آيا زنان می توانند در قضاوت و سياست وارد شوند؟

تب‌های اولیه

107 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

muiacir;331456 نوشت:
تشکر از پاسخگوییتون.
شما پزشک هستین؟چجوری در مورد پزشکی اطلاع دارین؟تا حالا اتاق عمل رفتین؟
به نظرتون اگر یه لحظه احساسات فرد درگیر بشه توی اتاق عمل چی میشه؟فقط یه لحظه
مساله هم گریه و زاری نیست چون اگر توی محیط بیمارستان طولانی مدت باشین میفهمین که گریه و زاری جلوی پزشک متخصص بیشتره یا جلوی قاضی
ممنون میشم اگر بیشتر توضیح بدین چون قضاوت رو خیلی پایین تر از پزشکی میدونم.لطفا دلایلتون رو بگین تا در مورد پزشک بیشتر توضیح بدم.مقایسه اش با دوستان

باعرض پزش.
اولا جواب سلام واجبه.
ثانیا شرمنده جوابتون دیر شد پستتون رو دیر دیدم.
بنده پزشک نیستم.نگفتمم پزشکم.اگه شما بخوایید اینگونه نتیجه گیری کنید.
رشته ام اقتصد هست و علوم سیاسی هم بلدم.
تودانشگاه خودمون سه تا خانم محترم هستند که پزشکی رو به خاطر اینکه دو تا جنازه دیدن ول کردن.
لطفا منطقی جواب بدید با این گونه حرف زدنا تا سه سال هم کم نمیارم.

میدنستی واژه احساس با ترس خیلی فرق داره؟ اگه دکتری هم با گریه زاری کسی اشتباه کنه اسمش احساس نیست اسمش وحشته.

مفهوم کلی احساس بانوان یعنی زمانی که خانم محترمی بخواد کاری رو بکنه هزارویک دلیل هم بیاری کارشو میکنه.

اگه تو دادگاه کسی شروع به گریه بکنه و بگه فلان کارو نکرد و بتونه قاضی زن رو تحت تاثیر قرار بده ، طرف مقابل اگه 1001 دلیل هم بیار گوش زنی که دچار احساسات شد جواب طرف مقابل رو نمشنوه.تو اون کتابی که چندتا پست قبل نام بردم کامل توضیح داده.

افلاکیان;331465 نوشت:

امام زمان(عج)که اونموقع نبودند گریه کنند.
ولی پیامبر که قبل از شهادت امام حسین(ع) گریه کردند.
امام علی(ع) را هم نمیدونم.شاید گریه کردند!

گریه ای که پیغمبر کردند لحظه ای بود دوست گرامی.
جای هم نشنیدم وقتی امام علی(ع) داستان رو شنید گریه کنه.
دوست عزیز امام علی (ع) وقتی اون نامرد ...... باعث شهادت حضرت زهرا(س) شد بخاطر دین سکوت کردند.کسی هم گریه شو ندید.

افلاکیان;331465 نوشت:

خم به ابرو نیوردند؟!
از حرفتون واقعا تعجب میکنم!!!
شما تا الان در محرم روضه شهادت حضرت علی اکبر(س) و واکنش امام حسین(ع) را نشنیدید؟

دوست گرامی امام حسین بعد از شهادت عزیزاش حرف زیاد زد ولی تاریخ ننوشت گریه کرد. به جز مداحان گرامی.
دوست عزیز اگه شما کتوب مقتل رو بخونید میفهمید بعضی از مداحان زیاده روی میکنند.
تمامی امامان هم مخالف اغراق هستند.

افلاکیان;331465 نوشت:

حضرت زینب(س) چی؟

ولی حضرت زنب تا دلت بخواد گریه کرد.فقط جلوی بچه ها گریه نکرد.

افلاکیان;331465 نوشت:

به موقعش!

:Gol:

افلاکیان;331465 نوشت:

به هر دلیلی که باشه.مهم اینکه که فعلا از نظر ایشون موردی نداره.پس سعی در توجیه نکنید

رهبر عزیزم با اما و اگر قبول کردند.
دوست عزیز بنده سجادمو جلوتر از رهبرم پهن نمیکنم. بنده نظر شخصیم رو دادم . و حرف رهبر عزیزمم نقض نکردم.
بنده فقط گفتم تو روحیه زنان تاثیر منفی داره.همین.

به نام خدا

سلام علیکم

دوستان دقت بفرمایید ، عنوان تاپیک همونطور که ملاحظه می فرمایید توان ورود یا عدم ورود بانوان به عرصه سیاسی و قضایی است !
نه مقایسه قضاوت و پزشکی
نه حکایت روز عاشورا و معصومین علیهم السلام
نه مباحث دیگر
لطفا در زمینه عنوان تاپیک پستهاتون رو مرقوم بفرمایید تا سیر تاپیک منحرف نشه و خدایی نکرده مجبور به حذف نباشیم.
از همکاریتون سپاسگذارم.

حامد;331464 نوشت:
اما این موضوع هم از مباحث فقهی است و از دایره نظر من و نظر تو خارج است

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

شما در باره ی دایره ی نظر دیگران وقتی میتوانید این مطلب را بگویید که شخصی درمباحثه علمش کم باشد .شاید دراین بحثها افراد عالم در فقه هم وجود داشته باشند .

البته عالم بودن در فقه لزوما" مرجعیت را نمی رساند .

اما به هر حال بتوانند از عهده ی استدلال فقهی عالما" بر آیند . ومطالب مرجعیت را تجزیه وتحلیل نماید . به نظر شما این امر بعیدی است ؟

حق یارتان :Gol:

••ostad••;331490 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش شما در باره ی دایره ی نظر دیگران وقتی میتوانید این مطلب را بگویید که شخصی درمباحثه علمش کم باشد .شاید دراین بحثها افراد عالم در فقه هم وجود داشته باشند . البته عالم بودن در فقه لزوما" مرجعیت را نمی رساند . اما به هر حال بتوانند از عهده ی استدلال فقهی عالما" بر آیند . ومطالب مرجعیت را تجزیه وتحلیل نماید . به نظر شما این امر بعیدی است ؟ حق یارتان

سلام
تا جایی که بنده می دانم قوی ترین فرد در احکام را قاعدتا باید در انجمن احکام داشته باشیم و ما دوستان آنجا را می شناسیم جز یکی بقیه در حدود اجتهاد نیستند
چه خوب بود ما اینجا ده تا مجتهد یا قریب به اجتهاد داشتیم
والله الموفق

حامد;331497 نوشت:
سلام
تا جایی که بنده می دانم قوی ترین فرد در احکام را قاعدتا باید در انجمن احکام داشته باشیم و ما دوستان آنجا را می شناسیم جز یکی بقیه در حدود اجتهاد نیستند
چه خوب بود ما اینجا ده تا مجتهد یا قریب به اجتهاد داشتیم
والله الموفق

سلام

دوست عزیز اجتهاد مقام از جانب خدا نیست که اینجوری میفرمایید.
هرکس به تمامی احکام و مسائل دینی را بداند و بفهمد در اون بحث مجتهد است.
مجتهد حتما باید از طرف حوزه علمیه تایید بشه؟؟؟؟؟
کی حوزه علمیه رو تایید میکنه؟؟؟؟؟

فاطمیون 18;331507 نوشت:
مجتهد حتما باید از طرف حوزه علمیه تایید بشه؟؟؟؟؟ کی حوزه علمیه رو تایید میکنه؟؟؟؟؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

البته مجتهد هم مانند کارشناس ویا دکتر که از دانشگاه مدرک وعنوان میگیرد باید از محل تحصیل خود واز اساتید خود عنوان و تأییدیه بگیرد واساتید به او اجازه ی تدریس ویا اجازه ی صدور فتوا بدهند .یعنی به آن درجه از علم وتقوی رسیده باشد که شایسته یاین امر باشد .

دراین میان افرادی از جمله بانوان فقط اجازه تدریس میگیرند . ودر درجه اجتهاد فقط میتوانند خود مقلد مجتهد دیگری نباشند . ولی اجازه صدور فتوا ندارند

چناب حامد بزرگوار حالا که خودتان مطرح کردید ! بنده یک پاسخیار بیش نیستم وهیچ ادعایی هم ندارم هر نوع سؤال ازمتون فقه - قواعد فقه - اصول فقه و... دارید بفرمایید درتاپیکی جداگانه مطرح بفرمایید . بد نیست خود را یک محکی بزنیم در حد تجزیه وتحلیل امور .

البته بنده دربخش معاملات واحکام قضا بیشتر مطالعه دارم وتحصیل نمودم .

حق یارتان :Gol:

••ostad••;331513 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

البته مجتهد هم مانند کارشناس ویا دکتر که از دانشگاه مدرک وعنوان میگیرد باید از محل تحصیل خود واز اساتید خود عنوان و تأییدیه بگیرد واساتید به او اجازه ی تدریس ویا اجازه ی صدور فتوا بدهند .یعنی به آن درجه از علم وتقوی رسیده باشد که شایسته یاین امر باشد .

دراین میان افرادی از جمله بانوان فقط اجازه تدریس میگیرند .

چناب حامد بزرگوار حالا که خودتان مطرح کردید ! بنده یک پاسخیار بیش نیستم وهیچ ادعایی هم ندارم هر نوع سؤال ازمتون فقه - قواعد فقه - اصول فقه و... دارید بفرمایید درتاپیکی جداگانه مطرح بفرمایید . بد نیست خود را یک محکی بزنیم در حد تجزیه وتحلیل امور .

البته بنده دربخش معاملات واحکام قضا بیشتر مطالعه دارم وتحصیل نمودم .

حق یارتان :gol:

سلام دوست عزیز.
شما دیگه چرا؟
یعنی اگه من نوعی تمامی مباحث دینی را بلد باشم. تمامی مراحل عرفان و خداشناسی رو هم بلد باشم . صرفا به این دلیل که مدرک ندارم در اون بحث مجتهد نیستم؟
یعنی اگه من چیزی بلد نباشم و یک مدرک از جایی داشته باشم تو بحث درجه اجتهاد دارم؟

فاطمیون 18;331517 نوشت:
یعنی اگه من نوعی تمامی مباحث دینی را بلد باشم. تمامی مراحل عرفان و خداشناسی رو هم بلد باشم . صرفا به این دلیل که مدرک ندارم در اون بحث مجتهد نیستم؟ یعنی اگه من چیزی بلد نباشم و یک مدرک از جایی داشته باشم تو بحث درجه اجتهاد دارم؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

البته بوده اند وهستند کسانی که به درجه اجتهاد رسیده اند و تا مدتها کسی از آن خبر نداشته .

اما این یک اصل است که میزان علم شخص باید توسط مجتهدین دیگر تأیید شود شما تا دکتری نظام پزشکی نداشته باشد خود را برای جراحی به او می سپارید؟

جراح وترمیم کننده ی اعتقاداتمان باید مهارت تأیید شده تری داشته باشد . ومیزان علمش توسط علماء واساتید دیگر سنجیده وتأیید شده باشد .

به نظرم کمی از بحث اصلی درحال فاصله گرفتن هستیم .

الآن مدیر انجمن با قیچی برای حذف سر میرسند !!!

حق یارتان :Gol:

نوشت:
سلام
جواب سوال این تاپیک تفصیلی است
یک وقت می گوییم می تواند تکوینا به این معنا که توانایی جسمی و روحی لازم را دارد
یک وقت می گوییم می تواند تشریعا به این معنا که شرع مقدس اجازه ورود به این مسائل را به او داده است
مطمئنا بین این دو توانایی رابطه ای وجود ندارد به این معنا که هر توانایی تکوینی مستلزم اجازه شرعی نیست
بنده فکر میکنم بحث در توانایی تکوینی بی فایده است چون حتی اگر چنین توانایی ثابت شود دخلی به جواز شرع ندارد
پس باید در جواز شرعی بحث شود

با سلام
درست است ، وجود وزیران و سیاستمداران و قضات زن در دیگر جوامع نشان میدهد که این توانایی در هر دو جنس وجود دارد . در کشورهایی که بر انتخاب شغل افراد نگاه جنسیتی حاکم نیست و فرصتهای شغلی برابر است شاید همه زنان علیرغم آزادی که دارند تمایلی به قضاوت و یا سیاست نداشته باشند و تنها افراد خاصی بر اساس علاقمندی و استعداد خود گرایش به این مشاغل پیدا کنند و مسلما تحت آموزشهای لازم هم قرار میگیرند که چگونه با تکیه بر قوانین و بطور اصولی انجام وظیفه کنند و بر احساسات خود مدیریت داشته باشند .. همچنانچه ما هم نمیتوانیم دست روی موردی ناموفق به عنوان مصداق بگذاریم و عدم توانایی زنان را از آن برداشت کنیم.
میماند بحث توانایی تشریعی که از نگاه جنسیتی فقهای دین نشآت میگیرد و محدودیت ایجاد میکند. در واقع بحث بر سر انتظارات دین از زن است که از یک موقعیت انسانی با تمام قابلیتهایش چه میخواهد. انگار از او میخواهد تا برخی از قابلیت ها را پرورش ندهد و نادیده بگیرد. وظیفه زن در اعلا درجه کمال دینی به انجام وظایف زناشویی و اطاعت از همسر و تربیت فرزند محدود میشود و دین بیش از این از زن نمیخواهد.
البته فرزند پروری و انسان سازی وظیفه خطیر و مهمی است و شکی هم درش نیست، اما مستلزم آنست که عواطف و احساساتی که در این امر کاربرد دارند مهم و مثبت تلقی شوند . عباراتی همچون" احساساتی !"غیر منطقی! " در مباحث و خطاب به بانوان رایج است و عبارت "النساء نواقص العقول" قبل از آنکه سندیتش اثبات شود که اصلا آیا از زبان معصوم شنیده شده یا نه سالهاست که لقلقه زبان عوام الناس است تا ابزار تحقیر شود و حس برتری طلبی و سلطه جویی برخی افراد نادان را ارضا نماید، و دینی که چنین تعابیری دارد امکان اجحاف و تبعیض جنسی را هم فراهم میآورد.

همه میدانیم که غلبه احساسات و عواطف در زنان میتواند نهایتا به قضاوتهای عجولانه و برخی هیجانات و حساسیتها و نهایتا به جاروجنجالهایی ختم شود ولی آنکس که بر اثر خشم تیغ میکشد و مرتکب جنایت میشود کیست؟ زن اینکار را نمیکند. غلبه غرایز و شهوات و خشونت بر عقل که در مردان رایج تر است ، از غلبه عواطف بر عقل ،مسلما فاجعه بار تر خواهد بود .
ملاک عقل از نظر خداوند ایمان به آخرت است و هر کس که از چنین عقلی بیشتر برخوردار بود فضیلت بیشتری دارد و زن و مرد ندارد ،عقل حقیقی در دو دوتا چهارتای عالم مادی و بحث و استدلال کردن و صغری کبری چیدن نیست ، بلکه در عمل به دانسته هاس
ت. وقتی در امر شهادت به جای تقوا ،جنسیت افراد مد نظر قرار میگیرد حقش هم همین است که در کنار دادگاهها شاهد مردان عاقلی باشیم که پرسه میزنند و در ازای 500 یا 600 هزار تومان حاضر به شهادت دروغ میشوند. یک انسان باتقوا ،چه مرد باشد چه زن، چنین کاری نمیکند.


••ostad••;331523 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

البته بودهاند وهستند کسانی که به درجه اجتهاد رسیدهاند و تا مدتها کسی از آن خبر نداشته .

اما این یک اصل است که میزان علم شخص باید توسط مجتهدین دیگر تأیید شود شما تا دکتری نظام پزشکی نداشته باشد خود را برای جراحی به او میسپارید؟

جراح وترمیم کننده ی اعتقاداتمان باید مهارت تأیید شده تری داشته باشد .

به نظرم کمی از بحث اصلی درحال فاصله گرفتن هستیم .

الآن مدیر انجمن با قیچی برای حذف سر میرسند !!!

حق یارتان :gol:

90% صحبت شما را قبول دارم.
ادامه نمیدم چون به قول خودتون
به نظرم کمی از بحث اصلی درحال فاصله گرفتن هستیم .

الآن مدیر انجمن با قیچی برای حذف سر میرسند !!!

موفق باشید.

••ostad••;331513 نوشت:
چناب حامد بزرگوار حالا که خودتان مطرح کردید ! بنده یک پاسخیار بیش نیستم وهیچ ادعایی هم ندارم هر نوع سؤال ازمتون فقه - قواعد فقه - اصول فقه و... دارید بفرمایید درتاپیکی جداگانه مطرح بفرمایید . بد نیست خود را یک محکی بزنیم در حد تجزیه وتحلیل امور .

