اگر طالب طهارت روح و جانید، بفرمائید. . .(مهم)

تب‌های اولیه

155 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اگر طالب طهارت روح و جانید، بفرمائید. . .(مهم)

[="Tahoma"][="Navy"]بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام خدمت همه دوستان گرامی که به برکت توجه قلب عالم امکان،حضرت صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف،به دنبال معرفت به خویشتن افتاده و خواهان لقاء پروردگارشان هستند.

به دنبال کلامی شریف از حضرت علامه حسن زاده آملی: عمده طهارت است،شما طهارت خود را حفظ بکنید،اگر در این دنیا هم نتوانستید خیلی پیشرفت(معنوی)کنید،در برزخ شما را به کمال می رسانند.
در تاپیک: http://www.askdin.com/thread24764.html
برخی عزیزان که خداوند برکت بیداری از غلفت را نصیبشان کرده است،درخواست بحث در مورد موضوع طهارت را کردند،لذا این تاپیک را ایجاد کردم تا مباحث شریف طهارت برای مشتاقان بیان شود.
قرعه فال نیز به جناب استاد اویس عزیز افتاد تا به حول و قوه الهی در خدمت عزیزان باشند.
امیدوارم شاهد استقبال فرهیختگان از این بحث باشیم.
[/][/]

[="arial black"][="blue"]با عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه دوستان خوب و بزرگوارم خصوصا جناب استاد که زمینه خدمت رسانی این حقیر را برای سروران گرامیم فراهم نمود و با تشکر فراوان از ایشان به جهت اختصاص این بحث شریف به این بنده ناچیز.
شگفتم از آنکه خدای سبحان را چه عنایت بی مثالی است برای بندگان حقیرش که در نهایت ناچیزی و بی مقداری ایشان، الطاف کریمانه بیکران خود را بدانها اختصاص فرموده و از آنچه اولیایش لایق بدانند، نصیب چون منی از فرومایگان درگاهش می نماید.
خدای را سپاس میگویم که توفیق قلم زنی در باب طهارت را به منی که سرتا به پا غرق در رذالت و سیاهی ام عطا فرمود شاید که از این طریق، لحظه ای به خود آمده و از آنچه موجبات آلودگیم را فراهم نموده است قطع تعلق نموده و سفری به جانب حضرت دوست نمایم.
لذا به قول آن عارف فرزانه در حیرتم که چه نویسم؟ روی سخنم با کیست؟ با خفته است یا بیدار؟ اگر با خفته است خفته را خفته کی کند بیدار، و اگر با بیدار است بیدار در کار خود بیدار است و نیازی به چون منی ندارد.
وانگهی نویسنده چه نویسد که خود نامه سیاه و از دست خویش در فریاد است.
پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
خداوند در قرآن کریمش فرمود: [="darkgreen"]أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُم[/]‏
یعنی آيا مردم را به نيكى دعوت مى‏كنيد، اما خودتان را فراموش مى‏نماييد؟!
عالم که کامرانی و تن پروری کند
او خویشتن گمست که را رهبری کند
لذا دوست خوبم! اگر میبینی چون منی در نهایت بی مقداری و ناچیزی قلم به دست گرفته از حقایق علمی و معارف نوری همچون بحث شریف طهارت، مطالبی را به زبان می راند و مینویسد نه بدان خاطر است که گوینده و نویسنده خود حائز کسب مراتب طهارت در وجودش شده است بلکه این بهانه ای است برای نفس سرکش چون منی که از این مجرا به راه آمده و بدین طریق خود را ملزم به رعایت آداب سلوک این طریقت نمایم.
ادامه دارد...
[/][/]

[="arial black"][="blue"]در ثانی اگر دستی که این آب گوارا را به توی تشنه عطا میکند، آلوده است، دلیل نمی شود که به جرم آلودگی دست آب دهنده، خود را از خوردن آب خوش گواری که آلودگی بدان سرایت نکرده است محروم بداری، تو اگر تشنه ای بنوش و شاکر آن ساقی حقیقی باش که آب خوش گوارش را به این واسطه به تو رسانیده است، اگر چه واسطه آلوده است اما آبی که از جانب او برایت آورده که پاک است.
نگاهی به گلستان سعدی بینداز که سعدی بلند پایه چه نیکو من و تو را به حسن رَویّت و نیکویی طریقت انسانی سفارش نموده است آنجا که می فرماید:
«ای پسر به مجرد خیال باطل نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن و علما را به ضلالت منسوب کردن و در طلب عالم معصوم از فواید علم محروم ماندن، همچو نابینایی که شبی در وحل(گودال) افتاده بود و می‌گفت آخر یکی از مسلمانان چراغی فرا راه من دارید، زنی فارجه بشنید و گفت تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟! همچنین مجلس وعظ چو کلبه بزّازست آنجا تا نقدی ندهی بضاعتی نستانی و اینجا تا ارادتی نیاری سعادتی نبری»
سعدی در این بیان، طالب حقیقت را از این اشتباه برحذر می دارد که مبادا به دلیل عمل نکردن عالِم بدانچه میگوید، خود را از شنیدن حرف درست وی محروم بداری، مبادا آلودگی و سیاهی جان انسان عالم تو را از شنیدن سخنان درستش که موجب کامیابی و کمال و ارتقای نفسانیت است باز بدارد، از امام علی علیه السلام شنو که فرموده است:
[="#006400"]خُذِ الْحِكْمَةَ مِمَّنْ أَتَاكَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْهُ إِلَى مَنْ قَال[/](1)‏
یعنی فراگير حكمت را از هر كه بياورد آنرا برای تو، و نگاه كن به آن چه گفته است نه به آن كه گفته، يعنى علم درست را هر كس از هر كه بياموزد بايد فرا گرفت خواه خوب باشد و خواه بد، و نگاه بايد كرد به آن چه گفته نه بآن كسى كه گفته، پس هرگاه گفته حق باشد بايد كه فرا گرفت هر چند قائل آن شهرتى بعلم نداشته باشد يا بد مذهب باشد، و هرگاه گفته درست نباشد بايد كه ردّ كرد هر چند قائل آن بعلم و دانش مشهور باشد.
پس منگر بدان که گفت: بنگر بدانچه گفت.
[="#006400"]اذا سمعت کلاما فلا تنظر الي حال قائله و لکن انظر الي کثرة طائله[/].
در گوينده سخن منگر که شريف است يا وضيع(پست) عالم است يا جاهل، در نفس سخن نگر؛ اگر نيک باشد نگاهدار، و اگر بد باشد بگذار.
شرف قائل و خساست او
در سخن کي کنند هيچ اثر؟
تو سخن را نگر که حالش چيست
در گزارنده سخن منگر
لذا اگر در پی سعادت خویشی از من بگذر و در کلامم بنگر و این نصیحت سعدی را آویزه گوش بدار که:
[="darkgreen"][="darkgreen"]گفت عالم، به گوش جان بشنو
ور نماند بگفتنش کردار
باطلست آن چه مدّعی گوید
خفته را خفته کی کند بیدار
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشته است پند بر دیوار
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غریق ر[/][/]ا

پینوشتها:
1-تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 58
[/][/]

[="Arial Black"][="Blue"]از آنجا که خداوند انسان را برای لقا و وصول به ذات خویش آفرید آدمی برای نیل به اين مقصد بزرگ و غايت قصوا ناگزیر از تهذیب باطن و کسب همه مراتب طهارت است. طهاراتى که فراتر از یک طهارت جسمانی از آلودگیها و نجاسات ظاهری است. طهارتی که همه شئون و مراتب وجودی انسان را در برگرفته و او را در همه اعضا و قوای ظاهری و باطنیش یکپارچه نور می سازد تا شایستگی ادراک آن نور حقیقی ذاتی خداوند متعال را بدست آورد.
صراط انسانیت سرشار از خارها و موانع و گردنه هایی است که انسان سالک همواره باید با حضور و مراقبت تامه، خود را از آسیب دیدن بدین موانع راه محفوظ بدارد.
به تعبیر دیگر بر سالك إلى اللّه لازم است كه در اوّل امر ، از خود رفع موانع و آلودگیها نماید و با اتّصاف به همه مراتب طهارت ظاهری و باطنی از جمیع آلودگیهای ظاهريّه و باطنيّه و علنيّه و سرّيّه رهایی یافته، لایق حضور در محضر حضرت دوست گردد.
حضرت امام خمینی قدس سره در کتاب آداب الصلوه می فرمایند:
اوّلين مراتب قذارات، قذارات آلات و قواى ظاهريّه نفس است به لوث معاصى و قذارات نافرمانى حضرت ولىّ النّعم، و اين دام صورى ظاهرى ابليس است. و انسان تا در اين دام مبتلا است، از فيض محضر و حصول قرب الهى محروم است. و كسى گمان نكند كه بدون تطهير ظاهر مملكت انسانيّت مى‏توان به مقام حقيقت انسانيّت نايل شود يا مى‏تواند تطهير باطن قلب نمايد، [كه‏] اين غرورى است شيطانى و از حيله‏هاى بزرگ ابليس است، زيرا كه كدورات و ظلمتهاى قلبى با معاصى، كه غلبه طبيعت بر روحانيّت است، افزوده مى‏شود، و تا سالك فتح مملكت ظاهر نكند، از فتوحات باطنيّه، كه مقصد بزرگ است، بكلّى محروم است و راهى به سعادت براى او گشوده نگردد. پس يكى از موانع بزرگ اين سلوك قذارات معاصى است كه با آب پاك و پاكيزه توبه نصوح بايد آن را تطهير كرد.
[/]

[="arial black"][="navy"]همچنان که حضرت امام در این عبارات بیان فرمودند بدون توبه حقیقی که از آن به «توبه نصوح» یاد می شود نمیتوان در منطقه روشنایی طهارت نفس گام برداشت.

خداوند در قرآن کریمش فرمود:«يا ايّها الَّذينَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً»(1) از رسول خدا صلّى الله عليه وآله در معنى نصوح پرسیدند، ایشان در جواب فرمودند: «ان يَتُوب التائِب ثمّ لايَرجع فى ذَنبٍ كما لايَعود اللَبن الى الضَّرع» (2)؛ یعنی اینکه توبه كننده، هرگز به گناه باز نگردد، چنانكه شير به پستان باز نمى‌گردد و از امام على عليه السلام در معنى نصوح سوال کردند و ایشان فرمودند:

نَدمٌ بِالقَلب و استِغفار باللّسان و القَصد على ان لا يَعود(3)؛ یعنی پشيمانى قلبى و عذرخواهى با زبان، و تصميم جدى و مداومت بر ترک گناه است

لذا اولین گام برای دست یابی به مراتب عالی طهارت نفس انسانی، بیداری و پشیمانی از گناهان و خطایای گذشته است. نباید گذر ایام و گذشت زمان ما را از آنچه که تا کنون برای خود جمع نموده ایم غافل نماید. هویت حقیقی ما را مجموعه ای از گفته ها و شنیده ها و غذاها و کارها و نیات و کردار ما تشکیل می دهد و ما جز ادراکات و افعالی که تا کنون از خود بروز داده ایم نیستیم و هیچ یک از آثار ما از گذشته تا کنون در محضر خداوند گم نمی شود.
خداوند در قرآن کریمش مقرر نمود که : فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ‏ (4)یعنی بى‏تردید هر احدى بجزا و پاداش و عمل خود از نيك و بد خواهد رسید خواه قليل و خواه كثير، و خواه معتبر و خواه قطمير، این پنداری باطل است که گمان کنیم به مثابه فراموشی ما از آنچه تا کنون بوده ایم خداوند نیز در لوح محفوظش شرارتها و گناهان ما را با گذر ایام محو نموده است.
ممکن است فراز و نشیب و پیچ و خم حوادث روزگار ما را از جزییات اعمالی که تا کنون کسب یا اکتساب نموده ایم غافل نماید اما ذره ای از صحیفه اعمالمان در پیشگاه خداوند پنهان نمیشود و خداوند به زودی زود ما را به محکمه محاسبه اعمالمان خواهد نشاند. و آن آغازی است بر یک ناپایان که تا بی انتها باید سر سفره اعمالی بنشینیم که در چند صباح دنیا برای خود جمع نموده ایم.

پی نوشتها:
1- التحریم/8
2-بحار ج 6 ص22
3-مجمع البیان ج10ص 118
4- الزلزله/7-8[/][/]

[="arial black"][="navy"]پس اگر چنین است هان ای نفس برخیز و آگاه باش که تو را فرصت چندانی برای جبران مافات نمانده است مبادا جوانی و نشاط و شادابی و سلامت جسمانی ات رهزنت شود و بواسطه آنها بپنداری که فرصت بسیاری برای نیکویی و نیک رفتاری در اختیار داری نگاهی به اطراف خود نما و خیل جوانانی که هر روز در کنج قبرستان می آرمند را نظاره نما. نظام احسن محکم الهی بر آن مقرر شده است که هر از چند گاهی جوانی از طایفه مه رویان و شادابان و سلامتان و ورزش دوستان با حادثه ای غیر قابل پیش بینی به ناگاه بساط عمر برچیند و عزم سفر نماید تا چون تو بی خبری از خواب غفلت برخیزد و هوشیار باشد که پایان یافتن این فرصت پر ارزشتر از گوهر به کهنسالی و عروض بیماری لاعلاج نیست. هر دم ممکن است سایه بالهای عقاب تیز چنگال مرگ بر روی ما بنشیند و دفتر آن زندگی ابدی که یک عمر خداوند و رسولانش ما را بدان وعده داده بودند گشوده شود.

