' قطعات ادبی و اشعار سروده شده مذهبی هنرمندان انجمن گفتگوی دینی

تب‌های اولیه

207 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حامد;367348 نوشت:
آن انا الحق نی که من بر گفته ام
او بگفته تو بپنداری که من هم گفته ام
من که در طور دل ، از شجر کمتر نیستم
او که آمد باید بدانی هان دگر من نیستم

خوب نشده ولی مطلب همینه

کل هست و نیست از بهر حق است ای عزیز

لیک حق نیست جز آن که گفت نفست وصیست

حق ز حق مشتق شود این راست باشد باک نیست

نی ز حق سهمیست آنرا که ابلیسی ز اولادش وصیست *

*[=Traditional Arabic] وَ شارِکْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64/اسرا)

آقا بیا معنا کن این زندگی ما را
دوباره آشنا کن در قلب ما خدا را
آقا بیا زنده کن،تو این جهان و گیتی
بیا بگیر انتقام،او که به مادر زد سیلی
آقا بیا تا پدر،نبیند جور پسر
بیا تا نفس و جانم،شود برایت سپر
بیا امانی بده،این مردم فلسطین
بیا و پایان بده،امارت سلاطین
تعدد خدایان،پرستش های اصنام
بشکن تو این صنم ها
پایان بده به ارقام

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

آسمان وقف نگاهت گل من/مانده ام چشم به راهت گل من
در پس پرده ی غیبت منشین/پرده برکن از جمالت گل من

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

کاش در میان لحظه ها،لحظه های انتظار
در میان آدمها،آدمهای بی قرار.....
نبود...
کاش معنا می گرفت...سرخی چشمان او
آنکه لحظه لحظه اش،لحظه های انتظار
آنکه مجنون است و بی قرار...
کاش که لبخندی زند،سر ساعت قرار

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

عاشق شیدایی ام،خسته از این جدایی ام
سالهاست که عاشقم،عشقی نبود برابرم
کوه به کوه،صحرا به صحرا جستمش
چو نیافتمش با دیده هایم شستمش
ابر و باد و فلک و مه همه را پرسیدم
و از آن عشقی که داشتم به خودم بالیدم
چو جمالش را نبینم گنه زمانه چیست؟
رو سیاهم نزد عشقم که مرا دیداری نیست!

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

یار من یوسف نیا...
گر بیایی مامنی نیست بین مردمان/توی کوچه سیلی زدند بر مادرت نامحرمان

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

یار من یوسف نیا...
اینجا نیست مامنی در بین مردمان / مردمان این دیار فرقی ندارند با کوفیان
گر بیایی تنها بمانی چون علی / عاقبت چاه یاری خواهد کرد تو را از همدلی

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

ای خدا سخت بود در گذر ثانیه های رمضان
نظری کن بر دل هر پیر و جوان
ماه،ماه میهمانی است اللهم لبیک
چه شود گر برسد مولای ما صاحب زمان

:hamdel::hamdel::hamdel:

آیه آمد،نامه آمد،مهر و امضا شد
کارت دعوت بهر دلها ارسال شد
حیف باشد که در این دعوت شاهانه
بهره از شاه نبرد این دل دیوانه
خوش بخت آن کس بود که در این میهمانی
بر دلش وارد بشود این چنین میزبانی

:hamdel::hamdel::hamdel:

مکتب عشق
پروراننده ی من در مکتب عشق توئی معلم
آنکه بذر محبت درون من کشت توئی معلم
در مکتب تو جان می سپارم
عمرم فناشد،آنکه دلش سوخت توئی معلم
جهل و جهالت از دلم بیرون کردی
آنکه سکوت را بر لب من دوخت،توئی معلم
در مکتب تو،پروانه گشتم
مانند یک شمع،آنکه خودش سوخت توئی معلم

حق دوست;351550 نوشت:
دوستان اگه بنده را قابل بدونین منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم و همینطور پیشنهاد یه اسم برای شعر

با تشکر


سلام.وزنش مشکل داره.
اسمش هم بذارید جوان دلاور.....البته فقط یه پیشنهاده،اختیار با شماس.

علی مع الحق;367418 نوشت:
سلام حق دوست جان این واقعا شعر خودت بود؟

این رو باید به جامعه مهندسین کشور تبریک گفت!
احســـــــــنت


سلام
شرمنده میکنی مهندس.
خیلی اغراق شدا.
همین که مطالعه کردید باعث افتخاره.
با تشکر

دوستدار علی;367550 نوشت:
سلام.وزنش مشکل داره.
اسمش هم بذارید جوان دلاور.....البته فقط یه پیشنهاده،اختیار با شماس.

