تورات چه گناهانى را به داود(عليه السلام) نسبت مى دهد؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تورات چه گناهانى را به داود(عليه السلام) نسبت مى دهد؟



جواب: «تورات» در كتاب دوم «اشموئيل» فصل يازده جمله هاى 2 تا 27 چنين مى گويد: «واقع شد كه وقت غروب، داود از بسترش برخاست و بر پشت بام خانه ملك، گردش كرد، و از پشت بام زنى را ديد كه خويشتن را شستشو مى كرد، و آن زن بسيار خوب صورت و خوش منظر بود، و داود فرستاد و درباره آن زن استفسار نمود، و كسى گفت كه آيا «بت شبع» دختر «اليعام» زن «اوريّاه حِتّى» نيست؟
و داود ايلچيان را فرستاد و او را گرفت، و او نزد وى آمده، داود، با او خوابيد و او بعد از تميز شدن از نجاستش، به خانه خود رفت، و زن حامله شده، فرستاد و داود را مخبر ساخته كه حامله هستم، و داود به «يوآب» فرستاد كه «اوريّاه حِتّى» را نزد من بفرست، و «يوآب»، «اوريّاه» را نزد او فرستاد. و «اوريّاه» نزد وى آمد، و داود از سلامتى «يوآب» و از سلامتى قوم و از خوش گذشتن جنگ، پرسيد.
و داود به «اوريّاه» گفت: به خانه ات فرود آى و پاهايت را شستشو نماى، و «اوريّاه» از خانه ملك، بيرون رفت و از عقبش، مجموعه طعام از ملك بيرون رفت. اما «اوريّاه» در دهنه خانه ملك با ساير بندگان آقايش خوابيد، و به خانه اش فرود نيامد، و هنگامى كه داود را خبر داده گفتند كه: «اوريّاه» به خانه اش فرود نيامده بود، داود به «اوريّاه» گفت كه: آيا از سفر نيامده اى؟ چرا به خانه ات فرود نيامدى؟ و «اوريّاه» به داود عرض كرد كه: «صندوق» و «اسرائيل» و «يهودا»، در سايه بانها ساكنند، و آقايم «يوآب» و بندگان آقايم به روى صحرا خيمه نشينند، و من آيا مى شود كه به جهت خوردن و نوشيدن و خوابيدن با زن خود، به خانه خود بروم؟ به حيات جانت (سوگند) اين كار را نخواهم كرد...
و واقع شد كه داود صبح دم مكتوبى به «يوآب» نوشته به دست «اوريّاه» فرستاد، و در مكتوب بدين مضمون نوشت كه: «اوريّاه» را در مقابل روى جنگ شديدى بگذاريد، و از عقبش پس برويد، تا كه زده شده، بميرد (كشته شود).
و چنين شد، بعد از آنى كه «يوآب» شهر را ملاحظه كرده بود، «اوريّاه» را در مكانى كه مى دانست مردمان دلير در آن بوده باشند، در آنجا گذاشت و مردمان شهر بيرون آمده با «يوآب» جنگيدند، و بعضى از قوم بندگان داود افتادند، و «اوريّاه حِتّى» نيز مرد... زن «اوريّاه» شنيد كه شوهرش «اوريّاه» مرده است، و به خصوصِ شوهرش عزادارى نمود و بعد از انقضاى تعزيه، داود فرستاد او را به خانه اش آورد كه او زنش شد!... اما كارى كه داود كرده بود، در نظر خدا ناپسند آمد!.
خلاصه اين داستان تا به اينجا چنين مى شود كه:
داود روزى به پشت بام «قصر» مى رود و چشمش به خانه مجاور مى افتد، زنى را برهنه در حال شستشو مى بيند، عشق او در دلش جاى مى گيرد، به هر وسيله اى بود او را به خانه خود مى آورد، و او از داود باردار مى شود!
شوهر اين زن، يكى از افسران برجسته لشكر داود، و مرد پاك طينت و با صفائى بود، داود او را (نعوذ باللّه) با توطئه ناجوانمردانه اى از طريق فرستادن او به منطقه خطرناكى در جنگ، به قتل مى رساند، و همسر او را رسماً به ازدواج خود درمى آورد!!
اكنون بقيه داستان را از زبان «تورات» بشنويد:
در فصل 12 از همان كتاب دوم «اشموئيل» چنين آمده است: «خداوند «ناثان» را (يكى از پيامبران «بنى اسرائيل» و مشاور داود) نزد داود فرستاد، و گفت در شهرى دو آدم بودند يكى غنى و ديگرى فقير، غنى گوسفند و گاو بسيار داشت، و فقير را جز يك بره كوچك نبود، مسافرى نزد غنى آمد او دريغ كرد كه از گوسفندان خود غذا براى ميهمان تهيه كند، بره مرد فقير را گرفت و كشت، اكنون چه بايد كرد؟!
«داود»(عليه السلام) سخت خشمگين شد و به «ناثان» گفت: به خدا سوگند! كسى كه اين كار را كرده مستحق قتل است!او بايد چهار گوسفند به جاى گوسفند بدهد! اما «ناثان» به داود گفت: آن مرد، توئى!
داود متوجه كار نادرست خويش شده، توبه كرد، خداوند توبه او را پذيرفت در عين حال بلاهاى سنگين بر سر داود آورد».
در اينجا «تورات» تعبيراتى دارد كه قلم از ذكر آن شرم دارد، لذا از آن صرف نظر مى كنيم.
در اين قسمت از داستان تورات نكاتى به چشم مى خورد كه مخصوصاً قابل دقت است:
1 ـ كسى به عنوان دادخواهى نزد داود نيامد (چنانكه در قرآن آمده) بلكه يكى از پيامبران مشاور او، داستانى را بر سبيل مثال براى پند و اندرز، براى او ذكر كرد، سخن از دو برادر و تقاضاى يكى از ديگرى در اينجا نيست، بلكه سخن از دو آدم غنى و فقير است كه يكى، گاوان و گوسفندان بسيار داشته، و ديگرى، فقط يك بره، ولى مرد غنى بره مرد فقير را براى ميهمان خود كشته، تا اينجا، نه سخن از بالا رفتن از ديوار محراب است، نه وحشت داود، و نه طرح دعوا ميان دو برادر، و نه تقاضاى بخشش.
2 ـ داود، آن مرد غنى ستمگر را مستحق قتل دانست (براى يك گوسفند قتل چرا؟).
3 ـ بلافاصله حكمى بر ضد اين حكم صادر كرد گفت: بايد به عوض يك گوسفند چهار گوسفند بدهد؟ (چرا؟).
4 ـ داود به گناه خود در مورد خيانت به همسر «اوريّاه» اعتراف كرد.
5 ـ خداوند او را عفو كرد (به اين سادگى چرا؟).
6 ـ خداوند مجازات عجيبى درباره داود قائل شد، كه نقل ناكردنش بهتر است.
7 ـ و همين زن ـ با اين سوابق درخشان ـ مادر «سليمان» شد!
گر چه، نقل اين داستان ها به راستى رنج آور است، اما چه مى توان كرد، بعضى از جاهلان ناآگاه، تحت تأثير اين روايات اسرائيلى، چهره پاك آيات قرآن مجيد را تيره ساخته اند، و سخنانى گفته اند كه، براى روشن كردن حق، چاره اى جز ذكر بخشى از اين داستان رسوا نبود.(1)


1. تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 268.

با سلام
با توجه به اينكه شما آنجه را در تورات ذكر كرديد نسبت دادن كناه به بيامبر خدا دانسته ايد و در نتيجه آنها را روايات بنى اسرائيل دانسته ايد و ناشى از تحريف تورات مسلمأ بايد جواب قانع كننده اى براى موارد زير كه در قرآن آمده است داشته باشيد :
قبل از بحث عرض كنم به نظر شخصى من وقتى كسى را بعنوان بيامبر قبول داشته باشيم نبايد كارهاى او و دستوراتش را با افراد عادى و قوانين حتى منصوب به خود آنها مقايسه كنيم جه برسد به مبنا قرار دادن دستورات ساير اديان زيرا اكر كسى بيامبر واقعى باشد كارهايش بايد سنت شكنى باشد تا خود آغاركننده تغيير باشد نه فقط حرف بزند
حال موارد زير از قرآن را لطفأ با روشى كه بكار برديد مقايسه كنيد
@ 1_ قرآن مستقيمأ آورده است آدم فريب شيطان را خورده و كارى برخلاف دستور موكد خدا انجام داده و از درخت ممنوع خورده است لذا آدم طبق نظر فوق كناهكار است و معصوم نيست
@ 2_ قرآن آورده است كه موسى مرتكب قتل نفس شده است كه بنظر با توجه به روش فوق طبق عقل و قوانين اسلام با توجه به قصد حمله داشتن او و انجام دخالت در موضوع بى ربط به جان خود و اراده واختيار قتل عمدى است و كناه كبيره است
@ 3_ درباره يونس هم آمده است كه مرتكب كناه شده نااميد شده كه از بزركترين كناهان است و در قرآن آمده از رحمت خدا نااميد نشود مكر ستمكاران ( يا زيانكاران مطمئن نيستم كدامش ) و بخاطرش مجازات شده است
@ 4 _ ابراهيم به سخن خدا مبنى بر زنده شدن دوباره و معاد اطمينان نداشته درحاليكه جزء اصوليست كه بايد اعتقاد قلبى و صد در صد بدون تقليد به آن داشت تا مورد قبول باشد آيا رسول خدا اجازه دارد شك كند اما بشر عادى كناه است شك كند ؟
@ 5_ درباره يوسف هم بناه بردن به غير خدا كه كناه است ذكر شده و به جبرانش سالها اضافه در زندان مانده است
كه البته همه اين روايات جزء روايات بنى اسراىيل هم هستند
@ 6_ اما مشكل اصلى شما درباره بيامبر اسلام ايجاد ميشود
بنده يك آيه را ذكر ميكنم و از بقيه صرف نظر ميكنم مبادا ذكر موارد بيشتر نسبت به ساير بيامبران سبب ايجاد ناراحتى شده و تصور عمدى بودن تكرار و تأكيد بيشتر
در جريان ازدواج محمد با دخترعمه خودش كه همسر زيد بود و زيد بسر خوانده خود بيامبر بوده و بدنبال اين آيه زنش را طلاق داده و به عقد بيامبر درميايد و درتاريخ آمده است وقتي زيد از بيامبر صحت ادعاى زنش را سوال ميكند تا اكر راست باشد حاضر است زنش را طلاق دهد تا به عقد رسول خدا دربيايد بيامبر به او جواب رد ميدهد كه در قرآن در سوره احزاب آيه 37 اينطور آمده است :
(( و وقتى كه تو به كسى كه خدا بهش نمعت داد و تو هم نعمتش دادى ( زيد بن حارثه )كفتى برو زن خود را نكه دار و از خدا بترس ( و طلاقش مده ) و مخفى كردى در دلت آنجه كه خدا آنرا آشكار ساخت و از مردم ترسيدى و خدا است كه حقيقتأ بايد از او ترسيد , لذا وقتى زيد از آن زن كام كرفت اورا به نكاح تو درآورديم تا بر مومنان از ازدواج با همسران فرزندخوانده هايشان
درصورت مقاربت و كاميابى آنها حرج و سختى نباشد و همانا دستور خدا انجام شدنى است ))
اولأ عرض كنم بوضوح قرآن بعد آيه تصور هر كناه به بيامبر را رد كرده و آنرا انجام دستور واجب خدا دانسته است بس بنده بحثى روى اينكه جرا به نظر مسلمانان كناه نبوده است ندارم زيرا براى آنان جه حكمى معتبرتر از دستور واضح قرآن است ؟
فقط خواستم عرض كنم وقتى شما با ذكر آياتى از تورات آن كارها را كناه تشخيص داده ايد بدون اينكه دلايل آنها را هم در دفاع ذكر كنيد لطفأ به اين اشكالات هم با روش فوق جواب دهيد و اكر قرار است دفاع تورات از داود قابل قبول شما نباشد و باز آنها را كناه بدانيد لذا دفاع قرآن هم از محمد از نظر آنان قابل قبول نيست
بنده وارد بحثهاى منتقدين و ايراد به خود اين ازدواج نميشوم كه به موضوع ربط ندارد و فقط به نتايج مقايسه عمل محمد كه بيامبر است با افراد عادى است طبق روش شما
حال سوالات :
1_ با توجه به آيه فوق خدا به محمد كفته در جواب زيد مبنى بر صحت ادعاى زنش بر علاقه بيامبر به او و اجازه طلاق كفته است نه برو زنت را نكه دار و طلاق نده و آنجه تو دلش بوده را از او مخفى كرده است
( با معذرت از همه مسلمانان جهت ذكر اشكال مجبورأ كلماتى بياورم كه فقط ذكر كلمات هستند نه توهين يا اساعه ادب به مقدسات اسلام ) اما اين هم دروغ كفتن و هم ريا محمد را نشان ميدهد كه كناه است
2_ خدا به محمد كفته است كه علت مخفى كاريش ترس از سرزنش مردم بوده ولى فقط خداست كه شايسته ترس است از ناخشنوديش
كه اينجا هم نشان از ارتكاب كناه از سوى محمد است
و بخاطر ترس از سرزنش مردم به زيد دروغ كفته و دستور خدا را اجرا نكرده است
@@ نكات داخل برانتز در ترجمه آيه از مترجم است و در آيه نيامده است :