عقل نازنینی که خداوند به عنوان حجتی باطنی در نهاد ما به ودیعه نهاده است گویا و ناطق به این حقیقت است که حتی اگر یک هزارم و یک میلیونوم درصدد نیز وعده و وعیدهایی که خداوند در قرآن کریمش در مورد محاسبه اعمال ما در قیامت و بهشت و جهنم بیان فرموده است، راست باشد و به همین مقدار کم نیز احتمال وقوع باشد، باز هم ما جواز بر بی اعتنایی و بی توجهی به دستورات و فرامین الهی را نداریم چرا که سخن در این است که تا ابد باید پاسخگوی اعمالی باشیم که در این چند روزه دنیا برای خود اندوخته ایم، و کجا نامحدود را با محدود مقایسه توان نمودن، تا چه رسد به آنکه این وعده ها و وعیدها از جانب ذات اقدس کبریایی خدایی به ما رسد که هیچ نیازی به عبادت و بندگی آفریده هایش نداشته و نعوذبالله احتمال هر گونه کذب و خلاف و ناروایی در گفتارش مردود باشد.

ای نفس بیدار شو و آماده رحیل باش که فرصت چندانی به آن موعود بی پایان نمانده است...[/][/]

[="arial black"][="navy"]بر این اساس انسان بیدار را چاره ای جز بر اهتمام یافتن و عزم طریق نمودن نیست. در حقیقت، عزم و همت داشتن همان جوهره انسانيت و ميزان امتياز انسان است، و تفاوت درجات انسانها به تفاوت درجات عزم و همت ایشان است. یعنی عزم و تصميم بر ترك معاصى، و انجام واجبات، و جبران آنچه از ایشان در ايام زندگانی از دست رفته است.
پس اى عزيز، به سفارش آن پیر میکده فرزانه گوش دار و همواره بكوش تا صاحب «عزم» و داراى اراده شوى، كه خداى نخواسته اگر بى عزم از اين دنيا هجرت كنى، انسان صورى بيمغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى، زيرا كه آن عالم محل كشف باطن و ظهور سريره است. و جرئت بر معاصى كم‏كم انسان را بى‏عزم مى‏كند، و اين جوهر شريف را از انسان مى‏ربايد.
پس اى برادر و خواهر خوبم، تصمیم بگیر از هرچه معصیت و گناه است احتراز كنی، و عزم هجرت به سوى حضرت حق تعالى نمایی. ظاهرت را ظاهر انسان كن، یعنی اگر از جنس مردانی صورتت را مشابه صورت انسانهای متعالی نما و از داشتن محاسن اخلاقی و صوری (که همان مقداری ریش داشتن است) دریغ نفرما و اگر از جنس بانوانی به سیده نساء عالمین فاطمه زهرا سلام الله علیها اقتدا کن و علاوه بر رعایت تقوا، چادر را که از نگاه های هرزه مصونت میدارد لباس مزین خویش اختیار کن و از همین روزن خود را در سلك صاحبان شرايع داخل كن، و از خداوند تبارك و تعالى در خلواتت بخواه كه تو را در اين مقصد پر فراز و نشیب همراهى فرمايد، و رسول اكرم، صلّى اللّه عليه و آله، و اهل بيت مطهرش را شفيعت قرار ده كه خداوند به تو توفيق عنايت فرمايد و از تو دستگيرى نمايد در لغزشهايى كه در پيش دارى، زيرا كه انسان‏در ايام حيات لغزشگاههاى عميقى دارد كه ممكن است در آن واحد به پرتگاه هلاكت چنان افتد كه ديگر نتواند از براى خود چاره بكند، بلكه در صدد چاره جويى هم بر نيايد، بلكه شايد شفاعت شافعين هم شامل حال او نشود. نعوذ باللّه منها.
با نگاه و اقتباسی از چهل حدیث حضرت امام خمینی قدس سره الشریف[/]
[/]

[="arial black"][="blue"][="navy"]طهارت در لغت به معنای نظافت و پاکی می باشد و نظافت به معناى طهارتى است که بعد از پلیدى در چیزى حاصل‏ مى‏شود، مثلا لباس که بعد از شسته شدن نظیف مى‏شود، و بهمین جهت کلمه نظافت به خصوص ‏در محسوسات استعمال مى‏شود
طهارت در زبان قرآن و روایات دارای اقسام مختلفی است که به صورت دو قسم کلی ظاهری و باطنی مطرح است.
فقه مطهره عهده دار بیان طهارت ظاهری انسان است که آن در سه بخش وضو و غسل و تیمم مطرح می شود. در حقیقت طهارت فقهیه برای پاک نمودن انسان از نجاستهای ظاهری است که از ده قسم نجاسات چهار قسم آنها که عبارتند از خون و بول و غائط و منی بواسطه آب مستعمل در وضو و غسل و یا تیمم در صورت نبود آب، از بین رفته و طهارت ظاهری انسان را به دنبال می آورد.
شاخص ترین رکن طهارت ظاهری انسان را وضو گرفتن تشکیل میدهد. وضو موجب طهارت و ايجاد كننده نورانيت و مقدمه‏اى براى ورود در عبادات و عاملى معنوى براى لايق شدن انسان، در بساط قرب الهى است.
نورانيّت و صفاى باطنى كه در سايه وضو پديد مى آيد، بسيار ارزشمند است. از اين رو، در روايات ، تاكيد شده كه انسان همواره با وضو باشد، وضو به نور تشبيه شده و خوابيدن با وضو همچون احياء و شب زنده دارى به حساب آمده است.
براى دعا، تلاوت قرآن، زيارت و بسيارى از كارهاى نيك و عبادى سفارش به داشتن وضو شده است. بدون وضو، دست زدن به آيات قرآن و نام هاى خدا و پيامبر و ائمه عليهم السلام ممنوع است
در روایت است گروهی از یهود خدمت پیامبر خدا (ص)رسیده و مسائلی چند را از حضرت پرسیدند. از جمله گفتند: یا محمّد(ص) برای ما بگو این چهار عضو برای چه باید شسته شود با این که از تمیزترین مواضع بدن به شمار می‌آید؟
پیامبر (ص) فرمود: [="darkgreen"]شیطان آدم را وسوسه کرد، آدم به درختی که از آن نهی شده بود نزدیک شد، وقتی به آن نگریست آبرویش رفت، سپس ایستاد و به طرف درخت رفت، این نخستین گامی بود که به طرف گناه برداشته شد، سپس دست برد و از میوه درخت برگرفت و خورد، در این هنگام، زیور و پوشش خود را از دست داد، دست بر سر گذاشت و گریست، و چون خداوند_عزّوجلّ_توبه او را پذیرفت، بر او و فرزندانش واجب کرد که همین اعضا را بشویند، پس خداوند به او فرمان داد که چون به آن درخت نگریسته روی خویش را بشوید و چون با دو دست تناول کرده آن دو را نیز تا آرنج شستشو دهد، و چون دست بر سر گذاشت، فرمان به مسح سر داد و نیز امر به مسح دو پا فرمود، زیرا با آنها به سوی گناه رفته است...[/].
[/]
[/][/]

انتظار عامل طهارت وپالایش روح و جان
خانه ای که مهمان رفت و امد نمیکند ، صاحبخانه نسبت به تمیز و مرتب نگه داشتن خانه توجه کمتری داشته باشد یا به دلیل اینکه زندگی عادی دارد ، غافل باشد.
اما صاحبخانه ای که منتظر مهمان است ویا احتمال آمدن مهمان را میدهد ، نه تنها خود را آماده میکند، بلکه دائم به اهل خانه هم توصیه میکند خانه را به هم نریزند وبه حای آن به مرتب بودن وشدن آن کمک کنند.دغدغه دارد که نکند ناخودآگاه میهمان بیاید وآبرویش برود
*کسی که منتظر مهمان عزیزی چون حضرت بقیت الله الاعظم است مواظب پاکی وطهارت ونظم در زندگی معنوی وظاهری است.

هر روز خود را ، وقلب خود را وزندگی و خانواده خود را کنترک وبازبینی مینماید تاببیند آماده ومرتب است یا نه؟!
واگر نیست آماده نگه دارد که
"بوی گل سوسن ویاسمن آید عطر بهاران کننون از سفر آید"

[="arial black"][="blue"]در روايتی که در بالا ذکر نمودیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بیان یکی از اسرار وضو فرمودند: وقتي حضرت آدم علیه السلام رو به دنياي آلوده کرد، خداوند براي تطهير او در هنگام نماز دستور داد که صورت خود را بشويد. و از آنجا که با پا به طرف دنيا رفت به او امر فرمود که پايت را نيز بايد بشويي. و در ادامه چون با دست از آن درخت کسب و کار، ميوه و روزي زن و فرزند را کند و آن را بر سر گذارد و براي حوّايش آورد، به او دستور داد که دست و سر خويش را هم شستشو کن.
دنیا دار کثرت و اشتغال به خلق است و کثرت و اشتغال به خلق با وحدت و اتحاد با حق سازگاری ندارد و از آنجا که تو نیز هر روز دل به دنيا داده اي و رو به آن کرده اي، پا به سوي دنيا برده اي و دست و سرت را نيز به واسطه آن آلوده کرده اي بنابراين از پا تا به سر به دنيا آلوده اي. حال اگر مي‌خواهي به نماز که سراسر انس و یگانگی با حضرت حق است رو کني بايد وضو بگيري تا اين وضو تو را از آن اشتغال و کثرت تطهير کند.
حاجى سبزوارى در «اسرار الحكم» در باب اسرار وضو مى‏گويد :
از آلودگى دنيا و الواث (پلیدیها) اخلاق رذيله دست قلب را بشوى .
ما را خواهى ز خويشتن دست بشوى
خود را يله كن پس آنگهى ما را جوى
و آبرويى نزد حبيب پيدا كن و متفطن شو به اين‏كه هرگاه تطهير جوارح كه مانند خوادمند(خدمتگزاران) براى قلب به جهت حضور در نزد سلطان(خداوند) لازم باشد ، پس تطهير سپهدار(یعنی قلب) الزم (لازمتر) خواهد بود كه اقبح(زشت تر) چيزى است كه بزرگى به خدمت سلطان عظيمى مشرف شود و خدم و حشم او منظف(پاکیزه) و مطهر باشند ، ولى خود او ملوّث باشد !!
و نيز ملتفت شو كه هرگاه قشر اقرب(پوسته اولی) كه بدن باشد و قشر ابعد(پوسته دومی) كه جامه(لباس) باشد واجب التطهير باشد، لُبّ(مغز) كه قلب باشد تطهيرش از هواجس(آلودگیها) و وساوس اوجب(واجبتر) خواهد بود .
على عليه‏السلام مى‏فرمايد : چگونه است كه دينت را به هر رجسى نجس مى‏پسندى ، اما لباس بى‏ارزش دنياييت را هميشه پاك نگاه مى‏دارى ؟!
و معلوم است كه محل ايمان و ايقان قلب و فؤاد است ، فى الحديث :
[="darkgreen"]إِنَّ اللّهَ لا يَنْظُرُ إلى صُوَرِكُمْ وَلا أموالُكُمْ وَلكِنْ يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُمْ ونِيَاتِكُمْ[/][بحار الأنوار : 67/248 ، باب 54 ، حديث 21] .
مسلماً خداوند به هيئت و هيكل و اموال شما نگاه نمى‏كند بلكه به دلها و نيت‏هاى شما نظر مى‏كند .

[/][/]

[="Arial Black"][="Blue"]مرحوم صدوق (قدس سره) در بیان گوشه هایی از حکمت وضو نقل نموده که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس از نماز صبح بين الطلوعين در مسجد مي نشستند و به سؤالات مردم پاسخ مي دادند. روزي دو نفر نوبت گرفته در محضر حضرت سؤالاتي طرح کنند. حضرت به اولي فرمود: گرچه شما قبل از آن برادر آمديد، لکن نوبت خود را به ايشان بدهيد. چون شما اهل کرم و ايثار هستيد و او کار لازمي دارد و مستعجل است. (ادب رعايت نوبت را حضرت در آنجا آموختند). بعد فرمودند: من بگويم براي چه کاري آمده ايد يا شما مي گوييد؟
عرض کردند: يا رسول الله شما بفرماييد.

