوند مي‌يافتيم هراينه او را شفيع مي‌گرفتيم چنان كه در دعا عرض مي‌كني اللهم اني لو وجدت شفعاء اقرب اليك من محمد و آل‌محمد لجعلتهم شفعائي پس معني رو كردن به ايشان استشفاع به ايشان است چنانكه هر كس كه نزد سلطان تقصيري نموده باشد همين كه مي‌خواهد رو باو رود يكي از مقربان درگاه پادشاه را شفيع خود ميگيرد و متصل باو مي‌شود و بحضور پادشاه مي‌رود تا اينكه پادشاه به آبروي شفيع از او ببخشد و عفو كند و مرحمت نمايد و بسيار عجب است كه در معاملات دنيويه خود راه  پيشرفت كار خود را خوب مي‌دانيم ، اما در عبادت پروردگار با اين همه كه در اخبار اهل‌بيت و صريح كتاب خداوند دستورالعمل داده‌اند باز شيطان نمي‌گذارد كه ما از راه داخل شويم تا اينكه محروم بمانيم چنانكه خداوند به موسي عليه السلام فرمود درباره يكي از سائلين كه اگر آن قدر مسألت كند كه زبان او بيفتد از او قبول نميكنم تا از آن راه كه گفته‌ام داخل شود خلاصه و مختصري اشاره ميكنم كه اسباب معرفت شود ، پس عرض ميكنم كه خداوند آل‌محمد عليهم السلام را معاني خود قرار داده است و اسماء حسني و صفات علياي خود چنانكه فرموده‌اند اما المعاني فنحن معانيه و نحن جنبه و يده و لسانه و امره و علمه و حقه و اما المعاني فنحن معانيه و ظاهره فيكم و نحن والله الاسماء الحسني التي امر الله ان تدعوه بها و اخبار باين معاني بسيار است  پس ايشانند رحمة الله علي الابرار و نقمته علي الفجار و ايشانند قدرة الله و مشية الله و يد الله و لسان الله و عين الله و نفس الله و قلب الله و غير اينها ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم و مارميت اذ رميت و لكن الله رمي و من يطع الرسول فقد اطاع الله و غير اينها از آيات و اخبار و بديهي است كه خدا است صاحب همه اين صفات و احدي شريك او نيست پس خداوند رحيم است و ايشانند رحمت خدا و خداوند قادر است و ايشان قدرت خدا و خدا است صاحب مشيت و ايشانند مشيت خدا چنانكه در صفت امام (ع‌) ميفرمايد حضرت امير عليه السلام الامام قدرة الرب و مشيته و غير اينها از اخبار پس بنده كه عرض ميكند يا رحيم پرورنده‌اي را ميخواند كه صاحب رحمت است و ايشانند رحمت خدا و اگر عرض ميكند يا قادرپرورنده‌اي را ميخواند كه صاحب قدرت است و ايشانند قدرت خداوند و اگر  عرض ميكند يا ذا اليد الباسطة في الارضين و السموات پرورنده‌اي را ميخواند كه صاحب اين دست يعني قدرت باشد و همچنان كه هرگاه صاحب دستي را بخواني كه با دست خود اعانت تو را بكند هيچ منافات با اقبال بسوي او ندارد ولو اينكه دست او را بگيري و بوسه بزني و بچشم خود بكشي و التماس و تضرع بكني ابدا خلاف اقبال بسوي او نيست و از توحيد او خارج نشده زيرا كه دست از خود وجودي ندارد و حركت او و حيات او و منع و عطاي او تمام بمشيت صاحب دست است و از خود هيچ ندارد پس شركتي براي دست با صاحب او نيست و اگر صاحب دست بخواهد منع كند دست را قدرت عطا نيست و هر چه تو بوسه بر اين دست بزني و بچشم خود بكشي خلاف تعظيم و تكريم او نميشود بلكه تعظيم او به همين است كه دست او را ببوسي بلكه خاك پايش را جواهر سرمه چشم خود بكني و اگر بخواهي اين تعظيمات را نسبت  بروح او و ذات او بكني نميتواني و راهي بسوي او سواي همين دست و پا نداري اما معذلك غرض تو هم از همه اينها خود اين دست و پا نيست و با اينكه آن را ميبوسي كأنه آن را نديده‌اي و رو به آن نكرده‌اي و از دست چيزي نخواسته‌اي و ابدا آن را شريك صاحب دست نگرفته‌اي پس از آن چه عرض شد مطلب خود را درياب
باتشکر ...

سلام و درود بر همه دوستان بحث اینست :
چرا باید از غیر خدا کمک بخواهیم (نه استغفار و دعاو...) آیا خداوند نفرموده که از من بخواهید تا اجابتتان کنم؟ آیانفرموده که من به بندگان نزدیکم و منم که خواسته ها ی بندگان را اجابت می کنم؟

ضمنا این(حاجت طلبی از غیر خدا) ربطی به توسل اشاره شده در قرآن هم ندارد چراکه در قرآن به اعمالی توصیه شده که انسان را به خدا می رساند نظیر نماز و جهاد و...(همانطور که حضرت علی فرمودند)
إن‌أفضل‌ما توسل‌به‌المتوسلون‌إلي‌الله‌سبحانه‌و تعالي‌: الإيمان‌به‌و برسوله‌و الجهاد في‌سبيله‌...و إقام‌الصلوة‌...و ايتاء الزكوة‌...و صوم‌شهر رمضان‌...و حج‌البيت‌و اعتماره‌...و صلة‌الرحم‌...و صدقة‌السر...و صدقة‌العلانية‌...و صنائع‌المعروف‌». «برترين‌وسيلة‌تقرّب‌به‌سوي‌خداوند ـ سبحان‌و متعال‌ـ براي‌متوسّلين‌به‌او، ايمان‌به‌او و به‌رسولش‌...جهاد در راهش‌...برپاداشتن‌نماز...دادن‌زكات‌...روزه ماه رمضان ...حج‌و عمرة‌خانة‌خدا...صلة‌رحم‌...صدقه‌دادن‌به‌صورت‌پنهان‌...صدقه‌دادن‌به‌صورت‌آشكار...و انجام‌ديگر كارهاي‌نيك‌و شايسته‌است‌» نهج البلاغه
یا حضرت سجاد:
الصحيفة السجادية ( ابطحي ) - الإمام زين العابدين ( ع ) - ص 214 والحمد لله الذي أناديه كلما شئت لحاجتي ، وأخلو به حيث شئت لسري بغير شفيع ، فيقضي لي حاجتي . والحمد لله الذي أدعوه ولا أدعو غيره ، ولو دعوت غيره لم يستجب لي دعائي سپاس خدايي را كه هرگاه براي هر حاجتي بدون شفيع و واسطه حاجتي از او خواهم آن را برآورده مي‌كند و سپاس خداي را كه غير او را در دعا نمي خوانم و اگر غير او را در دعا بخوانم نمي تواند دعایم را مستجاب كند
پس خواسته های خود را باید از خدا بخواهیم همانطور که در قرآن و سیره پیشوایان به آن اشاره شد

vivaziba;384203 نوشت:
سلام و درود بر همه دوستان بحث اینست :
چرا باید از غیر خدا کمک بخواهیم (نه استغفار و دعاو...) آیا خداوند نفرموده که از من بخواهید تا اجابتتان کنم؟ آیانفرموده که من به بندگان نزدیکم و منم که خواسته ها ی بندگان را اجابت می کنم؟

سلام
ما از امامان معصوم و کسانی که اجازه شفاعت به انها داده شده میخواهیم ما را در نزد خدا شفاعت کنند و واسطه بین ما و خدا شوند

در قران داریم لا يَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً87/مریم

آنان هرگز مالک شفاعت نیستند [HL]مگر کسی که نزد خداوند رحمان ، عهد و پیمانی دارد.[/HL]

پس کسانی که با خداوند عهدی دارند میتوانند برای ما شفاعت کند

از طرف دیگر خدا این افرادی که با او عهد دارند را مشخص کرده:

وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ[HL] عَهْدِي [/HL]الظَّالِمينَ بقره/124

خداوند از امامت به نام عهد یاد کرده و کسانی که عهد امامت داشته باشند میتوانند برای ما شفاعت کنند و واسطه بین ما و خدا شوند

ابراهیمی;384047 نوشت:
1
- مساله نماز بر قبر و قبله قرار دادن آن و به سوی آن سجده کردن

جناب ابراهیمی متن شما بسیار بسیار طولانی بود و بنابرین نتوانستم انرا مطالعه کنم

عرض بنده نمازدر اطراف قبر مطهر نبود و منظور سجده بدون قصد و نیت نماز بود چون رکن اولیه نماز نیت است که برای قرب و رضای خداست و سجده در نماز برای خداست
و نماز بر سر قبر جایز است بشرطی که نماز گزار وقتی رو به قبله می ایستد پشتش به قبر مطهر معصوم(ع) نباشد مگر اینکه دیوار یا حائلی باشد.

و ایستادن روبه قبله در نماز در بالاسر یا پایین سر قبر مطهر معصوم(ع) نیز اشکالی ندارد

و ایستادن به نماز در صورتی که ضریح (البته با دیوار یا حائل) در امتداد قبله و در مقابل نماز گزار باشد نیز اشکالی ندارد

نقل قول:

[=arial][=courier new]توجه به ال محمد اشتباه نیست و ابدا نمی شود به ذات خدا توجهی کرد و این جمله بی معنا است

خواهشا کلام بنده را تحریف و تفسیر به رای نکنید که کلیه کلمات و جملات آن دقیق و حساب شده و آگاهانه بکار رفته است و بحد کافی صریح و خالی از ابهام میباشد !!

عرض بنده این بود:هرگونه توسل به معصومین(ع) بدون یاد و توجه به الله سبحان، مصداق شرک میباشد!!!

یعنی توجه و توسل مطلق و مستقل از خدا

نقل قول:

[=arial][=courier new]ذات ازلی خداوند دارای صفت موصوف نیست

تمامی اسما و صفات الهی در ذات مقدس الله تجلی و معنی مطلق و حقیقی پیدا میکند و گرنه خود این صفات و مفاهیم هم مخلوق خدا میباشند و خدا برای شناسندن خود به خلق از مفاهیم این صفات استفاده میکند
و خدا با حقیقت ذاتش درک و شناخته نمیشود و لیکن با مفهوم صفاتش شناخته میشود و بحث بیشتر در این مورد خارج از موضوع مبحث میباشد

نقل قول:

[=arial][=courier new]دوما برای ذات ازلی خداوند سجده و رکوع معنی ندارد که بخواهیم به سوی آن ذات رکوع کنیم [=arial][=courier new]چون ذات در جهتی از جهات نیست که بخواهیم در جهت رکوع کنیم

بله و خداوند در قران میفرماید:

وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
مالکیّتِ مشرق و مغرب فقط ویژه خداست؛ پس به هر کجا رو کنید آنجا رو به خداست

و لکن کعبه مکرمه مقدس ترین مکان و دارای انرژی مخصوص و کانون توجه در اعمال عبادی است و این است که در حفظ حرمت این مکان و این جهت توصیه های فراوانی شده است!

نقل قول:

[=arial][=courier new]و اگر جهتی داشته باشد همین کعبه و قبر ال محمد است که این جهت را خداوند برای خود پسندیده

در کانون توجه بودن کعبه برای اعمال عبادی که بحثی نیست ولی قبرآل محمد(ص) آلترناتیوی برای کعبه بخصوص برای نماز نمیباشد!!!

رسول الله (ص) فرمود: «لا تتخذوا قبری قبلة ولا مسجداً، فإن الله تعالى لعن الیهود حیث اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد» قبرم را قبله گاه و محل سجده قرار ندهید، همانا خدای متعال یهود را لعنت نمود، زیرا قبور پیغمبران خود را محلهای سجده قرار دادند». (وسائل الشیعه، ج 2، ص 887 ، من لايحضره الفقيه: 1/128).

از زراره روايت است كه خدمت امام محمد باقر ؛ عرض كردم راجع به نماز خواندن در جاههاى خالى در قبرستان چه ميفرماييد؟

فرمود: در جاهاى خالى نماز بخوان بشرطى كه قبرى را قبله قرار ندهى، يعنى جلو نمازت قبرى نباشد، زيرا رسول خدا ص از اين كار نهى كرده و فرموده اند:

لا تتخذوا قبري قبلة ولا مسجداً، فإنَّ الله تعالى لعن الذين اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد.

«قبر مرا قبله و مسجد قرار ندهيد كه خداوند متعال كسانى كه قبرهاى پيامبرانشان را مسجد قرار داده اند لعنت كرده است». علل الشرائع ص 358.

