جمع بندی بحث ولایت در ایران

تب‌های اولیه

191 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"]ولايت فقيه از منظر حضرت آيه الله خامنه ايي روحي فداه

ولايت فقيه از شئون ولايت و امامت است كه از اصول مذهب مي باشد .
اطاعت از دستورات حكومتي ولي امر مسلمين بر هر مكلفي ولو اين كه فقيه باشد واجب است
براي هيچ كس جائز نيست كه با تصدي امور ولايت به اين بهانه كه خودش شايسته تر است مخالفت نمايد .
بعيد نيست كه حكم به جهاد ابتدائي براي ولايت امر مسلمين باشد بلكه اقوي است .
_______________
اجوبه الاستفتائات مقام معظم رهبري مد ظله العالي

ولايت فقيه از منظر آيه الله العظمي محمد حسن نجفي ( صاحب جواهر ) اعلي الله مقامه الشريف
اگر كسي منكر ولايت باشد گويا طعم فقه را نچشيده است
_________
جواهر الكلام ج 12 ص 397

حضرت آيه العظمي زين الدين عاملي ( شهيد اول ) رحمه الله عليه
در زمان عيبت از جانب امام شخص فقيه داراي اذن است
____________
شرح لمعه زين الدين ج 1 ص 299

حضرت آيه الله العظمي بروجردي رحمه الله عليه
اگر كسي ولايت فقيه را مردود بداند نه تنها منكر فقه تشيع بلكه منكر ضروري فقه اسلام است
______________
ولايت فقيه آذري قمي ص 36

حضرت آيه الله العظمي خويي رضوان الله تعالي عليه
جهاد ابتدائي در عصر غيبت امام معصوم از اختيارات فقيه (جامع الشرائط ) است
_______________
در آمدي بر نظام ارزشي سياسي اسلام ص 155

حضرت آيه الله العظمي سيستاني مد ظله العالي
حكم كسي كه ولايت شرعي دارد بر امور عامه كه نظام جامعه و معاش مردم بر آن مبتني است بر همه نافذ است حتي بر مجتهدين ديگر
___________
منبع www://sistani.org/local.php? mod…nid= 5&cid

اهل سنت نیز به ولایت فقیه اعتقاد دارند؟!!!

سید شریف جرجانی در شرح خود بر کتاب مواقف نوشته است:

“ الجمهور علی ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد فی الاصول و الفروع لیقوم بامر الدین متمکنا من اقامه الحجج و حل الشبهه فی العقائد الدینیه مستقلا بالفتوی فی النوازل و احکام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم یتم ذلک بدون هذا الشرط

جمهور بر آنند که کسی سزاوار رهبری جامعه اسلامی است که در اصول و فروع، مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند و توانایی داشته باشد حجج الهی را اقامه و شبهات اعتقادی را حل نماید زیرا مهم ترین هدف امت اسلامی حفظ عقاید و حل و فصل دعاوی و مخاصمات است و این امور بدون شرط اجتهاد امکان پذیر نیست.

امام شافعی در صفحه ۳۹ کتاب الفقه الاکبر در بحث شروط امامت گفته است: “ و العلم؛ بحیث یصلح ان یکون مفتیا من اهل الاجتهاد – یکی از شرایط رهبری علم است؛ به گونه ای که صلاحیت افتاء داشته باشد و اهل اجتهاد باشد

[="Tahoma"]مرحوم نراقي رضوان الله تعالي عليه در كتاب عوائد :
مرحوم نراقي رضوان الله تعالي عليه در كتاب عوائد مسئله ولايت فقيه را امري قطعي و مسّلم مي داند وي پس از استدلال به رواياتي كه در كلام مرحوم شيخ انصاري ضعيف السند و الدلاله آمده وظيفه فقيه را به دو بخش تقسيم مي كند :
1- هر آنچه براي پيغمبر و امام ثابت است براي فقيه نيز ثابت است زيرا مقتضاي رواياتي كه علماء را وارث يا خليفه پيامبر معرفي مي كنند آن است كه آنها داراي همه بركات انبياء و ائمه باشند الا ما خرج بالدليل
2- هر كاري كه مربوط به شئون بندگان بوده و از نظر عقل و عادت انجام آن امور كارهاي ضروري مردم مختل مي ماند يا به طريقي از طرق شرعيه چون اجماع يا نفي ضرر يا اضرار يا عسر و حرج يا فساد با مسلماني يا به دليل ديگر لازم الاجراء باشد انجام آن از شئون فقيه است و سپس بر هر دو مورد دعوي نقل اجماع مي كند
_____________
1- معارف و معاريف ج 5 ص 955

حضرت آيه الله العظمي مكارم حفظه الله
معتقديم اداره شئون جامعه اسلامي بايد از سوي خداوند كه خالق همه انسان هاست اجازه داده شود هر چند پذيرش مردم وسيله پيشرفت اين هدف است و نيز معتقديم كه ولي فقيه نماينده امام عصر (عج) در زمان غيبت است
____________
سايت معظم له بخش استفتائات

آيه الله العظمي حسين نوري همداني حفظه الله
تاكيد امام راحل عظيم الشأن كه پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا كشور آسيب نبيند يك واقعيت ترديد ناپذير است
بايد تاريخ را به دقت مطالعه كنيم تا جريان هاي مختلف تاريخ را بشناسيم و به واسطه آن نعمت ولايت فقيه را بهتر شناخته و قدر آن را بيش از پيش بدانيم
________
مرجعيت ص 38

علی مع الحق;315265 نوشت:
اهل سنت نیز به ولایت فقیه اعتقاد دارند؟!!!

علی مع الحق;315265 نوشت:

سید شریف جرجانی در شرح خود بر کتاب مواقف نوشته است:
“ الجمهور علی ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد فی الاصول و الفروع لیقوم بامر الدین متمکنا من اقامه الحجج و حل الشبهه فی العقائد الدینیه مستقلا بالفتوی فی النوازل و احکام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم یتم ذلک بدون هذا الشرط
جمهور بر آنند که کسی سزاوار رهبری جامعه اسلامی است که در اصول و فروع، مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند و توانایی داشته باشد حجج الهی را اقامه و شبهات اعتقادی را حل نماید زیرا مهم ترین هدف امت اسلامی حفظ عقاید و حل و فصل دعاوی و مخاصمات است و این امور بدون شرط اجتهاد امکان پذیر نیست.
امام شافعی در صفحه ۳۹ کتاب الفقه الاکبر در بحث شروط امامت گفته است: “ و العلم؛ بحیث یصلح ان یکون مفتیا من اهل الاجتهاد – یکی از شرایط رهبری علم است؛ به گونه ای که صلاحیت افتاء داشته باشد و اهل اجتهاد باشد

ولايت فقيه از منظر علماء اهل سنت
عده زيادي از فقها و متكلمين اهل سنت در كتب فقهي آنها يكي از شرائط رهبر حكومت اسلامي را اجتهاد مي دانند ( اما اينكه عالمي داراي فقاهت و سائر شرائط باشد داراي ولايت نيز خواهد بود قائل به اين نيستند) كه ذيلا به نقل برخي از آراء معروف آنان مي پردازيم (1)
1- در كتاب الاجتهاد و الحياه حوار علي الورق چنين آمده است " هر فقيهي كه جامع الشرائط باشد ولايت ندارد ولي حاكم بايد فقيه باشد " (2)
2- در كتاب سنن بيهقي از ابن عباس از رسول الله نقل شده است كه فرمودند " كسي كه كارگزاري از مسلمين را به كار گمارد در حاليكه مي داند و در ميان مسلمانان كسي هست كه سزاوارتر به آن و آگاهتر به كتاب خدا و سنت رسولش وجود دارد به خدا و رسولش و به تمامي مسلمانان خيانت كرده است " (3)
3- نووي در كتاب روض الطالبين در شروط امام مي گويد " از جمله شرائط امام ، مكلف مسلمان ، عادل ، آزاد ، باهوش ، دانشمند و " مجتهد " بودن است (4)
4- امام شافعي در بحث شروط امامت گفته است " يكي از شرائط رهبري علم است به گونه ايي كه صلاحيت افتاء داشته باشد و اهل اجتهاد باشد" (5)
5- سيد شريف جرجاني در شرح خود بر كتاب مواقف نوشته است " جمهور بر آنند كه كسي سزاوار رهبري جامعه اسلامي است كه در اصول و فروع " مجتهد " باشد تا بتواند بر امر دين قيام كند و توانايي داشته باشد ، حجج الهي را اقامه و شبهات اعتقادي را حل نمايد ، زيرا مهم ترين هدف امت اسلامي حفظ عقائد و حل و فصل دعاوي و مخاصمات است و اين امور " بدون شرط اجتهاد " امكان پذير نيست " (6)
6- برخي از فقهاي اهل سنت از جمله {رميلي} گفته اند : "شرط فقاهت " درباره رهبر مورد اجماع فقهاء است (7)
7- قلقشندي در كتاب مآثر الانافه في معالم الخلافه در بحث از شروط امامت گفته است " العلم المؤدي الي الاجتهاد في النوازل و الاحكام فلا تنعقد امامه غير العالم بذلك "
_______________

1- فصلنامه سياسي علمي اخوت بحث شرائط حاكم اسلامي از نگاه اهل سنت صحفات 101 الي 105

2- متن كتاب: " يشترط فيهم رتبه من الاجتهاد و لكن بكل اسف هذا ليس موجودا ، الاجتهاد فرض في الخليفه و فرض في نواب الخليفه و الاجتهاد شرط في منصب الوالي و الامير و القاضي و كل هولاء يشترط الفقهاء في ان رتبه الاجتهاد و هولاء لهم الولايه بما لهم سلطه زمنيه تنفيذيه و لكن كما قلت لابوصفهم فقها و انما بوصفهم امراء و ولاه ... اذن الفقيه لايملك سلطه تنفذيه و لا ولايه له

3- متن كتاب سنن بيهقي : من استعمل عاملا من المسلمين و هو يعلم ان فيهم اولي بذلك منه اعلم بكتاب الله و سنه نبيه فقد خان الله و رسوله و جميع المسليمن

4- متن كتاب مذكور : هي كونه مكلفا مسلما عدلا حراً ذكيا عالما مجتهدا

5- كتاب الفقه الاكبر ص 39 كلام امام شافعي : و العلم بحيث يصلحان بكون مفتيا من اهل الاجتهاد .

6- متن كتاب مواقف : الجمهور علي ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد في الاصول و الفروع ليقوم بامر الدين متمكنا من اقامه الحجج و حل الشبهه في العقائد الدينيه مستقلا بالفتوي في النوازل و احكام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم يتم ذلك بدون هذا الشرط

7- ان هذا الشرط ( الاجتهاد ) لابد منه في الامامه كالقاضي بل حكي فيه الاجماع

hoorshid;313945 نوشت:
سلام خدمت شما!

سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگوار و سایر دوستان عزیز.:Gol:

hoorshid;313945 نوشت:
در پاسخش باید عرض کنم که موتاسفانه اونچه در ذهن اکثریت ما جا افتاده این است که یک حکومت جمهوری که شکلی از حکومت دموکراتیک محسوب میشه عقلانی و خوب است!(جدا از اشکالات عقلانی که این شکل حکومتی چه در ریشه ی فلسفیش و چه در حوضه ی اجرا دارد) به نظر من این اصلا با قوانین اسلام جور در نمیاد!یعنی اگر ما قرار است قوانین اسلام رو در جامعه به اجرا در بیاوریم دیگر رای اکثریت بی معناست!

با احترام به نظر شما بنده چنین اعتقادی ندارم. همین اسلام در آیات مختلف کتاب آسمانی اش مؤمنین را افرادی توصیف کرده است که در کارها با یکدیگر مشورت و تبادل نظر می کنند. رأی گیری خود نوعی مشورت است.
hoorshid;313945 نوشت:
یعنی اگر ما قرار است قوانین اسلام رو در جامعه به اجرا در بیاوریم دیگر رای اکثریت بی معناست!در واقع حکومت جمهوری (به خصوص جمهوری محض) به این دلیل ایجاد میشه که گفته میشه ما رای درست و عمل صحیح رو نمیدونیم و حالا هر کاری رو به رای میگذاریم تا ببینیم اونچه مورد خواست عموم است چیه و همون رو به عنوان کار خوب انتخاب میکنیم!در حالی که اگر ما به اسلام معتقد باشیم و بپذیریم هر انچه مورد تایید اسلام است خوب است و هر انچه رو که اسلام رد میکند بد،دیگر جایی برای این رای گیری نیست!(حکومت ما یا دینی هست یا نیست!اگر قرار است حکومت دینی باشد خب یا رای اکثریت با اسلام در توافق است که خب به اجرا در میاد و یا خلاف خواست اسلام است که قاعدتا اگر ما حکومتمان اسلامی باشد نباید قوانین خلاف اسلام رو اجرا کنیم!) تنها چیزی که اینجا مورد اشکال است عدم معصومیت فقیه است و امکان تشخیص اشتباه! _ در مورد عدم تشخیص درست: برای این مورد هم باز نمیتوان به رای اکثریت مردم رجوع کرد چون اگر فقیهی که چندین سال درس خوانده در تشخیص حکم اشتباه کند چه طور میتوان به رای عامه اعتماد کرد؟!باید فقهای دیگر دراین مورد نظر بدهند(یعنی مجلس خبرگان)

فرض شما در فرمایشات بالا این بود که ما باید یک ولی فقیه را بر رأس حکومت جامعه بگماریم (که اصل ضرورت آن از نظر عقل عامی بنده ثابت نشد و بیشتر به تفسیر خاصی از منابع روایی استناد شد) و بعد به این پرداختید که آیا رأی مردم می تواند با نظر ولی فقیه مقابله کند یا خیر. در نتیجه سؤالات بنده از دید خودم هنوز بی پاسخ است. اما به هر حال برای احترام به بحث شما فرض می کنیم یک فقیه مدیریت جامعه را بر عهده دارد. در این صورت به فرمایش شما می پردازم.
اگر اشتباه نکنم خلاصه فرمایش شما در نقل بالا این است که وقتی حکومت ما اسلامی است باید دستورات اسلام اجرا شود و اساساً رأی گیری در مورد دستورات اسلام بی معنی است.

در این صورت نکات زیر قابل عرض است:

اول اینکه هیچ گاه موضع رأی گیری در بین مردم مشروعیت یا عدم مشروعیت احکام اسلام نیست. حتی رأی مردم به کلیت نظام اسلامی هم به معنای مشروعیت نظام نبود بلکه به معنای مقبولیت آن بود. مجلس هیچ وقت رأی نمی گیرد که آیا نماز خوب است یا نه!


موضع رأی گیری معمولاً مواردی است که یا برداشت روشن و قاطعی در مورد آنها وجود ندارد یا نیاز به اجتهاد ثانویه دارند یا جزو مناقشات اجتماعی محسوب می شوند و به طور خلاصه محل اختلاف اند. مثل سؤال نمایندگان مجلس از رئیس جمهور یا ارزیابی مجلس نمایندگان مردم از اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها یا ... که در زمره مسائل کلی و اجرایی مملکت محسوب می شوند. حتی اگر بحث اختلافی فقهی در میان باشد تشخیص ضرورت یا عدم ضرورت آنها مثل ضرورت نماز روشن و مبرهن نیست. لذا به نظر حقیر و بر اساس عقل ناقصم در غیبت امام معصوم (ع) در تمام موارد اختلافی باید نظر اکثریت ملاک عمل باشد.


