بررسی شاخصه های عرفان های کاذب

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی شاخصه های عرفان های کاذب

باسمه تعالی
باسلام:
پیشاپیش لازم است این نکته را تذکر دهیم که همه شاحصه ها و ویژگی هایی که مطرح می کنیم،ممکن است در همه انواع عرفان های کاذب یافت نشود .
هر مکتب و آیینی ممکن است یک یا چند تا از آنها را داشته باشد ،اما آنچه ومسلم است این است که این نشانه ها و شاخصه ها در هر مکتبی یافت شود نشانه دروغین و انحرافی بودن آن مکتب است:

اما اولین ویژگی عرفان های کاذب:

نادیده گرفتن خدا به عنوان هدف غایی:
یکی از شاخصه های عرفان های وارداتی و نو پدید،نادیده گرفتن اعتقاد به خدا یا انکار وجود خدا و یا ارائه تفسیری نا معقول از خدا به انگیزه انکار خدای حقیقی است.

یکی از مکاتی و آیین هایی که در سال های اخیر در بسیاری از کشورها نفوذ کرده است مکتب اوشو است.شاید بتوان آن را مخرب ترین آیین عرفانی برای جوامع اسلامی دانست.

یکی از عوامل انحرافی در اندیشه های اوشو،تصویر نادرستی است که از خدا ارائه می دهد.البته اوشو سخنان متشتت و مختلفی درباره خدا دارد.درجایی که خدا را همان روح دانسته و می گوید:(روح ،خود خداوند است)1

در جایی عینیت و واقعیت داشتن خدا و وجود شخصی داشتن او انکار کرده و خدا را صرفا یک ذهنیت معرفی می کند و می گوید:
خدای من حتی یک شخص نیست بلکه یک حضور است ....خدای من چیزی عینی ،آنجا نیست خدای من همان ذهنیت است اینجا(2)گاهی نیز درباره خدا می گوید :خداوند یک شخص نیست بلکه تنها تجربه ای است که تمام هستی را به پدیده های زنده مبدل می سازد تنهایی او مطرحنیست او با زندگی می تپد با زندگی که دارای ضربان است لحظه ای که دریابی که دل هستی می تپد خداوند را کشف کرده ای(3)

پی نوشت:
1- راز بزرگ ،اوشو ترجمه روان کهریز ،تهران ،باغ نو،1382،ص 10
1- کودک نوین ،اوشو ترجمه مرجان فرجی ص 64
2- شورشی ،اوشو ص200

پی نوشت:

عرفان اکنکار نیز یکی دیگر از عرفان های نوظهور است که هر چند هدف اصلی تمرینات معنوی خود را خداشناسی می داند و همواره تاکید می کند که هیچ چیز نباید یک سالک اک را از از این هدف باز دارد(1

اما خدای مورد نظر آن با خدای ادیان الهی فقط در لفظ مشترک بوده و در معنا کاملا متفاوت اند.
اینان تاکید می کنند که خدایی که ادیان الهی و حتی برخی از ادیان هندی مبلغ آن هستند ،اساسا وجود ندارد.

پال توئیچال از زبان ربازار تارز،رهبر معنوی خود،می گوید:

یک چنین خدایی که مسیحیان ،یهودیان،جانیست ها،بودایی ها،تائوئیست ها و ده ها دین و مذهب دیگر در جهان زمینی و حتی تا چهارمین بخش اعظم هستی که جهان های خدایی را تشکیل می دهد،تصور می کنند ،وجود ندارد.......هیچ کس در سراسر این جهان ها نمی داند که مقام حقیقت چیست.
هیچ کس درکی از آن ندارد و از آنجا که همه نیاز دارند اتکا به موضع قدرتی داشته باشند،هر طبقه ای برای خود خدایی وضع کرده است که از متخیله ساکنین آنها سر هم بندی شده و طیّ اعصار، در مقام پروردگار پذیرفته شده است(2

پی نوشت:
1-حکمت اک ص 6
2-سرزمین های دور،پال توئیچال ص 27

2- شادمانگی به عنوان هدف غایی

عرفان های نوظهور همگی در بستر مدرنیته رشد کرده و برپایه پذیرش مبانی آن استوار شده اند یکی از ویژگی های مدرنیته پذیرش سکولاریسم و اینجایی و این عالم گرایی در همه ابعاد زندگی است این ویژگی را حتی درعرفان های دوران مدرنیته نیز به وضوح مشاهده می کنیم به همین دلیل غایت عالی و هدف نهایی بسیاری از عرفان های نوظهور امری دنیوی و مادی است شادی و ارامشس و امید به زندگی این جهان را می توان به عنوان عالی ترین اهداف عرفان های نوپدید به شمار اورد.

