ز گهواره تا گور دانش یا آرامش همسر؛ کدامیک را بجویم؟

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ز گهواره تا گور دانش یا آرامش همسر؛ کدامیک را بجویم؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
عباداتتون قبول باشه انشاءالله
22 سالمه. دانشجوی الکترونیکم.یکی دو ترم دیگه تموم میکنم.
یه ساله که عقد کردیم
با همسرم هییییییییچ مشکلی ندارم

من آدمی ام که اعصابم به شدت به مشغولیت ذهنیم و درسم ربط داره
مثلا اگه نمره ام کم بشه و یا در تحویل پروژه ها عقب بیفتم و یا نتونم به طور مناسب درسامو بخونم به شدت قاطی میکنم و حتی دیگه لبخند هم به لب ندارم
قابل توجه که در حالت عادی و برخوردهای روزانه ی معمولیم همیشه شادم و لبخند دارم.یه ادم پر انرژی و شیطون و سرحال
اما وقتایی که از درسام عقب میفتم حتی حوصله حرف زدن با فرشته مهربونم، همسرم رو هم ندارم!!!!!!
خودم متوجه عمق قضیه میشم...
مثلا در اوج این حالت و اخم و سکوت و ناراحتیم(که مربوط به عقد موندن در درس و کارهامه) وقتی کارم پیش میره مثلا اون مسئله ای که دارم روش کار میکنم به نتیجه میرسه یه دفعه از این رو به اون رو میشم
و دوباره برمیگردم به اصل خودم

با تمااااااااااااااام عشق و علاقه ای که به درس و رشته ام دارم
با وجود اون همه تخیلات و تصورات علمی و کاری ای که درباره ایندم داشتمٰ، حالا نمیخوام که لحظه ای لبخندمو از همسرم دریغ کنم

این شخصیت علم دوستی من اینقدر مشخص و زبانزد بود که همه ی اطرافیانم میدونن
مطمئنم اگه ادامه تحصیلم رو تا اینجا تموم کنم و ادامه ندم مورد مذمت همه قرار میگیرم.میدونم که باید جواب خانواده ام و فامیل ها و دوستا و حتی فامیل همسرم رو بدم که همیشه پیگیر درسم و آمادگی برای کنکور ارشدم بودن.
و مطمئنم که همه مخالفت میکنن
اما برای من زندگیم مهمه تره

حالا میخوام یه کاری کنم
چون اینبار دیگه واقعا عقلم جواب نمیده و نمیتونم آینده رو ببینم که چی پیش میاد!نمیدونم که اگه درگیر درس و ارشد با اون همه مشکلاتش بشم چی سر زندگیم میاد!!نمیدونم که اگه روزی همسرم از اینهمه درگیریم خسته بشه چیکار میکنه و من باید چیکار کنم؟؟!!
متاسفانه چون علاقه ی من رو نسبت به درسم دیده همش اصرار داره که ادامه بدم ولی من میدونم که یه وقتایی اذیت میشه
نمیدونم که اگه تصمیم ادامه تحصیل نداشته باشم چی بر سر اعصابم میاد؟؟!!نمیدونم که میتونم این کمبود رو تحمل کنم یا نه!!!نمیدونم که با نرسیدن به اون همه آرزوهای گذشته ام چی میکشم؟؟!اونم وقتی که چند قدم مونده بود بهش

آیا اینبار اجازه دارم استخاره کنم؟؟!!!!

شما میتونید قبلش مشاوره بدید اما من مشاور خانواده و اطرافیانم رو نمیخوام.چون اونا اذیت شدن همسرم رو نمیبینن و فقط به فکر آرزوهای دیرینه من و موفقیت من هستن...پدر و مادرم منتظر دیدن مدرک دکترای من هستن.22 سال نذاشتن دست به هیچ کاری بزنم تو خونه و همه چی فراهم کردن که من به هدفم برسم.

خودم با اون همه علایقم چیکار کنم؟!

چیکار کنم؟؟!!
استخاره جایزه؟؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد امیدوار

maedeh-r;373529 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
عباداتتون قبول باشه انشاءالله
22 سالمه. دانشجوی الکترونیکم.یکی دو ترم دیگه تموم میکنم.
یه ساله که عقد کردیم
با همسرم هییییییییچ مشکلی ندارم

من آدمی ام که اعصابم به شدت به مشغولیت ذهنیم و درسم ربط داره
مثلا اگه نمره ام کم بشه و یا در تحویل پروژه ها عقب بیفتم و یا نتونم به طور مناسب درسامو بخونم به شدت قاطی میکنم و حتی دیگه لبخند هم به لب ندارم
قابل توجه که در حالت عادی و برخوردهای روزانه ی معمولیم همیشه شادم و لبخند دارم.یه ادم پر انرژی و شیطون و سرحال
اما وقتایی که از درسام عقب میفتم حتی حوصله حرف زدن با فرشته مهربونم، همسرم رو هم ندارم!!!!!!
خودم متوجه عمق قضیه میشم...
مثلا در اوج این حالت و اخم و سکوت و ناراحتیم(که مربوط به عقد موندن در درس و کارهامه) وقتی کارم پیش میره مثلا اون مسئله ای که دارم روش کار میکنم به نتیجه میرسه یه دفعه از این رو به اون رو میشم
و دوباره برمیگردم به اصل خودم