نکته دوم این که برخی از این موارد اختلافی مسائل تخصصی و علمی اند. در نتیجه باید خبرگان آن زمینه تخصصی تصمیم گیرنده باشند. بسیاری در حیطه علم اقتصاد و مدیریت و علوم اجتماعی یا تجربی هستند که ولی فقیه در آنها تخصص کافی ندارد. این که ما از آسفالت مشکی استفاده کنیم یا قهوه ای مسأله فقهی نیست که نظر ولی فقیه بر انتخاب مردم ارجحیت داشته باشد. به نظر حقیر ولایت مطلقه فقیه در تمام شؤون حکومتی و اعمال نظر وی در تمام زمینه ها توهین به تشخیص متخصصین مربوطه و شعور مردم است. از دید حقیر در مواردی غیر از مسائل فقهی حتی اگر حکومتی محسوب شوند عقلاً باید به نظر جمع متخصص یا عامه مردم مراجعه کرد و هر حکم ولایی یا اعمال نفوذی از طرف ولی فقیه به منزله دیکتاتوری است.


نکته سوم این که حتی اگر رأی و تشخیص حاکم بر حق باشد در نهایت مردم (در حکم جامعه و نه فرد) مختارند تصمیم متخصصان و نمایندگان خود را بپذیرند یا نپذیرند (مثل نظر شورای پزشکی یا هر نظر مشورتی و تخصصی دیگری). پذیرش یا عدم پذیرش مردم به معنای درستی یا نادرستی آن تصمیم تخصصی نیست بلکه به معنای مقبولیت آن نزد عامه مردم است و تا جایی که بنده اطلاع دارم امیرالمؤمنین (ع) نیز برای استیفای حق خود بر انتخاب نادرست مردم از حقه و فریب و پنهانکاری و لطایف الحیل برای دور زدن رأی اکثریت استفاده نکرد.

نکته چهارم این که اگر مراجع دینی در مشروعیت موارد اختلافی با ولی فقیه متحدالقول باشند که اجماع وجود دارد و مشکلی نیست. اما اگر نباشند حکم کدام یک مطابق اسلام است؟ اگر ولی فقیه از نظر جایگاه فقهی و اجتهادی از بقیه فقها بالاتر است که دیگر معرفی مراجع متعدد معنایی ندارد و اگر نیست باید بر اساس اجماع فقها عمل شود که همان ولایت شورایی فقهاست.


نکته پنجم اینکه برداشت مردم از اسلام و حتی گرایش عملی آنها صفر یا صد نیست بلکه چیزی بین این دو است. پس اینکه مردم زمانی اسلام را به عنوان دین رسمی انتخاب کرده اند اصلاً به معنای تمامیت خواهی دینی یا کمال طلبی آنها نیست و این مطلب از رویه عملی امروز جامعه کاملاً پیداست. پس یا ما باید آنها را قانع کنیم (که همان مشورت و فرهنگ سازی و نظرسنجی است) یا بجای آنها مصلحت سنجی کنیم که در این صورت چه خوب و چه بد قیم آنها خواهیم بود. در این صورت سؤالی به وجود می آید که آیا این قیمومیت جایز است یا خیر که در بین فقها مورد اختلاف بوده است. بر اساس همین تفکر است که الآن در مملکت سینما داریم چون نمی توان همه را به چشم آیت الله بهجت یا آیت الله گلپایگانی (ره) دید. تشخیص و انتخاب موضع بسیاری از احکام به خود مکلفین واگذار شده است و اگر مکلفین نخواهند به بخشی از آنها عمل کنند نه اصل اسلام تغییری می کند و نه مشروعیت مرجعیت.


نکته ششم اینکه مشاوره با خبرگان برای تصمیم گیری در مواردی صحیح است که مردم به آنها تفویض کرده اند و نه بیشتر. مثلاً بنده به شهرداری مالیات می دهم که شهر را اصلاح کند نه اینکه سرخود برای انتخابات بعدی خودش تراکت نصب کند. حتی در مورد دین هم تا حدی مسؤولین ولایت دارند که مردم خواسته اند و می خواهند. ما در جامعه می بینیم که تعریف مردم از اسلام چیست. اکثر مردم اسلام درجه یک آقای بهجت (ره) را نمی خواهند. آیا باید بزور هدایتشان کرد؟ شاید بخواهند مثل ترکیه تعریف جدیدی از حجاب داشته باشند (کما اینکه در روند عملی جامعه متأسفانه همین هم هست). اگر اشتباه کرده اند می توانیم به عنوان آگاهی بخشی دستورات دین را به آنها گوشزد کنیم اما نمی توانیم آنها را مجبور کنیم. اشتباه مردم پای خودشان است. اگر حتی خیرخواهانه ولی با اجبار بخواهیم هدایتشان کنیم یک روزی همین مردم ما را مثل عثمان و شاه سابق سرنگون می کنند. هر هدایتی و اعمال قدرتی توسط نمایندگان مردم یا منتخب خبرگان اگر بر خلاف نظر اکثریت انجام شود دیگر این حاکمان نماینده یا خبره مرجع نیستند بلکه قیم مردم هستند که علامت بارز دیکتاتوری است.
hoorshid;313945 نوشت:
در مورد عدم عصمت هم به نظر بنده باید دقت کرد که فقیه با وجود داشتن ولایت مطلقه(به همان معنا که قبلا عرض شد نه اصطلاحی که در مورد ائمه علیهم السلام به کار برده میشه) باز هم نیازی به عصمت ندارد!و استدلال ان همان استدلالی است که برای مرجع تقلید اورده میشود!یعنی به همان دلیلی که ما به عنوان مقلدهای یک مرجع به اون اعتماد میکنیم و حرام و حلال را از او میپرسم در مورد ولی فقیه هم همین طور است!(یعنی برای تشخیص احکام حکومتی اسلام به او رجوع میکنیم)

بنده به شخصه به هیچ یک از مراجع تقلید به مثابه امام عصر (عج) نگاه نمی کنم و اعتمادم به هیچ یک از آنها مشابه اعتمادم به امام زمان روحی فداه نیست. مگر اینکه از آن حضرت رقعه شریفه ای داشته باشند که تا زمان معینی نایب خاص ایشان هستند.

hoorshid;313945 نوشت:
چون فقیه معصوم نیست (در واقع عصمت ذاتی ندارد) پس تضمینی نیست که بر عدالت بماند.(در مورد ائمه علیهم السلام یکی از مواردی که ما میگوییم باید عصمت باشد همین مسئله است که مطمئن باشیم هرگز حکمشان از عدالت نمی افتد) پس باید راهی هم برای این مشکل پیدا کرد که باز هم با نظارت مجلس خبرگان حل میشود

به نظر بنده حل نمی شود و در تاریخ هم حل نشده است. اگر حل می شد باید به انتخاب و تشخیص خبرگان ثقیفه هم احترام می گذاشتیم چرا که فقها و نخبگان صحابه و یاران پیامبر (ص) بودند. به اعتقاد بنده نظر هیچ اکثریت غیرمعصومی مشروعیت آور نیست. به ویژه اینکه وظیفه خبرگان را (با فرض پذیرش اصل حکومت ولی فقیه) انتخاب حاکم و نظارت بر عملکرد آن می دانم و نه صرفاً کشف نایب امام زمان (عج) برای مردم. به نظرم می توانم عدالت یا عدم عدالت حاکم غیرمعصوم را خودم با عقل ناقصم تشخیص دهم.


تذکر: تمام این موارد نظر شخصی بنده بود و نظر کارشناسی نیست.


ضمن پوزش بابت اطاله کلام و نارسایی احتمالی عرایضم بنده در مجموع به عنوان فردی عامی و نه متخصص نتوانستم ضرورت ولایت مطلقه فردی غیرمعصوم (حتی با جامعیت علمی در زمینه علوم دینی) را عقلاً بپذیرم. دلایل روایی نیز به نظر بنده قاطعیت و دلالت روشنی برای ولایت مطلقه ندارند و با آیات قرآن مبنی بر مشورت در تمام امور مخالفت های جدی دارند. البته بنده اصراری بر اقناع دوستان پیرو نظریه ولایت مطلقه فقیه ندارم و صرفاً نظر شخصی خودم را برای شرکت در بحث و قضاوت خوانندگان عرض کردم. به طور خلاصه نظر بنده به این فرمایش مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی نزدیک است که فرمودند: «حاکم اسلامی باید ... در همه مسائل حکومتی با مردم مشورت کند و تبادل نظر کند» که البته با فرض پذیرش حکومت ولایت فقیه در رأس جامعه عنوان شده است. هرچند به تأسی از بسیاری از فقها و مراجع و بر اساس دلایل عقلی که در این پست و پست های قبلی عرض شد بنده به تمامیت گستره اختیارات حکومتی ولی فقیه در زمان غیبت اعتقاد نداشته و در نتیجه ضرورتی برای حکومت ولایت فقیه (چه مطلقه و چه غیرمطلقه) در رأس جامعه احساس نمی کنم و اعتقاد دارم مطمئن ترین راه برای اداره حکومت در زمان غیبت مشاوره با تمام خبرگان و نمایندگان مردم است. البته مانند تمام عقلا و مراجع تقلید حتی الامکان به تمام قوانین جامعه که مخالف دستورات الهی نیست احترام می گذارم.


از توجه شما بینهایت سپاسگزارم و آرزوی توفیق برای همه دوستان دارم. :Gol:

با سلام
پس همونطور که بنده اول بحث عرض کردم بحث ولایت مطلقه فقیه یک مورد رسمی در دین نمی باشد چرا که امامت و ولایت تنها در اختیار ائمه سلام الله علیها است و چسباندن حکومت فعلی به نام ائمه اشتباه بزرگی است . و موجب می شود دشمنان ما از این خصوص استفاده کنند و به ما تهمت شرک را بزنند .

ولايت فقيه از نگاه حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه
ولايت فقيه همان ولايت رسول الله است

ولايت فقيه استمرار حركت انبياء الهي است
اين توهم كه اختيارات حكومتي حضرت رسول اكرم بيشتر از حضرت امير بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير بيش از فقيه است باطل و غلط مي باشد خداوند متعال همان اختيارات را براي حكومت فعلي قرار داده است .
ولي فقيه وصي رسول اكرم و در زمان غيبت امام مسلمين است
همه اختياراتي كه براي پيامبر اكرم و امام است از اموري كه به حكومت و سياست باز ميگردد براي ولي فقيه نيز ثابت مي باشد .
تصور موضوع ولايت فقيه موجب تصديق آن مي شود و به برهان احتياج ندارد .
از رحیق مختوم عزیز پاسخ یار
از کجا معلوم امام معصوم حکومت فعلی ما رو تائید می کنه که خودتون را قادر بر اینچنین مواردی می دانید نعوذ بالله معصوم بالفطره هستید ؟ ارتباط با غیب الهی دارید ؟

با سلام خدمت دوستان عزیز؛
در بحث ولایت فقیه چند نکته به ذهن بنده رسید که عرض می نمایم:
1. وقتی برای انتخاب ( یا انتصاب ) ولی فقیه می رویم سراغ جامعه فقها و از بین فقها اعلم در مدیریت و سیاست را انتخاب می کنیم خود به خود شخصی که انتخاب می شود در واقع اعلم در مدیریت است در بین فقها و نه در بین مدیران. ÷س در اصل ما مدیرترین فرد جامعه را انتخاب نکرده ایم. بلکه مدیرترین فقیه را انتخاب کرده ایم. از آنجایی که فقیه مورد نظر هم باید اجتهاد داشته باشد این را می رساند که چنین فردی برای رسیدن به چنین رتبه ای اصلا فرصت کافی برای تحصیل علم مدیریت را نداشته است لذا مدیرترین فقیه هم نمی تواند در مدیریت تخصص چندانی داشته باشد.
2. مروری بر تاریخ صدر اسلام این را می رساند که حتی امام علی (ع) هم که در واقع تنها حاکم اسلامی از بین امامان ما بوده است اعتنای چندانی به حکومت نداشته است. ایشان نه تنها هیچ گونه تلاشی برای کسب این عنوان ( الهی ) که بنا بر اصل ولایت فقیه از ضروری ترین ضروریات اسلام است نکرده بلکه زمانی هم که این عنوان از طرف مردم به وی پیشنهاد شد از قبول آن امتناع ورزیدند. در واقع زمانی که با اصرار بسیار زیاد مردم مواجه شد مجبور به قبول این عنوان گردید. ایشان در مورد حکومت فرموده اند که از آب بینی بزغاله ای هم برایش بی ارزش تر است.
3. امروزه می بینیم که هم در غرب و هم در ایران خودمان روز به روز به سمت خصوصی سازی پیش می روند و سهم حکومت را در اداره جامعه می خواهند به حداقل برسانند. در واقع این نگرش در جامعه امروز دارد جا می افتد که حکومت شر ناگزیر است و باید هر چه بیشتر از آن دوری کرد. آنارشیست ها نقطه اعلی این نگرش هستند.
4. اگر در جامعه ما تنها وظایف فقهی و در واقع تطابق قوانین با شرع اسلام بر عهده ولی فقیه بود مشکلی نبود ولی تشکیلات بسیار وسیع چه در چارچوب سه قوه و چه در خارج آن ( نیروهای مسلح و بسیج و سازمان تبلیغات و حج و نمایندگی های ولی فقیه در تمام ادارات و حوزه های علمیه و صدا و سیما و مجمع تشخیص و شورای نگهبان و ده ها تشکیلات دیگر) این را می رساند که می بایست شخصی که در بالای این هرم می نشیند باید اعلم در مدیریت و سیاست باشد نه اعلم در فقه.
5. در واقع شخص اول حکومت لازم نیست که تمام تخصص ها را در حد اعلی داشته باشد که اصلا چنین انسانی یافت نمی شود بلکه لازم است که مشاورینی در تمام تخصص ها در کنار خود داشته باشد و یکی از این تخصص ها هم فقه است که می تواند فقیهان قدرتمندی ( مانند مراجع تقلید ) را طی چارچوب و سازمان و نهادی در کنار خود داشته باشد تا قوانین و مسایل اجرایی کشو را با شرع اسلام مطابقت دهند.
6. کمی تامل در فلسفه تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام ما را می تواند به جاهای خوبی بکشاند. در واقع این مجمع می تواند حتی قوانینی را که مجلس مصوب کرده و شورای نگهبان آن را مطابق با شرع اسلام تشخیص نداده تایید نماید و بنا بر مصلحت نظام تشخیص دهد که در این مورد مطابقت با شرع اسلام لازم نیست. در واقع از منظر اصل ولایت فقیه جکومت از اوجب واجبات است و در واقع بالاترین واجب. پس می توان واجب های سطح پایین تر را فدای آن کرد. لذا دقت در مسئله تناقضی آشکار را فراهم می آورد بدین شرح که :
ابتدا حاکم با این استدلال که باید احکام اسلامی در کشور اسلامی اجرا شود از میان فقیهان انتخاب می شود مسلط بر شرع اسلام باشند سپس برای حفظ کشور همین شرع اسلام که اصل ولایت فقیه بر آن بنا نهاده شده می تواند توسط مجمع تشخیص مصلحت نظم نادیده گرفته شود.
7. بنا بر مطلب بالا می توانیم این چنین حکم کنیم که چرا اصلا نباید مجمع تشخیص مصلحت نظام خود سکاندار اول کشور نباشد که اعضای آن آنچنان که بنده می دانم از تمام تخصص ها در کشور هستند و می توان مدیری مدبر و عادلی را هم در راس آن قرار داد و شورای نگهبان هم به عنوان بازوی فقهی این تشکل می تواند وظیفه تطابق قوانین را با شرع اسلام بر عهده داشته باشد.
8. اشکال دیگری که بر این اصل می توان وارد کرد این است که صلاحیت کسانی را که وظیفه نظارت بر ولی فقیه را بر عهده دارند ( مجلس خبرگان ) اشخاصی تعیین می کنند ( شورای نگهبان ) که خود توسط ولی فقیه تعیین می شوند و این مسئله دوری را در تشکیلات کشور بوجود می آورد و همه چیز را ( حتی نظارت بر خود ولی فقیه ) در دست خود ولی فقیه می گذارد. چه اینکه این افراد ( خبرگان ) از بین فقیهان تعیین می شوند که تخصص غیر فقهی ندارند و نمی توانند نظارت همه جانبه بر ولی فقیه داشته باشند.
و من الله توفیق

rassol;315931 نوشت:
با سلام
rassol;315931 نوشت:

پس همونطور که بنده اول بحث عرض کردم بحث ولایت مطلقه فقیه یک مورد رسمی در دین نمی باشد چرا که امامت و ولایت تنها در اختیار ائمه سلام الله علیها است و چسباندن حکومت فعلی به نام ائمه اشتباه بزرگی است . و موجب می شود دشمنان ما از این خصوص استفاده کنند و به ما تهمت شرک را بزنند .

