در باب بینهایت

تب‌های اولیه

71 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
در باب بینهایت

با سلام
باتوجه به اینکه انسان در قاب زمان و مکان محبوس است، چه تعریفی میتوان از بینهایت داشت؟ ابد و ازل یعنی چه و جزای ابدی چه مفهومی دارد؟
با تشکر

با نام و یاد دوست


چالشگر;326724 نوشت:
باتوجه به اینکه انسان در قاب زمان و مکان محبوس است، چه تعریفی میتوان از بینهایت داشت؟ ابد و ازل یعنی چه و جزای ابدی چه مفهومی دارد؟
با تشکر

باسلام
محبوسیت انسان در زمان ومکان به خاطر محدودیت وجودی اوست چرا که انسان موجودی مادی است وماده دارای حجم بوده ودر مکان قرار می گیردومحدو به مکان وزمانی است که در آن قرار دارد.انسان با تصور این نکته وعلم به اینکه موجوداتی وجود دارند که ماده نیستندواستعداد بالقوه ندارند که ان را به فعلیت برسانند بلکه موجودات مجردتام الفعلیةهستند یعنی دیگر رشد ونمو برای انها معنی ندارد لذا این نوع موجودات در مکان وزمان قرار نمی گیرند چرا که زمان به خاطر حرکت به وجود می آیدوموجودی که فعلیت تام دارد دیگر حرکت در او نیست واز طرف دیگر ماده نیست تا نیازمند به مکان باشد بنابراین چنین موجودی بی نهایت است یعنی محدود در چیزی نیست.اما خود فرشتگان نیز درجاتی برای خود دارند که در راس انها چهار فرشته برتر یعنی جبرئیل،میکائیل، اسرافیل وعزرائیل قرار دارند.وجایگاه هر فرشته ای مشخص ومعین است وهر کدام مقام معلومی دارند.ولذا تنها موجودی که بی نهایت تام بوده که از تصور ما عظمت وحقیقت وجودی او خارج است خداوند می باشدکه محدود در چیزی نیست .به هر حال به صورت خلاصه باید گفت:موجود بی نهایت موجودی است که محدود به چیزی نباشد.
ازلی بودن به این معناست که نتوان برای موجودی سرآغازی تصورکردواینکه مبدا وزمان وجود او از چه زمانی است.واین موجود خداوند متعال است که سرآغازی برای او نیست ودر تعبیر دیگر قدیم نیز می گویندوبلکه سرآغاز همه موجودات است وهمه موجودات عالم هستی خود را از او دارند.(محمدی،شرح کشف المراد،ص119)
موجود ابدی ویا امرنیز به چیزی می گویند که نتوان برای او نهایتی در نظر گرفت وخداوند ازلی وابدی است که تعبیر کامل آن سرمدی بودن خداوند است یعنی خداوند سرآغاز ونهایتی ندارد.(همان)
با توجه به توضیح بالا در معنای ابدی بودن ثواب قیامت باید گفت:انسانی که وارد بهشت می شود لذت وخوبیهای آن نهایت وتمامی ندارند.وهمیشگی می باشند.

با عرض سلام و تشکر

کریم;327761 نوشت:
انسان با تصور این نکته و[="red"]علم[/] به اینکه موجوداتی وجود دارند که ماده نیستندواستعداد بالقوه ندارند که ان را به فعلیت برسانند بلکه موجودات مجردتام الفعلیةهستند یعنی دیگر رشد ونمو برای انها معنی ندارد لذا این نوع موجودات در مکان وزمان قرار نمی گیرند چرا که زمان به خاطر حرکت به وجود می آیدوموجودی که فعلیت تام دارد دیگر حرکت در او نیست واز طرف دیگر ماده نیست تا نیازمند به مکان باشد بنابراین چنین موجودی بی نهایت است یعنی محدود در چیزی نیست.

ما بر اساس باورهای اسلامی، اعتقاد به این داریم که موجوداتی با این اوصاف وجود دارند ولی علم به آن نداریم. اگر علم به موضوعی وجود داشته باشد میتوان آنرا تحلیل کرد، تجربه و تکرار و منتقل کرد. در این رابطه این باور را چگونه میتوان به افرادی که باور اسلامی ندارند منتقل کرد؟ یا چگونه میتوان آنها را تحلیل کرد؟
کریم;327761 نوشت:
بنابراین چنین موجودی بی نهایت است یعنی محدود در چیزی نیست

بر اساس باوری که در فوق ذکر شد شما به این نتیجه رسیدید که این موجود بینهایت است. ایا این میتواند تعریفی از بینهایت باشد؟
کریم;327761 نوشت:
موجود ابدی ویا امرنیز به چیزی می گویند که [="red"]نتوان[/] برای او نهایتی در نظر گرفت

پس بنابر این (نمی توان) برای ابد حدی در نظر گرفت و تصور آن از توان ما خارج است. برای اینکه کمی و فقط کمی بتوانیم ابد را تصور کنیم مثالی میزنم:
قطر شناخته شده کائنات حدود 13 میلیارد سال نوری است یعنی اگر قرار باشد نور که در هر ثانیه 300000 کیلومتر طی میکند این مسیر راطی کند، 13 هزار میلیون یا 13 میلیارد سال طول میکشد. حال فرض کنید قرار باشد توسط یک مورچه گندم های یک انبار گندم را از این سوی کائنات به آن سو منتقل کنیم (البته با همان پیش فرض، تصور کنید مورچه ما ابدی است). این نقل و انتقال چقدر طول میکشد؟!
[="red"]این هنوز ابد نیست و محدود به زمان است!![/]
حال برگردیم به جهان خودمان. به انسانی که فقط چند ده سال بیش عمر نمیکند وعده داده شده و اخطار شده که برای اعمال نیک و بد خویش (تا ابد) جزا و پاداش خواهد دید. به عبارت دیگر ما به جزایی تهدید میشویم و به پاداشی تشویق میشویم که از بعد زمانی هیچ گونه تصوری از آن نداریم. این موضوع چگونه قابل تبیین و توجیه است؟
حال بگذارید برگردیم به مثال قبلی. فرض کنید انسانی در مجموع بار گناهانش سنگین تر از کارهای نیکش بوده و سزاوار جزایی (کمتر از ابد) گردد و قرار بر این گردد که فقط برای مدت کوتاهی در مقایسه با ابد، یعنی معادل زمان جابجا کردن یک انبار گندم توسط یک مورچه از یک سوی کاتنات به سوی دیگر آن در آتش بسوزد. آیا این انسان اگر خدای ناکرده یکی از ما باشد، فریاد بر نمیآورد که این جزا عادلانه نیست؟
با تشکر

چالشگر;326724 نوشت:
با سلام
باتوجه به اینکه انسان در قاب زمان و مکان محبوس است، چه تعریفی میتوان از بینهایت داشت؟ ابد و ازل یعنی چه و جزای ابدی چه مفهومی دارد؟
با تشکر

وسلام نامی از نامهای خداست.
عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوست عزیزم چالشگر.

به نظر بنده زمانی انسان در زمان و مکان حبس است که در بند هوسهای نفسانی باشد.
انسان میتواند از مکان و زمان آزاد شود.
با علم طیرالعرض میتواند مکان و زمان را از بین ببرد. وبا زمان مبارزه کند و تهت سلطه خودش در آورد.

بی نهایت = بی نهایت در هر مبحثی تعریفی متاوت دارد.
تعریف بی نهایت در ریاضیات = تعریفات مختلفی وجود دارد . اما اصلی ترین این تعریفات به معنای (فراتر از هر مقدار و عددی را گویند)
تعریف بی نهایت در علم فیزیک = در آینه مقعر ، اگر جسمی را روی کانون قرار دهید تصویر آن در بی نهایت به وجود می آید. سوال آیا واقعا در بی نهایت است؟

واما تعریف بی نهایت در عرفان که فکر کنم منظور شما این باشه.
عرفان میگه منظور از بی نهایت یعنی زمانی نامحدود است.
یعنی عذاب و پاداش در آخرت نا محدود است و تازمانی به طول می انجامد که خدا از آن آگاه است.واین علمی نزد خداست.قریبا تو مایه های علم غیب.

تعریف ازل و ابد.
ازل = ابتدای بی آغاز (قبل از شروع)
ابد = انتهای بی پایان (همیشگی و جاودان بودن)

چالشگر;327879 نوشت:
با عرض سلام و تشکر

حال بگذارید برگردیم به مثال قبلی. فرض کنید انسانی در مجموع بار گناهانش سنگین تر از کارهای نیکش بوده و سزاوار جزایی (کمتر از ابد) گردد و قرار بر این گردد که فقط برای مدت کوتاهی در مقایسه با ابد، یعنی معادل زمان جابجا کردن یک انبار گندم توسط یک مورچه از یک سوی کاتنات به سوی دیگر آن در آتش بسوزد. آیا این انسان اگر خدای ناکرده یکی از ما باشد، فریاد بر نمیآورد که این جزا عادلانه نیست؟
با تشکر


سلام.
دوست عزیز بنده تا حالا جایی نخوندم که اگه کسی بار گناهش از بار خوبی هاش بیشتر باشه تا ابد تو جهنم هست.
قعطا به اندازه گناهاش تو جهنم هست و بعد به خاطر خوبیهاش میره بهشت.و اصلا شاید توسط ائمه معصوم مورد شفاعت قرار بگیره.
اما به نظر بنده بعضی از اشخاص باید تا ابد تو جهنم بسوزند.مثل اون نامردی که تو کوچه بنی هاشم.................................:Ghamgin:

فاطمیون 18;330659 نوشت:
دوست عزیز بنده تا حالا جایی نخوندم که اگه کسی بار گناهش از بار خوبی هاش بیشتر باشه تا ابد تو جهنم هست.
قعطا به اندازه گناهاش تو جهنم هست و بعد به خاطر خوبیهاش میره بهشت.و اصلا شاید توسط ائمه معصوم مورد شفاعت قرار بگیره.

