شبهه اهل سنت در مورد شهادت سیدة النساء العالمین(س)

تب‌های اولیه

44 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهه اهل سنت در مورد شهادت سیدة النساء العالمین(س)

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کارشناسان ازشما درخواست میکنم این تاپیک را ارجاع ندهید چون وقت شما را زیاد نمیگیرد و هدف جواب "کوتاه" و مطلق و دندانشکن به نواصب است اینکه اصرار برکوتاهی آن دارم جواب سریع و مسلمی را میخواهم داشته باشم باتشکر.

فقط یک سوال در رابطه شهادت بانو(س) دارم:
آیا علی(ع) مطمین بود ازینکه قتل بدست خود عمر بوده یا اینکه فقط میدانستند قتل بدستور عمر بوده یا اینکه میدانستند دستور عمر هتک حرمت بوده و نه قتل که این اتفاق رخ داده است.

کارشناس بحث : مقداد

برچسب: 

مشتاق فاطمه(س);273747 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کارشناسان ازشما درخواست میکنم این تاپیک را ارجاع ندهید چون وقت شما را زیاد نمیگیرد و هدف جواب "کوتاه" و مطلق و دندانشکن به نواصب است اینکه اصرار برکوتاهی آن دارم جواب سریع و مسلمی را میخواهم داشته باشم باتشکر.

فقط یک سوال در رابطه شهادت بانو(س) دارم:
آیا علی(ع) مطمین بود ازینکه قتل بدست خود عمر بوده یا اینکه فقط میدانستند قتل بدستور عمر بوده یا اینکه میدانستند دستور عمر هتک حرمت بوده و نه قتل که این اتفاق رخ داده است.

کارشناس بحث : مقداد

با عرض سلام خدمت شما دوست بزرگوار

ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) براثر جراحت وارد شده بر ایشان در هنگام هجوم عمربن خطاب و نیروهایش به منزل آن حضرت،از موضوعاتی است که قابل انکار نمی باشد و در منابع متعدد اهل سنت نیز به این موضوع تصریح شده است.هر چند بسیاری از نویسندگان اهل سنت سعی زیادی کردند تا این لکه ننگ دامنگیر خلفا نشود.

سوال شما کمی ابهام دارد،بنده متوجه منظور شما از اینکه آیا امام علی(ع) این اتفاقات را می دانستند یا خیر نشده ام.

اما آنچه از نقل منابع تاریخی استفاده می شود این است که عمر بن خطاب به قصد هتک حرمت و یا کشتن حضرت زهرا(س) به منزل آن حضرت هجوم نبده بود،هدف آنها بردن امام علی(ع) به مسجد برای بیعت با ابوبکر بوده است،اما نکته مهم این است که آنها در این راه از اینکه به یگانه دختر پیامبر(ص) هرگونه جسارتی بکنند دریغ نمی کردند،آنهم دختری که بنا بر نقل معتبرترین منابع اهل سنت پیامبر(ص) بارها فرموده بودند:«انما فاطمة بضعة منی یوذینی ما آذاها»{1}؛ به درستی فاطمه پاره تن من است. آنچه او را بیازارد مرا آزرده است.

خلاصه این واقعه به نقل از کتب تاریخی این گونه است.
گروهی از طرف خلیفه اول به خانه حضرت زهرا آمدند تا علی(ع)، کسانی را که در منزل او بودند خارج کنند. در این موقع حضرت زهرا به احتجاج و ناله و توجه به قبر پدر باعث شد که آنان نتوانند علی(ع) را با خود ببرند. پس از بازگشت آن گروه و اطلاع خلیفه اول از این اتفاق ابوبکر برای تهییج آنان شروع به گریه نمود و آنان را تشویق کرد که علی و همراهان او را برای بیعت بیاورند.
«و بعث الیهم ابوبکر عمر بن الخطاب و قال لهم فان ابو افقاتلهم و اقبل عمر بقبس من نار علی ان یضرم علیهم الدار فلقیه فاطمه فقالت یابن الخطاب اجئت لتحرق دارنا قال نعم او تدخلوا فیها دخل فیه الامته»؛ ابوبکر عمر را به سوی کسانی که در خانه زهرا بودند فرستاد و به عمر و همراهانش گفت اگر تحصن کنندگان خانه علی از آمدن و بیعت کردن سرباز زدند با آنها بجنگید و عمر نیم سوز و پاره‏ای آتش برداشت و با خود به طرف خانه زهرا برد تا خانه را با ساکنان آن آتش بزند. حضرت زهرا خطاب به عمر فرمود:ای پسر خطاب آیا آمده‏ای تا خانه را بر ما آتش بزنی؟عمر جواب داد:آری و یا این که بیعت کنید.
این عبارت در کتابهای فراوان از منابع اهل سنت نقل شده است{2}.

کتابهای دیگری چون تاریخ طبری، امامت و سیاست و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آن را این گونه نقل کرده ‏اند:«دعا بالحطب و قال و اللَّه لتحرقن علیکم او لتخرجن ای البیعة فیقال الرجل ان فیها فاطمه فیقول و ان»{3}؛ عمر بن خطاب گفت:هیزم بیاورید - خطاب به اهل خانه - به خدا قسم خانه را بر شما آتش می‏زنم یا آن که خارج شوید و بیعت کنید. مردی به عمر گفت که در آن خانه فاطمه حضور دارد و او در جواب گفت او را هم -آتش می‏زنم -.

این نقل تاریخی که اتفاقاً در منابع اهل سنت آمده است،به وضوح این واقعیت را بیان می کند که عمر بن خطاب از انجام هیچگونه اقدامی بر علیه خاندان پیامبر(ص) حتی پاره تن رسول الله ابایی نداشته است.

علاوه بر واقعه حمله به خانه آن حضرت و آتش زدن آن برخی دیگر از تاریخ نویسان عامه واقعه سقط جنین آن حضرت را نقل کرده ‏اند، به عنوان مثال کتاب الوافی بالوفیات، ج 6، ص 17 و نیز کتک زدن آن حضرت توسط خلیفه دوم در کتابهای آنان نقل شده است. کتاب لسان المیزان نوشته ابن حجر عسقلانی می‏نویسد:«ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن»{4}؛ عمر فاطمه را زد آن‏گونه که او جنینش را به نام محسن سقط کرد.
بخشهای مختلف این واقعه در کتابهای مختلف اهل سنت نقل شده است که می‏توان از میان آنها به افحام الاعداء و الحضرم نوشته ابن ابی شیبه، مغنی نوشته قاضی عبدالجبار و کتاب قرة العین نوشته ولی الله دهلوی اشاره کرد{5}.

پی نوشتها:
[1]. صحیح مسلم، شرح امام نووی، ح 6258، باب فضائل فاطمه بنت نبی علیها السلام.
[2]. مختصر فی اخب البشر معروف به تاریخ ابن الغدا، ج 1، بحث ابی‏بکر صدیق و خلافت؛ تراجم اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام عمر رضا کاله، ج 4، باب فاطمه بنت محمد و عقد الفرید، ج 2، ص 25.
[3]. تاریخ طبری، ج 3، ص 198؛ امامت و سیاست، ابن قتیبه دیزری، ج 1، ص 13 و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 134.
[4]. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 406.
[5]. برای اطلاع بیشتر ر.ک:مأساة الزهرا (سوگنامه حضرت زهرا(س)، جعفر مرتضی عاملی؛ فاطمه زهرا از گهواره تا گور، سید محمد کاظم قزوینی؛ ظلمات فاطمة الزهرا فی السنة و آلاراء، شیخ عبدالکریم عقیلی؛ احراق بیت فاطمه فی الکتب المعتبره عنه اهل السنت ؛ شیخ حسین غیب غلامی و آتش به خانه وحی.

باتشکر ازشما
آیا ضربات و جراحات وارده توسط خود عمر بوده یا توسط همراهانش وبدستور او؟
پس چرا امام علی(ع) پس از سقط محسن به انتقام علیه خلیفه دست بکار نشد؟

قدس شریف;277133 نوشت:
باتشکر ازشما
آیا ضربات و جراحات وارده توسط خود عمر بوده یا توسط همراهانش وبدستور او؟
پس چرا امام علی(ع) پس از سقط محسن به انتقام علیه خلیفه دست بکار نشد؟

با عرض سلام و ادب

آنچه از منابع مختلف تاریخی استفاده می شود هم شخص عمر بن خطاب جراحاتی را بر بدن مطهر حضرت فاطمه زهرا(س) وارد کردند،هم برخی از یاران او به دستور او چنین جسارتی را بخرج داده و ضرباتی را بر آن پاره تن رسول الله وارد کردند که به برخی از این موارد اشاره می کنم:

- کتک زدن آن حضرت توسط خلیفه دوم در کتابهای اهل سنت نیز نقل شده است. ابن حجر عسقلانی می‏نویسد:«ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن»(1)؛ عمر فاطمه را زد آن‏گونه که او جنینش را به نام محسن سقط کرد.

- عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق.) نقل کرده: «اِنّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْاَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها ،به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه علیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»(2)

- صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‏گوید:«اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.»(3)

- ابابصیر از امام صادق علیه‏ السلام نقل نموده است:« وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَدیدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها یَدْخُلُ عَلَیْها، سبب فوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمرزد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند)(4)

- مقاتل بن عطیه می‏گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهراعلیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمرآن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ دربه سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آن که ازدنیا رفت.»(5)

- امام حسن (علیه السلام) در مناظره‌اي كه با معاوية و دار ودسته وي داشت ، خطاب به مغيرة بن شعبة فرمود:
تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) را كتك زدى ؛ تا آنجا كه خون آلود شد و فرزندي كه در رحم داشت سقط كرد.(6)

پی نوشتها:

(1). لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 406.

(2). الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.

(3). الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج2،ص29.

(4). بحار الانوار، ج43، ص170.

(5). الامامة والخلافة، مقاتل بن عطیة، ص160 ـ 161.

(6). احتجاج طبرسي ، ج1، ص 278.

قدس شریف;277133 نوشت:
باتشکر ازشما
آیا ضربات و جراحات وارده توسط خود عمر بوده یا توسط همراهانش وبدستور او؟
پس چرا امام علی(ع) پس از سقط محسن به انتقام علیه خلیفه دست بکار نشد؟

با عرض سلام

در رابطه با این موضوع که چرا امام علی(ع) در قبال این جسارت هیچ عکس العملی نشان نداده و یا به دنبال انتقام گرفتن نبوده اند باید عرض کنم:

اولا: امام علي (علیه السلام) در قدم نخست از خود واكنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسي مفسر مشهور اهل سنت در اين باره مي‌نويسد :
عمر با غلاف شمشير به پهلوي مبارک فاطمه و با تازيانه به بازوي حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « يا ابتاه » علي (علیه السلام) ناگهان از جا برخاست وگريبان عمر را گرفت و بر زمين زد و بر بيني و گردنش کوبيد.(1)

ثانياً: برفرض اين كه واكنشي نشان نداده است ، به همان دليلي بوده كه پيامبر اسلام (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) در مكه مكرمه ، در قبال، شكنجه صحابه و حتي قتل سميه مادر عمار ياسر واكنش نشان نداد.

ثالثاً: وقتي ياران رسول خدا به خانه عثمان ريختند و متعرض همسر او شده و حتي دست او را با شمشير قطع كردند ، عثمان هيچ واكنشي از خود نشان نداد .

رابعاً: به همان دليلي كه پيامبر اسلام (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) از كساني كه قصد ترور آن حضرت را داشتند انتقام نگرفت. با اين كه طبق نقل صحيح مسلم (ج 8 ص 123) «اثنى عشر منهم حرب لله و لرسوله في الحياة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد» دوازده نفر آنان محارب خدا و پيامبر در دنيا و آخرت بودند، پيامبر گرامي (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) در پاسخ حذيفه و عمار كه تقاضاي قتل تروريستها را كردند، فرمود: به صلاح نيست كه شايع كنند كه پيامبر اصحاب خود را به جرم تروريست بودن مي كشد. «أكره أن يتحدّث الناس أنّ محمداً يقتل أصحابه» .(2)

خامساً : پيامبر اسلام بعد از فتح مكه ، از وحشي قاتل حضرت حمزه ، انتقام نگرفت ، علي (علیه السلام) نيز از سنت پيامبر اسلام (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) پيروي كرد .

شاید مهمترین دلیل را از همان فرمایش مشهور امام علی(ع) در بیان علت سکوت 25 ساله اش بیان فرموده اند را دلیل عدم عکس العمل و انتقام گیری دانست،حضرت، در خطبه سوم نهج البلاغه، موسوم به شقشقیه نيز حقانيت خود را براى جانشينى پيامبر اين گونه بيان مى ‏فرمايد:
آگاه باشيد به خدا سوگند كه فلانى (ابن ابى قحافه، خليفه اول ابابكر )جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى‏دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به سنگ آسياب كه دور آن حركت مى‏ كند. او مى ‏دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است . مرغان دور پرواز انديشه ‏ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت را رها كرده، دامن جمع نمودم و از خلافت كناره‏ گيرى كردم . همواره در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقان‏زا و تاريكى كه به وجود آورده‏ اند، صبر پيشه سازم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، مردان با ايمان را تا قيام قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى ‏دارد! پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه ‏تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با ديدگان خود مى ‏نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى ‏برند.(3)

پی نوشتها:

(1). تفسير آلوسي،ج3ص124 .

(2). تفسير ابن كثير ج 2 ص 323.

(3). نهج ‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 6.

ضمن تمامی فرمایشات قابل تامل شما بزرگوار باید بگم کشته شدن یک فرد حضرت محسن وبتبع آن سیده النسا العالمین چیزی نیست که علی(ع) آن را انتقام نگرید و عمر را رسوا نسازد. آیا این سکوت توجیح پذیر است؟

"آیا این سکوت توجیه پذیر است؟ "

سلام
در قرآن به صراحت آمده است که بخشش اولیای دم برای آنها بهتر از قصاص است و امام علی (ع) نیز جزء عاملین به دستورهای قرآن هستند.

قدس شریف;277302 نوشت:
ضمن تمامی فرمایشات قابل تامل شما بزرگوار باید بگم کشته شدن یک فرد حضرت محسن وبتبع آن سیده النسا العالمین چیزی نیست که علی(ع) آن را انتقام نگرید و عمر را رسوا نسازد. آیا این سکوت توجیح پذیر است؟

با عرض سلام و ادب

ایکاش نکات قابل تأمل سخنان بنده را بیان می کردید،تا به رفع آن می پرداختیم.

همانگونه که مشاهده کرده اید حمله به منزل حضرت زهرا(س) و وارد کردن جراح بر ایشان که منجر به سقط فرزندنشان و سرانجام شهادت پاره تن رسول الله گردید،خود منابع متعدد اهل سنت بدان تصریح کرده اند. اما در مورد دلیل عدم انتقام گیری از عاملان این جنایت،لازم است به شرایط و موقعیت امام علی(ع) در آن زمان توجه داشته باشیم،بنده فرمایش سوزناک آن حضرت را در رابطه با دلیل سکوت و خانه نشینی عرض کردم،وقتی آنحضرت برای حفظ اصل و اساس دین همچون انسانی که خار در چشم و استخوان در گلو دارد،از حق الهی خود یعنی جانشینی پیامبر(ص) چشم می پوشد،برای همین هدف از مبارزه و انتقام گیری عاملان قتل همسر و فرزندش نیز چشم می پوشد.

متأسفانه حوادث مربوط به پس از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت زهرا(س) بگونه ای مطرح شده است که گویا در این مدت امام علی(ع) هیچگونه اقدامی برای دفاع از حق مسلّم خود و همسرش انجام نداده است؛حال آنکه اینگونه نبوده و آن حضرت تمام تلاش خود را برای بدست آوردن حق خود انجام داده اند،منتهی تا آنجای یپیش رفتند که خطری متوجه اصل دین مبین اسلام نشود،و زمانی که احساس کردند ادامه دادن به طلب حقی که پیامبراکرم(ص) بارها در طول حیات خود به آن تصریح کرده بود و خود همان کسانی که اکنون آن را غصب کرده بودن شاهد آن بودند،ممکن است باعث ریشه کن شدن اسلام ناب شود،اینجا بود که سکوت کردند.

خطرهایی که حضرت علی (ع) به خاطر آنان سکوت کرد را می توان بدین ترتیب دسته بندی كرد:

1ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت و انتقام از دشمنان بر می آمد، بسیاری از عزیزان خود را كه از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند،‌ از دست می داد،‌ علاوه بر این ها گروه بسیاری از صحابه پیامبر(ص) كه به خلافت امام راضی نبودند، كشته می شدند. و این امر سبب تضعیف مسلمانان و دو دستگی آنان می شد.

امام هنگامی كه برای سركوبی پیمان شكنان (طلحه و زبیر) عازم بصره بود، خطبه ای ایراد كرد و در آن انگشت روی این موضوع حساس گذاشت و فرمود: "هنگامی كه خداوند پیامبر خود را قبض روح كرد،‌ قریش با خود كامگی، خود را بر ما مقدم شمرده ما را كه به رهبری امت از همه شایسته تر بودیم، از حق خود باز داشت،‌ ولی من دیدم كه صبر و بردباری بر این كار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است؛ زیرا مردم، به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشكی مملوّ از شیر بود كه كف كرده باشد و كوچك ترین سستی و غفلت آن را فاسد می سازد، و كوچك ترین فرد آن را وارونه می‌كند".[1]

2ـ از آن جاكه بسیاری از گروه ها و قبایلی كه در سال های آخر عمر پیامبر(ص) مسلمان شده بودند،‌هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان كاملاً در دل آنان نفوذ نكرده بود. هنگامی كه خبر در گذشت پیامبر اسلام(ص) در میان آنان منتشر گردیده گروهی از آنان پرچم "ارتداد" و بازگشت به بت پرستی را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلامی در مدینه مخالفت نمودند

و گروهی نیز فرصت پیش آمده را مجالی برای عرض اندام خود می دانستند تا مالیات های اسلامی به دست آن ها باشد.

یا اینکه به دلیل ماجرای غدیر و ... حکومت مدینه را به رسمیت نمی شناختند. بنابراین جریان هایی علیه حکومت مرکزی مدینه شکل می گیرد.

به همین جهت نخستین كاری كه حكومت جدید انجام داد این بود كه گروهی از مسلمانان را برای نبرد با "مرتدان" و سركوبی شورش آنان بسیج كرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گردید. در چنین موقعیتی كه دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامی را تهدید می كردند، ‌هرگز صحیح نبود كه امام پرچم دیگری به دست بگیرد و قیام كند.
حضرت در یكی از نامه های خود كه به مردم مصر نوشته است به این نكته اشاره می‌كند و می‌فرماید: "به خدا سوگند هرگز فكر نمی كردم و به خاطرم خطور نمی كرد كه عرب بعد از پیامبر(ص) امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگیرند و (در جای دیگر قرار دهند) خلافت را از من دور سازند!‌ تنها چیزی كه مرا ناراحت كرد،‌ اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبكر) بود كه با او بیعت كنند. (وقتی كه چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این كه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. (در این جا بود) كه ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نكنم باید شاهد نابودی و شكاف در اسلام باشم كه مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حكومت بر شما بزرگ تر بود،‌چرا كه این بهرة دوران چند روزة دنیا است كه زایل و تمام می شود، همان طور كه "سراب" تمام می‌شود و یا ابرها از هم می پاشد. ".[2]

این مطلب در خطبه ای دیگر نیز بیان شده است.[3]

حضور منافقان در میان مسلمانان و كسانی كه به ظاهر اظهار اسلام كردند،‌ ولی همیشه منتظر بودند كه در یك فرصت مناسب به اسلام ضربه بزنند، یكی از عوامل اصلی عدم اعتراض مسلحانه حضرت علی(ع) بود. آن حضرت در مقابل درخواست ابوسفیان برای قیام و مبارزه با ابوبكر -‌كه وعده یاری به او داده بودند - و به دست گرفتن حكومت توسط آن حضرت، به ماهیت این منافقان و علت اساسی چنین پیشنهادی كه ضربه زدن به اسلام نوپا بود،‌ اشاره می‌كند.

3ـ علاوه بر خطر مرتدین،‌ مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند "مسیلمه كذاب"، "طلیحه" و "سجاح" نیز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند كه با همكاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شكست خوردند.

4ـ خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایة نگرانی دیگری برای جبهة مسلمانان باشد؛ زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو درگیر شده بودند، و رومیان مسلمانان را خطری جدی تلقی می كردند و در پی فرصتی بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر علی(ع) دست به قیام مسلحانه می زد،‌ با تضعیف جبهة داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی ها می افتاد كه از این ضعف استفاده كنند.

با در نظر گرفتن نكات مذكور، به خوبی روشن می‌شود كه چرا امام(ع) بعد از آن كه مكرر حق خود را مطالبه نمود و شدیداً بر غاصبان حقش اعتراض كرد،‌ صبر را بر قیام ترجیح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبیر و دور اندیشی، جامعة اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داد،‌و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دودستگی نمی ترسید،‌ هرگز اجازه نمی داد رهبری مسلمانان از دست اوصیا و خلفای راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران افتد.[4]

بنابراین حفظ اصل و اساس دین نوپای اسلام از خطر نابودی دلیل اصلی سکوت و تحمل همه این مصائب از سوی امیرمومنان علی بن ابیطالب (ع) بوده است.

پی نوشتها:

[1]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 308.
[2]. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 1039، نامة ‌42.
[3]. تاریخ طبری، ج 2، ص 449.
[4]. آیت الله جعفر سبحانی،‌ فروغ ولایت،‌ ص 151 - 173 و مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، ‌ص 63 - 71.

عزیز بزرگوار نمیدانید چقدر از شبهات من حقیر را دررابطه با اهل بیت عصمت رفع کردید. خدای شبحان اجراتان را دهد. منظورم از قابل تامل برای خودم بود. مستندات شما عیبی ندارند. قسم که هروقت خطبه های امام درباره غاصبان را میخوانم تنم میلرزد. بهرحال سوال اصلی من این نبود که امام(ع) عزم بر قصاص شخصی کند منظور این بود که چرا عمر را رسوا نساخت و نگفت که وی اینگونه با خانه ی وحی رفتار کرده و مردم را آگاه نساخت؟

مقداد;277043 نوشت:
آنهم دختری که بنا بر نقل معتبرترین منابع اهل سنت پیامبر(ص) بارها فرموده بودند:«انما
فاطمة بضعة منی یوذینی ما آذاها»؛ به درستی فاطمه پاره تن من است. آنچه او را بیازارد مرا آزرده است.
صحیح مسلم، شرح امام نووی، ح 6258، باب فضائل فاطمه بنت نبی علیها السلام.

جالب است!!!
از کتب ما حدیث می آورید و بعد بر علیه ما استفاده می کنید، بی آنکه بگوئید این حدیث خطاب به امیرالمومنین علی رض است!!!
شما ظاهرا آنجا را که دوست داشته اید چیده ایدو اشاره ای به شان حدیث ندارید.
پیامبر خطاب به حضرت علی فرمودند تا با گرفتن همسر دوم باعث آزار فاطمه رض نشوند، آنوقت به جعل می گویید که فلان است و فلان...

مقداد;277043 نوشت:
«دعا بالحطب و قال و اللَّه لتحرقن علیکم او لتخرجن ای البیعة فیقال الرجل ان فیها فاطمه فیقول و ان»{3}؛ عمر بن خطاب گفت:هیزم بیاورید - خطاب به اهل خانه - به خدا قسم خانه را بر شما آتش می‏زنم یا آن که خارج شوید و بیعت کنید. مردی به عمر گفت که در آن خانه فاطمه حضور دارد و او در جواب گفت او را هم -آتش می‏زنم -.

جالب است برای ادعای خود 3 منبع آورده اید که یکی از یکی دیگر غیر قابل قبول تر!!!
می گویید تاریخ طبری: در حالی که اولا در تاریخ طبری فقط اشاره به تهدید زبانی دارد و اصلا نگفته که این کار را انجام داده است!
دوما در مقایسه با روایت و حدیث صحیح کتب تاریخی اصلا جایگاهی ندارد که شما بخواهید به آن استناد کنید.

منبع دوم شما کتاب الامامة و سیاستة است!!!
بارها و بارها در پست های مختلف کذب بودن این کتاب را ثابت کردیم و دوستان را کیش و مات کردیم، اما باز هم اصرار دارند که این کتاب واقعی است!!!

منبع سوم شما هم دلیلی برای توضیح نمی خواهد، از خودتان است و از او توقعی نداریم...

مقداد;277043 نوشت:
کتاب لسان المیزان نوشته ابن حجر عسقلانی می‏نویسد:«ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن»{4}؛ عمر فاطمه را زد آن‏گونه که او جنینش را به نام محسن سقط کرد.

برادر من
شما در آخرت و در درگاه الله مسئول گفته های خود خواهید بود، بی شک در آنجا الله از شما سوال خواهد کرد که چرا وقتی موضوعی را مطرح می کردید و روایتی را آوردید آن را کامل نیاوردید؟ چرا چشم خود را بر روی واقعیت بستید؟؟؟
برادر من، اگر با همین روایتی ناقصی که شما آوردید شخصی گمراه شد، گناهش بر گردن کیست؟
متن کامل روایت چنین است:
لسان المیزان ص 610

759 - أحمد بن محمد بن السري بن يحيى بن أبي دارم المحدث أبو بكر الكوفي الرافضي الكذاب.
مات في أول سنة اثنتين وخمسين وثلاث مِئَة وقيل: إنه لحق إبراهيم القصار.
حدث عن أحمد بن موسى الحمار وموسى بن هارون وعدة.
روى عنه الحاكم وقال: رافضي غير ثقة.
وقال محمد بن أحمد بن حماد الكوفي الحافظ بعد أن أرخ موته: كان مستقيم الأمر عامة دهره ثم في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب حضرته ورجل يقرأ عليه: أن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن.

حالا شما بگویید این روایت جایگاهش چیست؟؟؟
چرا حقیقت را کتمان می کنید برادر من؟؟؟

مقداد;306583 نوشت:
آیا امام علی(ع) مطمین بود از اینکه قتل حضرت زهرا(س)بدست خود عمر بوده یا اینکه فقط میدانستند قتل بدستور عمر بوده یا اینکه میدانستند دستور عمر هتک حرمت بوده و نه قتل که این اتفاق رخ داده است؟

بنده چند سوال برایم پیش آمده که فقط به صورت شخصی و نه مذهبی مطرح می کنم:
1- چگونه طفل درون رحم که هنوز جنسیت او مشخص نیست را محسن نامگذاری کرده اند؟
2- اگر بگوییم ایشان علم غیب داشته و از وجود طفل پسر درون رحم دختر فاطمه ص آگاه بوده است، پس چرا حضرت علی با علم غیب خود نتوانست بفهمد که عمر و دارو دسته اش باعث مرگ جنین و همسرش می شوند؟
چرا با استفاده از علم غیب خود از این حادثه جلوگیری نکردند تا اهل اسلام از وجود پر فیض دختر نبی محروم نشوند؟؟؟

ohfreedom;306787 نوشت:
جالب است!!!
از کتب ما حدیث می آورید و بعد بر علیه ما استفاده می کنید، بی آنکه بگوئید این حدیث خطاب به امیرالمومنین علی رض است!!!
شما ظاهرا آنجا را که دوست داشته اید چیده ایدو اشاره ای به شان حدیث ندارید.
پیامبر خطاب به حضرت علی فرمودند تا با گرفتن همسر دوم باعث آزار فاطمه رض نشوند، آنوقت به جعل می گویید که فلان است و فلان...

جناب ohfreedom موضوع جسارت جناب خلیفه دوم به ساحت حضرت زهرا(س) از قطعیات تاریخ یاست و جای انکار ندارد.که در ادامه پاسخ به مطالب شما بیشتر بدان خواهیم پرداخت. اما در مورد دروغ بزرگ قصد امام علی(ع) برای ازدواج مجدد، که برای کمرنگ کردن ننگی که بخاطر جسارت و اهانت به حضرت زهرا(س) دامنگیر برخی از صحابه شده بود،ساخته شد،مطالبی بیان می کنم،امید که برای جویندگان حق و حقیقت مفید بوده و سبب کنار رفتن پرده های تعصب باشد. اما قبل از آن لازم است بدانید ،روایاتی که در معتبرترین منابع اهل سنت آمده است،منحصر به همین یک روایت نیست تا بر فرض محال با دروغ پردازی و جعل شأن صدور آن،خود را مبری از آن جنایات معرفی کنید.

اما موضوع ازدواج مجدد علی بن ابیطالب(ع):

در بعضی از منابع اهل سنت از جمله صحیح بخاری روایاتی به این مضمون آمده است از جمله:
مسور گفت: علي به خواستگارى دختر ابوجهل رفت، فاطمه شنيد، نزد پدر آمد و عرض كرد: اطرافيانت گمان مى‌كنند براى دخترانت ناراحت و خشمگين نمى‌شوي، علي قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد، رسول خدا (ص) فرمود: ابوالعاص بن ريبع را به دامادى پذيرفتم چون صادق و راستگو بود، همانا بدانيد، فاطمه پاره تن من است، دوست ندارم چيزى ناراحتش كند، به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در يكجا جمع نمى‌شوند. پس از اين بود كه علي از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد. (1)

نقد و بررسی این روایت:

[="magenta"]- راوی دشمن واقعی علی بن ابیطالب(ع)[/]
در تمام رواياتى كه اهل سنت آورده‌اند؛ به ويژه در صحيح بخارى و مسلم، سند به فردى به نام «مسور بن مخرمه»، از مريدان خاص عبد الله بن زبير مى‌رسد، وى از لشكريان ابن زبير بود كه در حمله يزيد به مكه مكرمه، با سنگى كه از منجنيق سربازان يزيد پرتاب شده بود به همراه تعدادى ديگر كشته شد.
عبد الله بن زبير از دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود؛ به حدى كه صلوات بر پيامبر را به خاطر اين كه اهل بيت آن حضرت خوشحال نشوند، حذف كرده بود. بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:
از زشتكاري‌هاى عبد الله بن زبير نام نبردن از رسول خدا (ص‌) در خطبه هايش بود، هنگامى كه علتش را جويا شدند، گفت: برخى از منسوبين رسول خدا (ص) آدم‌هاى بدى هستند؛ چون از شنيدن نامش گردن‌ها دراز كرده، خوشحال شده وبر خود مى‌بالند.(2).
براى اثبات دشمنى مسور بن مخرمة با اهل بيت عليهم السلام، همين بس كه خوارج با او رابطه خوبى داشته و او را از خودشان مى‌دانستند.
ذهبى در ترجمه مسور بن مخرمه مى‌نويسد:
قال الزبير بن بكار: كانت [الخوارج] تغشاه و ينتحلونه :خوارج او را تحويل گرفته و ازخودشان مى‌دانستند.(3)
همچنين او از طرفداران معاويه بود به حدى كه هر وقت نام معاويه را مى‌شنيد، براو دردود مى‌فرستاد.
ذهبى در سير اعلام النبلاء در اين باره مى‌نويسد:
قال عروة: فلم أسمع المسور ذكر معاوية إلا صلى عليه : از مسور نشنيدم كه يادى از معاويه به كند و بر او درود نفرستد.(4)
آيا روايت چنين شخصى را مى‌توان در حق اهل بيت عليهم السلام پذيرفت؟
جالب اين است كه طبق نقل بخارى مسور بن مخرمه، اين مطلب را زمانى به امام سجاد عليه السلام يادآورى مى‌كند كه آن حضرت به تازگى از شام برگشته و مصيبت از دست دادن پدر و برادرانش بر دوشش سنگينى مى‌كند.
حَدَّثَهُ أَنَّ ابْنَ شِهَاب حَدَّثَهُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ حُسَيْن حَدَّثَهُ أَنَّهُمْ، حِينَ قَدِمُوا الْمَدِينَةَ مِنْ عِنْدِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ مَقْتَلَ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَقِيَهُ الْمِسْوَرُ بْنُ مَخْرَمَةَ فَقَالَ لَهُ....(5)
آيا در زمانى كه امام زين العابدين عليه السلام نياز به تسليت و دلدارى دارد، هيچ عاقلى به خودش اجازه مى‌دهد، با گفتن اين سخنان، قلب او را بشكند؟

[="magenta"]- عدم تناسب سِنّي مسور بن مخرمه، با مشاهده اين قضيه[/]
نگاهى به شرايط سنى راوى بر اساس آن چه عالمان رجال اهل سنت گفته‌اند بسيار جالب و شنيدنى است. مسور بن مخرمه، در سال دوم هجرت در مكه به دنيا آمده و در سال هشتم هجرت وارد مدينه شده است. از طرف ديگر نقل كرده‌اند كه قضيه خواستگارى از دختر ابوجهل نيز در سال هشتم هجرى بوده؛ يعنى مسور بن مخرمه در زمان وقوع قضيه، فقط شش سال بيشتر نداشته است.
ابن حجر عسقلانى در الإصابة مى‌نويسد:
قال يحيى بن بكير وكان مولده بعد الهجرة بسنتين و قدم المدينة في ذي الحجة بعد الفتح سنة ثمان و هو غلام أيفع بن ست سنين :مسور دو سال پس از هجرت به دنيا آمد و پس ازفتح مكه در ماه ذى حجه سال هشتم وارد مدينه شد كه عمرش شش سال بيشتر نبود.(6)
همچنين دو نكته ديگر در روايت مسور وجود دارد كه توجه به آنها، دروغ بودن اين افسانه را روشن تر مى‌نمايد، كه عبارتند از:

الف: مسور بن مخرمه در شش سالگي محتلم مى‌شد!

