جمع بندی آیا بعضی از خطابات قرآن، با شأن پیامبر همخوانی دارد؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا بعضی از خطابات قرآن، با شأن پیامبر همخوانی دارد؟

بعضي از خطابات قرآن با پيامبر چگونه با شأن حضرت همخواني دارد؟! چرا قرآن مسلمین را امر می کند که با پیامبر همچون یکی از خودتان سخن نگویید (حجرات: 2) ولی خود قرآن ادب سخن گفتن با پیامبر را رعایت نمی کند؟
از میان خطابات مختلف اینچنینی تنها به دو مورد اشاره می کنم:
يونس : 94 و 95 فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرينَ، وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرينَ
و اگر در آنچه بر تو نازل كرده‏ايم ترديدى دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب آسمانى را مى‏خواندند بپرس، به يقين، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسيده است بنا بر اين، هرگز از ترديدكنندگان مباش! [مسلماً او ترديدى نداشت! اين درسى براى مردم بود!] و از آنها مباش كه آيات خدا را تكذيب كردند، كه از زيانكاران خواهى بود!
الأنعام : 68 وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في‏ آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في‏ حَديثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ
هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين!

با نام و یاد دوست

کارشناس بحث: یاسین

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام واحترام

همانطور که اشاره کردید خداوند به مردم سفارش می کند با پیامبر اکرم(ص) محترمانه صحبت کنند:

« يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبىِ‏ِّ وَ لَا تجَْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تحَْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبهَُمْ لِلتَّقْوَى‏ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الحُْجُرَاتِ أَكْثرَُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»[1]

(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى‏ كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى ‏دانيد! آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا كوتاه مى ‏كنند همان كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوا خالص نموده، و براى آنان آمرزش و پاداش عظيمى است! (ولى) كسانى كه تو را از پشت حجره ‏ها بلند صدا مى ‏زنند، بيشترشان نمى ‏فهمند!).


این سفارش تا جایی ادامه می یابد که بی احترامی نسبت به آن حضرت می تواند موجب حبط عمل شود و رعایت ادب نشانه اهل تقوی می باشد.


خداوند در تمجید از پیامبر(ص) و احترام نسبت به آن حضرت می فرماید:« َ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ»[2] (تو اخلاق عظيم و برجسته ‏اى دارى).


آیاتی در قرآن وجود دارد که ظاهر خطاب شان در مورد پیامبر(ص) می باشد در حالی منظور اصلی از آن خطاب ها عموم مردم می باشند، و به اصطلاح از باب «به در می گویند تا دیوار بشنوند» می باشد که به نمونه ای از آنها اشاره می شود.


« فَإِن كُنتَ فىِ شَكٍ‏ّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَسَْلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْترَِينَوَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[3]


( و اگر در آنچه بر تو نازل كرده‏ايم ترديدى دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب آسمانى را مى ‏خواندند بپرس، به يقين، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسيده است بنا بر اين، هرگز از ترديدكنندگان مباش! [مسلماً او ترديدى نداشت! اين درسى براى مردم بود!] و از آنها مباش كه آيات خدا را تكذيب كردند، كه از زيانكاران خواهى بود).


چون در آيات گذشته قسمتهايى از سرگذشتهاى انبياء و اقوام پيشين ذكر شده بود، و ممكن بود بعضى از مشركان و منكران دعوت پيامبر ص در صحت آنها ترديد كنند، قرآن از آنها مى ‏خواهد كه براى فهم صدق اين گفته‏ ها به اهل كتاب مراجعه كنند، و چگونگى را از آنها بخواهند، چرا كه در كتب آنها بسيارى از اين مسائل آمده است.


ولى به جاى اينكه روى سخن را به مخالفان كند، پيامبر را مخاطب ساخته چنين مى‏ گويد:
" اگر از آنچه بر تو نازل كرديم در شك و ترديد هستى از آنها كه كتب آسمانى را قبل از تو مى‏خوانند بپرس" (فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ).


تا از اين طريق ثابت شود كه" آنچه بر تو نازل شده حق است و از طرف پروردگار" (لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ).

" بنا بر اين هيچگونه شك و ترديد هرگز به خود راه مده" (فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ).[4]


[1] - سوره حجرات،آیه2-4.

[2] - سوره قلم،آیه4.

[3] - سوره یونس،آیه 94-95.