با عرض سلام
اگر از میزان و نوع گناه صرفنظر کنیم ( که قطعا توجه دارید مورد بحث ما نیست)، حتما تا بحال به آیاتی از قزآن کریم برخورده اید که ار مورد عذاب ابدی هشدار میدهد، مثل:
اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون
ویا ......خالدین فیها ابدا....
نظرتان در این موارد چیست؟
با تشکر

چالشگر;330688 نوشت:
با عرض سلام
اگر از میزان و نوع گناه صرفنظر کنیم ( که قطعا توجه دارید مورد بحث ما نیست)، حتما تا بحال به آیاتی از قزآن کریم برخورده اید که ار مورد عذاب ابدی هشدار میدهد، مثل:
اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون
ویا ......خالدین فیها ابدا....
نظرتان در این موارد چیست؟
با تشکر

تفسیر مجمع البيان

اگه اشتباه نکنم آیه 39 سوره بقره.
در تمامی تفسیرهای قرانی آمده : کسانی که کافر شوند ، و آيات خدا را تکذيب کنند و تا قبل از مرگ توبه نکنند خود اهل جهنمند و جاودانه در آنجا خواهند بود.

خدا گفت اگه توبه نکنند. یعنی اگر توبه کنند بخشیده میشن.

آیه دوم سوره احزاب آیه 65

إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا (64)
به يقين خدا كفرگرايان و ظالمان را از رحمت خود دور ساخته و برايشان آتش سوزان و برافروخته‏اى آماده ساخته است.
* * *
و مى‏افزايد:
خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا(65)
آنان هماره در آنجا ماندگارند؛ و براى خود هيچ سررشته‏دار و ياورى نمى‏يابند.
سپس در اشاره به كيفر و عذاب دردناك ديگر آنان در دوزخ مى‏فرمايد:
يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ
در روز رستاخيز چهره‏هاى آن گناهكاران و ظالمان در آتش شعله‏ور دوزخ گردانيده مى‏شود.

از معانی این دو آیه کاملا معلوم هست که منظور خدا ظالمان و زورگویان کفرگویان هستند.

چالشگر;326724 نوشت:
با سلام باتوجه به اینکه انسان در قاب زمان و مکان محبوس است، چه تعریفی میتوان از بینهایت داشت؟ ابد و ازل یعنی چه و جزای ابدی چه مفهومی دارد؟ با تشکر

سلام
آنچه از انسان که در قاب زمان و مکان محبوس است بدن جسمانی اوست نه روح و جان و عقل او لذا انسان در عین اسارت به عالم ماده قادر به درک بی نهایت هست شرطش انصراف توجه از عالم جسمانی است لذاست که انسان با مساله بی نهایت مشکل ندارد
ازل یعنی اول بی اول ، ابد هم یعنی آخر بی آخر که هردو بیانگر بی نهایتی زمان در دوسوی خود است و از آنجا که بعدی از ابعاد انسان فوق ماده است لذا به کمک آن حقیقت می تواند ابد و ازل را درک کند چون با آن بعد وجودیش فراتر از زمان است
والله الموفق

فاطمیون 18;330653 نوشت:
به نظر بنده زمانی انسان در زمان و مکان حبس است که در بند هوسهای نفسانی باشد.
انسان میتواند از مکان و زمان آزاد شود.
با علم طیرالعرض میتواند مکان و زمان را از بین ببرد. وبا زمان مبارزه کند و تهت سلطه خودش در آورد.

با عرض سلام
قطعا انسان هایی بوده، هستند و خواهند بود که به هر حال با ممارست، عبادت، ریاضت و... قادر به امور غیر عادی باشند اما این انسان ها معدود بوده و نسل بشر را در بر نمیگیرند. وقتی سخن از راهکار است، این راهکار باید عمومی بوده و اگر نگوییم همه، حداقل اکثریت حامعه قادر به انحام آن باشند. ما ایده آل نیستیم و در دنیای ایده آل ها هم زندگی نمیکنیم. عرض من هم در اینجا مربوط میشود یه همین (اکثریت) که نه تنها طی العرض نکرده و نمیکنند که حتی در پیش پا افتاده ترین مسائل اخلاقی و انسانی مشکل دارند. شما از بین تمام افراد و اطرافیان خود چند نفر را میشناسید که قادر به طی العرض باشند؟ من کسی را نمیشناسم.
حال سوال این است:
1- وعده پاداش و عذابی که با بینهایت گره خورده و مفهوم آن را عده بسیار بسیار معدودی از انسان ها (به فرمایش شما) درک میکنند، چگونه میتواند مشکلات اجتماعی و اخلاقی اکثریت جامعه را حل کند؟
2- نهایتا انسان باید ابتدا تهذیب نفس اختیارکرده به مقامات عالی و طی العرض و امثال آن برسد تا بینهایت را درک کند یا ابتدا باید بینهایت را درک کند تا به آن مقامات برسد؟
فاطمیون 18;330653 نوشت:
عذاب و پاداش در آخرت نا محدود است و [="red"]تازمانی[/] به طول می انجامد که خدا از آن آگاه است.

ظاهرا تعریف شما هم از بینهایت محدود به نهایت است. (تا )، فرمایش شما را محدود کرده به چیزی که آنرا (زمان) نامیده اید و چون محدود شده دیگر بی نهایت نیست. و علاوه بر آن جنس زمان با جنس بی نهایت یکی نیست. وقتی شما از زمان سخن میگویید دیگر باید در محدوده زمان فکر کنید.
حامد;330737 نوشت:
آنچه از انسان که در قاب زمان و مکان محبوس است بدن جسمانی اوست نه روح و جان و عقل او لذا انسان در عین اسارت به عالم ماده قادر به درک بی نهایتهست شرطش انصراف توجه از عالم جسمانی است لذاست که انسان با مساله بی نهایت مشکل ندارد
ازل یعنی اول بی اول ، ابد هم یعنی آخر بی آخر که هردو بیانگر بی نهایتی زمان در دوسوی خود است و از آنجا که بعدی از ابعاد انسان فوق ماده است لذا به کمک آن حقیقت می تواند ابد و ازل را درک کند چون با آن بعد وجودیش فراتر از زمان است

با عرض سلام
در پارگراف اول فرمایشتان، شما به (امکان) درک بینهایت توسط انسان اشاره فرموده اید و شرط آنرا انصراف توجه از عالم جسمانی بیان فرمودید. در این رابطه دو سوالی که در بالا از دوست عزیزمان کردم را مایلم از شما هم بپرسم.
در پارگراف دوم از فرمایشتان، شما (تعریفی) از بینهایت ارائه فرموده اید. مکانیزم مغز ما بگونه ای میباشد که معمولا وقتی چیزی را میشنویم یا در مورد آن فکر میکنیم ناخود آگاه آنرا با یک مرجع داخلی مقایسه میکنیم تا به درکی از آن برسیم. برای مثال اگر صجبت از یک (کیلو گرم) میوه باشد، ما ناخود آگاه به چیزی مثل یک پاکت میوه، یک سنگ ترازو و یا یک وجود فیزیکی دیگر از این دست فکر میکنیم تا بتوانیم (درکی) از یک کیلوگرم در ذهن خود ایجاد کنیم. به همین دلیل هم میباشد که اگر شما از 100 (انس) میوه صحبت کنید و من مرجعی داخلی برای درک (انس) نداشته باشم متوجه نمیشوم 100 انس میوه چقدر است.
در هر دو تعریف، شما از دو تصور فیزیکی قابل درک (اول و آخر) برای معرفی چیزی استفاده کرده اید که آن دو را ندارد. تعریف انجام شده از سوی شما میتواند از جهت ادبی تعریفی از بینهایت باشد ولی درکی از آن در کسی ایجاد نمیکند. با این تعریف ما نمیتوانیم هیچ تصوری از بی نهایت در ذهنمان ایجاد کنیم. اگر باز هم من از شما بپرسم بینهایت یعنی چه؟ شما خواهید فرمود یعنی بدون اول و آخر ولی سوال این است آیا کسی از جمله خود شما میتواند چنین تصوری در ذهن خود ایجاد کند؟
با تشکر

چالشگر;330963 نوشت:
با عرض سلام
قطعا انسان هایی بوده، هستند و خواهند بود که به هر حال با ممارست، عبادت، ریاضت و... قادر به امور غیر عادی باشند اما این انسان ها معدود بوده و نسل بشر را در بر نمیگیرند. وقتی سخن از راهکار است، این راهکار باید عمومی بوده و اگر نگوییم همه، حداقل اکثریت حامعه قادر به انحام آن باشند. ما ایده آل نیستیم و در دنیای ایده آل ها هم زندگی نمیکنیم. عرض من هم در اینجا مربوط میشود یه همین (اکثریت) که نه تنها طی العرض نکرده و نمیکنند که حتی در پیش پا افتاده ترین مسائل اخلاقی و انسانی مشکل دارند. شما از بین تمام افراد و اطرافیان خود چند نفر را میشناسید که قادر به طی العرض باشند؟ من کسی را نمیشناسم.
حال سوال این است:
1- وعده پاداش و عذابی که با بینهایت گره خورده و مفهوم آن را عده بسیار بسیار معدودی از انسان ها (به فرمایش شما) درک میکنند، چگونه میتواند مشکلات اجتماعی و اخلاقی اکثریت جامعه را حل کند؟
2- نهایتا انسان باید ابتدا تهذیب نفس اختیارکرده به مقامات عالی و طی العرض و امثال آن برسد تا بینهایت را درک کند یا ابتدا باید بینهایت را درک کند تا به آن مقامات برسد؟

ظاهرا تعریف شما هم از بینهایت محدود به نهایت است. (تا )، فرمایش شما را محدود کرده به چیزی که آنرا (زمان) نامیده اید و چون محدود شده دیگر بی نهایت نیست. و علاوه بر آن جنس زمان با جنس بی نهایت یکی نیست. وقتی شما از زمان سخن میگویید دیگر باید در محدوده زمان فکر کنید.
با تشکر

سلام نامی از نامهای خداست.
سلامی دوباره خدمت دوست عزیزم چالشگر.
خداوند در قرآن از عقوبت و پاداش جهان از کلمه بی نهایت استفاده نکرده.
از کلمه ابد استفاده کرد.و ابد به معنی همیشگی و جاودان است.
بنده فقط عرض کردم بی نهایت در عرفان به معنی علمی است که فقط خدا از آن آگاه است.
بی نهایت از نظر بنده گره خورده در زمان است.اما زمانی که علم به آن نرسیده است.نه تنها علم ریاضیات و علم فیزیک بلکه علم عرفان هم نمیتواند آن را وصف کند.
اما امکان دارد با پیشرفت علم معقوله بی نهایت دارای معیارها و ضوابط خواص شود.

