جمع بندی بدی چرا بد است و خوبی چرا خوب؟

تب‌های اولیه

145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بصیر;311637 نوشت:
باسلام و عرض ارادت در تاپیک 43 همین پست، مختصری بدان اشاره شده است. موفق باشید. جای سوال بود در خدمتم.

البته احتمالاً بنده را در خصوص تعریف شر به پست 43 ارجاع دادید.
در این مورد هم ابهاماتی دارم که ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید:
1- شما به «عقل مستقل» اشاره فرمودید. این عقل مستقل چیست؟ آیا همه ما آن را داریم و از آن استفاده می کنیم؟
2- آیا ذاتی بودن و عقلی بودن خیر و شر بدین معناست که همه ما می توانیم آنها را تشخیص دهیم؟ مثال هایی که شما در پست 50 زدید کمابیش مورد اتفاقند. اما آیا «ذاتی» بودن شر یعنی برای همه ما مثل هر علم حضوری واضح است که چیزی شر است یا خیر؟ اگر مواردی هست که نمی توانیم شر بودن چیزی را بدون نیاز به خبر بیرونی تشخیص دهیم چرا باید خیر و شر را ذاتی بدانیم؟
و سؤال سوم همان است که در پست قبلی عرض شد:
3- چرا «عدم عین شر و بدی است»؟
امیدوارم منظورم را درست بیان کرده باشم.
ممنون.:Gol:

مؤمن;312069 نوشت:
1- شما به «عقل مستقل» اشاره فرمودید. این عقل مستقل چیست؟ آیا همه ما آن را داریم و از آن استفاده می کنیم؟

صحبت از «حکم مستقل عقل» بود که منظور، استفاده از براهین منطقی و مستدل، به دور از دخالت حب و بغض ها و مغالطه گری و هوای نفس می باشد.
همه آن را دارا هستند ولی استفاده نمی کنند بلکه امیال را هم در آن دخالت می دهند.
مؤمن;312069 نوشت:
2- آیا ذاتی بودن و عقلی بودن خیر و شر بدین معناست که همه ما می توانیم آنها را تشخیص دهیم؟ مثال هایی که شما در پست 50 زدید کمابیش مورد اتفاقند. اما آیا «ذاتی» بودن شر یعنی برای همه ما مثل هر علم حضوری واضح است که چیزی شر است یا خیر؟ اگر مواردی هست که نمی توانیم شر بودن چیزی را بدون نیاز به خبر بیرونی تشخیص دهیم چرا باید خیر و شر را ذاتی بدانیم؟

نه برای همه قابل تشخیص اولیه نیست.
حتی علم حضوری، ممکن است برای بعضی مغالطه شود. یعنی از بس واضح است، مخفی و در پوشش می ماند و ممکن است، بعضی در آن شک کنند. مانند کسی که به وجود خود هم شک دارد.
صرفِ خبر بیرونی، بر وجود خوبی و بدی، آن را از ذاتی بودن، در نمی آورد. اگر مثلا رسول خدا بفرمایند که حجاب خیر است، ولی عقل ما در مرحله ابتدای نفهمد، دلیل بر ذاتی نبودن نمی گردد. زیرا ملاکات احکام و دستورات دین هم بر اساس واقعیات جعل شده اند که ممکن است فعلا دست ما از آنها کوتاه باشد. لذا بایدها و نبایدهای شرعی، به هست ها نیست ها بر می گردند که اموری ذاتی و واقعی اند.
مؤمن;312069 نوشت:
3- چرا «عدم عین شر و بدی است»؟

منظور این بود که فیّاض علی الإطلاق، وقتی در امری، خیری ببیند، آن را از دایره عدم، به دایره وجود، تبدیل می کند و برای حکیم، قبیح است که چیزی امکان وقوع و خیر آن وجود داشته باشد ولی آن را نیافریند و از عدم به وجود تبدیل نکند.
منظورم فقط همین بود. منظور خاصی نداشتم.

با سلام
با تشکر از جناب بصیر
با توجه به پاسخ روشن کننده کننده ی شما سوال من حل شد
ولی الان سوالی دیگر در همین رابطه برای من پیش امد
در ابتدا باید عرض کنم که من می خواستم بدانم مثلا چرا صفات ثبوتی خداوند از جنس خوبی هستند ؟ مثلا کریم بودن رحیم بودن
پس ایا باز هم می توانیم علتی برای اینکه خداوند دارای بعضی صفاتست داشته باشیم ؟
تفاوت این صفات در چیست و چرا چند تا از انها نشانگر هستی و چند تا نشان دهنده ی نیستی اند ؟؟؟
با سپاس فراوان

[="Tahoma"][="Navy"]

eshragh;312344 نوشت:
در ابتدا باید عرض کنم که من می خواستم بدانم مثلا چرا صفات ثبوتی خداوند از جنس خوبی هستند ؟ مثلا کریم بودن رحیم بودن

باسلام و عرض ادب خدمت شما دوست گرامی
پاسخ این مسأله هم، مثل مسأله قبلی است، یعنی چون ما از درون، این صفات را عین خوبی و خیر می یابیم، پس حتما در واقع هم خیر هستند، البته این درکِ درونی را خداوند متعال، بر طبق واقعیات خارجی گذاشته است، پس می توانیم بگوییم، چون این صفات، به واقع و نفس الامر، خیر هستند، ما آنها را خوب، می یابیم، همچنین می توانیم بگوییم، چون خداوند در درونِ ما اینطور قرار داده است، ما هم همینطور می فهمیم و همه خیر و نیکی ها از خداست.«بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير»(آل عمران، 26)
eshragh;312344 نوشت:
تفاوت این صفات در چیست و چرا چند تا از انها نشانگر هستی و چند تا نشان دهنده ی نیستی اند ؟؟؟

صفات ثبوتی خداوند، همه نشانگر هستی اند و همه آن صفات به یک ذات بر می گردند و تنها تفاوت آنها در نحوه بروز و ظهورشان است. در یک جا صفت رحمانیت خدا بروز پیدا می کند، در یک جا صفت رحیمیت، در یک جا صفت رزاقیت الهی. و بسته به حیثیت و جهتِ نگاه ما به آن صفت دارد. اگر از جنبه رزق بودن به نعمتی نگریسته شود، صفت رزاقیت الهی بروز پیدا کرده، اگر از جنبه مخلوق بودن به نعمتی نگاه شود، صفت خالقیت الهی بروز پیدا کرده و غیره...[/]

با سپاس فراوان

بصیر;312177 نوشت:
صحبت از «حکم مستقل عقل» بود که منظور، استفاده از براهین منطقی و مستدل، به دور از دخالت حب و بغض ها و مغالطه گری و هوای نفس می باشد. همه آن را دارا هستند ولی استفاده نمی کنند بلکه امیال را هم در آن دخالت می دهند.

بصیر;312177 نوشت:
نه برای همه قابل تشخیص اولیه نیست. حتی علم حضوری، ممکن است برای بعضی مغالطه شود. یعنی از بس واضح است، مخفی و در پوشش می ماند و ممکن است، بعضی در آن شک کنند. مانند کسی که به وجود خود هم شک دارد. صرفِ خبر بیرونی، بر وجود خوبی و بدی، آن را از ذاتی بودن، در نمی آورد. اگر مثلا رسول خدا بفرمایند که حجاب خیر است، ولی عقل ما در مرحله ابتدای نفهمد، دلیل بر ذاتی نبودن نمی گردد. زیرا ملاکات احکام و دستورات دین هم بر اساس واقعیات جعل شده اند که ممکن است فعلا دست ما از آنها کوتاه باشد.