سلام
استاد محترمه بزرگوار
اگر پذیرفته اید که این بحث در بعد تشریعی باید حلاجی شود بفرمایید مستندات دینی رو بیاورید و به اثبات امکان یا عدم امکان فقهی موضوع بپردازید تا هم دوستان با این نوع بحثها آشنا شوند هم شما شیوه بحث فقهی خود را معرفی فرمایید
والله الموفق

tahoor;331534 نوشت:
سلام علیکم
وقتتون به خیر
ضمن تشکر از دوستان و بزرگوارانی که در بحث شرکت داشتند ؛ به علت انحراف بحث از مسیر اصلی ، تاپیک موقتا تا زمان حضور کارشناس محترم بسته خواهد بود.

سلام.
کارشناستون نمیاد برای پاسخ گویی؟؟؟؟؟

حامد;331663 نوشت:
اگر پذیرفته اید که این بحث در بعد تشریعی باید حلاجی شود بفرمایید مستندات دینی رو بیاورید و به اثبات امکان یا عدم امکان فقهی موضوع بپردازید تا هم دوستان با این نوع بحثها آشنا شوند هم شما شیوه بحث فقهی خود را معرفی فرمایید

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

باتشکر از زحمات سرکار بزرگوار TAHOOR

بزرگوار شیوه ی بنده همان شیوه ی مرسوم مباحثه طلاب و دانشجویان محقق است وهیچ ادعایی در آن ندارم جز سعی وتلاش برای رسیدن به حقیقت .

اثبات امکان فقهی موضوع با بنده واثبات عدم امکان فقهی موضوع با شما بزرگواران :Gol:

برای اینکه سایر دوستان نیز بتوانند از این مباحثه بهره ببرند قطعا" هر کدام باید ابتدا برخی اصطلاحات فقهی در باره این موضوع را کمی روشن نماییم .

موضوع : آیا امکان فقهی حضور زن در عصر حاضر در مسند قضاوت وجود دارد یا خیر .

از تمامی دوستانی که در این بحث به طور منطقی وعلمی از دیدگاه فقه مشارکت می فرمایند پیشاپیش تشکر میکنم .

اگر دوستان مطلبی بر رد ادعای بنده دارند بفرمایند تا بنده نیز شروع کنم .
حق یارتان :Gol:

••ostad••;331754 نوشت:
بزرگوار شیوه ی بنده همان شیوه ی مرسوم مباحثه طلاب و دانشجویان محقق است وهیچ ادعایی در آن ندارم جز سعی وتلاش برای رسیدن به حقیقت . اثبات امکان فقهی موضوع با بنده واثبات عدم امکان فقهی موضوع با شما بزرگواران برای اینکه سایر دوستان نیز بتوانند از این مباحثه بهره ببرند قطعا" هر کدام باید ابتدا برخی اصطلاحات فقهی در باره این موضوع را کمی روشن نماییم . موضوع : آیا امکان فقهی حضور زن در عصر حاضر در مسند قضاوت وجود دارد یا خیر . از تمامی دوستانی که در این بحث به طور منطقی وعلمی از دیدگاه فقه مشارکت می فرمایند پیشاپیش تشکر میکنم . اگر دوستان مطلبی بر رد ادعای بنده دارند بفرمایند تا بنده نیز شروع کنم .

سلام
بهتر است مستندات را مطرح فرمایید ما هم در بحث شرکت می کنیم به نظرم آنچه که به انصاف نزدیکتر است این است که موافق و مخالف مطرح شود البته قاعده هم همین است
والله الموفق

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

به نظر میرسد اگر از ابتدا روند شرایط احراز قضاوت را از دیدگاه فقهی بر رسی کنیم بهتر باشد

نظر فقها در مورد قضاوت زنان :

1- : فقهای امامیه : عموما مرد بودن را شرط احراز منصب قضا دانسته و زنان را مجاز به اشتغال به قضاوت نمي‏دانند و تقريبا اين نظر را نظر اجماعي فقها مي‏دانند. (توضیح: اجماع ؛ مستند صریح آیات قرآن را ندارد پس قابلیت تغییر نظراجماع کنندگان درشرایط زمان را دارد . از بیان قواعد واصول فقهی قضیه صرف نظر میکنم زیرا در اینجا جایگاهی ندارد فقط این که تنها موضوعی که توسط شارع مقدس حرام اعلام شده توسط نص صریح آیات یا نص صریح کلام رسول خدا(ص) حرام ابدی است مثل شرب خمر که حکم آن الی الابد تغییر نمیپذیرد کما این که برخی از فقها نیز همانطور که متعاقبا" نقل میشود بر این اجماع قرار نگرفته اند . تمردی هم توسط ایشان به واسطه ی نفی این اجماع صورت نگرفته ) (1)

شيخ طوسي در كتاب مبسوط مي‏گويد: يكي از شرايط قضاوت مردن بودن است چرا كه به هيج رو زن نمي‏تواند قاضي شود (فان المراه لاينعقدلها القاضاء بحال) وي اشاره مي‏كند به مخالفت برخي از فقها كه ظاهرا منظور فقهاي عامه است كه قائل شده‏اند به جواز قضاوت زن ولي قول به عدم جواز را صحيح‏تر مي‏داند. قاضي ابن‏البراج نيز در كتاب المهذب عين همان عبارت شيخ در مبسوط را يه كار برده و گفته است: به هيج وجه زن نمي‏تواند قاضي شود. شيخ طوسي در كتاب نهايه نه در باب قضا و نه در باب جهاد كه به مناسبت ، شرايط قاضي را بيان كرده تصريح به مرد بودن ننموده است.
مستندی از این ادعا :
نسیبه همان زنی است که در نبرد احد در سپاه مسلمانان حضور داشت، به تشنگان آب می رساند و مجروحان را مداوا می کرد. در آن نبرد در آغاز، پیروزی از آن مسلمانان بود، اما دیری نپایید که ورق برگشت پیروزی پشت کرد و شمشیرهای کافران مسلمانان را در برگرفت و به خون پیکر آنان سیراب شد. در این هنگام بود که همه گریختند مگر ده تن که ماندند و از پیامبر خدا(ص) دفاع کردند. نسیبه از کسانی است که درپیشاپیش این گروه جای داشت. او شمشیر بر کشید و کمان بر دوش انداخت و پیشا پیش رسول خدا(ص) از او دفاعی جانانه کرد. گاه تیر می انداخت و گاه شمشیر می زد، و هر جا خطری می دید خود را سپرجان پیامبر می کرد تا جایی که آن حضرت فرمود: هیچ نشد که به راست پا چپ بنگرم و او را نبینم که در دفاع از من پیکار می کند.. نسیبه در این نبرد سیزده زخم برداشت از آن جمله زخمی بر گردن او نشست و خون از آن سرازیر شد. اما او با این وجود همچنان به پیکار و دفاع ادامه داد و تندر آسا به دل سپاه دشمن می زد: رسول خدا(ص) که چنین دید او را دعا کرد: «بارک الله علیهم فی اهل بیت » خداوند این خاندان را برکت دهاد! نسیبه این دعای پیامبر را شنید و به آن حضرت گفت: ای رسول خدا، از خداوند بخواه ما را در بهشت همراه تو کند. فرمود: خداوند اینان را از همدمان من در بهشت قرار ده. نسیبه که این دعا را شنید گفت: «اکنون هیچ پروا ندارم که در این دنیا بر من چه بگذرد. زید بن عاصم همسر این زن است که در کنار او در این نبرد ایستاد. حبیب نیز فرزند اوست که در پیکار مسلمانان بر ضد مسیلمه در اردوی خالد بود و در همان پیکار به شهادت رسید. پس از شهادت او نسیبه سوگند یاد کرد که با مسیلمه بجنگد. از همین روی به یمامه رفت و در جنگی که به قتل مسیلمه انجامید شرکت کرد. در همین جنگ بود که دست نسیبه بریده شد.
( از طرفی در اکثرقریب به اتفاق متون فقهی ما در وجوب جهاد ابتدایی فقط از بلوغ - عقل - وعدم بیماری نام برده شده وذکری از مرد یا زن بودن مجاهد برده نشده و جهاد واجب کفایی است یعنی اگر مردی برای جهاد نبود یا تعدادشان کم بود زنان واجد شرایط میتوانند وارد جهاد شوند .در حالی که در اینجا نیز تمام شئونات زنان در معرض خطر است اما حفظ شئونات اسلام در مرحله ی اول قرار دارد)(2)

از معاصرين شيخ طوسي، ابوالصلاح صاحب كتاب الكافي في الفقه و شيخ مفيد در كتاب مقنعه نيز در بيان شرايط قاضي شدن تصريح به مرد بودن نكرده و از عدم جواز قضاوت براي زن اسم نبرده‏اند آنان در بيان شرايط قاضي گفته‏اند: (قاضي بايد: عاقل، كامل، عالم به كتاب و سنت، زاهد در دنيا، پرهيزكار از محارم و حريث بر تقوا) ابن ادريس نيز در كتاب سرائر بر روال شيخ مفيد و ابوالصلاح شروط قاضي شدن را بر شمرده و از عدم جواز قضاوت زن صريحا اسم نبرده است. علامه حلي در كتاب قواعد به صراحت مردن بودن را شرط قضاوت مي‏داند. محقق حلي صاحب كتاب شرايع نيز ضمن اين كه يكي از شرايط قاضي شدن را مرد بودن بیان مي‏كند تصريح مي‏كند كه زن هر چند ساير شرايط قضاوت را در خود داشته باشد نمي‏تواند قاضي شود. معمولا فقهاي بعد از علامه و محقق در كتب فقهي خود در باب قضا ، مرد بودن ( ذكوره ) را جزء شرايط قضاوت ذكر كرده اند

فقها و مراجع معروف معاصر نيز از همين روش پيروي كرده اند كه به عنوان نمونه مي‏تواند به مباني تكمله المنهاج آيه الله خوئي كتاب القضاء و نيز كتبا القضائ از تحرير الوسيله مرحوم امام خيمني اشاره كرد.
از بين فقهاي معروف مرحوم مقدس اردبيلي در اين مورد ترديد كرده و نفي مطلق قضاوت زن را زير سوال برده ست و اين را معقول دانسته كه در اموري كه مربوط به زنان مي‏شود و با شهادت زنان ثابت مي‏شود، زناني كه ساير شرايط قضاوت را دارند بتوانند حکم بدهند ولي در عين حال اظهار داشته اگر اجماع بر اين امر باشد او هم تسليم اجماع است.

ادامه دارد ....

حق یارتان :Gol:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

آنچه در بالا ذکر شد گزیده هایی بود از دیدگاههای فقهاء شیعه دیدگاههای مطرح شده در این زمینه از این قرار است:
1 . مرد بودن برای قاضی شرط است مطلقا. دیدگاه مشهور فقهاء شیعه و کسانی همانند شیخ طوسی، محقق حلی، علامه حلی، شهید اول و ثانی، قاضی ابن براج، ابن زهره و گروهی دیگر که پیشتر نامشان را آوردیم همین است.
2 . مرد بودن برای قاضی شرط نیست ؛در میان شیعه نیز از عبارات کسانی چون محقق اردبیلی، محقق قمی، محقق خوانساری - رضوان الله علیهم اجمعین .
3 . تفاوت نهادن میان مسائل و موضوعات قضاوت، چنان که از ابو حنیفه و پیروانش نقل شده که در آنچه گواهی زن در آن پذیرفته نیست مرد بودن را شرط قاضی دانسته اند و در آنچه گواهی زن در آن پذیرفته است این شرط را لازم ندانسته و قضاوت زن را پذیرفته اند. اینک هر یک از این سه دیدگاه را نقد و بررسی میکنیم :

از این جا مطالب را از منبع پایگاه اطلاعاتی حوزه نت خدمت دوستان با شرح برخی مطالب نقل میکنم :

آنچه نگاه درست و دقیق به مساله اقتضا می کند، در یک دسته بندی کلی ادله ای که برای دیدگاه نخست وجود دارد اینهاست: یک : عمده ترین دلیل این دیدگاه حدیث نبوی است که احمد، بخاری، ترمذی و نسائی آن را از ابو بکره از رسول خدا(ص) نقل کرده اند که فرمود: «لن یفلح قوم ولوا امرهم الی امراة ». درباره سبب صدور این حدیث چنین آمده است: چون به پیامبر خدا(ص) خبر رسید که مردم ایران دختر کسری را به پادشاهی پذیرفته اند فرمود: «لن یفلح قوم ولوا امرهم امراة ».
اهل سنت بدین حدیث چنگ زده، به استناد آن مرد بودن را برای همه منصبهای ولایتی، از ولایت عامه گرفته تا ولایت خاصی چون قضاوت حتی در شهری کوچک، شرط دانسته اند با این ادعا که تولیت امر که در حدیث نبوی از آن سخن به میان آمده عام است و قضاوت را نیز در بر می گیرد; چرا که قضاوت در حوزه سیاست و تدبیر و سامان دهی امور ومنصب حکومت و سلطنت جای دارد. به دیگر سخن آنان مدعی اند قیمومت بر مردم و پیشوایی کردن آنان و سامان دهی امور آنان با قضاوت یکی است. بر پایه چنین گمان و ادعایی است که به شرط مرد بودن برای قاضی تصریح کرده اند، از آن روی که به دلالت حدیث نبوی «لن یفلح قوم ولوا امرهم امراة » زن از کمال لازم برای عهده دار شدن ولایت بی بهره است.
در حالی که معنای تولیت آن است که منصب پیشوایی مردم و زمام امور به دست کسی داده شود. بر این پایه «ولی امر» کسی است که زمام امور و ترتیب دادن و سامان دادن آن در همه جنبه ها بر عهده اوست. قضاوت نیز یکی از این جنبه هاست که زیر نظر حاکم یا «ولی امر» قرار می گیرد.( نه اینکه قاضی خود ولی امر است ) گواه اینکه در نامه امیرمؤمنان به مالک اشتر آنجا که سخن از برگزیدن کارگزاران و به کار گماردن آنان از سوی مالک اشتر است واژه ولایت و تولیت به میان آمده و فرموده است: «... لا تولهم ...». این خود بروشنی بر این دلالت دارد که تنها کارگزاران حکومت در شهرها و سرزمینها هستند که صبغه ای ولایتی دارند که از مقام ولایت سرچشمه می گیرد نه دیگر صنف ها و طبقه هایی که قضات را نیز در بر می گیرند. بنابر این، دادن صبغه ولایی به قضات - بدان معنا که گذشت - و سپس استناد به حدیث نبوی و شرط کردن این که قاضی باید مرد باشد کاری نادرست است. بویژه آن که در حدیث نبوی واژه «ولوا امرهم » جایگزین «ملکوا امرهم » شده اما قاضی که در چهارچوب حاکمیت کارگزار و حاکم انجام وظیفه می کند هیچ چنین اختیارات و وظایفی ندارد و بکلی از عرصه سیاست و سازندگی بر کنار است و به رغم آن که قضاوت شاخه ای از درخت نبوت است اما قاضی از رعایای مقام امامت و ولایت است و تنها در دایره قضاوت دست او گشوده است.
آنچه اندوه نگارنده را بر می انگیزد این است که بسیاری از بزرگان فقهی ما در شرط مرد بودن برای قاضی تنها به همین حدیث نبوی استناد کرده اند که هم از نظر سند و هم از نظر دلالت اشکال دارد. اشکال دلالت آن بر مدعای این فقهاء از آنچه گذشت روشن شد. اشکال سند این حدیث هم بی نیاز از توضیح است، چه نهی از موافقت عامه به سان روشنی خورشید در میانه روز در اخبار و احادیث ما می درخشد و هیچ مجوزی برای استناد به عامه نداریم. (محمد محمدی گیلانی)

منبع :گنجینه معارف : شایستگی زنان برای عهده دار شدن قضاوت

(همانطور که توضیح داده شد یکی از ادله ی که قائل به اختصاص قضاوت برای مردان است این حدیث نبوی میباشد که در آن قاضی را با ولی امر به صورت عام در یک جایگاه قرار داده است . در حالی که قاضی عموما" مجتهدی است که بر فقه تسلط داشته واز فتاوای سایر فقها نیز آگاهی دارد وقدرت استنباط امور را از دل احکام دارد وحکمش با ولی امر که متولی امور واموال مسلمین میباشد ؛ متفاوت است )(3)

ادامه دارد .......