وطی العرض بار علمی دارد.چه بسا در آینده نزدیک علم بتواند فلسفه طی العرض را جامعه ی عمل بپوشاندو بدون ریاضت به آن برسد.چه بسا کسانی هستند که با رابطه با جنیان طی العرض میکنند.
طی العرض در عرفان به معنی لم میباشد.لمی که میتوان به آن رسید.
قعطا علم هم میتواند ّن را اثبات کند.و زمانی که این علم شکوفا شود دیگر زمان و مکان معنی ندارد و آنگاه میتوان بی نهایت را کشف کرد.(البته نظر شخصی هست)

با عرض سلام

فاطمیون 18;331001 نوشت:
خداوند در قرآن از عقوبت و پاداش جهان از کلمه بی نهایت استفاده نکرده.
از کلمه ابد استفاده کرد.و ابد به معنی همیشگی و جاودان است.

همیشگی و جاودان هم همان معنی بی نهایت را میدهند. مفهوم یکی است.
فاطمیون 18;331001 نوشت:
نه تنها علم ریاضیات و علم فیزیک بلکه علم عرفان هم نمیتواند آن را وصف کند

ممنونم! عرض من هم همین است. سوال این است چرا جداوند عقاب و پاداشی برای دوره بسیار بسیار کوتاه زندگی ما در نظر گرفته که حتی ما نمیتوانیم ان را تصور کنیم؟ خداوند عقاب و پاداش آخرت را (بیع) و معامله نامیده است. از جمله شروط بیع این است که کیفیت و کمیت آنچه قرار است معامله شود روشن باشد. اما این شرط برای این بیع وجود ندارد.
با تشکر

چالشگر;331906 نوشت:
با عرض سلام

همیشگی و جاودان هم همان معنی بی نهایت را میدهند. مفهوم یکی است.

ممنونم! عرض من هم همین است. سوال این است چرا جداوند عقاب و پاداشی برای دوره بسیار بسیار کوتاه زندگی ما در نظر گرفته که حتی ما نمیتوانیم ان را تصور کنیم؟ خداوند عقاب و پاداش آخرت را (بیع) و معامله نامیده است. از جمله شروط بیع این است که کیفیت و کمیت آنچه قرار است معامله شود روشن باشد. اما این شرط برای این بیع وجود ندارد.
با تشکر

عرض سلام خدمت شما.

اما دوست عزیز بی نهایت با ابدیت فرق کامل داره.
بی نهایت رو که تو پستای قبلی کاملا توضیح دادم.
ابدیت یعنی جاودانگی.مثل جاودانگی خدا.
بی نهایت آینده نامعلوم هست و ابدیت(جاودانگی) هست جاودانگی ای که پایانی ندارد.
درباره عذاب و پاداشی هم که خدا گفت ابدی هست یعنی جاودانه است.

ابدیت یعنی بعد از اینکه قیامت برپا شد تا زمانی که خدا خدایی میکند پاداش و عذاب هم هست.اگه شما بگید ابدیت و بی نهایت یکی است و پایان پذیر است وجود خدا راهم در بر میگیره و یعنی اینکه خداهم از بین میره.درست میگم!؟

با عرض سلام

فاطمیون 18;331982 نوشت:
اگه شما بگید ابدیت و بی نهایت یکی است و پایان پذیر است وجود خدا راهم در بر میگیره و یعنی اینکه خداهم از بین میره.درست میگم!؟

نه، من چنین مطلبی نمیگویم. نه ابدیت و نه بینهایت هیچکدام پایان پذیر نیستند. بنا بر این نتیحه ای که گرفته اید درست نیست.
فاطمیون 18;331982 نوشت:
بی نهایت با ابدیت فرق کامل داره.

من متوجه تفاوتی نمیشوم. ابد کلمه ایست که در مقابل ازل میاید. ابد و ازل مفاهیم زمانی دارند و به (زمانی؟) اطلاق میشوند که تا بینهایت در گذشته یا آینده ادامه دارد. البته این تعریف به همان دلایلی که قبلا عرض کردم مملو از اشتباه است. ما در این تعریف برای وصف ابد و ازل و یا بی نهایت از کلماتی استفاده میکنیم که مربوط و محدود به نهایت است مانند (زمان)، (تا) و (ادامه). ولی در هر صورت تنها ابزاری که برای درکی ناقص از بینهایت یا ابد و ازل داریم همین کلمات هستند.
در هر صورت همانطور که شمافرموده اید:
فاطمیون 18;331982 نوشت:
عذاب و پاداشی هم که خدا گفت ابدی هست یعنی جاودانه است.

و عرض من این است که وقتی درکی از جاودانگی تا ابد وجود ندارد، این معامله بین خداوند و بندگان او چه صورتی پیدا میکند؟ این معامله ایست که یک سوی آن نامعلوم و تعریف نشده است و در شرع چنین معامله ای پذیرفته نیست.
با تشکر

چالشگر;332004 نوشت:
با عرض سلام

صورت تنها ابزاری که برای درکی ناقص از بینهایت یا ابد و ازل داریم همین کلمات هستند.
در هر صورت همانطور که شمافرموده اید:

و عرض من این است که وقتی درکی از جاودانگی تا ابد وجود ندارد، این معامله بین خداوند و بندگان او چه صورتی پیدا میکند؟ این معامله ایست که یک سوی آن نامعلوم و تعریف نشده است و در شرع چنین معامله ای پذیرفته نیست.
با تشکر

بنده هم نگفتم بی نهایت پایان پذیر است گفتم نامحدود ، نامحدودی که فقط خدا میداند.
برای انسان نامحدود ولی برای خدا محدود است.

سوال
آیا شما فقط صرف گناه کردن و کار نیک کردن را در زمره ی عذاب و پاداش میپندارید؟

با عرض سلام

فاطمیون 18;332006 نوشت:
بنده هم نگفتم بی نهایت پایان پذیر است گفتم نامحدود ، نامحدودی که فقط خدا میداند.
برای انسان نامحدود ولی برای خدا محدود است.

سوال من از جایگاه یک انسان است و تحلیلی که انسان از واژه هایی چون بی نهایت، ابدی و جاودانی دارد و تمایل دارم پاسخی که انسان درک میکند برای آن داشته باشم.
فاطمیون 18;332006 نوشت:
آیا شما فقط صرف گناه کردن و کار نیک کردن را در زمره ی عذاب و پاداش میپندارید؟

اصلا مهم نیست و در پاسخ تاثیری ندارد. البته خوشحال میشوم شما در این مورد اطلاعاتی بیشتر به من بدهید. سوال را مجددا عرض میکنم:
چالشگر;331906 نوشت:
چرا خداوند عقاب و پاداشی برای دوره بسیار بسیار کوتاه زندگی ما در نظر گرفته که حتی ما نمیتوانیم آن را تصور کنیم؟ خداوند عقاب و پاداش آخرت را (بیع) و معامله نامیده است. از جمله شروط بیع این است که کیفیت و کمیت آنچه قرار است معامله شود روشن باشد. اما این شرط برای این بیع وجود ندارد.

با تشکر

چالشگر;332227 نوشت:
با عرض سلام

سوال من از جایگاه یک انسان است و تحلیلی که انسان از واژه هایی چون بی نهایت، ابدی و جاودانی دارد و تمایل دارم پاسخی که انسان درک میکند برای آن داشته باشم.

اصلا مهم نیست و در پاسخ تاثیری ندارد. البته خوشحال میشوم شما در این مورد اطلاعاتی بیشتر به من بدهید. سوال را مجددا عرض میکنم:

با تشکر

واژه ای که انسان درک کند همان پایان ناپذیری است.

علاوه برگناه کردن یا نکردن حق به جا آوردن نعمتهای خداهم واجبه.
درباره کسانی که ظلم میکنن و جلوی خدا وامیستن خدا حق داره تا ابد حکم بزنه.

خودتم اگه یه روزی حاکم جایی بشی و اگه کسی رو خودت برسریه قسمتی بزاری و طرف بیاد علیه تو کارکنه و چندنفر رو علیه تو بشورونه بعد از اینکه بفهمی بالاترین مجازاتی رو که بتونی واسش در نظر میگیری و شاید اخراجش کنی و علیه اونم شکایت کنی.

فرض سوال = صاحب یه بچه ای شدی که برات از همه چیز عزیزتر باشه اگه یه روزی یه اتفاق وحشتناکی بیوفته و کسی پسرت رو از یک مرگی نجات بده دلت میخواد همه چیت رو بابت تشکر به اون شخص بدی.

به نظر منم جزاء خدا در قیامت برهمین مبنا هست.

با عرض سلام خدمت دوست عزیز فاطمیون 18
از راهنمایی شما در مورد سایر مواردی که مستحق جزا و پاداش الهی میباشند ممنونم.
با توجه به اینکه سوال یا ابهام من در خصوص چیزی بنام ابد، بی نهایت، جاودان و یا نام های مشابه میباشد و اینکه مدعی هستم درک این مقوله برای بشر خاکی محصور به زمان و مکان مقدور نیست و اصولا کوچکترین تصور (واقعی) از آن نمیتواند داشته باشد، سوال من در این رابطه همچنان به قوت خود باقی است و متاسفانه نتوانسته ام جوابی برای آن دریافت کنم. به همین دلیل هم خواهش میکنم کارشناس محترم بحث هم به کمک بیایندو در این رابطه راهنمایی بفرمایند. با این توضیحات مجددا سوال را طرح میکنم:

چالشگر;332227 نوشت:
چرا خداوند عقاب و پاداشی برای دوره بسیار بسیار کوتاه زندگی ما در نظر گرفته که حتی ما نمیتوانیم آن را تصور کنیم؟ خداوند عقاب و پاداش آخرت را (بیع) و معامله نامیده است. از جمله شروط بیع این است که کیفیت و کمیت آنچه قرار است معامله شود روشن باشد. اما این شرط برای این بیع وجود ندارد.