با سلام و تشکر از استاد گرامی جناب بصیر
این طور که متوجه شدم از لحاظ نظری تشخیص حسن و قبح افعال در انسان امری ذاتی و سرشتی است. اما در عمل مانع بزرگی بر سر راه تشخیص درست آنها وجود دارد که همانا دسترسی به عقل و فطرت خالص و اصیل است به گونه ای که هوای نفس و امیال نفسانی و جهل و کوته نگری در آن مداخله نکنند که متأسفانه معمولاً این گونه نیست. اما راه ساده و عملی برای عموم این است که با حکم عقل بر خیر بودن تمام دستورات دین به عنوان کبری تمام جزئیات و بخش های مختلف آن را به عنوان معیار خوبی یا بدی اعمال بپذیرند. آیا این برداشت نتیجه گیری مناسبی است؟

[="Tahoma"][="Navy"]

مؤمن;312751 نوشت:
این طور که متوجه شدم از لحاظ نظری تشخیص حسن و قبح افعال در انسان امری ذاتی و سرشتی است. اما در عمل مانع بزرگی بر سر راه تشخیص درست آنها وجود دارد که همانا دسترسی به عقل و فطرت خالص و اصیل است به گونه ای که هوای نفس و امیال نفسانی و جهل و کوته نگری در آن مداخله نکنند که متأسفانه معمولاً این گونه نیست. اما راه ساده و عملی برای عموم این است که با حکم عقل بر خیر بودن تمام دستورات دین به عنوان کبری تمام جزئیات و بخش های مختلف آن را به عنوان معیار خوبی یا بدی اعمال بپذیرند. آیا این برداشت نتیجه گیری مناسبی است؟

احسنت، همین طوره. اصلا کار انبیای الهی همین بوده که فطرت مخفی شده انسانها را از زیر غبارهای جهالت و گناه، بیرون بکشند و به آنها نشان بدهند، یعنی بگویند چیزهایی که ما می گوییم، همانهایی است که شما هم قبول می کنید و در ضمیرتان هست، منتها شما آن را مخفی کرده اید.
لذا امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرماید: پس خداوند رسولانش را بر انگيخت، و پيامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسيل داشت، تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند، و نعمتهاى فراموش شده او را به يادشان آرند و با ارائه دلايل بر آنان اتمام حجت كنند، و نيروهاى پنهان عقول آنان را بر انگيزانند، و نشانه‏ هاى الهى‏ را به آنان بنمايانند.

«فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ‏ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ‏ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ‏ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ‏ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَة»(نهج البلاغه، ص 43)
[/]

با عرض سلام
ببخشید یه چیز دیگه اینکه ماهیت صفات خداوند حقیقتا چرا خوبی هستند هنوز برای من کاملا مفهوم نیست
و با تشکر مجدد به خاطر سوال قبلی
فرمودید :

باسلام و عرض ادب خدمت شما دوست گرامی
پاسخ این مسأله هم، مثل مسأله قبلی است، یعنی چون ما از درون، این صفات را عین خوبی و خیر می یابیم، پس حتما در واقع هم خیر هستند، البته این درکِ درونی را خداوند متعال، بر طبق واقعیات خارجی گذاشته است، پس می توانیم بگوییم، چون این صفات، به واقع و نفس الامر، خیر هستند، ما آنها را خوب، می یابیم، همچنین می توانیم بگوییم، چون خداوند در درونِ ما اینطور قرار داده است، ما هم همینطور می فهمیم و همه خیر و نیکی ها از خداست.«بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير»(آل عمران، 26)
****
این خیر بودن به چه معناست یعنی موجب کمال بنده های دیگرست ولی کمال بنده های دیگر با توجه به تجلی صفات الهی شدن است و اینگونه من حقیقت خوبی را درک نمی کنم :Gig:
با تشکر

[="Tahoma"][="Navy"]

eshragh;313305 نوشت:
این خیر بودن به چه معناست یعنی موجب کمال بنده های دیگرست ولی کمال بنده های دیگر با توجه به تجلی صفات الهی شدن است و اینگونه من حقیقت خوبی را درک نمی کنم

منظورتان را خوب متوجه نشدم،اگر امکان دارد، بیشتر توضیح بفرمایید. باتشکر[/]

با سلام
می دانیم خدا منشا خوبی هاست و کمال ما تجلی صفات الهی و پرستیدن خداست یعنی خوبی را خدا برای ما تعریف می کند و کمال ما را صفات خدا
حقیقتا با توجه به صحبت شما نفس یک عمل باید خیر باشد تا ان عمل خیر شود و این خیر بودن را کمال یک بنده تعریف می کند
حالا توجه کنید :
خیر بودن یه عمل را کمال بنده داره تعریف می کنه و کمال بنده رو صفات خدا و صفات خدا رو خیر بودن
من الان نمیدونم به این حالت چی میگن ولی ما نه دلیلی برای خوب بودن نفس یه عمل داریم کلا یه حالت عجیبیه من نمی فهمم تو این حلقه حقیقت رو و بهره بگم واقعیت رو چی تعریف می کنه
امیدوارم بد توضیح نداده باشم :Gig:
با تشکر

[="Tahoma"][="Navy"]

eshragh;313851 نوشت:
حالا توجه کنید : خیر بودن یه عمل را کمال بنده داره تعریف می کنه و کمال بنده رو صفات خدا و صفات خدا رو خیر بودن من الان نمیدونم به این حالت چی میگن ولی ما نه دلیلی برای خوب بودن نفس یه عمل داریم کلا یه حالت عجیبیه من نمی فهمم تو این حلقه حقیقت رو و بهره بگم واقعیت رو چی تعریف می کنه

باسلام و احترام و عرض ادب
انسان، حق گرا و حقیقت جو و حق طلب است و همیشه دنبال واقعیت می گردد، این صفتی است ذاتی و درونیِ هر انسان. این صفت را هم خداوند متعال در درونِ انسان قرار داده و او را به این حالت خلق کرده است، هر انسانی این حالت را در درون خود می یابد و بین انسانها هم در این زمینه هیچ تفاوتی نیست.
البته این نکته هم قابل توجه است که: اینطور نیست که چون ما حقیقت جو هستیم، پس حقیتقی وجود دارد، بلکه چون حقیقتی وجود دارد، ما حقیقت جو و حق خواه هستیم و این موهبتی است که خداوند به همه ما ارزانی داشته است.
اما در مقام عمل، ممکن است در تشخیص حق و باطل یا خیر و شر، مغالطه هایی رخ دهد، یعنی امری را که حق نیست، حق قلمداد کنیم و امری را که حق است،باطل بپنداریم.
لذا برای تشخیص خیر و شر، به دو منبع نیاز داریم تا در ورطه ی مغالطه و سفسطه نیفتیم، یکی «عقل» و دیگری «وحی» است. این دو باهم از حجتهای الهی هستند و هیچ کدام به تنهایی، مفید واقع نمی گردند. پس می توان گفت یکی از منابع معرفتیِ انسان، عقل و وحی است که از این طریق می توانیم خیر و شر را تشخیص دهیم.[/]

خوبی و بدی مطالب آموزشی هستند. در طول تاریخ خیلی کارها خوب به نظر می آمده (برده داری، کشتن انسان ها، زنده به گور کردن، نژاد پرستی و ...) و به هیچ وجه هیچ کس اینها رو بد تلقی نمی کرد چون از کودکی اینطور آموزش می دیدند ولی الان اینطور نیست چون متفاوت آموزش می بینیم.

افرادی هستند که از دیدن صحنه سر بریدن یک حیوان حالشون بد میشه و از ناراحتی نمی تونند حتی هوشیاری خودشون رو حفظ کنند (همونطور که من و شما شاید از دیدن سر بریدن یک انسان چنین حالی داشته باشیم)، ولی مثلا در جامعه مسلمانان همگی با قابلمه دور یک گوسفند منتظر هستند تا سرش رو ببرند و گوشتش رو ببرند و هیچ کس هم فکر نمی کنه این کار بدی است چون از بچگی یاد گرفتند سر بریدن حیوانات کار خوبی و ارزنده ایست.

