اطلاق واژه امام برای غیر معصوم

تب‌های اولیه

60 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اطلاق واژه امام برای غیر معصوم

با سلام خدمت تمام دوستان
حضرت آیت الله علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب امام شناسی به این موضوع پرداخته اند که اطلاق لفظ امام به غیر معصوم امری غلط است بلکه ممکن است موجب عقاب باشد.
نظر کارشناسان و دوستان عزیز در این مورد چیه؟

ruhollah;114586 نوشت:
حضرت آیت الله علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب امام شناسی به این موضوع پرداخته اند که اطلاق لفظ امام به غیر معصوم امری غلط است بلکه ممکن است موجب عقاب باشد.


با سلام

لطفا جلد و صفحه این مطلب را بفرمایید

تا دوستان و کارشناسان هم مطالعه ای داشته باشند برای بحث

ممنون

با تشکر از جناب طاها.
متن مورد نظر در کتاب امام شناسی، جلد ۱۸ از صفحه ۲۰۶ به بعد وجود داره که بنده چند صفحه رو همینجا قرار می دم.
متن کامل کتاب در سایت معارف اسلام (maarefislam.com) موجوده.
از این [="Blue"]لینک[/] هم میتونید استفاده کنید.

معناي‌ امام‌ در شيعه‌ و انحصار آن‌ در ائمّۀ اثناعشر
منظور از اثناعشريّه‌ افرادي‌ هستند كه‌ به‌ امامت‌ دوازده‌ تن‌ از اهل‌ بيت‌: مقرّ و معترف‌ بوده‌، و آن‌ را دين‌ خود قرار داده‌اند. شيعه‌ در برابر اين‌ أئمه‌ متواضع‌ مي‌باشد. آنان‌ را صاحب‌ ملكۀ عصمت‌ مي‌داند. و در حجيّت‌ كلامشان‌ عِدْل‌ و عَدِيل‌ قرآن‌ كريم‌: كتاب‌ وحي‌ آسماني‌ مي‌داند. و بنابر حديث‌ ثقلين‌ همانند كتاب‌ الله‌ گفتارشان‌ عصمت‌ دارد. افعال‌ و پندارشان‌ عصمت‌ دارد. از ايشان‌ خطا سر نمي‌زند، زيرا جواز خطا ملازم‌ سقوط‌ حجيّت‌ اقوال‌ ايشان‌ است‌. و طبق‌ حديث‌ ثقلين‌ كه‌ آنها را مقرون‌ با كتاب‌ ثابت‌ ابدي‌ غير قابل‌ خطا و غلط‌ شمرده‌ است‌، عصمت‌ و أبديّت‌ در گفتار و كردارشان‌ امري‌ است‌ لازم‌ و غير قابل‌ شبهه‌.
زيرا در فرض‌ جواز خطا و غلط‌ و اشتباه‌ برايشان‌، يا بايد اين‌ خطا و غلط‌ و اشتباه‌ را هم‌ در كتاب‌ الهي‌ جايز بدانيم‌، و در اين‌ صورت‌ ملازم‌ با فرض‌ خطا و غلط‌ در وحي‌ خدا و أزليّت‌ و ابديّت‌ اوست‌، و اين‌ محال‌ مي‌باشد. و يا بايد احتمال‌ خطا را از امام‌ سلب‌ كنيم‌، و همانند كتاب‌ الله‌ وي‌ را معصوم‌ بدانيم‌، و در اين‌ صورت‌ نتيجه‌، استقامت‌ و عصمت‌ و برقراري‌ ايشان‌ در جميع‌ مراحل‌ حيات‌ بدون‌ اندك‌ غلطي‌ و يا مختصر اشتباهي‌ اثبات‌ مي‌شود چه‌ در امور تبليغيّه‌ و ارشاديّه‌ و امارت‌ و رياست‌ بر مسلمانان‌، و چه‌ در امور شخصيّه‌ و اجتماعيّه‌ از معاملات‌، و ردّ و بدلها، و داد و ستدها، و امثال‌ ذلك‌. اين‌ است‌ معني‌ امام‌ در اصطلاح‌ شيعه‌، يعني‌ كسي‌ كه‌ پيشوا و مقتداي‌ عالميان‌ در امور ظاهريّه‌ و باطنيّه‌، اجتماعيّه‌ و معنويّۀ روحانيّه‌، مُلْكيّه‌ و مَلَكوتيّه‌ مي‌باشد. و خداوند به‌ وي‌ در اثر اختيار عالي‌ و ارادۀ انتخابيّۀ آن‌ پيشوا در جميع‌ امور چنين‌ مصونيّت‌ و عصمتي‌ را موهبت‌ فرموده‌ است‌. اين‌ امامان‌ منحصر در دوازده‌ تن‌ هستند: اوّل‌ آنها امام‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اميرالمومنين‌ علیه السلام و آخر آنها امام‌ حجّة‌ بَقيّة‌ الله‌: محمدبن‌ الحَسَن‌ العسكري‌ - عجّل‌ الله‌ تعالي‌ في‌ فرجه‌ المبارك‌ - مي‌باشد. بنابر عقيده‌ و ايمان‌ راسخ‌ شيعه‌ پس‌ از غيبت‌ كبري‌ آن‌ حضرت‌ حَيّ و زنده‌ است‌، و ولايت‌ امور معنوي‌ و مَلَكوتي‌ عوالم‌ در دست‌ اوست‌، اما به‌ واسطۀ غصب‌ غاصبين‌ خلافت‌ و امامت‌، وي‌ فعلاً در پردۀ غيبت‌ نهان‌ است‌ تا ظهور كند و متصدّين‌ و مباشرين‌ سلطنت‌ و امارت‌ باطله‌ بر مردم‌ را كنار زند و خود او بر اساس‌ طهارت‌ سِرِّيَّه‌ و عصمت‌ الهيّه‌ و ولايت‌ كبراي‌ حقّۀ حقيقيّه‌، بر مردم‌ حكومت‌ نمايد.لهذا اين‌ امامان‌ عددشان‌ كه‌ به‌ تعداد نقباء بني‌اسرائيل‌: دوازده‌ نفر است‌ كم‌ و زياد نمي‌گردد. يازده‌ تا غلط‌ است‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ مثلاً امامت‌ را به‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ عسكري‌ علیه السلام مختوم‌ بداند، و سيزده‌ تا نيز غلط‌ است‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ غير از حضرت‌ بقيّة‌الله‌ - أرواحنا فداه‌ - براي‌ خود امامي‌ را بگزيند.البته‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ ذكر شد بر اساس‌ مُعْتَقَد و مذهب‌ و اصطلاح‌ شيعه‌ مي‌باشد، نه‌ در لغت‌ و استعمال‌ عامّه‌ كه‌ لفظ‌ امامت‌ و امام‌ را براي‌ مطلق‌ پيشوائي‌ كه‌ در امري‌ از امور جلودار و پيشگام‌ باشد به‌ كار مي‌برند. چنانكه‌ در قرآن‌ مجيد آياتي‌ به‌ همين‌ عبارت‌ در معني‌ مطلق‌ پيشوا و مقتدا وارد شده‌ است‌ مثل‌ آيۀ: وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أزواجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إماماً[4].
«و (بندگان‌ رحمن‌) آنانند كه‌ مي‌گويند: اي‌ پروردگار ما! ببخش‌ به‌ ما از ازواجمان‌ و از ذُرِّيَّاتمان‌ كساني‌ را كه‌ موجب‌تري‌ و تازگي‌ چشمان‌ ما باشند، و ما را براي‌ متّقيان‌ امام‌ و پيشوا قراربده‌!»
لفظ‌ امام‌ در اين‌ آيه‌، راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌ كه‌ البتّه‌ در اينجا مراد مطلق‌ پيشواي‌ صالح‌ مي‌باشد.
و مثل‌ آيۀ: فَقَاتِلُوا أئمَّةَ الْكُفْرِ إنَّهُمْ لَا أيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[5].
«پس‌ با امامان‌ كفر كشتار نمائيد، زيرا براي‌ آنان‌ عهدي‌ و سوگندي‌ نيست‌، به‌ اميد آنكه‌ ايشان‌ دست‌ بردارند.»
لفظ‌ أئمّه‌ در اين‌ آيه‌ نيز راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌ كه‌ البّته‌ در اينجا مراد مطلق‌ پيشوايان‌ كافر مي‌باشد.
و مثل‌ آيۀ: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُنَاسٍ بإمَامِهِمْ.[6]
«روزي‌ خواهد رسيد كه‌ ما هر دسته‌ از مردم‌ را به‌ واسطۀ إمامشان‌ مي‌خوانيم‌.»
لفظ‌ امام‌ در اين‌ آيه‌ نيز راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌. خواه‌ پيشواي‌ زشت‌ كرداران‌ كه‌ مردم‌ گنهكار را در روز بازپسين‌ به‌ وسيلۀ آنها به‌ دوزخ‌ مي‌خوانند، و خواه‌ پيشواي‌ نيك‌ كرداران‌ كه‌ مردم‌ صالح‌ را نيز به‌ وسيلۀ آنها به‌ بهشت‌ گسيل‌ مي‌دارند. البته‌ لفظ‌ امام‌ در قرآن‌ كريم‌ هم‌ به‌ معناي‌ امام‌ به‌ مفاد مصطلح‌ شيعۀ امامي‌ مذهب‌ نيز وارد شده‌ است‌ مثل‌ آيۀ: وَ إذِ ابْتَلَي‌ إبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إنِّي‌ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي‌ قَالَ لَايَنَالُ عَهْدِي‌ الظَّالِمِينَ[7].
«و (بياد بياور اي‌ پيغمبر) زماني‌ را كه‌ ابراهيم‌ را پروردگارش‌ به‌ واسطۀ كلمه‌هائي آزمايش‌ نمود، و او آن‌ كلمات‌ را به‌ اتمام‌ رسانيد. خداوند گفت‌: من‌ قرار دهنده‌ مي‌باشم‌ تو را امام‌ براي‌ مردم‌! ابراهيم‌ گفت‌: و نيز از ميان‌ ذرّيّۀ من‌ هم‌ امام‌ قرار مي‌دهي‌؟! خداوند گفت‌: عهد امامت‌ من‌ به‌ ستمكاران‌ نمي‌رسد.»
در اينجا مراد از لفظ‌ امام‌ خصوص‌ معني‌ آن‌ بالمعني‌ الاخَصّ مي‌باشد، و لهذا آن‌ مقام‌ به‌ ستمگران‌ نمي‌رسد و گرنه‌ معلوم‌ است‌ كه‌ مطلق‌ مقام‌ پيشوائي‌ را ظالمان‌ هم‌ احراز مي‌نمايند.

در عرف‌ شيعه‌ به‌ غيرمعصوم‌، امام‌ نمي‌گويند
باري‌ لفظ‌ امام‌ و اماميّه‌ در عرف‌ شيعه‌ خصوص‌ معني‌ معهود و معروف‌ است‌، نه‌ مطلق‌ معني‌ پيشوا و رئيس‌ و گرنه‌ إطلاق‌ اماميّه‌ بر شيعۀ دوازده‌ امامي‌ معني‌ نداشت‌. هر گروهي‌ كه‌ از مقتداي‌ خويشتن‌ پيروي‌ مي‌كند لازم‌ و حتم‌ است‌ كه‌ به‌ آنها اماميّه‌ گويند مانند حَنْبَلي‌ها و حَنَفي‌ها و وهَّابيها. زيرا آنها نيز داراي‌ امام‌ و پيشوا هستند. و چون‌ مقتدايشان‌ أبوحنيفه‌، يا احمد بن‌ حَنْبل‌، يَا محمّد بن‌ عبدالوهاب‌ مي‌باشد بايد به‌ ايشان‌ هم‌ اماميّه‌ گويند وإطلاق‌ اين‌ لفظ‌ بر آنان‌ درست‌ بوده‌ باشد، در حالي‌ كه‌ چنين‌ نيست‌.
اطلاق‌ اماميّه‌ به‌ خصوص‌ قائلين‌ به‌ ولايت‌ و امارت‌ دوازده‌ نفر امام‌ معصوم‌ مي‌باشد، حتّي‌ در ميان‌ مورّخين‌ خارجي‌ مذهب‌ مانند احمد أمين‌ مصري‌، و شهرستاني‌، و فَريد وَجْدي‌ و ابن‌خلْدون‌[8] و من‌ شابَهَهُم‌ اماميه‌ اصطلاح‌ خاصّ براي‌ خصوص‌ اين‌ جماعت‌ است‌. و در كتب‌ خود هر يك‌ فصلي‌ را دربارۀ طائفۀ اماميّه‌ ذكر كرده‌اند، و به‌ دنبال‌ آن‌ از مزايا و آثار و اخبار و خصوصيّات‌ مذهب‌ شيعۀ اماميّۀ‌ اثناعشريّه‌ و يا اسمعيليّه‌ شرح‌ و تفصيل‌ داده‌اند.

القاب‌ مختلفۀ مجتهدين‌ شيعه‌ در طول‌ تاريخ‌
و لهذا طبق‌ عقيدۀ شيعۀ اثناعشريّه‌ كه‌ معتقد به‌ حيات‌ و امامت‌ حضرت‌ حجّت‌ است‌، نمي‌توان‌ به‌ غير او امام‌ گفت‌.[9] مانند لفظ‌ شاهنشاه‌ مثلاً در نظام‌ طاغوتي‌ اختصاص‌ به‌ شخص‌ اوَّل‌ و رئيس‌ شاهان‌ دارد و نمي‌توان‌ آن‌ را در غير وي‌ استعمال‌ نمود.
در عرف‌ شيعه‌ به‌ مجتهدين‌ عظام‌ كه‌ داراي‌ مقام‌ فقاهت‌ و عدالت‌ و مقام‌ جامع‌ الشَّرائطي‌ هستند القابي‌ را مثل‌ نائب‌ الإمام‌ و امثاله‌ إطلاق‌ مي‌كنند. در مجلّۀ حوزه‌ چنين‌ آورده‌ است‌:
به‌ مرحوم‌ كُليني‌ «ثقةُ الإسلام‌» مي‌گفته‌اند، به‌ اين‌ خاطر كه‌ وي‌ در حفظ‌ و نگهداري‌ آثار اهل‌ بيت‌ و احاديث‌ متبحّر بوده‌ است‌.
به‌ ميرزا حسين‌ نوري‌، شيخ‌ عبّاس‌ قمّي‌، «محدِّث‌» و به‌ مرحوم‌ صدوق‌ «رئيس‌ المُحَدّثين‌» مي‌گفته‌اند. به‌ مرحوم‌ سيّدمحمّد مهدي‌ طباطبائي‌ به‌ خاطر گستردگي‌ علم‌ و دانش‌، لقب‌ «بَحْرُالعلوم‌» داده‌ بودند. مرحوم‌ حسن‌ بن‌ يوسف‌ حِلِّي‌ از جهت‌ جامعيّت‌ در كمالات‌ مختلف‌ و دانش‌ فقهي‌ و كلامي‌ بسيار به‌ «علَّامه‌» اشتهار داشته‌ است‌.
مرحوم‌ طَبْرِسي‌ صاحب‌ «مجمع‌ البيان‌» به‌ «أمِينُ الإسلام‌»، مرحوم‌ اردبيلي‌ به‌ «مُقَدَّس‌»، مرحوم‌ شَفْتي‌ به‌ «حُجَّةُ الإسلام‌»، شيخ‌ طوسي‌ به‌ «شَيْخُ الطَّائفة‌»، صاحب‌ «كفايه‌» به‌ «آخوند» و أبوالقاسم‌ نجم‌الدين‌ جعفر بن‌ محمّد صاحب‌ «شرايع‌» به‌ لحاظ‌ تحقيقات‌ عميق‌ و تيزبيني‌ در مسائل‌ فقهي‌ به‌ «مُحَقِّق‌» شهرت‌ يافته‌اند.
مرحوم‌ ميرزاي‌ شيرازي‌ نيز به‌ خاطر دانش‌، بينش‌، تقوي‌، تلاشهاي‌ سياسي‌ و... القاب‌ و اوصافي‌ را عالمان‌ و فرزانگان‌ آشناي‌ به‌ مراتب‌ علمي‌ و تقوايي‌ ايشان ضميمۀ نام‌ شريف‌ آن‌ بزرگوار كرده‌اند كه‌ هر يك‌ حكايتگر بُعدي‌ از أبعاد شخصيّت‌ آن‌ مرحوم‌ است‌.