سلام
ممنون بابت نظرتون.
جوان دلاور به نظرم یه جورایی برای وصف حضرت علی کمه
با تشکر

[=arial]تقصیر...
مانند مجانین همه دور از رخ ماهیم

[=arial]اینجا همه خرسند ازین عقل تباهیم


[=arial]این عادتِ چشمانِ به تاریک نشسته است

[=arial]از پرتو نوری به سیاهی به پناهیم


[=arial]فریاد کمک خواهی یوسف که شنیدیم

[=arial]در پاسخ او، سنگ زنان، بر لب چاهیم

[=arial]
انسانیتی نیست، مواسات* کدامست؟؟!

[=arial]اینجا همه در فکر خود و غرق رفاهیم

[=arial]
یک حرفِ نگاهی به گناهی شده تبدیل

[=arial]اینگونه به یک گافِ نگاهی به گناهیم

[=arial]
انگار نه انگار خداوند بصیرست

[=arial]غرقیم به تذویر و بگوییم به راهیم

[=arial]
تقوا که فقط لقلقه ی ذکر زبانست

[=arial]از بهر سر شرع به دنبال کلاهیم

[=arial]
یک عمر به غفلت بگذشت ای دل غافل


[=arial] معلوم نشد، آخرِ سر، از چه سیاه ایم؟؟
--------------------------------
پاورقی : *
[=arial]مواسات در روايات ائمه اطهار(علیهم السلام) از نشانه هاي مؤمن حقيقي و از علايم شيعيان و پيروان راستين ائمه معصوم(علیهم السلام) به شمار آمده است؛( ميزان الحكمه ، ج 10، صص 456-.459)یعنی به آنها در مسائل مالی کمک برساند و یاری کند.

علی مع الحق;367431 نوشت:
نی ز حق سهمیست آنرا که ابلیسی ز اولادش وصیست *

سلام
اینو نفهمیدم
یعنی چه ؟

حامد;367701 نوشت:
سلام
اینو نفهمیدم
یعنی چه ؟

سلام علیکم

یعنی طبق برخی نظریات....کسی که به قول قران ، شیطان شریک در مال و اولادش هست هم میتونه الله باشد در جلوه گری!

[=arial]تقدیم به امام حسن مجتبی:

امروز جهان از کرمش مشحون شد
بخشندگی و عطا دو صد افزون شد
میلاد کرامت است در ماه کرم
آگه که گدای کوی او قارون شد

تقدیم به امام کریم علیه السلام:Gol::

گویند کریمانه نشانیست از مدینه
زیبنده غربیست از تبار فاطمیه

اولین فرزند علی و ره رو راه علی
بی شک از ال نبی و انوار نبویه

حامد;367348 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط حق دوست نمایش پست ها
تو چرا گفتی انا الحق ای عزیز
تا شوی بر چوبه دار، حلق آویز
آن انا الحق نی که من بر گفته ام
او بگفته تو بپنداری که من هم گفته ام
من که در طور دل ، از شجر کمتر نیستم
او که آمد باید بدانی هان دگر من نیستم

خوب نشده ولی مطلب همینه

چقد جالب ..ما توی سایت کلی ادم هنر مند داریم :khaneh:
به همه شون تبریک میگم ....و احسنت

و سلام نامی از نامهای خداست.
عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه ی دوستان عزیز.
این تاپیک رو زدم تا دوستان عزیز اسک دینی که به شعر گفتن علاقه دارند بیان و اشعاری که توسط خودشون سروده شد اینجا بنویسن.

و همه ی دوستان از اشعار زیباشون نهایت لذت رو ببرن.


خیلی ممنون بابت ایجاد تاپیک

بنده این رو گفتم تا دوستانی که وارد هستن به شعر، اشکالاتش رو بگیرن و کمک بکنند

هدف : از دست رفتن ماه رمضان و هنوز الوده بودنه ...
بسم الله

هوا تنگ آمدی بر من ز گفتارم
فشردم پا خلافش، دید افکارم
خجل بودن نکو، عفوی ز منکرها
گرم بخشش نباشد، بند در یارم

[=arial]سلام ممنون از ایجاد تاپیکتون. میدونم شعرام ایراد قافیه داره ولی اگه خوشتون اومد یه صلوات برای سلامتی و فرج اقا بفرستید
دلی دارم که آرامش تو هستی
سری دارم که سامانش تو هستی
دگر درمان نباشد درد ما را
دوای درد بی درمان تو هستی

سرای دوست را باید رسیدن
ز راز و رمز او حرفی شنیدن
میان دانه های سرد باران
به گرمی نفس هایش نشستن

مهدیا کامم ز جور روزگاران تلخ گشته
دلم بهر دمی دیدار رویت تنگ گشته

ظاهرا این تاپیک قبلا زده شده بود ولی من نمیدونستم.
پس خیلی از دنیا عقبم.