در روايت بخارى آمده كه مسور مى‌گويد من اين قضيه را در زمانى شنيدم كه «محتلم» مى‌شدم:
أخْطُبُ النَّاسَ فِي ذَلِكَ عَلَى مِنْبَرِهِ هَذَا وَأَنَا يَوْمَئِذ مُحْتَلِمٌ.
حال پرسش ما اين است كه هنگامى كه سن محتلم شدن و بلوغ جنسي، پانزده سالگى است، چگونه است كه يك پسر شش ساله محتلم ‌شود؟
ابن حجر عسقلانى كه متوجه اين مشكل اساسى شده، همانند عادت هميشگي‌اش چشمانش را بسته، اين گونه توجيه كرده است، كه ممكن است مقصود از «محتلم» معناى لغوى آن؛ يعنى بلوغ عقلى باشد:
وهو مشكل المأخذ لان المؤرخين لم يختلفوا أن مولده كان بعد الهجرة و قصة خطبة علي كانت بعد مولد المسور بنحو من ست سنين أو سبع سنين فكيف يسمى محتلما فيحتمل انه أراد الاحتلام اللغوي و هو العقل والله تعالى أعلم : سند و مأخذ اين نقل اشكال دارد؛ زيرا هيچگونه اختلافى نيست كه مسور پس از هجرت به دنيا آمده و داستان خواستگارى از دختر ابوجهل شش يا هفت سال پس از تولد مسور بوده است؛ پس چگونه محتلم مى‌شده است؟ البته احتمال دارد كه مقصود از محتلم شدن معناى لغوى آن؛ يعنى عقل باشد.(7)
در پاسخ به اين توجیه مى‌گوييم:
اولاً: اين توجيه بر خلاف لغت و عرف است و عاقلان چنين توجيهى را نمى‌پذيرند؛
ثانياً: بر فرض كه «احتلام» در لغت به معناى درك و عقل نيز آمده باشد، بر مسور بن مخرمه قابل تطبيق نيست؛ زيرا طبق روايت صحيح مسلم، در همان زمانى كه او در مدينه بود، از درك مسائل ابتدايى بي‌بهره بوده؛ از جمله آن كه، عورت خود را از مردم و حتى از رسول خدا صلى الله عليه وآله نمى‌پوشانده است و باك نداشته است كه برهنه در ميان مردم راه برود .
از اين رو، چگونه مى‌توان بلوغ او را در شش سالگي، به بلوغ عقلي، توجيه نمود.
عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، قَالَ أَقْبَلْتُ بِحَجَر أَحْمِلُهُ ثَقِيل وَعَلَىَّ إِزَارٌ خَفِيفٌ، قَالَ، فَانْحَلَّ إِزَارِي وَمَعِيَ الْحَجَرُ لَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ أَضَعَهُ حَتَّى بَلَغْتُ بِهِ إِلَى مَوْضِعِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم «ارْجِعْ إِلَى ثَوْبِكَ فَخُذْهُ وَلاَ تَمْشُوا عُرَاةً : مسور مى‌گويد: سنگ بزرگى بر داشته بودم تا ببرم، لنگ از كمرم باز شد و نتوانستم سنگ را زمين بگذارم و همين طور به راه خود ادامه دادم تا اينكه به جايى كه بايد سنگ را مى‌گذاشتم، رسيدم، رسول خدا (ص‌) فرمود: نزد لباست برگرد و آن را بگير و لخت راه نرويد.(8)

ب: مسور بن مخرمه، تنها شاهد ماجرا

جالب اين است كه از ميان آن‌همه صحابي، فقط اين بچه شش ساله آن را شنيده و نقل كرده است. مشخص نيست كه چرا بقيه اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله كه در مسجد حاضر بودند، اين قضيه را نشنيده و نقل نكرده‌اند؟

[="magenta"]اين روايت، مخالف قرآن است[/]

افزون بر مشكلات جدى گذشته ، هنگامى كه اين حديث را براى سنجش ميزان صحت آن به قرآن عرضه مى‌نمایيم، در همان ابتدا به روشني، عدم سازگارى آن را با قرآن،‌ درمى‌يابيم؛ زيرا قرآن با صراحت تمام از حليت و جواز تعدد زوجات و اين كه مردان مى‌توانند با شرائطي، بيش از يك همسر اختيار نمايند، سخن گفته است آنجا كه مى‌فرمايد:‌
« فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباع‏ : هر چه از زنان كه دوست داريد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنى گيريد.(9)
و اين كه مى‌بينيم رسول اكرم صلى الله عليه وآله بر اين امر اقدام نموده است نيز در حقيقت ترجمان عملى اين حكم خداست؛ در حالى كه مفهوم حديث مسور بن مخرمه اين است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله همسر گزينى و ازدواج مجدد را براى دامادش علي عليه السلام حرام اعلام مى‌كند.
آيا رسول خدا، مى‌تواند چيزى را كه خداوند حلال كرده است، حرام كند؟

[="rgb(255, 0, 255)"]حديث مخالف قرآن، باطل است:[/]

مهم‌ترين منبع براى سنجش درستى و نادرستى يك حديث، عرضه آن به قرآن كريم است، همان گونه كه شيعه و سنى نقل از رسول خدا (ص) نقل نموده‌اند كه فرمود: « آنچه از سخنان من به شما رسيد و موافق قرآن بود از من است، و آنچه مخالف قرآن است، از من نيست ».
از حمله ابويوسف در كتاب الرد علي سير الأوزاعى و محمد بن ادريس شافعى در كتاب الأم مى‌نويسند:
«رسول خدا صلى الله عليه وآله، يهوديان را احضار كرده و از آنان سؤالى پرسيد، يهوديان سخنانى گفتند و به حضرت مسيح دروغهايى نسبت دادند، رسول خدا صلى الله عليه وآله بر فراز منبر قرار گرفت و در سخنرانى خود فرمود: به زودى بر من حديث دروغين مى‌بندند، پس آنچه از سخنان من به شما رسيد و موافق قرآن بود از من است، و آنچه مخالف قرآن است، از من نيست».(10)

[="magenta"]عدم امكان اين خواستگاري از منظر تاريخي:[/]

طبق اسناد موجود در كتاب‌هاى اهل سنت، امكان خواستگارى امير مؤمنان عليه السلام از دختر ابوجهل وجود ندارد. ما به چند نكته بسنده مى‌كنيم:

الف: دختر ابوجهل، تا پيش از فتح مكه، اسلام نياورده بود:
دخترى كه اهل سنت ادعا مى‌كنند امير مؤمنان از او خواستگارى كرده است‌، جويريه نام داشته است كه تا فتح مكه اسلام نياورده است و در فتح مكه به همراه ديگر طلقاء از جمله زن برادرش، مجبور به پذيرش اسلام شد.

محمد بن سعد درباره زمان اسلام آوردن او مى‌نويسد:
«روز فتح مكه امّ‌حكيم دختر حارث بن هشام همسر عكرمة بن ابوجهل مسلمان شد، خدمت پيامبر (ص) آمد و بيعت كرد، جويريه دختر ابوجهل اسلام آورد و مسلمان شد، عتاب بن اسيد بن ابوالعيص بن اميه با وى ازدواج كرد، سپس ابان بن سعيد بن عاص بن اميه با وى ازدواج كرد كه فرزندى از وى نداشت».(11)

ب: جویریه بي‌درنگ پس از اسلام آوردن، با ديگري ازدواج كرد:
جويريه پس از آن كه اسلام آورد، با شخصى به نام، عتاب بن أسيّد كه از سوى پيامبر حاكم مكه گماشته شده بود، ازدواج نمود، و تا زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله زنده بود همسر او بود،بنابراین پس از اسلام جویریه نيز نمى‌تواند اين خواستگارى صورت پذيرفته باشد.
محمد بن سعد مى‌نويسد:
... جويرية بنت أبي جهل... أسلمت وبايعت وتزوجها عتاب بن أسيد بن أبي العيص بن أمية...
... جويريه دختر ابوجهل اسلام آورد و مسلمان شد، عتاب بن اسيد بن ابوالعيص بن اميه با وى ازدواج كرد، سپس ابان بن سعيد بن عاص بن اميه با وى ازدواج كرد كه فرزندى از وى نداشت.(12)

بنابراين: خواستگارى از دختر ابوجهل، نه پيش از اسلام آوردن او با واقعيت‌هاى تاريخي، سازگار است و نه پس از اسلام آوردن او.

[="Magenta"]ج: اسلام در قلب جويريه رسوخ نكرده بود:[/]
جويريه از افرادي است كه در فتح مكه همزمان با ديگر طلقاء و در سايه شمشير اسلام را پذيرفت، نه اين كه با آغوش باز پذيرفته و به حقانيت اسلام ايمان آورده باشد.
شاهد بر اين مطلب نيز اين است كه هنگامي كه در همان زمان صداى اذان بلال را مى‌شنيد، جملات زننده‌اى را بر زبان جارى كرد كه نشان مى‌دهد نور اسلام در قلب او رسوخ نكرده است.

بلاذرى و ابوالفداء در اين باره مى‌نويسند:
ولما جاء وقت الظهر أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم بلالا أن يؤذن على ظهر الكعبة وقريش فوق الجبال، فمنهم من يطلب الأمان، ومنهم من قد أمن، فلما أذن وقال: أشهد أن محمدا رسول الله، قالت جويرية بنت أبي جهل: لقد أكرم الله أبي حين لم یشهد نهيق بلال فوق الكعبة.
هنگام ظهر ( روز فتح مكه) رسول خدا (ص‌) دستور داد تا بلال بر بام كعبه اذان بگويد، قريش بالاى كوه‌ها رفته بودند، بعضى از آنان در خواست امان كرده و بعضى هم ايمان آورده بودند، هنگامى كه بلال گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله» جويريه دختر ابوجهل گفت: خدا به پدرم لطف كرد، كه صداى بلال را از بالاى كعبه نشنيد.(13)
حال چگونه امكان دارد كه امير مؤمنان عليه السلام، با وجود دردانه رسول خدا و بانوى دو عالم، بخواهد از چنين دخترى خواستگارى نمايد؟!

[="Magenta"]د: جويريه، پدرش را پيامبر مى‌دانست[/]
طبق نقل برخى از بزرگان اهل سنت، او اعتقاد داشت كه به پدرش نيز (همانند رسول خدا ) پيشنهاد نبوت شده بود؛ اما به خاطر اين كه بين قومش اختلاف نيندازد، اين پشنهاد را رد كرده است!.
ارزقى در اخبار مكه، واقدى در كتاب المغازى و حلبى در سيره خود در اين باره مى‌نويسند:
ولقد جاء إلى أبي الذي كان جاء إلى محمد من النبوة فردها ولم يرد خلاف قومه.(14)
با اين حال، چگونه امكان دارد كه امير مؤمنان عليه السلام با داشتن همسرى همچون فاطمه زهرا سلام الله عليها، از زنى همچون جويريه خواستگارى كند؟!

[="rgb(255, 0, 255)"]ر:جويريه، كينه قاتل پدرش را به دل داشت[/]

امير مؤمنان عليه السلام همان كسى بود كه در جنگ بدر، ابوجهل، را به درك واصل كرد و طبيعى است كه بازماندگان مقتول به ويژه دخترش، كينه قاتل پدر را همواره در دل داشته باشند؛ مگر اين كه به حقيقت ايمان آورده باشند. جويريه از دسته اول بود و كينه اميرمؤمنان عليه السلام را در دل داشت و آن را فراموش نكرده بود.
قالت الجویریة: لقد رفع الله ذكر محمد وأما نحن فسنصلي ولكنا لا نحب من قتل الأحبة.
خدا نام محمد را بالا برد؛ ولى ما افرادى كه افراد مورد علاقه ما را كشتند دوست نداريم.(15)
با توجه به كينه عميق وى نسبت به قاتل پدرش، آيا قابل تصور است كه او بخواهد همسر قاتل پدرش بشود و يا امير مؤمنان بخواهد از چنين شخصى خواستگارى كند؟!

[="rgb(255, 0, 255)"]نتيجه:[/]

با توجه با پاسخ‌هاى پيشين، اين مطلب به خوبى روشن مى‌گردد كه، خواستگارى اميرمؤمنان عليه السلام از دختر ابوجهل، از افسانه‌هايى است كه بنى اميه براى پيدا كردن شريك جرم براى خلفا ساخته ‌و پرداخته‌اند و در اين صدد بودند كه با ساختن اين افسانه، اين مطلب را القاء‌ كنند كه اگر ابوبكر فاطمه زهرا سلام الله عليها را رنجانده است، امير مؤمنان عليه السلام نيز اين كار را كرده است؛ در حالى كه ثابت شد اين ازدواج افسانه‌اى بيش نبوده و غضب صديقه شهيده از خليفه اول و دوم حقيقتى است كه با اين اقدامات محو نخواهد شد.

حال جناب ohfreedom !

شما در آخرت و در درگاه الله مسئول گفته های خود خواهید بود، بی شک در آنجا الله از شما سوال خواهد کرد که چرا وقتی موضوعی را مطرح می کردید چشم خود را بر روی واقعیت بستید؟؟؟ و بدون بررسی هر سخنی را بر زبان جاری ساختید؟

[="Red"] اگر با همین روایت ناقص و جعلی ای که شما آوردید شخصی گمراه شد، گناهش بر گردن کیست؟
[/]

پی نوشتها:
(1). صحيح البخاري، ج 3، ص 1364 ح 3523.
(2). البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 2، ص 418.
(3). الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 391،
(4). الذهبي،سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 392، و تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 246.
(5). البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 3، ص 1132، ح2443.
(6). العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 6، ص 119.
(7). العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 10، ص 137.
(8). النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 1، ص 268، ح341، كتاب الحيض، باب الاِعْتِنَاءِ بِحِفْظِ الْعَوْرَةِ.
(9). سوره النساء،آیه3.
(10). الأنصاري، أبو يوسف يعقوب بن إبراهيم (متوفاي182هـ)، الرد على سير الأوزاعي، ج 1، ص 25. و الشافعي، محمد بن إدريس أبو عبد الله (متوفاي204هـ)، الأم، ج 7، ص 339.
(11). الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 262.
(12). الطبقات الكبرى، ج 8، ص 262.
(13). البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 157؛ ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، الوفا بأحوال المصطفى، ج 1، ص 332 ؛ أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 97.
(14). الأزرقي، أبو الوليد محمد بن عبد الله بن أحمد (متوفاي250 هـ)، أخبار مكة و ما جاء فيها من الأثار، ج 1، ص 275 ؛ الواقدي، أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفاي207 هـ)، كتاب المغازي، ج 2، ص 273؛ الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاي1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 2، ص 386.
(15). الأزرقي،أخبار مكة وما جاء فيها من الأثار، ج 1، ص 275؛ ابن الجوزي، الوفا بأحوال المصطفى، ج 1، ص 332؛ الحلبي، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 3، ص 55.

ohfreedom;306787 نوشت:

بنده چند سوال برایم پیش آمده که فقط به صورت شخصی و نه مذهبی مطرح می کنم:
1- چگونه طفل درون رحم که هنوز جنسیت او مشخص نیست را محسن نامگذاری کرده اند؟

صحيح البخاري » كتاب فضائل الصحابة » باب مناقب فاطمة عليها السلام :

3556 حدثنا أبو الوليد حدثنا ابن عيينة عن عمرو بن دينار عن ابن أبي مليكة عن المسور بن مخرمة رضي الله عنهما أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال [="magenta"]فاطمة بضعة مني فمن أغضبها أغضبني[/]

پیش از بیان پاسخ، مقدمه ای را متذکر می شویم که بیانش خالی از لطف نیست.
بر اساس آموزه های اسلامی در مورد نام گذاری فرزندان، شایسته است، دست کم از دو نکته غافل نباشیم.
الف. فرزندانمان را پیش از ولادت نام گذاری کنیم. در این رابطه از علی (ع) نقل شده است: فرزندانتان را پیش از تولّد نام گذاری کنید و اگر نمی دانید پسر یا دختر هستند، اسم آنها را از اسم‏هایى انتخاب کنید که براى مذکّر و مؤنّث هر دو مى‏گذارند، پس فرزند سقط شده شما بدون این که نامى برایش گذارده باشید روز قیامت که با شما ملاقات کند مى‏گوید: آیا براى من نامى نگذاردى، در حالى که رسول خدا (ص) نام محسن را براى فرزندش قبل از تولّد گذارد.[1]
ب. نام نیک برای آنان انتخاب کنیم. در روایتی پیامبر اسلام (ص) به علی (ع) می فرماید: حق فرزند بر پدر این است که نام نیک بر او بگذارد.[2]
با این مقدمه در رابطه با پرسش چند احتمال بیان می شود.
1. اگرچه در گذشته تکنولوژی، مانند الآن پیشرفته نبود و یا اصلاً وجود نداشت و در نتیجه سونوگرافی و مانند آن وجود نداشت، امّا راه تشخیص جنسیت بچه منحصر به سونوگرافی نیست، بلکه در طب قدیم نیز راه هایی برای تشخیص نوع فرزند، پیش از تولد وجود داشته و دارد.
علاوه بر آن در بسیاری از موارد خود زنان حامله از راه هایی که خودشان می دانستند، به واسطه نشانه هایی در می یافتند که فرزند پسر است و یا دختر. که امروزه هم بسیاری از زنان باردار با توجه به اوضاع مزاجی خود در دوران بارداری،پسر یا دختر بودن فرزند را تشخیص می دهند.
2. یکی دیگر از راه های انتخاب نام برای فرزندان پیش از تولدشان، علاوه بر نام های مشترک که در روایات آمد، این است که دو نام برای او انتخاب کنند و پس از تولّد نام مناسب او را برای او تعیین کنند.
3. اما در مورد نام محسن پیش از تولد، طبق آنچه در روایت آمده، نام محسن از جانب پیامبر (ص) بر آن طفل نهاده شده است. [3]
همان گونه كه بسياري از دانشمندان اهل سنت به پسري به نام محسن تصريح نموده اند.
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در كتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (س) را نقل مى كند. او مى گويد: عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر، بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد.[4]
2. «احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث كوفى (متوفاى سال 357)، كسى است كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفى درباره او مى گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود.
او نقل مى كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد: عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد![5]
3. ابن سعد در طبقات و بلاذري در انساب الاشراف آورده است: فرزنداني که مادرشان حضرت فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) است که شامل امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و محسن و زينب کبرا و ام کلثوم کبرا است. محسن در جريان حمله به خانه حضرت زهرا (س) سقط شد.[6]
4. ذهبى مورخ مشهور (متوفى 748) در كتاب «لسان الميزان» با ذكر سند مى گويد:محمد بن احمد كوفى (از حافظين حديث اهل سنت) گفته است:«بدون شك عمر چنان لگدى به فاطمه زد كه محسن از او سقط شد». [7]
5. ابن شهر اشوب در كتاب «المناقب» از كتاب ابن قُتيبه ى دينورى، درباره ى اولاد فاطمه عليهاالسلام نقل مى كند: فرزندان فاطمه عبارتند از: حسن و حسين و زينب و اُمّ كلثوم عليهم السلام و همانا «محسن» در اثر ضربه ى قُنفذ عدوى كشته شد. [8] و لى در چاپهاى جديد كتاب معارف ابن قتيبه چنين مطلبى وجود ندارد و پيداست كه آن را در چاپهاى بعدى حذف كرده اند، البته حذف و تحريف و دستبرد در كتب اهل سنت بسيار است.
6. مسعودى شافعي در اثبات الوصيه مي‌گويد:وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.سيده زنان عالم را ميان درب خانه مورد فشار قرار دادند تا اين‌كه محسنش سقط گرديد.[9]
لازم است به اين مطلب اشاره كنيم كه تقي الدين سُبکي در کتاب طبقات الشافعيه مي‌گويد: مسعودي از علماي شافعي است.[10]
7. جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اينگونه روايت مي کند :......... و إنّي لمّا رأيتها ذکرت ما يصنع بها بعدي ، کأنّي بها و قد دخل الذّل في بيتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنينها و هي تنادي يا محمداه فلا تجاب ...... فتکون أوّل من تلحقني مِن اهل بيتي فتقدم عليّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة.[11]
من هر زمان او را مي بينم ياد آن چيزي مي افتم که بعد از من با وي رخ خواهد داد . انگار که من او را مي بينم که ذلت در خانه وي داخل شده است وحرمتش شکسته شده است و حقش غصب گرديده است و از ارثش محروم گرديده است و پهلويش شکسته شده است و فرزند در شکمش سقط شده است در حاليکه صدا مي زند يا محمداه ولي کسي جواب وي را نمي دهد ... پس او اولين کسي که از خانواده ام به من خواهد پيوست . پس به نزد من مي آيد در حاليکه اندوهگين و سختي کشيده و غمگين است و کشته شده است .
با توجه به مطالب فوق می توان گفت کشته شدن فرزندی که حضرت زهرا(س) در شکم داشته که نامش محسن بوده ،در ماجرای هجوم به خانه آن حضرت،امری مسلّم است و به راحتی نمی توان آن را انکار کرد.

پی نوشتها:
[1]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ذهنى تهرانى، سید محمد جواد، ج ‏2، ص 487، انتشارات مؤمنین، چاپ اول، قم، 1380 ش.
[2]. علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج ‏74، ص 60، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هـ ق.
[3]. آل عمران، 49، "ِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‏ بُیُوتِکُم‏" و از آنچه مى‏خورید، و در خانه‏هاى خود ذخیره مى‏کنید، به شما خبر مى‏دهم‏.
[4]. الوافي بالوفيات 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى: 1/57، چاپ دار المعرفة، بيروت.
[5]. ميزان الاعتدال 3/459. « انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن.»
[6]. كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417/1996،نرم افزار نور السيره ، ج‏2، ص 189.
[7]. لسان الميزان: ج 1، ص 268 شماره ى 824.
[8]. المناقب: ج 3، ص 132.
[9]. اثبات الوصية، مسعودى، ص 143.
[10]. الطبقات الشافعية ج 3، ص 456 و 457، رقم 225، چاپ دار احياء الکتب العربية.
[11]. فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35.

ohfreedom;306787 نوشت:
جالب است!!!

منبع دوم شما کتاب الامامة و سیاستة است!!!
بارها و بارها در پست های مختلف کذب بودن این کتاب را ثابت کردیم و دوستان را کیش و مات کردیم، اما باز هم اصرار دارند که این کتاب واقعی است!!!

جناب ohfreedom !!

ایکاش برخی از دلایلی که بقول خودتان با آن دوستان را کیش و مات کرده اید،اینجا هم نقل می کردید تا ما هم بهره مند می شدیم.

جناب ohfreedom ، شما شما دقت نکرده اید که آنچه در مورد این کتاب آنهم با دلیلی بی اساس مورد تردید قرار گرفته است انتساب آن به ابن قتیبه دینوری است نه صدق و کذب اصل کتاب!!!!

شما دلایلی که با آن دوستان را کیش و مات کرده اید،بیان نکرده اید،ولی بنده لازم می دانم جهت اطلاع شما مطالبی در این رابطه عرض کنم تا دوستان قضاوت کنند که کیش و مات شدگان واقعی چه کسانی هستند.

[="Magenta"]نقد و بررسی شبهه انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابن قتیبه دینوری:[/]

يكى از شبهاتى كه وهابى ها مطرح مى‌كنند كه در واقع با مطرح كردن آن مى‌خواهند از واقعيت‌هاى مطرح شده در اين كتاب فراركنند، اين است كه مى‌گويند، كتاب الإمامة والسياسة، نوشته ابن قتيبه دينورى نيست.

دليل عمده مخالفان این انتساب آن است که هيچ يک از محققین نام کتاب الامامه والسياسه را ذکر در فهرست آثار ابن قتیبه دینوری ذكر نکرده‌اند.

«دوزى DOZY معتقد است که «الامامه و السياسه» نه قديمى است و نه صحيح؛ زيرا حاوى اشتباهات تاريخى و روايات خيالى و غير معقول است. از اين رو انتساب چنين تصنيف ضعيفى به ابن قتيبه ممکن نيست.

از آن‌جايى كه ابن قتبيه دينوري، متوفاى 276 هـ، از دانشمندان بنام و از بزرگان و فحول اهل سنت در ادبيات، تاريخ، فقه، حديث، علوم قرآن و... به شمار مى‌آيد و وهابي‌ها نمى‌توانند در وثاقت و شخصيت خود او ترديد كنند، تلاش مى‌كنند كه حتى الإمكان انتساب كتاب الإمامه والسياسه را به ايشان مخدوش و آن را از درجه اعتبار ساقط نمايند.

بنابراين، تحقيق و پاسخى هر چند مختصر بر اين تلاش‌هاى غير علمى امری لازم و ضروری است:

اولاً: اين كتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن قتيبه دينورى» در مصر و ساير كشورها چاپ شده و حتى چندين نسخه خطى از اين كتاب در سراسر دنيا؛ از جمله در كتابخانه هاى مصر، پاريس، لندن، تركيه و هند موجود است؛

ثانياً: تا زمانى كه عالمان اسلامى وجود دارند، استناد به كلمات مستشرقانى همچون دوزى و... دور از شأن يك محقق اسلامى است، و اصولا در صحت انتساب و عدم آن چه نيازى به بيگانگان است؟ و چرا بايد سراغ مستشترقينى رفت كه در بسيارى از موارد وجود پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم را نيز انكار كرده‌اند؟. معلوم مى‌شود دست دوستان اهل سنت از دليل كوتاه شده است كه به دامن مستشرقان پناه برده اند.

ثالثاًً: بسيارى از عالمان اهل سنت؛ حتى از علماء و بزرگان معاصر آن‌ها، به تأليف اين كتاب و صحت انتساب آن به «ابن قتيبه» تصريح داشته و در نقل روايات تاريخى به آن استناد كرده اند، كه به اختصار به اسامى چند تن اشاره مى‌كنيم:

1. ابن حجر هيثمى در كتاب تطهير الجنان و اللسان.

ابن حجر الهيثمي، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي (متوفاي973هـ)، تطهير الجنان و اللسان، ص72.

2. ابن عربى مالكي، در كتاب العواصم من القواصم ضمن نقل مطالبى از اين كتاب به صحت انتساب آن به «ابن قتيبه» تصريح دارد.

إبن العربي، محمد بن عبد الله أبو بكر (متوفاي543هـ)، العواصم من القواصم في تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم، ج 1، ص 261، تحقيق: محب الدين الخطيب - ومحمود مهدي الاستانبولي، ناشر: دار الجيل - لبنان - بيروت، الطبعة: الثانية، 14 7هـ - 1987م.

3. نجم الدين عمر بن محمد مكى مشهور به «ابن فهد» در كتاب اتحاف الورى باخبار امّ‌القرى در ذكر حوادث سال 93هـ، مى نويسد:

و قال ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبة في كتاب الامامة و السياسة....

ابن فهد، نجم الدين عمر بن محمد مكى، اتحاف الورى باخبار ام القرى، حوادث سال 93 هـ ق.

و سپس حكايت دستگيرى «سعيد بن جبير» را به نقل از آن كتاب ذكر مى كند.

4. قاضى ابوعبدالله تنوزى معروف به «ابن شباط» در كتاب الصلة السمطيه.

التنوزي، أبو عبد الله، الصلة السمطيه، فصل دوم، باب 34.

5. تقى الدين فاسى مكى در كتاب العقد الثمين.

فاسى المكى، تقى الدين، العقد الثمين، ج6، ص72.

6. يوسف إليان سركيس در كتاب معجم المطبوعات العربية ضمن ارائه شرح زندگى «ابن قتيبه» از كتاب او نام برده است:

الإمامة والسياسة ابتدأ فيه بذكر فضل أبي بكر وعمر. مط النيل 1322 جزء 2 بتصحيح محمد محمود الرافعي مصر 1327 ص 395 مط الفتوح الأدبية جزء 2 1331 ص 181 و 184.

سركيس، يوسف اليان (متوفاي1351هـ)، معجم المطبوعات العربية، ج1، ص211، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي ـ قم، 1411هـ.

7. فريد وجدى در كتاب دايرة المعارف القرن العشرين مى نويسد:

اورد العلامة الدينورى في كتابه الامامة و السياسة....

وجدي، فريد، دايرة المعارف القرن العشرين، ج2، ص754.

و باز در جايى ديگر مى نويسد:

... كتاب الامامة و السياسة لابى محمد عبدالله بن مسلم الدينورى المتوفى سنة 27 هـ.

همان، ص749.

8. دكتر احمد زكى صفوت نويسنده شهير معاصر و استاد زبان عربى در دانشگاه مصر در كتاب جمهرة خطب العرب، در چندين جا مطالبى را از كتاب الإمامة و السياسة نقل و آن را به ابن قتيبه نسبت مى‌دهد.

وزاد ابن قتيبة في الامامة والسياسة: والله يا أهل العراق ما أظن هؤلاء القوم من أهل الشأم إلا ظاهرين عليكم.

صفوت، أحمد زكي، جمهرة خطب العرب، ج 1، ص 422، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت.

وزاد ابن قتيبة في الإمامة والسياسة: فرق الله بيني وبينكم وأعقبني بكم من خير لي منكم وأعقبكم

جمهرة خطب العرب، ج 1، ص 426.

نص آخر لخطبة طارق. وروي ابن قتيبة هذه الخطبة في الإمامة والسياسة بصورة أخري.

جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 316.

[="rgb(255, 0, 255)"]آيا تصريح اين همه از علما و بزرگان اهل سنت بر انتساب اين كتاب به ابن قتيبه كفايت نمى‌كند؟[/]

رابعاَ: عده اى از بزرگان اهل سنت علي‌رغم قبول صحت انتساب اين كتاب به « ابن قتيبه » و تأييد حقايق تلخ و ناگوارى كه در آن از تاريخ صدر اسلام نقل شده، بر او ايراد گرفته‌اند كه چرا وى به وظيفه پرده پوشى و سانسور حقايق و تحريف تاريخ عمل نكرده است! آن‌ها اظهار داشته‌اند كه او نيز همچون ديگران مى بايست از نقل اين حقايق خوددارى مى كرد!!

ابن عربى در كتاب العواصم من القواصم اظهار مى دارد:

ومن اشد شيء على الناس جاهل عاقل أو مبتدع محتال فأما الجاهل فهو ابن قتيبة فلم يبق ولم يذر للصحابة رسما في كتاب الامامة والسياسة ان صح عنه جميع ما فيه

از جمله سخت‌ترين و ناگوارترين امور در جامعه يكى انديشمند ناآگاه و ديگرى بدعت گذار حيله گر است؛ اما انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است كه در كتاب «الامامة و السياسة» رسم پرده پوشى را در باره صحابه مراعات نكرده؛ اگر نسبت تمام مطالب اين كتاب به او صحيح باشد (در انتساب اصل كتاب به او ترديدي نيست ؛ ولي در صحت همه مطالب تشكيك مي‌كند).

إبن العربي، محمد بن عبد الله أبو بكر (متوفاي543هـ)، العواصم من القواصم في تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم، ج 1، ص 261، تحقيق: محب الدين الخطيب - ومحمود مهدي الاستانبولي، ناشر: دار الجيل - لبنان - بيروت، الطبعة: الثانية، 14 7هـ - 1987م.

اگر هيچ دليل ديگرى بر انتساب كتاب به ابن قتيبه وجود نداشت، جز همين سخن ابن عربي، براى اهل حق كفايت مى‌كرد؛ چرا كه اين اعتراف افزون بر آن كه انتساب كتاب را ثابت مى‌كند، انگيزه اهل سنت از اين همه تلاش را بر انكار انتساب آن نيز به خوبى روشن مى‌سازد.

حال دوستان قضاوت کنند که چه کسانی در طرح شبهه عدم انتساب کتاب «الامامة و السیاسة»
به ابن قتیبه دینوری،کیش و مات شده اند.

ohfreedom;306787 نوشت:
جالب است!!!
از کتب ما حدیث می آورید و بعد بر علیه ما استفاده می کنید، بی آنکه بگوئید این حدیث خطاب به امیرالمومنین علی رض است!!!
شما ظاهرا آنجا را که دوست داشته اید چیده ایدو اشاره ای به شان حدیث ندارید.
پیامبر خطاب به حضرت علی فرمودند تا با گرفتن همسر دوم باعث آزار فاطمه رض نشوند، آنوقت به جعل می گویید که فلان است و فلان...

چهل روایت در مورد فاطمه بضه منی :

صحيح البخاري - المناقب - مناقب قرابة رسول الله (ص) ومنقبة - رقم الحديث : ( 3437 )

‏- حدثنا : ‏ ‏أبو الوليد ‏ ، حدثنا : ‏ ‏إبن عيينة ‏ ‏، عن ‏ ‏عمرو بن دينار ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن أبي مليكة ‏ ‏، عن ‏ ‏المسور بن مخرمة ‏ أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏‏فاطمة ‏ ‏بضعة مني فمن أغضبها أغضبني. ‏

الرابط :

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=3437&doc=0

--------------------------------------------------------------------------------

صحيح البخاري - مناقب فاطمة (ع) - المناقب - رقم الحديث : ( 3483 )

‏- حدثنا : ‏ ‏أبو الوليد ‏ ، حدثنا : ‏ ‏إبن عيينة ‏ ‏، عن ‏ ‏عمرو بن دينار ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن أبي مليكة ‏ ‏، عن ‏ ‏المسور بن مخرمة ‏ ‏(ر) ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏فاطمة ‏ ‏بضعة مني فمن أغضبها أغضبني. ‏

الرابط :

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=3483&doc=0

--------------------------------------------------------------------------------

صحيح مسلم - فضائل الصحابة - فضائل فاطمة بنت النبي (ع) - رقم الحديث : ( 4482 )

‏- حدثنا : ‏ ‏أحمد بن عبد الله بن يونس ‏، ‏وقتيبة بن سعيد ‏ ‏كلاهما ‏ ‏، عن ‏ ‏الليث بن سعد ‏ ‏قال : إبن يونس ‏ ، حدثنا : ‏ ‏ليث ‏ ، حدثنا : ‏ ‏عبد الله بن عبيد الله بن أبي مليكة القرشي التيمي ،‏ ‏أن ‏ ‏المسور بن مخرمة ‏ ‏حدثه أنه سمع رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏على المنبر وهو يقول :‏ ‏إن ‏ ‏بني هشام بن المغيرة ‏ ‏إستأذنوني أن ينكحوا ‏ ‏إبنتهم ‏ ‏علي بن أبي طالب ‏ ‏فلا إذن لهم ثم لا إذن لهم ثم لا إذن لهم ، إلا أن يحب ‏ ‏إبن أبي طالب ‏ ‏أن يطلق إبنتي وينكح ‏ ‏إبنتهم ‏ ‏فإنما إبنتي ‏ ‏بضعة ‏ ‏مني ‏ ‏يريبني ‏ ‏ما رابها ‏ ‏ويؤذيني ما آذاها. ‏

الرابط :

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=4482&doc=1

--------------------------------------------------------------------------------

صحيح مسلم - فضائل الصحابة - فضائل فاطمة بنت النبي (ع) - رقم الحديث : ( 4483 )

- حدثني : ‏ ‏أبو معمر إسماعيل بن إبراهيم الهذلي ‏ ، حدثنا : ‏ ‏سفيان ‏ ‏، عن ‏ ‏عمرو ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن أبي مليكة ‏ ‏، عن ‏ ‏المسور بن مخرمة ‏ ‏قال : ‏ قال رسول الله ‏ (ص) ‏: ‏إنما ‏ ‏فاطمة ‏ ‏بضعة ‏ ‏مني يؤذيني ما آذاها.

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=4483&doc=1

--------------------------------------------------------------------------------

مسند أحمد - مسند المدنيين - حديث عبدالله بن الزبير - رقم الحديث : ( 15539 )

15869 - حدثنا : إسماعيل بن إبراهيم ، قال : ، أخبرنا : أيوب ، عن عبد الله بن أبي مليكة ، عن عبد الله بن الزبير ، أن علياًً ذكر إبنة أبي جهل ، فبلغ النبي (ص) ، فقال : إنها فاطمة بضعة مني ، يؤذيني ما آذاها ، وينصبني ما أنصبها ، حدثنا : محمد بن جعفر ، حدثنا : شعبة ، عن سلمة بن كهيل ، قال : سمعت أبا الحكم ، قال : سألت عبد الله بن الزبير ، عن الجر والدباء.

الرابط :

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=15539&doc=6

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=146620

--------------------------------------------------------------------------------

الألباني - كتب تخريج الحديث النبوي الشريف - رقم الحديث : ( 199 )

نوع الحديث : صـحـيـح

- نص الحديث : فاطمة بضعة مني ، يقبضني ما يقبضها ، ويبسطني ما يبسطها ، وإن الأنساب يوم القيامة تنقطع غير نسبي وسببي وصهري ، صحيح وأخرجه البخاري مختصراًً بلفظ : فاطمة بضعة مني فمن أغضبها أغضبني.

الرابط :

http://arabic.islamicweb.com/Books/albani.asp?id=12744

--------------------------------------------------------------------------------

صحيح الترمذي - المناقب عن رسول الله - ماجاء في فضل فاطمة (ر) - رقم الحديث : ( 3802 )

- حدثنا : ‏ ‏قتيبة ‏ ، حدثنا : ‏ ‏الليث ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن أبي مليكة ‏ ‏، عن ‏ ‏المسور بن مخرمة ‏ ‏قال : ‏ سمعت النبي ‏ (ص) ‏ ‏يقول وهو على المنبر ‏: ‏إن بني ‏ ‏هشام بن المغيرة ‏ ‏إستأذنوني في أن ينكحوا ‏ ‏إبنتهم ‏ ‏علي بن أبي طالب ‏ ‏فلا إذن ثم لا إذن ثم لا إذن ألا إن يريد ‏ ‏إبن أبي طالب ‏ ‏أن يطلق إبنتي وينكح إبنتهم فإنها ‏ ‏بضعة ‏ ‏مني ‏، ‏يريبني ‏ ‏ما ‏ ‏رابها ‏ ‏ويؤذيني ما آذاها ‏ ، قال ‏أبو عيسى : ‏‏هذا ‏ حديث حسن صحيح ‏ ‏وقد رواه ‏ ‏عمرو بن دينار ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن أبي مليكة ‏ ‏، عن ‏ ‏المسور بن مخرمة ‏ ‏نحو هذا.