1- حُجَّة‌ الإسلام‌: قبل‌ از ميرزا، مرحوم‌ سيّد محمّد باقر شفتي‌ بيدآبادي‌، از مراجع‌ بزرگ‌ اصفهان‌، مرحوم‌ ملاّ أسدالله‌ بروجردي‌ متوفّاي‌ 1270 ه. ق‌، ملاّ محمّد نراقي‌، مولي‌ محمّد تقي‌ مَمَقاني‌ و... ملقّب‌ به‌ اين‌ لقب‌ بوده‌اند.[10]
ملاحظه‌ مي‌شود كه‌ هيچ‌ يك‌ از ايشان‌ ملقّب‌ به‌ «امام‌» نبوده‌اند حتّي‌ شيخ‌ مفيد كه‌ در رياست‌ علمي‌ و كلامي‌ و پيشوائي‌ او در نزد شيعه‌ و عامّه‌ جاي‌ خلاف‌ نيست‌، و حتّي‌ سيّد مرتضي‌ و سيّد رَضيّ با آن‌ رياست‌ ظاهريّۀ دنياويّه‌ و احترام‌ و مكانت‌ نزد خلفا و سعۀ اطّلاعات‌ علمي‌ و تقواي‌ بی‌نظير و شرح‌ صدر و آقامنشي‌ مختصّ به‌ خود.
در اينجا براي‌ تاييد و تاكيد مطلب‌، بيان‌ داستان‌ ذيل‌ چقدر مناسب‌ مي‌باشد: نامۀ زير متن‌ نامه‌اي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ صديق‌ ارجمند مرحوم‌ حجّة‌ الاسلام‌ و المسلمين‌ مرد صاحب‌ علم‌ و تقوي‌ و شخصيّت‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌: حاج‌ ميرزا حسن‌ نوري‌ همداني‌ به‌ حقير مرقوم‌ داشته‌اند. اين‌ نامه‌ به‌ تقاضاي‌ حقير از قم‌ به‌ مشهد مقدّس‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و در مورّخۀ27 شهر ذوالقعدة‌ يك‌ هزار و چهارصد و ده‌، هجريّۀ قمريّه‌ واصل‌ گرديده‌ است‌.مضمون‌ و محتواي‌ اين‌ نامه‌ را حضرت‌ مرحوم‌ نوري‌ پس‌ از مراجعتشان‌ از لندن‌ كه‌ به‌ عنوان‌ نمايندگي‌ و تبليغ‌ از ساحت‌ حضرت‌ آية‌الله‌ العظمي‌ حاج‌ سيد محمدرضا گلپايگاني‌ - مدّظلّه‌ العالي‌ -[11] رفته‌ و مدّتي‌ در آنجا اشتغال‌ داشته‌اند، هنگامي‌ كه‌ بنده‌ در طهران‌ بوده‌ و به‌ مشهد مقدّس‌ رضوي‌ هجرت‌ نكرده‌ بودم‌ در طهران‌ براي‌ بنده‌ شفاهاً به‌ طور تفصيل‌ بيان‌ كرده‌اند. اينك‌ براي‌ ثبت‌ و ضبط‌ محتواي‌ آن‌ تقاضا شد كه‌ عين‌ مطالب‌ مشروحه‌ را مرقوم‌ دارند. و چون‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ در ربيع‌ المولود يكهزار و سيصد و نود و نه‌ هجريّۀ قمريّه‌ صورت‌ گرفت‌، و حقير پس‌ از يكسال‌ و دو ماه‌ يعني‌ در روز بيست‌ و چهارم‌ شهر جمادي‌ الاُولي‌ يكهزار و چهارصد به‌ ارض‌ اقدس‌ مشرّف‌ شدم‌ لهذا اين‌ واقعۀ مشروحه‌ در نامۀ ايشان‌ كه‌ در ماه‌ رمضان‌ بوده‌ است‌ تحقيقاً در شهر رمضان‌ سال‌ اول‌ انقلاب‌ يعني‌ سنۀ 1399 هجريۀ قمريّه‌ اتّفاق‌ افتاده‌ است‌ و اينك‌ متن‌ نامه‌:
پيام‌ برخي‌ از روشندلان‌ در لزوم‌ به‌ كار نبردن‌ لفظ‌ امام‌
بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌
يا بقيَّة‌ الله‌ أدْرِكنا
در ماه‌ مباركي‌ كه‌ در لندن‌ بودم‌ ظاهراً روز 16 ماه‌ رمضان‌ بود كه‌ مستخدم‌ ساختمان‌ آمد گفت‌ سه‌ نفر آمده‌اند با شما كار دارند. من‌ آمدم‌ طبقۀ پائين‌ كه‌ قسمت‌ پذيرائي‌ بود. ديدم‌ سه‌ نفر جوان‌ هستند. دو نفر در سنِّ حدود 22 يا 23 سالگي‌ و يك‌ نفر تقريباً 28 ساله‌.
نشستيم‌ به‌ صحبت‌. آثار صلاح‌ در آنها ظاهر بود، بعد گفتند: آمديم‌ از شما قرآن‌ بگيريم‌ ببريم‌ بخوانيم‌. در لندن‌ كه‌ قرآن‌ در كتابخانه‌ و كتابفروشيها نيست‌. من‌ سه‌ تا قرآن‌ آوردم‌ به‌ آنها دادم‌، خداحافظي‌ كردند و رفتند.
مقداري‌ كه‌ رفته‌ بودند آن‌ جوان‌ بزرگتر برگشت‌ دم‌ در به‌ من‌ گفت‌: ما فردا شب‌ با حضرت‌ أبي‌عبدالله‌ علیه السلام ارتباطي‌ داريم‌، شما كاري‌ نداريد، سفارشي‌، سوالي‌؟!
گفتم‌: اين‌ ديدار چگونه‌ است‌؟! چطور ممكن‌ است‌؟!
گفت‌: خودت‌ مي‌داني‌، به‌ دل‌ ما افتاد كه‌ به‌ شما بگوئيم‌. خواست‌ برگردد، من‌ گفتم‌: شما اگر مي‌خواهيد سوال‌ كنيد، راجع‌ به‌ انقلاب‌ ايران‌ سوال‌ كنيد (سالهاي‌ اوائل‌ انقلاب‌ بود) كه‌ چه‌ خواهد شد و چگونه‌ مي‌شود؟!
گفتند: ما آن‌ را هفتۀ گذشته‌ از حضرت‌ أميرالمومنين‌ علیه السلام پرسيده‌ ايم‌، شما چيز ديگر بپرسيد!
من‌ گفتم‌: راجع‌ به‌ ظهور حضرت‌ وليّعصر - أرواحنا فداه‌ - و زمان‌ ظهور سوال‌ كنيد! وانگهي‌ اگر سوال‌ از ايشان‌ است‌ من‌ يكي‌ دو مطلب‌ را در نظر مي‌گيرم‌، شما جواب‌ آنها را بپرسيد! رفتند، چند روز ديگر كه‌ من‌ در همان‌ مجمع‌ مشغول ‌سخنراني‌ بودم‌ ديدم‌ هر سه‌ نفر با هم‌ آمده‌ در گوشه‌اي‌ نشستند من‌ زودتر تمام‌ كردم‌ آمدم‌ نزد آنها، صحبت‌ شروع‌ شد. در ضمن‌ من‌ از سوالها پرسيدم‌. گفتند: در مسألۀ ظهور فرمودند: همان‌ است‌ كه‌ در اخبار و احاديث‌ هست‌. اختيار و علم‌ او در نزد خداوند متعال‌ است‌. و سوالهاي‌ ديگر كه‌ در ضمير گرفته‌ بودم‌ تقريباً جواب‌ مساعدي‌ آورده‌ بودند.
و به‌ من‌ گفتند: به‌ شما سفارش‌ كردند كه‌ به‌ آقاي‌ خميني‌ نگوئيد: «امام‌ خميني‌» بگوئيد: «نائبُ الإمام‌» يك‌ همچو چيزي‌ و يك‌ دعاء مختصري‌ هم‌ به‌ من‌ دادند كه‌ بخوانم‌، و يك‌ موضوعي‌ بود گفتند: كه‌ گفته‌اند به‌ شما بگوئيم‌ و او را به‌ كسي‌ نگوئيد و گفتند.
من‌ گفتم‌: خوب‌، شما فرموديد: راجع‌ به‌ انقلاب‌ از حضرت‌ أميرالمومنين‌ علیه السلام پرسيده‌ايد! حضرت‌ چه‌ فرموده‌اند؟!
گفتند: ما پرسيديم‌، حضرت‌ فرمود: ما پرچم‌ توحيد يا پرچم‌ لا اله‌ الاّ الله‌ (ترديد از من‌ است‌) را در ايران‌ زده‌ايم‌، منتهي‌ براي‌ مردم‌ ايران‌ امتحان‌هايي‌ پيش‌ خواهد آمد تا چه‌ كنند!
گفتم‌: ارتباط‌ شما چگونه‌ است‌؟! و چطور ارتباط‌ پيدا مي‌كنيد؟!
گفت‌: ما استادي‌ داريم‌ كه‌ او رابطه‌ را درست‌ مي‌كند، بعد وقت‌ او را به‌ ما ابلاغ‌ مي‌كند. گفتم‌: چگونه‌ مثلاً؟! و او كجاست‌؟! طفره‌ رفتند بيش‌ از اين‌ نگفتند يا گفتند نمي‌توانيم‌ بگوئيم‌. وقتي‌ خواستند بروند، گفتم‌: ملاقات‌ بعدي‌ چه‌ وقت‌ باشد؟!
گفتند: نمي‌دانيم‌! چون‌ ما اختيار دردست‌ خودمان‌ نيست‌. اگر به‌ ما بگويند: برويد آفريقاي‌ سياه‌ ما فوراً حركت‌ مي‌كنيم‌، همان‌ طور كه‌ در اينجا (لندن‌) به‌ اختيار خود نيامده‌ايم‌. خلاصه‌ خداحافظي‌ كردند و رفتند و ديگر هم‌ تشريف‌ نياوردند.
اين‌ بود آنچه‌ از اين‌ ملاقات‌ به‌ خاطرم‌ مانده‌ است‌. و السلام‌ عليكم‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌. البتّه‌ در غالب‌ سوال‌ و جوابها آنكه‌ مسنّ‌تر بود با من‌ صحبت‌ مي‌كرد و آن دو نفر ديگر كمتر حرف‌ مي‌زدند.[12]
نيرنگ‌ مصريان‌ در دادن‌ لقب‌ امام‌ به‌ كاشف‌ الغطاء
باري‌ احدي‌ از علماي‌ شيعه‌ را سابقۀ تلقيب‌ به‌ لقب‌ امام‌ سراغ‌ نداريم‌ غير از مرحوم‌ مغفور حضرت‌ آية‌الله‌ حاج‌ شيخ‌ محمّدحُسَين‌ آل‌ كاشف‌ الغطاء كه‌ وي‌ از معاصرين‌ طبقۀ پيش‌ از حقير مي‌باشد و گرچه‌ حقير خدمتش‌ در نجف‌ أشرف‌ تتلمذ نموده‌ام‌ ولي‌ وي‌ در رديف‌ و طبقۀ اساتيد حقير به‌ شمار مي‌آيد. وي‌ از لحاظ‌ علم‌ عربيّت‌ و أدبيّت‌ و فقه‌ و عرفان‌ و فلسفه‌ و تفسير و تاريخ‌ و كلام‌ بالاخصّ دفاع‌ از حريم‌ تشيّع‌ يگانۀ روزگار بود. داراي‌ قلمي‌ راستين‌ و متين‌ و صاحب‌ لساني‌ قوي‌ در خطابه‌ و تدريس‌ بود. وي‌ از نوادگان‌ مالك‌ أشْتَر نَخَعي‌ مصاحب‌ حضرت‌ أميرالمومنين‌ علیه السلام بود.
در زمان‌ حيات‌ خود مدرسه‌اي‌ مستقل‌ در نجف‌ أشرف‌ داشت‌، و مرجعيّت‌ بسياري‌ از عرب‌ واندكي‌ از عجم‌ به‌ وي‌ محوّل‌ گشت‌.
در خطابه‌هاي‌ درجۀ اوّل‌ و مجالس‌ و محافل‌ دوره‌اي‌ مسلمين‌ كه‌ به‌ نام‌ مجمع‌ و مجتمع‌ و سمينار ميان‌ مسلمين‌ در دنيا تشكيل‌ مي‌شد او حقِّ تقدّم‌ و رياست‌ بر همگنان‌ داشت‌. و كلامش‌ موثّر و خدمتش‌ مقبول‌ مي‌افتاد.
بالجمله‌ در يكي‌ از محافل‌ مصري‌ كه‌ بدان‌ صوب‌ حركت‌ كرد مصريان‌ از روي‌ علم‌ و تعمّد و به‌ خاطر شكستن‌ مقام‌ عظمت‌ و عصمت‌ امام‌ در نزد إماميّه‌ به‌ وي‌ كه‌ شخص‌ اوّل‌ و مرجع‌ تامّ و تمام‌ عرب‌ و داراي‌ زبان‌ مادري‌ عربي‌ بود لقب‌ امام‌ دادند. و ورود او را به‌ مصر با كوشش‌ هرچه‌ تمامتر در رسانه‌ها و راديوها و روزنامه‌ها و مجلاّت‌ به‌ نام‌ «امام‌ كاشِف‌ الغِطاء» به‌ گوش‌ اهل‌ مصر و ساير كشورها و جهانيان‌ رسانيدند و از او نهايت‌ تجليل‌ و تكريم‌ را به‌ عمل‌ آوردند.
وي‌ هم‌ غافل‌ از اين‌ نيرنگ‌ كه‌ مقصود علماي‌ مصري‌، عنوان‌ امام‌ به‌ معني‌ مطلق‌ پيشوا نيست‌ كه‌ خودشان‌ غالباً در برابر اكابرشان‌ به‌ كار مي‌برند، بلكه‌ مي‌خواهند عنوان‌ اماميّه‌ و امامت‌ را در ايشان‌ بشكنند و خرد نمايند. سال‌ بعد - يا دفعۀ بعد- كه‌ آن‌ سمينار در مصر تشكيل‌ يافت‌، مصريان‌ يكي‌ از عالم‌ نمايان‌ نجف‌ اشرف‌ را كه‌ به‌ ارتباط‌ با دستگاه‌ كم‌ و بيش‌ مشهور و مردي‌ اهل‌ دنيا بود و از دروغ‌ گفتن‌ هم‌ دريغ‌ نداشت‌ ولي‌ داراي‌ اطّلاعات‌ نسبةً خوب‌، و اهل‌ محاوره‌ و خوش‌ زبان‌ و از عجم‌ بود، به‌ عنوان‌ عالم‌ شيعه‌ دعوت‌ كردند. او هم‌ به‌ سمت‌ مصر عزيمت‌ كرد و باز هم‌ در اين‌ بار به‌ مانند كاشِف‌ الغِطاء او را به‌ «امام‌» ملقّب‌ نمودند و در تجليل‌ و تكريم‌ او با لفظ‌ امام‌ دريغ‌ ننمودند تا مجالس‌ و محافلشان‌ خاتمه‌ يافت‌.
و به‌ همه‌ نشان‌ دادند كه‌: اين‌ مرد كه‌ بهرۀ عالي‌ از علم‌ و عمل‌ و تقوي‌ ندارد امام‌ شيعه‌ است‌. بنابراين‌ امامان‌ شيعه‌ كه‌ در تواريخ‌ ذكرشان‌ آمده‌ است‌، و جميع‌ شيعيان‌ به‌ عنوان‌ مقتداي‌ معصوم‌ از آنها تبعيّت‌ مي‌نمايند از كجا كه‌ مثل‌ اين‌ امامان‌ نباشند؟! غاية‌ الامر بواسطۀ بُعْدِ تاريخ‌، صبغۀ طهارت‌ و نزاهت‌ و عصمت‌ به‌ خود گرفته‌اند. و به‌ عبارت‌ عامي‌: آب‌ نديده‌اند ولي‌ شناگر قابلي‌ بوده‌اند.
ما عين‌ اين‌ اتّهامات‌ را نسبت‌ به‌ أئمّۀ طاهرين‌ - صلوات‌ الله‌ عليهم‌ أجمعين‌ - در كلمات‌ أحمد امين‌ مصري‌ مي‌يابيم‌.
عارفان‌ دانستند كه‌ مرحوم‌ كاشف‌ الغطاء با آن‌ فهم‌ قوي‌ و ذكاء و بصيرت‌ نافذ در اين‌ امر اشتباه‌ كرد و با برچسب‌ عنوان‌ «امام‌»، مكتب‌ را فروخت‌. و آنچه‌ را كه‌ در كتابهايش‌ از آن‌ دفاع‌ مي‌كرد با مجرّد تلقّي‌ و قبول‌ اين‌ لقب‌ توخالي‌، همه‌ را به‌ باد فنا سپرد و در كوران‌ تند امواج‌ تيّار آراء و اهواء شياطين‌ مصري‌ سنّي‌ مذهب‌،شخصيّت‌ خود را هم‌ در برابر شخصيّت‌ امام‌ همطراز نمود.[13] پس‌ از كاشف‌ الغطاء هم‌ ديديم‌ بعضي‌ از علماء كه‌ مرجعيّت‌ في‌ الجمله‌ پيدا نمودند، و مدرسه‌اي‌ ساختند تابلوي‌ آن‌ مدرسه‌ را به‌ «مدرسة‌الإمام‌....» مزيّن‌ فرمودند، و در اينجا كه‌ طبعاً ميدان‌ تسابق‌ و مغالبه‌ مي‌باشد بعضي‌ در پشت‌ رساله‌هاي‌ خود به‌ نام‌ «الإمام‌ الاكْبر» طبع‌ زدند.
عجيب‌ آنكه‌ لقب‌ «علم‌ الهدي‌» را به‌ سيّد مرتضي‌ در خواب‌، امام‌ زمان‌ داده‌اند، و لقب‌ «بحرالعلوم‌» را به‌ سيّد مهدي‌ طباطبائي‌ بروجردي‌، أعاظم‌ از بزرگان‌ و مقتدايان‌ زمان‌ خودش‌ داده‌اند، و معهذا به‌ آنها «امام‌» نگفتند با آنكه‌ بدون‌ شكّ اين‌ بزرگواران‌ از جهت‌ معني‌ لغوي‌ امام‌ بوده‌اند و صدرنشين‌ محافل‌ علم‌ و مجالس‌ تدريس‌.
به‌ منطق‌ شيعه‌ امامت‌ امام‌ از روي‌ آيۀ اولواالامر ثابت‌ مي‌شود كه‌ استفادۀ عصمت‌ از آن‌ حتمي‌ مي‌باشد ولي‌ سنّيها به‌ هر كس‌ كه‌ زمام‌ امور را دست‌ گيرد اولواالامر گويند گرچه‌ معاويه‌، و يزيد، و فَهد، و صدّام‌، و شاه‌ حسن‌ و حسين‌ باشد و به‌ انواع‌ تعدّيات‌ و مظالم‌ اشتغال‌ ورزد. آنها وي‌ را به‌ مفاد آيۀ اُولواالامر واجب‌ الإطاعة‌ مي‌دانند. و لذا مي‌بينيم‌ از اين‌ تفسير غلط‌ چه‌ خرابيها كه‌ به‌ بار نيامده‌ و بعداً به‌ بار نخواهد آمد!!

لقب‌ اولواالامر مختص‌ به‌ معصوم‌ است‌
ولي‌ شيعه‌ با استدلال‌ متين‌ و برهان‌ رصين‌، اين‌ آيه‌ را اختصاص‌ به‌ اهل‌ عصمت مي‌دهد و مي‌گويد: محال‌ است‌ خداوند امر به‌ اطاعت‌ از وليّ جائر و حاكم‌ ظالم‌ بنمايد.
شيعه‌ ولايت‌ رسول‌ خدا و أئمۀ طاهرين‌: را از ولايت‌ فقيه‌ عادل‌ جامع‌ الشَّرائط‌ جدا مي‌كند، و از آيات‌ قرآن‌ و سُنَّت‌، ميزان‌ و معيار و محدودۀ هر يك‌ را مشخّص‌ مي‌سازد.
منطق‌ شيعه‌ اين‌ است‌ كه‌: در آيۀ مباركۀ يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمنوا أطِيعُوا اللهَ وَ أطِيعُوا الرَّسولَ و اُولِي‌الامرِ مِنْكُمْ.[14] «اطاعت‌ كنيد خدا را و اطاعت‌ كنيد پيامبر و صاحبان‌ امر ولايت‌ خودتان‌ را.» اطاعت‌ خدا عبارت‌ است‌ از اطاعت‌ كتاب‌ خدا و احكام‌ كلّيّه‌اي‌ كه‌ خداوند در آن‌ نازل‌ فرموده‌ است‌ مثل‌ وجوب‌ نماز. و اطاعت‌ از رسول‌ اوَّلاً عبارت‌ است‌ از احكام‌ جزئيّه‌اي‌ كه‌ رسول‌ تشريع‌ مي‌كند مثل‌ كيفيّت‌ نماز از ركعات‌ و شرائط‌ و موانع‌ آن‌، و ثانياً اوامر وِلائي‌ او كه‌ راجع‌ به‌ اجتماع‌ و حكومت‌ مسلمين‌ است‌ مثل‌ امر به‌ جهاد.
و لهذا چون‌ رسول‌ خدا تشريع‌ احكام‌ كلّيّه‌ ندارد و آن‌ مختصّ به‌ خدا مي‌باشد، اطاعت‌ از خدا و اطاعت‌ از رسول‌ خدا كه‌ تشريع‌ كنندۀ احكام‌ جزئيه‌ است‌ با تكرار لفظ‌ اطاعت‌ آمد و گفته‌ شد خدا را اطاعت‌ كنيد، و رسول‌ را اطاعت‌ كنيد! و أمّا اطاعت‌ از اُولواالامر فقط‌ در ناحيۀ امور ولائي‌ و اجتماعي‌ مسلمين‌ مي‌باشد، زيرا ائمّه‌: حقِّ تشريع‌ را ندارند گرچه‌ در امور جزئيه‌ باشد، ولي‌ چون‌ با رسول‌ خدا در وجوب‌ اطاعت‌ اوامر ولائيّه‌ شريك‌ مي‌باشند، در يك‌ سياق‌ و بدون‌ تكرار لفظِ اطاعت‌، اطاعت‌ آنها را با رسول‌ خدا واجب‌ شمرد و فرمود: وَ أطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي‌ الامرِ مِنْكُمْ.
اين‌ بحث‌ در ناحيۀ ولايت‌ رسول‌الله‌ و ولايت‌ امامان‌ و مقدار و ميزان‌ آن‌ بود.[15] و امَّا در ولايت‌ فقيه‌، از آيۀ قرآن‌ دليلي‌ نداريم‌. آنچه‌ هست‌ از روايات‌ است‌ و آن‌ هم‌ بحمدالله‌ و المنّة‌ كافي‌ و وافي‌ مي‌باشد، و عمدۀ آنها كه‌ بقيّه‌ نيز بر محور و اساس‌ آن‌ دور مي‌زند مقبولۀ عمربن‌ حنظله‌ است‌ كه‌ نه‌ تنها در مورد فصل‌ خصومت‌ بلكه‌ در ساير امور ولائي‌ كه‌ بر عهدۀ حاكم‌ است‌ مي‌توان‌ از آن‌ استفاده‌ كرد و حجيّت‌ اوامر فقيه‌ را در باب‌ قضاء و حكومت‌ و جهاد از آن‌ به‌ دست‌ آورد.
ولي‌ دو نكته‌ شايان‌ ذكر است‌: اول‌ حكومت‌ وليّ فقيه‌، هم‌ ميزان‌ و همطراز با حكومت‌ و ولايت‌ امام‌ نيست‌. زيرا اين‌ نصب‌ از جانب‌ امام‌ است‌، و منصوب‌ حتماً در تحت‌ ولايت‌ نصب‌ كننده‌ مي‌باشد.
عبارت‌ فَإنِّي‌ جَعَلْتُهُ حاكِماً «پس‌ من‌ او را براي‌ شما حاكم‌ قرار دادم‌!» مي‌رساند كه‌ وليّ فقيه‌ منصوب‌ از ناحيۀ امام‌ معصوم‌ و در تحت‌ ولايت‌ او است‌.
دوم‌ مقدار گسترش‌ اوامر ولائيّۀ وليّ فقيه‌ گرچه‌ در محدوده‌ و به‌ قدر گسترش‌ اوامر ولائيۀ امام‌ معصوم‌ است‌، ولي‌ در ولايت‌ وليّ فقيه‌، خطا و غلط‌ و اشتباه‌ جائز است‌ چون‌ بالفرض‌ مانند مردم‌ عادي‌ عاري‌ از ملكۀ عصمت‌ و مصونيّت‌ از خطا مي‌باشد، پس‌ وليّ فقيه‌ جائز الخطاست‌. ممكن‌ است‌ در اوامر ولائيّه‌ و يا در اُمور قضائيّه‌ و يا در مسائل‌ استفتائيه‌ به‌ خطا رود. ولي‌ اين‌ خطا اگر مقدّماتش‌ از روي‌ تعمّد و بي‌مبالاتي‌ نباشد بخشودني‌ است‌. نه‌ خود او در تحت‌ عذاب‌ خدا قرار مي‌گيرد و نه‌ مردم‌ كه‌ به‌ امر و رأي‌ وي‌ عمل‌ نموده‌اند.
امّا اگر در مقدّمات‌ استنتاج‌ فتوي‌ و رأي‌ قصور ورزد و به‌ خطا درافتد، خودش‌ معاقب‌ است‌ نه‌ مردم‌.
در منطق‌ شيعه‌، در زمان‌ غيبت‌ امام‌، امامت‌ اختصاص‌ به‌ او دارد، و وليّ فقيه‌ در تحت‌ ولايت‌ او مي‌باشد و نمي‌تواند تشريعاً و تكويناً كاري‌ را از نزد خود بالاستقلال‌ انجام‌ دهد. نمي‌تواند به‌ خود «امام‌» بگويد. اگر نيابت‌ خصوصي‌ او به‌ اثبات‌ رسيد، وي‌ نائب‌ خاصّ است‌ وگرنه‌ نائب‌ عامّ.

