`*ღ*´ کلبه احزان `*ღ*´ اشعار و پیامک ویژه امام زمان علیه السلام

تب‌های اولیه

4029 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

روز وشب کار دلم ناله و آه است ، بیا/
بی تو عمر همه عالم به تباه است ، بیا/
صبر ایوب نیست مرا تا که کشم هجر تورا/
دل طوفان زده ام چشم به راه است ، بیا/
سلامتی و تعجیل در فرجش صلوات...

می ترسم که روی سنگ قبرم بنویسند:
" او جمال یوسف زهرا ندید و رفت "
اللهم عجل لولیک الفرج بالحق حضرت فاطمه (سلام الله علیها )
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

بچه هاامروز دلم گرفته
خیلی دوست دارم ببینمش...
دوست دارم این جمعه که بیدار شدم و تلویزیون رو روشن کردم همه شبکه ها بگه که مهدی صاحب الزمان آمد...
شما چی؟
حالا همه با هم دستاتون رو،رو به آسمون بگیریدو بخوانید:
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
این جمله کلید ظهورشه...
امیدوارم قفلش باز شه...

نیا به درد خودم گریه می کنم باشد
شما که از بدی حال من خبر داری
"صلاح مملکت خویش خسروان دانند"
از این به بعد غزل ،من ندارم اجباری
نیا که وسع خرید کلاف نخ هم نیست
شما که با خبر از نرخ های بازاری
به جان مادرت آقا به کار می آیم
مرا اگر که در این ندبه ها نگه داری

[=arial black]نسیم کرامت وزیدن گرفته و باران رحمت چکیدن گرفته ! مبادا بدوزی نگاه دلت را که بازار یوسف فروشی شدیدن گرفته!

سیل چشمانم باز از فراقت جاریست....خسته ام باز بیا جمعه ها تکراریست
در پی قافیه ها چه پریشان ماندم .....قافیه در شعرم با حضورت جاریست
به هوایت آقا بغض کرده شعرم....آسمانش انگار نم نمک بارانیست
دل من پر غصه حال شعرم خوش نیست... نفسی مانده فقط جای شکرش باقیست
در فراغت آقا چشم در راهم من.... گر چه این جمعه همان جمعه ی تکراریست.....

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دلــــم را بــراي تــو جــارو كــرده ام [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]جــايش را بــراي تو خــالـي كــرده ام[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]كــه شــايــد از ايــن دل عـبوري كني [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]كه فقط اين جاي خالي را تو پر مي كني

[=_L4i_Esfehan]

[=_L4i_Esfehan]از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
[=_L4i_Esfehan]خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي

[=_L4i_Esfehan]با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
[=_L4i_Esfehan]از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي

[=_L4i_Esfehan]مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
[=_L4i_Esfehan]در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي

[=_L4i_Esfehan]کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
[=_L4i_Esfehan]آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي

[=_L4i_Esfehan]خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
[=_L4i_Esfehan]از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي

بيمار مي شوم که پرستاري ام کني
خود را زمين زدم که هواداريم کني
گوشم پر از نصيحت و حرف است اي رفيق
من آمادم که رفع گرفتاريم کني
گفتي تو سنگدل شده اي خب شدم ولي
نزد تو آمدم که قلم کاريم کني
اصلا مرا به چوب ادب بستنت چه بود ؟
اصلا که گفته بود فلک کاريم کني ؟
ناني ز من بگيري و ناني دگر دهي
بر تو نيامده که دل آزاريم کني
رودست خوردم از همه حتي زدست خويش
کي خواستم که کاسب بازاريم کني ؟
فريادم از قليلي آب و طعام نيست
من جار مي زنم که شبي جاري ام کني
با من دوباره قصه شاه و گدا نخوان
حيف است صرف قصه تکراريم کني
من اختيار خويش به دست تو داده ام
حيف است وقف آتش اجباري ام کني
فردا بيا و نامه ما را به آب ده
ز آن بيشتر که مجرم طوماري ام کني
اوقات خويش ز ناله ام اعلام مي شوند
وقتش رسيده ساعت ديواري ام کني
دعواي ما به قوت خود باقي است و باز
من بر همان سرم که سحر ياري ام کني

[h=2]آقا اجازه!

آقا اجازه! اين دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران

آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان!

قصدم گلايه نيست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به اين نوشته بگوييد «داستان»

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمين
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کوير
باران بيار و باز بباران از آسمان

- اهل بهشت يا که جهنم؟ خودت بگو!
- آقا اجازه! ما که نه در اين و نه در آن!

«يک پاي در جهنم و يک پاي در بهشت»
يا زير دستهاي نجيب تو در امان!

آقا اجازه!............................
.......................................!

باشد! صبور مي شوم اما تو لااقل
دستي براي من بده از دورها تکان...
[/h][h=2]آقا اجازه خسته ام از اينهمه فريب!