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=3802&doc=2

--------------------------------------------------------------------------------

صحيح الترمذي - المناقب عن رسول الله - ماجاء في فضل فاطمة (ر) - رقم الحديث : ( 3804 )

- حدثنا : ‏ ‏أحمد بن منيع ‏ ، حدثنا : ‏ ‏إسماعيل إبن علية ‏ ‏، عن ‏ ‏أيوب ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن أبي مليكة ‏ ‏، عن ‏ ‏عبد الله بن الزبير ‏ أن ‏ ‏علياًً ‏ ‏ذكر بنت ‏ ‏أبي جهل ‏ ‏فبلغ ذلك النبي ‏ (ص) ‏ ‏فقال : ‏ ‏إنما ‏ ‏فاطمة ‏ ‏بضعة ‏ ‏مني يؤذيني ما آذاها ‏ ‏وينصبني ما أنصبها ‏، قال أبو عيسى ‏: هذا ‏حديث حسن صحيح ‏ ‏هكذا قال : ‏ ‏أيوب ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن أبي مليكة ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن الزبير ‏ ‏وقال غير واحد : عن ‏ ‏إبن أبي مليكة ‏ ‏، عن ‏ ‏المسور بن مخرمة ‏ ‏ويحتمل أن يكون ‏ ‏إبن أبي مليكة ‏ ‏روى عنهما جميعاًًً.

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=3804&doc=2

--------------------------------------------------------------------------------

مستدرك الحاكم - كتاب معرفة الصحابة (ر) - ذكر مناقب فاطمة بنت رسول الله (ص) - رقم الحديث : ( 4747 )

4730 - أخبرني : أحمد بن جعفر القطيعي ، ثنا : عبد الله بن أحمد بن حنبل ، حدثني : أبي ، ثنا : أبو سعد مولى بني هاشم ، ثنا : عبد الله بن جعفر ، حدثتنا أم بكر بنت المسور بن مخرمة ، عن عبيد الله بن أبي رافع ، عن المسور أنه بعث إليه حسن بن حسن : قل له فيلقاني في العتمة قال : فلقيه فحمد الله المسور وأثنى عليه ، ثم قال : أما بعد وأيم الله ما من نسب ولا سبب ولا صهر أحب إلي : من نسبكم وسببكم

وصهركم ولكن رسول الله (ص) قال : فاطمة بضعة مني يقبضني ما يقبضها ويبسطني ما يبسطها وإن الأنساب يوم القيامة تنقطع غير نسبي وسببى وصهري وعندك إبنتها ولو زوجتك لقبضها ذلك فإنطلق عاذراً له ، هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.

الرابط :

http://www.islamweb.net/ver2/archive/showHadiths2.php?BNo=194&BkNo=13&KNo=33&startno=35

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=523667

--------------------------------------------------------------------------------

مستدرك الحاكم - كتاب معرفة الصحابة (ر) - ذكر مناقب فاطمة بنت رسول الله (ص) - رقم الحديث : ( 4751 )

4734 - حدثنا : بكر بن محمد الصيرفي ، ثنا : موسى بن سهل بن كثير ، ثنا : سماعيل بن علية ، ثنا : أيوب السختياني ، عن إبن أبي ملكية ، عن عبد الله بن الزبير : إن علياًً (ر) ذكر إبنة أبي جهل فبلغ ذلك رسول الله (ص) ، فقال : إنما فاطمة بضعة مني يؤذني ما آذاها وينصبني ما أنصبها ، هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.

الرابط :

http://www.islamweb.net/ver2/archive/showHadiths2.php?BNo=194&BkNo=13&KNo=33&startno=30

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=523671

--------------------------------------------------------------------------------

إبن أبي عاصم - الآحاد والمثاني - فاطمة - الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك

‏2619 - حدثنا : محمد بن بكار الصيرفي ، وخلاد بن أسلم قالا : ، نا : سفيان بن عيينة ، عن عمرو بن دينار ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة قال : قال رسول الله (ص) : إنما فاطمة بضعة مني ، فمن أغضبها أغضبني.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=241460

إبن أبي عاصم - الآحاد والمثاني - فاطمة - الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك

2620 - حدثنا : أبوبكر بن أبي شيبة ، نا : شبابة ، نا : الليث بن سعد ، عن عبد الله بن عبيد الله القرشي ، أن المسور بن مخرمة (ر) أخبره أنه سمع النبي (ص) على المنبر وهو يقول : إنما إبنتي بضعة مني يريبني ما أرابها ويؤذيني ما آذاها.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=241461

--------------------------------------------------------------------------------

الطبراني - المعجم الكبير - الجزء : ( 22 ) - رقم الصفحة : ( 404 )

17636 - حدثنا : مطلب بن شعيب الأزدي ، ثنا : عبد الله بن صالح ، حدثني : الليث ، حدثني : عبد الله بن عبيد الله بن أبي مليكة القرشي : أن المسور بن مخرمة ، أخبره أنه ، سمع النبي (ص) على المنبر يقول : إنما إبنتي بضعة مني يريبني ما أرابها ويؤذيني ما آذاها.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=484340

--------------------------------------------------------------------------------

الطبراني - المعجم الكبير - الجزء : ( 22 ) - رقم الصفحة : ( 404 )

17637 - حدثنا : موسى بن هارون ، ثنا : قتيبة بن سعيد ، ثنا : إبن لهيعة ، ثنا : إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة : أن رسول الله (ص) صعد المنبر فحمد الله وأثنى عليه ، ثم قال : إنما إبنتي ، يعني فاطمة ، بضعة مني يريبني ما أرابها ويؤذيني ما آذاها.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=484341

--------------------------------------------------------------------------------

الطبراني - المعجم الكبير - الجزء : ( 22 ) - رقم الصفحة : ( 404 )

17638 - حدثنا : أحمد بن محمد الخزاعي الإصبهاني ، ثنا : أبو الوليد الطيالسي ، ثنا : سفيان بن عيينة ، عن عمرو بن دينار ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة قال : قال رسول الله (ص) : فاطمة بضعة مني من أغضبها أغضبني.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=484342

--------------------------------------------------------------------------------

النسائي - السنن الكبرى - كتاب الخصائص

7138 - أخبرنا : قتيبة بن سعيد ، قال : ، حدثنا : الليث ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة قال : سمعت رسول الله (ص) : يقول : إنما فاطمة بضعة مني يريبني ما أرابها ويؤذيني ما آذاها.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=268930

--------------------------------------------------------------------------------

النسائي - السنن الكبرى - كتاب المناقب

7139 - الحارث بن مسكين قراءة عليه ، عن سفيان ، عن عمرو عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة ، أن النبي (ص) قال : إن فاطمة بضعة مني ، من أغضبها أغضبني

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=268931

--------------------------------------------------------------------------------

إبن أبي شيبة - المصنف - كتاب الفضائل

‏31653 - حدثنا : إبن عيينة ، عن عمرو عن محمد بن علي ، قال : قال رسول الله (ص) : إنما فاطمة بضعة مني ، فمن أغضبها أغضبني.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=115270

--------------------------------------------------------------------------------

سنن البيهقي - كتاب الشهادات - باب من قال .. - رقم الحديث : ( 21460 )

19171 - أخبرنا : أبو عبد الله الحافظ ، أنبأ : أبوبكر بن إسحاق ، أنبأ : إسحاق بن الحسن بن ميمون ، ثنا : أبو الوليد الطيالسي ، ثنا : سفيان بن عيينة ، عن عمرو بن دينار ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة أن رسول الله (ص) قال : فاطمة بضعة مني من آذاها فقد آذاني ، رواه البخاري في الصحيح ، عن أبي الوليد ورواه مسلم ، عن أبي معمر ، عن سفيان !.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=602858

--------------------------------------------------------------------------------

مسند البزار - البحر الزخار - ومما روى ، عن علي بن زيد

491 - حدثنا : محمد بن الحسين الكوفي ، قال : ، نا : مالك بن إسماعيل ، قال : ، نا : قيس ، عن عبد الله بن عمران ، عن علي بن زيد ، عن سعيد بن المسيب ، عن علي (ر) : أنه كان عند رسول الله (ص) ، فقال : أي شيء خير للمرأة ؟ فسكتوا ، فلما رجعت قلت لفاطمة : أي شيء خير للنساء ؟ ، قالت : ألاّ يراهن الرجال ، فذكرت ذلك للنبي (ص) ، فقال : إنما فاطمة بضعة مني (ر) ، وهذا الحديث لا نعلم له إسناداً ، عن علي (ر) إلاّ هذا الإسناد.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=249703

--------------------------------------------------------------------------------

مسند البزار - البحر الزخار - عبدالله بن أبي مليكة

1938 - حدثنا : مؤمل بن هشام ، قال : ، نا : إسماعيل بن إبراهيم ، عن أيوب ، عن إبن أبي مليكة ، عن إبن الزبير ، عن النبي (ص) : إنما فاطمة (ر) ، بضعة مني ، يغيظني ما يغيظها وقال مرة أخرى : ويؤذيني ما آذاها ، وهذا الحديث لا نعلم رواه ، عن أيوب بهذا الإسناد إلاّ إسماعيل بن علية. وقد رواه الليث بن سعد ، فقال : عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=251674

--------------------------------------------------------------------------------

حلية الأولياء - فاطمة بنت رسول الله (ع)

1478 - حدثنا : محمد بن أحمد بن الحسن ، ثنا : محمد بن عثمان بن أبي شيبة ، ثنا : أحمد بن يونس ، ثنا : الليث بن سعد ، أنه سمع إبن أبي مليكة يقول : إنه سمع المسور بن مخرمة ، يقول : أنه سمع رسول الله (ص) : يقول : إنما فاطمة إبنتي بضعة مني يريبني ما أرابها ويؤذيني ما آذاها رواه عمرو بن دينار ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور ورواه أيوب السختياني ، عن إبن أبي مليكة ، عن عبد الله بن الزبير نحوه.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=535650

--------------------------------------------------------------------------------

حلية الأولياء - فاطمة بنت رسول الله (ع)

1480 - حدثنا : عبد الله بن محمد بن عثمان الواسطي ، ثنا : يعقوب بن إبراهيم ، عن عباد بن العوام ، ثنا : عمرو بن عون ، ثنا : هشيم ، ثنا : يونس ، عن الحسن ، عن أنس ، قال : قال رسول الله (ص) : ما خير للنساء ؟ فلم ندر ما نقول فسار علي إلى فاطمة فأخبرها بذلك فقالت : فهلا ، قلت له : خير لهن أن لا يرين الرجال ولا يرونهن فرجع فأخبره بذلك فقال له : من علمك هذا ؟ ، قال : فاطمة قال : إنها بضعة مني ، رواه سعيد بن المسيب ، عن علي نحوه.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=535652

--------------------------------------------------------------------------------

حلية الأولياء - فاطمة بنت رسول الله (ع)

1481 - حدثنا : إبراهيم بن أحمد بن أبي حصين ، ثنا : جدي أبو حصين ، ثنا : يحيى الحماني ، ثنا : قيس ، عن عبد الله بن عمران ، عن علي بن زيد ، عن سعيد بن المسيب ، عن علي ، أنه قال لفاطمة : ما خير للنساء قالت : لا يرين الرجال ولا يرونهن ، فذكر ذلك للنبي (ص) ، فقال : إنما فاطمة بضعة مني.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=535653

--------------------------------------------------------------------------------

حلية الأولياء - سعيد بن المسيب

1977 - حدثنا : أبوبكر الطلحي ، قال : ، ثنا : أبو حصين محمد بن الحسن الوادعي قال : ، ثنا : يحيى الحماني ، قال : ، ثنا : قيس يعني إبن الربيع ، عن عبد الله بن عمران ، عن علي بن زيد ، عن سعيد بن المسيب ، عن علي بن أبي طالب (ر) : أنه قال لفاطمة (ر) : ما خير للنساء ؟ ، قالت : أن لا يرين الرجال ولا يروهن فذكره للنبي (ص) ، فقال : إنما فاطمة بضعة مني.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=536189

حلية الأولياء - جعفر بن محمد الصادق (ع)

3906 - حدثنا : محمد بن أحمد بن إبراهيم ، حدثنا : محمد بن أيوب السختياني ، ثنا : إسحاق القروي ، ثنا : عبد الله بن جعفر المخرمي ، عن جعفر بن محمد ، عن عبيد الله بن أبي رافع ، عن المسور بن مخرمة ، قال : قال رسول الله (ص) : إنما فاطمة بضعة مني يقبضني ما يقبضها ويبسطني ما يبسطها ، هذا حديث متفق عليه من حديث علي بن الحسين وإبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة ورواه ، عن علي الزهري ، وعن إبن أبي مليكة الليث بن سعد.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=538193

--------------------------------------------------------------------------------

الإصبهاني - الأمالي

6 - حدثنا : إبراهيم بن أحمد بن أبي حصين ، ثنا : محمد بن عبد الله الحضرمي ، ثنا : خلاد بن أسلم ، ثنا : سفيان بن عيينة ، عن عمرو بن دينار ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة ، قال : قال رسول الله (ص) : إنما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها ، ويغضبني ما أغضبها متفق عليه من حديث عمرو ، ورواه الزهري ، عن علي بن الحسين ، عن المسور.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=556146

--------------------------------------------------------------------------------

الإصبهاني - معرفة الصحابة - الكنى

6695 - حدثنا : محمد بن معمر ، نا : موسى بن هارون ، ح ، وحدثنا : إبراهيم بن عبد الله بن إسحاق ، ثنا : محمد بن إسحاق السراج ، قالا : ، ثنا : قتيبة بن سعيد ، ثنا : الليث بن سعد ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة ، قال : سمعت رسول الله (ص) وهو على المنبر يقول : إن فاطمة بضعة مني يريبني ما أرابها ، ويؤذيني ما آذاها رواه عمرو بن دينار ، وإبن لهيعة ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور ، مثله ورواه أيوب السختياني ، عن إبن أبي مليكة ، عن عبد الله بن الزبير وروته أم بكر بنت المسور ، عن أبيها ، مثله.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=568154

--------------------------------------------------------------------------------

المناوي - إتحاف السائل لما لفاطمة من المناقب

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وعن علي : أنه كان عند رسول الله (ص) ، فقال :‏ أي شيء خير للمرأة فسكتوا فلما رجع قال لفاطمة‏ :‏ أي شيء خير للنساء قالت :‏ لا يراهن الرجال‏!‏‏!‏ فذكر ذلك للمصطفى فقال :‏‏ إنما فاطمة بضعة مني‏ ‏‏، وفيه دليل على فرط ذكائها وكمال فطنتها وقوة فمهما وعجيب إدراكها‏.‏

- عن المسور بن مخرمة (ر) : أنه عليه الصلاة والسلام قال :‏‏ فاطمة بضعة منى أي جزء مني فمن أغضبها فقد أغضبني‏ ‏‏، رواه البخاري في الصحيح الحكم فيمن يسبها‏ :‏ قال السهيلي ‏:‏ إن من سبها فقد كفر ويشهد له أن أبا لبابة حين ربط نفسه وحلف أن لا يحله ألا رسول الله (ص) وجاءت فاطمة لتحله فأبى من أجل قسمه فقال رسول الله ....

- عنه أيضاًً أنه (ص) قال :‏‏ فاطمة بضعة مني يقبضني ما يقبضها ويبسطني ما يبسطها وإن الأنساب تنقطع يوم القيامة غير نسبي‏ ، رواه الإمام أحمد والحاكم

- عن أبي حنظلة - مرسلاًً - أنه عليه الصلاة والسلام قال :‏‏ ‏إنما فاطمة بضعة مني أي قطعة لحم فمن أذاها فقد آذاني‏ ، رواه الحاكم

- عن عبد الله بن الزبير قال :‏ قال (ص) :‏‏ ‏إنما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما أذاها ويغضبني ما يغضبها‏ ‏‏، رواه أحمد والترمذي والحاكم والطبراني بأسانيد صحيحة.

الرابط :

http://www.al-eman.com/Islamlib/viewchp.asp?BID=217&CID=1&SW=فسكتوا#SR1

--------------------------------------------------------------------------------

الآجري - الشريعة - كتاب فضائل فاطمة (ع)

‏1565 - حدثنا : أبو حفص عمر بن أيوب السقطي قال : ، حدثنا : محمد بن الصباح الجرجرائي قال : ، حدثنا : سفيان ، عن عمرو بن دينار ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة قال : قال رسول الله (ص) : إنما فاطمة بضعة مني ، فمن أغضبها أغضبني.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=444712

--------------------------------------------------------------------------------

إبن شاهين - فضائل فاطمة - فاطمة سيدة نساء العالمين (ع)

18 - حدثنا : عبد الله بن محمد البغوي ، ثنا : أبوبكر بن أبي شيبة ، وثنا عبد الله أيضاًً قال : ، حدثني : جدي ، وأبو خيثمة قالا : ، نا : أبو النضر ، ثنا : الليث بن سعد ، حدثني : عبد الله بن عبيد الله بن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة قال : سمعت رسول الله (ص) على المنبر يقول : إنما فاطمة مني يؤذيني ما آذاها ويريبني ما أرابها.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=510965

--------------------------------------------------------------------------------

إبن شاهين - فاطمة بنت محمد - باب

‏20 - حدثنا : عبد الله بن محمد البغوي ، ثنا : أبو يعمر البغوي ، ثنا : إبن عيينة ، عن عمرو بن دينار ، عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة أن رسول الله (ص) قال : إنما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها ويغضبني ما أغضبها.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=510967

--------------------------------------------------------------------------------

غريب الحديث - غريب ما روي الموالي

859 - حدثنا : مسدد ، حدثنا : إسماعيل ، عن أيوب ، عن إبن أبي مليكة ، عن إبن الزبير ، قال النبي (ص) : فاطمة بضعة مني ، ينصبني ما أنصبها.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=236798

--------------------------------------------------------------------------------

إبن قانع - معجم الصحابة - المسور بن مخرمة

1711 - حدثنا : الحسين بن جعفر القتات ، نا : أحمد بن يونس ، نا : ليث بن سعد ، عن إبن أبي مليكة ، أن المسور بن مخرمة سمع رسول الله (ص) : يقول : إنما إبنتي يعني فاطمة بضعة مني يريبني ما رابها ويؤذيني ما آذاها.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=573812

--------------------------------------------------------------------------------

إبن أبي الدنيا - النفقة على العيال - باب تحفز المرأة

408 - حدثني : أبي ، حدثنا : محمد بن يزيد الواسطي ، حدثنا : العوام بن حوشب ، قال : بلغني أن علياًً ، قال : سألني رسول الله (ص) ، عن شيء قال : أي شيء خير للنساء ؟ فلم أدر ما أقول فذكرت ذلك لفاطمة ، فقالت : ألا قلت له : خير للنساء أن لا يرين الرجال ولا يرونهن ، قال : فذكرت قول فاطمة للنبي (ص) ، فقال : إنها بضعة مني (ر).

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=228133

--------------------------------------------------------------------------------

مستخرج أبي عوانه - مبتدأ كتاب النكاح

3442 - وحدثنا : أبو الأحوص ، صاحبنا ، قثنا : أبو الوليد ، قثنا : سفيان بن عيينة ، ح ، وحدثنا : الصغاني ، قثنا : أبو معمر ، قثنا : سفيان ، عن عمرو عن إبن أبي مليكة ، عن المسور بن مخرمة ، قال : قال رسول الله (ص) : إنما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها ، قال أبو الوليد : بضعة ، أو مضغة.

الرابط :

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=363923

برادران این های همه اش سایت های اهل سنت و وهابیت هستند

ohfreedom;306787 نوشت:
جالب است برای ادعای خود 3 منبع آورده اید که یکی از یکی دیگر غیر قابل قبول تر!!!
می گویید تاریخ طبری: در حالی که اولا در تاریخ طبری فقط اشاره به تهدید زبانی دارد و اصلا نگفته که این کار را انجام داده است!
دوما در مقایسه با روایت و حدیث صحیح کتب تاریخی اصلا جایگاهی ندارد که شما بخواهید به آن استناد کنید.

منبع دوم شما کتاب الامامة و سیاستة است!!!
بارها و بارها در پست های مختلف کذب بودن این کتاب را ثابت کردیم و دوستان را کیش و مات کردیم، اما باز هم اصرار دارند که این کتاب واقعی است!!!

منبع سوم شما هم دلیلی برای توضیح نمی خواهد، از خودتان است و از او توقعی نداریم...

( إعتراف أبوبكر بكشف دار الزهراء (ع) )

عدد الروايات : ( 31 )

إبن تيمية - منهاج السنة - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 291 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... نحن نعلم يقيناًً أن أبابكر لم يقدم على علي والزبير بشيء من الأذى ، بل ولا على سعد بن عبادة المتخلف ، عن بيعته أولاًًً وآخراًً ، وغاية ما يقال : إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه ، وأن يعطيه لمستحقه ، ثم رأى أنه لو تركه لهم لجاز ، فإنه يجوز أن يعطيهم من مال الفيء ....

الرابط:

http://arabic.islamicweb.com/Books/taimiya.asp?book=365&id=4127

--------------------------------------------------------------------------------

الطبراني - المعجم الكبير - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 62 )

41 - حدثنا : أبو الزنباع روح بن الفرج المصري ، ثنا : سعيد بن عفير ، حدثني : علوان بن داود البجلي ، عن حميد بن عبد الرحمن بن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه ، قال : دخلت على أبي بكر (ر) ، أعوده في مرضه الذي توفي فيه ، فسلمت عليه وسألته كيف أصبحت ، فإستوى جالساًًً ، فقلت : أصبحت بحمد الله بارئاً ، فقال : أما إني على ما ترى وجع ، وجعلتم لي شغلاً مع وجعي ، جعلت لكم عهداً من بعدي ، وإخترت لكم خيركم في نفسي فكلكم ورم لذلك أنفه رجاء أن يكون الأمر له ، ورأيت الدنيا قد أقبلت ولما تقبل وهي جائية ، وستنجدون بيوتكم بسور الحرير ، ونضائد الديباج ، وتألمون ضجائع الصوف الأذري ، كان أحدكم على حسك السعدان ، ووالله لأن يقدم أحدكم فيضرب عنقه ، في غير حد خير له من أن يسيح في غمرة الدنيا ثم قال : أما إني لا آسي على شيء ، إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وددت أني لم أفعلهن ، وثلاث لم أفعلهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن ، فأما الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهن : فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته ، وأن أغلق علي الحرب ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين : أبي عبيدة أو عمر ، فكان أمير المؤمنين ، وكنت وزيراًًً ، ووددت أني حيث كنت وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة ، أقمت بذي القصة فإن ظفر المسلمون ظفروا ، وإلاّ كنت ردءاً أو مدداً ، وأما اللاتي وددت أني فعلتها : فوددت أني يوم أتيت بالأشعث أسيراً ضربت عنقه ، فإنه يخيل إلي أنه يكون شر الإطار إليه ، ووددت أني يوم أتيت بالفجاة السلمي لم أكن أحرقه ، وقتلته سريحاً ، أو أطلقته نجيحاً ، ووددت أني حيث وجهت خالد بن الوليد إلى الشام وجهت عمر إلى العراق فأكون قد بسطت يدي يميني وشمالي في سبيل الله عز وجل ، وأما الثلاث اللاتي وددت أني سألت رسول الله (ص) : عنهن ، فوددت أني كنت سألته فيمن هذا الأمر فلا ينازعه أهله ، ووددت أني كنت سألته هل للأنصار في هذا الأمر سبب ، ووددت أني سألته ، عن العمة وبنت الأخ ، فإن في نفسي منهما حاجة.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=461102

--------------------------------------------------------------------------------

إبن زنجويه - الأموال - كتاب فتوح الأرضين وسننها وأحكامها

364 - أنا : حميد ، أنا : عثمان بن صالح ، حدثني : الليث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمي ، حدثني : علوان ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، أن أباه عبد الرحمن بن عوف ، دخل على أبي بكر الصديق رحمة الله عليه ، في مرضه الذي قبض فيه ، فرآه مفيقاً ، فقال عبد الرحمن : أصبحت ، والحمد لله بارئاً ، فقال له أبوبكر ، أتراه ؟ ، قال عبد الرحمن : نعم ، قال : إني على ذلك لشديد الوجع ، ولما لقيت منكم يا معشر المهاجرين أشد على من وجعي ، لأني وليت أمركم خيركم في نفسي ، وكلكم ورم من ذلك أنفه ، يريد أن يكون الأمر دونه ، ثم رأيتم الدنيا مقبلة ، ولما تقبل وهي مقبلة ، حتى تتخذوا ستور الحرير ونضائد الديباج وتألمون الإضطجاع على الصوف الأذربي كما يألم أحدكم اليوم أن ينام على شوك السعدان ، والله لأن يقدم أحدكم ، فتضرب عنقه في غير حد خير له من أن يخوض غمرة الدنيا ، وأنتم أول ضال بالناس غداً ، تصفونهم ، عن الطريق يميناً وشمالاً ، يا هادي الطريق ، إنما هو الفجر أو البحر ، قال عبد الرحمن ، فقلت له : خفض عليك رحمك الله فإن هذا يهيضك على ما بك ، إنما الناس في أمرك بين رجلين ، أما رجل رأى ما رأيت فهو معك ، وأما رجل خالفك ، فهو يشير عليك برأيه ، وصاحبك كما تحب ، ولا نعلمك أردت إلاّ الخير ، وإن كنت لصالحا مصلحاً ، فسكت ، ثم قال : مع أنك ، والحمد لله ما تأسى على شيء من الدنيا ، فقال : أجل إني لا آسي من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن وددت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله (ص) ، أما اللاتي وددت إني تركتهن ، فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة ، عن شيء ، وإن كانوا قد أغلقوا عليّ الحرب ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي ، ليتني قتلته سريحاً ، أو خليته نجيحاً ، ولم أحرقه بالنار ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة ، كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين ، عمر بن الخطاب أو أبي عبيدة بن الجراح ، فكان أحدهما أميراً ، وكنت أنا وزيراًًً ، وأما اللاتي تركتهن ، فوددت أني يوم أتيت بالأشعث بن قيس الكندي أسيراً ، كنت ضربت عنقه ، فإنه يخيل إلي أنه لن يرى شراً إلاّ أعان عليه ووددت أني حين سيرت خالد بن الوليد إلى أهل الردة كنت أقمت بذي القصة ، فإن ظفر المسلمون ، ظفروا ، وإن هزموا كنت بصدد لقاء أو مدد. ووددت أني إذ وجهت خالداًًً إلى الشام وجهت عمر بن الخطاب إلى العراق ، فكنت قد بسطت يدي كلتيهما في سبيل الله ، وأما اللاتي وددت أني كنت سألت عنهن رسول الله (ص) ، فوددت أني سألت رسول الله (ص) لمن هذا الأمر ، فلا ينازعه أحد ، ووددت أني كنت سألته : هل للأنصار في هذا الأمر شيء ؟ ووددت أني كنت سألته ، عن ميراث إبنة الأخ والعمة ، فإن في نفسي منها شيئاًً.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=163695

--------------------------------------------------------------------------------

المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 631 )

14113 - عن عبد الرحمن بن عوف : أن أبابكر الصديق قال له في مرض موته ‏:‏ إني لا آسي ‏( ‏آسي ‏:‏ أي لا أحزن ، والأسى مفتوح مقصور ‏:‏ المداواة والعلاج ، وهو أيضاًً الحزن‏ ، المختار من صحاح اللغة ‏(‏12‏)‏‏‏ ب‏)‏ على شيء إلاّ على ثلاث فعلتهن وددت أني لم أفعلهن وثلاث لم أفعلهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن ، فأما اللاتي فعلتها وددت أني لم أفعلها فوددت أني لم أكن أكشف بيت فاطمة وتركته وإن كانوا قد غلقوه ‏(‏ غلقوه ‏:‏ أغلق الباب ‏ ،‏ فهو مغلق‏ ، والإسم الغلق ‏ ،‏ وغلق الأبواب ، شدد للكثرة ، وربما قالوا :‏ أغلق الأبواب‏ ، ‏إنتهى‏.

الرابط:

http://www.al-eman.com/Islamlib/viewchp.asp?BID=137&CID=194&SW=14113#SR1

--------------------------------------------------------------------------------

إبن عبد ربه - العقد الفريد - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 29 / 51 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- قال : أبو صالح‏ :‏ أخبرنا : محمد بن وضاح قال : ، حدثني : محمد بن رمح بن المهاجر التجيبي قال : ، حدثني : الليث بن سعد ، عن علوان ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد إبن‏ عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه أنه دخل على أبي بكر (ر) في مرضه الذي توفي فيه فأصابه مفيقاً .... ، فقال :‏ أجل أني لا آسي على شيء من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن وودت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن ووددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سالت رسول اللّه (ص) عنهن‏ ،‏ فأما الثلاث التي فعلتهن ووددت إني تركتهن ‏:‏ فوددت إني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شيء وإن كانوا أغلقوه عليّ الحرب ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وإني قتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ، ووددت إني يوم سقيفة بني ساعدة قد رميت الأمر في عنق أحد الرجلين فكان أحدهما أميراً وكنت له وزيراًًً.

الرابط:

http://www.al-eman.com/Islamlib/viewchp.asp?BID=195&CID=29&SW=إكشف#SR1

--------------------------------------------------------------------------------

الهيثمي - مجمع الزوائد - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 202 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

9030 - وعن عبد الرحمن بن عوف قال : دخلت على أبي بكر أعوده في مرضه الذي توفي فيه فسلمت عليه وسألته :‏ كيف أصبحت‏؟‏ فإستوى جالساًًً فقال :‏ أصبحت بحمد الله بارئاً ، فقال :‏ أما إني على ما ترى وجع ، وجعلتم لي شغلاً مع وجعي ، جعلت لكم عهداًً من بعدي ، وإخترت لكم خيركم في نفسي ، فكلكم ورم لذلك أنفه ، رجاء أن يكون الأمر له ، ورأيت الدنيا أقبلت ولما تقبل وهي جائية ، وستجدون بيوتكم بستور الحرير ونضائد الديباج ، وتألمون ضجائع الصوف الأذربي كان أحدكم على حسك السعدان ، والله لأن يقدم أحدكم فيضرب عنقه في غير حد خير له من أن يسيح في غمرة الدنيا‏.‏ ثم قال :‏ أما إني لا آسي على شيء إلاّ على ثلاث فعلتهن وددت أني لم أفعلهن ، وثلاث لم أفعلهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن‏ ، فأما الثلاث التي وددت أني لم أفعلهن‏ :‏ فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته وأن أغلق علي الحرب ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين أبي عبيدة أو عمر وكان أمير المؤمنين وكنت وزيراًًً ووددت أني حين وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة أقمت بذي القصة فإن ظفر المسلمون ظفروا وإلاّ كنت رداءاً ومدداً .‏...

الرابط:

http://www.al-eman.com/Islamlib/viewchp.asp?BID=272&CID=77&SW=9030#SR1

--------------------------------------------------------------------------------

العقيلي - ضعفاء العقيلي - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 420 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وهذا الحديث حدثناه : يحيى بن أيوب العلاف ، حدثنا : سعيد بن كثير بن عفير قال : ، حدثنا : علوان بن داود ، عن حميد بن عبد الرحمن بن حميد ، عن عبد الرحمن بن عوف ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد بن عبد الرحمن ، عن أبيه ، قال :.... فقال : إني لا آسي على شئ إلاّّ ثلاث فعلتهن وودت إني لم أفعلهن وثلاث لم أفعلهن وودت إني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن فأما اللاتي فعلتها وودت إني لم أفعلها وددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته وأن أغلق عليّ الحرب ، وودت أني يوم سقيفة بنى ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين أبي عبيدة أو عمر فكان أميراً وكنت وزيراًًً وودت إني كنت حيث وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=389097

--------------------------------------------------------------------------------

أبو عبيدة قاسم بن سلام - كتاب الأموال - رقم الصفحة : ( 193 / 194 ) - مكتبة الكليات الأزهرية

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

318 - قال : حدثني : سعيد بن عفير ، قال : ، حدثني : علوان بن دواد ، مولى أبي زرعة بن عمرو بن جرير ، عن حميد بن عبد الرحمن بن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه عبد الرحمن ، قال :.... ، عن عبد الرحمن بن عوف قوله : دخلت على أبي بكر أعوده في مرضه الذي توفي فيه فسلمت عليه ، وقلت : ما أرى بك بأساًًً ، والحمد للّه ، ولا تأس على الدنيا ، فو اللّه إن علمناك إلاّ كنت صالحاًً مصلحاً ، فقال : إني لا آسي على شيء إلاّ على ثلاث فعلتهم ، ووددت أني لم أفعلهم ، وثلاث لم أفعلهم وددت أني فعلتهم ، وثلاث وددت أني سألت رسول اللّه (ص) عنهم ، فأما التي فعلتها ووددت أني لم أفعلها ، فوددت أني لم أكن فعلت كذا وكذا ، لخلة ذكرها قال أبو عبيد : لا أريد ذكرها ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر أو أبي عبيدة ، فكان أميراً وكنت وزيراًً ، ووددت أني حيث كنت وجهت خالداًً إلى أهل الردة أقمت بذي القصة ، فإن ظفر المسلمون ظفروا وإلاّ كنت بصدد لقاء أو مدد ، الخ.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/Hadith.aspx?HadithID=55322

--------------------------------------------------------------------------------

الإصبهاني - القول الصراح في البخاري وصحيحه الجامع - رقم الصفحة : ( 117 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- أبي بكر إن لي شيطاناً يعتريني ، فإن إعتراه الشيطان وإرتكب متعمداًً جناية فالإرتكاب معلول قصور المقتضي لوعظ النبي (ص) أو لموانع في نفسه ، حيث قال : في أواخر أيامه : وددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة ، ( المعجم الكبير للطبراني 1 : 62 ، كتاب الأموال لأبي عبيد : 174 ، ميزان الإعتدال 3 : 108 ، رقم 5763 ، لسان الميزان 4 : 706 رقم 5752 ).

--------------------------------------------------------------------------------

المسعودي - مروج الذهب - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 301 ) - طبعة دار الأندلس بيروت

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... ومن كلامه إنه لما إحتضر ، قال : ما آسي على شيء إلاّ على ثلاث فعلتها وددت إني تركتها ، وثلاث تركتها وددت إني فعلتها ، وثلاث وددت إني سألت رسول اللّه (ص) عنها ، فأما الثلاث التي فعلتها ووددت إني تركتها ، فوددت أنّي لم أكن فتشت بيت فاطمة ، وذكر في ذلك كلاماً كثيراًً ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة وأطلقته نجيحاً أو قتلته صريحاًً ، ووددت إني يوم سقيفة بني ساعدة قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين فكان أميراً وكنت وزيراًًً ، والثلاث التي تركتها وودت أني فعلتها .... الخ.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن حجر - لسان الميزان - الجزء : ( 4 ) - رقم الصفحة : ( 189 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ثم قال عبد الرحمن له : ما أرى بك بأساًًً والحمد لله ، فلا تأس على الدنيا فوالله أن علمناك إلاّ كنت صالحاًً مصلحاً فقال : أني لا آسي على شئ إلاّّ على ثلاث وددت إني لم أفعلهن وددت إني لم أكشف بيت فاطمة وتركته وإن أغلق عليّ الحرب ، وددت إني يوم السقيفة كنت قذفت الأمر في عنق أبي عبيدة أو عمر ، فكان أميراً وكنت وزيراًًً ، وددت أني كنت حيث وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة ، أقمت بذى القصة فإن ظفر المسلمون ظفروا وإلاّ كنت بصدد اللقاء أو مدداً ، وثلاث تركتها وددت إني كنت فعلتها فوددت إني يوم أتيت بالأشعث أسيراً ضربت عنقه.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن عساكر - تاريخ مدينة دمشق - الجزء : ( 30 ) - رقم الصفحة : ( 418 / 422 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- فأما الثلاث التي فعلتهن فوددت إني تركتهن أني يوم سقيفة بني ساعدة القيت هذا الأمر في عنق هذين الرجلين يعني عمر وأبا عبيدة ، فكان أحدهما أميراً وكنت وزيراًًً ، وودت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة ، عن شئ مع أنهم أغلقوه عليّ الحرب ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وأني كنت قتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ، وأما الثلاث التي تركتهن ، ووددت أني كنت فعلتهن ، وددت أني يوم وجهت خالد بن الوليد ....