فرمود: يکي براي ياد گرفتن مسائل حج و ديگري براي سؤال و آموختن مسائل وضو آمده است . آنگاه سؤالها را جواب دادند:
وضو گرفتن، يعني شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها؛ شستن صورت، يعني خدايا هر گناهي که با اين صورت انجام دادم آن را شستشو مي کنم که با صورت پاک به جانب تو عبادت کنم. و با پيشاني پاک سر بر خاک بگذارم.
شستن دستها در وضو يعني خدايا از گناه دست شستم و گناهاني را که با دستم مرتکب شده ام، با شستن دست، آن را تطهير مي کنم.
مسح سر در وضو يعني خدايا از هر خيال باطل و هوس خام که در سر پروراندم، سرم را تطهير مي کنم و آن خيالهاي باطل را از سر به دور مي افکنم.
مسح پا يعني خدايا من از جاي بد رفتن پا مي کشم و اين پا را از هر گناهي که با آن انجام داده ام تطهير مي کنم.
اگر کسي بخواهد نام مبارک حق تعالي را بر زبان آورد، بايد دهان را تطهير کند. مگر مي شود با دهان ناشسته انسان نام خدا را ببرد؟ بايد دهان را با آب مضمضه کند و بشويد. (من لا يحضر، ج 2، ص 202، ح 2138)
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]امام علی بن موسی الرّضا عليهما السّلام در پاسخ نامه‏ای در جواب به پرسشهای محمد بن سنان در بیان حکمت وضو گرفتن چنين نوشتند:
أَنَّ عِلَّةَ الْوُضُوءِ الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا صَارَ عَلَى الْعَبْدِ غَسْلُ الْوَجْهِ وَ الذِّرَاعَيْنِ وَ مَسْحُ الرَّأْسِ وَ الْقَدَمَيْنِ فَلِقِيَامِهِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَعَالَى وَ اسْتِقْبَالِهِ إِيَّاهُ بِجَوَارِحِهِ الظَّاهِرَةِ وَ مُلَاقَاتِهِ بِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ فَيَغْسِلُ الْوَجْهَ لِلسُّجُودِ وَ الْخُضُوعِ وَ يَغْسِلُ الْيَدَيْنِ لِيُقَلِّبَهُمَا وَ يَرْغَبَ بِهِمَا وَ يَرْهَبَ وَ يَتَبَتَّلَ وَ يَمْسَحُ الرَّأْسَ وَ الْقَدَمَيْنِ لِأَنَّهُمَا ظَاهِرَانِ مَكْشُوفَانِ يَسْتَقْبِلُ بِهِمَا كُلَّ حَالاتِهِ وَ لَيْسَ فِيهِمَا مِنَ الْخُضُوعِ وَ التَّبَتُّلِ مَا فِي الْوَجْهِ وَ الذِّرَاعَيْن‏( من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 57)
یعنی علّت وضو كه بخاطر آن شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها بر بندگان واجب شده است همانا بپا خاستن در برابر خدای تعالی و روی نمودن بسوی او با اعضای ظاهری و ملاقات همراه با آن اعضاء با فرشتگان نويسنده اعمال است. پس صورت را براى بجا آوردن سجده و حالت خضوع و فروتنی می‏شويد و دستها را مي شويد تا از گناهان پاك و پاكيزه گردد و به اين جانب و آن جانب برده بدانها حوائج را درخواست و مسألت نموده و مراتب خوف و ترس خود و اخلاص و از غير بريدن را معمول دارد. سر و دو پايش را مسح مي كشد زيرا آشكار و باز است و در تمام حالات خود همراه با آن دو روبرو می‏شود، ولی آنچه از خضوع و اخلاص و انقطاع از غير كه در دستها و صورت است در آن دو نيست پس به مسح سر و پا اكتفا می‏شود.
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]یکی از دستورات موکد علمای اخلاق و اساتید سیر و سلوک برای شاگردانشان دائم الوضو بودن است که نورانیت و روحانیت بسیاری برای سالک الی الله به همراه دارد. مثلا دستوري كه آیت الله انصاری همدانی (ره) به یکی از بزرگان، برای حضور قلب در نماز و رفع وسواس فرموده اند این است که «بعد از توبه ی کامل، وضوی دائمی و اغسال مستحبّه را تماماً به جاي آورد» و یا همسر استاد مطهری، در مورد ایشان نقل می کند:
«در مدت 26 سال زندگی که با ایشان داشتم، در 24 ساعت شبانه روز، حتی نیم ساعت بی وضو نبودند.»
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «مَن تَطَهَّرَ ثُم أوَی إلَی فِراشِهِ باتَ وَ فِراشُهُ کَمَسجدِهِ وَ إن ذَکَرَ أنَّه لَیسَ عَلَی وَضَوء فَتَیَمَّمَ مِن دِثارهِ کائِناً ما کانَ لَم یَزَل فی الصَلاةَ وَ ذِکرِ الله» یعنی هر که با طهارت به بستر رود، آن شب بشتر او به منزله مسجد اوست و اگر یادش آمد که وضو ندارد به همان رو انداز خود -هر چه می خواهد باشد- تیمم کند که اگر چنین کرد پیوسته در نماز و ذکر خداوند خواهد بود.(بحار الانوار ج73 ص 183)
همچنین امام صادق علیه السلام می فرمایند: «الوضوء قبل الطعام و بعده یذهبان الفقر» یعنی وضو پیش از غذا و بعد از غذا، فقر را از بین می برد (وسائل الشیعه، ج 1، ص 256)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اَكثِر مِن الطَّهورِ يَزِدِ اللّه‏ُ فى عُمُرِكَ» یعنی وضو زياد بگير تا خداوند، عمرت را زياد كند.( امالى مفيد، ص 60، ح 5)
و نیز فرمودند: «اِنَّ الغَضَبَ مِنَ الشَّيطانِ وَاِنَّ الشَّيطانَ خُلِقَ مِنَ النّارِ وَاِنَّما تُطفَأُ النّارُ بِالماءِ فَاِذا غَضِبَ اَحَدُكُم فَليَتَوَضَّ» یعنی خشم از شيطان و شيطان از آتش آفريده شده است و آتش با آب خاموش می شود، پس هرگاه يكی از شما به خشم آمد، وضو بگيرد. (نهج الفصاحه ح 660)
و نيز فرمودند: «يحشر الله عزوجل أمتي يوم القيامة بين الامم غرا محجلين من آثار الوضوء» یعنی امت من در قيامت ميان ساير امتها ممتاز، نوراني محشور مي شوند و اين بر اثر وضوي آنان است. (بحار، ج 80، ص 237)
و امام صادق علیه السلام فرمودند: «ما يَمْنَعُ اَحَدَكُمْ اِذا دَخَل عَلَيْهِ غَمٌّ مِنْ غُمُومِ الدُّنْيا اَنْ يَتَوَضَّاَ ثُمَّ يَدْخُلَ مَسْجِدَهُ وَ يَرْكَعَ رَكْعَتَينِ فَيَدْعُوَ اللّه‏َ فيهِما؟ اَما سَمِعْتَ اللّه‏َ يَقُولُ: «وَاسْتَعينوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؟» یعنی چه چيز مانع می‏شود كه هر گاه بر يكى از شما غم و اندوه دنيايی رسيد، وضو بگيرد و به سجده‏گاه خود رود و دو ركعت نماز گزارد و در آن دعا كند؟ مگر نشنيده‏ای كه خداوند می‏فرمايد: «از صبر و نماز مدد بگيريد»؟ (تفسير عياشى، ج 1، ص 59، ح 39)
[/]

سلام

استاد اگه میشه بحث قشنگتون رو ادامه بدید.
خدائیش خیلی خیلی جالب و قابل استفاده اند.

لطفا بازهم ادامه بدید.ممنون:Gol:

[=Georgia][=Lotus]پیامبر اکرم [=Lotus]صلی الله علیه و آله و سلم همواره[=Lotus] به کامل و زیبا انجام دادن وضو سفارش میکردند. و می­فرمود: هر گاه مسلمانی وضو بگیرد، از هر گناهی که با چشم و دست و پایش کرده باشد خارج می­شود.[[=Calibri] صحیح مسلم، دار المعرفه، بيروت، چاپ دوم، 1428ق، ص 154]
[=Lotus]همانطور که مرحوم نراقی می‌گوید: در وضوء ابتدا امر به شستن رو [صورت‏] شده است زیرا اكثر حواسّ ظاهری که دنبال تمایلات دنیوی هستند در آنجا قرار دارند. و بعد از آن، تكليف به شستن دست‌ها شده است، زيرا آدمى بیشتر امور دنيويّ را به کمک آن­ها انجام می­دهد. سپس امر به مسح پيش سر كه منبع اكثر خيالات فاسده است شده است. پس به مسح پاها كه واسطه­ی حرکت به­سوی بسيارى از خواهش­های دنيويّه هستند گردیده است.[معراج السعاده، ص 840]
[=Lotus]بنابراین، مقصد اصلی از وضوء، پاكيزه ساختن ظاهر و باطن آدمى از هرگونه پليدی‏های جسمی و معنوی است زیرا تكليف به طهاراتی چون وضو و غسل از آن جهت است كه اعضائی كه امر به شستن آنها شده مشغول امور دنيوی بوده و در تيرگي­های طبيعت فرو رفته‏اند، و از اهليّت ايستادن در پيشگاه خدای سبحان بيرون رفته‏اند، و شكّی نيست كه تا سالک دل خود را از اخلاق نكوهيده و دلبستگي­های دنيا پاك نگرداند و عزم بازگشت به خدا نكند، صِرف شستن اعضاء، آن‌ها را از چرك­های دنيوی و آلايش‏های جسمانی پاك نمی كند. پس در وقت طهارت بايد دل را از صفات ناشايست و شهوات پليد پاك کرد، و عزم نمود که اعضای خود را كه خدمتكاران او هستند از شهوات دنيا باز گيرد تا نورانيّت و طهارت دل به آن اعضاء سرايت كند.

[=georgia][=&quot]با عرض سلام خدمت همه دوستان[/]
[=&quot]در ادامه مباحثی که پیرامون طهارت مطرح نمودیم باید به مراتب طهارت ظاهری بدنی بپردازیم چرا که آن مقدمه ای برای طهارت نفسانی و تذکیه روح و باطن آدمی می شود.[/]
[=&quot]برای رسیدن به طهارت بدنی باید اعضا و جوارح ظاهری را از هر ادراکی که موجب قساوت قلبی و دوری انسان از خداوند متعال می شود دور داشت به تعبیر شریف علامه حسن زاده آملی طهارت بدن از ادناس و قاذورات و طهارت حواس از اطلاق و رها کردن آنها در ادراکاتی که نیازی بدانها نیست. یعنی چشم و گوش و زبان و لامسه را از هر ادراکی که فایده ای برای انسان ندارد باید حفظ کرد.[/]
[=&quot]اکنون اجازه دهید یکایک این حواس ظاهری را نام برده و به تفصیل راه طهارت هر یک را ذکر نماییم.[/]
[=&quot]یکی از مهمترین حواس ظاهری که بیشتر اوقات در عموم مردم موجبات بی طهارتی آنها را فراهم می سازد زبان است.[/]
[=&quot]برخی از گناهان زبان از این قرارند:[/]
[=&quot]1-غیبت. 2- نمیمه. 3-دروغ. 4- دو زبانی. 5-[/][=&quot]بهتان و افتراء. 6-قذف. 7- افشاء اسرار مؤمن. 8- دشنام 9-لعن و نفرین.10- طعن و شماتت. 11- سُخریه و استهزاء. 12- مدح نابجا13- اظهار غضب. 14- غنا 15-[/][=&quot]کثرت مزاح و خنده. 16- مراء و جدال. 17- خصومت. 18- سؤال از امور مشکله برای تحقیر. 19- تکلم بدون علم. 20- تکلم بی فایده. 21- کفران نعمت. 22- اظهار ناامیدی کردن از خداوند. 28- به ناحق شهادت دادن. 29. تفسیر به رأی کردن قرآن. 30[/][=&quot]. [/][=&quot]مؤمن را خوار کردن. 31- فاسق را عزیز شمردن. 32- مؤمن را ترساندن. 33- راز خود را به نااهل گفتن. 34- به پدر و مادر اُف گفتن. 35- عیبجوئی کردن. 36-نسبت زنا به کسی دادن. 37- خلافکار را تشویق کردن. 38- مؤمنان را با القاب زشت خواندن. 39- به مال و منال دیگران غبطه خوردن. 40- وعدة دروغ دادن. 41- صفات نیک زنان را به نامحرمان گفتن. 42- با زن نامحرم شوخی کردن. 43- فال بد زدن. 44- عذرتراشی برای ظلم ظالمان. 45- سخن برادر مسلمان خود را قطع کردن ووو[/]
[/]

[="Georgia"][="Blue"][=&quot]آری زبان عمده ترین وسیله ای است که مردم به کمک آن با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و ایجاد تفاهم و انتقال مفاهیم از طریق زبان صورت می گیرد. در یک جمله زبان ملاک ارزش و معرف شخصیت انسان و ترازوی عقل اوست[/][=&quot].[/]
[=&quot]حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید «[/]المرءُ مخبوء تحت لسانه»[=&quot])[/][=&quot] مستدرک الوسائل، ج9، ص 22) یعنی شخصیت هر کس در پی زبان اوست» زبان با تمام فوائدی که برایش ذکر می شود مفاسد و آفاتی نیز دارد که باید آنها را شناخت تا با کنترل زبان، از ابتلاء به آن آفات پیشگیری و اجتناب ورزید[/][=&quot].[/]

[=&quot]در قرآن کریم آمده است: ای کسانی که ایمان آورده اید نباید قومی قوم دیگر را مسخره کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانی زنان دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند.از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقبهای زشت مدهید، چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان. و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند[/][=&quot].[/][=&quot]( حجرات/ 11[/][=&quot]([/][=&quot][/]
[=&quot]خداوند در آیه دیگر می فرماید: [=&quot]وَیْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ[/] (همزه/1)یعنی وای بر هر بدگوی عیبجویی[=&quot] [/][/][=&quot][/]
[=&quot] [/][=&quot]در روایتی آمده که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «هر که متعهد شود محافظت آنچه میان دو فک اوست که زبان باشد، و آنچه میان دو پای اوست، من از برای او بهشت را متعهد می شوم[/][=&quot].[/][=&quot]( کنزل العمال، ج 15، ص 806، ح 43205)[/][=&quot][/]
[=&quot]شخصی به آن حضرت عرض کرد که: راه نجات چیست؟ فرمود: زبان خود را نگاه دار(جامع السعادات، ج 2، ص 341[/][=&quot] [/][=&quot]( [/][=&quot]و دیگری عرض کرد که: از چه چیز بیشتر بر من ترسیده شود؟ زبان او را گرفت و فرمود: این، و فرمود بیشتر چیزی که مردمان را داخل جهنم می کند زبان است و شهوت(احیاء العلوم، ج 3، ص 94)[/][=&quot][/]
[/]

سلام!!!
زیبا بود!