جناب رسول برداشت حضرتعالي از اين مسئله كه حكومت ما وصل به ائمه معصومين عليهم السلام نيست و اين را بهانه دشمني دشمنان بدانيد بدور از واقعيت است

دشمن هميشه دشمن است و هر گاه هم ديديد دشمن روي خوش به ما نشان داد بايد بدانيم جايي از كارمان بر وفق مراد دشمن بود كه به ما روي خوش نشان داد
دشمن هيچگاه راضي به كمتر از تحقق بخشيدن منويات پليدش نخواهد شد چون صريح آيه شريفه قرآن است كه ميفرمايد وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ... (120)
يهود و نصارى هرگز از تو خوشنود نخواهند شد مگر آنكه آئين آنها را پيروى نمايى‏
طبق اين آيه شريفه دشمن از هر راهي براي ضربه زدن به درخت تنومند اسلام استفاده مي كند كه البته هيچوقت هم توفيقي بدست نخواهد آورد چون وعده خداست كه ميفرمايد يريدون ليطفؤا نور الله بافوافهم و الله متم نوره و لو كره الكافرون
الان هم با توجه به حساسيت مسئله ولايت باالاخص در كشوري مانند ايران كه در رأس آن وجود مقام عظماي ولايت امر حضرت آيه الله العظمي خامنه ايي روحي فداه هستند ميخواهد از هر راهي براي تضعيف و تشكيك در اركان شجره طيبه ولايت خدشه ايجاد كند كه صد البته با وجود فرزندان مبارزي كه جان پاكشان را در طبق اخلاص گذاشته و هر لحظه و آني آماده دفاع از كيان معنوي و مادي ايران عزيز و سرافراز هستند كاري از پيش نخواهد برد چون وعده الهي است كه : الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)
ياران خدا كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را بر پا مى‏دارند و زكات را ادا مى‏كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏نمايند و پايان همه كارها از آن خدا است.
و مطمئن باشيد ياران و فرزندان اين مرز و بوم نخواهند گذاشت دشمنان به خيال باطل و واهي خود جامه عمل بپوشانند
در تعابير علماي اعلام نوّر الله مضاجعهم الشريفه نيز با قاطيعت به مسئله ولايت فقيه تعبير به شجره طيبه شده است و همچنين در قرآن كريم نيز به اين مسئله اشاره شده است

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ
" آيا نديدى خداوند چگونه مثل زده است گفتار پاك را به درخت پاكيزه‏اى كه ريشه‏اش ثابت و شاخه‏اش در آسمان است" (ابراهيم- 24).

وفقكم الله لما تحب و ترضي :Gol:

[="Tahoma"]

rassol;315932 نوشت:
ولايت فقيه از نگاه حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه
ولايت فقيه همان ولايت رسول الله است
ولايت فقيه استمرار حركت انبياء الهي است
اين توهم كه اختيارات حكومتي حضرت رسول اكرم بيشتر از حضرت امير بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير بيش از فقيه است باطل و غلط مي باشد خداوند متعال همان اختيارات را براي حكومت فعلي قرار داده است .
ولي فقيه وصي رسول اكرم و در زمان غيبت امام مسلمين است
همه اختياراتي كه براي پيامبر اكرم و امام است از اموري كه به حكومت و سياست باز ميگردد براي ولي فقيه نيز ثابت مي باشد .
تصور موضوع ولايت فقيه موجب تصديق آن مي شود و به برهان احتياج ندارد .
از رحیق مختوم عزیز پاسخ یار
از کجا معلوم امام معصوم حکومت فعلی ما رو تائید می کنه که خودتون را قادر بر اینچنین مواردی می دانید نعوذ بالله معصوم بالفطره هستید ؟ ارتباط با غیب الهی دارید ؟

جناب رسول گرامي سلام عليكم و رحمه الله

بنده تعجبم از حضرتعالي اين است كه با توجه به آنهمه دلايل محكم و متقني كه از منابع مختلف برايتان آورده ايم باز مسئله ولايت را نتوانستيد هضم بفرمائيد
به ناچار از كتاب ولايت فقيه نوشته حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه و قدس الله نفسه الزكيه برايتان خواهم آورد تا كاملا در جريان اين مسئله قرار بگيريد

جانشينان رسول اكرم (ص) فقهاى عادلند
از رواياتى كه در دلالتش اشكال نيست اين روايت است:
قال امير المؤمنين (ع) قال رَسول اللَّه (ص): اللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائى (ثلاثَ مرّاتٍ) قيل: يا رسول اللَّهِ، و مَن خلفاؤك؟ قالَ: الّذينَ يَأتُونَ مِنْ بَعْدى، يَروُونَ حَدِيثى وَ سُنّتي فَيُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدي‏(1).
امير المؤمنين (ع) مى‏فرمايد كه رسول اللَّه (ص) فرمود: خدايا، جانشينان مرا رحمت كن. و اين سخن را سه بار تكرار فرمود. پرسيده شد كه اى پيغمبر خدا، جانشينانت چه كسانى هستند. فرمود: كسانى كه بعد از من مى‏آيند، حديث و سنت مرا نقل مى‏كنند، و آن را پس از من به مردم مى‏آموزند.
شيخ صدوق (2)، عليه الرحمة، اين روايت را در كتابهاى معانى الاخبار، عيون اخبار الرضا (3) و مجالس‏ (4) از پنج طريق- كه تقريباً چهار طريق مى‏شود، چون دو طريق از بعضى جهات مشترك است- نقل كرده است.


روايت الفقهاء امناء الرسل...
على عن ابيه، عن النّوفلي، عن السكونى، عن ابى عبد اللَّه، عَلَيْهِ السّلام، قال قال رَسُولُ اللَّهِ (ص) الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرّسُلِ ما لَمْ يَدْخُلوُا فى الدّنيا. قِيلَ يا رَسول اللَّه وَ ما دُخولهم فى الدّنيا؟ قالَ: اتّباعُ السّلْطَانِ. فَاذا فَعَلوُا ذلِكَ، فَاحذَرُوهُمْ عَلى ديِنِكُمْ‏(5) رسول اكرم (ص) مى‏فرمايد: فقها امين و مورد اعتماد پيامبرانند تا هنگامى كه وارد (مطامع و لذايذ و ثروتهاى نارواى) دنيا نشده باشند. گفته شد: اى پيغمبر خدا، وارد شدنشان به دنيا چيست. مى‏فرمايد: پيروى كردن قدرت حاكمه. بنا بر اين اگر چنان كردند، بايستى از آنها بر دينتان بترسيد و پرهيز كنيد.
_____________
1- صاحب وسائل الشيعه اين حديث را در كتاب قضا ابواب صفات قاضى، باب 8، حديث 50، و نيز باب 11، حديث 7 به طور ارسال آورده است، و از معانى الاخبار و مجالس به دو سند كه در بعض رجال با هم مشترك‏اند نقل مى‏كند، و در عيون به سه سند مختلف كه در تمام رجال غير يكديگرند و در سه مكان دور از هم به سر مى‏برده‏اند (مرو و نيشابور و بلخ) نقل شده است. (مولف).

2- محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، مكنى به ابوجعفر، معروف به صدوق و ابن بابويه (- 381 هجرى قمرى) از بزرگان علماى اماميه و مشايخ حديث و فقهاى شيعه. ولادت وى در غيبت صغرى و به دعاى امام زمان (عج) واقع شد. وى از پدر خود، على بن بابويه و محمد بن حسن بن وليد و جعفر بن محمد قولويه، روايت كرده است. شيخ مفيد،ابن شاذان، غضائرى، و شيخ ابوجعفر دوريستى از او روايت كرده‏اند. تأليفاتش را حدود 300 نوشته‏اند. معروفترين آنها عبارت است از: من لايحضره الفقيه، الخصال، التوحيد، عيون اخبار الرضا، الامالى، معانى الاخبار، علل الشرايع، كمال الدين.

3- ج 2، ص 37، حديث 94. عيون اخبار الرضا شامل روايات و شرح احوال امام رضا (عليه السلام) كه داراى 139 باب است.

4- ص 152، مجلس 34، حديث 4. كتاب امالى معروف به مجالس يا عرض المجالس از شيخ صدوق اين كتاب در 97 مجلس ترتيب يافته است.

5- اصول كافى، ج 1، ص 58، كتاب فضل العلم، باب المستأكل بعلمه و المباهى به، حديث 5. از جمله رواياتى است كه مرحوم نراقى ذكر كرده؛ و مرحوم نورى در كتاب مستدرك الواسائل ابواب ما يكستب به، (باب 38، حديث 8)، از كتاب نوادر راوندى به سند صحيح از امام هفتم (عليه السلام) آورده و نيز در ابواب صفات قاضى (باب 11، حديث 5)، از كتاب دعائم الاسلام از امام ششم (عليه السلام) نقل كرده است. در كتاب كافى (ج 1، ص 39) چنين روايت شده: عن ابى عبدالله عليه السلام، قال: العماء امناء و الاتقياء حصون، و الانبياء ساده دانشمندان اعتماد كرده شدگان‏اند، و پارسايان مرزبان‏اند و پيامبران مهتران‏اند.

[="Tahoma"]

در رويدادهاى اجتماعى به كه رجوع كنيم‏؟؟؟
روايت سوم، توقيعى (1) است كه مورد استدلال واقع شده، و ما كيفيت استدلال را عرض مى‏كنيم: فى كتاب إكْمال الدين و إتْمام النِعْمَةِ (2) عَنْ محمد بن محمد بن عِصام، عن محمد بن يعقوب، عن إسحاقَ بن يعقوب، قال: سألت محمد بنَ عُثْمانَ العُمَري أن يوصل لي كتاباً قد سألتُ فيه عن مسائل اشكلَتْ علىَّ. فورد التوقيعُ بِخط مولانا صاحبِ الزمان (ع): امّا ما سَأَلْتَ عَنْهُ. أَرْشَدَكَ اللَّهُ و ثَبّتَكَ (الى ان قال) وَ أَمّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فيها الى رُواةِ حَديثِنا. فَإِنَّهُم حُجّتي عَلَيْكُم، و أَنا حُجَةُ اللَّه. و أَمّا مْحَمَّدُ بنُ عُثمان العُمَري، فَرَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبيهِ، فَإِنَّهُ ثِقَتي وَ كِتابُهُ كِتابي.(3)

اسحاق بن يعقوب (4) نامه‏اى براى حضرت ولى عصر (عج) مى‏نويسد، و از مشكلاتى كه برايش رخ داده سؤال مى‏كند. و محمد بن عثمان عمرى، نماينده آن حضرت، نامه را مى‏رساند. جواب نامه به خط مبارك صادر مى‏شود كه ... در حوادث و پيشامدها به راويان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند، و من حجت خدايم ...
منظور از حوادث واقعه كه در اين روايت آمده مسائل و احكام شرعيه نيست. نويسنده نمى‏خواهد بپرسد درباره مسائل تازه‏اى كه براى ما رخ مى‏دهد چه كنيم. چون اين موضوع جزء واضحات مذهب شيعه بوده است و روايات متواتره دارد كه در مسائل بايد به فقها رجوع كنند (5) . در زمان ائمه (ع) هم به فقها رجوع مى‏كردند و از آنان مى‏پرسيدند. كسى كه در زمان حضرت صاحب، سلام اللَّه عليه، باشد و با نواب اربعه (6)روابط داشته باشد و به حضرت نامه بنويسد و جواب دريافت كند، به اين موضوع توجه دارد كه در فراگرفتن مسائل به چه اشخاص بايد رجوع كرد.


مقبوله عمر بن حنظله
اكنون مى‏پردازيم به بررسى روايت مقبوله عمر بن حنظله تا ببينيم چه مى‏گويد و منظور چه مى‏باشد.
محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عيسى، عن صفوان بن يحيى، عن داود بن الحصين، عن عمر بن حنظلة: قالت سألت أبا عبْد اللَّهِ (ع) عنْ رجلين من أصحابنا بينهما منازعة في دَين او ميراث فتحاكما إلى السلطان وَ إلى القضاة أ يحلّ ذلِكَ؟ قال: مَنْ تَحاكَمَ إلَيْهِمْ، في حَقٍّ أَوْ باطِلٍ، فَإنَّما تَحاكَمَ إلَى الطّاغُوتِ وَ ما يُحْكَمُ لَهُ، فَإنّما يَأْخُذُهُ سُحْتاً و إنْ كانَ حَقّاً ثابِتاً لَهُ؛ لَأَنّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطّاغُوتِ وَ ما أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ. قالَ اللَّهُ تَعالى: يُريدوُنَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروُا انْ يَكْفُرُوا بِهِ. قلت: فَكيف يصنعان؟ قال: يَنْظُرانِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوى حَديثَنا وَ نَظَرَ فِي حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَف أَحكامَنا ... فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً. فإنّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاكِماً ...(7)

عمر بن حنظله (8) مى‏گويد از امام صادق (ع) درباره دو نفر از دوستانمان (يعنى شيعه) كه نزاعى بينشان بود در مورد قرض يا ميراث، و به قضات براى رسيدگى مراجعه كرده بودند، سؤال كردم كه آيا اين رواست؟ فرمود: هر كه در مورد دعاوى حق يا دعاوى ناحق به ايشان مراجعه كند، در حقيقت به طاغوت (يعنى قدرت حاكمه ناروا) مراجعه كرده باشد؛ و هر چه را كه به حكم آنها بگيرد، در حقيقت به طور حرام مى‏گيرد؛ گرچه آن را كه دريافت مى‏كند حق ثابت او باشد؛ زيرا كه آن را به حكم و با رأى طاغوت و آن قدرتى گرفته كه خدا دستور داده به آن كافر شود. خداى تعالى مى‏فرمايد: يُريدُونَ انْ يَتَحاكَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ يَكْفُرُوا به. پرسيدم چه بايد بكنند. فرمود: بايد نگاه كنند ببينند از شما چه كسى است كه حديث ما را روايت كرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحبنظر شده و احكام و قوانين ما را شناخته است ... بايستى او را به عنوان قاضى و داور بپذيرند؛ زيرا كه من او را حاكم بر شما قرار داده‏ام.

