جمع بندی نقدهایی بر روش تفسیر المیزان

تب‌های اولیه

70 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام علیکم جمیعا

خیر البریه;340014 نوشت:
برخى از آن ، برخى ديگر را تفسير مى كند
بر منکر این حرف لعنت برادر. ولی منظور حقیر چیز دیگریست لطفا نقد بالارو کامل بخوانید.

اهل بلا;340277 نوشت:
در خصوص حضرت رقیه سلام الله علیها ، اظهارنظری کرده بودند!
ببینید شخص مهم نیست. بقول برادر صائمی مداح هیئتمون هرکی بگه رقیه نیست بخدا که کافره.
آیا توهین به آل رسول ص مجازاتش کمتر از تکفیر است؟ ضمنا دوست گرامی حقیر تابحال توهینی به شما کردم؟ که نعوذبالله بگم شما گوساله پ ر س ت هستید؟

صدیق;340753 نوشت:
ایشان معتقد نیست که تفسیر قران به هیچ وجه نیازی به امام ندارد
کارشناس محترم اولا تشکر بابت رسیدگی به تاپیک. اگر که ایشان این حرف رو میزد که از تشیع خارج می شد. من هرگز این حرف رو نزدم. من فقط صحبت های خود صاحب المیزان رو نقد کردم. لطفا نقد من را توجیه بفرمائید.

من اکلاب الرقیه س;340958 نوشت:
سلام علیکم جمیعا
بقول برادر صائمی مداح هیئتمون هرکی بگه رقیه نیست بخدا که کافره. آیا توهین به آل رسول ص مجازاتش کمتر از تکفیر است؟ ضمنا دوست گرامی حقیر تابحال توهینی به شما کردم؟ که نعوذبالله بگم شما گوساله پ ر س ت هستید؟



يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ

ای کسانی که ايمان آورده ايد ، اگر فاسقی برايتان خبری آورد تحقيق کنيد، مباد از روی نادانی به مردمی آسيب برسانيد، آنگاه از کاری که کرده ايد پشيمان شويد

باسلام

در قرآن آمده اگر فاسقی خبری آورد اول تحقیق کنید! حال یک عالم روحانی سخنی در خصوص حضرت رقیه فرموده! آیا نباید از منابع موثق تحقیق کرد که دقیقا چه گفته؟! نه اینکه از سایتها و افراد معاندِ عرفا خبر دقیق این سخنرانی ایشان را خواند!!! و بعد اظهار نظر کرد!

اولا که ایشان نگفتند "قطعا" بلکه گفتند "بعضی که ایشان را دختر امام نمی دانند، شاید ایشان را یکی از اصحاب سید الشهدا بدانند"

ثانیا چطور ممکن است شخصیتی که بیش از 50 سال است روضه حضرت رقیه در مسجد ایشان میخوانند قصدش جسارت به خاندان پیامبر نازنین باشد؟!

آخرین گلایه آیت‌الله خوشوقت

ثالثا گیرم که ایشان فرمودند "شاید حضرت رقیه فرزند سیدالشهداء نیست" این کجاش توهین هست؟! تازه کجا گفتند قطعا و والله که ایشان فرزند حسین بن علی نیست؟!!!!!!

توهین به پیامبر و ائمه میخواین برید کاریکاتورها و فیلمهای غربی که برای پیامبر ساختند رو ببینید!

گوساله پرست را معاندان عرفا میگویند و بنده مخاطبم کلی بود نه فقط شما! تازه کافر و گوساله پرست که فرقی ندارد!

اهل بلا;340963 نوشت:
توهین به پیامبر و ائمه میخواین برید کاریکاتورها و فیلمهای غربی که برای پیامبر ساختند رو ببینید!
دوست عزیز. خدا اول من و سپس شما را هدایت کند که بهترین هادیست.