الحمد لله رب العالمین





[=system]

[=&quot]
سلام بر شما
در جواب به جناب علی مع الحق

[=&quot]گفتم : کمک خواستن از غیر خدا، مثلا ایکه بگوییم یا علی مدد

[=&quot]یا بگوییم یا امام رضا شفا بده ، یا اینکه زیر سایه مرتضی علی و... نه شفاعت
[=&quot]در موارد بالا اثری از شفاعت یافت نمی شود (ضمنا شفاعت نیز صرفا به گفتن نیست)

ما از امام علی(ع) درخواست میکنیم تا با واسطه شدن بین خودمان و خدا کمکمان کنند = یا علی مدد
یا وقتی میگوییم یا امام رضا(ع) شفا بده منظورمون این هست که با اذن الله شفا بده یعنی از خداوند بخواه که ما را شفا بده. اینجا فقط اختصار لفظی پیش آمده!
اینها همون معنای توسل و شفاعت هست و در قران نیز داریم که برادران حضرت یوسف به پدرشان حضرت یعقوب توسل کردند (یوسف /97)

[=&quot] سلام
بازهم می گویم توسلی که در قرآن به آن اشاره می کنید فقط دعا و استغفار است

[=&quot]چرا شفا و ... را مستقیما از خدا نمی خواهید ؟ آیا نفرموده از من بخواهید؟

[=&quot]چرا حضرت سجاد و حضرت علی (در بالا گفته شد) از توسل این معنی شما را برداشت نکردند؟
[=&quot]چرا نگوییم یا الله شفا بده؟

vivaziba;384467 نوشت:
سلام
بازهم می گویم توسلی که در قرآن به آن اشاره می کنید فقط دعا و استغفار است

چرا شفا و ... را مستقیما از خدا نمی خواهید ؟ آیا نفرموده از من بخواهید؟

چرا حضرت سجاد و حضرت علی (در بالا گفته شد) از توسل این معنی شما را برداشت نکردند؟
چرا نگوییم یا الله شفا بده؟

سلام
دوست گرامی خداوند فرموده از من بخواهید اما نفرموده برای خواسته خود واسطه نگیرید ما هم از خداوند میخواهیم نه از ائمه و ائمه علیهم السلام را واسطه قرار میدهیم
شما دعای توسل رو مطالعه کنید در دعای توسل معصومین برای کل حاجات واسطه قرار داده میشوند(وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا)

همچنین اگر مصادر اهل سنت برای شما معتبر است در صحیح ترین کتاب اهل سنت عمر بن خطاب برای نزول باران به عموی پیامبر متوسل شده است نزول باران که دیگر دعا و استغفار نیست[=Traditional Arabic]

[=&quot] خب
اینکه می فرماید از من بخواهید و مرا بخوانید تا اجابتتان کنم دیگر شبهه ای ندارد پس چرا از او نخواهیم؟


[=&quot]

[=&quot]می گویم وقتی خدا و پروردگاری بزرگ داریم چرا از او بدون واسطه نخواهیم؟
[=&quot]دوباره می گوییم چرا حضرت علی و حضرت سجاد اینگونه توسل را انجام نمی دادند؟ و همانند روش قرآن متوسل می شدند؟
[=&quot]إن‌أفضل‌ما توسل‌به‌المتوسلون‌إلي‌ا لله‌سبحانه‌و تعالي‌: الإيمان‌به‌و برسوله‌و الجهاد في‌سبيله‌...و إقام‌الصلوة‌...و ايتاء الزكوة‌...و صوم‌شهر رمضان‌...و حج‌البيت‌و اعتماره‌...و صلة‌الرحم‌...و صدقة‌السر...و صدقة‌العلانية‌...و صنائع‌المعروف‌». «برترين‌وسيلة‌تقرّب‌به‌ سوي‌خداوند ـ سبحان‌و متعال‌ـ براي‌متوسّلين‌به‌او، ايمان‌به‌او و به‌رسولش‌...جهاد در راهش‌...برپاداشتن‌نماز...دا دن‌زكات‌...روزه ماه رمضان ...[=&quot]حج‌و عمرة‌خانة‌خدا...صلة‌رحم‌. ..[=&quot]صدقه‌دادن‌به‌صورت‌پنها ن‌...صدقه‌دادن‌به‌صورت‌آ شكار...و انجام‌ديگر كارهاي‌نيك‌و شايسته‌است‌» [=&quot]نهج البلاغه
[=&quot]یا حضرت سجاد:
[=&quot]الصحيفة السجادية ( ابطحي ) - [=&quot]الإمام زين العابدين ( ع ) - ص 214 والحمد لله الذي أناديه كلما شئت لحاجتي ، وأخلو به حيث شئت لسري بغير شفيع ، فيقضي لي حاجتي . والحمد لله الذي أدعوه ولا أدعو غيره ، ولو دعوت غيره لم يستجب لي دعائي سپاس خدايي را كه هرگاه براي هر حاجتي بدون شفيع و واسطه حاجتي از او خواهم آن را برآورده مي‌كند و سپاس خداي را كه غير او را در دعا نمي خوانم و اگر غير او را در دعا بخوانم نمي تواند دعایم را مستجاب كند[=&quot]

[=&quot]
[=&quot]ضمنا ما عمر را معصوم نمی دانیم اما شما ائمه خود را معصوم می پندارید پس دلیلتان برای مخالفتتان با ائمه چیست؟
[=&quot]به عموی پیامبر متوسل می شده یعنی چه ؟ یعنی از او می خواسته تا باران ببارد(منطقی است؟) یا از او می خواسته برای نزول باران دعا کند؟

vivaziba;384761 نوشت:
اینکه می فرماید از من بخواهید و مرا بخوانید تا اجابتتان کنم دیگر شبهه ای ندارد پس چرا از او نخواهیم؟

اولا ما بدون واسطه هم از خدا میخواهیم نگران نباشید!
ثانیا: همانطور که قبلا هم عرض شد ما فقط از ائمه میخواهیم که واسطه شوند نه اینکه خودشان حاجت ما را بدهند و این منافاتی با این گفته شما ندارد

vivaziba;384761 نوشت:
می گویم وقتی خدا و پروردگاری بزرگ داریم چرا از او بدون واسطه نخواهیم؟

چون خود الله فرموده يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏
و در تفاسیر مختلف امده امامان نیز وسله اند
علي بن إبراهيم، قال: تقربوا إليه بالإمام‏

vivaziba;384761 نوشت:
دوباره می گوییم چرا حضرت علی و حضرت سجاد اینگونه توسل را انجام نمی دادند؟ و همانند روش قرآن متوسل می شدند؟

به جای دوباره گفتن ، دوباره به پست قبلی بنده نگاه کنید! دعای توسل از امام معصوم است که در ان به مردم یا داده اند برای حاجاتشان ائمه را واسطه قرار بدهند
(وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا)


vivaziba;384761 نوشت:
ضمنا ما عمر را معصوم نمی دانیم اما شما ائمه خود را معصوم می پندارید پس دلیلتان برای مخالفتتان با ائمه چیست؟
به عموی پیامبر متوسل می شده یعنی چه ؟ یعنی از او می خواسته تا باران ببارد(منطقی است؟) یا از او می خواسته برای نزول باران دعا کند؟

کسی نگفته عمر از او خواسته تا باران ببارد ما نیز از ائمه اینگونه حاجت نمیخواهیم بلکه میگوییم از خدا بخواه حاجت ما را بدهد و بین من و خدا واسطه بشو
همانچیزی که خلیفه شما عمر انجام داده است

[=&quot] ***اولا ما بدون واسطه هم از خدا میخواهیم نگران نباشید![=&quot]****

[=&quot]اینکه مستقیما از خدا می خواهید به فرمان او عمل می کنید و اجرش برای شماست

[=&quot]
[=&quot]****همانطور که قبلا هم عرض شد ما فقط از ائمه میخواهیم که واسطه شوند نه اینکه خودشان حاجت ما را بدهند و این منافاتی با این گفته شما ندارد*****

[=&quot]اگر واقعا از خدا می خواهید حاجتتان را بدهد که دیگر بحثی نیست روی صحبت من با افرادی است که می گویند یا امام ... شفایم بده یا حاجت هایشان را از غیر خدا می طلبند و می گویند یا علی مدد(نه یا الله مدد)
[=&quot]

[=&quot]***علي بن إبراهيم، قال: تقربوا إليه بالإمام‏***

[=&quot] تفسیر قمی که صحتش ثابت نیست(در آن دستکاری شده)
[=&quot]با فرض صحت نیز از آن توسل امروزی شیعیان که چند مورد از آن ذکر شد از آن بر داشت نمی شود
[=&quot]مجلسی نیز مصداق توسل را مشخص کرده
[=&quot]بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 67 - ص 271[=&quot]
[=&quot] وابتغوا إليه الوسيلة " ( 7 ) أي ما تتوسلون به إلى ثوابه والزلفى منه من فعل الطاعات وترك المعاصي بعد معرفة الامام واتباعه من وسل إلى كذا إذا تقرب إليه[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]برای موارد ذکر شده در نهج البلاغه و صحیفه سجادیه دوستانی که به این نوع توسل رایج در جامعه مثل شفا خواستن و طلب حاجت از غیر خدا معتقد اند چه پاسخی دارند؟
[=&quot]
[=&quot]ضمنا در مورد دعای توسل شما از کجا ادعا دارید که از معصوم است حال آنکه ناقل آن می گوید
[=&quot]بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 99 - ص 247[=&quot]
[=&quot]أقول : وجدت في نسخة قديمة من مؤلفات بعض أصحابنا رضي الله عنهم ما هذا لفظه : هذا الدعاء رواه محمد بن بابويه رحمه الله عن الأئمة عليهم السلام[=&quot]
[=&quot]با کمی تحقیق به ضعف سند آن پی می برید

[=&quot]نقل به این شکل آیا به شما می گوید این دعا از معصوم است؟

دوست گرامی از طرفی میفرمائید اگر اینطور باشد بحثی نیست و از طرف دیگر بنده در همون ابتدا عرض کردم که کلمه یا علی مدد شرک نیست منظور این است که ای علی (ع) با واسطه شدن بین من و خدا مرا یاری کن . با این وجود یا شما این نوشته قبلی را ندیدی و یا مشکل دیگه ای در بین است!
و یا وقتی گفته میشود یا امام رضا شفا بده این جمله خلاصه شده است و هیچ کس معتقد نیست که امام رضا (ع) قدرت جدایی از خداوند دارد بلکه منظور این هست که یا امام رضا(ع) از خدا بخواه شفا بدهد و یا اینکه به اذن خدا مرا شفا بده.
ثانیا هر جا علی بن ابراهیم دیدید دلیل نمیشود که از کتاب تفسیر قمی باشد . خود علی بن ابراهیم ثقه است
ثالثا خبری که به ما رسیده دعا توسل از معصومین است و اگر شما میگید سندش ضعیفه باید اثبات کنید. همچنین بر فرض ضعف سند باز هم چون با قران و سنت هم خوانی دارد پذیرفته شده است

بسم الله الرحمن الرحیم
سوره مائده

[ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور آنگاه كه تو را به روح‏القدس تاييد كردم كه در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى] با مردم سخن گفتى و آنگاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم و آنگاه كه به اذن من از گل [چيزى] به شكل پرنده مى‏ساختى پس در آن مى‏دميدى و به اذن من پرنده‏اى مى‏شد و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا مى‏دادى و آنگاه كه مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بيرون مى‏آوردى و آنگاه كه [آسيب] بنى‏اسرائيل را هنگامى كه براى آنان حجتهاى آشكار آورده بودى از تو باز داشتم پس كسانى از آنان كه كافر شده بودند گفتند اين[ها چيزى] جز افسونى آشكار نيست (110)

امامان ما هم این گونه هستند. حضرت عیسی حتی به اذن خدا مرده را هم زنده کرده است.

