جمع بندی آموزش بررسی رجالی حدیث

تب‌های اولیه

174 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آموزش بررسی رجالی حدیث

سلام و عرض ادب

لطفا تمام راویان حدیث زیر را همراه با توضیح مرحله به مرحله ، بررسی رجالی فرمائید
با تشکر

وعنه ، عن إسماعيل بن عياش ، عن الأعمش ، عن أبي وائل ( 3 ) ،
عن حذيفة قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وذكر المهدي
فقال :
إنه يبايع بين الركن والمقام ، اسمه أحمد و عبد الله والمهدي ، فهذه أسماؤه
ثلاثتها
غیبت طوسی 454

با نام و یاد دوست

کارشناس بحث: مجید

علی مع الحق;346796 نوشت:
لطفا تمام راویان حدیث زیر را همراه با توضیح مرحله به مرحله ، بررسی رجالی فرمائید با تشکر وعنه ، عن إسماعيل بن عياش ، عن الأعمش ، عن أبي وائل ( 3 ) ، عن حذيفة قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وذكر المهدي فقال : إنه يبايع بين الركن والمقام ، اسمه أحمد و عبد الله والمهدي ، فهذه أسماؤه ثلاثتها غیبت طوسی 454

_________________________________
با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام بر شما کاربر گرامی
عن حذيفة :حذیفه بن یمان؛امامی،ثقه،جلیل وکان رکنا
طبقه:النبی(ص)-امیر المومنین(ع)
لقب: العبسی
کنیه:ابو عبدالله
وفات:35،مات بالمدائن بعد بیعة امیر المومنین باربعین یوماً(رجال طوسی،رجال کشی)
_____________________________
عن أبي وائل : شقیق بن سلمة ابووائل الاسدی؛
کنیه:ابووداک
طبقه:امیر المومنین(ع)
از پیامبر وحذیفةبن یمان نقل روایت کرده است.
سلیمان بن مهران اعمش چهار روایت از او نقل کرده است.
____________________________________
عن الأعمش:سلیمان بن مهران اعمش؛امامی، ثقه،علی التحقیق
طبقه: امام صادق(ع)که 251 روایت از امام صادق (ع)نقل کرده است، و4 روایت از شقیق بن مهران
لقب: الاعمش ،الاسدی مولاهم،الکوفی.
کنیه: ابو محمد
_______________________________
إسماعيل بن عياش: إسماعيل بن عياش:
النصري، من أصحاب الصادق ع، رجال الشيخ (باب همزه،ص159) كذا في النسخة المطبوعة، و كتب الرجال كلها خالية منه.
__________________________________________
در کتاب الغيبة (للطوسي) صفحه: 470روایت با این سند مطرح شده است که علاوه بر افراد نامبرده در روایت مطرح شده نام «فضل بن شاذان »نیز آمده که ذیلا معرفی می گردد:الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَيَّاشٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِي وَائِلٍ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ‏ وَ ذَكَرَ الْمَهْدِيَّ إِنَّهُ يُبَايَعُ‏ بَيْنَ‏ الرُّكْنِ‏ وَ الْمَقَامِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ الْمَهْدِيُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلَاثَتُهَا


اسم : الفضل بن شاذان النيسابوري‏
تقويم : إمامي،ثقةجليل‏
طبقة : الرضا عليه السلام(جش) - الجواد عليه السلام(جش) - الهادي عليه السلام(جخ) - العسكري عليه السلام(جخ)
لقب : النيسابوري(جخ،جش‏خ‏ل) النيشابوري(جش،جخ،ست) الأزدي(جش)
كنية : أبومحمد(جخ،جش،كش)
وفاة : 260،كان هذا التوقيع بعد موت الفضل بن شاذان بشهرين في سنة ستين و مائتين(كش)

با سلام و عرض ادب خدمت کارشناس محترم و تشکر از پاسختان

مجید;347673 نوشت:
عن حذيفة :حذیفه بن یمان

مجید;347673 نوشت:
عن أبي وائل : شقیق بن سلمة ابووائل الاسدی

مجید;347673 نوشت:
عن الأعمش:سلیمان بن مهران اعمش

در این موارد و موارد مشابه وقتی نام شخص به صورت کامل آورده نمیشود چطور باید آن شخص را در کتاب معجم الرجال و یا کتب مشابه رجالی پیدا کرد؟؟
مثلا شما از کجا دانستید حذیفه همان حذیفه بن یمان است؟؟

مجید;347673 نوشت:
حذیفه بن یمان؛امامی،ثقه،جلیل وکان رکنا
طبقه:النبی(ص)-امیر المومنین(ع)
لقب: العبسی
کنیه:ابو عبدالله
وفات:35،مات بالمدائن بعد بیعة امیر المومنین باربعین یوماً(رجال طوسی،رجال کشی)

ضمن تشکر
لطفا شماره جلد و صفحه را بیان فرمائید
بنده در این کتاب از نرم افزار مکتب اهل بیت سرچ کردم و چیز قابل ذکری از این شخص یافت نشد!
آیا راه ساده تری برای پیدا کردن افراد در کتب رجالی وجود دارد؟

مجید;347673 نوشت:
عن أبي وائل : شقیق بن سلمة ابووائل الاسدی؛
کنیه:ابووداک
طبقه:امیر المومنین(ع)
از پیامبر وحذیفةبن یمان نقل روایت کرده است.
سلیمان بن مهران اعمش چهار روایت از او نقل کرده است.

ضمن تشکر
1-لطفا آدرس نوشته را ذکر کنید
2-ثقه یا ضعف این شخص را مشخص نکردید

نقل قول:
إسماعيل بن عياش: إسماعيل بن عياش: 
النصري، من أصحاب الصادق ع، رجال الشيخ (باب همزه،ص159) كذا في النسخة المطبوعة، و كتب الرجال كلها خالية منه. 

اگر منظور از رجال الشیخ ، رجال کشی شیخ طوسی است متاسفانه بنده نتوانستم پیدا کنم
از صفحه 133 کتاب تا صفحه 165 باب وجه تسمیه عمر لفاروق!! است
مطالب از صفحه 153 تا 161 کتاب از نرم افزار مکتب اهل بیت:

[spoiler]71 - خلف ، قال حدثنا الفتح بن عمرو الوراق ، قال حدثنا يزيد بن هارون
قال أخبرنا العوام بن حوشب : قال أخبرني أسود بن مسعدة ، عن حنظلة بن خويلد
العنزي ، قال : اني لجالس عند معاوية إذ أتاه رجلان يختصمان في رأس عمار يقول
.
كل واحد منهما أنا قتلته ، فقال عبد الله بن عمرو :
ليطيب به أحدكم نفسا لصاحبه فاني سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول تقتله الفئة الباغية ،
فقال معاوية ألا تغني عنا مخبرتك يابن عمرو فما بالك معنا ؟ قال إني معكم ولست
أقاتل ، ان أبي شكاني إلى النبي صلى الله عليه وآله فقال لي رسول الله صلى الله عليه وآله أطع أباك ما دام حيا
ولا تعصه ، فأنا معكم ولست أقاتل .
حذيفة
72 - حدثنا ابن مسعود ، قال أخبرني أبو الحسن علي بن الحسن بن علي
ابن فضال ، قال حدثني محمد بن الوليد البجلي ، قال حدثني العباس بن هلال
.
عن أبي الحسن الرضا عليه السلام ذكر أن حذيفة لما حضرته الوفاة وكان آخر الليل ، قال
لابنته أية ساعة هذه قالت : آخر الليل قال : الحمد لله الذي بلغني هذا المبلغ ولم
أوال ظالما على صاحب حق ولم أعاد صاحب حق ، فبلغ زيد بن عبد الرحمن بن
عبد يغوث ، فقال : كذب والله لقد والى على عثمان ، فأجابه بعض من حضره ان عثمان
والله يا أخا زهرة والحديث منقطع .[/spoiler]

مجید;347673 نوشت:
در کتاب الغيبة (للطوسي) صفحه: 470روایت با این سند مطرح شده است که علاوه بر افراد نامبرده در روایت مطرح شده نام «فضل بن شاذان »نیز آمده که ذیلا معرفی می گردد:الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَيَّاشٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِي وَائِلٍ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ‏ وَ ذَكَرَ الْمَهْدِيَّ إِنَّهُ يُبَايَعُ‏ بَيْنَ‏ الرُّكْنِ‏ وَ الْمَقَامِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ الْمَهْدِيُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلَاثَتُهَا

با تشکر از شما
لطفا بفرمائید به چه طریق میتوان روایات مشابه با یک روایت را در کتب حدیثی پیدا کرد!

همچنین لطفا :
متصل بودن این افراد را نیز با ذکر آدرس بررسی بفرمائید.

علی مع الحق;347823 نوشت:
با سلام و عرض ادب خدمت کارشناس محترم و تشکر از پاسختان

___________________________________
با سلام و عرض ادب واحترام محضر شما بزرگوار
کاربر گرامی شما اگر به نرم افزار «درایة النور»نرم افزار تخصصی رجالی شیعه مراجعه بفرمایید همه سوالاتتان پاسخ داده خواهد شد، در ضمن کتاب تک جلدی در این زمینه نوشته شده است با نام «رجال همراه»محمود تقی زاده که کمک شایانی برای شناسایی رجال به شما خواهد کرد.

واقعا ممنون و متشکرم

حتی به یکی از سوالات هم جواب داده نشد!

مجید;348219 نوشت:
اگر به نرم افزار «درایة النور»نرم افزار تخصصی رجالی شیعه مراجعه بفرمایید

سلام.باعرض معذرت
اولا
همه به این نرم افزار دسترسی ندارن و این سوال شاید سوال خیلیهای دیگه هم باشه.
ثانیا
برفرض که ایشون به این نرم افزار دسترسی داشته باشن،حتما نتونستن بررسی رجالی کنن که سوالشون رو در این جا پرسیدن.
ثالثا
اگه ایشون به تمامه رجال شناسی میدونستن که سوال نمیپرسیدن!!!

علی مع الحق;347823 نوشت:
در این موارد و موارد مشابه وقتی نام شخص به صورت کامل آورده نمیشود چطور باید آن شخص را در کتاب معجم الرجال و یا کتب مشابه رجالی پیدا کرد؟؟
مثلا شما از کجا دانستید حذیفه همان حذیفه بن یمان است؟؟

سلام
البته من زیاد رجال بلد نیستم و از نرم افزار استفاده می کنم اما همانقدر که بلدم میگم
مثلا ما به اسم حذیفه بر خورد کردیم رجوع می کنیم به یک کتاب رجال مثلا کتاب رجال علامه حلی می بینیم یک باب دارد به اسم" الباب الثاني عشر حذيفة" که در این باب می گوید دو مرد با نام حذیفه وجود دارد
1 حذيفة بن اليمان العبسي‏

رحمه الله، عداده في الأنصار أحد الأركان الأربعة من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام.

2 حذيفة بن منصور

، روى الكشي حديثا في مدحه أحد رواته محمد بن‏ عيسى و فيه قول و وثقه شيخنا المفيد (ره) و مدحه. و قال ابن الغضائري: حذيفة بن منصور بن كثير بن سلمة الخزاعي أبو محمد، روى عن أبي عبد الله و أبي الحسن موسى عليهما السلام حديثه غير نقي، يروي الصحيح و السقيم و أمره ملتبس و يخرج شاهدا. و الظاهر عندي: التوقف فيه، لما قاله هذا الشيخ، و لما نقل عنه: أنه كان واليا من قبل بني أمية و يبعد انفكاكه عن القبيح. و قال النجاشي: إنه ثقة.

حذیفه اولی از انصار و اصحاب امیر المومنین است اما حذیف دوم از دو امام نقل حدیث می کند که اسم مبارکشان را قرمز کرده ام بعد به روایت رجوع می کنیم می بینیم حذیفه از رسول الله نقل حدیث کرده (

عن حذيفة قال : سمعت رسول الله ) و چون حذیفه بن یمان جز انصار بوده یعنی پیامبر را درک کرده و می توانسته از او نقل کند پس حذیفه که در حدیث است حذیفه بن یمان است
البته یک سری کار های دیگه هم باید انجام داد که من بلد نیستم.چون راحت ترین کار استفاده از نرم افزاره

علی مع الحق;347823 نوشت:
لطفا بفرمائید به چه طریق میتوان روایات مشابه با یک روایت را در کتب حدیثی پیدا کرد!

فکر کنم تنها راهش اینه که در نرم افزار جستجو کنی و یا اینکه مثلا در بعضی نرم افزار ها مثل جامع الاحادیث یک گزینه برای جستجوی احادیث مشابه وجود دارد و یا اگر حدیث درباره یک موضوع خاص مثلا عقل است در کتب دیگر در باب عقل جستجو کنی.

ببخشید سوالی ذهنم رومشغول کرده و اون اینه که [=&quot]چرا اکثرا؟[=&quot]عبد الرزاق عن معمر عن قتادة[=&quot] با هم در سند هستند
آیا باهم نسبتی دارند؟

برادر علی مع الحق من یک روش بلد هستم ولی خیلی طول می کشد که راوی را پیدا کرد .
اول شما نگاه کنید که این روای از چه کسی نقل کرده است بعد بروید ان راوی را پیدا کنید که او از چه کسی نقل کرده است بعد اگر اسم خودش باشد یعنی از القاب او نباشد راحت پیدایش می کنید .
یک راه دیگر هم هست شما این کار را بکنید هر روایتی ندانستید زنگ بزنید به شبکه ولایت در جا به شما می گویند روایت صحیح است یا غلط .بنده زنگ زدم استاد یزدانی برداشتند روایتی رو خوندم سریع راوی ای که ضعیف بود با اسم کامل گفت
اگر از منابع اهل سنت می خواهید که خیلی راحت است می روید در سایت اسلام ویب انجا قسمتی ز متن روایت رو می زنید رایت رو کامل پیدا می کند بعد روی هر راوی که کلیک می کنی اسم کامل او نوشته شده است که روش خیلی اسونیه .

باید حداقل یک نیمچه مجتهد باشید

ammarshia;371056 نوشت:
یک راه دیگر هم هست شما این کار را بکنید هر روایتی ندانستید زنگ بزنید به شبکه ولایت

سلام
چطوری با این شبکه ارتباط برقرار کنیم؟از چه راهی؟

باغ بهشت;371057 نوشت:
سلام
چطوری با این شبکه ارتباط برقرار کنیم؟از چه راهی؟

سلام علیکم بر شما دوست عزیز .
در هروقتی می شه ارتباط برقرار کرد در صورتی که فعال باشند در ماه رمضان ، قبل از ماه رمضان ما هرچه زنگ می زندیم اساتید گوشی بر می داشتند الان جدیدا یک تایم خاصی دارد .
اولی زنگ می زنید 02537840391 بعد می زنی شماره 2 بخش پاسخ به شبهات ، بعد دیگه اساتید جواب می دهند .
یک راه دیگر هم هست از بخش سایت ولی عصر بخش ارسال سوال ارتباط برقرار کنید که این جا هم به سرعت پاسخ می دهند .
راه دیگر هم هست بیایید در مسنجر پالتاک ، روم ندای شیعه ، بعد از ساعت 21 تا ساعت 00.30 شب برنامه هست که ان جا هم اساتیدی هستند که جواب بدهند از جمله استاد یزدانی و ابوالقاسمی و استاد روستایی و عباسی و........
که ان جا هم پاسخت رو می گیری

علی مع الحق;347823 نوشت:
لطفا بفرمائید به چه طریق میتوان روایات مشابه با یک روایت را در کتب حدیثی پیدا کرد!