[4] - تفسير نمونه، ج‏8، ص381-382.

« وَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يخَُوضُونَ فىِ ءَايَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنهُْمْ حَتىَ‏ يخَُوضُواْ فىِ حَدِيثٍ غَيرِْهِ وَ إِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَنُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[1]


(هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين)


از آنجا كه بحثهاى اين سوره بيشتر ناظر به وضع مشركان و بت پرستان است در اين دو آيه به يكى ديگر از مسائل مربوط به آنها اشاره مى ‏شود نخست به پيامبر ص مى ‏گويد:" هنگامى كه مخالفان لجوج و بى‏ منطق را مشاهده كنى كه آيات خدا را استهزاء مى‏ كنند، از آنها روى بگردان تا از اين كار صرف نظر كرده به سخنان ديگر بپردازند" (وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ).


در اينجا سؤال پيش مى ‏آيد نخست اينكه: مگر ممكن است شيطان بر پيامبر مسلط گردد و باعث فراموشى او شود، و به تعبير ديگر آيا با وجود مقام عصمت و مصونيت از خطا حتى در موضوعات، ممكن است پيامبر گرفتار اشتباه و فراموشى شود؟! در پاسخ اين سؤال مى ‏توان گفت كه روى سخن در آيه گرچه به پيامبر است اما در حقيقت منظور پيروان او هستند كه اگر گرفتار فراموشكارى شدند و در جلسات آميخته به گناه كفار شركت كردند به محض اينكه متوجه شوند بايد از آنجا برخيزند و بيرون روند، و نظير اين بحث در گفتگوهاى روزانه ما و در ادبيات زبانهاى مختلف ديده مى ‏شود كه انسان روى سخن را به كسى مى‏ كند اما هدفش اين است كه ديگران بشنوند، مطابق ضرب المثل معروف عرب كه مى ‏گويد:" اياك اعنى و اسمعى يا جاره"[2]

[1]- سوره انعام،آیه68.

[2] - تفسير نمونه، ج‏5، ص289-290.

سؤال من درباره به چالش کشیده شدن عصمت پیامبر نبود. برای آیاتی که ظاهرشان خدشه به عصمت پیامبر وارد می کند توجیهاتی شده که از بحث این تاپیک خارج است.
سؤال من این است که چرا قرآن به دستوری که خود درباره احترام به پیامبر داده است عمل نکرده است؟ چرا بیاد به در بگوید که دیوار بشنود؟ راهی دیگری برای شنواندن سخن به مخاطبین نیست! باید اثبات کرد روش قرآن در بیان مطالبش بهترین راه است نه این که صرفا گفته شود قرآن منظورش این بوده است.
اصلا فرق کلام حکیم با غیر حکیم در این است که با بدون انحراف، ذهن مخاطب را به سمت حقیقت سوق می دهد.
آیا اگر آیات مورد بحث حدیث می بود باز هم اینقدر تلاش می شد تا توجیه شود؟
ما اعجاز قرآن را آیا از غیر از بررسی تک تک آیات اثبات می کنیم؟
می شود گفت که چون قرآن اعجاز است پس حتما ظاهر فلان آیه فلان توجیه را دارد؟
مگر آیات مورد بحث یکی دو تا است؟

جویا;338990 نوشت:
از میان خطابات مختلف اینچنینی تنها به دو مورد اشاره می کنم: يونس : 94 و 95 فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرينَ، وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرينَ و اگر در آنچه بر تو نازل كرده‏ايم ترديدى دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب آسمانى را مى‏خواندند بپرس، به يقين، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسيده است بنا بر اين، هرگز از ترديدكنندگان مباش! [مسلماً او ترديدى نداشت! اين درسى براى مردم بود!] و از آنها مباش كه آيات خدا را تكذيب كردند، كه از زيانكاران خواهى بود! الأنعام : 68 وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في‏ آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في‏ حَديثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين!