حق یارتان :Gol:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

واما دومین اشکالی که برای قضاوت زن ابراز میشود :

از آنچه گذشت این سخن برخی از فقهاء نیز روشن می شود که برای ا ستدلال بر لزوم مرد بودن قاضی چنین می گویند: «جمع های مردان و مدعیان نزد قاضی حضور می یابند و قاضی هم برای داوری نیازمند کمال رای و نظر و کامل بودن عقل و برخورداری از هشیاری و زیرکی است، در حالی که زن به کاستی عقل و نااستواری و نارسایی رای و نظر گرفتار است، اهل حضور یافتن در جمع ها و نشستهای مردان نیست ، هر چند هزار زن او را همراهی کنند گواهی اش پذیرفته نمی شود مگر آن که مردی نیز به همراهی او گواهی دهد خداوند نیز خود به ضلالت زن توجه داده و فرمود است: (ان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری)، و سر انجام آن که زن نه شایستگی امامت عمومی جامعه را داراست و نه شایستگی حکومت شهر یا سرزمین را. از همین روی، تا آنجا که به ما رسیده است نه رسول خدا(ص)، نه خلفاء او و نه حتی هیچ زمامدار دیگری پس از او زنی را به قضاوت یا به زمامداری برنگزیدند» می بینید که اینها همه استحسان هایی سرد است و توجیه این گونه استحسان ها مخصوص اهل سنت است که میگویند اینها سد ذریعه هستند! و سد ذریعه یکی از اصول کلی استنباط نزد ایشان است.( که دراین مورد خلاف اصول فقه شیعی برخی شیعیان از ایشان پیشی گرفته اند )
این گونه احکام بهانه ای برای دشمنان اسلام و زمینه ای برای وارد آوردن این تهمت شده است که از دیدگاه اسلام زن باید همواره خانه نشین باشد، حق رای و اظهار نظر ندارد، او را بهره ای از آزادی نیست، گروگان خانه و در زندان زندگی مرد است و از عقل و خردمندی بی بهره است - و تهمت هایی از این دست که در حقیقت زشتیهای درون و پریشانی های روان بر سازندگان این گونه تهمت هاست که هر روز این آهنگ شوم را می نوازند.

این در حالی است که از دیدگاه اسلام زن را بهایی همسان مرد است، از همان حقوقی بر خوردار است که مرد بر خوردار است و همان تکالیفی بر اوست که بر مرد است، و در این میان هیچیک از این دو را بر دیگری برتری نیست جز آن که مرد خدمت زن می گزارد و اسباب آسایش زندگی او را فراهم می سازد و برپای دارنده زندگانی زن است او را در پناه خود می گیرد و از او به قدرت خویش دفاع می کند و برای او از درآمد خویش خرج می کند.
در اینجا مناسب می نماید برای روشن شدن زمینه های تاریخی مربوط به این بحث، یعنی ثبوت یا نفی شرط مرد بودن برای قاضی، از طریق نفی استحسان به آثار و روایاتی بپردازیم که درباره زنان و کارهای آنان در عصر رسالت رسیده است

برای تبرک جستن، این بررسی را از داستانی درباره دختر پیامبر اسلام فاطمه - سلام الله علیها - که بسیار رخدادهای پند آموزی در زندگی اش وجود دارد، آغاز می کنیم. مرحوم سید شرف الدین موسوی در کتاب النص والاجتهاد چنین می آورد: زهرا فرستاده ای نزد ابو بکر روانه کرد و ارث خود از پیامبر اکرم(ص) را از ابوبکر طلبید ابو بکر در پاسخ گفت: رسول خدا(ص) فرموده است: «لا نورث ما ترکناه صدقة » (ما ارث برر جای نمی گذاریم، آنچه بر جای گذاریم صدقه است).
فاطمه(ص) بر آشفت و خشمگین شد. مقنعه بر سر کرد و جلباب بر تن پوشید و در حالی که دنباله جامه او بر زمین کشیده می شد با حالتی که هیچ تفاوت با راه رفتن رسول خدا(ص) نداشت در جمع گروهی از خدمتگزاران و زنان خاندان به سوی ابو بکر رورانه شد. ابو بکر در جمع گروهی از مهاجران و انصار و برخی دیگر بود که زهرا در آمد پرده ای پیشاپیش زهرا آویختند. سپس ناله ای کرد که همه حاضران را به گریه واداشت و آن جمع به ناله و گریه در آمیخت. زهرا لختی درنگ کرد تا ناله و گریه فروکش کرد و جوشش احساس و عاطفه فرونشست. آنگاه سخنی را با سپاس و ستایش خداوند عز وجل آغازید و خطبه ای گیرا ایراد کرد: در قالب کاملترین سخن مردمان را اندرز داد و یاد پیامبر را به تمامی دوباره زنده کرد. دیده ها فروهشت و دلها آرام شد.
زهرا برای اثبات ارث خود آیاتی محکم به میان آورد و چنان دلایلی اقامه کرد که نه انکار شدنی بود و نه نپذیرفتنی، از آن جمله فرمود: «آیا به عمد کتاب خدا را وانهادید و شت سرافکندید، آنجا که کتاب می گوید: (وورث سلیمان داود) یا در داستان زکریا و از زبان او می گوید: (فهب لی من لدنک ولیا * یرثنی ویرث ال یعقوب واجعله رب رضیا). سپس افزود: آیا خداوند آیه ای ویژه بر شما فرستاده و پدرم از آن بی خبر بوده است؟ یا آن که شما از پدر و پسر عم من به عموم و خصوص کتاب آگاهترید; و یا آن که می گویید: پیروان دو آیین جداگانه از همدیگر ارث نمی برند؟ خواننده گرامی خود گواهی می دهد که این داستان و این جدال و احتجاج از جانب پاره تن پیامبر یکی از قویترین گواهها بر این حقیقت است که جایز است زنان در جمع مردان حضور یابند، با آنان بحث و مجادله کنند و گمراهی و گمراه کنندگی آن را که گمراه و گمراه کننده است روشن سازند.
اگر آنچه زهرا - سلام الله علیها - انجام داد جایز نبود همان دم ابو بکر و اطرافیان به ا و اعتراض می کردند. اما می بینید که آنان مداخله زنان در امر سیاست و جدال و مناظره زنان با زمامداران را کاری ناپسند نشمردند.
خود می دانید که آن دوران دورانی سیاسی وآمیخته به التهاب آتشی بود که بر ضد خاندان رسالت بر افروختند. زبانه های این آتش خون بیگناهان را می طلبید .

اما با این همه نور چشم پیامبر(ص) برخاست تا جدال و مناظره سیاسی و احقاق حق را به مردم بیاموزد.
یکی دیگر از نمونه های شایسته یادآوری، داستان اسماء بنت عمیس در هنگام بازگشت از حبشه است. ابن سعد در کتاب الطبقات الکبیر در این باره چنین می آورد: چون اسماء دختر عمیس از سرزمین حبشه بازگشت عمر بن خطاب به او گفت: ای زن حبشی، ما به فضیلت هجرت بر شما پیشی گرفتیم! اسماء گفت: به دینم سوگند که راست گفتی: شما در کنار رسول خدا(ص) بودید واو گرسنگانتان را سیر می کرد و نا آگاهانتان را می آگاهاند، اما ما در سرزمین دور و رانده از وطن بودیم. به خداوند سوگند نزد رسول خدا(ص) می روم و آنچه را گذشت به او می گویم. اسماء نزد پیامبر(ص) رفت و گفت: ای رسول خدا، برخی به ما طعنه می زنند و مدعی اند ما از مهاجران نخستین نیستیم. رسول خدا(ص) فرمود: نه فقط چنین نیست، بلکه شما را در هجرت است. در حالی که ما در مکه اقامت داشتیم شما به حبشه هجرت کردید، و پس از آن نیز به نزد من هجرت گزیدید. می بینید چگونه در میان آنان که به سرزمین حبشه رفتند زن به دفاع بر می خیزد، بی آن که از کسی و حتی از شوهرش اجازه گیرد; چرا که آن نکوهش به گروهی از مهاجران گرانقدر نظر داشت و از همین روی آن زن احساس تکلیف کرد که از آنان دفاع کند. برای انجام وظیفه دینی چه جای اجازه خواستن است، در اینجا هیچ کس را بر آن زن ولایتی نبود تا رخصت طلبیدن از او لازم باشد.
پیش از آن که پیامبر(ص) به مدینه هجرت کند «بیعت عقبه » زمینه ساز آن شد. این بیعت همان است که پنهانی میان انصار و پیامبر(ص) صورت پذیرفت. هیئت انصار دراین بیعت که از مدینه به مکه آمدند و در آنجا با پیامبر ملاقات و شبانه در عقبه منی با او بیعت کردند سی و سه مرد را در برداشت افزون بر این شمار دو تن از زنان صاحب نظر نیز در جمع انصار حضور داشتند: نسیبه دختر کعب مازنی، وام منیع اسماء دختر عمر و سلمی که از خردمندترین زنان آن خاندان بود. این گروه با رسول خدا(ص) بیعت کردند و به او پیمان سپردند که در برابر هرچه از خود و زن و فرزند خود دفاع می کنند از او نیز دفاع کنند. ام منیع در میان زنان انصار زنی صاحب نظر و دارای جایگاهی شایسته بود. او در همان پگاه پیدایی اسلام به این آیین گروید رسول خدا(ص) را در غزوه خیبر همراهی کرد و آنجا نیز آن موضع سزامند تقدیر را داشت.

ادامه دارد .....

حق یارتان :Gol:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

قاعده ی استحسان از جمله قواعدی است که درمیان فرق مختلف اسلامی جایگاه های خاص خود را دارد از جمله درمیان اصولیین امامیه اینطور تعریف میشود :

استحسان از منظر اماميه: استحسان عبارتست از اينکه در جايي با قياس يا قاعده ي کلي يا دليل ديگر نميتوان حکم شرعي را استنباط کرد ، و به ملاحظه ي مصلحت خاص مورد، حکمي بيدا کنيم_بنا بر سلیقه ی مصلحت طلبی! این حکم از نظر امامیه باطل است وبرای آن تعریف مشخصی ذکر نکرده اند .

امامیه، استحسان را به عنوان منبع و پایه شناخت احکام شرعی مورد پذیرش قرار نداده و بر این اعتقادند که استحسان همانند قیاس، اجتهاد از راه رأی می‏باشد و مردود است و برای اثبات عدم اعتبار آن مواردی را ذکر کرده اند :
1-استحسان از گمان‏هاو ظن هایی است که در تعالیم اسلامی اکتفا کردن و اعتماد کردن بر آن ممنوع شمرده شده است، در آیه 36 از سوره یونس آمده‏«ان الظن لا یغنی من الحق شیئا» یعنی:هیچگاه ظن انسان را از حق بی‏نیاز نمی‏کند.
2-استحسان در مقایسه با قیاس از اعتبار کمتری برخوردار است، پس هر نقد و اشکالی که بر پذیرش و اعتبار قیاس به عنوان منبع شناخت وارد شده، بر استحسان نیز وارد است.
3-اعتبار استحسان به عنوان منبع و پایه شناخت-بنا بر نظریه تصویب-باعث تناقض‏گویی مجتهدان در احکام فقهی می‏شود.زیرا هر مجتهدی با در نظر گرفتن ویژگیها و خصوصیات هر مسأله‏ای می‏تواند آن ار از مسائل مشابهش جدا کرده و بر آن حکم تشریع کند.
و لازمه آن این است که احکام فقهی به تعداد مجتهدان باشد و همه به عنوان حکم خدا تلقی شود با اینکه آنها احکامی مختلف و متضادند و عقل نمی‏پذیرد که همه آنها حکم خدا باشد. (قواعد فقه -استاد محقق داماد )
محقق قمی در کتاب گرانقدر قوانین الاصول، چهار دلیل در رد استحسان آورده است:
1-اعتبار استحسان دارای دلیل شرعی قابل پذیرش نیست.
2-استحسان ظن معتبر به حکم شرعی را افاده نمی‏کند.
3-بر عدم اعتبار استحسان، اجماع اقامه شده است.
4-روایات بیانگر نهی از حکم بر طبق استحسان است.

حق یارتان :Gol:

پروردگار بدن و روح زنان را برای مدیریت منزل و تربیت فرزندان و همسرداری آفریده است و انجام کارهایی مثل قضاوت و سیاست با روحیه لطیف آن ها هماهنگی ندارد که یا باعث ضعف عملکرد آن ها در سیاست و قضاوت می شود یا روحیه لطیف آن ها را از بین خواهد برد که دیگر نخواهند توانست به وظیفه بسیار مهم تر و الهی خود عمل کنند.

شاندی گوجا;331326 نوشت:
میشه چند تحقیق معتبر روانشناسی رو cite کنید که این ادعای شما رو مورد آزمایش و تحقیق قرار داده باشند و نتیجه شما رو تایید کرده باشند؟ :gig:

تشکر

با سلام
علاوه بر اینکه با کمترین تحقیق میتوانید در جهان حتی در دنیای غرب به این نتیجه برسید کافیه نگاهی به دادگاهای کشورهایی غربی بیاندازید
البته صرف نظر از فیلمهای هالیوودی که تبلیغاتی بیش نیست

اما برای ما شیعیان قرآن و روایات و سخن معصوم حکم است و تمام !

مدرك اصلي در اينكه زن نمي‌تواند قاضي باشد و در قضاوت ذكوريت شرط است؛ روايات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ مي‌باشد،:Sham::Sham:
ائمه بعنوان مفسران واقعي قرآن، و يكي از دو امانت گرانبهاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در بين امت زبان گوياي قرآن مي‌باشند، در واقع كلام آنها حكم قرآن را دارد، منتهي به صورت غيرمستقيم به برخي روايات معصومين اشاره مي‌شود:

1. پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «لايفلح قوم وليّهم امراة؛[1] مردمي كه زن بر آنها ولايت و حكومت كند رستگار نخواهد شد.»
2. امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود: «لا تتولي المرأة القضأ؛ زن نبايد متولي قضا و قاضي باشد.»[2]:Sham::Sham:
3. در روايت ديگر مي‌خوانيم كه خداوند هنگام خروج حواء از بهشت سخناني فرمود: از جمله خطاب كرد «ولم اجعل منكنّ حاكماً و لا ابعث منكن بنياً؛[3] از شما زنها در دنيا حاكم (و قاضي) قرار ندادم و همچنين پيغمبري از بين زنان مبعوث نخواهد شد.»:Sham::Sham:
4. امام صادق ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اسلام نقل نموده كه حضرت به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «يا علي ليس علي المرأة جمعة و لا جماعة... و لاتولي القضاء؛[4] علي جان! بر زنها شركت در نماز جمعه و جماعت لازم نيست، و همچنين عهده‌دار قضا (و قضاوت) نمي‌توانند باشند.»:Sham::Sham:
ج: فهم عرفي: رواياتي چون مقبولة عمربن حنظله[5] و حسنة ابي خديجه که دستور داده در امر قضاوت و تقليد به مرد رجوع كنيد: «انظروا الي رجل»[6] فهم عرفي از آنها اين است كه به زن نمي‌توان به عنوان قاضي رجوع كرد.
چون ارادة شارع بر اين است كه زنها در حد امكان از نامحرم بدور باشند، و با آنها مواجه نشوند، لذا راضي نشده كه امام جماعت مردان باشد... پس نمي‌تواند قاضي باشند.[7]
خلاصه وقتي شارع رضايت به امام جماعت بودن زنان نداده است. چگونه راضي مي‌شود زن مرجع تقليد و يا قاضي باشد، و مكرراً مورد سؤال نامحرمان و در معرض ديد آنها قرار گيرد، اين مسئله است كه در اذهان مردم ريشه دارد (ارتكاز قطعي عند المشرعه) و باعث يقين انسان مي‌شود.[8]
د: اجماع: مدرك ديگر براي اينكه زن نمي‌تواند قاضي باشد و اتفاق علماء و مراجع در طول اعصار است كه زن نمي‌تواند بر منصب قضاوت قرار بگيرد.[9]
هـ: اصل عدم: دليل ديگر اين است كه روايات نصب فقهاء در زمان غيبت بعنوان مرجع و قاضي، اختصاص به مردان دارد، چون در بعضي از آنها تصريح شده به اين امر مانند «اجعلوا بينكم رجلاً قد عرف حلالنا و حرامنا»[10] اگر شك كنيم كه اين روايات شامل زنها هم مي‌شود يا نمي‌شود؟ اصل عدم اذن و اجازة شارع است، و اين اصل خود دليل ديگري بر مسئله است.[11]
بخش دوم مرجعيت زن: اصل اجتهاد زن، و اينكه زني در فقه صاحب نظر باشد و به نظر خويش عمل كند، جاي هيچ اشكالي نيست، چون هم اطلاقاتي قرآن كه دربارة علم، و تشويق به آن و فراگيري آن، مانند: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»[12] و مانند: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[13] شامل زنها مي‌شود و هم آياتي؛ مانند: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ؛[14] چرا از هر گروهي از آنان، طايفه‌اي كوچ نمي‌كند تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي يابند»­ كه در خصوص اجتهاد است شامل زنان مي‌شود.
و اما مسئله ي مرجعيت، تمام ادله‌اي كه ذكوريت (و مرد بودن) را در قاضي شرط مي‌دانند، در مرجعيت هم لازم مي‌داند، چون كار اجرايي مي‌باشد، و نياز دارد كه با نامحرمان روبرو شود، لذا هم دلالت التزامي بعضي از آيات در اينجا راه مي‌يابد و هم رواياتي كه در باب قضاوت بيان شد، كه ذکوريت شرط است، و هم فهم عرفي و ارتكاز متشرعه، بر اين است كه زن در كارهاي كه لازمه‌اش سر و كار داشتن با نامحرم است مانند مرجعيت و قضاوت... وارد نشوند؟[15]
نتيجه اين شد كه آية صريح در قرآن بر اينكه زن نمي‌تواند قاضي و يا مرجع باشد، و يا در اين دو، ذكوريت (مرد بودن) شرط است نداريم، بلي از بعضي اطلاقات و كليات و دلالت‌هاي التزامي مي‌توان استفاده كرد كه كارهاي اجرايي كه توان روحي و جسمي بالايي مي‌طلبد، و لازمه‌اش مواجه شدن با نامحرمان است، قرآن توصيه نمود، كه زنان از آن موارد اجتناب كنند، دليل اصلي بر مسئله مورد سؤال رواياتي است كه مي‌گويد: زن نمي‌تواند قاضي باشد، و همچنين فهم عرفي است از ادله‌اي كه مي‌گويد قاضي و مرجع مرد باشد، و سومي ارتكاز متشرعه (و آنچه كه در ذهن مسلمين ريشه دارد) اين است كه زن قاضي و مرجع تقليد نمي‌تواند باشد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج15، ص446ـ447.
2. ترجمة تحرير الوسيله، امام خميني، ج4، ص83ـ84.
3. بررسي‌هاي اسلامي، علامه سيدمحمدحسين طباطبايي بكوشش سيدهادي خسروشاهي، ص93ـ139.
4. زن يا نيمي از پيكر اجتماع، استاد محمدتقي مصباح (قم، انتشارات آزادي) تمام كتاب.