آقا اجازه! خسته ام از اين همه فريب،
از هاي و هوي مردم اين شهر نا نجيب.

آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،
ديوارهاي سنگي از کوچه بي نصيب.

آقا اجازه! باز به من طعنه مي زنند
عاشق نديده هاي پر از نفرت رقيب.

«شيرين»ي وجود مرا «تلخ» مي کنند
«فرهاد»هاي کينه پرست پر از فريب!

آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،
«آدم» نمي شويم! بيا: ماجراي «سيب»!

باشد! سکوت مي کنم اما خودت ببين..!
آقا اجازه! منتظرند اينهمه غريب....[/h]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]دارد زمان آمدنت دیر می شود
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] دارد جوان سینه زنت پیر می شود
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]تاثیر گریه های غریبانه ی شماست
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود!!!

ورود ممنوع;366903 نوشت:
وسط «الست بربکم» شده‌ایم در نظر تو گم
دل ما پیاله، لب تو خم، زده‌ایم جام ولایتی

[=times new roman] بیا ای آخرین نشانه ی بهار؛

[=times new roman]

[=times new roman] در پائیزِ آخر الزم[=times new roman]ا[=times new roman]ن

هم چاه سر راه تو بايد بكنيم
هم اينكه از انتظار تو دم بزنيم
اين نامه ي چندم است كه مي خواني
داريم ركورد كوفه را مي شكنيم
:Esteghfar:

آقا اجازه !
دست خودم نیست خسته ام !
در درس عشق من صف آخر نشسته ام !
یعنی نمی شود که ببینم سحر رسید؟درس غریب غیبت کبرا به سر رسید؟آ
قا اجازه بغض گرفته گلویمان؛ آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان .ا
ستاد عشق ! صاحب علم ! گل بهشت!باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت!
اللهم عجل لولیک الفرج :Gol:

[=courier new]هر چه زمان می گذرد مردم افسرده تر می شوند ! و این خاصیت دل بستن به زمان است ٰ

خوشا به حال آنان که به جای زمان ، به صاحب زمان (عج) دل می بندند .


[=courier new] یا صاحب الزمان

[=palatino linotype]... با سلام ای آقا ...
... شبتان مهتابی ...
... وکمی بی تابی ...
... چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد ...
... کوچه ها منتظرند ...
... دشت ها حوصله سبزه ندارند دگر ...
... پس چرا دیر آقا؟! ...
... ای نفس ها به فدای کف نعلین شما ...
... اندکی تند قدم بردارید ...

صاحب زمان است

منجی عالم هستی هست

اگر نباشد همهء جهان از هم میپاشد

نامهء اعمال انسان هر ماه بر او عرضه میشود

شبهای قدر هر سال

نام افرادی را که باید در سال بعد بمیرند خط میزند

(زندگی و مرگ انسانها در دست او است)

و ...

لطفا یک کمی فکر کنید!!




چندگاهیست وقتی می گویم:



«اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»

با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد


چندگاهیست وقتی می گویم:
«صلواتک علیه و علی آبائه »



به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم



چندگاهیست وقتی می گویم:
«فی هذه الساعة»



دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت

کجا منزل گرفته ای



چندگاهیست وقتی میگویم:
«و فی کل الساعة»



دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست



چندگاهیست وقتی می گویم:
«ولیا و حافظا»



احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده

و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است



چندگاهیست وقتی می گویم:
«و قائدا وناصرا»



به یاد پیروزی لشکرت،

در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند



چندگاهیست وقتی می گویم:
«و دلیلا و عینا»



یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی



چندگاهیست وقتی می گویم:
«حتی تسکنه أرضک طوعا»



یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،

من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم



چندگاهیست وقتی می گویم:
«و تمتعه فیها طویلا»



به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو

طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم



اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم



تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد،



هم در جست و جویت باشم،

هم سرپرستم باشی،



هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم



وهم احساس کنم خدا در

نزدیکی من است.....



[=verdana]و باز هم با شرم


[=verdana]می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج



یک سال دیگر هم گذشت



و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد...

و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان



در تمام سال از او غافلیم،

و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم...

اما آقای ما



به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند

و به زبانمان نیز گوش مسپار



که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند،

قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين



که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...



از پروانه خواستم, راز سخن گفتن با گلها را برايم بگويد.

پاسخ داد: سخن گفتن با گلها به چه كارت آيد؟

گفتم: دنبال گلي می گردم. مي‌شناسي‌اش؟؟؟

گفت: كدامين گل تو را اينچنين بي‌تب و تاب كرده است؟

گفتم: به دنبال زيباترينم.

گفت: گل سرخ را مي‌گويي؟

گفتم: سرختر از آن سراغ ندارم.

گفت: به عطر كدامين گل شبيه است؟

گفتم: خوشتر از آن بوي ديگري نمي‌شناسم.

گفت: از ياس مي‌گويي؟

گفتم: سپيدتر از آن نيز نمي‌دانم.