با صلوات بر محمد وآل محمد
با سلام و عرض ادب و قبولی طاعات وعبادات
کاربر گرامی همان گونه که قبلا هم بیان شد علم حدیث شناسی یک علم تخصصی بوده ،وبا صرف بیان نکات در این سایت امکان بهره مندی به طور کامل از آن امکان پذیر نیست ،لذا به مطالعه و تحقیق فراوانی نیاز مند است .
برای پاسخ جامع این سوال شما باید به کتاب روش فهم حدیث ؛عبد الهادی مسعودی صفحه 150 تا 186 مراجعه بفرمایید.امّا در این جا به پاسخی کوتاه در این زمینه بسنده می شود:
برای بدست آوردن روایات مشابه باید یک خانواده حدیثی تشکیل گردد.منظور از تشکیل خانوداه حدیثی یعنی ،یافتن احادیث مشابه،هم مضمون وناظر به یک موضوع محوری ونیز فهم نسبتهای آن ها با یکدیگر برای کشف این معناست.
بر این اساس، در باز یابی احادیث هم مضمون ،یافتن احادیثی که با حدیث مورد نظر ما یکی از رابطه های :تخصیص وتعمیم ،اطلاق وتقید واجمال وتبین را دارند،ضروری است.
نکته :
اگر تشکیل خانواده حدیثی ندهیم ،ممکن است در فهم حدیث به کژ راهه برویم.

دست یابی به احادیث هم خانواده،از طریق مراجعه به جوامع روایی وکاربرد معجم های موضوعی ولفظی،به هر دو شکل مراجعه به کتاب واستفاده از رایانه، میسر است.به ویژه به کمک رایانه وبا استفاده از ترکیب های گونه گون کلمه ها، می توان احادیث هم موضوع ومتشابه را یافت .هر پژوهشگر، خود باید در سیر تحقیق کلید واژه های رساننده به احادیث مرتبط را حدس بزند واز طریق جستجو وپیگیری آن ها به خانوداه حدیث دست یابد.

سلام آیا حدیث (علی خیر البشر و من ابی فقد کفر، یا قال رسول الله : من لم يقل علي خير البشر فقد كفر) در کتب فریقین به صورت صحیح وارد شده؟

vivaziba;374144 نوشت:
قال رسول الله : من لم يقل علي خير البشر فقد كفر) در کتب فریقین به صورت صحیح وارد شده؟


سلام علیکم

حدیث فوق با اندکی اختلاف در کتاب تاریخ بغداد اثر عالم بزرگ اهل سنت ، امام ابوبکر احمد بن علی مشهور به الخطیب البغدادی به شرح زیر آمده است :

عَنْ زِرٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيٍّ. قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ لَمْ يَقُلْ عَلِيَّ خَيْرُ النَّاسِ فَقَدْ كفر» ( تاریخ بغداد 4 / 313 )

ولکن در سند آن سه اشکال وجود دارد :

1 ) عبدالله بن جعفر الثعلبی یکی از راویان آن است که در لسان المیزان ( 268/3)وی تضعیف شده است و اتفاقا در همین آدرس امام ابن حجر باطل بودن همین حدیث را بیان کرده اند.

2 ) فردی به نام مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ القرشی الکوفی وجود دارد ، این فرد توسط اکثر ائمه جرح و تعدیل تضعیف شده است ( نظیر امام احمد بن حنبل ، امام بخاری ، ابوحاتم ، ابن المدینی ، ابن عدی ، امام ابوداود ) . لکن یک تعدیل هم برای او از سوی امام یحیی بن معین وجود دارد که قال الدورى عن ابن معين : شيعى و لم يكن به بأس . ولکن امام ابن حجر عسقلانی با یک جمع بندی در لسان المیزان نظرات جماعتی از ائمه را بر نظر امام یحیی ترجیح داده و گفته که این راوی ضعیف است . ( لسان المیزان 5 / 351 )

همچنین البانی و امام نورالدین الهیثمی هم وی را تضعیف کرده اند ( سلسله الضعیفه 400/10 و مجمع الزوائد 133/9 )

3 ) عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ الانصاری هم از راویان حدیث است ، وی ثقه است ، لکن در تشیع افراط داشته است ( تهذيب التهذيب 7 / 165 )

با یک جمع بندی از سند حدیث باید گفت که این سند ضعیف بوده و لذا فاقد اعتبار است .

اما در متن آن هم مشکلاتی وجود دارد ، از جمله اینکه خود پیامبر از حضرت امیر علیه السلام افضل و بهتر می باشند و ثانیا نگفتن این سخن اشکالی در دین افراد ایجاد نمی کند و اگر این حدیث را بپذیریم باید قبول کنیم که بیش از 70 درصد مسلمانان امروزی و بیش از 90 درصد اصحاب پیامبر کافر هستند .

پس نه سند حدیث معتبر است و نه متن آن با موازین اسلامی سازگاری دارد .

با تشکر فراوان .

آیا این درست است که نسائی صاحب سنن به خاطر مذهبش کشته شد؟

vivaziba;374444 نوشت:
آیا این درست است که نسائی صاحب سنن به خاطر مذهبش کشته شد؟

نسائی، از برجسته ترین علما و محدثین اهل سنت است که کتاب سنن وی یکی از صحاح سته اهل سنت به شمار می رود . مزّی در ترجمه وی می گوید : او قاضی،حافظ،صاحب کتاب سنن،یکی از پیشوایان برجسته و حافظان استوار و بزرگان مشهور است . [۱]
اما آیا هیچ می دانید که این شخصیت بزرگ اهل سنت چگونه و به چه علتی از دنیا رفته است ؟

وی کتابی دارد به نام ( خصائص امیر المومنین علی بن ابیطالب ) که در آن فضائل بسیاری از آن حضرت را نقل و گرد آوری کرده است . انگیزه او از تالیف این کتاب این بود که چون وی وارد دمشق شد ، دید که مردم از علی علیه السلام متنفرند و از آن حضرت بدگویی می کنند ، به همین سبب تصمیم به نوشتن کتابی در فضائل و خصائص امیر المومنین علیه السلام گرفت و شروع به نوشتن آن کرد .

چنان چه ابن کثیر دمشقی وهابی می نویسد :

او کتاب خصائص را در برتری علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام آن حضرت نوشت ، زیرا او مردم دمشق را در سال ۳۲۰ ه دید که از علی نفرت دارند . از او خواستند که درباره معاویه نیز فضائلی را نقل کند . اما او چیزهایی را که نباید می گفت ، گفت . لذا آن قدر به بیضه های او ضربه زدند تا جان داد . [۲]

از آن جا که مردم دمشق به پیروی از سنتی که معاویه پایه گذاری نمود ، به بدگویی از امیر مومنان خو گرفته و با تنفر و کینه از آن حضرت بزرگ شده بودند ، نتوانستند تحمل کنند که کسی در فضائل آن حضرت کتابی بنویسد ، اما در آن اثری از معاویه دیده نشود ، از این رو از نسائی خواستند که در فضائل معاویه نیز کتابی بنویسد ، اما چون با مقاومت نسائی رو به رو شدند ، چنان او را کتک زدند که از دنیا رفت .

در برخی نقل ها هم آمده که نسائی در پاسخ به درخواست مردم در نوشتن کتابی در فضائل معاویه گفت : من فضیلتی را برای او سراغ ندارم جز این نفرین پیامبر در مورد وی که فرمود : خدا شکمش را سیر نگرداند .

بسیاری از بزرگان اهل سنت در سبب کشته شدن نسائی نوشته اند :

نسائی در پایان عمر خویش از مصر به دمشق رفت . از او در مورد معاویه و فضیلت های او پرسیدند ، گفت : آیا به این که او را هم شان علی دانستید راضی نشدید ، حال می خواهید او را از علی برتر بدانید ؟

پس بیضه های او را مورد ضربه قرار داده و او را از مسجد بیرون کرده و به رمله یا مکه بردند و در آن جا از دنیا رفت .[۳]

ابن کثیر سلفی هم در این زمینه چنین می گوید :

نسائی به دمشق رفت . اهل شام از او خواستند که در مورد فضیلت های معاویه برای ایشان سخن گوید ، اما نسائی گفت : آیا برای معاویه بس نبود که همسنگ علی شد ؟ حال می خواهید برای او فضیلت نیز نقل کنید ؟ پس به او هجوم آورده و آن قدر به بیضه او زدند تا از مسجد بیرونش کردند . [۴]

حال سوال این است که بر طبق اسناد تاریخی آیا نمی توان علت مرگ نسائی را نشر فضائل و خصائص امیر المومنین علیه السلام از یک طرف و پرهیز از فضیلت تراشی برای دشمنان علی علیه السلام چون معاویه از طرف دیگر دانست ؟

آیا نمی توان نسائی را کشته شده دفاع از امیر المومنین علیه السلام و روی گردانی از دشمن او یعنی معاویه دانست ؟

و سوال آخر این که

اگر معاویه از منظر بزرگترین محدثان و حافظان اهل سنت ، فضیلتی نداشته و ندارد ، چرا امروزه پیروان وهابیت و بسیاری از اهل سنت سعی در فضیلت تراشی برای وی داشته و به شدت از چنین فردی دفاع می نمایند ؟

آیا نمی توان دلیل این مساله را بالا بردن مقام معاویه نسبت به امیر مومنان و یا حداقل ، همطراز قرار دادن وی با آن حضرت دانست تا افضلیت علی بن ابیطالب علیه السلام بر دیگران ثابت نشده و به تبع خلافت دیگران خدشه دار نگردد ؟

منابع :

[۱] تهذیب الکمال ،ج۱ ص۳۲۹، عبدالرحمن مزی ، موسسه الرساله - بیروت

[۲] البدایه و النهایه ج۱۱ ص ۱۲۴،ابن کثیر دمشقی سلفی ، مکتبه المعارف-بیروت

[۳] معجم البلدان ج۵ ص ۲۸۲،یاقوت حموی دارالفکر - بیروت و سیر اعلام النبلاء ج۱۴ ص ۱۳۲ ، الذهبی موسسه الرساله-بیروت

[۴] البدایه و النهایه ج۱۱ ص ۱۲۴ ، ابن کثیر دمشقی سلفی مکتبه المعارف - بیروت

منبع : ترور کور

[=&quot]آیا کسی که ادعای تحریف{نه تحریف معنوی} قرآن داشته باشد گفتار و احادیثش معتبر است؟

آیا به روایات و احادیث و اقوال کسی که به تحریف قرآن اعتقاد دارد می شود اعتماد کرد؟

به روایاتشان بله اما به اقوالشان همیشه خیر چون معصوم نیستند!

[SPOILER]شیخ مفید میگوید:

" إن الأخبار قد جاءت مستفيضة عن أئمة الهدى من آل محمد صلى الله عليه وسلم باختلاف القرآن وما أحدثه بعض الظالمين فيه من الحذف والنقصان "

اوائل المقالات : ص 91.

ابوالحسن عاملی میگوید:

" اعلم أن الحق الذي لا محيص عنه بحسب الأخبار المتواترة الآتية وغيرها أن هذا القرآن الذي في أيدينا قد وقع فيه بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم شيء من التغييرات ، وأسقط الذين جمعوه بعده كثيرا من الكلمات والآيات "

المقدمه الثانية لتفسير مرآة الأنوار ومشكاة الاسرار ص 36

[/SPOILER]

چطور به روایاتی گه نقل کرده اند می شود اعتماد کرد در حالی که عقیده به تحریف قرآن دارند؟

اصلا بگویید به نقل چه کسی نمی توان اعتماد کرد؟

گفته ی کسی که عقیده ی فاسدی داشته باشد به مراتب بد تر از کم حافظه و حتی دروغگوست!

ملاک ثقه بودن راوی صداقتش است و اینکه جرح مفسر نداشته باشد. اهل سنت از شیعه روایت صحیح نقل کرده اند و شیعه 12 امامی از زیدی روایت نقل کرده و...
در ضمن این افراد عقیده فاسد نداشتند بله برداشتشان را از احادیث معصومین بیان کرده اند و برداشتشان (احتمالا) اشتباه بوده

vivaziba;377613 نوشت:
چطور به روایاتی گه نقل کرده اند می شود اعتماد کرد در حالی که عقیده به تحریف قرآن دارند؟

اصلا بگویید به نقل چه کسی نمی توان اعتماد کرد؟

گفته ی کسی که عقیده ی فاسدی داشته باشد به مراتب بد تر از کم حافظه و حتی دروغگوست!



سلام. یک حدیثی از امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که از ایشان سؤال شد که رجوع به کتابهای بنی فضّال که عقیده شان فاسد بود و فطحی بودند چه حکمی دارد؟

حضرت -طبق این روایت- پاسخ داده اند که «خذوا ما روَوا و ذَروا ما رأوا» (آنچه روایت کرده اند بپذیرید ولی نظر شخصیشان را رها کنید)

و چون بنی فضّال اشخاص ثقه و راستگویی بودند بنابراین این حدیث بر قبول خبر ثقه دلالت میکند.

مرحوم شیخ انصاری در مجموعه تألیفاتش روی این حدیث خیلی تکیه دارد؛ گرچه محقّق خویی آن را ضعیف دانسته است (معجم رجال الحدیث: 1/68)

ولی به هر حال، رجوع به سخن شخص ثقه و راستگو -هرچند که عقیده اش فاسد باشد- یک شیوه عقلائی است و خردمندان در پذیرفتن سخن شخص ثقه، دیگه به عقیده اون شخص توجّهی نمی کنند و هر عقیده ای که داشته باشه عمده چیزی که مهمّه فقط راستگویی اون شخصه و دیگر هیچ. و شارع اقدس هم از این شیوه نهی نکرده است.

حتّی اهل سنّت هم به راویانی که شیعه بوده ولی نزد ایشان راستگو باشند اعتماد کرده اند.

خلاصه این یک رویّه عقلائی است.

علی مع الحق;377615 نوشت:
ملاک ثقه بودن راوی صداقتش است و اینکه جرح مفسر نداشته باشد. اهل سنت از شیعه روایت صحیح نقل کرده اند و شیعه 12 امامی از زیدی روایت نقل کرده و...
در ضمن این افراد عقیده فاسد نداشتند بله برداشتشان را از احادیث معصومین بیان کرده اند و برداشتشان (احتمالا) اشتباه بوده

ببخشید در مورد این «جرح مفسّر» یعنی به نظر شما اگه جرح وارد بشه ولی مفسَّر نباشه اشکالی به وثاقت راوی نمیرسونه؟!
یعنی هر جرحی باید مفسّر بوده باشه؟

Hadi99g;377636 نوشت:

ببخشید در مورد این «جرح مفسّر» یعنی به نظر شما اگه جرح وارد بشه ولی مفسَّر نباشه اشکالی به وثاقت راوی نمیرسونه؟!
یعنی هر جرحی باید مفسّر بوده باشه؟

سلام
اگه در کنار جرح غیر مفسر تعدیل نیز داشته باشیم روایات اون شخص پذیرفته میشه (درجه حسن) اما اگه شخص یک جرح مفسر داشته باشه روایاتش ضعیف میشه
البته این نظر اهل سنت هست و در مورد شیعه مطمئن نیستم به این شکل باشه

گفتید ملاک ثقه بودن صداقت است اگر کسی عقیده به تحریف (به شکل گفته شده) داشته باشد و صادق باشد پس نعوذبالله خدا صادق نیست که {انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون}
اینکه برداشتشان احتمالا اشتباه بود یعنی چه؟ یعنی احتمال می رود برداشتشان درست باشد؟ یعنی احتمال دارد ائمه اعتقاد به تحریف داشته باشند؟
اما اینکه گفتید از شیعه روایت نقل کردند منظورتان چیست؟ {می خواهید ثابت کنید شیعه عقیده به تحریف دارد؟}
اما خیلی از علما نیز برخورد تندی با راویان شیعه داشتند

عقیده شخص مربوط به خودش هست و میتونه هر عقیده ای داشته باشد و به قول البانی المذهب بینه و بین ربه!
و اما در نقل روایت ملاک ثقه بودن هست

اینکه میفرمائید یا این شخص باید صادق باشه یا خدا ناشی از بی دقتی شما در خواندن مطالب هست
قبلا گفتم که اقوال هر فردی به جز معصوم حجت نیست

نقل قول:
به روایاتشان بله اما به اقوالشان همیشه خیر چون معصوم نیستند!