همش زیر سلطه اموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قواننین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند کاری که پست ترین جانوران نمیکنند. عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی وهنری بپردازند کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه استعامنه قلیله و کثیره بحث کنند. این مذهب برای یک وجب پائین تنه از عقب و جلو ساخته و پرداخته شده. انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل میکرد و نه سر قدم میرفت ، خدا آخرین فرستاده خود را مامور اصلاح این امور کرده

[=&quot]دوست عزیز من ادامه بحث رو در مورد سایر گفته های شما آوردم
[=&quot]

[=&quot]چرا مستقیما از خدا نخواهیم آیا او مجیب الدعوات و قاضی الحاجات نیست ؟همانطور که خودش فرموده همانطور که حضرت علی و سجاد می خواستند؟(سوالم واضح نیست؟)
[=&quot]هر جا علی بن ابراهیم دیدید دلیل نمیشود که از کتاب تفسیر قمی باشد
[=&quot]اتفاقا مطلب گفته شده به نقل از تفسیر قمی است
[=&quot]در مورد دعای توسل نیز خبری به شما رسیده ولی موثق نیست
[=&quot]آیا خبری که بصورت زیر نقل شود موثق است؟
[=&quot]بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 99 - ص 247[=&quot]
[=&quot]أقول : وجدت في نسخة قديمة من مؤلفات بعض أصحابنا رضي الله عنهم ما هذا لفظه : هذا الدعاء رواه محمد بن بابويه رحمه الله عن الأئمة عليهم السلام[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]اگر شما سندی موثق دارید ارائه کنید!

vivaziba;385111 نوشت:
چرا مستقیما از خدا نخواهیم آیا او مجیب الدعوات و قاضی الحاجات نیست ؟همانطور که خودش فرموده همانطور که حضرت علی و سجاد می خواستند؟(سوالم واضح نیست؟)

برادر محترم نظر شما در مورد شفاعت ذکر شده در قران چیست؟

آیا در زمان رسول الله(ص) و بنابر روایات معتبر و متواتر در شیعه و سنی ، مردم برای طلب حاجاتشان رسول الله(ص) را شفیع بین خود و خدا قرار نمیدادند و از ایشان طلب دعا برای امرزش یا طلب حاجات نمیکردند؟

و مگر خداوند نمیفرماید :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ

مگر اطاعت از اوامر رسول الله(ص) و اولی الامر(معصوم(ع)) و توجه به انها دستور خدا نیست

در حقیقت ما با درخواست از خدا بواسطه شفاعت معصومین( رسول الله(ص) و اولی الامر(ع)) به خدا نشان میدهیم توجه و اطاعتمان از معصوم(ع) را در طول( و نه در عرض) و در امتداد توجه و اطاعتمان به الله سبحان قرار داده ایم . و در حقیقت با توجه به معصوم(ع) و طلب شفاعت بواسطه ایشان ، از امر خداوند اطاعت میکنیم.

در مورد امیر المومنین(ع) و حضرت امام سجاد(ع) ، آیا انها را با من نوعی گناهکار مقایسه میکنید انها حجت خدایند و دعایشان همیشه مستجاب است و مگر در ادعیه و مناجات این بزرگواران توجه و توسل به حق رسول الله(ص) و حق ائمه ماقبل و ما بعدشان و حق انبیا و اوصیای قبل از رسول الله(ص) دیده نمیشود؟

الحمد لله رب العالمین

[=&quot]شفاعت و توسل اشاره شده در قرآن واضح است

[=&quot]ولی ...

[=&quot]بحث ما خواستن از غیر خداست ، بله پیروی از بزرگان توسل به آن هاست و شفاعتشان را به دنبال دارد
[=&quot]اما به این معنی نیست که حاجتی رو از بزرگی بخواهیم باید حوائج خود را از خدا بخواهیم

[=&quot]چه معنی می دهد تا خدایی مهربان است ما به غیر او رجوع کنیم و از خود خدا نخواهیم
[=&quot]
[=&quot]در حقیقت ما با درخواست از خدا بواسطه شفاعت معصومین( رسول الله(ص) و اولی الامر(ع)) به خدا نشان میدهیم توجه و اطاعتمان از معصوم(ع) را در طول( و نه در عرض) و در امتداد توجه و اطاعتمان به الله سبحان قرار داده ایم . و در حقیقت با توجه به معصوم(ع) و طلب شفاعت بواسطه ایشان ، از امر خداوند اطاعت میکنیم.[=&quot]

[=&quot]اینکه از بزرگان اطاعت کنیم قبول ولی قبول دارید که باید به دستورات ایشان عمل کنیم؟ برای مثالی که از نهج البلاغه و صحیفه سجادیه آوردم دلیلی بر گناهکار بودنشان نیست بلکه اگر آن ها را الگو می دانیم باید به سیره آن ها عمل کنیم نه بر میل خود وقتی حضرت علی مصداق توسل را مشخص می کند و حضرت سجاد واسطه ای را بین خود و خدا به حساب نمی آورند یعنی ای پیروان ما اینگونه باشید (نه اینکه بر ضد گفته های ما عمل کنید)
[=&quot]

vivaziba;385111 نوشت:
چرا مستقیما از خدا نخواهیم آیا او مجیب الدعوات و قاضی الحاجات نیست ؟همانطور که خودش فرموده همانطور که حضرت علی و سجاد می خواستند؟(سوالم واضح نیست؟)
هر جا علی بن ابراهیم دیدید دلیل نمیشود که از کتاب تفسیر قمی باشد
اتفاقا مطلب گفته شده به نقل از تفسیر قمی است
در مورد دعای توسل نیز خبری به شما رسیده ولی موثق نیست
آیا خبری که بصورت زیر نقل شود موثق است؟
بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 99 - ص 247
أقول : وجدت في نسخة قديمة من مؤلفات بعض أصحابنا رضي الله عنهم ما هذا لفظه : هذا الدعاء رواه محمد بن بابويه رحمه الله عن الأئمة عليهم السلام

اگر شما سندی موثق دارید ارائه کنید!



با سلام
همانطور که گفته شد کسی از مستقیم از خداوند خواستن نهی نکرده و کسی نیز از واسطه گرفتن نیز نهی نکرده است اگر شما سراغ دارید نشان دهید

چرا برادران یوسف مستقیما از خدا نخواستند؟ چرا عمر مستقیما از خدا نخواست؟ شما روی همین سوالات ابتدایی فکر میکردید مشکلتان حل میشد

معمولا مردم یا قران را قبول دارند و یا عمر را!
چرا شما هیچ کدام را قبول ندارید؟!

اینکه امامان ما اینگونه دعا کرده اند دلیل نمیشود که از واسطه گرفتن نهی کرده باشند

[=&quot]
امامان شما اینگونه توسل نکرده اند و به صورت مذکور توسل کرده اند چرا شما مانند آنان رفتار نمی کنیدو از آنها پیروی نمی کنید؟

[=&quot]باز هم که رفتید به دنبال استغفار، بحث ما شفا و ... خواستن از غیر خداست نه دعا و استغفار

[=&quot]شما برای این کار حاجت خواستن از غیر خدا دلیلی دارید(در کلام ائمه-قرآن)؟

[=&quot]به جای پرداختن به مسائل حاشیه ای به اصل موضوع بپردازید.

[=&quot]
[=&quot]

[="Navy"]

vivaziba;385173 نوشت:
چه معنی می دهد تا خدایی مهربان است ما به غیر او رجوع کنیم و از خود خدا نخواهیم

سلام
خود خداوند در قرآن گفته که اگر به درگاه من می آیید با وسیله بیایید:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد; و وسيله اى براى تقرب به او بجوييد

خوب شما وسیله ای بهتر از امامان و پیامبر سراغ دارید به ما معرفی کنید؟!

من از شما سوالی دارم بروید روی این آیه تفکر کنید و جوابش را به من بدهید:
قرآن برای سوره یوسف سه ویژگی بیان می کند:
1-نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ
2-لَقَدْ كانَ في يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسّائِلينَ
3-لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ

این داستانی که سراسر عبرت است یک قضیه دارد:
قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم.»

سوال من این است:چرا برادران یوسف نزد پدرشان آمدند و گفتند برای ما استغفار کن در حالی در قرآن است وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ از خداوند طلب بخشش کنید اما اینها آمدند به پدرشان گفتند برای ما طلب بخشش کن و پدرشان هم نگفت بروید از خدا بخواهید و مرتکب شرک نشوید بلکه گفت قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[/]

vivaziba;385270 نوشت:
امامان شما اینگونه توسل نکرده اند و به صورت مذکور توسل کرده اند چرا شما مانند آنان رفتار نمی کنیدو از آنها پیروی نمی کنید؟

سلام
شما مذهبتان چیست تا طبق مذهب شما با شما صحبت کنم؟؟

مگر استغفار خواستن چیزی جز حاجت خواستن است؟ مگر وقتی برادران یوسف(ع) از پدرشان تقاضای استغفار کردند این استغفار چیزی جز حاجت بوده و فرقی با حاجت های دیگر میکند؟؟
شما لطف کنید به حرفهای خودتان کمی فکر کنید.

بنده قبل هم گفتم اینکه امامات بدون واسطه حاجت خواسته اند نشان دهنیده این نیست که اگر واسطه بگیریم عمل حرام انجام داده ایم زیرا ایشان این عمل را نهی نکرده اند و برعکس سفارش به این عمل کردهاند

این مفاهیم از قران کامل قابل اثبات هست. یک سرچ ساده در روایات ، انبوهی از مواردی را میدهد که توصیه به توسل به بزرگان و ائمه و صالحین و شهدا دارد

برای نمونه روایت زیر در کافی
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا دَخَلْتَ الْمَدِينَةَ فَاغْتَسِلْ قَبْلَ أَنْ تَدْخُلَهَا أَوْ حِينَ تَدْخُلُهَا ثُمَّ تَأْتِي قَبْرَ النَّبِيِّ ص ثُمَّ تَقُومُ فَتُسَلِّمُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ تَقُومُ عِنْدَ الْأُسْطُوَانَةِ الْمُقَدَّمَةِ مِنْ جَانِبِ الْقَبْرِ الْأَيْمَنِ عِنْدَ رَأْسِ الْقَبْرِ عِنْدَ زَاوِيَةِ الْقَبْرِ وَ أَنْتَ مُسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةِ وَ مَنْكِبُكَ الْأَيْسَرُ إِلَى جَانِبِ الْقَبْرِ وَ مَنْكِبُكَ الْأَيْمَنُ مِمَّا يَلِي الْمِنْبَرَ فَإِنَّهُ مَوْضِعُ رَأْسِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ‏ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ‏ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ- وَ أَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ أَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُكْرَمِينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلَالَةِ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ وَ أَنْبِيَائِكَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أَمِينِكَ وَ نَجِيِّكَ وَ حَبِيبِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ خَاصَّتِكَ وَ صَفْوَتِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ اللَّهُمَّ أَعْطِهِ الدَّرَجَةَ وَ الْوَسِيلَةَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ ابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ- وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً وَ إِنِّي أَتَيْتُ نَبِيَّكَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِي وَ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللَّهِ‏[/ رَبِّي وَ رَبِّكَ لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي[HL] وَ إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَاجْعَلْ قَبْرَ النَّبِيِّ ص خَلْفَ كَتِفَيْكَ وَ اسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ وَ ارْفَعْ يَدَيْكَ وَ اسْأَلْ حَاجَتَكَ فَإِنَّكَ أَحْرَى أَنْ تُقْضَى إِنْ شَاءَ اللَّهُ.[/HL]

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 551

دوست عزیز خوب شما این آیه(..و ابتغوا... رو ابتدا تفسیر کنید تا در موردش بحث کنیم که توسل رایج از کجایش برداشت می شود

vivaziba;385298 نوشت:
دوست عزیز خوب شما این آیه(..و ابتغوا... رو ابتدا تفسیر کنید تا در موردش بحث کنیم که توسل رایج از کجایش برداشت می شود

دوست عزیز شما شیعه هستی یا سنی ؟

[=&quot][=&quot]

[=&quot] در جواب کار علی مع الحق

[=&quot] اولا اینکه بحث ما در مورد استغفار نیست و شما به آن اصرار دارید.

[=&quot]ثانیا آیا اینکه می گویید استغفار حاجت خواستن است این چه ارتباطی با طلب شفا و حاجت خواستن دارد؟

[=&quot]بلکه استغفار نوعی دعایی است که مردم در حق همدیگر می کنند و برای سایر مردم از خداوند در خواست آمرزش می کنند و این ارتباطی با شفا خواستن و... ندارد

[=&quot]سلام
درمورد حدیث حضرت سجاد و حضرت علی نظری ندارید؟


[=&quot]
-حدیثی که آوردید هم تصریح به حاجت خواستن از غیر خدا ندارد بلکه در آن نیز به به زیارت قبر پیامبر و... اشاره شده و در حدیث هم نیامده که یا محمد اقض حاجتی یا مانند این و اگر هم در حدیثی باشد با قرآن و سنت ناسازگار است بلکه در حدیث آمده که سپس رو به قبله کن و دست هایت را بالاببر و حاجتت را بخواه (یعنی از خدا بخواه)

[=&quot]چراکه خدا می فرماید:
[=&quot][ وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي‌ أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي‌ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ][=&quot]
[=&quot]غافر/60

vivaziba;385317 نوشت:

در جواب کار علی مع الحق

اولا اینکه بحث ما در مورد استغفار نیست و شما به آن اصرار دارید.