احادیثی که در مورد وضو نوشتین برام خیلی جالب بودن چون تا حالا این قدر دقیق به مفهوم وضو پی نبرده بودم . ممنون :Gol:

[=Georgia]در ادامه مطالبی که ضمن تطهیر زبان خدمتتان تقدیم نمودم باید بگویم شاه کلید مصونیت زبان از گناهان سکوت است.
سکوت موجب قطع تعلق از دنیای برون و انس با عقبای درون است سکوت خَموشی از غیر و خُروشی با خویشتن است. سکوت چشم پوشی از سنگ و گل و چشم دوزی به جان و دل است سکوت تسکین رنجوری از دنیا و تشدید مسروری با مولا است. سکوت ایمنی از مسند بلایا و هم آغوشی مهد عطایا ست. سکوت رحل(کوچ نمودن) از وطن و قصد حرم نمودن است. سکوت قهر از اغیار و حشر با ابرار است. سکوت پرهیز از آذر(آتش) و خیز به زر(طلا) است...
از من نمی پذیری از مولایت پذیرا باش که فرمود: «اکثر صمتک یتوفر فکرک و یستنر قلبک و یسلم الناس من یدک»(1)
یعنی بسیار خاموشی برگزین تا فکرت زیاد شود، و عقلت نورانی گردد، و مردم از دست و زبان تو سالم بمانند.
و در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «کان المسیح علیه السلام یقول لا تکثر الکلام فی غیر ذکر الله فان الذین یکثرون الکلام فی غیر ذکر الله قاسیة قلوبهم ولکن لا یعلمون»(2)
یعنی حضرت مسیح علیه السلام می فرمود؛ جز به ذکر خدا سخن زیاد مگویید، زیرا کسانی که در غیر ذکر خدا سخن بسیار می گویند دلهایی پر قساوت دارند ولی نمی دانند.

  1. پینوشتها
  2. میزان الحکمه، جلد 2، صفحه 300 شماره 1667
  3. اصول کافی، جلد 2، صفحه 113

[="Georgia"][="Blue"]در ادامه روایاتی زیبا در باب سکوت تقدیم محضر مبارکتان می کنم
امام باقر علیه السلام: «إنَّ هذَا اللِّسانَ مِفتاحُ كُلِّ خَيرٍ وَشَرٍّ فَيَنبَغى لِلمُؤمِنِ أَن يَختِمَ عَلى لِسانِهِ كَما يَختِمُ عَلى ذَهَبِهِ وَفِضَّتِهِ»(1) به راستى كه اين زبان كليد همه خوبيها و بديهاست پس سزاوار است كه مؤمن بر زبان خود مهر زند، همان گونه كه بر (كيسه) طلا و نقره خود مُهر مى زند
امام صادق علیه السلام: «كَمالُ الاَدَبِ وَالمُروءَةِ سَبعُ خِصالٍ: اَلعَقلُ وَالحِلمُ، وَالصَّبرُ، وَالرِّفقُ، وَالصَّمتُ، وَحُسنُ الخُلقِ وَالمُداراةُ»(2) كمال ادب و مروت در هفت چيز است: عقل، بردبارى، صبر، ملايمت، سكوت، خوش اخلاقى و مدارا
امام موسی کاظم علیه السلام: «قِلَّهُ المَنطِقِ حُکم عَظیمٌ ، فَعَلَیکُم بِالصَّمتِ فَانَّهُ دَعَهٌ حَسَنَهٌ وَ قِلَّهُ وِزرٍ وَ خِفَّهٌ مِنَ الذُّنوبِ»(3) کم گویی، حکمت بزرگی است بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است
پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله: «عَلَیکَ بِطولِ الصَّمتِ فَانَّهُ مَطرَدَءٌ لِلشَّیطانِ وَ عَونٌ لَکَ عَلَی أمرِ دینِکَ»(4)خود را ملزم به سکوت طولانی کن، چرا که این کار موجب طرد شیطان بوده و در کار دین، یاور توست
امام صادق علیه السلام: «عَلَیکَ بِالصَّمتِ، تَعد حَلِیماً، جاهِلاً کُنتَ اَو عالِماً، فَاِنَّ الصَّمتَ زَینٌ لَکَ عِندَ العٌلَماءِ وَ سِترٌ لَکَ عِندَالجُّهالِ»(5) عالم باشى یا جاهل، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است
امام علی علیه السلام: «الکَلامُ کالدَّواءِ قَلیلُهُ یَنفَعُ وَ کَثیرُهُ یُهلِکُ»(6) سخن چون دوا است، اندکش سودمند و زیادش کشنده است
پيامبر صلی الله علیه و آله: «اَوصانى رَبّى بِسَبعٍ: اَوصانى بِالاِخلاصِ فِى السِّرِّ وَ العَلانيَةِ وَ اَن اَعفُوَ عَمَّن ظَلَمَنى و اُعطىَ مَن حَرَمَنى و اَصِلَ مَن قَطَعَنى و اَن يَكونَ صَمتى فِكرا وَ نَظَرى عِبَرا»(7) پروردگارم هفت چيز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشكار، گذشت از كسى كه به من ظلم نموده، بخشش به كسى كه مرا محروم كرده، رابطه با كسى كه با من قطع رابطه كرده، و سكوتم همراه با تفكّر و نگاهم براى عبرت باشد.

پینوشتها:

  1. تحف العقول، ص298
  2. بحارالأنوار، ج 84، ص 325، ح 1.
  3. بحاالانوار، ج 78، ص 321.
  4. بحارالانوار، ج68، ص279.
  5. مستدرک الوسایل، ج 9، ص17.
  6. غررالحکم، ص 211، ح 4081.
  7. کنز الفواید، ص 184.
[/]

اویس;435328 نوشت:
در باب سکوت

سلام

با اجازه استاد اویس، من هم احادیثی در مورد سکوت تقدیم همه بزرگواران خواهم کرد ...

قال الامام علي عليه السلام : الكلام بين خصلتَي سَوءٍ هما الإكثار و الإقلال، فالاكثار هذرٌ و الاقلال عيُّ و حَصرٌ.

امام علي - عليه السلام - فرمود: سخن گفتن ميان دو خصلت بد جاي گرفته است، پرگويي و كم‌گويي، پرگويي به ياوه‌گويي مي‌انجامد و كم‌گويي درماندگي و ناتواني (از بيان مقصود) است. «نهج البلاغه، حكمت 183»

قال الامام الحسن عليه السلام : نعم العون، الصّمت في مواطن كثيرةٍ و اِن كنت فصيحاً. «معاني الاخبار، ج 62، ص 401»
امام حسن عليه السلام فرمود: در بسياري مواقع خاموشي خوب ياوري است، هرچند سخنور باشي.

قال الامام علي عليه السلام : اذا اراد الله سبحانه صلاح عبدٍ ألهمهُ قلةَ الكلام و قلة الطعام و قلة المنام. «غررالحكم، ح 4117»
امام علي عليه السلام فرمود: هرگاه خداوند سبحان صلاح بنده‌اي را بخواهد، كم‌گويي و كم خوري و كم‌خوابي را در دل او افكند.

قال رسول الله صلي الله عليه و آله : يا ايّها الناس اَلا اُنبئكم بامرين خفيف مؤنَتُهُما عظيم اجرهما لم يَلقَ الله بمثلهما، طول الصّمتِ و حسن الخلق. «بحارالانوار، ج 74، ص 181»
رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: اي مردم همانا خبر مي دهم شما را به دو كار كم هزينه و پر اجري كه کاري به مانند اين دو کار انسان را به لقاء خدا نمي رساند: سكوت طولاني و خلق نيكو.

قال اميرالمؤمنين عليه السلام عن النبي صلي الله عليه و آله : قال في ليلة المعراج يا ربّ ما أوّلُ العبادةِ قال أول العبادةِ الصَّمتُ. «مستدرك الوسائل، ج 7، ص 500»
امام علي - عليه السلام - از پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - نقل مي فرمايند كه ايشان شب معراج به پروردگار متعال گفت: اي پروردگار اول مرحله بندگي چيست؟ خداوند متعال فرمود: اولين مرحله بندگي سكوت است.

قال الامام ابوالحسن الرضا عليه السلام: من علامات الفِقه الحِلمُ و العلم و الصُّمت، أن الصّمت بابٌ من ابواب الحكمة اِن الصُّمت يكسبُ المحبّةَ إنّه دليلٌ علي كلِّ خير. «اصول كافي، ج 2، ص 113»

امام رضا عليه السلام فرمود: از علامات انسان فهيم در دين، بردباري و علم و سكوت است، همانا سكوت دري از درهاي حكمت است و انسان‌ خاموش (به جهت سکوتش) محبتش دردل‌ها قرار مي‌گيرد و سكوت دليل و نشانه‌اي براي رسيدن به هر خيري است.

قال الامام الكاظم عليه السّلام : ... اِنَّ لِكُلِّ شَيٍِ دَليلاً وَ دليلُ العَقلِ التَّفَكُرُ وَ دليلُ التَّفَكُّرِ الصّمت و لِكُلِّ شيٍ مطيَّةً وَ مَطيَّةَ العَقلِ التَّواضُعِ ... . «اصول كافي، ج 1، ص 15»
امام كاظم - عليه السّلام - فرمود: ... براي هر چيزي دليل (و نشانه اي) وجود دارد و دليل عقل تفكر است و دليل تفكرسكوت است و براي هر چيزي مركبي است و مركب عقل تواضع است.

[=Georgia][=georgia]سکوت به جا و سخن سنجیده[=georgia]

با تشکر فراوان از بانوی محترم تندیس که روایات زیبایی در باب سکوت ارائه فرمودند.
نکته ای که در اینجا قابل ذکر است این است که سكوت و سخن هر دو در جاي خود خوب و مطلوب و در غير آن نامطلوبند لذا بايد سخنان را طبقه‏ بندى نموده و در موارد لزوم سخن گفت و در موارد غيرضرورى از سخن باز ايستاد؛ مثلاً اگر سخن گفتن براى هدايت كسى يا براى ابراز محبت به همسر و فرزند یا احوال‏ پرسى از ديگران و یا به جهت صله رحم باشد، بسيار نيكو است ولى اگر سخن لغو و بيهوده و يا خداى ناكرده مشتمل بر گناه باشد، در اين صورت بايستى از آن پرهيز كرد.
در حديثی از حضرت على علیه السلام آمده است: «لا خير فى الصمت عن الحكم كما انه لاخير فى القول بالجهل»؛ آنجا که بايد سخن درست گفت، در خاموشي خيري نيست، چنان که در سخن ناآگاهانه نيز خيري نخواهد بود (نهج‏ البلاغه، كلمات قصار 173)
سعدي نيز در اين باب سروده است:
اگر چه پيش خردمند خامشي ادب است
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشي
دو چيز طيره عقل است: دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشي

و نیز گفته است:
سخن گرچه دلبند و شيرين بود
سزاوار تصديق و تحسين بود
چو يکبار گفتي، مگو باز پس
که حلوا چو يکبار خوردند، بس

گاه انسان وظيفه دارد در جايي سخن بگويد و از حقي دفاع كند، در اين صورت سكوت او مي تواند گناه باشد و او را از خداوند دور كند و گاهي نيز سخن گفتن متضمن دروغ و غيبت و تهمت و مانند آن است و باعث ارتكاب گناه و دوری از خداوند مي شود. بنابراين بايد انسان ببيند در كجا بايد سخن بگويد و در چه موقعيتي خوب است سكوت كند تا از آفات سخن گويي و سكوت بي مورد مصون بماند.
اما در هر حال پرحرفى خصلت نكوهيده ‏اى است . برای جوشش چشمه های حکمت از درون انسان اصل آن است که تا ضرورتى پيش نيايد، نبايد به سخن گفتن مبادرت ورزيد.البته این کم حرفی نباید چنان باشد که موجب قطع ارتباط با دوستان و خویشاوندان گردد و موجبات افسردگی و انزوای فرد را فراهم سازد.

[=Georgia]

[=garamond]پند حکیمانه لقمان به فرزندش در باب سکوت

لقمان حکیم رضى الله عنه پسر را گفت:
امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنویس.
شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛
آنگاه روزه ‏ات را بگشا و طعام خور.
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند.
دیروقت شد و طعام نتوانست خورد.
روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد.
روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند،
آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد.
روز چهارم، هیچ نگفت.
شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد ونوشته‏ ها بخواند.
پسر گفت: امروز هیچ نگفته‏ ام تا برخوانم.
لقمان گفت: پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت،
آنان که کم گفته‏ اند، چنان حال خوشى دارند که اکنون تو دارى.



[=Georgia][=georgia]سخن سنجیده لقمان



[=Georgia][=georgia][=garamond]روزی لقمان در کنار چشمه ای نشسته بود. مردی که از آنجا می گذشت از لقمان پرسید: چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟ لقمان گفت: راه برو. آن مرد پنداشت که لقمان نشنیده است. دوباره سوال کرد: مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟ لقمان گفت: راه برو. آن مرد پنداشت که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد. زمانی که چند قدمی راه رفته بود، لقمان به بانگ بلند گفت: ای مرد، یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید. مرد گفت: چرا اول نگفتی ؟ لقمان گفت: چون راه رفتن تو را ندیده بودم، نمی دانستم تند می روی یا کند، حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده خواهی رسید.