با عرض سلام و احترام و ادب خدمت جناب بصیر
با تشکر از مطلب مفید شما راجع به نحوه ی تبیین خوبی و بدی
راستش را بخواهید من دنبال یک حلقه ی گمشده میگشتم که به گزاره های فوق و به کلمات خوبی و بدی مفهوم ببخشند و این دور باطل یبیان شده را به یک چرخه ی مفهوم دار تبدیل کنند خودم هم چند ماهیست در گیر این مطلبم
این چند گزاره واقعا حل شدنی نیست !!
با سپاس فراوان از شما

با عرض سلام خدمت جناب وایسلی گوجا
راستش را بخواهید تعریف خوبی و بدی اینجا با تعریف شما از خوبی و بدی مرتبط با عرف و هنجار که مرتبطند با نوستالژی کمی فرق دارد
اینجا خوبی و بدی عوامل مفید یا مضر در جهت رسیدن به یک هدف معنا می شوند که مورد استفاده در فرهنگ دینی هم می باشند
و این دو در تعریف متفاوتند ( یه حالتی مثل جناس تام )

[="Tahoma"][="Navy"]

eshragh;314704 نوشت:
با عرض سلام و احترام و ادب خدمت جناب بصیر
با تشکر از مطلب مفید شما راجع به نحوه ی تبیین خوبی و بدی
راستش را بخواهید من دنبال یک حلقه ی گمشده میگشتم که به گزاره های فوق و به کلمات خوبی و بدی مفهوم ببخشند و این دور باطل یبیان شده را به یک چرخه ی مفهوم دار تبدیل کنند خودم هم چند ماهیست در گیر این مطلبم
این چند گزاره واقعا حل شدنی نیست !!
با سپاس فراوان از شما

باسلام و احترام
دور، جایی پیش می آید که پس از نیجه گیری، باز به همان مطلبِ اول برسیم. مثلا بگوییم، عقل را وحی تایید می کند، وحی را هم عقل تایید می کند، خلاصه معلوم نیست کدام ، کدام را تایید می کنند. اما در اینجا اینگونه نیست. راه حل بدین گونه است. ما می گوییم، خیر و شر یا خوبی و بدی را با عقل و درونمان می فهمیم. درون ما هم می گوید، بخشی از خیر و شر توسط وحی بیان می شود، اصل وحی بودن هم توسط عقل و درونمان فهمیده می شود. دوباره وحی، عقل را تایید می کند. شاید شما بگویید که باز عقل و وحی به همیدگر پاس دادند و این دور است. درجواب خواهیم گفت که این شبهه، با بحث «اجمال و تفصیل» حل می شود، بدین صورت که عقل به طور اجمال، وحی را می پذیرد ولی از تفصیل آن آگاه نیست، و وحی هم به طور تفصیل عقل را می پذیرد و آن را تایید می کند.
پس اولی، اجمالی است و دومی تفصیلی و این دو باهم متمایز هستند، لذا دور پیش نمی آید.
نمی دانم، منظورم را درست متوجه شده اید یا نه.[/]

بصیر;314829 نوشت:
[="tahoma"][="navy"]
این شبهه، با بحث «اجمال و تفصیل» حل می شود، بدین صورت که عقل به طور اجمال، وحی را می پذیرد ولی از تفصیل آن آگاه نیست، و وحی هم به طور تفصیل عقل را می پذیرد و آن را تایید می کند.
پس اولی، اجمالی است و دومی تفصیلی و این دو باهم متمایز هستند، لذا دور پیش نمی آید.
نمی دانم، منظورم را درست متوجه شده اید یا نه.
[/][/]

با سلام و عرض ادب
میشه بیش تر توضیح بفرمایید که چرا اگر اولی دومی را به اجمال و دومی اولی را به تفصیل قبول کند دور پیش نمی اید ؟ به هر حال چه یکی جزئ دیگری را بپذیرد ودیگری کل یکی را این دو در حال تائید همند و باز ما نیاز به یک 1 داریم که اینجا نیست !
با تشکر

[="Tahoma"][="Navy"]

eshragh;314843 نوشت:
میشه بیش تر توضیح بفرمایید که چرا اگر اولی دومی را به اجمال و دومی اولی را به تفصیل قبول کند دور پیش نمی اید ؟ به هر حال چه یکی جزئ دیگری را بپذیرد ودیگری کل یکی را این دو در حال تائید همند و باز ما نیاز به یک 1 داریم که اینجا نیست !

باسلام
دور در جايي است که یک چيز، متوقّف بر خودش بشود، مثلا بگوید، می دانی چرا هوا سرد است،بگوید چون باران می آید. بعد بگویند چرا باران می آید؟ درجواب بگوید، چو هوا سرد است. در اینجا، سرد بودنِ هوا متوقف شده بر سرد بودن هوا.
حال اگر یک علم متوقّف بر خودش بود، دور است. امّا اگر بنا شد این‌ها دو علم مختلف باشند، دور لازم نمي‌آید، چون یکی متوقّف بر چیز دیگری است. مانند علم اجمالی و تفصیلی.
فرض در اینجا این است که این‌ها دو علم هستند، يعني ما از نظر مصداق خارجي، دو علم داريم. حالا وقتی که این‌ها دو علم مختلف شدند، دیگر دور پیش نمی‌آید.
علم تفصيلي، مرکب است ولی علم اجمالي، بسيط است که ارتکازي است. بنابراين در اينجا دور لازم نمي‌آید! علم تفصيلي متوقّف بر علم ارتکازي است، امّا علم ارتکازي متوقّف بر علم تفصيلي نيست.[/]

با عرض سلام و ادب
الان علم ارتکازی و تفصیلی و اجمالی در مثال وحی و عقل کدامند
با تشکر

[="Tahoma"][="Navy"]

eshragh;315772 نوشت:
الان علم ارتکازی و تفصیلی و اجمالی در مثال وحی و عقل کدامند

باسلام و احترام
در اینجا، عقل، ارتکازی و بسیط در نظر گرفته شده و وحی تفصیلی. در ابتدا عقل خیریت و عدم شر بودنِ وحی را تأیید می کند، سپس وحی به تفصیل به بیان خیر و شر می پردازد.
موفق باشید.[/]

با عرض سلام و سپاس فراوان
ایا عقل را می توان ارتکازی در نظر گرفت ؟ ملاک عدم خطای عقل چیست ؟
با تشکر

eshragh;316050 نوشت:
ایا عقل را می توان ارتکازی در نظر گرفت ؟ ملاک عدم خطای عقل چیست ؟

باسلام و احترام خدمت دوست گرامی جناب اشراق
ارتکاز عبارت است از رسوخ مفهومی خاص در ذهن گروهی يا اکثر و يا همه مردم مانند ارتکاز محترم بودن قرآن.
ارتکاز را می توان به ارتکاز عقلا و متشرّعه تقسيم نمود. مراد از عقلاء، عقلای جامعه، قطع نظر از آيين آنان است مانند ارتکاز پذيرش خبر ثقه، و مراد از متشرّعه افرادی هستند که به مذهب و شریعت پايبند می‌باشند مانند ارتکاز قبح و ناپسندی تراشيدن ریش نزد آنان.
eshragh;316050 نوشت:
ملاک عدم خطای عقل چیست ؟

ملاک عدم خطای عقل، تطبیق آن با اصول و قواعد منطقی است. چون منطق علمی است که در تعریف آن می گویند: «آلة قانونیه تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر».
منطق وسیله ای است ازجنس قاعده و قانون که ذهن انسان را از خطای در فکر کردن، مصون می دارد.

بصیر;306955 نوشت:
از آنجا که در این دنیا، برای تکامل به ابزار و وسایلی نیاز داریم، سیستم دنیا برای پابرجا بودن آن نیاز به گرایشهای مادی دارد، مثل شهوت، که سبب بقای نسل است، یا میل به غذا که موجب بقای شخص است، میل به قدرت، که سبب رسیدن به قدرت مطلق، یعنی خدای بی حد است و سایر امیال دیگر که هر کدام فلسفه ای دارند تا انسان با استفاده از حجتهای ظاهری و باطنی که انبیاء و قوه عقل هستند، بتواند به سعادت نائل شود، اما در جهان آخرت که محل برداشت است نه کاشت، دیگر نیازی به ابزار کاشت، نیست، لذا حتی در بهشت، برای این جسم، دستگاه تخلیه وجود ندارد، زیرا که غذاهای بهشتی، چیزی زائد ندارند که بخواهد دفع شود، بلکه جذب بدن می شوند، وسایر تغییراتی که در آنجا هست و عقل بشری از قدرت درکِ آن قاصر است. لذا همه گرایشهای انسان در آن دنیا به سرحدّ کمال خود می رسد و آنها که گرایشهای خود را کنترل نکرده اند، تجسم اعمال خود را در جهنم و آنهای کنترل نموده اند در بهشت، خواهند دید.

سلام:Gol:
چرا بدي در نشئه دنيا راه دارد ولي در آخرت و بهشت راه ندارد؟

[="Tahoma"][="Navy"]

معلق;322614 نوشت:
چرا بدي در نشئه دنيا راه دارد ولي در آخرت و بهشت راه ندارد؟

سلام علیکم
اگر منظورتان از بدی، بدی کردن و خطای انسانهاست، این که انسانها در قیامت بدی نمی کنند به خاطر این است که در آن موقع، همه پرده ها کنار می رود و حقایق و باطن اعمال روشن می شود و همه مردم قبح و زشتی اعمال ناروا را می بینند و حسن و زیبایی اعمال نیک را مشاهده می نمایند. و می بینند که همه قوت و قوا به دست خداست و بهشت و دوزخ به دست اوست. و کسی بدون اذن الهی حرکت نمی تواند بکند.
إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعَذاب‏.