با تمااااااااااااااام عشق و علاقه ای که به درس و رشته ام دارم
با وجود اون همه تخیلات و تصورات علمی و کاری ای که درباره ایندم داشتمٰ، حالا نمیخوام که لحظه ای لبخندمو از همسرم دریغ کنم

این شخصیت علم دوستی من اینقدر مشخص و زبانزد بود که همه ی اطرافیانم میدونن
مطمئنم اگه ادامه تحصیلم رو تا اینجا تموم کنم و ادامه ندم مورد مذمت همه قرار میگیرم.میدونم که باید جواب خانواده ام و فامیل ها و دوستا و حتی فامیل همسرم رو بدم که همیشه پیگیر درسم و آمادگی برای کنکور ارشدم بودن.
و مطمئنم که همه مخالفت میکنن
اما برای من زندگیم مهمه تره

حالا میخوام یه کاری کنم
چون اینبار دیگه واقعا عقلم جواب نمیده و نمیتونم آینده رو ببینم که چی پیش میاد!نمیدونم که اگه درگیر درس و ارشد با اون همه مشکلاتش بشم چی سر زندگیم میاد!!نمیدونم که اگه روزی همسرم از اینهمه درگیریم خسته بشه چیکار میکنه و من باید چیکار کنم؟؟!!
متاسفانه چون علاقه ی من رو نسبت به درسم دیده همش اصرار داره که ادامه بدم ولی من میدونم که یه وقتایی اذیت میشه
نمیدونم که اگه تصمیم ادامه تحصیل نداشته باشم چی بر سر اعصابم میاد؟؟!!نمیدونم که میتونم این کمبود رو تحمل کنم یا نه!!!نمیدونم که با نرسیدن به اون همه آرزوهای گذشته ام چی میکشم؟؟!اونم وقتی که چند قدم مونده بود بهش

آیا اینبار اجازه دارم استخاره کنم؟؟!!!!

شما میتونید قبلش مشاوره بدید اما من مشاور خانواده و اطرافیانم رو نمیخوام.چون اونا اذیت شدن همسرم رو نمیبینن و فقط به فکر آرزوهای دیرینه من و موفقیت من هستن...پدر و مادرم منتظر دیدن مدرک دکترای من هستن.22 سال نذاشتن دست به هیچ کاری بزنم تو خونه و همه چی فراهم کردن که من به هدفم برسم.

خودم با اون همه علایقم چیکار کنم؟!

چیکار کنم؟؟!!
استخاره جایزه؟؟

بسمه‌تعالي
با عرض سلام وتحيت محضر شما خواهر گرامي
توجه شما را به نكات زير جلب مب‌كنم:
1- براي خود و آرمانهايتان زندگي كنيد و نه براي ديگران و قضاوتهاي ايشان.
2- سعي كنيد اولويتهاي خود را بر مبناي واقعيت و شرايط تنظيم كنيد و از انعطاف در عرصه‌هاي مختلف زندگي غفلت نكنيد
3- از تلقين اين نكته كه اعصاب و زندگي شما به درس گره خوررده است فاصله بگيريد.
4- از تفكر دو قطبي و خطي اجتناب كنيد. به نظر مي‌رسد با شرايط شما، درست‌ترين گزينه اين است كه نه درس را فداي زندگي كنيد و نه زندگي را فداي درس. شما مي‌توانيد به تحصيل خود ادامه دهيد ولي قدري حساب شده ‌تر. به اين معني كه نسبت به ادامه تحصيل عادي برخورد كنيد و از استرس در اين موضوع خودداري كنيد. لازمه اين امر اين است كه از "بايد" و " انحصار" در كسب نمره الف فاصله بگيريد. طبيعتا اگر شما خود را به اين امر ملزم بدانيد، حاصلي جز تشويش و استرس و...نصيب شما نخواهد شد. پس بهترين راه انتخاب حد وسط است هم به درستان ادامه دهيد و هم از سخت‌گيري در اين موضوع اجتناب كنيد. به نظر بنده اين يكي دو ترم باقي مانده فرصت خوبي است تا شما با تمرين از ايده‌ال‌گرايي به سمت واقع‌گرايي حركت كنيد. در صورتيكه بتوانيد در اين مدت به خود اثبات كنيد كه مي‌توانيد بين تحصيل و زندگي مشترك جمع كنيد، براي ادامه مقاطع بالاتر جاي نگراني نيست. منتها همانطور كه عرض كردم به شرط اينكه موفقيت در تحصيل را مساوي با نمره الف و يا موفقيت در يك پروژه ندانيد.
5- تفكر تساوي گونه از جمله تحريفات شناختي است كه از فرمايشات شما استنباط مي‌شود، حضرتعالي سخت به آن دچار هستيد. بجاي تفكر تساوي نگر، تفكر واگرا را دنبال كنيد. و از كمال‌زدگي در انجام امور وتصميات اجتناب نماييد( روشهاي مبارزه با كمال‌گرايي و كمال‌زدگي در برخي تاپيكها امده است)
6- مورد استخاره جايي است كه بعد از مشورت همچنان ترديد در تصميم‌گيري وجود داشته باشد.

در پناه خداي متعال موفق باشيد.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين

maedeh-r;373529 نوشت:
خودم با اون همه علایقم چیکار کنم؟!

چیکار کنم؟؟!!
استخاره جایزه؟؟


سلام و عرض ادب خدمت شما.