فقيه‌ معصوم‌ نيست‌ و رأيش‌ ابدي‌ نيست‌
در منطق‌ شيعه‌، همۀ فقهاي‌ عِظام‌ و مجتهدين‌ فِخام‌ جائز الخطا هستند. هر كس باشد خواه‌ سيّد مرتضي‌ و شيخ‌ مفيد، خواه‌ شيخ‌ طوسي‌ و علاّمۀ حلّي‌، خواه‌ سيّدبن‌ طاووس‌ و سيّد بحر العلوم‌.
و چون‌ جائز الخطا مي‌باشند، حجيّت‌ كلامشان‌ انحصار به‌ زمان‌ حياتشان‌ دارد. مجتهد گرچه‌ به‌ اقرار جميع‌ حاضران‌ و غائبان‌ برفراز قلّۀ علم‌ و تحقيق‌ و حكمت‌ نشسته‌ باشد، به‌ مجرّد موت‌ گفتارش‌ از حجيّت‌ ساقط‌ مي‌شود، و تقليد مردم‌ از وي‌ قطع‌ مي‌گردد. چرا چون‌ جائزالخطا مي‌باشد. شايد اين‌ كلامش‌ خطا باشد وليكن‌ همين‌ كلمۀ خطا در زمان‌ حياتش‌ براي‌ مردم‌ حجّت‌ است‌ چون‌ امام‌ معصوم‌ وي‌ را در زمان‌ حيات‌ حجّت‌ قرار داده‌ است‌. ولي‌ به‌ مجرّد مرگ‌ ديگر نيابتي‌ از جانب‌ امام‌ ندارد، گفتارش‌ هم‌ به‌ دنبال‌ حياتش‌ از بين‌ مي‌رود.
اما امام‌ معصوم‌ چنين‌ نيست‌. وي‌ كلامش‌ عين‌ حقّ است‌، متن‌ واقع‌ است‌. لهذا با مرگش‌، كلامش‌ زنده‌ است‌ و حجيّت‌ دارد، مانند آيات‌ قرآن‌ كه‌ به‌ جهت‌ عصمت‌ هميشه‌ زنده‌اند.
گفتار پيغمبر و امام‌ چه‌ زنده‌ باشند و چه‌ بميرند، زنده‌ است‌ و حجّت‌ است‌. كلام‌ امام‌ زمان‌ چه‌ حاضر باشد يا غائب‌، زنده‌ است‌ و حجّت‌ است‌.
امّا گفتار و رأي‌ و امر و فتواي‌ آية‌ الله‌ خميني‌ قدس سره اين‌ طور نيست‌. او به‌ مجرّد موت‌، گفتارش‌ و فتاوايش‌ از درجۀ اعتبار ساقط‌ مي‌شود و بر عامّۀ مردم‌ واجب‌ است‌ بدون‌ درنگ‌ به‌ مجتهد حيّ أعلم‌ جامع‌ الشَّرايط‌ رجوع‌ كنند واز او أخذ احكام‌ و مسائل‌ كنند و در تحت‌ اوامر ولائيّۀ او قرار بگيرند.
همان‌ طور كه‌ امر او در زمان‌ حياتش‌ در مورد جنگ‌ و صلح‌ تابع‌ آن‌ زمان‌ بود همين‌طور فتاوي‌ و آراء او چنين‌ است‌. آيا معقول‌ است‌ كسي‌ بگويد: چون‌ وي‌ مردي‌ دلير و بصير و عارف‌ به‌ امور مردم‌ و مسلمين‌ بود لهذا چون‌ امر به‌ جنگ‌ فرمود، اينك‌ پس‌ از رحلت‌ او نيز بايد مردم‌ پيوسته‌ بجنگند؟!
باري‌، آن‌ مرد بزرگ‌ در منطق‌ شيعه‌، معصوم‌ نيست‌ و مانند يكي‌ از مجتهدين‌ دگر جائز الخطا مي‌باشد و چون‌ مُقِرّ و مُعترِف‌ به‌ امام‌ زمان‌ - عجَّل‌الله‌ تعالي‌ فرجه‌ الشَّريف‌ - است‌ لهذا مُقرّ و معترف‌ به‌ وجود امام‌ است‌، كه‌ الآن‌ زنده‌ و غائب‌ است‌. و در اين‌ صورت‌ چگونه‌ ايشان‌ لقب‌ امام‌ را براي‌ خود پذيرفتند و تلقّي‌ به‌ حسن‌ قبول‌ فرمودند، و از اولين‌ سرودي‌ كه‌ در فرودگاه‌ مهرآباد طهران‌ در پيشواز مقدمشان‌ «خميني‌ اي‌ امام‌» قرائت‌ شد تا آخرين‌ لحظۀ حيات‌ اين‌ را پسنديدند؟!
آيا براي‌ اين‌ جهت‌ بوده‌ است‌ كه‌ فعلاً كه‌ حكومت‌ مسلمين‌ در قبضۀ ايشان‌ است‌ لهذا امام‌ مسلمين‌ هستند. اينكه‌ با منطق‌ شيعه‌ و حيات‌ امام‌ زمان‌ كه‌ بر او و بر همه‌ سيطره‌ و ولايت‌ دارد جور درنمي‌آيد.
آيا براي‌ اين‌ جهت‌ بوده‌ است‌ كه‌ نظريّه‌شان‌ در ولايت‌ فقيه‌، بعينه‌ به‌ مثابه‌ ولايت‌ امام‌ است‌؟ باز هم‌ بر فرض‌ قبول‌ اين‌ نكته‌، عنوان‌ امام‌ را در برابر امام‌ زمان‌به‌خود دادن‌، و در برابر وجود آن‌ حضرت‌ و استمداد از فيوضات‌ ظاهريّه‌ و باطنيّۀ او اين‌ معني‌ تمام‌ نمي‌شود. چه‌ منافات‌ دارد كه‌: وليّ فقيه‌ در مقدار ولايت‌ ودر سعۀمحدودۀ امارت‌ خويشتن‌ به‌ اندازۀ ولايت‌ امام‌ باشد ولي‌ معذلك‌ نائب‌ ازاو بـاشد، نه‌ خود او. مگر محال‌ است‌ نيابت‌ نائبي‌ به‌ قدر قدرت‌ منوبٌ عَنْه‌ باشد؟!
آيا براي‌ اين‌ جهت‌ بوده‌ است‌ كه‌ مراد از امام‌ همان‌ امام‌ به‌ معني‌ لغوي‌ و مطلق‌پيشوا باشد، نه‌ امام‌ اصل‌؟ اين‌ معني‌ هم‌ براي‌ شخص‌ خبير و بصير و فقيه‌ وحكيم‌ و متألّهي‌ كه‌ به‌ همۀ امور مطّلع‌ واز جريانات‌ آگاه‌ است‌ بسيار بعيد است‌. مگر اين‌ همه‌ الفاظ‌ عالي‌ كه‌ دلالت‌ بر پيشوائي‌ مطلق‌ ايشان‌ مي‌نمود مانند رهبر كبيرانقلاب‌، بنياد گذارندۀ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌، راقي‌ترين‌ مقام‌ و مسند اجتهاد و ولايت‌، و امثال‌ ذلك‌ قحط‌ بود كه‌ لفظ‌ امام‌ از ميان‌ اين‌ همه‌ عناوين‌ انتخاب‌ گردد؟!
بالجمله‌ ما تا به‌ حال‌ از سرِّ و حقيقت‌ اين‌ مطلب‌ سر درنياورده‌ايم‌. ولي‌ چون‌ در مقام‌ بيان‌ و معرِّفي‌ مكتب‌ شيعه‌ مي‌باشيم‌، نمي‌توانيم‌ از اين‌ مطلب‌ درگذريم‌ و آن‌ را ناديده‌ بگيريم‌. حالا از إطلاق‌ لفظ‌ امام‌ در زمان‌ حيات‌ آن‌ مرحوم‌ گذشته‌، بعد از ممات‌ نيز مي‌خواهند از اين‌ لقب‌ سوء استفاده‌ كنند، و به‌ گفتار وي‌ أبديّت‌ ببخشند و فتاوي‌ و آراء او را جاوداني‌ كنند.
اين‌ طرز مشي‌، غلط‌ است‌. آري‌ در جرأت‌ و بلندي‌ همّت‌ و استقلال‌ فكر و از خود گذشتگي‌ و نهايت‌نگري‌ و امثالها هر چه‌ بخواهند بگويند و بنويسند كم‌ است‌. او - رحمة‌ الله‌ عليه‌ - حقّاً و حقيقةً در اين‌ امور اسوه‌ و الگو بود، اما مثلاً در بازي‌ شطرنج‌ و آزادي‌ موسيقي‌ مبتذلانه‌ كه‌ صدا و سيما پخش‌ مي‌نمود و أمثالهما ديگر نمي‌توان‌ به‌ فتواي‌ او ابديّت‌ بخشيد. اين‌ سَدِّ باب‌ اجتهاد مي‌گردد، و مانند سنّيها بالاخرة‌ سر از وهّابيگري‌ درمي‌آورد. «آية‌ الله‌ خميني‌» جائزالخطا بود. در فتوايش‌ صحيح‌ و سقيم‌ وجود دارد. در صحيحش‌ مأجور و در سقيمش‌ امره‌ الي‌ الله‌. ما را توان‌ آن‌ نيست‌ كه‌ به‌ فتواي‌ وي‌ ابديّت‌ بخشيم‌، و مانند رأي‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام كه‌ معادل‌ كتاب‌ است‌ تا روز قيامت‌ بر آن‌ استناد كنيم‌.
ما با آن‌ مرحوم‌، سوابقي‌ بس‌ نيكو و درخشان‌ داشتيم‌ و در حيات‌ او از ارائۀ طريق‌ و نصيحت‌ به‌ ائمّۀ مسلمين‌ دريغ‌ ننموديم‌، و در ممات‌ او به‌ ديدۀ إعجاب‌ نگريسته‌، و طلب‌ عفو و غفران‌، و دعاي‌ خير درباره‌اش‌ مي‌نمائيم‌ و در قنوت‌ نمازهايمان‌ مي‌گوئيم‌:
رَبَّنَا اغْفِرْلَنَا وَ لاءخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإيمَانِ وَ لَاتَجْعَلْ فِي‌ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إنَّكَ رَوُفٌ رَحِيمٌ.[16]
«بار پروردگارا بيامرز ما را و بيامرز برادران‌ ما را: آنان‌ كه‌ در ايمان‌ بر ما سبقت‌ گرفتند، و دربارۀ مومنين‌ در دل‌ ما غِلّ و كدورتي‌ قرار مده‌! بارپروردگارا حقّاً و حقيقةً تو رئوف‌ و مهربان‌ هستي‌.»
حقير نه‌ براي‌ عدم‌ تواضع‌ به‌ مقام‌ منيع‌ ايشان‌، بلكه‌ به‌ جهت‌ حفظ‌ آداب‌ مكتب‌ و مذهب‌، تا به‌ حال‌ در مجالس‌ و محافل‌ به‌ حضرت‌ ايشان‌ امام‌ نگفته‌ام‌. و فقط‌ در سه‌ نامه‌ كه‌ به‌ محضرشان‌ نگاشته‌ام‌ با آنكه‌ هر سه‌ سرشار از ألقاب‌ لايقۀ ايشان‌ بود معذلك‌ گفتند: اگر خصوص‌ لفظ‌ «امام‌» ضميمه‌ نشود اُصولاً نامه‌ را نمي‌پذيرند، فلهذا در آن‌ سه‌ نامه‌ عنوان‌ امام‌ هم‌ ضميمه‌ گرديد.[17]
حقير پس‌ از ارتحال‌ ايشان‌ در همان‌ بَدْوِ أيَّام‌ سوگواري‌ بود كه‌ براي‌ أعزّه‌ و أحبّۀ از طلاّب‌ مشهد مطالبي‌ را در روابط‌ عظيم‌ و خطير با حضرت‌ ايشان‌ در بنيادگذاري‌ حكومت‌ اسلام‌ در شش‌ مجلس‌ به‌ طور درس‌ بيان‌ كردم‌، و سپس‌ به‌ نام‌ وظيفۀ فرد مسلمان‌ در احياي‌ حكومت‌ اسلام‌ منتشر گرديد.
در اين‌ كتاب‌ با نهايت‌ تجليل‌ و تكريم‌ و تعظيم‌ از مواضع‌ حساس‌ ايشان‌، نه‌ تنها نام‌ امام‌ ذكر نشده‌ است‌ بلكه‌ بعضاً نيز اشاره‌ به‌ بعضي‌ از اشتباهاتشان‌ در مسير اين‌ راه‌ كه‌ ما با هم‌ از قديم‌ الايَّام‌ داشته‌ايم‌ گرديده‌ است‌.
البتّه‌ مقصود، بيان‌ اشتباه‌ و خطا نبوده‌ است‌، بلكه‌ بيان‌ تاريخ‌ بوده‌ است‌. چون‌ سلسلۀ اين‌ دروس‌ به‌ صورت‌ يك‌ جريان‌ متّصل‌ تاريخي‌ بازگو شده‌ است‌ طبعاً بيان‌ بعضي‌ از تعبيرات‌ مستلزم‌ اين‌ معني‌ مي‌شده‌ است‌.
در بدو امر يك‌ نسخه‌ براي‌ حضرت‌ آية‌الله‌ خامنه‌اي‌ فرستادم‌ چون‌ شنيده‌ بودم ‌ايشان‌ انتظار مطالعه‌ اين‌ كتاب‌ را دارند، و نيز نسخه‌هاي‌ عديده‌اي‌ براي‌ دوستان‌ و مشتاقانِ فهميدنِ وظيفه‌ بعد از ارتحال‌ آن‌ بزرگ‌ كه‌ از آشنايان‌ بودند ارسال‌گرديد. و در ضمن‌ يك‌ نسخه‌ براي‌ يكي‌ از ارحام‌ قريب‌ كه‌ داراي‌ مقام‌ علمي‌است‌ و در كوران‌ قبل‌ از انقلاب‌ براي‌ ايجاد حكومت‌ اسلام‌ با ما صميمانه‌ فداكاري‌ مي‌كرد، و در تمام‌ مدّت‌ دوران‌ انقلاب‌ نيز پيشگام‌ در وضع‌ حجر اساس‌ انقلاب‌ و رفع‌ آفات‌ و عاهات‌ آن‌ بوده‌ و تصدّي‌ شئون‌ دولتي‌ و احياناً تدريس‌ و تعليم‌ و تربيت‌ را داشته‌ است‌ و در زمان‌ حاضر جزو اعضاي‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌ است‌ فرستادم‌.
البتّه‌ اين‌ كتاب‌ شايد به‌ نظر بعضي‌ كه‌ فقط‌ از يك‌ دريچه‌ مي‌نگرند، درست‌ و صحيح‌ نبوده‌ است‌ و در تلفن‌ بالاخصّ دو نفر از دوستان‌ و أحبّه‌ و أعزّۀ از أعلام‌ شيرازي‌ ما گلايه‌هائي‌ داشتند، و مجموعاً براي‌ برخي‌ سوال‌ انگيز بود كه‌ انتشار اين‌ كتاب‌ بلافاصله‌ پس‌ از ارتحال‌ آن‌ قائد و پيشواي‌ مسلمين‌ به‌ چه‌ داعيه‌اي‌ صورت‌ گرفته‌ است‌؟ ولي‌ افراد آشنا با حقير، و با روحيّه‌ و مَمشاي‌ حقير همه‌ مي‌دانستند كه‌ صرفاً بيان‌ تاريخ‌ صحيح‌ است‌، و بيان‌ وظيفۀ فعليّۀ عامّۀ مردم‌ در طرز عمل‌ پس‌ از اين‌ جريان‌ مولم‌ و ضايعۀ اسفناك‌.
آن‌ خويشاوند محترم‌ به‌ زودي‌ نامه‌اي‌ در نقاط‌ ضعف‌ و اشكالاتي‌ كه‌ به‌ نظر رسيده‌ بود در ضمن‌ تجليل‌ از اصل‌ كتاب‌ ارسال‌ نمود، و حقير هم‌ در همان‌ ايَّام‌ پاسخ‌ نوشتم‌.

پاورقي
[1] - در تعليقه‌ گويد: و من‌ از صواب‌ دور نمي‌دانم‌ اگر بگويم‌: امام‌ صادق‌ علیه السلام مسافت‌ ميان‌ سنَّت‌ و شيعه‌ را با محاربۀ با غُلات‌، و ابطال‌ بسياري‌ از اقوال‌ معتزله‌، نزديك‌ به‌ هم‌ نمود.
[2] - بسياري‌ از اين‌ مناظرات‌ را در كتاب‌ «احتجاج‌» طبرسي‌، و «بحار» مجلسي‌ و سائر كتب‌ مناقب‌ و فضائل‌، خواهي‌ يافت‌.
[3] - «الشيعة‌ و التّشيّع‌»، ص‌ 113 تا ص‌ 118.
[4] - آيۀ 74 از سورۀ 25: فرقان‌.
[5] - آيۀ 12 از سورۀ 9: توبه‌.
[6] - آيۀ 71 از سورۀ 17: اسراء.
[7] - آيۀ 124 از سورۀ 2: بقره‌.
[8] - ابن‌ خلدون‌ در مقدّمۀ تاريخ‌ خود ص‌ 201 اين‌ طور آورده‌ است‌: «و اما اثناعشريّه‌ كه‌ چه‌ بسيار در نزد متأخّرين‌ از ايشان‌ اختصاص‌ به‌ اسم‌ اماميّه‌ دارند، پس‌ معتقد شدند به‌ امامت‌ موسي‌ الكاظم‌ بن‌ جعفر الصّادق‌ در وقت‌ وفات‌ برادر بزرگترش‌ اسمعيل‌ امام‌ در حيات‌ پدر آن‌ دو نفر، پس‌ جعفر نصّ كرد بر امامت‌ اين‌ موسي‌ و پس‌ از وي‌ پسرش‌ علي‌ الرضا كه‌ مأمون‌ عهد امامت‌ را بدو سپرد و پيش‌ از مأمون‌ وفات‌ كرد و امامتش‌ سرنگرفت‌، و سپس‌ پسرش‌: محمَّد التّقي‌ و پس‌ از وي‌ پسرش‌ عليٌّ الهادي‌ و سپس‌ پسرش‌: ابو محمّد الحسن‌ العسكري‌ و پس‌ از او پسرش‌: محمد الهدي‌ المنتظر كه‌ ما قبلاً شرح‌ احوالش‌ را آورده‌ايم‌.»
[9] - ما در جلد اول‌ از همين‌ قسمت‌ «امام‌شناسي‌» از دورۀ علوم‌ و معارف‌ اسلام‌ در سه‌ درس‌ دوازدهم‌ و سيزدهم‌ و چهاردهم‌، از نسخۀ خطّي‌ از ص‌ 136 تا ص‌ 172 و از نسخۀ مطبوع‌ از ص‌ 217 تا ص‌ 270 بحث‌ كرده‌ايم‌.
[10] - شمارۀ 2 و 3 از سال‌ نهم‌ (خرداد و تير و مرداد و شهريور) سال‌ 1371 و شمارۀ مسلسل‌ 51 و 52 از مجلّۀ حوزه‌: يادوارۀ صدمين‌ سال‌ درگذشت‌ ميرزاي‌ شيرازي‌ ص‌ 367. جميع‌ اين‌ دو شماره‌ كه‌ مجموعاً در يك‌ مجلّد تجليد گرديده‌ است‌ راجع‌ به‌ احوال‌ آن‌ زعيم‌ بزرگ‌ بالاخصّ دربارۀ فتواي‌ تحريم‌ توتون‌ و تنباكو، بسط‌ كلام‌ و تحقيق‌ بيشتري‌ نموده‌ است‌. حقير كه‌ به‌ بعضي‌ از مجلّدات‌ حوزه‌ كه‌ برخورد كرده‌ام‌ آن‌ را مجلۀ مضرّ و الحادي‌ يافته‌ام‌ كه‌ در آن‌ مطالب‌ ضدِّ دين‌ و ضد اسلام‌ بسيار ديده‌ مي‌شد. فلهذا در كتابخانۀ منزل‌ از آن‌ موجود نمي‌باشد. اما اين‌ مجلّد را جناب‌ محترم‌ صهر مكرّم‌ آقاي‌ سيّد محمد سيادت‌ موسوي‌ - حفظه‌ الله‌ - هديه‌ نمودند و افزودند كه‌: در اين‌ مجلّد مطالب‌ مفيدي‌ دربارۀ مرحوم‌ حجّة‌ الاسلام‌ شيرازي‌ قدس سره وارد است‌ لهذا حقير قبول‌ نموده‌ و دقيقاً آن‌ را تا به‌ آخر مطالعه‌ كردم‌ و الحقّ همان‌ طور بود كه‌ فرمودند چون‌ مطالب‌ جمع‌آوري‌ شده‌ در آن‌، ناظر بر كتب‌ ديگر است‌، و در جرح‌ و تعديل‌ راه‌ انصاف‌ پيموده‌ و حق‌ مطلب‌ را بهتر و نيكوتر ادا كرده‌ است‌.
[11] - حضرت‌ سيّدالفقهاء و المجتهدين‌ حجة‌الاسلام‌ و المسلمين‌ آية‌ الله‌ تعالي‌ في‌ العالمين‌ كه‌ از برجستگان‌ علم‌ و تقوي‌، و داراي‌ نفسي‌ طيّب‌ و لطيف‌ و بدون‌ هوي‌ واز مراجع‌ عظام‌ شيعه‌ بودند و در اين‌ اواخر مرجعيّت‌ به‌ ايشان‌ تقريباً انحصار يافت‌: الحاجّ السيّد محمّد الرضا الموسوي‌ الگلپايگاني‌ - اسكنه‌ الله‌ بحبوحة‌ جنَّته‌ - كه‌ با حقير فقير سوابقي‌ بس‌ درخشنده‌ و روشن‌ داشته‌اند، بعد از كسالتي‌ مديد كه‌ به‌ سه‌ سال‌ منتهي‌ گرديد چند روزي‌ در بيمارستان‌ شهر طهران‌ بستري‌ شدند در ليلۀ جمعه‌ به‌ هنگام‌ اذان‌ مغرب‌ شب‌ 24 جمادي‌ الثانيۀ سنۀ 1414 هجريّۀ قمريّه‌ در سن‌ نود و شش‌ سالگي‌ به‌ خلع‌ لباس‌ تن‌ و تخليع‌ خلعت‌ بقا آراسته‌ گرديدند. فردا صبح‌ از بيمارستان‌ كه‌ در شميران‌ بوده‌ است‌ تا راه‌ آهن‌ پس‌ از تشييع‌ عمومي‌ جنازه‌ را به‌ بلدۀ طيّبۀ قم‌ حمل‌ نموده‌ و در روز شنبه‌ سه‌ ساعت‌ به‌ ظهر مانده‌ (به‌ واسطۀ كثرت‌ جمعيّت‌ و ازدحام‌ عجيب‌ مشيّعين‌ مراسم‌ تدفين‌ در عصر روز شنبه‌ صورت‌ گرفت‌) از مسجد امام‌ حسن‌ مجتبي‌ علیه السلام تا صحن‌ مطهّر حضرت‌ معصومه‌ سلام الله علیها تشيّع‌ و در محل‌ بالاسر جنب‌ قبر استادشان‌: مرحوم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ عبدالكريم‌ حائري‌ - تغمّده‌ الله‌ برحمته‌ - دفن‌ نمودند. فَمِنْهم‌ مَن‌ قَضَي‌ نَحْبَه‌ و منهم‌ من‌ ينتظرو مابدّلوا تَبْديلاً. (آيۀ 23 از سورۀ احزاب‌ 33)
[12] - مرحوم‌ شريعتمدار حجّة‌الإسلام‌ والمسلمين‌ آقاي‌ حاج‌ ميرزا حسن‌ نوري‌ - زاده‌ الله‌ رحمةً و غفراناً - از دوستان‌ و أعزّ أحبّه‌ و رفقاي‌ متين‌ و مودّب‌ و فاضل‌ و دين‌ دوست‌ و غيور ما بود كه‌ سابقۀ ارادت‌ حقير با او قريب‌ پنجاه‌ سال‌ مي‌باشد. وي‌ در دو سال‌ پيش‌ در اواخر ماه‌ شعبان‌ المعظّم‌ سنۀ يكهزار و چهارصد و دوازده‌ هجريّه‌ قمريّه‌ كه‌ به‌ صوب‌ سيرجان‌ عازم‌ بود در سانحۀ تصادف‌ با ماشين‌ به‌ رحمت‌ ابديّۀ رحيميّۀ حقّ متعال‌ ارتحال‌ يافت‌ و جنازه‌اش‌ را به‌ مقرّ و موطن‌ دائمي‌ خود: بلدۀ طيّبۀ قم‌ حمل‌ كردند و در يكي‌ از حجرات‌ شمال‌ غربي‌ صحن‌ بزرگ‌ به‌ خاك‌ سپردند. رحمة‌ الله‌ عليه‌ رحمةً واسعةً.
[13] - سيّد الفقهاء و المجتهدين‌ ركن‌ العرفاء و الموحّدين‌ آية‌الله‌ المعظَّم‌ حاج‌ ميرزا سيّد علي‌ قاضي‌ - أعلي‌ الله‌ درجته‌ السّامية‌ - قصيدۀ غديريّه‌اي‌ دارند بسيار شيوا كه‌ آن‌ را در سنۀ 1356 هجريّۀ قمريّه‌ به‌ نظم‌ آورده‌ و مطلعش‌ اين‌ است‌:
خُذْ يَا وَلِيُّ غَدَاةَ الْعِيدِ وَالطَّرَبِ قَصِيدَةً هِيَ لِلاعْدَاء كَالشُّهُبِ
اين‌ قصيده‌ را آقازادۀ ارشد و ارجمندشان‌ سيّدالفضلاء العظام‌ فخر السّادات‌ و العرفاء العظام‌حاج‌ سيّد محمد حسن‌ قاضي‌ طباطبائي‌ شرح‌ نموده‌اند و در دو مجلّد يكي‌ در احوالات‌ شخص‌ آن‌ فقيد و ديگري‌ دراحوالات‌ شاگردان‌ و معاصرين‌ و وابستگان‌ به‌ ايشان‌ تحرير نموده‌ و اينك‌ در تحت‌ طبع‌ مي‌باشد. اين‌ قصيده‌ را در مجلّدي‌ كه‌ راجع‌ به‌ خود ايشان‌ است‌ آورده‌اند و چون‌ مرحوم‌ منشي‌: آية‌ الحقّ قاضي‌ مي‌رسند به‌ اين‌ ابيات‌ كه‌ در آن‌ لفظ‌ امام‌ استعمال‌ شده‌ است‌:
ألَا إنَّ من‌ يوم‌ السَّقيفة‌ عَمَّمُوا امام‌ الهُدي‌ سَيْفاً مقيمَ الرواتب‌
ألَا إنّ من‌ يوم‌ السَّقيفة‌ ثمّ بالـ نَّقيع‌ الإمام‌ المجتبي‌ في‌ المشارب‌
آقازادۀ گرامي‌ شارح‌ قصيده‌ در شرح‌ لفظ‌ امام‌ مطلبي‌ دارند كه‌ چون‌ متضمّن‌ داستان‌ شرح‌ سفر مرحوم‌ آية‌ الله‌ آل‌ كاشف‌ الغطاء به‌ مصر و تلقيب‌ به‌ لقب‌ امام‌ مي‌باشد، و ما آن‌ را در اينجا ذكر نموديم‌ لهذا به‌ متن‌ شرح‌ عبارت‌ عربي‌ ايشان‌ اكتفا شده‌ و از ترجمۀ آن‌ خودداري‌ مي‌كنيم‌: الإمام‌: كلّما جاء في‌ كتب‌ الشِّيعة‌ لفظ‌ الإمام‌ فإنَّهم‌ يعنون‌ به‌ الائمّة‌ المعصومين‌ الاثني‌عشر: و خَصَّتِ الشِّيعةُ هذا اللَّقب‌ بهم‌ و سمحت‌ للآخرين‌ ان‌ يُلَقِّبُوا علمائهم‌ بكلّ ما يريدون‌... و ما أكثر العلماء و أشدّ اختلاف‌ الالقاب‌؟! حجة‌ الإسلام‌ و المسلمين‌، و آية‌ الله‌ و آية‌ الحقّ، و ثقة‌ الانام‌، و صدرالدين‌، و مروّج‌ الدين‌ و هكذا بلاحدود و لانهاية‌، و ليست‌ هناك‌ ضوابطُ معيَّنة‌ لمنح‌ هذه‌ الالقاب‌ لهذا العالم‌ او ذاك‌. و ذلك‌ بسبب‌ عدم‌ وجود جامعات‌ مبرمجة‌ للعلوم‌ الاسلامية‌ لتعيين‌ الرُّتَب‌ والمراحِل‌ الدّراسيّة‌ و الدّرجة‌ العلميّة‌ لتقدّم‌ هذا و تأخّر ذاك‌، و قديماً مَنَحوا «الفارابيَّ» لقب‌ المعلّم‌ الثاني‌ و لانعرف‌ بصورة‌ دقيقة‌ علي‌ أيّ أساس‌، و مَنَحو «الشَّيْخ‌ الطوسي‌» لقب‌ شيخ‌ الطّائفة‌ و آخر لقب‌ المحقّق‌ أو العلاّمة‌ و هكذا لم‌يذكر التاريخ‌ لنا ضوابط‌ صحيحة‌ لاسباب‌ و كيفيّةِ مَنْح‌ الالقاب‌ و السِّمات‌ العلميّة‌ الاّ بعض‌ النّوادر و القصص‌ التافهة‌ غير المُسْنَدة‌.
والَّذي‌ حدث‌ في‌ أيَّامنا: أنَّ سَماحة‌ الشّيخ‌ محمد حسين‌ آل‌ كاشف‌ الغطاء (العالم‌ المتبحّر في‌ العلوم‌ العربيّة‌ و المعارف‌ الإسلاميّة‌) تهيّئت‌ له‌ سفره‌ الي‌ مصر عاصمة‌ العالم‌ الإسلامي‌ - كما يعجبهم‌ أن‌ يُسَمُّوها - و اجتمع‌ هناك‌ بعلماء الازهر الشَّريف‌ و لمّا كان‌ عالماً قويّ المعارضة‌ سريع‌ البديهة‌ خطيباً عِمْلَاقاً و من‌ عائلةٍ علميّة‌ و اسرةٍ نجفيّة‌ عريقة‌ منح‌ لقب‌ الإمام‌، لقد صَدَّرَت‌ الصحف‌ المصرية‌ مع‌ اختلاف‌ اتّجاهاتها و كثرة‌ عددها تحمل‌ نبأ ورود الشيخ‌ الي‌ القاهرة‌ و احتفاء الازهر الشريف‌ به‌ مع‌ لقب‌ «الامام‌ كاشف‌ الغطاء» عاد الشّيخ‌ الي‌ النجف‌ و كأنّه‌ فرح‌ بهذا اللّقب‌، و لم‌ يمنع‌ أحداً، او لم‌يتسّر له‌ ان‌ يمنع‌ الآخرين‌ - علي‌ ألاقلّ في‌ النّجف‌ - من‌ تلقيبه‌ بهذا اللّقب‌ مع‌ علمه‌ الاكيد بمحتوي‌ اتّفاق‌ الشّيعة‌ علي‌ هذا اللّقب‌، غير أنَّ اولئك‌ الَّذين‌ منحوه‌ هذا اللقّب‌ او خاطبوه‌ هكذا في‌ الصّحف‌ و المجلاّت‌ يومذاك‌ رأوه‌ أكبر من‌ اللّقب‌ الممنوح‌ له‌، او علي‌ الاقل‌ يوازيه‌ في‌ المرتبة‌ و المكانة‌ و صادف‌ ان‌ سافر اليهم‌ شيخٌ آخر لم‌يكن‌ في‌ منزلته‌ العلميّة‌ و الاُسرة‌ و السّوابق‌ و كان‌ دونه‌ بمراحل‌، منحوه‌ أيضاً لقب‌ «الامام‌» و عند ذلك‌ أدرك‌ الشّيخ‌ - غفرالله‌ له‌ و تغمّده‌ برضوانه‌ - أنَّ الغرض‌ هو ضياعُ و إنزال‌ لقب‌ الامام‌ من‌ المعني‌ و المرتبة‌ الخاصّة‌ به‌، لا الحفاوة‌ و الاحترام‌ و الإكبار و الإعظام‌ للشيخ‌ كاشف‌ الغطاء.
[14] - آيۀ 59 از سورۀ 4: نساء.
[15] - خلاصه‌ و محصّلي‌ است‌ از بحث‌ حضرت‌ استاد بزرگوارمان‌: علاّمۀ طباطبائي‌ در تفسير «الميزان‌» در ذيل‌ تفسير اين‌ آيۀ مباركه‌، ج‌ 4، از طبع‌ آخوندي‌ ص‌ 412.
[16] - آيۀ 10 از سورۀ 59: حشر.
[17] - اول‌ نامه‌اي‌ است‌ كه‌ راجع‌ به‌ پيش‌نويس‌ قانون‌ اساسي‌ جمهوي‌ اسلامي‌ ايران‌ است‌. و دوم‌ نامه‌اي‌ است‌ كه‌ راجع‌ به‌ لزوم‌ بناء شهور و سنوات‌ قمريّه‌ در تاريخ‌ ايران‌ و ادارات‌ بود كه‌ ضميمه‌ با «رسالۀ نوين‌» كه‌ در اين‌ باب‌ به‌ رشتۀ تحرير در آمده‌ بود به‌ حضورشان‌ ارسال‌ شد. و سوم‌ نامه‌اي‌ است‌ كه‌ ضميمۀ كتاب‌ «رويت‌ هلال‌» به‌ نام‌ «رسالة‌ حول‌ مسألة‌ روية‌ الهلال‌ في‌ لزوم‌ اشتراك‌ الآفاق‌ في‌ دخول‌ الشهور القمريّة‌» به‌ محضرشان‌ ارسال‌ شد. البته‌ نظر حقير با حضرت‌ معظَّم‌ له‌ در اينجا يكي‌ مي‌باشد و اين‌ رساله‌ مي‌تواند مويّد فتواي‌ ايشان‌ قرار گيرد و آن‌ عبارت‌ است‌ از لزوم‌ رويت‌ هلال‌ در هر محل‌ بخصوص‌ براي‌ دخول‌ شهور قمريّه‌، و عدم‌ كفايت‌ رويت‌ في‌ الجمله‌ در مكاني‌ از دنيا. به‌ خلاف‌ نظريّۀ مرحوم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد ابوالقاسم‌ خوئي‌؛ كه‌ ايشان‌ رويت‌ في‌ الجمله‌ را كافي‌ مي‌دانستند و رسالۀ حقير براي‌ دفع‌ و منع‌ عملي‌ شدن‌ آن‌ فتوي‌ نگارش‌ يافته‌ است‌.