سلام
1- پیامبر مکرم ص برتر از آحاد امت خود است اما در عین حال او بنده خداست
2- خدای متعال فرامین خود را در برخی موارد بطور کنایه به امت می رساند به این نحو که مخاطبش را پیامبر ص قرار می دهد در حالیکه مقصود اصلی امت اند
والله الموفق

جویا;343592 نوشت:
سؤال من درباره به چالش کشیده شدن عصمت پیامبر نبود. برای آیاتی که ظاهرشان خدشه به عصمت پیامبر وارد می کند توجیهاتی شده که از بحث این تاپیک خارج است. سؤال من این است که چرا قرآن به دستوری که خود درباره احترام به پیامبر داده است عمل نکرده است؟ چرا بیاد به در بگوید که دیوار بشنود؟ راهی دیگری برای شنواندن سخن به مخاطبین نیست! باید اثبات کرد روش قرآن در بیان مطالبش بهترین راه است نه این که صرفا گفته شود قرآن منظورش این بوده است. اصلا فرق کلام حکیم با غیر حکیم در این است که با بدون انحراف، ذهن مخاطب را به سمت حقیقت سوق می دهد. آیا اگر آیات مورد بحث حدیث می بود باز هم اینقدر تلاش می شد تا توجیه شود؟ ما اعجاز قرآن را آیا از غیر از بررسی تک تک آیات اثبات می کنیم؟ می شود گفت که چون قرآن اعجاز است پس حتما ظاهر فلان آیه فلان توجیه را دارد؟ مگر آیات مورد بحث یکی دو تا است؟

سلام علیکم
دقت بفرمایید دوست عزیز اين نوع خطاب همانطور كه ممكن است متوجه كسى شود كه به راستى دچار شك و ترديد است، همچنين ممكن است متوجه كسى شود كه خودش، هم يقين بر صحت و حقانيت كلام دارد و هم بر دليل آن. و نيز مى‏توان گفت: اين مطلب دليلهاى بسيار دارد، و دليلش تنها آن نيست كه در دست تو است و براى افاده اين معنا بطور كنايه مى‏گويند اگر در حقيقت اين مطلب ترديد دارى دليلهاى بسيارى بر حقيقت آن هست و فايده اينگونه سخن گفتن اينست كه اگر شنونده واقعا ترديد دارد، به آن ادله رجوع كند، و اگر يقين دارد ولى يكى از آن ادله برايش مورد شك واقع شده به ساير ادله مراجعه كند.

و اين جور سخن گفتن روشى است كه در عرف تخاطب و تفاهم، شايع است، و عقلا به انگيزه قريحه‏اى كه دارند اين روش را در بين خود بكار مى‏برند، مثلا وقتى مى‏خواهند امرى از امور را اثبات كنند، نخست به هر دليلى كه دارند استدلال مى‏كنند، و سپس به طرف مى‏گويند: اگر در اين باره شك دارى و يا فرض كنيم مطلوب را ايجاب نمى‏كند، دليل ديگرى بر اين هست و آن فلان دليل است، و خيال نكن كه دليل ما تنها آن بود كه گفتيم. و اين كنايه است از اينكه اين مطلب دليلهاى بسيارى دارد كه هر يك براى اثباتش كافى است، و احتياج به بيش از يك دليل ندارد. ليكن غرض از تكثير آن اينست كه به هر حال مطلب ثابت شود، چه با همه آن ادله و چه با يكى از آنها.


در نتيجه برگشت معناى كلام به اينست: اين معارفى است كه خداى تعالى آن را با حجت‏هاى قاطعى برايت بيان كرده، كه عقول بشر را از قبول آن مضطر و ناگزير مى‏سازد و داستانهايى است كه همه از سنت جارى خدا در خلقش خبر مى‏دهد و آثار باستانى موجود هم شاهد بر آن است. خداى سبحان آن معارف و اين داستانها را در كتابى بيان كرده كه شكى در آن نيست، پس بر طبق آنچه خداى تعالى بيان كرده حجت و دليل وجود دارد، و علاوه بر آن، حجت ديگرى نيز و آن اينست كه پيروان كتب آسمانى- البته آنهايى كه به قرائت صحيح و درست آن آشنايند و آن را تحريف نمى‏كنند- اين معارف و داستانها را در كتاب خود مى‏يابند.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

جویا;343592 نوشت:
سؤال من این است که چرا قرآن به دستوری که خود درباره احترام به پیامبر داده است عمل نکرده است؟ چرا بیاد به در بگوید که دیوار بشنود؟ راهی دیگری برای شنواندن سخن به مخاطبین نیست! باید اثبات کرد روش قرآن در بیان مطالبش بهترین راه است نه این که صرفا گفته شود قرآن منظورش این بوده است.