بی ربط شاید!
گفتم شفایم نمیدهند!
گفت یک چادر بکش سرتاپارویت بعد خدارا به چادر خاکی مادر قسم بده
.....
میگفت:سرطانی بودم
شفایم دادند...
مادر ..
چادر..

دعایم کنید.
یاحی

سلام
چرا اینجا اینقدر سوت و کوره؟ من یه قطعه ادبی از اشعار خودم میذارم اگه دیدم طرفدار داشت ادامه می دم .

غمزه ی یار
روی گرداندی ز من تیری به جانم دوختی
با نبوغ غمزه ات آتش به جان افروختی

از چه اینسان بر من بیچاره بنمائی جفا
جان و دل زین التهاب ناز و قهرت سوختی

ساختی دیوانه ام از هجر رُخسارت چرا ؟
این چنین مجنون کُشی از لیلی اش آموختی ؟

در تعامل با تو خوش بودم متاعش عشق بود
دادی و بستاندی اما داغ من اندوختی

عشق شیرین تو «خادم » را چه حالی تازه داد
این محبت را بگو ارزان چرا بفروختی ؟

شبِ تار ست
یک طرف
خفاش ها مشغول
و سوی دیگر
باز عقیده
بازجهاد
باز عافله
باز حرکت
اما اینبار لبیک یاحسن
را با صوتی دیگر میگویند
لبیک یا زینب

[SPOILER]
دل نوشته بود به بزرگواری خود همه مرا ببخشند
[/SPOILER]

دلم گرفته خدایا بگو بگو چه کنم
و باز خسته و تنها، بگو چه چاره کنم

در این غبار غم انگیز، دیدگانم، تار
و خورد این دل بیچاره بر زمین، صدبار

...

سپاس شام غریبانه ام سحر شد باز
سپاس کاین تب تنهایی ام بسر شد باز

همین که یاد تو آمد به دل، هزاران شُکر
همین که، حک شده نامت به جان، فراوان شُکر

...

دگر نه پر شر و شورم نه در تب فرزند
به جز تو این دل صد پاره ، فارغ از هر بند

نمانده جز تو برای ّمن علقه ای دیگر
که حسن روی تو روحم دمیده در پیکر

eslamic110-آبان 92


خمار می عشق

من مست می عشقم در ساغر دل می ریز

ای ساقی شور انگیز پیوسته و در پی ریز

بسیارخمارم من زین خلوت و مهجوری

نشکن دل زارم را زین محنت و معذوری

پر کن قدحم از می تا سر شود این داغم

بردار خزانم را تا سبز شود این باغم

از دیده کنم سیراب من جام تقلا را

تا حل کنم از حالم این راز و معما را

بگشای برویم در ، در فکر نجاتم من

در حسرت یک عُزلت از پای فتادم من

بنشینم و می نوشم در خلوت میخانه

آرام کنم دل را از هیبت این خانه

بگذار که باشم من در کسوت مستانت

از غصه در آرم دل از حکمت دستانت

این کار نخواهد بود در حوصله ات «خادم»

لنگان ز پِیَش هر دم پیمودن این معبر

[=Times New Roman]

[=times new roman]ویرانه...




[=times new roman]دوباره امتحان می کنم.. سرم را از میان منگنه ی دستانم رها می کنم..نگاهم در میان همهمه ی صورتک های این شهر به دنبال رد پای آخرین نفری می گردد که از کوچه ی جوانمردها گذشت..هرگز اینقدر دلتنگ کسی نبودم..کاش دوباره ببینمش..کاش برسد روزی که به او بگویم : عذر می خواهم..من اشتباه کردم..تو کیمیا بودی..این نگاه مه آلود من بود که تو را آن طور که باید ندید..بیا و ببین در زیر آسمان خاکستری این شهر مردم هم رنگ آسمان شده اند.. بیا و ببین کسانی که جای تو را گرفته اند چگونه به طمع لقمه ای بیشتر ، سفره ی دیگران را خالی می کنند..بیا و ببین صورتک ها چگونه برای تصاحب میزی چوبی ، قلب شیشه ای یکدیگر را می شکنند ، بیا و ببین چگونه نگاه ملتمسانه ی فرشته ای مو طلایی را با "خدا بهت بده" در هم می شکنند..بیا و ببین صورتک ها چگونه برای بالا بردن خود ، دیگران را به زیر می کشند..بیا و ببین که کوچه ی جوانمردها به خرابه ای متروکه تبدیل شده است..بیا و ببین..نه..تو فقط بیا..خودت همه چیز را می بینی..