با سلام و عرض ادب
خوب حضرت ايت الله تهراني نظرياتي دارند در اين زمينه كه محترم است اما آنچه كه از لفظ امام فهميده مي شود اين است كه امام به معناي رهبر، هادي و پيشوا است و لفظ امام معصوم"عليه‏السلام" مختص به امامان بزرگوار است.

اما استعمال لفظ امام براي رهبر فقيد انقلاب"قدس سره" و مقام معظم رهبري از باب رهبر و هادي امت بودن است، نه اين كه معناي دوم مراد باشد (يعني امام معصوم"عليهم‏السلام"، امروزه اين اصطلاح تبديل شده به يك اصطلاح سياسي و ديني كه براي ولي فقيه نظام اسلامي به كار مي‏برند.

در ضمن ما رواياتي داريم كه لفظ امام را درباره امام جماعت و جمعه به كار برده است و معلوم است كه مراد از اين لفظ امام نه در آن معناي خاص بلكه در جايگاه خود معني مي شود.

نكته ديگر اين كه اهل فن در حديث و حضراتي كه ساليان متمادي با كتب حديثي شيعه و سني ممارست داشته و دارند به كارگيري لفظ امام براي غيرمعصوم را جايز دانسته و خودشان به كار مي بردند.

.

ضمن عرض ادب و تشکر از جناب عمار
لازم می دانم نکاتی را یادآوری نمایم:
۱- حضرت علامه طهرانی در ادامه همان مطالب نقل می کنند که شخصی در مورد این نظرات ایشان نامه ای انتقادآمیز به ایشان می نویسند و علامه نیز در همان زمان پاسخ نامه را می دهند.
۲- مدارج علمی و تسلط ایشان بر ادبیات عرب و همچنین دروس اسلامی بر هیچ کس پوشیده نیست. چه اینکه ایشان از شاگردان برجسته علامه طباطبایی بوده اند و در محضر آن بزرگوار کسب فیض نموده اند. لذا قطعا ایشان در این گفتار به معانی کلمه امام واقف بوده و بر همین اساس منتقد اطلاق واژه امام به غیر معصومند.
۳- خواهش من از دوستان عزیر این است که پس از مطالعه کامل مطالب، این حقیر را از نظراتشان مستفید نمایند.
والسلام علی من التبع الهدی

و اما متن نامه منتقد به علامه و پاسخ ایشان:

متن‌ نامه‌:
بسم‌الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم‌
حضرت‌ علاّمۀ انديشمند آيت‌ الله‌ آقاي‌ حاجّ سيّد محمد حسين‌ حسيني‌ طهراني‌ دامت‌ بركاته‌، حاج‌ آقا... گرامي‌ و مكرّم‌ سلامٌعليكم‌، سلام‌ و رحمت‌ و بركات‌ پياپي‌ پروردگار متعال‌ نثارتان‌ باد.
كتاب‌ «وظيفۀ فرد مسلمان‌ در احياي‌ حكومت‌ اسلام‌» را به‌ دقّت‌ مطالعه‌ نمودم‌ و بهره‌مند شدم‌. وَ لَكُمُ السَّبْقُ وَ لَكُمُ الشُّكْرُ وَ الاجْرُ. حقّاً اين‌ كتاب‌ مي‌تواند يكي‌ از بهترين‌ اسناد انقلاب‌ باشد، و أذهان‌ نسل‌ امروز و فردا و فرداها را نسبت‌ به‌ مشقّاتي‌ كه‌ تحمّل‌ شده‌ است‌ روشن‌ و آگاه‌ نمايد. امّا نكاتي‌ در كتاب‌ آمده‌ است‌ كه‌ از قدر والاي‌ آن‌ مي‌كاهد و حقّ اين‌ بود كه‌ گرد آورندۀ محترم‌ به‌ آن‌ مي‌پرداختند:
1- بنده‌ با ارادت‌ و محبّت‌ ديريني‌ كه‌ به‌ حضرتتان‌ داشته‌ام‌، معتقدم‌ كه‌ دقيق‌ و درست‌ فرموده‌ايد كه‌: «خدا شاهد است‌ كه‌ هر وقت‌ چيزي‌ نوشته‌ ايد، هدف‌ مقدّستان‌ فقط‌ عظمت‌ اسلام‌ و احقاق‌ حق‌ و دفاع‌ از حقوق‌ مظلوم‌ و ارائۀ متن‌ واقع‌ بوده‌ است‌» (ص‌ 155)
و نيز به‌ حقّ معتقديد كه‌: «حاكم‌ مسلمين‌ يك‌ مزايا و خصوصيّاتي‌ پيدا مي‌كند و به‌ مجرّد نسبت‌ حاكم‌ اسلام‌ به‌ فردي‌، وظيفۀ الهي‌ تغيير مي‌كند و دقّت‌ در عمل‌ و احترامات‌ و لزوم‌ اطاعت‌ و تبعيّت‌ برگردن‌ انسان‌ مي‌آيد» (ص‌ 170)
«يعني‌ امرش‌ امر خداست‌، امر رسول‌ خداست‌ و احترام‌ و إعزازش‌ نيز احترام‌ و إعزاز رسول‌ خداست‌ و تخلّف‌ از آن‌ جايز نيست‌.»
2- بنابر اين‌ حقّ اين‌ بود كه‌ در مرحلۀ نوشتاري‌ شدن‌ بيانات‌ حضرتعالي‌، در مواردي‌ كه‌ نام‌ حضرت‌ رهبر كبير انقلاب‌ برده‌ مي‌شود، با تشريف‌ كافي‌ برده‌ شود و آن‌ احترام‌ و إعزاز واجب‌ و آن‌ احترامات‌ فائقه‌ مرعي‌ گردد، و خوانندۀ ناآشنا احساس‌ بی‌احترامي‌ يا كم‌ اعتنائي‌ ننمايد.
مخصوصاً در متني‌ كه‌ براي‌ آقاي‌ حاج‌شيخ‌ حسن‌ سعيد - دامت‌ معاليه‌ - به‌ كار برده‌ مي‌شود و براي‌ يكي‌ از مراجع‌ خدمتگزار گذشته‌ «حضرت‌ آيت‌ الله‌ بروجردي‌» گفته‌ مي‌شود (ص‌ 112) و با اضافه‌ كردن‌ كلمۀ حضرت‌ از خدمات‌ ايشان‌ قدرداني‌ و سپاسگزاري‌ مي‌گردد، شايسته‌ است‌ نسبت‌ به‌ رهبر بزرگ‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و مرجعي‌ اينچنين‌ شجاع‌ و بزرگوار، دهها و صدها برابر قدرشناسي‌ و شكرگزاري‌ شود. و اين‌ قدرشناسي‌ و خضوع‌ و اطاعت‌ و احترام‌ در هنگام‌ به‌ كار بردن‌ نام‌ مقدّس‌ ايشان‌ مشهود باشد.
3- به‌ شاه‌ معدوم‌ اعتراض‌ فرموده‌ايد كه‌: «به‌ آقايان‌ آيت‌ الله‌ نگفته‌ است‌ و جناب‌ حجّت‌ الإسلام‌ گفته‌ است‌».... و اين‌ اعتراض‌ متين‌ و پسنديده‌ است‌ و هنگامي‌ كه‌ فهم‌ عرفي‌ از كاربرد ألقاب‌ اينچنين‌ احساس‌ بي‌احترامي‌ مي‌كند، آيا رواست‌ در سند چنين‌ ارزشمندي‌ نام‌ معظَّم‌ رهبركبير انقلاب‌ با نام‌ يكي‌ از شاگردان‌ ايشان‌ مثلاً آيت‌ الله‌ آذري‌ و يا آيت‌ الله‌ ايزدي‌ همسان‌ و هم‌ تشريف‌ آورده‌ شود؟!
4- حذف‌ كلمات‌ تشريفي‌ مانند «امام‌» و« امام‌ امَّت‌» كه‌ عرف‌ مسلمين‌ حضرت‌ ايشان‌ را با اين‌ ألقاب‌ نام‌ مي‌برده‌ و مي‌برد، در نگاه‌ افراد علاقمند و وفادار به‌ ايشان‌ اهانت‌ تلقّي‌ مي‌شود مخصوصاً اين‌ كه‌ خود حضرتعالي‌ «امامت‌ و إمارت‌» را در اين‌ كتاب‌ در پي‌ هم‌ آورده‌ و مترادف‌ به‌ كار برده‌ايد. (ص‌ 169)
در جائي‌ كه‌ به‌ يك‌ پيشنماز مسجد، امام‌ جماعت‌ گفته‌ مي‌شود، چرا به‌ يك‌ رهبري‌ اينچنين‌ دلير و پيشتاز نتوان‌ امام‌ اُمَّت‌ گفت‌؟!
5- به‌ حقّ معتقد بوده‌ و هستيد كه‌ «اسلام‌ در وجود ايشان‌ متمركز شده‌ است‌» (ص‌ 93) و كمترين‌ خراشي‌ بر اين‌ چهرۀ منوّر، خراش‌ بر چهرۀ اسلام‌ و مسلمين‌ است‌. امّا بر خلاف‌ اين‌ عقيده‌ و برخلاف‌ روش‌ كتماني‌ خود كه‌ براي‌ حفظ‌ حرمت‌ برخي‌ افراد او را نام‌ نبرده‌ايد و فرموده‌ايد: «يكي‌ از آقايان‌ معروف‌ طهران‌» و «بعد اللّتيّا و الَّتي‌» (ص‌40).... گفتگو و مسائلي‌ را درج‌ كرده‌ايد، كه‌ خواه‌ ناخواه‌ موجب‌ هتك‌ حرمت‌ مقام‌ معظم‌ رهبري‌ و ولايت‌ ايشان‌ مي‌گردد (ص‌ ( 89مثلاً فرموده‌ايد: كه‌ ايشان‌ فرمودند كه‌: «ما در اين‌ راه‌ سُريده‌ايم‌» و دربارۀ إعلاميه‌هاي‌ نخستين‌ ايشان‌ مرقوم‌ داشته‌ايد (ص‌ 93) كه‌: «امَّا بعضي‌ مطالب‌ در آنها مي‌آمد كه‌ به‌ نظر بي‌اشكال‌ نبود» و بسياري‌ موارد ديگر.... (ص‌ 55) كه‌ البتّه‌ بيان‌ اين‌ مسائل‌ و تذكّر و نصيحت‌ لازم‌؛ ولي‌ پخش‌ و انتشار آنها مخصوصاً بعد از رهبري‌ ايشان‌ و در كتابي‌ و از شخصيّتي‌ مورد اعتماد، دستمايه‌اي‌ و خنجري‌ در دست‌ دشمن‌ خواهد شد و دشمنان‌ دين‌ بيش‌ از دوستان‌ از آن‌ بهره‌مند خواهند شد. مگر نصيحت‌ در بين‌ مَلا تقريع‌ نيست‌؟!
6- دربارۀ «طَيِّب‌» كه‌ چهرۀ خويش‌ را با خون‌ مقدّس‌ شهادت‌ و فتوّت‌ شستشو داد و پاكيزه‌ كرد شايسته‌ به‌ نظر نمي‌رسد كه‌ گذشته‌اش‌ را با چنان‌ عباراتي‌ افشا نموده‌ و گفت‌: «طَيِّب‌ يك‌ لاطي‌ (ص‌ 83) طهران‌ بود» و «طيّب‌ يك‌ آدمي‌ بود كه‌ شما هر گناهي‌ كه‌ فرض‌ كنيد درجۀ يكش‌ را انجام‌ داد»... (ص‌ 85)
چرا كه‌ به‌ ياد دارم‌ خود حضرتعالي‌ در منبري‌ مي‌فرموديد كه‌: خدا گناه‌ بندۀ خود را آنچنان‌ مكتوم‌ نگه‌ مي‌دارد كه‌ حتَّي‌ پيامبرش‌ هم‌ از آن‌ گناه‌ خبر نمي‌شود. و علاوه‌ از كجا مي‌دانيم‌ كه‌: طيِّب‌ درجۀ يك‌ هر گناهي‌ را انجام‌ مي‌داده‌ است‌؟!
7- در مورد رهبري‌ حضرت‌ آيت‌الله‌ خامنه‌اي‌ كه‌ خبرگان‌ اُمَّت‌ به‌ اجتهاد ايشان‌ گواهي‌ داده‌اند بسيار خوب‌ و متين‌ بحث‌ فرموده‌ايد، و ضرورت‌ اتّباع‌ از وليّ فقيه‌ را در همان‌ اشارات‌ كوتاه‌ كاملاً رسا و گويا ايفا فرموده‌ايد.
امّا از آنجا كه‌ ولايت‌ فقيه‌ و وليّ فقيه‌ ركن‌ و محور حكومت‌ إسلامي‌ است‌ و إعزاز و إكرام‌ وليّ فقيه‌ إعزاز و إكرام‌ أميرالمومنين‌ حضرت‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ علیه السلام است‌، شايسته‌ بود كه‌ نام‌ ايشان‌ را كه‌ مقام‌ معظّم‌ رهبري‌ را بر عهده‌ گرفته‌اند با تشريف‌ و تفخيم‌ بيشتري‌ مي‌آورديد، و در اين‌ مورد به‌ خطابات‌ امام‌ راحل‌ و فقيدمان‌ در مورد ايشان‌ استناد مي‌نموديد.
8- به‌ يقين‌ مي‌توان‌ گفت‌: با تدارك‌ موارد فوق‌ و برخي‌ موارد ديگر، اين‌ كتاب‌ يكي‌ از بهترين‌ أسناد انقلاب‌ اسلامي‌ است‌، و مي‌توان‌ چون‌ مشعل‌ درخشان‌ فرا راه‌ مسلمين‌ قرار گيرد تا آنها هم‌ با اين‌ گونه‌ مجاهدتهاي‌ پيگير حكومت‌ اسلام‌ را إقامه كنند.
9- بيان‌ مسائل‌ گذشته‌ با بهره‌ مندي‌ از حديث‌ ارجمندي‌ بود كه‌ در پايان‌ كتاب‌ متذكّر گشته‌ايد كه‌ نصيحت‌ به‌ «أئمّۀ مسلمين‌» را لازم‌ شمرده‌ است‌.
در پايان‌ دوام‌ توفيق‌ و مزيد عزّت‌ و كرامت‌ دنيا و آخرت‌ را براي‌ حضرتتان‌ از خداي‌ متعال‌ خواستارم‌ إنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ.
امضا بانام‌ معروف‌ امضاء بانام‌ شناسنامه‌ 16 رمضان‌المبارك‌ 1410 هجري‌ قمري‌

پاسخ‌ به‌ انتقاد
و امَّا پاسخ‌:
بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم‌
وصلّي‌ الله‌ علي‌ سيّدنا محمّد و آله‌ الطيّبين‌ الطّاهرين‌، و لعنة‌الله‌ علي‌ أعدائهم‌ أجمعين‌ من‌ الآن‌ إلي‌ قيام‌ يوم‌ الدّين‌.
حضور انور جناب‌ محترم‌....... مكرّم‌ سيّد الفضلاء العِظام‌ فخر العشيرة‌ الفِخام‌ آقاي‌.... دامت‌ معاليه‌.
السَّلام‌ عليكم‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌. انشاء الله‌ تعالي‌ پيوسته‌ موفّق‌ و منصور باشيد و در طيّ مدارج‌ علم‌ و عمل‌ مقضيّ المرام‌ و از آبشخوار علم‌ و عرفان‌ بهره‌مند گرديد. رقيمۀ شريفه‌ زيارت‌ و از مضامين‌ آن‌ اطّلاع‌ حاصل‌ شد. اين‌ نامه‌ نقد و تحليلي‌ بود از كتاب‌ «وظيفۀ فرد مسلمان‌ در احياي‌ حكومت‌ اسلام‌» كه‌ به‌ حضرتعالي‌ إهداء شده‌ و مورد مطالعه‌ قرار گرفته‌ بود.
إجمالاً براي‌ دفع‌ شبهات‌، تلواً عرض‌ مي‌شود:
تجليل‌ و تكريم‌ از حضرت‌ آية‌ الله‌ فقيد خميني‌ قدس سره به‌ نحو أتم‌ و أكمل‌ به‌ عمل‌ آمده‌ است‌. گلايۀ جنابعالي‌ بيشتر روي‌ عدم‌ به‌ كار بردن‌ لفظ‌ امام‌ و يا امام‌ امّت‌ است‌ كه‌ اين‌ تعبير به‌ هيچ‌وجه‌ صحيح‌ نيست‌.
امام‌ گرچه‌ در لغت‌ به‌ معني‌ پيشواست‌، ولي‌ در اصطلاح‌ شيعه‌ انحصار به‌ أئمّۀ اثناعشر دارد كه‌ داراي‌ عصمت‌ بوده‌ و از جانب‌ رسول‌الله‌ بخصوصهم‌ منصوبند. فلهذا اين‌ گروه‌ از شيعه‌ را إماميّه‌ گويند، و گرنه‌ عبارت‌ إماميّه‌ بر آنها لغو بود. هر گروهي‌ بايد إماميّه‌ باشند چرا كه‌ رئيسي‌ دارند.
و بدين‌ مطلب‌ مخالفين‌ ما هم‌ همچون‌ احمد امين‌ مصري‌ معترف‌ و در كتابهايش‌ ذكر كرده‌ است‌.
در روايات‌ واردۀ از ائمّۀ معصومين‌ - سلام‌ الله‌ عليهم‌ أجمعين‌ - إطلاق‌ لفظ‌ امام‌ براي‌ خصوص‌ دوازده‌ امام‌ است‌ به‌ خلاف‌ امام‌ مضاف‌ مثل‌ امام‌ جماعت‌ و امام‌ جَيْش‌ كه‌ در آن‌ اصطلاحي‌ نيست‌ و به‌ همان‌ معني‌ لغوي‌ باقي‌ است‌.
ما بسياري‌ از الفاظي‌ داريم‌ كه‌ در اصطلاح‌ از معني‌ لغوي‌ عدول‌كرده‌ واستعمالش‌ در غير معني‌ اصطلاحي‌، مُحَرَّم‌ است‌ همچون‌ لفظ‌ «أميرالمومنين‌» كه‌ از جهت‌ لغت‌ مي‌توان‌ به‌ هر كس‌ كه‌ بر مومنين‌ امارت‌ داشته‌ باشد اميرالمومنين‌ گفت‌، اما اصطلاحاً (اصطلاحي‌ كه‌ بنياد گذارنده‌اش‌ خود رسول‌ الله‌ است‌) به‌ هيچ‌ يك‌ از أئمّۀ طاهرين‌ حتَّي‌ بر حضرت‌ بقيّة‌ الله‌ تعالي‌ في‌ الارضين‌ استعمال‌ اين‌ كلمه‌ حرام‌ است‌. و فقط‌ از ألقاب‌ خاصّۀ «علي‌ بن‌ أبيطالب‌» است‌ عليه‌ أفضل‌ الصلوة‌ و السّلام‌. و همچون‌ لفظ‌ بَقيَّةُ اللهِ، و المَهْدِيّ، و صاحب‌ الزَّمان‌ كه‌ لغةً استعمالشان‌ براي‌ أفراد متّصف‌ به‌ اين‌ أوصاف‌ بلامانع‌ است‌ اما در اصطلاح‌ اماميّه‌ و شيعه‌اي‌ كه‌ مذهبش‌ را از إمامان‌ أخذ كرده‌ است‌ جايز نيست‌.
در مجلّدات‌ «امام‌ شناسي‌» بالاخصّ در مجلّد اوّل‌ مقداري‌ و در مجلد چهاردهم‌ به‌ طور تفصيل‌ در اين‌ موضوع‌ بحث‌ شده‌ است‌.
ما خداي‌ ناكرده‌ نبايد حقايق‌ را فداي‌ أهواء و آراء شخصيّه‌ بنمائيم‌ و گرنه‌ مفت‌ باخته‌ايم‌ و مكتب‌ را فروخته‌ايم‌. «كُلُّ شَيْءٍ جَاوَزَ عَنْ حَدِّهِ انْعَكَسَ إلَي‌ ضِدِّهِ».
مكتب‌ شيعۀ اماميّۀ اثناعشريّه‌، امام‌ زمان‌ را امام‌ و زنده‌ مي‌داند. دو شمشير در يك‌ غلاف‌ جمع‌ نمي‌شوند. و ما در برابر امام‌ زنده‌ شرمسار خواهيم‌ بود كه‌ از زمان‌ رسول‌ الله‌ تا به‌ حال‌ وي‌ را امام‌ بدانيم‌ و خداي‌ ناكرده‌ در عمل‌ او را كنار بگذاريم‌ و اين‌ نشان‌ و علامت‌ خاصّۀ او را به‌ خود ببنديم‌. به‌ دنبال‌ آمدن‌ لفظ‌ امارت‌ بر امامت‌ در عبارت‌ حقير در قسمت‌ لزوم‌ بيعت‌ در بحث‌ امامت‌ امام‌ معصوم‌ است‌ كه‌ البتّه‌ لازمۀ امامت‌، امارت‌ است‌، نه‌ در بحث‌ ولايت‌ و حكومت‌ وَليِّ فقيه‌. در آنجا صدق‌ عنوان‌ حكومت‌ و امارت‌ مستلزم‌ صدق‌ عنوان‌ امامت‌ نيست‌. وگرنه‌ بحث‌ را جدا كردن‌ و تارةً به‌ عنوان‌ بيعت‌ با امام‌ و تارةً اُخري‌ به‌ عنوان‌ بيعت‌ با وليّ فقيه‌، معني‌ نداشت‌ و همه‌ درلزوم‌ بيعت‌ با حاكم‌ شرع‌ ختم‌ مي‌شد.