گفت: در كدامين گلستان مي‌رويد؟

گفتم: در گلستاني كه از شرم ديدگانش هيچ گل ديگري نمي‌رويد

به ناگاه ديدم پروانه،

مستانه بي‌قرار شده است.

بي‌تاب‌تر از من ناآرامي مي‌كند ....

از اين گل و آن بوته، سراغش را مي‌جويد ....

گفت: اسمش چيست كه اينگونه از آدميان دل برده است؟

گفتم به زيبايي نامش نديدم.

گل نرگس را مي‌گويم. مي‌شناسي‌اش؟؟؟

به ناگاه ديدم پروانه، توان سخن گفتن ندارد.

بالهايش به روشني شمع مي‌درخشيد.

گويي شعله از درون، وجودش را به التهاب درآورده بود.

توان رفتن نداشت ...

به سختي خود را به روي باد نشاند و از مقابل ديدگانم دور شد ....

آري....

او گل نرگس را يافته بود. شرار‌ه‌‌هاي وجودش خبر از آن گل زيبا مي‌داد ....

اينك دوباره من ماندم و اين نام آشنا و غريب ....

در صحراهاي غربت, تا آدينه‌اي ديگر, به انتظار نشسته‌ام،

تا شايد به همراه پروانه‌اي, به ديار آشنايت قدم گذارم ....

مهدي جان ....

پروانه‌وارم كن كه ديگر تحمل دوريت ندارم ....

مولاي من مي‌دانم كه لحظه ديدار نزديك است اما ديگر توان ثانيه‌ها را ندارم ....

مي‌دانم كه چيزي به پايان راه نمانده است اما ديگر توان رفتن ندارم ....

مي‌دانم كه تا سپيده‌دم وصال، طلوع و غروبي چند, باقي نمانده است، اما ديگر تاب سرخي غروب را ندارم ....

از اين رنگ رنگ پروانه‌هاي دروغين خسته شده‌ام.......

از آدينه‌هاي سراب گونه‌ي بي وصال به ستوه آمده‌ام........

ديگر توان رفتن ندارم.......

زودتر بيا

گل نرگس بيا

العجل العجل يا مولاي يا صاحب الزمان


جمعه ها همیشه

منتظر آمدنتون هستیم

آقا جون امام زمان عزیزم
سلام خداوند بر شما
آیا دیگه وقتش نرسیده که تشریف بیارین؟!!!
آیا ظالمان عالم کاری بدتر از اینکه الان داره در دنیا
و مخصوصا غزه اتفاق می افته ممکنه انجام بدن؟!!!
در تعجبم حتما می دانید از چی :
تو رو خدا جوا ب سوال منو بدین؟
می دونم که این سوال خیلی هاست.
از یه طرف مهربان تر از شما در عالم وجود نداره
مگه غیر اینه؟
(مگه شما طاقت میارید ببینید یه نفر غمگین باشه؟
و به کسی ظلمی بشه؟)
از طرف دیگه شما همه جنایات و ظلما رو در عالم
بیشتر و بهتر از همه ماها دارید می بینید؟
و از اونا اطلاع دارید.
پس ای به مهربانی و شجاعت علی (ع)
وقتی در تلویزیون می دیدم که دکتر ها داشتن
صورت و گوش و بدن کودکان غزه را بخیه می زدن
وقتی می دیدم دارن ترکش های بمب های اسرائیلی رو
از تنشون بیرون میارن
وقتی می دیدم یه بچه ای میون خاکها افتاده
و داره پدر و مادرش که کنارش شهید شدن رو می بینه
و صدها تصویر دردناک دیگه .
با خودم گفتم واقعا آقامون چه صبری دارن
پس دیگه کی میائی مولا جون
ببخشید اینقدر خودمونی باهاتون حرف می زنم
آخه جدتون امام رضای رئوف (س) فر مودند :
امام پدر مهربان است
امام از پدر و مادر مهربان تره
پس بابای خوبم بیا
تا کی فراق بابا رو تحمل کنیم؟
ممکنه بفرمائید هنوز یار با وفا و خالص ندارم
به فرض اینکه اینطور باشه
اما شما قادرید از خدای قادر بخواهید
خدائی که بر همه چیز تواناست اونها رو هم براتون پیدا می کنه
شاید من و امثال من که برای ظهورتون زیاد پا فشاری می کنیم
ایمان و صبرمون کم باشه
اما از اون طرف به مهربونی شما که نیستیم
چطور طاقت میارید
کشته های غزه رو ببینید
قربون اون قلب پر از دردتون آقا
آقا امشب که کربلا میرید
تو حرم آقامون زیر اون گنبد و قبه
کنار شش گوشه که دعا مستجاب میشه
فرجتون رو بخواهید
کی بهتر از شما برای دعا
و کجا بهتر از حرم جدتون حسین(س)
و کدام آمین گو بهتر از مادر عزیزتون فاطمه(س)
که با ظهورتون خیلی خوشحال می شن
اقا همه حرفامو گوش کردین؟
خوندین؟
مطمئنم با اینکه خیلی بدم
و بارها دلتونو با اعمالم سوزوندم
اما خوندید
حالا
آقا جون این هفته میائی تو رو خدا بیا
دیگه طاقت ندارم آقا بیا
آقا نزار قسمت بدم
آقا بر خلاف انتظار خیلی از ماها
که فکر می کنیم آیا می ائی یا نه
و شاید به اومدنت اطمینان نداریم
بیا و همه رو غافلگیر کن و
بیا
به خاطر حرفا و نوشته ها و در خواستهای این رو سیاه نه
که به خاطر کودکان غزه بیا
به خاطر اون زن و بچه های بی پناه بیا
به خاطر انتقام جد و مادر غریبت
آقا بیا
به خاطر بچه هامون که بهشون قول دادیم اقا میان
بیا آقا
می دونم دارم با حرفام اذیتتون می کنم
بله؟
درسته؟
اما چه کنیم آقاجون
خیلی بیچاره شدیم
در عین حالی که همه عالم
لحظه به لحظه دارن از عنایاتت بهره می برن
و در حقیقت شما ظاهرا غائب هستید
و کور باد اون چشمی که شما رو نمی بینه
اما آقاجون دلمون می خواد
دست نوازشتونو بهتر رو سرمون احساس کنیم
دلمون می خواد نابودی دشمناتونو ببینیم
دلمون می خواد به بچه ها و جوونامون بگیم
دیدید بالاخره آقا اومدن
یعنی میشه ماهم مثل خیلی از قوم های دیگه
آقامونو از نزدیک ببینیم
می شه زمان حکومت عدل شما رو ببینیم
و کنار شما زندگی کنیم
مثل سلمان و جابر و بسیاری یاران حقیقی دیگه
به خونه شما بیائیم
آقا جون تو رو خدا دیگه بیا
هر جمعه بیش از جمعه های قبل منتظرتیم که بیائی
چون مطمئنیم یه جمعه به اومدنت نزدیکتر شدیم.