[1] . سنن بيهقي، ج10، ص116 به نقل از نجفي، محمدحسن، جواهر الكلام، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1362، ج40، ص14.
[2] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، دارالكتب السلاميه، ج103، ص254 و جواهر، پيشين، ج40، ص14.
[3] . همان.
[4] . حرعاملي، وسايل الشيعه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج18، ص6، باب 2 روايت 1.
[5] . همان، ص4، روايت 3.
[6] . همان، باب 1، صفات قاضي.
[7] . تبريزي، ميرزا جواد، اسس القضاء و الشهادة، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، 1415 هـ ق، ص15.
[8] . خوئي، التنقيح في شرح عروة الوثقي، قم، مؤسسة آل‌البيت، چاپ دوم، ج1، ص226.
[9] . جواهر الكلام، پيشين، ج40، ص14.
[10] . حر عاملي، وسائل الشيعه، پيشين، ج18، ص200.
[11] . جواهر الكلام، پيشين، ج11، ص14.
[12] . زمر/ 9.
[13] . مجادله/ 11.
[14] . توبه/ 122.
[15] . ر.ك: التنقيح، پيشين، ج1، ص225ـ226.

رضا;332025 نوشت:

علاوه بر اینکه با کمترین تحقیق میتوانید در جهان حتی در دنیای غرب به این نتیجه برسید کافیه نگاهی به دادگاهای کشورهایی غربی بیاندازید

شما بفرمائید تا ما هم بدانیم
که چه از لحاظ حکومتی و چه قضایی مشکل حاد کجاست که بشود آنرا تنها به ناکارآمدی زنان نسبت داد؟
لطفا مصداقهایش را ذکر کنید.

رضا;332025 نوشت:

در روايت ديگر مي‌خوانيم كه خداوند هنگام خروج حواء از بهشت سخناني فرمود:از جمله خطاب كرد «ولم اجعل منكنّ حاكماً و لا ابعث منكن بنياً؛[3] از شما زنها در دنيا حاكم (و قاضي) قرار ندادم و همچنين پيغمبري از بين زنان مبعوث نخواهد شد.»:sham::sham:
مشابه این عبارات و چنین مضامینی در انجیل عهد قدیم و جدید هم دیده میشود.

رضا;332025 نوشت:
1. پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «لايفلح قوم وليّهم امراة؛[1] مردمي كه زن بر آنها ولايت و حكومت كند رستگار نخواهد شد.» 2. امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود: «لا تتولي المرأة القضأ؛ زن نبايد متولي قضا و قاضي باشد.»[2] 3. در روايت ديگر مي‌خوانيم كه خداوند هنگام خروج حواء از بهشت سخناني فرمود: از جمله خطاب كرد «ولم اجعل منكنّ حاكماً و لا ابعث منكن بنياً؛[3] از شما زنها در دنيا حاكم (و قاضي) قرار ندادم و همچنين پيغمبري از بين زنان مبعوث نخواهد شد.» 4. امام صادق ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اسلام نقل نموده كه حضرت به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «يا علي ليس علي المرأة جمعة و لا جماعة... و لاتولي القضاء؛[4] علي جان! بر زنها شركت در نماز جمعه و جماعت لازم نيست، و همچنين عهده‌دار قضا (و قضاوت) نمي‌توانند باشند.» ج: فهم عرفي: رواياتي چون مقبولة عمربن حنظله[5] و حسنة ابي خديجه که دستور داده در امر قضاوت و تقليد به مرد رجوع كنيد: «انظروا الي رجل»[6] فهم عرفي از آنها اين است كه به زن نمي‌توان به عنوان قاضي رجوع كرد. چون ارادة شارع بر اين است كه زنها در حد امكان از نامحرم بدور باشند، و با آنها مواجه نشوند، لذا راضي نشده كه امام جماعت مردان باشد... پس نمي‌تواند قاضي باشند.[7]

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر از همکار گرامی

اگر متون بنده را خوانده باشید وبا اصول فقه وقوائد فقه آشنایی مختصری داشته باشید عرض کردم خدمت دوستان بزرگوار که این روایات وآیات چون نص صریح بر عدم قضاوت زنان (حتی در مورد امور خود زنان ) ندارد تفسیر است وتفسیر هم میتواند بنا بر برداشت ها وداشته های مفسر گوناگون باشد و روایاتی را هم که چنین جمله ای را شامل میشود چون نص صریح کلام رسول خدا را ندارد وامکان ترادف ویا ایهام دارد ویا مفاهیم مطابق اصول فقه درآن از تشبیه گرفته تا ... باشند منقول صحیح نیستند وسند معتبر حدیثی(که همه ی فقها آن را پذیرفته باشند را هم ندارد) بنابر این فتوای مبنی برآنها از مقوله ی اجماع است که با تحقیق بیشتر فقها و همچنین با تغییر شرایط زمان ومکان قابل تغییر میباشد .همانطور که دراین مورد امروزه فقهای حاضر این امر را انجام داده اند واز زوایایی نیز مخالف رای قدما ؛ زن را هم در مواردی مشمول قضاوت دانسته اند . و وقتی ایشان انجام دهند ؛که متخصص این امور هستند امثال بنده فقط میتوانند دلیل آن را از لحاظ علمی تشریح کنند که گویا دوستان اصلا"پستهای دیگران را مطالعه نمی کنند و...ایکاش متن بنده را بخوانید واز آن متن ایراد بگیرید تا بنده هم یا پاسخ بگویم یا به اشتباه خود پی ببرم .

وتا کنون نیز نام سه نفر از علمایی که درعصر نزدیک به عصر ما این مطلب فقهای قدیم را قبول نکردند را از زبان استاد حوزه جناب محقق معظم محمد محمدی گیلانی نوشتم.

بزرگوار تنها اموری که نص صریح در قرآن وکلام رسول خدا (ص) باسند معتبر دارند حرام الی العبد میباشد .

سایر موضوعات نیز بنا به سندیت واعتبار آن سند توسط فقها مرتبا" در حال بررسی و ارتقاء میباشند .این از تفاوت فتوای ایشان در امور مشخص است .

ناگفته نماند در برخی از مسایل مطرح شده توسط دوستان تا حدی که صبر بفرمایید تا عرض کنم خدمت دوستان حق را به ایشان میدهم .

مطالبی را هم که مرقوم نمودید اگر مطالب بنده را مطالعه کنید !!!! به تعدادی پاسخ دادم .با استناد به تحقیقات فقهی !

وانشاءالله به بقیه نیز در پست های بعدی با استناد به تحقیق محققان ارجمند عرض خواهم نمود .

حق یارتان :Gol:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

درتعریف اجماع برای درک آسانتر مطالب جهت دوستانی که با اصطلاحات فقهی آشنایی نداند :

حکم اجماع

اجماع هر چند در ردیف دلایل چهار گانه شمرده شده است، لیكن نزد امامیه دلیلى مستقل به شمار نمى‏رود، بلكه قول معصوم علیه السّلام حجّت است و حجيّت اجماع به لحاظ كشف قطعى آن از قول معصوم علیه السّلام است. از این رو، برخى فقها اجماع را بر اتّفاق گروهى از فقیهان كه همراه بودن امام علیه السّلام با آنان معلوم است، تعریف كرده‏اند. در مقابل، اهل سنّت از اجماع به عنوان دلیلى مستقل یاد كرده و آن را حجّت دانسته‏اند؛ هر چند مخالف قول معصوم علیه السّلام باشد. چنین اجماعى نزد شیعه، مردود و باطل است.
اجماع، دلیل لُبّى است نه لفظى؛ زیرا امرى معنوى است(یعنی برداشت درونی ومعنوی هر فقیه است ) كه داراى الفاظ معيّن و مشخصى نیست؛ از این رو در استنتاج از آن به قدر متیقّن اكتفا مى‏شود.

انواع اجماع

اجماع بر چند نوع است:

← اجماع مدرکی
اجماع مدرکی اجماعی است که ممکن است منشأ آن، مدرک و دلیلی باشد که موجود است؛ مانند اجماع پیشینیان بر متنجس شدن آب چاه به واسطه نجاست که مستند این اجماع، روایات متعددی است که در این زمینه وجود دارد؛ اما متأخران به دلیل اعتماد نداشتن به این روایات، با آن ها مخالفت کرده اند. این اجماع، اجماع مستند نیز نامیده می شود.

← اجماع محصل
اجماع محصل: اجماعی است که خود فقیه با تحصیل و حصول اطمینان به وجود آن اقدام می کند.

← اجماع منقول
اجماع منقول: اجماعی است که فقیه طبق نقل و تحصیل آن به وسیله دیگران اعتماد می کند؛ خواه این نقل با واسطه باشد یا بی واسطه،

← اجماع مرکب
اجماع مرکب عبارت است از اتفاق فقیهان بر نفی قول سوم در یک مسأله به رغم اختلافی که بینشان وجود دارد.

← اجماع بسیط
اجماع بسیط عبارت از اتفاق فقیهان طبق یک فتوا مانند اجماع و اتفاق فقیهان بر «نجاست فضله حیوانی که خوردن گوشت آن حرام است»

منبع :اجماع - ویکی فقه

حق یارتان :Gol:

سلام
با یک نگرش کلی میتوان برداشت کرد که از لحاظ نقلی ما در قرآن آیه صريحى در منع قضاوت زنان نداریم، . صحت بعضى از روايات نيز معمولا میتواند مورد ترديد واقع شود یا بسته به شرایط زمان خود باشد .بنابراين اجماع تنها دليل مهم اكثر علما در منع قضاوت زنان محسوب میشود.

به لحاظ عقلی نیز عدم اهليت زن براى قضاوت و لزوم مستور بودن زن وعدم اختلاط آنان با مردان به لحاظ گناه و مفسده ذکر شده و در اين مورد نيز گفته شده است چون زنان بايد از اختلاط با مردان پرهيز كنند پس این امر مستلزم ترك بسيارى از مشاغل است زيرالازمه داشتن مشاغل اجتماعى، حضور آنان در اجتماع و مراوده با مردان است.
برخى روايات در نكوهش سپردن امور به دست زنان و مشورت با زنان آمده است. استفاده فقهى ممنوعيت قضاوت زن از اينگونه روايات كه اعتبار سندشان محرز نيستومحتواى برخى از آنها حداقل از اين جهت كه با بديهيات امروزى جوامع اسلامى سازگاری ندارد نشانگر لزوم دقت مضاعف در صدور فتوای متناسب با شرایط زمان ومکان از سوی فقها می باشد. همچنین از منظر بین المللی پاره ای از حقوق زنان چنان مسلم وپایدار شده که بی توجهی به این قبیل امور موجب نکوهش حکومت های اسلامی می گردد.
در اينكه تفاوتهايى در خلقت زن و مرد وجوددارد شكى نيست ولى بايد ديد كه آيا اين تفاوتها در يكى به معنی نقص ودر دیگری به معنی کمال است؟ .بدیهی است که این استدلال میتواند گسترش یابد تا جائیکه یکطرف را از شئون و حقوق انسانی محروم کنیم؛ آيا بايد زن را در رديف صغار قرار داد و او را فاقد فهم وتدبير در امور اجتماعى دانست ، این که عملا راه را
از درون و برون برای رشد فرد میبنندد و با اصول حقوق انسانی ناسازگار است،چنان كه در قوانين گذشته به همين دليل زنان ازحق رأى دادن و انتخاب شدن محروم بودند و امری عادی بود درحالى كه همين محرومیت امروز درنظر ما مذموم است چون اشتباه بودنش محرز شده است.
شرط ذكورت(مرد بودن) در قاضى حتی اگر مورد اجماع فقها باشد امّا این امر موضوعى نيست كه پرونده بازنگرى علمى آن در چهارچوب موازين بررسى مسائل شرعى, بسته باشد.
در گذشته زن تنها مسئولیت انجام امور خانه را بر عهده داشته است ولی اکنون با توجه به تغییرشرایط فعلی درجامعه و حضور زنان در عرصه های مختلف اجتماعی باعث شده تا فقها بتوانندبه این موضوع بعنوان یکی از مسائل زمانه بنگرند وبا ارائه تعریفی نو از مسئله به حل آن بپردازند. . اما از آنجا که جامعه فاقد فرد معصوم است تا بتواند بنا بر مقتضیات زمان حکم دهد ،در میان فقها ترس از اتهام به بدعتگذاری در دین (مثل بلایی که سر یکی از فقها آقای صانعی آمد)
موجب شده که ما همواره احکام مشابهی داشته باشیم که البته گاها بدلیل تفکرات مرد سالار در طول زمان متحجر تر هم شده است چنانچه در دوره اول فقهی که بلافاصله بعد از غیبت بود منعی در باب قضاوت زنان نداشتیم.دانش فقه ما دانش جديد و امروزي نيست و معمولاً بحث‌ها از گذشته تا به امروز باقي مانده است وازآنجاییکه اسلام دین پویایی و متناسب با تمامی ادوار و زمانه هست ضروریست تا بعضی ازمسایل جدید مانند شایستگی زنان برای تصدی منصب قضاوت مورد بررسی مجدد قرار گیرد.
اگر بقول جناب حامد بحث را به دو قسمت توانایی تکوینی و تشریعی تفکیک کنینم و صرفا توانایی ها را مد نظر قرار دهیم باید گفت که با توجه به شرایط فعلی قضاوت در ایران، عمل قضایی قضات که انطباق عمل با مصادیق قانونی است قضاوت شرعی محسوب نمی شود تا زنان را از منع نمود بلکه عمل آنان نوعی از داوری است که اجتهاد ،حکومت وولایت شرعی را نمیتوان به این عمل اطلاق نمود. در کلیه آرا وفتاوی علما، مراد از قضاوت ،شان یا شئونی از ولایت فقها مورد نظر بوده که با توجه به اینکه اغلب قضات فعلی غیر مجتهد می باشند ،راه یابی زنان به عرصه این نوع از قضاوت نبایستی مغایرتی با قواعد شرعی داشته باشد.
از جانب دیگر قضاوت در ایران در چارچوب سیستم دادرسی سلسله مراتبی تعریف شده و اغلب احکام صادره قضات مورد تجدید نظر خواهی قرار گرفته یا قابلیت تجدید نظر خواهی را داراست به این مفهوم باید رای را به دادگاه عالی عطف داد ومیتوان در محاکم عالی زنان را با مردان شریک قرار داد وامکان اعمال عمل قضایی را متصور دانست.

بهر حال اقتضائات جدید جامعه ایران ،تعهدات بین المللی کشور ونیز جلوگیری نمودن از به زیر سئوال بردن اسلام امری است که باید به آن توجه کافی مبذول داشت.در اسناد بين المللى حقوق بشر هرگونه تبعيض براساس جنسيت محكوم است و زن و مرد در انتخاب شغل با دارابودن شرايط آزادند و بر امكان دستيابى زنان به هر نوع مشاغل و مناصب دولتى و عمومى ازجمله قضاوت همانند مردان تأكيد شده است. يكي از موارد حقوق، حق اشتغال زنان در امور قضايي است كه به طورمساوي و بدون تبعيض جنسيتي بايد رعايت گردد ،قضاوت يك حق مدني و سياسي است كه در اعلاميه حقوق بشر و ساير اسناد بين المللي براي همه افراد به طورمساوي و برابر و بدون در نظر گرفتن تمايزات جنسيتي و ... به رسميت شناخته شده است.