از مکاتب جدید می توان به مکتب دالایی لامای چهاردهم ،رهبر جدایی طلبان تبت اشاره کرد وی نیز هدف نهایی زندگی را خوشی و نشاط و آرامش می داند و مدعی است دستیابی به چنین هدفی ربطی به باورهای دینی افراد ندارد .
یک فرد ممکن است معتقد به دین باشد اما به هدف نهایی زندگی دست نیابد در مقابل ممکن است یک شخص بریده از دین و بی اعتقاد نسبت به دین و خدا و معاد به چنین هدفی دست یابد.

وی می گوید من بر این باور هستم که هدف اصلی زندگی جست و جوی خوشبختی است این امری بدیهی است اینکه معتقد به دین باشیم یا نباشیم و اینکه پیرو کدام مذهب هستیم تفاوت زیادی نمی کند همه ما در زندگی خود به دنبال چیزی مطلوب می گردیم به همین دلیل به نظر من حرکت زندگی رو به سوی خوشبختی و شادمانگی است(1)

البته شادمانگی و لذت مورد نظر دالایی لاما نیز شادمانگی مادی و لذت جنسی و حسی نیست بلکه شادمانگی ذهنی و درونی است که تنها در سایه احساس آزادی به دست می آید

خود وی می گوید بعضی افراد شادمانگی را با لذت اشتباه می کنند به عنوان مثال مدتی پیش من با مخاطبین هندی در راجپور سخن می گفتم و یادآور شدم که هدف زندگی شادمانگی است یکی از میان حمع گفت که راجنیش می گوید که شادترین لحظه زندگی ما در حین فعالیت جنسی اتفاق می افتد بنابراین انسان از طریق فعالیت جنسی می تواند کاملا شاد باشد

دالایی لاما خنده کنان ادامه داد او می خواست بداند که من در این مورد چه نظری دارم

پاسخ من این بود که بزرگترین شادمانگی زمانی است که انسان به مرحله آزادی می رسد و در آن دیگر خبر از هیچ رنجی نیست آزادی ،شادمانگی اصیل و پردوامی است شادمانگی واقعی بیشتر با ذهن و قلب سر وکار دارد شادمانگی ای که تنها بر شالوده لذت مادی استوار باشد پایدار نیست یک روز هست و روز دیگر ممکن است نباشد(2

پی نوشت:
1- هنر شادمانگی ،دالایی لاما ،به روایت اچ.کاتلر ترجمه محمد علی حمید رفیعی ،ص 9
2- همان ،ص 29-30

سای بابا در این باره تصریح می کند ماموریت من اعطای شوق و شادی به شماست که از ضعف و ترس دورتان کنم ماموریت من پراکندن شادمانی است از این جهت همیشه آماده ام میان شما بیایم نه یکبار دوبار یا سه بار هر زمان که شما مرا بخواهید.

اسمم ساتیا من راستی هستم اعمالم ساتیا جلال و شکوه من ساتیا تنها آرزوی من شادمانی شماست شادی شما شادی من است شادمانی جدا از شما ندارم قدرت من غیر قابل اندازه گیری است تولد من غیر قابل توضیح و غیر قابل درک و پیمایش است(1

پی نوشت:
1- تراشهای الماس خداوند،ص 168

در فالون دافا تاکید می شود که تمرین های فالون دافا که مدعی اند برای بازگشت به سرشت اولیه انسان که بر پایه سه اصل حقیقت ،نیک خواهی و بردباری نهاده شده است فقط باید به انگیزه تزکیه بدن و ذهن انجام گیرد

تمرین کننده فالون دافا هرگز نباید در اندیشه درمان بیماری های جسمی خود باشد و یا به انگیزه تحصیل قدرتی فوق طبیعی باشد انگیزه اصلی او فقط باید تزکیه ذهن و بدن باشد اما هدف از تزکیه ذهن و بدن چیست؟

لی هنگجی می گوید با تزکیه ذهن و بدن است که فرد می تواند رنج و سختی خود را از بین ببرد و زندگی او توام با آرامش و شادی باشد بر این اساس می بینیم که هدف نهایی این آیین نیز تحصیل آرامش و شادی است.

عرفان یعنی انجام واجبات و ترک محرمات و غیر ازین عرفان کاذب است.