و این جمعه هم بیش از قبل منتظریم
چقدر خوب میشه اگه بیائی
به قول شهید محمد تورجی زاده
که گفت به خدا اگه بیائی جوونیمو فدات می کنم
بیا
که جوونیمو فدات می کنم آقا
خدا نگهدارتون آقای مهربونم

یادمان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه تنهاست از او یا کنیم

اللهم عجل لولیک الفرج
:Sham:

کسي نيامده جز او سر قرار خودش
نشسته غرق تماشاي شيعيان خودش
چه انتظار عجيبيست اينکه شب تا صبح
کسي قنوت بگيرد به انتظار خودش

[="Blue"]

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم های نگران آینه ی تردیدند

نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند

چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند

غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زهم پرسیدند

در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند

سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند

تو بیایی همه ساعت ها و ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

قیصر امین پور

[/]

[="Blue"]

سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز
نقش مستورى من؛ نقش بر آب است هنوز

به طرب حمل مکن سرخى رویم که ز هجر
قلب آکنده ز غم، دیده پر آب است هنوز

من کجا؟ یار کجا؟ طالع بیدار کجا
من اسیر غم او، بخت به خواب است هنوز

دامنش گیرم اگر لطف خدا یار شود
لیک افسوس که این قصه سراب است هنوز

سخت من طالب دیدار و تو غایب ز نظر
ز آتش هجر تو این قلب، کباب است هنوز

همچو یک قطره آبیم به دریاى جهان
زندگى زودگذر، همچو حباب است هنوز

«ناصر» از عشق تو آموخت سخن گفتن را
زین سبب گفته او گوهر ناب است هنوز

آیت الله مکارم شیرازی[/]

[="Blue"]

هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم ؟
من اگر اینهمه بیدار نباشم چه کنم ؟

گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خونجگر از غمت ای یار نباشم چه کنم ؟

عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند
من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم ؟

تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم ؟
راستی ، اینهمه بیمار نباشم چه کنم ؟

چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عاشق روی تو یکبار نباشم چه کنم ؟

ابرویت تیغ مصری است که جان میطلبد
به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم ؟

خواستم نام مرا هم بنویسند همین
سر بازار خریدار نباشم چه کنم ؟

من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا
فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم ؟

علی اکبر لطیفیان[/]

[="Blue"]

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگ‌های سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند
حال سؤال و حوصله‌‌ی قیل و قال کو؟

قیصر امین پور[/]

[="Blue"]

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

فاضل نظری[/]

[="Blue"]

عيب از ما است، اگر دوست ز ما مستور است
ديده بگشاى كـــــه بينى همــه عالم طور است

لاف كـــم زن كـــــــــه نبيند رخ خـورشيد جهان
چشــم خفــاش كـــــه از ديدن نــورى كور است