استدلال‌ غلط‌ بر جواز لقب‌ امام‌ دادن‌
در مجلس‌ ترحيمي‌ به‌ مناسبت‌ شهادت‌ مرحوم‌ حاجّ سيّد مصطفي‌ خميني‌ -زاده‌ الله‌ عُلُوّاً و مرتبةً - كه‌ سخنران‌ آقاي‌ دكتر حسن‌ روحاني‌ بود به‌ استناد به‌ آيۀ كريمۀ:وَ إذِ ابْتَلَي‌ إبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَاتَمَّهُنَّ قَالَ إنِّي‌ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي‌ قَالَ لَايَنَالُ عَهْدِي‌ الظَّالِمِينَ[18] كه‌ پس‌ از ابتلاي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ به‌ ذبح‌ فرزندش‌ اسمعيل‌ خداوند منصب‌ امامت‌ را به‌ وي‌ عطا كرد اظهار كردند كه‌ چون‌ اينك‌ فرزند آية‌الله‌ خميني‌ شهيد شده‌ است‌، نام‌ امام‌ بر ايشان‌ بايد گذاشته‌ شود.
و اين‌ استدلال‌ تمام‌ نيست‌، زيرا آن‌ عنوان‌ را خدا داد و با إنِّي‌ جاعِلُكَ ادا نمود. و آن‌ خدا در حالي‌ كه‌ فعلاً امامي‌ را زنده‌ نگه‌ داشته‌ است‌ و او را ملجأ و ملاذ و پناه‌ و منجي‌ قرار داده‌ است‌، امام‌ ديگري‌ را جاعل‌ نخواهد بود مگر به‌ عنوان‌ نيابت‌. لَوْأرَدْنَا أنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إنْ كُنَّا فَاعِلينَ[19].
امروزه‌ در كتابهاي‌ درسي‌ بچّه‌ها مي‌نويسند: امامان‌ دوازده‌ نفرند، و امام‌ دوازدهم‌ زنده‌ و غائب‌ است‌، و از طرفي‌ مي‌نويسند: «امام‌ خميني‌» چنين‌ و چنان‌. چند بار اين‌ بچّه‌ها از خود من‌ پرسيده‌اند كه‌ امامان‌ دوازده‌ نفرند، غَلَط‌ است‌. بايد نوشت‌ سيزده‌ نفر. و حقّاً من‌ در جواب‌ آنها فرو مانده‌ام‌.
امروز قبر آية‌الله‌ خميني‌ قدس سره را با تشكيلات‌ و صحن‌ و رواق‌ و مسجد و كتابخانه‌ و غيرها مي‌سازند. اينها مهمّ نيست‌ و نگران‌ كننده‌ نيست‌. جاي‌ نگراني‌ آنجاست‌ كه‌ خداي‌ ناكرده‌ يك‌ زيارت‌ نامۀ مفصّل‌ بنويسند و به‌ عنوان‌ «امام‌» و با نام‌ و نشان‌ «امام‌ امَّت‌» بدانجا نصب‌ كنند، و آن‌ امام‌ نيز در رديف‌ و در ميزان‌ حضرت‌ امام‌ رضا علیه السلام قرار گيرد. و اين‌ مطلب‌ براي‌ نسل‌ آينده‌ تاريخ‌ تشيّع‌ را عوض‌ كند.
آية‌الله‌ فقيد سعيد خميني‌ قدس سره آنقدر نكات‌ درخشان‌ و جالب‌ و تابناك‌ در زندگي‌ خود دارد كه‌ اگر روي‌ آنها كاملاً بحث‌ شود، براي‌ اين‌ نسل‌ و نسلهاي‌ آتيه‌ كافي‌ خواهد بود و نياز به‌ اين‌ امور اعتباريّه‌ و جعليّه‌ و غيرحقيقيّه‌ نيست‌.
امّا راجع‌ به‌ «طَيِّب‌» من‌ خواستم‌ در آنجا نشان‌ دهم‌ به‌ مقدَّسين‌ و جانماز آبكشان‌ و تقدّس‌ مآبان‌ كه‌ چنان‌ شخصي‌ كه‌ از هر گناه‌ خودداري‌ نمي‌كرد، بر اساس‌ غيرت‌ فطري‌ و وجداني‌ خود گفت‌: «من‌ تهمت‌ به‌ سيِّد نمي‌زنم‌» و اين‌ معني‌ بدون‌ ذكر سوابق‌ وي‌ اجمالاً غير ممكن‌ بود.
بنابراين‌ اشاره‌ يا تصريح‌ به‌ گناه‌ او كه‌ جهراً انجام‌ مي‌داد و پائين‌ شهر قسمت‌ انبار گندم‌ و خيابان‌ خراسان‌ جزو پاطوق‌ او بود، مزيد بر رشادت‌ و دلاوري‌ اوست‌ كه‌ از همۀ مناصب‌ گذشت‌، نه‌ خداي‌ ناكرده‌ قصد اشاعۀ فحشاء و نام‌ از مردگان‌ به‌ غيرخوبي‌ بردن‌ باشد.
از جمهوري‌ اسلام‌ انتظار داشتيم‌ نام‌ او را هم‌ مانند «تختي‌» بر سر زبانها آورد. پس‌ از تيرباران‌ او من‌ خودم‌ اوّل‌ كسي‌ بودم‌ كه‌ بر سر قبرش‌ رفتم‌ و از روح‌ بلند و استقامت‌ او مدد جستم‌ و او را نزد خداوند شفيع‌ قرار دادم‌ تا امر ما را هم‌ به‌ خير به‌ پايان‌ برساند و از هواجس‌ نفسانيّه‌ و هزاهز فريبندۀ آخر الزّمان‌ كه‌ هر كسي‌ را به‌ نحوي‌ مي‌ربايد مصون‌ بدارد، و در خاتمه‌ كارنامۀ عمل‌ را صحيحاً و سالماً به‌ دست‌ راست‌ ما بدهد. و الآن‌ هم‌ هر وقت‌ به‌ زيارت‌ حضرت‌عبدالعظيم‌ علیه السلام مشرّف‌ شدم‌ بر سر مزارش‌ رفته‌ام‌ «رحمة‌ الله‌ عليه‌ رحمة‌ واسعة‌».
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لإخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَ لَاتَجْعَلْ فِي‌ قُلُوبِنَا غِلَّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إنَّكَ روُفٌ رَحِيمٌ.[20]
نسأل‌ الله‌ تعالي‌ أن‌ يوفّقنا و إيّاكم‌ لما يحبّ و يرضي‌، و السّلام‌ عليكم‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌.
7 شوّال‌ 1410 سيّد محمّدحسين‌ الحسينيّ الطهراني‌

Ruhollah;115294 نوشت:
ضمن عرض ادب و تشکر از جناب عمار
لازم می دانم نکاتی را یادآوری نمایم:

۱- حضرت علامه طهرانی در ادامه همان مطالب نقل می کنند که شخصی در مورد این نظرات ایشان نامه ای انتقادآمیز به ایشان می نویسند و علامه نیز در همان زمان پاسخ نامه را می دهند. ۲- مدارج علمی و تسلط ایشان بر ادبیات عرب و همچنین دروس اسلامی بر هیچ کس پوشیده نیست. چه اینکه ایشان از شاگردان برجسته علامه طباطبایی بوده اند و در محضر آن بزرگوار کسب فیض نموده اند. لذا قطعا ایشان در این گفتار به معانی کلمه امام واقف بوده و بر همین اساس منتقد اطلاق واژه امام به غیر معصومند. ۳- خواهش من از دوستان عزیر این است که پس از مطالعه کامل مطالب، این حقیر را از نظراتشان مستفید نمایند.

با سلام و تشکر:Gol:

اولاً چنانکه جناب عمار در توضیحات شان اشاره فرمودند، در مباحث کلامی و اعتقادی معمولاً نظرات مختلفی بین متکلمین و عالمان دینی مطرح بوده و این یک امر طبیعی است، چنانکه در همه علوم این اختلاف نظرها نیز معمول و رایج است. خصوصاً در اصطلاحات کلامی اختلاف نظرهای بسیاری وجود دارد.

ثانیاً مدارج علمی بالای ایشان و خصوص شاگرد حضرت علامه بودن دلیل بر آن نمی شود که نظرشان نسبت به دیگران صائب تر بوده و ترجیح داشته باشد، و این در حالی است که دیگرانی از شاگردان حضرت علامه (ره) همچون شهید بزرگوار آیت الله مطهری (رحمه الله)، علامه حسن زاده املی و علامه جوادی آملی و ... (حفظهما الله)، چنین مطلبی را خلاف شریعت مقدس و اعتقادات حقه شیعه ندانسته اند و نیز اهل فنِّ بسیاری در حدیث و حضراتی که سالیان متمادی با کتب حدیثی شیعه و سنی ممارست داشته و دارند، به کارگیری لفظ امام برای غیرمعصوم را جایز دانسته و خودشان به کار می بردند.

ضمن آنکه بسیاری از مراجع گذشته و حال حاضر، و مجتهدین، این مطلب را مخالف با شریعت و اعتقادت حقه شیعه ندانسته و در اکثر موارد از لفظ امام استفاده کرده اند، بدیهی است که هیچ کسی قائل به این نیست که مقصود از امام در اینجا همان امامت مورد بحث در تشیع است.

مستحضرید که واژه «امام» از نظر لغوی به معنای رهبر و پیشواست؛ چه پیشوای کفر و چه پیشوای ایمان. ولی از نظر اصطلاح علم کلام، «امامت» منصبی است که به برخی از اشخاص اعطا میگردد و از این نظر، تفاوتی بین امامت حضرت ابراهیم(ع) و امامت ائمه معصوم(ع) نیست. این کلمه، در بین مسلمانان گاهی به رهبران دینی -که دارای نقش برجسته‏ای بودند- نیز اطلاق شده است که البته معنای لغوی آن مراد است؛ نه این که کسی در مرتبه معصومین و یا پیامبران قرار گرفته باشد. چنان که اهل سنت درباره امام محمد غزالی و دیگران گفته اند. و یا در برخی روایات، لفظ امام را درباره امام جماعت و جمعه به کار برده اند و معلوم است که مراد از این لفظ، امام نه در آن معنای خاص بلکه در جایگاه خود معنی می شود.

بدون شک، مقصود از امام در اینجا، یعنی در خصوص رهبران دینی و سیاسی حکومت اسلامی، اعم از امام خمینی (رضوان الله) و امام خامنه ای (حفظه الله)، معنای لغوی ان یعنی پیشوا و رهبر حکومت است نه انچه که در اصطلاح علم کلام، بعنوان امامت امامان معصوم (ع) به آن ذوات مقدسه اطلاق می شود.

موفق باشید ...:Gol:

با سلام

لفظ امام همانطور که استاد محترم در بالا گفته اند به معنای پیشوا و رهبر است واین در فرهنگ قرآن در موارد مختلف حتی در مورد پیشوایان کفر استفاده می شود.

وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ ﴿۱۲

اگر سوگندهاى خود را پس از پيمان خويش شكستند و شما را در دينتان طعن زدند پس با پيشوايان كفر بجنگيد چرا كه آنان را هيچ پيمانى نيست باشد كه [از پيمان‏شكنى] باز ايستند (۱۲توبه)


یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلًا ﴿۷۱
[ياد كن] روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى‏خوانيم پس هر كس كارنامه‏اش را به دست راستش دهند آنان كارنامه خود را مى‏خوانند و به قدر نخك هسته خرمايى به آنها ستم نمى‏شود (۷۱اسراء)

با تشکر از همه دوستان و کارشناسان محترم
یه سوال دیگه در این رابطه برای بنده مطرح شد اینکه چه اشکالی دارد به جای لفظ امام برای ولی فقیه از نائب الامام استفاده شود؟ نائب الامام هم این مشکل بحث برانگیز را ندارد و هم معنای حقیقی ولی فقیه را می رساند؟
در ثانی این استدلال که لفظ امام وقتی برای غیر از ائمه معصومین به کار برده می شود به معنای پیشوا و رهبر است در برابر استدلالهایی که حضرت علامه تهرانی در کتاب آورده اند دلیل محکمی نیست اینجا ما داریم فارسی صحبت می کنیم در عربی می توان امام را پیشوا هم معنی کرد اما در فارسی کلمه خاص خودش هست اگر هم کسانی از علمای اهل فن یا ائمه از لفظ امام برای پیشنماز و ... استفاده کرده اند ائمه که زبانشان عربی بوده اما علمای فارسی زبان چون عرف بوده استفاده کرده اند نه به این دلیل که حتما حقیقت این باشد.(لزوما عرف همان حقیقت نیست)
برای استدلال باید از همان روشی که علامه تهرانی استدلال کرده اند استفاده کرد و جواب داد.
در فارسی می توان به ولی فقیه "نائب الامام" گفت به جای امام. می توان به امام جماعت "پیشنماز" گفت.
چه اصراری هست که حتما امام گفته شود
بنده کتاب ولایت فقیه حضرت روح الله را که چاپ اوایل انقلاب است دارم روی آن نوشته "نائب الامام روح الله الموسوی الخمینی"
بنده با وجود اینکه در مطالعات اندکی که داشته ام فعلا ولایت مطلقه را پذیرفته ام اما در مورد لفظ امام برای "نائب الامام" قانع نشدم.
می توان ولی فقیه را نائب تام الاختیار امام زمان(عج) دانست اما به او نائب الامام گفت.
مساله دیگر هم که شخصی است اینکه بنده وقتی به شخصی غیر از امام معصوم امام می گویم آن لحظه چون عقیده دارم در تمام زمانها در محضر امام زمان هستم حضور امام زمان(عج) را احساس می کنم در ته دلم خوف ایجاد می شود و زبانم کمی بند می آید.
اللهم عجل لولیک الفرج

ما 12 تا امام بیشتر نداشتیم اگه اینجوریه پس راحت بیاییم لقب پیامبر هم بدیم به همدیگه

رصدگر;165432 نوشت:
با تشکر از همه دوستان و کارشناسان محترم
یه سوال دیگه در این رابطه برای بنده مطرح شد اینکه چه اشکالی دارد به جای لفظ امام برای ولی فقیه از نائب الامام استفاده شود؟ نائب الامام هم این مشکل بحث برانگیز را ندارد و هم معنای حقیقی ولی فقیه را می رساند؟
در ثانی این استدلال که لفظ امام وقتی برای غیر از ائمه معصومین به کار برده می شود به معنای پیشوا و رهبر است در برابر استدلالهایی که حضرت علامه تهرانی در کتاب آورده اند دلیل محکمی نیست اینجا ما داریم فارسی صحبت می کنیم در عربی می توان امام را پیشوا هم معنی کرد اما در فارسی کلمه خاص خودش هست اگر هم کسانی از علمای اهل فن یا ائمه از لفظ امام برای پیشنماز و ... استفاده کرده اند ائمه که زبانشان عربی بوده اما علمای فارسی زبان چون عرف بوده استفاده کرده اند نه به این دلیل که حتما حقیقت این باشد.(لزوما عرف همان حقیقت نیست)
برای استدلال باید از همان روشی که علامه تهرانی استدلال کرده اند استفاده کرد و جواب داد.
در فارسی می توان به ولی فقیه "نائب الامام" گفت به جای امام. می توان به امام جماعت "پیشنماز" گفت.
چه اصراری هست که حتما امام گفته شود
بنده کتاب ولایت فقیه حضرت روح الله را که چاپ اوایل انقلاب است دارم روی آن نوشته "نائب الامام روح الله الموسوی الخمینی"
بنده با وجود اینکه در مطالعات اندکی که داشته ام فعلا ولایت مطلقه را پذیرفته ام اما در مورد لفظ امام برای "نائب الامام" قانع نشدم.
می توان ولی فقیه را نائب تام الاختیار امام زمان(عج) دانست اما به او نائب الامام گفت.


با سلام و تشکر

چنانکه پیشتر گفتیم بکار بردن لفظ امام بر اساس معنای لغوی امام به معنای پیشوا و رهبر است فلذا چنانکه می گوییم امام جماعت و امام جمعه به مصادیقی که رهبر جامعه اند نیز می گوییم امام(امام خمینی و امام خامنه ای) و این معنا عاری از اشکال است.

اما اینکه بگوییم نائب الامام نیز، اصطلاحی درست و صحیح و دارای کاربردهای خاص خودش است، زیرا طبق اندیشه ولایت فقیه، ولی فقیه در زمان غیبت، نائب امام عصر (عج) نیز هست به نیابت عام.

گر چه اطلاق این عنوان،

(نائب الامام) به ولی فقیه نیز دارای منتقدینی است که معتقدند این عنوان، عنوان عامی است برای همه فقها و نمی توان آن را خصوص ولی فقیه زمان بکار برد.

فلذا علیرغم اینکه طبق اندیشه ولایت فقیه، ولی فقیه نائب عام امام عصر (عج) است، بکار بردن عنوان امام با همان ملاحظه که معنای لغوی ان مقصود است نه معنای اصطلاحی که اختصاص به امامان 12 گانه دارد شایسته تر است.

رصدگر;165432 نوشت:
مساله دیگر هم که شخصی است اینکه بنده وقتی به شخصی غیر از امام معصوم امام می گویم آن لحظه چون عقیده دارم در تمام زمانها در محضر امام زمان هستم حضور امام زمان(عج) را احساس می کنم در ته دلم خوف ایجاد می شود و زبانم کمی بند می آید. اللهم عجل لولیک الفرج

این احساس که همیشه خود را در محضر امام زمان (عج) می دانید حالت معنوی ارزشمندی است اما هیچ منافاتی با حضور در برابر ولی فقیه که امام و پیشوا و رهبر جامعه اسلامی در عصر غیبت است ندارد، این دو جایگاه، در عرض همدیگر نیستند بلکه در طول همدیگرند.

چنانکه حق ولایت تنها از آن خداوند است و انسان مؤمن همیشه خود را در محضر خدا احساس می کند آیا وقتی شخصی خود را در حضور امام زمان و یا پدرش احساس کند و ایشان را بامر خدا ولی امر خود بداند، دچار دوگانگی و تناقض می شود؟ آیا احساس بدی به او دست می دهد؟

قطعاً خیر ...

از اینرو اطلاق عنوان امام به ولی فقیه در تعارض و تضاد با عنوان امام بر حق و معصوم نبوده بلکه در طول یکدیگرند و رسالت هایی که ولی فقیه بر دوش دارد تداوم بخش همان رسالت هایی است که بر دوش امامان معصوم (ع) بوده است.

موفق باشید ...:Gol:

لفظ امام در قرآن كريم هم به صورت عام استعمال شده و هم به صورت خاص


1- اطلاق لفظ امام در معناي پيشواي صالح:وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أزواجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إماماً.(فرقان-74)

«و (بندگان‌ رحمن‌) آنانند كه‌ مي‌گويند: اي‌ پروردگار ما! ببخش‌ به‌ ما از ازواجمان‌ و از ذُرِّيَّاتمان‌ كساني‌ را كه‌ موجب‌تري‌ و تازگي‌ چشمان‌ ما باشند، و ما را براي‌ متّقيان‌ امام‌ و پيشوا قراربده‌!»


2-اطلاق لفظ امام در پيشواي كفر: فَقَاتِلُوا أئمَّةَ الْكُفْرِ إنَّهُمْ لَا أيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ.(توبه-12)

«پس‌ با امامان‌ كفر كشتار نمائيد، زيرا براي‌ آنان‌ عهدي‌ و سوگندي‌ نيست‌، به‌ اميد آنكه‌ ايشان‌ دست‌ بردارند.»

لفظ‌ أئمّه‌ در اين‌ آيه‌ نيز راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌ كه‌ البّته‌ در اينجا مراد مطلق‌ پيشوايان‌ كافر مي‌باشد.


3-اطلاق در مطلق پيشوا: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُنَاسٍ بإمَامِهِمْ.(اسراء-71)

«روزي‌ خواهد رسيد كه‌ ما هر دسته‌ از مردم‌ را به‌ واسطۀ إمامشان‌ مي‌خوانيم‌.»

لفظ‌ امام‌ در اين‌ آيه‌ نيز راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌.


4-اطلاق در معناي خاص:در اين استعمال امام در معنايي به كار برده شده كه مقامي بالاتر از مقام نبوت را داراست: وَ إذِ ابْتَلَي‌ إبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إنِّي‌ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي‌ قَالَ لَايَنَالُ عَهْدِي‌ الظَّالِمِينَ.(بقره-124)

«و (بياد بياور اي‌ پيغمبر) زماني‌ را كه‌ ابراهيم‌ را پروردگارش‌ به‌ واسطۀ كلمه‌هائي آزمايش‌ نمود، و او آن‌ كلمات‌ را به‌ اتمام‌ رسانيد. خداوند گفت‌: من‌ قرار دهنده‌ مي‌باشم‌ تو را امام‌ براي‌ مردم‌! ابراهيم‌ گفت‌: و نيز از ميان‌ ذرّيّۀ من‌ هم‌ امام‌ قرار مي‌دهي‌؟! خداوند گفت‌: عهد امامت‌ من‌ به‌ ستمكاران‌ نمي‌رسد.»