_______________
1- توقيع در لغت نشان نهادن بر روى نامه است و نشان و دستخط پادشاه را بر فرمان يا نامه نيز توقيع گويند. نامه‏هاى معصومان (عليه السلام) بخصوص آنهايى كه از ناحيه مقدسه امام زمان (عج) شرف صدور يافته و يكى از نواب اربعه آن را ابلاغ كرده در كتابهاى تاريخ و حديث به توقيعات مشهور است.
2- اكمال الدين و اتمام النعمه كه به نام كمال الدين و تمام النعمه شهرت يافته، از آثار شيخ صدوق (- 381 هجرى قمرى) و درباره غيبت امام زمان و مسائل مربوط به آن نگارش در آمده است.
3- كمال الدين، ج 2، ص 484، باب التوقيعات، حديث 4.
4- اسحاق بن يعقوب كلينى خود تصريح كرده است كه از طريق محمد بن عثمان عمرى پاره‏اى مسائل مشكل را بر امام عصر (عج) عرضه كرده و پاسخ گرفته است. در توقيع امام خطاب به او چنين عباراتى آمده: أما ما سألت عنه أرشدك الله و ثبتك من أمر المنكرين لى من أهل بيتنا و بنى عمنا السلام عليكم يا اسحاق بن يعقوب و على من اتبع الهدى اين گونه خطايها را از طرف امام دليل نبالت شأن و جلالت قدر او دانسته‏اند.
5- صاحب وسائل الشيعه روايات مربوط به رجوع به فقها را در وسائل الشيعه، به خصوص در كتاب القضاء، ابواب صفات القاضى، باب 11) با الفاظ مختلف نقل كرده است.
6- نواب اربعه عنوان چهارتن نايب ويژه امام زمان (عج) است كه در دوره غيبت صغرى (260 - 329) واسطه بين امام و شيعيان بودند. اين چهار تن عبارت‏اند از: 1- ابو عمر عثمان بن سعيد بن عمرو العمرى، از اصحاب و معتمدان امام هادى و امام عسگرى (عليه السلام) كه امام عسگرى (عليه السلام) وى را نايب امام غايب (عج) معرفى فرمود. 2- ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد، از اصحاب و نايبان امام عسگرى (عليه السلام) كه امام يازدهم و پدرش عثمان بن سعيد وى را از نايبان حضرت شمردند. وى در سال 304 يا 305 هجرى قمرى. وفات كرد و در بغداد در كنار مدفن پدر خود به خاك سپرده شد. 3- ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى كه وى را محمد عثمان به عنوان جانشين خود و نايب امام معرفى كرد. 4- ابوالحسن على بن محمد السمرى كه وى را حسين بن روح وكيل امام (عليه السلام) شناساند.
سمرى در نيمه شعبان سال 328 يا 329 وفات يافت. وى آخرين نايب آن حضرت بود.
7- اصول كافى، ج 1، ص 86، كتاب فضل العلم، باب اختلاف الحديث حديث 10. وسائل الشيعه، ج 18، كتاب ابواب صفات القاضى، باب 11، حديث 1.
8- ابو صخر، عمر بن حنظله عجلى كوفى. شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امامان صادق و باقر- عليهما السلام، شمرده‏اند. عمر بن حنظله خود يكى از راويان مشهور است و بزرگان اصحاب، مانند: زرارة، هشام بن سالم، عبد اللَّه بن بكير و عبد اللَّه بن مسكان و صفوان بن يحيى ... از وى روايت كرده‏اند، و اين براى وثاقت وى كافى است. علاوه بر آن روايت يزيد بن خليفه دلالت بر مدح وى دارد.

رحیق مختوم;316090 نوشت:
على عن ابيه، عن النّوفلي، عن السكونى، عن ابى عبد اللَّه، عَلَيْهِ السّلام، قال قال رَسُولُ اللَّهِ (ص) الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرّسُلِ ما لَمْ يَدْخُلوُا فى الدّنيا. قِيلَ يا رَسول اللَّه وَ ما دُخولهم فى الدّنيا؟ قالَ: اتّباعُ السّلْطَانِ. فَاذا فَعَلوُا ذلِكَ، فَاحذَرُوهُمْ عَلى ديِنِكُمْ‏(5) رسول اكرم (ص) مى‏فرمايد: فقها امين و مورد اعتماد پيامبرانند تا هنگامى كه وارد (مطامع و لذايذ و ثروتهاى نارواى) دنيا نشده باشند. گفته شد: اى پيغمبر خدا، وارد شدنشان به دنيا چيست. مى‏فرمايد: پيروى كردن قدرت حاكمه. بنا بر اين اگر چنان كردند، بايستى از آنها بر دينتان بترسيد و پرهيز كنيد.

چه حدیث جالبی. خیلی جای تامل داره!

[="Tahoma"]

حق دوست;316094 نوشت:
چه حدیث جالبی. خیلی جای تامل داره!

با سلام و دورد بر شما

چه جاي تاملي ؟؟؟

اگر روايت را متوجه نشديد يك بار ديگر مرور مي كنيم

الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرّسُلِ ما لَمْ يَدْخُلوُا فى الدّنيا. قِيلَ يا رَسول اللَّه وَ ما دُخولهم فى الدّنيا؟ قالَ: اتّباعُ السّلْطَانِ. فَاذا فَعَلوُا ذلِكَ، فَاحذَرُوهُمْ عَلى ديِنِكُمْ‏

منظور پيامبر از فقهاء كه بعنوان جانشينان و امناء پيامبران هستند آنهايي هستند كه در دنيا غور نكرده اند و معناي غور در مسائل دنيوي عدم دلبستگي و وابستگي آنان به دنياست و اين منافاتي با بهره بردن از نعمات مادي باندازه ضرورت ندارد

منظور پيامبر آن دسته از علمايي هست كه در تعبير حضرت امام رضوان الله تعالي عليه به علماي درباري معروف بودند همان ابوهريره هايي كه در درباره حكام جور از سر سفره ظلم و ستم آنان تغذيه مي شدند و احاديث بسياري را يا جعل مي كردند يا به نفع همان حاكم جور تغيير مي دادند كه تاريخ شواهد بسياري در اين رابطه سراغ دارد

مطمئنا علمايي اين چنيني حتي اگر به مقام مرجعيت و افتاء برسند باز لياقت صدارت فقهاهت و امام المسلمين شدن را ندارند

رحیق مختوم;316090 نوشت:
امير المؤمنين (ع) مى‏فرمايد كه رسول اللَّه (ص) فرمود: خدايا، جانشينان مرا رحمت كن. و اين سخن را سه بار تكرار فرمود. پرسيده شد كه اى پيغمبر خدا، جانشينانت چه كسانى هستند. فرمود: كسانى كه بعد از من مى‏آيند، حديث و سنت مرا نقل مى‏كنند، و آن را پس از من به مردم مى‏آموزند.

با سلام.
می شود بفرمایید کجای مشخصاتی که امام برای جانشینانش ذکر کرده منطبق بر حاکم اسلامی است؟!

رحیق مختوم;316090 نوشت:
رسول اكرم (ص) مى‏فرمايد: فقها امين و مورد اعتماد پيامبرانند تا هنگامى كه وارد (مطامع و لذايذ و ثروتهاى نارواى) دنيا نشده باشند. گفته شد: اى پيغمبر خدا، وارد شدنشان به دنيا چيست. مى‏فرمايد: پيروى كردن قدرت حاكمه. بنا بر اين اگر چنان كردند، بايستى از آنها بر دينتان بترسيد و پرهيز كنيد.

همین طور این حدیث؟! یعنی نمی شود وابسته به قدرت حاکمه نبود و حاکم هم نبود؟ این همه علمای ما در زمان های قبل از انقلاب یعنی پیرو حاکم ظالمی بودند؟! یعنی اگر ما حاکم مدیر و مدبر و عادل را در راس بنشانیم که فقیه نباشد نتیجه می شود که ظالم و ستمگز است و نباید از او پیروی کرد؟!

رحیق مختوم;316093 نوشت:
عمر بن حنظله (8) مى‏گويد از امام صادق (ع) درباره دو نفر از دوستانمان (يعنى شيعه) كه نزاعى بينشان بود در مورد قرض يا ميراث، و به قضات براى رسيدگى مراجعه كرده بودند، سؤال كردم كه آيا اين رواست؟ فرمود: هر كه در مورد دعاوى حق يا دعاوى ناحق به ايشان مراجعه كند، در حقيقت به طاغوت (يعنى قدرت حاكمه ناروا) مراجعه كرده باشد؛ و هر چه را كه به حكم آنها بگيرد، در حقيقت به طور حرام مى‏گيرد؛ گرچه آن را كه دريافت مى‏كند حق ثابت او باشد؛ زيرا كه آن را به حكم و با رأى طاغوت و آن قدرتى گرفته كه خدا دستور داده به آن كافر شود. خداى تعالى مى‏فرمايد: يُريدُونَ انْ يَتَحاكَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ يَكْفُرُوا به. پرسيدم چه بايد بكنند. فرمود: بايد نگاه كنند ببينند از شما چه كسى است كه حديث ما را روايت كرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحبنظر شده و احكام و قوانين ما را شناخته است ... بايستى او را به عنوان قاضى و داور بپذيرند؛ زيرا كه من او را حاكم بر شما قرار داده‏ام.

این حدیث هم نهایتا وجود فقیه عادل و آگاه به قوانین شرع اسلام را در راس تشکیلات قضایی اثبات می کند نه حاکم اسلامی.

رحیق مختوم;316097 نوشت:
منظور پيامبر از فقهاء كه بعنوان جانشينان و امناء پيامبران هستند آنهايي هستند كه در دنيا غور نكرده اند و معناي غور در مسائل دنيوي عدم دلبستگي و وابستگي آنان به دنياست و اين منافاتي با بهره بردن از نعمات مادي باندازه ضرورت ندارد منظور پيامبر آن دسته از علمايي هست كه در تعبير حضرت امام رضوان الله تعالي عليه به علماي درباري معروف بودند همان ابوهريره هايي كه در درباره حكام جور از سر سفره ظلم و ستم آنان تغذيه مي شدند و احاديث بسياري را يا جعل مي كردند يا به نفع همان حاكم جور تغيير مي دادند كه تاريخ شواهد بسياري در اين رابطه سراغ دارد مطمئنا علمايي اين چنيني حتي اگر به مقام مرجعيت و افتاء برسند باز لياقت صدارت فقهاهت و امام المسلمين شدن را ندارند

این حدیث هم لزوم حاکم فقیه را نمی رساند.
لطفا شرط فقاهت را برای حاکم اسلامی اثبات کنید.
و من الله توفیق

رحیق مختوم;316090 نوشت:

جناب رسول گرامي سلام عليكم و رحمه الله

بنده تعجبم از حضرتعالي اين است كه با توجه به آنهمه دلايل محكم و متقني كه از منابع مختلف برايتان آورده ايم باز مسئله ولايت را نتوانستيد هضم بفرمائيد
به ناچار از كتاب ولايت فقيه نوشته حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه و قدس الله نفسه الزكيه برايتان خواهم آورد تا كاملا در جريان اين مسئله قرار بگيريد


با سلام
رحیق جان من هیچ مشکلی اندر روایات ندارم تمامی این روایات بر مراجعه بر امور زندگی در لحظات شک است ولی در هیچ جایی بر مطلقه بودن ولایت اشارتی نشده است .
شما دوست عزیز هم فقط از موسسین بحث ولایت مطلقه فقیه برای من دلیل می آوری مثل اینکه یکی بخواهد خودش را نقض کند خوب خودت که نمی توانی خودت را نقض کنی .
وقتی مطلقه به ولایت می چسبد یعنی برابری با ائمه اطهار سلام الله علیها و این در حالی است که ائمه در کثرت موارد از ایجاد حکومت دوری می کردند چرا که مردم توان تحمل عدالت ایشان را نداشتند . حضرت علی آتش در دست برادرش گذاشت .
اگر واژه مطلقه برداشته شود هیچ مشکلی پیش نمی آید فقط این بحث که وابستگی صد درصد با امام عصر و در ادامه با خداوند دارد برداشته می شود . کسی منکر یاری حضرت ولی عصر (عجل الله ...) نیست ولی این که مطلقا از جانب ایشان باشد و عین عدل الهی در جامعه ای که به دست ولی فقیه اداره می شود اجرا شود جای بسی بحث و تامل دارد . که به دلیل جلوگیری از وارد شدن به مسائل سیاسی خودداری می کنم .