يــــــــــا رب، ايــن پرده پندار كه در ديده ماست
بـــاز كن تــــا كــــه ببينم همــــه عالم نور است

كــــــــــاش در حلقه رندان خبرى بود ز دوست
سخن آنجا نه ز "ناصر" بــــــود از "منصـور" است

واى اگـــــر پــــــــرده ز اســــرار بيفتــــــد روزى
فاش گردد كه چه در خرقــــه اين مهجــــور است

چــــــه كنــــــــم تا به سر كوى توام راه دهند؟
كاين سفر توشه همى‏خواهــد و اين ره دور است

وادى عشق كه بى هوشى و سرگردانى است
مــــــدعى در طلبش بـــــوالهوس و مغــرور است

لـــب فرو بست هر آن كس رخ چون ماهش ديد
آنكــــه مـــــدحت كنـد از گفته خود مسرور است

وقت آن است كــــــــه بنشينم و دم در نـــــزنم
به همــــه كــون و مكان مدحت او مسطور است

امام خمینی (رحمه الله علیه)[/]

[="Blue"]

همین که دست قلم در دوات می لرزد
به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد

نهفته راز «اذا زُلْزِلَتْ» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد

«هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد

تو را به کوثر و تطهیر و نور گریه مکن
که آیه آیه تنِ محکمات می لرزد

کنون نهاده علی سر، به روی شانه ی در
به روی گونه ی او خاطرات می لرزد

غزل تمام نشد، چند کوچه بالاتر
میان چشمِ سواری فرات می لرزد

سپس سوار می افتد، تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد

غروب جمعه کنار ضریح، روی لبم
به جای شعر، دعای سمات می لرزد...

سید حمید رضا برقعی[/]

[="Blue"]

ای آشنای غربت جمعه ظهور کن
یک مرتبه زکوچه ما هم عبور کن

حک شد به روی بال قنوت نمازمان
این خواهش قدیمی آقا ظهور کن

چشم انتظار قایق صیاد مانده ام
محض خدا بیا و مرا صید تور کن

من را که دور ماندهام از خاک کربلا
اقا بیا و همسفر بال نور کن

یک شب بیا میان حسینیه عزا
یادی زروضه های کنار تنور کن

شمس[/]

[="Blue"]

طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی

کسی که سبزترست از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی

کسی که نقطه آغاز هر چه پروازست
تویی که در سفر عشق، خطّ پایانی

تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی

تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد
بیا که می رود این شهر رو به ویرانی

کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی

قیصر امین پور[/]

[="Blue"]

اي سلسله در سلسله از نسل گل ياس
با نام دل انگيز تو گل مي کند احساس

سرگشته ترين شاعر دنيا به تو دارد
چشم نظري موقع هر لحظه حساس

يعني که جهان بي تو پر از پوچي محض است
اي کان شرف - حجت دين - اي شرف الناس

حس مي کند اين شاعر تو - لحظه آخر
با نام تو شمشير زده حضرت عباس

يعني که تو ذکر لب مايي و عزيزي
اي سلسله در سلسله از نسل گل ياس

ابراهيم قبله آرباطان[/]

[="Blue"]

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

حافظ[/]

[="Blue"]

عیب از کجاست؟ غیبت او بی دلیل نیست
چون ذاتاً آفتاب، به مردم بخیل نیست

ما فرع خاک پای تو هستیم - ای حبیب! -
خاکی که سر به سجده نیارد، اصیل نیست

باید میان کوره بسوزد که گُل کند
دل تا میان شعله نیفتد، خلیل نیست

جایی که جای پای عروج محمّد(ص) است
راهی برای پر زدن جبرئیل نیست

بعد از دو نیم کردن دل، پا بر آن گذار
این سینه کمتر از وسط رود نیل نیست

رضا جعفری[/]

[="Blue"]

مانند طفل در به دری گریه میکنم
مثل گدای پشت دری گریه میکنم

اشک مرا زمان گدایی ندیده اند
این بار چون تو میگذری گریه میکنم

حالا که بین این همه مردم زیادیم
از این به بعد یک نفری گریه میکنم

حتی اگر مرا بزنی قول میدهم
با آب و تاب بیشتری گریه میکنم

تنبیه تو حواس مرا جمع میکند
من سالها ز خیره سری گریه میکنم

بار مرا کسی نخریده...تو می خری؟!
بار مرا بخر, نخری گریه میکنم

از چند جا شکسته پرم..ای شکسته بند!
از غصه شکسته پری گریه میکنم

این روزه ها به درد قیامت نمیخورد
دارم برای بی سپری گریه میکنم

آقا نیامد و دل ما همچنان شکست
پس پای سفره سحری گریه میکنم

جان همان که زائر بابا نشد مرا
یک کربلا ببر , نبری گریه میکنم

علی اکبر لطیفیان[/]

[="Blue"]

کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته
شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته

غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد
و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته

دل دریایی ما را به دریا می برد روزی
به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته

ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را
درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته

نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن
بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته

کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را
ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته

فنا می گردد این تاریکی و محنت ز دنیامان
ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته

به سر می‌آید این دوران تلخ انتظار آخر
و ناجی می کند اینجا ظهور آهسته آهسته

ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن
که او مردانه می یابد حضور آهسته آهسته

[/]

[="Blue"]

من نمی دانم چه کرده ام یا چه نانی خورده ام
کاین چنین مولای خود را هم خاطر برده ام

هر زمان نام تو می آمد ارادت داشتم
لااقل من ذره ای حال عبادت داشتم

در میان هیتم اما دلم جای دگر
داده ام دل را به دستان دل آرای دگر

ادعــــــــــا دارم فقط چشم انتظار مهدیم
عبد شیطانم ، کجا خدمتگزار مهدیم ...

[/]

[="Blue"]

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن،که چنین خوب چرایی

پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی

حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست،تحمل نکنم بار جدایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی

[/]

[="Blue"]

شیعه یعنى شوق، یعنى انتظار
صاحب آیینه تا صبح بهار

شیعه یعنى صاحب پا در ركاب
تا كه خورشید افكند رخ ازنقاب

فاش مى‏بینم ملائك صف به صف
این غزل خوانند با تنبور و دف

عشقبازان، شور و حال آمد پدید
میم و حاى و میم و دال آمدپدید

شب نشینان دیده را روشن كنید
آن مه فرخنده حال آمد پدید

آمد آن روزى كه در ناباورى
سر زند از غرب مهر خاورى

راستین مردى رسید با تیغ كج
شیعیان الصبر، مفتاح الفرج

چیست آن تیغ سفید آفتاب
بى‏گمان لاسیف إلّا ذوالفقار

حیدر از محراب بیرون مى‏زند
شب نشینان را شبیخون مى‏زند

آفتاب، اى آفتاب، اى آفتاب
از نگاه بندگانت رخ متاب

از فروغت دیده ادراك چاك
از فراغت، اشك مدفون زیر خاك

آفتاب شیعه از مغرب درآ
بار دیگر سر زن از غار حرا

بت پرستان تركتازى مى‏كنند
با كلام الله بازى مى‏كنند

تیغ بر كش تا تماشایت كنند
تا كه نتوانند حاشایت كنند

پاك كن از دامن دین ننگ را
این عروسك‏هاى رنگارنگ را

این سخن كوتاه كردم والسلام
شیعه، یعنى تیغ بیرون ازنیام‏

"مرحوم محمدرضا آغاسى"[/]

[="Blue"]

هوای قلب من امشب بهانه ای دارد
نوای سینه ام امشب ترانه ای دارد

زمین٬ زبان خودش را به مدح وا کرده
که حرف های طبیعت نشانه ای دارد

ترنّم از نفس آسمان٬ مجسّم شد
هوای عرش٬ شب بیکرانه ای دارد

صبا به مرحمت یار ما تلاطم کرد
نسیم صبح٬ دم عاشقانه ای دارد

دوباره زندگی از زندگی حیات گرفت
شکوفه آمده با خود جوانه ای دارد

برای عشق سرودن٬ نشانه ی عشق است
چرا که آتش از اول ٬ زبانه ای دارد

به دام دامن لطف شما (اسیر) شدم
پرنده در قفسش آشیانه ای دارد

حمید رمی[/]

[="Blue"]

می شود پنجره ها باز اگر برگردی
و زمین غرقه آواز اگر برگردی

باغ باز آمدنت را به همه می گوید
آه ، ای سرو سرافراز اگر برگردی

باز می گردد آخر به زمین سرسبزی
می تپد قلب زمان اگر برگردی

رخت می بندد از این آیینه تاریکی ها
روشنی می شود آغز اگر برگردی

با تو این پنجره ابری من خواهد دید
آسمانی ُپر پرواز اگر برگردی

پیش چشمان تو ای آیینه رو ، اشعارم
می کند اعجاز اگر برگردی

[/]

[="Blue"]

گلی تنها تر از تو من ندیدم، تویی که دلربایی
به هر جا وصف رویت را شنیدم، گلی از کبریایی

به پهلو هر گلی صد خار دارد، دلی بس زار دارد
گل بی خار چون تو کس ندیده، پر از مهر و صفایی

همه مشتاق دیدار تو هستیم، ولی بی باده مستیم
به فعل بد دل گل را شکستیم، گل نرگس کجایی؟

همه از عطر روی گل بگوییم، ولی گل را نبوییم
به حرمان راه دیگر را بپوییم، بده ما را رهایی

شراب عشق تو هر کس که نوشد، دل از غیر تو پوشد
بده از جام خود ای گل شرابی، که دل گیرد جلایی

مکرر از وفای تو سرایم، ولی خود بی وفایم
بکامم جرعه ای ده از وفایت، که بحری از وفایی