متأسفانه اغلب ترجمه هاى فارسى قرآن با عوض كردن معناى كلمات و افزودن تفسير خود به معناى آيه آنجه در نهايت به عنوان ترجمه مياورند بسيار با معنى اصلى فرق دارد هرجند به نظر خود خواسته اند از تصور انجام كناه توسط محمد در خواننده ممانعت كنند اما با امكانات و ترجمه هاى جديد و آشنايى خيلي از غيراعراب به زبان عربى اين كار آنها كه در خيلى جاها هم تكرار شده خود زمينه بسيار بدى از بدبينى را ايجاد كرده است

سلام به دوست نامسلمان با توجه به اینکه بنده به عنوان یک تاریخ دان در خدمت شما هستم نه مفسر قران پاسخ تفضیلی شما را به ایات متشابهاتی که در قران به ظن شما دلالت بر عدم عصمت پیامبران می نماید به کارشناسان قران واگذار می نمایم
اما برای بحث باشما باید ابتدا موضع شما مشخص شود که از جایگاه یک مسلمان بحث می نمایید تا از منابع مسلمین پاسخگو باشم یا یک یهودی تا با تکیه بر منابع یهودی جواب بدهم اما اگر مسلمانید چون مسلمین قایل به عصمت پیامبران هستند و از سویی اجماع بر عدم تحریف قران دارند ایات مذکور را تفسیر میکنند که برای اطلاع از ان به تفاسیر مراجعه نمایید اما اگر یهودی هستید اولا یهود پیامبران را معصوم نمیدانند ودر ثانی انها داوود ع را از پیامبران نمی دانند بلکه وی را از دوره پادشاهان می دانند و سومین مسئله اینکه انان قایل به گرداوری تورات صد ها سال پس از موسی ع می باشند واگر انها نیز تاویلی از این نوشتار تورات بیان کنند ما می پذیریم ولی انها این واقعه را به همین صورت پذیرفته اند ما به هر حال نمی توانیم بپذیریم که پیامبران که برگزید گان خدایند دارای چنین رفتار زشتی چون انچه در تورات در باره نوح و لوط و داوود وسلیمان ویعقوب امده(برای اطلاع بیشتر به سفر پیدایش رجوع کنید)بوده باشند و اگر شما انها را چنین انسانهایی می دانید اساسا ما با شما بحثی نداریم چون مبنای ما متفاوت است ما این جملات تورات را برای کسانی نوشته ایم که قایل به جایگاه بلندی برای انبیا هستند تا بدانند تفاوت دید گاه قران و تورات موجود(که به نظر مسلمین تحریف شده است ) در باره پیامبران چقدر است

با سباس از شما
عرض كنم كه :
بنده سوال كردم طبق اين ديدكاه شما ( كه با قوانين اسلام به نقد يهود رفته و آنجه اسلام كناه دانسته را كناه دانسته ايد ) و طبق اصول اعتقادى اسلام نظر شما و نظر اسلام درباره آيات مذكور جيست ؟ يعنى با توجه به تعريف اسلام از كناه و عصيان و معصوميت انبياء و ساير دستورات مربوطه آيات مذكور را شما جكونه تفسير ميكنيد وقتى قرار باشد شما دستورات اسلام را مبناى قضاوت درباره ساير اديان قرار بدهيد؟
لذا مهم نيست بنده جه دينى دارم و جه موضعى زيرا شما كافى است طبق اصول اسلامى منطقى بودن ديدكاه خود در برابر سخنان بنى اسرائيل اثبات كنيد بفرض اصلأ يك شخص كافر ملحد باشم و سوال كنم با وجود اين ديدكاه شما تناقضى بين اصول اسلام مبنى بر معصوميت انبياء با اين ديدكاه ايجاد نميشود طبعأ شما بايد اثبات كنيد طبق اصول اسلام تناقض نيست نه طبق اصول اعتقاد بنده هست يا نيست
@ نوشته ايد بنى اسرائيل داوود را از انبياء نميدانند هرجند اثان مشاورش بيامبر است و بعد اينكه بنى اسرائيل اصلأ معتقد نيستند كه انبياء معصومند
بفرض صحت ادعاى شما مشكل به نظر شما بر ميكردد نه بنده
زيرا وقتى شما ميدانيد آنها اولأ ايشان را نبى خدا نميدانند و دومأ حتى انبياء خدا را هم معصوم نميدانند
ديكر غير منطقى است به نقد نظراتشان درباره داوود ببردازيد و به نظر خودشان در كتاب خود آنها استناد كنيد
زيرا اين انتقاد بى ربط محسوب ميشود و حتى شما اكر صدتا دليل منطقى بياوريد كه سخنان آن خلاف معصوميت انبيا و حتى خلاف رفتار انبيا است باز با يك جمله بى اثر ميشود
زيرا آنها خواهند كفت همه دلايل شما قابول قبول است اما " داوود جزء انبيا نيست " و يك فرد عادى است و هر فرد عادى هركارى از او ممكن است سر بزند
يا اكر نبى بودنش را هم قبول كنند باز خواهند كفت بله همه دلايل شما منطقى است اكر نبى معصوم باشد اما از نظر ما برخلاف نظر شما
" انبياء معصوم نيستند " و آنها هم بعيد نيست اشتباه كنند همانطور كه طبق تاريخ ما داوود جندبار اشتباه كرده است
@ لذا اصل عرض من همين است كه عقايد و كتاب آنها فقط طبق اعتقادات آنها قابل انتقاد است يا ارائه دلايل عقلى
ولى شما مصادره به مطلوب كرده ايد و فرض را بر اين كذاشته ايد كه داوود از انبياء است انبياء معصوم هستند و ...
در حاليكه اين بيش فرضها ناشى از اعتقادات شما از تعاليم اسلام است و دلايل شما در اثبات آن طبيعتأ از اسلام است
ولى طبعأ در يك نقد و بررسى منابع بايد حداقل شرايط مقبوليت در دو طرف را داشته باشد ولى اينجا يهود اصلأ قرآن را نبذيرفته است كه بخواهد معصوميت انبياء را طبق آن ببذيرد
@ اميدوارم اين بار توانسته باشم منظورم را واضحتر برسانم و دقيقأ سوال من مشخص شده باشد