اینکه عقیده مربوط به خودشه ، تازمانیه که برای دیگران حجت نباشه ، وقتی که این عقیده از طرف عالم علنا بیان بشه،قضیه فرق میکنه
اما گفتید{ که اقوال هر فردی به جز معصوم حجت نیست} این اقوال معصوم چگونه به دست شما رسید آیا از طریق معصوم؟ اگر نرسید پس چطور به به روایتی که در سلسله راویانش معصوم نیست احتجاج می کنید؟
پس سخن غیر معصوم و حتی معصوم!(که سخنش مستقیم به ما نرسیده) باید از صافی قرآن بگذرد که حجیتش مشخص شود
نه اینکه به صرف وجود روایاتی احتمال تحریف در قرآن در ذهن افراد بوجود آید پس تمام روایات مربوط یه تحریف(نوع گفته شده)قرآن از نظر قرآن مردود است!
و اما در مورد راویان این احادیث و گویندگان این اقوال باید در ثابت یاصادق بودن آن ها در عقیده به الهی بودن قرآن شک کرد و مسائل پس از آن ...

علی مع الحق;377637 نوشت:
سلام
اگه در کنار جرح غیر مفسر تعدیل نیز داشته باشیم روایات اون شخص پذیرفته میشه (درجه حسن) اما اگه شخص یک جرح مفسر داشته باشه روایاتش ضعیف میشه
البته این نظر اهل سنت هست و در مورد شیعه مطمئن نیستم به این شکل باشه

آهان بلی در مقام تعارض.
البته در تعارض جرح و تعدیل، نظر مشهور اینه که مطلق جرح -اعم از مفسّر و غیر مفسّر- بر تعدیل مقدّم میشه،
مرحوم سیّد بن طاوس در توجیه این نظر فرموده: دلیلش اینه که جارح خبر از چیزی میده که اونو دیده ولی معدّل میگه من ندیده ام.
به عبارت دیگر، جارح در مقام اثبات است و معدّل در مقام نفی، و اثبات بر نفی مقدّم است.
شهید ثانی رحمه الله هم در الرعایه می نویسد: «لو اجتمع فی واحد جرح و تعدیل فالجرح مقدّم علی التعدیل وإن تعدّد المعدّل و زاد علی عدد الجارح، علی القول الأصح» (الرعایه فی علم الدرایه، 199)
یعنی اگر در خصوص یک راوی، جرح و تعدیلی وارد شود جرح مقدّم است حتّی اگر تعداد تعدیل زیادتر از جارح باشد، بنابر قول اصح.

شما اگر این سه مورد رو دقت بفرمائید مشکل حل میشه

1-عقیده شخصی غیر معصوم به هیچ عنوان حجت و وحی منزل نیست و قابل نقد است
2-ثقه بودن معنایش این است که شخص در نقل روایت صادق باشد یعنی چیزی که شنیده عینا نقل کند و نظرات و عقاید شخصیش را به آن وارد نکند
3-وقتی یک شخصی که ثقه باشد روایتی را نقل کند حتی اگر عقاید نادرستی داشته باشد تزلزلی در روایتی که نقل کرده است ایجاد نمیکند

اما اینکه روایات باید از صافی قرآن بگذرد کاملا درست هست و یکی از شرایط صدق روایت است اما این ربطی به وثاقت راوی ندارد!

عبدالرسول;374222 نوشت:
پس نه سند حدیث معتبر است و نه متن آن با موازین اسلامی سازگاری دارد .

با سلام

حداقل درجه حديث فوق طبق مباني اهل سنت ، حسن است و متن آن هم سازگار با موازين اسلامي است ؛ مشكل كجاست ؟

قال صلى الله عليه وآله :
« عليٌ خيرُ البشر ، فمن أبى فقد كفر »

يروى هذا الحديث الشريف عن عدة من الصحابة منهم : جابر بن عبد الله الانصاري ـ رضي الله عنهما ـ ، وحذيفة بن اليمان ، والسيدة عائشة ، ويعسوب المؤمنين عليه السلام ، وابن مسعود ـ رضي الله عنه ـ وغيرهم .
حديث جابر بن عبد الله الانصاري
قال ابن حبان : حدثنا إبراهيم بن نصر العنبري ، حدثنا يوسف بن عيسى ، حدثنا الفضل بن موسى ، حدثنا شريك ، عن عثمان بن أبي زرعة ، عن سالم بن أبي الجعد ، قال : سئل جابر بن عبد الله عن علي فقال : ذاك خير البشر من شك فيه كفر ([1])@ .
مرتبة الحديث :
حسنٌ ، بل صحيح لكون عثمان ليس أحدٌ أروى عنه من شريك ، كما قال الامام أحمد ، فرواية شريك عن عثمان صحيحة ، هذا إن جعلنا روايات شريك بمرتبة الحسن ، وإلا فقد ذهب عدة من المحققين إلى أن رواياته لا تنزل عن مرتبة الصحيح ، وهو الصحيح .
* إبراهيم بن نصر : هو إبراهيم بن نصر بن عنبر بن جرير بن شاهويه الضبي ، ذكره السمعاني فقال : كان كثير الحديث ، مستقيم الرواية ، روى عنه جماعة ، وكان سنياً ، فاضلا ، ثقة ، مات في شهر ربيع الأول ، سنة 315 ([2])@ .
* يوسف بن عيسى : هو بن دينار الزهري أبو يعقوب المروزي ، وثقه النسائي ، وذكره ابن حبان في الثقات ، ووثقه الحافظان الذهبي وابن حجر ، روى عنه البخاري ومسلم والترمذي والنسائي ([3])@ .
* الفضل بن موسى : هو السيناني ، أبو عبد الله ، وثقه وكيع وابن معين والبخاري وابن شاهين وابن سعد ، وقال أبو حاتم : صدوق صالح ، وقال الديناوي : هو أثبت من ابن المبارك ! وقال أبو نعيم : كان والله عاقلا نبيلاً ، وذكره ابن حبان في الثقات ، وقال ابن حجر : ثقة ثبت وربما أغرب ، مات سنة 192 ، روى له البخاري ومسلم والاربعة أصحاب السنن ([4])@ .
* شريك : هو بن عبد الله النخعي ، مرت ترجمته تكراراً ، وحديثه عند الكثير حسن ، وعند آخرين صحيح ، وقد شذ من ضعّف حديثه .
* عثمان بن أبي زرعة : هو عثمان بن المغيرة الثقفي ، أبو المغيرة ، وثقه أحمد وابن معين وأبو حاتم والنسائي والعجلي وابن شيبة وابن نمير ، وقال الامام أحمد : ليس أحد أروى عنه من شريك ، وذكره ابن حبان في الثقات ، روى عنه البخاري والاربعة ([5])@ .
* سالم بن أبي الجعد : واسمه رافع أخو زياد بن أبي الجعد ، وثقه ابن معين وأبو زرعة والنسائي والعجلي وابن سعد والحربي ، وقال الذهبي : من ثقات التابعين ، ولكنه يدلس ويرسل ، مات سنة 99 ([6])@ ، وحديثه عن جابر بن عبد الله الانصاري في الكتب الستة وغيرها .
تخريج الحديث :
قال ابن عساكر : أبو المظفر القشيري وأبو القاسم الشحامي قالا : أخبرنا أبو سعد الاديب ، أخبرنا أبو سعيد الكرابيسي ، أخبرنا أبو لبيد ، أخبرنا سويد ، أخبرنا شريك ، عن الأعمش ، عن سالم ، عن جابر ، قال : سئل عن علي فقال : ذاك خير البرية لا يبغضه إلا كافر ([7])@ .
وسنده حسن كالصحيح : أبو المظفر القشيري هو الامام المسند المعمر عبد المنعم بن الاستاذ أبي القاسم عبد الكريم القشيري ، وأبو القاسم الشحامي هو زاهر بن طاهر الشيخ العالم المحدث المفيد المعمر مسند خراسان ، أبو سعد الاديب هو الشيخ الفقيه الامام الاديب النحوي الطبيب مسند خراسان محمد بن عبد الرحمان بن محمد بن الكنجروذي ، أبو لبيد هو الامام المحدث الرحال محمد بن إدريس السامي ، سويد هو بن سعيد الحدثاني وثقه الامام أحمد وقال ابن حجر : صدوق في نفسه إلا أنه عمي فصار يتلقن ما ليس من حديثه وأفحش فيه ابن معين القول ، وقد أكثر عنه مسلم في صحيحه ([8])@ . قلت وقد مر في صفحة (117) سبب تضعيف ابن معين له وأنه قد برىء من التهمة فراجع ، ولم ينفرد بالحديث عن شريك .
إسناد آخر :
الصواف : حدثنا أحمد بن محمد بن الجعد ، حدثنا عبد الملك بن عبد ربه ، حدثنا عمار بن معاوية الدهني ، حدثني أبو الزبير ، قال : قلت لجابر : كيف كان علي فيكم ؟ قال : ذاك خير البشر ، ما كنا نعرف المنافقين إلا ببغضهم علياً ([9])@ .
مرتبة الحديث :
حسنٌ ، بل صحيح ، رجاله ثقات .
* الصواف : ذكره الذهبي فقال : الشيخ الامام ، المحدث الثقة ، أبو علي محمد بن أحمد بن االحسن بن إسحاق البغدادي ، ابن الصواف ، قال الدارقطني : ما رأت عيناي مثل أبي علي الصواف ، وقال ابن أبي الفوراس : كان أبو علي ثقة ، مأموناً ، ما رأيت مثله في التحرز ، توفي سنة 359 ([10])@ .
* أحمد بن محمد بن الجعد : ذكره الخطيب فقال : أحمد بن محمد بن عبد العزيز بن الجعد ، أبو بكر الوشاء ، قال الدارقطني : ليس به بأس ، مات سنة 301 ([11])@ ، قلت : وهو من مشايخ العقيلي وابن عدي وأبو بكر الشافعي وعدة ، ولم يقدح فيه أصلا ، فحديثه بمرتبة الصحيح .
* عبد الملك بن عبد ربه : هو الطائي ، ذكره الخطيب فقال : يسكن بغداد ، حدث عن موسى بن عمير ومعاوية بن عمار الدهني وسعيد بن سماك ... وعنه ابنه علي وأبو بكر بن ابي الدينا والبرتي وابن أبي الدميك وغيرهم ، ولم يذكر فيه مدحاً ولا قدحا ([12])@ ، وذكره ابن حبان في الثقات ([13])@ ، ووثقه الحاكم النيسابوري في المستدرك ([14])@ ، وذكره الذهبي وقال : منكر الحديث ([15])@ ، ويقصد حديثه هذا ، وهو جرح غير مقبول ، فحديثه بمرتبة الحسن بل الصحيح والله العالم .
* عمار بن معاوية الدهني : هو أبو معاوية ، وثقه الامام أحمد وابن معين وأبو حاتم والنسائي والترمذي ، وقال ابن سفيان : لا بأس به ، وذكره ابن حبان في الثقات ، وظلمه ابن حجر بقوله : صدوق يتشيع ، روى عنه مسلم والاربعة ، مات قدس سره سنة 133 ([16])@ .
* أبو الزبير : هو محمد بن مسلم بن تدرس القرشي الأسدي ، أبو الزبير المكي ، قال عطاء : كان أكمل الناس عقلاً وأحفظهم ، وثقه ابن معين والنسائي والعجلي ، وقال ابن شيبة : ثقة صدوق ، وإلى الضعف ما هو ، وقال ابن عدي : كفى بأبي الزبير صدقاً أن يحدث عنه مالك ، فإن مالك لا يروي إلا عن ثقة ، ولا أعلم أحداً من الثقات تخلف عن أبي الزبير ، إلا وقد كتب عنه وهو في نفسه ثقة ، وذكره ابن حبان في الثقات ، وقال : لم ينصف من قدح فيه ، وقال الساجي : صدوق حجة في الاحكام ، قد روى عنه أهل النقل وقبلوه واحتجوا به ، وقال ابن معين : استحلف شيبة أبا الزبير بين الركن والمقام ، أنك سمعت هذه الاحاديث من جابر ، فقال : والله إني سمعتها من جابر يقول ثلاثاً ، روى عنه البخاري ومسلم ، والاربعة ، وغيرهم ([17])@ .
إسناد ثالث :
قال إبن أبي شيبة والامام أحمد : حدثنا وكيع ، حدثنا الأعمش ، عن عطية بن سعد العوفي ، قال : دخلنا على جابر بن عبد الله وقد سقط حاجباه على عينيه ! فسألناه عن علي ، فقلت : أخبرني عنه ، قال : فرفع حاجبيه بيده فقال : ذلك من خير البشر ([18])@ .
وسنده لا بأس به ، مقبول ، بل حسن ، لمكان عطية العوفي فإنه ضعف لحكاية لم تثبت ، كما قال أبو الفرج الحنبلي في شرحه علل الترمذي : 471 ، وقد وثقه ابن معين المعروف بتصلبه في توثيق الرجال ، وكذا ابن سعد ([19])@ .
وقال ابن عدي : حدثنا الحسين بن علي بن الحسن السلولي ، حدثنا محمد بن الحسن السلولي ، حدثنا صالح بن أبي الأسود ، عن الأعمش ، عن عطية العوفي ، قال : قلت لجابر : كيف كان منزلة علي فيكم ، قال : كان خير البشر ([20])@ .
قال : أحمد بن يحيى الصوفي ، حدثنا الحر بن سعيد النخعي ـ وكان من خيار الناس ـ وروى عن شريك أيضا عن الأّعمش ، عن عطية : قلنا لجابر : ما كنتم تعدون علي فيكم ، قال : ذلك من خير البشر ([21])@ .
أحمد بن يحيى الصوفي : وثقه أبو حاتم وابن حبان ، وقال النسائي : لا بأس به ، ولم يقدح فيه ([22])@ .
إسناد رابع عن جابر :
قال الخطيب : أخبرنا الحسن بن أبي طالب ، حدثنا محمد بن اسحاق بن محمد القطيعي ، حدثني أبو محمد العلوي الحسن بن محمد بن يحيى صاحب كتاب النسب ، حدثنا اسحاق بن ابراهيم الصنعاني ، حدثنا عبد الرزاق بن همام ، أخبرنا سفيان الثوري ، عن محمد بن المنكدر ، عن جابر قال : قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : « علي خير البشر ، فمن امترى فقد كفر » قال الخطيب : هذا حديث منكر لا أعلم رواه سوى العلوي بهذاالاسناد وليس بثابت ([23])@ . أورد الذهبي هذا الحديث عن أبي محمد العلوي وقال روى بقلة حياء باسناد كالشمس ، وضعفه به ، على عاداته بتضعيف كل ما يخالف عقيدته ، وصرحّ بأن أبا محمد معمّر ولولا مثل هذه الاحاديث لازدحم عليه الرواة ([24])@ ، ولم يأت بجرح حقيقي لهذا العلوي رضي الله عنه .
حديث حذيفة بن اليمان
قال خيثمة : أخبرنا إبراهيم بن سليمان النهمي بالكوفة ، أخبرنا الحسن بن سعيد النخعي ابن عم شريك ، أخبرنا شريك بن عبد الله ، عن ابن اسحاق عن ، أبي وائل شقيق بن سلمة ، عن حذيفة بن اليمان قال : قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : علي خير البشر ، من أبى فقد كفر . قال ابن عساكر : كذا قال : الحسن بن سعيد ، وإنما هو الحر بن سعيد ([25])@ .
مرتبة الحديث :
حسنٌ ، رجاله ممدوحون .
* خيثمة : هو بن سليمان بن حيدرة القرشي الشامي ، ذكره الحافظ الذهبي فقال : الامام ، الثقة ، المعمر ، محدث الشام ، أبو الحسن ، قال الخطيب : خيثمة ثقة ثقة ، قد جمع فضائل الصحابة ([26])@ .
* إبراهيم بن سليمان النهمي : ذكره ابن حبان في الثقات ، وقال : روى عن أبي نعيم وأهل الكوفة ، حدثنا عنه الدستوائي وغيره ([27])@ ، وذكره ابن مأكولا فقال : حدث عن خلاف بن عيسى المقرى ومخول والحر بن سعيد وغيرهم ، روى عنه الاصم وخيثمة ([28])@ ، ولم يجرحه أحد .
* الحسن بن سعيد : هو الحر بن سعيد النخعي ابن عم شريك القاضي كما ذكر ابن عساكر وكما هو في عدة من المصادر ، ذكره ظلماً الحافظ الذهبي في الميزان فقال : الحر بن سعيد النخعي الكوفي ، عن شريك بذلك الحديث الباطل !!! علي خير البشر ، وهذا الرجل لم أظفر لهم فيه بكلام ([29])@ ، قلت : قال عنه أحمد بن يحيى الصوفي الثقة : حدثنا الحر بن سعيد النخعي وكان من خيار الناس ([30])@ ، فذكره في الضعفاء لحديثه هذا ظلم وتجني وإلى الله المشتكى .
* شريك : مر تكراراً فراجع ، وحديثه حسن عند قوم ، وصحيح عند آخرين ، والاخير هو الانصاف .
* أبو إسحاق : هو عمرو بن عبد الله السبيعي ثقة بالاتفاق ، مر تكراراً .
* أبو وائل شقيق بن سلمة : وثقه وكيع وابن معين وابن سعد ، وقال الحافظ ابن حجر : ثقة مخضرم ، روى له البخاري ومسلم والاربعة ([31])@ .
حديث السيدة عائشة
قال الحافظ الكبير ابن عساكر : أخبرنا أبو القاسم إسماعيل بن محمد وأبو بكر محمد بن شجاع ، قالا : أخبرنا أبو محمد التميمي ، أخبرنا أبو الحسين بن بشران ، أخبرنا إسماعيل الصفار ، أخبرنا محمد بن عبيد بن عتبة ، أخبرنا عبد الرحمن بن شريك ، حدثني أبي ، عن الأعمش ، عن عطاء قال : سألت عائشة عن علي (عليه السلام) فقالت : ذاك خير البشر ، لا يشك فيه إلا كافر ([32])@ .
مرتبة الحديث :
حسنٌ ، رجاله موثقون .
* أبو القاسم إسماعيل بن محمد : ذكره الذهبي فقال : الامام العلامة الحافظ ، شيخ الاسلام ، أبو القاسم إسماعيل بن محمد بن الفضل القرشي التيمي ، الاصبهاني ، الملقب بقوام السنة ، مصنف كتاب الترغيب والترهيب ، قال ابن مندة : كان حسن الاعتقاد ، جميل الطريقة ، قليل الكلام ، ليس في وقته مثله ، وقال كوتاه : سمعت أئمة بغداد يقولون : ما رحل إلى بغداد بعد الامام أحمد أفضل ولا أحفظ من إسماعيل ([33])@ .... وترجمته طويلة .
* أبو بكر محمد بن شجاع : هو محمد بن أبي نصر شجاع بن أحمد ، قال الذهبي : اللفتواني ، الامام المحدث المفيد أبو بكر ، كان شيخاً صالحاً ثقة عابداً فقيراً قانعاً ، قال السمعاني : كان شيخاً صالحاً كثير الصلاة ، حسن الطريقة خشنها ، سمعت منه الكثير ، وما دخلت عليه إلا وهو مشتغل بخير يصلى ، أو ينسخ ، أو يتلو ، وكان يقرأ قراءة غير مفهومة ، وهو عارف بالحديث وطرقه ([34])@ .
* أبو محمد التميمي : هو رزق الله بن عبد الوهاب بن عبد العزيز ، قال الذهبي : الشيخ الامام ، المعمر ، الواعظ رئيس الحنابلة ، أبو محمد التميمي البغدادي ، قال السلفي : هو الامام علماً ونفساً وأبوة ، وقال العبدري : كان أبو محمد ظريفاً لطيفاً ، كثير الحكايات والملح ، ما أعلم منه إلا خيراً ، وقال ابن ناصر : ما رأيت شيخاً ابن سبع وثمانين سنة أحسن سمتاً وهدياً واستقامة منه ، ولا أحسن كلاماً ، ولا أظرف وعظاً مثله ، وكان مقدماً وهو ابن عشرين سنة ، فكيف اليوم ؟ وكان ذا قدر رفيع عند الخلفاء ([35])@ .
* أبو الحسين بشران : هو علي بن محمد بن عبد الله بن بشران الاموي البغدادي ، قال الذهبي : الشيخ العالم المعدل ، روى شيئاً كثيراً على سداد وصدق وصحة رواية ، كان عدلاً وقوراً ، قال الخطيب : كان تام المروءة ، ظاهر الديانة ، صدوقاً ثبتاً ([36])@ .
* إسماعيل الصفار : هو إسماعيل بن محمد بن إسماعيل الصفار ، أبو علي ، قال الذهبي : قال الدارقطني : كان ثقة متعصباً للسنة ، انتهى إليه علو الاسناد ، وله شعر وفضائل ، وكان مقدماً في العربية ، توفي 341 ([37])@ .
* محمد بن عبيد بن عتبة : هو الفلتان الكندي أبو جعفر ، قال ابن أبي حاتم : كتب إليّ ببعض حديثه ، وقال الدارقطني : ثقة صدوق ، ووثقه مسلمة ، وذكره ابن حبان في الثقات ، وظلمه ابن حجر بقوله : صدوق ([38])@ .
* عبد الرحمان بن شريك : هو ابن شريك القاضي ، قال أبو حاتم : واهي الحديث ، وذكره ابن حبان في الثقات ، ووثقه الحافظ الهيثمي ([39])@والحاكم النيسابوري ([40])@ ، وذكره البخاري ولم يقدح فيه ، وروى عنه في الادب ، مات سنة 227 ([41])@ . فحديثه بمرتبة الحسن ، وأبو حاتم من المتشددين في التوثيق ، ولم يقدح في عدالته وإنما في حديثه ، ولو كان ثمّة قدح في عدالته لأشار إلى ذلك البخاري في تاريخه .
* أبوه : هو شريك القاضي ، تقدم مراراً وتكراراً .
* الاعمش : هو سليمان بن مهران ، ثقة حافظ إمام بالاتفاق .
* عطاء : هو بن أبي رباح ، ثقة فقيه فاضل ، روى عنه الستة ([42])@ .