مدام از مهر او گویی سعادت، رها کن این حکایت
ندارد گفته ات دیگر صداقت، به گل کردی جفایی

[/]

[="Blue"]

گفته بودند تو نمی آیی، شک نکردم خودت قضاوت کن
حق من را که سال ها اینجا، منتظر بوده ام رعایت کن

گفته بودند: بین یارانت، جای یک دختر دهاتی نیست
باشد آقا فقط همین یک بار، چند لحظه قبول زحمت کن

دل من شور می زند آخر، که مبادا دل شما تنگ است
درد دل هم نمی کنی با من، لطف کن لااقل نصیحت کن

من همیشه به یادتان هستم، پای شالی، کنار گندم زار
اگر از این طرف گذر کردی، با درختان باغ صحبت کن

پدرم گفته بود: بعد از من، تو نگهبان باغ ها هستی
باید این سیب ها به او برسند، منتظر باش و خوب دقت کن

در بهاری که می رسد از راه، آخرین مرد می رسد ناگاه
دخترم منتظر بمان اینجا، جای من با امام بیعت کن

نغمه مستشارنظامی[/]

[="Blue"]

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام
بسکه خود را در دل آیینـــــه غمگین دیده ام

مـو سپیدم مـو سپیدم مـــوسپیدم مــو سپید
گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام

آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد
حال یوسف را ببینـــم با کدامین دیده ام؟

آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند
یادم آمـد، مـن تـــــورا روز نخستین دیـــــده ام

بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود
ابن سیرین را خبــــر کن، خواب شیرین دیده ام

سید حمید رضا برقعی

[/]

[="Blue"]

حریرِ نور غریبش، بر این رواق می‌افتد
اگرچه ماه شبی چند در محاق می‌افتد

تو بایدی و یقینی، نه اتفاقی و شاید
تو سرنوشت زمینی، که اتفاق می‌افتد

تو «ماه»ی و شده فواره برکه‌ای به هوایت
بگو نمی‌رسد؛ آیا از اشتیاق می‌افتد؟

به روی طاقچه، گلدان تازه می‌نهم اما
به هر دقیقه گلی گوشه اتاق می‌افتد

...بهار می‌رسد اما، چه فرق می‌کند آیا
برای شاخه خشکی که در اجاق می‌افتد؟

محمدمهدی سیار

[/]

[="Blue"]