اگر در دنیا، به بعضی مهلت داده می شد تا خطا کنند، یا کار خوب انجام دهند، به خاطراین بود که دنیا، دار امتحان و آزمایش است، آخرت دیگر مهلت امتحان تمام شده، هر کسی بخواهد دست از پا خطا کند، با صورت به آتش است، لذا آن دنیا، محل بدی کردن نیست، بلکه دنیای پاداش اعمال است. دنیای اجرای عدالت و محکمه الهی است.
[/]

بصیر;322810 نوشت:
این که انسانها در قیامت بدی نمی کنند به خاطر این است که در آن موقع، همه پرده ها کنار می رود و حقایق و باطن اعمال روشن می شود و همه مردم قبح و زشتی اعمال ناروا را می بینند و حسن و زیبایی اعمال نیک را مشاهده می نمایند. و می بینند که همه قوت و قوا به دست خداست و بهشت و دوزخ به دست اوست. و کسی بدون اذن الهی حرکت نمی تواند بکند.

سلام و تشكر
نگاه كنيد ، خداوند فرموده انسان هرچه در بهشت اشتها كند براي او مهيا است
مگر انسان در همين دنيا به دنبال هماان مطالبات « اشتها» نيست؟ مگر نه اينست كه همين دل دنيايي در بهشت به خواسته هايش ميرسد و مگر تاييد نكرديد كه اصل گرايش ها و خواسته ها در ذات خود به حق و مشروع هستند. پس حجاب و پرده نمي تواند دليل باشد
سوال اينست چرامطالبات در اين جا منجر به گناه و زشتي ميشود ولي آنجا(آخرت) خير؟

[="Tahoma"][="Navy"]

معلق;322829 نوشت:
سوال اينست چرامطالبات در اين جا منجر به گناه و زشتي ميشود ولي آنجا(آخرت) خير؟

سلام علیکم
اشتهاء و مطالبات بهشتی، به فراخور حال و شرایط همانجاست. یعنی ممکن است من در این دنیا آرزو کنم که اگر در بهشت بروم، فلان ماشین آخرین سیستم را اشتهاء می کنم و چون دربهشت هر چه اشتهاء کنیم مهیاست، پس آن ماشین هم مهیا خواهد شد زیرا خداوند فرموده: «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین». اما وقتی به بهشت رفتیم، متوجه خواهیم شد که چقدر کوتاه نظر بودیم و چه درخواستهایی می کردیم، اونجا کسی به نعمتهای دنیایی که در دنیا آروزیش را می کرده، هر چند می تواند فراهم کند، نگاهی نمی کند، لذایذ بالاتری از اینها هست.
به علاوه در آنجا کسی درخواستهایی که قبیح هستند، نمی کند، مثلا ممکن است، شخصی به خاطر کثرت گناه به جایی رسیده باشد که در این دنیا، میل جنسی به مادرش پیدا کرده باشد، لذا می گوید من اگر به بهشت بروم، چنین اشتهایی را درخواست می کنم. در حالی که وقتی به بهشت رفت، خواهد فهمید که این درخواست، بسیار قبیح بوده و لذایذی بالاتر از اینها وجود دارد. خیلی از اشتهاهایی که در این دنیا درایم، بر اثر انجام گناهان و میل به گناه هست و فکر می کنیم در بهشت هم هر میل کثیفی، برآورده خواهد شد. در صورتیکه در بهشت، جایی برای امیالی که قبح ذاتی دارند، وجود ندارد.
خلاصه این که، اشتهاء در آن دنیا، طبق همان دنیاست.
پس خیلی از مطالباتی که در اینجا زشت هست، آنجا هم زشت هست. و این جمله درست نیست که فرمودید: «چرامطالبات در اين جا منجر به گناه و زشتي ميشود ولي آنجا(آخرت) خير؟».
مثلا اگرکسی میل به دزدی یا ظلم داشته باشد، اینطور نیست که در آنجا این میلش برآورده شود. اینها امیال برزخیان است.[/]

بصیر;322905 نوشت:
اشتهاء و مطالبات بهشتی، به فراخور حال و شرایط همانجاست. یعنی ممکن است من در این دنیا آرزو کنم که اگر در بهشت بروم، فلان ماشین آخرین سیستم را اشتهاء می کنم و چون دربهشت هر چه اشتهاء کنیم مهیاست، پس آن ماشین هم مهیا خواهد شد زیرا خداوند فرموده: «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین». اما وقتی به بهشت رفتیم، متوجه خواهیم شد که چقدر کوتاه نظر بودیم و چه درخواستهایی می کردیم، اونجا کسی به نعمتهای دنیایی که در دنیا آروزیش را می کرده، هر چند می تواند فراهم کند، نگاهی نمی کند، لذایذ بالاتری از اینها هست. به علاوه در آنجا کسی درخواستهایی که قبیح هستند، نمی کند، مثلا ممکن است، شخصی به خاطر کثرت گناه به جایی رسیده باشد که در این دنیا، میل جنسی به مادرش پیدا کرده باشد، لذا می گوید من اگر به بهشت بروم، چنین اشتهایی را درخواست می کنم. در حالی که وقتی به بهشت رفت، خواهد فهمید که این درخواست، بسیار قبیح بوده و لذایذی بالاتر از اینها وجود دارد. خیلی از اشتهاهایی که در این دنیا درایم، بر اثر انجام گناهان و میل به گناه هست و فکر می کنیم در بهشت هم هر میل کثیفی، برآورده خواهد شد. در صورتیکه در بهشت، جایی برای امیالی که قبح ذاتی دارند، وجود ندارد. خلاصه این که، اشتهاء در آن دنیا، طبق همان دنیاست. پس خیلی از مطالباتی که در اینجا زشت هست، آنجا هم زشت هست. و این جمله درست نیست که فرمودید: «چرامطالبات در اين جا منجر به گناه و زشتي ميشود ولي آنجا(آخرت) خير؟». مثلا اگرکسی میل به دزدی یا ظلم داشته باشد، اینطور نیست که در آنجا این میلش برآورده شود. اینها امیال برزخیان است

سلام:Gol:
من عرض كردم مطالباتي كه به حق هستند! مانند : باغ و بوستان داشتن، همسران زيبا ، قدرت و امثالهم..
آيا اين مطالبات مشروع نيستند؟

مطلب ديگري كه فرموديد:«من در این دنیا آرزو کنم که اگر در بهشت بروم، فلان ماشین آخرین سیستم را اشتهاء می کنم و چون دربهشت هر چه اشتهاء کنیم مهیاست، پس آن ماشین هم مهیا خواهد شد زیرا خداوند فرموده: «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین». اما وقتی به بهشت رفتیم، متوجه خواهیم شد که چقدر کوتاه نظر بودیم و چه درخواستهایی می کردیم، اونجا کسی به نعمتهای دنیایی که در دنیا آروزیش را می کرده، هر چند می تواند فراهم کند، نگاهی نمی کند، لذایذ بالاتری از اینها هست.»

اگر قرار باشد بهشت جاي تحقق آرزو هاي دنيا نباشد و لذايذ آن خارج از تصور ما باشد ديگر چه لزومي داشت خداوند در تشويق به آن وارد جزئيات شود؟(حور و قصور ..) يك كلام مي فرمود جاي بسيار خوبي است واگر بگوييم اين ها مثال است باز به نوعي حكمت تشويق را نقض كرده ايم لذا فرمايش شما درست به نظر نمي آيد هرچند كه ديدن بهشت از شنيدنش بزگ تر است و رضايت حضرت حق بالاتر از همه است

واما سوال پست قبلي هنوز پا برجاست «سوال اينست چرامطالبات در اين جا منجر به گناه و زشتي ميشود ولي آنجا(آخرت) خير؟»
منتظر پاسخم
باتشكر

معلق;322915 نوشت:
من عرض كردم مطالباتي كه به حق هستند! مانند : باغ و بوستان داشتن، همسران زيبا ، قدرت و امثالهم.. آيا اين مطالبات مشروع نيستند؟