ثانیا آیا اینکه می گویید استغفار حاجت خواستن است این چه ارتباطی با طلب شفا و حاجت خواستن دارد؟

بلکه استغفار نوعی دعایی است که مردم در حق همدیگر می کنند و برای سایر مردم از خداوند در خواست آمرزش می کنند و این ارتباطی با شفا خواستن و... ندارد

اولا اینکه کسی را واسطه قرار بدهیم تا استغفار ما پذیرفته شود با اینکه کسی را واسطه قرار دهیم تا حاجت بگیریم چه تفاوتی میکند؟
ائمه برای ما دعا کنند تا خدا ما را ببخشد با اینکه دعا کنند تا فلان حاجت را بگیریم فرقش در چی است؟؟

ثانیا شما که بین این دو تفاوت میگذارید در بالا روایت صحیح السند اوردم که اشاره به واسطه قرار دادن معصوم برای گرفتن حاجت دارد باز مشکل چی هست؟

ثالثا چون میدونم باز به قبل بر میگردید و دور ایجاد میکند همبن الان جواب پست بعدی شما را بدهم: ما از معصوم نمیخواهیم که خودت با قدرت خودت ما را شفا بده بلکه میگوییم بین ما و خدا واسطه بشو تا خدا ما را شفا دهد یا ما را ببخشد یا حاجت ما را دهد و....

vivaziba;383716 نوشت:
با سلام

اگر اینطورست که گفتید پس آیات چه می گویند؟

[ قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبِّي‌وَ لَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا قُلْ إِنِّي‌لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا قُلْ إِنِّي‌لَنْ يُجِيرَنِي‌مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدُ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ]

جن20-22
اينكه تنها خدا را می خوانم و برایتان صاحب ضرر و زیانی نمی باشم یعنی چه؟

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (آیا خدا به واسطه نیاز دارد؟)
ق-16

وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي‌عَنِّي‌فَإِنِّي‌قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي‌وَلْيُؤْمِنُوا بِي‌لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
بقره 186
پس با این همه چرا از غیر خدا حاجت بخواهیم (شفا و سلامتی و پیروزی و...) أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ؟

فقط این نکته ذکر شود که در موارد بالا بحث طلب استغفار یا دعا نیست بلکه طلب حاجت است همچنانکه در جامعه امروز می بینیم از غیر خدا طلب حاجت می شود نه دعا و استغفار!


سلام علیکم برادر و دوستان عزیز .
اولا ما قاعده ای داریم نزد اهل حدیث به نام القران یفسر بعضها بعضا .
در همین قران می گوید اول برو نزد پیامبر حالا چی؟

ایا این ایه رو نشنیده اید سوره نساء ایه 64:
ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاوک .
چرا این جا نگفته است اول نزد خدا بروید یا ایه 97-98 سوره یوسف می گوید :
یا ابانا استغفر لنا .
چرا نگفته برید پیش خدا اول .

خوب طبق این ایه ایه همه حضرت یعقوب گناه کبیره ای انجام داده است و مشرک شده است وهم پسران حضرت یعقوب ، و هم چنین فکر کنم خدا نعوذ بالله اشتباه ایه ولو انهم اذ طلموا را اورده است و یادش رفته که یک جای دیگر می گوید چیز دیگر پس خدا هم دچار دچار فراموشی شده است ؟ و هم چنین قران هم تناقص دارد .
با تشکر

خوب

vivaziba;384330 نوشت:
سلام بر شما
در جواب به جناب علی مع الحق

گفتم : کمک خواستن از غیر خدا، مثلا ایکه بگوییم یا علی مدد

یا بگوییم یا امام رضا شفا بده ، یا اینکه زیر سایه مرتضی علی و... نه شفاعت
در موارد بالا اثری از شفاعت یافت نمی شود (ضمنا شفاعت نیز صرفا به گفتن نیست)


چون به خاظر این که خود پسر عمر می گوید یا محمد خود حضرت زهرا می گوید یا ابتا یا رسول الله ماذا لقنا .تفسير آلوسي :3/124 .
... خود ابوبکر در کتاب طبری گفته یا محمد اینا ایا یا محمد یا یا علی نیست ؟
خوب حالا جواب من را بدهید طبق فرمایش شما حضرت زهرا کافر و مشرک شده است ؟ ابوبکر مشرک شده است و فرزنند عمر هم مشرک شده است
برای اطلاع بیشتر در مرود یا محمد فرزند عمر به سایت ولی عصر مراجعه کنید
بحث من این است که استغفار نوعی توسل است شما رجوع کنید فک کنم به کتاب لسان المیزان ماده وسل تا بقهمید معنای توسل چیست ؟ اول شما معنایس لغوی ان را بفهمید استغفار هم نوعی توسل است برادر

vivaziba;384467 نوشت:
سلام
بازهم می گویم توسلی که در قرآن به آن اشاره می کنید فقط دعا و استغفار است

چرا شفا و ... را مستقیما از خدا نمی خواهید ؟ آیا نفرموده از من بخواهید؟

چرا حضرت سجاد و حضرت علی (در بالا گفته شد) از توسل این معنی شما را برداشت نکردند؟
چرا نگوییم یا الله شفا بده؟


یک چیزی من می گویم که طبق فرموده شما حضرت عیسی کافر است دیگر :
سوال شیعه ایا حضرت عیسی اگر امد یک مرده زنده کرد ایا این کفر است یا کفر نیست ؟
ثانیا این حدیث امام سجاد که شما می فرمایید مغایرت با توسل ندارد چون که اگر ما از خود خدا بخواهیم اشکالی ندارد ولو این که ما در عبادت و تقوی حرف اول را بزنیم و ان چنان یقین داشته باشیم و شاید جوابش بهتر هم باشد ولی در توسل این است که ما برای ان که زودتر به مقضود و حاجتمان برسیم این کار را انجام می دهیم ان برای کسانی مثل امام سجاد است که در تقوی و عبادت حرف اول را می زند نه ما که همه در گناه و معصیت هستیم
:Gol:--------------------------------------------------------------:Gol:

vivaziba;384203 نوشت:
ن‌أفضل‌ما توسل‌به‌المتوسلون‌إلي‌ا لله‌سبحانه‌و تعالي‌: الإيمان‌به‌و برسوله‌و الجهاد في‌سبيله‌...و إقام‌الصلوة‌...و ايتاء الزكوة‌...و صوم‌شهر رمضان‌...و حج‌البيت‌و اعتماره‌...و صلة‌الرحم‌...و صدقة‌السر...و صدقة‌العلانية‌...و صنائع‌المعروف‌». «برترين‌وسيلة‌تقرّب‌به‌ سوي‌خداوند ـ سبحان‌و متعال‌ـ براي‌متوسّلين‌به‌او، ايمان‌به‌او و به‌رسولش‌...جهاد در راهش‌...برپاداشتن‌نماز...دا دن‌زكات‌...روزه ماه رمضان ...حج‌و عمرة‌خانة‌خدا...صلة‌رحم‌. ..صدقه‌دادن‌به‌صورت‌پنها ن‌...صدقه‌دادن‌به‌صورت‌آ شكار...و انجام‌ديگر كارهاي‌نيك‌و شايسته‌است‌» نهج البلاغه

بنده جوابتان را از تفسیر نهج البلاغه علامه مکارم شیرازی اعلی الله مقامه شریف می دهم:

کارآمدترین وسیله ها

[=BMitra]امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه از بهترین چیزى که رهروان راه حق و سالکان طریق بندگى خدا مى توانند به آن متوسّل شوند و به قرب پروردگار راه یابند سخن مى گوید و به دَه موضوع مهم اشاره مى فرماید. نخست مى گوید: «برترین وسیله اى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل مى جویند ایمان به خدا و پیامبر اوست». (إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ(1)). إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى، الإِیمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ[=BMitra]این تعبیر گویى اشاره به آیه شریفه «یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُواللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ». و شرح و تفسیر آن مى باشد; زیرا خداوند در این آیه، نخست دستور به تقوا مى دهد و سپس دستور به انتخاب وسیله به سوى خداوند. و به این ترتیب، منظور از وسیله، ایمان و جهاد و سایر امورى است که در این خطبه آمده است.[=BMitra]این سخن منافات با تفسیر دیگر آیه که وسیله را شفاعت اولیاء الله مى شمرد، ندارد; زیرا همه این وسایل مى تواند در مفهوم آیه شریفه جمع باشد.[=BMitra]به هر حال نخستین وسیله ایمان ذکر شده، ایمان به خدا و پیامبر. زیرا، ریشه اصلى تمام حرکت هاى سازنده و مثبت، ایمان است.[=BMitra]جالب اینکه در کلام امام(علیه السلام) نسبت به تمام این واجبات «ده گانه» نکته اى به عنوان تعلیل و فلسفه ذکر شده، جز مسئله ایمان به خدا و پیامبر. به خاطر اینکه این مسئله بى نیاز از ذکر دلیل است و به تعبیر دیگر: اساس و پایه تمام خوبى ها و نیکى ها ایمان است و بدون آن، هیچ گونه حرکتى به سوى فرایض الهى و واجبات دینى وجود نخواهد داشت و به قدرى این امر واضح و روشن است که نیازى به ذکر دلیل ندارد.[=BMitra]سپس به دومین واجب پرداخته مى فرماید: «و جهاد در راه او، چرا که جهاد قلّه رفیع اسلام است». (وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ (2)). الإِسْلاَمِ[=BMitra]«جهاد» در اینجا معناى وسیعى دارد که علاوه بر جهاد نظامى و مقابله مسلّحانه با دشمن، شامل جهاد علمى و تبلیغى و امر به معروف و نهى از منکر و هرگونه تلاش و کوشش مفید و سازنده براى پیشبرد اهداف اسلامى و حتّى جهاد با نفس مى شود و تعبیر به «ذِرْوَةُ الإِسْلاَمِ» «قلّه رفیع اسلام» اشاره به این است که تا جهاد همه جانبه نباشد، کارى از پیش نخواهد رفت. امام(علیه السلام) در تعبیر دیگرى که در اواخر نهج البلاغه آمده است و ناظر به بیان فلسفه احکام است درباره جهاد مى فرماید: «وَ الْجِهَادُ عِزًّ لِلاِْسْلاَمِ; خداوند جهاد را براى عزّت و سربلندى اسلام و مسلمین قرار داده است».(3)[=BMitra]گر چه دشمنان اسلام سعى دارند با سوء استفاده و سوء تفسیر از واژه جهاد، اسلام را به خشونت متّهم سازند; ولى از این نکته غافلند که جهاد یعنى: «تلاش براى زنده ماندن در مقابل عوامل مزاحم» در نهاد و طبیعت هر موجود زنده اى افتاده است. در درون وجود ما اگر نیروهاى جهاد گر، که کارشان دفاع از سلامت انسان در مقابل هزاران هزار میکروب مزاحم، که شب و روز از طرق مختلف وارد بدن انسان مى شود، نبودند; زندگى کردن حتّى یک روز براى ما مشکل بود و بیمارى «ایذر» که امروز خطرناکترین بیمارى شمرده مى شود، چیزى جز از کار افتادن نیروى دفاعى بدن نیست. جامعه اى که جهاد را از دست بدهد شبیه کسى است که به این بیمارى مبتلا شده و مورد تهاجم انواع مشکلات قرار مى گیرد.[=BMitra]حقیقت این است آنها که جهاد اسلامى را نشانه گرفته اند، به خوبى مى دانند تا این اصل در میان مسلمانان زنده است، سلطه بر آنان ممکن نیست و اگر جهاد تحت عنوان «خشونت» حذف شود، مشکلى در برابر سلطه گران وجود نخواهد داشت. به همین دلیل، یکى از ویژگى هاى بعضى از مذاهب ساختگى، حذف جهاد از برنامه آنهاست.[=BMitra]به هر حال، اگر در بیان امام(علیه السلام)، نخستین واجب از واجبات بعد از ایمان به خدا و پیامبر، جهاد شمرده شده، دلیلش همین است که بدون جهاد، حیات مکتب تضمین نمى شود.[=BMitra]در حدیثى از على(علیه السلام) مى خوانیم: «وَاللهِ مَا صَلَحت دُنْیَا وَ لاَدِینَ إِلاَّ بِهِ; به خدا سوگند! دنیا و دین بدون جهاد سامان نمى گیرد».(4)[=BMitra]در بیان سومین واجب مى فرماید: «همچنین کلمه اخلاص (و شهادت به یگانگى خدا) که هم آهنگ با فطرت انسانى است». (وَ کَلِمَةُ الاِْخْلاَصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ).[=BMitra]منظور از «کلمه اخلاص» همان شهادت «لااله الاّ الله» است که عبودیّت و الوهیّت را مخصوص ذات پاک پروردگار مى کند و هرگونه شرک و بت پرستى را نفى مى نماید.[=BMitra]از بعضى از روایات استفاده مى شود که اخلاص جنبه عملى هم دارد و آن اینکه تنها به آستان حق روى آورد و از غیر او در عمل چشم بپوشد و از ارتکاب گناهان خوددارى نماید. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ قَالَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ إِخْلاَصُهُ أَنْ یَحْجُزَهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ; کسى که «لااله الا الله» را با اخلاص بگوید وارد بهشت مى شود و اخلاصش آن است که «لا اله الا الله» او را از آنچه خدا بر او حرام کرده است، باز دارد».(5)[=BMitra]روشن است کسى که به سراغ گناهان مى رود، یا تسلیم شیطان شده، یا هواى نفس و هر کدام از این دو باشد نوعى شرک در عمل محسوب مى شود و با حقیقت اخلاص سازگار نیست.[=BMitra]در بیان چهارمین واجب مى فرماید: «و بر پا داشتن نماز که حقیقت دین و آیین است» (وَ إِقَامُ الْصَّلاَةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ).[=BMitra]«ملّت» در اینجا به معناى دین و آیین است و اینکه نماز را به عنوان جزء دین نشمرده، بلکه کلّ دین معرفى کرده، به خاطر آن است که نماز پایه اصلى دین است; همانگونه که در حدیث معروف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آمده است: «أَلصَّلاَةُ عِمَادُ الدِّینِ، فَمَنْ تَرَکَ صَلاَتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دِینَهُ; نماز ستون دین است کسى که عمداً آن را ترک کند، دین خود را ویران کرده است».(6) و در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است: «مَثَلُ الصَّلاَةِ مَثَلُ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَتِ الاَْطْنَابُ وَ الاَْوْتَادُ وَ الْغِشَاءُ، وَ إِذَا انْکَسَر الْعَمُودُ لَمْ یَنْفَعْ طُنْبٌ، وَ لاَ وَتَدٌ وَ لاَ غِشَاءٌ; نماز همچون ستون خیمه است هنگامى که ستون خیمه برقرار باشد، طناب ها و میخ ها و پوشش خیمه برقرار و مفید است و هنگامى که ستون بشکند نه طناب ها بدرد مى خورد و نه میخ ها و پوشش».(7)[=BMitra]در بیان پنجمین واجب مى فرماید: «و اداى زکات که فریضه اى واجب است». (وَ إِیتَاءُ الزَّکاةِ فَإِنَّهَا فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ).[=BMitra]«فریضه» معمولا به معناى واجب است; بنابراین، ذکر واجب بعد از آن، نوعى تأکید محسوب مى شود. ولى فریضه معناى دیگرى دارد که با محل بحث ما متناسب تر است و آن، عبارت از قطع کردن و جدا کردن چیزى است و در اینجا، بخشى از مال است که براى هدفى جدا مى کنند. یا به تعبیر دیگر: مالیّاتى است که براى کمک به ضعیفان جامعه و تأمین هزینه هاى حکومت اسلامى تعیین شده است.[=BMitra]در قرآن مجید درباره سهام ارث مى فرماید: «نَصِیباً مَفْرُوضاً».(8) وبه همین جهت، بسیارى از بزرگان در بحث ارث به جاى «کتاب الارث» «کتاب الفرائض» گفته اند.[=BMitra]به هر حال، مسأله زکات بعد از نماز، از مهمترین ارکان اسلام است. در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: «هنگامى که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در مسجد بود، پنج نفر را صدا زد و فرمود برخیزید و از مسجد ما بیرون روید! «لاَتُصَلُّوا فِیهِ وَ أَنْتُمْ لاَتُزَکُّونَ; شما که زکات نمى دهید، در مسجد ما نماز نخوانید».(9)[=BMitra]در بیان ششمین رکن از ارکان اسلام به سراغ روزه مى رود و مى فرماید: «و روزه ماه رمضان که سپرى در برابر عقاب است». (وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ).[=BMitra]تعبیر به «جُنَّة» (سپر) درباره روزه ماه رمضان که یک وسیله مهم دفاعى در میدان مبارزه است، به خاطر آن است که سرچشمه اصلى گناهان وسوسه هاى شیطان و ابزار شیطان، هواى نفس است. هنگامى که به وسیله روزه، شهوات در کنترل عقل در آیند انسان با این وسیله دفاعى، از حملات شیطان محفوظ مى ماند.[=BMitra]در اینجا تعبیر «جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ» آمده، در حالى که در حدیث معروف دیگرى «جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ»(10) ذکر شده که هر دو به یک معنا باز مى گردد.[=BMitra]و به هر حال، در فضیلت روزه همین بس که انسان را از جهان بهیمیّت به سوى جهان فرشتگان مى برد و بر بساط قرب خداوند جاى مى دهد.[=BMitra]در بیان هفتمین رکن از ارکان اسلام مى فرماید: «و حج وعمره خانه خدا که
نابود کننده فقر و شستشو دهنده گناه است». (وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرِ وَ یَرْحَضَانِ(11)). الذَّنْبَ
[=BMitra]بى شک، زیارت خانه خدا، هم برکات مادى دارد و هم برکات معنوى و روحانى که در اینجا به هر دو اشاره شده که خلاصه آن در آیه شریفه 28 سوره حج دیده مى شود; آنجا که مى فرماید: «لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ».[=BMitra]اما تأثیر آن در شستشوى گناه از این نظر است که حج و عمره تحوّلى در روح و جان انسان ایجاد مى کند و حتّى قلوب سنگدلان را نرم مى سازد و به بازنگرى اعمال پیشین و توبه از گناهان وا مى دارد. همان گونه که در حدیثى وارد شده است که: مانند روزى که از مادر متولّد شده از گناهان خود پاک مى شود: (یَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ کَهَیْئَةِ یَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ)(12).[=BMitra]و اما تأثیر آن در زدودن آثار فقر و تنگدستى - علاوه بر برکات الهى حج در نفى فقر - از این نظر است که مسلمانان مى توانند در کنار مراسم حج، بازارهاى خوبى جهت مبادلات اقتصادى به وجود آورند و نوعى تجارت جهانى در میان خود دائر سازند; آن گونه که در اَعصار نخستین به صورت محدودترى در میان قبایل عرب وجود داشت و اگر مسلمین امروز از این فرصت براى تقویت بنیه هاى اقتصادى کشورهاى اسلامى استفاده کنند، به یقین موفقیت هاى خوبى از جهت فقر زدایى نصیب آنان خواهد گشت. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «مَا رَأَیْتُ شَیْئاً أَسْرَعَ غِنىً وَ لاَ أَنْفَى لِلْفَقْرِ مِنْ إِدْمَانِ حَجِّ الْبَیْتِ; چیزى را سریع تر در جلب بى نیازى و نفى فقر از تداوم حج، ندیدم».(13)[=BMitra]در بیان هشتمین رکن مى فرماید: «و صله رحم که سبب فزونى مال و تأخیر اجل (و طول عمر) است». (وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ(14)). فِی الْمَالِ، وَ مَنْسَأَةٌ(15) فِی الأَجَلِ[=BMitra]تأثیر صله رحم در فزونى مال - علاوه بر الطاف الهى که در جنبه هاى مادّى شامل حال این دسته از نیکوکاران مى شود - این است که پیوندهاى خانوادگى غالباً سبب همکارى هاى دسته جمعى اقتصادى مى شود و معمولا کارهاى گروهى در مسایل اقتصادى سودآورتر است.[=BMitra]و تأثیر آن در طول عمر ممکن است از این جهت باشد که ارحام به یکدیگر دعا مى کنند و همین دعا سبب طول عمر آنها مى شود; به علاوه، هنگامى که روابط خوبى با هم داشته باشند، در مشکلات و از جمله بیمارى ها به یارى هم مى شتابند و همین امر باعث طول عمر آنها مى شود. اضافه بر این، صله رحم، غم و اندوه را کم مى کند و نشاط و شادابى - که از عوامل طول عمر است - مى آفریند.[=BMitra]در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «صِلَةُ الاَْرْحَامِ تُزَکِّی الاَْعْمَالَ، وَ تُنْمِنیَ الاَْمْوَالَ، وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى، وَ تُسَیِّرُ الْحِسَابَ، وَ تُنْسِئُ فِی الاَْجَلِ; صله رحم اعمال را پاک مى کند و اموال را رشد و نموّ مى دهد وبلا را دفع، و حساب را آسان، و أجل را به تأخیر مى اندازد».(16)[=BMitra]پر واضح است که تحلیل هاى منطقى که ما براى رابطه عبادات و کارهاى نیک با آثار مادّى داریم، به این مفهوم نیست که ارتباطات معنوى و الهى آنها را که از چشم ما پوشیده است، نادیده بگیریم .[=BMitra]در بیان نهمین رکن از ارکان اسلام مى فرماید: «و صدقه پنهانى که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگ هاى بد پیشگیرى مى کند». (وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِیئَةَ، وَ صَدَقَةُ الْعَلانِیَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَةَ السُّوءِ).[=BMitra]منظور از «صدقه سرّ» کمک هایى است که انسان به افرادِ نیازمند و آبرومند مى کند که هم خلوص نیّت بیشترى و هم حفظ آبروى افراد نیازمند در آن است و به همین دلیل، برکات فراوانى دارد و این تعبیر هم شامل صدقات واجبه مانند کفّارات و نذورات مى شود و هم صدقات مستحبّه و انفاقات.[=BMitra]و منظور از «صدقه عَلانیه» کمک هایى است که آشکارا انجام مى شود و یکى از آثار و برکات آن تشویق دیگران به کار خیر و دعاى مردم در حق صدقه دهنده است. این سخن در واقع برگرفته از آیه شریفه «أَلّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ سِرّاً وَ عَلاَنِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ; آنان که اموال خود را در شب روز، پنهان و آشکار انفاق مى کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است; نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مى شوند».(17)[=BMitra]در روایات متعدّدى که در منابع معروف اهل سنّت و شیعه وارد شده، آمده است(18) که: این آیه هنگامى نازل شد که على(علیه السلام) چهار درهم داشت یکى را در شب و یکى را در روز، یکى را آشکار و یکى را پنهان، در راه خدا انفاق کرد.[=BMitra]البتّه «صدقه» در فقه اسلامى معمولا در مورد کمک به نیازمندان که با قصد قربت انجام مى شود اطلاق مى گردد; ولى صدقه مفهوم وسیع ترى دارد که شامل هرکار خیر اجتماعى مانند بناى مساجد و مدارس و جادّه ها و بیمارستانها و کارهاى فرهنگى مى گردد و لذا در روایتى از امام کاظم(علیه السلام) وارد شده: «عَوْنُکَ لِلضَّعِیفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ; کمک کردن تو به ضعیفان از بالاترین صدقات است».(19) و بى شک بناى بیمارستان ها و مدارس و مانند آن مصداق «عَوْنُ الضّعیف» است.[=BMitra]در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «کُلُّ مَعْرُوف صَدَقَةٌ; هر کار نیکى صدقه محسوب مى شود».(20)[=BMitra]و نیز در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مى خوانیم: «أَلکَلِمَةُ الطَّیِّبَةُ صَدَقَةٌ; هر سخن پاکیزه اى صدقه است».(21)[=BMitra]و امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «إِسْمَاعُ الاَْصَمِّ مِنْ غَیْرِ تَزَجُّر صَدَقَةٌ هَنِئَةٌ; رساندن مطلب بدون اظهار ناراحتى به گوش افرادى که شنوایى آنها ضعیف است، صدقه گوارایى است».(22)[=BMitra]این سخن را با حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پایان مى دهیم. روزى آن حضرت فرمود: «بر هر مسلمانى لازم است که در هر روز صدقه اى بدهد». کسى عرض کرد: «همه، توانایى این کار را ندارند». پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «إِمَاطَتُکَ الأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ صَدَقَةٌ، وَ إِرْشَادُکَ الرَّجُلَ إِلَى الطَّرِیقِ صَدَقَةٌ وَ عِیَادَتُکَ الْمَرِیضَ صَدَقَةٌ، وَ أَمْرُکَ بِالْمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ، وَ نَهْیُکَ عَنِ الْمُنْکَرِ صَدَقَةٌ، وَ رَدُّکَ السَّلاَمَ صَدَقَةٌ; کنار زدن موانع از سر راه و جادّه ها صدقه است; راهنمایى افراد به مقصد مورد نظر آنها صدقه است; عیادت مریض صدقه است; امر به معروف صدقه است; نهى از منکر صدقه است و جواب سلام نیز صدقه است».(23)[=BMitra]منظور از «مَیتَةُ السُّوء» مرگ و میرهایى است که با شکنجه وناراحتى شدید واقع مى شود; مانند سوختن در آتش و بیمارى هاى جانکاه و مشقّت بار و تصادف هاى شدید به هنگام رانندگى.[=BMitra]در بیان دهمین و آخرین رکن از ارکان اسلام مى افزاید: «و کارهاى خوب (مخصوصاً خدمت به خلق) که از لغزش ها و شکست هاى خفّت بار جلوگیرى مى کند». (وَ صَنَائِعُ(24)). الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ(25) الْهَوَانِ[=BMitra]تعبیر به «صَنَائِع الْمَعروُف» که هر کار نیکى را شامل مى شود، از قبیل ذکر عام بعد از خاص است. در واقع در هر یک از جمله هاى قبل، انگشت روى یکى از کارهاى مهمّ خیر گذارده شده، ولى در اینجا کارهاى خیر به طور عام آمده است. این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «صنائع المعروف» کمک به بندگان خداست. کمک هایى که در امور سابق نمى گنجد.[=BMitra]منظور از «مَصارع الْهَوان» شکست هایى است که در زندگى براى انسان پیش مى آید و توأم با خوارى و ذلّت است; که در واقع، دو شکست محسوب مى شود: شکست از ناحیه از دست دادن امکانات وشکستى از ناحیه آبرو و حیثیّت. زیرا همه شکست ها توأم با خفّت و ذلّت نیست. به همین دلیل، بعضى از آنها قابل تحمّل است; ولى شکست آمیخته با خفّت و ذلّت بسیار دردناک است و کارهاى خیر - مخصوصاً خدمت به نیازمندان، خواه خدمات فردى باشد یا اجتماعى - سبب پیشگیرى از این گونه شکست ها مى شود.[=BMitra]در روایات متعدّدى که از معصومین(علیهم السلام) نقل شده، روى مسئله «صنایع معروف» (کارهاى خیر) تأکید فراوانى دیده مى شود. از جمله در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که فرمود: «أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ; نخستین کسانى که وارد بهشت مى شوند کسانى هستند که اهل کارهاى خیر و خدمت به خلق هستند».(26)[=BMitra]و در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: «عَلَیْکُمْ بِصَنَائِعِ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا نِعْمَ الزَّادُ إِلَى الْمَعادِ; بر شما باد! به کارهاى نیک و خدمت به خلق که بهترین زاد و توشه براى معاد است».(27)[=BMitra]در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که اصحاب و یاران خود را تشویق به معروف و کارهاى خیر کرد; سپس فرمود: «بهشت درى دارد به نام «معروف» تنها کسانى از آن در وارد مى شوند که در دنیا «صنایع معروف» (کارهاى خیر) داشته اند» و در پایان مى افزاید: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَمْشِی فِی حَاجَةِ أَخیهِ الْمُؤْمِنِ، فَیُوَکِّلُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ مَلَکَیْنِ: وَاحِداً عَنْ یَمِینِهِ، وَ وَاحِداً عَنْ شِمَالِهِ، یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ رَبَّهُ وَ یَدْعُوَانِ بِقَضَاءِ حَاجَتِهِ; بنده اى که در طریق برآوردن حاجت برادر مؤمنش گام بر مى دارد خداوند دو فرشته را مأمور مى کند: یکى از طرف چپ با او مى روند و پیوسته براى او استغفار مى کنند و بر آوردن حاجات او را از خدا مى خواهند»(28)