اونا که توهین میکنن تازگی نداره. شما توهین عبدالشیطن دمشقیه به ناموس خدا فاطمه اطهر س رو شنیدید؟ بنظر اگر بشنوید میگید راست میگه! درحالی که موجب تکفیر اون حرامزاده ملعون شد. توهین حتما یه کاریکاتور نیست. رقیه س راس المصائب عالم وجود است. یک بیاد بگه نعوذ بالله فاطمه بنت محمد ص وجود ندارد شما همین حرف رو میزنید؟ شک در وجود اهل بیت بخصوص کسانی که عقیده اصلی تشیع اند کفر نیست؟

اهل بلا;340963 نوشت:
گوساله پرست را معاندان عرفا میگویند و بنده مخاطبم کلی بود نه فقط شما!
برای آنهم دلیلی دارند که متعاقبا ذکر خواهم کرد. شما بخوان تفسیر آقای حسن زاده در مورد گوساله پرستی یهود را و حرف قیصری شاگرد ومرید ابن عربی در مورد پرستش سگان.

اهل بلا;340963 نوشت:

ثانیا چطور ممکن است شخصیتی که بیش از 50 سال است روضه حضرت رقیه در مسجد ایشان میخوانند قصدش جسارت به خاندان پیامبر نازنین باشد؟!

متاسفانه همانطور که شما می فرمائید بعضی فرق بین بحث علمی و ... را نمی دانند

من کلاب الرقیه س;339729 نوشت:
کاربر حامد. خب ما فقیریم اما وجود داریم و جدا از خالق. پس غیر از خدا در دار وجود دارد و آن مائیم و اشیا و گفته ی شما جز یک وهم عرفانی نیست. عقل گرا باشیم.

سلام
پس فقر محض را نفهمیدید
چون بحث خارج از موضوع تاپیک است ادامه نمی دهم
والله الموفق

من کلاب الرقیه س;340958 نوشت:
من کلاب الرقیه س;340958 نوشت:
کارشناس محترم اولا تشکر بابت رسیدگی به تاپیک. اگر که ایشان این حرف رو میزد که از تشیع خارج می شد. من هرگز این حرف رو نزدم. من فقط صحبت های خود صاحب المیزان رو نقد کردم. لطفا نقد من را توجیه بفرمائید.

باسلام
دوست عزیز باز هم تکرار میکنم، این اشکال که بعینه در یک پایگاه مخصوص فلسفه ستیزی امده است، ناشی از عدم دقت در منظور علامه در مورد تفاوت میان تفسیر و تطبیق است. ایشان مدعی است که تفسیر عبارتست از بیان ظاهر ایات و ربط ایات به یکدیگر و تمامی کلمات قران کریم، واضح و مشخص است و تنها بطون ایات و نیز تطبیق هایی برخی ایات را باید از کسی پرسید که با منبع غیب در ارتباط است و خطا نمیکند و او کسی نیست جز معصوم. نکاتی که در پست های قبلی بیان شد غالبا از مقدمه خود علامه طباطبایی برالمیزان و نیز مقدمه استاد جوادی املی بر المیزان بوده است. ایا برای نقد یک کلام بهتر نیست به کلام و عملکرد صاحب خود فرد مراجعه کرد. باز هم بهتر است در وهله اول، حداقل اگر وقت مراجعه دقیق به المیزان ومطالعه انرا ندارید، مقدمه این دو بزرگوار را ملاحظه نمایید و نکاتی که بنده نوشتم را نیز بادقت بیشتر ببینید.

من کلاب الرقیه س;340958 نوشت:
ببینید شخص مهم نیست. بقول برادر صائمی مداح هیئتمون هرکی بگه رقیه نیست بخدا که کافره. آیا توهین به آل رسول ص مجازاتش کمتر از تکفیر است

این بحث نیز خارج از موضوع تایپیک است و بحث را به انحراف میکشد، اما برای شما عرض میکنم، شما که دغدغه دین دارید، بهتر است این مباحث شرعی را از مرجع تقلید خود بپرسید نه از مداح هیئتتون. اینکه ملاک کافر و مسلمان چیست و چه کسی را میتوان کافر نامید، مربوط به عالم فقه و متخصص درفقه است.