انسان موفق انسان تک بعدی نیست. درس و تحصیل همه زندگی نیست. هر چیزی بجای خودش نیکوست و خارج از موضعش ناپسند است.

به نظر حقیر تا می توانید سراغ استخاره نروید و شک و تردید خود را با مشورت و نهایتاً توکل به خدا به آرامش نسبی تبدیل کنید. اگر استخاره کردید و پاسخ عجیبی گرفتید بعد از مدتی شک می کنید ... سراغ استخاره مطمئن تری می روید ... جواب جدیدی دریافت می کنید ... دوباره شک می کنید که آیا اصلاً خداوند از طریق استخاره پاسخ انسان ها را می دهد یا خیر ... بعد تحقیق می کنید می بینید که استخاره در متون دینی خیلی منبع محکمی ندارد ... متحیرتر می شوید و ...

این نظر شخصی بنده بود. امیدوارم همیشه موفق و سربلند باشید. :Hedye:

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

شاید نباید نظر بدم
همین الان تو یه تاپیک دیگه کارت زرد گرفتم
که به تو چه وقتی نمی دونی نظر میدی

ولی به نظر حقیر(کاری به انتخابتون ندارم، مسئله استرس بیش از حدتون در درس رو میگم)

این مشکل شما از اینجا ناشی شده که ارزش مطلق برای تحصیل قائلید.
تحصیل و درس و همه و همه و هرچی که هست
اگر میتونید همه رو ببرید زیر چتر برای خدا و صلاح خدا
شما یک توان دارید که اون رو در راه خدا برای هر هدفی که دارید مصرف میکنید
میخواد نتیجه بده، میخواند نتیجه نده(انشاءا... نتیجه بده).

اما چگونه مصرف کردن این توان و به چه میزان بستگی به دیدگاههای شما دارد
اگه میخواید با خدا مشورت کنید
به نظرتون پیش از اون نباید، دستورات خدا را در این موارد ببینید؟
مثلاً خدا در مورد همسرداری چه گفته؟
در مورد تحصیل علم و وجوبش چه گفته؟

امیدورام که مشکلات فکریتون رو بیشتر نکرده باشم.

سلام
تو بین فامیل و دوستان شخصی شناخته میشم که خیلی درس میخونه.
با اینکه میخواستم تو یکی از دانشگاه های تهران قبول بشم ولی رتبه م نرسید و الان تو یکی از شهرهای مجاورمون دارم رشته مورد علاقه م رو روزانه می خونم و خدا رو هم شاکرم.
هدفم از گفتن اینا این بود که باور کنین ما هم دوست نداریم زندگیمون تک بعدی بشه. به هیچ وجه دوست نداریم. ما هم تفریح رو دوست داریم. با دیکران بودن رو دوست داریم و ... . ولی نمیشه. یعنی اگه بخوای تو تحصیل به یه جایی برسی باید قید همه ی اونا رو بزنی. باید شادی کردن دیگرون رو ببینی ولی سرت تو کتاب باشه، باید تفریح کردن دیگرون رو ببینی و سرت تو کتاب باشه و ... . یکی از مهمترین دلایل افزایش سن ازدواج برا پسرای درس خون هم همین شده. وقتی برا ازدواج ندارن. بازم میگم، باور کنین تقصیر ما نیست. مجبوریم این جوری باشیم. خدا کنه مسئولین ما هم واقعا" یک بار هم شده شرایط این جور افراد رو درک کنند و مشکلات موجود رو از سر راه بردارن. البته ما امیدواریم.

ممنون از دوستان
کاربر فلفلی حرف دلم رو زدن!
دلم خنک شد.هو و و و وففففففف

به نام علی اعلی

سلام علیکم

طاعات و عبادات همه قبول درگاه حق تعالی باشد.

maedeh-r;374795 نوشت:
ممنون از دوستان
کاربر فلفلی حرف دلم رو زدن!
دلم خنک شد.هو و و و وففففففف

felfely;374751 نوشت:
سلام
تو بین فامیل و دوستان شخصی شناخته میشم که خیلی درس میخونه.
با اینکه میخواستم تو یکی از دانشگاه های تهران قبول بشم ولی رتبه م نرسید و الان تو یکی از شهرهای مجاورمون دارم رشته مورد علاقه م رو روزانه می خونم و خدا رو هم شاکرم.
هدفم از گفتن اینا این بود که باور کنین ما هم دوست نداریم زندگیمون تک بعدی بشه. به هیچ وجه دوست نداریم. ما هم تفریح رو دوست داریم. با دیکران بودن رو دوست داریم و ... . ولی نمیشه. یعنی اگه بخوای تو تحصیل به یه جایی برسی باید قید همه ی اونا رو بزنی. باید شادی کردن دیگرون رو ببینی ولی سرت تو کتاب باشه، باید تفریح کردن دیگرون رو ببینی و سرت تو کتاب باشه و ... . یکی از مهمترین دلایل افزایش سن ازدواج برا پسرای درس خون هم همین شده. وقتی برا ازدواج ندارن. بازم میگم، باور کنین تقصیر ما نیست. مجبوریم این جوری باشیم. خدا کنه مسئولین ما هم واقعا" یک بار هم شده شرایط این جور افراد رو درک کنند و مشکلات موجود رو از سر راه بردارن. البته ما امیدواریم.