[="Georgia"][="Blue"][=garamond]حکایتی تمثیلی در باب سکوت

پادشاهی میخواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید میتوانید در را باز کنید و بیرون بیایید»
پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند. نفر چهارم فقط در گوشه‌ای نشسته بود. آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه‌ای نشسته بود و کاری نمی‌کرد.
[=garamond]پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد، باز شد و بیرون رفت! و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد! که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته.[=garamond] [=garamond]وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته. من نخست وزیرم را انتخاب کردم». آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی‌کرد، او فقط در گوشه‌ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟»[=garamond] [=garamond]مرد گفت:[=garamond] [=garamond]«مسئله‌ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین سؤال و نکته اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه‌ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟ نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله‌ای وجود دارد، چگونه می‌توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛ هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است»
[=garamond] [=garamond]پادشاه گفت: «آری، راز در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می‌کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می‌داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد»

[=Georgia][=garamond]ریاضت عارف در باب سکوت
[=garamond]
[=garamond]آيت الله سيد محمد حسيني همداني صاحب تفسير «انوار درخشان» مي فرمود:[=garamond]
[=garamond]در مدرسه قوام حجره داشتم، مطلع شدم مرحوم آقاي قاضي تبريزي در گوشه تنگ مدرسه حجره کوچکي اختيار کرده است. روزي تصادفاً به نکته اي برخوردم که بسيار توجه مرا جلب کرد و آن هم اين بود که داخل دهان مرحوم قاضي کبود رنگ بود، از استاد پرسيدم علت چيست؟ ايشان مدتها پاسخم نداد بعدها که خيلي اصرار کردم و عرض کردم که به جهت تعليم مي پرسم و قصد ديگري ندارم،باز به من چيزي نفرمود تا اينکه روزي در جلسه خلوتي فرمودند:
[=garamond]آقا سيد محمد! براي طي مسير طولاني سير وسلوک، سختي هاي فراواني را بايد تحمل کرد و از مطالب زيادي نيز بايد گذشت؛آقا سيد محمد! من در آغاز اين راه در دوران جواني براي اينکه جلوي افسار گسيختگي زبانم را بگيرم و توانائي بازداري آن را داشته باشم 26 سال ريگ در دهان گذارده بودم که از صحبت و سخن فرسايي خودداري کنم، اينها اثرات آن دوران است!

[=garamond]منبع :كتاب چشمه توحيد صفحه 219


[="Georgia"][="Blue"]

قسمتی از درس اخلاق آیت الله مجتهدی رحمه الله علیه در باب کنترل زبان


«صمت يعني سكوت. حرف‏هايي كه فايده ندارد، نزن. روايت شده است كه در ‏جنگ احد، يكي از اصحاب پيامبر اسلام (صلي‏ الله‏ عليه ‏وآله) پسري داشت كه ‏شهيد شد، و آن پسر از گرسنگي سنگي را به شالي بسته و به شكم خود ‏محكم بسته بود (تا كمتر احساس ضعف و گرسنگي كند) و چون مادر بر ‏شهادت او مطلع شد، بر بالين او آمده و نشست و خاك از رخسار او پاك مي‏ كرد ‏و مي ‏گفت: اي پسرم! بهشت بر تو گوارا باد. حضرت رسول (صلي‏ الله‏ عليه ‏و آله) ‏فرمودند: تو چه مي‏ داني كه مي‏ گويي بهشت بر او گوارا باد (شايد اهل بهشت ‏نباشد). شايد عادت به سخنان بي فايده داشته است.
خداوند متعال مي‏ فرمايد: «ما يَلفِظُ مِن قَولٍ إلا لَدَيهِ رَقيبٌ عَتِيدٌ»؛ هيچ ‏كلامي از دهان شما بيرون نمي‏آيد، مگر اين كه نگهباني آماده است و آن را ‏ضبط مي‏كند.‏
نقل مي‏ كنند: طلبه ‏اي از دنيا رفت، چون او را در خواب ديدند، پرسيدند: حالت ‏چطور است؟. او گفت: مواظب اعمال و گفته ‏هاي خود باشيد؛ زيرا حساب و كتاب ‏خدا بسيار دقيق است. يك روز كه باران مي‏ باريد، من گفتم: به به عجب باران ‏به موقعي! هنوز سر آن يك جمله گرفتارم و به من مي‏ گويند: مگر ما باران ‏بي‏ موقع هم داشته‏ ايم؟‏
حضرت علي (عليه‏ السلام) فرمودند: «ايّاكَ وَ فُضُولَ الكَلامِ فَإنَّه يُظهِرُ مِن عُيُوبِكَ ‏ما بَطَنَ وَ يُحَرِّكُ عَلَيكَ مِن أَعدائِكَ ما سَكَنَ»؛از حرف زائد و بيهوده دوري كن؛ ‏چرا كه عيوب پنهان تو را آشكار مي‏ كند و دشمنان تو را، كه با تو كاري ندارند، بر ‏عليه تو تحريك مي‏كند.‏
وقتي ما طلبه بوديم، همين كه چند نفر جمع مي‏شديم، هم مباحثم مرحوم ‏حاج شيخ محمود تحريري مفاتيح را دست يكي از رفقا كه صداي خوبي داشت، ‏مي‏داد و مي‏گفت: از مناجات خمسه عشر بخوان. اين مناجات باعث مي‏شد ‏كه از سخنان بيهوده خودداري كنيم.‏
شخصي نزد آيت الله العظمي سيد احمد خوانساري (ره) آمد و يك ساعت با ‏آقا صحبت كرد. آقا فقط با يك بله جواب او را دادند. بعضي علوم هستند كه ‏جز از راه سكوت نمي‏شود به آن‏ها رسيد.
غرض اين كه حرف‏هاي زائد را از ‏كلامت خارج كن و هر حرفي را كه نمي‏ داني، نگو و آن چه را هم مي‏داني، ‏همه ‏اش را نگو و ضمنا به هر كس هم نگو.
مخفي نماند كه سخن گفتن ‏بي‏فايده وقتي است كه سخني بگويي كه اگر آن را نگويي، ضرري به دين و ‏دنياي تو نمي‏رسد و گفتن آن نيز نفعي براي هيچ كس نداشته باشد.‏»
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

قسمتی از درس اخلاق مرحوم آیت اللّه شیخ محمد تقی ستوده (متوفی 1420 هـ.ق) پیرامون کنترل زبان

«من وقتی که افراد اصرار می کنند و موعظه ای می خواهند، می گویم: زبان! زبان! باید مواظب زبانتان باشید، خیلی انسان باید سنجیده حرف بزند مرحوم آیت اللّه العظمی سید احمد خوانساری، (متوفی 1405 هـ.ق) طوری بود که اگر پنجاه سال با ایشان می نشستی، درباره کسی یک کلمه نمی گفت، یا خود را بر کسی ترجیح نمی داد... ایشان خیلی بر زبانش مسلّط بود. زبان حفظش لازم است، چون جرم زبان سنگین است امیرمؤمنان علیه السلام درباره زبان می فرماید: «جرمه صغیرٌ و جرمه ثقیلٌ» حجم و جسم زبان، کوچک است، ولی جرم و گناه آن بزرگ است. و نیز فرمود: «زبان کلب عقور(سگ گزنده) است، اگر آن را رها کنی می گزد.» و در سخن دیگر فرمود: «زبان تیری است که به خطا می رود(در هدف گیری خطا می کند) بنابراین مراقب آن باشید که شما را صید نکند.» و امام صادق علیه السلام فرمود: «هرگاه خداوند خواست بنده (ناشایسته اش) را رسوا کند، رسوایی او را در هرزگی زبانش قرار می دهد.»
[/]

[=Georgia]خلاصه تطهیر زبان
به طور خلاصه می توان مهمترین راهکارهای کنترل زبان را در این چند اصل خلاصه کرد:

  1. تامل و اندیشه در آسیبهای دنیوی و اخروی ناشی از زبان
  2. مطالعه آیات و روایاتی که در این زمینه وارد شده است: مانند این حديث از اميرالمومنان عليه السلام که فرمود: كسي كه سخن بسيار بگويد خطا و لغزش او فراوان مي شود و كسي كه خطا و لغزشش فراوان گردد حياء او كم مي شود و كسي كه حيائش كم شود، پرهيزگاري اش كم مي شود و كسي كه پرهيزگاريش كم شود، قلبش مي ميرد و كسي كه قلبش بميرد، داخل آتش دوزخ مي شود. (نهج البلاغه، كلمات قصار 349)
  3. توجه به اهميت و آثار مثبت دنیوی و اخروی سكوت در روايات پيشوايان دين: مانند این حدیث امام علی عليه‌السلام که فرمود: اگر دوست داري از سلامت نفس برخوردار شوي و عيب ها و كاستي هايت پوشيده بماند، كمتر سخن بگوي و بيشتر خاموش باش تا فكرت قوي و قلبت نوراني گردد. (تصنيف غررالحكم، ص 216، ش 4252)
  4. انجام مشارطه: یعنی هر روز صبح با خود شرط كنيد كه زبان خود را به كنترل خود درآوريد و كمتر سخن بگوييد در طول روز نيز در موقعيت‏هايى كه احتمال خروج از حد معمول حرف زدن است اين شرط را به ياد آوريد.
  5. رعایت مراقبه و محاسبه کامل: داشتن حالت مراقبه نسبت به همه اعمال به ويژه گفتار و فعاليت هايي كه توسط زبان انجام مي گيرد و محاسبه و حسابرسي در هنگام خواب و در پايان فعاليت هاي روزانه عاملي مهم در كنترل زبان و بازداشتن آن از پرگويي است.
  6. معاشرت و دوستی با افراد حلیم و کم حرف و خردمند
  7. تقویت رفتارهايي که مغاير با زياد سخن گفتن است مثل گوش كردن فعال و توجه نمودن به گفته هاي ديگران و تفكر وتامل كردن نسبت صحبتهاي صورت گرفته و مطالعه کتاب مورد علاقه ، مجلات و روزنامه ها

[="Georgia"][="Blue"]تطهیر چشم

پس از بیان تطهیر زبان و راهکارهای کنترل آن به تطهیر چشم و بیان راهکارهای کنترل چشم می رسیم.

خداوند در قرآن کریم می فرماید: قُل لِّلْمْؤِمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ ابْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أزْکَى لَهُمْ إنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ* وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ(1)
یعنی به مؤمنان بگو چشم های خود را از نگاه » (به نامحرم) فرو گیرند و عفت و پاک دامنى خود را حفظ نمایند... و به زنان با ایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند.
امام باقرعلیه السّلام درباره شأن نزول این آیه چنین فرمودند: جوانی از انصار در کوچه های مدینه با زنى روبه رو شد- در آن زمان، زنان مقنعه خود را پشت گوش ها قرار می دادند و صورت وگردن آنان نمایان بود- چهره آن زن توجه جوان را به خود جلب کرد و چشم خود را به او دوخت، زن وارد کوچه باریکی شد و جوان که غرق تماشای آن زن بود، ناگهان صورتش به دیوار خورد و چیز تیزی (شیشه یا استخوان) که در دیوار بود صورت او را شکافت. همین که زن ازنظر او غائب شد، جوان به خود آمد و دیدکه خون از صورتش جاری است و به صورت و لباسش ریخته است. سخت ناراحت شد و با خودگفت: به خدا سوگند! با همین حال نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله می روم و ماجرا را بازگو میکنم.هنگامی که چشم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) به او افتاد، فرمود: چه شده است؟ جوان ماجرا را تعریف کرد. در اینِ هنگام جبرئیل نازل شد و فرمان الهی را بیان کرد: قل لِّلْمؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ ابْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ (2)
در حدیثی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به نقل از خداوند متعال می فرمایند:«اَلنَّظْرةُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهامِ إبلیسَ فَمَنْ تَرَکَها مِنْ مَخَافَتِی ابْدَلْتُهُ إیمانَاً یَجِدُ حَلاوَتَهُ قَلْبِهِ»(3)
یعنی نگاه حرام، تیرى زهراگین از طرف شیطان است، هرکس به خاطر خوف از من (و رعایت حریم کبریایى خدا) از نگاه حرام پرهیز کند، شیرینى و لذت ایمان را در قلب او جایگزین می کنم.
همچنین امام صادق علیه السّلام فرمودند: «هرگاه فردى نگاهش به زن نامحرمى بیفتد، سپس چشم خود را به سوى آسمان بدوزد یا چشم خود را فرو ببندد و نگاه خود راکنترل کند، قبل از روى هم قرارگرفتن پلک هایش، خداوند حور العینى را به ازدواج او درمى آورد. »(4)
در حدیث دیگری از پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله آمده است: «غُضُّوا ابْصَارَکُمْ تَرَوْنَ ا لْعَجَائِبَ (5)
یعنی چشم هایتان را از مناظر شهوت انگیز بپوشانید تا عجایب (مناظر ملکوتى یا باز شدن چشم برزخى) را ببینید.
حضرت علی علیه السّلام نیز فرمودند: «مَنْ عَفَّتْ اطْرافُهُ حَسُنَتْ اوْصافُهُ»(6)
یعنی کسى که جلوى چشمان خود را از نگاه حرام بگیرد، اوصاف و خصلت هایش نیکو مى شود.

پینوشتها:

  1. سورهء نور، آیه 30- 31.
  2. تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 588
  3. میزان الحکمـة، ج 4، ص 3292.
  4. وسائل الشیعه، ج 20، ص 0193
  5. مستدرک ا لوسائل،ج 14، ص 270.
  6. میزان ا لحکمـة، ج 4، ص 3289.