سلام علیکم
این گونه مطالبات که فرمودید، اگر در دنیا هم طلب شود، هیچکدام، گناه و بد نیستند، همه اینها می تواند مفید و خوب باشد، منتها اگر طلب این امور باعث بشود که حقی ناحق شود، یا ما را از ررسیدن به هدف اصلی، باز دارد، در اینصورت است که ناپسند خواهد بود. و الا طلب این گونه امور که فرمودید به خودیِ خود ناپسند و گناه نیست.
داشتن حور و قصور و باغ و بستان، خانه بزرگ و خورد و آشامیدن و همه این موارد، هیچ کدام ناپسند نیست. اصلا خداوند متعال این نعمتها را برای مومنین آفریده است تا از آنها استفاده کنند، و از فضل و بخشش آنها و استفاده صحیح، به خدا برسند و با تقسیم عادلانه،تکامل یابند و از استفاده آنها بتوانند خدا را بهتر عبادت کنند.
معلق;322915 نوشت:
اگر قرار باشد بهشت جاي تحقق آرزو هاي دنيا نباشد و لذايذ آن خارج از تصور ما باشد ديگر چه لزومي داشت خداوند در تشويق به آن وارد جزئيات شود؟

بنده چنین مطلبی را نگفتم که بهشت جای تحقق آرزوهای انسان نیست. عرض کردم ممکن خیلی از آرزوهای ما در این دنیا تنزل یافته باشد و وقتی به بهشت می رویم، متعالیه آن آرزو را دریافت کنیم، حتی آرزوهایمان ترقی بیابند و بهتر از اینها را بخواهیم. جمله ای که خداوند در قرآن در مورد «براورده شدن اشتهائیات» آمده، بدین منظور است که بهشتیان در آنجا هر چه بخواهند برایشان فراهم می شود با عقل و فهمِ بهشتی ای که نصیبشان می شود. نه این که اشتهاهای این دنیایشان برآورده می شود.
معلق;322915 نوشت:
(حور و قصور ..) يك كلام مي فرمود جاي بسيار خوبي است واگر بگوييم اين ها مثال است باز به نوعي حكمت تشويق را نقض كرده ايم لذا فرمايش شما درست به نظر نمي آيد هرچند كه ديدن بهشت از شنيدنش بزگ تر است و رضايت حضرت حق بالاتر از همه است

مطلب بعدی که باید به عرض شما برسانم این که، نعمتهای بهشتی دو دسته اند، نعمتهایی که مادی گونه هستند، نعمتهایی که معنویند. مسلماً نعمتهای معنوی آن از نعمتهای مادیش برتر و غیر قابل تصورترند. و به یقین، نعمتهای معنویِ آن برای انسانهای کامل تر می باشد، اما برای این که انسانهایی که تکامل کمتری یافته اند، و برای انجام واجبات، منتظر مزد و پاداش هستند، به دین جذب شوند، این نعمتهای مادی گونه را برای آنها قرار داده است و الا هدف از خلقت، رسیدن به حور و قصور بهشتی نبوده، بلکه بهشت واقعی و اصلی، جنت اللقاء است که رسیدن به قرب الهی است و از همه لذتها بالاتر.

بصیر;323013 نوشت:
این گونه مطالبات که فرمودید، اگر در دنیا هم طلب شود، هیچکدام، گناه و بد نیستند، همه اینها می تواند مفید و خوب باشد، منتها اگر طلب این امور باعث بشود که حقی ناحق شود، یا ما را از ررسیدن به هدف اصلی، باز دارد، در اینصورت است که ناپسند خواهد بود. و الا طلب این گونه امور که فرمودید به خودیِ خود ناپسند و گناه نیست.

سلام
پس در جواب سوالي كه شد :چرامطالبات در اين جا منجر به گناه و زشتي ميشود ولي آنجا(آخرت) خير؟
بايد گفت كه دنيا ظرفيت برآورده كردن خواسته ها را ندارد لذا انسان در معرض انتخاب قرار ميگيرد(عقل يا ضد عقل)
درسته؟

معلق;322915 نوشت:
واما سوال پست قبلي هنوز پا برجاست «سوال اينست چرامطالبات در اين جا منجر به گناه و زشتي ميشود ولي آنجا(آخرت) خير؟»

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

وارد بحث نمی شوم فقط اشاره ای است به یک نکته ساده و عمومی که معمولا" به دلیل ساده بودن از نظر دور می ماند .مانند این مطلب که ما به این جهان تعلق نداریم بلکه به عنوان تنبیه به این جا مدت کوتاهی تبعید شده ایم .

اول : بدی چرا بد است و خوبی چرا خوب؟

اگر بخواهیم بدی را همان شر و خوبی را همان خیر ترجمه کنیم ، دلیل بد بودن شر وخوب بودن خیر خود انسان است .
به این شکل که انسان دراین امور خود را محور قرار می دهد آنچه به او سود می رساند را خیر وآنچه را که به او زیان می رساند را شر یا بدی می نامد . با این تعریف تکلیف بدی وخوبی روشن می شود . بدی بد است چون سبب زیان وضرر برای انسان است و خوبی خوب است چون سبب فایده و سود برای انسان است .

دوم : چرامطالبات در اين جا منجر به گناه و زشتي ميشود ولي آنجا(آخرت) خير؟

واضح است ، زیرا خلقت ما در این دنیا ومخصوص این دنیا نبوده بلکه انسان به گونه ای دوران محرومیتش از بهشت را در اینجا سپری می کند خداوند نیز در قرآن کریم براین امر تاکید نموده آنجا که می فرماید «خلق الانسان فی کبد » انسان را در رنج آفریدم . وهمانطور که شاهدیم برای تطابق حضور انسان در این دنیا خداوند ابزار تن را به انسان عنایت فرموده .زیرا روح مجرد حتی در تنبیه وتبعید نیز این جهان را نمی پذیرد وبه محض ازدست دادن ابزار تن از این دنیا خارج می گردد .

به عبارتی این نتیجه را می توان مستند دانست که مطالبات این جهان فقط مخصوص این جهان است و در زندگی حقیقی انسان تاثیری ندارد و به درد او نمی خورد . تنها در این تبعید گاه انسان را سرگرم میکند تا موقع خاتمه تبعید به عوض توشه ی حقیقی بار غفلت با خود به وطن حقیقی ومورد استحقاقمان ببریم .

حق یارتان :Gol:

••ostad••;323220 نوشت:
مطالبات این جهان فقط مخصوص این جهان است و در زندگی حقیقی انسان تاثیری ندارد و به درد او نمی خورد . تنها در این تبعید گاه انسان را سرگرم میکند تا موقع خاتمه تبعید به عوض توشه ی حقیقی بار غفلت با خود به وطن حقیقی ومورد استحقاقمان ببریم .

سلام و ممنون
1-اگر قرار بود مطالبات انسان مخصوص اين جهان باشد پس چرا در ظرف اين جهان نمي گنجد؟ آيا دستور به تقوا و پرهيزكاري سند اين مدعا نيست؟

2- اگر مطالبات انسان فقط مربوط به اين دنيا است چرا خداوند وعده آن را در بهشت داده است؟

بنده فكر ميكنم كه ماهيت مطالبات چه در اين دنيا و چه در آخرت يك چيز است(رسيدن به كمال و حال خوب) يعني اين كه اين مطالبات مربوط به نفس است نه اين جهان يا آن جهان
انسان در همين دنيا به دنبال بهشت است و جز آن چيزي را طالب نيست ، لذا اگر من اشتباه برداشت نكرده باشم سخن شما درست به نظر نمي آيد

[="Tahoma"][="Navy"]

معلق;323184 نوشت:
پس در جواب سوالي كه شد :چرامطالبات در اين جا منجر به گناه و زشتي ميشود ولي آنجا(آخرت) خير؟ بايد گفت كه دنيا ظرفيت برآورده كردن خواسته ها را ندارد لذا انسان در معرض انتخاب قرار ميگيرد(عقل يا ضد عقل) درسته؟

باسلام و عرض ادب
اگر منظورتان، آنچه را که بنده فهمیدم و به عرضتان رساندم، باشد، بله، جوابتان صحیح است. اگر غیر از آن را لحاظ کرده اید، پس توضیح بیشتری بدهید، چون من از عبارتی که فرمودید: « دنيا ظرفيت برآورده كردن خواسته ها را ندارد لذا انسان در معرض انتخاب قرار ميگيرد(عقل يا ضد عقل)»، همانی را برداشت کردم که عرض کردم.[/]

معلق;323275 نوشت:
1-اگر قرار بود مطالبات انسان مخصوص اين جهان باشد پس چرا در ظرف اين جهان نمي گنجد؟ آيا دستور به تقوا و پرهيزكاري سند اين مدعا نيست؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار اگر دقت بفرمایید بنده عرض کردم« مطالبات این جهان» فقط مخصوص این جهان است .