مؤمن;315863 نوشت:
با احترام به نظر شما بنده چنین اعتقادی ندارم. همین اسلام در آیات مختلف کتاب آسمانی اش مؤمنین را افرادی توصیف کرده است که در کارها با یکدیگر مشورت و تبادل نظر می کنند. رأی گیری خود نوعی مشورت است.
عرض سلام و احترام خدمت شما دوست عزیز:Gol:
در این مورد قبلا هم توضیحاتی عرض کردم که ایات و روایاتی هم که در مورد مشورت هست و اصلا خود نفس مشورت بر این مسئله تاکید دارد که: از دیگران بپرس،تحقیق کن،تفکر کن بعد خودت تصمیم بگیر!
سوره­ ی آل عمران، آیه­ ی159:
به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامى که تصمیم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.
مشورت کردن و تبادل نظر به این معنا نیست که رای دیگران رو بر رای خودمون ارجح بدانیم حتی وقتی که عقل ما تشخیص داد نظر دیگران غلط است!!مشورت فقط یکی از راه های دریافت اطلاعات و افزایش اگاهی است نه یک روش تصمیم گیری!!دقت کنید!
بعد هم یک مسئله مهم این است که بنده دارم با شما روی این حساب بحث میکنم که به اسلام اعتقاد دارید و اون رو قبول دارید.(که اگر غیر این بود - که نیست- شیوه ی بحثمان متفاوت بود).
فردی که به اسلام اعتقاد دارد و اون رو تنها حق و حقیقت میداند به این معتقد است که هر انچه که اسلام درست میاند مطلق درست و هر انچه که اسلام غلط میداند مطلق غلط است!بحث ما در اینجا بر سر ارجحیت دستور و تشخیص فقیه بر خواست مردم بود...
ببینید دوست گرامی.وقتی در یک سیستم ما درست و غلط را نمیدانیم میگوییم رای بگیریم تا حق را از ناحق تشخیص بدهیم!اما وقتی قرار باشد احکام اسلام اجرا شود مهم خواست اکثریت نیست!!مهم خواست اسلام است!یعنی مسئله این است که اگر حکم اسلام در برابر خواست عموم قرار گرفت چه باید کرد؟!که خب پاسخ واضح است!اگر قرار است حکومت دینی اشته باشیم قطعا حکم اسلام بر تشخیص عامه ارجح است!!پس جایی برای مراجعه به ارا عموم نیست!(این رو از این جهت عرض کردم که گفتید حتی ائمه هم ارا عموم را ارجح میدانستند!!و توضیح دادم که اگر ائمه علیهم السلام توان اجرایی و اختیار کامل در تصمیم گیری بدون به خطر افتادن منافع اهم نسبت به مهم رو داشتند و باز هم خواست اکثریت رو بر خواست اسلام ترجیح دادند ، به خاطر خواست اکثریت خلاف حکم اسلام رو عمل کردند العیاذ بالله!!!!ببینید!برای منِ مسلمان خوب و بد نسبی نیست که بخواهم رای بگیرم!!برای من خوب به طور مطلق ان چیزی است که اسلام خواسته،و بد ان چیزی است که اسلام از ان نهی کرده!!!همین!مهم نیست اکثریت یا اقلیت چه عقیده ای دارند!!)حالا این بحث مطرح است که در زمان غیبت خواست اسلام رو چه کسی تشخیص میدهد!وقتی معصوم بین ما نیست!
شما میفرمایید عامه ی مردم که اطلاعات دینی شان با یک فقیه قابل قیاس هم نیست در تشخیص حکم دین موفق تر و توانا تر اند!؟؟!!
حرف شما رو مشابه سازی میکنم:
مثل این میماند که برای یافتن درمان یک بیماری و تشخیص حکم درست درمانی به جای گوش کردن به حرف پزشکی که چندین سال وقتش را در مطالعه ی احکام پزشکی صرف کرده بگوییم باید به تشخیص اکثریت مردم عمل کرد!!یا اصلا در هر علم دیگر!مثلا برای پیدا کردن راه حل یک مسئله ی ریاضی به جای مراجعه به یک ریاضی دان بیاییم رای بگیریم که راه حل درست مسئله چیست!!؟!!این از نظر خود شما درست است؟!(سعی کنید نگاه نسبی گرایی را کمی در خودتون کم رنگ تر کنید تا متوجه منظور بنده بشین)

مؤمن;315863 نوشت:
فرض شما در فرمایشات بالا این بود که ما باید یک ولی فقیه را بر رأس حکومت جامعه بگماریم (که اصل ضرورت آن از نظر عقل عامی بنده ثابت نشد و بیشتر به تفسیر خاصی از منابع روایی استناد شد) و بعد به این پرداختید که آیا رأی مردم می تواند با نظر ولی فقیه مقابله کند یا خیر. در نتیجه سؤالات بنده از دید خودم هنوز بی پاسخ است. اما به هر حال برای احترام به بحث شما فرض می کنیم یک فقیه مدیریت جامعه را بر عهده دارد. در این صورت به فرمایش شما می پردازم.
در این مورد اگر لطف کنید و بفرمایید دلایلتون برای مخالفت چیه فکر کنم به بحث کمک کنه

مؤمن;315863 نوشت:
اول اینکه هیچ گاه موضع رأی گیری در بین مردم مشروعیت یا عدم مشروعیت احکام اسلام نیست. حتی رأی مردم به کلیت نظام اسلامی هم به معنای مشروعیت نظام نبود بلکه به معنای مقبولیت آن بود. مجلس هیچ وقت رأی نمی گیرد که آیا نماز خوب است یا نه! موضع رأی گیری معمولاً مواردی است که یا برداشت روشن و قاطعی در مورد آنها وجود ندارد یا نیاز به اجتهاد ثانویه دارند یا جزو مناقشات اجتماعی محسوب می شوند و به طور خلاصه محل اختلاف اند. مثل سؤال نمایندگان مجلس از رئیس جمهور یا ارزیابی مجلس نمایندگان مردم از اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها یا ... که در زمره مسائل کلی و اجرایی مملکت محسوب می شوند. حتی اگر بحث اختلافی فقهی در میان باشد تشخیص ضرورت یا عدم ضرورت آنها مثل ضرورت نماز روشن و مبرهن نیست. لذا به نظر حقیر و بر اساس عقل ناقصم در غیبت امام معصوم (ع) در تمام موارد اختلافی باید نظر اکثریت ملاک عمل باشد. نکته دوم این که برخی از این موارد اختلافی مسائل تخصصی و علمی اند. در نتیجه باید خبرگان آن زمینه تخصصی تصمیم گیرنده باشند. بسیاری در حیطه علم اقتصاد و مدیریت و علوم اجتماعی یا تجربی هستند که ولی فقیه در آنها تخصص کافی ندارد. این که ما از آسفالت مشکی استفاده کنیم یا قهوه ای مسأله فقهی نیست که نظر ولی فقیه بر انتخاب مردم ارجحیت داشته باشد. به نظر حقیر ولایت مطلقه فقیه در تمام شؤون حکومتی و اعمال نظر وی در تمام زمینه ها توهین به تشخیص متخصصین مربوطه و شعور مردم است. از دید حقیر در مواردی غیر از مسائل فقهی حتی اگر حکومتی محسوب شوند عقلاً باید به نظر جمع متخصص یا عامه مردم مراجعه کرد و هر حکم ولایی یا اعمال نفوذی از طرف ولی فقیه به منزله دیکتاتوری است.
بنده هم عرض نکردم برای مشروعیت یا عدم مشروعیت رای مگیریم.بنده تا این جا حساب رو روی این میگذارم که این پذیرفته شده است که : اگر ما حکم اسلام رو تشخیص دادیم دیگر جایی برای رای گیری نیست!و بحث ما روی این است که در زمان غیبت معصوم نحوه ی تشخیص چگونه است.ایا عامه و اکثریت باید تشخیص بدهند یا فقها...؟(اگر در این مورد هنوز اختلاف هست و این جمله مورد قبولتان نیست بفرمایید تا بحث کنیم.)
اما در این مورد سوال بنده از شما این است که چرا حتی در مورد تشخیص امور فقهی مورد اختلاف (به گفته ی خودتان) رای مردم بر رای فقیه ارجح است در حالی که اطلاعات فقیه در امور فقهی و احکام دینی با اطلاعات عامه قابل قیاس هم نیست!(دقت دارید که مطالعه ی علوم دینی و رسیدن به مقام مرجعیت به هیچ عنوان کار ساده ای نیست و سالها وقت برای مطالعه ی علوم تفسیری ، زبان عربی ، علم رجال ، علوم حدیثی ، علم خارج و.... نیاز هست)
اما در موارد غیر از فقه که فرمودید،ببینید ما داریم در مورد یک فقیه عادل صحبت میکنیم!دقت کنید لطفا!نه یک انسان عادی!عرض هم کردم،فقیه تا وقتی ولایت مطلقه دارد که از عدالت نیافتاده!
حرف شما در صورتی درست بود که میگفتیم همه ی تصمیمات را فقیه بگیرد در حالی که میگوییم در تصمیمات گرفته شده اگر فقیه تشخیص دیگری داد تشخیص فقیه ارجح است.یعنی اینجا جایی بوده که فقیه تشخیص داده تصمیم گرفته شده مخالف با احکام اسلام است.از طرفی عرض کردم خدمتتون با یک مثال (تحریم تنباکو) که این مسئله( یعنی ولایت مطلقه) به این جهت قرار داده شده که احکام اسلام برای نیاز زمان هم پیش بینی شدند.(در لینکهایی هم که گذاشته بودم کمی توضیح داده شده بود)یعنی اسلام یک سری قوانین کلی قرار داده که مصادیق انها در هر زمان میشود حکم اسلام در ان زمان مثلا وقتی میگوید لا ضرر و لا ضرار این نهی ضرر دیدن و ضرر رساندن رو باید اولا خوب درک کرد که اصلا منظور اسلام از ضرر چیست و زمانی که امکان وقوع هر دو بخش حکم نیست چه باید کرد و مسائل از این دست و دوم اینکه در هر زمانی مصداق این حکم چیست!؟یعنی وقتی مصداق این حکم تشخیص داده شود این رو دیگر نمیتوان از مسائل فقهی جدا کرد!هر جا که تشخیص بدهیم فلان حکم کلی اسلام بر فلان مسئله صدق میکند دیگر ان مسئله (حالا هر موردی میخواهد باشد و به هر علمی میخواهد مربوط باشد!چه اقتصاد چه برنامه ریزی های کلان کشور چه.....) مسئله ی فقهی محسوب میشود
به همین خاطر میگوییم که اسلام دین کاملی است و در همه ی موارد نظر داده!در واقع اسلام خطوط قرمزی مشخص کرده چه در شکل نهی و چه در شکل امر، و ما در حکومت دینی موظف به رعایت این خطوط قرمزیم.حالا خواست اکثریت تا جایی که از این خطوط رد نشود قابل اجراست.اما شما میرفایید که اصلا تشخیص همین خطوط قرمز و فهم انها و مهم تر از همه پیا کردن زمینه ی مصداقی انها باید از طریق رای اکثریت باشد و اکثریت جامعه - با هر سطح سوادی- نسبت به کسی که در این زمینه سواد لازم رو دارد توانا ترند!!!خب چرا؟!به چه دلیل تشخیص کسی رو که اطلاعاتش کمتر است ارجح میدانید؟

مؤمن;315863 نوشت:
نکته سوم این که حتی اگر رأی و تشخیص حاکم بر حق باشد در نهایت مردم (در حکم جامعه و نه فرد) مختارند تصمیم متخصصان و نمایندگان خود را بپذیرند یا نپذیرند (مثل نظر شورای پزشکی یا هر نظر مشورتی و تخصصی دیگری). پذیرش یا عدم پذیرش مردم به معنای درستی یا نادرستی آن تصمیم تخصصی نیست بلکه به معنای مقبولیت آن نزد عامه مردم است و تا جایی که بنده اطلاع دارم امیرالمؤمنین (ع) نیز برای استیفای حق خود بر انتخاب نادرست مردم از حقه و فریب و پنهانکاری و لطایف الحیل برای دور زدن رأی اکثریت استفاده نکرد.نکته پنجم اینکه برداشت مردم از اسلام و حتی گرایش عملی آنها صفر یا صد نیست بلکه چیزی بین این دو است. پس اینکه مردم زمانی اسلام را به عنوان دین رسمی انتخاب کرده اند اصلاً به معنای تمامیت خواهی دینی یا کمال طلبی آنها نیست و این مطلب از رویه عملی امروز جامعه کاملاً پیداست. پس یا ما باید آنها را قانع کنیم (که همان مشورت و فرهنگ سازی و نظرسنجی است) یا بجای آنها مصلحت سنجی کنیم که در این صورت چه خوب و چه بد قیم آنها خواهیم بود. در این صورت سؤالی به وجود می آید که آیا این قیمومیت جایز است یا خیر که در بین فقها مورد اختلاف بوده است. بر اساس همین تفکر است که الآن در مملکت سینما داریم چون نمی توان همه را به چشم آیت الله بهجت یا آیت الله گلپایگانی (ره) دید. تشخیص و انتخاب موضع بسیاری از احکام به خود مکلفین واگذار شده است و اگر مکلفین نخواهند به بخشی از آنها عمل کنند نه اصل اسلام تغییری می کند و نه مشروعیت مرجعیت.نکته ششم اینکه مشاوره با خبرگان برای تصمیم گیری در مواردی صحیح است که مردم به آنها تفویض کرده اند و نه بیشتر. مثلاً بنده به شهرداری مالیات می دهم که شهر را اصلاح کند نه اینکه سرخود برای انتخابات بعدی خودش تراکت نصب کند. حتی در مورد دین هم تا حدی مسؤولین ولایت دارند که مردم خواسته اند و می خواهند. ما در جامعه می بینیم که تعریف مردم از اسلام چیست. اکثر مردم اسلام درجه یک آقای بهجت (ره) را نمی خواهند. آیا باید بزور هدایتشان کرد؟ شاید بخواهند مثل ترکیه تعریف جدیدی از حجاب داشته باشند (کما اینکه در روند عملی جامعه متأسفانه همین هم هست). اگر اشتباه کرده اند می توانیم به عنوان آگاهی بخشی دستورات دین را به آنها گوشزد کنیم اما نمی توانیم آنها را مجبور کنیم. اشتباه مردم پای خودشان است. اگر حتی خیرخواهانه ولی با اجبار بخواهیم هدایتشان کنیم یک روزی همین مردم ما را مثل عثمان و شاه سابق سرنگون می کنند. هر هدایتی و اعمال قدرتی توسط نمایندگان مردم یا منتخب خبرگان اگر بر خلاف نظر اکثریت انجام شود دیگر این حاکمان نماینده یا خبره مرجع نیستند بلکه قیم مردم هستند که علامت بارز دیکتاتوری است.
لطف میکنید در این مورد دلیلتون رو بفرمایید.چون این حرف شمابه معنای مخالفت با حکومت اسلامیست و دیگر از بحث ولایت جدا میشود.(بنده روی این حساب کرده بودم که شما با اجرای حکومت دینی موافقید و این مسئله برای شما حل شدست و الان داریم صرفا روی نحوه ی اجرای اون در زمان غیبت بحث میکنیم!).اگر این طور است بفرمایید ریشه ای تر بحث کنیم....
در مورد سیره معصومین هم در پست های قبل عرض کردم پاسخ رو....
مؤمن;315863 نوشت:
نکته چهارم این که اگر مراجع دینی در مشروعیت موارد اختلافی با ولی فقیه متحدالقول باشند که اجماع وجود دارد و مشکلی نیست. اما اگر نباشند حکم کدام یک مطابق اسلام است؟ اگر ولی فقیه از نظر جایگاه فقهی و اجتهادی از بقیه فقها بالاتر است که دیگر معرفی مراجع متعدد معنایی ندارد و اگر نیست باید بر اساس اجماع فقها عمل شود که همان ولایت شورایی فقهاست.
مؤمن;315863 نوشت:
بنده به شخصه به هیچ یک از مراجع تقلید به مثابه امام عصر (عج) نگاه نمی کنم و اعتمادم به هیچ یک از آنها مشابه اعتمادم به امام زمان روحی فداه نیست. مگر اینکه از آن حضرت رقعه شریفه ای داشته باشند که تا زمان معینی نایب خاص ایشان هستند.
دوست عزیز هیچ یک از ما و بهتر بگویم هیچ یک از فقها ادعا نمیکنند که تشخیص انها به یقین حکم اسلام است.هر کام بر مبنای تشخیص خود احکامی صادر کردند و بر اساس ایات قران که می گوید خداوند به اندازه ی توان هر کس از او توقع دارد میگوییم حتی در صورت عمل به تشخیص غلط هم مورد سوال قرار نمیگیریم.کسی ادعا نکرده العیاذ بالله فقیه به مثابه امام معصوم است!!رقعه ای هم که میفرمایید همان احادیثی است که قبلا به نقل از حضرت حجت عرض شده(و فکر نمیکنم نیاز به تکرار باشد) به این مضمون که حلال و حرام خدا را در زمان غیبت از فقها بگیرید این نکته رو هم عرض کنم که اگر در متن حدیث امده حلال و حرام رو از راویان حدیث بگیرید با کمی تفکر این مسئله واضح میشود که راوی حدیث به معنی کسی که فقط روایات رو میداند و حفظ کرده نیست!چرا که امثال کعب الاحبار جاعل هم راوی حیث محسوب میشوند!!بلکه منظور امام از راوی حدیث به معنای کسی است که اولا صحت سند حدیث رو تشخیص دهد یعنی عالم علم رجال دوم بداند که طبق حدیث امام صادق مبنی بر وجوب تطابق احادیث با قران چه حدیثی مورد اعتماد است و متن حدیث در تضاد با قران نیست یعنی عالم علوم تفسیری سوم کسی که متن احادیث را به خوبی تشخیص دهد و بتواند مصادیق انها را بفهمد یعنی عالم احکام فقهی چهارم کسی باشد که عدالت داشته باشد و در متن حدیث دخل و تصرف نکند و..... که همه ی اینها در فقیه جمع میشود