روز سه شنبه ، 07/06/1391 ، ساعت : 16:05 - Masoud


[="Times New Roman"][="Black"]

اعتراف

دلی مردد..ترسی شیطانی..حسرتی کشنده..ذره ای امید..تنها جامه من برای رفتن به این ضیافت است..تنم را با عطر ندامت معطر می کنم..کوله بار عبرت را بر می دارم و از آشیانه ی تاریکی ها بیرون می آیم..در را نمی بندم..باشد که رهگذران این کلبه ی مرموز بدانند که میزبانشان روباهیست که تیر زبانش ، بیداری آنها را نشانه رفته است..باشد که کوله بار عبرتشان سنگین تر شود..اکنون به خانه ی ابدی می روم..پشت در خانه می نشینم..وای بر من..فراموش کرده بودم که این خانه هیچوقت در نداشت..تو اینطور می خواستی..می خواستی همه بفهمند دوست داشتن اجباری نیست..حالا من آمده ام..شرمگین آمده ام..شرمگینم به اندازه ی همه ی لحظه هایی که تو بودی و من نبودم..به اندازه ی همه ی ثانیه هایی که شمردی و نیامدم..به اندازه ی همه ی بخششی که داشتی و نخواستم..خدایا مرا ببخش..اما خدای بزرگ..دیدی بندگانت با غروری کودکانه ، ترک بر دلم انداختد..؟ دیدی بندگانت با زبان ستیز ، لبخند را بر لبم خشکاندند..؟ دیدی بندگانت چگونه خود را جای تو نشاندند..؟ خدایا من نمی دانم..نمی دانم سهراب چگونه از کنار زندگی گذشت که زانوی آهوی بی جفت نلرزید..؟ سهراب کجایی که ببینی تار و پود آهوی بی جفت را در بازار لکام ها به حراج گذاشته اند..؟ خدایا من نمی خواستم سرنوشتم به پوسته ی انسانیت گره بخورد..خدایا من می خواستم باشم و دیگران هم باشند..اما اشرف مخلوقات می خواست ، باشد..جای بودن من هم ، باشد..خدایا مرا ببخش..من فقط..من فقط می خواستم "آب را گل نکنیم"..

روز پنجشنبه ، 09/06/1391 ، ساعت : 01:59 بامداد Masoud

[="Times New Roman"][="Black"]

[=times new roman]تب عشق


دور زمانیست با تیر دیوانگی دلم را خراشیدند..دور دستهاست به جرم نا اهلی زنجیر شده ام..حیرانم شده..حیرانم شده چه بگویم که تبسم ترحم آمیزشان را با زهر نادانی در قلبم فرو نکنند.؟ آیا در این نزدیکی ها کسی هست که رخسار کلامم را در آیینه ی چشمانم ببیند.؟ چه دردیست غریب بودن در هیاهوی غریبترها..شماها کیستید.؟ کدام سرزمین را با خاک خلقتتان مدفون کرده اید.؟ اگر شماهایتان می دانستند شماهایشان فرسنگ ها آن طرف تر از دنیا ، پر و بال مرغ باغ آسمان را برچیده اید..هرگز..هرگز هوای آسمانشان را با ترسیم شماهایشان غبار آلود نمی کردند..چرا کسی نمی داند.؟ چرا هیچکس نمی فهمد عاشق را بیماری نیست..بیزاری است..بیزار از آنچه ما هستیم و او نیست..بیزار از کوردلانی که "ندیدم" ها را پای "نبودن" ها می نویسند..چرا هیچکس نمی فهمد عاشق را بی عاری نیست..بیداری است..همین است که عاشق را یک دنیا نیست..یکی اش دنیاست..همین است که او تو را هیچ نبیند..چرا هیچکس نمی داند عاشق را عشق درد نیست..درد را عشق است..همین است که او را خداست و خدا قدرت است..عشق را که می فهمد.؟ عشق ، مفهوم آنچه او می خواهد است..عشق ، معنای آزادگیست..عشق ، لحظه ها گفتگوی چشم هاست..عشق ، سکوت ساعتهاست..عشق ، او باشد و هیچ نباشد است.. عشق ، مرگ "نشدن" هاست..عشق ، رویای هست بودن در هستی اوست..عشق ، رمز جاودانگیست..و این چنین من در زنجیرم..

روز شنبه ، 11/06/1391 ، ساعت: 00:30 بامداد ، Masoud

[="Times New Roman"][="Black"]

سلام و عرض ادب..

این تاپیک رو زدم تا هم دلنوشته های خودم رو بزارم و شما با مولوی قرن 21 بیشتر آشنا بشید. ( اعتماد به نفس زده به توهم :khandeh!: ) و هم اگر کسی دلنوشته یا شعری از خودش داره بزاره استفاده کنیم.

:Gol::Gol:

[="Arial"][="DarkGreen"]

Im_Masoud.Freeman;419554 نوشت:
[=Times New Roman]
سلام و عرض ادب..