3-شریعت ستزی و فقه گریزی:
فقه ستیزی و شریعت گریزی،وجه مشترک همه عرفان های نو ظهور شرقی و غربی و پاره ای از خانقاه نشینان،از طرف دیگر است.به عنوان نمونه:
الف:اوشو ونفی شریعت:
اوشو می گوید:این کلمه را به یاد داشته باشید:در شریعت شما بیچاره می مانید،چون در کنار یک پیکر بیجان قرار می گیرید(1
ب:اکنکار و نفی شریعت:
ربازار تارز د تعلیمات خود به تو ئیچل می گوید:
اگر این را درک کنی،خواهی دانست که به سختی می توان ادعا کرد که دین و مذهب پدیده ای ساخت بشر نباشد و کشیش ها و مقامات روحانی یقینا از طرف کسی جز خودشان ماموریت نیافته اند(2

در اکنکار آموزه هایی همچون نماز که اساس دین اسلام است و به عنوان معراج مومنان و وسیله تقرب آنان به خدای متعال معرفی شده است؟،عملی بی فایده و حرکتی ربات وار و بدون روح تلقی شده و به جای آن تمرینات بشر ساخته خود را می گذرانند و از پیروان خود می خواهند به جای نماز خواندن به تمرین های معنوی اکنکار عمل کنند(3

پی نوشت:
1-آواز سکوت ص 80
2-سرزمین های دور پال توئیچل ص 22
3-حکمت اک ص2

کوئلیو و نفی شریعت :

یکی دیگر از کسانی که در کتاب های خود با هنرمندی بر ضد دستورات شرعی و مقررات دینی مبارزه می کند پائلو کوئیلو است وی بعد شرعی دین را به طور کلی نادیده گرفته و مقررات و ضوابط دینی را انکار می کند

و در پاسخ این پرسش که مذهب یعنی چه؟می گوید:من آن را نحوه گروهی پرستش می دانم آدم می تواند بودا، یا خدای مسیح را پرستش کند فرقی نمی کند
برای من مذهب یعنی این و نه مجموعه ای از قراردادها و دستوراتی که به دیگران تحمیل شود(1

وی به خوانندگان آثار خود توصیه می کند که سخن هیچ کسی برای شما حجیت ندارد به سخنان بنیادگراهای دینی که بر اصول ثابتی تاکید می کنند هرگز گوش نسپارید حتی اگر به قیمت اشتباه کردن و گم کردن راه باشد چرا که گم کردن راه و اشتباه رفتن به مراتب بهتر از بنیادگرایی دینی است

وقتی کسی می آید به تو می گوید:خدا این است و خدا آن است یا خدای من قویتر از خدای توست.

تنها راه در دام نیفتادن این است که بفهمی جستجوی معنویت یک مسئولیت شخصی است که تو نه می توانی به کسی منتقل کنی و نه به دیگران توصیه کنی

بهتر است انسان اشتباه کند و دنبال نشانه هایذ غلط برود تا اینکه به دیگران اجازه دهد برای سرنوشتش تصمیم بگیرند(2

پی نوشت:
1- اعترافات یک سالک ،پائلو کوئیلو ،ترجمه دل آرا قهرمان ص 33-34
2- همان ص33

4- ناسازگار پنداشتن بعد مادی و روحی وجود انسان

یکی دیگر از مشخصه های عرفان های دروغین ناسازگار دانستن بعد مادی و روحی انسان است این ویژگی را نیز می توان در بسیاری از عرفان های شرقی اعم از عرفان های هندی ،بودایی و جینی مشاهده کرد افزون بر آن در برخی از مکاتب اخلاقی و عرفانی یونان باستان از جمله مکتب کلبیون نیز مطرح بود(1

برخی از آیین های ایران باستان همچون آیین مانی نیز کما بیش مدافع این ایده بوده اند

در عرفان مسیحی نیز این مساله به قوت مطرح است براساس آموزه های این عرفان و مطابق تعالیم نظام رهبانیت میان توجه به بعد مادی وجود انسان با تقویت بعد معنوی تعارض و تضاد وجود دارد
کسی که به امور دنیوی و مادی بپردازد هرگز نمی تواند به درجات بالای معنوی دست یابد.
نمود این نگرش را می توان در مخالفت با ازدواج و دعوت به گوشه نشینی و مخالفت با سیاست به خوبی مشاهده کرد.