اما اینکه بخواهیم حکومت شورایی داشته باشیم قبلا هم عرض کردم چنین حکومتی از اقتدار کافی برخوردار نیست فکر میکنم قضایای 88 این مورد رو به خوبی نشان داد که وجود فردی که تصمیم قاطع رو بگیرد بسیار به جلوگیری از ایجاد هرج و مرج کمک میکند!(همان قضایا را - فارغ از اینکه تصمیم درست گرفته شد یا نه!!!- تصور کنید در حالی که چندین رای وجود داشت و این طور تبعیت عامه از یک فرد نبود!به نظر من ماجرا تا مرز تجزیه ی کشور هم پیش میرفت!!!)از طرفی،دوست گرامی چه کسی گفته که نظر اکثریت نظر درست است؟!به علاوه که در هر جمع و جامعه ای نخبگان در اقلیتند حتی در بین نخبگان هم نخبگان انها (یعنی کسانی که در سطح بالا تری قرار دارند نسبت به باقی نخبگان) در اقلیتند!و وقتی ما از شیوه ای استفاده میکنیم که در ان هر کس فقط یک حق رای دارد عملا نظر نخبگان بی تاثیر میشود (حتی کمرنگ هم نمیشود!کاملا بی تاثیر میشود!!) و اتفاقا احتمال یافتن حق کمتر است!ببینید معمولا تشخیص اینکه چه کسی در جایگاه بالاتری از نظر علمی است (حالا در هر علمی) راحت تر است از تشخیص اینکه چه چیزی حق است!یعنی برای ما راحت تر است که بفهمیم مثلا کدام پزشک بهتر و اعلم است (به خصوص اگر خودمان هم کمی اطلاعات پزشکی داشته باشیم!) اما اینکه در هر موردی بفهمیم چه تشخیصی ، تشخیص درست است مشکل تر و احتمال خطا بیشتر است!!

به خاطر متن های طولانی عذرخواهی میکنم!:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم .

این که در اذهان جا افتاده معصوم سلام الله علیه نیاز ( البته تعبیر نیاز یا باید و امثال اینها نادرست و از ضیق عبارت است ) به مشورت با رعیت دارد کاملا غلط می باشد . شاید به این آیه شریفه استشهاد کنن

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ .آل ‏عمران : 159

در این جا هیچ گونه دلالتی بر این مساله مشورت ندارد .

اما غیر معصوم هر کس باشد چه فقیه چه غیر فقیه نیاز به مشورت با دیگران دارد .


نقل قول:
مشکلی اندر روایات ندارم تمامی این روایات بر مراجعه بر امور زندگی در لحظات شک است ولی در هیچ جایی بر مطلقه بودن ولایت اشارتی نشده است .

جناب رسول این که این روایات دلالت بر مطلقه یا حسبیه یا غیر ... می کنن خب مساله اختلافی است این درست است .

ولی فرمودید : مراجعه مردم در لحظات شک است یعنی چی ؟ ( منظور شما شک در تعیین وظیفه است یا چیز دیگری است . )



نقل قول:
در حالی است که ائمه در کثرت موارد از ایجاد حکومت دوری می کردند چرا که مردم توان تحمل عدالت ایشان را نداشتند .

عدم تشکیل حکومت جناب دلیلش قطعا این نیست و مسائل دیگری است ( که ائمه اطهار سلام الله علیهم از حکومت مطلقا صرف نظر کردند . ) کسی بالاتر از حضرت امیر سلام الله علیه نیست در عدالت ولی به هر حال 4 سال و خورده ایی حکومت کرد - مورد قبول مردم به غیر از کفار و منافقین بود - و شدیدتر از حکومت حضرت امیر بی شک حکومت حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه خواهد بود که قبل از تکمیل عقول مردم شروع خواهد شد و فتره ایی هم طول خواهد کشید که محل محک مردم خواهد بود که بعض خواص نیز تاب تحمل عدل مهدوی صلوات الله علیه را نخواهند داشت . ( البته که امر صاحب الامر سلام الله علیه کاملا متفاوت است . )

در مورد تفسیر « امناء الرسل » یا « ورثة الأنبیاء » و انطباق یا عدم انطباق آن بر عنوان « فقیه » ، دو روایت از مرحوم شیخ صدوق در کتاب « الخصال 1/248 » (باب الأربعة ، حدیث شماره ی 110 ) و مرحوم علامه ی مجلسی در کتاب « بحار الأنوار 11/57 ، از " اختصاص " شیخ مفید » به نقل از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) وجود دارند که ؛ « خداوند هیچ پیامبری را سلطنت نبخشید مگر چهار نفر از ایشان را ؛ داود و سلیمان و یوسف و ذوالقرنین » (بحار الأنوار ؛ سه نفر – به استثنای ذی القرنین - ) .
می توان روشن ساخت که محدوده ی « وراثت علماء از انبیاء » و « امین پیامبران بودن » مطمئنا بالنسبه به افراد استثنایی از پیامبران و مورد استثنا ( حکومت و سلطنت ) نبوده و نیست . اگر وراثتی و امانتی باشد ، صرفا در مورد نقش اصلی و عمومی انبیاء است که شامل حکومت و ریاست نبوده است .
اینکه امام صادق (ع) اکثریت بیش از 99 ( نود و نه ) درصدی انبیاء را فاقد « مأموریت انتصابی برای حکومت بر مردم » از جانب خدا معرفی می کند ، آیا دلیلی بر بطلان « ادعای انتصاب و مأموریت الهی حکومت از سوی فقهاء ، به عنوان ورثه ی همه ی انبیاء » نیست ؟!!
مضمون و مفهوم این دو روایت ، حتی ثبوت « مأموریت الهی پیامبر خاتم (ص) در امر حکومت » را منتفی می داند تا چه رسد به عالمان و فقیهانی که خود را میراث دار شریعت او می دانند .
ظاهرا باید دلیلی اطمینان بخش بر « وراثت علماء از سه یا چهار مورد استثنایی انبیاء » ارائه شود تا بتوان برای این ادعا ، حسابی باز کرد .

آیات بسیاری در قرآن کریم وجود دارند که با صراحت از ؛ « عدم سلطه ی پیامبر (ص) و عدم وکالت او از جانب مردم » سخن می گویند ( لست علیهم بمصیطر ، ماانت علیهم بوکیل ، ما انا علیکم بوکیل ، انما انت منذر ، و ... ) .
این آیات ، مبین عدم سلطه و عدم وکالت پیامبر در « حق نعیین سرنوشت افراد بشر » ( به عنوان حق ویژه ی الهی ) اند .

در ذیل آیات مربوط به داستان طالوت و جالوت ، روایت معتبره ای وجود دارد که ؛ « سخن از تفکیک چند صد ساله ی حکومت و نبوت در میان بنی اسرائیل توسط خداوند سبحان دارد » ( کافی 8/316 ). در تفسیر این آیات ، تصریح شده است که ؛ خدای سبحان یک سبط از اسباط دوازده گانه ی بنی اسرائیل را برای حکومت برگزید و سبط دیگری را برای نبوت ، هیچیک از انبیاء را حکومت نمی بخشید و هیچیک از حاکمان را نبوت نمی داد . تا اینکه در زمان جالوت ، بین افراد سبط حکومت اختلاف افتاد و نتوانستند برای انتخاب حاکم به توافق برسند .
در متن قرآن و روایات به این اختلاف اشاره شده است . البته در ادامه ی آن آمده است که ؛ برای حل مشکل به پیامبرشان مراجعه کردند تا او فردی از سبط حکومت را به ریاست برگزیند . پیامبر خدا ( به امر خدا ) طالوت را که نه از سبط حکومت بود و نه از سبط نبوت ، به حکومت برگزید ( ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا – بقرة / 247 ) . همه ی افراد سبط حکومت به پیامبر اعتراض کردند که ؛ ما ترا به داوری خواندیم تا از میان ما ( خاندان سلطنت ) یکی را بر گزینی ، چرا طالوت را برگزیدی ؟ او را چه حقی به حکومت باشد ؟ ( و انی یکون له الملک علینا و نحن احق بالملک منه – بقرة / 247 ) . پیامبر خدا گفت : این انتخاب خداوند است و علت آن ، دانش و توان جسمی برتر او از سایرین است ( ان الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم – بقرة /247 ) . البته برای اثبات خدایی بودن این انتخاب ، علامت خاصی که مورد قبول سبط حکومت نیز بود ارائه شد ( ان آیة ملکه أن یأتیکم التابوت فیه سکینة من ربکم – بقرة / 248 ) .
این داستان نشانگر آن است که ؛ « استدلال عقلی برای لزوم انتصاب یا انتخاب ایدئولوگ و رهبر معنوی جامعه به ریاست حکومت ظاهری دنیوی » باطل است ، چرا که خدای سبحان یا خود پیامبر و یا عقلای قوم بنی اسرائیل ، چنین برداشتی از حکم عقل ، نداشتند و حکم به ریاست و حکومت برای پیامبر شان ( که اعلم در فقه و یا ایدئولوگ یا رهبر معنوی آن قوم بود ) نکردند و از او خواستند تا یکی را از میان افراد سبط مملکت ، برای ریاست برگزیند و « رفع اختلاف » که وظیفه ی اصلی انبیاء الهی است را انجام دهد .
این حکایت قرآنی ، به روشنی نشان داده است که ؛ « تفکیک بین رهبری معنوی و مرجعیت شرعی با تصدی حکومت دنیوی ، نه تنها هیچ امتناع یا قبح عقلی ندارد که کاملا با عقلانیت و واقعیت زندگی بشر هماهنگ بوده و مطلوب حقیقی خداوند است » .

به گمان من ، مطلوب ترین حکومت از نظر شریعت محمدی (ص) آن حکومتی است که ؛

1 ) تداول قدرت در همه ی سطوح حاکمیت ، به صورت دوره های کوتاه مدت و کاملا انتخابی باشد ، تا رضایت و عدم رضایت مردم از حاکمان و سیاست های آنان ، در زمانی معقول ، فرصت بروز و ظهور یابند و پیمودن راه های هزینه بر و خشونت آمیز ، برای ایجاد تغییرات مورد نظر اکثریت ملت ، لازم نگردد .

2 ) سیاست ورزی افراد ملت ، از نهادهایی چون احزاب و سازمان های دموکراتیک آغاز شود و برنامه ها و سیاست های اعلام شده از سوی احزاب و پذیرفته شده از سوی اکثریت ملت ( در رأی گیری های مختلف ) فرصت کافی و توان لازم برای اعمال را بیابند .

3 ) در تمامی امور اجتماعی ، صرفا مبتنی بر رأی نمایندگان منتخب مردم ، تصمیم گیری و قانون گذاری شود و در امور بسیار مهم و حیثیتی و مصالح عمده ی ملت ، اقدام به نظر سنجی گردد .

4 ) در همه حال ، و از سوی تمامی اجزای قدرت ، منافع ملی بر منافع شخصی حاکمان ترجیح یابد . ملت نیز باید بپذیرد که حاکمان او ، انسان های متوسطی اند که در محاسبات و اعمال خویش ، دچار برخی خطاهایی می شوند که باید آن ها را نادیده بگیرد .

5 ) از مطلق کردن افراد و اشخاص و شخصیت گرایی در حکومت پرهیز شود و هیچکس ، فوق نقد و پرسش قرار نگیرد . برای این منظور ، باید رسانه های غیر حکومتی ، با آزادی های قانونی برای نقد سیاست های حاکمان ، همیشه حضور داشته باشند و تشکیل مجامع و سخنرانی ها ، کاملا آزاد باشد .

6 ) حقوق و آزادی های فطری و قراردادی افراد ( که در قانون اساسی و قوانین مصوبه ی نمایندگان ملت منعکس می شود ) به عنوان عهد و پیمان ملت با حاکمیت ، در همه حال رعایت گردد . چرا که نقض قانون ، معنون به عنوان « نقض عهد » می شود که از گناهان کبیره است .

7 ) عدالت در توزیع فرصت های برابر و « حق بهره برداری از امکانات عمومی » را مراعات کند .

8 ) رشد ، توسعه ، امنیت و رفاه مردم و آبادانی کشور را وجهه ی همت خویش قرار دهد و از همزیستی مسالمت آمیز در سطح بین المللی و صلح جهانی دفاع کرده و از نظامی گری افراطی ، تشنج آفرینی و در معرض تهدید قرار دادن جامعه ، شدیدا پرهیز کند .

9 ) هیچکس را دارای « حق ویژه برای کسب حاکمیت » نداند ، چرا که برخلاف عدالت و تبعیضی ناروا است . تمامی شهروندان کشور را در کسب مناصب قدرت ، مجاز بداند و ملاک انتصابات حکومتی را ، شایستگی و توان بیشتر برای خدمت به مردم قرار دهد .

10 ) در کشوری مانند ایران که از قومیت های مختلف و فرهنگ های ملی و مذهبی گوناگون تشکیل شده است ، حق حاکمیت ملی را با حق حاکمیت منطقه ای در هم آمیزد و با انتصاب مسئولان محلی و یا انتخابی کردن مسئولیت های رسمی محلی ، به انسجام درونی اقوام در قالب یک ملت و حاکمیت ملی فراگیر ، اقدام کند . این گرایش با اصل دعوت به اتحاد و همزیستی مسالمت آمیز گروه های اجتماعی ، که مورد تأکید اسلام است ، سازگارتر خواهد بود .