ادامه :
فلسفه احکام

[=BMitra]بسیار مى شود که طبیبان آگاه، بیماران خود را از آثار مهمّ داروهاى شفابخش و غذاهاى تقویتى که درمان بیمارى ها را تسریع مى کند باخبر مى سازند; تا با شوق و علاقه بیشتر داروهاى تلخ را تحمّل کنند و دستورات طبیب را دقیقاً بکار بگیرند.[=BMitra]طبیبان روحانى نیز دقیقاً همین مسیر را مى پیمایند و فلسفه تشریع احکام و آثار حیات بخش برنامه هاى دینى را براى مردم شرح مى دهند تا آتش اشتیاق را در دل آنها شعلهور سازند و با عزمى راسخ به دنبال انجام برنامه ها بفرستند.[=BMitra]بیان فلسفه احکام که نمونه روشنى از آن در خطبه بالا دیده مى شود، علاوه بر اینکه شوق و علاقه مردم را براى انجام وظائف دینى افزون مى کند و تحمّل ناراحتى را براى انجام پاره اى از وظایف سخت و سنگین آسان مى سازد، چند فایده دیگر نیز دارد:[=BMitra]1- به همه مردم هشدار مى دهد که باید در چه مسیرى حرکت کنند تا فلسفه حکم پیاده شود; مثلا هنگامى که مى گوید: «فَرَضَ اللهُ... الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ; خداوند حج را سبب قدرت و قوّت اسلام قرار داده است».(29) مفهومش این است که مراسم حج را آنچنان با شکوه برگزار کنند که به این هدف والا برسند، نه اینکه تنها به آداب صورى حج و تشریفات ظاهرى آن قناعت کنند.[=BMitra]2- دیگر اینکه: بدانند آثار و برکات این اعمال به خود ما باز مى گردد. در واقع ما با انجام این اعمال، خدمتى به خویش مى کنیم; منّتى بر خدا نداریم و باید بسیار ممنون باشیم. همانگونه که قرآن در مورد اصل ایمان و اسلام مى گوید:«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاَتَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلاَمَکُمْ بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلاِْیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ;گروهى بر تو منّت مى گذارند که مسلمان شده اند! بگو خداوند بر شما منّت مى گذارد که شما را به سوى اسلام هدایت کرده است، اگر در ادّعاى اسلام راست مى گویند».(30)[=BMitra]3- سرانجام اینکه: مى توانیم با توجّه به فلسفه احکام اعمال خود را ارزیابى کنیم، که تا چه اندازه مقبول درگاه خداوند است و چه اندازه از آن دور مى باشد. مثلا وقتى مى فرماید: «فلسفه روزه تقوا و فلسفه نماز نهى از فحشا و منکراست» باید ملاحظه کنیم که آیا بعد از انجام روزه و نماز، روح تقوا و پرهیز از گناه در ما حاصل شده است، یا نه؟ و به این ترتیب، ارزش عبادات و اعمال خود را به دست آوریم.[=BMitra]آرى! ما خدا را حکیم مى دانیم و حکمت او ایجاب مى کند که هیچ دستورى را بدون هدف و نتیجه بیان نفرماید و چه بى خبرند آن جاهلان ناآگاه که مى گویند افعال خداوند معلّل به اغراض نیست; یعنى هیچ هدفى در کارها و برنامه ها و تشریعات او وجود ندارد! آنها با این سخن زشت و ناپسند خود، حکیم بودن خداوند را زیر سؤال مى برند و چنین مى پندارند که به حقیقت توحید نزدیک شده اند در حالى که مصداق این آیه شریفه اند که: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأَخْسَرِینَ أَعْمَالا * أَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنونَ صُنْعاً; بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها چه کسانى هستند؟ آنها که تلاش هایشان در زندگى دنیا کم (و نابود) شده، با این حال مى پندارند کار نیک انجام مى دهند».(31)[=BMitra]آرى! افعال خدا معلّل به اغراض نیست; یعنى هدفهایى که به خود او بازگشت کند. زیرا، او بى نیاز از همه چیز و همه کس مى باشد; ولى افسوس که این ناآگاهان این سخن را نمى گویند، بلکه مى گویند ضرروتى ندارد که نتیجه افعال و دستورات خداوند به بندگان برگردد و این نهایت بى خبرى است!!![=BMitra]به هر حال، امیرمؤمنان على(علیه السلام) در خطبه بالا بخش هاى جالبى از فلسفه احکام را بیان فرموده، که با مطالعه آن، آتش شوق انجام این برنامه هاى حساب شده الهى، در دل ها زبانه مى کشد و با طیب خاطر به دنبال آن حرکت مى کنند.[=BMitra]1. «متوسّلون» از مادّه «وسيله» که به گفته راغب به معناى رسيدن به چيزى توأم با ميل و رغبت است.
2. سوره مائده، آيه 35.
3. «ذروه» (بر وزن قبله، و بر وزن قدوه) به معناى قسمت بالاى هر چيزى است و به کوهان شتر و قلّه کوهها اطلاق مى شود.
4. نهج البلاغه، حکمت 252.
5. وسائل الشيعه، جلد 1، صفحه 9.
6. بحارالانوار، جلد 8، صفحه 359.
7. جامع الاخبار (طبق نقل بحارالانوار، جلد 79، صفحه 202).
8. منهاج البراعه، جلد 7، صفحه 398. و بحارالانوار، جلد 79، صفحه 218.
9. سوره نساء، آيه 7.
10. شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، جلد 13، صفحه 102.
11. کافى، جلد 4، صفحه 62، حديث 1. 3. «يرحضان» از مادّه «رحض» (بر وزن محض) به معناى شستن است. اشاره به اينکه حج و عمره آثار گناه را از صحنه عمل، يا از صحنه دل مى شويد.
12. بحارالانوار، جلد 96، صفحه 26.
13. بحارالانوار، جلد 66، صفحه 406.
14. «مثراة» از ماده «ثرى»، و «ثروت» به معناى فزونى يافتن است. لذا مال فراوان را «ثروت» مى گويند و «مثرات» مصدر ميمى به معناى اسم فاعل است، يعنى: «سبب فزونى».
15. «مَنسأة» از مادّه «نسأ» (بر وزن نسخ) به معناى تأخير انداختن است و «منسأة» مصدر ميمى به معناى اسم فاعل، يعنى «سبب تأخير» مى باشد و به عصا «مِنْسَأَة» مى گويند، زيرا با نوک آن، اشياى مزاحم به کنار رانده مى شود.
16. کافى، جلد 2، صفحه 150.
17. سوره بقره، آيه 274.
18. به احقاق الحق، جلد 3، صفحه 246 تا 251 مراجعه شود.
19. تحف العقول، کلمات قصار امام کاظم (ع).
20. خصال، جلد 1، صفحه 134.
21. بحارالانوار، جلد 80، صفحه 369.
22. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 388.
23. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 50، حديث 4.
24. «صنايع» از مادّه «صنع» (بر وزن قفل) به معناى ساختن و ابداع چيزى است و در لغت عرب به کارهاى خوب و نيکوکارى «صنايع» جمع «صنيعه» گفته مى شود. (نقل از المعجم الوسيط).
25. «مصارع» جمع «مَصْرع» به معناى محل افکندن و زمين افتادن است و به قتلگاه، «مَصرع» گفته مى شود و به کشتى گرفتن «مصارعه» مى گويند، چون هر يک از دو طرف مى خواهد ديگرى را به زمين بيفکند.
26. ميزان الحکمه، جلد 3، صفحه 1931، شماره 12611.
27. غرر الحکم، شماره 6166.
28. کافى، جلد2، صفحه 195، حديث 10.
29. خطبه حضرت زهرا(عليها السلام)، احتجاج طبرسى، جلد 1، صفحه 258، چاپ انتشارات اسوه. - قريب به همين معنا، از على(عليه السلام) در کلمات قصار (کلمه 252) نقل شده است.
30. سوره حجرات، آيه 17.
31. سوره کهف، آيات 103 - 104.