;341085 نوشت:
هرکی بگه رقیه نیست بخدا که کافره

سلام
تکفیری های شیعه را هم بشناسید!!!!
والله الموفق

بسمه تعالی
با سلام به همه ی دوستان و ممنون از مشارکتشان در تاپیک
از همه ی دوستان خواهش میکنم به هیچ عنوان خارج از موضوع تاپیک ، بحث نکنید .
اگر از این به بعد پستی حذف شد ناراحت نشوید .

سلام علیکم. من برگشتم...

@ حامد @ صدیق

دوستان فلسفه حرام است اگر مرجع تقلید بهانه ی شماست رجوع کنید به کتب فقهی حضرات مفید کلینی مجلسی ابن طاووس طوسی.

از بحث خارج نشویم:
مدعیان تفلسف جواب ندادند هیچیک از نقد های مذکور را.

صدیق;340766 نوشت:
بنابراین مراد از عرضه روایات به قران که در روایات معصومین: ذکر شده است این است که صحت محتوای یک روایت در گروی این است که با ایات کتاب خدا هماهنگ و موافق باشد، یعنی حتی عدم مخالفت کفایت نمیکند بلکه باید موافق هم باشد.

با سلام.
بنده تا الآن عکس فرمایش شما را شنیده بودم.
اگر روایت صحیحی با ظاهر آیات قرآن مخالفتی نداشته باشد چه اشکالی دارد که آن را بپذیریم؟ یعنی برای هر روایتی باید قرینه ای از موافقت یا دلالت از قرآن کریم داشته باشیم؟

من کلاب الرقیه س;341285 نوشت:
سلام علیکم. من برگشتم...

@ حامد @ صدیق

دوستان فلسفه حرام است اگر مرجع تقلید بهانه ی شماست رجوع کنید به کتب فقهی حضرات مفید کلینی مجلسی ابن طاووس طوسی.

از بحث خارج نشویم:
مدعیان تفلسف جواب ندادند هیچیک از نقد های مذکور را.


بسمه تعالی

البته می دانم که این پست خارج از بحث تاپیک است،اما لازم دانستم که خدمت این کاربر مطلبی را که در یکی از تاپیک های دیگر نوشته بودم،عرض کنم.
((بسمه تعالی

برادر گرامی چرا شما اینقدر توهین می کنید،همین مولانائی که شما زندیق می نامید،رهبر معظم انقلاب در موردش می گویند:مثنوی او اصول اصول اصول دین است.

قابل توجه معاندین فلسفه و عرفان

چرا شما نمی خواهید بپذیرید که اختلاف نظر بین علما یک مسأله عادی و طبیعی است و کار امثال شما با غرض،یا بدون غرض ،دمیدن در آتشی است که هیچ خیری در آن نیست.
مثلا شما فکر می کنید درست می فهمید و کسی که مولانا را قبول دارد،نمی فهمد؟!!! نه برادر،قدری هم احتمال بده که دیگران هم می فهمند.قدری احتمال بده که دیگران کافر و زندیق و ملحد نیستند.
اگر کسی گفت معارف اهل بیت علیهم السلام را کنار بگذار و مثلا مثنوی را بگیر،شما در دهانش بزن.
همه بزرگانی(مانند مرحوم قاضی،امام خمینی،رهبر انقلاب،علامه حسن زاده،آیت الله جوادی آملی و . . . . .) که مولانا را قبول دارند،تربیت شده مکتب اهل بیت علیهم السلام هستند و فقط ایشان را صاحب عصمت و معصوم میدانند.
چقدر با امثال شماها بحث کردیم بماند!!!!!
فلسفه و روش فکر که مرز ندارد،شما اینقدر به یونان گیر داده اید.
اگر علمی از بیرون از اسلام آمد و ما با اسلام تطبیقش دادیم و بدش را حذف کردیم و خوبش را نگه داشتیم،چون از بیرون از اسلام آمده است،کلا باطل است؟!!!این چه منطقی است؟!!!
با این نگرش مثلا روانشناسی هم کلا باطل و اشتباه است.چون روانشناسی اصل و اساسش غربی است.
همین طور علوم و فنون دیگر که از خارج از اسلام می آیند.
این تحجّر نیست؟
شیخ مفید رحمة الله علیه روی سر ما جا دارد،ولی امام خمینی رحمة الله علیه نیز بی اطلاع نبودند،نامه ایشان به گورباچف را خیلی ها هنوز یادشان است که حقیقت دین را در کتابهای ابن عربی معرفی کرده بودند.
چه دلیلی می گوید شیخ مفید معصوم بوده و امام خمینی اشتباه کرده است؟!!!