- فقال أبوبكر : أجل لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وددت أني لو تركتهن ، وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت لو إني سألت عنهن رسول الله (ص) ، فأما التي وددت إني تركتهن فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وقتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ، ووددت لو إني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قدمت الأمر في عنق أحد الرجلين يريد عمراً وأبا عبيدة فكان أحدهما أميراً وكنت وزيراًًً.

- قال : أما إني لا آسي من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتها ، وددت أني كنت تركتها وثلاث ، وددت أني كنت سألت عنهن رسول الله (ص) ، وأما الثلاث التي فعلتها فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وأني أغلق على المحارب ، وددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت فرغت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر بن الخطاب أو أبي عبيدة بن الجراح فكان أميراً وكنت وزيراًًً ووددت أني حيث إرتدت العرب أقمت بذي القصة.

- أجل لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وددت أني لو تركتهن ، وثلاث تركتهن ، وددت أني فعلتهن ، وثلاث ، وددت لو إني سألت عنهن رسول الله (ص) ، فأما التي وددت إني تركتهن ، فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وقتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ، ووددت لو إني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قدمت الأمر في عنق أحد الرجلين يريد عمراً وأبا عبيدة فكان أحدهما أميراً وكنت وزيراًًً.

- أما إني لا آسي على شئ إلاّّ على ثلاث فعلتهن ، وددت لم أفعلهن وثلاث لم أفعلهن ، وددت أني فعلتهن ، وثلاث ، وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن ، فأما الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهن ، فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته وإن أغلق عليّ الحرب ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين أبي عبيدة وعمر فكان أمير المؤمنين وكنت وزيراًًً ، ووددت أني حيث كنت وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة.

--------------------------------------------------------------------------------

الذهبي - تاريخ الإسلام - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 118 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ثم قال : أما إني لا آسي على شيء إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن : وددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وأن أغلق علي الحرب ، وددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق عمر أو أبي عبيدة ، وددت أني كنت وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة وأقمت بذي القصة ، فإن ظفر المسلمون وإلاّ كنت لهم.

--------------------------------------------------------------------------------

اليعقوبي - تاريخ اليعقوبي - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 137 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... فقال عبد الرحمن : والله ما أعلم صاحبك إلاّ صالحاًً مصلحاً ، فلا تأس على الدنيا ! قال : ما آسي إلاّ على ثلاث خصال صنعتها ليتني لم أكن صنعتها ، وثلاث لم أصنعها ليتني كنت صنعتها ، وثلاث ليتني كنت سألت رسول الله عنها ، فأما الثلاث التي صنعتها ، فليت أني لم أكن تقلدت هذا الأمر ، وقدمت عمر بين يدي ، فكنت وزيراًًً خيراًًً مني أميراً ، وليتني لم أفتش بيت فاطمة بنت رسول الله وأدخله الرجال ، ولو كان أغلق على حرب.

--------------------------------------------------------------------------------

الذهبي - ميزان الإعتدال - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 109 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- فقال : إني لا آسي على شئ إلاّّ على ثلاث وددت إني لم أفعلهن : وددت إني لم أكشف بيت فاطمة وتركته ، وأن أغلق عليّ الحرب وددت إني يوم السقيفة كنت قذفت الأمر في عنق أبي عبيدة أو عمر ، فكان أميراً وكنت وزيراًًً.

--------------------------------------------------------------------------------

السيد حامد النقوي - خلاصة عبقات الأنوار - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 322 / 324 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- أجل ! إني لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلث فعلتهن ، وددت إني تركتهن ، وثلث تركتهن ، وددت أني فعلتهن ، وثلث وددت أني سألت عنهن رسول الله (ص) ، فأما الثلث اللاتي وددت إني تركتهن ، فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ وإن كانوا قد علقوا عليّ الحرب ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وأني كنت قتلته سريحاً ، أو خليته نجيحاً ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين.

- لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن ، ووددت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن ، ووددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن ، فأما الثلاث التي فعلتهن ووددت إني تركتهن : فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ وإن كانوا أغلقوه عليّ الحرب ! ، ووددت أني لم أكن حرقت النحام ( الفجاءة ) السلمي وأني قتلته شديخاً أو خليته نجيحاً ! ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة قدمت ( قلدت ) الأمر في عنق أحد.

--------------------------------------------------------------------------------

مقاتل بن عطية - مؤتمر علماء بغداد - رقم الصفحة : ( 123 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- أجل إني لا آسي على شئ من الدنيا ، إلاّ على ثلاث فعلتهن ، ووددت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت ، أني سألت عنهن (ص) ، فأما الثلاث اللاتي وددت إني تركتهن ، فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ وإن كانوا قد غلقوه علي الحرب ، الخ ، ( تاريخ الطبري : 4 / 52 الطبعة الأولى ، الإمامة والسياسة : 1 / 34 طبعة مؤسسة الحلبي بمصر ).

--------------------------------------------------------------------------------

الشيخ محمد فاضل المسعودي - الأسرار الفاطمية - رقم الصفحة : ( 118 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ولقد ورد عن عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه ، قال : دخلت على أبي بكر أعوده في إحتضاره فإستوى جالساًًً .... ، فقال : إني لا آسي علي شئ إلاّّ على ثلاث وددت أني لم أفعلهن ، وددت أني لم أكشف بيت فاطمة وتركته ، وأن أغلق عليّ الحرب ، وددت أني يوم السقيفة كنت قذفت الأمر في عنق أبي عبيدة أو عمر ، فكان أميراً وكنت وزيراًًً ....

--------------------------------------------------------------------------------

أحمد حسين يعقوب - الخطط السياسية لتوحيد الأمة الإسلامية - رقم الصفحة : ( 409 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

7 - ندم المجتهد وندم أبوبكر على فعله في مرض موته وقال : ثلاث فعلتهن وددت إني تركتهن ، وددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ ، وإن كانوا قد غلقوه عليّ الحرب ، وودت أني لم أحرق الفجاءة السلمي وأني كنت قتلته تسريحاً أو خليته نجيحاً ، وودت أني يوم السقيفة كنت قد قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر وأبي عبيدة.

--------------------------------------------------------------------------------

سعيد أيوب - معالم الفتن - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 442 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ثم يقول في الأحداث مبرراً لإقتحام أبي بكر لبيت فاطمة بعد أحداث السقيفة : غاية ما يقال : إنه كبس البيت لينظر هل فيه شئ من مال الله الذي يقسمه لكي يعطيه لمستحقه ، ثم رأى أنه لو تركه لهم لجاز فإنه يجوز أن يعطيهم من مال الفئ.

--------------------------------------------------------------------------------

الطبري - تاريخ الطبري - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 619 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- قال أبوبكر (ر) أجل إني لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وددت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن ، وددت إني فعلتهن ، وثلاث وددت إني سألت عنهن رسول الله (ص) ، فأما الثلاث اللاتى وددت إني تركتهن فوددت إني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ وإن كانوا قد غلقوه عليّ الحرب ، ووددت إني لم أكن حرقت الفجاءة السلمى وأنى كنت قتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ووددت إني يوم سقيفة بنى ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر وأبا عبيدة فكان أحدهما أميراً وكنت وزيراًًً.

--------------------------------------------------------------------------------

الطبري - تاريخ الطبري - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 430 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- عن عمر بن عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه ، قال أبوبكر .... أجل أني لا آسي على شيء .... إلاّ على ثلاث فعلتهن وودت إني تركتهن .... فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شيء وأن كانوا قد أغلقوه عليّ الحرب ، وودت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وأني كنت قتلته مسرعاً .... وودت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين ، يريد عمر وأبا عبيدة ....

--------------------------------------------------------------------------------

المبرد - الكامل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 11 ) تحقيقالدكتور محمد أحمد الدّالي ، مؤسسة الرسالة ، بيروت

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- عن عبد الرحمن بن عوف عند ما زار أبابكر في مرضه الذي مات فيه ، وقال : دخلت على أبي بكر أعوده في مرضه الذي مات فيه فسلمت وسألته : كيف به؟ فإستوى جالساًًً ، إلى أن قال : قال أبوبكر : أما إني لا آسي إلاّ على ثلاث فعلتهن ووددت إني لم أفعلهن ، وثلاث لم أفعلهن ووددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول اللّه عنهم ، فأما الثلاث التي فعلتها ووددت أني لم أكن كشفت ، عن بيت فاطمة وتركته ولو أغلق على حرب ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين : عمر أو أبي عبيدة ، فكان أميراً وكنت وزيراًًً ، ووددت أني إذا أتيت بالفجاءة لم أكن أحرقته وكنت قتلته بالحديد أو أطلقته ، وأما الثلاث التي تركتها ووددت أني فعلتها .... الخ.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن أبي الحديد - شرح نهج البلاغة - الجزء : ( 6 ) - رقم الصفحة : ( 51 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- قال أبوبكر : وحدثني : أبو زيد ، قال : ، حدثني : محمد بن عباد ، قال : ، حدثني : أخي سعيد بن عباد ، عن الليث بن سعد ، عن رجاله ، عن أبي بكر الصديق أنه قال : ليتني لم أكشف بيت فاطمة ، ولو أعلن عليّ الحرب ، قال : أبو بكر الصديق أنه قال : ليتني لم أكشف بيت فاطمة ، ولو أعلن عليّ الحرب.

- قال : حدثني : محمد بن عباد ، قال : ، حدثني : أخي سعيد بن عباد ، عن الليث بن سعد ، عن رجاله ، عن أبي بكر الصديق أنه قال : ليتني لم أكشف بيت فاطمة ، ولو أعلن عليّ الحرب.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن أبي الحديد - شرح نهج البلاغة - الجزء : ( 20 ) - رقم الصفحة : ( 24 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وقال أبوبكر في مرضه الذى مات فيه : وددت إني لم أكشف بيت فاطمة ولو كان أغلق على حرب ، فندم والندم لا يكون إلاّ عن ذنب ، ثم ينبغي للعاقل أن يفكر في تأخر علي (ع) ، عن بيعه أبى بكر ستة أشهر إلى إن ماتت فاطمة ، فإن كان مصيباً فأبوبكر على الخطأ .....

--------------------------------------------------------------------------------

مجمل مصادر ندم أبابكر من كشف دار الزهراء (ع)

( 1 ) - إبن أبي الحديد - نهج البلاغة - الأجزاء : ( 6 / 20 ) - رقم الصفحة : ( 51 / 24 ).

( 2 ) - إبن عساكر - تاريخ مدينة دمشق - الجزء : ( 30 ) - رقم الصفحة : ( 419 / 422 ).

( 3 ) - الذهبي - ميزان الإعتدال - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 109 ). ترجمة علوان بن داود رقم : ( 5763 ).

( 4 ) - الذهبي - تاريخ الإسلام - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 118 ).

( 5 ) - الطبري - تاريخ الطبري - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 619 ) - حوادث سنة 13 هجرية.

( 6 ) - المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 631 ) - رقم الحديث : ( 14113 ).

( 7 ) - إبن قتيبة الدينوري - الإمامة والسياسة - رقم الصفحة : ( 18 ).

( 8 ) - إبن تيمية - منهاج السنة - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 291 ).

( 9 ) - الجوهري - السقيفة وفدك - رقم الصفحة : ( 40 ).

( 10 ) - اليعقوبي - تاريخ اليعقوبي - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 137 ).

( 11 ) - إبن عبد ربه - العقد الفريد - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 29 / 51 ).

( 12 ) - المسعودي - مروج الذهب - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 301 ).

( 13 ) - الطبراني - المعجم الكبير - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 19 ) - حديث : ( 43 )

( 14 ) - العقيلي - الضعفاء - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 420 ) - ترجمة علوان بن داود البجلي رقم : ( 1461 ).

( 15 ) - الطرابلسي - فضائل الصحابة.

( 16 ) - سعيد بن منصور - المسند.

( 17 ) - الذهبي - تاريخ الإسلام - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 117 / 118 ).

( 18 ) - إبن حجر - لسان الميزان - الجزء : ( 4 ) - رقم الصفحة : ( 189 ) - ترجمة علوان بن داود رقم : ( 502 ).

( 19 ) - الهيثمي - مجمع الزوائد - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 202 ).

( 20 ) - إبن زنجويه - الأموال - كتاب فتوح الأرضين وسننها وأحكامها.

( 21 ) - الإصبهاني - القول الصراح في البخاري وصحيحه الجامع - رقم الصفحة : ( 117 ).

( 22 ) - أبي عبيدة قاسم بن سلام - كتاب الأموال - رقم الصفحة : ( 193 ) - مكتبة الكليات الأزهرية

( 23 ) - المبرد - الكامل.

( 24 ) - سعيد أيوب - معالم الفتن - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 442 ).

( 25 ) - أحمد حسين يعقوب - الخطط السياسية لتوحيد الأمة الإسلامية - رقم الصفحة : ( 409 ).

( 26 ) - الشيخ محمد فاضل المسعودي - الأسرار الفاطمية - رقم الصفحة : ( 118 ).

( 27 ) - مقاتل بن عطية - مؤتمر علماء بغداد - رقم الصفحة : ( 123 ).

( 28 ) - السيد حامد النقوي - خلاصة عبقات الأنوار - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 322 / 324 ).

( 29 ) - المبرد - الكامل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 11 ) - تحقيقالدكتور محمد أحمد الدّالي ، مؤسسة الرسالة ، بيروت.

إبن حجر - لسان الميزان - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 268 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... روى عنه الحاكم وقال : رافضي غير ثقة ، وقال محمد بن أحمد بن حماد الكوفي الحافظ بعد أن أرخ موته كان مستقيم الأمر عامة دهره ثم في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب حضرته ورجل يقرأ عليه : إن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن.

--------------------------------------------------------------------------------

الذهبي - ميزان الإعتدال - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 139 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- أحمد بن محمد بن السري بن يحيى المعروف ب‍ : إبن أبي دارم : قال محمد بن أحمد بن حماد الكوفي فيما قال :.... ثم كان في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب ، حضرته ورجل يقرأ عليه : إن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن.

--------------------------------------------------------------------------------

الذهبي - سير أعلام النبلاء - الجزء : ( 15 ) - رقم الصفحة : ( 578 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... قال الحاكم : هو رافضي ، غير ثقة ، وقال محمد بن حماد الحافظ ، كان مستقيم الأمر عامة دهره ، ثم في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب ، حضرته ورجل يقرأ عليه : أن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت محسناً.

--------------------------------------------------------------------------------

الشهرستاني - الملل والنحل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 57 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- إن عمر ضرب بطن فاطمة (ع) يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها وكان يصيح : أحرقوا دارها بمن فيها ، وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين (ع).

--------------------------------------------------------------------------------

اليعقوبي - تاريخ اليعقوبي - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 126 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وبلغ أبابكر وعمر : إن جماعة من المهاجرين والأنصار قد إجتمعوا مع علي بن أبي طالب في منزل فاطمة بنت رسول الله ، فأتوا في جماعة حتى هجموا الدار ، وخرج علي ومعه السيف ، فلقيه عمر ، فصارعه عمر فصرعه ، وكسر سيفه ، ودخلوا الدار فخرجت فاطمة ، فقالت : والله لتخرجن أو لأكشفن شعري ولا عجن إلى الله ! فخرجوا وخرج من كان في الدار وأقام القوم.

- ثم قام عمر ، فمشى معه جماعة ، حتى أتوا باب فاطمة ، فدقوا الباب ، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها : يا أبت يا رسول الله ، ماذا لقينا بعدك من إبن الخطاب وإبن أبي قحافة ، فلما سمع القوم صوتها وبكاءها ، إنصرفوا باكين ، وكادت قلوبهم تنصدع ، وأكبادهم تنفطر ، وبقي عمر ومعه قوم ، فأخرجوا علياًً ، فمضوا به إلى أبي بكر ....

المصادر :

1 - إبن قتيبة الدينوري - الإمامة والسياسة - تحقيق الشيري - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 30 ).

2 - إبن قتيبة الدينوري - الإمامة والسياسة - تحقيق الزيني - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 20 ).

3 - عبد الرحمن أحمد بكري - عمر بن الخطاب - رقم الصفحة : ( 87 و 184 ).

4 - اليعقوبي - تاريخ اليعقوبي - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 126 ).

--------------------------------------------------------------------------------

الشيخ محمد فاضل المسعودي - الأسرار الفاطمية - رقم الصفحة : ( 123 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وقال : إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة ، حتى ألقت المحسن من بطنها ، وعن لسان الميزان : إن عمر رفس فاطمة (ع) حتى أسقطت بمحسن.

--------------------------------------------------------------------------------

صلاح الدين الصفدي - الوافي بالوفيات - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 57 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- إستدرك على كتاب ( وفيات الأعيان ) لإبن خلكان ، وقد ترجم فيه النظام المعتزلي إبراهيم بن سيار البصري (160ـ 231هـ) ، وقال : قالت المعتزلة : إنما لقب ذلك النظام لحسن كلامه نظماً ونثراً ، وكان إبن أخت أبي هذيل العلاف شيخ المعتزلة ، وكان شديداًًً الذكاء ، ونقل آراءه ، فقال : أن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن في بطنها.

--------------------------------------------------------------------------------

الصفدي - الوافي للوفيات - الجزء : ( 6 ) - رقم الصفحة : ( 15 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وقال : إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم لبيعة حتى ألقت المحسن من بطنها.

--------------------------------------------------------------------------------

الطبري - الرياض النظرة - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 241 ) - نشر دار الكتب العلمية - بيروت.

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- فجاء عمر في عصابة ، منهم أسيد بن خصير ، وسلمة بن سلامة بن وقش ، وهما من بني عبد الأشهل ، فصاحت فاطمة (ع) وناشدتهم الله ، فأخذوا سيفي علي ، والزبير ، فضربوا بهما الجدار حتى كسروهما ، ثم أخرجهما عمر يسوقهما ....

المصادر :

1 - الجوهري - السقيفة وفدك - رقم الصفحة : ( 46 ).

2 - إبن أبي الحديد - شرح نهج البلاغة - الجزء : ( 2 و 6 ) - رقم الصفحة : ( 50 و 47 ).

3 - إبن هشام - السيرة النبوية - الجزء : ( 4 ) - رقم الصفحة : ( 307 ) - نشر دار الباز - مكة المكرمة.

4 - الطبري - الرياض النظرة - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 241 ) - نشر دار الكتب العلمية - بيروت.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن أبي الحديد - شرح نهج البلاغة - الجزء : ( 6 ) - رقم الصفحة : ( 49 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... ورأت فاطمة ما صنع عمر ، فصرخت وولولت ، وإجتمع معها نساء كثير من الهاشميات وغيرهن ، فخرجت إلى باب حجرتها ، ونادت ، يا أبابكر ، ما أسرع ما أغرتم على أهل بيت رسول الله ، والله لا أكلم عمر حتى القى الله.

المصادر :

1 - الجوهري - السقيفة وفدك - رقم الصفحة : ( 74 ).

2 - إبن أبي الحديد - شرح نهج البلاغة - الجزء : ( 6 ) - رقم الصفحة : ( 49 ).

3 - عبد الرحمن أحمد بكري - عمر بن الخطاب - رقم الصفحة : ( 182 ).

--------------------------------------------------------------------------------

علي الخليلي - أبوبكر بن أبي قحافة - رقم الصفحة : ( 317 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- كما نقل صلاح الدين خليل بن أيبك الصفدي في الوافي بالوفيات ضمن حرف الألف كلمات وعقائد إبراهيم بن سيار بن هاني البصري المعروف بالنظام المعتزلي إلى أن قال النظام : إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها ، وهكذا تجد مما أخرجه البلاذري والطبري وإبن خزاية وإبن عبد ربه والجوهري والمسعودي والنظام وإبن أبي الحديد وإبن قتيبة وإبن شحنة والحافظ إبراهيم وغيرهم تثبت أن علياًً وبني هاشم وأخص الصحابة إنما بايعوا بعد التهديد وبعد إجبارهم قسراً ، وأن أبابكر وعمر بالغاً بالظلم والقسر لأخذ البيعة.

--------------------------------------------------------------------------------

الكنجي الشافعي - كفاية الطالب - رقم الصفحة : ( 411 ) - طبعة الحيدرية ، النجف الأشرف

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- في ذكر عدد أولاده (ع) : كان له من سيدة نساء العالمين فاطمة بنت محمد (ص) وأمها سيدة نساء العالمين خديجة بنت خويلد بن أسد بن عبد العزى الحسن والحسين وزينب الكبرى وأم كلثوم الكبرى وساق الكلام إلى أن قال : وزاد على الجمهور وقال : وأن فاطمة (ع) أسقطت بعد النبي ذكراً كان سماه رسول الله (ص) محسناً ، وهذا شئ لا يوجد عند أحد من أهل النقل إلاّ عند إبن قتيبة.

--------------------------------------------------------------------------------

محمد بن علي بن شهر آشوب - مناقب آل أبي طالب - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 358 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... وأولادها الحسن والحسين والمحسن سقط وفي ( معارف القتيبي ) إن محسناً فسد من زخم قنفذ العدوي وزينب وأم كلثوم.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن قتيبة الدينوري - المعارف - رقم الصفحة : ( 93 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... أن محسناً فسد من زخم قنفذ العدوي.

رواياتي كه در رابطه با هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره در كتب اهل سنت آمده به چند دسته مي شود تقسيم كرد .

1. تهديد به سوزاندن خانه:

ذكرالطبري: باسناده عن زياد بن كليب قال: أتي عمر بن الخطاب منزل عليّ وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلي البيعة»، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من بده فوثبوا عليه فأخذوه.

تاريخ الطبري: 2/443.

وابن أبي الحديد: عن سلمة بن عبد الرحمان قال: فجاءعمر اليهم فقال: «والذي نفسي بيده لتخرجنّ إلي البيعة أو لأحرقنّ البيت عليكم .

شرح نهج البلاغه: 1/164 (2/45).

2. آوردن وسائل آتش سوزي و بي توجهي خليفه دوم بر اعتراض مردم:

وابن قتيبة: قال: ... وقال عمر: والذي نفس عمر بيده لتخرجنّ أو لأحرقنّها علي من فيها! فقيل له: يا أباحفص إنّ فيها فاطمة!! فقال: وإن.

الامامة والسياسة: 1/12، أعلام النساء لعمر رضا كحالة: 4/114.

3 . آوردن وسائل آتش سوزي ودرگيري لفظي ميان حضرت صديقه و خليفه دوم:

البلاذري: باسناده عن سليمان التيمي وعن ابن عون: إنّ أبابكر أرسل إلي علي(عليه السلام)يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقّته فاطمة علي الباب، فقالت فاطمة: يابن الخطاب! أتراك محرقاً عليّ بابي؟ قال نعم: وذلك أقوي فيما جاء به أبوك.

انساب الاشراف: 1/586.

أبو الفداء: قال: ... فأقبل عمر بشيء من نار علي أن يضرم الدار، فلقيته فاطمة رضي اللّه عنها وقالت: إلي أين يابن الخطاب؟ أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم.

تاريخ أبي الفداء: 1/164.

وابن عبد ربّه: الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بكر: عليّ والعباس، والزبير، وسعد بن عبادة، فأمّا علي والعباس والزبير فقعدوا في بيت فاطمة حتّي بعث اليهم أبو بكر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم. فأقبل عمر بقبس من نار علي أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم.

العقد الفريد:5/12، طبعة مكتبة الرياض الحديثة.

4 . حمله خليفه دوم به حضرت صديقه طاهره

الشهرستاني: عن الجاحظ: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة عليها السلام يوم البيعة حتّي ألقت الجنين من بطنها وكان عمر يصيح: إحرقوا دارها بمن فيها، وماكان في الدار غير عليّ وفاطمة والحسن والحسين وزينب(عليهم السلام).

الملل والنحل: 1/57. طبعة بيروت، دار المعرفة.

قال المسعودي: فهجموا عليه وأحرقوا بابه، واستخرجواه منه كرهاً، وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّي أسقطت محسناً.

اثبات الوصية:143.

قال ابن حجر العسقلاني: إنّ عمر رفس فاطمة حتّي أسقطت بمحسن.

لسان الميزان:1/268.

قال الصفدي: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّي ألقت المحسن من بطنها.

الوافي بالوفيات: 5/347.

روايات فراواني از طريق اهل سنت و شيعه نقل شده است كه غضب فاطمه ، غضب پيامبر و غضب پيامبر غضب خداوند است :

عن علي رضي اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله وسلم لفاطمة: «إنّ اللّه يغضب لغضبك، ويرضي لرضاك . هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .

المستدرك: 3/153، مجمع الزوائد: 9/203، الآحاد والمثاني للضحاك: 5/363، الذرية الطاهرة النبوية للدولابي: 119، المعجم الكبير للطبراني: 1/108، 22/401، نظم درر السمطين للزرندي الحنفي: 178، الكامل لعبداللّه بن عدي: 2/351، تاريخ مدينة دمشق : 3/156، أسد الغابة :5/522، ذيل تاريخ بغداد: 2/140، 2/141 ميزان الاعتدال :2/492، الإصابة: 8/265،266، تهذيب التهذيب: 21/392، سبل الهدي والرشاد للصالحي الشامي: 11/ 44 .

عن المِسْوَر بن مَخْرَمَة أنّ رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم قال: «فاطمة بَضْعَة منّي فمن أغضبها أغضبني .

صحيح البخاري 4/210، (ص 710، ح 3714)، كتاب فضائل الصحابة، ب 12 ـ باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم.

عن المسور بن مخرمة قال قال رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا .

صحيح مسلم 7/141 ح 6202) كتاب فضائل الصحابة رضي الله تعالي عنهم، ب 15 ـباب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ .

و از قطعيات تاريخ است كه حضرت زهرا سلام الله عليها تا آخر عمر از دست خليفه و دار و دسته‌اش غضبناك بود و هر گز از آن‌ها راضي نشد .

محمد بن اسماعيل بخاري مي‌نويسد :

فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم فهجرت ابا بكر فلم تزل مهاجرته حتي توفيت.

صحيح البخاري: 4/42، ش 2862.

بنا بر نقل ابن قتيبه دينوري ، وقتي ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت زهرا آمدند ، حضرت زهرا به آن‌ها گفت كه آن دو را تا آخر عمر پس از هر نمازش نفرين خواهد كرد .

واللّه لأدعونّ اللّه عليك في كلّ صلاة أصلّيها .

الإمامة والسياسة، تحقيق الشيري ج 1، ص 31.

اما از ديدگاه روايات شيعه ، اين كه قاتل حضرت زهرا سلام الله عليها ، عمر بن الخطاب است ، قطعي است . ما فقط به نقل يك روايت اكتفا مي‌كنيم :

وكان سبب وفاتها : أن قنفذا مولي عمر لكزها بنعل السيف بأمره ، فأسقطت محسنا ومرضت من ذلك مرضا شديدا ، ولم تدع أحدا ممن آذاها يدخل عليها .

سبب شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها اين بوده است كه قنفذ غلام عمر به دستور او ، آن حضرت را با غلاف شمشيرش زد . و اين سبب شد كه محسن سقط شود و حضرت زهرا شديدا مريض شوند . در مدتي كه مريض بودند ، به هيچ يك از آناني را كه او را اذيت كرده بودند ، اجازۀ ملاقات نداد .

دلائل الإمامة ج 2 ، عنه بحار الأنوار : 8 / 230 - 232 ( ط الكمپاني ) ، 30 / 290 - 295 . 2 . مثالب النواصب : 371 - 374 ، 418 - 419 . 3 . الصراط المستقيم : 3 / 25 . 4 . مطارح النظر في شرح الباب الحادي عشر : 109 .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

عمر قسم مي‌خورد كه اگر اجتماع كنندگان در خانه اميرمؤمنان عليه السلام براي بيعت با ابوبكر بيرون نيايند، خانه را با اهلش به آتش خواهد كشيد و حضرت زهرا سلام الله عليها نيز سخن عمر را براي اميرمؤمنان عليه السلام و زبير يادآور شده و به خداوند سوگند مي‌خورد كه عمر به قسم خود وفا خواهد كرد:

وَايْمُ اللَّهِ مَا ذَاكَ بِمَانِعِيَّ إِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ يُحْرَقَ عَليْهِمُ الْبَيتُُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيَحْرِقَنَّ عَلَيكُمُ الْبَيْتَ، وَايْمُ اللَّهِ لَيُمْضِيَنَّ مَا حَلَفَ عَلَيْهِ.

به خدا سوگند، گردآمدن اين افراد در خانه تو مانع از آتش زدن خانه نخواهد شد. هنگامي كه عمر رفت، علي (ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامي پيامبر به علي و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مي‌دهد!.

إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 432، ح37045، كتاب المغازي، باب ما جاء في خلافة ابي بكر وسيرته في الرده، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

و از طرف ديگر اين مطلب قطعي است كه اميرمؤمنان عليه السلام به تهديد‌هاي عمر توجهي نكرد و حاضر به بيعت نشد.

محمد بن اسماعيل بخاري مي‌نويسد:

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَي أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّي تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ، صلي الله عليه وسلم، سِتَّةَ أَشْهُرٍ... وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُر.

حضرت فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر غضب نمود، با وي قهر كرد و با او سخني نگفت تا از دنيا رفت، آن حضرت پس از پيامبر (ص) شش ماه زندگي كرد... و علي (ع) در اين شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح 3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1380، ح 1759، كتاب الجهاد والسير، باب قول النبي لانورث، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

بنابراين سوگند عمر كه اگر بيعت نكنيد خانه را به آتش خواهم كشيد موضوعي قطعي و يقيني است و از طرفي اميرمؤمنان عليه السلام براي بيعت حاضر نشد؛ پس عمر تهديد خود را عملي كرده و خانه را به آتش كشيده است.

شاهد ديگر اين مطلب، روايتي است كه بلاذري در همين باره نقل مي‌كند:

فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة. فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة: يابن الخطاب! أتراك محرّقا عليّ بابي؟! قال: نعم.

چون علي عليه السلام با ابوبكر بيعت نكرد، عمر با شعله آتش به طرف خانه فاطمه (عليها السلام) رفت. فاطمه (عليها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: اي پسر خطّاب! آيا تو مي‌خواهي خانه مرا آتش بزني؟ عمر پاسخ داد: آري!.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 252.

رابعاً: همان طور كه گذشت، سوگند ياد كردن عمر كه خانه را با اهلش به آتش خواهد كشيد، قطعي است، وچون قسم خورده است، يا مدلول قسم را عملي كرده كه حرف شيعه ثابت است و يا عملي نكرده؛ پس لازم بود كفاره حنث قسم بپردازد، آيا شما دليلي و لو يك روايت ضعيف پيدا مي‌كنيد كه عمر كفاره شكستن قسم را پرداخته باشد؟

خامساً: ما مي گوئيم عمر تهديدش را عملي كرد؛ زيرا ابوبكر كه دستور آتش زدن و حمله كردن به خانه وحي را داده بود، در آخر عمرش سخت پشيمان شده بود.

قال أبو بكر رضي الله تعالي عنه: أجل إني لا آسي علي شئ من الدنيا إلاّ علي ثلاث فعلتهن وددت أنّي تركتهن وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله صلي الله عليه وسلم فأما الثلاث اللاتي وددت أني تركتهن فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة عن شئ وإن كانوا قد غلقوه علي الحرب....

من به چيزي در دنيا تأسف نمي‌خورم، مگر بر سه چيز كه انجام دادم و سه چيزي كه انجام ندادم و سه چيزي كه كاش از رسول خدا (ص) مي‌پرسيدم: دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نمي‌كردم هر چند براي جنگ بسته شده شود....

الطبري، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 353، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 118، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

مسعودي شافعي در كتاب اثبات الوصيه تصريح مي‌كند كه عمر خانه را به آتش كشيده است:

فهجموا عليه و أحرقوا بابه و استخرجواه منه كرهاً وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّي أسقطت محسناً.

... پس قصد خانه علي كردند و بر او هجوم آوردند و خانه‌اش را آتش زدند و او را به زور از خانه بيرون آوردند، سرور زنان (فاطمه) را بين ديوار ودر فشار دادند تا فرزندش محسن را سقط كرد.

المسعودي، أبو الحسن علي بن الحسين بن علي (متوفاي346هـ)، اثبات الوصيه، ص 143.

تاج الدين سبكي نام مسعودي را در زمره عالمان شافعي آورده و او را مورخ، صاحب فتوا و علامه مي‌داند:

علي بن الحسين بن علي المسعودي صاحب التواريخ كتاب مروج الذهب في أخبار الدنيا وكتاب ذخائر العلوم وكتاب الاستذكار لما مر من الأعصار وكتاب التاريخ في أخبار الأمم وكتاب أخبار الخوارج وكتاب المقالات في أصول الديانات وكتاب الرسائل وغير ذلك. قيل إنه من ذرية عبد الله بن مسعود رضي الله عنه أصله من بغداد وأقام بها زمانا وبمصر أكثر وكان أخباريا مفتيا علامة صاحب ملح وغرائب.

علي بن الحسين مسعودي، صاحب كتاب‌هاي تاريخي مروج الذهب... و ديگر كتاب‌ها است. گفته شده كه او از فرزندان عبد الله بن مسعود بوده است، اصالتاً‌ اهل بغداد و زماني در آن جا و بيشتر در مصر ساكن بوده، او اخباري، داراي فتوا، دانشمند و... بود.

السبكي، تاج الدين بن علي بن عبد الكافي (متوفاي771هـ)، طبقات الشافعية الكبري، ج 3، ص 456، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع - 1413هـ، الطبعة: الثانية.

سادساً: اگر فقط تهديد كرده هم باشد، همين تهديد نيز به تنهايي مي‌تواند مشروعيت خلافت خلفا را زير سؤال ببرد؛ چرا كه ثابت مي‌كند حضرت زهرا، امير مؤمنان عليهما السلام و اصحاب آن حضرت با خلافت ابوبكر مخالف بوده‌اند و اين مسأله افسانه اجماع بيعت با ابوبكر را زير سؤال مي‌برد.

نتيجه:
با توجه به تصميم قطعي خليفه دوم و سوگند‌هايي كه ياد كرده، و از طرف ديگر با توجه به مداركي كه در كتاب‌هاي اهل سنت يافت مي‌شود، عمر بن الخطاب فقط به تهديد كردن بسنده نكرده؛ بلكه آن را عملي نيز كرده است.