منبع سایت ایت الله الظعمی مکارم شیرازی

[=&quot]سلام بر دوستان
[=&quot]در آیه ای که در مورد حضرت یعقوب است از حضرت یعقوب در خواست کردند که استغفار کند
[=&quot]فرقش اینست که دعا امری است که انسان ها می توانند انجام دهد اما حاجت دادن مخصوص خداست
[=&quot]وَ الَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ[=&quot]
[=&quot]حشر/10
[=&quot]و وقتی کسی به فردی می گوید برای من طلب استغفار کن این استغفار زمانی معنی می دهد که خود شخص به تبع استغفار کند نه اینکه بگوید فلانی برای من دعا کرد و...
[=&quot]
[=&quot]... [=&quot]فاستغفروه ثم توبوا اليه ان ربي قريب مجيب
[=&quot]هود/61
[=&quot]قل انما انا بشر مثلكم يوحي الي انما الهكم اله واحد فاستقيموا اليه و استغفروه و ويل للمشركين[=&quot]
[=&quot]فصلت/6
[=&quot]
[=&quot]اینکه فردی از انسانی دیگر طلب دعا برای آمرزش کند معقول است ، اما خواستن حاجت و شفا و ... به خدا اختصاص دارد

[=&quot]ضمنا استغفار پیامبر(ص) هم زمانی صورت می گیرد که از ایشان پیروی کنیم
[=&quot]
[=&quot]قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي‌يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[=&quot]

[=&quot]
[=&quot]یعنی به آموزه هایی که آورده توجه کنیم (نظیر اینکه خداوند می فرماید از من بخواهید تا اجابتتان کنم)
[=&quot]در آیه نیز ابتدا به طلب مغفرة از خدا اشاره دارد
[=&quot]فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول[=&quot](سپس نیز می فرماید اگر پیامبر برایشان آمرزش می خواست)
[=&quot]
[=&quot]پس طلب آمرزش چیزی واضح است و مشروع ولی برای طلب حاجت و شفا دلیلی ارائه نشد.
[=&quot](برای سخن حضرت علی و حضرت سجاد چه پاسخی دارید؟در تفسیر نهج البلاغه کجایش مد نظرتان بود؟)
[=&quot]
[=&quot] و برای خواستن حاجت باید از خدا بخواهیم چرا که حضرت علی فرموده:
[=&quot]استشفع بك الى نفسك ، و أسألك بجودك أن تدنيني من قربك[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]از این جمله در خواست و طلب حاجت از غیر خدا برداشت می شود؟
[=&quot]یا رسول الله ماذا لقنا
[=&quot]می گویم کجا گفته شده ای بزرگوار ما را شفا بده یا حاجتم را برآورده کن همین
[=&quot]بحث ما در مورد توسل به /توسط ائمه است پس بگذارید پس در این مورد به نتیجه برسد سپس به سراغ سایر مباحث بروید
[=&quot]
[=&quot]برای چندمین بار سوالم در مورد خواستن از غیر خداست(طلب شفا و حاجت و...) در مورد استغفار نیز در بالا ذکر شد.
[=&quot]در مورد حضرت عیسی نیز این معجزه ای بود و دلیلی نمی شود چون ایشان مرده ای را زنده کردند پس ما هم از ایشان بخواهیم تا ما را شفا بدهند
[=&quot]من یک سوال دارم خدا چه کم دارد که به فرض از حضرت عیسی(ع) بخواهیم آیا مهربانی قدرت و... خدا از حضرت عیسی کمتر است؟(آیا نگفته مرا بخوانید تا اجابتتان کنم)و به این دلیل به آن ها این معجزه عنایت می شد که نشانه صدق نبوت آنها باشد
[=&quot]اگر این طور است فلان مرتاض هندی نیز شفا می دهد چرا به او رجوع نمی کنند؟
[=&quot]آیا حضرت سجاد پیامبر را کسی نمی دانست که حرف اول را در عبادت و تقوی می زند؟
[=&quot]پس چرا می گوید
[=&quot]والحمد لله الذي أناديه كلما شئت لحاجتي ، وأخلو به حيث[=&quot]
[=&quot]شئت لسري بغير شفيع ، فيقضي لي حاجتي .[=&quot]
[=&quot]والحمد لله الذي أدعوه ولا أدعو غيره ، ولو دعوت غيره لم[=&quot]
[=&quot]يستجب لي دعائي .[=&quot]
[=&quot]توسلی توسل است که با پیروی از بزرگواران باشد نه اینکه برای آن ها دستگاهی بدانیم که به عنوان راه میانبری برای قضای حاجات باشند.
[=&quot]اگر طوری باشد که با خواستن از بزرگواران زود تر به نتیجه برسیم(چون تقوایشان از ما بیشتر است)
[=&quot]اصلا چرا از خدا بخواهیم؟
[=&quot]کسی که معتقد است باید برای طلب حاجت (با واسطه)از غیر خدا طلب کند مثلا بگوید یا علی شفایم بده(و به این معتقد است علی مستقل نیست و...) مگر بیکار است که از خدا مستقیم حاجت بطلبد؟ حال آن که با خواستن از حضرت علی زود تر به نتیجه می رسد.
[=&quot]در پایان نیز از پاسخگویی دوستان متشکرم

vivaziba;385640 نوشت:
سلام بر دوستان
در آیه ای که در مورد حضرت یعقوب است از حضرت یعقوب در خواست کردند که استغفار کند
فرقش اینست که دعا امری است که انسان ها می توانند انجام دهد اما حاجت دادن مخصوص خداست
وَ

عليكم سلام

جناب زيبا، بعد از ديدن ويزگي هاي منحصر بفرد شما در علوم حديث شاهد اين هستيم كه جناب عالي مفسر قران نيز هستيد حال به بررسي و نقد مطالب شما مي پردازيم تا ببينيم چقدر ان برگفته از قران هست

دوست عزيز شما همين اول كارتان را خراب كرديد زيرا بايد به جملات خود و مطالبتان دقت وافر مي نموديد تا اين همه سوتي هاي فاحش ندهيد شما فرموديد:

vivaziba;385640 نوشت:

از حضرت یعقوب در خواست کردند که استغفار کند

خوب جناب جملات بعد شما هم اين چنين هست

vivaziba;385640 نوشت:

من یک سوال دارم خدا چه کم دارد که به فرض از حضرت عیسی(ع) بخواهیم آیا مهربانی قدرت و... خدا از حضرت عیسی کمتر است؟

خوب بنده از شما سوال مي كنم حضرت يعقوب چه بيشتر از خدا دارد كه خدا ندارد؟؟؟؟؟؟

ايا او مهربان تر هست يا خدا؟

ايا او قدرتش بيشتر هست يا خدا؟

چرا بايد فرزندان حضرت يعقوب به دعاي پدرشان متوسل شوند؟؟؟؟؟؟؟؟

مگر خود خدا نفرموده ادعوني استجب لكم؟؟؟؟؟

يا حضرت يعقوب را خدا مي دانستند يا نه؟؟؟؟

چرا خدا به حضرت يعقوب نگفت به فرزندانت بگو من را بخوانند؟

اگر خدا مي دانستند كافر شدند و حضرت يعقوب نيز كه انها را تاييد نموده كافر هست و يا اين كه از اين مسئله جواز توسل به غير استشمام مي شود

البته مطالب براي اثبات جواز توسل به وفور در قران زياد هست حالا ما همين را بررسي مي كنيم تا ببينيم چه در چنته قراني خود داريد

vivaziba;385640 نوشت:

پس طلب آمرزش چیزی واضح است و مشروع ولی برای طلب حاجت و شفا دلیلی ارائه نشد.
(برای سخن حضرت علی و حضرت سجاد چه پاسخی دارید؟در تفسیر نهج البلاغه کجایش مد نظرتان بود؟)

براي طلب حاجات و شفا هم شما باز كمي كم لطفي نموده ايد زيرا همان ايه 93 و 96 سوره يوسف براي ادعاي ناقص شما كفايت مي كند و مضاف بر اينكه وقتي جواز يك مسئله اي در قران صادر شده است ديگر نيازي نيست كه حتما در سنت ان را هم جستجو كنيد مضاف بر اينكه در سنت انقدر زياد هست كه به شما پيشنهاد مي كنم وارد سنت نشويد زيرا انوقت مجبوريد بيشتر دچار تزلزل اعتقادي شويد و بين يك بام و 20 هواي بمانيد

اما نكته اي را كه شما به عنوان منشور براي خود در نظر نگرفتيد مسئله اين است كه اهل تشيع هرگز هيچ گونه استقلالي براي اولياء خود در نظر نگرفته اند، انها اصل قائل بر اين نيستند كه اهل بيت يك منبع مستقل در طلب حاجات مردم هست لذا اگر كمي دامنه تحقيقاتي خود را در مذهب شيعه زياد مي كرديد در ميافتيد كه شيعه افكار توسلش بر مسئله يا وجيها عند الله اشفعي لنا عند الله استوار هست همان مسئله اي كه در قران نيز متذكر شده است ايه 35 سوره مائده و ايه 64 سوره نساء

بنده منتظر رديه هاي شما مي مانم دوست عزيز

vivaziba;385640 نوشت:
سلام بر دوستان

در مورد حضرت عیسی نیز این معجزه ای بود و دلیلی نمی شود چون ایشان مرده ای را زنده کردند پس ما هم از ایشان بخواهیم تا ما را شفا بدهند

برادر بزرگوار و يا خواهر بزرگوار من نمي دانم شما چرات نشخوار هاي امثال ابن تيميه را به خورد ديگران مي دهيد

آيا شما بيشتر از خدا مي فهميد يا نه؟

اگر اره خوب ما ديگر با شما بحثي نداريم انا الله و انا عليه راجعون

اگر هم بيشتر نمي فهميد، پس چرا خود خدا دستور به طلب امرزش از جانب رسولش مي دهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوست عزيز تنها تبصره اي كه در مسئله حاجات و شفا و غيره موجود هست ان هم باذن الله هست مسئله توسل را همه قبول دارند از خدا قران رسول خدا صحابي تابعي و غيره بگيد و تنها كساني كه ساز مخالف زده اند تابعين ابن تيميه و عبدالوهاب هست دوست عزيز

خوب اگر مرتاض هم شفا مي دهد چرا خدا عيسي را فرستاد به يكي از فقير فقرا يا يكي از همان افراد انجا مي گفت تو بيا شفاع بده ديگر

من نمي دانم اين افكار را از كجا استحخراج كرده ايد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

vivaziba;384330 نوشت:
مثلا ایکه بگوییم یا علی مدد

سلام بزرگوار.

یعنی اگر کسی به برادرش بگوید برادر کمکم کن مشرک شده است؟

البته بنده متوجه فهوای فرمایش شما هستم. اما نمی توان همواره بر اساس ظاهر حکم کرد. در این صورت مثل کودکی هستیم که هر خانم چادری را با مادرش اشتباه می گیرد.

کمک خواستن از مخلوق اشکالی ندارد. آنچه شرک جلی است تقدیس موجودی در کنار خدا یا مؤثر دانستن بی دلیل اوست و آنچه شرک خفی است این است که در دلمان مخلوق را مؤثر اصلی در رفع حاجتمان بدانیم.

موفق و سلامت باشید. :Gol:

مؤمن;385841 نوشت:

سلام بزرگوار.

یعنی اگر کسی به برادرش بگوید برادر کمکم کن مشرک شده است؟

از نگاه وهابيت هر كسي كه سازش به واسطه وهابيت كوك نشود كافر و مشرك و همچنين مهدور الدم هست

آقايان فراموششان شده كه پيغمبرشان ابن تيميه به انها دستور توسل را داده است

لا یستغاث إلاّ باللّه، لا یستغاث بالنبیّ استغاثة بمعنى العبارة، ولکن یتوسّل به یشفع به إلى اللّه ».
(استغاثه و فریاد خواهى فقط به خداوند جایز است و استغاثه به رسول اکرم صحیح نیست، ولى مى شود به پیامبر گرامى متوسّل شد و از حضرت طلب شفاعت نمود)
البدایة: ۱۴/۵۴

:khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh::khaneh:

vivaziba;385640 نوشت:
سلام بر دوستان
در آیه ای که در مورد حضرت یعقوب است از حضرت یعقوب در خواست کردند که استغفار کند
فرقش اینست که دعا امری است که انسان ها می توانند انجام دهد اما حاجت دادن مخصوص خداست
وَ الَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ
حشر/10
و وقتی کسی به فردی می گوید برای من طلب استغفار کن این استغفار زمانی معنی می دهد که خود شخص به تبع استغفار کند نه اینکه بگوید فلانی برای من دعا کرد و...