حرف آخر اینکه دست از توهین و جدلی که اهل بیت علیهم السلام از آن منع کرده اند،بردارید،کمی فکر کردن هم خوب است.

والسلام علی من إتبع الهدی. ))

البته بعید می دانم که به این حرفها توجه کنند،چون کسی که فکر می کند فقط خودش می فهمد و بقیه اگر نظر او را نداشته باشند کافر هستند و نفهم،هیچ نصیحتی در او اثر نخواهد کرد.
نه فلسفه وحی منزل است و نه کلامی به همانند قرآن و روایات اعتبار خواهد داشت.اما اینکه چون فلان مرجع فلسفه را حرام می داند،مخالف نظر او کافر هستند و چه و چه . . .پذیرفته نیست.اختلاف نظر بین بزرگان امری طبیعی است و لذا ما فقهای خود را مخطئه می دانیم.
امیدوارم این طایفه دست از لجاجت بردارند و برای نظر بزرگان دیگر نیز احترام قائل شوند.امیدوارم . . . . .

مؤمن;341354 نوشت:
با سلام. بنده تا الآن عکس فرمایش شما را شنیده بودم.

باسلام
درست میفرمایید. جمله بنده قدری مجمل بود. توضیح اینکه در مورد برخورد با اخبار احاد، دو دسته روایات برای دو مرحله متفاوت بیان شده است.
دسته اول، روایاتی است که مربوط به اصل اعتبار حجیت خبر واحد است، فارغ از مقام تعارض با روایت دیگر. روایات شدیدی که دراین زمینه وارد شده که انها زخرف القول هستند و... مربوط به این بخش است. دراین موارد، مخالفتی مورد نظر است که مخالفت صریح با کتاب خداوند و سنت معتبر معصومین است.
دسته دوم، روایاتی است که مربوط به مقام تعارض دو روایت صحیح السند و دو خبر حجت وارد شده است، در این صورت اگر یکی از روایات متعارض با ظاهر کتاب خدا مخالف و دیگری موافق باشد، خبری ترجیح دارد و بدان عمل میشود که موافق با ظاهر کتاب باشد و روایت دیگر که مخالف باان است طرد میشود.
بنابراین، در عمل، دو نحوه عمل وجود دارد و حداقل این است که روایتی حجت است که مخالف با نص قران نباشد و مخالفت صریح نداشته باشد اما در مقام تعارض که دو خبر صحیح از نظر سندی قرار دارند، ترجیح با روایتی است که موافق با قران باشد.

من تاپیک رو که میخوندم واقعا نقدها رو بر این تفسیر وارد می دونم مهمترین دلیل:
قرآن و اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین از هم جدایی نداشته و بدون هم تفسیر نمیشوند.