[/]

[="Georgia"][="Blue"]کنترل چشم
یکی از سنت های الهی این است: فردی که به ناموس دیگران به چشم شهوت نگاه می کند، باید بداند که چشمان ناپاک فرد دیگری، همان نگاه را نسبت به همسر، دختر، مادر یا خواهر او روا خواهد داشت.

امام صادق علیه السّلام در این باره می فرمایند: «ما یَأمَنُ الَّذِینَ یَنْظُرُونَ فِی ادْبَارِ النِّساءِ اَنْ یَنْظُرَ بِذلِکَ فِی نِسآئِهِمْ »(1)
یعنی کسانى که به پشت زنان مردم نگاه مى کنند ایمن نیستند از این که فرد دیگرى همان نگاه را به پشت ناموس او بیندازد.
یکی دیگر از مهمترین راه های کنترل چشم این است که انسان همواره به این حقیقت توجه داشته باشد که خداوند از تمامی حرکت هاى کوچک و بزرگ او آگاهی دارد و حتّى کمتر از ذرّه ای نیز از دید خداوند پوشیده نیست. چنان که خود خداوند در قران کریم مى فرماید: یَعْلَمُ خآئِنـَةَ الْأعْیُنِ وَ ما تخْفى الصّدور(2)
یعنی خداوند از چشم هایى که به خیانت مى گردد، به آنچه در سینه ها پنهان است، آگاهى دارد.
از حضرت على (علیه السّلام) پرسیدند: چگونه انسان مى تواند چشم خود را از نگاه حرام فرو بندد؟ فرمودند: «بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطانِ الْمُطَّلِعِ عَلَی سِتْرِکَ »(3)
یعنی انسان هنگام گناه توجه داشته باشد که او تحت قدرت خداوند قرار دارد و او از اسرارش آگاه است.
و امام صادق علیه السّلام فرمودند: «تنها در صورتى چشم از حرام فرو بسته مى شودکه قلب، جلال و عظمت خداوند را مشاهده کند. »(4)
پینوشتها:

  1. وسائل ا لشیعه، ج 20، ص 199
  2. سوره ی غافر، آیه ی19.
  3. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 270
  4. میزان الحکمـة، ج 4، ص 2393
[/]

[="Arial"][="Black"]با سلام خدمت جناب اویس گرامی
این مطلب رو که مطالعه کردم

نقل قول:
يك روز كه باران مي‏ باريد، من گفتم: به به عجب باران ‏به موقعي! هنوز سر آن يك جمله گرفتارم و به من مي‏ گويند: مگر ما باران ‏بي‏ موقع هم داشته‏ ايم؟‏
یادم اومد که در جایی از بیان پسر آقای خمینی جانم به فداشون نقل شده بود که، شبی خواب پدر رو دیدم که به من هشدار دادند که شما به چه نیت و به چه هدفی زمانی که در جمع مردم حاضر میشدی دستتون رو به اون شکل تکان میدی برای مردم؟* اگر دیده باشید آقای خمینی وقتی وارد حسینه میشدن دستشون رو به علامت سلام تکان میدادن... بعد فرزندشون نقل کرده بودند که پدرشون گفته بودن کاملا مراقب حرکات و رفتار خود باشید که اینجا برای کوچکترین عمل باید جواب پس بدین...
جناب اویس واقعا وقتی برای فردی با اون مقام والای معنویت چنین سخت گیری هایی صورت میگیره حساب ما* خودم رو میگم* که انقدر پرونده سیاه دارم چجور هست؟ اینجا مشخص میشه که توبه هم اثری نداره درسته؟ یعنی توبه هم بکنیم باز باید جواب بدیم؟ چون بدیهی است که کسی چون امام خمینی اهل خودسازی بودند اما باز حساب کوچکترین کارهاشون رو هم داشتن...

[="Georgia"][="Blue"]

*گوهــر*;455674 نوشت:
ا سلام خدمت جناب اویس گرامی
این مطلب رو که مطالعه کردم
يك روز كه باران مي‏ باريد، من گفتم: به به عجب باران ‏به موقعي! هنوز سر آن يك جمله گرفتارم و به من مي‏ گويند: مگر ما باران ‏بي‏ موقع هم داشته‏ ايم؟‏
یادم اومد که در جایی از بیان پسر آقای خمینی جانم به فداشون نقل شده بود که، شبی خواب پدر رو دیدم که به من هشدار دادند که شما به چه نیت و به چه هدفی زمانی که در جمع مردم حاضر میشدی دستتون رو به اون شکل تکان میدی برای مردم؟* اگر دیده باشید آقای خمینی وقتی وارد حسینه میشدن دستشون رو به علامت سلام تکان میدادن... بعد فرزندشون نقل کرده بودند که پدرشون گفته بودن کاملا مراقب حرکات و رفتار خود باشید که اینجا برای کوچکترین عمل باید جواب پس بدین...
جناب اویس واقعا وقتی برای فردی با اون مقام والای معنویت چنین سخت گیری هایی صورت میگیره حساب ما* خودم رو میگم* که انقدر پرونده سیاه دارم چجور هست؟ اینجا مشخص میشه که توبه هم اثری نداره درسته؟ یعنی توبه هم بکنیم باز باید جواب بدیم؟ چون بدیهی است که کسی چون امام خمینی اهل خودسازی بودند اما باز حساب کوچکترین کارهاشون رو هم داشتن...

با عرض سلام و ادب خدمت سرکار خانم گوهر
باید این نکته را توجه داشت که محاسبه اعمال هرکسی به حسب استعدادها و قابلیتهای معنوی وی است. میزانی که علمای بزرگ با آن سنجیده می شوند دقیقتر و سنگین تر از میزان سنجش اعمال عموم مردم است. و به همین خاطر است که برخی اعمالی که برای عموم مردم مستحب است برای عارفان بالله واجب و برخی اعمالی که برای عموم مردم مکروه است برای ایشان حرام می شود.
آری هرکه بامش بیش برفش بیشتر
نقل است یکی از پادشاهان عمرش به سر آمد و دار فانی را بدرود گفت و به سوی عالم باقی شتافت چون وارث و جانشینی نداشت وصیت کرد بامداد نخستین روز پس از مرگش اولین کسی که از دروازه ی شهر در آید تاج شاهی را بر سر وی نهند و کلیه ی اختیارات مملکت را به او واگذار کنند...
اتفاقا فردای آن روز؛ اولین فردی که وارد شهر شد گدائی بود که در همه ی عمر مقداری پول اندوخته و لباسی کهنه و پاره که وصله بر وصله بود به تن داشت...
ارکان دولت و بزرگان وصیت شاه را به جای آوردند و کلیه خزائن و گنجینه ها به او تقدیم داشتند و او را از خاک مذلت بر داشتند و به تخت عزت و قدرت نشاندند.
پس از مدتی که درویش به مملکتداری مشغول بود به تدریج بعضی از امرای دولت سر از اطاعت و فرمانبرداری وی پیچیدند و پادشاهان ممالک همسایه نیز از هر طرف به کشور او تاختند.
درویش به مقاومت برخاست و چون دشمنان تعدادشان زیادتر و قوی تر بود به ناچار شکست خورد و بعضی از نواحی و برخی از شهرها از دست وی بدر رفت.
درویش از این جهت خسته خاطر و آرزده دل گشت...
در این هنگام یکی از دوستان سابقش که در حال درویشی رفیق سیر و سفر او بود به آن شهر وارد شد و یار جانی و برادر خود را در چنان مقام و مرتبه دید به نزدش شتافت و پس از ادای احترام و تبریک و درود و سلام گفت :
ای رفیق شفیق شکر خدای را که گلت از خار برآمد و خار از پایت بدر آمد ، بخت بلندت یاوری کرد و اقبال و سعادت رهبری؛تا بدین پایه رسیدی!
درویش پادشاه شده گفت : ای یار عزیز در عوض تبریک؛ تسلیت گوی آن دم که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی!رنج خاطر و غم و غصه ام امروز در این مقام و مرتبه صدها برابر آن زمان و دورانی است که به اتفاق به گدائی مشغول بودیم و روزگار می گذراندیم...!

[/]

با سلام خدمت استاد گرامی
آیا بحث هایی که زحمت کشیدید و اینجا آوردیداز منبع خاصی استفاده میکنید ؟
آیا فایل صوتی هم براش وجود داره که راحت بشه اون رو گوش کرد؟
مثل دروس مراتب طهارت از استاد صمدی آملی
با تشکر از زحمات شما دوست عزیز
یاعلی :Gol:

[=Georgia]

roda;476326 نوشت:
با سلام خدمت استاد گرامی
آیا بحث هایی که زحمت کشیدید و اینجا آوردیداز منبع خاصی استفاده میکنید ؟
آیا فایل صوتی هم براش وجود داره که راحت بشه اون رو گوش کرد؟
مثل دروس مراتب طهارت از استاد صمدی آملی
با تشکر از زحمات شما دوست عزیز
یاعلی

با عرض سلام خدمت دوست جدیدمون جناب roda و با تشکر از شما به جهت پیگیری تاپیک طهارت و معرفت نفس
در پاسخ به سوالتون باید بگویم متاسفانه فایل صوتی برای این سلسله مباحث نیست و آنچه تقدیم محضرتان می شود گزیده ای از تحقیقات این حقیر در موضوعات یاد شده است.

اویس;455435 نوشت:
و امام صادق علیه السّلام فرمودند: «تنها در صورتى چشم از حرام فرو بسته مى شودکه قلب، جلال و عظمت خداوند را مشاهده کند. »(4)

با سلام
همانطور که میدانیم نگاه به نامحرم و عدم کنترل چشم یک مریضی روحی هست میشه لطف کنید راه درمانش رو هم بیان کنید.
دوم:دستورالعمل و راهکاری از طرف بزرگان در این موضوع بیان شده یا نه؟
سوم:در حدیث بالا،چطور قلب جلال و عظمت خداوند رو میتونه مشاهده کنه؟
ممنون از پاسخ شما
یاعلی

[=Georgia]

roda;476491 نوشت:
با سلام
همانطور که میدانیم نگاه به نامحرم و عدم کنترل چشم یک مریضی روحی هست میشه لطف کنید راه درمانش رو هم بیان کنید.
دوم:دستورالعمل و راهکاری از طرف بزرگان در این موضوع بیان شده یا نه؟
سوم:در حدیث بالا،چطور قلب جلال و عظمت خداوند رو میتونه مشاهده کنه؟
ممنون از پاسخ شما
یاعلی

[=georgia]گزیده برخی از مهمترین راهکارهای کنترل چشم از این قرار است:

[=1]
  • [=georgia]توجه به عواقب و آسيب شناسي چشم چراني که از جمله آنها می توان به غفلت از یاد خدا و محرومیت از سعادت ابدی انسان یاد کرد حضرت علي ـ عليه السلام ـ درباره مواظبت و حفاظت از چشمها فرمود: چيزي در بدن كم سپاستر از چشم نيست، خواسته اش را ندهيد كه شما را از ياد خدا باز مي دارد. [=georgia] لَيْسَ فِي الْبَدَنِ‌ شَيءٌ اَقَلَّ شٌكراً مِنَ الْعَيْنِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلكُم عَنْ ذِكْرِ اللهِ‌ عَزَّ وَجَل[=georgia](1)
  • [=georgia]توجه به اینکه نگاه حرام زمینه ساز ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسي است. حضرت امام صادق عليه السلام فرمود چشم چراني، تخم شهوت را در دل مي كارد و چنين كاري براي نگاه كننده كافي است كه منشأ فتنه گردد.
  • [=georgia]توجه به اینکه نگاه حرام موجب حسرت و اندوه طولاني است: امام صادق عليه السلام مي فرمايد: چه بسا نگاه هايي كه غصه هاي طولاني را در پي دارد . رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كُلُّ عَيْنٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ اِلّا ثَلاًًثَةُ اَعيُنٍ: عَيْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشيَةِ اللهِ وَ عَيْنٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللهِ وَ عَيْنٌ باتَت ساهِرَة في سبيلِ الله (2) یعنی همه چشمها روز قيامت گريانند جز سه چشم: چشمي كه از ترس خدا بگريد، چشمي كه از نامحرم فرونهاده شود، چشمي كه در راه خدا (و پاسداري از كيان اسلام) شب زنده دار باشد.
  • [=georgia]توجه به این که نگاه حرام او موجب به خطر افتادن امنيت و سلامت جامعه و ايجاد نگراني و اضطراب فردی و اجتماعی است زیرا امام علي علیه السلام مي فرمايد: «كسي كه نگاهش را كاهش دهد، قلبش آرام مي گيرد.»(3) معلوم می شود چشم چرانی موجب تشویش و اضطراب خاطر می شود.
  • [=georgia]توجه به عذابهای اخروي چشم چرانی و نگاه به نامحرم. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود مَ[=georgia]نْ مَلَاَ عَيْنَيْهِ مِنِ امْرَأَةٍ حَراماً حَشاهُما اللهُ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ القِيامَةِ بِمَساميرَ مِنْ نارٍ وَحَشاهُما ناراً حَتّي يَقْضِيَ بَيْنَ‌ النّاسِ ثُمَّ يُؤمَرُ بِه اِلَي النّارِِِ[=georgia](4) یعنی آن كه چشمانش را از نگاه به زن نامحرم پر كند، روز قيامت، خداوند چشمانش را با ميخ هاي آتشين و از آتش پر كند، تا وقتي كه به حساب مردم رسيدگي كند، سپس امر مي شود كه او را به جهنم ببرند.
  • [=georgia]تقویت نمودن ایمان به خداوند زیرا هيچ چيز جز ايمان به پروردگار نمي تواند جلوي نفس سركش و غريزه نيرومند شهوت را بگيرد .از اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ سؤال كردند : به كمك چه چيزي مي توان چشم از نامحرم پوشيد؟ پاسخ داد [=georgia]بالخَمُودِ تَحْتَ السُّلطانِ الْمُطَّلَعِ عَلي سَتْرِكَ[=georgia] (5) یعنی با خاموش كردن آتش شهوت، زير نظر قدرتمندي كه بر مخفيگاهت آگاه است.
  • [=georgia]توجه به اینکه چشم حرام مولد چشمهای حرام دیگری به ناموس خود است.امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: در زمان حضرت موسي ـ عليه السلام ـ مردي با زني زنا كرد وقتي به خانه خويش آمد، مردي را با زن خود ديد، آن مرد را نزد حضرت موسي آورد و از او شكايت كرد. در آن لحظه جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و گفت: هر كس به ناموس ديگران تجاوز كند به ناموس اش تجاوز كنند. حضرت موسي به آن دو فرمود: با عفت باشيد تا ناموستان محفوظ بماند(6)
  • [=georgia]عدم اجتماع با نامحرم در جای خلوت. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: آن كه به خدا و روز جزا ايمان دارد نبايد در جايي بخوابد كه صداي نفس زن نامحرم شنيده مي شود. [=georgia]مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ و اليَوْمِ الاخِرِ فَلا يَبيتَ في مَوْضِعٍ تُسمَعُ نَفَسُ امْرأَةٍ لَيْسَتْ لَهُ بِمَحرَمٍ[=georgia] (7)
  • [=georgia]توجه به برکات حاصل از پرهیز از نگاه حرام زیرا چشمي كه به نگاه حرام آلوده نگردد، سبب بركات زير مي گردد: [/]
    [=georgia]
    الف:
    ديدن شگفتيها: رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: چشمهايتان را (از نامحرم) بپوشانيد تا عجايب و شگفتيها را ببينيد. غُضُّوا اَبْصارَكُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ (8)
    ب:
    راحتي قلب: امام علي ـ عليه السلام ـ فرمود: آنكه از نامحرم چشم خود را فرو نهاد، قلبش را راحت كرده است. مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ (9)
    ج:
    نيك خويي:‌ همچنين آن حضرت فرمود: كسي كه نگاه هايش كنترل شود، صفاتش نيكو گردد. مَن‌ غُضَّتْ اَطرافُهُ حَسَنَتْ اَوصافُهُ (10)
    د:
    پاداش الهي: امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: هر كسي زني را ببيند و بلافاصله ديده اش را به آسمان بدوزد يا چشم فرو بندد، چشم باز نگرداند مگر اينکه خداوند حوريان بهشتي را به عقد او در آورد. مَنْ نَظَرَ اِلي امْرأَةٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ اِليَ السَّماءِ اَوْ غَمَضَ بَصَرَهُ لَمْ يَرْتَدَّ اِلَيْهِ بَصَرُهُ حَتّي يُزَوَّجَهُ اللهُ مِنَ الْحُورِ العينِِ (11)
    ه:
    چشيدن شيريني ايمان: پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: نگاه (به نامحرم) تير زهرآلودي از تيرهاي شيطان است و هر كس آن را از ترس خدا ترك كند، خداوند چنان ايماني به او عطا كند كه شيريني اش را در دل خويش احساس كند. اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبْليسَ‌ فَمَنْ تَرَكَها خَوْفاً مِنَ اللهِ اَعطاهُ اللهُ ايماناً يَجِد حَلاوَتَهُ في قَلْبِهِِ (12)
  • پي نوشت ها:
    1- بحارالانوار، ج 101، ص 35.
    2- بحارالانوار، ج 101، ص 35.
    3- غررالحكم و درر الكلم، ج5، ص 449
    4- ثواب الاعمال، ص 338.
    5- نهج‌ الفصاحه، پاينده، حديث 299، ص 58
    6-بحارالانوار، ج 101، ص 411
    7- فروع كافي،‌ج 5، ص 553
    8 -بحارالانوار، ج 101، ص 41.
    9- شرح غررالحكم، آمدي،‌ج 5، ص 449
    10- ميزان الحكمه، ج 10، ص 7.
    11- بحارالانوار، ج 101، ص 37
    12- بحارالانوار، ج 101، ص 38

    استاد عالی بود و هست منتظر ادامه بحث هستیم

    [=Georgia]حکایتی در عاقبت چشم چرانی
    موذنى پس از اين كه چهل سال براى مسلمانان اذان گفت ، روزى براى گفتن اذان بالاى مناره رفت و پس از اتمام اذان نگاهى به خانه هاى اطراف مسجد انداخت . چشمش به دخترى كه در يكى از خانه هاى اطراف مشغول شستن سر و صورت خود بود افتاد. با ادامه نگاههاى شهوت زاى خود به تدريج به دختر دل بست و همچنان تا وقتى دختر در حيات خانه بود با نگاه او را تعقيب كرد و چون دختر به اطاق رفت او نيز از مأذنه پايين آمد و به جاى اين كه مانند هميشه براى نماز به مسجد برود، چنان اسير شهوت خود شده بود كه به در خانه آن دختر آمد و در زد.
    پدر دختر به در خانه آمد و چشمش به مؤذن مسجد افتاد ، با كمال تعجب پرسيد: چه كار داريد؟ مؤذن گفت : به خواستگارى دختر شما آمده ام . صاحب خانه كه از اين پيشنهاد غرق در حيرت گشته بود، فكرى كرد و گفت : ما مسلمان نيستيم و مذهب ما زردشتى است و بنابر آيين خود نمى توانيم به مسلمان دختر بدهيم و هر كه بخواهد با ما وصلت كند بايد به دين ما در آيد . مؤذن گفت : حاضرم به دين شما در آيم . پدر دختر نيز كه به دنبال همين فرصت مى گشت تا بدين وسيله يك نفر را از دين اسلام خارج كرده و به دين خود درآورد؛ گفت : ما حاضريم در اين صورت دختر به شما بدهيم .پس از مذاكره و قرارداد ، وقتى براى انجام اين كار تعيين كردند و مؤذن به خانه برگشت و در وقت موعود به منزل آنها رفت و مراسم ورود اين آقاى مؤذن مسلمان ، به دين جديد انجام شد و سپس مراسم مقدماتى ازدواج نيز صورت گرفت . حجله عروسى را در طبقه فوقانى ترتيب دادند و آقاى داماد سر از پا نشناخته به طرف پله ها راه افتاد و با عجله بالا مى رفت . همين كه به پله آ خر رسيد ، پايش لغزيد و از همانجا به درون حيات پرت شد و در دم جان سپرد و به كام دل نرسيده ، به حال كفر از اين جهان چشم بربست .



    منبع : کتاب كيفرگناه ، ج 2، ص 225

    [="Georgia"][="Blue"]حکایت عطر پاکدامنی
    نقل شده است: مردي در مدينه بود که هميشه از او بوي خوش به مشام مي رسيد. روزي شخصي علتش را از او پرسيد. گفت: اي مرد! داستان من از اسرار است و بايد اين سرّ بين من و خداي متعال باقي بماند. آن شخص او را قسم داد و گفت: دست از تو برنمي دارم تا آن را بيان کني.

    گفت: در اول جواني بسيار زيبا بودم و شغلم پارچه فروشي بود. روزي زني و کنيزي در دکان من آمدند مقداري پارچه خريدند، وقتي قيمت آن ها را حساب کردم برخاستند و گفتند: اي جوان! اين پارچه ها را تا منزل ما بياور تا قيمت آن ها را به تو بدهيم.
    من هم برخاستم و با ايشان به راه افتادم. وقتي رسيديم ايشان داخل شدند و من مدتي بيرون ماندم. بعد از ساعتي مرا به داخل خانه دعوت کردند، وقتي داخل شدم ديدم آن منزل از فرش هاي نفيس و پرده هاي الوان و ظرف هاي قيمتي زينت شده است، مرا نشاندند و پذيرايي مفصلي کردند. بعد آن زن چادر از

    سر برداشت، دیدم زنی بسیار زیبا و خوش اندام است که تا به حال مثل چنین زنی را ندیده بودم، او خود را به انواع جواهرات و لباس های قیمتی و زیبا آراسته بود، آمد کنار من نشست و با ناز و کرشمه با من سخن گفت. بعد طعام آوردند، سپس به من گفت: این جوانمرد؟ غرض من از خریدن پارچه به دست آوردن تو بود.
    وقتی چشمم به او افتاد و مهربانی هایی از او دیدم شیطان وسوسه ام کرد، نزدیک بود عقل خود را از دست بدهم و دامنم آلوده شود. در این هنگام الهامی از غیب به من رسید و کسی این آیه را تلاوت کرد: (وأما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فإن الجنّه هی المأوی(نازعات / 39) و اما کسی که از مقام پروردگار خویش ترسید و نفس خود را از هوا و هوس نهی کرد، بهشت جایگاه دائمی او خواهد بود.

    در این هنگام لرزه ای بر بدنم افتاد و قاطعانه تصمیم گرفتم دامن پاک خود را به گناه آلوده نکنم. آن زن مشغول عشوه گری شد؛ اما من توجهی به او نکردم و روی خوشی نشان ندادم. چون او مرا بی میل دید به کنیزان دستور داد چوب بسیاری آوردند، دست و پای مرا محکم بستند و روی زمین انداختند. بعد از آن به من گفت: یا مرا به مرادم می رسانی یا تو را به هلاکت می رسانم، حال کدام را اختیار می کنی؟
    گفتم: اگر مرا قطعه قطعه کنی و به آتش بسوزانی مرتکب این عمل زشت نمی شوم و دامن خود را به گناه آلوده نمی کنم.
    آنها به طوری با چوب مرا زدند که خون از بدنم جاری شد. با خود گفتم: باید حیله ای به کار ببرم و خود را دستشان نجات دهم. فریاد زدم: مرا نزنید، دست و پای مرا باز کنید من راضی شدم. مرا باز کردند، من هم راه دستشویی را از آنان سؤال کردم، داخل شدم و خود را به نجاست آلوده کردم و بیرون آمدم.
    وقتی آن زن و کنیزان نزد من می امدند من هم با دست آلوده به طرف ایشان می رفتم و آنان می گریختند. در این هنگام وقت را غنیمت شمردم و فرار کردم، آن گاه خود را به آبی رساندم، جامه های خود را شستم و غسل کردم. ناگاه شخصی آمد لباس های نیکویی به من داد و من هم پوشیدم، سپس بوی خوشی به من مالید و گفت: ای پرهیزگار! چون تو پا بر نفس خود نهادی و از آتش روز جزا ترسیدی، تو را از این بلا نجات دادیم.
    آن گاه گفت: دل خوش دار که این لباس هرگز کهنه و چرک نمی شود و این بوی خوش هرگز از تو برطرف نمی گردد. از آن روز تاکنون نه لباسم چرک شده و نه بوی خوش از بدنم برطرف گردیده است
    به نقل از خزینه الجواهر . 654
    [/]