[="Black"]این بحث هایی که مطرح شده دیگه بحث حکومت دینی است نه ولایت فقیه!!
بحث ولایت فقیه رو ما در صورتی شروع میکنیم که از پله ی قبلی بالا امده باشیم!یعنی حکومت دینی!
هنوز مسئله ی حکومت دینی حل نشده چه طور در مورد نحوه ی این حکومت در زمان غیبت بحث میکنید؟!؟
[/]

اینکه انبیا خیلی هاشون به حکومت نرسیدن یعنی حکومت دینی داشتن از نظر دین غلط است؟!؟!این در صورتی استدلال درستی بود که هیچ کدام حکومت نکرده بودند!چون با وجود انبیا حاکم اگر این حرف رو بزنیم یعنی ان پیامبران که حکومت کردند بر خلاف حکم الهی عمل کردند!!!!پس استدلال درست این است: کسانی که حکومت نکردند نتوانستند!(یعنی شرایط برایشان اماده نبود!)

اما برای استدلال به حقانیت حکومت دینی حداقل از دید اسلام ساده ترین چیزهایی که میتوان گفت این است که اولا در اسلام قوانین بسیاری هست که بدون وجود حکومت دینی قابل اجرا نیست!و هیچ قانون گذار عاقلی هم نیست که قانونی را وضع کند اما با اجرای ان مخالفت کند!!در واقع حکومت دینی حکومتی است که در ان قوانین دین اجرا شود و قوانین دین منصوب از طرف خداست و حالا میگوییم خداوند با اجرایی شدن این قوانین مخالفت کرده؟!؟!
اگر بکوییم قوانین دینی فقط باید در جامعه ای اجرا شود که همه مردم اجرای این قوانین را بخواهند باید گفت که چنین جامعه ای هرگز یافت نخواهد شده و در حکومتهای قبلی یعنی به طور مثال در زمان خود رسول خدا و یا امیر المونین هم این طور نبوده که همه ی افرادی که تحت پوشش این حکومتند به اسلام اعتقاد داشته باشند!...یا حتی در زمان حکومت امام زمان علیه السلام هم هرگز این طور نیست که همه ی افراد مسلمان باشند و امام فقط به مسلمانان حکومت کند.امام قرار نیست همه را به زور مسلمان کند و هر که اسلام نیاورد کشته شود!در روایات هست که همین اهل کتاب امام را به شهادت میرسانند!
پس این دلیل هم مورد تایید دین نیست!
البته این دلیل مورد تایید هیچ ایدئولوژی دیگری هم نیست!چون هرگز نمیتوان جامعه ای رو پیدا کرد که همه ی افراد ان جامعه با ایدئولوژی حاکم بر ان جامعه موافق باشند!...پس با این استدلال و چنین تفکری هیچ ایدئولوژیی حق حکومت ندارد!!حتی همین تفکری که الان از اون حرف میزنیم!(یعنی اعتقاد به عدم اجازه ی حاکمیت به ایدئولوژیی که مورد قبول همه نیست!چون به هر حال خود این اعتقاد هم یک ایدئولوژی است در نتیجه خودش حق حاکمیت را از خودش میگیرد!و قطعا یک تفکر خود متناقض و پارادکسیکال تفکری عقلانی نیست!)

اما اینکه چه کسی حکومت دینی را اجرا کند؟و حاکم باشد؟
واضح است!اگر قرار است دستورات یک ایدئولوژی در جامعه به اجرا در اید کسی که اگاه ترین فرد به ان ایدئولوژی است حکومت میکند!اگر کسی هم حکومت کند که یک رهبر دینی نیست باز هم چون قرار است قوانین دین را اجرا کند مجبور است از عالم دینی بپرسد پس باز هم در حقیقت ان عالم دینی حاکم است!اما با یک واسطه!و این فقط اقتدار حکومتی را کم میکند و هیچ سود دیگری ندارد!!(در مورد ماجرای طالوت هم باید دقت شود که با توجه به شرایط قوم بنی اسرائیل در ان زمان طالوت رهبر جنگی بود!یعنی این طور نبود که پیامبر خدا دستوری به طالوت بدهد و او اجرا نکند!!!پس رهبر حقیقی همان پیامبر بود که بخشی از مسئولیتهایش به خاطر نداشتن توان بدنی کافی به فرد دیگری ان هم به دستور خدا نه با رای گیری از مردم(!!!) به کس دیگری ده شده بود!)

رحیق مختوم;316090 نوشت:
رسول اكرم (ص) مى‏فرمايد: فقها امين و مورد اعتماد پيامبرانند تا هنگامى كه وارد (مطامع و لذايذ و ثروتهاى نارواى) دنيا نشده باشند. گفته شد: اى پيغمبر خدا، وارد شدنشان به دنيا چيست. مى‏فرمايد: پيروى كردن قدرت حاكمه. بنا بر اين اگر چنان كردند، بايستى از آنها بر دينتان بترسيد و پرهيز كنيد.

با سلام.
به نظر بنده هم حدیث واقعاً جالبی بود. به نظر حقیر این حدیث کاملاً گویاست و نیازی به تفسیر چندانی ندارد.
موفق باشید.:Gol:

hoorshid;316238 نوشت:
در این مورد قبلا هم توضیحاتی عرض کردم که ایات و روایاتی هم که در مورد مشورت هست و اصلا خود نفس مشورت بر این مسئله تاکید دارد که: از دیگران بپرس،تحقیق کن،تفکر کن بعد خودت تصمیم بگیر!

سلام و عرض ادب خدمت شما دوست گرامی.
این تعبیر شما از شور و مشورت متناسب با مسائل شخصی است و نه مسائل اجتماعی. در مسائل اجتماعی معنای شوری کاملاً روشن است و در آیات مختلف از قبیل 38 شوری و 159 آل عمران نیز بخوبی تبیین شده است.
hoorshid;316238 نوشت:
سوره­ ی آل عمران، آیه­ ی159: به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامى که تصمیم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد. مشورت کردن و تبادل نظر به این معنا نیست که رای دیگران رو بر رای خودمون ارجح بدانیم حتی وقتی که عقل ما تشخیص داد نظر دیگران غلط است!!

در آیه 159 سوره آل عمران که به آن اشاره فرمودید خداوند به روشنی به پيامبر (ص) دستور می‌ دهد كه در كارها (امور مردمی) با مؤمنين مشورت كند و از استبداد رأی خودداری كند. جهت اطلاع دوستان عرض می شود که این آیه پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه [1] و در خصوص جنگ احد نازل شده است [2]. در این جنگ با اينكه نظر پيامبر (ص) و تنی چند از اصحاب اين بود كه از مدينه خارج نشوند اما چون اكثريت آرای صحابه در مورد چگونگی مواجهه با دشمن اين بود كه از مدينه خارج شوند پيامبر اكرم (ص) با اكثريت موافقت فرمودند. هرچند بعداً مشخص شد كه نظر پيامبر (ص) درست بوده است [3]. پس از اینکه نظر اکثریت در مورد انتخاب محل اردو گاه اشتباه از آب درآمد و مسلمانان شكست خوردند چنين تصور می‌ شد كه از اين پس شايد پيامبر (ص) با كسی مشورت نكنند. قرآن به اين طرز تفكر پاسخ مى گويد و دستور مى دهد كه باز هم با آنها مشورت كن هر چند نتيجه مشورت در پاره اى از موارد، سودمند نباشد زيرا از نظر كلى كه بررسى كنيم منافع آن روى هم رفته بمراتب بيش از زيانهاى آن است و اثرى كه در آن براى پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصيت آنها وجود دارد از همه اينها بالاتر است [4].

موفق باشید.:Gol:

پی نوشت ها:
[1] رضا استادی، شوری در قرآن و حدیث، صفحه 7
[2] تفاسیر المیزان و نمونه ذیل آیه مورد بحث
[3] محمدرضا جوادی، شوری و مسؤولیت، سال 1378 شمسی، صفحه 5
[4] تفسیر نمونه، جلد سوم، صفحه 143

hoorshid;316238 نوشت:
مشورت فقط یکی از راه های دریافت اطلاعات و افزایش اگاهی است نه یک روش تصمیم گیری!!دقت کنید!

بنده هرچه دقت می کنم می بینم شور و مشورت و نظرسنجی در مسائل اجتماعی بهترین راه برای تصمیم گیری است.

hoorshid;316238 نوشت:
شما میفرمایید عامه ی مردم که اطلاعات دینی شان با یک فقیه قابل قیاس هم نیست در تشخیص حکم دین موفق تر و توانا تر اند!؟؟!!

خیر بنده چنین حرفی نزدم. بلکه عرض شد:
مؤمن;315863 نوشت:
از دید حقیر در مواردی غیر از مسائل فقهی حتی اگر حکومتی محسوب شوند عقلاً باید به نظر جمع متخصص یا عامه مردم مراجعه کرد

در مورد مسائل اختلافی فقهی نیز نظر بنده این بود:

مؤمن;315863 نوشت:
اگر مراجع دینی در مشروعیت موارد اختلافی با ولی فقیه متحدالقول باشند که اجماع وجود دارد و مشکلی نیست. اما اگر نباشند حکم کدام یک مطابق اسلام است؟ اگر ولی فقیه از نظر جایگاه فقهی و اجتهادی از بقیه فقها بالاتر است که دیگر معرفی مراجع متعدد معنایی ندارد و اگر نیست باید بر اساس اجماع فقها عمل شود که همان ولایت شورایی فقهاست.

پس در موارد فقهی در زندگی شخصی، مردم برای گرفتن مشورت اهل فن این حوزه به فقها مراجعه می کنند (همان طور که در زمینه های دیگر به اهل فن مراجعه می کنند) و در نهایت تصمیم می گیرند که چه کاری انجام دهند. در مسائل اجتماعی که نیاز به اجماع فقهی دارد نیز طبیعتاً نظر اکثریت شورای فقهای متخصص ملاک عمل است.
hoorshid;316238 نوشت:
سعی کنید نگاه نسبی گرایی را کمی در خودتون کم رنگ تر کنید تا متوجه منظور بنده بشین

از نصیحت شما ممنونم.

hoorshid;316263 نوشت:
(بنده روی این حساب کرده بودم که شما با اجرای حکومت دینی موافقید و این مسئله برای شما حل شدست و الان داریم صرفا روی نحوه ی اجرای اون در زمان غیبت بحث میکنیم!).اگر این طور است بفرمایید ریشه ای تر بحث کنیم....

بنده خیلی به بحث و جدل علاقه ای ندارم. اما اگر تمایل دارید نظر بنده را به طور خلاصه بدانید لطفاً در یک خط منظور شریفتان را از این موارد بفرمایید تا بنده موافقت یا مخالفتم را عرض کنم:
1- دینی یعنی کدام دین؟ دینی که مردم می خواهند انتخاب کنند یا دینی که به نظر من و شما بهتر است انتخاب کنند؟
2- اجرا یا تشکیل توسط چه کسانی و به چه شکلی؟ اجرای مسائل حکومتی توسط بهترین متخصص امور دینی یا بهترین مدیر منتخب؟ با نظرسنجی و دریافت آرای دوره ای مردم یا بدون آن؟

سلام خدمت شما دوست گرامی!

مؤمن;316886 نوشت:
ین تعبیر شما از شور و مشورت متناسب با مسائل شخصی است و نه مسائل اجتماعی. در مسائل اجتماعی معنای شوری کاملاً روشن است و در آیات مختلف از قبیل 38 شوری و 159 آل عمران نیز بخوبی تبیین شده است
دوست عزیز.مشورت از معنای اون مشخص و واضح است.در هر موردی که باشد مشورت یعنی نظر دیگران رو هم به عنوان یک منبع برای کسب اگاهی پرسیدن.نه انکه از دیگران بخواهی تصمیم بگیرند!
مؤمن;316886 نوشت:
در آیه 159 سوره آل عمران که به آن اشاره فرمودید خداوند به روشنی به پيامبر (ص) دستور می‌ دهد كه در كارها (امور مردمی) با مؤمنين مشورت كند و از استبداد رأی خودداری كند. جهت اطلاع دوستان عرض می شود که این آیه پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه [1] و در خصوص جنگ احد نازل شده است [2]. در این جنگ با اينكه نظر پيامبر (ص) و تنی چند از اصحاب اين بود كه از مدينه خارج نشوند اما چون اكثريت آرای صحابه در مورد چگونگی مواجهه با دشمن اين بود كه از مدينه خارج شوند پيامبر اكرم (ص) با اكثريت موافقت فرمودند. هرچند بعداً مشخص شد كه نظر پيامبر (ص) درست بوده است [3]. پس از اینکه نظر اکثریت در مورد انتخاب محل اردو گاه اشتباه از آب درآمد و مسلمانان شكست خوردند چنين تصور می‌ شد كه از اين پس شايد پيامبر (ص) با كسی مشورت نكنند. قرآن به اين طرز تفكر پاسخ مى گويد و دستور مى دهد كه باز هم با آنها مشورت كن هر چند نتيجه مشورت در پاره اى از موارد، سودمند نباشد زيرا از نظر كلى كه بررسى كنيم منافع آن روى هم رفته بمراتب بيش از زيانهاى آن است و اثرى كه در آن براى پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصيت آنها وجود دارد از همه اينها بالاتر است [4].
اجازه بدید در همین مورد(ایه ی مورد بحث شما) توضیحاتی رو عرض کنم تا احیانا اگر سوتفاهمی هست برطرف بشه.
قطعا رسول خدا ص هیچ نیازی به شور و مشورت نداشتند ایشان اگاهی کامل داشتند که چه کاری درست است و این حرف شما هم کاملا درست است که رسول خدا فقط برای اموزش یک نوع رفتار اجتماعی و احترام به نظر دیگران این کار رو کردند.و این رفتار هم کاملا درست و پسندیدس.اما دوست عزیز ایا اگر رسول خا ص در ان زمان مجبور نبودند که یک اولویت دیگر (یعنی اموزش یک رفتار ) رو رعایت کنند و میخواستند تا انچه مصلحت است رو انجام دهند کسی حق مخالفت داشت؟!؟حتی ان دسته از صحابه هم که نظرشان رو که مخالف بود بیان کردند باز هم گفتند که ما فقط نظرمان را میگوییم و رای نهایی با رسول خداست(گرچه ادب و البته ولایت مداری محض نسبت به رسول خدا اقتضا میکرد همان را هم نمیگفتند!)[spoiler]این رو با توجه به شرایط مشابه میگویم مثل: شخصى به نام تسهل به امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد چرا نشسته اى با اين كه صد هزار شمشير زن يار و ياور دارى امام صادق (عليه السلام ) دستور داد در تنور خانه آتش افروختند آن گاه به سهل فرمود به درون آتش ‍ تنور برو و در آتش بنشين .
سهل عرض كرداى آقاى من مرا در آتش نسوزان مرا رها كن تا من نيز حرفم را پس بگريم امام (عليه السلام ) فرمود تو را رها ساختم در همين هنگام هارون مكى كه يكى از ياران راستين امام صادق (عليه السلام ) بود وارد شد امام (عليه السلام ) به او فرمود برو در درون آتش تنور بنشين او بى درنگ رفت و در درون آتش نشست امام صادق (عليه السلام ) درباره اوضاع خراسان با سهل به گفت و گو پرداخت به گونه اى كه گويا در خراسان بوده و همه اوضاع آن جا را از نزديك ديده است سپس به سهل خراسانى فرمود: برخيز و ببين چه كسى در ميان تنور آتش است او برخاست و كنار تنور آمد ديد هارون مكى چهار زانو در ميان آتش نشسته است امام (عليه السلام ) به سهل فرمود در خراسان چند نفر مانند اين شخص هست .
سهل گفت سوگند به خدا حتى يك نفر مثل اين شخص نيست امام صادق (عليه السلام ) فرمود من خروج و قيام نمى كنم در زمانى كه (حتى ) پنج نفر يار راستين براى ما پيدا نشود ما به وقت قيام آگاه تر هستيم .
((سفينه البحار، ج 2، ص 714)).[/spoiler]در همین مورد هم رسول خدا نظرها رو پرسید نفرمود شما بیایید تصمیم بگیرید!
این رو در جایی خوندم و به نظرم جالب امد:به استثنای موارد ضروری و احکام الهی با مردم مشورت کند، به عبارت دیگر در امر الناس مشورت کند، آن چنانکه خداوند می‌فرماید: «وَ اَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» (16) ولی در احکام خداوند نمی‌تواند مشورت کند چون قرآن می‌فرماید: «وَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُم» نفرموده: «َمْرُالله شوری بَیْنَهُمْ.» و الا مشورت کردن در مورد حلال و حرام خدا بی معناست!رسول الله از دیگران بپرسد ایا فلان چیز حرام است یا حلال؟!عامه مردم باید تشخیص دهند!؟یا بپرسد ایا حرام خدا را اجرا کنیم یا نه؟؟!؟!و مردم هم رای مثبت بدهند به اجرای حرام خدا و رسول خدا هم موافقت کند؟!؟!...
دوست گرامی ببینید اصلا فلسفه ی مشورت چیست؟اگر قرار است کار درست و غلط را پیدا کنیم وقتی ما چیزی را نمیدانیم و میپرسیم تا از تجربه دیگران هم بهرمند شویم.حالا رسول الله نیاز به کسب اگاهی داشت؟!اما در مورد فقیه این ایراد هست که او عصمت و علم رسول خدا را ندارد.این درست!(گرچه مشورت کردن از وظایف ولی فقیه است طبق نظر قانون.اما تصمیم نهایی با خود اوست) در مورد عصمت همان توضیحاتی که در مورد عدل و مجلس خبرگان دادم هست و در مورد علم همان توضیحاتی که در مورد مرجع تقلید و حیث معروف امام زمان در مود گرفتن حلل و حرام دین از فقه عرض شد...