وقتی خود پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند اگر حدیثی از ما شنیدید و با قرآن مطابقت نداشت اونو به دیوار بکوبید این یعنی سخن معصوم هم قبل از هرچیز اول باید مورد تایید خود قرآن قرار بگیرد ...

rahavard;344522 نوشت:
وقتی خود پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند اگر حدیثی از ما شنیدید و با قرآن مطابقت نداشت اونو به دیوار بکوبید این یعنی سخن معصوم هم قبل از هرچیز اول باید مورد تایید خود قرآن قرار بگیرد ...
دوست گرامی حقیر فکر نمیکنم حرفم مغایر با حدیثی که شما ذکر فرمودید باشه. من عرض کردم هر دو با هم

یاالله


روش تفسیر المیزان با وجود این سوال های بی جواب، توجیح ناپذیر است.

[=times new roman]سوال:
1 آیا حدیث نبوی که فرمود این دو از هم جدا نخواهند شد فراموش شده که قرآن را از قرآن بصورت ابتر تفسیر کنیم؟
2 آیا علوم دینی کم بود که باید با یک علم یونانی کتاب شریف قرآن تفسیر گردد؟
3 آیا با فلسفه در اثبات خدا صاحب المیزان وانماند؟ اگر آری. پس چرا تن بنگاشتن این اثر داد؟


پاسخ:
تفسیر المیزان یکی از تفاسیر مهم و دقیق معاصر است که بر بسیاری از تفاسیر ارائه شده در این سالها برتری دارد. امتیاز این تفسیر نه تنها بر محتوای تفسیری ان است، بلکه بیشتر از محتوا به واسطه دقتی است که جناب علامه از حیث روشی در این تفسیر دنبال نموده است. روشی که علامه از ان در این تفسیر استفاده نموده است، دنبال کردن و گسترش روشی است که از زمان معصومین و در لسان خود ایشان بارها و بارها وجود داشته است و برخی از مفسرین نیز تا حدودی از ان استفاده میکردند. روش ایشان در تفسیر قران ترکیبی از آیات قران، روایات معصومین و مباحث دقیق فلسفی است. البته تکیه اصلی ایشان در این تفسیر، استفاده از آیات قران کریم برای تفسیر ایات دیگر است. از انجا که قران "تبیان لکل شیء" است و اصولا فهم کلام هر کسی بر اساس کلمات دیگر خود او بهترین و مطمئن ترین روش است، ایشان از این راه برای تفسیر ایات قران کریم استفاده نموده است.

توجه به قران برای تفسیر کتاب خداوند، نه تنها منعی ندارد بلکه روایاتی چند موید این روش میباشد. در روایت نبوی9 بیان شده که «القران یفسر بعضه بعضه»[1] و نیز در دو روایت دیگر، حضرت امیر 7در موردکتاب خداوند میفرماید: «ان كتاب الله لیُصدِّق بعضه بعضاً و لایكذب بعضه بعضاً»[2] و «كتاب الله... ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه و یشهد بعضه علی بعض.[3] همانطور که مشاهده شد، حضرت رسول9 و حضرت امیر7 معتقدند ایات قران کریم، مفسر و تصدیق کننده یکدیگر هستند و در مورد یکدیگر صحبت می­کنند. بنابراین، تفسیر کردن ایات قران با یکدیگر، فی نفسه مشکلی ندارد و نه تنها روش مذمومی نیست بلکه طبق روایات روشی پسندیده و مورد تأیید است. از سوی دیگر، قران که قرار است به حکم ایه شریفه«انا انزلنا القران تبیانا لکل شیء تبیان و بیان کننده هر چیزی باشد، چگونه میتوان تصور کرد که تبیان برای خودش نباشد و فهم خودش نیازمند به بیانی از خارج باشد.
این روش، ابداع علامه نبوده است و پیش از ایشان نیز سابقه داشته است. برای فهم بهتر روش تفسیری قران به قران و پیشینه ان، توجه به مقاله ذیل مناسب است: http://hekmat49.blogfa.com/post/6