لفظ امام هم در فرهنگ شيعه گاه بر غير امام معصوم استعمال شده و درست است كه انصراف لفظ امام در شيعه به ائمه معصوم (عليهم السلام) است ولي در صورت استعمال در غير ايشان،با قرينه استعمال شده و از آن همان معنايي كه براي ائمه (عليهم السلام) استعمال مي شود،اراده نمي شود مانند امام خميني،امام خوئي و...و شيعه دوازده امامي هم به اماميه معروفند و قائل به عصمت و امامت از جانب خداوند براي 12 نفر هستند و اين استعمال در بين علماي غير شيعه هم شناخته شده است.

ruhollah;115294 نوشت:
در روايات‌ واردۀ از ائمّۀ معصومين‌ - سلام‌ الله‌ عليهم‌ أجمعين‌ - إطلاق‌ لفظ‌ امام‌ براي‌ خصوص‌ دوازده‌ امام‌ است‌ به‌ خلاف‌ امام‌ مضاف‌ مثل‌ امام‌ جماعت‌ و امام‌ جَيْش‌ كه‌ در آن‌ اصطلاحي‌ نيست‌ و به‌ همان‌ معني‌ لغوي‌ باقي‌ است‌.


ruhollah;115294 نوشت:
ما بسياري‌ از الفاظي‌ داريم‌ كه‌ در اصطلاح‌ از معني‌ لغوي‌ عدول‌كرده‌ واستعمالش‌ در غير معني‌ اصطلاحي‌، مُحَرَّم‌ است‌ همچون‌ لفظ‌ «أميرالمومنين‌» كه‌ از جهت‌ لغت‌ مي‌توان‌ به‌ هر كس‌ كه‌ بر مومنين‌ امارت‌ داشته‌ باشد اميرالمومنين‌ گفت‌، اما اصطلاحاً (اصطلاحي‌ كه‌ بنياد گذارنده‌اش‌ خود رسول‌ الله‌ است‌) به‌ هيچ‌ يك‌ از أئمّۀ طاهرين‌ حتَّي‌ بر حضرت‌ بقيّة‌ الله‌ تعالي‌ في‌ الارضين‌ استعمال‌ اين‌ كلمه‌ حرام‌ است‌.
صدیق;115340 نوشت:
و یا در برخی روایات، لفظ امام را درباره امام جماعت و جمعه به کار برده اند و معلوم است که مراد از این لفظ، امام نه در آن معنای خاص بلکه در جایگاه خود معنی می شود

با سلام و عرض پوزش


به نظر بنده اینظور رسید که جنابعالی اصلا به تایپک ارسالی توجه نداشته و دوباره به سر خانه اول برگشتید!

لطفا به نقل قول و تایپیک های بالا دوباره دقت کنید!

واقعا از زمان ورود بنده تا کنون این اولین مطلب مهم و قابل تامل در این سایت بوده است

لذا لازم میدانیم به عنوان بخش کوچکی از این سایت از کارشناسان بخواهیم به این

مطلب به درستی و بدون توجه به تبعات ناشی از آن و فقط للله پاسخ دهند.

باتشکر!!!

سلام برادر من.
من نمی دونم شما دنبال چی هستین.اما بهتون بگم که به کار بردن این لفظ برای رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای هیچ اشکالی ندارد و به نظر بنده نیاز است و از ضروریات. دلیل بنده هم در این آدرس آمده استhttp://goruhmahdavi.loxblog.com/post.php?p=135
لطفا نظر خودتونو هم تو وبلاگم ذکر کنین.

باسمه تعالی
با سلام این بحث، در شرایط فعلی بسیار مفید به نظر می رسد، از دوستان عزیزم بسیار ممنونم که این بحث را مورد بررسی قرار داده اید
البته در کتاب شریف تفسیر نمونه جلد سوم درباره ی اینکه
مراد از کلمه «اولی الامر» چه کسانی هستند مفصّل بحث شده است،
که 7 تفسیر مورد بررسی قرار گرفته است و آخرین تفسیر به عنوان بهترین تفسیر انتخاب شده است،
همچنین شبهات این مسأله مورد بررسی قرار گرفته است
و من الله التوفیق

با سلام دوستان عزیز
حالتون خوبه؟
به نظر من ممکنه بگیم از نظر شرعی امام گفتن به غیر معصوم مشکل نداره، امااااا
اولا باید ببینیم اولین با، کلمه امام در زمان کدامیک از علمای شیعه برای او استفاده شد؟ این بحث تاریخی خیلی میتونه کمک کنه. مثلا آیة الله العظمی اولین بار به کدام یک از علمای شیعه گفته شد؟

در اهل سنت استفاده از لفظ امام شایع بود. مثل امام الحرمین، یا امام شافعی یا امام غزالی یا امام فخر رازی... اما در شیعه یک همچین کاری مرسوم نبوده. پس دوستانی که از نظر تاریخی اطلاع دارند پیشینه تاریخی این لفظ در مورد علمای شیعه رو بیان کنند.

به این نکته توجه کنید من این رو در یک مجله خوندم: میدونید در زمان شاهان گذشته، به وزراء و افراد صاحب نفوذ در کشور لقب های مختلف میدادند. مثلا به یکی میگفتند: سلطان الواعظین، سراج الواعظین، معتمد الدوله وو...... (این لقب ها رو بنا بر لیاقت هر شخص به او میدادند)
اما در زمان مظفر الدین شاه، او با پول این لقب ها رو میفروخت. میگن یک صندوق داشت که به اون صندوق میگفت: خزینة الحمقاء : یعنی صندوق آدم های احمق. آدم های ثروتمند و تجار به مظفر الدین شاه پول میدادند و ازش لقب میگرفتند. مظفر الدین هم از این راه پول سفر فرنگ رو در میاورد.
اما وضعیت به جایی رسید که دیگه همه مردم برای خودشون لقب داشتند، چون با مبلغ کمی برای خودشون لقب درست میکردن. و به خاطر همین بعد از یه مدت، به لطف خدا این رسم لقب داشتن در کشور ما ور افتاد.

اما یک توضیح هم در مورد لقب های مذهبی بدم: معمولا آدم های مذهبی برای اینکه ارزش یک عالم رو نشون بدن براش لقب میساختن مثلا میگفتن: ثقة السلام کلینی. اما اگر شما الان به یک روحانی بگی ثقة الاسلام ناراحت میشه.
یا مثلا میگفتن ملا فیض کاشانی. اما اگر شما الان به یک روحانی بگی ملا بی احترامیه. چرا چون القاب مختلف به مرور زمان اون ارزش اصلی شون رو از دست میدادند.

اگر گفتید چرا ارزش اصلیش رو از دست میدادند؟

با سلام
خوب داشتم میگفتم، وقتی به مرور زمان عناوین و القاب ارزش خودشون رو از دست میدادند، مردم مجبور میشدند القاب جدید بسازند. مثلا یک زمان به علمایی مثل آخوند خراسانی میگفتند: آخوند، اما الان لفظ آخوند در جامعه بار منفی داره و بهتره از لفظ روحانی استفاده کنیم.

در مورد کلمه امام هم اگر چه از نظر شرعی مشکلی نداره به شخصی غیر از معصوم بگیم امام، اما چون لفظ امام برای شیعه از حساسیت خاصی برخورداره، در استفاده از اون باید خیلی احتیاط کنیم. همانطور که میدونید در زمان های گذشته مردم فقط به یک نفر و اعلم مراجع میگفتن آیة الله العظمی یا لا اقل به چند نفر، اما الان ماشالله حد اقل سیصد چهارصد تا آیة الله العظمی داریم. و این مطلب نشانه اینه که لفظ آیة الله العظمی یواش یواش داره اهمیت خودش رو از دست میده.
اگر امروز لفظ امام رو برای مقام معظم رهبری به کار ببریم هیچ تضمینی نداره که پس فردا، برای بقیه مراجع هم استفاده نشه. اون موقع میشیم شیعه چهارصد امامی:Khandidan!:(شوخی کردم) و اون وقت لفظ امام هم، ارزش و معنای خودش رو کم کم از دست میده، و مردم از شنیدن کلمه امام دیگه اون حس قبلی بهشون دست نمیده.
به خاطر همین به نظر من بهتره لفظ امام رو برای چهارده معصوم که همه شیعیان در مورد اونها اتفاق نظر دارند به کار ببریم.

خدا رحمت کنه آیت الله بهجت رو که ثابت کرد انسان میتونه بدون اسم و عنوان هم محبوب مردم باشه.
العبد محمد تقی بهجت رضوان الله تعالی علیه

با سلام
من تقریبا دو ماه قبل دو تا پست بالایی رو نوشتم، اما بقیه نظر ندادند، گفتم شاید بعد از دوماه کاربرهای جدیدی بیان و نظراتی داشته باشند که بتونه برای همه مفید باشه.

سلام دوستان عزیز
من دائما در حال خوندن پاسخها هستم اما قانع نشدم. به نظرم استدلالهای حضرت علامه طهرانی قویتر از استدلالهای مطرح شده در این تاپیکه. معنای لغوی توضیح قانع کننده ای نیست.
مثلا واژه «رسول» به معنای «فرستاده شده» است و واژه «اکرم» هم معادل «بزرگوار»، اما آیا صحیح است به انسان بزرگواری که حامل پیامی از ایران برای کشوری دیگر است بگوییم «رسول اکرم»؟
مثلا اگر وزیر خارجه کشور انسان بسیار با کمالاتی باشد باید لقب «رسول اکرم» بگیرد؟
برخی کلامات طی گذشت زمان بار معنایی پیدا کرده و مقدس شده اند. بنابراین باید بر اساس وضعیت فعلی آنها، از آنها استفاده نمود.

به عنوان نمونه دیگر می توان به موارد استفاده از کلمه «اهل بیت» اشاره کرد.
معنای لغوی اهل بیت می تواند به هر یک از فرزندان پیامبر اشاره داشته باشد اما کاربرد این واژه بیان کننده تعداد خاصی از فرزندان ایشان است.
و بالعکس، این واژه در مورد جناب سلمان -که از نظر لغوی از اهل بیت پیامبر نبوده اند- نیز اطلاق شده است.
آیا در حدیث معروف ثقلین میتوان کلمات «عترتی» و «اهل بیتی» را شامل تمام فرزندان پیامبر دانست؟
به نظر می رسد توجه صرف به معنای لغوی کلمات توجیه مناسبی برای استفاده از واژه ها نباشد.
ضمنا چه اشکالی دارد ضمن استفاده از کلماتی که دربردارنده عظمت و بزرگواری رهبر عزیزمان حضرت آیت الله خامنه ای (که نور چشمان این حقیر است) باشد، تقدس واژه امام را برای معصومین محفوظ بداریم؟
آیا واژه «نایب الامام» و کلمات اینچنین از عظمت ایشان می کاهد؟
به نظر من استفاده از این واژه نه تنها بهتر است بلکه ما را بیشتر متوجه امام زمان نیز می نماید. در پس این کلمه ناخواسته انسان متوجه خواهد بود که رهبر عزیزمان نایب مهدی فاطمه است.

ضمن تشکر از کلیه دوستانی که با حوصله پاسخگوی شبهات امثال بنده هستند.
و السلام علی من التبع الهدی

Ruhollah;239455 نوشت:
سلام دوستان عزیز
من دائما در حال خوندن پاسخها هستم اما قانع نشدم. به نظرم استدلالهای حضرت علامه طهرانی قویتر از استدلالهای مطرح شده در این تاپیکه. معنای لغوی توضیح قانع کننده ای نیست.
مثلا واژه «رسول» به معنای «فرستاده شده» است و واژه «اکرم» هم معادل «بزرگوار»، اما آیا صحیح است به انسان بزرگواری که حامل پیامی از ایران برای کشوری دیگر است بگوییم «رسول اکرم»؟
مثلا اگر وزیر خارجه کشور انسان بسیار با کمالاتی باشد باید لقب «رسول اکرم» بگیرد؟
برخی کلامات طی گذشت زمان بار معنایی پیدا کرده و مقدس شده اند. بنابراین باید بر اساس وضعیت فعلی آنها، از آنها استفاده نمود.

با سلام و تشكر:Gol:

دوست عزيز

اولاً چرا چنين تصور مي كنيد كه معناي لغوي امام، توضيح قانع كننده اي نيست، اگر به پست هاي قبلي دوستان و كارشناسان توجه كنيد خداوند در قرآن از اين لفظ در معناي لغوي آن استفاده كرده و در قالب "ائمة الكفر"

(توبه-12) و "امام متقين"(فرقان-74) و ... آن را بيان نموده. از اينرو گرچه معناي اصطلاحي ان اختصاص به امامان معصوم دارد اما بكارگيري آن در معناي لغوي براي سايرين كه معناي پيشوا و رهبر را به ذهن متبادر مي سازد عاري از اشكال است.

ثانياً مقايسه لفظ امام با لفظ رسول اكرم براي اثبات دليل خود صحيح نيست. زيرا از طرفي لفظ رسول اكرم تنها به يك شخص خاص يعني پيامبر خاتم (ص) اختصاص داشته و بكار بردن آن حتي در معناي لغوي آن، بلافاصله ذهن انسان را به شخص نبي اكرم (ص) متبادر مي سازد و از سوي ديگر خداوند در قرآن نيز حتي اين لفظ را براي ديگري بكار نبرده تا جوازي براي استفاده آن در مصاديق ديگر باشد در حاليكه لفظ امام چنين وضعيتي ندارد. (كه توضيح آن گذشت)

ثالثاً گفتيم كه دليل تأكيد ما بر بكاربردن لفظ امام بخاطر حساسيتي است كه امروزه دشمنان در قبال جايگاه ولايت مطلقه فقيه و رهبري معظم انقلاب دارند و براي تضعيف اين جايگاه محوري از هيچ تلاشي فروگذار نيستند چنانكه طبق اخباري كه گذشت، بصورت يك برنامه حساب شده حتي الامكان از اصطلاحاتي نظير ولايت فقيه، رهبري استفاده نمي كنند و معمولاً از عبارت آيت الله خامنه اي بهره مي جويند و براي اينكارشان هم دلايلي دارند از جمله اينكه نقش رهبري و و ولايت فقيه را در اذهان جامعه كمرنگ نموده و ميزان تأثيرش را كاهش دهند.

از اينرو حساسيت مسأله مي طلبد كه خصوصاً امروزه كه مسأله ي بيداري اسلامي در منطقه و كشورهاي اسلامي مطرح است و اقبال بلندي از سوي مردم جهان اسلام نسبت به رهبري ج.ا.ا وجود دارد در يك اقدام مقابله بمثل در برابر استكبار بر نقش امام گونه ايشان در منطقه و جهان تأكيد كنيم.

با توجه به وقت نماز ظهر با اين سخن به مطلبم پايان مي دهم:

از خاطرات رهبري است كه در زمان تبعيدشان نقل مي كنند كه يك روحاني در آن زمان به ايشان مي گفته چرا وقتي نام امام خميني مي آيد صلوات مي فرستيد آنهم 3 صلوات در حاليكه براي پيامبر اكرم (ص) يك صلوات مي فرستيم.

آقا مي گويد: راننده ايشان كه به حسب ظاهر بيسواد بودند پاسخ دادند، ما اين صلوات را مصلحتي مي فرستيم براي اينكه جايگاه رهبري تقويت شود و روحيه دشمن تضعيف (نقل بمضمون) وقتي انقلاب پيروز شود همين يك صلوات را هم نمي فرستيم.

حكايت تأكيد بر اينكه به رهبر عزيزمان خصوصاً در انظار جهاني و در برابر دشمنان بگوييم امام هم همين است. باميد پيروزي اسلام بر كفر و تحقق عدالت.

موفق باشيد ...:Gol:

كنار زدن لقب نائب الامام طبق نقل رصدگر و استفاده از لقب امام براي رهبر كبير انقلاب رحمه الله نيازمندي به عمل به نظر علامه طهراني را بيشتر مي كند. اينكه تعبير به امام جماعت وامام جمعه شده نمي تواند رد قول علامه باشد چرا كه در اين موارد امام مقيد به جمعه و جماعت شده وهمچنين آيه اي كه مي فرمايد يوم ندعو كل اناس بامامهم از آن صحت ملقب نمودن غير معصوم به لقب امام برداشت نمي شود- در بحث مورد نظر لفظ امام به طور مطلق بر غير معصوم اطلاق شده نه مقيد به مثل امام ايران يا مسلمانان ومانند آن واز اين اطلاق ذهن منصرف به معناي متعارفي كه براي امام معصوم بكار ميرود ميشود. علاوه بر اين بر فرض هم مقيد به قيد امام ايران يا مسلمانان يا شيعيان و... بشود ويا منصرف به اين قيود باشد باز هم به نظر قابل مناقشه ميرسد مگر اينكه تنها يك لقب سياسي باشد وجنبه سياسي آن مورد نظر باشد كه باز هم دو ايراد پيدا ميكند اول اينكه از جهت سياسي نيز امامان معصوم ما امام بوده اند لذا اطلاق آن بر غير معصوم از اين جهت نيز محتاج دليل است دوم اينكه مگر سياست اسلامي واسلام سياسي كه مد نظر رهبر كبير انقلاب رحمه الله ومقام معظم رهبري مد ظله العالي است با ملقب نمودن شخصي به لقبي كه مستحق آن نيست سازگار است اگر واقعا اطلاق لفظ امام بر غير معصوم غير مستدل است وتنها به جنبه سياسي آن عنايت شده بهتر نيست از القابي مثل نائب الامام استفاده نمود كه هم جنبه اسلامي وهم سياسي رعايت شده باشد. در آخر عرض مي كنم كه لفظ امام داراي بار معنايي ملكوتي است(يعني كسي كه احاطه بر عوالم وجود دارد و ارتباط مخلوقات با خالق به واسطه اوست و در صورت عارف نبودن به او مرگ،مرگ جاهلي خواهد بود) و اطلاق آن به طور مطلق فهماننده اين معنا است ودر اين معنا غير معصومين مشاركت ندارند

صدیق;242745 نوشت:
حكايت تأكيد بر اينكه به رهبر عزيزمان خصوصاً در انظار جهاني و در برابر دشمنان بگوييم امام هم همين است. باميد پيروزي اسلام بر كفر و تحقق عدالت.

اگر لقبي مانند نائب الامام باشد از اين جهت كه اشاره به امام زمان هم هست و نوعي بار معنايي انتظار را در بردارد شايد بهتر باشد. اصلا همين لفظ حضرت آيت الله كه براي يك مجتهد و صاحب نظر در مسايل اسلامي به كار ميرود بسيار مناسب است.

hadiesmati;372262 نوشت:
كنار زدن لقب نائب الامام طبق نقل رصدگر و استفاده از لقب امام براي رهبر كبير انقلاب رحمه الله نيازمندي به عمل به نظر علامه طهراني را بيشتر مي كند. اينكه تعبير به امام جماعت وامام جمعه شده نمي تواند رد قول علامه باشد چرا كه در اين موارد امام مقيد به جمعه و جماعت شده وهمچنين آيه اي كه مي فرمايد يوم ندعو كل اناس بامامهم از آن صحت ملقب نمودن غير معصوم به لقب امام برداشت نمي شود- در بحث مورد نظر لفظ امام به طور مطلق بر غير معصوم اطلاق شده نه مقيد به مثل امام ايران يا مسلمانان ومانند آن واز اين اطلاق ذهن منصرف به معناي متعارفي كه براي امام معصوم بكار ميرود ميشود. ...

باسلام خدمت تمامی دوستان
نکاتی که در پستهای قبل از سوی کارشناسان و کاربران محترم بیان شد به نظرم کفایت مذاکرات را نشان میدهد ولی بااین حال، نکاتی دوباره مطرح شده که به نوعی تکرار مدعاست. این ادعا که اطلاق واژه امام برای غیر معصوم باعث اشتباه میشود و حرام است به چند دلیل نادرست است.
اولا: وقتی به ولی فقیه گفته میشود امام، به صورت مطلق گفته میشود. پس همانند اطلاق واژه امام در این ایه شریفه به صورت مطلق است.

ثانیا: حکم شرعی یک مسئله مربوط به فقه است و باید از مراجع تقلید پرسید و نظر استاد طهرانی مانند هر متکلم و فیلسوف دیگری، برای خودشان محترم و شایسته است ولی این بزرگواران در مقام فتوا دادن نیستند و تنها میتوان در مسائل کلامی و فلسفی و یا هر رشته ای که در ان متخصص هستند از انان نظرخواهی کرد- البته فقط نظر خواهی زیرا در اعتقادات نمی توان تقلید کرد و تنها در مسائل جزیی اگر کسی تخصص نداشت میتواند به نظر متکلمان و محدثان و دین شناسان اعتماد و اتکا نماید.

ثالثا: معنای هر کلمه در بستر خودش مشخص میشود. لفظی که دارای معنای مشترکی است و چندین معنا دارد، انصرافش در جایی نشانه حقیقت است که در موضع خودش به کار رفته باشد. مثلا لفظ دجال در ادبیات دینی و کلامی به معنای شخصی است که مخالف حضرت است و در اخر الزمان ظهور میکند- با تمام اختلاف نظرهایی که در موردش وجود دارد- این لفظ وقتی در علم حدیث به کار میرود، به معنای راوی ای است که بسیار دروغگوست. حال کسی که اهل فن نیست در یک کتاب رجالی دید که در مورد شخصی گفته شده که او دجال است. ایا این شخص میتواند بگوید که پس او دجالی است که در اخر الزمان ظهور میکند و اوصاف او را به ان شخص نسبت بدهد. ایا اگر یک رجالی به او بگوید که دجال در این کتاب به معنای لغوی اش به کار رفته، میتوان گفت که دجال معنای خاصی دارد که هر جا به کار برود منصرف به ان معناست.
در این بحث نیز همین اشکال و خلط صورت گرفته است. امام در ادبیات دینی و کلامی به معنای مشخصی به کار میرود ولی وقتی موضع بحث از ان خارج شد، استفاده از این لفظ موجب انصراف به معنای اصطلاحی مذکور را ندارد. در ادبیات سیاسی وقتی به شخص گفته میشود امام، به معنای ولی فقیه مبسوط الیدی است که به نیابت از امام زمان به انجام برخی امور میپردازد.

رابعا: درست است که انسان تا حد امکان باید طوری صحبت کند که از ان برداشت بد نشود یا موجب اشتباه نگردد، اما گاهی خبث باطنی طرف مقابل باعث میشود شما هر چه بگویید طوری از ان سوء استفاده میکند. پس لازم نیست که ما مدام در فکر این باشیم که دیگران چه نظری میدهند. ما باید راه درست را برویم اگر کسی سوء استفاده کرد به ما ربطی ندارد و اگر به اشتباه افتاد خودش مقصر است. معنای امام در ادبیات سیاسی بار معنایی اصطلاحی جدیدی یافته که با معنای اصطلاحی دینی و کلامی متفاوت است. البته این معنای اصطلاحی بی ربط با معنای لغوی این واژه نیست همانطور که امام در معنای مدنظر شیعه نیز از معنای لغوی اش گرفته شده و بی ربط با ان نیست.

صدیق;375046 نوشت:
انیا: حکم شرعی یک مسئله مربوط به فقه است و باید از مراجع تقلید پرسید و نظر استاد طهرانی مانند هر متکلم و فیلسوف دیگری، برای خودشان محترم و شایسته است ولی این بزرگواران در مقام فتوا دادن نیستند و تنها میتوان در مسائل کلامی و فلسفی و یا هر رشته ای که در ان متخصص هستند از انان نظرخواهی کرد- البته فقط نظر خواهی زیرا در اعتقادات نمی توان تقلید کرد و تنها در مسائل جزیی اگر کسی تخصص نداشت میتواند به نظر متکلمان و محدثان و دین شناسان اعتماد و اتکا نماید.

به متن کتاب امام شناسی ج18 علامه طهرانی مراجعه فرمایید متوجه خواهید شد ایشان به عنوان یک فقیه این مطلب را بیان کرده اند ضمنا ایشان از افضل تلامذه آیت الله خویی و آیت الله شیخ حسین حلی وآیت الله بروجردی رحمهم الله در فقه و اصول بوده واز این جهت از مراجع فعلی کم ندارند خواهشمندم قبل از اظهار نظر در نظر ایشان چون نظر به خصوصی است زندگی نامه ایشان را مطالعه بفرمایید

صدیق;375046 نوشت:
رابعا: درست است که انسان تا حد امکان باید طوری صحبت کند که از ان برداشت بد نشود یا موجب اشتباه نگردد، اما گاهی خبث باطنی طرف مقابل باعث میشود شما هر چه بگویید طوری از ان سوء استفاده میکند. پس لازم نیست که ما مدام در فکر این باشیم که دیگران چه نظری میدهند. ما باید راه درست را برویم اگر کسی سوء استفاده کرد به ما ربطی ندارد و اگر به اشتباه افتاد خودش مقصر است. معنای امام در ادبیات سیاسی بار معنایی اصطلاحی جدیدی یافته که با معنای اصطلاحی دینی و کلامی متفاوت است. البته این معنای اصطلاحی بی ربط با معنای لغوی این واژه نیست همانطور که امام در معنای مدنظر شیعه نیز از معنای لغوی اش گرفته شده و بی ربط با ان نیست.