واگر قرار باشد مطالبات این جهان را به جهان آخرت انتقال دهیم قطعا" باید فن آوری شده و از ماهیت مادی خارج گردد . به همین دلیل است که اعمال عبادی در فقه ما درصورتی پذیرفته است که قربتا" الی الله باشند . واگر کسی بگوید دلم خواست به نیازند کمک کنم این عمل خیر است اما عبادت نیست . واز حسنات آخرت برخوردار نخواهد بود .زیرا عمل برای خیر دنیا صورت گرفته وبرای آخرت فن آوری نشده وماهیت اخروی پیدا نکرده است .

ظرف این جهان ظرفی محدود است وظرف جهان باقی ظرفی نامحدود ! که اگر اعمال با جنبه ی محدود را در ظرف نامحدود انتقال دهیم اثری از آن در گستره ی نامحدود باقی نمی ماند زیرا حقیر در مقابل وسعتی دور از باورهای کنونی ما محو می گردد .این یک دلیل عقلی و برداشت منطقی است .به همین دلیل دنیا نمی تواند با محدودیتش مطالبات استحقاقی نامحدود انسانی را پاسخگو باشد

معلق;323275 نوشت:
2- اگر مطالبات انسان فقط مربوط به اين دنيا است چرا خداوند وعده آن را در بهشت داده است؟

بله این است تربیت انسانی که متمرد از فرمان خالقش گردیده . تبعید انسان به جهان مادی که مطابق آیات قرآن کریم ثمری جز در رنج بودن برای انسان ندارد باید نتیجه ای مثبت داشته باشد . وآن هنر استفاده از داده های الهی است واین که بتوانیم با پرورده کردن اعمالمان آنها را به نتایجی قابل استفاده درآخرت تبدیل کنیم .

یک مثال ساده : اگر گوسفندی را برای خوردن به شما بدهند وشما جز آن چیزی برای ارتزاق نداشته باشید ایا این امکان وجود دارد تا گوسفند را بدون آماده سازی برای خوردن همانطور با پوست ویا زنده میل کنید ؟ بعد بگویید خداوند گوسفند را برای ارتزاق بشر حلال کرد و وعده ی خوردن حلال وپاکیزه ی آن را به ما وعده کرد (جنبه ی معنوی قضیه )اما گوسفند را با پشم و امعاء و احشاء آفرید (جنبه ی دنیایی ) که ما نتوانیم از آن استفاده کنیم .

واضح است که برای رسیدن به قابل استفاده شدن گوشت گوسفند ما باید مراحلی را با استفاده از هدایت شرع(حلال بودن موجود و ذبح آن ) و استفاده از عقل (پوست کندن وطبخ کردن) طی کنیم .

حق یارتان :Gol:

بصیر;322905 نوشت:
در صورتیکه در بهشت، جایی برای امیالی که قبح ذاتی دارند، وجود ندارد

سلام
بنده در روايات و احاديث خوانده ام كه زنان بهشتي در بهشت با آواي خوشي مي خوانند
چرا خواندن زن در دنيا قبيح است و در بهشت خير؟ با معيار ذاتي بودن بد و خوب اين موارد چگونه توجيح ميشود؟ شايد ملاك خير و شر بودن بعضي از اعمال مسئله ذات نباشد، نظرتان چيست؟

[="Tahoma"][="Navy"]

معلق;323982 نوشت:
بنده در روايات و احاديث خوانده ام كه زنان بهشتي در بهشت با آواي خوشي مي خوانند چرا خواندن زن در دنيا قبيح است و در بهشت خير؟ با معيار ذاتي بودن بد و خوب اين موارد چگونه توجيح ميشود؟ شايد ملاك خير و شر بودن بعضي از اعمال مسئله ذات نباشد، نظرتان چيست؟

باسلام و عرض ادب
خواندن زنان برای دیگران، از مواردی نیست که قبح ذاتی داشته باشد، اگر هم در این دنیا، برای آن اشکال گرفته شده به خاطر تبعات و مسائل دیگر است، و چون در بهشت این تبعات برداشته می شود و مستلزمِ خطا و گناه دیگری نیست، از این رو خواندن زنان بهشتی در بهشت نه تنها انسان را به گناه آلوده نکرده بلکه، موجب مسرت و شادی اهل بهشت خواهد شد.[/]

[="Navy"]بدی چرا بد است و خوبی چرا خوب؟
پاسخ ساده ای که میشه به این سوال داد اینه:خدا در قران می فرماید :هر خوبی ای که به شما میرسه از جانب خداست و هر بدی ای که به شما میرسه از جانب خودتان است....پس مسلما جا داره که بگیم :هرچه از دوست رسد نیکوست:-)
[/]

بصیر;324116 نوشت:
خواندن زنان برای دیگران، از مواردی نیست که قبح ذاتی داشته باشد، اگر هم در این دنیا، برای آن اشکال گرفته شده به خاطر تبعات و مسائل دیگر است، و چون در بهشت این تبعات برداشته می شود و مستلزمِ خطا و گناه دیگری نیست، از این رو خواندن زنان بهشتی در بهشت نه تنها انسان را به گناه آلوده نکرده بلکه، موجب مسرت و شادی اهل بهشت خواهد شد.

سلام -ممنون
اما مطلبی دیگر:
اگر زشتی (گناه)زشت است پس میل به آن چگونه صورت میگیرد؟ چه طور میشود که انسان مایل به بدبختی خود شود؟
می دانیم که همه به دنبال حال خوبند نه حال بد
توضیح بفرمایید

••ostad••;323486 نوشت:
معلق;324444 نوشت:
اگر زشتی (گناه)زشت است پس میل به آن چگونه صورت میگیرد؟ چه طور میشود که انسان مایل به بدبختی خود شود؟ می دانیم که همه به دنبال حال خوبند نه حال بد

نکته و ابهام اصلی به نظرم همین جاست.
بصیر;324116 نوشت:
خواندن زنان برای دیگران، از مواردی نیست که قبح ذاتی داشته باشد، اگر هم در این دنیا، برای آن اشکال گرفته شده به خاطر تبعات و مسائل دیگر است، و چون در بهشت این تبعات برداشته می شود و مستلزمِ خطا و گناه دیگری نیست، از این رو خواندن زنان بهشتی در بهشت نه تنها انسان را به گناه آلوده نکرده بلکه، موجب مسرت و شادی اهل بهشت خواهد شد.

فکر می کنم اهمیت افراطی و اصالتی که برای حسن و قبح ذاتی قائل می شویم ممکن است ما را به چنین ابهامی بکشاند. البته بنده صاحب نظر نیستم اما با سؤالاتی مشابه سؤال بالا به این نتیجه رسیدم که خوب و بد افعال را حتی نمی توان با فطرت دست نخورده نیز به سادگی شناسایی کرد چرا که مرزبندی های شریعت (همان تبعات و الزاماتی که کارشناس محترم فرمودند) سهم زیادی در این تشخیص دارد و انسان مادامی که به تکامل نهایی خود نرسیده و از علم لدنی بی بهره است نمی تواند با اتکای به حسن و قبح ذاتی افعال خوب و بد را تشخیص بدهد. به بیان دیگر برای انسان تربیت نشده قرآن کریم که هنوز راه زیادی تا کمال انسانی در پیش دارد بحث حسن و قبح ذاتی افعال تقریباً بی فایده است. فقط باید سر تکان بدهد که بله خودم هم این امر دین را در فطرتم احساس کرده بودم! در حالی که دروغ می گوید و نهایتاً از روی تعبد وانمود می کند. اصل مطلب این است که خوبی و بدی را با تربیت پدر و مادرش یاد گرفته و اگر جای دیگری در این دنیا متولد شده بود کارهای دیگری را خوب یا بد می دانست و دوباره تأیید می کرد که بله خودم هم خوبی این آداب و سنن را در درونم احساس کرده بودم!

موفق باشید.:Gol:

معلق;324444 نوشت:

اما مطلبی دیگر:
اگر زشتی (گناه)زشت است پس میل به آن چگونه صورت میگیرد؟ چه طور میشود که انسان مایل به بدبختی خود شود؟
می دانیم که همه به دنبال حال خوبند نه حال بد
توضیح بفرمایید

نفس انسان حالات مختلفی دارد و این حالات هر کدام اعمال انسان را به گونه ای خاص جهت دهی میکنند.مهم اینست که هدف خود را بدانیم و آن "من" وجودی که ما را به آن سمت هدایت میکند همواره روشن نگاه داریم.