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

شهادت حضرت زهرا ( س ) واقعيتي انكارناپذير

تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهي است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مي سازد . كوشش پي گير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند . و هيهات ، هيهات . از نوك قلم پوزش مي طلبم و او را به بردباري و شكيبايي فرا مي خوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم . شهادت تنها يادگار پيامبر ، « ام ابيها » صحيح بخاري ، ج 3 ، ص 83 ، كتاب فضائل أصحاب النّبي ( ص ) ، ب 42 ، ح 232 و ب 61 ، مناقب فاطمة ، ح 278 . ، « بضعة الرّسول » همان ب 42 . و سيراعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 123 و . . . « سيده نساء العالمين » ، «س يدة نساء اهل الجنّة » و . . . پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع ، آن هم بوسيله . . . يعني چه ؟ آيا ممكن است ؟ اين خبر گوش هر انسان آزاده اي را مي خراشد ، هر عقلي را متحيّر مي سازد ، بر هر عاطفه اي سنگين مي آيد . گويا اين همان امانتي است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند . شايد همين امر موجب گرديد تا توجيه گران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخي را انكار كنند . امّا چه مي شود كرد ، اي كاش زبان لال مي شد ، قلم مي شكست اين خبر دهشت بار را نمي شنيديم . و اي كاش آسمانها فرو مي ريخت ، كوهها متلاشي مي شد ، جهان بپايان مي آمد و اين فاجعه رخ نمي داد . چگونه بگويم ؟ به كه بگويم ؟ چگونه ناله سركنم ؟ چگونه فرياد كشم ؟ كه اين واقعيت تلخي است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است . اين آواي شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است ، بلكه معتبرترين كتابهاي اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند . صحيح بخاري - معتبرترين كتاب ، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثي چنين توصيف مي كند « الرزيّة كلّ الزريّة » مصيبت آن مصيبتي كه بر هر مصيبتي برتري دارد ، بلكه آن مصيبتي كه همه مصائب را در بر مي گيرد ، زمينه سازي براي اين مصيبت عظمي بود . نسبت هذيان و . . . به پيامبر اكرم ( ص ) « غلبه الوجع » براي جلوگيري تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و . . . بود . و با جمله « عندنا كتاب اللَّه حسبنا » كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه « الرّزيّة كلّ الرّزيّة » را فراهم كردند . اينك متن حديث ( ابن عباس گفت : چون بيماري رسول خدا ( ص ) شديد گرديد ، فرمود : چيزي بياوريد تا بر آن براي شما نوشته اي بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد . عمر گفت : بر پيامبر ( ص ) بيماري چيره گرديده ، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است ، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت . پيامبر ( ص ) فرمود : از نزد من بر خيزيد درگيري در حضور من سزاوار نيست .
پس ابن عباس بيرون رفت ومي گفت : مصيبت ، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص ) ونوشتارش حائل گرديدند . « عن ابن عباس قال : لمّا اشتدّ بالنّبيّ ( صلي الله عليه و سلم ) وجعه ، قال : ائتوني بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده ، قال عمر : انّ النّبيّ ( صلي الله عليه و سلم ) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا ، فاختلفوا وكثر الغلط ، قال : قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع ، فخرج ابن عباس يقول : انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه ( صلي الله عليه و سلم ) وبين كتابه. » صحيح بخاري ، ج 1 ، ص 120 ، كتاب العلم ، باب 82 كتابة العلم ، حديث 112. و ج 3 ، ص 318 ، كتاب المغازي ، باب 199 مرض النّبيّ ( ص ) و وفاته ، حديث 872. و ج 4 ، ص 225 ، كتاب المرض و الطب ، باب 357 قول المريض قوموا عنّي ، حديث 574. و ص 774 ، كتاب الاعتصام ، باب 1191 كراهية الخلاف ، حديث 2169. شايد آنانكه كلام ابن عباس را مي شنيدند كه مي گويد : « الرّزيّة كلّ الرّزيّة » واي مصيبت جامع ، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعني چه ؟ ! ابن عباس چه مي گويد ؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوه گويي به پيامبر ( ص ) كلام ديگري گفت : به خدا قسم خانه را با شما آتش مي زنم . اين ماجرا در منابع فراواني از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مي شود . الف : ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابي شيبه ، شيخ و استاد بخاري ، در كتاب المصف ، مي گويد : « آنگاه كه بعد از رسول خدا ( ص ) براي ابوبكر بيعت مي گرفتند . علي ( ع ) وزبير براي مشورت در اين امر نزد فاطمه ( س ) دختر پيامبر ( ص ) رفت وشد مي كردند . عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : اي دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما كسي از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويي ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمي شود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بيرون شد ، علي ( ع ) و . .به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : مي دانيد كه عمر نزد من آمد ، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما ( بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد ) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مي زند ؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد » « حين بويع لأبي بكر بعد رسول اللَّه ( ص ) كان عليّ والزبير يدخلان علي فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم ، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب ، خرج حتّي دخل علي فاطمة فقال : يا بنت رسول اللَّه ( ص ) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك ، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت . قال : فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت ، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه . » كتاب المصنف ، ج 7 ، ص 432 ، حديث 37045 ، كتاب الفتن . ب : همين مضمون را سيوطي در مسند فاطمه ، آورده است . سيوطي ، مسند فاطمه ، ص 36. ج : ابن عبدالبر ، در الاستيعاب ، نيز اين داستان را نقل كرده است . ابن عبدالبر ، الاستيعاب ، ج 3 ، ص 975. و . . . و سپس با مشعلي بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود : آيا من نظاره گر باشم و تو خانه مرا آتش بزني ؟ گفت : بلي . چنانكه بلاذري مي گويد : « ابوبكر به علي ( ع ) پيام فرستاد تا با وي بيعت كند امّا علي نپذيرفت . پس عمر با مشعلي آمد ، فاطمه ( س ) نا گاه عمر را با مشعل در خانه اش يافت ، پس فرمود : يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانه ام را بر من به آتش مي كشي ؟ ! عمر گفت : بلي . » « انّ ابابكر ارسل الي عليٍّ يريد البيعة ، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة علي الباب ، فقالت فاطمة : يابن خطاب ! أتراك محرقاً عليَّ بأبي ؟ ! قال : نعم . » بلاذري ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 . وابوالفداء نيز مي گويد : « سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوي علي وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه ( س ) بيرون كند . وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ .
پس عمر مقداري آتش آورد تا خانه را آتش زند .
پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : كجا ؟ اي پسر خطاب ! آمده اي تا كاشانه ما را به آتش كشي ؟ ! گفت : بلي . يا در آنچه امت وارد شده اند وارد شوند . » « ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الي عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة ( رضي اللَّه عنها ) وقال : ان ابي عليك فقاتلهم ، فاقبل عمر بشي ء من نار علي ان يضرم الدار ، فلقيته فاطمة ( رضي اللَّه عنها ) وقالت : الي اين يابن الخطّاب ؟ ! أجئت لتحرق دارنا ؟ ! قال : نعم ، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة . » ابوالفداء ، تاريخ ابي الفداء ج 1 ص 156 . دار المعرفة ، بيروت . اين سخن و اين رفتار تفسيري بر كلام ابن عباس « الرزيّة كلّ الزريّة » گرديد . نه ، سخن ابن عباس تفسيري به گستردگي تاريخ ، بلكه به وسعت . . . دارد ، كه در اين رزيّه و ماتم ، تاريخ قصيده اي سروده است ، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاي آن قصيده بود . شايد ابن عباس هم از آن غزلي كه عمر سرائيد « غلبه الوجع » در ابتدا « الرزيّة كلّ الزريّة » را درك نمي كرد . و تنها پيامبر اكرم ( ص ) در بستر بيماري اين غزل غم را تا به پايان خواندند ، كه درد و تلخي آن ، سختي بيماري را تحت الشعاع قرار داد . از اينرو عالم بزرگ سني شافعي جويني - استاد جمعي از علماي اهل سنت ، كه يكي از شاگردانش - ذهبي - كه به شاگرديش افتخار مي كند و مي گويد : سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين . . . و كان ديّناً صالحاً تذكرة الحفاظ ، ج 4 ، ص 1505 ، رقم 24 . - . از پيامبر اكرم ( ص ) نقل مي كند كه فرمود : « چون به دخترم فاطمه مي نگرم بياد مي آورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانه اش ذلّت وارد گرديده ، از وي هتك حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمي آورد « يا محمداه » . . . . پس او اولين كسي از اهل بيتم مي باشد كه به من ملحق مي گردد ، پس بر من وارد مي شود ، محزون ، مكروب ، مغموم ، مقتول . . . » . « ..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي ، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادي : يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليّ َ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. » فرائد السمطين ، ج 2 ، ص 34 ، 35 طبع بيروت.
هنگامي با مشعل آتش براي تسليت دختر پيامبر اكرم ( ص ) آمدند كه وي « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و . . . موجب قتل محسن طفلي كه هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد . چنانكه ابن ابي دارم - آنكه ذهبي وي را الامام الحافظ الفاضل . . . كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة خوانده - جمله « إنّ عمر رفس فاطمة حتّي اسقطت بمحسن » . عمر لگدي بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گرديد » . را مورد تقرير و تأييد قرار داده ، تا مورد نكوهش گروهي قرار گرفت . « كان ابن ابي دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم في آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتي اسقطت بمحسن. » سير اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578. روشن است زني كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانه اش و سقط جنينش و . . . مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهي منجر به فوت وي شود ، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مي گردد ، و به عامل جنايت مستند مي باشد ، و نيازي به دليل ديگري ندارد . از اينرو است كه ائمه معصومين : واهل بيت رسول خدا ( ص ) مادر خود را شهيد مي خواندند . چنانكه حضرت موسي بن جعفر ( ع ) فرمود : « إنّ فاطمة ( س ) صديقة شهيدة » اصول كافي ، ج 1 ، ص 381 ، ح 2 . با آنچه گفته شد جاي ترديدي باقي نمي ماند ، و شهادت دختر پيامبر ( ص ) براي هيچ شيعه و سني منصف و غيرمتعصبي قابل انكار نيست . در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاي بسياري سنگين مي آيد و جا دارد كه فرياد برآورند كه : آه چه مي گوئي ؟ چه مي نويسي ؟ ساكت باش ؟ مگر ممكن است راست باشد ؟ اگر راست است ؟ پس چرا افلاك مي گردند ؟ خورشيد مي تابد ؟ و . . . . مگر خدا به پيامبرش نفرمود : « لولاك لما خلقت الأفلاك » و پيامبر اكرم ( ص ) درباره دخترش نفرمود : « فاطمة بضعة منّي » فاطمه پاره تن من است ؟ شايد بخاري به دروغ طليعه اين غزل را سروده است « غلبه الوجع » ، « عندنا كتاب اللَّه حسبنا » ، « الرزيّة كلّ الزريّة » ؟ مگر صحيح بخاري معتبرترين كتاب اهل سنت نيست ؟ چرا اين جملات را آن قدر تكرار كرده ؟ چرا وي مراسم غريبانه به خاك سپاري فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و . . . ذكر كرده ؟ ومي گويد : چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي ( ع ) وي را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد . فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّي عليها... صحيح بخاري ، ج 3 ، ص 253 ، كتاب المغازي ، باب 155 غزوة خيبر ، حديث 704. چرا كراهيت علي ( ع ) ملاقات با عمر را ذكر كرده ؟ . . . أن ائتناو لا يأتنا احد معك كراهيّة لمحضر عمر . همان مدرك اگر بخاري مي بود شايد مي گفت : من تنها نبودم ، مسلم هم همين جريان را نقل كرده وگفته است : كه ابن عباس بر اين رزيّة چنان گريست كه از اشكاهايش ريگها تر شدند « قال ابن عباس : يوم الخميس وما يوم الخميس ، ثمّ بكي حتّي بلّ دمعه الحصي ، فقلت يا بن عباس وما يوم الخميس ؟ قال : اشتدّ برسول اللَّه ( صلي الله عليه و سلم ) وجعه فقال ائتوني اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي فتنازعوا وما ينبغي عند نبيّ تنازع ، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه ، قال : دعوني . . . » ( ابن عباس گفت : روز پنجشنبه ، چه روز پنجشنبه اي سپس گريست تا آب ديدگانش ريگها را تر كرد . پس گفتم : روز پنجشنبه چيست ؟ گفت : بيماري رسول خدا ( ص ) شديد گشت ، پس فرمود : بياوريد تا براي شما نوشتاري بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد . پس نزاع كردند ، ونزاع در نزد پيامبر سزاوار نيست ، و گفتند او را چه شده است ، هزيان مي گويد ، از او جوياشويم ، فرمود ، رها كنيد مرا . . . ) صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 455 ، كتاب الوصيّه باب 5 الوقف ح 22 . ابن ابي شيبه استادم قبل از من فاجعه را روشن تر بيان كرده كه تهديد بآتش كشيدن خانه را ذكر كرده . مطلب روشن تر از آن است كه بتوان آن را مخفي كرد ، چه اينكه اين مطلب در منابع معتبر ما اهل سنت فراوان آمده . شايد كسي تصّور كند : آنچه به سند صحيح ومعتبر ثابت وغير قابل انكار است ، تهديد به آتش كشيدن خانه فاطمه ( س ) است ، امّا اصل آتش زدن ثابت نيست . بلي ، كلام ابن ابي شيبه به تنهايي آتش زدن بيت وحي را ثابت نمي كند ، امّا بخاري با نقل بيعت نكردن علي ( ع ) با ابوبكر از به آتش كشيدن بيت نبوّت خبر مي دهد . زيرا در نقل ابن ابي شيبه خوانديم كه عمر قسم ياد كرد اگر بيعت نكنند دستور مي دهم تا خانه را با اهلش آتش زنند . آنچنان سوگند عمر جدّي بود كه فاطمه ( س ) سوگند مي خورد كه عمر به قسمش وفا خواهد كرد . وبخاري آورده است : « فاطمه ( س ) بر ابوبكر غضب نمود پس با وي قهر كرد پس با او سخني نگفت تا وفات نمود وبعد از پيغمبر ( ص ) شش ماه زندگي كرد . . . ( و علي ( ع ) ) در اين ماههابيعت نكرد . « فوجدت فاطمة علي ابي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّي توفيّت وعاشت بعد النّبيّ ( صلي الله عليه و سلم ) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. » صحيح بخاري ، ج 3 ، ص 253 ، كتاب المغازي ، باب 155 غزوة خيبر ، حديث 704. پس بنا بر اين چنانكه بلاذري در انساب الاشراف مي گويد : « فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة » . عمر به مقتضاي قسمش عمل كرد وبيت اهل البيت را به آتش كشيد .
وآنچه برخي نقل كرده اند كه علي ( ع ) پس از تهديد ناگزير از بيعت شد ونوبت به احراق نرسيد ، مخالف نقل بخاري است ، كه در نزد اهل سنت از اعتبار بيشتري برخوردار است ، ونيز شواهد حديثي وتاريخي ، آن رامردود مي داند . بلي قافيه اين مرثيه و نوحه با سرودن طليعه آن به زبان هر سراينده اي جاري مي شود ، چون با قسم به آتش زدن خانه ، وسپس براي وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن ، و سقط جنين و . . . از دنيا رفتن پس از مدت كوتاهي ، قتل و شهادت و مستند به اين مقدمات خواهد بود . هر چند بعضي از ناقلين اين مرثيه و مصيبت به نتيجه آن تصريح نكرده باشند . امّا همانطور كه گذشت اين مرثيه به وسيله پدر فاطمه ( س ) پيامبر اكرم ( ص ) و فرزندانش ائمه اطهار : تا پايان سرائيده شد . تا اينجا به گوشه اي از شواهد تاريخي حديثي بر شهادت فاطمه زهرا ( س ) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد . مطلب آنقدر واضح و روشن است كه نيازي به تكثير منابع نيست .
امّا از طرف ديگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگين است كه هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاي تاريخي و حديثي آن خدشه نمود ، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختي مي تواند آن را باور كند . مگر علي ( ع ) نبود ؟ چگونه جرأت كردند ؟
علي ( ع ) مي ديد ؟ مي ديد فاطمه ( س ) را مي زدند ؟ مي ديد آتش شعله مي كشد ؟ مي ديد مصيبتهايي كه روزگاران را همچون شب تار و سياه كرده است بر فاطمه ( س ) مي بارد ؟ ! چگونه جرأت كردند ؟
مگر نديده بودند علي ( ع ) در خيبر را چگونه از جا كند ؟ مگر نديده بودند علي ( ع ) مرحب را چگونه دو نيم كرد ؟ مگر نديده بودند علي ( ع ) عمرو بن عبدود را . . . ؟ مگر نديده بودند ؟ ؟ ؟ مگر نداي جبرئيل را نشنيده بودند « لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتي الاّ علي » چگونه جرأت كردند ؟ بلي علي ( ع ) را ديده بودند .
اي كاش علي ( ع ) را فقط در اين صحنه ها ديده بودند تا جرأت نمي كردند . حلم علي را هم كه از كوهها سختتر بود ديده بودند .
يافته بودند كه علي ( ع ) نفس پيغمبر ( ص ) است ، و پيغمبر را نيز سالها آزموده بودند ، اكنون شروع ماجرا نبود . قبل از آن بر پيامبر ( ص ) جرأت مي كردند .
و او را مي آزردند ! آن هم نه آزاري همچون آزار مشركان مكّه ، كه بر آن حضرت سنگ و خاك و خاكستر و زباله مي ريختند ! از آن زشتتر ! و نه آزاري همچون آزار مشركان و يهود و نصاري در جنگها با تير و نيزه و شمشير ، بلكه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پيامبر ( ص ) : آه چه دشوار است بر غيرت اللَّه . بايد سر بر ديوار نهاد و تا ابد بر مظلوميت محمد ( ص ) خون گريست « كه او فرمود : ما اوذي نبيّ بمثل ما اوذيت » بجاي اينكه با پيروزي ها اذيّت و آزارها كم شود افزون مي گرديد ! و با رحلتش به اوج رسيد . يافته بودند كه سماحت و عظمت پيامبر ( ص ) بر شجاعت و قدرتش فزوني دارد . ديده بودند در مقابل اذيّتهاي مشركين قريش نفرين نمي كرد و مي فرمود « انّ قومي لا يعلمون » و در مقابل آنانكه بر آن حضرت شمشير كشيده بودند فرمود : « اذهبوا انتم الطّلقاء » لذا بر آن حضرت جرأت مي كردند . اوحيا مي كرد كه خود در مقابل آزارهايي كه بر وي وارد مي شد اعتراض كند ، او دين خدا را پاس مي داشت ، و خدا به دفاع از او مي پرداخت . از آيات سوره احزاب استفاده مي شود كه : جمعي سرزده و بدون اذن وارد خانه پيامبر ( ص ) مي شدند . چون آنها را دعوت به ميهماني مي كردند ، پس از پذيرايي دور هم مي نشستند و با هم به گفتگوهاي بيهوده و حتي آزاردهنده اي مي پرداختند . و گاه چون از زنان پيامبر چيزي مي خواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مي كردند . پيامبر از اين وضع آزرده مي گشت .
امّا حيا مانع بود تا آنها را از اين رفتارهاي ناهنجار و ناشايسته منع كند . خداوند آياتي را فرو فرستاد و آنها را از اين رفتار ناشايست خصوصاً در مورد همسران پيامبر بر حذر داشت . ( يااّيها الّذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النّبي الاّ أن يؤذن لكم الي طعام غير ناظرين اناه و لكن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستئنسين لحديث انّ ذلكم كان يؤذي النّبيّ فيستحيي منكم و اللَّه لا يستحيي من الحق و اذا سألتموهن متاعاً فسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهنّ. ) ( اي كساني كه ايمان آورده ايد ! به خانه هاي پيامبر داخل نشويد مگر بشما براي صرف غذا اجازه داده شود ، بدون اينكه چشم به ظرف غذاي وي بدوزيد ، امّا هنگامي كه دعوت شديد داخل شويد ، ووقتي غذا خورديد پراكنده شويد ، و ( بعد از صرف غذا ) به بحث وگفتگو ننشينيد ، اين عمل ، پيامبر را مي آزارد ، ولي از شما شرم مي كند ( وچيزي نمي گويد ) ، امّا خدا از ( بيان ) حق شرم ندارد. وهنگامي كه چيزي از آنان ( همسران پيامبر ) مي خواهيد از پشت پرده بخواهيد ، اين كار براي پاكي دلهاي شما وآنها بهتر است ) سورة الاحزاب ، آية 53. و سپس فرمود : شما حق نداريد پيامبر ( ص ) را بيازاريد و پس از او با همسرانش ازدواج كنيد اين رفتار شما نزد خداوند بزرگ است ( و ما كان لكم أن تؤذوا رسول اللَّه و لا أن تنكحوا ازواجه من بعده أبداً انّ ذلكم كان عند اللَّه عظيماً . ) سورة الاحزاب ، آيه 53 . و پس از چند آيه مي فرمايد : آنانكه خدا و پيامبرش را مي آزارند ، خداوند برآنها در دنيا و آخرت لعن مي فرستد و براي آنان عذابي خار كننده آماده فرموده است . ( انّ الّذين يؤذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه في الدّنيا و الآخرة و أعدّ لهم عذاباً مهيناً. ) سورة الاحزاب ، آيه 57. شايد بتوان يكي از اهم مصاديق آزار پيامبر ( ص ) را داستاني كه بخاري آورده است به شمار آورد . حاصل داستان اين است كه زنان پيامبر اكرم ( ص ) در تاريكي شب با پوشش كامل به مكاني كه خلوت و مناسب بود براي قضاء حاجت مي رفتند . چون ام المؤمنين سوده قد بلندي داشت يا تنومند بود عمر وي را شناخت و فرياد برآورد كه اي سوده تو نمي تواني خود را از ما پنهان كني ، بدان كه ما تو را شناختيم . سوده بر مي گردد ، و به پيامبر شكوه مي برد و آن حضرت مي فرمايد شما رخصت داده شده ايد كه براي حوائجتان خارج شويد . اين داستان را بخاري در سه جا از كتاب صحيحش آورده است .
1 - در كتاب التفسير سورة الاحزاب در ذيل آيات فوق . « عن عايشة قالت : خرجت سودة بعد ما ضرب الحجاب لحاجتها ، وكانت امرأة جسيمة لاتخفي علي من يعرفها ، فرآها عمر بن الخطّاب ، فقال : يا سودة ! أما واللَّه ما تخفين علينا ، فانظري كيف تخرجين ، قالت : فانكفأت راجعة .. فدخلت فقالت : يا رسول اللَّه انّي خرجت لبعض حاجتي فقال لي عمر : كذا وكذا ، ...فقال : انّه قد اذن لكنّ أن تخرجن لحاجتكنّ » ( عايشه گفت : پس از آنكه آيه حجاب نازل گرديد ، سوده براي قضاي حاجتش بيرون رفت ، او زني تنومند بود ، از اينرو نمي توانست خود را از كسانيكه او را مي شناختند پنهان كند عمر بن خطاب او را ديد ، وگفت : اي سوده ! به خدا نمي تواني خود را از ما مخفي نگاه داري ، پس فكر كن چگونه خارج شوي گفت : پس بادگرگوني باز گشت وبر پيامبر وارد شد وگفت : يا رسول اللَّه ! من براي برخي از نيازهاي خود بيرون رفتم : عمر به من چنين وچنان گفت... پس ( پيامبر اكرم ( ص ) ) فرمود : شما اجازه داده شده ايد تا براي نيازهايتان خارج شويد. ) صحيح بخاري ، ج 3 ، ص 451 باب 45 ، حديث 1220.
2 - در كتاب النكاح باب خروج النساء لحوائجهن . « عن عايشة خرجت سودة بنت زمعة ليلاً فرآها عمر ، فعرفها ، فقال : انّك واللَّه يا سودة ! ما يخفين علينا ، فرجعت الي النّبيّ ( صلي الله عليه و سلم ) فذكرت ذلك له...وهو يقول : قد أذن اللَّه لكنّ أن تخرجن لحوائجكنّ » ( عايشة گفت : شبي سوده بنت زمعه بيرون رفت ، عمر او را ديد وشناخت ، وگفت : به خدا اي سوده نمي تواني خود را از ما مخفي نگاه داري گفت : بسوي پيامبر ( ص ) باز گشت ، پس ماجرا را براي آن حضرت نقل كرد ، واو ( ص ) مي فرمود : خدا به شما اجازه داده است تا براي نيازهايتان خارج شويد. ) همان ، ج 4 ، ص 75 ، ب 116 ، ح 166.
3 - كتاب الوضوء باب خروج النساء الي البراز . « عن عايشة انّ ازواج النّبيّ ( صلي الله عليه و سلم ) كنّ يخرجن بالليل اذا تبرزن الي المناصع وهو صعيد افيح فكان عمر يقول للنّبي ( صلي الله عليه و سلم ) : تحجب نسائك ، فلم يكن رسول اللَّه ( صلي الله عليه و سلم ) يفعل ، فخرجت سودة بنت زمعة زوج النّبيّ ( صلي الله عليه و سلم ) ليلة من الليالي عشاءً ، وكانت امرأة طويلة ، فناداها عمر : الا قد عرفناك ياسودة ، حرصاً علي ان ينزل الحجاب » ( عايشه گفت : همسران پيغمبر ( ص ) در شب براي قضاي حاجت به زمين وسيعي مي رفتند ، عمر به پيامبر مي گفت : زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پيامبر ( به نصيحت عمر ) عمل نمي كرد ، تا شبي سوده بنت زمعه كه قامتي بلند داشت پس از پاسي از شب بيرون شد ، پس عمر فرياد بر آورد : اي سوده بدان كه تو را شناختيم ، چون وي بر نزول آيه حجاب حريص بود ) همان ، ج 1 ، ص 136 ، ب 109 ، ح 143.
معمولاً مفسرين شأن نزول آيات فوق را دو قضيّه ذكر كرده اند .
1 - داستان فوق
2 - اينكه يكي از اصحاب پيامبر ( ص ) گفت : چون پيامبر از دنيا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم كرد ، اين سخن به آن حضرت رسيده بسيار آزرده شد ، پس آيات فوق نازل گرديد . گروهي از مفسران اين شأن نزول را ذكر كرده اند از آن جمله است طبري در جامع البيان ، و آلوسي در روح المعاني ، و ابن كثير در تفسير القرآن العظيم ، ابن كثير صحابي مورد شأن نزول آيه را طلحه و همسري را كه در نظر داشته عايشه دانسته است . با وجود اينكه داستان عمر و سوده بعد از نزول آيه حجاب واقع گرديده به طوريكه در متن حديث آمده است « بعد ما ضرب الحجاب » . در عين حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذيت و آزار ام المؤمنين سوده حرم پيامبر را - كه موجب آزردگي رسول خدا شده و يكي از اسباب نزول آيه شريفه ( و ما كان لكم ان تؤذوا رسول اللَّه ) حق اذيت و آزار پيامبر ( ص ) را نداريد - را جزء فضائل عمر و يا به تعبير ديگر از موافقات عمر به شمار آورده اند . مثلاً آلوسي پس از قبول اينكه كار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسول اللَّه ( ص ) و آزردن او است ، مي گويد : عمر در اين كار عيبي نمي ديده ، چون گمان مي كرده كه بر اين كار خير عظيمي مترتب مي گردد . « وذلك أ حد موافقات عمر ( ره ) وهي مشهورة ، وعدّ الشّيعة ما وقع منه من المثالب ، قالوا : لما فيه من سوء الأدب وتخجيل سوده حرم رسول اللَّه ( صلي الله عليه و سلم ) وايذائها بذلك. واجاب أهل السّنة ، بعد تسليم صحة الخبر أنّه ( ره ) رأي أن لابأس بذلك ، لما غلب علي ظنّه من ترتب الخير العظيم... » تفسير روح المعاني ، ج 22 ، ص 72. و نيز بخاري - يا برخي از راويان حديث - در كتاب وضوء اين داستان را چنين توجيه كرده اند ، كه اين اهانت و سوء ادب « حرصاً علي أن ينزل الحجاب » بوده . صحيح بخاري ، ج 1 ، كتاب الوضوء ، باب 109 خروج النّساء الي البراز. و حال آنكه خود در تفسير سوره احزاب گفته است : اين داستان پس از نزول آيه حجاب بوده است . همان. اين امر موجب گرديده تا برخي از شارحان بخاري ناگزير شوند براي جمع بين اين احاديث بگويند شايد اين داستان مكرّر تحقق يافته است . « قال الكرماني : فان قلت : وقع هنا أنّه كان بعد ضرب الحجاب ، وتقدم في الوضوء أ نّه كان قبل الحجاب ، فالجواب : لعله وقع مرتين. » فتح الباري ، عسقلاني ، ج 8 ، ص 391. به هر حال ، آنگاه كه حكومت در دست پيامبراكرم ( ص ) بود ، و آنان محكوم بودند ، بر آن حضرت جرئت مي كردند . گاه با آرزوي رحلت پيامبر ، خيال ازدواج با همسرش را در سر مي پروراندند ، گاه با عبارات توهين آميزي همسران پيامبر ( ص ) را مخاطب قرار مي دادند .
آه ، اين چه جرئتي وقيحانه است ؟ تصور رحلت رهبران ديني براي ارادتمندانشان بسيار دشوار است . آه چه مظلوميتي ؟ آه چه غربتي ؟ يا رسول اللَّه « اصبنا بك يا حبيب قلوبنا فما اعظم المصيبة حيث انقطع عنا الوحي و حيث فقدناك » . هنوز 60 بهار از عمر شريف و مباركت نگذشته بود كه تو را درباره همسرانت آزردند ! هواي ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند !
با جمله هاي اهانت آميز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود ( و ما كان لكم ان تؤذوا رسول اللَّه و لا أن تنكحوا ازواجه من بعده ابداً ) آه چه جرئتي ؟ آيا اين قوم پس از آنكه خود به حكومت رسيدند ، و فاطمه ( س ) و اهل بيت پيامبر ( ص ) در ظاهر محكوم و مقهور گرديدند ، براي پي گيري اهدافشان جرأت نخواهند داشت ؟ چون دختر پيامبر است ؟ چون همسر علي است ؟ چون مصيبت زده است ؟ آن هم به بزرگترين مصائب ؟ نه ، اين امور بر جرئت آنان مي افزود .
امّا هنوز جاي سؤال است كه چرا از شجاعت پيامبر ( ص ) و علي 8 نمي هراسيدند و جرأت مي كردند ؟ يا به تعبير ديگر ، چرا پيامبر و علي صلوات اللَّه عليهما از شجاعت و غيرت خود بهره نمي گرفتند ، تا مخالفان چنان جرأت كنند و بر آنها چيره شوند ؟ اولاً : خاندان پيامبر ( ص ) همانند ديگران نيستند .
آنچه آنان را به عكس العمل وا مي دارد فقط امر الهي و رضاي اوست . آنان بر اساس تعصب ، غضب ، منافع شخصي ، دفاع از خود و متعلقات خود حركت نمي كنند . بلكه تنها مدافع دين و تابع وظيفه و امر الهي اند .
حضرت علي ( ع ) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مي كرد ، او امر به صبر شده بود ، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر كرد . ثانياً : روشن است كه اگر به همسر يا مادر و خواهر كسي - هر چند ضعيف و غيرشجاع - هجوم برند ، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمي خيزد . امّا اگر بداند كه مهاجمين مي خواهند با تحريك احساسات ، وي را به عكس العمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند . اگر شخصي با تدبير و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هيچگاه دشمن را با عكس العمل به اهدافش نمي رساند . علي ( ع ) مي دانست آشوب و جنجال هدف مهاجمين است ، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براي معرّفي حق از علي و فاطمه 8 بگيرد . علي با صبر و بردباري نقشه شوم مهاجمين را خنثي كرد .
و با فدا نمودن خود و همسرش ، مسؤوليت بزرگ خود را براي حفظ دين ايفا و حجت را تا روز قيامت بر خلق تمام كرد . و به اين ترتيب پرسشهاي فراواني را پيش روي تاريخ قرارداد ، كه از آن جمله است : چرا خورشيد عُمْر فاطمه ( س ) به آن زودي غروب كرد ؟ آيا به مرگ طبيعي بود ؟
تهديد به آتش كشيدن خانه در آن تأثير نداشت ؟
آتش زدن در خانه چطور ؟
در به پهلوزدن چطور ؟
سقط جنين و بيماري پس از آن باعث شهادت نبود ؟
اگر اينها نبود ؟ يا اينها موجب شهادت نبود ؟
پس چرا : همانطور كه بخاري ومسلم مي گويند : فاطمه ( س ) تا آخر عمر از ابوبكر قهر بود ؟ « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابكر فلم تزل مهاجرته حتي توفّيت » . صحيح بخاري ، ج 2 ، ص 504 ، كتاب الخمس ، باب 837 ، ح 1265 . « فوجدت فاطمة علي ابي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّي توفّيت . » همان ، ج 3 ، ص 252 ، كتاب المغازي ، ب 155 غزوه خيبر ، حديث 704 . و صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 ، ح 52 . چرا در بخاري آمده است : فاطمه ( س ) پنهان بخاك سپرده شد ؟ « فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليٌّ ليلاً ولم يؤذن بها أبابكر وصلّي عليها . » همان . چرا چنانكه بخاري نقل كرده : نيمه شب دفن گرديد ؟ همان .
چرا قبر تنها يادگار پيامبر ( ص ) هنوز مخفي است ؟ چرا پس از گذشت سالها از اين ماجرابخاري ومسلم آورده اند : علي ( ع ) ابوبكر و عمر را كاذب ، آثم ، غادر و خائن مي دانست ؟ قال عمر لعلي وعباس : « فرأيتماه ( ابابكر ) كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 28 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 حكم الفئ ، حديث 49 . شايد اگر پس از آنچه بر فاطمه ( س ) گذشت علي ( ع ) بپامي خاست و با ضاربين و قاتلين فاطمه ( س ) درگير مي شد . امروز تحريف گران تاريخ مي گفتند علي براي گرفتن حكومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگيريها فاطمه كشته شد و علي ( ع ) قاتل فاطمه است . ديگر پاسخ سؤالات فوق چنين روشن نبود .
اين قبيل امور از تحريف گران تاريخ بعيد نيست ، چه اينكه انكار شهادت حضرت فاطمه زهرا ( س ) كمتر از اين نمي باشد . تحريف گران تاريخ ، توجيه كنندگان حقايق ، در مورد شهيد جنگ صفين ، عمّار ياسر ، كه پيامبراكرم ( ص ) فرموده بود : « يقتله الفئة الباغية » « فراه النّبيّ ( صلي الله عليه و سلم ) فينفض التّراب عنه ويقول : تقتله الفئة الباغية ويح عمّار يدعوهم الي الجنّة ويدعونه الي النّار» صحيح بخاري ، ج 1 ، ص 254 ، كتاب الصّلاة ، باب 304 التعاون في بناء المسجد . تو را گروهي سركش به شهادت مي رسانند ، چون صدور اين حديث از پيامبراكرم ( ص ) مورد اتفاق بود ، و قابل انكار نبود ، و يكي از ادلّه روشن بغي و بطلان قاتلين عمّار و رهبرشان بود ، آنانكه براي دفاع از معاويه از هيچ مكابره اي روي گردان نبودند ، روز را تاريك و شب را روشن معرفي مي كردند ، مگر نگفتند علي قاتل عمّار است ؟ چون وي را به جنگ آورده است ؟ ! غافل از اينكه پيامبر اكرم ( ص ) در ادامه سخنش فرموده بود « يدعوهم الي الجنّة و يدعونه الي النار » همان . عمّار آنان را به سوي بهشت مي خواند و آنان عمّار را به سوي آتش دعوت مي كنند ، و به اين وسيله پيامبر اكرم ( ص ) مخالفان علي ( ع ) و رهبرشان را مصداق آيه شريفه ( و جعلنا هم أئمة يدعون الي النّار و يوم القيامة لا ينصرون ) سورة القصص ، آية 41 . قرارداد .

سيد علي رضا حسيني

يورش به خانه وحي!

اخيراً يك فرد ناآگاه از تاريخ صحيح اسلام در منطقه سيستان و بلوچستان مقاله اي درباره دخت گرامي پيامبر (صلي الله عليه وآله) نوشته و نام آن را «افسانه شهادت فاطمه زهرا (عليها السلام) » گذارده است. در اين مقاله پس از ذكر مناقب و فضايل آن حضرت، خواسته است شهادت و بي حرمتي را كه درباره آن حضرت انجام گرفته، منكر شود.