اما متاسفانه فرهنگ غالب جامعه ما، فرهنگی سنتي و مرد سالارانه است و در بستر چنين فرهنگي امكان دسترسي زنان به فرصت هاي اینچنینی، دشوار خواهد بود.

وقتي عرف اجتماعي و سنت هاي دینی و فرهنگ مرد سالاري، اداره و رسيدگي به امور منزل و خانه داري، بچه داري را تماماً به عهده زنان بگذارد، طبيعي است كه زن درتمام عمر خود، در محدوده خانه محصور مي ماند و فرصت پرداختن به مشاغل ديگر را از دست مي دهد،

نکته دیگر اینکه با توجه به روايات وارده و حاكميت نوع نگرش منفى نسبت به زن در جوامع قديم در ميان اعراب و عدم مقبوليت ورود زن به مشاغل مهم اجتماعى ،بعيد به نظر مى رسد كه عدم انتصاب زنان در آن دوران مبناى مسلم شرعى داشته باشد و ايجاد قطعيت و اطلاق برای تمام زمانها کند.

تجربه جوامع بشرى در قرون جديد نشان مى دهد كه زنان در بسيارى از مشاغل مهم و از جمله قضاوت موفق بوده اند هرچند كه هنوز مردان پيشتازند ولى عملكرد زنان نيز لياقت آنان را در احراز اين مناصب نشان مى دهد و در عصر حاضر در بسيارى از كشورهاى دنيا و برخى كشورهاى اسلامى زنان در منصب قضا فعال هستند و سيستم قضايى اين كشورها نيز به دليل وجود زنان در معرض ويرانى و فساد قرار نگرفته است!!

تارک دنیا;332041 نوشت:
از جانب دیگر قضاوت در ایران در چارچوب سیستم دادرسی سلسله مراتبی تعریف شده و اغلب احکام صادره قضات مورد تجدید نظر خواهی قرار گرفته یا قابلیت تجدید نظر خواهی را داراست به این مفهوم باید رای را به دادگاه عالی عطف داد ومیتوان در محاکم عالی زنان را با مردان شریک قرار داد وامکان اعمال عمل قضایی را متصور دانست.یا آنکه همانند برداشت مناسبی که در حال حاضر از قضاوت در مرحله دادسرا ها به عمل آمده علی الاصول اقدامات کارکنان قضایی دادسراها عمل قضایی محسوب نمی شود بلکه نوعی از اقدامات بازدارنده است که قضاوت محسوب نشده وبدرستی میتوان زنان را در این قبیل مناصب بکارگیری نمود.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

باتشکر از دوست گرامی ومطالب مفید شان

توضیح: در مورد مطلب بالا باید عرض کنم خدمت دوستان بزرگوار که از سال جاری زنان به عنوان قاضی صاحب رآی به استخدام دادگستری در آمده اند ومشمول عنوان اختصاصی قاضی نیز شده اند . واین مطلب مورد قبل از این آزمون ورودی قضات بوده که زنان در مناصب دیگر با عنوان عمومی وعامه ی قاضی فعالیت میکردند .

منبع : زمان اعلام نتایج آزمون قضاوت - شفاف نیوز | خبر فارسی

حق یارتان :Gol:

بــــراق;331984 نوشت:
پروردگار بدن و روح زنان را برای مدیریت منزل و تربیت فرزندان و همسرداری آفریده است و انجام کارهایی مثل قضاوت و سیاست با روحیه لطیف آن ها هماهنگی ندارد که یا باعث ضعف عملکرد آن ها در سیاست و قضاوت می شود یا روحیه لطیف آن ها را از بین خواهد برد که دیگر نخواهند توانست به وظیفه بسیار مهم تر و الهی خود عمل کنند.

قضاوت برای مرد واجد شرایط تکلیف است امابرای زنان به صورت یک تکلیف نیست و شارع، زنان را از این تکلیف شاقّ مورد عفو قرار داده و از آنان به صورت تکلیف نخواسته است اما این امر به معنی عدم توانایی نیست و اگر شرایط در آن ها جمع شود این منصب را از آنان دریغ نکرده است. شبیه حدیث "لیس علی النساء جمعه و لاجماعه ...؛ نماز جمعه و نماز جماعت بر بانوان واجب نیست ، ولی میتوانند شرکت کنند و مانعی ندارند.

با سلام خدمت دوستان
پیشنهادی داشتم میگم حالا که کارشناس مربوطه که رشته اش
هم مرتبط هست (ostad) اومده واسه پاسخ گویی پاسخ یارها با رشته های غیر مرتبط یه خورده خویشتن داری کنن اینجا که دیگه بحث صرفا جواب دادن نیست.
میخایم علممون بالا بره نه فقط جواب بدیم و شرکت کنیم.
ممنون میشم از توجهتون:Gol:

••ostad••;332036 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر از همکار گرامی

اگر متون بنده را خوانده باشید وبا اصول فقه وقوائد فقه آشنایی مختصری داشته باشید عرض کردم خدمت دوستان بزرگوار که این روایات وآیات چون نص صریح بر عدم قضاوت زنان (حتی در مورد امور خود زنان ) ندارد تفسیر است وتفسیر هم میتواند بنا بر برداشت ها وداشته های مفسر گوناگون باشد و روایاتی را هم که چنین جمله ای را شامل میشود چون نص صریح کلام رسول خدا را ندارد وامکان ترادف ویا ایهام دارد ویا مفاهیم مطابق اصول فقه درآن از تشبیه گرفته تا ... باشند منقول صحیح نیستند وسند معتبر حدیثی(که همه ی فقها آن را پذیرفته باشند را هم ندارد) بنابر این فتوای مبنی برآنها از مقوله ی اجماع است که با تحقیق بیشتر فقها و همچنین با تغییر شرایط زمان ومکان قابل تغییر میباشد .همانطور که دراین مورد امروزه فقهای حاضر این امر را انجام داده اند واز زوایایی نیز مخالف رای قدما ؛ زن را هم در مواردی مشمول قضاوت دانسته اند . و وقتی ایشان انجام دهند ؛که متخصص این امور هستند امثال بنده فقط میتوانند دلیل آن را از لحاظ علمی تشریح کنند که گویا دوستان اصلا"پستهای دیگران را مطالعه نمی کنند و...ایکاش متن بنده را بخوانید واز آن متن ایراد بگیرید تا بنده هم یا پاسخ بگویم یا به اشتباه خود پی ببرم .

وتا کنون نیز نام سه نفر از علمایی که درعصر نزدیک به عصر ما این مطلب فقهای قدیم را قبول نکردند را از زبان استاد حوزه جناب محقق معظم محمد محمدی گیلانی نوشتم.

بزرگوار تنها اموری که نص صریح در قرآن وکلام رسول خدا (ص) باسند معتبر دارند حرام الی العبد میباشد .

سایر موضوعات نیز بنا به سندیت واعتبار آن سند توسط فقها مرتبا" در حال بررسی و ارتقاء میباشند .این از تفاوت فتوای ایشان در امور مشخص است .

ناگفته نماند در برخی از مسایل مطرح شده توسط دوستان تا حدی که صبر بفرمایید تا عرض کنم خدمت دوستان حق را به ایشان میدهم .

مطالبی را هم که مرقوم نمودید اگر مطالب بنده را مطالعه کنید !!!! به تعدادی پاسخ دادم .با استناد به تحقیقات فقهی !

وانشاءالله به بقیه نیز در پست های بعدی با استناد به تحقیق محققان ارجمند عرض خواهم نمود .

حق یارتان :Gol:

با سلام

بنده ذکر کردم که برای ما شیعیان قرآن و سخن معصوم پذیرفته میشود و تمام :Hedye:


در این روایات و سخنان جائی برای شک و شبهه نمی ماند،و به این نتیجه میرسیم که زنان نمیتوانند در امر قضاوت شرکت کنند

لن یفلح قوم ولوا امرهم امراة ؛ این حدیث یکی از احادیث معروف نبوی است و با مراجعه به کتب تاریخ و حدیث و استدلال می توان گفت که این حدیث یکی از احادیث متواتره است.
فقهاء هر دو دسته – شیعه و سنی – در موارد متعددی با این روایت استدلال نموده اند.
از فقهاء برجسته و معروف شیعه شیخ طوسی در کتاب خلاف، شهید ثانی در مسالک، نراقی در مستند و جمعی از فقهای متاخرین مانند صاحب جواهر در بحث شرائط قاضی، به استناد این روایت فتوی داده اند که زنها از تصدی قضاوت ممنوع هستند و رای آنها در مرافعات، نفوذ و الزام ندارد.
این حدیث صریحاً می رساند که زمامداری و هرگونه ولایت و فرمانروائی زن بر خلاف مصالح عموم اعم از زن و مرد است، آیا چنین گفتاری از پیغمبر – جز اعلام خطرات مهم، در مورد سپردن کار ملت به دست زن ها – معنی دیگری دارد؟
حکم مستفاد از این حدیث هیچ گونه قید و شرطی ندارد و چون صرفا برای بیان یک موضوع اجتماعی خطیر گفته شده، اختصاص به جمعیت معین یا عصر معین هم ندارد و به عبارت روشن تر، پیغمبر اکرم با این جمله ولایت و زمامداری زن را به طور مطلق تحریم نموده است.
به همین جهت است که فقهاء شیعه و سنی با این روایت در ابواب مختلف ولایت عامه مانند قضاوت و غیر آن به طور مطلق استدلال نموده اند.

القطان عن السکری عن جوهری عن جعفر بن محمد بن عماره عن جابر الجعفی، قال سمعت ابا جعفر (ع) یقول: لیس علی النساء اذان و الاقامة ولا جمعة و لا جماعة و لا عیادة المریض، و لا اتباع الجنازة، و لا الاجهار بالتلبیة، و لا الهرولة بین الصفا و المروة و لا استلام الحجر الاسود، و لا دخول الکعبة، و لا الحلق انما یقصرن من شعورهن؛ ولا تولی المراة القضاء و لا تولی الامارة و لا تستشار...
ترجمه: جابر جعفی می گوید، شنیدم حضرت صادق علیه السلام می فرمود: بر زن ها اذان و اقامه و نماز جمعه و جماعت و عیادت بیمار و تشییع جنازه و بوسیدن حجر الاسود و هروله میان صفا و مروه و داخل شدن در خانه کعبه و تراشیدن موی سر لازم نیست و برای تقصیر، تنها چیزی از موی سر را جدا می کنند.
همچنین زن ها نمی توانند متصدی قضاوت شوند و نه می توانند فرمانروایی و حکومت کنند و همچنین نباید زن ها طرف مشورت در امور قرار بگیرند.
در قسمت های اول این روایت که مربوط به موضوع ولایت نیست بحث نمی کنیم و مورد استدلال ما تنها سه جمله اخیر روایت است. چنان که ملاحظه می کنید، این روایت، تصدی قضاوت و فرمانروائی و حکومت را که همان مقام اجرای قانون است، و همچنین عضویت در شورا و مبادله افکار را در هر موضوعی که باشد، با صراحت کامل برای زن ها ممنوع کرده است. مخصوصاً جمله اخیر این روایت ولا تستشار خیلی جالب توجه است، زیرا مراد از این مشورت، مشورت به طور کلی و در عموم کارهاست که در این صورت شوری در قانون گذاری فرد اکمل آن خواهد بود ( واقع شدن این جمله پشت سر موضوع قضاوت و حکومت، جدا این معنی را معین می کند.)
نتیجه این است که در این روایت بانوان از تصدی سه منصب اجتماعی یعنی قضاوت و فرمانداری در حکومت و عضویت در شوری ممنوع شده اند.

از حضرت صادق (ع) نقل شده. در این روایت حضرت به شیعه دستور می دهد که همیشه قضات را از میان خودشان انتخاب کنند و مرد بودن را یکی از صفات آن قاضی قرار می دهد:
محمد بن علی بن الحسین باسناده عن احمد بن حامی عن ابی خدیجة سالم بن مکرم الجمال قال قال ابو عبدالله (ع) جعفر بن محمد الصادق: ایاکم ان یحاکم بعضکم بعضا الی اهل الجور، و لکن انظروا الی رجل منکم یعلم شیئا من قضایانا فاجعلوه بینکم فانی قد جعلته قاضیا فتحاکموا الیه...
ترجمه: منازعات و دعاوی خود را هیچگاه پیش قضات حکومت جائر نبرید بلکه خودتان یک مرد عالم به قوانین و احکام ما را از میان خود به قضاوت انتخاب کنید که چنین شخصی را من برای شما قاضی قرار داده ام.

اجتناب زنان از همدوشی و اختلاط با مردان:Narahat az:

الرَّجال‌ُ قوّامُون‌َ عَلَي‌ النَّساء بما فَضِّل‌َ اللهُ بَعْضَهُم‌ عَلي‌ بَعْض‌ٍ....
مردان‌ بايد بر زنان‌ مسلط‌ باشند، چرا كه‌ خداوند بعضي‌ (مردان‌) را بر بعضي‌ ديگر (زنان‌) برتري‌ بخشيده‌ است‌.
مفسران‌ با توجه‌ به‌ سياق‌ آيه‌ و روايات‌ معصومين‌:، قوّاميّت‌ مطلق‌ مرد را بر زن‌ ـ اعم‌ از قواميّت‌ شوهر بر زن‌ در خانواده‌ و قوّاميّت‌ مردان‌ بر زنان‌ در اجتماع‌ ـ استفاده‌ مي‌كنند.
علامه طباطبايي‌ (ره) در اين‌ باره‌ مي‌نويسد:
«آيه «الرجال‌ قوّامون‌ علي‌ النّساء...» منحصر به‌ همسران‌ نيست‌ كه‌ فقط‌ مرد بر همسرش‌ تسلّط‌ داشته‌ باشد بلكه‌ اين‌ حكم‌ در مورد قوّاميّت‌ صنف‌ مردان‌ بر صنف‌ زنان‌ در همه امور مربوط‌ به‌ زندگي‌ اين‌ دو، مي‌باشد. آيه‌ واجد اطلاق‌ تام‌ّ است‌.»

تارک دنیا;332034 نوشت:
شما بفرمائید تا ما هم بدانیم
که چه از لحاظ حکومتی و چه قضایی مشکل حاد کجاست که بشود آنرا تنها به ناکارآمدی زنان نسبت داد؟
لطفا مصداقهایش را ذکر کنید.


با سلام
دوست گرامی این که زن نمیتواند قاضی باشد اینقدر محکم در روایات و سخنان معصوم آماده که جائی برای اما و چرا نمیگذارد

امام‌ علي عليه السلام طي‌ نامه‌اي‌ خطاب‌ به‌ عايشه‌:

1. امّا بعد فانّك‌ خَرَجْت‌ غاضبَةً للّه‌ و لرَسُوله‌، تَطْلُبين‌َ اَمْراً كان‌ عنك‌ موضوعاً، ما بال‌ النساء و الحرب‌ و الاصلاح‌ بين‌ الناس‌؟ تَطْلُبين‌َ بدَم‌ عثمان‌؟ وَلَعمري‌ لَمن‌ عرِّضَك‌ للبلاء وحَمَلَك‌ علي‌ المعصية اَعظم‌ُ اليك‌ ذنباً من‌ْ قَتَلَة عثمان‌... فَاتِّقي‌ الله وارْجعي‌ الي‌ بيتك‌.
تو در حالي‌ كه‌ خدا و رسولش‌ را به‌ خشم‌ وا داشتي‌ خروج‌ كردي‌ و به‌ انجام‌ عملي‌ مبادرت‌ كردي‌ كه‌ خداوند آن‌ را از تو نخواسته‌ است‌.
زنان‌ را با جنگ‌ و اصلاح‌ بين‌ مردم‌ چه‌ كار؟:Sham::Sham::Sham::Sham:

خون‌خواهي‌ عثمان‌ را مي‌كني‌؟
قسم‌ به‌ جان‌ خودم‌ آن‌كه‌ تو را در معرض‌ اين‌ بلا قرار داد و بر نافرماني‌ خداوند وادارت‌ كرد، گناهش‌ بايد نزد تو بزرگ‌تر از گناه‌ قاتلان‌ عثمان‌ باشد، پس‌ از خداوند بترس‌ و به‌ خانه‌ات‌ برگرد.