در کنار این تاییدات اشکالی که درتمسک به این روش به نظر میرسد این است که بر اساس روایت متواتری از رسول گرامی اسلام، قران و اهل بیت از یکدیگر جدایی پذیر نیستند و حضرت سفارش کرده اند که اگر به هر دو انها تمسک شود، شخص دچار گمراهی نمی شود. بنابراین بر اساس این روایت، باید این دو در کنار یکدیگر باشند. اما این حدیث شریف منافاتی با روش علامه ندارد. زیرا این حدیث شریف بیان میکند که کتاب خدا و عترت پاک رسول خدا 9همواره با هم هستند و هر کس که به انها تمسک کند گمراه نمیشود. اما بیان نمیکند که در فهم قران، هیچ راه دیگری، ولو از خود قران و به کمک ایاتی که به وضوح ناظر به یکدیگر هستند، نمیتوان تمسک کرد و برای فهم قران و ایات شریفه تنها باید سراغ اهل بیت: رفت. به عبارت دیگر، میفرماید عدم توجه به اهل بیت موجب گمراهی است، اما اینکه در کنار سخنان اهل بیت به خود قران نیز توجه داشته باشیم، منعی از ان نشده است. شاهد این مطلب نیز، روایاتی بود که در مورد صحت تفسیر قران به قران کریم بیان شد.

از سوی دیگر، روش تفسیر ایات به روایات بدون توجه به ایات دیگر، خودش مبتلا به یک نقض بسیار مهم است که برای حل ان چاره ای جز توجه به خود ایات قران کریم نیست. بر اساس روایات معصومین، روایات ایشان در صورتی صحیح است که بر قران عرضه شود و اگر با ان مخالفت نداشت، معتبر است و الا به فرمایش حضرات معصومین شان، باید به دیوار کوبیده شود«إنّ ما خالف القرآن فاضربوه على عرض الحائط»[4] یا فرمایش رسول اکرم9 که در حجه الوداع فرمود«ِ فَإِذَا أَتَاكُمُ الْحَدِيثُ عَنِّي فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَلَا تَأْخُذُوا بِه‏»(احتجاج، طبرسی، ج2، ص 447) پس برای صحت استناد به یک روایت برای تفسیر ایه ای از قران کریم ، متوقف است بر اینکه با ایات دیگر قران کریم در اصول موافق باشدو در هیچ حکمی مخالف قطعی ایات قران کریم نباشد. این مطلب نشان میدهد که حتی در تفسیر قران به روایات نیز محتاج ایات دیگر قران کریم هستیم.
علاوه براین، روش علامه تنها تمسک به ایات برای تفسیر ایات قران کریم نبوده است .با مراجعه ای کوتاه به این تفسیر معلوم میشود که ایشان برای تفسیر ایات، چند راه را سپری میکنند، توجه به سیاق ایات برای فهم بهتر هر ایه به کمک جایگاه ان در و سیاق ان در کنار ایات دیگر؛ توجه به روایات تا حد مورد نیاز برای فهم مطالب و ظرایفی که به کمک ایات دیگر مشخص نشده است و در نهایت در برخی مباحث که سبقه عقلی و فلسفی دارد، ایشان با کمک قواعد فلسفی حکمت متعالیه که فلسفه ای رشد یافته درمحیط اسلامی است، به بیان برخی نکات دقیق آیات میپردازد.
استاد آيت­الله معرفت ره در تبيين بکارگيري روايات در تفسير الميزان نکته­ ی دقيقي را مطرح کرده­ اند:

«آنچه مايه­ ی تأمّل و تفکّر است، اين است که خود علاّمه طباطبايي(ره) وقتي به سراغ آيات مي­رود با ذهني الهام يافته از روايات به سراغ آيات مي­رود؛ يعني پيداست که وقتي آيه را تفسير مي­کند، ذهنيّتي دارد که از روايات گرفته است ... در باب استفاده از روايات براي تفسير قرآن نيز وقتي علاّمه مي­فرمايد نبايستي به سراغ روايات رفت و از راه آن آيه را معنا کرد، اين «سراغِ روايت رفتن» دو قِسم است ... يک بار به سراغ روايت مي­رويم براي اينکه اين روايت، معنايي را به دهان آيه بگذارد؛ اين را علاّمه منکر است. امّا اگر به سراغ روايت برويم براي اينکه فضايي را براي ما باز کند و ما را در فضايي قرار دهد که از خود آيه مطلبي را بفهميم، اين پذيرفتني است»[5]