به نظرم جناب استاد امیدوار به طور کامل پاسخ رو ارائه کردند

فقط اینکه گفتید کاربر فلفلی حرف دل شما رو زدند دقیقا همون نکته ای هستش که استاد امیدوار اشاره کردند:

تفکر تساوی گرا و کمال زده یعنی اینکه اگر به تمام موفقیت نرسید یعنی که اصلا به هیچ مقداری موفق نبوده اید

یعنی که یا باید در یک کار و در تمام مراحل آن موفق باشید یا اینکه اگر اینگونه نشد دیگر در آن کار موفق نیستید!

که برای راه حل و درمان آن به این پست از استاد امیدوار دقت نمایید:

http://www.askdin.com/thread29344.html#post374243

از استاد امیدوارم هم پوزش می طلبم

ببخشید کمی پا توی کفشتون کردم

التماس دعا

یا علی :Gol:

حاج علی;374829 نوشت:
به نظرم جناب استاد امیدوار به طور کامل پاسخ رو ارائه کردند

فقط اینکه گفتید کاربر فلفلی حرف دل شما رو زدند دقیقا همون نکته ای هستش که استاد امیدوار اشاره کردند:

تفکر تساوی گرا و کمال زده یعنی اینکه اگر به تمام موفقیت نرسید یعنی که اصلا به هیچ مقداری موفق نبوده اید

یعنی که یا باید در یک کار و در تمام مراحل آن موفق باشید یا اینکه اگر اینگونه نشد دیگر در آن کار موفق نیستید!

که برای راه حل و درمان آن به این پست از استاد امیدوار دقت نمایید:

درخواست راهنمایی در خصوص احساس عدم استقلال(تنبلي- كمال‌زدگي)

از استاد امیدوارم هم پوزش می طلبم

ببخشید کمی پا توی کفشتون کردم

التماس دعا

یا علی


سلام
مشتکر از پستتون.
حرفتون درسته ولی ما می گیم که شرایط طوری بوده که این جوری شدیم و طوری هست که باید این طوری باشیم!
ما هم اگه نخوایم، باید برای ادامه تحصیل همچین تفکر و طرز زندگی رو ادامه بدیم.
منم حدود یه سالی میشه که طرز فکرم این شده که نباید همه ش درس همه ش درس و ... باشیم. ولی باور کنین نمیشه...
به نظرم نمیشه عوض کرد ولی برای کنار اومدن با این وضعیت چه راهی رو پیشنهاد می دید؟
متشکر

سلام
من هم یه جورایی با این مشکل دست به گریبانم
متاسفانه برای حل این مشکلم تصمیمی گرفتم که کم کم دارم به درست بودنش شک می کنم
من 23 سالمه و دانشجوی سال آخر کامپیوترم
به خاطر درسم از همه ی زندگیم زدم ، با وجود داشتن موقعیت های فوق العاده ولی ازدواج نکردم(گاهی از این تصمیمم پشیمون میشم چون ته دلم یه حس تنهایی بد جوری اذیتم می کنه. تنهایی ای که با پدر و مادر و اطرافیانم نمی تونم پرش کنم)
آخه درد یکی دو تا نیست که...
فکر کنین اومدم به یه بدبخت بله گفتم و ازدواج کردم...منی که تا الان همه ی دغدغه ی ذهنی ام درس بوده و فقط خودمو با آرزوهام دیدم، می تونم انقدری از خودم فداکاری نشون بدم که یه زندگی خوب داشته باشم؟
مصیبت من اینه که انقد محصور درس بودم که هییییییییییییییییییییییچ حسی نسبت به زندگی مشترک و تشکیل خانواده ندارم.
این خیلی بده که من یک لحظه هم نمی تونم خودمو در مقام یک زن خانه ی ایرانی تصور کنم...
دختر بودنم رو به همه ی جایگاه های این عالم ترجیح میدم و از این احساسم هیچ راضی نیستم.

با سلام و عرض ادب

مشکل اصلی جای دیگه است .

مشکل اصلی اینه که

ما میدونیم که توی زندگی باید توکل داشت

ما میدونیم که تحصیل و علم آموزی دستور خداست

ما میدونیم که شهید احمدی روشن ها هم خانواده داشتند هم درس میخوندند هم کار میکردند

ما میدونیم که اگر نیت خدایی بشه خداوند خودش امور انسان رو به دست میگیره

اما باور نداریم

دوست عزیزی در سال دوم تحصیل ازدواج کرد یک روز استاد از ایشان پرسید برات سخت نیست هم در س بخونی هم زندگیتو اداره کنی ؟

پاسخی که داد هرگز فراموش نمیکنم و توی زندگی خیلی کمکم میکنه

ایشون گفتند : چرا . خیلی سخته . ولی اگر قبلا پله ها رو یکی یکی جلو میرفتم الآن چهارتاچهارتا جلو میرم . انگار خداوند به زندگیم برکت خاصی داده .

سرکار maedeh-r

شما که همسرتون اینقدر براتون اهمیت داره اگر نیتتون رو از درس خوندن هم خدایی تر کنید مطمئن باشید جاهای خیلی سخت خداوند کمکتون میکنه .

باید به اول به خدا بعد به خودتون اعتماد کنید .

و بعد اولویت های زندگیتون رو مشخص کنید .

همین

اگر علم باشه و آرامش در خانواده یا زندگی نباشه به هیچ دردی نمیخوره ...
آدم باید برو دنبال علم تا در آینده ازش استفاده کنه ...
پس باید علم باعث آرام و زیبا بودن زندگی بشه ...
آرامش همسر هم شامل زندگی میشه ...