... فاستغفروه ثم توبوا اليه ان ربي قريب مجيب
هود/61
قل انما انا بشر مثلكم يوحي الي انما الهكم اله واحد فاستقيموا اليه و استغفروه و ويل للمشركين
فصلت/6

اینکه فردی از انسانی دیگر طلب دعا برای آمرزش کند معقول است ، اما خواستن حاجت و شفا و ... به خدا اختصاص دارد

ضمنا استغفار پیامبر(ص) هم زمانی صورت می گیرد که از ایشان پیروی کنیم

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي‌يُحْبِبْك� �مُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ

یعنی به آموزه هایی که آورده توجه کنیم (نظیر اینکه خداوند می فرماید از من بخواهید تا اجابتتان کنم)
در آیه نیز ابتدا به طلب مغفرة از خدا اشاره دارد
فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول(سپس نیز می فرماید اگر پیامبر برایشان آمرزش می خواست)

پس طلب آمرزش چیزی واضح است و مشروع ولی برای طلب حاجت و شفا دلیلی ارائه نشد.
(برای سخن حضرت علی و حضرت سجاد چه پاسخی دارید؟در تفسیر نهج البلاغه کجایش مد نظرتان بود؟)

و برای خواستن حاجت باید از خدا بخواهیم چرا که حضرت علی فرموده:
استشفع بك الى نفسك ، و أسألك بجودك أن تدنيني من قربك

از این جمله در خواست و طلب حاجت از غیر خدا برداشت می شود؟
یا رسول الله ماذا لقنا
می گویم کجا گفته شده ای بزرگوار ما را شفا بده یا حاجتم را برآورده کن همین
بحث ما در مورد توسل به /توسط ائمه است پس بگذارید پس در این مورد به نتیجه برسد سپس به سراغ سایر مباحث بروید

برای چندمین بار سوالم در مورد خواستن از غیر خداست(طلب شفا و حاجت و...) در مورد استغفار نیز در بالا ذکر شد.
در مورد حضرت عیسی نیز این معجزه ای بود و دلیلی نمی شود چون ایشان مرده ای را زنده کردند پس ما هم از ایشان بخواهیم تا ما را شفا بدهند
من یک سوال دارم خدا چه کم دارد که به فرض از حضرت عیسی(ع) بخواهیم آیا مهربانی قدرت و... خدا از حضرت عیسی کمتر است؟(آیا نگفته مرا بخوانید تا اجابتتان کنم)و به این دلیل به آن ها این معجزه عنایت می شد که نشانه صدق نبوت آنها باشد
اگر این طور است فلان مرتاض هندی نیز شفا می دهد چرا به او رجوع نمی کنند؟
آیا حضرت سجاد پیامبر را کسی نمی دانست که حرف اول را در عبادت و تقوی می زند؟
پس چرا می گوید
والحمد لله الذي أناديه كلما شئت لحاجتي ، وأخلو به حيث
شئت لسري بغير شفيع ، فيقضي لي حاجتي .
والحمد لله الذي أدعوه ولا أدعو غيره ، ولو دعوت غيره لم
يستجب لي دعائي .
توسلی توسل است که با پیروی از بزرگواران باشد نه اینکه برای آن ها دستگاهی بدانیم که به عنوان راه میانبری برای قضای حاجات باشند.
اگر طوری باشد که با خواستن از بزرگواران زود تر به نتیجه برسیم(چون تقوایشان از ما بیشتر است)
اصلا چرا از خدا بخواهیم؟
کسی که معتقد است باید برای طلب حاجت (با واسطه)از غیر خدا طلب کند مثلا بگوید یا علی شفایم بده(و به این معتقد است علی مستقل نیست و...) مگر بیکار است که از خدا مستقیم حاجت بطلبد؟ حال آن که با خواستن از حضرت علی زود تر به نتیجه می رسد.
در پایان نیز از پاسخگویی دوستان متشکرم


سلام علیکم دوست عزیز شما اول برید نگاه کنید توسل چیه و مفهموش چیه بعد می فهمید که این هم مورد توسل می شود .بحث ما در مورد شفادادن نیست بحث در مورد توسل است همان طور که در اسم موضوع مشخص است .
شما می گید یا علی شرک است پس حضرت زهرا هم از نظر شما مشرک است ؟
در مورد حضرت عیسی ما روایت متعددی داریم در کتب شما که می گوید علمای امت من از پیامبران بنی اسراییل هم برتر هستند حال چطور ایمه نمی توانند شفا بدهند ؟ برادر چرا جواب من را خوب نمی دهید
این یک مورد .
و در مورد این که می گویید یا علی شفایم بده حضرت علامه مکارم شیرازی می گوید این گونه دعا کنید : یا علی تو به اذن الله شفایم بده ، ایا این شرک است ؟
شما خوب است قاعده القران یفسر بعضها بعضا را فرموش نکنید چون در یک جای قران می گوید من فقط مرده را زنده می کنم در جای دیگر حضرت عیسی می گوید من هم زنده می کنم این هم تناقص می شود دیگر ؟ شما باید بدانید که خود خدا در چند جای قران می گوید برید اول پیش پیامبران . خوب خدا حواسش نبوده ؟ نعوذ بالله ؟
استغفاری که شما می گوید باز هم شرک می شود چون خدا می گوید من دون الله پس پسران حضرت یعقوب هم مشرک شدند .
و هم چنینی ما روایت های متعدد داریم در مورد روایت عثمان بن حنیف که دعایش را از پیامبر نقل می کند و عین دعای توسل ما است
إبن حجر - فتح الباري - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 412 )
[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
- وروى إبن أبي شيبة بإسناد صحيح ، من رواية أبي صالح السمان ، عن مالك الداري وكان خازن عمر قال : ‏‏ أصاب الناس قحط في زمن عمر فجاء رجل إلى قبر النبي (ص) فقال ‏:‏ يا رسول الله إستسق لأمتك فإنهم قد هلكوا ، فأتى الرجل في المنام فقيل له‏ :‏ إئت عمر ‏‏، الحديث‏.

خود این جا حتما بلال بن حارث به اندازه شما نمی فهمیده است روایت هم صحیح است در کتاب البدایه و النهایه ج7 ص 105 ان را هم تصحیح کرده است و هم چنین در فتح الباری
خوب بگویید این شخص یعنی بلال بن حارث مشرک بوده است؟ و هم چنینی عمر هم چرا نگفت مشرک شدی تو ؟ حتما صحابه به اندازه شما نمی دانستند
خوب این یک مورد.
مورد دوم:

الطبراني - المعجم الصغير - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 183 )
509 - حدثنا : طاهر بن عيسى بن قيرس المصري التميمي ، حدثنا : أصبغ بن الفرج ، حدثنا : عبد الله بن وهب ، عن شبيب بن سعيد المكي ، عن روح بن القاسم ، عن أبي جعفر الخطمي المدني ، عن أبي أمامة بن سهل بن حنيف ، عن عمه عثمان بن حنيف : أن رجلاًً كان يختلف إلى عثمان بن عفان (ر) في حاجة له فكان عثمان لا يلتفت إليه ولا ينظر في حاجته فلقي عثمان بن حنيف فشكا ذلك إليه فقال له عثمان بن حنيف : إئت الميضأة فتوضأ ثم إئت المسجد فصلي فيه ركعتين ثم قل : اللهم إني أسألك وأتوجه إليك بنبينا محمد (ص) نبي الرحمة ، يا محمد إني أتوجه بك إلى ربك ربي عزوجل فيقضي لي حاجتي وتذكر حاجتك ، ورح إلي حتى أروح معك فإنطلق الرجل فصنع ما قال له عثمان ثم أتى باب عثمان فجاء البواب حتى أخذ بيده فأدخله عثمان بن عفان فأجلسه معه على الطنفسة وقال : حاجتك فذكر حاجته فقضاها له ثم قال له : ما ذكرت حاجتك حتى كانت هذه الساعة وقال : ما كانت لك من حاجة فأتنا ، ثم أن الرجل خرج من عنده فلقي عثمان بن حنيف فقال له : جزاك الله خيراً ما كان ينظر في حاجتي ولا يلتفت إلي حتى كلمته في فقال عثمان بن حنيف : والله ما كلمته ولكن شهدت رسول الله (ص) وأتاه ضرير فشكا عليه ذهاب بصره فقال له النبي (ص) : أفتصبر فقال : يا رسول الله إنه ليس لي قائد وقد شق علي فقال له النبي (ص) : إيت الميضأة فتوضأ ثم صل ركعتين ثم إدع بهذه الدعوات قال عثمان : فوالله ما تفرقنا وطال بنا الحديث حتى دخل علينا الرجل كأنه لم يكن به ضرر قط ، لم يروه ، عن روح بن القاسم إلا شبيب بن سعيد أبو سعيد المكي وهو ثقة وهو الذي يحدث عن بن أحمد بن شبيب ، عن أبيه ، عن يونس بن يزيد الأبلي ، وقد روى هذا الحديث شعبة ، عن أبي جعفر الخطمي وإسمه عمير بن يزيد ، وهو ثقة تفرد به عثمان بن عمر بن فارس ، عن شعبة ، والحديث صحيح ، وروى هذا الحديث عون بن عمارة ، عن روح بن القاسم ، عن محمد بن المنكدر ، عن جابر (ر) وهم فيه عون بن عمارة والصواب : حديث شبيب بن سعيد.
این عین دعای توسل است که ما می کنیم حال روایت هم صحیح است پس عثمان بن حنیف این جا دروغ گفته است ؟
مورد سوم :
جناب فرزند عمر هنگامی که مریض می شود می گوید یا محمد می گوید شفا بده دیگر خوب ما هم همین گونه هستیم هنگاه بیماری می گوییم یا علی
خوب در این مرود هم بگویید که فرزند عمر هم مشرک است یا خیر ؟؟

ammarshia;385933 نوشت:
سلام علیکم دوست عزیز شما اول برید نگاه کنید

سلام

حالا حقير نمي خواهم وارد بحث سنت شوم چون يقينان در انجا ايشان فراري خواهند شد، تبرك به رسول الله، تبروك به اب دهان رسول الله، توسل به عموي پيغمبر، جواز توسل از جانب عايشه به قبر رسول الله، جواز توسل به رسول از لسان خود رسول، توسل به خاك اهل بيت از زيان رسول و الي اخر بسيار زياد است، توسل امام شافعي، انقدر زياد هست

سلام
دوست گرامی قبلا هم بارها گفته شد که ما امامان را واسطه قرار میدهیم نه اینکه از خود ایشان شفاعت بخواهیم و برای ائمه اطهار قدرت جدایی از خداوند قائل نیستیم.
حتی بنده چون میدونستم باز این مطلب رو تکرار میکنید در پست قبل ، از پیش جواب شما را دادم
جواب شما بارها داده شده و تکرار بیش از این آب در هاون کوبیدن است

علی مع الحق;385328 نوشت:
ثالثا چون میدونم باز به قبل بر میگردید و دور ایجاد میکند همبن الان جواب پست بعدی شما را بدهم: ما از معصوم نمیخواهیم که خودت با قدرت خودت ما را شفا بده بلکه میگوییم بین ما و خدا واسطه بشو تا خدا ما را شفا دهد یا ما را ببخشد یا حاجت ما را دهد و....

kheymegahabalfazl;385939 نوشت:
سلام

حالا حقير نمي خواهم وارد بحث سنت شوم چون يقينان در انجا ايشان فراري خواهند شد، تبرك به رسول الله، تبروك به اب دهان رسول الله، توسل به عموي پيغمبر، جواز توسل از جانب عايشه به قبر رسول الله، جواز توسل به رسول از لسان خود رسول، توسل به خاك اهل بيت از زيان رسول و الي اخر بسيار زياد است، توسل امام شافعي، انقدر زياد هست


برادر سخنتان کاملا درست است ولی دیگر هر چه می گفتیم برادرمان قبول نمی کرد به اجبار وارد بحث سنت شدیم ..
سنت خیلی زیاد است توسل امام شافعی داریم و توسل امام ابو حنیفه داریم ، توسل به قبر بخاری داریم و.....
برادر این بحث توسل همانطور که عالمی از اهل سنت تصریح کرده است این که تا دوره قبل از ابن تیمیه جایز بود ولی وقتی ابن تیمیه امد دیگر افکار مردم را کم کم تغییر داد ..

ammarshia;385946 نوشت:
برادر سخنتان کاملا درست است ولی دیگر هر چه می گفتیم برادرمان قبول نمی کرد به اجبار وارد بحث سنت شدیم ..
سنت خیلی زیاد است توسل امام شافعی داریم و توسل امام ابو حنیفه داریم ، توسل به قبر بخاری داریم و.....
برادر این بحث توسل همانطور که عالمی از اهل سنت تصریح کرده است این که تا دوره قبل از ابن تیمیه جایز بود ولی وقتی ابن تیمیه امد دیگر افکار مردم را کم کم تغییر داد ..

با تشكر از شما

برادرم، بحث توسل انقدر در خود قران زياد هست، كه اگر ما بخواهيم از خود آقايان سوال كنيم در پاسخ به ان عاجز خواهند ماند، همين آقا بايد به من پاسخ دهد اگر توسل مشكل دارد، چرا فرزندان حضرت يعقوب متوسل به دعاي پدرش شدند چون خدا فرموده ادعوني استجب لكم، علاوه براين در ايه 93 و 96 سوره يوسف نيز حضرت يوسف به واسطه پيراهن خودشان، چشم پدرش را بينا كرد و او حتي به پيراهن خودش متوسل مي شود، كه خود اين جواز تبرك به موجويت هاي منصوب اهل بيت هست و اضافه به اين كه نشان از توسل به يك شي نيز هست
بحث دشمني با عدم توسل هم از دوران حكومت سفاك عباسي كليد خورد كه ابن تيميه به آن نمود و جلوه داد حال بماند كه چرا شاگردانش به اب غسل و كفن او و غيره كثافت هاي او متوسل شدند
البته فعلا بحث توسل از منظر قران هست كه اگر دوست داشت بنده امادگي مباحثه، بحث توسل از منظر سنت نيز هستم

موضوع قفل شده است