این تاپیک رو زدم تا هم دلنوشته های خودم رو بزارم و شما با مولوی قرن 21 بیشتر آشنا بشید. ( اعتماد به نفس زده به توهم :khandeh!: ) و هم اگر کسی دلنوشته یا شعری از خودش داره بزاره استفاده کنیم.

:Gol::Gol:

سلام و عرض ادب

تاپیکی با این عنوان قبلا زده شده میتونین به جهت مشاهده اشعار و نوشته های دیگران به اون رجوع کنید.

http://www.askdin.com/thread15866.html

با تشکر

قامت سرو بهاری چون شود خم
خیمه گاهان را بگیرد هاله ی غم
کودکی در انتظار مشک بی آب
اصغر از خون می شود، سیرابِ سیراب
بی سر و سرباز، آن نور ولایت
چون که افتد زیر سم های شقاوت،
سوی خیمه خواهد آمد آتش افروز
آتشی برپا نماید خانمان سوز
کودکان، ترسان، دوان در آن بیابان
سر، بریده، گوش، پاره، دیده، لرزان
مردها، نااهل و نامرد و ستمکار
زینب اما مَرد، خواهد ماند و بیدار
زینب و سجاد، هر دو مرد راهند
یادگار وصلت خورشید و ماهند

eslamic110-آبان92؛ اول محرم الحرام

فرا رسیدن ماه محرم الحرام رو تسلیت میگم:Sham:
التماس دعا

[="Tahoma"][="DarkSlateBlue"]سلام

وجه نزولش رو نمیدونم چرا اینقد بی وقت!! اما اومد دیگه...

شعله های امید...

گر که نامردی رسید از راه و پیمان ها شکست
باز هم، آری، شود که پای پیمان ها نشست

روزهای سرد را سر کن به گرمای امید
کاین فروزان شعله، تا روز قیامت روشن است...

در دل شب های ظالم هم ستاره چیدنی است
یا شود با حضرت مهتاب، عهد عشق، بست

من که می گویم شود با صبر و تقوا و دعا
سنگ های سر در قلب یخی را هم شکست

eslamic110 آبان92

[/]

[="Arial"][="DarkGreen"]

eslamic110;426880 نوشت:
سلام

وجه نزولش رو نمیدونم چرا اینقد بی وقت!! اما اومد دیگه...

سلام
بدانم من چرا نازل بگشتست/ ز شوق جایزه خوابت نبردست:ok:
بگردید طبع شعر بهرش دو افزون/ سرودی این غزل بی عیب و یکدست

[SPOILER]*ت معادل شما
* از قافیه خودتان استفاده شد.

بالاخره تلافی انتقادات رو باید یه جا در میاوردم :Narahat az:[/SPOILER][/]

با سلام و احترام
شعری را که در این جا تقدیم می کنم ، در دوشنبه 25 آذر ماه سروده ام :

ای عشق مرا به حال خود وا مگذار
تنها و غریب و وامدارم مگذار
یک جرعه ننوشیده دوانت هستم
بگذار مرا و ره به چاهم مگذار
بیچاره نیم از آن که در دست توام
بیچاره ی خویشم و به خویشم مگذار
لب تشنه ی آنم که فراتم بخشی
یک لطف کن و دست سرابم مگذار...

با سلام و احترام 2
در آستانه اربعین حسینی این ابیات را به امام نازنینم حضرت حسین (ع) تقدیم می کنم:

من آمده ام به پای مردانگیت
چشم بسته و دست بسته ی فرزانگیت
تیغت بسزد گردن من را بزند
شاید ببرد بند ، به جز بندگیت

با سلام واحترام 3
ابیات زیر را در 26 آذر ماه سروده و به محضر نازنین حضرت عباس تقدیم می کنم:

در سینه دلم مشق تپش می گیرد
یک صفحه به یک صفحه تنش می گیرد
انگار ، به یاد آزمونی سخت است
جایی که به رسم عشق عطش می گیرد...

بهشت را به دو نیم می کنم
نیمی را می دهم تا بر در خانه ات برسم
و نیمی را ...
می گذارم سهم آب...
می ترسم وقتی که می گذری آبی نباشد که پشتت بریزم ، برگردی... عزیز من!!!

نوشته شده در :
92/9/30

تقدیم به حضرت عباس سروده در 30 آذر

پرم به حوریان تو خورده عجب تماشایی
دلم به آسمان تو خورده عجب تماشایی
لبم که لبالب ز دست تو نوشید
مُلی به بوستان تو خورده عجب تماشایی
شنیده کسی سقف آسمان کوتاه ست؟
سرم به کهکشان تو خورده عجب تماشایی 
تنم به پیش سراسیمگیّ هر تیری 
قسم به جان توخورده عجب تماشایی
بریده پای من ارتفاع پستی را 
کنون به آستان تو خورده عجب تماشایی 
دگر نیازمن آری به دست هایم نیست 
گره به خوان تو خورده عجب تماشایی ...