    [=Georgia]طهارت چشم حضرت موسی علیه السلام به نقل از قرآن کریم و روایات
    هنگامی‎كه موسی به نزدیك مَدْین رسید، گروهی از مردم را در كنار چاهی دید كه از آن چاه با دلو، آب می‎كشیدند و چهارپایان خود را سیراب می‎كردند، در كنار آنها دو دختر را دید كه مراقب گوسفندهای خود هستند و به چاه نزدیك نمی‎شوند، نزد آنها رفت و گفت: «چرا كنار ایستاده‎اید؟ چرا گوسفندهای خود را آب نمی‎دهید؟»
    دختران گفتند: «پدر ما پیرمرد سالخورده و شكسته‎ای است، و به جای او ما گوسفندان را می‎چرانیم، اكنون بر سر این چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آنها هستیم تا بعد از آنها از چاه آب بكشیم.»
    در كنار آن چاه، چاه دیگری بود كه سنگی بزرگ برسر آن نهاده بودند كه سی یا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند، موسی ـ علیه السلام ـ به تنهایی كنار آن چاه آمد، آن سنگ را تنها از سر چاه برداشت و با دلو سنگینی كه چند نفر آن را می‎كشیدند، به تنهایی از آن چاه آب كشید و گوسفندهای ان دختران را آب داد، آنگاه موسی، از آنجا فاصله گرفت و به زیر سایه‎ای رفت و به خدا متوجّه شد و گفت:«رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ؛ پروردگارا! هر خیر و نیكی به من برسانی، به آن نیازمندم.»(القصص/24)
    دختران به طور سریع نزد پدر پیر خود كه حضرت شعیب ـ علیه السلام ـ بود بازگشتند و ماجرا را تعریف كردند، شعیب یكی از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسی ـ علیه السلام ـ فرستاد و گفت: «برو او را به خانه ما دعوت كن، تا مزد كارش را بدهم.»
    صفورا در حالی‎كه با نهایت حیا گام برمی‎داشت نزد موسی ـ علیه السلام ـ آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود، موسی ـ علیه السلام ـ به سوی خانه شعیب حركت كرد، در مسیر راه، دختر كه برای راهنمایی، جلوتر حركت می‎كرد، دربرابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پایین حركت می‎داد، موسی ـ علیه السلام ـ به او گفت: «تو پشت سر من بیا، هرگاه از مسیر راه منحرف شدم، با انداختن سنگ، راه را به من نشان بده. زیرا ما پسران یعقوب به پشت سر زنان نگاه نمی‎كنیم.»
    صفورا پشت‎سر موسی آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعیب ـ علیه السلام ـ رسیدند.
    شعیب ـ علیه السلام ـ از موسی ـ علیه السلام ـ استقبال گرمی كرد و به او گفت: «هیچگونه نگران نباش از گزند ستمگران رهایی یافته‎ای، اینجا شهری است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونی، خارج است.» و بعد به او گفت: «از غربت و تنهایی رنج نبر، همه چیز به لطف خدا حل می‎شود.»
    در روایات نقل شده هنگامی كه موسی ـ علیه السلام ـ بر شعیب وارد شد، شعیب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذایی می‎خورد، وقتی كه نگاهش به موسی (آن جوان غریب و ناشناس) افتاد، گفت: «بنشین از این غذا بخور.»
    موسی گفت: «اَعُوذُ باللهِ؛ پناه می‎برم به خدا.»
    شعیب: چرا این جمله را گفتی، مگر گرسنه نیستی؟
    موسی: چرا گرسنه هستم، ولی از آن نگرانم كه این غذا را مزد من در برابر كمكی كه به دخترانت در آب‎كشی از چاه كردم قرار دهی، ولی ما از خاندانی هستیم كه عمل آخرت را با هیچ چیزی از دنیا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمی‎كنیم. شعیب گفت: «نه، ما نیز چنین كاری نكردیم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است.» آنگاه موسی كنار سفره نشست، و غذا خورد.( (بحارالانوار، ج 13، ص 21 و 58)
    در این میان یكی از دختران شعیب ـ علیه السلام ـ گفت:
    «یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِی الْأَمِینُ؛(القصص/26) ای پدر! او (موسی) را استخدام كن، چرا كه بهترین كسی را كه می‎توانی استخدام كنی همان كسی است كه نیرومند و امین باشد.»
    شعیب گفت: «نیرومندی او از این جهت است كه او به تنهایی سنگ بزرگ را از سرچاه برداشت و با دلو بزرگ آب كشید، ولی امین بودن او را از كجا فهمیدی؟»
    دختر جواب داد: در مسیر راه به من گفت: پشت‎سر من بیا تا باد لباس تو را بالا نزند، و این دلیل عفّت و پاكی و امین بودن او است.
    شعیب ـ علیه السلام ـ به موسی ـ علیه السلام ـ گفت: «من می‎خواهم یكی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط كه هشت سال برای من كار (چوپانی) كنی، و اگر تا ده‎سال كار خود را افزایش دهی محبّتی از طرف تو است، من نمی‎خواهم كار سنگینی بر دوش تو نهم، اِن شاءَ الله مرا از شایستگان خواهی یافت.»
    موسی ـ علیه السلام ـ با پیشنهاد شعیب موافقت كرد.( قصص، 27 و 28)

    [=Georgia]راهکاری مهم برای تطهیر چشم

    با عرض سلام خدمت همه همراهان خوبم
    یکی از مهمترین راهکارهای کنترل چشم و حفظ طهارت آن بلکه یکی از اصولی ترین راهکارهای تطهیر تمامی اعضا و جوارح انسانی تفکر و اندیشه در مورد عجایب و شگفتیهای آقرینش آنها است یعنی در هنگامه بروز زمینه ای برای گناه این اعضا و جوارح زود ذهن خود را به شگفتیهای آفرینش عضوی که می خواهیم با ان گناهی انجام دهیم منصرف نماییم.
    و این همان سر کلام مولا علی علیه السلام است که فرمود:
    اعجبوا لهذا الانسان ينظر بشحم، وّ يتكلّم بلحم، وّ يسمع بعظم، و يتنفّس من خرم
    یعنی نيكو بنگريد و از كار انسان به شگفت آئيد كه در كارگاه آفرينش وى مراكزى از شگفتيها است او با پيه چشم مى‏ بيند، با گوشت زبان مى‏ گويد، با استخوان گوش مى‏ شنود، و از سوراخ بينى نفس مى ‏كشد.
    ز روى فكر اندر كار انسان
    نظر آريد و در پيدايش آن
    كه اندر خلقتش باشد غرائب
    شگفت انگيز اسرار و عجائب
    جهان و هر چه اندر آن ز تنبيه
    همى بيند مرا و با پاره پيه
    كه خود آن پيه باشد چشم و ديده
    هزاران پرده پيش آن دريده
    بپاره گوشت كه نامش زبانست
    فصاحت را بيانش ترجمان است
    كند آن گوش چون ساز سخن ساز
    عيان از آن شود بس گوهر از
    بقطعه استخوان كه گوش باشد
    شنيدن را بكار از هوش باشد
    زبان هر كه بر هر حرف گويا است
    دون كاست و كم گوش شنو است‏
    ز سوراخ دماغ و راه بينى‏
    نفس خوش مى‏كشد نيكو چو بينى‏
    دهان و بينى از خلق ار بگيراند
    نفس بند آيد و مردم بميراند
    از اين دم آدمى اندر حياتست‏
    چو دم بر بست در دام ممات است‏
    خلاصه گر بشر فردى نجيب است
    بخلقت بس شگفت است و عجيب است‏
    اگر زين بيشتر خواهى مفصّل‏
    برو بر خوان تو توحيد مفضّل‏
    كه آنجا صادق آل محمّد
    سخن فرموده ستوار و مسدّد
    براى خلقت هر يك ز اعضا
    بيانها كرده بس شيرين و شيوا


    [="Georgia"][="Blue"]ای رفیق می دانم که می گویی چگونه چشم را از زیبایی های ظریف اندامان و نازک تنان با آن همه عشوه گری و طنازی بربندم و شیرینی ادراک بصری را از ان حوریان بهشتی!:Gig: بر خود محروم نمایم.
    به جاست که لَختی بر این وعده رسول مکرمت پیامبر رحمت درنگ بنمایی که فرمود:

    نقل قول:
    فَمَن تَرکَهاًَ حوفاً من الله اعطاهُ الله ایماناً یَجِدُ حلاوَتََهُ فی قلبه

    یعنی هر کس از بیم خدا نگاه خود را از حرام نگه دارد، خدای متعال هم به او ایمانی خواهد داد که شیرینی آن را در قلب خود خواهد چشید.
    به امید آن که لذتی انی و خیالی را با لذتی ابدی و حقیقی معاوضه ننمایی...
    [/]

    [="Tahoma"][="DarkGreen"]با سلام و احترام. خدمت استاد اویس گرامی... استاد خواستم از شما بابت این پستهای زیبا و مفید تشکر کنم:Gol:بسیار شیوا و دلنشین مینویسید...انشاءاله با مولا علی (ع) همنشین شوید:Gol:[/]

    [="Georgia"][="Blue"]

    امام علی علیه السّلام فرمودند:
    الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ
    قلب، صحیفه چشم است یعنی هر آنچه چشم بنگرد در قلب نشيند

    کریما صنعی این چنین زیبا را برای مشاهده خاتم اوصیا ارزانیم داشتی آیا رواست که این جام زرین شراب جلوه یار را لجن زار مردارها نمایم؟!

    [/]

    [="Georgia"][="Blue"]

    امام زین العابدین علیه السلام در رساله حقوق خود می فرمایند:
    و اما حق چشم بر تو آن است که آن را از هر ناروا بپوشانی و با استفاده از چشم عبرت بیاموزی و از هرزه نگری و نگاه های بیهوده پرهیز کنی؛زیرا به وسیله چشم یا باید بر دانش خود بیفزایی یا بینش خود را بالا ببری؛چون چشم وسیله عبرت آموزی است.

    حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
    هر که بتواند رنجها و بلاها و حوادث و سختیها را به چشم عبرت ببیند آن قدر از بدى و زشتى و چیزهایى که انسان را دچار بدبختى و نابسامانى مى‌ کند، رویگردان مى‌ شود که حتّى از شبهه‌ هاى آن هم اجتناب خواهد کرد؛ چه رسد به خود آن.


    [/]

    [=Georgia]

    شرحی مختصر بر یک حدیث

    امام علی علیه السلام می فرمایند:

    «لَیْسَ فِی الْبَدَنِ‌ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلکُم عَنْ ذِکْرِ اللهِ‌ عَزَّ وَجَل»

    یعنی چیزی در بدن کم سپاستر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد!

    یکی از وجوه معانی لطیف این فرمایش بلند حضرت که با سلسله دروس معرفت نفس انسانی نیز مرتبط است این است که در میان اعضا و جوارح آدمی چشم انسان کمتر از اعضای دیگر حق حمد و ثنای الهی را به جا می آورد لذا در هنگامه نماز تمامی اعضا و جوارحی که در معرض گناه و پلیدی هستند به گونه ای خاص در پیشگاه الهی اظهار تواضع و فروتنی می کنند و از لغزشهای خود طلب مغفرت دارند جز چشم. یعنی زبان ذکر حق می گوید و گوش می شنود و دستها و پاها و پیشانی ( و بینی به استحباب) هر یک خاکسار درگاه الهی در گاه سجده اند جز چشم که حظی از ثنا گویی و خاکساری ندارد
    و به اندک نگاهی توجه قلبی به حق را زائل می سازد.

    پس مراقب باش که با هرزه نگری زیور بندگی دیگر اعضا را ضایع نسازی...

    [=Georgia]نکته ای در مورد وسعت مراقبت از چشم
    عمدتا تصور عموم ما بر این است که مراد از محافظت چشم از حرام، نگاه به نامحرم و تصاویر شهوت انگیز است در حالی که مراقبت و کنترل چشم از امور ناشایست دارای گستردگی و شمول بیشتری است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می کنم:

    1- نگاه کردن به محتویات وسایل شخصی دیگران مانند نگاه کردن به داخل کیف و میز و جیب و لابلای کتاب و بررسی موبایل و کامپیوتر شخصی دیگران
    2- خواندن نامه ها و نوشته جات دیگران که علمی به رضایت صاحبان آن نداریم
    3- نگاه کردن به آمیزش حیوانات بدون کاووش علمی
    4- نگاه کردن با تحقیر نسبت به زیردستان
    5- گردش چشم به زوایای گوناگون خانه ای که برای مهمانی بدان جا رفته ایم و سوال از وسایل گوناگونی که در آنجا است.
    6- نگاه کردن زیاد به افراد مختلف برای عیب یابی از ایشان و اتهام نمودن آنها
    7- نگاه کردن به هر چیزی که زمینه تحریک جنسی انسان را در غیر مورد حلال فراهم می سازد.
    8- نگاه کردن به فرج زن در هنگام جماع
    9- نگاه کردن به کسی که در حال انجام گناه است
    10- نگاه کردن به عکسهای شخصی افراد اعم از محرم و نامحرم بدون رضایت آنها
    11- نگاه کردن به زوایای گوناگون اتاق و افراد در پیش روی هنگام نماز
    12- نگاه کردن به ساعت و افراد دیگر در هنگام تدریس استاد و علم آموزی
    13- نگاه کردن به اطراف گوناگون در هنگامی که شخصی با ما در حال صحبت است
    14- نگاه کردن به کسی که دیرتر وارد کلاس شده و یا می خواهد زودتر از کلاس خارج شود
    15- نگاه کردن تند و بی محابا نسبت به والدین
    16- نگاه کردن به مجموعه فیلمهایی که حاصلی جز غفلت از خداوند و رفاه طلبی و بی مهری نسبت به دیگران ندارد.
    17- نگاه کردن مداوم و سرک کشیدن زیاد به سایتهای مختلفی که ذره ای به معنویت و روحانیت انسان نمی افزاید.
    18- نگاه کردن به عورت حیوانات و انسانها
    19- نگاه کردن زیاد به عورت خود
    20- نگاه کردن به فقیری که قصد کمک به وی را نداریم.

    لازم به ذکر است مواردی که عرض شد برخی حرام و برخی مکروه هستند که بالجمله همه این موارد جزو نگاه ناشایست به شمار می آیند.
    شما نیز در ادامه مواردی که ذکر شد موارد دیگری که نگاه بدانها موجب هبوط و سقوط نفس ناطقه انسانی از جایگاه رفیع خلیفه اللهی است بیان نمایید.

    [=Georgia]تمرین کنترل چشم

    این شبها شبکه ifilm مشغول باز پخش سریال یوسف پیامبراست فارغ از اشکالات و ایرادتی که به ساختار این سریال است نکته ای را دوست داشتم با شما درمیان گذارم.
    به راستی در این هنگامه غریبی که غفلت و فراموشی سراسر زندگی ما را فرا گرفته است و شهر مملو از دل مشغولیهای انسان سرگردان و راه گم کرده است چه بسیار مغتنم است نظر کردن و تامل نمودن در حکایتی قرآنی که بند بند آن برای انسان سازی به نقل در آمده است.
    می دانم که توجه به محتوا و انس با معنی و فراغت از ظاهر و رهایی از مقتضیات عالم ماده کار آسانی نیست اما فیلمها و حکایاتی از این قسم که ریشه در آیات و روایات دارند تمرین خوبی است برای ما که یاد بگیریم از صورت ظاهری اشیا دست شسته و به بطون و اعماق آنها رهسپار شویم.
    آری این سریال و تامل در ان تمرین خوبی است برای نهادینه کردن بسیاری از مکارم اخلاقی از جمله کنترل چشم که منشا بسیاری از وساوس شیطلانی و انحرافات نفسانی است. به امید روزی که انچنان قوی شویم که به هر چیزی با نگاه عقل بنگریم.
    جناب عارف رومی، مولوی عزیز چه زیبا گفته است:
    ای برادر! قصّه چون پیمانه است
    معنی اندر وی بسان دانه است
    دانه ی مـعنی بگـیرد مــرد عــقل
    ننگـرد پیـمانه را گـر گــشت نقل