امام عليه السلام، همچنين‌ بعد از پايان‌ جنگ‌ جمل‌ به‌ سراغ‌ عايشه‌ آمد و با چوبي‌ بر كجاوه‌ او زد و فرمود:

2. يا حميراء! رسول‌ُالله اَمَرَك‌ بهذا؟ اَلَم‌ يأمُرك‌ اَن‌ْ تَقَرّي‌ في‌ بيتك‌؟ والله ما اَنْصَفَك‌َ الّذين‌ اَخْرَجُوك‌ اذْ صانُوا عَقائلَهُم‌ وَاَبْرَزُوك‌.
حميرا! آيا پيامبر صلي الله عليه و آله تو را به‌ اين‌ كار سفارش‌ كرده‌ بود؟
آيا به‌ تو فرمان‌ نداده‌ بود كه‌ در خانه‌ات‌ بماني‌؟ :Sham::Sham::Sham:
به‌ خدا قسم‌ آن‌ها كه‌ تو را از خانه‌ بيرون‌ كشيدند، در حق‌ تو بي‌انصافي‌ كردند؛ چراكه‌ از زنان‌ خود صيانت‌ كردند و تو را در معرض‌ ديد قرار دادند.
زيد بن‌ صرحان‌ در پاسخ‌ به‌ دعوت‌ عايشه‌ كه‌ از او خواسته‌ بود از علي عليه السلام جدا شود و به‌ ياري‌ او بيايد، نامه‌اي‌ چنين‌ به‌ وي‌ نوشت‌:
سلام‌ٌ عليك‌، تو [زن‌] وظيفه‌اي‌ داري‌ و ما [مردان] وظيفه‌اي‌ ديگر، وظيفه تو آن‌ است‌ كه‌ در خانه‌ات‌ بنشيني‌ و وظيفه ما آن‌ است‌ كه‌ با مردم‌ [دشمنان] بجنگيم‌ تا فتنه‌اي‌ نباشد.
اكنون‌ تو وظيفه‌ات‌ را رها كرده‌اي‌ و از ما مي‌خواهي‌ كه‌ دست‌ از وظيفه‌مان‌ برداريم‌. والسّلام‌.
اُم ‌ّسلمه‌ همسر مؤمن‌ و فهيم‌ پيامبر صلي الله عليه و آله نيز طي‌ نامه‌اي‌ به‌ عايشه‌ او را چنين‌ مورد عتاب‌ قرار داد:
ان‌ِّ عمودَ الاسلام‌ لن‌ يثاب‌َ بالنساء ان‌ مال‌ و لن‌ يُرأب‌َ بهن‌ِّ ان‌ْ صُدع‌َ، حُمادَيات‌ُ النساء غَض‌ُّ الاطراف‌ و خَفْض‌ الاصوات‌ و ....
ستون‌ دين‌ اگر كج‌ شود، به‌ وسيله‌ زنان‌ مستقيم‌ نگردد و اگر شكاف‌ بردارد، با زنان‌ اصلاح‌ نشود.:Sham::Sham:
از زنان‌ پسنديده‌ آن‌ است‌ كه‌ چشم‌ خود فرو بندند و صدا كوتاه‌ سازند.
علاوه‌ بر روايات‌ فوق‌، رواياتي‌ نيز صريحاً با نهي‌ از اطاعت‌ زنان‌؛ ولايت‌، سرپرستي‌ و مديريّت‌ آنان‌ را در امور جامعه‌ رد مي‌كند:
قال‌ رسول‌ الله صلي الله عليه و آله:
3. طاعَةُ المرأة ندامَة.
فرمانبري‌ از زن‌ مايه‌ پشيماني‌ است‌.

هلكت‌ الرجال‌ حين‌ اَطاعت‌ النساء.
مردان‌ آن‌گاه‌ كه‌ از زنان‌ فرمانبري‌ نمودند، هلاك‌ شدند.

قال‌ علي عليه السلام:
4. ثلاث‌ٌ مُهلكات‌: طاعة النساء....
سه‌ چيز هلاك‌كننده‌ است‌: فرمانبري‌ از زنان‌....

5. كل‌ّ امري‌ٍ تُدَبَّره‌ُ امْرَأَةٌ فَهُو ملعون‌.
هر كس‌ زمام‌ امور خود را به‌دست‌ زني‌ بسپارد، ملعون‌ است‌.

دسته‌اي‌ ديگر از روايات‌، مستقيماً از تولّي‌ امور اجتماعي‌ توسط‌ زنان‌ نهي‌ مي‌كنند:

قال‌ رسول‌الله صلي الله عليه و آله:

6. ليس‌ علي‌ النساء ... وَلاتَوَلِّي‌ القضاء.
زنان‌ نبايد متصدّي‌ قضاوت‌ شوند. :Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:

7. لايُفْلَح‌ُ قَوم‌ٌ وَليَتْهُم‌ُ امْرَأَةٌ.
مردمي‌ كه‌ زن‌ فرمانروايشان‌ باشد، سعادتمند نمي‌شوند. :Sham::Sham:

8. لايُقَدَّس‌ُ اللهُ اُمِّةً قادَتْهُم‌ْ امْرَأةٌ.
خداوند امتي‌ را كه‌ زن‌ رهبري‌شان‌ كند، تقديس‌ نخواهد كرد.

9. لايُفْلح‌ُ قَوم‌ٌ وَلِّوْا اَمْرَهُم‌ْ امْرَأةً.
مردمي‌ كه‌ زمام‌ امورشان‌ را به‌دست‌ زن‌ بسپارند، سعادتمند نمي‌شوند.

10. لَن‌ْ يُفْلَح‌َ قوم‌ٌ تُدَبَّرُ اَمْرَهُم‌ امْرَأَةٌ.
مردمي‌ كه‌ زن‌ تدبير امور آنان‌ را برعهده‌ بگيرد، هرگز سعادتمند نمي‌شوند.

قال‌ علي عليه السلام: :Sham::Sham:
11. لاتُمَلَّك‌ المرأةَ ماجاوَزَ نَفْسَها فان‌ِّ المرأة ريحانَةٌ وليست‌ بقَهْرمانَة.
كاري‌ را كه‌ فراتر از توان‌ زن‌ است‌ به‌ او مسپار؛ زيرا زن‌ ريحانه‌ (موجودي‌ ظريف‌) است‌ و متصدّي‌ و حاكم‌ بر امور نمی تواند باشد.

قال‌ الباقر عليه السلام:
12. لاتَوَلّي‌ الْمَرْأةُ القَضاءَ وَلاتَوَلّي‌ الامارة.

زن‌، نبايد قاضي‌ و امير شود.

یا علی ع

آيت الله سيّدمحمّدحسين‌ حسيني‌ تهراني‌ (ره) در اين‌ مورد با عنوان‌ «سيره عملي‌ پايدار» مي‌نويسد:

«[يكي‌ از دلايل‌ عدم‌ جواز حكومت‌ و قضاوت‌ زنان‌] سيره‌ است‌:Sham::Sham:
كه‌ بدون‌ شك‌ در اين‌ مورد محقّق‌ است‌ و معناي‌ سيره‌ اين‌ است‌ كه‌ فقها، علما و حاكمان‌ مسلمان‌ اعم‌ از شيعه‌ و سنّي‌ از زمان‌ پيامبر صلي الله عليه و آله تا زمان‌ ما زن‌ را متصدّي‌ امارت‌ و قضاوت‌ نمي‌كرده‌اند با وجود آن‌كه‌ گروهي‌ از زنان‌ صاحب‌ دانش‌ و درايت‌ و ارزش‌هاي‌ اخلاقي‌ در همه اعصار و دوره‌ به‌ دوره‌ وجود داشته‌اند.
وقتي‌ ما آرا و ديدگاه‌هاي‌ فقها و علما و حكام‌ را در كتاب‌هاي‌ سيره‌ و تاريخ‌ ملاحظه‌ مي‌كنيم‌، در مي‌يابيم‌ كه‌ دليل‌ خودداري‌ آن‌ها از نصب‌ زنان‌ به‌ امارت‌ و قضاوت‌، امري‌ اتفاقي‌ نبوده‌ است‌ بلكه‌ مستند به‌ سنّت‌ شارع‌ مقدّس‌ و رسول‌ مكرم صلي الله عليه و آله و پيروي‌ از سنّت‌ استوار و راه‌ مستقيم‌ شريعت‌ بوده‌ است‌، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ براي‌ آن‌ها امكان‌ تجاوز و تخطّي‌ از آن‌ وجود نداشته‌ است‌.
اين‌ سيره عملي‌ مثل‌ شهرت‌ قولي‌ [فقها] است‌ كه‌ براي‌ استناد حرمت‌ قضاوت‌ و حكومت‌ زنان‌ كفايت‌ مي‌كند.»

رضا;332362 نوشت:
با سلام دوست گرامی این که زن نمیتواند قاضی باشد اینقدر محکم در روایات و سخنان معصوم آماده که جائی برای اما و چرا نمیگذارد

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

گرامی بنده که این فتوا را صادر نکردم فقها ی حاضر صادر نمودند ورهبر (ولی فقیه) هم با آن موافق بوده و دستور اجرا داده بنده هم مشغول اثبات علمی قضیه هستم و گویا شما درمتن موضوع تخصصی ندارید وفقط حرف پیشینیان را تکرار میکنید .

در صورت مخالفت بفرمایید به فقهایی که به زنان اجازه قاضی شدن داده اند اعتراض کنید .

به هرحال بنده از ادامه بحثی که غیر متخصصانه پیش میرود معذورم لطفا" یکی از کارشناسان محترم اگر مخالف مطلب هستند بفرمایند بنده در خدمت اثبات علمی قضیه هستم .

شما اصلا" مطلب اجماعی را که نوشته ام را خوانده اید؟؟؟استحسان را چطور ؟؟؟ قسمت اجماع مرکب را که رنگی است را چطور ؟؟؟ بنده کامل توضیح داده ام .

و اینهاهم مطالبی است از سایت راسخون حداقل اینها را مطالعه نمایید

پیروی نکردن از ظن

خداوند علت ایمان نیاوردن به تعالیم الهی پیامبران را در پیروی بسیاری از افراد از ظن می داند. می فرماید: وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ (سوره یونس/آیه 36)[5]. اگر کسی مایل نباشد زحمت فکر کردن را تحمل کند و خود را برای رسیدن به حقیقت به تکاپو اندازد ناچار است از ظن و گمان‌های بی‌اساس پیروی کند. آزاداندیشی برای رسیدن به حقیقت مرارت‌ها و سختی‌های خاص خود را دارد و کسی که به جای تحمل سختی‌ها به پیروی از ظن روی می‌آورد از آزاداندیشی به دور است.

گاهی اوقات موقعیت‌های اجتماعی برخی از افراد سبب می‌شود تا حرف و عمل آنها به عنوان رویکرد درست تلقی شود. این در حالی است که نمونه‌های فراوانی را می‌توان یافت که همین بزرگان و خواص به خطا رفته‌اند و از حقیقت فاصله گرفته‌اند. قرآن کریم این خطر را گوشزد می‌کند و روشن شدن حقیقت برای افراد تبعیت کننده را در زمانی نشان می‌دهد که دست آنها از جبران اعمال گذشته خود کوتاه شده است و راه برگشتی وجود ندارد. خداوند در سوره احزاب آیات 66 تا 68 علت به سعادت نرسیدن عده‌ای را تبیعت از بزرگان خود بیان می‌کند. می‌فرماید: يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فىِ النَّارِ يَقُولُونَ يَالَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا × وَ قَالُواْ رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبرََاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا × رَبَّنَا ءَاتهِِمْ ضِعْفَينْ‏ِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنهُْمْ لَعْنًا كَبِيرًا.[6] تبعیت از خواص و بزرگان نیز انسان را به نتیجه‌های از پیش تعیین شده می‌کشاند و راه پیشرفت فکری فرد را مسدود می‌سازد.
از نصایح امام علی (ع) در نامه خود به امام حسن(ع) این است که بندگی و اسارت هیچ کس را نپذیرد. که این شامل مهمترین اسارت‌ها و بندگی ها یعنی بندگی و اسارت اندیشه نیزمی شود. ایشان می‌فرماید: لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.

منبع :آداب آزاداندیشی در اسلام

حق یارتان :Gol:

به نام خدا
با سلام و عرض تشكر از تمامي كاربران و دوستان بزرگواري كه بحث را همراهي كردند
حقيقت اين است كه ادله ممنوعيت قضاوت زن ، چه به لحاظ اجماع وچه به لحاظ روايات مورد استناد در صفحه نخست اين تاپيك بررسي و نقد شد و در واقع پاسخ در همان صفحه به اتمام رسيد ، سركار استاد دوست بزرگوارمان نيز در صفحات بعد به بيان مباني فقهي اختصاصي تر آن پرداختند كه از ايشان تشكر مي كنم .از همكاران بزرگوار ديگر جناب رضا ، حامد ،افلاكيان و...نيز بسيار سپاسگزارم.
بنده تصور مي كنم اختلافي كه در اين زمينه حاصل شده است نتيجه دو فاكتور عمده است :
1- توجه تام به روايات منقوله در اين باب بدون بررسي سند و يا تحليل متن .
2- توجه تام به وجوه عاطفي و احساسي زن به نحوي كه وي را از سلامت عقل و راي و عدالت خالي و تهي معرفي مي كند .

در باب روابات همانگونه كه در صفحه نخست تاپيك گذشت ، اثبات ممنوعيت قضاوت زنان از طريق روايات امر مشكلي است زيرا روايات وارده در اين باب يا از نظر سند مشكل دارند و مرسلند و يا دلالت متن آنها بر عدم قضاوت زنان ، تام نيست .
در بحث اجماع هم در همان صفحه عرض شد كه اولا علماي اهل تسنن قضاوت زن را جايز مي دانند و ثانيا در ميان تشيع هم فقهايي هستند كه قضاوت زن را جايز و بلامانع ميدانند لذا اجماع تامي بر اين امر وجود ندارد . جناب طارق بزرگوار هم لطف كردند و نظر استاد جوادي آملي را در اين باب ارائه نمودند :
"جنبه عاطفي بودن زن، ذاتاً مانع تعديل قواي عقلي و فكري او نيست و تمام بحث در صورتي است كه زن چون مرد از اعتدال عقل نظري برخوردار باشد و جنبه خردورزي و فرزانگي معتبر در قضا و مرجعيت، مقهور عاطفه و احساس نگردد؛ زيرا گاهي خردورزي برخي از مردان، مقهور بعضي از شئون نفساني آنان مي‏شود و جنبه فرزانگي آنها تحت پوشش ديگر جنبه‏ هاي نفساني قرار مي‏گيرد؛ كه در اين حال، چنين مرداني نيز واجد شرايط قضا يا مرجعيت نيستند.
ممكن است لزوم ارتياض و تمرين زنان براي تعديل عواطف، بيشتر از مردان باشد، ليكن اگر در پرتو تمرين، شرايط مساوي پديد آيد، دليلي بر محروميت زنان از سمتهاي ياد شده وجود ندارد."
ازنظر مقام معظم رهبري نيز تصدي امر قضا توسط بانوان بلا مانع است . بهر حال برادران و خواهران بزرگوارم توجه داشته باشند كه هم مقام معظم رهبري و هم آيت الله جوادي آملي خود از فقها و مجتهدين معاصرند و روايات وساير ادله ممنوعيت قضا براي زن را بررسي نموده اند و مع ذلك جواز تصدي اين مقام براي زن را بلا مانع اعلام نموده اند .


در باب توجه به جنبه عاطفي و احساسي زن نيز همانگونه كه استاد جوادي آملي فرمودند "جنبه عاطفي بودن زن، ذاتاً مانع تعديل قواي عقلي و فكري او نيست"
استاد جوادي همچنين بسيار زيبا به جنبه تاثرات نفساني برخي مردان اشاره مي كنند و مي فرمايند :" گاهي خردورزي برخي از مردان، مقهور بعضي از شئون نفساني آنان مي‏شود و جنبه فرزانگي آنها تحت پوشش ديگر جنبه ‏هاي نفساني قرار مي‏گيرد؛ كه در اين حال، چنين مرداني نيز واجد شرايط قضا يا مرجعيت نيستند."
بنابراين بنظر مي رسد در بيان جنبه هاي وجودي زن قدري در عاطفي بودن و احساسي بودن او غلو شده به اين معنا كه او را صرفا موجودي احساسي و خالي از تعادل در قواي عقلي و فكري توصيف مي كنند البته جنبه عاطفي او قوي تر است اما اين به معناي تهي بودن زن از تعادل قواي فكري نيست .
وانگهي در مساله قضا ، امر با استنادات غير قابل خدشه و روال خاصي پيش مي رود كه قابل تعليم و تعلم است و قضات با طي دوره هاي خاص در اين امور تبحر پيدا مي كنند و در صدور حكم بايد بر طبق موازين قانوني و شرعي حكم نمايند و علي الظاهر در جريان قضاوت ، احساسات كمتر بكار مي ايد اين قوانين و احكام قضايي است كه مورد عنايت تام قاضي است .


با سلام

مطلب کاملا روشن است و مستند به کتاب و سنت واجماع وعقل ، اما تاسف براینکه بتدریج دست از عقایدمان برداشته ایم وپا جا پای سکولاریست ها میگذاریم !


البته که در اخبار آخر الزمان از معصومین علیهم السلام روایت شده که یکی از نشانه هایش تشابه زنان به مردان است !