از آنجا كه بخشي از اين مقاله، تحريف روشن تاريخ اسلام است، ما را بر آن داشت كه به گوشه اي از اين تحريف و بيان بخشي از اين حقايق بپردازيم تا ثابت شود شهادت بانوي اسلام يك واقعيّت انكارناپذير تاريخي است و اگر آنها چنين بحثي را آغاز نكرده بودند، ما در اين شرايط، آن را دنبال نمي كرديم.

موضوع سخن ما را در اين مقاله، امور ياد شده در زير تشكيل مي دهد:

1ـ عصمت حضرت زهرا (عليها السلام) در لسان پيامبر (صلي الله عليه وآله) .

2ـ احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.

3ـ هتك حرمت خانه آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوارش.

به اميد آن كه با تشريح اين نقاط سه گانه، نويسنده مقاله، در برابر حقيقت سر تسليم فرود آورد. و از نوشته خود نادم و پشيمان گردد، و به جبران كار خود بپردازد.

اين نكته حائز اهمّيّت است كه تمام مطالب اين كتابچه از منابع معروف اهل سنّت گرفته شده است.

1ـ عصمت زهرا (عليها السلام) در لسان رسول خدا (صلي الله عليه وآله)

دخت گرامي پيامبر (صلي الله عليه وآله) از مقام والايي برخوردار بود، سخنان رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) در حقّ دخترش حاكي از عصمت و پيراستگي او از گناه مي باشد. آنجا كه درباره او چنين مي فرمايد:

«فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني».(1)

«فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد بسان اين است كه مرا خشمگين كرده است».

ناگفته پيدا است كه خشم رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مايه اذيت و ناراحتي اوست و سزاي چنان شخصي در قرآن كريم چنين بيان شده است:

( وَ الّذين يُؤْذُونَ رَسُول اللّه لَهُم عَذابٌ أَليم )(توبه / 61).

«آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براي آنان عذاب دردناكي است».

چه دليلي استوارتر بر عصمت او كه در حديث ديگري رضاي وي در گفتار پيامبر (صلي الله عليه وآله) مايه رضاي خدا، و خشم او مايه خشم خدا معرّفي گرديده است، مي فرمايد:

«يا فاطمةُ انّ اللّه يغضبُ لِغضبك و يَرضي لرضاك».(2)

«دخترم فاطمه!، خدا با خشم تو، خشمگين، و با خشنودي تو، خشنود مي شود».

به خاطر چنين مقامي والا، او سرور زنان جهان است، و پيامبر در حق او چنين فرموده:

«يا فاطمة! ألا ترضين أن تكونَ سيدةَ نساء العالمين، و سيدةَ نساءِ هذه الأُمّة و سيدة نساء المؤمنين».(3)

«دخترم فاطمه! آيا به اين كرامتي كه خدا به تو داده راضي نمي شوي كه تو، سرور زنان جهان و سرور زنان اين امّت و سرور زنان با ايمان باشي».

2ـ احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت

محدثان يادآور مي شوند، وقتي آيه مباركه ( في بُيُوت أَذِنَ اللّه أَنْ ترفعَ وَ يُذكَر فيها اسْمه )(4) بر پيامبر فرود آمد، پيامبر اين آيه را در مسجد تلاوت كرد، در اين هنگام شخصي برخاست و گفت:

اي رسول گرامي مقصود از اين بيوت با اين اهمّيّت چيست؟

پيامبر فرمود:

خانه هاي پيامبران!

در اين موقع ابوبكر برخاست، در حالي كه به خانه علي و فاطمه (عليهما السلام) اشاره مي كرد، گفت:

آيا اين خانه از همان خانه ها است؟

پيامبر (صلي الله عليه وآله) در پاسخ گفت:

بلي از برجسته ترين آنها است.(5)

پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) مدت نُه ماه به در خانه دخترش مي آمد، بر او و همسر عزيزش سلام مي كرد و اين آيه را مي خواند: ( إِنَّما يُريد اللّه ليذهبَ عَنْكُمُ الرِّجْس أَهل البَيت و يُطهّركُمْ تَطهيراً )(احزاب / 33).(6)

خانه اي كه مركز نور الهي است و خدا به ترفيع آن امر فرموده از احترام بسيار بالايي برخوردار مي باشد.

آري، خانه اي كه اصحاب كسا را در بر مي گيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد مي كند، بايد مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.

اكنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر (صلي الله عليه وآله) تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شكستند، و خودشان صريحاً به آن اعتراف دارند؟ اين حرمت شكنان چه كساني بودند، و هدفشان چه بود؟

3ـ هتك حرمت خانه آن حضرت!

آري، با اين سفارش هاي مؤكّد، متأسفانه برخي حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند، و اين مسأله اي نيست كه بتوان بر آن پرده پوشي كرد.

ما در اين مورد نصوصي را از كتب اهل سنت نقل مي نماييم، تا روشن شود كه مسأله هتك حرمت خانه زهرا (عليها السلام) و رويدادهاي بعدي، يك امر تاريخي مسلّم است نه يك افسانه!! و با اينكه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اي نسبت به نگارش فضايل و مناقب در كار بود ولي به حكم اينكه (حقيقت شيء نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخي به طور زنده در كتابهاي تاريخي و حديثي محفوظ مانده است و ما در نقل مدارك، ترتيب زماني را از قرنهاي نخستين در نظر مي گيريم، تا برسد به نويسندگان عصر حاضر.

1. ابن ابي شيبه و كتاب «المصنَّف»

ابوبكر ابن ابي شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنَّف به سندي صحيح چنين نقل مي كند:

انّه حين بويع لأبي بكر بعد رسول اللّه (صلي الله عليه وآله) كان علي و الزبير يدخلان علي فاطمة بنت رسول اللّه، فيشاورونها و يرتجعون في أمرهم.

فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتي دخل علي فاطمة، فقال: يا بنت رسول اللّه (صلي الله عليه وآله) و اللّه ما أحد أحبَّ إلينا من أبيك و ما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، و أيم اللّه ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن امرتهم أن يحرق عليهم البيت.

قال: فلما خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون انّ عمر قد

جا ء َني، و قد حلف باللّه لئن عدتم ليُحرقنّ عليكم البيت، و أيم اللّه لَيمضين لما حلف عليه.

هنگامي كه مردم با ابي بكر بيعت كردند، علي و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مي پرداختند، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اي دختر رسول خدا، محبوبترين فرد براي ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو ولي سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.

اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتي علي (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامي پيامبر (عليها السلام) به علي (عليه السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مي دهد!(7)

يادآور شديم كه اين رويداد در كتاب «المصنف» با سند صحيح نقل شده است.

2. بلاذري و كتاب «انساب الاشراف»

احمد بن يحيي جابر بغدادي بلاذري (متوفاي 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخي را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مي كند.

انّ أبابكر أرسل إلي عليّ يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة! فتلقته فاطمة علي الباب.

فقالت فاطمة: يابن الخطاب، أتراك محرقاً عليّ بابي؟ قال: نعم، و ذلك أقوي فيما جاء به أبوك...(8).

ابوبكر به دنبال علي (عليه السلام) فرستاد تا بيعت كند، ولي علي (عليه السلام) از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اي فرزند خطاب، مي بينم در صدد سوزاندن خانه من هستي؟! عمر گفت: بلي، اين كار كمك به چيزي است كه پدرت براي آن مبعوث شده است!!

3. ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»

مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامي است، مؤلّف كتاب «تأويل مختلف الحديث»، و «ادب الكاتب» و... (9). وي در كتاب «الإمامة و السياسة» چنين مي نويسد:

انّ أبابكر رضي اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بيعته عند علي كرم اللّه وجهه فبعث إليهم عمر فجاء فناداهم و هم في دار علي، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب و قال: والّذي نفس عمر بيده لتخرجن أو لاحرقنها علي من فيها، فقيل له: يا أبا حفص انّ فيها فاطمة فقال، و إن!!(10)

ابوبكر از كساني كه از بيعت با او سربرتافتند و در خانه علي گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علي (عليه السلام) آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايي كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مي زنم. مردي به عمر گفت: اي اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!!

ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناكتر و دردناكتر نوشته است، او مي گويد:

ثمّ قام عمر فمشي معه جماعة حتي أتوا فاطمة فدقّوا الباب فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلي صوتها يا أبتاه رسول اللّه ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب، و ابن أبي قحافة فلما سمع القوم صوتها و بكائها انصرفوا. و بقي عمر و معه قوم فأخرجوا علياً فمضوا به إلي أبي بكر فقالوا له بايع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا: إذاً و اللّه الّذي لا إله إلاّ هو نضرب عنقك...!(11)

ادامه دارد

عمر همراه گروهي به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامي كه فاطمه صداي آنان را شنيد، با صداي بلند گفت: اي رسول خدا پس از تو چه مصيبت هايي به ما از فرزند خطاب و ابي قحافه رسيد، وقتي مردم كه همراه عمر بودند صداي زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولي عمر با گروهي باقي ماند و علي را از خانه بيرون آوردند، نزد ابي بكر بردند و به او گفتند، بيعت كن، علي(عليه السلام)گفت: اگر بيعت نكنم چه مي شود؟ گفتند: به خدايي كه جز او خدايي نيست، گردن تو را مي زنيم...

مسلّماً اين بخش از تاريخ براي علاقمندان به شيخين بسيار سنگين و ناگوار مي باشد و لذا برخي بر آن صدد آمدند كه در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالي كه ابن ابي الحديد استاد فن تاريخ اين كتاب را از آثار او مي داند و پيوسته از آن مطالبي نقل مي كند، متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشي از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است در حالي كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آمده است.

«زركلي» در اعلام اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مي داند سپس مي افزايد: كه برخي از علما در اين نسبت نظري دارند. يعني شك و ترديد را به ديگران نسبت مي دهد نه به خويش، همچنان كه الياس سركيس(12) اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مي داند.

4. طبري و تاريخ او

محمّد بن جرير طبري (متوفاي 310) در تاريخ خود رويداد قصد هتك حرمت خانه وحي را چنين بيان مي كند:

أتي عمر بن الخطاب منزل علي و فيه طلحة و الزبير و رجال من المهاجرين، فقال و اللّه لاحرقن عليكم أو لتخرجنّ إلي البيعة، فخرج عليه الزّبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده، فوثبوا عليه فأخذوه.(13)

عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالي كه گروهي از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وي رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مي كشم مگر اينكه براي بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالي كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاي او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.

اين بخش از تاريخ حاكي از آن است كه اخذ بيعت براي خليفه با تهديد و ارعاب صورت مي پذيرفت حالا اين نوع بيعت چه ارزشي دارد؟ خواننده بايد خود داوري نمايد.

5. ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»

شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسي» مؤلف كتاب «العقد الفريد» متوفاي (463 هـ ) در كتاب خود بحثي مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده و تحت عنوان كساني كه از

بيعت ابي بكر تخلف جستند چنين مي نويسد:

فأمّا علي و العباس و الزبير فقعدوا في بيت فاطمة حتي بعثت إليهم أبوبكر، عمر بن الخطاب ليُخرجهم من بيت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتِلهم، فاقبل بقبس من نار أن يُضرم عليهم الدار، فلقيته فاطمة فقال: يا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأُمّة!:(14)

علي و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! و در اين موقع عمر بن خطاب با مقداري آتش به سوي خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اي فرزند خطاب آمده اي خانه ما را بسوزاني، او در پاسخ گفت: بلي مگر اين كه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!

تا اينجا بخشي كه در آن به تصميم به هتك حرمت تصريح شده است پايان پذيرفت، اكنون به دنبال بخش دوم كه حاكي از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مي پردازيم!

مبادا اين تصوير پيش آيد كه آنها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا علي (عليه السلام) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و قصد عملي ساختن چنين تهديدي نداشتند.

دنباله اين گفتار نشان مي دهد كه آنها دست به اين جنايت بزرگ زدند!

يورش انجام يافت!

در اين جا سخنان آن گروه كه فقط به سوء نيت خليفه و ياران او اشاره كردند به پايان رسيد، گروهي كه نخواستند و يا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، در حالي كه برخي، به اصل فاجعه يعني يورش به خانه و... اشاره نموده و تا حدّي نقاب از چهره حقيقت برافكندند، اينك در اينجا به مدارك يورش و هتك حرمت اشاره مي نماييم: (در اين بخش نيز در نقل مصادر غالباً ترتيب زماني را در نظر مي گيريم).

6. ابو عبيد و كتاب «الاموال»

ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاي 224) در كتاب خود به نام «الأموال» كه مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مي كند:

عبدالرّحمن بن عوف مي گويد: كه من در بيماري ابوبكر براي عيادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوي زياد به من گفت: آرزو مي كنم اي كاش سه چيز را كه انجام داده ام، انجام نمي دادم، همچنان كه آرزو مي كنم اي كاش سه چيز را كه انجام نداده ام، انجام مي دادم. همچنين آرزو مي كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مي كردم.

امّا آن سه چيزي كه انجام داده ام و آرزو مي كنم كه اي كاش انجام نمي دادم عبارتند از:

1. «وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته و ان اغلق علي الحرب».(15)

اي كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمي گشودم و آن را به حال خود وامي گذاشتم هرچند براي جنگ بسته شده بود.

ابو عبيد هنگامي كه به اينجا مي رسد به جاي جمله: «لم أكشف بيت فاطمة و تركته...» مي گويد: كذا و كذا. و اضافه مي كند كه من مايل به ذكر آن نيستم!.

ولي هرگاه «ابو عبيد» روي تعصّب مذهبي يا علّت ديگر از نقل حقيقت سربرتافته است محقّقان كتاب «الاموال» در پاورقي مي گويند: جمله هاي حذف شده در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوي كه بيان گرديد) وارد شده است، افزون بر آن، «طبراني» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» و افراد ديگر جمله هاي حذف شده را آورده اند.(دقت كنيد!)

7. طبراني و معجم كبير

ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني (260-360) كه ذهبي در «ميزان الاعتدال» در حقّ او مي گويد: فرد معتبري است(16). در كتاب «المعجم الكبير» كه كراراً چاپ شده است، آنجا كه درباره

ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مي گويد، يادآور مي شود:

ابوبكر به هنگام مرگ، اموري را تمنا كرد.

اي كاش سه چيز را انجام نمي دادم.

اي كاش سه چيز را انجام مي دادم.

اي كاش سه چيز را از رسول خدا سؤال مي كردم.

درباره آن سه چيزي كه انجام داده و آروز كرد كه اي كاش انجام نمي داد، چنين مي گويد:

أمّا الثلاث اللائي وددت أني لم أفعلهنّ، فوددت انّي لم أكن أكشف بيت فاطمة و تركته.(17)

آن سه چيزي كه آرزو مي كنم كه اي كاش انجام نمي دادم، آرزو مي كنم كه هتك حرمت خانه فاطمه نمي كردم و آن را به حال خود واگذار مي كردم!

اين تعبيرات به خوبي نشان مي دهد كه تهديدهاي عمر تحقّق يافت.

8. ابن عبد ربه و «عقد الفريد»

ابن عبد ربه اندلسي مؤلّف كتاب «العقد الفريد» (متوفاي 463 هـ ) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مي كند:

من در بيماري ابي بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، او گفت: آرزو مي كنم كه اي كاش سه چيز را انجام نمي دادم و يكي از آن سه چيز اين است:

وودت انّي لم أكشف بيت فاطمة عن شي و إن كانوا اغلقوه علي الحرب.(18)

اي كاش خانه فاطمه را نمي گشودم هرچند آنان براي نبرد درِ خانه را بسته بودند.

و نيز اسامي و عبارات و شخصيت هايي كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند خواهد آمد.

9. سخن نَظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»

ابراهيم بن سيار نظام معتزلي (160-231) كه به خاطر زيبايي كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در كتابهاي متعددي، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (عليها السلام) را نقل مي كند. او مي گويد:

انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي ألقت المحسن من بطنها.(19)

عمر در روز اخذ بيعت براي ابي بكر بر شكم فاطمه زد، او فرزندي كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!!(دقت كنيد).

10. مبرد در كتاب «كامل»

محمّد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادي (210-285) اديب، و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در كتاب «الكامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاي خليفه را مي نويسد، و چنين يادآور مي شود:

وددت انّي لم أكن كشفت عن بيت فاطمة و تركته ولو أغلق علي الحرب.(20)

آرزو مي كردم اي كاش بيت فاطمه را نمي گشودم و آن را رها مي نمودم هرچند براي جنگ بسته باشد.

11. مسعودي و «مروج الذهب»

مسعودي «متوفاي 325) در مروج الذهب مي نويسد:

آنگاه كه ابوبكر درحال احتضار چنين گفت: سه چيز انجام دادم و تمنا مي كردم كه اي كاش انجام نمي دادم يكي از آن سه چيز:

فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً!(21)

آرزو مي كردم كه اي كاش هتك حرمت خانه زهرا را نمي كردم و در اين مورد سخن زيادي گفت!!

مسعودي با اينكه نسبت به اهل بيت گرايش هاي نسبتاً خوبي دارد ولي باز اينجا از بازگويي سخن خليفه خودداري كرده و با كنايه رد شده است، البتّه خدا مي داند و بندگان خدا هم اجمالاً مي دانند!

12. ابن أبي دارم در كتاب «ميزان الاعتدال»

«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابي دارم»، محدث كوفي (متوفاي سال 357)، كسي كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفي درباره او مي گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود.

با توجه به اين موقعيت نقل مي كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد:

انّ عمر رفس فاطمة حتي أسقطت بمحسن.

عمر لگدي بر فاطمه زد و او فرزندي كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد! (22) (دقت كنيد)

13. عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»

وي هجوم به خانه وحي را در دو مورد از كتاب خود آورده است و ما به نقل يكي بسنده مي كنيم:

«و الّذي نفس عمر بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها علي من فيها...»!

قالت له طائفة خافت اللّه، و رعت الرسول في عقبه:

«يا أبا حفص، إنّ فيها فاطمة...»!

فصاح لايبالي: «و إن...»!

و اقترب و قرع الباب، ثمّ ضربه و اقتحمه...

و بداله عليّ...

و رنّ حينذاك صوت الزهراء عند مدخل الدار... فان هي الا طنين استغاثة...(23)

قسم به كسي كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مي زنم.

عده اي كه از خدا مي ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) را پس از او مي كردند، گفتند:

«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».

بي پروا فرياد زد: «باشد!!».

نزديك شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود.

علي (عليه السلام) پيدا شد...

طنين صداي زهرا در نزديكي مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!».

* * *

اين بحث را با حديث ديگري از «مقاتل ابن عطيّة» در كتاب الامامة و السياسة پايان مي دهيم (هرچند هنوز ناگفته ها بسيار است!)

او در اين كتاب چنين مي نويسد:

ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارهاب و السيف و القوّة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الي دار عليّ و فاطمه (عليه السلام) و جمع عمر الحطب علي دار فاطمه و احرق باب الدار!...(24)

«هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي و فاطمه (عليها السلام) فرستاد، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...

و در ذيل اين روايت تعبيرات ديگري است كه قلم از بيان آن عاجز است.

* * *

نتيجه: آيا با اين همه مدارك روشن كه عموماً از منابع خودشان نقل شده است باز هم مي گويند «افسانه شهادت...!»

انصاف كجاست؟!

به يقين هر كس اين بحث كوتاه و مستند به مدارك روشن

رابخواند مي فهمد بعد از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) چه غوغائي برپا شد، و براي نيل به حكومت و خلافت چه ها كردند، و اين اتمام حجّت الهيّه براي همه آزادانديشان دور از تعصّب است، چرا كه ما از خودمان چيزي ننوشتيم، هرچه نوشتيم از منابع مورد قبول خود آنهاست.

و السلام

گروه معارف و تحقيقات اسلامي
--------------------------------------------------------------------------------

1. فتح الباري در شرح صحيح بخاري: 7/84 و نيز بخاري اين را در بخش علامات نبوت، جلد 6، ص 491، و در اواخر مغازي جلد 8، ص 110 آورده است.

2. مستدرك حاكم: 3/154 مجمع الزوائد: 9/203 و حاكم در كتاب مستدرك احاديثي مي آورد كه جامع شرايطي باشند كه بخاري و مسلم در صحت حديث، آنها را لازم دانسته اند.

3. مستدرك حاكم: 3/156.

4. (نور خدا) در خانه هايي است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود.

5. قرأ رسول اللّه هذه الآية (في بيوت أذن اللّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه» فقام إليه رجل: فقال: أي بيوت هذه يا رسول اللّه (صلي الله عليه وآله)؟ قال: بيوت الأنبياء، فقام إليه أبوبكر، فقال: يا رسول اللّه (صلي الله عليه وآله): أ هذا البيت منها، ـ مشيراً إلي بيت علي و فاطمة (عليهما السلام) ـ قال: نعم، من أفاضلها (الدر المنثور: 6/203 تفسير سوره نور، روح المعاني: 18/174).

6. در المنثور: 6/606.

7. مصنف ابن ابي شيبه: 8/572، كتاب المغازي.

8. انساب الأشراف: 1/586 طبع دار معارف، قاهره.

9. الاعلام زركلي: 4/137.

10. الامامة و السياسة: 12، چاپ مكتبة تجارية كبري، مصر.

11. الامامة و السياسية، ص 13.

12. معجم المطبوعات العربية: 1/212.

13. تاريخ طبري: 2/443، چاپ بيروت.

14. عقد الفريد: 4/93، چاپ مكتبة هلال.

15. الأموال: پاورقي 4، چاپ نشر كليات ازهرية، الأموال، 144، بيروت و نيز ابن عبد ربه در عقد الفريد: 4/93 نقل كرده است چنان كه خواهد آمد.

16. ميزان الاعتدال: 2/195.

17. معجم كبير طبراني: 1/62، شماره حديث 34، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.

18. عقد الفريد: 4/93، چاپ مكتبة الهلال.

19. الوافي بالوفيات: 6/17، شماره 2444 ملل و نحل شهرستاني: 1/57، چاپ دار المعرفة، بيروت. و در ترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل و النحل»: 3/248-255 مراجعه شود.

20. شرح نهج البلاغه: 2/46 و 47، چاپ مصر.

21. مروج الذهب: 2/301، چاپ دار اندلس، بيروت.

22. ميزان الاعتدال: 3/459.

23. عبدالفتاح عبدالمقصود، علي بن ابي طالب: 4/276-277.

24. كتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تأليف مقاتل بن عطيّة كه با مقدّمه اي از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده،

ammarshia;310660 نوشت:
( إعتراف أبوبكر بكشف دار الزهراء (ع) )

عدد الروايات : ( 31 )

إبن تيمية - منهاج السنة - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 291 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... نحن نعلم يقيناًً أن أبابكر لم يقدم على علي والزبير بشيء من الأذى ، بل ولا على سعد بن عبادة المتخلف ، عن بيعته أولاًًً وآخراًً ، وغاية ما يقال : إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه ، وأن يعطيه لمستحقه ، ثم رأى أنه لو تركه لهم لجاز ، فإنه يجوز أن يعطيهم من مال الفيء ....

الرابط:

http://arabic.islamicweb.com/books/taimiya.asp?book=365&id=4127

--------------------------------------------------------------------------------

الطبراني - المعجم الكبير - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 62 )

41 - حدثنا : أبو الزنباع روح بن الفرج المصري ، ثنا : سعيد بن عفير ، حدثني : علوان بن داود البجلي ، عن حميد بن عبد الرحمن بن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه ، قال : دخلت على أبي بكر (ر) ، أعوده في مرضه الذي توفي فيه ، فسلمت عليه وسألته كيف أصبحت ، فإستوى جالساًًً ، فقلت : أصبحت بحمد الله بارئاً ، فقال : أما إني على ما ترى وجع ، وجعلتم لي شغلاً مع وجعي ، جعلت لكم عهداً من بعدي ، وإخترت لكم خيركم في نفسي فكلكم ورم لذلك أنفه رجاء أن يكون الأمر له ، ورأيت الدنيا قد أقبلت ولما تقبل وهي جائية ، وستنجدون بيوتكم بسور الحرير ، ونضائد الديباج ، وتألمون ضجائع الصوف الأذري ، كان أحدكم على حسك السعدان ، ووالله لأن يقدم أحدكم فيضرب عنقه ، في غير حد خير له من أن يسيح في غمرة الدنيا ثم قال : أما إني لا آسي على شيء ، إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وددت أني لم أفعلهن ، وثلاث لم أفعلهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن ، فأما الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهن : فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته ، وأن أغلق علي الحرب ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين : أبي عبيدة أو عمر ، فكان أمير المؤمنين ، وكنت وزيراًًً ، ووددت أني حيث كنت وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة ، أقمت بذي القصة فإن ظفر المسلمون ظفروا ، وإلاّ كنت ردءاً أو مدداً ، وأما اللاتي وددت أني فعلتها : فوددت أني يوم أتيت بالأشعث أسيراً ضربت عنقه ، فإنه يخيل إلي أنه يكون شر الإطار إليه ، ووددت أني يوم أتيت بالفجاة السلمي لم أكن أحرقه ، وقتلته سريحاً ، أو أطلقته نجيحاً ، ووددت أني حيث وجهت خالد بن الوليد إلى الشام وجهت عمر إلى العراق فأكون قد بسطت يدي يميني وشمالي في سبيل الله عز وجل ، وأما الثلاث اللاتي وددت أني سألت رسول الله (ص) : عنهن ، فوددت أني كنت سألته فيمن هذا الأمر فلا ينازعه أهله ، ووددت أني كنت سألته هل للأنصار في هذا الأمر سبب ، ووددت أني سألته ، عن العمة وبنت الأخ ، فإن في نفسي منهما حاجة.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/hadith.aspx?hadithid=461102

--------------------------------------------------------------------------------

إبن زنجويه - الأموال - كتاب فتوح الأرضين وسننها وأحكامها

364 - أنا : حميد ، أنا : عثمان بن صالح ، حدثني : الليث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمي ، حدثني : علوان ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، أن أباه عبد الرحمن بن عوف ، دخل على أبي بكر الصديق رحمة الله عليه ، في مرضه الذي قبض فيه ، فرآه مفيقاً ، فقال عبد الرحمن : أصبحت ، والحمد لله بارئاً ، فقال له أبوبكر ، أتراه ؟ ، قال عبد الرحمن : نعم ، قال : إني على ذلك لشديد الوجع ، ولما لقيت منكم يا معشر المهاجرين أشد على من وجعي ، لأني وليت أمركم خيركم في نفسي ، وكلكم ورم من ذلك أنفه ، يريد أن يكون الأمر دونه ، ثم رأيتم الدنيا مقبلة ، ولما تقبل وهي مقبلة ، حتى تتخذوا ستور الحرير ونضائد الديباج وتألمون الإضطجاع على الصوف الأذربي كما يألم أحدكم اليوم أن ينام على شوك السعدان ، والله لأن يقدم أحدكم ، فتضرب عنقه في غير حد خير له من أن يخوض غمرة الدنيا ، وأنتم أول ضال بالناس غداً ، تصفونهم ، عن الطريق يميناً وشمالاً ، يا هادي الطريق ، إنما هو الفجر أو البحر ، قال عبد الرحمن ، فقلت له : خفض عليك رحمك الله فإن هذا يهيضك على ما بك ، إنما الناس في أمرك بين رجلين ، أما رجل رأى ما رأيت فهو معك ، وأما رجل خالفك ، فهو يشير عليك برأيه ، وصاحبك كما تحب ، ولا نعلمك أردت إلاّ الخير ، وإن كنت لصالحا مصلحاً ، فسكت ، ثم قال : مع أنك ، والحمد لله ما تأسى على شيء من الدنيا ، فقال : أجل إني لا آسي من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن وددت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله (ص) ، أما اللاتي وددت إني تركتهن ، فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة ، عن شيء ، وإن كانوا قد أغلقوا عليّ الحرب ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي ، ليتني قتلته سريحاً ، أو خليته نجيحاً ، ولم أحرقه بالنار ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة ، كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين ، عمر بن الخطاب أو أبي عبيدة بن الجراح ، فكان أحدهما أميراً ، وكنت أنا وزيراًًً ، وأما اللاتي تركتهن ، فوددت أني يوم أتيت بالأشعث بن قيس الكندي أسيراً ، كنت ضربت عنقه ، فإنه يخيل إلي أنه لن يرى شراً إلاّ أعان عليه ووددت أني حين سيرت خالد بن الوليد إلى أهل الردة كنت أقمت بذي القصة ، فإن ظفر المسلمون ، ظفروا ، وإن هزموا كنت بصدد لقاء أو مدد. ووددت أني إذ وجهت خالداًًً إلى الشام وجهت عمر بن الخطاب إلى العراق ، فكنت قد بسطت يدي كلتيهما في سبيل الله ، وأما اللاتي وددت أني كنت سألت عنهن رسول الله (ص) ، فوددت أني سألت رسول الله (ص) لمن هذا الأمر ، فلا ينازعه أحد ، ووددت أني كنت سألته : هل للأنصار في هذا الأمر شيء ؟ ووددت أني كنت سألته ، عن ميراث إبنة الأخ والعمة ، فإن في نفسي منها شيئاًً.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/hadith.aspx?hadithid=163695

--------------------------------------------------------------------------------

المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 631 )

14113 - عن عبد الرحمن بن عوف : أن أبابكر الصديق قال له في مرض موته ‏:‏ إني لا آسي ‏( ‏آسي ‏:‏ أي لا أحزن ، والأسى مفتوح مقصور ‏:‏ المداواة والعلاج ، وهو أيضاًً الحزن‏ ، المختار من صحاح اللغة ‏(‏12‏)‏‏‏ ب‏)‏ على شيء إلاّ على ثلاث فعلتهن وددت أني لم أفعلهن وثلاث لم أفعلهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن ، فأما اللاتي فعلتها وددت أني لم أفعلها فوددت أني لم أكن أكشف بيت فاطمة وتركته وإن كانوا قد غلقوه ‏(‏ غلقوه ‏:‏ أغلق الباب ‏ ،‏ فهو مغلق‏ ، والإسم الغلق ‏ ،‏ وغلق الأبواب ، شدد للكثرة ، وربما قالوا :‏ أغلق الأبواب‏ ، ‏إنتهى‏.

الرابط:

http://www.al-eman.com/islamlib/viewchp.asp?bid=137&cid=194&sw=14113#sr1

--------------------------------------------------------------------------------

إبن عبد ربه - العقد الفريد - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 29 / 51 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- قال : أبو صالح‏ :‏ أخبرنا : محمد بن وضاح قال : ، حدثني : محمد بن رمح بن المهاجر التجيبي قال : ، حدثني : الليث بن سعد ، عن علوان ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد إبن‏ عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه أنه دخل على أبي بكر (ر) في مرضه الذي توفي فيه فأصابه مفيقاً .... ، فقال :‏ أجل أني لا آسي على شيء من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن وودت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن ووددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سالت رسول اللّه (ص) عنهن‏ ،‏ فأما الثلاث التي فعلتهن ووددت إني تركتهن ‏:‏ فوددت إني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شيء وإن كانوا أغلقوه عليّ الحرب ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وإني قتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ، ووددت إني يوم سقيفة بني ساعدة قد رميت الأمر في عنق أحد الرجلين فكان أحدهما أميراً وكنت له وزيراًًً.

الرابط:

http://www.al-eman.com/islamlib/viewchp.asp?bid=195&cid=29&sw=إكشف#sr1

--------------------------------------------------------------------------------

الهيثمي - مجمع الزوائد - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 202 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

9030 - وعن عبد الرحمن بن عوف قال : دخلت على أبي بكر أعوده في مرضه الذي توفي فيه فسلمت عليه وسألته :‏ كيف أصبحت‏؟‏ فإستوى جالساًًً فقال :‏ أصبحت بحمد الله بارئاً ، فقال :‏ أما إني على ما ترى وجع ، وجعلتم لي شغلاً مع وجعي ، جعلت لكم عهداًً من بعدي ، وإخترت لكم خيركم في نفسي ، فكلكم ورم لذلك أنفه ، رجاء أن يكون الأمر له ، ورأيت الدنيا أقبلت ولما تقبل وهي جائية ، وستجدون بيوتكم بستور الحرير ونضائد الديباج ، وتألمون ضجائع الصوف الأذربي كان أحدكم على حسك السعدان ، والله لأن يقدم أحدكم فيضرب عنقه في غير حد خير له من أن يسيح في غمرة الدنيا‏.‏ ثم قال :‏ أما إني لا آسي على شيء إلاّ على ثلاث فعلتهن وددت أني لم أفعلهن ، وثلاث لم أفعلهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن‏ ، فأما الثلاث التي وددت أني لم أفعلهن‏ :‏ فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته وأن أغلق علي الحرب ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين أبي عبيدة أو عمر وكان أمير المؤمنين وكنت وزيراًًً ووددت أني حين وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة أقمت بذي القصة فإن ظفر المسلمون ظفروا وإلاّ كنت رداءاً ومدداً .‏...

الرابط:

http://www.al-eman.com/islamlib/viewchp.asp?bid=272&cid=77&sw=9030#sr1

--------------------------------------------------------------------------------

العقيلي - ضعفاء العقيلي - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 420 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وهذا الحديث حدثناه : يحيى بن أيوب العلاف ، حدثنا : سعيد بن كثير بن عفير قال : ، حدثنا : علوان بن داود ، عن حميد بن عبد الرحمن بن حميد ، عن عبد الرحمن بن عوف ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد بن عبد الرحمن ، عن أبيه ، قال :.... فقال : إني لا آسي على شئ إلاّّ ثلاث فعلتهن وودت إني لم أفعلهن وثلاث لم أفعلهن وودت إني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن فأما اللاتي فعلتها وودت إني لم أفعلها وددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته وأن أغلق عليّ الحرب ، وودت أني يوم سقيفة بنى ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين أبي عبيدة أو عمر فكان أميراً وكنت وزيراًًً وودت إني كنت حيث وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/hadith.aspx?hadithid=389097

--------------------------------------------------------------------------------

أبو عبيدة قاسم بن سلام - كتاب الأموال - رقم الصفحة : ( 193 / 194 ) - مكتبة الكليات الأزهرية

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

318 - قال : حدثني : سعيد بن عفير ، قال : ، حدثني : علوان بن دواد ، مولى أبي زرعة بن عمرو بن جرير ، عن حميد بن عبد الرحمن بن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، عن صالح بن كيسان ، عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه عبد الرحمن ، قال :.... ، عن عبد الرحمن بن عوف قوله : دخلت على أبي بكر أعوده في مرضه الذي توفي فيه فسلمت عليه ، وقلت : ما أرى بك بأساًًً ، والحمد للّه ، ولا تأس على الدنيا ، فو اللّه إن علمناك إلاّ كنت صالحاًً مصلحاً ، فقال : إني لا آسي على شيء إلاّ على ثلاث فعلتهم ، ووددت أني لم أفعلهم ، وثلاث لم أفعلهم وددت أني فعلتهم ، وثلاث وددت أني سألت رسول اللّه (ص) عنهم ، فأما التي فعلتها ووددت أني لم أفعلها ، فوددت أني لم أكن فعلت كذا وكذا ، لخلة ذكرها قال أبو عبيد : لا أريد ذكرها ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر أو أبي عبيدة ، فكان أميراً وكنت وزيراًً ، ووددت أني حيث كنت وجهت خالداًً إلى أهل الردة أقمت بذي القصة ، فإن ظفر المسلمون ظفروا وإلاّ كنت بصدد لقاء أو مدد ، الخ.

الرابط:

http://www.sonnaonline.com/hadith.aspx?hadithid=55322

--------------------------------------------------------------------------------

الإصبهاني - القول الصراح في البخاري وصحيحه الجامع - رقم الصفحة : ( 117 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- أبي بكر إن لي شيطاناً يعتريني ، فإن إعتراه الشيطان وإرتكب متعمداًً جناية فالإرتكاب معلول قصور المقتضي لوعظ النبي (ص) أو لموانع في نفسه ، حيث قال : في أواخر أيامه : وددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة ، ( المعجم الكبير للطبراني 1 : 62 ، كتاب الأموال لأبي عبيد : 174 ، ميزان الإعتدال 3 : 108 ، رقم 5763 ، لسان الميزان 4 : 706 رقم 5752 ).