با تشکر

با عرض سلام خدمت دوست عزیز فاطمیون 18
از راهنمایی شما در مورد سایر مواردی که مستحق جزا و پاداش الهی میباشند ممنونم.
با توجه به اینکه سوال یا ابهام من در خصوص چیزی بنام ابد، بی نهایت، جاودان و یا نام های مشابه میباشد و اینکه مدعی هستم درک این مقوله برای بشر خاکی محصور به زمان و مکان مقدور نیست و اصولا کوچکترین تصور (واقعی) از آن نمیتواند داشته باشد، سوال من در این رابطه همچنان به قوت خود باقی است و متاسفانه نتوانسته ام جوابی برای آن دریافت کنم. به همین دلیل هم خواهش میکنم کارشناس محترم بحث هم به کمک بیایندو در این رابطه راهنمایی بفرمایند. با این توضیحات مجددا سوال را طرح میکنم:

چالشگر;332227 نوشت:
چرا خداوند عقاب و پاداشی برای دوره بسیار بسیار کوتاه زندگی ما در نظر گرفته که حتی ما نمیتوانیم آن را تصور کنیم؟ خداوند عقاب و پاداش آخرت را (بیع) و معامله نامیده است. از جمله شروط بیع این است که کیفیت و کمیت آنچه قرار است معامله شود روشن باشد. اما این شرط برای این بیع وجود ندارد.

با تشکر

چالشگر;330963 نوشت:
در هر دو تعریف، شما از دو تصور فیزیکی قابل درک (اول و آخر) برای معرفی چیزی استفاده کرده اید که آن دو را ندارد. تعریف انجام شده از سوی شما میتواند از جهت ادبی تعریفی از بینهایت باشد ولی درکی از آن در کسی ایجاد نمیکند. با این تعریف ما نمیتوانیم هیچ تصوری از بی نهایت در ذهنمان ایجاد کنیم. اگر باز هم من از شما بپرسم بینهایت یعنی چه؟ شما خواهید فرمود یعنی بدون اول و آخر ولی سوال این است آیا کسی از جمله خود شما میتواند چنین تصوری در ذهن خود ایجاد کند؟ با تشکر

سلام
ادراک ذهنی ادراک محدود است لذا نمی تواند بی نهایت نامحدود را تصویر کند مگر بصورت حقیقتی مبهم الطرفین لذاست که باید ادراک بی نهایت را به ابعاد گسترده تر مانند عقل و قلب ارجاع داد چه اینکه در این دو مرتبه تصور و تصویر محدود وجود ندارد لذا اساسا بی نهایت نباید تصویری داشته باشد مگر یک تصویر مبهم که خود ابهام برای ذهن بیانگر بینهایتی است
والله الموفق

با سلام و عرض ادب خدمت اعضای اسک دین
پیش از هر چیز ازاینکه میان بحثتان وارد شدم عذر خواهی میکنم .

نقل قول:
شما خواهید فرمود یعنی بدون اول و آخر ولی سوال این است آیا کسی از جمله خود شما میتواند چنین تصوری در ذهن خود ایجاد کند؟

دوست عزیز مگر هر انچه واقعیت دارد باید قابل تصویر سازی در ذهن باشد ؟
اگر شما با دلایل قطعی وجود جاذبه را برای خود اثبات کنید ایا میتوانید تصویری از علت ان نیز در ذهن خود ترسیم کنید؟ ایا میتوانید تصویری از علت تعداد بیشماری معلول که در طبیعت مشاهده میکنید در ذهن خود ایجاد کنید ؟ بسیاری از علتها محسوس نیست مهم این است که قابل توضیح و اثبات باشد تا درستی ان برای بشر محرز شود . انسان با بدیهاتی که در دست دارد پاسخ مجهولات خود را میابد بدیهی ترین مسائل از جمله ذات الهی برای بشر قابل درک و تصور نیست ولی میدانیم که عدم تصور ان نیز دلیل بر نیستی یا عدم واقعیت ان نیست و همچنین ان را میپذیریم و این یک قاعده ی درست است . بنابراین اینکه بحثی از ازل و ابد و مسائلی اینچنین در مباحث اعتقادی مطرح میشود لزومی به تصویر سازی ذهنی از ان نیست همینقدر که توضیح ان را بدانیم برای پذیرش کافیست حتی اگر به سختی قابل درک باشد .

چالشگر;327879 نوشت:
حال برگردیم به جهان خودمان. به انسانی که فقط چند ده سال بیش عمر نمیکند وعده داده شده و اخطار شده که برای اعمال نیک و بد خویش (تا ابد) جزا و پاداش خواهد دید. به عبارت دیگر ما به جزایی تهدید میشویم و به پاداشی تشویق میشویم که از بعد زمانی هیچ گونه تصوری از آن نداریم. این موضوع چگونه قابل تبیین و توجیه است؟ حال بگذارید برگردیم به مثال قبلی. فرض کنید انسانی در مجموع بار گناهانش سنگین تر از کارهای نیکش بوده و سزاوار جزایی (کمتر از ابد) گردد و قرار بر این گردد که فقط برای مدت کوتاهی در مقایسه با ابد، یعنی معادل زمان جابجا کردن یک انبار گندم توسط یک مورچه از یک سوی کاتنات به سوی دیگر آن در آتش بسوزد. آیا این انسان اگر خدای ناکرده یکی از ما باشد، فریاد بر نمیآورد که این جزا عادلانه نیست؟

تصور امر بی نهایت برای انسان غیر ممکن نیست ولی عادت به عالم ماده وامور محسوس موجب شده است تا درک این مساله برای انسان مشکل جلوه کند.چنانچه گفته شد بی نهایت چیزی است که نتوان برای آن مبدا ونهایتی در نظر گرفت.واز طرف دیگر زمان در امور مادی است که تدریجی هستند ودر واقع زمان زاییده حرکت ومقدار آن است ودر جایی که زمان نباشد وامور مجرد باشند مساله بی نهایت جلوه می کند.
عذاب انسانهای محدودی ابدی وهمیشگی است وآنهم به خاطر جنایتهایی که در حق بشریت انجام داده اند ونکته سفیدی در پرونده آنها نیست تا با وارد بهشت شوند وظلمهایی که انها کرده اند چه بی واسطه وچه با واسطه از شمارش خارج است.

چالشگر;331906 نوشت:
ممنونم! عرض من هم همین است. سوال این است چرا جداوند عقاب و پاداشی برای دوره بسیار بسیار کوتاه زندگی ما در نظر گرفته که حتی ما نمیتوانیم ان را تصور کنیم؟ خداوند عقاب و پاداش آخرت را (بیع) و معامله نامیده است. از جمله شروط بیع این است که کیفیت و کمیت آنچه قرار است معامله شود روشن باشد. اما این شرط برای این بیع وجود ندارد.

خداوند عادل است ودر حق هیچ بنده ای ظلم نمی کند واینکه در قرآن امده است بعضی از بندگان تا ابد در جهنم خواهند ماند به خاطر این است که اینها نه تنها از نعمت های الهی که به آنها ارزانی شده است استفاده نکرده اند بلکه از عقل وهوشی که خداوند به انها داده است در راه گمراه کردن انسانها استفاده کرده اند.آیا به نظر شما درست است کسی مانند:معاویه وامثال او که با غصب اموال وحقوق مردم واجیر کردن انسانهای خبره وجعل حدیث از زبان پیامبر اکرم(ص)باعث گمراهی هزاران انسان از مسیر حق وکشته شدن انسانهای پاکی مانند امام حسین علیه السلام ویارانش،حجربن عدی و... شده اند وارد بهشت شوند؟شما تصور کنید:خداوند به ما نعمت عقل داده تا مسیر درست را پیدا کنیم حال اشخاصی از این نعمت نه تنها برای هدایت یافتن خود استفاده نمی کنندبلکه با آن به چپاول اموال مردم وگمراهی انسانها که در تعبیر قران همان مرگ است می پردازندنباید تا به ابد در جهنم باشند؟
عقل وجانی که آنها با استفاده از آنها مردم را گمراه کرده اند مال خودشان نبوده است بلکه نعمت وبخشش خدا بوده است.

با عرض سلام

حامد;332366 نوشت:
ادراک ذهنی ادراک محدود است لذا نمی تواند بی نهایت نامحدود را تصویر کند مگر بصورت حقیقتی مبهم الطرفین لذاست که باید ادراک بی نهایت را به ابعاد گسترده تر مانند عقل و قلب ارجاع داد

عقل تصوری از بینهایت نمیتواند ایجاد کند. بینهایت برای عقل هم مبهم است. ارجاع به قلب نیز برای عقل مستند نیست. با این وجود سوال بنده در خصوص معلوم بودن کیفیت و کمیت آنچه در یک بیع یا معامله رد و بدل میشود میباشد. معامله ای که یک سوی آن بینهایت است که به فرمایش خود شما برای ذهن درکش ناممکن میباشد چگونه مشروعیت می یابد؟به بیان دیگر آیا در شرایط مشابه معامله ای بین دو نفر انجام شود که یک سمت این معامله تعریف شده و قابل درک نباشد، این معامله مشروع است؟
برای روشن تر شدن سوالم بخشی از احکام معامله را از یکی از رساله های عملیه میاورم:
[="red"]جنسى كه مى فروشند و چيزى كه عوض آن مى گيرند پنج شرط دارد: [="red"]اول - آن كه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره ومانند اينها معلوم باشد.[/]
[/]

az4deh;332379 نوشت:
گر هر انچه واقعیت دارد باید قابل تصویر سازی در ذهن باشد ؟
اگر شما با دلایل قطعی وجود جاذبه را برای خود اثبات کنید ایا میتوانید تصویری از علت ان نیز در ذهن خود ترسیم کنید؟

منظور من (تصویر فیزیکی) نیست. شناخت و درک موضوع است. آیا شما درکی از بی نهایت دارید؟ چند ثانیه میتوانید روی این واژه متمرکز شوید بدون اینکه ذهن شما به (حدی) معطوف شود؟
az4deh;332379 نوشت:
ذات الهی برای بشر قابل درک و تصور نیست ولی میدانیم که عدم تصور ان نیز دلیل بر نیستی یا عدم واقعیت ان نیست و همچنین ان را میپذیریم و این یک قاعده ی درست است

من نه در مورد ذات الهی شکی بیان کردم و نه حتی در مورد بی نهایت! بنده که نگفتم بی نهایت وجود ندارد! طبق فرمایش شما عدم امکان تصور آن دلیل بر نبودش نیست. عرض من این است که بی نهایت برای ما قابل درک نیست. ولی برای تشویق و یا تنبیه ما جزا و پاداش بینهایت و نا محدود وعده داده شده. چرا؟

کریم;333084 نوشت:
.......نباید تا به ابد در جهنم باشند؟

صد سال؟ هزار سال؟ صد هزار سال؟ ده میلیون سال؟ صد هزار میلیارد سال؟ پانصد میلیون تریلیارد سال؟ این که هنوز ابد نشده! این مقدار سال هنوز یک میلیاردیم ابد نیز نیست! راستی منظور شما از ابد چقدر است؟
با تشکر

محیط یک دایره رو به قطرش تقسیم کنید، عددی که به دست میاد بی نهایت رقم داره.