:ok:

porteqal;374978 نوشت:
سلام
من هم یه جورایی با این مشکل دست به گریبانم
متاسفانه برای حل این مشکلم تصمیمی گرفتم که کم کم دارم به درست بودنش شک می کنم
من 23 سالمه و دانشجوی سال آخر کامپیوترم
به خاطر درسم از همه ی زندگیم زدم ، با وجود داشتن موقعیت های فوق العاده ولی ازدواج نکردم(گاهی از این تصمیمم پشیمون میشم چون ته دلم یه حس تنهایی بد جوری اذیتم می کنه. تنهایی ای که با پدر و مادر و اطرافیانم نمی تونم پرش کنم)
آخه درد یکی دو تا نیست که...
فکر کنین اومدم به یه بدبخت بله گفتم و ازدواج کردم...منی که تا الان همه ی دغدغه ی ذهنی ام درس بوده و فقط خودمو با آرزوهام دیدم، می تونم انقدری از خودم فداکاری نشون بدم که یه زندگی خوب داشته باشم؟
مصیبت من اینه که انقد محصور درس بودم که هییییییییییییییییییییییچ حسی نسبت به زندگی مشترک و تشکیل خانواده ندارم.
این خیلی بده که من یک لحظه هم نمی تونم خودمو در مقام یک زن خانه ی ایرانی تصور کنم...
دختر بودنم رو به همه ی جایگاه های این عالم ترجیح میدم و از این احساسم هیچ راضی نیستم.

بسمه‌تعالي
با عرض سلام و تاحيت
وقتيي حضرتعالي بيان مي‌كنيد كه من خودم رو در درس محصور كردم ...از اين احساس راضي نيستم و...بنده فكر مي‌كنم كه حضرتعالي نصف راه رو رفتيد چرا كه ميدونيد آسيب و عيب كار كجاست. حالا كه گام نخست رو يعني آسيب‌شناسي رو طي كرديد پس گام بعدي يعني مبارزه با آسيبها رو هم با كمك خداي بزرگ برداريد.
حصارهاي كاذبي رو كه دور و بر خودتون ايجاد كرديد (درس درس درس...) و از اون احساس تنگي نفس مي‌كنيد رو بشكنيد!
به خودتون استراحت بديد و سعي كنيد به سمت تجارب جديد و متنوع رو بياريد تا زاويه نگاهتون به موضوعات و زندگي تغيير كنه. چرا كه اينگونه خطي زندگي كردن و گرفتار روزمرگي شدن، فرصتها رو از شما سلب مي‌كنه، فرصتهايي كه بازگشتي براي آنها نيست. و تنها چيزي كه باقي مي‌ماند حسرت فرصتهاي از دست رفته است.
قال علي عليه‌السلام: « اضاعة الفرصة غصة »؛ از دست دادن فرصت مايه غم و غصه است.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمين

porteqal;374978 نوشت:
فکر کنین اومدم به یه بدبخت بله گفتم و ازدواج کردم...منی که تا الان همه ی دغدغه ی ذهنی ام درس بوده و فقط خودمو با آرزوهام دیدم، می تونم انقدری از خودم فداکاری نشون بدم که یه زندگی خوب داشته باشم؟

مشاورهایی که سال گذشته باهاشون در ارتباط بودم دقیقا تایید میکنن که طرز فکرم درست مثل کاربر پرتقال بود.البته کمی شدید تر
با این تفاوت که در یک زمان با مشورت و فکر کردن یک تصمیم درست گرفتم و ازدواج درستی کردم.که الان هم خیلی راضی ام.

من هم میگفتم که چون دوست ندارم بخاطر درسم برای زندگی ام کم بذارم پس ازدواج نمیکنم.میگفتم که بعد از ازدواج باید تمام توانم رو بذارم برای خانواده ام و آرامش اونها.میگفتم که میخوام تمام وقت واسه اونها باشم.اما بهم گفتن که باید علم و زندگی و تفریح و ... رو با هم نگهشون دارم و با این دید جلو رفتم.
حالا میبینم که سخته ...

متاسفانه نظراتی که فقط حالت نصیحت داره و میگن که نباید تک بعدی باشیم و باید علم و زندگی در کنار هم باشند و ... رو نمیتونم بپذیرم.
چون باید افراد جای ما باشن تا ببینن 24 ساعت شبانه روز رو هم کم میاریم.(با کمی افراط).

اینکه هدف از درس خوندن خدایی باشه نمیدونم یعنی چی؟؟!!یعنی میدونم اما نمیدونم باید چطور این کار رو کنم.اگه این تاپیک جاش نیست میرم و در یه تاپیک دیگه میپرسم که چطور باید هدف از درس خوندن رو خدایی کنم؟؟!!!مطمئنا با گفتن و به زبون آوردن خدایی نمیشه!