قال رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
لا تكونُ المَرأةُ حَكَما تَقضي بينَ العامَّةِ .
پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
زن ، نبايد قاضى باشد و ميان مردم داورى كند .کنزالعمال از دیلمی

وخدای سبحان هم فرمود :


أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ {الزخرف/18}
). یعنی آیا جنس زنان که در لطافت و زینت پرورده می‏شوند و در خصومتها و منازعات منطقی ضعیف دارند و از احقاق حق خود ناتوان هستند (لایق فرزندی خدا هستند؟).

بنده با توجه به روند بحث و ارائه پاسخ هاي كافي در نقد و بررسي تمامي وجوه مورد استناد در امر قضاوت زن اعم از بحث اجماع و بحث روايات در اين باب ، پاسخ سوالات مطروحه را ارائه شده و بحث را كامل ميدانم . برادران و خواهران بزرگوار اگر بحث خاص ديگري ندارند تاپيك جمع بندي شود .
با تشكر

با سلام و عرض تشكر از مشاركت شما در اين موضوع

خیر البریه;332374 نوشت:
با سلام مطلب کاملا روشن است و مستند به کتاب و سنت واجماع وعقل ، اما تاسف براینکه بتدریج دست از عقایدمان برداشته ایم وپا جا پای سکولاریست ها میگذاریم ! البته که در اخبار آخر الزمان از معصومین علیهم السلام روایت شده که یکی از نشانه هایش تشابه زنان به مردان است ! قال رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم : لا تكونُ المَرأةُ حَكَما تَقضي بينَ العامَّةِ . پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم : زن ، نبايد قاضى باشد و ميان مردم داورى كند .کنزالعمال از دیلمی وخدای سبحان هم فرمود : أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ {الزخرف/18} ). یعنی آیا جنس زنان که در لطافت و زینت پرورده می‏شوند و در خصومتها و منازعات منطقی ضعیف دارند و از احقاق حق خود ناتوان هستند (لایق فرزندی خدا هستند؟).

بحث ادله عدم قضاوت زن در باب اجماع كه مورد خدشه است اين مطلب را حتي علماي سابق هم معترفند . مرحوم ملا مهدي نراقي در مستند الشيعه به اين امر تصريح نموده اند :"و منها الذکورةُ بالاجماعِ کما فی المسالک و نهج الحق و المدارک و غیرهما [ها، ظ] و استشکل بعضُهم فی اشتراطه و هو ضعیفٌ لاختصاصِ الصحیحین(1)"
لذا اجماع حاصل نشده است .
در باب روايات كه بررسي شد ، روايات مورد استناد يا سندش مخدوش است و يا دلالت متنش تام نيست .
عقل هم حكم مي كند كه زن خالي از تعادل در قواي فكري و عقلي نيست ، نمونه هاي بارزش بسيار زياد است .
آيه مورد استناد شما نيز در باب ممنوعيت قضاوت زن هرگز مورد استناد واقع نشده است ؛ مستحضريد كه اگر آيه اي از كتاب قرآن عزيز در باب مساله اي وارد شده باشد ديگر بر روايات و اجماع و عقل غلبه دارد ، بنده در بيان هيچ يك از معصومين (ع) و يا فقهاي متقدم و متاخر و ... نديدم به اين آيه در باب ممنوعيت قضاوت زن استناد نمايند.
تصور ميكنم بزرگواراني كه مخالف قضاوت زن هستند در خصوص نقد بر استنادات ممنوعيت قضاوت زن ، كه در اين تاپيك مطرح شده است كم لطفي مي كنند و چندان مورد مداقه قرار نمي دهند . بهر حال دلايل بيان شده است اگر نقدي هست بفرماييد .
(1)- وسائل الشیعة، ج18، ص4 و 99.

هدی;332381 نوشت:
بحث ادله عدم قضاوت زن در باب اجماع كه مورد خدشه است اين مطلب را حتي علماي سابق هم معترفند . مرحوم ملا مهدي نراقي در مستند الشيعه به اين امر تصريح نموده اند :"و منها الذکورةُ بالاجماعِ کما فی المسالک و نهج الحق و المدارک و غیرهما [ها، ظ] و استشکل بعضُهم فی اشتراطه و هو ضعیفٌ لاختصاصِ الصحیحین(1)" لذا اجماع حاصل نشده است . در باب روايات كه بررسي شد ، روايات مورد استناد يا سندش مخدوش است و يا دلالت متنش تام نيست . عقل هم حكم مي كند كه زن خالي از تعادل در قواي فكري و عقلي نيست ، نمونه هاي بارزش بسيار زياد است . آيه مورد استناد شما نيز در باب ممنوعيت قضاوت زن هرگز مورد استناد واقع نشده است ؛ مستحضريد كه اگر آيه اي از كتاب قرآن عزيز در باب مساله اي وارد شده باشد ديگر بر روايات و اجماع و عقل غلبه دارد ، بنده در بيان هيچ يك از معصومين (ع) و يا فقهاي متقدم و متاخر و ... نديدم به اين آيه در باب ممنوعيت قضاوت زن استناد نمايند. تصور ميكنم بزرگواراني كه مخالف قضاوت زن هستند در خصوص نقد بر استنادات ممنوعيت قضاوت زن ، كه در اين تاپيك مطرح شده است كم لطفي مي كنند و چندان مورد مداقه قرار نمي دهند . بهر حال دلايل بيان شده است اگر نقدي هست بفرماييد . (1)- وسائل الشیعة، ج18، ص4 و 99.

با سلام

علما ومنابع اصيل ودرجه اول شيعه كه به زمان معصوم نزديك بودند همگي بر مدعاي ما اجماع دارند مثل شيخ طايفه اماميه طوسي رحمه الله صاحب دو كتاب از كتب 4 گانه شيعه همچنين رييس محدثين صدوق وشيخ كليني رحمهم الله و مدار شيعه تا همين اواخر برآن بوده اما تعدادي از علماي متاخر كه به آخر الزمان هم نزديك هستند شك وشبهه كرده اند در بعضي ادله كه آنهم قدرت غلبه بر معارضينش را ندارد .

خود اجماع وشروطش بحث بسيار مفصل وعميقي است كه يكي از دلايل ما بود .

••ostad••;331824 نوشت:
در حالی که معنای تولیت آن است که منصب پیشوایی مردم و زمام امور به دست کسی داده شود. بر این پایه «ولی امر» کسی است که زمام امور و ترتیب دادن و سامان دادن آن در همه جنبه ها بر عهده اوست. قضاوت نیز یکی از این جنبه هاست که زیر نظر حاکم یا «ولی امر» قرار می گیرد.( نه اینکه قاضی خود ولی امر است ) گواه اینکه در نامه امیرمؤمنان به مالک اشتر آنجا که سخن از برگزیدن کارگزاران و به کار گماردن آنان از سوی مالک اشتر است واژه ولایت و تولیت به میان آمده و فرموده است: «... لا تولهم ...». این خود بروشنی بر این دلالت دارد که تنها کارگزاران حکومت در شهرها و سرزمینها هستند که صبغه ای ولایتی دارند که از مقام ولایت سرچشمه می گیرد نه دیگر صنف ها و طبقه هایی که قضات را نیز در بر می گیرند. بنابر این، دادن صبغه ولایی به قضات - بدان معنا که گذشت - و سپس استناد به حدیث نبوی و شرط کردن این که قاضی باید مرد باشد کاری نادرست است. بویژه آن که در حدیث نبوی واژه «ولوا امرهم » جایگزین «ملکوا امرهم » شده اما قاضی که در چهارچوب حاکمیت کارگزار و حاکم انجام وظیفه می کند هیچ چنین اختیارات و وظایفی ندارد و بکلی از عرصه سیاست و سازندگی بر کنار است و به رغم آن که قضاوت شاخه ای از درخت نبوت است اما قاضی از رعایای مقام امامت و ولایت است و تنها در دایره قضاوت دست او گشوده است. آنچه اندوه نگارنده را بر می انگیزد این است که بسیاری از بزرگان فقهی ما در شرط مرد بودن برای قاضی تنها به همین حدیث نبوی استناد کرده اند که هم از نظر سند و هم از نظر دلالت اشکال دارد. اشکال دلالت آن بر مدعای این فقهاء از آنچه گذشت روشن شد. اشکال سند این حدیث هم بی نیاز از توضیح است، چه نهی از موافقت عامه به سان روشنی خورشید در میانه روز در اخبار و احادیث ما می درخشد و هیچ مجوزی برای استناد به عامه نداریم.

سلام
نکته ای که از نظر نگارنده مخفی مانده است آنستکه ولایت در اموری ظهور می یابد که از جمله آنها مساله قضاست لذاست که می بینیم برخی بزرگان و از جمله امام ره برای اثبات ولایت فقیه به ادله ای استناد می کنند که از جمله آنها اثبات مقام قضا برای فقیه است لذا قضاوت اصالتا از شوون ولایت است همانطور که حاکمیت سیاسی از آن اوست و اینکه این منصب قابلیت تنزل در کارگزاران را دارد نافی اصالت آن برای مقام ولایت نیست
در آخر اینکه :
دلیل اختصاص قضاوت به مقام ولایت حساسیت بیش از حد آن می باشد چه اینکه قاضی امکان تصرف در جان و مال و ناموس مردم را پیدا می کند همانطور که حاکم سیاسی چنین امکانی دارد و این امور از جمله اموری اند که شرع مقدس حداکثر عنایت و توجه را بدان مبذول داشته است کما لایخفی
البته اگر ایراد شود که اما در مقام عمل هم مردان بد عمل می کنند یا کرده اند یا ما هم بسیار دیده ایم و شنیده ایم نافی مطلب ما نیست چه اینکه خدای متعال می بایست در مقام تشریع احکام و تعالیم خود برترین ملاکها را در نظر بگیرد تا کسی را بر او حجتی نباشد لذاست که می بینیم در قرآن کریم فقط دو نفر را بعنوان الگو معرفی می کند یکی پیامبر اکرم ص و یکی ابراهیم ع و این به معنای ایده آل گرایی حدااکثری در مقام تشریعات است

والله الموفق

••ostad••;331883 نوشت:
از آنچه گذشت این سخن برخی از فقهاء نیز روشن می شود که برای ا ستدلال بر لزوم مرد بودن قاضی چنین می گویند: «جمع های مردان و مدعیان نزد قاضی حضور می یابند و قاضی هم برای داوری نیازمند کمال رای و نظر و کامل بودن عقل و برخورداری از هشیاری و زیرکی است، در حالی که زن به کاستی عقل و نااستواری و نارسایی رای و نظر گرفتار است، اهل حضور یافتن در جمع ها و نشستهای مردان نیست ، هر چند هزار زن او را همراهی کنند گواهی اش پذیرفته نمی شود مگر آن که مردی نیز به همراهی او گواهی دهد خداوند نیز خود به ضلالت زن توجه داده و فرمود است: (ان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری)، و سر انجام آن که زن نه شایستگی امامت عمومی جامعه را داراست و نه شایستگی حکومت شهر یا سرزمین را. از همین روی، تا آنجا که به ما رسیده است نه رسول خدا(ص)، نه خلفاء او و نه حتی هیچ زمامدار دیگری پس از او زنی را به قضاوت یا به زمامداری برنگزیدند» می بینید که اینها همه استحسان هایی سرد است و توجیه این گونه استحسان ها مخصوص اهل سنت است که میگویند اینها سد ذریعه هستند! و سد ذریعه یکی از اصول کلی استنباط نزد ایشان است.( که دراین مورد خلاف اصول فقه شیعی برخی شیعیان از ایشان پیشی گرفته اند ) این گونه احکام بهانه ای برای دشمنان اسلام و زمینه ای برای وارد آوردن این تهمت شده است که از دیدگاه اسلام زن باید همواره خانه نشین باشد، حق رای و اظهار نظر ندارد، او را بهره ای از آزادی نیست، گروگان خانه و در زندان زندگی مرد است و از عقل و خردمندی بی بهره است - و تهمت هایی از این دست که در حقیقت زشتیهای درون و پریشانی های روان بر سازندگان این گونه تهمت هاست که هر روز این آهنگ شوم را می نوازند.

سلام
شکی نیست که احکام و تعالیم دین بر پایه مصالح و مفاسدی است که گاهی شرع مقدس به آنها تصریح می کند و گاهی نمی کند . برخی از حکمتها یا ادله احکام هم عقلا قابل کشف و استناد است .
از سوی دیگر شکی نیست که ویژگیهای روحی روانی زن و مرد با هم متفاوت و در نتیجه نقشهای خانوادگی و اجتماعی آنها نیز متفاوت خواهد بود .
از توانمندیهای زنان در ابعاد خاص که بگذریم با عنایت به آنچه که از زنان سراغ داریم ( تمایل عاطفی به امور عموما ) و شناخت ذوق تعالیم دین در خصوص زن و مرد ، این احتمال که عدم توصیه یا منع از احراز پست قضاوت راجع به ویژگیهای روحی روانی و حدتوانمندیهای زنان باشد بسیار قوی است .
لذا احتراز شرع مقدس از واگذاری این منصب به زنان بخصوص با توجه به اهمیت و حساسیت آن کاملا منطقی به نظر می رسد و ربطی به ارزش گذاری زن و مرد به لحاظ انسانی و معنوی ندارد به عبارت دیگر منصب قضاوت یک منصب ظاهری حساس است که مستلزم برخورداری از ویژگیهای ظاهری خاص می باشد همچنانکه مدیریت عام جامعه نیز همینطور بوده و ویژگیهای خاص ظاهری در آن شرط است
و اما تمثیل به برخی زنان برای نشان دادن بعضی توانمندیها در آنان قابل استناد نیست چه اینکه این ویژگیها بطور عام در ایشان وجود ندارد لذا اگر شرع مقدس بخاطر این ویژگیها امری صادر کند خلاف حکمت می باشد

والله الموفق

••ostad••;331883 نوشت:
خواننده گرامی خود گواهی می دهد که این داستان و این جدال و احتجاج از جانب پاره تن پیامبر یکی از قویترین گواهها بر این حقیقت است که جایز است زنان در جمع مردان حضور یابند، با آنان بحث و مجادله کنند و گمراهی و گمراه کنندگی آن را که گمراه و گمراه کننده است روشن سازند. اگر آنچه زهرا - سلام الله علیها - انجام داد جایز نبود همان دم ابو بکر و اطرافیان به ا و اعتراض می کردند. اما می بینید که آنان مداخله زنان در امر سیاست و جدال و مناظره زنان با زمامداران را کاری ناپسند نشمردند.

سلام
بحث درخواست حق فدک از جمله تکالیف نیست بلکه از جمله حقوق است و هرکسی میتواند حق خود را مطالبه نماید و این به بحث قضاوت یا مدیریت جامعه ارتباطی ندارد
اما بحث فدک از جهت سیاسی آن نیز از اقسام و مصادیق امر به معروف و نهی از منکری است که هر مسلمانی تکلیف دارد در حد توان بدان اقدام کند لذا اصل اقدام و نحوه آن بیانگر تکلیف یا توصیه شرعی در احراز مقام قضاوت یا مدیریت جامعه نیست
والله الموفق

••ostad••;331883 نوشت:
این در حالی است که از دیدگاه اسلام زن را بهایی همسان مرد است، از همان حقوقی بر خوردار است که مرد بر خوردار است و همان تکالیفی بر اوست که بر مرد است، و در این میان هیچیک از این دو را بر دیگری برتری نیست جز آن که مرد خدمت زن می گزارد و اسباب آسایش زندگی او را فراهم می سازد و برپای دارنده زندگانی زن است او را در پناه خود می گیرد و از او به قدرت خویش دفاع می کند و برای او از درآمد خویش خرج می کند.

سلام
منظور از بها چیست ؟
آیا منظور بهای مالی است ؟
یا بهای انسانی ؟
هرکدام که باشد و چه در صورت تساوی و چه در صورت تفاوت مبنایی برای احراز یک پست و مقام نیست چه اینکه مقام قضاوت یک منصب دینی و از شوون ولایت است و ربطی به برابریها یا عدم برابریهای مادی و معنوی ندارد بلکه ملاکهای خاصی دارد که فرد در صورت داشتن آنها شایستگی احراز آن پست را دارد
و اما در بحث زندگی مشترک ، مدیریت مرد در امور خانواده متعین شرعی است در عین حال این هم معیاری برای احراز یک پست شرعی اجتماعی نیست
البته جایگزینی جالب نگارنده در رابطه مرد و زن در خانواده هم عجیب است

••ostad••;331883 نوشت:
می بینید چگونه در میان آنان که به سرزمین حبشه رفتند زن به دفاع بر می خیزد، بی آن که از کسی و حتی از شوهرش اجازه گیرد; چرا که آن نکوهش به گروهی از مهاجران گرانقدر نظر داشت و از همین روی آن زن احساس تکلیف کرد که از آنان دفاع کند. برای انجام وظیفه دینی چه جای اجازه خواستن است، در اینجا هیچ کس را بر آن زن ولایتی نبود تا رخصت طلبیدن از او لازم باشد.