چالشگر;333224 نوشت:
عقل تصوری از بینهایت نمیتواند ایجاد کند. بینهایت برای عقل هم مبهم است. ارجاع به قلب نیز برای عقل مستند نیست. با این وجود سوال بنده در خصوص معلوم بودن کیفیت و کمیت آنچه در یک بیع یا معامله رد و بدل میشود میباشد. معامله ای که یک سوی آن بینهایت است که به فرمایش خود شما برای ذهن درکش ناممکن میباشد چگونه مشروعیت می یابد؟به بیان دیگر آیا در شرایط مشابه معامله ای بین دو نفر انجام شود که یک سمت این معامله تعریف شده و قابل درک نباشد، این معامله مشروع است؟ برای روشن تر شدن سوالم بخشی از احکام معامله را از یکی از رساله های عملیه میاورم: جنسى كه مى فروشند و چيزى كه عوض آن مى گيرند پنج شرط دارد: اول - آن كه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره ومانند اينها معلوم باشد.

سلام
عقل به جهت برخورداری از ویژگی کلیت و رهایی از حدود تصویرگری و امثال آن قادر به درک بی نهایت هست . مرتبه قلب بالفعل هم عبارتست از شهود و عینیت با حقیقت وجود که درک بی نهایت را ازمرتبه علم به مرتبه عینیت می برد . و اساسا اگر در مجموعه مراتب ادراکی انسان امکان درک بی نهایت نبود نمی توانست آنرا مطرح کند و مورد بحث و بررسی قرار دهد . پس خود فهم بی نهایت دلیل بر وجود قوه ادراکی است که آنرا می تواند درک کند .
منظورتان ا بی نهایت بودن یکی از طرفین معامله چیست ؟
توجه داشته باشید که فقه بر مبنای فهم عرفی از مسائل است و نه فهم فلسفی یا عرفانی
والله الموفق

چالشگر;333224 نوشت:
منظور من (تصویر فیزیکی) نیست. شناخت و درک موضوع است. آیا شما درکی از بی نهایت دارید؟ چند ثانیه میتوانید روی این واژه متمرکز شوید بدون اینکه ذهن شما به (حدی) معطوف شود؟
مثالی که اوردم به این دلیل بود که بگویم اگر با دید شما به اطرافمان بنگریم هیچ چیز برایمان قابل درک نخواهد بود .
اگر چیزی قابل اثبات باشد قابل درک نیز خواهد بود مگر اینکه درکمان از همه چیز در گرو تصویر سازی از ان باشد نه اثبات محاسباتی و فرمولی یا تحلیلی ان که در اینصورت هیچ چیز در دنیا قابل درک نخواهد بود .
بنده از شما میپرسم ایا میتوانید علت جاذبه را تصور کنید بدون اینکه تصویری در ذهنتان ایجاد شود یا و بقول خودتان ذهنتان معطوف شود ؟

چالشگر;333224 نوشت:

من نه در مورد ذات الهی شکی بیان کردم و نه حتی در مورد بی نهایت! بنده که نگفتم بی نهایت وجود ندارد! طبق فرمایش شما عدم امکان تصور آن دلیل بر نبودش نیست. عرض من این است که بی نهایت برای ما قابل درک نیست. ولی برای تشویق و یا تنبیه ما جزا و پاداش بینهایت و نا محدود وعده داده شده. چرا؟
لطفا دقت بیشتری در مرور مطالب مبذول فرمایید شما بیان نکردید بنده مثال زدم مجددا تکرار میکنم اگر بینهایت را درک نمیکنید مگر ذات الله برایتان قابل تصور است که از شما خواسته شده با محدودیت خود به ان ایمان بیاورید ؟
چرا باید به فرشتگان و ملائکه ایمان بیاورید مگر فرشته برایتان قابل تصور است ؟

شاید قرار دادن این روایت در اینجا خالی از لطف نباشد امام صادق ع میفرمایند بواسطه مخلوق خداوند شناخته نمیشود ذات خدا را تنها باید با خود او شناخت و هیچ واسطه ای میان خدا و انسان در شناخت او وجود ندارد . بعبارتی خدا را نشناختیم مگر اینکه خدا را با خودش بشناسیم و هرگاه خدا را در مخلوق او شناخته باشیم دچار شرک شده ایم البته بصورت نقل به مضمون عرض کردم و احتمالا بسیار دور شدم از متن اصلی .

بزرگی گناه شرک به خدای بینهایت بزرگ را نمیتوان جز با مثال بینهایت توصیف کرد یعنی با هیچ جرم و کیفر دنیوی قابل قیاس و توصیف نیست . به عنوان مثال ایا قبح و بزرگی عمل مثلا نسبت دادن دروغ به انسان یا همان تهمت به انسان و نسبت دادن دروغ به خدا یکی ست ؟ اگر پاسخ بله باشد و چنین حکمی کنیم حکم جاهلانه ای کرده ایم و بعید نیست که مرتکب نوعی شرک نیز شده باشیم .

با عرض سلام

حامد;333243 نوشت:
منظورتان ا بی نهایت بودن یکی از طرفین معامله چیست ؟

خداوند جزا و پاداش آخرت را بعنوان معامله ای با بندگان مطرح میکند که یک طرف آن اعمال بندکان در این دنیا و سوی دیگر این معامله جزای او میباشد. در سمت اول این معامله همه چیز محدود است و همه چیز در فضای زندگی محدود ما اتفاق میافتد و نهایتا اثر دنیوی خوب یا بد آن باز به دنیای محدود ما ختم میشود ولی جزای مطرح شده برای این اعمال جزایی نامحدود است که تا ابد تداوم دارد. ابد همان بینهایت است و سوال من از اینجا ناشی میشود که چگونه برای اعمالی محدود جزایی نامحدود در نظر گرفته شده؟
az4deh;333244 نوشت:
بنده از شما میپرسم ایا میتوانید علت جاذبه را تصور کنید بدون اینکه تصویری در ذهنتان ایجاد شود یا و بقول خودتان ذهنتان معطوف شود ؟

جادبه (پدیده) ای فیزیکی است. اما بینهایت (پدیده) نیست. جادبه قابل تعریف است ولی بینهایت نه و یکی از خصوصیات پدیده های فیزیکی این است که دیر یا زود علت آنها شناخته میشود. با شناخته شدن علت آن ها قابل آزمایش، قابل مشابه سازی، قابل تکرار و رفتارشان قابل پیش بینی میشود. هیچکدام از این موارد در رابطه با بینهایت صدق نمیکند. پس نمیتوان جاذبه را با بینهایت مقایسه کرد.
با تشکر

چالشگر;333708 نوشت:
خداوند جزا و پاداش آخرت را بعنوان معامله ای با بندگان مطرح میکند که یک طرف آن اعمال بندکان در این دنیا و سوی دیگر این معامله جزای او میباشد. در سمت اول این معامله همه چیز محدود است و همه چیز در فضای زندگی محدود ما اتفاق میافتد و نهایتا اثر دنیوی خوب یا بد آن باز به دنیای محدود ما ختم میشود ولی جزای مطرح شده برای این اعمال جزایی نامحدود است که تا ابد تداوم دارد. ابد همان بینهایت است و سوال من از اینجا ناشی میشود که چگونه برای اعمالی محدود جزایی نامحدود در نظر گرفته شده؟

سلام
نامحدود بودن در اینجا در بعد زمانی است یعنی ابدی است
اساسا هر چه می خواهد ابدی شود باید به ابدی اصیل یعنی خدای متعال متصل باشد و از آنجا که پاداش اعمال را خدای تعالی عنایت می فرماید پس ابدیت آن نیز به او منسوب است
به عبارت دیگر بقای پاداش اعمال به عنایت و توجه اوست که ابدی حقیقی است
اما اگر سوالتان این است که چگونه از یک امر محدود زمانی یک امر نامحدود ابدی ناشی می شود جوابش در قرآن کریم آمده است و آن اینکه از هر عملی نسخه ای غیر مادی استنساخ می شود که تا ابد در نزد خدا می ماند
انا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون ( جاثیه 29)
همانا ما آنچه انجام می دهید را نسخه برداری می کنیم
والله الموفق

چالشگر;333708 نوشت:

جادبه (پدیده) ای فیزیکی است. اما بینهایت (پدیده) نیست. جادبه قابل تعریف است ولی بینهایت نه و یکی از خصوصیات پدیده های فیزیکی این است که دیر یا زود علت آنها شناخته میشود. با شناخته شدن علت آن ها قابل آزمایش، قابل مشابه سازی، قابل تکرار و رفتارشان قابل پیش بینی میشود. هیچکدام از این موارد در رابطه با بینهایت صدق نمیکند. پس نمیتوان جاذبه را با بینهایت مقایسه کرد.
با تشکر

بله بینهایت پدیده نیست بعبارتی زمان بخودی خود وجود ندارد و جزو امورات ذهنی ست یعنی از تغییر و حرکت ماده ذهن ما چیزی به نام زمان ساخته است البته در طبیعت هم چیزی به نام قوانین فیزیک به عنوان واقعیات خارجی نداریم . ما تنها متغیرهایی در طبیعت داریم که مستعد تغییر هستند و از پیوند و ترکیب متغیر ها و تکرار مستمر و نتایج مشابه قوانین فیزیک را استخراح میکنیم .

ولی بینهایت زمانی بصورت کلی برایمان قابل درک است یکی از دلایلی که انرا تنها بصورت کلی درک میکنیم این استکه زمان در تعریف عرفی قابل تقسیم میباشد و ما معمولا دو سر زمان را به عنوان ابتدا و انتها در نظر میگیریم! دقیقا مثل این که برای عالم "بالا یا پایین و چپ و راست" در نظر بگیریم در صورتی که در عالم بالا وپایین و چپ و راست نداریم و بدلیل وجود نیروی جاذبه است که ذهن ما اینها را ساخته است .