قبل از اینکه تصمیمم رو بگم باید عرض کنم که هیچ وقت نخواستم که فرد برتر کلاس باشم و یا فقط نمره الف بخوام و ... و واقعا هم اینطور نیست.من یه دانشجوی متوسطم.اما گاهی اوقات متوسط بودن هم خیلی وقت گیره(در این قسمت با پست های جناب felfely هم نظرم)

حالا تصمیم بنده:

از کاربر مومن خیلی ممنونم.چون من همیشه میخواستم به استخاره پناه ببرم و همه مخالفت میکردن و من هم هیچوقت قانع نشدم که چرا نه!!!!!!این اولین بار بود که با دلیل ایشون کاملا قانع شدم.بسیار جالب توضیح دادند.ممنونم


توضیحات استاد
اميدوار بسیار منطقی و قابل قبول بود.چون ایشون سختی کار رو درک کردن. و میدونن که کنترلش سخته و راه کار برای راحت تر کنترل کردن امور دادند.این رو میپذیرم.منطقیه
من میخواستم امسال همزمان با ترمی که در پیش دارم و کلاسهای دیگه و پروژه ها برای کنکور هم بخونم.برای همین بود که احساس آشفتگی کردم و میخواستم قید ارشد رو بزنم.

اما الان تصمیم گرفتم که میتونم با سرعت کمتری پیش برم.مثلا واجب نیست که با این همه مشغله حتما امسال کنکور بدم.میتونم بذارم برای سال بعد که سرم خلوت تر شده.هرچند عقب میفتم اما بهتر از هیچیه.
به نظرم این یعنی کنترل اوضاع
این یعنی نه صفر باشم و نه صد

طبق فرمایش استاد اميدوارباید اولویت ها مشخص باشه که هست.و اولویت همیشه با زندگیمه
مورد سوم ایشون خیلی خوب بود.البته نیاز به زمان و کار روی خودم داره.
درسته.نباید تلقین کنم.
سعی میکنم یه راهی پیدا کنم که بتونم راحت تر از تلقین ها فاصله بگیرم

از همه دوستان ممنونم که هم نظر دادند و هم حضورشون و همدردیشون باعث دلگرمیم شد که تو این راه تنها نیستم و افراد مشابه زیادن....همین خیالم رو راحت میکنه که در این شرایط تنها نیستم.اگه دیگران میتونن پس من هم میتونم...

[=arial black]سلام خواهر .
من 18 سالمه .کنکور دادم.رتبه منطقه دوی من تقریبا 1500 شد.
دعا کنید صنعتی اصفهان قبول بشم.وجه مشترک من با شما اینه که هر دومون رشته مون یکیه.منم می خوام برم الکترونیک.
بابام هم کارش همینه ولی فقط فنی بلده.هی به من میگه نمی خوام بری الکترونیک و بدبخت بشی.البته بیشتر به این دلیل که نامحدود و گسترده است و خیلی سخته.ولی من این رشته رو دوست دارم.
در هر صورت من فهمیدم که باید برای اینکه بتونم در این رشته حرفی برای زدن داشته باشم باید حداقل 8 سال بکوب تو دانشگاه درس بخونم.ولی فهمیدم خیلی از چیزای دیگه توی زندگیم فدا میشه.مثل ازدواج ، نیاز عاطفی واحساسی ، عشق ، ایمان قوی و ......
واقعا هم موندم تو آنپاس .
نمی دونم باید چه کار کنم . می خوام دلو بزنم به دریا برم تو درس و علم و مدرک (کوفتی) و این جیزا....... ولی حتما مشکلاتی برام پیش می یاد مثل خستگی ، احساس نیاز به جنس مخالف و شاید هم خدای نکرده گناه...
ولی چه کنیم دیگه . رومون هم نمیشه به کسی بگیم زن می خوایم.باید 10 سالی بجنگیم.
ولی چیزی که مهمه اینه که علم ، بیشتر اینور بدرد می خوره و قلب سلیم بیشتر به درد اون دنیا می خوره. ولی ما حاضریم قلب سلیم را فدای هر چیزی کنیم.
واقعا می ترسم تو محیط دانشگاه حتی ناخواسته به کوچکترین گناهی بیافتم حتی گناه چشم ، که ازش بیزارم.
دعا کنید خدا ایمانمو حفظ کنه.
درسته که چون اگر ازدواج نکنم به گناه می افتم واجب است که ازدواج کنم ولی واقعا روم نمیشه به پدر و مادرم بگم چون هیچی ندارم نه کار نه پول نه خونه نه تیپ اونجوری (!!!!!!) نه ماشین نه حتی موتور نه زبون تیز و فرز و نه کیس مناسب واسه ازدواج.
تو ماه رمضون خیلی نیازم کمتر شده ولی هر وقت به تلویزیون نگاه می کنم و خانوما رو می بینم یه احساسی بهم دست میده.به همین دلیل در حال دیدن یه فیلم وقتی یه بازیگر زن را نشون میده ، به صفحه تلویزیون نگاه نمی کنم چون از چشم چرونی بیزارم.
بگذریم .
توصیه ام به شما اینه که هیچ چیز مهمی را فدای چیز کوجیکی نکنید.با توجه به این که مدرک برای زندگی شما ضروری نیست چون شما لزومی ندارد پولی در بیاورید.
در ضمن یادتون باشه یه وقتی به ما بدید مزایا و معایب این رشته رو برا من بگید . ببینم کجا اصلا قبول میشم.اصلا یه مشاوره تحصیلی به ما بدید.ممنون

maedeh-r;373529 نوشت:
شما میتونید قبلش مشاوره بدید اما من مشاور خانواده و اطرافیانم رو نمیخوام.چون اونا اذیت شدن همسرم رو نمیبینن و فقط به فکر آرزوهای دیرینه من و موفقیت من هستن...پدر و مادرم منتظر دیدن مدرک دکترای من هستن.22 سال نذاشتن دست به هیچ کاری بزنم تو خونه و همه چی فراهم کردن که من به هدفم برسم.