کسی نمیگوید به گونه ای صحبت کنید که دیگران راضی شوند بلکه صحبتهای ما باید بر اساس شریعت باشد
خوب است خودتان میگویید "
معنای امام در ادبیات سیاسی بار معنایی اصطلاحی جدیدی یافته" پس الان معنای سیاسی پیدا کرده که البته همین هم صد در صد نیست. از اول که این لفظ اطلاق شد چه برداشتی می شد.

hadiesmati;375128 نوشت:
به متن کتاب امام شناسی ج18 علامه طهرانی مراجعه فرمایید متوجه خواهید شد ایشان به عنوان یک فقیه این مطلب را بیان کرده اند ضمنا ایشان از افضل تلامذه آیت الله خویی و آیت الله شیخ حسین حلی وآیت الله بروجردی رحمهم الله در فقه و اصول بوده واز این جهت از مراجع فعلی کم ندارند خواهشمندم قبل از اظهار نظر در نظر ایشان چون نظر به خصوصی است زندگی نامه ایشان را مطالعه بفرمایید

اگر این مسئله را به عنوان یک حکم کلامی بیان شده باید دلیل نقلی معتبر داشته باشد. اگر به عنوان یک مسئله عقلی باید دلیل عقلی داشته باشد و اگر شرعی است و مسئله ای جزیی است، باید توجه کنید که
اولا ایشان برفرض مجتهد باشند، اعلم قطعا نیستند وگرنه اعلام میشد. پس تقلید از ایشان واجب نیست.
ثانیا: بنده نیز مقلد ایشان نیستم تا در این مسئله نیز از نظر فقهی ایشان نظرخواهی و تبعیت کنم.

hadiesmati;375128 نوشت:
کسی نمیگوید به گونه ای صحبت کنید که دیگران راضی شوند بلکه صحبتهای ما باید بر اساس شریعت باشد

بله ثبت العرش ثم انقش. اول ثابت کنید که این مسئله شرعا حکمش این است، انگاه دیگران را به تبعیت دعوت کنید. صحبت ما دراین است که این مسئله حکمش اینچنین نیست که ایشان گفته اند.

hadiesmati;375128 نوشت:
معنای امام در ادبیات سیاسی بار معنایی اصطلاحی جدیدی یافته" پس الان معنای سیاسی پیدا کرده که البته همین هم صد در صد نیست. از اول که این لفظ اطلاق شد چه برداشتی می شد.

ما صحبتهمان مربوط به زمان حاضر و دوران معاصر است. کاری به انصراف ابتدایی ان نداریم. مثلا واژه صلاه در ابتدا به معنای دعا بوده و از اواخر عمر شریف پیامبر ص کم کم به معنای نماز مصطلح درامد. حال ایا کسی میتواند بگوید، من کاری به معنای امروزی ان ندارم، صلاه در ابتدای اسلام به معنای دعا بوده بنابراین اگر قران میفرماید اقیموا الصلوه معنایش این است که دعا را بر پادارید.
صحبت ما بر سر این نیست که کسی به ولی فقیه بگوید امام. بلکه این است که اگر مطلبی را به دین نسبت میدهیم، دلیل انرا بیان کنیم و اگر دلیلی نداشتیم یا از کاری و اعتقادی خوشمان نیامد دیگران را ملزم به نظر خود نکنیم.

مطمئنا نمیشه گفت که اطلاق واژه "امام" بر غیر معصوم حرام است مگر این که دلیل قانع کننده ای برای این حرف آورده شده باشد. آقای تهرانی برای حرمت اطلاق امام بر غیر معصوم اینجوری استدلال میکنن:

Ruhollah;115294 نوشت:
تجليل‌ و تكريم‌ از حضرت‌ آية‌ الله‌ فقيد خميني‌ قدس سره به‌ نحو أتم‌ و أكمل‌ به‌ عمل‌ آمده‌ است‌. گلايۀ جنابعالي‌ بيشتر روي‌ عدم‌ به‌ كار بردن‌ لفظ‌ امام‌ و يا امام‌ امّت‌ است‌ كه‌ اين‌ تعبير به‌ هيچ‌وجه‌ صحيح‌ نيست‌.
امام‌ گرچه‌ در لغت‌ به‌ معني‌ پيشواست‌، ولي‌ در اصطلاح‌ شيعه‌ انحصار به‌ أئمّۀ اثناعشر دارد كه‌ داراي‌ عصمت‌ بوده‌ و از جانب‌ رسول‌الله‌ بخصوصهم‌ منصوبند. فلهذا اين‌ گروه‌ از شيعه‌ را إماميّه‌ گويند، و گرنه‌ عبارت‌ إماميّه‌ بر آنها لغو بود. هر گروهي‌ بايد إماميّه‌ باشند چرا كه‌ رئيسي‌ دارند.

ولی به نظر من این استدلال درست نیست چرا که لفظ "امام" در منابع دینی ما به کرّات برای "مطلق رهبر و رئیس" استفاه شده، مثلا قرآن کریم یک جا این لفظ رو برای "رهبران کفار" استفاده میکنه: ( فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ)

و در جای دیگر این لفظ رو برای "حضرت ابراهیم (ع)" استفاده میکنه: (إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)


بنابراین اصرار داشتن، روی اینکه لفظ امام رو باید برای رهبر کبیر انقلاب اسلامی استفاده کنیم یا نباید استفاده کنیم، دلیل محکمی نداره، مردم مختارن هر جور که دوست دارن عمل کنن.

با عرض سلام.
میشه گفت لفظ «امام» هرچند که در لغت و متون قرآنی، در مطلق پیشوا استعمال شده ولی در عرف متشرّعه به معنای پیشوایی خاص که عبارت باشد از پیشوای معصوم به کار رفته به اصطلاح «حقیقت متشرّعه» در این معنا گشته است.

نظیر خیلی از الفاظ دیگه، مثلاً «بیّنه» که در لغت و قرآن به معنای «برهان و دلیل روشن» است ولی در عرف متشرعه به معنای «گواهی دو عادل» به کار میره.

امام هم به همین نحو، به معنای پیشوای معصوم است.
برای نمونه، بیانات مفصّل امام رضا علیه السلام هم که در مسجد جامع مرو در مورد امام شناسی فرموده اند و شیخ صدوق در آخرین مجلس از کتاب أمالی آن را آورده است شاهد بر این معناست،
آنجا در یکی از فرازها می‌فرماید: «الإمام کالشمس الطالعة للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار....» (امام مانند خورشید فروزان برای جهان است و به گونه‌ای در افق قرار دارد که دستها و چشمها نمی‌توانند آن را درک کنند...)

از این رو، به کار بردن این واژه در حقّ انسانهای دیگر، موجب وهن در مقام امامت ائمّه میشه.

والله یقول الحقّ و هو یهدی السبیل.

Hadi99g;379099 نوشت:
از این رو، به کار بردن این واژه در حقّ انسانهای دیگر، موجب وهن در مقام امامت ائمّه میشه.

طبق چه دلیلی واژه‌ی امام فقط برای "امامان معصوم" باید به کار برده بشه؟
کلمه "امام" یک معنای عامی داره و حتما باید همراه با قید "معصوم" باشه تا معنای اصطلاحی "امامت شیعیان" رو برسونه، وگرنه قید "معصوم" که پشت سر "امام" میاد باید لغو باشه دیگه!
اشکال شما در صورتی درسته که ما واژه "امام معصوم" رو برای امام خمینی به کار ببریم.

ahmad-ahmad;379117 نوشت:
طبق چه دلیلی واژه‌ی امام فقط برای "امامان معصوم" باید به کار برده بشه؟

دلیلش رو عرض کردم، تبادر عرفی؛ شما در عرف به هرکه بگید که امام چنین فرمود به ذهنش امام معصوم متبادر میشه و نیازی هم به نصب قرینه ندارید؛
ولی اگر بخواهید امام غیر معصوم رو اراده کنید نیازمند نصب قرینه است.
بنابراین لفظ امام در معنی پیشوای معصوم، حقیقت متشرّعه شده است و اگر بخواهیم این لفظ رو برای غیر ایشان به کار ببریم باید یه ساعت به طرف توضیح بدهیم که بابا جانم امام در لغت و قرآن چنین و چنان معنایی دارد الی آخر.
فعلا که در عرف ما این چنین است.

Hadi99g;379123 نوشت:

فعلا که در عرف ما این چنین است.

در عرف عربی "امام" معنای عامی دارد که فقط با قید "معصوم" برای امامان شیعیان اطلاق میشود، اما در عرف ما فارسی زبانان، حتی اگه حرف شما درست باشه، واژه امام وقتی به کلمه خاصی، مثلا "خمینی" اضافه میشه، همه میدونن که منظور از "امام" معنی اصطاحی آن نیست و این خودش قرینه مقالیه یا حالیه است، بنابراین در هر صورت اشکال شما وارد نیست.

ahmad-ahmad;379169 نوشت:
در عرف عربی "امام" معنای عامی دارد که فقط با قید "معصوم" برای امامان شیعیان اطلاق میشود، اما در عرف ما فارسی زبانان، حتی اگه حرف شما درست باشه، واژه امام وقتی به کلمه خاصی، مثلا "خمینی" اضافه میشه، همه میدونن که منظور از "امام" معنی اصطاحی آن نیست و این خودش قرینه مقالیه یا حالیه است، بنابراین در هر صورت اشکال شما وارد نیست.

بلی در این حرفی نیست؛
ولی بنده یک چیز دیگه‌ای عرض کردم و اونم اینکه:
به کار بردن این عنوان و لقب برای افرادی غیر از امام معصوم ممکنه باعث وهن مقام والای امامت بشه و این چیز کمی نیست؛
من که همچین خطری رو نمیتونم مرتکب بشم. شما هم خود دانید عواقبش به عهده خود شماست.

Hadi99g;379217 نوشت:
بلی در این حرفی نیست؛
ولی بنده یک چیز دیگه‌ای عرض کردم و اونم اینکه:
به کار بردن این عنوان و لقب برای افرادی غیر از امام معصوم ممکنه باعث وهن مقام والای امامت بشه و این چیز کمی نیست؛
من که همچین خطری رو نمیتونم مرتکب بشم. شما هم خود دانید عواقبش به عهده خود شماست.

در هر صورت بحث ما سر همین بود که آیا دلیلی برای حرمت اینکار وجود دارد یا نه؟ که ظاهرا چنین دلیلی وجود ندارد و دلایل ادعایی دوستان، بیشتر شبیه استحسان است تا دلیل متقن!

Hadi99g;379099 نوشت:
ب
نقل قول:
ا عرض سلام.
میشه گفت لفظ «امام» هرچند که در لغت و متون قرآنی، در مطلق پیشوا استعمال شده ولی در عرف متشرّعه به معنای پیشوایی خاص که عبارت باشد از پیشوای معصوم به کار رفته به اصطلاح «حقیقت متشرّعه» در این معنا گشته است.
نظیر خیلی از الفاظ دیگه، مثلاً «بیّنه» که در لغت و قرآن به معنای «برهان و دلیل روشن» است ولی در عرف متشرعه به معنای «گواهی دو عادل» به کار میره.

امام‏

- پيشوا. راغب گويد:
امام آنست كه از وى پيروى و بوى اقتدا شود، خواه انسان باشد يا كتاب يا غير آن، حق باشد يا باطل جمع آن ائمّه است. در قاموس گفته امام آنست كه از وى پيروى شود رئيس باشد يا غير آن، ريسمانى كه بنّا بديوار ميكشد تا راست بنا كند، راه، متولّى امر، قرآن، پيغمبر، خليفه، فرمانده لشگر، و آنچه بچّه هر روز ياد ميگيرد، و نمونه‏ايكه از روى آن نظير آنرا ميسازند و ...
ناگفته نماند معنى جامع، همان مقتدا بودن است، ريسمانيكه بنّا از آن پيروى ميكند و طبق آن بنا ميكند، راهيكه انسان در امتداد آن قدم بر ميدارد، كتابيكه ميخواند همه امام و پيشوا و مقتدايند.

موارد استعمال كلمه" امام" در قرآن و مراد از" امامهم" در جمله:" يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ

كلمه" امام" به معناى مقتداء است، و خداى سبحان افرادى از بشر را به اين نام ناميده كه جامع آنان اين است كه بشر را با امر خدا هدايت مى‏كنند، هم چنان كه در باره ابراهيم (ع) اين اسم را به كار برده و فرمود:

" إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً" و در باره سايرين فرموده:" وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا" و افراد ديگرى را كه مقتدا و رهبر گمراهانند ائمه كفر خوانده و فرمود" فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ" و نيز تورات را امام خوانده و فرمود:" وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً" ، و چه بسا از آن استفاده شود كه كتابهاى آسمانى كه مشتمل بر دين تازه و شريفند مانند كتاب نوح و ابراهيم و عيسى و محمد (صلوات اللَّه عليهم) همه امام باشند.

و نيز لوح محفوظ را امام خوانده و فرمود" وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ".

نقل قول:
امام هم به همین نحو، به معنای پیشوای معصوم است.
برای نمونه، بیانات مفصّل امام رضا علیه السلام هم که در مسجد جامع مرو در مورد امام شناسی فرموده اند و شیخ صدوق در آخرین مجلس از کتاب أمالی آن را آورده است شاهد بر این معناست،
آنجا در یکی از فرازها می‌فرماید: «الإمام کالشمس الطالعة للعالم و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار....» (امام مانند خورشید فروزان برای جهان است و به گونه‌ای در افق قرار دارد که دستها و چشمها نمی‌توانند آن را درک کنند...)

از این رو، به کار بردن این واژه در حقّ انسانهای دیگر، موجب وهن در مقام امامت ائمّه میشه.


و وقتى از ظاهر آيه استفاده مى‏شود كه براى هر طائفه‏اى از مردم امامى است غير از امام طائفه ديگر،- چون امام را به جمعيت‏ها نسبت داده و فرمود" امامهم"- لذا نمى‏شود مراد از" امام" همان امام در آيه لوح باشد، براى اينكه در آنجا لوح محفوظ را يك امام ناميده كه دومى ندارد، و مخصوص به طائفه معينى نيست

پس نتيجه اين مى‏شود كه بگوئيم: مراد از" امام هر طائفه" همان اشخاصى هستند كه مردم هر طائفه به آنها اقتداء و در راه حق و يا باطل از آنها پيروى مى‏كرده‏اند، و قبلا هم گفتيم كه قرآن كريم هر دو مقتداء را امام خوانده، و امام حق كسى را دانسته كه خداوند سبحان او را در هر زمانى براى هدايت اهل آن زمان برگزيده است، حال چه اينكه پيغمبر بوده باشد مانند ابراهيم و محمد (صلوات اللَّه عليهما)،

و يا غير پيغمبر


ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 228


والسلام علی من اتبع الهدی

Hadi99g;379123 نوشت:
دلیلش رو عرض کردم، تبادر عرفی؛ شما در عرف به هرکه بگید که امام چنین فرمود به ذهنش امام معصوم متبادر میشه و نیازی هم به نصب قرینه ندارید؛
ولی اگر بخواهید امام غیر معصوم رو اراده کنید نیازمند نصب قرینه است.
بنابراین لفظ امام در معنی پیشوای معصوم، حقیقت شرعیه شده است و اگر بخواهیم این لفظ رو برای غیر ایشان به کار ببریم باید یه ساعت به طرف توضیح بدهیم که بابا جانم امام در لغت و قرآن چنین و چنان معنایی دارد الی آخر.
فعلا که در عرف ما این چنین است.

جناب هادی سلام و درود بر شما

مردم ایران سی و چندین سال است شخصیت هایی مانند امام خمینی را با لفظ امام می شناسند و حضرتعالی از حقیقت شرعیه برای ما داد سخن میرانید و اصلا هم احتیاجی به نصب قرینه و توضیح ندارند علاوه بر این مگر موضوعات فقط و فقط به حقایق شرعیه شناخته میشوند ؟؟؟ اگر چنین است پس حقایق عرفیه بدون قرینه که بمحض استعمالشان تبادر ذهنی به معنای مقصود دارند تکلیفشان چیست ؟؟؟

انگار شما اولین نفری هستید که از حقایق شرعیه و غیر شرعیه سر در میاورید

و انگار افرادی مانند شهید مطهری ، مقام معظم رهبری ، شهید بهشتی ، شهید رجائی و .... اصلا و ابدا بوی از درک صحیح از حقایق شرعیه نبرده بودند

خدا بیامرزد حضرت امام رحمه الله علیه را

یه زمانی یکی از همین فضلای تازه به دوران رسیده چند کلاس سواد دار آمد خدمت حضرتشان و شروع کرد به بیان مطالب غامض فلسفی و عرفانی نماز

حضرت امام رحمه الله علیه به اون بنده خدا فرمودن فلانی شما رو بخدا بذارید ما در همان عالم عوامانه خودمان نمازمان را بخوانیم اینقدر برای ما از اصول و فروع غامض حرف نزنید

حالا جناب آقا هادی شما را بخدا اینقدر اصول و اصطلاحات علمی طلاب مبتدی را به رخ ما نکشید

شما را بخدا بگذارید ما در همان عالم عوامانه مان به بزرگانی مانند حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری امام خطاب کنیم :khaneh:

خدا عاقبت ما را با این افکار و اوهام واهی به خیر گرداند

Hadi99g;379099 نوشت:
از این رو، به کار بردن این واژه در حقّ انسانهای دیگر، موجب وهن در مقام امامت ائمّه میشه.
به کار بردن این عنوان و لقب برای افرادی غیر از امام معصوم ممکنه باعث وهن مقام والای امامت بشه و این چیز کمی نیست؛

جناب هادی

استعمال لفظ امام در حق انسانهای معمولی هیچ ربطی به وهن مقام امامان معصوم علیهم السلام ندارد

برای اینکه مقام امامان علیهم السلام چه در عالم تکوین و چه تشریع بنحو نصب حقیقی از طرف خدا و پیامبر است بنا بر این با گفتن یا نگفتن لفظی در غیر ایشان باعث وهن آنان نمی شود

بنده تعجبم از حضرتعالی این است که با بازی کردن با اصطلاحات و فرمولهای اصول فقه چطور ادعا دارید مقام منیع و رفیع امامت بخواهد با بکار بردن لفظ امام در حق دیگرانی که آنها هم بعنوان نواب عام حضرات معصومین علیهم السلام هستند باعث وهن آنان می شود در حالیکه در احادیث متواتر و موثق خود اینها هم در منصوب بودن بعنوان متولی امور فقاهتی و ولایتی اختیار امور بدستشان است و منصوب از طرف معصوم هستند

استعمال لفظ امام برای غیر معصوم


سؤال: بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم و رحمه الله و برکاته حضرت علامه (رضوان الله تعالی علیه) در جلد 18 امام شناسی استعمال لفظ امام برای غیر معصوم را جایز نمی دانند و این در صورتی است که ایشان در نامه نقد پیش نویس قانون اساسی نامه را با جمله ذیل آغاز می نمایند: "مقام منيع زعيم عاليقدر سيّد الفقهاء و المجتهدين آية الله العظمى امام خمينى متّع الله المسلمين بطول بقائه را با اهداء ادعيه خالصه و تحيّات وافره تصديع مى‏دهد:" چرا ایشان لفظ امام را برای غیر معصوم به کار برده اند؟
پاسخ:هوالعلیم
بنده از ایشان همین سؤال را نمودم و جواب فرمودند:
اگر لفظ امام را به کار نمی‌بردم، نامه‌ی مرا به دست ایشان نمی‌رساندند. علاوه اطلاق این لفظ در شرائط غیر عادی بوده است.

http://motaghin.com/fa_question_2652.aspx

anti;379375 نوشت:
استعمال لفظ امام برای غیر معصوم

سؤال: بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم و رحمه الله و برکاته حضرت علامه (رضوان الله تعالی علیه) در جلد 18 امام شناسی استعمال لفظ امام برای غیر معصوم را جایز نمی دانند و این در صورتی است که ایشان در نامه نقد پیش نویس قانون اساسی نامه را با جمله ذیل آغاز می نمایند: "مقام منيع زعيم عاليقدر سيّد الفقهاء و المجتهدين آية الله العظمى امام خمينى متّع الله المسلمين بطول بقائه را با اهداء ادعيه خالصه و تحيّات وافره تصديع مى‏دهد:" چرا ایشان لفظ امام را برای غیر معصوم به کار برده اند؟
پاسخ:هوالعلیم
بنده از ایشان همین سؤال را نمودم و جواب فرمودند: اگر لفظ امام را به کار نمی‌بردم، نامه‌ی مرا به دست ایشان نمی‌رساندند. علاوه اطلاق این لفظ در شرائط غیر عادی بوده است.

http://motaghin.com/fa_question_2652.aspx



جناب anti

نظریه پردازی شخصی افراد ملاک عمل برای دیگران نمی شود
بحث ما در اینجا این است که از نظر عرفی و علمی ثابت شود آیا بکار بردن لفظ امام در غیر معصوم جایز است یا خیر نه
این که حضرتعالی از یه سایت دیگری مطلب را کپی پیست کنید و بخواهید مطلب علمی را بوسیله نظریه پردازی شخصی یک عالم که صرفا نظر خودش را بیان کرده و در مقام اثبات مطلبی نبوده خدشه دار کنید

تناقضات آشکاری در فرمایش این عالم بزرگوار است که بخاطر احترام به ایشان از گفتنشان صرف نظر می کنم

امام تنها از ناحیه خدا قرار داده می شود وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا
اما اهل سنت به بزرگان خود لفظ امام را می دادند چون این مطلب را قبول نداشتند که امام از ناحیه خدا قرار داده می شود! به همین جهت از آن ها می شنویم که امام بخاری و امام شافعی و امام ....
اما از منظر شیعه این لفظ امام تنها مختص معصوم است و اگر قرار بود این لفظ به غیر معصوم داده می شد به افرادی مثل کلینی و صدوق و طوسی امام می گفتند نه اینکه بعد از 14 قرن افرادی به پیروی از اهل سنت به غیر معصوم هم امام گویند و همان توجیهات اهل سنت را تحویل شیعه دهند!

ابوحمزه از امام سجاد علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمودند: سه گروه هستند که خدای تبارک و تعالی در روز قیامت با آنان
تکلم نمی کند و به آنها نگاه نمی کند و از گناه پاکیزه نمی گرداند و برای آنها عذاب دردناکی است:
1- کسی که امام از جانب خدا را انکار کند.
2- کسی که به دروغ ادعای امامت از جانب خدا نماید.
3- کسی که گمان کند برای فلانی و فلانی (عمر و ابوبکر) در اسلام نصیب و بهره ای است.
(تفسیر عیاشی ج1ص178ح 65 این روایت را مرحوم کلینی نیز از ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.)

anti;379384 نوشت:
امام تنها از ناحیه خدا قرار داده می شود وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا

با این حساب قرآن خودش دچار تناقضه، چون رهبران کفار رو هم "امامان کفر" خطاب کرده!
خواهش میکنم یه ذره منطقی بحث کنید، بحث سر اینه که واژه "امام" یه کلمه عامی هست به معنی رهبر و پیشوا. به همین دلیل است که قرآن، هم به رهبران کفر و هم به رهبران مومنین "امام" اطلاق کرده است.

anti;379384 نوشت:
کسی که به دروغ ادعای امامت از جانب خدا نماید.

آخه عزیز من کی ادعای "امامت از طرف خدا" کرد؟
چرا برای اثبات حرف خودتون مدعای ما رو تحریف میکنید؟

anti;379384 نوشت:
امام تنها از ناحیه خدا قرار داده می شود وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا
اما اهل سنت به بزرگان خود لفظ امام را می دادند چون این مطلب را قبول نداشتند که امام از ناحیه خدا قرار داده می شود! به همین جهت از آن ها می شنویم که امام بخاری و امام شافعی و امام ....
اما از منظر شیعه این لفظ امام تنها مختص معصوم است و اگر قرار بود این لفظ به غیر معصوم داده می شد به افرادی مثل کلینی و صدوق و طوسی امام می گفتند نه اینکه بعد از 14 قرن افرادی به پیروی از اهل سنت به غیر معصوم هم امام گویند و همان توجیهات اهل سنت را تحویل شیعه دهند!