با سلام به دوست نا مسلمان بنده اینکه از شما سوال نموده ام تابع چه ایینی هستید به این دلیل است که با مقبولات شما به شما پاسخ دهم نه اینکه به مواضع ایینی شما اشکال کرده باشم
اما جواب اینکه فرموده اید :
@ نوشته ايد بنى اسرائيل داوود را از انبياء نميدانند هرجند اثان مشاورش بيامبر است و بعد اينكه بنى اسرائيل اصلأ معتقد نيستند كه انبياء معصومند
بفرض صحت ادعاى شما مشكل به نظر شما بر ميكردد نه بنده
زيرا وقتى شما ميدانيد آنها اولأ ايشان را نبى خدا نميدانند و دومأ حتى انبياء خدا را هم معصوم نميدانند
ديكر غير منطقى است به نقد نظراتشان درباره داوود ببردازيد و به نظر خودشان در كتاب خود آنها استناد كنيد
زيرا اين انتقاد بى ربط محسوب ميشود و حتى شما اكر صدتا دليل منطقى بياوريد كه سخنان آن خلاف معصوميت انبيا و حتى خلاف رفتار انبيا است باز با يك جمله بى اثر ميشود
زيرا آنها خواهند كفت همه دلايل شما قابول قبول است اما " داوود جزء انبيا نيست " و يك فرد عادى است و هر فرد عادى هركارى از او ممكن است سر بزند
يا اكر نبى بودنش را هم قبول كنند باز خواهند كفت بله همه دلايل شما منطقى است اكر نبى معصوم باشد اما از نظر ما برخلاف نظر شما
" انبياء معصوم نيستند " و آنها هم بعيد نيست اشتباه كنند همانطور كه طبق تاريخ ما داوود جندبار اشتباه كرده است
جواب :اساسا بحث ما عصمت انبیا نبوده بلکه بحث اینست که کسی که درباره او قران چنین می گوید در تورات در باره او چگونه نظر داده شده و اینکه خواننده ببیند یک شخصیت در دو کتابی که ادعای اسمانی بودن دارند چگونه متناقض مطرح شده تا خواننده با توجه به این دو دیدگاه قضاوت نماید که کدام اسمانی است و کدام تحریف شده است
بنده کاری ندارم که ایا داوود نبی بوده یا نه ولی ایا خداوند چنین قضاوتی را می پذیرد و کسی که نزد یهود محبوب است است می تواند چنین اعمالی را انجام دهد (بدانید که یهود این اعمال را توجیه نمی کنند به کتاب جان بایر ناس ،تاریخ جامع ادیان رجوع کنید )
در ادامه فرموده اید :
لذا اصل عرض من همين است كه عقايد و كتاب آنها فقط طبق اعتقادات آنها قابل انتقاد است يا ارائه دلايل عقلى
ولى شما مصادره به مطلوب كرده ايد و فرض را بر اين كذاشته ايد كه داوود از انبياء است انبياء معصوم هستند و ...
در حاليكه اين بيش فرضها ناشى از اعتقادات شما از تعاليم اسلام است و دلايل شما در اثبات آن طبيعتأ از اسلام است