در هر صورت ما انسانها دارای اندیشه انتزاعی و اندیشه نمادین هستیم که ما را قادر به اندیشیدن و ساخت صورتهای ذهنی از نمادها و اشیاء میکندتا زمانیکه ما با این مغز پیشرفته از طریق اگاهی و تجزیه و تحلیل واقعیاتی را کشف کردیم انها را بتوانیم در ذهن خود بصورت نماد تصور و صورت سازی کنیم و یا بصورت کلی درک کنیم .

با عرض سلام

حامد;333734 نوشت:
نامحدود بودن در اینجا در بعد زمانی است یعنی ابدی است اساسا هر چه می خواهد ابدی شود باید به ابدی اصیل یعنی خدای متعال متصل باشد و از آنجا که پاداش اعمال را خدای تعالی عنایت می فرماید پس ابدیت آن نیز به او منسوب است
به عبارت دیگر بقای پاداش اعمال به عنایت و توجه اوست که ابدی حقیقی است
اما اگر سوالتان این است که چگونه از یک امر محدود زمانی یک امر نامحدود ابدی ناشی می شود جوابش در قرآن کریم آمده است و آن اینکه از هر عملی نسخه ای غیر مادی استنساخ می شود که تا ابد در نزد خدا می ماند

سوال من درخواست دلیلی برای همین مطالبی است که فرموده اید. ما انسان ها برای مدت کوتاهی در این جهان زندگی میکنیم و به ازای اعمالی که از ما سرمیزند ، طبق تعریف، باید تا ابد، تا بی نهایت زمانی پاسخگوی اعمال حداکثر چند دهه عمر خود باشیم. اینجا سخن از ابد است که همانطور که بحث شد قابل درک و شناسایی نیست و اگر هم باشد برای عده ای مانند من قابل درک نیست. سخن از صد سال و هزار سال و میلیارد میلیارد سال نیست. درخواست من نقل قول مطالبی از قرآن کریم و یا حضرت رسول (ص) و معصومین (ع) نیست. درخواست من استدلال نهفته در پشت این مطلب است. اینکه (چرا) بشر برای اعمال محدود خود باید جزای نامحدود ببیند و اینکه نامحدود یعنی چه؟ الیته با استناد به برخی مطالبی که در این تاپیک آمده، بنظر میرسد مفهوم بینهایت و نامحدود برای برخی دوستان بسادگی قابل فهم است و میتوانند به آسانی و بدون هرگونه ابهامی آن را درک و از کنار آن بگذرند اما برای من اینچنین نیست و وقتی به (جزای ابدی) و یا (سوختن در آتش برای ابد) قکر میکنم نمیتوانم آنرا تحلیل کنم.

چالشگر;334050 نوشت:
سوال من درخواست دلیلی برای همین مطالبی است که فرموده اید. ما انسان ها برای مدت کوتاهی در این جهان زندگی میکنیم و به ازای اعمالی که از ما سرمیزند ، طبق تعریف، باید تا ابد، تا بی نهایت زمانی پاسخگوی اعمال حداکثر چند دهه عمر خود باشیم. اینجا سخن از ابد است که همانطور که بحث شد قابل درک و شناسایی نیست و اگر هم باشد برای عده ای مانند من قابل درک نیست. سخن از صد سال و هزار سال و میلیارد میلیارد سال نیست. درخواست من نقل قول مطالبی از قرآن کریم و یا حضرت رسول (ص) و معصومین (ع) نیست. درخواست من استدلال نهفته در پشت این مطلب است. اینکه (چرا) بشر برای اعمال محدود خود باید جزای نامحدود ببیند و اینکه نامحدود یعنی چه؟ الیته با استناد به برخی مطالبی که در این تاپیک آمده، بنظر میرسد مفهوم بینهایت و نامحدود برای برخی دوستان بسادگی قابل فهم است و میتوانند به آسانی و بدون هرگونه ابهامی آن را درک و از کنار آن بگذرند اما برای من اینچنین نیست و وقتی به (جزای ابدی) و یا (سوختن در آتش برای ابد) قکر میکنم نمیتوانم آنرا تحلیل کنم.

سلام
این موضوع به ویژگیهای روحی روانی انسان مربوط است
روح و روان انسان ساخته ادراکات و اعمال است و به عبارت دیگر ادراکات و اعمال ما یک بعد غیر مادی دارند که همان روح و روان ما را تشکیل می دهند . این بعد غیر مادی تفاوتهای زیادی با بعد مادی دارد . از جمله ویژگیهایش نوعی ثبات دراز مدت است .
تکرار اعمال و ادراکات ، حقیقتی را در بعد روانی انسان باعث می شوند که از آن بعنوان ملکات روحی روانی تعبیر می شود .
این ملکات روحی تعیین کننده رفتارهای ما در دنیا و پاداش در آخرت است .
پس ما با یک سری اعمال و باورها بعدی باثبات در نهاد وجود خود بوجود می آوریم که تعیین کننده نوع تابش انوار حقیقت هستی در دایره وجودی ماست . بعنوان مثال روح برخی افراد چنان اعوجاجی یافته است که مانند نرم افزار تولید کاریکاتور هر تصویری از حقیقت را که به او بدهی او کج معوجش نشان می دهد .
پس مشخص شد که ملکات روحی روانی تعیین کننده و باثباتند و علت ثباتشان نوع وجودی آنها یعنی از جنس غیر ماده بودنشان است
بر این اساس اعمال یا باورهایی که باعث نهادینه شدن ملکه ای در روح و روان آدمی نیست تاثیر دامنه داری در حیات اخروی انسان ندارد اما انچه که به تحقق یک ملکه منجر شده است تاثیر طولانی مدتی در روح و روان انسان خواهد داشت و دامنه این تاثیر گاهی آنقدر زیاداست که در مقابل حیات چند روزه دنیوی ابدیتی محسوب می شود .
والله الموفق

با عرض سلام

چالشگر;334050 نوشت:
بنظر میرسد مفهوم بینهایت و نامحدود برای برخی دوستان بسادگی قابل فهم است و میتوانند به آسانی و بدون هرگونه ابهامی آن را درک و از کنار آن بگذرند اما برای من اینچنین نیست و وقتی به (جزای ابدی) و یا (سوختن در آتش برای ابد) قکر میکنم نمیتوانم آنرا تحلیل کنم.

حامد;334207 نوشت:
این موضوع به ویژگیهای روحی روانی انسان مربوط است

حامد;334207 نوشت:
روح و روان انسان ساخته ادراکات و اعمال است

حامد;334207 نوشت:
تکرار اعمال و ادراکات ، حقیقتی را در بعد روانی انسان باعث می شوند که از آن بعنوان ملکات روحی روانی تعبیر می شود .

حامد;334207 نوشت:
ما با یک سری اعمال و باورها بعدی باثبات در نهاد وجود خود بوجود می آوریم که تعیین کننده نوع تابش انوار حقیقت هستی در دایره وجودی ماست .
حامد;334207 نوشت:
ملکات روحی تعیین کننده رفتارهای ما در دنیا و پاداش در آخرت است

با توجه به سوال بنده و پاسخی که از شما دریافت کردم، آیا میتوانم چنین نتیجه گیری کنم که برای درک ابد در فرهنگ دینی یا به عبارتی پاداش و جزای ابدی که همان ایمان به آخرت با معاد است، باید ابتدا پالایشی روحی و روانی داشته باشم تا به ادراکات لازم در این رابطه برسم؟ و اینکه این پالایش روحی و روانی چگونه حاصل میشود؟
با تشکر

سلام برادر بزرگوار حامد
منتظر پاسخ شما هستم
با تشکر

با عرض سلام
کم کم دارم به مفهوم جدیدی از بینهایت میرسم و آن را با صبر کردن برای دریافت پاسخ به سوالات خود در این پست دارم عملا تجربه میکنم !!!:khaneh:
البته این را جهت مزاح عرض میکنم. منتظر پاسخ به پست 33 میمانم.
با تشکر

چالشگر;334555 نوشت:
با توجه به سوال بنده و پاسخی که از شما دریافت کردم، آیا میتوانم چنین نتیجه گیری کنم که برای درک ابد در فرهنگ دینی یا به عبارتی پاداش و جزای ابدی که همان ایمان به آخرت با معاد است، باید ابتدا پالایشی روحی و روانی داشته باشم تا به ادراکات لازم در این رابطه برسم؟ و اینکه این پالایش روحی و روانی چگونه حاصل میشود؟

سلام
از تاخیر پاسخ عذرخواهم متاسفانه هنوز عالم غیب نشده ایم :ok:
از آنجا که ابدیت امری است که در ورای زمان و مکان گذرا قرار دارد لذا می بایست آن جهت وجودی انسان که متناسب با حقیقت ابدیت است تقویت گردد تا در پرتو آن چیزی از ابدیت در کام دل و حوزه اندیشه چشیده شود لذا این تصفیه ای که می فرمایید لازم است و تصفیه در تحت عمل به شرع مقدس و تطهیر اندیشه در پرتو تعالیم صاحبان ولایت امکان پذیر است
والله الموفق

حامد;330737 نوشت:
سلام
....
ازل یعنی اول بی اول ، ابد هم یعنی آخر بی آخر که هردو بیانگر بی نهایتی زمان در دوسوی خود است و از آنجا که بعدی از ابعاد انسان فوق ماده است لذا به کمک آن حقیقت می تواند ابد و ازل را درک کند چون با آن بعد وجودیش فراتر از زمان است
والله الموفق

سلام

معنای ضرورت ازلی که فوق ضرورت ذاتی است یعنی بی نهایتی زمان در سوی خود؟

چطور ممکنه موجودی که مسبوق به عدمه یعنی حدوث ذاتی داره ازل رو ادراک قلبی و شهودی کنه؟

با عرض سلام

چالشگر;334555 نوشت:
آیا میتوانم چنین نتیجه گیری کنم که برای درک ابد در فرهنگ دینی یا به عبارتی پاداش و جزای ابدی که همان ایمان به آخرت با معاد است، باید ابتدا پالایشی روحی و روانی داشته باشم تا به ادراکات لازم در این رابطه برسم؟

حامد;341063 نوشت:
از آنجا که ابدیت امری است که در ورای زمان و مکان گذرا قرار دارد لذا می بایست آن جهت وجودی انسان که متناسب با حقیقت ابدیت است تقویت گردد تا در پرتو آن چیزی از ابدیت در کام دل و حوزه اندیشه چشیده شود لذا این تصفیه ای که می فرمایید لازم است و [="red"]تصفیه در تحت عمل به شرع مقدس و تطهیر اندیشه در پرتو تعالیم صاحبان ولایت [/]امکان پذیر است