نیست کسی تا برود به مقتل برادرم؟ تا بنهد کنار هم، دو دست آن دلاورم؟
نیست کسی که بعد ما خبر دهد به علقمه؟ ز خیمه های سوخته، ز غنچه های پرپرم؟
نیست کسی که یک عبا، به اهل مصطفی دهد؟ تا بکشم به پیکر، عزیز جان مادرم؟
نیست کسی که نیزه ای، برای اصغر آورد؟ جدا ز کاروان شده، شهید آل حیدرم
نیست کسی که روضه ای برای کشته ها کند؟ تا که شفاعتش کند، به یوم دین پیمبرم؟
نیست کسی که بنگرد، به اهل بیت مصطفی؟ به کشته های بی سرم، به کشته های بی سرم؟
نبود یک نفر ولی، ندای جاودانه ات/ رسید زینبا به ما، فدای نام خواهرم

ناصر یوسف نژاد، 29/9/92

درد دوری بلای جانم شد/ چه کنم با بلا چه چاره کنم
شاید امشب بیایی از اینرو/ می نشینم تو را نظاره کنم
گفته ای بعد صیحه از افلاک/ روز جمعه غروب می آیی
تو نمی آیی امشب اما من/ طلب ذره ای اشاره کنم
ساعتی دیگر از مسجد/ بانگ حی الصلوة می آید
غسل کردم به انتظار شما/ راستی من وضو دوباره کنم؟
هر شب این حرف های تکراری/ گفتم و گوش کرده ای آقا
تو نخواهی دگر نمی گویم/ دفتر شعر پاره پاره کنم
قصد دارم به کربلا بروم/ نزد آن شاه سرجدا بروم
امر و دستور چیست یا مولا؟/ بروم یا که استخاره کنم؟
بنشینم میان آن دو حرم/ تا مگر بهر نوکری ز کرم
بخرندم که عمر را صرف/ صحب آن گنبد و مناره کنم
بوی پیراهنت اگر آرد/ پیکی از جانب حجاز و عراق
قوت قلب می دهد ما را/ شکر این مرحمت هماره کنم


ناصر یوسف نژاد، آبان 92

[="Arial Black"][="Blue"]بسم الله الرحمن الرحیم
الا ای یوسف زهرا کجایی؟
ببین حال مرا در بینوایی
ملولم خسته ام سیر از حیاتم
به امید نگاهت میکنم من زندگانی
[/]

[=arial]سلام به همه کربلایی ها
[=arial]اگه ارباب قبول کنه ما هم شعرهایی میگیم
که سبک هاش در قالب ترانه است
قاب ترانه یکی از قالب های شعری مانند غزل و نیماییه
خصوصیات قالب ترانه اینه که که شعر روانتر خونده میشه
وقابل اجرا در مداحی هست
الان تمامی سبکهای مداحی توسط مادحین در قالب شعری سبک ترانس
قابل توجه افرادی که نمیدونن قالب ترانه یکی از قالب های شعریست
و منظور از ترانه آهنگ نیست بله یک قالب شعریست

شور:
دلتنگ حرمم حتی زمونی کــــــه
توی هیئت اقا بوی سیــب نزدیکه
حــــتی زمونی که قلاده میسازم
دلتنگ کربــــــــلام خودمو میبازم
دلتنگ ظریحم ظریح باصفـــــــــا
شیش گوش ایون طلا کوچه ها کربلا
دلتنگ خودتم تو خوابو بیــــــــداری

از اوج عاشقیم خودت خـــبر داری
تغییر سبک:
دلتنگیم واسه تو
بیتابیم واسه تو
ارباب منی تو
مجنونم کربلا
دلخونم کربلا
از غم دوری تو


آخرین ویرایش کربلایی امیرعلی; 03-16-2014 در 13:20.

خدا،آیینه،انسان،چند نقطه
فرشته،سجده،پیمان،چند نقطه
و آدم جمله ی این واژه ها بود
صداقت،عشق،ایمان،چند نقطه
کمی بعدتر از خلقت نور
حسادت،نفس،شیطان،چند نقطه
جدا کرد آدمی گوهر از خویش
پلیدی،قتل،حیوان،چند نقطه
چندی بعدتر از نسل قابیل
عرب،چادر،بیابان،چند نقطه
تو گویی آدم از نسلش منقرض بود
ستم،بیداد،افغان،چند نقطه
جهالت،برده داری،بت پرستی
شقاوت،ظلم،طغیان،چند نقطه
عرب بر کورک دل خاک میریخت
پرنده،قفل،زندان،چند نقطه
یکی آمد به رنگ روشن نور
پر از باد بهاران،چند نقطه
پس از چل روز،امین وحی،پیغام
حرا،معراج،قرآن،چند نقطه
به بوی او شد گوهر خلق
شفا،بهبود،درمان،چند نقطه
باران گردید از ابر رحمت
قلب،تشنه،عطشان،چند نقطه
معلم خواند خود را و بر ما هجی کرد
عدالت،لطف،احسان،چند نقطه
به عقل و عشق تعلیم سخن داد
به نبوت،نقطه،پایان،چند نقطه
قفس را خط زد و املای نو گفت
قناری،باغ،بستان،چند نقطه
و در املای خود یادآوری کرد
خدا،آیینه،انسان،چند نقطه