[/HR]([1]) الثقات لابن حبان : 9/281 ترجمة الفضل بن موسى .

([2]) الانساب : 5/28 .

([3]) تهذيب الكمال : 32/449 رقم 7148 .

([4]) تهذيب الكمال : 23/257 رقم 4750 .

([5]) تهذيب الكمال : 19/497 رقم 3864 .

([6]) تهذيب الكمال : 10/130 رقم 2142 .

([7]) تاريخ دمشق : 42/373 .

([8]) سير أعلام النبلاء : 19/623 ، 20/9 ، 18/101 ، 14/464 على التوالي * تهذيب الكمال : 247/247 رقم 2643 .

([9]) فوائد الصواف : 84 * فضائل الصحابة للامام أحمد بن حنبل : 2/671 حديث 1146 ، عبد الله بن أحمد عن الهيثم بن خلف ، عن عبد الملك بن عبد ربه أبو اسحاق الطائي * تاريخ دمشق : 42/374 .

([10]) سير أعلام النبلاء : 16/184 رقم 130 .

([11]) تاريخ بغداد : 5/269 .

([12]) تاريخ بغداد : 10/421 رقم 5579 .

([13]) الثقات : 8/390 .

([14]) المستدرك : 4/409 .

([15]) لسان الميزان : 4/66 .

([16]) تهذيب الكمال : 21/208 رقم 4171 .

([17]) تهذيب الكمال : 26/402 رقم 5602 .

([18]) المصنف : 7/504 رقم 57 * فضائل الصحابة : 2/564 حديث 949 * تاريخ دمشق : 42/374 بسندين عن وكيع .

([19]) تهذيب الكمال : 20/145 رقم 3956 .

([20]) الكامل : 4/67 * تاريخ دمشق : 42/373 .

([21]) الكامل : 4/10 .

([22]) تهذيب الكمال : 1/517 رقم 124 .

([23]) تاريخ بغداد : 7/433 رقم 3984 * تاريخ دمشق : 42/373 .

([24]) ميزان الاعتدال : 1/521 .

([25]) تاريخ دمشق : 42/372 عن خيثمة ، وبسند آخر عن ابن عقدة قال : قلت للحرب بن سعيد النخعي ، حدثكم شريك ... الحديث * حديث خيثمة : 200 ، رقم 410 .

([26]) سير أعلام النبلاء : 15/412 رقم 230 .

([27]) الثقات : 8/86 .

([28]) إكمال الكمال : 2/459 .

([29]) ميزان الاعتدال : 1/472 .

([30]) الكامل : ج4/10 .

([31]) تهذيب الكمال : 12/548 رقم 2767 .

([32]) تاريخ دمشق : 42/374 * اعراب ثلاثين سورة لابن خالويه : 148 عن ابن عقدة عن أحمد بن يحيى عن عبد الرحمان بن شريك .

([33]) سير أعلام النبلاء : 20/80 رقم 49 .

([34]) سير أعلام النبلاء : 20/74 رقم 45 .

([35]) سير أعلام النبلاء : 18/609 رقم 325 .

([36]) سير أعلام النبلاء : 17/311 .

([37]) سير أعلام النبلاء : 15/440 رقم 250 .

([38]) تهذيب الكمال : 26/67 رقم 5444 .

([39]) مجمع الزوائد : 8/68 .

([40]) المستدرك : 2/33 .

([41]) تهذيب الكمال : 17/170 .

([42]) تقريب التهذيب : 1/675 .

تفصيل در :

http://hojjah.googlepages.com/f.azael.zip

vivaziba;377592 نوشت:
آیا به روایات و احادیث و اقوال کسی که به تحریف قرآن اعتقاد دارد می شود اعتماد کرد؟

شما ابتدا بما بگو كداميك از قرائات 14 گانه ، قرآن است تا ببنيم كداميك از قرائات قران است ؟ بزبان ديگر ابتدا تواتر قرآن را ثابت كن تا بدانيد كه راهي براي اثبات قرآن از طريق همين روات نداريد !

مثلا آن قاري كه ميخواند وسارعوا يا آن ديگري كه ميخواند سارعوا و همچنين : بسطه يا بصطه ويا طلح منضود يا طلع منضود و ...... كداميك قران است و د ر لوح محفوظ ؟؟؟!!!!!

تفصيل در :

https://sites.google.com/site/hojjah/bast.zip

کسی که اعتقاد به تحریف قرآن داشته باشد ، یعنی چه ؟
یعنی اعتقاد به صدق کلام خدا {انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون} ندارد
---------------------------------------------------------------------------------
و چرا اقوال او قابل نقد باشد؟ بلکه نقدش لازم است چون کلام خدا را انکار کرده و باید به تمام گفته های او مشکوک نگریست
-------------------------------------------------------------------------------
حال به نظرشما چنین شخصی قابل اعتماد است؟

vivaziba;377810 نوشت:
کسی که اعتقاد به تحریف قرآن داشته باشد ، یعنی چه ؟
یعنی اعتقاد به صدق کلام خدا {انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون} ندارد
---------------------------------------------------------------------------------
و چرا اقوال او قابل نقد باشد؟ بلکه نقدش لازم است چون کلام خدا را انکار کرده و باید به تمام گفته های او مشکوک نگریست
-------------------------------------------------------------------------------
حال به نظرشما چنین شخصی قابل اعتماد است؟

باید دانست که تحریف چند نوع است. پس اوّل باید دید منظور شما کدام یک از اقسام تحریف می باشد؟
محقّق خویی در البیان اقسام شش گانه تحریف را در قرآن بیان کرده. چهار نوع از این تحریفات در قرآن واقع شده است! و یک نوع از تحریف قطعاً واقع نشده است. و در نوع ششم هم اختلاف است. (البیان: 198)
در مورد این آیه ای هم که می فرمایید «إنّا نحن نزّلنا...» ممکنه شخصی که شما مدّ نظرتون است و قائل به تحریفه ممکنه بگه که خود این آیه هم توسّط اشخاص در قرآن داخل شده است و جزو قرآن نیست.
هرچند که این هم جواب دارد ولی خب این هم یک نظر است و ضرری به وثاقت شخص نمی رساند.
خلاصه ممکنه که شخص کاملا راستگو و مورد اعتماد باشد ولی در اثر برداشتهای اشتباه خودش دچار فساد عقیده در یک حوزه خاصّی از معرفت شناسی باشد. حال این چه ضرری به وثاقتش دارد؟
ولی اگر به فرضی که اعتقادات یک فرد طوری باشد که اخبارش در نظر خردمندان -نه متدیّنین- دیگر قابل اعتماد نباشد در این فرض مسلما از وثاقت ساقط می شود.
خلاصه ملاک اینه که شخص در خبر دادنش -نه در اعتقاداتش- در نزد عقلا مورد اعتماد باشد. و دیگر هیچ.

vivaziba;377810 نوشت:
کسی که اعتقاد به تحریف قرآن داشته باشد ، یعنی چه ؟
یعنی اعتقاد به صدق کلام خدا {انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون} ندارد
---------------------------------------------------------------------------------
و چرا اقوال او قابل نقد باشد؟ بلکه نقدش لازم است چون کلام خدا را انکار کرده و باید به تمام گفته های او مشکوک نگریست
-------------------------------------------------------------------------------
حال به نظرشما چنین شخصی قابل اعتماد است؟

با سلام

خدمت شما عرض كنم كه مشكل در فهم همين آيه است و خداي متعال صادق است ، اگر در آيات ديگر دقت كنيد بصراحت خداي متعال فرمود كه اين آيات قران(ظاهر وباطن) در سينه علم داده شدگان (ثقل ثاني) محفوظ است :

بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ {العنكبوت/49}

نه در مصاحف صحابه اي كه هركدام به قرائتي و متني سليقه اي قرآن را مينوشتند وميخواندند و تفسير براي ميكردند و اسلام را تحريف كردند مثلا جناب خليفه دوم ميخواند : غير المغضوب عليهم و غير الضالين :

حدثنا أبو عبيد قال: حدثنا أبو معاوية، عن الأعمش، عن إبراهيم، عن الأسود، عن عمر بن الخطاب، أنه كان يقرأ: (غير المغضوب عليهم وغير الضالين)

السند صحيح رجاله ثقات

ويا بقول عائشه كه ميگفت آيات رضاع كبير و رجم را گوسفند خورد !!!!!! بروايت صحاح بجز بخاري

9042 - (م ط ت د س) عائشة - رضي الله عنها - : قالت : «كان فيما أُنْزِلَ من القرآن: عشر رضعات معلومات تُحرِّمن. ثم نُسِخْنَ بخمس معلومات. فتُوُفِّي رسول الله -صلى الله عليه وسلم- وهنّ فيما يُقرأ من القرآن». أخرجه الجماعة إِلا البخاري.

حَدَّثَنَا أَبُو سَلَمَةَ يَحْيَى بْنُ خَلَفٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ عَنْ عَمْرَةَ عَنْ عَائِشَةَ و عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ
لَقَدْ نَزَلَتْ آيَةُ الرَّجْمِ وَرَضَاعَةُ الْكَبِيرِ عَشْرًا وَلَقَدْ كَانَ فِي صَحِيفَةٍ تَحْتَ سَرِيرِي فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَتَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ دَخَلَ دَاجِنٌ فَأَكَلَهَا.ابن ماجه

ويا ابن مسعود كه معوذتين را جزو قرآن نميدانست !بروايت بخاري و ....

ويا ابوموسي اشعري كه ميگفت :

سوره اي مثل سوره توبه نازل شد بعد نسخ شد ؟! اما من آيه اي از آن را بياد دارم : بدرستيكه خداوند اين دين را با اقوامي كه منافقند ياري ميكند !!!!!!