ابوحمزه از امام سجاد علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمودند: سه گروه هستند که خدای تبارک و تعالی در روز قیامت با آنان
تکلم نمی کند و به آنها نگاه نمی کند و از گناه پاکیزه نمی گرداند و برای آنها عذاب دردناکی است:
1- کسی که امام از جانب خدا را انکار کند.
2- کسی که به دروغ ادعای امامت از جانب خدا نماید.
3- کسی که گمان کند برای فلانی و فلانی (عمر و ابوبکر) در اسلام نصیب و بهره ای است.
(تفسیر عیاشی ج1ص178ح 65 این روایت را مرحوم کلینی نیز از ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.)

جناب anti

در معنای امام مغلطه نفرمائید

امام در اصطلاح متشرعه مربوط به امام معصوم است یعنی زمانی که در احکام فقهی احادیث و روایات با لفظ امام استعمال می شوند منظورشان امام معصوم است و لا غیر اما در اصطلاح غیر متشرعه و عرفی به هر کسی که بعنوان پیشوا و رهبر باشد چه رهبران دین و چه رهبران غیر دینی می شود لفظ امام را به کار برد

در کجای کتب رجالی شما خواندید که احادیث اهل سنت سراسر مردود است که نظریات اهل سنت را بعنوان جواب ردی در خصوص این موضوع مطرح می فرمائید ؟؟؟؟

این روایتی هم که شما آوردید اشاره به امامت بعنوان نصب از طرف خدا و رسولش را دارد (امامت تکوینی و تشریعی) نه امامت عرفی همچنانکه از قرینه فقره شماره 1 معلوم می شود شماره 2 هم در همان موضوع است

لطفا برای بیان عقاید منحرف کننده از احادیث نورانی حضرات معصومین علیهم السلام مایه نگذارید:Narahat az:

رحیق مختوم;379361 نوشت:

حالا جناب آقا هادی شما را بخدا اینقدر اصول و اصطلاحات علمی طلاب مبتدی را به رخ ما نکشید ..

شما را بخدا بگذارید ما در همان عالم عوامانه مان به بزرگانی مانند حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری امام خطاب کنیم :khaneh:

خدا عاقبت ما را با این افکار و اوهام واهی به خیر گرداند

رحیق مختوم;379368 نوشت:
بنده تعجبم از حضرتعالی این است که با بازی کردن با اصطلاحات و فرمولهای اصول فقه چطور ادعا دارید ...

درود بر شما. شما همیشه با همبحثانتان اینگونه برخورد می‌کنید؟!
ما اینجا داریم یه بحث طلبگی میکنیم ها نه چیز زیاد!
من به این برخوردتان هیچ پاسخی نمیدم چون اصلاً درخور پاسخ نیست.

فقط یه نکته: ببینید اون ایّامی که امام خمینی(ره) رو با عنوان آیت الله خمینی میشناختند و هنوز لقب امام به ایشان اختصاص داده نشده بود این جملات در گزارشی که ساواک از سخنرانی روز 13 خرداد 1342 (عصر عاشورا) تهیه کرده است عنوان گردید:

«موضوع: سخنرانی آیت‌الله خمینی در قم
شماره: ۸۳۱/ بخش ۳۱۲
محل: قم
تاریخ حادثه: 13/3/42
منبع خبر: مأمور ویژه
... اظهار می‌داشتند در تاریخ قم چنین جمعیتی دیده نشده است. دوازده بلندگو در مسجد اعظم مدرسه فیضیه، صحن بزرگ جلوی میدان نصب کرده بودند...
...خمینی را
مثل امام وارد کردند و تمام جمعیت آنچنان صلوات می‌فرستادند که تا دو کیلومتر صدای آن می‌رفت...»(جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، سند شماره 148/3.)

عنایت می‌کنید چطور تعبیر کرده؟ «مثل امام». این نشانگر آن است که لفظ «امام» در عرف مردم -نه در نزد خواصّی همانند شما- در معنای پیشوای معصوم استعمال میشه.
خواصّی مانند شما و همچنین عرب زبانان خوب میدانند که امام به معنای مطلق پیشواست و لازم به توضیح هم نیست،
ولی آیا عوام غیر عرب زبان هم متوجه این مطلب است؟ یا اینکه باید برای عوام توضیح بدهیم تا تازه متوجه موضوع بشه؟ اونم اگه بشه.
تمام عرض من این بود.


نکته دیگر اینکه: ظاهراً اوّلین شخصی که این لقب را به امام خمینی(ره) داده است آقای دکتر حسن روحانی است که
در سال 1356 به مناسبت وفات حاج آقا مصطفی خمینی(ره) در مسجد ارک تهران سخنرانی کرده و
در آنجا امام خمینی(ره) را به حضرت ابراهیم(ع) تشبیه نموده است و پس از استشهاد به آیه کریمه « إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» گفته:

«و لذا من یک لقب برای مرجع بزرگ و رهبر عظیم‌الشأن، آن ابراهیم زمان، می‌پسندم و آن لقب امام است. بنابراین «امام خمینی»(صلوات حضار).» (دکتر حسن روحانی، انقلاب اسلامی: ریشه‌ها و چالش‌ها، تهران مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، 1376، صص 391- 388.)

ahmad-ahmad;379389 نوشت:
با این حساب قرآن خودش دچار تناقضه، چون رهبران کفار رو هم "امامان کفر" خطاب کرده!
خواهش میکنم یه ذره منطقی بحث کنید، بحث سر اینه که واژه "امام" یه کلمه عامی هست به معنی رهبر و پیشوا. به همین دلیل است که قرآن، هم به رهبران کفر و هم به رهبران مومنین "امام" اطلاق کرده است.

شما ای که سخنتان منطقی ندارد حرف از منطق می زنید!!
در قرآن دو امام داریم:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ امامی که به او وحی می شود و خداوند او را تعیین می کند و منصوص من عند الله است
فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ
امامان کفر و نفاق

من که گفتم شما ها همین عقاید اهل سنت را به خاطر اینکه فلانی را امام بخوانید تحویل شیعه می دهید آن ها هم مثل شما می گویند امام در قرآن به معنای عام است و ابوبکر و عمر هم امام هستند و برای این شباهت عقیده با اهل سنت به شما تسلیت عرض می کنم!!
پس مزخرفات اهل سنت را تحویل ما ندهید و طبق مبانی شیعه بحث کنید و در مبانی شیعه امام به معنای عام نداریم!!

ahmad-ahmad;379389 نوشت:
آخه عزیز من کی ادعای "امامت از طرف خدا" کرد؟

مگه در نزد شیعه امام از تعیین شده از سقیفه و یا مجلس خبرگان داریم؟! امامات در نزد شیعه تنها از ناحیه خداست و منظور از امام امامانی هستند که به امر خدا هدایت می کنند

رحیق مختوم;379394 نوشت:
امام در اصطلاح متشرعه مربوط به امام معصوم است یعنی زمانی که در احکام فقهی احادیث و روایات با لفظ امام استعمال می شوند منظورشان امام معصوم است و لا غیر اما در اصطلاح غیر متشرعه و عرفی به هر کسی که بعنوان پیشوا و رهبر باشد چه رهبران دین و چه رهبران غیر دینی می شود لفظ امام را به کار برد

آن قسمت متشرعه قبول است اما آن قسمت عرفی را از عرف عمری گرفتید که بر هر کسی امام می گویند؟!! این عرف در نزد ما شیعیان باطل است برای بار چندم عرض می کنم عقاید اهل سنت مربوط به امامت را به ما تحویل ندهید و طبق مبانی شیعه بحث کنید
رحیق مختوم;379394 نوشت:
در کجای کتب رجالی شما خواندید که احادیث اهل سنت سراسر مردود است که نظریات اهل سنت را بعنوان جواب ردی در خصوص این موضوع مطرح می فرمائید

این عقاید اهل سنت که به هر کس و ناکسی امام می گویند مثلا ابوبکر و عمر و ... مطابق عقاید و احادیث شیعه نیست پس انْظُرْ إِلَى مَا وَافَقَ مِنْهُمَا مَذْهَبَ الْعَامَّةِ فَاتْرُكْهُ وَ خُذْ بِمَا خَالَفَهُم‏
رحیق مختوم;379394 نوشت:
این روایتی هم که شما آوردید اشاره به امامت بعنوان نصب از طرف خدا و رسولش را دارد (امامت تکوینی و تشریعی) نه امامت عرفی همچنانکه از قرینه فقره شماره 1 معلوم می شود شماره 2 هم در همان موضوع است

باز هم می گویم امام عرفی چیست؟ عرف عمری؟!! یا عرف علوی؟!!
در عرف علوی امامانی که به امر خدا هدایت می کنند منصوص من عند الله هستند و لا غیر! و هر کسی که ما دلمان خواست نمی توانیم به او امام بگوییم!

anti;379406 نوشت:
من که گفتم شما ها همین عقاید اهل سنت را به خاطر اینکه فلانی را امام بخوانید تحویل شیعه می دهید آن ها هم مثل شما می گویند امام در قرآن به معنای عام است و ابوبکر و عمر هم امام هستند و برای این شباهت عقیده با اهل سنت به شما تسلیت عرض می کنم!!
پس مزخرفات اهل سنت را تحویل ما ندهید و طبق مبانی شیعه بحث کنید و در مبانی شیعه امام به معنای عام نداریم!!

امام به معنای عامش بر هر کسی اطلاق میشه، حتی بر رهبران کفار. حالا شما میخوای این حرف رو منتسب به اهل سنت کنی و بعد چشم بسته ردش کنی؟ خب رد کن، ولی با این رفتارهای متعصبانه و بدور از منطق، حقیقت تغییر نمیکنه.

Hadi99g;379398 نوشت:
درود بر شما. شما همیشه با همبحثانتان اینگونه برخورد می‌کنید؟!
ما اینجا داریم یه بحث طلبگی میکنیم ها نه چیز زیاد!
من به این برخوردتان هیچ پاسخی نمیدم چون اصلاً درخور پاسخ نیست.

فقط یه نکته: ببینید اون ایّامی که امام خمینی(ره) رو با عنوان آیت الله خمینی میشناختند و هنوز لقب امام به ایشان اختصاص داده نشده بود این جملات در گزارشی که ساواک از سخنرانی روز 13 خرداد 1342 (عصر عاشورا) تهیه کرده است عنوان گردید:

«موضوع: سخنرانی آیت‌الله خمینی در قم
شماره: ۸۳۱/ بخش ۳۱۲
محل: قم
تاریخ حادثه: 13/3/42
منبع خبر: مأمور ویژه
... اظهار می‌داشتند در تاریخ قم چنین جمعیتی دیده نشده است. دوازده بلندگو در مسجد اعظم مدرسه فیضیه، صحن بزرگ جلوی میدان نصب کرده بودند...
...خمینی را مثل امام وارد کردند و تمام جمعیت آنچنان صلوات می‌فرستادند که تا دو کیلومتر صدای آن می‌رفت...»(جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، سند شماره 148/3.)

عنایت می‌کنید چطور تعبیر کرده؟ «مثل امام». این نشانگر آن است که لفظ «امام» در عرف مردم -نه در نزد خواصّی مثل شما- در معنای پیشوای معصوم استعمال میشه.
خواصّی مثل شما و همچنین عرب زبانان خوب میدانند که امام به معنای مطلق پیشواست و لازم به توضیح هم نیست،
ولی آیا عوام هم متوجه این مطلب است؟ یا اینکه باید برای عوام توضیح بدهیم تا تازه متوجه موضوع بشه؟ اونم اگه بشه.
تمام عرض من این بود.

نکته دیگر اینکه: ظاهراً اوّلین شخصی که این لقب را به امام خمینی(ره) داده است آقای دکتر حسن روحانی است که در سال 1356 به مناسبت وفات حاج آقا مصطفی خمینی(ره) سخنرانی کرده و
در آنجا امام خمینی(ره) را به حضرت ابراهیم(ع) تشبیه نموده است و پس از استشهاد به آیه کریمه « إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» گفته:

«و لذا من یک لقب برای مرجع بزرگ و رهبر عظیم‌الشأن، آن ابراهیم زمان، می‌پسندم و آن لقب امام است. بنابراین «امام خمینی»(صلوات حضار).» (دکتر حسن روحانی، انقلاب اسلامی: ریشه‌ها و چالش‌ها، تهران مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، 1376، صص 391- 388.)

جناب هادی از فرمایشات حضرتعالی درخصوص برخورد با هم مباحثان مطلبی را بگویم

[SPOILER]استاد ما که مسئول دفتر حضرت آقای شاهرودی در شهرمان هستند در درس رجال به مناسبت بحث می فرمودند یکی از اخلاقیات حضرت آقای بروجردی این بود که به اصطلاح زود از کوره در میرفتند و گاهی آنچنان با شاگردانشان تند برخورد می کردند که ما متعجب بودیم که چرا حضرت آیه الله اینقدر تند برخورد میکردند حتی نقل قولی را از یکی از بزرگان میفرمودند که گاهی میشد جزواتی را از شاگرانشان میخواستید که آماده کنند شاگردان بعد از زحمت زیاد جزوات رو آماده میکردند وقتی می آرودند پیش حضرت آقای بروجردی ایشان جزوات را پرت میکردند وسط مجلس و با صدای بلند و پرخاشگری می فرمودند اینها چیست که نوشتید و حتی استاد ما میفرمودند در جلسه درس ایشان کسی جرات اعتراض نداشت
حالا جناب هادی اینقدر زود از کوره در نرید آیا شما در مسجد بالاسر حضرت معصومه سلام الله علیها طلابی که بر سر مباحث علمی یقه به یقه می شوند را ندیدید ؟؟؟
این حرفها و دعواها بین طلاب یه چیز عادی هست ناراحت نشید کمی که در مباحث انجمن شرکت بفرمائید عادت می کنید :ok:
[/SPOILER]

جناب هادی به هر حال ما کار به این نداریم که چه کسی اولین نفری بود که لقب امام به حضرت امام خمینی رحمه الله علیه را دادند و به هر حال و در هر شرائطی که این لفظ ایجاد شده باشد در زمان کنونی از این لفظ در محاورات عمومی و عرفی تبادر در خصوص حضرت ایشان دارد و این بحثی در آن نیست
دوستان ما سعی بر این دارند تا اثبات کنند این عرفی که این لفظ را در خصوص حضرت امام خمینی استعمال می کند اشتباه می کند ولی ما با قاطعیت می گوئیم اگر این لفظ در خصوص ایشان دچار اشکال بود خود امام رحمه الله علیه متذکر این قضیه می شدند همچنانکه زمانی در استعمال خصوص لفظ آیه الله العظمی درباره مقام معظم رهبری در صدا و سیما که ظاهرا یکبار مجری برنامه ایی از این لفظ در خصوص ایشان استفاده کردند ایشان تذکر قاطع فرمودند که از استفاده این لفظ درباره ایشان در صدا و سیما جلوگیری شود
حرف ما این است اگر اشکالی در مسئله اطلاق این لفظ در خصوص ایشان وجود داشت خود حضرتشان آن را متذکر می شدند و یا حداقل کسانی مانند حضرت آقای مطهری ، شهید بزرگوار بهشتی ، و دیگرانی که هر کدامشان وزنه علم و فقاهت بودند این لفظ را استعمال نمیکردند در حالیکه می بینیم همه آنها با شوق و تمایل مضاعف این لفظ را در خصوص ایشان استفاده می کردند

برادر بزرگوار : متاسفانه خواسته یا ناخواسته دشمنان همچنانکه همیشه مترصد ایجاد خدشه در نظام رهبری هستند این بار این مسئله را عَلَم کردند که بخواهند چیزی را نقض کنند درحالیکه این مسئله سی و چند سال است در اذهان مردم جا افتاده است و اصلی ترین تبادر عرفی در خصوص لفظ امام در جامعه کنونی حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است خصوصا اگر مسائل سیاسی مطرح شود که دیگر جای هیچ شکی باقی نخواهد ماند
فلذا اگر سیر بحث را مد نظر قرار دهید خواهید دید اول از روایات شروع کردند و کم کم آن را منحرف و به سمت اطلاق لفظ امام در خصوص حضرت امام خمینی پیش می برند

Hadi99g;379398 نوشت:
عنایت می‌کنید چطور تعبیر کرده؟ «مثل امام». این نشانگر آن است که لفظ «امام» در عرف مردم -نه در نزد خواصّی همانند شما- در معنای پیشوای معصوم استعمال میشه.
خواصّی مانند شما و همچنین عرب زبانان خوب میدانند که امام به معنای مطلق پیشواست و لازم به توضیح هم نیست،
ولی آیا عوام غیر عرب زبان هم متوجه این مطلب است؟ یا اینکه باید برای عوام توضیح بدهیم تا تازه متوجه موضوع بشه؟ اونم اگه بشه.
تمام عرض من این بود.

پاسخ شما در صفحه قبل داده شد.
(فرضا) حتی اگه به قول شما لفظ امام در عرف فارسی زبانان، در "ائمه معصومین" مصطلح باشد، باز هم وقتی به کلمه دیگری مثلا "خمینی" اضافه شود، این اضافه خودش قرینه است برای اینکه واژه امام در این مورد به خصوص، در معنای اصطلاحی اش به کار نرفته!

ahmad-ahmad;379413 نوشت:
امام به معنای عامش بر هر کسی اطلاق میشه، حتی بر رهبران کفار. حالا شما میخوای این حرف رو منتسب به اهل سنت کنی و بعد چشم بسته ردش کنی؟ خب رد کن، ولی با این رفتارهای متعصبانه و بدور از منطق، حقیقت تغییر نمیکنه.

ahmad-ahmad;379416 نوشت:
پاسخ شما در صفحه قبل داده شد.
(فرضا) حتی اگه به قول شما لفظ امام در عرف فارسی زبانان، در "ائمه معصومین" مصطلح باشد، باز هم وقتی به کلمه دیگری مثلا "خمینی" اضافه شود، این اضافه خودش قرینه است برای اینکه واژه امام در این مورد به خصوص، در معنای اصطلاحی اش به کار نرفته!

ببینید دوست بزرگوار بر اساس این مطلبی که فرمودید باید بتونیم عنوان امام رو برای پیشوایان کفر هم به کار ببریم،
ولی آیا عرفاً میشه گفت: امام صدّام، امام جرج بوش، امام استالین،ووو؟
پس متوجّهید که عنوان امام در فرهنگ و عرف شیعه از قداست خاصّی برخورداره و اون اطلاقی را که در لغت و قرآن مجید دارا می‌باشه اون معنی را در عرف نداره.
به هر حال بحث اصلی من این نبود، تأکید من روی وهن به مقام شامخ امامت بود که دوستمون فرمودند چنین وهمی رو وارد نمیکنه. و با توجه به اینکه توطئه دشمنان و اینا رو پیش کشیدند لذا دیگه مایل نیستم در این زمینه بحث کنم.
موفق باشید.

Hadi99g;379099 نوشت:
با عرض سلام.
میشه گفت لفظ «امام» هرچند که در لغت و متون قرآنی، در مطلق پیشوا استعمال شده ولی در عرف متشرّعه به معنای پیشوایی خاص که عبارت باشد از پیشوای معصوم به کار رفته به اصطلاح «حقیقت متشرّعه» در این معنا گشته است.

سلام
هر چند باید احادیث بیشتری وجود داشته باشه اما فکر کنم همین یک حدیث هم کفایت کند که خود شخص امام معصوم علیه السلام لفظ امام را برای غیر معصوم به کار برده:

قال أمير المؤمنين ع:..وليُبنينّ بالحيرة مسجد له خمسمائة باب يصلي فيه خليفة القائم عجل الله تعالى فرجه لأن مسجد الكوفة ليضيق عنهم، وليصلين فيه إثنا عشر إماماً عدلاً قلت : يا أمير المؤمنين ويسع مسجد الكوفة هذا الذي تصف الناس
يومئذ ؟ ! ! قال : تبنى له أربع مساجد مسجد الكوفة أصغرها وهذا ومسجد ان
في طرفي الكوفة من هذا الجانب وهذا الجانب وأومى بيده نحو البصريين والغريين .
تهذيب الأحكام للطوسي ج3 ص253

Ruhollah;114586 نوشت:
حضرت آیت الله علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب امام شناسی به این موضوع پرداخته اند که اطلاق لفظ امام به غیر معصوم امری غلط است بلکه ممکن است موجب عقاب باشد.

با سلام.

به نکته دقیقی اشاره فرمودید. این هم از مصادیق زیاده روی و غلیان احساسات در ما ایرانی هاست.

توضیح این که یکی از مصادیق احترام به شخصیت های مختلف رعایت آداب در خطاب به آنهاست.

وقتی ما نمی توانیم به شخصی بجز علی ابن ابیطالب (ع) حتی از فرزندان معصوم ایشان لقب امیرالمؤمنین را بدهیم چگونه می توانیم از امام برای افراد غیرمعصوم استفاده کنیم؟ (دقت بفرمایید که عرب در قدیم به هر خلیفه ای لقب امیرالمؤمنین می داد). پس استفاده از عنوان اختصاصی یا معروف مقام خاصی در غیر از آن مقام قطعاً اگر حرام نباشد خلاف عقل و احتیاط است. همچنان که در مقابل معصوم (ع) نباید سجده کرد و باید بین پرستش و احترام به مخلوق مرزی قائل شد.

بنابراین نباید هر عنوان و واژه ای را به صرف معنای آن برای هر کسی بکار برد و اگر چنین چیزی رایج هم باشد غلط مصطلح است و نیاز به اصلاح دارد. به ویژه در جایی که با کلمات رهبر و پیشوا و زعیم و حاکم و مرجع و آیت الله و استاد و ... کمبود واژگان وجود ندارد.

موفق و سلامت باشید. :Hedye:

ahmad-ahmad;379413 نوشت:
امام به معنای عامش بر هر کسی اطلاق میشه، حتی بر رهبران کفار. حالا شما میخوای این حرف رو منتسب به اهل سنت کنی و بعد چشم بسته ردش کنی؟ خب رد کن، ولی با این رفتارهای متعصبانه و بدور از منطق، حقیقت تغییر نمیکنه.

شما داری چشم بسته یک چیز را قبول می کنی!!!
بحث بین شیعه و سنی از همین جا شروع میشه! اهل سنت می گویند امام واژه ای عام است شیعه می گوید امامت منصوص من عند الله است و خداوند آن را تعیین می کند انی جاعلک للناس اماما
بحث ما درباره امام آن امامی است که یهدون بامرنا

شما می گویی امام خمینی منظورت کدام امام است؟؟؟ ما دوتا امام بیشتر نداریم ائمه یهدون بامرنا که خداوند می گویند جعلنا::::ما این امامان را قرار دادیم و آن امامان کفر!!
پس برای غیر معصوم صفت امام را نمی توانی به کار ببری و در تاریخ چنین بدعتی وجود نداشته مگر از اهل سنت! که بخاری و شافعی و مالک ووووو را امام می خوانند

رحیق مختوم;379414 نوشت:
ولی ما با قاطعیت می گوئیم اگر این لفظ در خصوص ایشان دچار اشکال بود خود امام رحمه الله علیه متذکر این قضیه می شدند همچنانکه زمانی در استعمال خصوص لفظ آیه الله العظمی درباره مقام معظم رهبری در صدا و سیما که ظاهرا یکبار مجری برنامه ایی از این لفظ در خصوص ایشان استفاده کردند ایشان تذکر قاطع فرمودند که از استفاده این لفظ درباره ایشان در صدا و سیما جلوگیری شود
حرف ما این است اگر اشکالی در مسئله اطلاق این لفظ در خصوص ایشان وجود داشت خود حضرتشان آن را متذکر می شدند و یا حداقل کسانی مانند حضرت آقای مطهری ، شهید بزرگوار بهشتی ، و دیگرانی که هر کدامشان وزنه علم و فقاهت بودند این لفظ را استعمال نمیکردند در حالیکه می بینیم همه آنها با شوق و تمایل مضاعف این لفظ را در خصوص ایشان استفاده می کردند

بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ

وَ كَذالِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلّا قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا

رحیق مختوم;379414 نوشت:
درحالیکه این مسئله سی و چند سال است در اذهان مردم جا افتاده است

ما هم همین را می گوییم که این حرف ها سی و چند سال است به دلایل سیاسی وارد مذهب شده و هیچ ریشه مذهبی ندارد که هیچ مخالف مذهب حقه شیعه هم هست
موضوع قفل شده است