در شرعیات فعل غیر معصوم حجت نیست نه نفیا و نه اثباتا
••ostad••;331883 نوشت:
یش از آن که پیامبر(ص) به مدینه هجرت کند «بیعت عقبه » زمینه ساز آن شد. این بیعت همان است که پنهانی میان انصار و پیامبر(ص) صورت پذیرفت. هیئت انصار دراین بیعت که از مدینه به مکه آمدند و در آنجا با پیامبر ملاقات و شبانه در عقبه منی با او بیعت کردند سی و سه مرد را در برداشت افزون بر این شمار دو تن از زنان صاحب نظر نیز در جمع انصار حضور داشتند: نسیبه دختر کعب مازنی، وام منیع اسماء دختر عمر و سلمی که از خردمندترین زنان آن خاندان بود. این گروه با رسول خدا(ص) بیعت کردند و به او پیمان سپردند که در برابر هرچه از خود و زن و فرزند خود دفاع می کنند از او نیز دفاع کنند. ام منیع در میان زنان انصار زنی صاحب نظر و دارای جایگاهی شایسته بود. او در همان پگاه پیدایی اسلام به این آیین گروید رسول خدا(ص) را در غزوه خیبر همراهی کرد و آنجا نیز آن موضع سزامند تقدیر را داشت.

تکثیر امثله ای که دخلی در اثبات شرعی موضوع ندارد بی فایده است
••ostad••;331916 نوشت:
استحسان از منظر اماميه: استحسان عبارتست از اينکه در جايي با قياس يا قاعده ي کلي يا دليل ديگر نميتوان حکم شرعي را استنباط کرد ، و به ملاحظه ي مصلحت خاص مورد، حکمي بيدا کنيم_بنا بر سلیقه ی مصلحت طلبی! این حکم از نظر امامیه باطل است وبرای آن تعریف مشخصی ذکر نکرده اند .

آیا از مصادیق استحسان این نیست که با توجه به وجود توانایی هایی در افراد بدون دلیل مثبت شرعی برای فرد یا افرادی مقامی را اثبات کنیم که از شوون حساس ولایت است ؟
والله الموفق

هدی;332372 نوشت:
بهر حال برادران و خواهران بزرگوارم توجه داشته باشند كه هم مقام معظم رهبري و هم آيت الله جوادي آملي خود از فقها و مجتهدين معاصرند و روايات وساير ادله ممنوعيت قضا براي زن را بررسي نموده اند و مع ذلك جواز تصدي اين مقام براي زن را بلا مانع اعلام نموده اند .

سلام
نظر بنده این بود که چون این موضوع در حوزه مقام ولایت است ما وارد آن نشویم اما در عین حال بدان ورود کردیم آن هم صرفا بعنوان بحث علمی
نظر بنده در این خصوص این است که بحث پذیرش احراز پست قضاوت در حال حاضر از مصالحی است که باید آن را پذیرفت بخصوص که منع شرعی نیز در این خصوص نرسیده است لذا بحث جواز حرفی ندارد اما هر مجازی مورد عمل قرار نمی گیرد بخصوص که در سیره و سنت هم بدان عمل نشده باشد اما چه بسا مصالح اسلام و حکومت اسلامی در عصر حاضر اقتضای این امر را دارد
فلذا چون بحث در حوزه ولایت است بنده دیگر کلامی در این خصوص نخواهم داشت
والله الموفق

رضا;332362 نوشت:
با سلام
دوست گرامی
قال‌ رسول‌ الله صلي الله عليه و آله:

هلكت‌ الرجال‌ حين‌ اَطاعت‌ النساء.
مردان‌ آن‌گاه‌ كه‌ از زنان‌ فرمانبري‌ نمودند، هلاك‌ شدند.

قال‌ علي عليه السلام:
4. ثلاث‌ٌ مُهلكات‌: طاعة النساء....
سه‌ چيز هلاك‌كننده‌ است‌: فرمانبري‌ از زنان‌............
...........................................
5

دوست گرامی ،سوال من از مصادیق بود و ظاهرا شما به سئوال دقت نکردید.

توجه کنیم که اسلام دینی است که داعیه عقلانیت دارد پس استفاده از منطق و استدلال را حتی در دلایل صدور روایات نفی نمیکند .اصل تعبدی بودن احکام و تسلیم بودن هم ذهن کنجکاو پرسشگر را دعوت به سکوت نمیکند ..
از هزار و چهارصد سال پیش تا کنون حکومتهای مختلفی روی کار آمده اند که متولیان زن هم داشته اند، از چین و امپراتوری روسیه گرفته تا دوره معاصر .

در زمان صدر اسلام حکومت پوراندخت که این روایت از پیامبر برایش نقل شده طبق تاریخ دستاوردی چون صلح با روم و برقراری عدالت و مبارزه با فقر را در دوره خود داشت البته قصد جنگ با اعراب هم داشت ، سایرین هم با اعراب جنگیدند. تمام حکومت ها هم آغاز و پایانی دارند و دستاوردهیی و هر حاکمی موافقانی دارد و مخالفانی.

هرچقدر هم این روایات تکرار شوند حتی با حروف رنگین تر و درشتتر! باز هم جای این سئوال باقیست که از زمانی که این روایات صادر شده تا به امروز که بشرچندین دوره تمدن را پشت سر گذاشته است بالاخره باید یک مصداق پیدا کرد که دال بر هلاکت یک حکومت و یا اضمحلال آن صرفا بخاطر زن بودن حاکم آن باشد.
آیا هزار و چند صد سال زمان کمی برای یافتن مصداق یک روایت است؟

اگر تجربه حکومتهای گذشته نشان دهد که تفاوت خاص و آشکاری بین حاکمیت های زن و مرد نبوده پس میماند این نکته که شاید منظور از عدم سعادت و هلاکت صرفا امور مادی و دنیوی نباشد و به معنوات برگردد، خوب اگر روایت را به ٔکتاب خداوند عرضه کنیم میبینیم که در این مورد به حکومت ملکه سبا اشاره شده است .آیا این قوم بواسطه خواسته حاکمشان ایمان نیاوردند و سعادتمند نشدند؟

توجه کنیم که بحث بر سر ستاره پرست بودن و بت پرست بودن این قوم نیست بلکه عاقبت آنها که با تصمیم حاکمشان شکل گرفت مد نظر است .

تارک دنیا;332460 نوشت:
دوست گرامی ،سوال من از مصادیق بود و ظاهرا شما به سئوال دقت نکردید.

توجه کنیم که اسلام دینی است که داعیه عقلانیت دارد پس استفاده از منطق و استدلال را حتی در دلایل صدور روایات نفی نمیکند .اصل تعبدی بودن احکام و تسلیم بودن هم ذهن کنجکاو پرسشگر را دعوت به سکوت نمیکند ..
از هزار و چهارصد سال پیش تا کنون حکومتهای مختلفی روی کار آمده اند که متولیان زن هم داشته اند، از چین و امپراتوری روسیه گرفته تا دوره معاصر .تمام حکومت ها هم آغاز و پایانی دارند و هر حاکمی موافقان و مخالفانی.
هرچقدر هم این روایات تکرار شوند حتی با حروف رنگین تر و درشتتر! باز هم جای این سئوال باقیست که از زمانی که این روایات صادر شده تا به امروز که بشرچندین دوره تمدن را پشت سر گذاشته است بالاخره باید یک مصداق پیدا کرد که دال بر هلاکت یک حکومت و یا شکست آن صرفا بخاطر زن بودن حاکم آن باشد.
آیا هزار و چند صد سال زمان کمی برای یافتن مصداق یک روایت است؟

تجربه حکومتهای گذشته نشان میدهد که تفاوت خاص و آشکاری بین حاکمیت های زن و مرد نبوده پس میماند این نکته که شاید منظور از عدم سعادت و هلاکت صرفا امور مادی و دنیوی نباشد و به معنوات برگردد، خوب اگر روایت را به ٔکتاب خداوند عرضه کنیم میبینیم که در این مورد به حکومت ملکه صبا اشاره شده است .آیا این قوم بواسطه خواسته حاکمشان ایمان نیاوردند و سعادتمند نشدند؟

با سلام
دوست گرامی بر عکس بنده کاملا متوجه سوال شما شدم
اما این مطالب را گذاشتم که لقمه را دور سرمان تاب ندیم
فراموش نکنید روند نگرش کشورهای فمینیستی و
سکولار پشیزی ارزش ندارد برای ما، در مورد اسلام و شیعه سخن میگوییم
اینکه جوامع غربی با سکولار بودن و پناه آوردن به فمینیست چه به سر جامعه و بخصوص زن آوردند ملاک ما نیست!

شما فکر میکنید اگر جائی حکومتی دست زن بوده, ان زن ان را اداره میکرده و یا میکند؟سخت در اشتباهید و با نظام حکومتی غرب آشنائی ندارید:ok:
در مورد احادیث هم اگر دوست دارید تا دلتان بخواهد روایات داریم یکی و و دوتا هم نیست که ق
اطع منع کرده

••ostad••;332368 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

گرامی بنده که این فتوا را صادر نکردم فقها ی حاضر صادر نمودند بنده هم مشغول اثبات علمی قضیه هستم و گویا شما درمتن موضوع تخصصی ندارید وفقط حرف پیشینیان را تکرار میکنید .

حق یارتان :gol:

با سلام
همکار گرامی حرف پیشینیان حرفی جز قرآن نیست حالا اگر کسی توان مبارزه با سخنان معصوم دارد بسم الله
سخن معصوم گوش کردن و در راه ان قدم گذاشتن که دیگر تخصص نمیخواهد

رضا;332466 نوشت:
با سلام
دوست گرامی بر عکس بنده کاملا متوجه سوال شما شدم
اما این مطالب را گذاشتم که لقمه را دور سرمان تاب ندیم
فراموش نکنید روند نگرش کشورهای فمینیستی و پشیزی ارزش ندارد برای ما، در مورد اسلام و شیعه سخن میگوییم

تا دلتان بخواهد روایات داریم یکی و و دوتا هم نیست که قطعا در این امور توضیح داده

فمینیسم هم تبدیل به برچسب و در مباحث حربه جدیدی شده است !
در دوره حکومت بانوان گذشته یعنی از هزارسال پیش که حرفی از فمینیسم نبود!

نکته آخر من از قر آن کریم بود که بازهم توجه نکردید.
در ضمن ما در فضایی هستیم که دوستان آتئیست در انکار خداوند هم نظر میدهند و مباحثه میکنند و با پاسخهای تند مواجه نمیشوند، ولی هر گاه بحث روایات پیش میاید با جو متعصب مواجه میشویم !!و باز هم روایت است و روایت...
من هم مسلمانم ولی بر خلاف شما نمیتوانم بگویم شیعه و تمام!!دنبال دلایل و مصادیق روایات هم هستم تا علم ائمه را (هرچند در حد توانم) بهتر درک کنم.

با سلام

تارک دنیا;332474 نوشت:
فمینیسم هم تبدیل به برچسب و در مباحث حربه جدیدی شده است شده است! در دوره امپراتوری بانوان گذشته که حرفی از فمینیسم نبود!

با نگاه کوچکی در جامعه نیاز ندارید به حربه فمینیست فکر کنید
خود گویاست !:Cheshmak:

شما هنوز فکر کنم سخن معصوم و حد و حدود ان را بدرستی درک نکردید .

تارک دنیا;332474 نوشت:

نکته آخر من از قر آن کریم بود که بازهم توجه نکردید.
در ضمن ما در فضایی هستیم که دوستان آتئیست در انکار خداوند هم نظر میدهند و مباحثه میکنند و با پاسخهای تند مواجه نمیشوند، ولی هر گاه بحث روایات پیش میاید با جو متعصب مواجه میشویم !!و باز هم روایت است و روایت...
من هم مسلمانم ولی بر خلاف شما نمیتوانم بگویم شیعه و تمام!!دنبال دلایل و مصادیق روایات هم هستم تا علم ائمه را بهتر درک کنم.
اگر تجربه حکومتهای گذشته نشان دهد که تفاوت خاص و آشکاری بین حاکمیت های زن و مرد نبوده پس میماند این نکته که شاید منظور از عدم سعادت و هلاکت صرفا امور مادی و دنیوی نباشد و به معنوات برگردد، خوب اگر روایت را به ٔکتاب خداوند عرضه کنیم میبینیم که در این مورد به حکومت ملکه صبا اشاره شده است .آیا این قوم بواسطه خواسته حاکمشان ایمان نیاوردند و سعادتمند نشدند؟

دیدم چند بار ذکر این مطلب را کرده اید و نامی از ملکه سبا برده اید بدون دقت لازم که مراد چیست
مطالبی را خدمتتان عنوان میکنم

قرآن كريم مى‏فرمايد: انى وجدت امراه تملكهم و اوتيت من كل شى‏ء ولها عرش عظيم‏ (1)؛ من زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مى‏كرد و همه چيز در اختيار او بود و تخت عظيمى داشت.

برخى دانشمندان معتقدند كه عمل يك قوم كافر و ستاره پرست كه زنى را براى حكمرانى پذيرفته‏ اند به آن سبب كه از همه هوشمندتر بوده يا تخت سلطنت را از پدرش به ارث برده است‏ (2)،
:Narahat az:
نمى‏تواند حجتى براى مسلمانان و موحدان باشد تا از آن، جواز حكومت و امارت زنان اثبات شود؛
از سوى ديگر، ملكه سبا نمونه‏اى از زنان نادر و كمياب است و رفتار و خصوصيات افراد استثنايى و نادر نمى‏تواند منشا قانون عام قرار گيرد.:Hedye:
مهم‏ترين دليلى كه مى‏توان بر نفى جواز حكومت زنان ارائه داد، اين است كه ورود زنان به عرصه فعاليت‏هاى گسترده سياسى و اجتماعى و خالى كردن خانه و خانواده از آنان، صدمات جبران ناپذيرى دارد؛ از سوى ديگر، قرار گرفتن زنان در راس جامعه و عهده دارى مهم‏ترين مسئوليت اجتماعى، نيازمند توان جسمى و روحى بالايى است كه عموم زنان از آن برخوردار نيستند و حداقل در شرايط و زمان‏هاى خاصى (مانند زمان باردارى و...) اين توان را ندارد، همچنين پذيرش اين مسئوليت، مستلزم اختلاط گسترده با مردان و برخوردهاى متعدد آنان با نامحرم است و مفسده انگيزى و آثار سوء اين اختلاط، شارع را بر آن داشته تا زنان را از حضور در چنين جايگاهى معاف كند.
:Narahat az:
شيخ مفيد آورده است: مردى در زمان امير مومنان (عليه السلام) از شركت در جنگ جمل و همراهى با عايشه منصرف شد؛ چون به ياد حديثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) افتاد كه وقتى نزد آن حضرت از ملكه سبا نامى برده شد،
حضرت فرمود: لا افلح قوم تدبرهم امراه؛ آن قومى كه تدبير امورشان به دست زنى باشد، رستگار نخواهند شد (3).:Sham::Sham::Sham:

بايد توجه داشت كه سوره نمل، مكى است و در زمانى نازل شد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هنوز حكومتى تشكيل نداده بود تا آيات نازل شده در آن زمان به شيوه حكومت و مانند آن عنايت داشته باشد؛ بلكه آيات مكى عموما براى توجه دادن مردم به توحيد و يكتاپرستى، ترس از عذاب الهى و پذيرش دعوت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده، در حقيقت بيان داستان ملكه سبا مى‏تواند حامل اين پيام باشد كه زنى با وجود امكانات فراوان و اقتدار و عظمت، تسليم پيامبر الهى شد:Sham: و در برابر دعوت توحيدى سليمان، با هوشمندى و درايت رفتار كرد و از لجاجت و مخالفت دست برداشت‏ (4).

در عين حال، اگر مجموعه آيات و رواياتى كه به شرح و تفسير آيات سوره نمل مى‏پردازد، اين گونه به پايان مى‏رسيد كه حضرت سليمان (عليه السلام) پس از آگاهى از هوش و توانمندى وى، او را در سرزمين خودش براى ادامه حكومت ابقا مى‏كرد يا به وزارت و معاونت خويش برمى‏گزيد، مى‏توانستيم از آن آيات براى جواز حكومت و تاييد حكمرانى زنان استفاده كنيم، پس وقتى آيات قرآنى اين موضوع را تاييد نمى‏كند و به اصطلاح بر آن صحه نمى‏گذارد و روايات بسيارى نيز اين موضوع را رد مى‏كند، نمى‏توان آيات مذكور را دليلى بر جواز تصدى حكومت براى زنان دانست. :Sham:


یا علی ع

(1) - سوره نمل، آيه 23.
(2) - تفسير روح المعانى، ج 19، ص 118.
(3) - شيخ مفيد، الجمل، ص 159.
(4) - جوادى آملى، زن در آيينه جلال و جمال، ص 286.

موضوع قفل شده است