قال الهيثمي في مجمع الزوائد:5/302: (وعن أبي موسى الأشعري قال: نزلت سورة نحواً من براءة فرفعت ! فحفظت منها: إن الله ليؤيد هذا الدين بأقوام لاخلاق لهم ، فذكر الحديث . رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح غير علي بن زيد وفيه ضعف ، ويحسن حديثه لهذه الشواهد ) .

و
وعن أبي موسى الأشعري : إنّا كنّا نقرأ سورة كنّا نشبهها في الطول والشدّة بالبراءة فأنسيتها ، غير أنّي قد حفظت منها : « لو كان لابن آدم واديان من المال لابتغى وادياً ثالثاً ولا يملأ جوف ابن آدم إلّا تراب » صحيح المسلم : 3 / 100 .

ونه در سينه قرائي كه يكي ميخواند : صراط : ديگري : سراط : يكي ميخواند : قاتل : ديگري : قوتل : و......

خداي متعال كداميك از اين قرائات يا قرآنها را حفظ كرده است ؟

[=&quot]ظاهرا منظور من از تحریف روشنه و همون تحریفیه که (خیرالبریة) بهش اشاره کرد
[=&quot]اما
[=&quot]نظرتان در این موارد چیست؟
[=&quot]ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين[=TTE1864ED8t00]
[=&quot]الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيه[=TTE1864ED8t00]
[=TTE1864ED8t00]لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد
[=TTE1864ED8t00]
[=&quot]یا حدیث ثقلین [=TTE1864ED8t00]{ کتا[=&quot]ب الله و سنتی}
[=TTE1864ED8t00]
[=TTE1864ED8t00]
[=&quot]نهج البلاغه
[=&quot]و اعلموا ان هذا القران هو الناصح الذى لا يغش و الهادى الذى لا يضل[=&quot]
[=&quot]و كتاب اللَّه بين اظهركم ، ناطق لا يعيا لسانه ، و بيت لا تهدم اركانه ، و عز لا تهزم اعوانه[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]آیا قرآن به جز برای هداست بشر نازل شد؟
[=&quot]پس چرا آیات را پنهان کرده اند{در نز خواص}؟
[=&quot]
[=&quot]بهتر است به این تاپیک بیایید
http://www.askdin.com/thread29360.html[=&quot]

[=&quot]اصلا چرا باید پیرو قرآن بود ؟ چرا احادیث به قرآن عرضه شوند؟
[=&quot]چرا تورات و انجیل را باید کنار گذاشت؟

خیر البریه;377788 نوشت:
حداقل درجه حديث فوق طبق مباني اهل سنت ، حسن است و متن آن هم سازگار با موازين اسلامي است ؛ مشكل كجاست ؟

سلام علیکم

دوست عزیز اکثر احادیثی که آورده شده است ، سوالاتی است که از جابر بن عبدالله پرسیده شده است و او هم نظر شخصی خود را گفته است

در مورد حدیث ام المومنین عایشه ، خود وی هرگز قبول نکرد که علی بهترین بشر است ، و به جنگ ایشان رفت ، پس در درجه اول خودش خودش را تکفیر کرده است !!! طبق مسلمات تاریخی صدور این حدیث از عائشه مردود است و ثبوتی ندارد ، چرا که این سخن منسوب به وی که البته در مورد سند آنهم بحث هایی هست کاملا با رفتار و اعمال ثابت و قطعی از ایشان در تضاد و تعارض است .

اما در مورد احادیث پیامبر که شما درجه حسن به آنها بخشیدید ، خود علما و نگارندگان کتب به ضعف سندی روایات اشاره کرده اند و نیازی نیست که سخنرانی نمود .

اما اینکه چرا این حدیث با موازین اسلامی نمی سازد ، اولا خود پیامبر از علی افضل است ، پس دیگر علی خیر البشر نیست ، و اتفاقا بهترین دلیل بر رد این حدیث همین استدلال است ،

ثانیا طبق تعاریف تمامی فقها در طول تاریخ اقرار به یگانگی خدا و نبوت حضرت خاتم و معاد یعنی اسلام آوردن و تنها زمانی کسی کافر می شود که آنها را انکار کند ( از روی علم ) و یا عملی مخالف آن انجام دهد ، اما کسی تا به حال نگفته که اگر اقرار به خیرالبشر بودن علی نکرد و یا از آن امتناع کرد پس کافر است .

بدانید که در مورد علی بن ابیطالب دو گروه به هلاکت می رسند : محبان و مغضبان افراطی !!!

[=&quot] 3523 - حديث : علي خير البشر . أخبرنا زكريا بن يحيى الساجي ، قال : حدثني عبد الله بن الحسن الأشقر ، قال : سمعت أبا داود الدَّهان يقول : سمعت شريك بن عبد الله يقول : علي خير البشر ، فمن أبى فقد كفر. وقول شريك رواه الحر بن سعيد : عن شريك ، عن أبي إسحاق ، عن أبي وائل ، عن حذيفة ، عن النبي ( قال : علي خير البشر ، فمن أبى فقد كفر . وهذا قد رواه عن الحر غير واحد ، ورواه عنه أحمد بن يحيى الصوفي ، قال : ثنا الحر بن سعيد النخعي ، وكان من خيار الناس . وروي عن شريك أيضاً عن الأعمش ، عن عطية ، قلنا لجابر : ما كنتم تعدون علياً فيكم ؟ قال : ذلك خير البشر . وأورده في ذكر أبي سمرة أحمد بن سالم : عن شريك ، عن الأعمش ، عن عطية ، عن أبي سعيد ، عن النبي ( : علي خير البرية .

[=&quot]
[=&quot]وأحمد هذا ليس بالمعروف ، يروي المناكير . وهذا الحديث قد رواه غيره عن شريك ، وروي عن شريك أيضاً ، عن الأعمش ، عن عطية ، عن جابربن عبدالله : كنا نعد علياً من خيارنا، ولايسنده هكذا إلاّ ضعيف . قال المقدسي : الأصل في هذا الكلام قول جابر : كنا نعد علياً من خيارنا. وهذبه شريك بذلك اللفظ الأخير ، وجعل له الضعفاء أسانيد متصلة إلى رسول الله ( . وقد أوردت لهذا الحديث بأسانيده موضعاً غير هذا .

ذخيرة الحفاظ ، اسم المؤلف: محمد بن طاهر المقدسي الوفاة: 507 هـ ، دار النشر : دار السلف - الرياض - 1416 هـ -1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د.عبد الرحمن الفريوائي، ج 3 ص 1588
[=&quot]
[=&quot]ذهبي در باره دلالت روايت مي گويد:

وروى أبو داود الرهاوي أنه سمع شريكا يقول علي خير البشر فمن أبي فقد كفر

قلت ما ثبت هذا عنه ومعناه حق يعني خير بشر زمانه وأما خيرهم مطلقا فهذا لا يقوله مسلم

سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 8 ص 205
[=&quot]
[=&quot]و در جاي ديگر مي نويسد:

وروى أبو داود الرهاوي أنه سمع شريكا يقول علي خير البشر فمن أبى فقد كفر

قلت بعض الكذابين يرويه مرفوعا ولا ريب أن هذا ليس على ظاهره فإن شريكا لا يعتقد قطعا أن عليا خير من الأنبياء ما بقي إلا أنه أراد خير البشر في وقت وبلا شك هو خير البشر في أيام خلافته

ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي الوفاة: 748 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1995 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 3 ص 374

vivaziba;378283 نوشت:
ظاهرا منظور من از تحریف روشنه و همون تحریفیه که (خیرالبریة) بهش اشاره کرد
اما
نظرتان در این موارد چیست؟
ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين
الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيه
لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد

یا حدیث ثقلین { کتاب الله و سنتی}

با سلام

خدمتتان عرض كنم : اولا كه بحث تحريف مجالي ديگر ميطلبد اما براي آمادگي ورود به بحث بهتر است لينك را نگاهي بيندازيد !

ثانيا سعي كنيد احاديث صحيح را بنويسيد مثلا در كدام حديث صحيح آمده : كتاب الله و سنتي : ؟!

عبدالرسول;378357 نوشت:
سلام علیکم

دوست عزیز اکثر احادیثی که آورده شده است ، سوالاتی است که از جابر بن عبدالله پرسیده شده است و او هم نظر شخصی خود را گفته است

با سلام

دوست گرامي نظر شخصي وغير شخصي اينجا معني ندارد ، بحث رجالي بود وما از كتب قوم ثابت كرده وميكنيم كه اين حديث در اعلي درجه صحت قرار دارد و نواصب و منافقين هرچند كه همواره سعي در تحريف وتقطيع احاديث دارند اما غافل از مكر الله تعالي :

يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ {الصف/8}

نقل قول:
در مورد حدیث ام المومنین عایشه ، خود وی هرگز قبول نکرد که علی بهترین بشر است ، و به جنگ ایشان رفت ، پس در درجه اول خودش خودش را تکفیر کرده است !!! طبق مسلمات تاریخی صدور این حدیث از عائشه مردود است و ثبوتی ندارد ، چرا که این سخن منسوب به وی که البته در مورد سند آنهم بحث هایی هست کاملا با رفتار و اعمال ثابت و قطعی از ایشان در تضاد و تعارض است .

چه ربطي دارد ؟! مگر همين عايشه و پدرش و عمر هنگام مرگ اظهار ندامت وپشيماني شديد نكردند !

مگر در صحيح مسلم همين عايشه اعتراف نميكند كه اميرالمومنين (ع) از وي اعلم است ؟ مگر خود عمر بروايت بخاري اقرار نميكند كه امير المومنين (ع) اقضاي (علم وايمان) صحابه است ؟

مگر بسند صحيح از همين عايشه روايت نشده كه بر سر خاتم الرسل (ص) فرياد ميزد كه چرا امام علي (ع) را از من وپدرم بيشتر دوست داري ؟!‌

مگر اولين نفري كه بعد از غدير خم به امام المتقين (ع) تبريك وتهنيت گفت همين عمر نبود ؟!

اما با اين اعترافات شما ميبنيد كه ناگهان رياست طلبي وحميت جاهلي وتعصبات قومي وحسادت بر ايشان غالب گشته و ايمانشان را به بهاي اندك دنيا فروختند ولبئس مايشترون .....واسلام را تحريف و مسلمين را به بدبختي وفلاكت كشاندند .

نقل قول:
اما در مورد احادیث پیامبر که شما درجه حسن به آنها بخشیدید ، خود علما و نگارندگان کتب به ضعف سندی روایات اشاره کرده اند و نیازی نیست که سخنرانی نمود .

در حوزه حديث لازمست كه انسان همه جوانب واطراف را هم ببيند . اين حديث با شواهد ومتابعاتي كه دارد در بالاترين درجه صحت هم از نظر سند وهم از نظر متن است :

قال رسول الله لعلي (ع) : جاء خير البرية انت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضين( رواه ابن جرير في تفسيره ذيل آيه خير البرية وابونعيم وابن مردويه والديلمي عن جابر)

وشاهد لهذ االحديث مارواه البخاري والمسلم في خوارج (عبد الله بن ذي الخويصرة التميمي) في حديث عن رسول الله قال :
قوله "( يخرجون على خير فرقة من الناس ) ‏ وأشهد أن عليا قتلهم " وفي ذلك الحديث دليل قاطع علي ان عليا (ع) و اصحابه و شيعته هم خير فرقة من الناس بقول النبي الاعظم (ص) .

وفي مسند إبن حنبل أن عائشة قال لها مسروق: سألتك بصاحب هذا القبر ما الذي سمعت من رسول الله (يعني: في حق الخوارج) قالت سمعته يقول: إنهم شرّ الخلق والخليقة، يقتلهم خير الخلق والخليقة، وأقربهم عند الله وسيلة ... سنن الدارمي (كتاب الجهاد)، باب 39؛ مسند أحمد بن حنبل: 1/140، سنن ابن ماجه (المقدمة)، باب 12، حديث 170

وشواهد بيشتر :

خير هذه الامة بعدي اولها اسلاما علي بن ابيطالب ( الطبري عن سلمان )

وبه متني ديگر :

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بَرَّةَ الصَّنْعَانِيُّ، وَالْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْأَعْلَى التُّرْسِيُّ، قَالَا: أَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَنَا الثَّوْرِيُّ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ، عَنْ أَبِي صَادِقٍ، عَنْ عَلِيمٍ، عَنْ سَلْمَانَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «أَوَّلُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وُرُودًا عَلَى نَبِيِّهَا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَوَّلُهَا إِسْلَامًا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»طبراني كبير

عن ابن مسعود قال قرأت على رسول الله (صلى الله عليه وسلم) تسعين سورة وختمت القران على خير الناس بعده فقيل له من هو قال علي بن أبي طالب .تاريخ دمشق

خير رجالكم على وخير شبابكم الحسن والحسين وخير نسائكم فاطمة (أبو داود ، وابن ماجه ، والطبرانى ، والرويانى ، والحاكم ، والضياء عن عبادة بن الصامت . الخطيب ، وابن عساكر عن ابن مسعود)

انت خير امتي في الدنيا و الا خرة (ابن مردويه عن ابي رافع)

واعتراف و عمل دو ركن اصحاب يعني جناب عمار ياسر و حذيفه بن يمان رضي الله عنهم بر ابطال خلافت خلفاي غاصب و تاييد خلافت امام علي (ع) دليل محكم ديگر ماست :

قال ابن عبس لحذيفة
إن أمير المؤمنين عثمان قد قتل فما تأمرنا قال الزموا عمارا قال إن عمارا لا يفارق عليا قال إن الحسد هو أهلك للجسد وإنما ينفركم من عمار قربه من علي فوالله لعلي أفضل من عمار أبعد ما بين التراب والسحاب وإن عمارا من الأخيار وهو يعلم إن لزموا عمارا كانوا مع علي .تاریخ دمشق

ضمن اينكه ما از كتب رجالي همين نواصب ثابت كرديم كه تا چه اندازه دروغگو و كتمان كننده حقايق و تحريف كننده واقعيات هستند !

نقل قول:
اما اینکه چرا این حدیث با موازین اسلامی نمی سازد ، اولا خود پیامبر از علی افضل است ، پس دیگر علی خیر البشر نیست ، و اتفاقا بهترین دلیل بر رد این حدیث همین استدلال است ،

بنص قرآن كريم امام علي (ع) نفس وجان پيامبر (ص) است و بنا بر اخبار متفق الفريقين امام المتقين (ع) در همه فضائل بجز نبوت خاصه با پيامبر (ص) شريك است مثلا در صحيح بخاري و ...: علي مني وانا منه ويا لحمه لحمي و دمه دمي و .....