با سلام مجدد.

نکته ای در خصوص سؤال زیر به نظرم رسید که عرض می کنم:

معلق;324444 نوشت:
اگر زشتی (گناه)زشت است پس میل به آن چگونه صورت میگیرد؟ چه طور میشود که انسان مایل به بدبختی خود شود؟
می دانیم که همه به دنبال حال خوبند نه حال بد
میل به گناه و زشتی نتیجه جهل است. اینکه انسان بدبختی را با خوشبختی و خوشی اشتباه می گیرد.

اگر علم انسان کامل باشد ظاهراً امتحان معنایی ندارد. چون عاقبت کار را به عینه و با علم الیقین می بیند.

به نظر می رسد این جهل در کنار قوه ای به نام اختیار موجب انتخاب نادرست می گردد. یعنی انسان تشنه و نیازمند (همه انسان ها تشنه و نیازمندند) سراب را با آب اشتباه می گیرد. مدتی با خیال خام رسیدن به آب خوش است. حتی تشنگی را فراموش می کند. اما وقتی به حقیقت پی برد می گوید کاش از این مسیر نیامده بودم و این همه زحمت و وقت را تلف نکرده بودم.

پانویس:
شاید آیه 104 سوره کهف نیز به این معنا اشاره داشته باشد که می فرماید: «الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا».

[="Tahoma"][="Navy"]

مؤمن;325326 نوشت:
ه بیان دیگر برای انسان تربیت نشده قرآن کریم که هنوز راه زیادی تا کمال انسانی در پیش دارد بحث حسن و قبح ذاتی افعال تقریباً بی فایده است. فقط باید سر تکان بدهد که بله خودم هم این امر دین را در فطرتم احساس کرده بودم! در حالی که دروغ می گوید و نهایتاً از روی تعبد وانمود می کند. اصل مطلب این است که خوبی و بدی را با تربیت پدر و مادرش یاد گرفته و اگر جای دیگری در این دنیا متولد شده بود کارهای دیگری را خوب یا بد می دانست و دوباره تأیید می کرد که بله خودم هم خوبی این آداب و سنن را در درونم احساس کرده بودم!

این نظر شما تا حدی درست است اما برخی اشکالات به آن وارد است، از جمله این که حسن و قبح عقلی، حس و قبح عقلی است، همانطور که از اسمش پیداست، عقلی است، یعنی هر کسی در هر جای دنیا، با هر گونه تربیتی که داشته، اگر دچار مغالطه نشده باشد، مسائلی از حسن و قبح عقلی را خواهد پذیرفت. مثلا این که ظلم قبیح است، عدالت حَسَن است، هر کسی با هر تربیتِ خانوادگی ای، خواهد پذیرفت که این جمله درست است، اما ممکن است در مصداق، به خاطر دخالت بعضی از مقدمات مشهور و غلطی که در ذهن وی جای گرفته و جزء مسلماتِ او شده، با حقیقت اشتباه بگیرد.
از طرفی دیگر خیلی از مسائل، حسن و قبح شرعی دارند، و همانطور که از اسمشان پیداست، زشتی و زیبایی آن را، شرع مشخص می کند، بعد از آن که شرع زشتی و زیبایی آن را معرفی نمود، در خیلی از موارد، پرده ای که جلوی فهم ما وجود داشته، کنار خواهد رفت، و عقل نیز به برخی از محاسن و قبائح آن عمل شرعی، اذعان خواهد نمود. به عبارتی شرع می تواند، فهم انسان را برای درک بهتر حقائق، بیشتر کند، همینطور، عقل می تواند، فهم انسان را در درک بهتر امور شرعی، روشن نماید، لذاست که فرموده اند: «ما حکم به العقل، حکم به الشرع و بالعکس.»[/]

مؤمن;327896 نوشت:
میل به گناه و زشتی نتیجه جهل است. اینکه انسان بدبختی را با خوشبختی و خوشی اشتباه می گیرد.

همیشه اینطور نیست که عمل نکردن به خوبی ها، به خاطر جهل به منفعتهایی باشد که از خوبی، عائد انسان می شود، یعنی میل به بدی در انسانها، فقط به خاطر جهل و مغالطه شدنِ امور نیست، بلکه در بسیاری از موارد، انسان چوبِ بی فکری ها و عدم تعقل و تفکر، چشم پوشی از شیندن حقایق را می خورد. لذا خداوند متعال از جانب اهل جهنم می گوید:
الملك : 10 وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعير.
اگر حرف خداو فرستادگانش رامی شنیدیم یا فکر و تعقل می کردیم،ازاهل جهنم نبودیم.
همانطور که در این آیه از قرآن ملاحظه می فرمایید، همه مشکلات و بدبختیهای اهل جهنم به خاطر این است که یا به حقایق الهی، گوش نمی داده اند و پنبه در گوش فرو برده اند و یا اهل فکر و تعقل نبوده اند، ما انسانها به خاطر این که اهل فکر و تدبّر نیستیم، چوب خواهیم خورد. یعنی اگر کسی بگوید: من که نمی دانستم،نمازی هست، روزه ای واجب است. در جواب او خواهند گفت: تو که عقل و فکر داشتی و می توانستی فکر کنی که خدایی هست، پیامبرانی برای بیان معارفِ خود فرستاده و مطالبی را برای مردم فرستاده است، همانطور که پیامبران قبلی چنین کرده اند، با این وجود، چرا فکر نکردی و خود را مبرّا از تکلیف دانستی؟!

بصیر;327950 نوشت:

یعنی هر کسی در هر جای دنیا، با هر گونه تربیتی که داشته، اگر دچار مغالطه نشده باشد، مسائلی از حسن و قبح عقلی را خواهد پذیرفت. مثلا این که ظلم قبیح است، »

هر کسی با عقل حسن و قبح عقلی ذاتی را میفهمد یا نسبی را؟
منظورم از نسبی حسن و قبح در شرایط خاص اون فرد مورد نظره.

بصیر;327951 نوشت:
همیشه اینطور نیست که عمل نکردن به خوبی ها، به خاطر جهل به منفعتهایی باشد که از خوبی، عائد انسان می شود، یعنی میل به بدی در انسانها، فقط به خاطر جهل و مغالطه شدنِ امور نیست، بلکه در بسیاری از موارد، انسان چوبِ بی فکری ها و عدم تعقل و تفکر، چشم پوشی از شیندن حقایق را می خورد.

یعنی انسان در درون خود به بدی هم گرایش دارد؟

برداشت بنده این بود که انسان ذاتاً به خوشی و کمال گرایش دارد. لذا در پاسخ دوستمان که پرسیده بودند چرا انسان به بدی گرایش پیدا می کند عرض کردم ترکیب جهل و اختیار موجب می شود نتواند مسیر درست کمال را تشخیص دهد.
بی فکری و عدم تعقل و تفکر را هم به نظرم می توان ذیل خود جهل یا از آثار قوه عجیب اختیار طبقه بندی کرد. هرچند این سؤال برای بنده هنوز بدون پاسخ است که ماهیت این اختیار چیست که کسی تدبر و تعقل را انتخاب می کند و انسان دیگری به قول شما بی فکری و عدم تعقل را (که البته خارج از موضوع این تاپیک است).

پس سؤال بعدی این است که چه چیزی باعث می شود فردی بیشتر تعقل کند و دیگری کمتر؟ به نظر بنده پاسخ این سؤال یا به همان جهل بر می گردد و یا به قوه عجیب اختیار. ظاهراً همین که انسان ارزش تدبر و تعقل را به عینه بداند خودش نوعی علم است.

بصیر;327950 نوشت:
هر کسی در هر جای دنیا، با هر گونه تربیتی که داشته، اگر دچار مغالطه نشده باشد، مسائلی از حسن و قبح عقلی را خواهد پذیرفت.