به نظر حقیر جواب در داخل سوال شماست.
الحق که سوال خوبی پرسیدید.
این حرفها دارد خواننده(و نه پیغمبر) را مخاطب قرار میدهد؟
اگر قرآن کتاب هدایت است برای متقین«هدی للمتقین»
چه روشی بهتر از خطاب مستقیم میتواند آنها را بیدار کند؟

سلمان14;368995 نوشت:
این حرفها دارد خواننده(و نه پیغمبر) را مخاطب قرار میدهد؟

بسیاری از ایات قران خطاب به حضرت است چه موقع تشخیص می دهی کدام خطاب مستقیم
به پیامبر است و کدام خطاب کنایه ؟
ایا روش و اصل قاعده مندی برای اینکار وجود دارد ؟
یا هروقت خطاب عصمت پیامبر را زیر سوال برد ان را کنایه می دانید؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

بی نظیر;369866 نوشت:

بسیاری از ایات قران خطاب به حضرت است چه موقع تشخیص می دهی کدام خطاب مستقیم
به پیامبر است و کدام خطاب کنایه ؟
ایا روش و اصل قاعده مندی برای اینکار وجود دارد ؟
یا هروقت خطاب عصمت پیامبر را زیر سوال برد ان را کنایه می دانید؟

حقیر متخصص در این امور نیستم،
اما گفتم بعضی خطابات مستقیم متوجه خواننده است، حالا خواننده کیست؟ حقیر، شما، اون یکی و ....
نظر قطعی دادن سخت است
اما میتونم بگم این برداشت را دارم که کنایه ای در کنار نیست،
نوع سوال شما این برداشت را به ذهن القا میکند، که قرآن برای پیغمبر(ص) بوده است.
روی حساب «هدی للمتقین» باشد، مخاطبش هر انسان باتقوایی است که آیه مناسب با وضع اوست.
کتاب برای همه ی متقین است. شاید هر کسی بر حسب تقوای خودش از آن بهره مند شود.
لذا کنایه ای نیست،
وقتی میگوید، شک نکن، به نظر حقیر منظور کسانی است که شک میکنند.
وقتی میگوید مومنون، مخاطب معلوم است
هرگاه بگوید توبه کنندگان، مخاطب معلوم است.
........
به نظر شما وقتی کسی شکی نداشته باشد، میتواند آیه ای به طور مستقیم او را خطاب قرار دهد، که: «شک نکن»؟
به نظر می رسد حتی اگر او را مخاطب قرار دهد بیشتر جهت یادآوری و تحکیم موضوع است و یا چیزی مثل این که دوستان با زبان بهتر از حقیر توضیح دادند.

سلمان14;371944 نوشت:
حقیر متخصص در این امور نیستم،
اما گفتم بعضی خطابات مستقیم متوجه خواننده است، حالا خواننده کیست؟ حقیر، شما، اون یکی و ....
نظر قطعی دادن سخت است
اما میتونم بگم این برداشت را دارم که کنایه ای در کنار نیست،
نوع سوال شما این برداشت را به ذهن القا میکند، که قرآن برای پیغمبر(ص) بوده است.
روی حساب «هدی للمتقین» باشد، مخاطبش هر انسان باتقوایی است که آیه مناسب با وضع اوست.
کتاب برای همه ی متقین است. شاید هر کسی بر حسب تقوای خودش از آن بهره مند شود.
لذا کنایه ای نیست،
وقتی میگوید، شک نکن، به نظر حقیر منظور کسانی است که شک میکنند.
وقتی میگوید مومنون، مخاطب معلوم است
هرگاه بگوید توبه کنندگان، مخاطب معلوم است.
........
به نظر شما وقتی کسی شکی نداشته باشد، میتواند آیه ای به طور مستقیم او را خطاب قرار دهد، که: «شک نکن»؟
به نظر می رسد حتی اگر او را مخاطب قرار دهد بیشتر جهت یادآوری و تحکیم موضوع است و یا چیزی مثل این که دوستان با زبان بهتر از حقیر توضیح دادند.