694 - حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْحَسَنِيُّ، رَحِمَهُ اللَّهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو زَيْدٍ عِيسَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ الْمُرَادِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَكَمُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ، عَنْ أَبِي خَالِدٍ، عَنِ الْإِمَامِ الشَّهِيدِ أَبِي الْحُسَيْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، قَالَ: كَانَ لِي عَشْرٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مَا أُحِبُّ أَنَّ لِي بِإِحْدَاهُنَّ مَا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ، قَالَ لِي: «يَا عَلِيُّ، أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَأَقْرَبُ الْخَلْقُ مِنِّي مَوْقِفًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَمَنْزِلِي مُوَاجِهٌ مَنْزِلَكَ فِي الْجَنَّةِ كَمَا يَتَوَجَّهُ مَنْزِلُ الْآخَرَيْنِ فِي الدُّنْيَا، وَأَنْتَ الْوَارِثُ، وَالْوَصِيُّ، وَالْخَلِيفَةُ، فِي الْأَهْلِ وَالْمَالِ وَالْمُسْلِمِينَ، وَأَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَلِيُّكَ وَلِيِّي، وَوَلِيِّي وَلِيُّ اللَّهِ، وَعَدُوُّكَ عَدُوِّي وَعَدُوِّي عَدُوُّ اللَّهِ»
الكتاب: ترتيب الأمالي الخميسية للشجري
مؤلف الأمالي: يحيى (المرشد بالله) بن الحسين (الموفق) بن إسماعيل بن زيد الحسني الشجري الجرجاني (المتوفى 499 هـ)

حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ طَلْحَةَ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ: لَمَّا افْتَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَكَّةَ انْصَرَفَ إِلَى الطَّائِفِ؛ فَحَاصَرَهَا تِسْعَةَ عَشْرَةَ أَوْ ثَمَانِي عَشْرَةَ فَلَمْ يَقْتَحِمْهَا ثُمَّ أَوْغَلَ رَوْحَةً أَوْ غَدْوَةً ثُمَّ نَزَلَ ثُمَّ هَجَرَ فَقَالَ: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ؛ إِنِّي فَرْطٌ لَكُمْ وَأُوصِيكُمْ بِعِتْرَتِي خَيْرًا وَإِنَّ مَوْعِدَكُمُ الْحَوْضُ.
وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيُقِيمُوا الصَّلاةَ وَلْيُؤْتُوا الزَّكَاةَ أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَيْهِمْ رَجُلٌ مِنِّي أَوْ كَنَفْسِي فَلْيَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَ مُقَاتِلَتِهِمْ وَلَيَسْبِيَنَّ ذَرَارِيهِمْ» .
قَالَ: فَرَأَى النَّاسُ أَنَّهُ أَبُو بَكْرٍ أَوْ عُمَرُ وَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَقَالَ: «هَذَا هُوَ» . الكتاب: المقصد العلي في زوائد أبي يعلى الموصلي
المؤلف: أبو الحسن نور الدين علي بن أبي بكر بن سليمان الهيثمي (المتوفى: 807هـ)

عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى , عَنْ طَلْحَةَ بْنِ جَبْرٍ , عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ , عَنْ مُصْعَبِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ , عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ , قَالَ: لَمَّا افْتَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَكَّةَ انْصَرَفَ إِلَى الطَّائِفِ , فَحَاصَرَهُمْ تِسْعَ عَشْرَةَ أَوْ ثَمَانِ عَشْرَةَ فَلَمْ يَفْتَتِحْهَا , ثُمَّ ارْتَحَلَ رَوْحَةً أَوْ غَدْوَةً , فَنَزَلَ ثُمَّ قَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ , إِنِّي فَرَطٌ لَكُمْ، فَأُوصِيكُمْ بِعِتْرَتِي خَيْرًا , وَإِنَّ مَوْعِدَكُمُ الْحَوْضُ , وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَيُقِيمُنَّ الصَّلَاةَ، وَلَيُؤْتُنَّ الزَّكَاةَ، أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْهِمْ رَجُلًا مِنِّي، أَوْ كَنَفْسِي، فَلَيَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَ مُقَاتِلَتِهِمْ، وَلَيَسْبِيَنَّ ذَرَارِيَّهُمْ» , قَالَ: فَرَأَى النَّاسَ أَنَّهُ أَبُو بَكْرٍ أَوْ عُمَرُ , فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَقَالَ: هَذَا

الكتاب: الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار
المؤلف: أبو بكر بن أبي شيبة، عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي (المتوفى: 235هـ)

اني احب لك ما احب لنفسي واكره لك ما اكره لنفسي( ترمذي و احمد و طيالسي وهو من مشايخ البخاري عن علي)

ما سالت لنفسي شيئا الا قد سالت لك مثله (نسايي عن علي وابن جرير و صححه وطبراني في الاوسط)

ما دعوت لنفسي بشئ الا دعوت لك بمثله (نسايي عن علي)

به كلمات :رَجُلٌ مِنِّي أَوْ كَنَفْسِي : دقت كنيد .

نقل قول:
ثانیا طبق تعاریف تمامی فقها در طول تاریخ اقرار به یگانگی خدا و نبوت حضرت خاتم و معاد یعنی اسلام آوردن و تنها زمانی کسی کافر می شود که آنها را انکار کند ( از روی علم ) و یا عملی مخالف آن انجام دهد ، اما کسی تا به حال نگفته که اگر اقرار به خیرالبشر بودن علی نکرد و یا از آن امتناع کرد پس کافر است .

كافر حقيقي نميشود اما كافر حقوقي ميشود !

حديث صحيح از رسول الله (ص) است تقصير ما چيست ؟

نقل قول:

بدانید که در مورد علی بن ابیطالب دو گروه به هلاکت می رسند : محبان و مغضبان افراطی !!!

دقيقا ! پس سعي كنيد عدالت وانصاف را رعايت كنيد و اگر در جايي علم نداريد سكوت كنيد .

در مورد تحریف اگر مایلید در تاپیکی که در همین زمینه است بحث شود

http://www.askdin.com/thread29360.html

و در مورد حدیث ثقلین هم ان شاء الله تاپیکی احداث می شود

خیر البریه;378849 نوشت:
با سلام
دوست گرامي نظر شخصي وغير شخصي اينجا معني ندارد ، بحث رجالي بود وما از كتب قوم ثابت كرده وميكنيم كه اين حديث در اعلي درجه صحت قرار دارد و نواصب و منافقين هرچند كه همواره سعي در تحريف وتقطيع احاديث دارند اما غافل از مكر الله تعالي :
يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ {الصف/8}

سلام علیکم

دوست عزیز اسلام آمد تا همین قوم بازی ها و قومیت ها را کنار بگذارد ، این قوم و آن قوم ندارد ، اگر دقت می کردید جناب ویوا فرمودند پیامبر در حق علی فرموده باشد ، نه اینکه جابر انصاری گفته باشد ، مرفوع بودن حدیث مورد بحث است .

و ثانیا حتی اگر صحت حدیث هم ثابت شود وقتی با قرآن و مسلمات اسلامی سازگار نباشد ، به دستور پیامبر باید به دیوار کوبیده شود .

خیر البریه;378849 نوشت:
چه ربطي دارد ؟! مگر همين عايشه و پدرش و عمر هنگام مرگ اظهار ندامت وپشيماني شديد نكردند !
مگر در صحيح مسلم همين عايشه اعتراف نميكند كه اميرالمومنين (ع) از وي اعلم است ؟ مگر خود عمر بروايت بخاري اقرار نميكند كه امير المومنين (ع) اقضاي (علم وايمان) صحابه است ؟
مگر بسند صحيح از همين عايشه روايت نشده كه بر سر خاتم الرسل (ص) فرياد ميزد كه چرا امام علي (ع) را از من وپدرم بيشتر دوست داري ؟!‌
مگر اولين نفري كه بعد از غدير خم به امام المتقين (ع) تبريك وتهنيت گفت همين عمر نبود ؟!
اما با اين اعترافات شما ميبنيد كه ناگهان رياست طلبي وحميت جاهلي وتعصبات قومي وحسادت بر ايشان غالب گشته و ايمانشان را به بهاي اندك دنيا فروختند ولبئس مايشترون .....واسلام را تحريف و مسلمين را به بدبختي وفلاكت كشاندند .


دوست عزیز ، بحث کفر و اسلام است ، اگر عایشه این را گفته باشد یعنی در درجه اول خودش و پدرش و عمده صحابه را تکفیر کرده است ،

و علاوه بر این روایت کسی که از عایشه نقل کرده است در محل تردید است ، چنانکه علمای اهل سنت بیان کرده اند که روایت وی از عایشه ثابت نیست مگر با شرایطی .

خیر البریه;378849 نوشت:
ضمن اينكه ما از كتب رجالي همين نواصب ثابت كرديم كه تا چه اندازه دروغگو و كتمان كننده حقايق و تحريف كننده واقعيات هستند !

علی الاسلام السلام !!!

خیر البریه;378849 نوشت:
حوزه حديث لازمست كه انسان همه جوانب واطراف را هم ببيند . اين حديث با شواهد ومتابعاتي كه دارد در بالاترين درجه صحت هم از نظر سند وهم از نظر متن است


اولا در همین احادیثی که آوردید هیچ جا نگفته علی بهترین بشر است ، بلکه یا پیامبر فرموده بعد از من بهترین است ، یا فرموده در میان شما بهترین است ، از همین روایاتی که آوردید می توان ضعف روایت علی خیرالبشر را ثابت نمود . پس نه تنها موید روایت مورد نظر شما نبود بلکه ضعف آنرا هم ثابت کرد .

و ثانیا در کجای این احادیث گفته هرکس به افضلیت علی اقرار نکند و یا از آن ابا ورزد ، کافر است ؟

اما اینکه می فرمایید حدیث صحیح از پیامبر است :

اولا صحت روایات آورده شده در پست قبلی ثابت نشده

ثانیا آیا شما هر روایت صحیح السندی را می پذیرید ؟

مگر روایت صحیح نداریم که علی علیه السلام بدون وضو نماز خواند ؟

مگر روایت صحیح نداریم که معصوم علیه السلام دستور داده باید پاها را در وضو شست ؟

مگر در مورد شرمگاه غصب شده روایت صحیح نداریم ؟

مگر ....

تعارضات حدیث مذکور با موازین اسلامی همچنان برقرار است .

[="Navy"]

علی مع الحق;377642 نوشت:
قبلا گفتم که اقوال هر فردی به جز معصوم حجت نیست

علی مع الحق;377650 نوشت:
1-عقیده شخصی غیر معصوم به هیچ عنوان حجت و وحی منزل نیست و قابل نقد است

پس نظر مرجع تقلید هم نباید حجت باشد چون معصوم نیست و سخن غیر معصوم حجت نیست
و یا نواب اربعه امام زمان که امام زمان فرمودند أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ‏ حُجَّتِي‏ عَلَيْكُمْ‏ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم‏
که این حدیث حجت بودن غیر معصوم را نشان می دهد!
و بسیاری موارد دیگر...

anti;379259 نوشت:
پس نظر مرجع تقلید هم نباید حجت باشد چون معصوم نیست و سخن غیر معصوم حجت نیست

حجّیّت نظر مرجع تقلید با استناد به بنای عقلا و شیوه خردمندان است. خردمندان در هر کاری به کارشناس اون کار رجوع می‌کنند و این شیوه نیز از سوی شارع اقدس نهی نشده است و
بر این اساس رجوع به کارشناس در هر امری حجّت و معتبر است.
ولی آیا حجّیّت سخن معصوم هم به این دلیل استناد دارد؟ آیا این دو اصلاً قابل قیاس است؟

anti;379259 نوشت:

پس نظر مرجع تقلید هم نباید حجت باشد چون معصوم نیست و سخن غیر معصوم حجت نیست
و یا نواب اربعه امام زمان که امام زمان فرمودند أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ‏ حُجَّتِي‏ عَلَيْكُمْ‏ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم‏
که این حدیث حجت بودن غیر معصوم را نشان می دهد!
و بسیاری موارد دیگر...


سلام
معلومه كه هميشه حجت نيست! مگه مراجع تقلید تا به حال منحرف نشدند؟! وشما اگه علمش رو داشته باشید و مجتهد باشید و نظر اشتباهی دیدید وظیفه نقد دارید
این حدیث هم بررسی سندی کنید. خودت که استادی اسک جان!

Hadi99g;379309 نوشت:
حجّیّت نظر مرجع تقلید با استناد به بنای عقلا و شیوه خردمندان است. خردمندان در هر کاری به کارشناس اون کار رجوع می‌کنند و این شیوه نیز از سوی شارع اقدس نهی نشده است و
بر این اساس رجوع به کارشناس در هر امری حجّت و معتبر است.
ولی آیا حجّیّت سخن معصوم هم به این دلیل استناد دارد؟ آیا این دو اصلاً قابل قیاس است؟

حجت درلغت هر چیزی است که صلاحیت داشته باشد به آن بر دیگری احتجاج کرد.
پس هر آنچه که به نحوی صلاحیت داشته باشد حجت است و طبق این مبنا امام معصوم حجت است چون خطا نمی کند و مرجع حجت است چون اعلم است پس مبنای حجت بودن امام و دیگری صلاحیت است.
مرجع تقلید حجت است چون طبق عقل که خود عقل هم حجت است باید به کارشناس رجوع کرد و هر نظری بدهد مثلا دو مرجع در دو حکم اختلاف دارند که ممکن نیست هر دو صحیح بگویند و دو نفر هم هر کدام از این دو مرجع تقلید میکنند در روز قیامت آن شخصی که از مرجعی که اشتباه کرده پیروی کرده حجت شرعی دارد یعنی برای خداوند دلیل دارد که چرا به این حکم عمل کرده.
یا سخن آیت الله خامنه ای درباره حجیت در انتخابات که:«بايد بگرديد، بين خودتان و خدا حجت پيدا كنيد؛ يعني بتوانيد از راهي برويد كه اگر خداي متعال پرسيد شما به چه دليل به اين فرد رأي داديد، بتوانيد بگوييد به اين دليل. بين خودتان و خدا، دليل و حجتي فراهم كنيد و بعد با خيال راحت برويد رأي بدهيد.))

بحث ما این بود که کاربر علی مع الحق گفتند سخن غیر معصوم حجت نیست من هم دلایلی ارایه دادم که مرجع غیر معصوم حجت است! و یا نواب امام زمان!

علی مع الحق;379335 نوشت:
معلومه كه هميشه حجت نيست! مگه مراجع تقلید تا به حال منحرف نشدند؟! وشما اگه علمش رو داشته باشید و مجتهد باشید و نظر اشتباهی دیدید وظیفه نقد دارید

حجت بودن یک چیز است و اشتباه کردن چیز دیگر!
ممکن است چیزی یا کسی اشتباه کند و اصلا آن نظر اشتباه باشد اما آن سخن اشتباه بر دیگری حجت باشد!
همان مثال اختلاف دو مرجع در حکم واحد که قطعا یکی اشتباه می کند اما عمل به فتوا برای مقلدین هر دو مرجع حجت است با اینکه قطعا یکی اشتباه است اما حجت است یعنی در برابر خداوند دلیل دارد که چرا اینگونه عمل کرده پس حجت بودن لزوما به معنای اشتباه نکردن و نقد نداشتن نیست!
اما داشتن نقدهم مسئله بسیار مهمی است که متاسفانه بعضی در این سایت فکر می کنند مثلا نباید فلان علامه را نقد کرد... به هر حال بگذریم از نقد...
علی مع الحق;379335 نوشت:
این حدیث هم بررسی سندی کنید. خودت که استادی اسک جان!