خودم با اون همه علایقم چیکار کنم؟!

به عنوان کسی که الان 11 ساله تو دانشگاه هست و همه مقاطع تحصیلی رو هم تو دانشگاه های دولتی و روزانه سپری کرده

به شما توصیه می کنم که "به زندگی و همسرتون اولویت بدین و در درجه بعدی به درستون"

نوه فاطمه;375234 نوشت:
ولی چیزی که مهمه اینه که علم ، بیشتر اینور بدرد می خوره و قلب سلیم بیشتر به درد اون دنیا می خوره. ولی ما حاضریم قلب سلیم را فدای هر چیزی کنیم.

داداش گل

خداوند می فرماید: إنما يخشي الله من عباده العلماء : از میان بندگان خدا، فقط دانشمندان خدا ترس هستند

مطیع خداوند تنها کسی است که او را نصیبی ز دانش بسی است


در حدیث شریفى که از امام صادق(ع) وارد شده فرمود: «إذا کان یوم القیامه جمع الله عزّ و جلّ الناس فى صعیدٍ واحدٍ و وضعت الموارین فتوزن دماء الشهدا مع مداد العلماء فیرحجّ مداد العلماء على دماء‌الشهداء؛« چون روز قیامت فرا رسد، خداوند اولین و آخرین مخلوقات را در یک سرزمین گرد مى آورد و ترازوها بر قرار مى گردد، سپس خون شهیدان با مرکب قلم عالمان سنجیده مى شود و این نتیجه به دست مى آید که مداد عالِمان از خون شهیدان سنگین تر است».

الان قضیه حله ؟

معلومه که اولویت با همسر و زندگیمه
وگرنه که با اینهمه نگرانی و آشفتگی تاپیک نمیزدم

اما من زندگی متعادل رو دوست دارم و دوست دارم با تغییر نگرش و تحملم اول آرامش همسر و بعد علم و . . . رو نگه دارم

احساس میکنم تاپیکم باعث ترس دوستان مجرد اهل علم شده

امیدوارم اینطور نباشة

جواب برادر بزرگوار نوه فاطمه رو در پروفایلشون عرض میکنم
امی

Anoushiravan;375265 نوشت:
داداش گل

خداوند می فرماید: إنما يخشي الله من عباده العلماء : از میان بندگان خدا، فقط دانشمندان خدا ترس هستند

مطیع خداوند تنها کسی است که او را نصیبی ز دانش بسی است


در حدیث شریفى که از امام صادق(ع) وارد شده فرمود: «إذا کان یوم القیامه جمع الله عزّ و جلّ الناس فى صعیدٍ واحدٍ و وضعت الموارین فتوزن دماء الشهدا مع مداد العلماء فیرحجّ مداد العلماء على دماء‌الشهداء؛« چون روز قیامت فرا رسد، خداوند اولین و آخرین مخلوقات را در یک سرزمین گرد مى آورد و ترازوها بر قرار مى گردد، سپس خون شهیدان با مرکب قلم عالمان سنجیده مى شود و این نتیجه به دست مى آید که مداد عالِمان از خون شهیدان سنگین تر است».

الان قضیه حله ؟


قضیه از اول هم حل بود.
بی خودی که پیامبر نگفته اطلبوا العلم من المهد من اللحد (ز گهواره تا گور دانش بجوی)
پس علم آموزی بر هر مسلمانی واجبه.
ولی پیامبر نگفته به خاطر علم همه چیز زندگی تونو مختل کنید.
در مورد حدیثی که گفتید هم بگم که امام خامنه ای هم فرموده اند "زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست" پس اون عالمی که یاد و خاطره و طرز فکر شهادت را آموزش می دهد اجری بسیار بزرگ دارد.
حالا این مهمه که چه علمی به درد می خوره : یه بار تو برنامه سمت خدا آقای حجه الاسلام رفیعی جواب این سوال را دادند.ایشان گفتند:علم الهی نه فیزیک است نه شیمی نه زیست نه ...... و نه حتی فقه و اصول ! بلکه علمی علم الهی است که انسان را به خدا نزدیک می کند و معرفت الهی انسان را زیاد می کند.پس هر علمی از این علم هایی که بالا گفتم می تونه علم الهی و علم نافع برای انسان باشه.
ولی اگر مثلا من برم رشته ای که دلم می خواد و چند سال صرفا به خاطر تحصیل در اون رشته نیاز های خودمو نادیده بگیرم و به همین خاطر به گناه و معصیت (خواسته یا ناخواسته) بیافتم پس این علم ارزششو از دست میده می دونید چرا ؟ چون اون دنیا آدم به خودش میگه اگه درس نمی خوندی و زودتر می تونستی به نیاز هات برسی شاید الان درجه ات تو بهشت بالاتر بود.
همچنین فکر نکنید درس خواندن چیز تحفه ایه. نخیر.
یه سخنرانی داشت آقای حسن عباسی که می گفت: من که الان دکتر هستم و اینهمه مدارج بالا را طی کردم و در اینهمه زمینه ها تحقیق کرده ام و به اینجا رسیده ام می بینم اینور هیچی نیست.شما جوانها هم الکی فکر نکنید اینور خبریه .بلکه سعی کنید قلب سلیم را در خودتون پرورش بدید.چون اون دنیا این وضعیه : "یوم لا ینفع مال و لا بنون الی من اتی الله بقلب سلیم "
همچنین ایشان تا حالا خیلی گفته اند: عمرتونو تو این دانشگاه ها هدر ندید ، تا جوانید زودتر ازدواج کنید.
تا حالا خیلی از علامه ها و روحانی هایی که به درجه یقین و حتی چشم برزخی رسیده اند را دیدیم که گفتند این علم ما ، ارزشی نداره اگر ما رو به خدا نزدیک نکنه.علم حجابیه بین ما و خدا.
پس علم آموزی باید ما رو از همه نظر رشد بده.والسلام.