--------------------------------------------------------------------------------

المسعودي - مروج الذهب - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 301 ) - طبعة دار الأندلس بيروت

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... ومن كلامه إنه لما إحتضر ، قال : ما آسي على شيء إلاّ على ثلاث فعلتها وددت إني تركتها ، وثلاث تركتها وددت إني فعلتها ، وثلاث وددت إني سألت رسول اللّه (ص) عنها ، فأما الثلاث التي فعلتها ووددت إني تركتها ، فوددت أنّي لم أكن فتشت بيت فاطمة ، وذكر في ذلك كلاماً كثيراًً ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة وأطلقته نجيحاً أو قتلته صريحاًً ، ووددت إني يوم سقيفة بني ساعدة قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين فكان أميراً وكنت وزيراًًً ، والثلاث التي تركتها وودت أني فعلتها .... الخ.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن حجر - لسان الميزان - الجزء : ( 4 ) - رقم الصفحة : ( 189 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ثم قال عبد الرحمن له : ما أرى بك بأساًًً والحمد لله ، فلا تأس على الدنيا فوالله أن علمناك إلاّ كنت صالحاًً مصلحاً فقال : أني لا آسي على شئ إلاّّ على ثلاث وددت إني لم أفعلهن وددت إني لم أكشف بيت فاطمة وتركته وإن أغلق عليّ الحرب ، وددت إني يوم السقيفة كنت قذفت الأمر في عنق أبي عبيدة أو عمر ، فكان أميراً وكنت وزيراًًً ، وددت أني كنت حيث وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة ، أقمت بذى القصة فإن ظفر المسلمون ظفروا وإلاّ كنت بصدد اللقاء أو مدداً ، وثلاث تركتها وددت إني كنت فعلتها فوددت إني يوم أتيت بالأشعث أسيراً ضربت عنقه.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن عساكر - تاريخ مدينة دمشق - الجزء : ( 30 ) - رقم الصفحة : ( 418 / 422 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- فأما الثلاث التي فعلتهن فوددت إني تركتهن أني يوم سقيفة بني ساعدة القيت هذا الأمر في عنق هذين الرجلين يعني عمر وأبا عبيدة ، فكان أحدهما أميراً وكنت وزيراًًً ، وودت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة ، عن شئ مع أنهم أغلقوه عليّ الحرب ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وأني كنت قتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ، وأما الثلاث التي تركتهن ، ووددت أني كنت فعلتهن ، وددت أني يوم وجهت خالد بن الوليد ....

- فقال أبوبكر : أجل لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وددت أني لو تركتهن ، وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت لو إني سألت عنهن رسول الله (ص) ، فأما التي وددت إني تركتهن فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وقتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ، ووددت لو إني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قدمت الأمر في عنق أحد الرجلين يريد عمراً وأبا عبيدة فكان أحدهما أميراً وكنت وزيراًًً.

- قال : أما إني لا آسي من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتها ، وددت أني كنت تركتها وثلاث ، وددت أني كنت سألت عنهن رسول الله (ص) ، وأما الثلاث التي فعلتها فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وأني أغلق على المحارب ، وددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت فرغت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر بن الخطاب أو أبي عبيدة بن الجراح فكان أميراً وكنت وزيراًًً ووددت أني حيث إرتدت العرب أقمت بذي القصة.

- أجل لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وددت أني لو تركتهن ، وثلاث تركتهن ، وددت أني فعلتهن ، وثلاث ، وددت لو إني سألت عنهن رسول الله (ص) ، فأما التي وددت إني تركتهن ، فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وقتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ، ووددت لو إني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قدمت الأمر في عنق أحد الرجلين يريد عمراً وأبا عبيدة فكان أحدهما أميراً وكنت وزيراًًً.

- أما إني لا آسي على شئ إلاّّ على ثلاث فعلتهن ، وددت لم أفعلهن وثلاث لم أفعلهن ، وددت أني فعلتهن ، وثلاث ، وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن ، فأما الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهن ، فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته وإن أغلق عليّ الحرب ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين أبي عبيدة وعمر فكان أمير المؤمنين وكنت وزيراًًً ، ووددت أني حيث كنت وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة.

--------------------------------------------------------------------------------

الذهبي - تاريخ الإسلام - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 118 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ثم قال : أما إني لا آسي على شيء إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن : وددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وأن أغلق علي الحرب ، وددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق عمر أو أبي عبيدة ، وددت أني كنت وجهت خالد بن الوليد إلى أهل الردة وأقمت بذي القصة ، فإن ظفر المسلمون وإلاّ كنت لهم.

--------------------------------------------------------------------------------

اليعقوبي - تاريخ اليعقوبي - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 137 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .... فقال عبد الرحمن : والله ما أعلم صاحبك إلاّ صالحاًً مصلحاً ، فلا تأس على الدنيا ! قال : ما آسي إلاّ على ثلاث خصال صنعتها ليتني لم أكن صنعتها ، وثلاث لم أصنعها ليتني كنت صنعتها ، وثلاث ليتني كنت سألت رسول الله عنها ، فأما الثلاث التي صنعتها ، فليت أني لم أكن تقلدت هذا الأمر ، وقدمت عمر بين يدي ، فكنت وزيراًًً خيراًًً مني أميراً ، وليتني لم أفتش بيت فاطمة بنت رسول الله وأدخله الرجال ، ولو كان أغلق على حرب.

--------------------------------------------------------------------------------

الذهبي - ميزان الإعتدال - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 109 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- فقال : إني لا آسي على شئ إلاّّ على ثلاث وددت إني لم أفعلهن : وددت إني لم أكشف بيت فاطمة وتركته ، وأن أغلق عليّ الحرب وددت إني يوم السقيفة كنت قذفت الأمر في عنق أبي عبيدة أو عمر ، فكان أميراً وكنت وزيراًًً.

--------------------------------------------------------------------------------

السيد حامد النقوي - خلاصة عبقات الأنوار - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 322 / 324 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- أجل ! إني لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلث فعلتهن ، وددت إني تركتهن ، وثلث تركتهن ، وددت أني فعلتهن ، وثلث وددت أني سألت عنهن رسول الله (ص) ، فأما الثلث اللاتي وددت إني تركتهن ، فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ وإن كانوا قد علقوا عليّ الحرب ، ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وأني كنت قتلته سريحاً ، أو خليته نجيحاً ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين.

- لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن ، ووددت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن ، ووددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله (ص) عنهن ، فأما الثلاث التي فعلتهن ووددت إني تركتهن : فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ وإن كانوا أغلقوه عليّ الحرب ! ، ووددت أني لم أكن حرقت النحام ( الفجاءة ) السلمي وأني قتلته شديخاً أو خليته نجيحاً ! ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة قدمت ( قلدت ) الأمر في عنق أحد.

--------------------------------------------------------------------------------

مقاتل بن عطية - مؤتمر علماء بغداد - رقم الصفحة : ( 123 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- أجل إني لا آسي على شئ من الدنيا ، إلاّ على ثلاث فعلتهن ، ووددت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت ، أني سألت عنهن (ص) ، فأما الثلاث اللاتي وددت إني تركتهن ، فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ وإن كانوا قد غلقوه علي الحرب ، الخ ، ( تاريخ الطبري : 4 / 52 الطبعة الأولى ، الإمامة والسياسة : 1 / 34 طبعة مؤسسة الحلبي بمصر ).

--------------------------------------------------------------------------------

الشيخ محمد فاضل المسعودي - الأسرار الفاطمية - رقم الصفحة : ( 118 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ولقد ورد عن عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه ، قال : دخلت على أبي بكر أعوده في إحتضاره فإستوى جالساًًً .... ، فقال : إني لا آسي علي شئ إلاّّ على ثلاث وددت أني لم أفعلهن ، وددت أني لم أكشف بيت فاطمة وتركته ، وأن أغلق عليّ الحرب ، وددت أني يوم السقيفة كنت قذفت الأمر في عنق أبي عبيدة أو عمر ، فكان أميراً وكنت وزيراًًً ....

--------------------------------------------------------------------------------

أحمد حسين يعقوب - الخطط السياسية لتوحيد الأمة الإسلامية - رقم الصفحة : ( 409 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

7 - ندم المجتهد وندم أبوبكر على فعله في مرض موته وقال : ثلاث فعلتهن وددت إني تركتهن ، وددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ ، وإن كانوا قد غلقوه عليّ الحرب ، وودت أني لم أحرق الفجاءة السلمي وأني كنت قتلته تسريحاً أو خليته نجيحاً ، وودت أني يوم السقيفة كنت قد قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر وأبي عبيدة.

--------------------------------------------------------------------------------

سعيد أيوب - معالم الفتن - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 442 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ثم يقول في الأحداث مبرراً لإقتحام أبي بكر لبيت فاطمة بعد أحداث السقيفة : غاية ما يقال : إنه كبس البيت لينظر هل فيه شئ من مال الله الذي يقسمه لكي يعطيه لمستحقه ، ثم رأى أنه لو تركه لهم لجاز فإنه يجوز أن يعطيهم من مال الفئ.

--------------------------------------------------------------------------------

الطبري - تاريخ الطبري - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 619 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- قال أبوبكر (ر) أجل إني لا آسي على شئ من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن ، وددت إني تركتهن ، وثلاث تركتهن ، وددت إني فعلتهن ، وثلاث وددت إني سألت عنهن رسول الله (ص) ، فأما الثلاث اللاتى وددت إني تركتهن فوددت إني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شئ وإن كانوا قد غلقوه عليّ الحرب ، ووددت إني لم أكن حرقت الفجاءة السلمى وأنى كنت قتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ووددت إني يوم سقيفة بنى ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر وأبا عبيدة فكان أحدهما أميراً وكنت وزيراًًً.

--------------------------------------------------------------------------------

الطبري - تاريخ الطبري - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 430 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- عن عمر بن عبد الرحمن بن عوف ، عن أبيه ، قال أبوبكر .... أجل أني لا آسي على شيء .... إلاّ على ثلاث فعلتهن وودت إني تركتهن .... فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة ، عن شيء وأن كانوا قد أغلقوه عليّ الحرب ، وودت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي وأني كنت قتلته مسرعاً .... وودت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين ، يريد عمر وأبا عبيدة ....

--------------------------------------------------------------------------------

المبرد - الكامل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 11 ) تحقيقالدكتور محمد أحمد الدّالي ، مؤسسة الرسالة ، بيروت

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- عن عبد الرحمن بن عوف عند ما زار أبابكر في مرضه الذي مات فيه ، وقال : دخلت على أبي بكر أعوده في مرضه الذي مات فيه فسلمت وسألته : كيف به؟ فإستوى جالساًًً ، إلى أن قال : قال أبوبكر : أما إني لا آسي إلاّ على ثلاث فعلتهن ووددت إني لم أفعلهن ، وثلاث لم أفعلهن ووددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول اللّه عنهم ، فأما الثلاث التي فعلتها ووددت أني لم أكن كشفت ، عن بيت فاطمة وتركته ولو أغلق على حرب ، ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين : عمر أو أبي عبيدة ، فكان أميراً وكنت وزيراًًً ، ووددت أني إذا أتيت بالفجاءة لم أكن أحرقته وكنت قتلته بالحديد أو أطلقته ، وأما الثلاث التي تركتها ووددت أني فعلتها .... الخ.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن أبي الحديد - شرح نهج البلاغة - الجزء : ( 6 ) - رقم الصفحة : ( 51 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- قال أبوبكر : وحدثني : أبو زيد ، قال : ، حدثني : محمد بن عباد ، قال : ، حدثني : أخي سعيد بن عباد ، عن الليث بن سعد ، عن رجاله ، عن أبي بكر الصديق أنه قال : ليتني لم أكشف بيت فاطمة ، ولو أعلن عليّ الحرب ، قال : أبو بكر الصديق أنه قال : ليتني لم أكشف بيت فاطمة ، ولو أعلن عليّ الحرب.

- قال : حدثني : محمد بن عباد ، قال : ، حدثني : أخي سعيد بن عباد ، عن الليث بن سعد ، عن رجاله ، عن أبي بكر الصديق أنه قال : ليتني لم أكشف بيت فاطمة ، ولو أعلن عليّ الحرب.

--------------------------------------------------------------------------------

إبن أبي الحديد - شرح نهج البلاغة - الجزء : ( 20 ) - رقم الصفحة : ( 24 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وقال أبوبكر في مرضه الذى مات فيه : وددت إني لم أكشف بيت فاطمة ولو كان أغلق على حرب ، فندم والندم لا يكون إلاّ عن ذنب ، ثم ينبغي للعاقل أن يفكر في تأخر علي (ع) ، عن بيعه أبى بكر ستة أشهر إلى إن ماتت فاطمة ، فإن كان مصيباً فأبوبكر على الخطأ .....

--------------------------------------------------------------------------------

مجمل مصادر ندم أبابكر من كشف دار الزهراء (ع)

( 1 ) - إبن أبي الحديد - نهج البلاغة - الأجزاء : ( 6 / 20 ) - رقم الصفحة : ( 51 / 24 ).

( 2 ) - إبن عساكر - تاريخ مدينة دمشق - الجزء : ( 30 ) - رقم الصفحة : ( 419 / 422 ).

( 3 ) - الذهبي - ميزان الإعتدال - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 109 ). ترجمة علوان بن داود رقم : ( 5763 ).

( 4 ) - الذهبي - تاريخ الإسلام - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 118 ).

( 5 ) - الطبري - تاريخ الطبري - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 619 ) - حوادث سنة 13 هجرية.

( 6 ) - المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 631 ) - رقم الحديث : ( 14113 ).

( 7 ) - إبن قتيبة الدينوري - الإمامة والسياسة - رقم الصفحة : ( 18 ).

( 8 ) - إبن تيمية - منهاج السنة - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 291 ).

( 9 ) - الجوهري - السقيفة وفدك - رقم الصفحة : ( 40 ).

( 10 ) - اليعقوبي - تاريخ اليعقوبي - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 137 ).

( 11 ) - إبن عبد ربه - العقد الفريد - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 29 / 51 ).

( 12 ) - المسعودي - مروج الذهب - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 301 ).

( 13 ) - الطبراني - المعجم الكبير - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 19 ) - حديث : ( 43 )

( 14 ) - العقيلي - الضعفاء - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 420 ) - ترجمة علوان بن داود البجلي رقم : ( 1461 ).

( 15 ) - الطرابلسي - فضائل الصحابة.

( 16 ) - سعيد بن منصور - المسند.

( 17 ) - الذهبي - تاريخ الإسلام - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 117 / 118 ).

( 18 ) - إبن حجر - لسان الميزان - الجزء : ( 4 ) - رقم الصفحة : ( 189 ) - ترجمة علوان بن داود رقم : ( 502 ).

( 19 ) - الهيثمي - مجمع الزوائد - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 202 ).

( 20 ) - إبن زنجويه - الأموال - كتاب فتوح الأرضين وسننها وأحكامها.

( 21 ) - الإصبهاني - القول الصراح في البخاري وصحيحه الجامع - رقم الصفحة : ( 117 ).

( 22 ) - أبي عبيدة قاسم بن سلام - كتاب الأموال - رقم الصفحة : ( 193 ) - مكتبة الكليات الأزهرية

( 23 ) - المبرد - الكامل.

( 24 ) - سعيد أيوب - معالم الفتن - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 442 ).

( 25 ) - أحمد حسين يعقوب - الخطط السياسية لتوحيد الأمة الإسلامية - رقم الصفحة : ( 409 ).

( 26 ) - الشيخ محمد فاضل المسعودي - الأسرار الفاطمية - رقم الصفحة : ( 118 ).

( 27 ) - مقاتل بن عطية - مؤتمر علماء بغداد - رقم الصفحة : ( 123 ).

( 28 ) - السيد حامد النقوي - خلاصة عبقات الأنوار - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 322 / 324 ).

( 29 ) - المبرد - الكامل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 11 ) - تحقيقالدكتور محمد أحمد الدّالي ، مؤسسة الرسالة ، بيروت.


احسنت اخوی کیش و مات به این میگن!!!!

[="arial black"][="darkgreen"]

السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)
[/][/]

ohfreedom;306787 نوشت:
1- چگونه طفل درون رحم که هنوز جنسیت او مشخص نیست را محسن نامگذاری کرده اند؟

[="arial black"][="darkgreen"]خوب
ایا در زمان ها پیشین هم نمی دانستند که جنس بچه چیست ؟؟
بله که می دانستند این رو هر بنی بشری می فهمد که در زمان ها گذشته هم جنس بچه رو می گفتند چیه؟[/]
[/]

ohfreedom;306787 نوشت:
2- اگر بگوییم ایشان علم غیب داشته و از وجود طفل پسر درون رحم دختر فاطمه ص آگاه بوده است، پس چرا حضرت علی با علم غیب خود نتوانست بفهمد که عمر و دارو دسته اش باعث مرگ جنین و همسرش می شوند؟

ohfreedom;306787 نوشت:

[="arial black"][="darkgreen"]خوب در مورد علم غیب باید بگویم .
این یک علمی است که ما از ان با خبر نیستیم و اطلاعاتی بدست ما نرسیده است که این علم چگونه است منظورم این است که شرایط چنین علمی در کتب بدست ما نرسیده است یعنی مثلا شاید این علم هر وقت خدا که اراده کرده باشد بدست امام برسید یا چیز های دیگر ..
و در ثانی این که بگویم فرضا این که امام هم می دانستند چنین اتفاقی می افتد ایا می توانست کسی رو که هنوز جرمی انجام نداده است مجازات بکنند
مثلا بنده می دانم چه کسی من را می کشد حالا ایا بنده حق دارم برای این که این شخص هنوز من رانکشته است مجازات کننم.[/]
[/]

[="arial black"][="darkgreen"]

السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)
[/][/]
[="arial black"][="darkgreen"]و اما اهل سنت در مورد این حدیث :
رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏‏فاطمة ‏ ‏بضعة مني فمن أغضبها أغضبني. ‏
می گویند که خطاب به امام علی بوده است در وقت ازدواج ابولهب .
خوب در جواب می گوییم
ازدواج با مشرک حرام است ،در قران ان هم امده است
ایا امام علی چنین چیز را نمی دانست؟؟
و باید بگویم اگر 100000000 روایت هم از کتب شیعه بیاورید این قضیه با قران مخالفت می کند
همانظور که امامان ما می گویند هر حدیثی که از ما رسید به کتاب خدا عرض کنید اگر مخالفت کرد ان ضعیف است.
و همم می دانیم که پیامبر فرموده است :
علی مع الحق و الحق مع العلی
یا
انا مدینه العلم و علی بابها
پس باید قبول کنیم این افترایی است که بنی امیه گفته اند .
[/]
[/]

[="Tahoma"]شبهه نواصب بر شهادت حضرت زهرا(س)

جمع بندی:

پرسش:
آیا امام علی(ع) مطمئن بود از اینکه قتل حضرت زهرا(س)بدست خود عمر بوده یا اینکه فقط میدانستند قتل بدستور عمر بوده یا اینکه میدانستند دستور عمر هتک حرمت بوده و نه قتل که این اتفاق رخ داده است؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) براثر جراحت وارد شده بر ایشان در هنگام هجوم عمربن خطاب و نیروهایش به منزل آن حضرت،از موضوعاتی است که قابل انکار نمی باشد و در منابع متعدد اهل سنت نیز به این موضوع تصریح شده است.هر چند بسیاری از نویسندگان اهل سنت سعی زیادی کردند تا این لکه ننگ دامنگیر خلفا نشود.

آنچه از نقل منابع تاریخی استفاده می شود این است که عمر بن خطاب به قصد هتک حرمت و یا کشتن حضرت زهرا(س) به منزل آن حضرت هجوم نبرده بود،هدف آنها بردن امام علی(ع) به مسجد برای بیعت با ابوبکر بوده است،اما نکته مهم این است که آنها در این راه از اینکه به یگانه دختر پیامبر(ص) هرگونه جسارتی بکنند دریغ نمی کردند،آنهم دختری که بنا بر نقل معتبرترین منابع اهل سنت پیامبر(ص) بارها فرموده بودند:«انما فاطمة بضعة منی یوذینی ما آذاها»(1)؛ به درستی فاطمه پاره تن من است. آنچه او را بیازارد مرا آزرده است.

خلاصه این واقعه به نقل از کتب تاریخی این گونه است.
گروهی از طرف خلیفه اول به خانه حضرت زهرا(س) آمدند تا علی(ع) و کسانی را که در منزل او بودند خارج کنند. در این موقع حضرت زهرا(س) با احتجاج و ناله و توجه به قبر پدر باعث شد که آنان نتوانند علی(ع) را با خود ببرند. پس از بازگشت آن گروه و اطلاع خلیفه اول از این اتفاق ابوبکر برای تهییج آنان شروع به گریه نمود و آنان را تشویق کرد که علی و همراهان او را برای بیعت بیاورند.
«و بعث الیهم ابوبکر عمر بن الخطاب و قال لهم فان ابوا فقاتلهم و اقبل عمر بقبس من نار علی ان یضرم علیهم الدار فلقیه فاطمه فقالت یابن الخطاب اجئت لتحرق دارنا قال نعم او تدخلوا فیها دخل فیه الامته : ابوبکر عمر را به سوی کسانی که در خانه زهرا بودند فرستاد و به عمر و همراهانش گفت اگر تحصن کنندگان خانه علی از آمدن و بیعت کردن سرباز زدند با آنها بجنگید و عمر نیم سوز و پاره‏ای آتش برداشت و با خود به طرف خانه زهرا برد تا خانه را با ساکنان آن آتش بزند. حضرت زهرا خطاب به عمر فرمود:ای پسر خطاب آیا آمده‏ای تا خانه را بر ما آتش بزنی؟عمر جواب داد:آری و یا این که بیعت کنید.
این عبارت در کتابهای فراوان از منابع اهل سنت نقل شده است(2).

کتابهای دیگری چون تاریخ طبری، الامامة و السیاسة و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آن را این گونه نقل کرده ‏اند:«دعا بالحطب و قال و اللَّه لتحرقن علیکم او لتخرجن ای البیعة فیقال الرجل ان فیها فاطمه فیقول و ان»(3)؛ عمر بن خطاب گفت:هیزم بیاورید - خطاب به اهل خانه - به خدا قسم خانه را بر شما آتش می‏زنم یا آن که خارج شوید و بیعت کنید. مردی به عمر گفت که در آن خانه فاطمه حضور دارد و او در جواب گفت او را هم -آتش می‏زنم -.

این نقل تاریخی که اتفاقاً در منابع اهل سنت آمده است،به وضوح این واقعیت را بیان می کند که عمر بن خطاب از انجام هیچگونه اقدامی بر علیه خاندان پیامبر(ص) حتی پاره تن رسول الله ابایی نداشته است.

علاوه بر واقعه حمله به خانه آن حضرت و آتش زدن آن برخی دیگر از تاریخ نویسان عامه واقعه سقط جنین آن حضرت را نقل کرده ‏اند، به عنوان مثال کتاب الوافی بالوفیات، ج 6، ص 17 و نیز کتک زدن آن حضرت توسط خلیفه دوم در کتابهای آنان نقل شده است. کتاب لسان المیزان نوشته ابن حجر عسقلانی می‏نویسد:«ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن»(4)؛ عمر فاطمه را زد آن‏گونه که او جنینش را به نام محسن سقط کرد.
بخشهای مختلف این واقعه در کتابهای مختلف اهل سنت نقل شده است که می‏توان از میان آنها به افحام الاعداء و الحضرم نوشته ابن ابی شیبه، مغنی نوشته قاضی عبدالجبار و کتاب قرة العین نوشته ولی الله دهلوی اشاره کرد(5).

[="Tahoma"]پرسش:
آیا ضربات و جراحات وارده توسط خود عمر بوده یا توسط همراهانش و بدستور او؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب

آنچه از منابع مختلف تاریخی استفاده می شود هم شخص عمر بن خطاب جراحاتی را بر بدن مطهر حضرت فاطمه زهرا(س) وارد کردند،هم برخی از یاران او به دستور او چنین جسارتی را بخرج داده و ضرباتی را بر آن پاره تن رسول الله وارد کردند که به برخی از این موارد اشاره می کنم:
- کتک زدن آن حضرت توسط خلیفه دوم در کتابهای اهل سنت نیز نقل شده است. ابن حجر عسقلانی می‏نویسد:«ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن»(6)؛ عمر فاطمه را زد آن‏گونه که او جنینش را به نام محسن سقط کرد.

- عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق.) نقل کرده: «اِنّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْاَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها ،به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه علیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»(7)

- صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‏گوید:«اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.»(8)

- ابابصیر از امام صادق علیه‏ السلام نقل نموده است:« وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَدیدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها یَدْخُلُ عَلَیْها، سبب فوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمرزد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند)(9)

- مقاتل بن عطیه می‏گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهراعلیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمرآن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ دربه سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آن که ازدنیا رفت.»(10)

- امام حسن (علیه السلام) در مناظره‌اي كه با معاوية و دار ودسته وي داشت ، خطاب به مغيرة بن شعبة فرمود:
تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) را كتك زدى ؛ تا آنجا كه خون آلود شد و فرزندي كه در رحم داشت سقط كرد.(11)

[="Tahoma"]پرسش:

چرا امام علی(ع) پس از سقط محسن به انتقام علیه خلیفه دست بکار نشد؟

پاسخ:

با عرض سلام و ادب

در رابطه با این موضوع که چرا امام علی(ع) در قبال این جسارت هیچ عکس العملی نشان نداده و یا به دنبال انتقام گرفتن نبوده اند باید عرض کنم:

اولا: امام علي (علیه السلام) در قدم نخست از خود واكنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسي مفسر مشهور اهل سنت در اين باره مي‌نويسد :
عمر با غلاف شمشير به پهلوي مبارک فاطمه و با تازيانه به بازوي حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « يا ابتاه » علي (علیه السلام) ناگهان از جا برخاست وگريبان عمر را گرفت و بر زمين زد و بر بيني و گردنش کوبيد.(12)

ثانياً: برفرض اين كه واكنشي نشان نداده است ، به همان دليلي بوده كه پيامبر اسلام (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) در مكه مكرمه ، در قبال، شكنجه صحابه و حتي قتل سميه مادر عمار ياسر واكنش نشان نداد.

ثالثاً: وقتي ياران رسول خدا به خانه عثمان ريختند و متعرض همسر او شده و حتي دست او را با شمشير قطع كردند ، عثمان هيچ واكنشي از خود نشان نداد .

رابعاً: به همان دليلي كه پيامبر اسلام (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) از كساني كه قصد ترور آن حضرت را داشتند انتقام نگرفت. با اين كه طبق نقل صحيح مسلم (ج 8 ص 123) «اثنى عشر منهم حرب لله و لرسوله في الحياة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد» دوازده نفر آنان محارب خدا و پيامبر در دنيا و آخرت بودند، پيامبر گرامي (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) در پاسخ حذيفه و عمار كه تقاضاي قتل تروريستها را كردند، فرمود: به صلاح نيست كه شايع كنند كه پيامبر اصحاب خود را به جرم تروريست بودن مي كشد. «أكره أن يتحدّث الناس أنّ محمداً يقتل أصحابه» .(13)

خامساً : پيامبر اسلام بعد از فتح مكه ، از وحشي قاتل حضرت حمزه ، انتقام نگرفت ، علي (علیه السلام) نيز از سنت پيامبر اسلام (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) پيروي كرد .

شاید مهمترین دلیل را از همان فرمایش مشهور امام علی(ع) در بیان علت سکوت 25 ساله اش بیان فرموده اند را دلیل عدم عکس العمل و انتقام گیری دانست،حضرت، در خطبه سوم نهج البلاغه، موسوم به شقشقیه نيز حقانيت خود را براى جانشينى پيامبر اين گونه بيان مى ‏فرمايد:
آگاه باشيد به خدا سوگند كه فلانى (ابن ابى قحافه، خليفه اول ابابكر )جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى‏دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به سنگ آسياب كه دور آن حركت مى‏ كند. او مى ‏دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است . مرغان دور پرواز انديشه ‏ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت را رها كرده، دامن جمع نمودم و از خلافت كناره‏ گيرى كردم . همواره در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقان‏زا و تاريكى كه به وجود آورده‏ اند، صبر پيشه سازم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، مردان با ايمان را تا قيام قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى ‏دارد! پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه ‏تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با ديدگان خود مى ‏نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى ‏برند.(14)

[="Tahoma"]پرسش:

سکوت امام علی(ع) در مقابل غصب خلافت و جسارت به حضرت زهرا(س) چگونه قابل توجیه است؟

پاسخ:

با عرض سلام و ادب
متأسفانه حوادث مربوط به پس از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت زهرا(س) بگونه ای مطرح شده است که گویا در این مدت امام علی(ع) هیچگونه اقدامی برای دفاع از حق مسلّم خود و همسرش انجام نداده است؛حال آنکه اینگونه نبوده و آن حضرت تمام تلاش خود را برای بدست آوردن حق خود انجام داده اند،منتهی تا آنجایی ییش رفتند که خطری متوجه اصل دین مبین اسلام نشود و زمانی که احساس کردند ادامه دادن به طلب حقی که پیامبراکرم(ص) بارها در طول حیات خود به آن تصریح کرده بود و خود همان کسانی که اکنون آن را غصب کرده بودن شاهد آن بودند،ممکن است باعث ریشه کن شدن اسلام ناب شود،اینجا بود که سکوت کردند.

خطرهایی که حضرت علی (ع) به خاطر آنان سکوت کرد را می توان بدین ترتیب دسته بندی كرد:
1ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت و انتقام از دشمنان بر می آمد، بسیاری از عزیزان خود را كه از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند،‌ از دست می داد،‌ علاوه بر این ها گروه بسیاری از صحابه پیامبر(ص) كه به خلافت امام راضی نبودند، كشته می شدند. و این امر سبب تضعیف مسلمانان و دو دستگی آنان می شد.

امام هنگامی كه برای سركوبی پیمان شكنان (طلحه و زبیر) عازم بصره بود، خطبه ای ایراد كرد و در آن انگشت روی این موضوع حساس گذاشت و فرمود: "هنگامی كه خداوند پیامبر خود را قبض روح كرد،‌ قریش با خود كامگی، خود را بر ما مقدم شمرده ما را كه به رهبری امت از همه شایسته تر بودیم، از حق خود باز داشت،‌ ولی من دیدم كه صبر و بردباری بر این كار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است؛ زیرا مردم، به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشكی مملوّ از شیر بود كه كف كرده باشد و كوچك ترین سستی و غفلت آن را فاسد می سازد، و كوچك ترین فرد آن را وارونه می‌كند".(15)

2ـ از آن جا كه بسیاری از گروه ها و قبایلی كه در سال های آخر عمر پیامبر(ص) مسلمان شده بودند،‌هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان كاملاً در دل آنان نفوذ نكرده بود. هنگامی كه خبر در گذشت پیامبر اسلام(ص) در میان آنان منتشر گردیده گروهی از آنان پرچم "ارتداد" و بازگشت به بت پرستی را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلامی در مدینه مخالفت نمودند. و گروهی نیز فرصت پیش آمده را مجالی برای عرض اندام خود می دانستند تا مالیات های اسلامی به دست آن ها باشد.یا اینکه به دلیل ماجرای غدیر و ... حکومت مدینه را به رسمیت نمی شناختند. بنابراین جریان هایی علیه حکومت مرکزی مدینه شکل می گیرد.
به همین جهت نخستین كاری كه حكومت جدید انجام داد این بود كه گروهی از مسلمانان را برای نبرد با "مرتدان" و سركوبی شورش آنان بسیج كرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گردید. در چنین موقعیتی كه دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامی را تهدید می كردند، ‌هرگز صحیح نبود كه امام پرچم دیگری به دست بگیرد و قیام كند.
حضرت در یكی از نامه های خود كه به مردم مصر نوشته است به این نكته اشاره می‌كند و می‌فرماید: "به خدا سوگند هرگز فكر نمی كردم و به خاطرم خطور نمی كرد كه عرب بعد از پیامبر(ص) امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگیرند و (در جای دیگر قرار دهند) خلافت را از من دور سازند!‌ تنها چیزی كه مرا ناراحت كرد،‌ اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبكر) بود كه با او بیعت كنند. (وقتی كه چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این كه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. (در این جا بود) كه ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نكنم باید شاهد نابودی و شكاف در اسلام باشم كه مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حكومت بر شما بزرگ تر بود،‌چرا كه این بهره دوران چند روزه دنیا است كه زایل و تمام می شود، همان طور كه "سراب" تمام می‌شود و یا ابرها از هم می پاشد. ".(16)

این مطلب در خطبه ای دیگر نیز بیان شده است.(17)

3- حضور منافقان در میان مسلمانان و كسانی كه به ظاهر اظهار اسلام كردند،‌ ولی همیشه منتظر بودند كه در یك فرصت مناسب به اسلام ضربه بزنند، یكی از عوامل اصلی عدم اعتراض مسلحانه حضرت علی(ع) بود. آن حضرت در مقابل درخواست ابوسفیان برای قیام و مبارزه با ابوبكر -‌كه وعده یاری به او داده بودند - و به دست گرفتن حكومت توسط آن حضرت، به ماهیت این منافقان و علت اساسی چنین پیشنهادی كه ضربه زدن به اسلام نوپا بود،‌ اشاره می‌كند.

4ـ علاوه بر خطر مرتدین،‌ مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند "مسیلمه كذاب"، "طلیحه" و "سجاح" نیز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند كه با همكاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شكست خوردند.

5ـ خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایة نگرانی دیگری برای جبهه مسلمانان باشد؛ زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو شده بودند و رومیان مسلمانان را خطری جدی تلقی می كردند و در پی فرصتی بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر علی(ع) دست به قیام مسلحانه می زد،‌ با تضعیف جبهة داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی ها می افتاد كه از این ضعف استفاده كنند.

با در نظر گرفتن نكات مذكور، به خوبی روشن می‌شود كه چرا امام(ع) بعد از آن كه مكرر حق خود را مطالبه نمود و شدیداً بر غاصبان حقش اعتراض كرد،‌ صبر را بر قیام ترجیح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبیر و دور اندیشی، جامعة اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داده ‌و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دودستگی نمی ترسید،‌ هرگز اجازه نمی داد رهبری مسلمانان از دست اوصیا و خلفای راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران افتد.(18)

بنابراین حفظ اصل و اساس دین نوپای اسلام از خطر نابودی دلیل اصلی سکوت و تحمل همه این مصائب از سوی امیرمومنان علی بن ابیطالب (ع) بوده است.