توجه شما را به مسئله اول رساله توضیح المسائل یکی از علما جلب می کنم:
(مسأله 1) مسلمان بايد در مورد اصول دين ـ اگر يقين نداشته باشد ـ تحصيل يقين كند
با توجه به اینکه معاد از اصول دین است با استفاده از این مسئله چنین نتیجه میشود که در مورد اصول دین و از جمله معاد باید یقین حاصل شود. از آنجاییکه موضوع معاد با پاداش و جزای الهی معنی می یابد و پاداش و جزا و اصولا جهان آخرت بر اساس تعریف موضوعی است ابدی یا متصل به بی نهایت، پس باید در مورد بی نهایت یقین حاصل شود. این موضوع اجتناب ناپذیر است. حال سوال این است برای کسیکه میخواهد طبق این مسئله عمل کند و سپس مسلمان شود، [="red"]تصفیه در تحت عمل به شرع مقدس و تطهیر اندیشه در پرتو تعالیم صاحبان ولایت [/] معنایی ندارد، چون او هنوز در مرحله پذیرش اصول دین است و هنوز به (تصفیه در تحت عمل به شرع مقدس و تطهیر اندیشه در پرتو تعالیم صاحبان ولایت) نرسیده است. این فرد چگونه میتواند حیات ابدی را درک کند؟ به عبارتی اول باید اصول دین از جمله معاد و بی نهایت را یقین حاصل کرد، سپس مسلمان شد و به مراحل دیکر رسید یا اول باید با عمل به شرع مقدس و تطهیر اندیشه در پرتو صاحبان ولایت به جیات بی نهایت ایمان پیدا کرد و بعد اصول دین را پذیرفت؟
با تشکر

seyyed*;341406 نوشت:
معنای ضرورت ازلی که فوق ضرورت ذاتی است یعنی بی نهایتی زمان در سوی خود؟ چطور ممکنه موجودی که مسبوق به عدمه یعنی حدوث ذاتی داره ازل رو ادراک قلبی و شهودی کنه؟

سلام
ضرورت ذاتی فوق ضرورت ازلی است هرچند به حسب واقع و در عینیت خارجی یکی است یعنی هردو بود ذاتی را در خارج مقتضی است
و اما ازلیت به حسب زمان است یعنی اول بی اول زمان لذا اگر وجودی فوق زمان باشد بر آن محیط می گردد
البته احاطه تام منوط به تجرد تام بلکه اتم نیازمند است

در مثل مثل بالا رفتن است هرچند جایگاه اصلی انسان زمین خاکی است اما اگر به سببی از اسباب بلند شود و بالا رود و به آسمان برسد بر همان زمینی که در آن محبوس بود محیط می گردد
و انسان چنین حقیقتی است گستره از فرش تا فوق عرش چون از فرش جدا شود و به عرش نزدیک شود سر وته زمان پیشش جمع می شود

چالشگر;341444 نوشت:
با توجه به اینکه معاد از اصول دین است با استفاده از این مسئله چنین نتیجه میشود که در مورد اصول دین و از جمله معاد باید یقین حاصل شود. از آنجاییکه موضوع معاد با پاداش و جزای الهی معنی می یابد و پاداش و جزا و اصولا جهان آخرت بر اساس تعریف موضوعی است ابدی یا متصل به بی نهایت، پس باید در مورد بی نهایت یقین حاصل شود. این موضوع اجتناب ناپذیر است. حال سوال این است برای کسیکه میخواهد طبق این مسئله عمل کند و سپس مسلمان شود، تصفیه در تحت عمل به شرع مقدس و تطهیر اندیشه در پرتو تعالیم صاحبان ولایت معنایی ندارد، چون او هنوز در مرحله پذیرش اصول دین است و هنوز به (تصفیه در تحت عمل به شرع مقدس و تطهیر اندیشه در پرتو تعالیم صاحبان ولایت) نرسیده است. این فرد چگونه میتواند حیات ابدی را درک کند؟ به عبارتی اول باید اصول دین از جمله معاد و بی نهایت را یقین حاصل کرد، سپس مسلمان شد و به مراحل دیکر رسید یا اول باید با عمل به شرع مقدس و تطهیر اندیشه در پرتو صاحبان ولایت به جیات بی نهایت ایمان پیدا کرد و بعد اصول دین را پذیرفت؟ با تشکر

یقین مراتب دارد
از یقین عرفی که همان اطمینان فی الجمله قلبی است تا یقین علمی و در نهایت یقین شهودی
منظور از یقین در رساله عملیه ، یقین عرفی است یعنی فی الجمله به وجود و وقوع معاد اطمینان قلبی داشته باشد هرچند بر آن دلیل عقلی نتواند اقامه کند یا آنرا ندیده باشد
والله الموفق

حامد;341462 نوشت:
سلام
ضرورت ذاتی فوق ضرورت ازلی است هرچند به حسب واقع و در عینیت خارجی یکی است یعنی هردو بود ذاتی را در خارج مقتضی است
و اما ازلیت به حسب زمان است یعنی اول بی اول زمان لذا اگر وجودی فوق زمان باشد بر آن محیط می گردد
البته احاطه تام منوط به تجرد تام بلکه اتم نیازمند است

در مثل مثل بالا رفتن است هرچند جایگاه اصلی انسان زمین خاکی است اما اگر به سببی از اسباب بلند شود و بالا رود و به آسمان برسد بر همان زمینی که در آن محبوس بود محیط می گردد
و انسان چنین حقیقتی است گستره از فرش تا فوق عرش چون از فرش جدا شود و به عرش نزدیک شود سر وته زمان پیشش جمع می شود

...

سلام

بله زمان مخلوق خدا و مربوط به عوالم پایین است اما حتی اگر انسان از حیطه زمان و مکان بالا بیاد باز محکوم به حدوث ذاتی است و احاطه وجودی بر ازل ندارد چون فقر وجودی دارد باز احاطه به ابد هم ندارد به نظرم آیه هو الاول و الاخر اکتناه علمی انسان رو ازلا و ابدا نفی می کند.

بی​نهایت به حمل اولی بی نهایت است وگرنه به حمل شایع در ظرف ذهن بی نهایت نیست.

seyyed*;341526 نوشت:
بله زمان مخلوق خدا و مربوط به عوالم پایین است اما حتی اگر انسان از حیطه زمان و مکان بالا بیاد باز محکوم به حدوث ذاتی است و احاطه وجودی بر ازل ندارد چون فقر وجودی دارد باز احاطه به ابد هم ندارد به نظرم آیه هو الاول و الاخر اکتناه علمی انسان رو ازلا و ابدا نفی می کند. بی​نهایت به حمل اولی بی نهایت است وگرنه به حمل شایع در ظرف ذهن بی نهایت نیست.

سلام برادر
حدوث ذاتی مانع نیست چه اینکه این حقیقت هرچند در بد حدوث امری مادی و محدود است اما در ارتقاء وجودی خود به حقایق بی نهایت متصل بلکه متحد می گردد و از بند حدوث بواسطه غیر در می آید و ابدی می گردد به ابدیت مفیض وجود و عالم به ازل می گردد به اتصال و اتحاد به علم الهی
ذهن بویی از بی نهایت می شنود وگرنه از آن بالحقیقه خیر ندارد چه اینکه بی نهایت را در با نهایت جای نیست
والله الموفق

حامد;341556 نوشت:
سلام برادر
حدوث ذاتی مانع نیست چه اینکه این حقیقت هرچند در بد حدوث امری مادی و محدود است اما در ارتقاء وجودی خود به حقایق بی نهایت متصل بلکه متحد می گردد و از بند حدوث بواسطه غیر در می آید و ابدی می گردد به ابدیت مفیض وجود و عالم به ازل می گردد به اتصال و اتحاد به علم الهی
ذهن بویی از بی نهایت می شنود وگرنه از آن بالحقیقه خیر ندارد چه اینکه بی نهایت را در با نهایت جای نیست
والله الموفق

سلام

نمیدانم این تعبیر درسته یا نه مگه اینکه بگیم ازلی بالذات خداست و ازلی بالغیر انسان کامل در مورد ابدی هم همینطور و آیه هو الاول و الاخر رو هم مصداقش حق تعالی باشه و مظهر این اسماء انسان کامل البته حکما و متکلمین تعدد قدیم رو به شدت نفی کردند و بنده با یکی از شاگردان علامه حسن زاده صحبت کردم نپذیرفت که اهل بیت وجودشان ازلی و قدیم بالغیر هست حالا علم هم مساوق وجوده حتما علم به ازل رو هم نپذیرفته.

seyyed*;341638 نوشت:
سلام نمیدانم این تعبیر درسته یا نه مگه اینکه بگیم ازلی بالذات خداست و ازلی بالغیر انسان کامل در مورد ابدی هم همینطور و آیه هو الاول و الاخر رو هم مصداقش حق تعالی باشه و مظهر این اسماء انسان کامل البته حکما و متکلمین تعدد قدیم رو به شدت نفی کردند و بنده با یکی از شاگردان علامه حسن زاده صحبت کردم نپذیرفت که اهل بیت وجودشان ازلی و قدیم بالغیر هست حالا علم هم مساوق وجوده حتما علم به ازل رو هم نپذیرفته.