جواب: من کجا گفته ام یهود داوود را پیامبر دانسته اند و یا کجا گفته ام که پیامبران را معصوم می دانند
اساسا مشکل شما اینست که گمان بردهاید بنده با یک یودی محاجه نموده و این استدلال را نموده ام در حالی که بنده بحثی درون کیشی(میان مسلمین ) را که لوازم اعتقادی مسلمانان را دارد مطرح نموده ام البته که بنده در بحث با یک یهودی به گونه ای دیگر بحث می نمایم
برای اینکه تحریفات در دین یهود و دورههای ان را ببینید تا به انچه بنده می گویم اشناتر شوید به کتاب دانشمند بزرگ جان بایر ناس مراجعه نمایید

با سلام
@ درباب اشكال بنده به مصادره به مطلوب كردن شما نوشته ايد من كجا نوشته ام يهود معتقدند داوود از انبياء است يا معصوم است ؟
بنده بايد سوال كنم كى كفته شما جنين حرفى نوشته ايد ؟
منظورم از مصادره به مطلوب كردن اين است وقتى شما به كتب يهود اشكال كرده ايد و مثلأ فلان كار را مخالف معصوميت داوود دانسته ايد ناشى از اين است كه از نظر خود شما بطور بيشفرض معتقديد داود نبى و معصوم است نه از نظر يهوديان /
@ بحث داخل مذهبى يا داخل دينى دانستن اين انتقاد بر كتب اهل يهود به نظر خلاف اعتقاد خود شما باشد مثلأ اكر الان در انكليس و امريكا و فرانسه بحثى درباره قرآن يا نهج البلاغه يا ... انجام شود و طى بحث القا كنند كه بعلت مخالفت موضع قرآن مثلأ با انجيل نتيجه ميدهد كه تحريف شده است و در جواب اعتراض مسلمانان مدعى شوند بحث بين دينى است و ربطى به شما ندارد آيا شما قبول ميكنيد ؟ بنده معتقدم با كوجكترين انتقاد به مثلأ نهج البلاغه كمترين واكنش ما كافر و نجس و خائن و جاسوس و كينه اى و صدها صفت از اين قبيل خواندن آنهاست
@ بنده معتقدم وقتى اهل يهود حضور ندارند كه در صورت توهين يا تهمت دانستن سخنان ما جواب ما را بدهند بهتر است براى انتقاد از آنها به نظرات آنها طبق قوانين خود و اعتقادات خود استناد نكنيم
@ بهرحال بنده نظرم اين است كه بدون حضور آنها بحث انتقاد به آنها اشكال منطقى و انصافى دارد زيرا ما با اعتقادات خود با قضيه برخورد ميكنيم
نه سخنان و اعتقادات دو طرف
يعنى آن داودى كه قرآن آورده با آن داودى كه كتاب مذكور آورده دو نفر هستند زيرا طبق اعتقاد آنان شخصى و طبق اعتقاد اسلام شخصى ديكر
حال خود دانيد تا هرجا كه مايليد انتقاد كنيد وقتى امكان دفاع وجود نداشته نباشد هرحكمى نتيجه شود از بحث حتى بين خود مسلمانان هم باشد اعتبار ندارد
البته به جز عدم وجود قاضى بيطرف كه آنهم نيست

با سلام به دوست عزیزم که بامنطق و صبر به گفتار بنده نقد وارد می نماید
بنده احساس می کنم یا بیان بنده ناقص بوده یا شما برداشت دیگری نموده اید
وقتی می گوییم بحث درون دینی است یعنی با مبادی تصدیقی مسلمین وارد بحث شدهایم برای روشن شدن بحث مثالی بزنم
وقتی دو مستشرق درباره پیامبر اسلام بحث می نمایند و مثلا در باره داستان غار ثور می گویند علت اینکه تعقیب کنندگان پیامبر به دلایلی که با حوادث طبیعی همراه بوده باز گشته اند نه به علت معجزه اینکه کبوتر دران مدت کم در انجا لانه ساخته و تخم گذاشته بود بنده مسلمان نمی توانم به انها شکال نمایم که شما چرا دلیل معجزه را نیاوردهاید چون می دانم انها اصولا پیامبر را از دید گاه مستشرقین نگاه می کنند لذا باید این بحث را با کسی بنمایم که معجزه داشتن پیامبر را به عنوان مبادی تصدیقیه پذیرفته باشد والا باید ابتدا این مسئله را با هم بحث کنیم که پیامبر اسلام معجزه داشته یانه سپس درباره اینکه این جریان معجزه بوده با هم بحث نماییم
1-بنده اگر منظورم بحث با یک یهودی بود ابتدا باید با او درباره اصل عصمت انبیا و سپس نبی بودن داوود بحث نمایم وانگه که اثبات نمودم ان دو را به عنوان مبادی تصدیقیه بحث اتهامات داوود در تورات قرار دهم لذا وقتی یکسره به سراغ بحث اتهامات داوود در تورات رفته ام باید بدانید برای کسانی این بحث را نوشته ام که عصمت انبیا و نبی بودن داوود را پذیرفته اند و جزو مبادی تصدیقیه انان بوده است بنابرین اگر یک یهودی یا هر کسی در دفاع از یهود با من دراین بحث واررد شود باید ابتدا در دو موضوعی که پایه این بحث است مذاکره نماییم
2-چه کسی گفته بنده برای یهود حق پاسخ قایل نشده ام هر یهودی از هر کجای دنیا ازاد است که در این باره در این سایت بحث نمایید و اگر شما هم بخواهید می توانید به جای انان دفاع نمایید همانگونه که تا اینجا ازادانه با بنده بحث نموده اید و اگر مایل باشید بنده حاضرم با شما درباره موضوعات ذکر شده بحث نماییم
3-شما فرموده اید بنده به یهود توهین نموده ام عزیزم بنده فقط قسمتی از تورات را نقل نموده ام ضمن اینکه ما هرگز به کسانی را که با ما بحث علمی درباره معتقداتمان نمایند اهانت نمی نماییم و تنها با انها بحث علمی می نماییم کما اینکه اکثر مستشرقان درباره اسلام از دیدگاه خود کتاب نوشته اند و ما انها را نقد نموده ایم بدون اینکه به انان توهین نماییم البته اهانت کردن جدا از بحث علمی است