سلام

ببینید ما یک پیش فرض درباره پیامبر و اینکه ایشون معصوم هستند در ذهنمون داریم و بعد با همین پیش فرض
ایات قران و بهش نگاه می کنیم و هرکجا مواردی اینچنینی دیدیم با پیش فرض معصومیت حضرت
یک جورایی تفسیرش می کنیم تا معصومیت ایشون زیر سوال نره
و به نظر می رسه اگر به معصومیت ایشون باور داریم چاره دیگری نداریم و باید از همین تعبیرات استفاده کنیم
و اما گروهی که معصومیت پیامبر را باور ندارند از قبیل همین ایات استناد می کنند برای رد معصومیت ایشون

با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

بی نظیر;372043 نوشت:
ببینید ما یک پیش فرض درباره پیامبر و اینکه ایشون معصوم هستند

پیش فرضی نیست، اثبات شده است.

شخص نمی تواند پیش از اثبات عصمت خود شخص، به کتاب و سخنی که او آورده است اعتماد داشته باشد.

لذا این گروه که فرمودید، سخنشان باطل است.

بعلاوه، اگر شخص قرآن را قبول دارد، پس قبول دارد که قرآن کتابی است برای «همه متقین» بنابراین خطابات مستقیم به افراد مختلف میتواند در آن باشد.

جمع بندی:

سوال:
بعضي از خطابات قرآن با پيامبر چگونه با شأن حضرت همخواني دارد؟!

پاسخ:
خداوند به مردم سفارش می کند با پیامبر اکرم(ص) محترمانه صحبت کنند:

« يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبىِ‏ِّ وَ لَا تجَْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تحَْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبهَُمْ لِلتَّقْوَى‏ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الحُْجُرَاتِ أَكْثرَُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»[1]

(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى‏ كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى ‏دانيد! آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا كوتاه مى ‏كنند همان كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوا خالص نموده، و براى آنان آمرزش و پاداش عظيمى است! (ولى) كسانى كه تو را از پشت حجره ‏ها بلند صدا مى ‏زنند، بيشترشان نمى ‏فهمند!).

این سفارش تا جایی ادامه می یابد که بی احترامی نسبت به آن حضرت می تواند موجب حبط عمل شود و رعایت ادب نشانه اهل تقوی می باشد.

خداوند در تمجید از پیامبر(ص) و احترام نسبت به آن حضرت می فرماید:« َ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ»[2] (تو اخلاق عظيم و برجسته ‏اى دارى).

آیاتی در قرآن وجود دارد که ظاهر خطاب شان در مورد پیامبر(ص) می باشد در حالی منظور اصلی از آن خطاب ها عموم مردم می باشند، و به اصطلاح از باب «به در می گویند تا دیوار بشنوند» می باشد که به نمونه ای از آنها اشاره می شود.

« فَإِن كُنتَ فىِ شَكٍ‏ّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَسَْلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْترَِينَوَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[3]

( و اگر در آنچه بر تو نازل كرده‏ايم ترديدى دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب آسمانى را مى ‏خواندند بپرس، به يقين، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسيده است بنا بر اين، هرگز از ترديدكنندگان مباش! [مسلماً او ترديدى نداشت! اين درسى براى مردم بود!] و از آنها مباش كه آيات خدا را تكذيب كردند، كه از زيانكاران خواهى بود).

چرا قرآن مسلمین را امر می کند که با پیامبر همچون یکی از خودتان سخن نگویید (حجرات: 2) ولی خود قرآن ادب سخن گفتن با پیامبر را رعایت نمی کند؟

در روايتی از امام صادق (ع) نقل شد كه فرمود: آنچه خداى عز و جل در گله و سرزنش از پيغمبرش در قرآن آورده است مقصود از آن ديگران است مثل قول خدا (74 سوره اسراء): «و اگر نبود كه ما تو را پا بر جا داشتيم هر آينه نزديك بود اندكى به مشركان اعتماد كنى» به اين كلام دیگران را قصد داشته است.[1]
با مراجعه به آیات مختلف قرآن می بینیم که خداوند از پیامبر(ص) به بزرگی و عظمت و احترام یا د می کند:« إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم»[2]( و تو اخلاق عظيم و برجسته‏ اى دارى).

خداوند پیامبر(ص) را سرمشق والگو معرفی کرده و به دیگران دستور می دهد که از ایشان تبعیت و پیروی کنند« لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»[3] ( مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد می كنند).


[/HR][1] - اصول كافى-ترجمه كمره ‏اى، ج‏6، ص: 471

[2] - سوره قلم،آیه4.

[3] - سوره احزاب،آیه21.


موضوع قفل شده است