نوه فاطمه;375298 نوشت:
یه بار تو برنامه سمت خدا آقای حجه الاسلام رفیعی جواب این سوال را دادند.ایشان گفتند:علم الهی نه فیزیک است نه شیمی نه زیست نه ...... و نه حتی فقه و اصول ! بلکه علمی علم الهی است که انسان را به خدا نزدیک می کند و معرفت الهی انسان را زیاد می کند.پس هر علمی از این علم هایی که بالا گفتم می تونه علم الهی و علم نافع برای انسان باشه.
ولی اگر مثلا من برم رشته ای که دلم می خواد و چند سال صرفا به خاطر تحصیل در اون رشته نیاز های خودمو نادیده بگیرم و به همین خاطر به گناه و معصیت (خواسته یا ناخواسته) بیافتم پس این علم ارزششو از دست میده می دونید چرا ؟ چون اون دنیا آدم به خودش میگه اگه درس نمی خوندی و زودتر می تونستی به نیاز هات برسی شاید الان درجه ات تو بهشت بالاتر بود.
همچنین فکر نکنید درس خواندن چیز تحفه ایه. نخیر.
یه سخنرانی داشت آقای حسن عباسی که می گفت: من که الان دکتر هستم و اینهمه مدارج بالا را طی کردم و در اینهمه زمینه ها تحقیق کرده ام و به اینجا رسیده ام می بینم اینور هیچی نیست.شما جوانها هم الکی فکر نکنید اینور خبریه .بلکه سعی کنید قلب سلیم را در خودتون پرورش بدید.چون اون دنیا این وضعیه : "یوم لا ینفع مال و لا بنون الی من اتی الله بقلب سلیم "
همچنین ایشان تا حالا خیلی گفته اند: عمرتونو تو این دانشگاه ها هدر ندید ، تا جوانید زودتر ازدواج کنید.

داداش گل

اولا "العلم نور يقذفه اللّه‏ في قلب من يشاء"

ثانیا شما چه تضمینی دارید که اگر به دنبال علم نرید زودتر به خواسته خودتون می رسید؟

اگر مشکلتون صرفا ازدواج هست باید بگم که این همه دانشجو رو نمی بینید که ازدواج می کنند؟ تو رشته های فنی هم که احتمال پیداکردن کار بالاتر از بقیه رشته ها هست.


یعنی بوعلی سینا و ابوریحان و رازی و ... این مشکلات رو نداشتند؟

من اول از همه اون آیه رو گذاشتم ولی باز تکرار می کنم

إنما يخشي الله من عباده العلماء : از میان بندگان خدا، فقط دانشمندان خدا ترس هستند

این یعنی چی؟ یعنی شما اگر دنبال قلب سلیم هم هستی باید از راه علم وارد بشی!


چندتا از افراد عادی به مقامات بالا رسیدن و چند تا از علما و اهل فضل؟ یه حساب کتاب ساده بکنی دستت میاد


در مورد علوم مورد نظر خداوند متعال و ائمه و "علمی علم الهی است که انسان را به خدا نزدیک می کند" حرفتون درسته، اما الان خود من با اون که رشته طبیعی می خونم ولی میتونم با قطعیت بالایی بگم که بیشتر اساتید من اهل مراقبه هستند و گاهی اوقات من شک می کنم که نکنه این ها به جاهایی وصلن...

الان وظیفه ما رفتن به دنبال علمه. اگر خبرها رو دنبال کرده باشی حتما متوجه شدی که دشمنان، علم رو برای ما تحریم کردند. سال گذشته Elsevier و همین چند روز پیش Taylor & Francis دانشمندان ما رو تحریم کردند. اگر حمایت از دولت اسلام در مقابل کفار و مشرکین واجبه، الان خط مقدم اون در سنگر دانشگاه هست. به نظرت چرا دانشمندان ما رو تحریم می کنند؟ چرا اگر دستشون برسه دانشمندان ما رو به شهادت می رسونن؟

به هر حال زندگی خودته و کسی نمیتونه برات تعیین تکلیف کنه. صرفا از بابت دلسوزی بود. اگر جسارتی شد ببخش

در ضمن خیلی حرف دوستانی روکه در مدرکشون تشکیک وجود داره جدی نگیر!

[="Times New Roman"][="#4169e1"]سلام
بنده هم کاملا با نوشته های جناب انوشیروان موافقم.
شرایط فعلی ما ایجاب میکنه در مسیر علمی جهاد کنیم!
از طرفی هم اگر موفق به حفظ ایمان نباشیم ، دیگه تلاشمون در مسیر علم با انگیزه های متعالی نخواهد بود.
بنابراین به نظر من ، در شرایط فعلی دانشگاه ها ، ازدواج رو باید خیلی خیلی بیشتر جدی گرفت.
[/]

موضوع قفل شده است