بنابراین، روش علامه در المیزان تنها توجه به قران کریم یا توجه افراطی به روایات و عدم توجه به ایات خود قران کریم برای تفسیر ایات دیگر نیست؛ چرا که این روش، همانند توجه افراطی به مباحث عقلی و تحمیل ان بر ایات قران کریم، منجر به تفسیر ناقصی از ایات و گاه تفسیر به رأی خواهد شد. بلکه ایشان به فراخور بحث به تمام این روش ها توجه داشته است.

اما سوال دوم: آیا علوم دینی کم بود که باید با یک علم یونانی کتاب شریف قرآن تفسیر گردد؟
با این توضیحات جواب سوال دوم شما نیز روشن میشود که استفاده از مباحث فلسفی در تفسیر المیزان به چه صورت و در چه مواردی بوده است. ایشان در مواردی به مباحث فلسفی پرداخته اند که جای دقت نظر بیشتری داشته است و ظرایف بحث موردنظر با مباحث فلسفی روشن تر می شده است. خود ایشان درمقدمه تفسیرشان در مورد روش خویش در این کتاب میفرماید:

«و ما نيز به يارى خداى سبحان روش تفسيرى خود را به همين طرز(تفسیر قران به قران) قرار مى‏دهيم، و از آيات قرآن در ضمن بياناتى بحث مى‏كنيم، و بهيچ وجه بحثى نظرى، و فلسفى، و يا به فرضيه‏اى علمى، يا مكاشفه‏اى عرفانى، تكيه نمى‏كنيم»[6]
مراجعه ای کوتاه به المیزان نیز نشان دهنده صدق این ادعاست. ایشان در سرتاسر این کتاب، تکیه ای به طرح مباحث فلسفی یا عرفانی ندارد و تنها در برخی موارد معدود و محدود به فراخور بحث و عقلی بودن مبحث، همانند: علم موجودات مادى و غير مجرد؛ علت تامه بودن خداوند؛ سنخيت وجودى و رابطه ذاتى بين فعل و علت فاعل؛ نامحدود بودن فيض خداوند؛ چگونگى تكليف و دوام آن و چند مسئله دیگر، پس از طرح ایات مرتبط و روایات ذیل ان و بررسی محتوایی انها، به طرح برخی مباحث فلسفی پرداخته است.

علاوه براینکه، اگرچه بر اساس انچه مشهور است، فلسفه و مبانی ان از یونان باستان است، اما این مطلب به هیچ وجه مانع استفاده از این علم نمیشود. فلسفه ای که وارد جهان اسلام شد با تغییرات زیادی مواجه شد که بسیار با انچه در یونان باستان بود متفاوت است. کمکی که فلسفه و مباحث فلسفی برای حل مشکلات و شبهات غرب نشینان و ساکنان دیار مغرب به دین نموده است، امری نیست که بر کسی پوشیده باشد. چنانکه فهم دقیق پاره ای از مباحث دینی مندرج در ایات و روایات امامان معصوم: نیازمند به طرح چنین مباحثی است.

اما سوال سوم: آیا با فلسفه در اثبات خدا صاحب المیزان وانماند؟ اگر آری. پس چرا تن بنگاشتن این اثر داد؟
ایشان در این کتاب، قصد انجام بحثهای فلسفی ندارد و به دنبال نگاشتن یک کتاب تفسیر فلسفی نیست. بلکه در برخی موارد برای فهم نکات دقیق بحث مجبور به استفاده از مباحث فلسفی شده است. حتی در برخی موارد نیز که در متون روایی و رویات ائمه: بحثهای دقیق عقلی مطرح شده است، به همان میزان اکتفا شده و از طرح مباحث بیشتر خودداری شده است. به عنوان نمونه ایشان در تفسیر ایات 68 تا 86 سورد مائده و در بیان توحید رب متعال و نفی وحدت عددی از ایشان به بیان کلام حضرت امیر در نهج البلاغه اکتفا کرده و میفرماید:

« آرى ما تا كنون به بيانى كه پرده از روى اين حقيقت برداشته باشد بر نخورده‏ايم جز همين بيان شيوايى كه تنها و تنها در كلمات امام على بن ابى طالب (عليه افضل الصلوات و السلام) ديده مى‏شود، آرى تنها كلام آن جناب است كه گشاينده اين در و فاش كننده اين راز نهفته است، او است كه با روشن‏ترين اسلوب و واضح‏ترين برهان آن را تشريح و اثبات نموده است.... اين بود سر اينكه ما در بحث روايتى خود تنها اكتفاء به نقل نمونه‏هايى از كلمات غرا و زيباى آن جناب نموده و از نقل كلمات ديگران خود دارى كرديم،
چه اسلوبى كه امام (ع) در اين مساله و تشريح آن از احتجاج برهانى بكار برده، اسلوبى است كه در كلمات ديگران ديده نمى‏شود، و به همين جهت از عنوان كردن بحثى فلسفى مستقل بمنظور بررسى و تحقيق در اطراف اين مساله خوددارى نموده و تنها به همان بحث روايتى اكتفاء كرديم، چون براهينى كه فلاسفه براى بدست دادن اين غرض چيده‏اند براهينى است كه از همين مقدمات كه در كلام امام است تشكيل يافته، و زايد بر آن چيزى ندارد، چون همگى آنها يعنى كلمات امام (ع) و فلاسفه همه مبنى بر صرافت وجود پروردگار، و احدى بودن آن ذات مقدس است (جلت عظمته»[7]

نکته دوم: این کتاب به دنبال اثبات خداوند متعال از دیدگاه فلسفی نیست. این مطلب مناسب یک کتاب فلسفی است نه یک کتاب تفسیری. چنانکه چند مرتبه عرض شد و خود علامه نیز بر ان تأکید داشتند، توجه به مباحث فلسفی تنها به جهت فهم بهتر ایات و رفع برخی معضلات در این زمینه است نه بیان مستقل فلسفی یا عرفانی در تفسیر ایات وتکیه به ان.
نکته سوم: اما اینکه علامه در اثبات وجود خدا از نظر فلسفی ناموفق بوده و واماند است، ادعایی است بدون دلیل. که برای بررسی دقیق این بحث، مراجعه به کتابهای فلسفی، بخش الهیات به معنای اخص و براهین اثبات خداوند راهگشاست. هرچند برخی ازاین مباحث به صورت ساده شده در بخش خداشناسی، براهین اثبات خدا مندرج شده است که مراجعه به ان مطالب و کتابهای نگاشته شده در این زمینه، قبل از هر گونه قضاوت، بهتر است.
[=times new roman]


[/HR][=times new roman][1] . بحار الانوار، ج 29 ص352؛ مقدمة فی اصول التفسیر، ابن تیمیه، ج2 ص 36؛ منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ج 8، 317

[=times new roman][2] . التوحید، صدوق، ص 255

[=times new roman][3] . نهج‌البلاغه، خطبه 133. صبحی صالحی

[=times new roman][4] . حاشیه الوافی، ص 309؛ منهاج البراعه، ج12 ص 356

[=times new roman][5] . ( معرفت ، محمد هادی . (1385). « تفسیر قرآن به قرآن و جایگاه سنت ». فصلنامه ی پژوهش هاي قرآني. شماره های 46-47/ سال 12، ص 15)

[=times new roman][6] . مقدمه تفسیر المیزان، نوشته علامه طباطبایی

[=times new roman][7] . ترجمه الميزان، ج‏6، ص: 155

[=times new roman]

موضوع قفل شده است