این اگری که می فرمایید مبهم است. شما به آن می گویید مغالطه. اما متفکران دیگر نقاط دنیا به آن می گویند علم و استدلال عقلی. بنده جسارتاً با این مطلب موافق نیستم و به نظرم ارزشی که به حسن و قبح ذاتی افعال می دهیم اشتباه و افراطی است. تمام مثال هایی که بیان فرمودید به حسن و قبح ذاتی برخی ارزش ها و مفاهیم انتزاعی اشاره می کنند و نه افعال (درست مثل مثالی که در پست های قبلی در مورد علاقه ذاتی عقل به خواندن زنان فرمودید). به نظر حقیر این مثال و این که فرمودید:
بصیر;327950 نوشت:
ممکن است در مصداق، به خاطر دخالت بعضی از مقدمات مشهور و غلطی که در ذهن وی جای گرفته و جزء مسلماتِ او شده، با حقیقت اشتباه بگیرد.
نشان می دهند که حسن و قبح ذاتی (عقلی) اعمال در زندگی ما عملاً کاربرد چندانی ندارند و این حسن و قبح شرعی است که برای افعال تعیین کننده است. مثل ماده خامی که تا فراوری نشده است قابل استفاده و قابل مصرف نیست و بخودی خود ارزشی ندارد.

تشکر از توجه شما.:Gol:

[="Tahoma"][="Navy"]

سلام";327955 نوشت:
هر کسی با عقل حسن و قبح عقلی ذاتی را میفهمد یا نسبی را؟ منظورم از نسبی حسن و قبح در شرایط خاص اون فرد مورد نظره.

سلام علیکم
منظورمان حسن و قبح ذاتی است نه نسبی.[/]

مؤمن;328125 نوشت:
یعنی انسان در درون خود به بدی هم گرایش دارد؟ برداشت بنده این بود که انسان ذاتاً به خوشی و کمال گرایش دارد. لذا در پاسخ دوستمان که پرسیده بودند چرا انسان به بدی گرایش پیدا می کند عرض کردم ترکیب جهل و اختیار موجب می شود نتواند مسیر درست کمال را تشخیص دهد. بی فکری و عدم تعقل و تفکر را هم به نظرم می توان ذیل خود جهل یا از آثار قوه عجیب اختیار طبقه بندی کرد. هرچند این سؤال برای بنده هنوز بدون پاسخ است که ماهیت این اختیار چیست که کسی تدبر و تعقل را انتخاب می کند و انسان دیگری به قول شما بی فکری و عدم تعقل را (که البته خارج از موضوع این تاپیک است). پس سؤال بعدی این است که چه چیزی باعث می شود فردی بیشتر تعقل کند و دیگری کمتر؟ به نظر بنده پاسخ این سؤال یا به همان جهل بر می گردد و یا به قوه عجیب اختیار. ظاهراً همین که انسان ارزش تدبر و تعقل را به عینه بداند خودش نوعی علم است.

سلام علیکم
در درون انسان دو نوع میل و گرایش وجود دارد، میل به مادیات و امور شهوانی، دوم: میل به معنویات. هر دوی این قوا، برای انسان لازم و مفید است، منتهی کنترل کننده این امیال، عقل است، اگر عقل به کمک این دو قوه نیاید، انسان به سمت امور مادی و شهوانی متمایل تر است زیرا این امور سهل الوصول تر هستند و جنبه ظاهری دارند و راحت تر صورت می پذیرند. مانند این که انسان میل به خوردن، آشامیدن، دیدن هر منظره ای که به نظرش زیبا آید، و ... دارد.
وقتی قوه عاقله، در انتخاب و ترجیح امور معنوی از مادی، به کار گرفته نشود، آدمی امور شهوانی و مادی را اختیار می کند، از این رو به این رویکرد، «میل و گرایش به بدی» تعبیر می شود. پس درجواب از سوالی که فرمودید: «آیا انسان میل به بدی دارد یا نه؟»، با این توضیح که عرض شد، می توان گفت انسان میل به بدی هم دارد و اصلاً با این فرض است که «اختیار» برای انسان معنا پیدا می کند و اگر فقط میل به خوبی در وجود ما بود، دیگر اختیار معنایی نداشت و ما همیشه مجبور به انجام اعمال خیر بودیم.
به عبارتی دیگر دو نفس در درون هر انسانی وجود دارد، نفس لوامه و نفس اماره، یکی امر به بدی می کند، یکی از بدی باز می دارد.
لذا امیر المومنین فرمودند: أَكْرِهْ‏ نَفْسَكَ‏ عَلَى الْفَضَائِلِ فَإِنَّ الرَّذَائِلَ أَنْتَ مَطْبُوعٌ عَلَيْهَا.(غرر الحکم، ص 149)
نفس خودت را بر فضیلتها، اکراه و تحمیل کن که طبع انسان به سمت رذائل و بدی ها سرشته شده است.
از تعبیر «اکراه» در این حدیث شریف، چنین برداشت می شود که اولا میل اولیه ی انسان به سمت رفاه و امور مادی و شهوانی است که در مقایسه با امور معنوی، تعبیر به میل به بدی می شود، دوماً انسان موجودی مختار است که می تواند خودش را اکراه و اجبار به خوبی کند و هم می تواند شهوترانی نماید.

بصیر;328137 نوشت:
می توان گفت انسان میل به بدی هم دارد و اصلاً با این فرض است که «اختیار» برای انسان معنا پیدا می کند و اگر فقط میل به خوبی در وجود ما بود، دیگر اختیار معنایی نداشت و ما همیشه مجبور به انجام اعمال خیر بودیم. به عبارتی دیگر دو نفس در درون هر انسانی وجود دارد، نفس لوامه و نفس اماره، یکی امر به بدی می کند، یکی از بدی باز می دارد.

با سلام و احترام

از فرمایشات شما نتیجه می گیریم که انسان در ذات خود هم میل به خوبی دارد و هم میل به بدی.

و گرایش او به بدی نتیجه دو عامل است: اول جهل و مغالطه در انتخاب مسیر کمال و اصطلاحاً خطای دید؛ و دوم انتخاب عمدی مسیر نادرست با اطاعت عقل (قوه اختیار) از نفس اماره (که حقیر نیز ابتدائاً به این دو عامل اشاره کرده بودم).

درست متوجه شدم؟:Gol:

بصیر;328137 نوشت:
وقتی قوه عاقله، در انتخاب و ترجیح امور معنوی از مادی، به کار گرفته نشود، آدمی امور شهوانی و مادی را اختیار می کند، از این رو به این رویکرد، «میل و گرایش به بدی» تعبیر می شود.

از تعبیر بالا این گونه برداشت می شود که امور مادی و شهوانی مترادف با بدی است. در حالی که قبلاً فرمودید مثلاً علاقه به خوانندگی زنان قبح ذاتی ندارد. مگر این علاقه از جنس همان امور مادی و شهوانی نیست؟

مؤمن;328237 نوشت:

با سلام و احترام
و گرایش او به بدی نتیجه دو عامل است: اول جهل و مغالطه در انتخاب مسیر کمال و اصطلاحاً خطای دید؛ و دوم انتخاب عمدی مسیر نادرست با اطاعت عقل (قوه اختیار) از نفس اماره (که حقیر نیز ابتدائاً به این دو عامل اشاره کرده بودم).

با عرض سلام
علل گرایش به گناه رو به طور خلاصه میتوان اینگونه دانست:
1-ضعف شناخت و جهل:تقلیدی صرف بودن و عدم آگاهی از عواقب و آثار شوم گناه
2-حاکمیت هواهای نفسانی
3-علم فرد به قلب وی نرسیده باشد ,در واقع باور قلبی به دانسته ها نداشته باشد.
4-عوامل بیرونی مثل وسوسه شیطان ,اجتماع ,تربیت ناصحیح و ...

و من الله التوفیق

بصیر;328137 نوشت:

به عبارتی دیگر دو نفس در درون هر انسانی وجود دارد، نفس لوامه و نفس اماره، یکی امر به بدی می کند، یکی از بدی باز می دارد.
لذا امیر المومنین فرمودند: أَكْرِهْ‏ نَفْسَكَ‏ عَلَى الْفَضَائِلِ فَإِنَّ الرَّذَائِلَ أَنْتَ مَطْبُوعٌ عَلَيْهَا.(غرر الحکم، ص 149)
نفس خودت را بر فضیلتها، اکراه و تحمیل کن که طبع انسان به سمت رذائل و بدی ها سرشته شده است.


با سلام خدمت کارشناس عزیز و ممنون از توضیحاتتون
فقط فکر میکنم انسان تنها یک نفس دارد که این نفس حالات و شرایط مختلفی را می پذیرد.در حدیث امام علی علیه السلام هم نفس به صورت مفرد آمده است.

با تشکر
موضوع قفل شده است