این حدیث به قدری مشهور است که مطمئن هستم شما بار ها این را شنیدید اما بررسی هم می کنم با این که این علم رجال مصطلح را به اینگونه به طور کامل قبول ندارم...
اما اشکالی که بر سند این حدیث می گیرند و پاسخ به آن:
ﺳﻨﺪ و ﻣﺘﻦ رواﯾﺖ "ﻓﺎﻣﺎ اﻟﺤﻮادث اﻟﻮاﻗﻌﺔ" در ﮐﺘﺎب وﺳﺎﺋﻞ اﻟﺸﯿﻌﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ اﺳﺖ:
اﺑﻦ ﺑﺎﺑﻮﯾﻪ ( ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق)،َﻋْﻦُﻣَﺤﱠﻤِﺪْﺑِﻦُﻣَﺤﱠﻤِﺪْﺑِﻦِﻋﺼَﺎٍمَﻋْﻦُﻣَﺤﱠﻤِﺪْﺑِﻦ ﯾَْﻌُﻘﻮَبَﻋْﻦ إِْﺳَﺤﺎَقْﺑِﻦ ﯾَْﻌُﻘﻮَب ﻗَﺎَلَﺳﺄَْﻟُﺖُ ﻣَﺤﱠﻤَﺪْﺑَﻦُﻋْﺜَﻤﺎَن اْﻟَﻌْﻤﺮِﱠی أَْن ﯾُﻮِﺻَﻞ ﻟِﯽ ﮐِﺘَﺎﺑﺎً ﻗَْﺪَﺳﺄَْﻟُﺖ ﻓِﯿِﻪَﻋْﻦَﻣَﺴﺎﺋَِﻞ أَْﺷﮑَﻠَْﺖَﻋﻠَﱠﯽ ﻓَﻮَرَدَ اﻟﺘﱠْﻮﻗِﯿُﻊ ﺑَِﺨِﻂَّﻣْﻮَﻻﻧَﺎ ﺻَﺎِﺣﺐِ اﻟﺰﱠَﻣﺎِن ع أَﱠﻣﺎَﻣﺎَﺳﺄَْﻟَﺖَﻋْﻨُﻪ أَْرَﺷَﺪَک اﻟﻠﱠُﻪ وَ ﺛَﺒﱠﺘََﮏ إِﻟَﻰ أَْن ﻗَﺎَل وَ أَﱠﻣﺎ اْﻟَﺤﻮَاِدُث اْﻟﻮَاﻗَِﻌُﺔ ﻓَﺎْرِﺟُﻌﻮا ﻓِﯿَﮫﺎ إِﻟَﻰ رُوَاِةَﺣِﺪﯾﺜِﻨَﺎ ﻓَﺈِﻧﱠُﮫْﻢُﺣﱠﺠﺘِﯽَﻋﻠَْﯿﮑُْﻢ وَ أَﻧَﺎُﺣﱠﺠُﺔ اﻟﻠﱠِﻪ وَ أَﱠﻣﺎُﻣَﺤﱠﻤُﺪْﺑُﻦُﻋْﺜَﻤﺎَن اْﻟَﻌْﻤﺮِﱡی رَِﺿَﯽ اﻟﻠﱠُﻪَﻋْﻨُﻪ وََﻋْﻦ أَﺑِﯿِﻪِﻣْﻦ ﻗَْﺒُﻞ ﻓَﺈِﻧﱠُﻪ ﺛَِﻘﺘِﯽ وَ ﮐِﺘَﺎﺑُُﻪ ﮐِﺘَﺎﺑِﯽ.[1]
ﺑﺮرﺳﯽ ﺳﻨﺪ ﺣﺪﯾﺚ:
ھﻤﺎن طﻮر ﮐﻪ ﻣﺸﺎھﺪه ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ اﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚ را ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق از ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﻧﺎم ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺼﺎم ﮐﻠﯿﻨﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و او از ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب ﮐﻠﯿﻨﯽ و وی از اﺳﺤﺎق ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب و وی از ﻧﺎﺋﺐ اﻣﺎم زﻣﺎن (ﻋﺞ) ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦﻋﺜﻤﺎن.
ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق : در وﺛﺎﻗﺖ و ﺟﻼﻟﺖ ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق ھﯿﭻ ﺷﮏ و ﺗﺮدﯾﺪی وﺟﻮد ﻧﺪارد وی از ﺑﺰرﮔﺎن ﻋﻠﻤﺎی ﺷﯿﻌﻪ اﺳﺖ.[2] ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺼﺎم: در ﮐﺘﺎب ھﺎی رﺟﺎﻟﯽ ﺑﺮای وی ﻣﺪح ﯾﺎ ﻗﺪﺣﯽ وارد ﻧﺸﺪه اﺳﺖ. ﭘﺲ ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ وی ﺑﺮای ﻣﺎﻣﺠﮫﻮل اﺳﺖ. ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب : در وﺛﺎﻗﺖ و ﺟﻼﻟﺖ ﺷﺄن وی ھﻤﯿﻦ ﻣﻘﺪار ﮐﻪ ﺑﺮﺗﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎب از ﮐﺘﺎب ھﺎی ﭼﮫﺎرﮔﺎﻧﻪ ﺷﯿﻌﻪ ﺑﻪ ﻧﺎم "ﮐﺎﻓﯽ" از اوﺳﺖ.[3]اﺳﺤﺎق ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب : ﺑﺮای اﯾﺸﺎن ﻧﯿﺰ در ﮐﺘﺎب ھﺎی رﺟﺎل ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ ﻧﯿﺎﻣﺪه و ھﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺠﮫﻮل اﺳﺖ.ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺜﻤﺎن : ﮐﻪ از ﻧﻮاب ﺧﺎص اﻣﺎم زﻣﺎن اﺳﺖ.
ﻗﺮاﺋﻦ وﺛﺎﻗﺖ اﯾﻦ دو ﺗﻦ که در کتب رجال مجهول هستند :ﺑﺮﺧﯽ از ﻗﺮاﺋﻦ ﺣﮑﺎﯾﺖ از وﺛﺎﻗﺖ اﯾﻦ دو ﺷﺨﺺ دارد ﮐﻪ ﺑﻪ آﻧﮫﺎ اﺷﺎره ﻣﯽ ﺷﻮد.اﻟﻒ : ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺼﺎم از ﻣﺸﺎﯾﺦ ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق اﺳﺖ و در رواﯾﺎﺗﯽ ﮐﻪ از او در وﺳﺎﺋﻞ اﻟﺸﯿﻌﻪ و ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ازﮐﺘﺎب ھﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق ﻧﻘﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ، ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق ﺑﺪون واﺳﻄﻪ از او ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و در ﺗﻤﺎم اﯾﻦ رواﯾﺎت،ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺼﺎم از ﺷﯿﺦ ﮐﻠﯿﻨﯽ ﻧﻘﻞ ﮐﺮده اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻋﺒﺎرت دﯾﮕﺮ اﮔﺮ ﭼﻪ وی ﺷﺨﺺ ﻣﺠﮫﻮﻟﯽ اﺳﺖ وﻟﯽ دو ﺗﻦ از ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺪﺛﺎن ﺷﯿﻌﻪ (ﮐﻠﯿﻨﯽ و ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق) ﺑﻪ ﺗﺮﺗﯿﺐ اﺳﺘﺎد و ﺷﺎﮔﺮد وی ﺑﻮده اﻧﺪ. ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس وی را ﺑﺎﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ دو ﻗﺎﻋﺪه رﺟﺎﻟﯽ " ﺛﻘﻪ ﺑﻮدن ﻣﺸﺎﯾﺦ اﺟﺎزات" و " ﮐﺜﺮت ﻧﻘﻞ ﺛﻘﺎت از ﺷﺨﺼﯽ دﻻﻟﺖ ﺑﺮ ﺛﻘﻪ ﺑﻮدن او دارد "[4]، ﻣﯽ ﺗﻮان ﺟﺰء ﺛﻘﺎت داﻧﺴﺖ.ب : اﺳﺤﺎق ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب ﻧﯿﺰ از ﻣﺸﺎﯾﺦ ﮐﻠﯿﻨﯽ اﺳﺖ. وی در اﻣﺮ ﻣﮫﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺻﺪور ﺗﻮﻗﯿﻌﺎت از اﻣﺎم زﻣﺎن (ﻋﺞ) ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﮫﻤﺘﺮ از ﯾﮏ رواﯾﺖ ﻋﺎدی اﺳﺖ و در آن زﻣﺎن ﺑﺴﯿﺎر ﻣﮫﻢ و ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻮده اﺳﺖ، ﺑﻪ ﺧﺒﺮ او اﻋﺘﻤﺎد ﮐﺮده اﺳﺖ.[5] ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﻮد ﺣﻀﺮت در اﯾﻦ ﺗﻮﻗﯿﻊ ﺑﺮای او دﻋﺎی ﺧﯿﺮ ﮐﺮده اﺳﺖ، در آﺧﺮ ﺗﻮﻗﯿﻌﯽ ﮐﻪ در ﮐﺘﺎب " ﮐﻤﺎل اﻟﺪﯾﻦ " آﻣﺪه اﺳﺖ اﻣﺎم زﻣﺎن (ﻋﺞ)ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: اﻟﺴﻼم ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ اﺳﺤﺎق ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب و ﻋﻠﯽ ﻣﻦ اﺗﺒﻊ اﻟﮫﺪی."[6]ﺑﺮﺧﯽ ھﻢ وی را ﺑﺮادر ﻣﺮﺣﻮم ﮐﻠﯿﻨﯽ داﻧﺴﺘﻪ اﻧﺪ.[7]اﮔﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪه ﺷﻮد: از ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮم ﮐﻪ اﺳﺤﺎق ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب ﺗﻮﻗﯿﻌﻰ درﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮده اﺳﺖ، ﺷﺎﯾﺪ او در اﯾﻦ ادﻋﺎ دروغ ﮔﻔﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ؟در ﭘﺎﺳﺦ ﺧﻮاھﯿﻢ ﮔﻔﺖ: ﮐﻠﯿﻨﻰ ﮐﻪ اﯾﻦ ﺗﻮﻗﯿﻊ را از او ﻧﻘﻞ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ - ﺑﺎ ﺗﻮّﺟﻪ ﺑﻪ آﻧﭽﻪ ﮔﺬﺷﺖ - ﺣﺘﻤﺎً او را ﻣﻮرد اﻋﺘﻤﺎد ﻣﻰداﻧﺴﺘﻪ و اﻻّ ھﺮﮔﺰ اﻗﺪام ﺑﻪ اﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﻰ ﮐﺮده اﺳﺖ. ﺑﺎ اﯾﻦ وﺻﻒ، ﺟﺎى ﺗﺮدﯾﺪى در ﺳﻨﺪ اﯾﻦ رواﯾﺖ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﻰ ﻣﺎﻧﺪ.[8] ﭘﺲ ﺧﻮد ارﺳﺎل ﻧﺎﻣﻪ از ﺳﻮى ﺣﻀﺮت ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﺑﺮاى ﺷﺨﺼﻰ در آن دوران، دﻟﯿﻞ وﺛﺎﻗﺖ آن ﺷﺨﺺ ﻣﻰﺑﺎﺷﺪ.[9]بر ﻓﺮض اﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ اﯾﻦ ﻗﺮاﺋﻦ را ﺑﻪ ﻋﻠﻠﯽ ﻧﭙﺬﯾﺮد، ﺑﺮﺧﯽ از ﺷﻮاھﺪ ﻧﺸﺎن از اﻋﺘﻤﺎد ﻋﻠﻤﺎء ﺑﻪ اﯾﻦ رواﯾﺖ و ﻣﻘﺒﻮﻟﯿﺖ آن در طﻮل ﺗﺎرﯾﺦ ﻓﻘﻪ ﺗﺸﯿﻊ دارد.
ﻣﺮﺣﻮم ﺻﺎﺣﺐ ﺟﻮاھﺮ در اﯾﻦ ﺑﺎره ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: "ﺑﺮ ﻣﻀﻤﻮن اﯾﻦ رواﯾﺖ ﺑﯿﻦ ﻋﻠﻤﺎء اﺟﻤﺎع ﻗﻮﻟﯽ و ﻓﻌﻠﯽ وﺟﻮد دارد."[10]در ﮐﺘﺎب ھﺎی زﯾﺎدی از ﻓﻘﮫﺎء، ﺑﺪون آن ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻨﺪ ﺣﺪﯾﺚ اﺷﮑﺎل وارد ﮐﻨﻨﺪ، از آن در ﻣﺒﺎﺣﺚ ﺧﻮد اﺳﺘﻔﺎده ﮐﺮده اﻧﺪ. از ﺟﻤﻠﻪ اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪان، ﻣﺮﺣﻮم ﺻﺎﺣﺐ ﺟﻮاھﺮ، ﺷﯿﺦ اﻋﻈﻢ ﻣﺮﺗﻀﯽ اﻧﺼﺎری،[11] آﻗﺎ رﺿﺎ ھﻤﺪاﻧﯽ[12]، آﯾﺖ ﷲ ﺳﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﺎظﻢ ﯾﺰدی[13] ، آﯾﺖ ﷲ ﻣﯿﺮزا ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﯿﻦ ﻧﺎﺋﯿﻨﯽ[14] ، آﯾﺖ ﷲ ﺳﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ھﺎدی ﻣﯿﻼﻧﯽ[15] و ...اﺳﺖ.
ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ اﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚ ﺳﻨﺪاً و ﻣﻀﻤﻮﻧﺎً ﻣﻮرد ﻗﺒﻮل و اﺗﻔﺎق ﻋﻠﻤﺎء ﺷﯿﻌﻪ اﺳﺖ
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[1] ﺣﺮ ﻋﺎﻣﻠﯽ، ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ اﻟﺤﺴﻦ، وﺳﺎﺋﻞ اﻟﺸﯿﻌﻪ، ج 27، ص 140،ﻣﻮﺳﺴﻪ آل اﻟﺒﯿﺖ، ﻗﻢ، 1409ھﺠﺮی، اﯾﻦ رواﯾﺖ در ﮐﺘﺎب ﮐﻤﺎل اﻟﺪﯾﻦ و
اﺣﺘﺠﺎج طﺒﺮﺳﯽ ﻧﯿﺰ آﻣﺪه اﺳﺖ.
[2] ﻧﺠﺎﺷﯽ،اﺑﻮاﻟﻌﺒﺎس، رﺟﺎل ﻧﺠﺎﺷﯽ، ﺣﺮف ﻣﯿﻢ،ذﯾﻞ ﻧﺎم ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ اﻟﺤﺴﯿﻦ.
[3] رﺟﺎل ﻧﺠﺎﺷﯽ، ﺣﺮف ﻣﯿﻢ، ذﯾﻞ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب.
[4] ﺳﺒﺤﺎﻧﯽ ، ﺟﻌﻔﺮ، ﮐﻠﯿﺎت ﻓﯽ ﻋﻠﻢ اﻟﺮﺟﺎل ، ص 333 و 353، ﻣﻮﺳﺴﻪ ﻧﺸﺮ اﺳﻼﻣﯽ، ﻗﻢ 1421.
[5] ﺑﺮﺧﯽ دﯾﮕﺮ از ﺗﻮﺿﯿﺤﺎت را در اﯾﻦ ﺑﺎره ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﯿﺪ در ﮐﺘﺎب وﻻﯾﺖ و دﯾﺎﻧﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ اﺳﺘﺎد ھﺎدوی ﺗﮫﺮاﻧﯽ، ص 100 ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ
[6] ﺻﺪوق ،ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ، ﮐﻤﺎل اﻟﺪﯾﻦ ، ج2، ص 458،دار اﻟﮑﺘﺐ اﻻﺳﻼﻣﯿﻪ، ﻗﻢ ، 1395 ﻗﻤﺮی.
[7] ھﺎدوی ﺗﮫﺮﻧﯽ، ﻣﮫﺪی،وﻻﯾﺖ و دﯾﺎﻧﺖ،ص 99، اﻧﺘﺸﺎرات ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮد،ﻗﻢ، 1381،ﺑﻪ ﻧﻘﻞ از ﻗﺎﻣﻮس اﻟﺮﺟﺎل ﻣﺮﺣﻮم ﺗﺴﺘﺮی.
[8] ر.ک: ﺳﯿﺪ ﮐﺎظﻢ ﺣﺎﺋﺮى، وﻻﯾﺔ اﻷﻣﺮ ﻓﻰ ﻋﺼﺮ اﻟﻐﯿﺒﺔ، ﺻﺺ122 – 125، ﺑﻪ ﻧﻘﻞ از ﺳﺆال 25 (ﺳﺎﯾﺖ: 258).
[9] اﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮑﻰ از راهھﺎى ﺗﻮﺛﯿﻖ ﮐﻪ ﻋﻤﻮﻣﯿﺖ دارد در ﮐﺘﺎب ﺗﺤﺮﯾﺮ اﻟﻤﻘﺎل ﻓﻰ ﮐﻠﯿﺎت ﻋﻠﻢ اﻟﺮﺟﺎل آﻣﺪه اﺳﺖ.(ر.ک: ﻣﮫﺪى
ھﺎدوى ﺗﮫﺮاﻧﻰ، ﺗﺤﺮﯾﺮ اﻟﻤﻘﺎل ﻓﻰ ﮐﻠﯿﺎت ﻋﻠﻢ اﻟﺮﺟﺎل، ﺻﺺ109 - 111). ﺑﻪ ﻧﻘﻞ از ﺳﺆال 25 (ﺳﺎﯾﺖ: 258).
[10] ﻧﺠﻔﯽ، ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ،ﺟﻮاھﺮ اﻟﮑﻼم، ج11، ص 90،دار اﺣﯿﺎء اﻟﺜﺮاث اﻟﻌﺮﺑﯽ، ﺑﯿﺮوت،ﺑﯽ ﺗﺎ.
[11] اﻧﺼﺎری، ﻣﺮﺗﻀﯽ، اﻟﻘﻀﺎء واﻟﺸﮫﺎدات،ص 70، ﮐﻨﮕﺮه ﺟﮫﺎﻧﯽ ﺷﯿﺦ اﻧﺼﺎری،ﻗﻢ، 1415.
[12] ھﻤﺪاﻧﯽ، آﻗﺎ رﺿﺎ، ﻣﺼﺒﺎح اﻟﻔﻘﯿﻪ،ج14، ص 289، ﻣﻮﺳﺴﻪ اﻟﺠﻌﻔﺮﯾﻪ، ﻗﻢ ،1416.
[13] ﯾﺰدی،ﺳﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﺎظﻢ، ﺗﮑﻤﻠﺔ ﻋﺮوه اﻟﻮﺛﻘﯽ، ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﯿﻦ طﺒﺎطﺒﺎﯾﯽ، ج 2، ص 6،ﺑﯽ ﺟﺎ، ﺑﯽ ﺗﺎ.
[14] ﻧﺎﺋﯿﻨﯽ، ﻣﯿﺮزا ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﯿﻦ، اﻟﻤﮑﺎﺳﺐ و اﻟﺒﯿﻊ، ج2، ص 337، دﻓﺘﺮ اﻧﺘﺸﺎرات اﺳﻼﻣﯽ، ﻗﻢ ، 1413.
[15] ﻣﯿﻼﻧﯽ، ﺳﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ھﺎدی ، ﻣﺤﺎﺿﺮات ﻓﯽ ﻓﻘﻪ اﻻﻣﺎﻣﯿﻪ،ج 4، ص 277،ﻣﻮﺳﺴﻪ ﭼﺎپ و ﻧﺸﺮ داﻧﺸﮕﺎه ﻓﺮدوﺳﯽ ﻣﺸﮫﺪ، ﻣﺸﮫﺪ،
1395 ﻗﻤﺮی، اﯾﺸﺎن درﺑﺎره ﺳﻨﺪ اﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: و ھﻮ ( اﺳﺤﺎق ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب) و إن ﻟﻢ ﯾﮑﻦ ﻣﻌﺮوﻓﺎ ﻓﯽ ﮐﺘﺐ اﻟﺮﺟﺎل، إﻻ أﻧﻪ ﯾﻈﮫﺮ ﻣﻦ
اﻟﺘﻮﻗﯿﻊ اﻟﺸﺮﯾﻒ، و ﻣﻦ أﺟﻮﺑﺔ ﻣﺴﺎﺋﻠﻪ أﻧﻪ ﮐﺎن ﻣﻦ اﻟﺸﯿﻌﺔ اﻹﻣﺎﻣﯿﺔ، و ﻟﻪ اﻟﻌﻠﻢ و اﻟﻤﻌﺮﻓﺔ و اﻟﺠﻼﻟﺔ...... ﺛﻢ إن ﺟﮫﺎﻟﺔ اﻟﺮاوی ﻻ ﺗﻀﺮ ﻓﯽ
اﻟﻤﻘﺎم، ﻟﺮواﯾﺔ اﻟﮑﻠﯿﻨﯽ ﻋﻨﻪ، و ﺗﻌﺪّد رواﯾﺎت اﻟﻤﺸﺎﯾﺦ ﻋﻦ اﻟﮑﻠﯿﻨﯽ ﻋﻨﻪ، و اﺷﺘﮫﺎر ھﺬا اﻟﺘﻮﻗﯿﻊ، و اﻟﻌﻤﻞ ﺑﻤﻀﻤﻮﻧﻪ