پی نوشت:
1- ر. ک. کلیات فلسفه ،ریچارد پاپکین ،و آوروم استرول ،ترجمه جلال الدین مجتبوی ص 27

سرکرده عرفان های کاذب هرچند در ظاهر با سیاست و ساستمداران مخالف اند و پیروان خود را به عدم دخالت در ساست و مسائل اجتماعی دعوت می کنند،اما تردیدی نیست که هدف اصلی و پنهان آنان از چنین توصیه ای هدف سیاسی است .

اگر نیک بنگریم می بینیم که عرفان های کاذب خود پدیده ای سیاسی هستند.به همین دلیل است که از سوی قدرتمندان و سیاستمداران غربی به شدت مورد تبلیغ و حمایت قرار می گیرند .
چگونه می توان باور کرد،پدیده ای که مخالف سیاست باشد،از سوی سیاستمداران و قدرتمندان تبلیغ شود و از هرگونه حمایتی برخوردار گردد؟
چگونه می توان باور کرد کسانی با سیاست و سیاست ورزی مخالف باشند اما بهترین مکان ها و تفریحگاه ها،از سوی اربابان زر و زور و سیاست در اختیار آنان قرار گیرد؟
چگونه می توان ادعای غیر سیاسی بودن را از کسانی همچون دالایی لاما پذیرفت که از سنین نوجوانی بلکه کودکی همواره در تبعید بوده و به دنبال تشکیل کشور مستقل تبت است؟

5-انکار معاد وطرح مساله تناسخ
یکی دیگر از مشخصه های عرفان های وارداتی و دروغین در بعد انسان شناسی،انکار معاد وجایگزین کردن آموزه تناسخ یا بازگشت متوالی به جهان به جای آن است.

یکی از آموز ه های اصلی مکتب اکنکار اعتقاد به تناسخ یا زندگی متوالی در این دنیا و به تبع آن اعتقاد به قانون کارما است در کتاب شریعت -کی سوگماد که کتاب مقدس مکتب اکنکار است آمده است:
(هرکسی از کالبد به کالبد،زندگی به زندگی گذر می کند تا روزی که مجددا با من در قالب کالبدی موسوم به ماهانتا ،ملاقات نماید )1

پی نوشت:
1-اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر ص 35

اوشو نیز از مدافعان جدی تناسخ است.وی ادیان وآیین های معنوی را به دو دسته تقسیم می کند :
دسته اول شامل یهودیت،مسیحیت و اسلام می شوند که منکر تناسخ و معتقد به معادند.
دسته دوم شامل آیین هایی همچون هندوئیسم،جینسم،و بودیسم است که همگی منکر معاد و معنقد به تناسخ اند.
در این میان اوشوا معتقد تناسخ و منکر معاد است.وی مدعی است (یک انسان الی الابد دوباره و دوباره متولد می شود)1

پی نوشت:
1-اینک برکه ای کهن ص46
بر گرفته از کتاب عرفان حقیقی و عرفان های کاذب (احمد حسین شریفی

قدس شریف;331154 نوشت:
عرفان یعنی انجام واجبات و ترک محرمات و غیر ازین عرفان کاذب است.

سلام
عرفان یعنی شناخت به نظر شما رابطه شناخت با این که فرمودید چیست ؟ بله می توان گفت راهی یا مقدمه ای ضروری برای تحقق شناخت است اما اینکه عمل را شناخت بنامیم درست نیست
والله الموفق

سمیع;331214 نوشت:
یکی دیگر از مشخصه های عرفان های دروغین ناسازگار دانستن بعد مادی و روحی انسان است این ویژگی را نیز می توان در بسیاری از عرفان های شرقی اعم از عرفان های هندی ،بودایی و جینی مشاهده کرد افزون بر آن در برخی از مکاتب اخلاقی و عرفانی یونان باستان از جمله مکتب کلبیون نیز مطرح بود(1

با سلام و تشكر
من فكر مي كنم بحث تعارض بعد مادي و معنوي خيلي مهم است و به نظر مي آيد كه مانُور خيلي از عرفان هاي جديد در تقابل با دين و عرفان حقيقي ،روي همين مسئله است
آنها خدا و انساني را معرفي ميكنند كه با لذت و خوش گزراني تضادي ندارد
حال سوال اين است كه آيا واقعا در دين اسلام بين لذت هاي مادي و معنوي تعارضي وجود دارد؟ اگر تعارضي نيست شكاف و بستر بروز اين عرفان ها در جامعه ما از كجاست؟

موضوع قفل شده است