سلام آقای قیصر امین پور . تو هم بالاخره تاب نیاوردی ، در این هوای سرشار از بازدم ِ شاعران پُست مدرن . آقا قیصر ! – که نوشته بودی : « راستی آیا / کودکان کربلا / تکلیفشان تنها / دائماً تکرار مشق ِ آب ! آب / مشق بابا آب بود ؟ » – وقتی برای خدا شعر می خوانی ، یا جواب نکیر و منکر را با شعری برای حسین ع می دهی ، بگو که فلانی دلتنگ است ، و بگو که عذرخواهی می کند از طرف همه ی روشنفکرنماها ، که واژگانشان را به رُخ ِ خدا می کشند !

سلام آقای پست مُدرن

آقای عُریانی !

آقای غربی

یا هر اسم دیگری که داری

آقای بازی با الفاظ

آقای فیس و افاده

آقای تازه به دوران رسیده

و آقای دکتر !

که اشعار پُست مُدرن را

با چشمان از حدقه بیرون آمده

با چشمان وَق زده

- انگار که داری

راز بقا روایت می کنی –

پشت تریبون می خوانی

آقای هنر برای هنر

آقای ادبیات ِ بدون اخلاق

آقای رُمانتیک

آقای کُفر ِ زیبا

که خدا را

تا حد یک زن پایین می آوری

و بی هیچ شرمی و نگه داشتن حریمی

در برابر خانم های حاضر در جلسه

شعر « خُوان » می خوانی

به بهانه ی خوانش ِ ادبیات ملل

و نقد و پیشرفت

و بعد از جلسات انجمن شعر

با خانم های جوان

قدم می زنی در پارک و سیگار می کشی

و در باب نظریات ِ جدید ِ شعر امروز

و خدای خیالی

- در دنیای خیالی -

سخن می رانی

آقای جنگ ندیده

آقای از ادبیات جنگ

تفنگ شنیده

آقای مادر شهید ندیده

آقای ۲۰۰۷ !

و سلامی هم به شما

شاعران ناز و ملوس

که اگر صد بار هم

با حضرت رب العالمین

که الرحمن الرحیم

و احیانا ً ، مالک یوم الدین !

بازی کنند در قالب کلمات ،

مانند شلغم های داغ ِ حاجی دست فروش

در اتاق ِ انتظار ِ شکم ها

می نشینید تا بخورندتان

که آخر سر هم

« چیز » شوید و « چیز » !

- با عذر خواهی از قادر متعال –

لطفا ً یک کف مرتب

برای آقای دکتر و دوستانش

و برای الفاظی

که فهمیده اند غیرت ِ بعضی ها را…

- که مرده است

و دفن شده است

زیر ِ لجنزار ِ از خدا بی خبری… -

تشویق…

لطفا ً تشویق…

برای واژگان پَست

برای آقای پُست مُدرن

برای کاشفان کلمه و معنا

و بالأخص

برای شخص ِ شخیص ِ حضرت ِ لوسُ الشُّعرا !

به قلم : Special_One

[="Trebuchet MS"][="Blue"]

:Sham:بسم رب الحسین:Sham:
ارباب! عشق تو کرده منو خراب
آرزو دارم بیام به کربلات حتی تو خواب
[/]


با یاد خدا


دل به تو خواهم سپرد ای خدای جهانـــم


که در این حال گدا ، من شاه جهانــــــــم


بی لطف تو ای جان ، من رسوای جهانم


نام تو زمزمه لب ، من هر دم مست جهانم


ز معرفتت هر دم جانم در تماشای جهانم


از ازل تا به ابد در شگفت کار جهانــم

الله منی ، من با عشقت دربدر دیر خرابم

هر دم با تو ام ای جان با هر حال خرابم


[=arial]