اما عقل هم حجت است در حالی که عقل معصوم نیست:
حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِيُّ وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ.
حضرت صادق فرمود: حجت خدا بر بندگان پيغمبر است و حجت ميان بندگان و خدا عقل است.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 25/إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏1، ص: 62

عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع‏ : يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏
اى هشام به راستى خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت عيان و حجت نهان، حجت عيان رسولان و پيغمبران و امامانند (ع) و حجت درونى و نهان عقل است.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 16/بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏75، ص: 300/وسائل الشيعة، ج‏15، ص: 207

البته من صحبتی از اشتباه کردن نگفتم بلکه حرف انحراف بود و اضافه اینکه گفتم کسی که علم و اجتهادش را دارد وظیفه نقد دارد نه مقلدین آن مرجع! ظاهرا به این دو مورد توجه نکردید.

و در مورد مطالبی که در مورد سندش اوردید اگر علمای علم رجال هم با شما موافق بودند حتما با همین استدلالها این دو شخص را توثیق میکردند اما ظاهرا موافق نبودند!
این که میفرمائید چون کلینی از این شخص روایت کرده پس از نظر او ثقه بوده در این صورت باید همه راویانی که در کافی امدند همگی ثقه باشند چون کلینی از آنها نقل کرده!
و اینکه میفرمائید امام زمان (عج) ایشان را دعا کرده باز این هم دلیل قانع کننده ای نیست چون راویش خود این شخص مجهول الحال است!
و اینکه میفرمائید کلینی از او نقل کرده اصلا اصل این مطلب جای سوال هست زیرا قبل از کلینی یک شخص مجهول دیگر هم وجود دارد
و باز سوال مطرح میشود اگر واقعا این روایت صحیح است چرا یک قسمت را گرفتید و یک قسمت را رها کردید؟ در ادامه حدیث میگوید در زمان غیبت خمس بر شیعیان مباح است! پس چرا ما آن را واجب میدانیم؟!

حالا سلمنا !
بر فرض صحت ، حدیث میگوید """"به روات حدیث ما مراجعه کنید"""". شما از کجای این حدیث برداشت کردید هر سخنی که مراجع بگویند مثل سخن امام معصوم حجت میشود حتی اگر آن سخن ربطی به احادیث روایت شده از معصومین علیهم السلام نداشته باشد؟

علی مع الحق;379418 نوشت:
البته من صحبتی از اشتباه کردن نگفتم بلکه حرف انحراف بود و اضافه اینکه گفتم کسی که علم و اجتهادش را دارد وظیفه نقد دارد نه مقلدین آن مرجع! ظاهرا به این دو مورد توجه نکردید

نه شما فرمودید که:
علی مع الحق;379335 نوشت:
معلومه كه هميشه حجت نيست! مگه مراجع تقلید تا به حال منحرف نشدند؟! وشما اگه علمش رو داشته باشید و مجتهد باشید و نظر اشتباهی دیدید وظیفه نقد دارید

اوّل تعبیر به انحراف کردید بعد اشتباه؛ و ظاهرش اینه که منظورتون از انحراف همون اشتباه بوده؛ وگرنه بفرمایید که چه فرقی میان این دو هست؟
به هر حال، چه انحراف و چه اشتباه، احتمال هر کدام از این دو در حقّ هر کارشناسی موجب سقوط سخن اون کارشناس از حجّیّت نمیشه.
هر پزشکی ممکنه که اشتباه یا انحراف داشته باشه ولی خردمندان به این احتمال اعتنا نمیکنند وگرنه در اون صورت رجوع به متخصّص بیهوده میشه.
ضمن اینکه اشتراط عدالت در مرجع تقلید، احتمال انحراف رو در اون به حدّ اقل میرسونه.

ولی در مورد اشکالاتی که به اون حدیث وارد کردید باهاتون موافقم.
ضمنا در یک کتابی دیدم که از جهت دلالت «الحوادث الواقعه» هم اشکال وارد کرده بود که ممکنه «ال» در «الحوادث» الف لام عهد باشه نه استغراق،
یعنی حضرت میخواهند اشاره به اون وقایعی کنند که سؤال کننده در سؤالش پرسیده بوده، نه همه حوادث و وقایع.

اولا در ابتدا نوشتم انحراف و شخصی که به انحراف کشیده بشود طبعا نظر اشتباه میده!

و در مورد اینکه میفرمائید شخصی با یک اشتباه از حجیت خارج نمیشود موافقم اما بحث اینجاست که آیا همان اشتباه که قاعدتا سخنی مخالف قران و سنت بوده هم حجت هست؟
که بنده همون ابتدا عرض کردم نخیر نیست و نظر شخص غیر معصوم وحی منزل نیست و قابل نقد هست
اما جناب anti ظاهرا موافق نیستند

نقل قول:
عقیده شخصی غیر معصوم به هیچ عنوان حجت و وحی منزل نیست و قابل نقد است

علی مع الحق;379429 نوشت:
و در مورد اینکه میفرمائید شخصی با یک اشتباه از حجیت خارج نمیشود موافقم اما بحث اینجاست که آیا همان اشتباه که قاعدتا سخنی مخالف قران و سنت بوده هم حجت هست؟
که بنده همون ابتدا عرض کردم نخیر نیست و نظر شخص غیر معصوم وحی منزل نیست و قابل نقد هست

آهان بلی فهمیدم. منظور اینه که نظر مرجع تقلید در حقّ غیر مجتهدین معتبر و معذّر است ولی قابل نقد هم هست و به هر حال احتمال خطا داره.
اتّفاقا یکی از دوستان پایان نامه‌ای ارائه داده بود با عنوان «اعتراض به حکم قاضی» که با توجّه به اینکه قاضی در اسلام باید مجتهد باشه ولی باز میشه که به نظر و حکم نهایی اون اعتراض نمود و نقد و بازنگری کرد.
به هر حال شعار شیعه اینه که اجتهادش مخطّئه هست دیگه. احتمال خطا همیشه در تشخیص مجتهد وجود داره؛ ما مصوّبه نیستیم که.

علی مع الحق;379429 نوشت:
و در مورد اینکه میفرمائید شخصی با یک اشتباه از حجیت خارج نمیشود موافقم اما بحث اینجاست که آیا همان اشتباه که قاعدتا سخنی مخالف قران و سنت بوده هم حجت هست؟
که بنده همون ابتدا عرض کردم نخیر نیست و نظر شخص غیر معصوم وحی منزل نیست و قابل نقد هست
اما جناب anti ظاهرا موافق نیستند

من هم از اول همین را می گفتم که شما با لفظ دیگری بیان کردید که شخصی با یک اشتباه از حجیت خارج نمیشود
و این نشان دهنده این است که غیر معصوم هم می تواند حجت باشد! چون غیر معصوم است که اشتباه می کند!

اما اینکه اگر سخنی هر حجت غیر معصوم قابل نقد است صحیح است اما به دلیل نقد پذیر بودن از حجیت خارج نمی شود و اما اگر سخنی خلاف قرآن و حدیث بود طبیعتا قرآن و حدیث حجت است مثلا نظر پزشک حجت است اما اگر در بعضی موارد خلاف قرآن و حدیث بود نظر قرآن و حدیث حجت است اما این به این معنا نیست که پزشک حجت نباشد.

علی مع الحق;379418 نوشت:
و در مورد مطالبی که در مورد سندش اوردید اگر علمای علم رجال هم با شما موافق بودند حتما با همین استدلالها این دو شخص را توثیق میکردند اما ظاهرا موافق نبودند!

اولا یکی از علمایی که در زمینه رجال فعالیت داشته اند این را فرموده که:
ﺳﺒﺤﺎﻧﯽ ، ﺟﻌﻔﺮ، ﮐﻠﯿﺎت ﻓﯽ ﻋﻠﻢ اﻟﺮﺟﺎل ، ص 333 و 353، ﻣﻮﺳﺴﻪ ﻧﺸﺮ اﺳﻼﻣﯽ، ﻗﻢ 1421
دو ﺗﻦ از ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺪﺛﺎن ﺷﯿﻌﻪ (ﮐﻠﯿﻨﯽ و ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق) ﺑﻪ ﺗﺮﺗﯿﺐ اﺳﺘﺎد و ﺷﺎﮔﺮد وی ﺑﻮده اﻧﺪ. ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس وی را ﺑﺎﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ دو ﻗﺎﻋﺪه رﺟﺎﻟﯽ " ﺛﻘﻪ ﺑﻮدن ﻣﺸﺎﯾﺦ اﺟﺎزات" و " ﮐﺜﺮت ﻧﻘﻞ ﺛﻘﺎت از ﺷﺨﺼﯽ دﻻﻟﺖ ﺑﺮ ﺛﻘﻪ ﺑﻮدن او دارد
ثانیا استناد شما به علمای رجال دلیل بر حجت بودنشان است با اینکه غیر معصوم است و گرنه طبق کدام مبانی سخن طوسی و حلی و نجاشی برای شما اعتبار دارد اگر حجت نیستند؟
ثالثا هیچ یک از علمای رجال نگفته اند اگر ما کسی را توثیق یا تضیف نکردیم و اسمشان را نیاوردیم (مجهول هستند) دلیل بر این است که ما تمام آن ها را بررسی کردیم و مجهول بودند و اساسا اینکه برخی بعدا آمدند کتاب رجال نوشتند مثل خویی به دلیل نقص برخی از کتب رجال قدیم بود که اکنون هم این علم به نهایت خود نرسیده و رجال در نزد شیعه به نسبت اهل سنت بسیار ضعیف تر است.
رابعا تمام علمای رجال برخی افراد مثل محمد بن سنان را تضعیف کرده اند به جز مفید اما امروزه با تحقیق هایی که انجام شده وی را ثقه می دانند بر خلاف تمام نظرات علمای رجال http://www.hadith.net/n442-e5400.html

پس هر چه آن ها نگفتند لزوما به معنای صحیح بودن نیست

این که بخواهم بقیه موارد شما را هم پاسخ بدهم زمان کافی را ندارم فقط آن مورد که به متن حدیث اشکال وارد کردید را جواب می دهم:

علی مع الحق;379418 نوشت:
حالا سلمنا !
بر فرض صحت ، حدیث میگوید """"به روات حدیث ما مراجعه کنید"""". شما از کجای این حدیث برداشت کردید هر سخنی که مراجع بگویند مثل سخن امام معصوم حجت میشود حتی اگر آن سخن ربطی به احادیث روایت شده از معصومین علیهم السلام نداشته باشد؟

بحث من حجت بودن غیر معصوم بود نه چیز دیگر و اگر قبول دارید غیر معصوم حجت است دیگر مسئله ای نیست

علی مع الحق;379418 نوشت:
و باز سوال مطرح میشود اگر واقعا این روایت صحیح است چرا یک قسمت را گرفتید و یک قسمت را رها کردید؟ در ادامه حدیث میگوید در زمان غیبت خمس بر شیعیان مباح است! پس چرا ما آن را واجب میدانیم؟!

اولا این مسئله بین فرق شیعه اختلافی است
ثانیا حدیث می گوید أَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ أُبِيحَ لِ شِيعَتِنَا وَ جُعِلُوا مِنْهُ فِي حِلٍّ إِلَى وَقْتِ ظُهُورِ أَمْرِنَا لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُث‏
و امّا خمس، آن بر شيعيان ما مباح است و تا هنگام ظهور امر ما از آن معافند تا ولادتشان پاكيزه شود و نه خبيث.

و بنده ندیدم مرجع تقلیدی این خمسی که حلال شده را بگیرد!!
همانطور که می دانید غنایم جنگی خمس دارند و یکی از غنایم کنیز و برده است و کنیز و برده هم خمس دارند و امام می گوید این خمس را بخشیدم که اگر از آن ها بچه دار شدید بچه هایتان پاکیزیه باشد!لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُث‏ و این حدیث دلالت بر این ندارد که کل خمس حلال شده!

موضوع قفل شده است