به هر حال بنده حاضرم با شما یا هر کس دیگر درباره معتقدات یهود بحث نمایم اگر مایلید اعلام امادگی نمایید

با سلام
بنده اطلاعاتم از يهوديت اندك است و طبيعتأ در حدى نيستم از موضع آنها دفاع كنم حال بماند كه خود با اغلب نظرات آنها مخالفم
مشكل بنده در همين اجازه داشتن يهود به جواب دادن است زيرا اجازه داشتن فقط به معنى عدم منع آنها نيست
و با اندكى بررسى متوجه ميشويد كه احتمال حضور شخص يهودى آشنا به زبان فارسى با حداقل اطلاعات دينى كلامى در اين سايت بسيار اندك است و به نظر بنده معادل همان حضور نداشتن آنهاست
بنده نكفتم نظر شما غلط است كفتم روش شما كه طبق اعتقادات مسلمين بحث كرده ايد غلط است
درباب مثال مستشرقين كه ذكر كرده ايد به مثال قبلى ارجاع ميدهم كه اكر جوامع مسيحى به بررسى اسلام و قرآن ببردازند و از سخنانشان كناه دانستن بعضى رفتارهاى بيامبر اسلام باشد آيا مسلمانى جون شما جواب آنها را نخواهد داد به صرف اينكه آنها مدعى شوند بحث بين دينى مسيحيان است و به شما ربطى ندارد ؟
بنده منظورم همين بود كه عرض كردم و الا مشكلى بر بحث شما نديدم جنانجه فرض بر امكان نقد نظر شما از سوى يهوديان باشد جه بسا در صورت حضور آنان به نظر بنده بايد اشكالات بيشتر و محكمترى از همين كتاب بررسى شود
در باب مثالهاى بنده از قرآن منظورم اين بود كه شما حتى اكر داود را طبق نظر اسلام نبى و معصوم بدانيد برخلاف يهود باز شما نبايد رفتارها و كارهايى را كه اسناد تاريخى حتى اسناد يهود به يك نبى معصوم خدا نسبت داده اند ( با فرض صحت سند )مانند رفتار اشخاص عادى غير معصوم بررسى كنيد زيرا بعضأ انبيا طبق نظر بعضى مسلمانان و اديان ديكر توحيدى كارهايى انجام داده اند كه با معيارهاى همان اديان تناقض دارد ولى بعلت حكمت و لزوم انجام آن توسط انبيا از طرف خدا آنها استثنا هستند
يعنى اينكه مثلأ ( با فرض صحت ادعاى بنده ) بيامبر اسلام به زيد بن حارثه دستور داده كه زنش را طلاق دهد تا خود با او ازدواج كند شايد از نظر اخلاق اسلامى مشكل ايجاد كند اما قرآن اورا استثنا كرده است و در آخر همان آيه واضحأ دليلش را آورده است كه تا مردم بفهمند ميتوانند بعد از اين با زنان بسر خوانده هايشان ازدواج كنند / يعنى صرف اينكه شخص كسى را بسرخود بخواند احكام شرعى بسر واقعى بر او مرتبت نخواهد بود بلكه فقط لفظ كلامى است نه واقعى و حرمت ازدواج با عروس شامل زن بسرخوانده اش نميشود
موفق باشيد

در جريان عذاب قوم لوط كه تنها لوط و دخترانش نجات يافتند اوضاع همگونه طوفان نوح بود و براي تداوم نسل بشر ممكنه اين جريان بوده.