[="Tahoma"]پرسش:

آیا پیامبر(ص) این سخن که: «انما فاطمة بضعة منی یوذینی ما آذاها : به درستی فاطمه پاره تن من است. آنچه او را بیازارد مرا آزرده است». را خطاب به امام علی(ع) که قصد ازدواج با دختر ابوجهل را داشته است،بیان فرمودند؟

پاسخ:

در بعضی از منابع اهل سنت از جمله صحیح بخاری روایاتی به این مضمون آمده است از جمله:
مسور گفت: علي به خواستگارى دختر ابوجهل رفت، فاطمه شنيد، نزد پدر آمد و عرض كرد: اطرافيانت گمان مى‌كنند براى دخترانت ناراحت و خشمگين نمى‌شوي، علي قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد، رسول خدا (ص) فرمود: ابوالعاص بن ريبع را به دامادى پذيرفتم چون صادق و راستگو بود، همانا بدانيد، فاطمه پاره تن من است، دوست ندارم چيزى ناراحتش كند، به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در يكجا جمع نمى‌شوند. پس از اين بود كه علي از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد. (19)

نقد و بررسی این روایت:

- راوی دشمن واقعی علی بن ابیطالب(ع)

در تمام رواياتى كه اهل سنت آورده‌اند؛ به ويژه در صحيح بخارى و مسلم، سند به فردى به نام «مسور بن مخرمه»، از مريدان خاص عبد الله بن زبير مى‌رسد، وى از لشكريان ابن زبير بود كه در حمله يزيد به مكه مكرمه، با سنگى كه از منجنيق سربازان يزيد پرتاب شده بود به همراه تعدادى ديگر كشته شد.
عبد الله بن زبير از دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود؛ به حدى كه صلوات بر پيامبر را به خاطر اين كه اهل بيت آن حضرت خوشحال نشوند، حذف كرده بود. بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:
از زشتكاري‌هاى عبد الله بن زبير نام نبردن از رسول خدا (ص‌) در خطبه هايش بود، هنگامى كه علتش را جويا شدند، گفت: برخى از منسوبين رسول خدا (ص) آدم‌هاى بدى هستند؛ چون از شنيدن نامش گردن‌ها دراز كرده، خوشحال شده وبر خود مى‌بالند.(20).
براى اثبات دشمنى مسور بن مخرمة با اهل بيت عليهم السلام، همين بس كه خوارج با او رابطه خوبى داشته و او را از خودشان مى‌دانستند.
ذهبى در ترجمه مسور بن مخرمه مى‌نويسد:
قال الزبير بن بكار: كانت [الخوارج] تغشاه و ينتحلونه :خوارج او را تحويل گرفته و ازخودشان مى‌دانستند.(21)
همچنين او از طرفداران معاويه بود به حدى كه هر وقت نام معاويه را مى‌شنيد، براو دردود مى‌فرستاد.
ذهبى در سير اعلام النبلاء در اين باره مى‌نويسد:
قال عروة: فلم أسمع المسور ذكر معاوية إلا صلى عليه : از مسور نشنيدم كه يادى از معاويه به كند و بر او درود نفرستد.(22)
آيا روايت چنين شخصى را مى‌توان در حق اهل بيت عليهم السلام پذيرفت؟
جالب اين است كه طبق نقل بخارى مسور بن مخرمه، اين مطلب را زمانى به امام سجاد عليه السلام يادآورى مى‌كند كه آن حضرت به تازگى از شام برگشته و مصيبت از دست دادن پدر و برادرانش بر دوشش سنگينى مى‌كند.
حَدَّثَهُ أَنَّ ابْنَ شِهَاب حَدَّثَهُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ حُسَيْن حَدَّثَهُ أَنَّهُمْ، حِينَ قَدِمُوا الْمَدِينَةَ مِنْ عِنْدِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ مَقْتَلَ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَقِيَهُ الْمِسْوَرُ بْنُ مَخْرَمَةَ فَقَالَ لَهُ....(23)
آيا در زمانى كه امام زين العابدين عليه السلام نياز به تسليت و دلدارى دارد، هيچ عاقلى به خودش اجازه مى‌دهد، با گفتن اين سخنان، قلب او را بشكند؟
- عدم تناسب سِنّي مسور بن مخرمه، با مشاهده اين قضيه

نگاهى به شرايط سنى راوى بر اساس آن چه عالمان رجال اهل سنت گفته‌اند بسيار جالب و شنيدنى است. مسور بن مخرمه، در سال دوم هجرت در مكه به دنيا آمده و در سال هشتم هجرت وارد مدينه شده است. از طرف ديگر نقل كرده‌اند كه قضيه خواستگارى از دختر ابوجهل نيز در سال هشتم هجرى بوده؛ يعنى مسور بن مخرمه در زمان وقوع قضيه، فقط شش سال بيشتر نداشته است.
ابن حجر عسقلانى در الإصابة مى‌نويسد:
قال يحيى بن بكير وكان مولده بعد الهجرة بسنتين و قدم المدينة في ذي الحجة بعد الفتح سنة ثمان و هو غلام أيفع بن ست سنين :مسور دو سال پس از هجرت به دنيا آمد و پس ازفتح مكه در ماه ذى حجه سال هشتم وارد مدينه شد كه عمرش شش سال بيشتر نبود.(24)

همچنين دو نكته ديگر در روايت مسور وجود دارد كه توجه به آنها، دروغ بودن اين افسانه را روشن تر مى‌نمايد، كه عبارتند از:

الف: مسور بن مخرمه در شش سالگي محتلم مى‌شد!

در روايت بخارى آمده كه مسور مى‌گويد من اين قضيه را در زمانى شنيدم كه «محتلم» مى‌شدم:
أخْطُبُ النَّاسَ فِي ذَلِكَ عَلَى مِنْبَرِهِ هَذَا وَأَنَا يَوْمَئِذ مُحْتَلِمٌ.
حال پرسش ما اين است كه هنگامى كه سن محتلم شدن و بلوغ جنسي، پانزده سالگى است، چگونه است كه يك پسر شش ساله محتلم ‌شود؟
ابن حجر عسقلانى كه متوجه اين مشكل اساسى شده، همانند عادت هميشگي‌اش چشمانش را بسته، اين گونه توجيه كرده است، كه ممكن است مقصود از «محتلم» معناى لغوى آن؛ يعنى بلوغ عقلى باشد:
وهو مشكل المأخذ لان المؤرخين لم يختلفوا أن مولده كان بعد الهجرة و قصة خطبة علي كانت بعد مولد المسور بنحو من ست سنين أو سبع سنين فكيف يسمى محتلما فيحتمل انه أراد الاحتلام اللغوي و هو العقل والله تعالى أعلم : سند و مأخذ اين نقل اشكال دارد؛ زيرا هيچگونه اختلافى نيست كه مسور پس از هجرت به دنيا آمده و داستان خواستگارى از دختر ابوجهل شش يا هفت سال پس از تولد مسور بوده است؛ پس چگونه محتلم مى‌شده است؟ البته احتمال دارد كه مقصود از محتلم شدن معناى لغوى آن؛ يعنى عقل باشد.(25)

در پاسخ به اين توجیه مى‌گوييم:
اولاً: اين توجيه بر خلاف لغت و عرف است و عاقلان چنين توجيهى را نمى‌پذيرند؛
ثانياً: بر فرض كه «احتلام» در لغت به معناى درك و عقل نيز آمده باشد، بر مسور بن مخرمه قابل تطبيق نيست؛ زيرا طبق روايت صحيح مسلم، در همان زمانى كه او در مدينه بود، از درك مسائل ابتدايى بي‌بهره بوده؛ از جمله آن كه، عورت خود را از مردم و حتى از رسول خدا صلى الله عليه وآله نمى‌پوشانده است و باك نداشته است كه برهنه در ميان مردم راه برود .
از اين رو، چگونه مى‌توان بلوغ او را در شش سالگي، به بلوغ عقلي، توجيه نمود.
عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، قَالَ أَقْبَلْتُ بِحَجَر أَحْمِلُهُ ثَقِيل وَعَلَىَّ إِزَارٌ خَفِيفٌ، قَالَ، فَانْحَلَّ إِزَارِي وَمَعِيَ الْحَجَرُ لَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ أَضَعَهُ حَتَّى بَلَغْتُ بِهِ إِلَى مَوْضِعِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم «ارْجِعْ إِلَى ثَوْبِكَ فَخُذْهُ وَلاَ تَمْشُوا عُرَاةً : مسور مى‌گويد: سنگ بزرگى بر داشته بودم تا ببرم، لنگ از كمرم باز شد و نتوانستم سنگ را زمين بگذارم و همين طور به راه خود ادامه دادم تا اينكه به جايى كه بايد سنگ را مى‌گذاشتم، رسيدم، رسول خدا (ص‌) فرمود: نزد لباست برگرد و آن را بگير و لخت راه نرويد.(26)

ب: مسور بن مخرمه، تنها شاهد ماجرا
جالب اين است كه از ميان آن‌همه صحابي، فقط اين بچه شش ساله آن را شنيده و نقل كرده است. مشخص نيست كه چرا بقيه اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله كه در مسجد حاضر بودند، اين قضيه را نشنيده و نقل نكرده‌اند؟

[="Tahoma"]اين روايت، مخالف قرآن است:

افزون بر مشكلات جدى گذشته ، هنگامى كه اين حديث را براى سنجش ميزان صحت آن به قرآن عرضه مى‌نمایيم، در همان ابتدا به روشني، عدم سازگارى آن را با قرآن،‌ درمى‌يابيم؛ زيرا قرآن با صراحت تمام از حليت و جواز تعدد زوجات و اين كه مردان مى‌توانند با شرائطي، بيش از يك همسر اختيار نمايند، سخن گفته است آنجا كه مى‌فرمايد:‌
« فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباع‏ : هر چه از زنان كه دوست داريد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنى گيريد.(27)
و اين كه مى‌بينيم رسول اكرم صلى الله عليه وآله بر اين امر اقدام نموده است نيز در حقيقت ترجمان عملى اين حكم خداست؛ در حالى كه مفهوم حديث مسور بن مخرمه اين است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله همسر گزينى و ازدواج مجدد را براى دامادش علي عليه السلام حرام اعلام مى‌كند.
آيا رسول خدا، مى‌تواند چيزى را كه خداوند حلال كرده است، حرام كند؟

حديث مخالف قرآن، باطل است:

مهم‌ترين منبع براى سنجش درستى و نادرستى يك حديث، عرضه آن به قرآن كريم است، همان گونه كه شيعه و سنى نقل از رسول خدا (ص) نقل نموده‌اند كه فرمود: « آنچه از سخنان من به شما رسيد و موافق قرآن بود از من است، و آنچه مخالف قرآن است، از من نيست ».
از حمله ابويوسف در كتاب الرد علي سير الأوزاعى و محمد بن ادريس شافعى در كتاب الأم مى‌نويسند:
«رسول خدا صلى الله عليه وآله، يهوديان را احضار كرده و از آنان سؤالى پرسيد، يهوديان سخنانى گفتند و به حضرت مسيح دروغهايى نسبت دادند، رسول خدا صلى الله عليه وآله بر فراز منبر قرار گرفت و در سخنرانى خود فرمود: به زودى بر من حديث دروغين مى‌بندند، پس آنچه از سخنان من به شما رسيد و موافق قرآن بود از من است، و آنچه مخالف قرآن است، از من نيست».(28)

[="Tahoma"]عدم امكان اين خواستگاري از منظر تاريخي:

طبق اسناد موجود در كتاب‌هاى اهل سنت، امكان خواستگارى امير مؤمنان عليه السلام از دختر ابوجهل وجود ندارد. ما به چند نكته بسنده مى‌كنيم:

الف: دختر ابوجهل، تا پيش از فتح مكه، اسلام نياورده بود:

دخترى كه اهل سنت ادعا مى‌كنند امير مؤمنان از او خواستگارى كرده است‌، جويريه نام داشته است كه تا فتح مكه اسلام نياورده است و در فتح مكه به همراه ديگر طلقاء از جمله زن برادرش، مجبور به پذيرش اسلام شد.

محمد بن سعد درباره زمان اسلام آوردن او مى‌نويسد:
«روز فتح مكه امّ‌حكيم دختر حارث بن هشام همسر عكرمة بن ابوجهل مسلمان شد، خدمت پيامبر (ص) آمد و بيعت كرد، جويريه دختر ابوجهل اسلام آورد و مسلمان شد، عتاب بن اسيد بن ابوالعيص بن اميه با وى ازدواج كرد، سپس ابان بن سعيد بن عاص بن اميه با وى ازدواج كرد كه فرزندى از وى نداشت».(29)

ب: جویریه بي‌درنگ پس از اسلام آوردن، با ديگري ازدواج كرد:

جويريه پس از آن كه اسلام آورد، با شخصى به نام، عتاب بن أسيّد كه از سوى پيامبر حاكم مكه گماشته شده بود، ازدواج نمود، و تا زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله زنده بود همسر او بود،بنابراین پس از اسلام جویریه نيز نمى‌تواند اين خواستگارى صورت پذيرفته باشد.
محمد بن سعد مى‌نويسد:
... جويرية بنت أبي جهل... أسلمت وبايعت وتزوجها عتاب بن أسيد بن أبي العيص بن أمية...
... جويريه دختر ابوجهل اسلام آورد و مسلمان شد، عتاب بن اسيد بن ابوالعيص بن اميه با وى ازدواج كرد، سپس ابان بن سعيد بن عاص بن اميه با وى ازدواج كرد كه فرزندى از وى نداشت.(30)

بنابراين: خواستگارى از دختر ابوجهل، نه پيش از اسلام آوردن او با واقعيت‌هاى تاريخي، سازگار است و نه پس از اسلام آوردن او.

ج: اسلام در قلب جويريه رسوخ نكرده بود:
جويريه از افرادي است كه در فتح مكه همزمان با ديگر طلقاء و در سايه شمشير اسلام را پذيرفت، نه اين كه با آغوش باز پذيرفته و به حقانيت اسلام ايمان آورده باشد.
شاهد بر اين مطلب نيز اين است كه هنگامي كه در همان زمان صداى اذان بلال را مى‌شنيد، جملات زننده‌اى را بر زبان جارى كرد كه نشان مى‌دهد نور اسلام در قلب او رسوخ نكرده است.

بلاذرى و ابوالفداء در اين باره مى‌نويسند:
ولما جاء وقت الظهر أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم بلالا أن يؤذن على ظهر الكعبة وقريش فوق الجبال، فمنهم من يطلب الأمان، ومنهم من قد أمن، فلما أذن وقال: أشهد أن محمدا رسول الله، قالت جويرية بنت أبي جهل: لقد أكرم الله أبي حين لم یشهد نهيق بلال فوق الكعبة.
هنگام ظهر ( روز فتح مكه) رسول خدا (ص‌) دستور داد تا بلال بر بام كعبه اذان بگويد، قريش بالاى كوه‌ها رفته بودند، بعضى از آنان در خواست امان كرده و بعضى هم ايمان آورده بودند، هنگامى كه بلال گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله» جويريه دختر ابوجهل گفت: خدا به پدرم لطف كرد، كه صداى بلال را از بالاى كعبه نشنيد.(31)
حال چگونه امكان دارد كه امير مؤمنان عليه السلام، با وجود دردانه رسول خدا و بانوى دو عالم، بخواهد از چنين دخترى خواستگارى نمايد؟!

د: جويريه، پدرش را پيامبر مى‌دانست
طبق نقل برخى از بزرگان اهل سنت، او اعتقاد داشت كه به پدرش نيز (همانند رسول خدا ) پيشنهاد نبوت شده بود؛ اما به خاطر اين كه بين قومش اختلاف نيندازد، اين پشنهاد را رد كرده است!.
ارزقى در اخبار مكه، واقدى در كتاب المغازى و حلبى در سيره خود در اين باره مى‌نويسند:
ولقد جاء إلى أبي الذي كان جاء إلى محمد من النبوة فردها ولم يرد خلاف قومه.(32)
با اين حال، چگونه امكان دارد كه امير مؤمنان عليه السلام با داشتن همسرى همچون فاطمه زهرا سلام الله عليها، از زنى همچون جويريه خواستگارى كند؟!

ر:جويريه، كينه قاتل پدرش را به دل داشت:
امير مؤمنان عليه السلام همان كسى بود كه در جنگ بدر، ابوجهل، را به درك واصل كرد و طبيعى است كه بازماندگان مقتول به ويژه دخترش، كينه قاتل پدر را همواره در دل داشته باشند؛ مگر اين كه به حقيقت ايمان آورده باشند. جويريه از دسته اول بود و كينه اميرمؤمنان عليه السلام را در دل داشت و آن را فراموش نكرده بود.
قالت الجویریة: لقد رفع الله ذكر محمد وأما نحن فسنصلي ولكنا لا نحب من قتل الأحبة.
خدا نام محمد را بالا برد؛ ولى ما افرادى كه افراد مورد علاقه ما را كشتند دوست نداريم.(33)
با توجه به كينه عميق وى نسبت به قاتل پدرش، آيا قابل تصور است كه او بخواهد همسر قاتل پدرش بشود و يا امير مؤمنان بخواهد از چنين شخصى خواستگارى كند؟!

نتيجه:
با توجه به پاسخ‌هاى پيشين، اين مطلب به خوبى روشن مى‌گردد كه، خواستگارى اميرمؤمنان عليه السلام از دختر ابوجهل، از افسانه‌هايى است كه بنى اميه براى پيدا كردن شريك جرم براى خلفا ساخته ‌و پرداخته‌اند و در اين صدد بودند كه با ساختن اين افسانه، اين مطلب را القاء‌ كنند كه اگر ابوبكر فاطمه زهرا سلام الله عليها را رنجانده است، امير مؤمنان عليه السلام نيز اين كار را كرده است؛ در حالى كه ثابت شد اين ازدواج افسانه‌اى بيش نبوده و غضب صديقه شهيده از خليفه اول و دوم حقيقتى است كه با اين اقدامات محو نخواهد شد.

[="Tahoma"]پرسش:

چگونه طفل درون رحم حضرت فاطمه(س) که هنوز جنسیت او مشخص نیست را محسن نامگذاری کرده اند؟

پاسخ:

پیش از بیان پاسخ، مقدمه ای را متذکر می شویم که بیانش خالی از لطف نیست.
بر اساس آموزه های اسلامی در مورد نام گذاری فرزندان، شایسته است، دست کم از دو نکته غافل نباشیم.
الف. فرزندانمان را پیش از ولادت نام گذاری کنیم. در این رابطه از علی (ع) نقل شده است: فرزندانتان را پیش از تولّد نام گذاری کنید و اگر نمی دانید پسر یا دختر هستند، اسم آنها را از اسم‏هایى انتخاب کنید که براى مذکّر و مؤنّث هر دو مى‏گذارند، پس فرزند سقط شده شما بدون این که نامى برایش گذارده باشید روز قیامت که با شما ملاقات کند مى‏گوید: آیا براى من نامى نگذاردى، در حالى که رسول خدا (ص) نام محسن را براى فرزندش قبل از تولّد گذارد.(34)
ب. نام نیک برای آنان انتخاب کنیم. در روایتی پیامبر اسلام (ص) به علی (ع) می فرماید: حق فرزند بر پدر این است که نام نیک بر او بگذارد.(35)
با این مقدمه در رابطه با پرسش چند احتمال بیان می شود.
1. اگرچه در گذشته تکنولوژی، مانند الآن پیشرفته نبود و یا اصلاً وجود نداشت و در نتیجه سونوگرافی و مانند آن وجود نداشت، امّا راه تشخیص جنسیت بچه منحصر به سونوگرافی نیست، بلکه در طب قدیم نیز راه هایی برای تشخیص نوع فرزند، پیش از تولد وجود داشته و دارد.
علاوه بر آن در بسیاری از موارد خود زنان حامله از راه هایی که خودشان می دانستند، به واسطه نشانه هایی در می یافتند که فرزند پسر است و یا دختر. که امروزه هم بسیاری از زنان باردار با توجه به اوضاع مزاجی خود در دوران بارداری،پسر یا دختر بودن فرزند را تشخیص می دهند.
2. یکی دیگر از راه های انتخاب نام برای فرزندان پیش از تولدشان، علاوه بر نام های مشترک که در روایات آمد، این است که دو نام برای او انتخاب کنند و پس از تولّد نام مناسب او را برای او تعیین کنند.
3. اما در مورد نام محسن پیش از تولد، طبق آنچه در روایت آمده، نام محسن از جانب پیامبر (ص) بر آن طفل نهاده شده است.(36)
همان گونه كه بسياري از دانشمندان اهل سنت به پسري به نام محسن تصريح نموده اند.
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در كتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (س) را نقل مى كند. او مى گويد: عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر، بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد.(37)
2. «احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث كوفى (متوفاى سال 357)، كسى است كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفى درباره او مى گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود.
او نقل مى كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد: عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد!(38)
3. ابن سعد در طبقات و بلاذري در انساب الاشراف آورده است: فرزنداني که مادرشان حضرت فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) است که شامل امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و محسن و زينب کبرا و ام کلثوم کبرا است. محسن در جريان حمله به خانه حضرت زهرا (س) سقط شد.(39)
4. ذهبى مورخ مشهور (متوفى 748) در كتاب «لسان الميزان» با ذكر سند مى گويد:محمد بن احمد كوفى (از حافظين حديث اهل سنت) گفته است:«بدون شك عمر چنان لگدى به فاطمه زد كه محسن از او سقط شد». (40)
5. ابن شهر اشوب در كتاب «المناقب» از كتاب ابن قُتيبه ى دينورى، درباره ى اولاد فاطمه عليهاالسلام نقل مى كند: فرزندان فاطمه عبارتند از: حسن و حسين و زينب و اُمّ كلثوم عليهم السلام و همانا «محسن» در اثر ضربه ى قُنفذ عدوى كشته شد.(41)و لى در چاپهاى جديد كتاب معارف ابن قتيبه چنين مطلبى وجود ندارد و پيداست كه آن را در چاپهاى بعدى حذف كرده اند، البته حذف و تحريف و دستبرد در كتب اهل سنت بسيار است.
6. مسعودى شافعي در اثبات الوصيه مي‌گويد:وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.سيده زنان عالم را ميان درب خانه مورد فشار قرار دادند تا اين‌كه محسنش سقط گرديد.(42)
لازم است به اين مطلب اشاره كنيم كه تقي الدين سُبکي در کتاب طبقات الشافعيه مي‌گويد: مسعودي از علماي شافعي است.(43)
7. جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اينگونه روايت مي کند :......... و إنّي لمّا رأيتها ذکرت ما يصنع بها بعدي ، کأنّي بها و قد دخل الذّل في بيتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنينها و هي تنادي يا محمداه فلا تجاب ...... فتکون أوّل من تلحقني مِن اهل بيتي فتقدم عليّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة.(44)
من هر زمان او را مي بينم ياد آن چيزي مي افتم که بعد از من با وي رخ خواهد داد . انگار که من او را مي بينم که ذلت در خانه وي داخل شده است وحرمتش شکسته شده است و حقش غصب گرديده است و از ارثش محروم گرديده است و پهلويش شکسته شده است و فرزند در شکمش سقط شده است در حاليکه صدا مي زند يا محمداه ولي کسي جواب وي را نمي دهد ... پس او اولين کسي که از خانواده ام به من خواهد پيوست . پس به نزد من مي آيد در حاليکه اندوهگين و سختي کشيده و غمگين است و کشته شده است .
با توجه به مطالب فوق می توان گفت کشته شدن فرزندی که حضرت زهرا(س) در شکم داشته که نامش محسن بوده ،در ماجرای هجوم به خانه آن حضرت،امری مسلّم است و به راحتی نمی توان آن را انکار کرد.

[="Tahoma"]پرسش:

استناد به کتاب الامامة و السیاسة،نوشته ابن قتیبه دینوری برای اثبات هجوم به خانه حضرت زهرا(س) درست نیست چون انتساب این کتاب به ابن قتیبه کذب است.آیا این ادعا درست است؟

پاسخ:

با عرض سلام و ادب
نقد و بررسی شبهه انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابن قتیبه دینوری:

يكى از شبهاتى كه وهابى ها مطرح مى‌كنند كه در واقع با مطرح كردن آن مى‌خواهند از واقعيت‌هاى مطرح شده در اين كتاب فراركنند، اين است كه مى‌گويند، كتاب الإمامة والسياسة، نوشته ابن قتيبه دينورى نيست.

دليل عمده مخالفان این انتساب آن است که هيچ يک از محققین نام کتاب الامامه والسياسه را ذکر در فهرست آثار ابن قتیبه دینوری ذكر نکرده‌اند.

«دوزى dozy معتقد است که «الامامه و السياسه» نه قديمى است و نه صحيح؛ زيرا حاوى اشتباهات تاريخى و روايات خيالى و غير معقول است. از اين رو انتساب چنين تصنيف ضعيفى به ابن قتيبه ممکن نيست.

از آن‌جايى كه ابن قتبيه دينوري، متوفاى 276 هـ، از دانشمندان بنام و از بزرگان و فحول اهل سنت در ادبيات، تاريخ، فقه، حديث، علوم قرآن و... به شمار مى‌آيد و وهابي‌ها نمى‌توانند در وثاقت و شخصيت خود او ترديد كنند، تلاش مى‌كنند كه حتى الإمكان انتساب كتاب الإمامه والسياسه را به ايشان مخدوش و آن را از درجه اعتبار ساقط نمايند.

بنابراين، تحقيق و پاسخى هر چند مختصر بر اين تلاش‌هاى غير علمى امری لازم و ضروری است:

اولاً: اين كتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن قتيبه دينورى» در مصر و ساير كشورها چاپ شده و حتى چندين نسخه خطى از اين كتاب در سراسر دنيا؛ از جمله در كتابخانه هاى مصر، پاريس، لندن، تركيه و هند موجود است؛

ثانياً: تا زمانى كه عالمان اسلامى وجود دارند، استناد به كلمات مستشرقانى همچون دوزى و... دور از شأن يك محقق اسلامى است، و اصولا در صحت انتساب و عدم آن چه نيازى به بيگانگان است؟ و چرا بايد سراغ مستشترقينى رفت كه در بسيارى از موارد وجود پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم را نيز انكار كرده‌اند؟. معلوم مى‌شود دست دوستان اهل سنت از دليل كوتاه شده است كه به دامن مستشرقان پناه برده اند.

ثالثاًً: بسيارى از عالمان اهل سنت؛ حتى از علماء و بزرگان معاصر آن‌ها، به تأليف اين كتاب و صحت انتساب آن به «ابن قتيبه» تصريح داشته و در نقل روايات تاريخى به آن استناد كرده اند، كه به اختصار به اسامى چند تن اشاره مى‌كنيم:

1. ابن حجر هيثمى در كتاب تطهير الجنان و اللسان.

ابن حجر الهيثمي، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي (متوفاي973هـ)، تطهير الجنان و اللسان، ص72.

2. ابن عربى مالكي، در كتاب العواصم من القواصم ضمن نقل مطالبى از اين كتاب به صحت انتساب آن به «ابن قتيبه» تصريح دارد.

إبن العربي، محمد بن عبد الله أبو بكر (متوفاي543هـ)، العواصم من القواصم في تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم، ج 1، ص 261، تحقيق: محب الدين الخطيب - ومحمود مهدي الاستانبولي، ناشر: دار الجيل - لبنان - بيروت، الطبعة: الثانية، 14 7هـ - 1987م.

3. نجم الدين عمر بن محمد مكى مشهور به «ابن فهد» در كتاب اتحاف الورى باخبار امّ‌القرى در ذكر حوادث سال 93هـ، مى نويسد:

و قال ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبة في كتاب الامامة و السياسة....

ابن فهد، نجم الدين عمر بن محمد مكى، اتحاف الورى باخبار ام القرى، حوادث سال 93 هـ ق.

و سپس حكايت دستگيرى «سعيد بن جبير» را به نقل از آن كتاب ذكر مى كند.

4. قاضى ابوعبدالله تنوزى معروف به «ابن شباط» در كتاب الصلة السمطيه.

التنوزي، أبو عبد الله، الصلة السمطيه، فصل دوم، باب 34.

5. تقى الدين فاسى مكى در كتاب العقد الثمين.

فاسى المكى، تقى الدين، العقد الثمين، ج6، ص72.

6. يوسف إليان سركيس در كتاب معجم المطبوعات العربية ضمن ارائه شرح زندگى «ابن قتيبه» از كتاب او نام برده است:

الإمامة والسياسة ابتدأ فيه بذكر فضل أبي بكر وعمر. مط النيل 1322 جزء 2 بتصحيح محمد محمود الرافعي مصر 1327 ص 395 مط الفتوح الأدبية جزء 2 1331 ص 181 و 184.

سركيس، يوسف اليان (متوفاي1351هـ)، معجم المطبوعات العربية، ج1، ص211، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي ـ قم، 1411هـ.

7. فريد وجدى در كتاب دايرة المعارف القرن العشرين مى نويسد:

اورد العلامة الدينورى في كتابه الامامة و السياسة....

وجدي، فريد، دايرة المعارف القرن العشرين، ج2، ص754.

و باز در جايى ديگر مى نويسد:

... كتاب الامامة و السياسة لابى محمد عبدالله بن مسلم الدينورى المتوفى سنة 27 هـ.

همان، ص749.

[="Tahoma"]8. دكتر احمد زكى صفوت نويسنده شهير معاصر و استاد زبان عربى در دانشگاه مصر در كتاب جمهرة خطب العرب، در چندين جا مطالبى را از كتاب الإمامة و السياسة نقل و آن را به ابن قتيبه نسبت مى‌دهد.

وزاد ابن قتيبة في الامامة والسياسة: والله يا أهل العراق ما أظن هؤلاء القوم من أهل الشأم إلا ظاهرين عليكم.

صفوت، أحمد زكي، جمهرة خطب العرب، ج 1، ص 422، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت.

وزاد ابن قتيبة في الإمامة والسياسة: فرق الله بيني وبينكم وأعقبني بكم من خير لي منكم وأعقبكم

جمهرة خطب العرب، ج 1، ص 426.

نص آخر لخطبة طارق. وروي ابن قتيبة هذه الخطبة في الإمامة والسياسة بصورة أخري.

جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 316.

آيا تصريح اين همه از علما و بزرگان اهل سنت بر انتساب اين كتاب به ابن قتيبه كفايت نمى‌كند؟

رابعاَ: عده اى از بزرگان اهل سنت علي‌رغم قبول صحت انتساب اين كتاب به « ابن قتيبه » و تأييد حقايق تلخ و ناگوارى كه در آن از تاريخ صدر اسلام نقل شده، بر او ايراد گرفته‌اند كه چرا وى به وظيفه پرده پوشى و سانسور حقايق و تحريف تاريخ عمل نكرده است! آن‌ها اظهار داشته‌اند كه او نيز همچون ديگران مى بايست از نقل اين حقايق خوددارى مى كرد!!

ابن عربى در كتاب العواصم من القواصم اظهار مى دارد:

ومن اشد شيء على الناس جاهل عاقل أو مبتدع محتال فأما الجاهل فهو ابن قتيبة فلم يبق ولم يذر للصحابة رسما في كتاب الامامة والسياسة ان صح عنه جميع ما فيه

از جمله سخت‌ترين و ناگوارترين امور در جامعه يكى انديشمند ناآگاه و ديگرى بدعت گذار حيله گر است؛ اما انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است كه در كتاب «الامامة و السياسة» رسم پرده پوشى را در باره صحابه مراعات نكرده؛ اگر نسبت تمام مطالب اين كتاب به او صحيح باشد (در انتساب اصل كتاب به او ترديدي نيست ؛ ولي در صحت همه مطالب تشكيك مي‌كند).

إبن العربي، محمد بن عبد الله أبو بكر (متوفاي543هـ)، العواصم من القواصم في تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم، ج 1، ص 261، تحقيق: محب الدين الخطيب - ومحمود مهدي الاستانبولي، ناشر: دار الجيل - لبنان - بيروت، الطبعة: الثانية، 14 7هـ - 1987م.

اگر هيچ دليل ديگرى بر انتساب كتاب به ابن قتيبه وجود نداشت، جز همين سخن ابن عربي، براى اهل حق كفايت مى‌كرد؛ چرا كه اين اعتراف افزون بر آن كه انتساب كتاب را ثابت مى‌كند، انگيزه اهل سنت از اين همه تلاش را بر انكار انتساب آن نيز به خوبى روشن مى‌سازد.

[="Tahoma"]پی نوشتها:
(1). صحیح مسلم، شرح امام نووی، ح 6258، باب فضائل فاطمه بنت نبی علیها السلام.
(2). مختصر فی اخب البشر معروف به تاریخ ابن الغدا، ج 1، بحث ابی‏بکر صدیق و خلافت؛ تراجم اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام عمر رضا کاله، ج 4، باب فاطمه بنت محمد و عقد الفرید، ج 2، ص 25.
(3). تاریخ طبری، ج 3، ص 198؛ امامت و سیاست، ابن قتیبه دیزری، ج 1، ص 13 و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 134.
(4). لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 406.
(5). برای اطلاع بیشتر ر.ک:مأساة الزهرا (سوگنامه حضرت زهرا(س)، جعفر مرتضی عاملی؛ فاطمه زهرا از گهواره تا گور، سید محمد کاظم قزوینی؛ ظلمات فاطمة الزهرا فی السنة و آلاراء، شیخ عبدالکریم عقیلی؛ احراق بیت فاطمه فی الکتب المعتبره عنه اهل السنت ؛ شیخ حسین غیب غلامی و آتش به خانه وحی.
(6). لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 406.
(7). الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.
(8). الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج2،ص29.
(9). بحار الانوار، ج43، ص170.
(10). الامامة والخلافة، مقاتل بن عطیة، ص160 ـ 161.
(11). احتجاج طبرسي ، ج1، ص 278.
(12). تفسير آلوسي،ج3ص124 .
(13). تفسير ابن كثير ج 2 ص 323.
(14). نهج ‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 6.
(15). ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 308.
(16). نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 1039، نامة ‌42.
(17). تاریخ طبری، ج 2، ص 449.
(18). آیت الله جعفر سبحانی،‌ فروغ ولایت،‌ ص 151 - 173 و مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، ‌ص 63 - 71.
(19). صحيح البخاري، ج 3، ص 1364 ح 3523.
(20). البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 2، ص 418.
(21). الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 391،
(22). الذهبي،سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 392، و تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 246.
(23). البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 3، ص 1132، ح2443.
(24). العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 6، ص 119.
(25). العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 10، ص 137.
(26). النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 1، ص 268، ح341، كتاب الحيض، باب الاِعْتِنَاءِ بِحِفْظِ الْعَوْرَةِ.
(27). سوره النساء،آیه3.
(28). الأنصاري، أبو يوسف يعقوب بن إبراهيم (متوفاي182هـ)، الرد على سير الأوزاعي، ج 1، ص 25. و الشافعي، محمد بن إدريس أبو عبد الله (متوفاي204هـ)، الأم، ج 7، ص 339.
(29). الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 262.
(30). الطبقات الكبرى، ج 8، ص 262.
(31). البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 157؛ ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، الوفا بأحوال المصطفى، ج 1، ص 332 ؛ أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 97.
(32). الأزرقي، أبو الوليد محمد بن عبد الله بن أحمد (متوفاي250 هـ)، أخبار مكة و ما جاء فيها من الأثار، ج 1، ص 275 ؛ الواقدي، أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفاي207 هـ)، كتاب المغازي، ج 2، ص 273؛ الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاي1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 2، ص 386.
(33). الأزرقي،أخبار مكة وما جاء فيها من الأثار، ج 1، ص 275؛ ابن الجوزي، الوفا بأحوال المصطفى، ج 1، ص 332؛ الحلبي، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 3، ص 55.
(34). شیخ صدوق، علل الشرائع، ذهنى تهرانى، سید محمد جواد، ج ‏2، ص 487، انتشارات مؤمنین، چاپ اول، قم، 1380 ش.
(35). علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج ‏74، ص 60، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هـ ق.
(36). آل عمران، 49، "ِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‏ بُیُوتِکُم‏" و از آنچه مى‏خورید، و در خانه‏هاى خود ذخیره مى‏کنید، به شما خبر مى‏دهم‏.
(37). الوافي بالوفيات 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى: 1/57، چاپ دار المعرفة، بيروت.
(38). ميزان الاعتدال 3/459. « انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن.»
(39). كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417/1996،نرم افزار نور السيره ، ج‏2، ص 189.
(40). لسان الميزان: ج 1، ص 268 شماره ى 824.
(41). المناقب: ج 3، ص 132.
(42). اثبات الوصية، مسعودى، ص 143.
(43). الطبقات الشافعية ج 3، ص 456 و 457، رقم 225، چاپ دار احياء الکتب العربية.
(44). فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35.

موضوع قفل شده است