دل تو را دوست تر ز جان دارد
جان ز بهر تو در میان دارد

گر کند جان به تو نثار مرنج
چه کند؟ دسترس همان دارد

با غمت زان خوشم که جان مرا
غمت هر لحظه شادمان دارد

بر دلم بار هجر پیش منه
آخر این خسته نیز جان دارد

رخ ز مشتاق خود نهان چه کنی
آنچنان رخ کسی نهان دارد؟

بر رخ تو توان فشاندن جان
راستی را رخ تو آن دارد

با خیال لب تو دوش دلم
گفت: جان عزم آن جهان دارد

بوسه‌ای ده مرا، که نوش لبت
لذت عیش جاودان دارد

از سر خشم گفت چشم تو: دور
نه کسی بوسه رایگان دارد

خوش برآشفت زلف تو که: خموش
زندگانی تو را زیان دارد

کز شکر خواب دیده معذور است
در درون جان ناتوان دارد

مرهمی، پیش از آنکه از تو دلم
پیش صدر جهان فغان دارد

عرش بابی، که مهر همت او
برتر از عرش آشیان دارد

رهنمایی، که پرتو نورش
روشن اطراف کن فکان دارد

زان سوی کاینات صحرایی است
او در آن لامکان مکان دارد

سبق ام‌الکتاب می‌گیرد
لوح محفوظ خود روان دارد

شمه‌ای از نسیم اخلاقش
روضه ی گلشن جنان دارد

ذره‌ای از فروغ انوارش
آفتاب شررفشان دارد

بوی خلق محمد آن بوید
که در آن روضه‌ای قران دارد

سرفراز آن کسی بود که چو چرخ
بر درش سر بر آستان دارد

خاک درگاه او کسی بوسد
کز فلک هفت نردبان دارد

پیش او مهر چون زمین بوسد
زیبد ار سر بر آسمان دارد

ریزه چینی است از سر خوانش
آسمان گر چه هفت خوان دارد

بسکه بر خوان او نواله ربود
در بغل زان دوتای نان دارد

چاشنی گیر او بود رضوان
قدسیان را چو میهمان دارد

گرد خاک درش نگردد دیو
زانکه جبریل آشنا دارد

بگریزد ز سایه‌اش شیطان

ز آنکه از نور سایبان دارد
نهراسد ز بیم گرگ عدو

رمه‌ای کو چو تو شبان دارد
بر سر آمد ز جمله عالمیان

بسکه او علم بی‌کران دارد
بر سر آید پسر ز اهل زمان

چو پدر صاحب‌الزمان دارد

فتح گردد ز فضل او آن در
کز جهان روی سوی آن دارد

منعما، ذکر شکر تو پیوست
خاطرم بر سر زبان دارد

لیک اظهار، شرط عاشق نیست
مگر از شوق دل، تپان دارد

زنده کردی شکسته را به سه بیت
کز دم عیسوی نشان دارد

حرز جان ساختم سه بیت تو را
که ز صد فتنه در امان دارد

خسته چون خواند نظم تو، ز طرب
پی بر فرق فرقدان دارد

گر کند فخر بر جهان، رسدش
که مربی مهربان دارد

خواستم تا جواب گویم، عقل
گفت: که طاقت و توان دارد؟

عاجز آید ز دست مدح و ثنات
هر که پا در ره بیان دارد

در مدح تو چون زنم؟ که ز غم
خاطرم قفل بر دهان دارد

باد از انوار تو جهان روشن
تا جهان نور ز اختران دارد

[/]

[="DarkOrange"]آقـا در این تــلاطـــم مـــطـلـق قــرار کـو ؟

پــایـان شــاهـنـامـه ی ایـن انـتـظـار کـو ؟

آقـــا چــقـــدر نــدبـــه بــخــوانــیـــم تــا ظـهـــور ؟

از بـهـر چـیـسـت فـاصـلـه ؟ تـقـصـیـر ؟ یـا قـصـور ؟

شـایـد بــرای آمــدنـت اشـتـیــاق نـیــســت

در قـلـب هـا ز غـیـبـت تـو درد و داغ نـیـسـت

یـعـنـی اگـر بـه شـوق فـرج انـتـظـار هـسـت ...

چــشـمـی بـه راه آمــدن آن ســوار هــسـت ...

دیـگــر دلیــل خــوانــدن آیــات صــبــر چیــســت ؟

دیـگـر دلـیـل مـانـدن مــــه پـشـت ابـر چـیـسـت ؟

چـون خـانـه ای ز شـوق تـو ویـرانه می شوم

چـون پـیـلـه در هـوای تـو پـروانـه مـی شـوم

وقــتـی ورق ز الـعــجـلـم تــیــره مـی شـود

آقـا بـه خـط کـوفـی آن خــــیــره مـی شـود !

"

آقـــا بـیــا " به لهجه ی کوفـی جدید نیست !

مـرزی مـیـان کـوفـه و نـسـل جـدیـد نـیـسـت !

آن روز نـدبــه خــوانــدن آن ها گـناه بود !

هـر الـعـجـل مـعـادل یـک قـتـلـگاه بـود !

آیـا اگـر دوبـاره مـحــرم بـه پـا شـود ...

آقـا اگـر دوبـاره زمـیـن کـربـلا شـود ...

هر نـدبه خـوان برای تو یک یـار می شـود ؟

یـا نـامـه هـای الـعـجـل انـکار مـی شـود ؟[/]

[="DarkOrange"][="#FF8C00"]من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم

شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم

شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست

باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم

هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد

این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم

شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را

می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم

یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود

گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم[/][/]

[="DarkOrange"][="#FF8C00"]سیل چشمانم باز از فراقت جاریست....خسته ام باز بیا جمعه ها تکراریست

در پی قافیه ها چه پریشان ماندم .....قافیه در شعرم با حضورت جاریست

به هوایت آقا بغض کرده شعرم....آسمانش انگار نم نمک بارانیست

دل من پر غصه حال شعرم خوش نیست... نفسی مانده فقط جای شکرش باقیست

در فراغت آقا چشم در راهم من.... گر چه این جمعه همان جمعه ی تکراریست.....[/][/]

[="DarkOrange"][="#FF8C00"]آقا اجازه!

آقا اجازه! اين دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران

آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان!

قصدم گلايه نيست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به اين نوشته بگوييد «داستان»

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمين
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کوير
باران بيار و باز بباران از آسمان

- اهل بهشت يا که جهنم؟ خودت بگو!
- آقا اجازه! ما که نه در اين و نه در آن!

«يک پاي در جهنم و يک پاي در بهشت»
يا زير دستهاي نجيب تو در امان!

آقا اجازه!............................
.......................................!

باشد! صبور مي شوم اما تو لااقل
دستي براي من بده از دورها تکان...

آقا اجازه خسته ام از اينهمه فريب!

آقا اجازه! خسته ام از اين همه فريب،
از هاي و هوي مردم اين شهر نا نجيب.

آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،
ديوارهاي سنگي از کوچه بي نصيب.

آقا اجازه! باز به من طعنه مي زنند
عاشق نديده هاي پر از نفرت رقيب.

«شيرين»ي وجود مرا «تلخ» مي کنند
«فرهاد»هاي کينه پرست پر از فريب!

آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،
«آدم» نمي شويم! بيا: ماجراي «سيب»!

باشد! سکوت مي کنم اما خودت ببين..!
آقا اجازه! منتظرند اينهمه غريب....
[/][/]