همانگونه كه در زمان حضرت آدم قابيل و هابيل با خواهران خود ازدواج كردند

[=&quot]با سلام همانطور که در نوشتار دوم موجود است بنده حتی هنگامی که از توجیهات یهود در باب داستان داوود سوال نمودید بنده صادقانه ادله انها را بیان نمودم لذا اینگونه نیست که گمان برود بنده یک طرفه به قاضی رفته باشم چون بحث گذشته ما بیشتر لفظی بوده تا محتوایی بنده از ان رد می شوم و تنها به این نکته توجه می دهم که نبودن یک یهودی که از خود دفاع کند دلیل نمی شود که بنده این بحث مطرح ننمایم زیرا چه بسا ادیان و فرقی که اکنون تابعی ندارند اما در مراکز علمی درباره انها اظهار نظر می شود و کسی نمیگوید صبر نمایید تا کسی از ان فرقه بیابیم تا از این جواب بدهد و همین حالا در دانشگاههای امریکا و دیگر کشورهای دنیا درباره اسلام در یک کلاس بحث میشود در حالی که در انجا هیچ مدافعی از اسلام نیست بنده هم که در اینجا مباحث ادیانی را مطرح می نمایم لازم نیست که صبر نمایم تا یک یهودی پیدا شود و از کیش خود دفاع نماید اگر اینگونه باشد باید مباحث ادیان را در این سایت تعطیل نماییم در ضمن بنده تنها متن عهد عتیق را بیان نموده ام و در مقابل دیدگاه قران را اورده ام و هیچ تحریف و تبدیلی انجام نداده ام در نهایت اینکه هر متفکری می تواند با دلیل درباره هر ایینی اظهار نظر نماید و هر اندیشمندی می تواند کلام او را نقد نموده و لو اینکه تابع ان ایین نباشد کما اینکه اکنون شما از یهود دفاع می کنید و بنده اشکال نمی نمایم که چرا شما که یک یهودی نیستی از انها دفاع می نمایی والسلام علی من التبع الهدی[/]

با سلام به sosme عزیزسوال شما و بیانی که فرموده اید :در جريان عذاب قوم لوط كه تنها لوط و دخترانش نجات يافتند اوضاع همگونه طوفان نوح بود و براي تداوم نسل بشر ممكنه اين جريان بوده.همانگونه كه در زمان حضرت آدم قابيل و هابيل با خواهران خود ازدواج كردند از چند جهت قابل نقد است
1- هیچ کسی نگفته که در جریان عذاب قوم لوط همه انسانها از بین رفتند و تنها او و دو دخترش باقی ماندند بلکه تنها قوم لوط از بین رفتند و بقیه اقوام سالم بودند و تورات هم این مطلب را تایید می نماید لذا اینکه شما جریان همبستری لوط ع با دخترانش را که تورات نقل نموده با جریان ازدواج فرزندان آدم ع با هم (البته این مطلب هم جای بحث دارد ) نمی توانید مقایسه و توجیه نمایید و بعد از جریان طوفان نوح ع هم کسی حتی یهود ادعا ننموده اند ازدواج با محارم نسل بشر را تداوم بخشیده است
2- اگر بگویید که دختران شعیب چون دیدند همسری برای انان نیست دست به چنین اقدامی زدند این هم توجیه مناسبی نیست چون هر کسی که شوهر نیافت باید برایش همبستری با محارم جایز باشد در حالی که هیچ یک از ادیان الهی این عمل را جایز نمی دانند
3-اینکه یک پیامبر انقدر شراب بنوشد که مست شود و نفهمد این نوشیدنی مسکر است( در ایین بنی اسراییل نوشیدن مسکرات حرام است )جای تعجب است
4-اگر این عمل بنا به زعم شما به دلیل شرایط جایز بود چرا دختران لوط با اجازه پدرشان که پیامبر خدا بود این عمل شرعی را انجام دادند بلکه با نوشاندن شراب به وی او را مست و لایعقل نمودند
5-از مجموع این ادله بر می اید لااقل تورات در این قسمت تحریف شده باشد و با این دید که از نظر تاریخی نیز تورات نوشته شده توسط علمای یهود در دها سال پس از موسی ع است لذا جعلی دانستن این داستان بهتر از توجیه ضعیف ان می باشد
البته این داستان انقدر شرم اور است که بنده از اوردن متن ان از سفر پیدایش شرم نموده ام

موضوع قفل شده است