[=arial]بسم رب الحسین
***********
آمده موسم حج , قوم ابراران ندا
تا ثریا می رود آهم ز عشق نینوا
همه یاد یارند به سوی حرم
کند این دل من یاد عطشان حرم
به مذبح میش و اشتر بَرند حاجیان
به قربانگه عشق , شدند افلاکیان
شدند سوی صحرای منا ذکر به لب
رفیقان ز شور حسین جان به کف
ز سودای یار جامه پوشند کفن
شده زائر رب,سبط النبی بی کفن
طواف قبله با ذکر و شور می کنند
طواف علی با سپند و عود می کنند
به حج موی سر را به تیغ می زنند
به کرب بلا سر به زیر تیغ بَرند
ندا باشد اللهم لبیک در حرم
به صحرای خون هل من ناصر است از حسَین
شفا چون دهد آب زمزم به حج
شهادت بود شربت اهل حرم
چو سوغات می برند حاجیان سوی وطن
سر است در طبق متاع اهل حرم
خدایا*عارف*نشاید که سهمش حرم
ولی وای از آن روز که ببیند حرم
************
اول ذی الحجه 1435

[SPOILER]ببخشید خیلی به شعر نمی خورد. آخه این دومین شعرم بود:Cheshmak::Gol:[/SPOILER]

باقر آن نور جهان فخر زبان خاموش شد ،،،،،آنکه نوری از علوم لدنی ست خاموش شد ،،،، آن شه والا مقام دین و حق خاموش شد ،،،، آنکه از ظلم وجفا ی ظالمان سرکوب شد ،،، آن که حق را اینچنین در آسمان لبیک گفت ،،، باقر آل محمد اینچنین خشنود شد شهادت امام محمد باقر فخر آسمان وزمین را به تمام آزادگان جهان و خصوصأ شیعیان جهان تسلیت میگویم یا الله

[=arial]بسم رب الحسین
***********
سینه ام میسوزد از عشقت حسین تنها مرو
خواهرت می میرد از هجرت حسین عطشان مرو
پیر ِدیرت گر خضاب با خون رأسش می کند(1)
خواهر محزون ز هجرت نیلی رخسار می کند
یادگار سبط اکبر مست ذکر نام مولایش حسین
همچوشیردارد نشان از حیدر کراربربازوحسین(2)
چون سروش آورد ندای واعطش ازدخترسبط النبی
همچو یک باز شکاری شد به سوی علقمه ابن العلی(3)
رزم آور کدام است؟ آنکه دشمن در ثنایش دم زند
در قیاس ناجوانمردی که بر طفل اسیر سیلی زند(4)
داد مولایم حسین بر خلق عالََََم چون ندا
حر باشید مر شما را گر نیست آئین خدا
چون به سوی خیمه آمد ذوالجناح بی راکب و خونین یال
همچو آهوی خُتن آمد به سویش دختری چون در ناب(5)
گر چه می دارم خبر از آتش لعل ابی
لیک باز گیرم خبر از غربت آل نبی
تا بماند بر جگر داغ عظیمت ای پدر
هر که را زین پس نماید یاد عطشان را به سر
گردد *عارف* گر نگریِد خون برایت سرنگون
یا شود در راه عشقت همچو عون(6) غرقاب خون
**************
سیزدهم ذی الحجه 1435

پاورقی

[=1]

  • [=arial]: اشاره به شهادت حبیب ابن مظاهر در کربلا
  • [=arial]اشاره دارد به سوی میدان رفتن حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام که بازوبندی از پدر بزرگوارش را به عنوان برات شهادت به عموی بزرگوارش نشان داد.
  • [=arial]اشاره به سوی فرات رفتن حضرت عباس علیه السلام برای آوردن آب برای اهل حرم
  • [=arial]اشاره به تعریف و تمجیدی که دشمنان در وصف قمر بنی هاشم نمودند (وقتی که جای دست او را بر علم لشگر امام علیه السلام دیدند)
  • [=arial]عون بن عبدالله ابن جعفر طیار از شهدای کربلا
    [/]
  • بسم رب الحسین
    شب وداع
    شب است و مَه است و می به ساغر
    محفل عشق است و چشم خواهر
    حرف تَرک اُخت است و درد هجران
    محو روی اخی شد جان خواهر
    نم به رخسار زینب نشسته
    یاد شده غربت اُمّ خواهر
    مرهم قلب زینب حبیب شد
    بس عزیز است حسین را ناز خواهر
    ذکر لشکر امیری حسین است
    بس غریب است به صحرا یار خواهر
    چهره عباس رنگ خون شد
    چون رسید پیک شومی نزد خواهر
    چون نگین است حرم را سبط حیدر(علی کبر)
    عود و اسپند حرم را داده خواهر
    چون شنید از حسینش شعر "یا دهر"
    شد فغان تا به صبح کار خواهر
    *عارف* از کار دنیا رها شد
    چون شنیدش حسین را ذکر خواهر
    ***********
    پانزدهم ذی الحجه 1435

    سلام علیکم و رحمه الله
    پیشاپیش عید غدیر بر همه شما بزرگوارن و همه شیعیان جهان مبارک باشه.:Gol:
    دوستان گرامی اگر قطعه ای مناسب عید غدیر دارید,اینجا قرار بدهید.