سلام
حضرات معصومین بلکه عموم اهل کمال یک شخصیت فردی دارند یک شخصیت جمعی
شخصیت فردی همان است که در این دنیا متولد میشود و اوج میگیرد
شخصیت جمعی حقیقتی است کلی که در هر زمان یک مصداق از او در جهان متجلی است
این شخصیت فردی در تکامل وجودی و معنوی با آن شخصیت جمعی اتحاد می یابد
و به حسب اتحاد با آن حقیقت محکوم می شود به تمام احکام او
لذا پیامبر اکرم ص می فرماید اول ما خلق الله نوری
کدام نور آن نوری که در سیر نزولی اول حقیقت است او که در هر زمان
بلکه در هر دوره یک خاتم مصداق اوست چون محمد ص در سیر صعودی به او می رسد
و بدان اتحاد می یابد محکوم به احکام صادر اول می شود
لذا اگر بگویی محمد ص به ازلیت صادر اول ازلی است درست است
اما محمد ص به حسب شخصیت فردیش ازلی نیست بلکه حادث در زمان است
یا رسول الله روحی فداک
والله الموفق

حامد;341645 نوشت:
سلام
...
لذا اگر بگویی محمد ص به ازلیت صادر اول ازلی است درست است
اما محمد ص به حسب شخصیت فردیش ازلی نیست بلکه حادث در زمان است
یا رسول الله روحی فداک
والله الموفق

سلام

مشکل اینه که جمع بین صدور و ازلیت مستحیله چون صادر اول یعنی مسبوق بودن به عدم. اگر نور صادر اول در رتبه وجودی همسان با علتش باشه یعنی هم واجب تعالی قدیم و ازلی باشه هم صادر اول قدیم و ازلی باشه محذور تعدد قدیم پیش میاد که حکما برهان بر ابطال تعدد قدیم اقامه کردن و گفتن جز واجب همه حدوث ذاتی دارن حتی صادر اول. البته تمام اشکالات بر تعدد قدیم ذاتی وارده نه قدیم زمانی و اشکالی نداره که صادر اول قدیم زمانی باشه.

با عرض سلام

حامد;341462 نوشت:
یقین مراتب دارد
از یقین عرفی که همان [="red"]اطمینان فی الجمله قلبی[/] است تا یقین علمی و در نهایت یقین شهودی
منظور از یقین در رساله عملیه ، یقین عرفی است یعنی فی الجمله به وجود و وقوع معاد اطمینان قلبی داشته باشد هرچند بر آن دلیل عقلی نتواند اقامه کند یا آنرا ندیده باشد

به هر حال برای همان (اطمینان فی الجمله قلبی) هم، هر قلبی مستنداتی میطلبد. یکی با یقین آبا و اجدادش به صورت اتوماتیک و خودکار یقین پیدا میکند، هیچ تحقیقی انجام نمیدهد و بر این باور است که واقعا یقین دارد، یکی باور خود را از جمعی که در آن زندگی میکند میگیرد و یکی هم تمایل دارد باوری عمیق تر داشته باشد.
اگر ممکن است پاسخ پست 38 را در مورد این گونه افراد مشخصا بیان فرمایید.
با تشکر

seyyed*;341653 نوشت:
سلام مشکل اینه که جمع بین صدور و ازلیت مستحیله چون صادر اول یعنی مسبوق بودن به عدم. اگر نور صادر اول در رتبه وجودی همسان با علتش باشه یعنی هم واجب تعالی قدیم و ازلی باشه هم صادر اول قدیم و ازلی باشه محذور تعدد قدیم پیش میاد که حکما برهان بر ابطال تعدد قدیم اقامه کردن و گفتن جز واجب همه حدوث ذاتی دارن حتی صادر اول. البته تمام اشکالات بر تعدد قدیم ذاتی وارده نه قدیم زمانی و اشکالی نداره که صادر اول قدیم زمانی باشه. امضاء » seyyed* قسم به جان خودم آن کس که فهم مطالب تمهید القواعد و مصباح الانس؛ شرح قیصری

سلام
اشکالی که در قدیم ازلی می فرمایید در ابدی هم قابل ورود است در حالیکه تعدد قدیم یا ابدی مشکل ساز نیست بلکه تعدد مستقل مشکل ساز است و از آنجا که نه در ازل و نه در ابد چیزی جز واجب تعالی مستقل نیست پس اشکال وارد نیست لذا قدمت صادر اول تبعی است نه ذاتی
و اما وجود مقدس رسول اعظم ص در اتحادی که با صادر اول می یابد محکوم به احکام اوست . دقت فرمایید

چالشگر;341699 نوشت:
ه هر حال برای همان (اطمینان فی الجمله قلبی) هم، هر قلبی مستنداتی میطلبد. یکی با یقین آبا و اجدادش به صورت اتوماتیک و خودکار یقین پیدا میکند، هیچ تحقیقی انجام نمیدهد و بر این باور است که واقعا یقین دارد، یکی باور خود را از جمعی که در آن زندگی میکند میگیرد و یکی هم تمایل دارد باوری عمیق تر داشته باشد. اگر ممکن است پاسخ پست 38 را در مورد این گونه افراد مشخصا بیان فرمایید. با تشکر

منظور ما از یقین یقین شهودی بود که از راه تبعیت شرع مقدس و تعلیم ولی الهی محقق می شود نه یقین اجمالی عرفی که از طرق مختلفی مانند شنیدن و باور یا مطالعه و تحقیق فکری قابل حصول است
والله الموفق

چالشگر;341444 نوشت:
به عبارتی اول باید اصول دین از جمله معاد و بی نهایت را یقین حاصل کرد، سپس مسلمان شد و به مراحل دیکر رسید یا اول باید با عمل به شرع مقدس و تطهیر اندیشه در پرتو صاحبان ولایت به جیات بی نهایت ایمان پیدا کرد و بعد اصول دین را پذیرفت؟

سلام
یک باید اینجا مطرح است که می گوییم:
اگر کسی بخواهد به عمق حقایق دین برسد باید از نردبان ایمان و عمل صالح بالا برود
و یک هست داریم و آن این است که افراد یا با یقین عرفی یا با یقین علمی و حتی با ظن و گمان به دین راه می یابند و در تحت تربیت دینی اوج می گیرند
لذا برای ایمان به اصول دین یقین به بینهایت لازم نیست چه اینکه این امور از معارف عالیه اند و ضروری نیستند
والله الموفق

حامد;341819 نوشت:
سلام
اشکالی که در قدیم ازلی می فرمایید در ابدی هم قابل ورود است در حالیکه تعدد قدیم یا ابدی مشکل ساز نیست بلکه تعدد مستقل مشکل ساز است و از آنجا که نه در ازل و نه در ابد چیزی جز واجب تعالی مستقل نیست پس اشکال وارد نیست لذا قدمت صادر اول تبعی است نه ذاتی
و اما وجود مقدس رسول اعظم ص در اتحادی که با صادر اول می یابد محکوم به احکام اوست . دقت فرمایید

...

سلام

پس بحث سر لفظه چون بنده هم عرض کردم که اگر قدیم یا ابدی بالغیر مرادف با مفهوم حدوث ذاتی باشد جای هیچ اشکال و شبهه​ای نیست فقط مشکل جعل لفظ در حیطه علم فلسفه است همچنانکه معنای ممکن با وجوب بالغیر یکی است.

مگه وجود نوری و سرّ پیامبر غیر از صادر اوله که شما قائل به اتحاد رسول الله با صادر اول هستید؟ اصلا حقیقت پیامبر صادر اوله.

seyyed*;342029 نوشت:
مگه وجود نوری و سرّ پیامبر غیر از صادر اوله که شما قائل به اتحاد رسول الله با صادر اول هستید؟ اصلا حقیقت پیامبر صادر اوله.

سلام
خیر اینطور نیست
صادر اول حقیقت کلی است که در هر زمان مظهری در عالم شهود دارد و پیامبر خاتم ص از اتم مظاهر او در زمان خودشان بود و البته بعد از ارتقاء وجودی و وصول به این مقام اکنون این مقام را مقام محمدی ص می نامند به اعتبار اتحاد وجودی حضرت با او
والله الموفق

با عرض سلام
من فکز میکنم اگر در مورد مطلب زیر به نتیحه ای برسم به احتمال زیاد پاسخ سایر موارد را خواهم یافت:

حامد;341820 نوشت:
لذا برای ایمان به اصول دین یقین به بینهایت لازم نیست

ابتدا چند پیش فرض را به عنوان گزاره های خبری عرص میکنم:
- بر مسلمان واجب است که از راه یقین به اصول دین باور پیدا کند.
- بدون پذیرش اصول دین مسلمانی معنی ندارد.
- معاد یکی از اصول دین است.
- معاد یعنی حیات جاوید و به تبع آن جزا و پاداش جاوید.
- جاوید یعنی تا ابد. ابد یعنی بینهایت زمانی.

با این ترتیب میتوان نتیجه گرفت ایمان به معاد با تمام وجوه آن شامل ایمان به بینهایت باید باشد.
البته این نتیجه گیری بسیار ساده میباشد ولی با این وجود من میتوانم سوال خود را به گونه ای دیگر نیز مطرح کنم که در واقع همان است:
- چگونه میتوان به حیات جاوید (باور ) پیدا کرد بدون اینکه درکی از جاویدان بودن و بینهایت داشت؟
با تشکر

حامد;342043 نوشت:
سلام
خیر اینطور نیست
صادر اول حقیقت کلی است که در هر زمان مظهری در عالم شهود دارد و پیامبر خاتم ص از اتم مظاهر او در زمان خودشان بود و البته بعد از ارتقاء وجودی و وصول به این مقام اکنون این مقام را مقام محمدی ص می نامند به اعتبار اتحاد وجودی حضرت با او
والله الموفق

سلام

البته از علامه حسن زاده مطالبی خواندم راجع به اینکه حقیقت ملائکه مقرب یعنی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل سلام الله علیهم اجمعین یکی است و در واقع چهار ملک نیست بلکه یک ملک است با چهار نوع شئون و ظهور مختلف اما در مورد حقیقت چهارده معصوم ندیدم اگر منبع رو ذکر کنید برای تحقیق بیشتر و اعتبار کلام خیلی خوبه.

شما بیان کردید پیامبر خاتم اتم مظاهر حقیقت کلی صادر اول در زمان خودشان بوده یعنی احتمال دارد در جلوه ای دیگر و ظهور حقیقت کلیه صادر اول در زمانی غیر از زمان فعلی مثلا امام جواد یا امام هادی علیهم السلام مظهر اتم بشوند؟

آیا مظهریت این حقیقت کلی منحصر در چهارده نفر انسان در هر زمان و عصری بعد و قبل از دوران آدم و غیره است یا احتمال اضافه یا کم شدن ظهور این حقیقت کلی در اشخاص و عالم کثرات وجود دارد؟

و آیا مقام محمدی مقطعی است به دلیل ارتقاء وجودی پیامبر و ظهور اتم در زمان فعلی؟

آیا سعهٔ وجودی تمام حضرات معصومین در عالیترین مرتبه یکی است و در ظهور مختلف یا در عالی​ترین مرتبه وجودی هم اختلاف سعه و درجه وجود دارد؟

قال الله تعالی: انا لا نضیع اجر من احسن عملا

موضوع قفل شده است