در مورد ایه هم عرض کردم،متن ایه واضح است:فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
نمیگوید عزمتم!میگوید عزمت!
به متن ایه دقت کنید!

[="Black"]

مؤمن;316893 نوشت:
پس در موارد فقهی در زندگی شخصی، مردم برای گرفتن مشورت اهل فن این حوزه به فقها مراجعه می کنند (همان طور که در زمینه های دیگر به اهل فن مراجعه می کنند) و در نهایت تصمیم می گیرند که چه کاری انجام دهند. در مسائل اجتماعی که نیاز به اجماع فقهی دارد نیز طبیعتاً نظر اکثریت شورای فقهای متخصص ملاک عمل است.
دوست گرامی در این مورد هم عرض کردم:
نقل قول:
این مسئله( یعنی ولایت مطلقه) به این جهت قرار داده شده که احکام اسلام برای نیاز زمان هم پیش بینی شدند.(در لینکهایی هم که گذاشته بودم کمی توضیح داده شده بود)یعنی اسلام یک سری قوانین کلی قرار داده که مصادیق انها در هر زمان میشود حکم اسلام در ان زمان مثلا وقتی میگوید لا ضرر و لا ضرار این نهی ضرر دیدن و ضرر رساندن رو باید اولا خوب درک کرد که اصلا منظور اسلام از ضرر چیست و زمانی که امکان وقوع هر دو بخش حکم نیست چه باید کرد و مسائل از این دست و دوم اینکه در هر زمانی مصداق این حکم چیست!؟یعنی وقتی مصداق این حکم تشخیص داده شود این رو دیگر نمیتوان از مسائل فقهی جدا کرد!هر جا که تشخیص بدهیم فلان حکم کلی اسلام بر فلان مسئله صدق میکند دیگر ان مسئله (حالا هر موردی میخواهد باشد و به هر علمی میخواهد مربوط باشد!چه اقتصاد چه برنامه ریزی های کلان کشور چه.....) مسئله ی فقهی محسوب میشود
مؤمن;316893 نوشت:
از نصیحت شما ممنونم.
نصحیت نکردم جناب.فقط خواستم نگاه هایمان به هم نزدیکتر بشه.:Gol:
مؤمن;316896 نوشت:
- دینی یعنی کدام دین؟ دینی که مردم می خواهند انتخاب کنند یا دینی که به نظر من و شما بهتر است انتخاب کنند؟ 2- اجرا یا تشکیل توسط چه کسانی و به چه شکلی؟ اجرای مسائل حکومتی توسط بهترین متخصص امور دینی یا بهترین مدیر منتخب؟ با نظرسنجی و دریافت آرای دوره ای مردم یا بدون آن؟
خب این فرمایش شما هم همان تفاوت نگاه بنه و شما ست در نسبی گرایی.
برای حل مشکل میپرسم:ایا شما به حقانیت اسلام مطئنید؟اگر خیر که خب از طریق دیگه به بحث ادامه بدیم و اگر بله پاسخ بنده در پستهای قبلیست یعنی:http://www.askdin.com/post316537-126.html و http://www.askdin.com/post316538-127.html

موفق و پیروز باشید!:Gol:
[/]

hoorshid;316533 نوشت:
این بحث هایی که مطرح شده دیگه بحث حکومت دینی است نه ولایت فقیه!! بحث ولایت فقیه رو ما در صورتی شروع میکنیم که از پله ی قبلی بالا امده باشیم!یعنی حکومت دینی! هنوز مسئله ی حکومت دینی حل نشده چه طور در مورد نحوه ی این حکومت در زمان غیبت بحث میکنید؟!؟

با سلام.
هر چند بنده قایل به سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست و حکومت هستم. ولی با کمی اغماض می توان بر اساس دمکراسی و رای اکثریت مردم دیندار حکومت دینی را پذیرفت.
حال در بحث حکومت دینی بحث حاکم و شخصی که در راس باید بنشیند مطرح است.
بدلیل وسعت بسیار زیاد نهاد های تحت مدیریت حاکم در نظام حکومتی اسلامی و همچنین افزایش روزافزون جمعیت و پیچیدگی های جهان امروز وجود شخصی که اعلم در مدیریت است برای مدیریت کشور بیشتر لازم می اید. برای پیدا کردن عالم ترین مدیر در عرصه مدیریت باید به افرادی که در این رشته تخصصهای بالا دارند و البته تجربه مدیریتی هم داشته اند شخصی را انتخاب کرد. اگر این انتخاب را منحصر در فقیهان بکنیم جامعه آماری ای که از ان عالم ترین مدیر را انتخاب می کنیم محدود می شود و همین محدودیت باعث می شود که ما مدیرترین مدیر را انتخاب نکنیم. برای مدیریت کشور در نظام دینی تخصص های بسیار زیادی لازم است. اقتصاد - سیاست - دفاع - علوم اجتماعی - علوم مهندسی - علوم انسانی و علوم دینی. فقه هم یکی از این علوم دینی است. می بینید که در مدیریت جامعه فقه جایگاهی مانند سایر علوم دارد. مسلما شخصی که همه این علوم را در حد اعلی داشته باشد به هیچ عنوان پیدا نمی شود. لذا مدیرترین مدیر جامعه می بایست مشاورین و معاونین و ناظرینی در همه این علوم داشته باشد تا بتواند کشور را اداره کند. برای اجرای احکام دینی هم می توان نهادی تحت مدیریت شخص اول جامعه وظیفه انطباق مسایل جاری جامعه با احکام دینی را انجام دهد.

hoorshid;316537 نوشت:
اینکه انبیا خیلی هاشون به حکومت نرسیدن یعنی حکومت دینی داشتن از نظر دین غلط است؟!؟!این در صورتی استدلال درستی بود که هیچ کدام حکومت نکرده بودند!چون با وجود انبیا حاکم اگر این حرف رو بزنیم یعنی ان پیامبران که حکومت کردند بر خلاف حکم الهی عمل کردند!!!!پس استدلال درست این است: کسانی که حکومت نکردند نتوانستند!(یعنی شرایط برایشان اماده نبود!)

آیا پیامبر اسلام نتوانست خکومت کند؟ پس چرا در لیست 3 یا 4 نفره پیامبران قرار ندارد؟
اینکه خداوند قدرت خارق العاده به سلیمان داد که بر قومش سلطه پیدا کند یعنی شرایط برایش فراهم شده بود؟! بیان حدیث مشخص است. غیر از حکومت ایت 3 یا 4 نفر حکومت هیچ کس را نمی توان به خداوند منتسب کرد. حتی حکومت پیامبر اسلام هم مردمی بود نه الهی. عرض شد با این که حضرت علی خود را لایق ترین می دانست ولی هیچ تلاشی برای بدست آوردن این حکومت نکرد. چرا؟ چون آن را اصلا الهی نمی دانست. حکومت حق مردم است و بس. خداوند این حق را مردم واگذار کرده است نه شخص خاصی.

[="Tahoma"]

شریعت عقلانی;316987 نوشت:
با سلام.
هر چند بنده قایل به سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست و حکومت هستم.

طبق نظريه اكثريت علماء و مراجع عظم الله شأنهم فرمايش حضرتعالي قابل رد هست

نمونه كامل و اتم آن حكومت ديني و سياسي آقا رسول الله صلوات الله و سلامه عليه است كه هم دين در آن بود هم سياست هم حكومت و بسيار هم موفق بودند و نمونه بارز ديگر آن حكومت آقا امير المومنين كه البته اگر شيطنت شياطين مانع از پيشرفت امور نبود حضرتش توفيق كافي در اقامه حكومت ديني مي داشتند
امامان معصوم ديگر عليهم السلام نيز اگر مجال تشكيل حكومت داشتند ميتوانستند با سياست ديني حكومت تشكيل بدهند
فتامل

جناب شريعت عقلاني اگر تمايل به بحث و بررسي در اين مورد داريد بحث را ادامه دهيد تا انشاالله دلايل عدم جدايي دين از سياست را برايتان بياورم

وفقكم الله في الدارين

شریعت عقلانی;316987 نوشت:
با سلام.
هر چند بنده قایل به سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست و حکومت هستم. ولی با کمی اغماض می توان بر اساس دمکراسی و رای اکثریت مردم دیندار حکومت دینی را پذیرفت.
حال در بحث حکومت دینی بحث حاکم و شخصی که در راس باید بنشیند مطرح است.
بدلیل وسعت بسیار زیاد نهاد های تحت مدیریت حاکم در نظام حکومتی اسلامی و همچنین افزایش روزافزون جمعیت و پیچیدگی های جهان امروز وجود شخصی که اعلم در مدیریت است برای مدیریت کشور بیشتر لازم می اید. برای پیدا کردن عالم ترین مدیر در عرصه مدیریت باید به افرادی که در این رشته تخصصهای بالا دارند و البته تجربه مدیریتی هم داشته اند شخصی را انتخاب کرد. اگر این انتخاب را منحصر در فقیهان بکنیم جامعه آماری ای که از ان عالم ترین مدیر را انتخاب می کنیم محدود می شود و همین محدودیت باعث می شود که ما مدیرترین مدیر را انتخاب نکنیم. برای مدیریت کشور در نظام دینی تخصص های بسیار زیادی لازم است. اقتصاد - سیاست - دفاع - علوم اجتماعی - علوم مهندسی - علوم انسانی و علوم دینی. فقه هم یکی از این علوم دینی است. می بینید که در مدیریت جامعه فقه جایگاهی مانند سایر علوم دارد. مسلما شخصی که همه این علوم را در حد اعلی داشته باشد به هیچ عنوان پیدا نمی شود. لذا مدیرترین مدیر جامعه می بایست مشاورین و معاونین و ناظرینی در همه این علوم داشته باشد تا بتواند کشور را اداره کند. برای اجرای احکام دینی هم می توان نهادی تحت مدیریت شخص اول جامعه وظیفه انطباق مسایل جاری جامعه با احکام دینی را انجام دهد.

دوست عزیز، این که فرمودید در مدیریت جامعه، فقه جایگاهی مانند سایر علوم داره، نظر شخصی شماست که البته بسیار محترم است. اما اگر نخواهیم وارد بحث‌های منطقی بشیم، می‌تونیم یه مروری بر تاریخ داشته باشیم و به صورت مصداقی بحث رو ادامه بدیم.

اگر دقت کنید، می‌بینید که در طول تاریخ (حداقل از 2500-2600 سال پیش) بیشتر اوقات، بشر تحت حکومت‌های غیر دینی زندگی کرده و نتایج اون رو خود شما بهتر از بنده می‌دونید.
1- حدود 60 میلیون کشته و میلیون‌ها مجروح، معلول، آواره و جنگ‌زده در جنگ جهانی دوم

2- حدود 10 میلیون کشته و میلیون‌ها مجروح، معلول، آواره و جنگ‌زده در جنگ جهانی اول
3- جنگ‌های 700 ساله‌ی ایران و روم در عصر باستان که از آمار تلفات اطلاع ندارم اما باید عدد قابل توجهی باشه

و موارد بیشمار دیگه

حالا بیایید مقایسه‌ای بین تلفات این قبیل جنگ‌ها با دفاع مقدس خودمون داشته باشیم

از لحاظ تعداد تلفات که اصلا قابل مقایسه نیستند اما یه مورد بسیار بسیار مهم هست که باید بهش توجه بشه. اون هم این مورد هست که کسانی که عزیزان خودشون رو در جنگ‌هایی از دست دادن که فقط جنگ بر سر قدرت بوده، حالا به واقع حس می‌کنند که خون عزیزشون تلف شده.

اما بیایید یه نگاه به خانواده‌های شهید خودمون بندازیم.مادران شهدا چه در زمان جنگ و چه حالا، از روحیه‌ای عجیب و فراتر از تصور بشر برخوردارند. یه کلیپی میدیدم از لحظه‌ای که یکی از مادران شهدا با روحیه‌ای مثال زدنی در حال بدرقه‌ی رزمندگان بود و یه نفر ازش پرسید چرا اومدی؟ گفت آخه بچه‌های خودم نیستن اینجا و جاشون خالیه. اون نفر پرسید بچه‌هات کجا هستن؟ اون مادر جواب داد شهید شدن

می‌بینید که حتی جنگ (دفاع) یه حکومت دینی هم با جنگ یه حکومت غیر دینی تفاوت فاحش داره.

hoorshid;316538 نوشت:
اما اینکه چه کسی حکومت دینی را اجرا کند؟و حاکم باشد؟ واضح است!اگر قرار است دستورات یک ایدئولوژی در جامعه به اجرا در اید کسی که اگاه ترین فرد به ان ایدئولوژی است حکومت میکند!اگر کسی هم حکومت کند که یک رهبر دینی نیست باز هم چون قرار است قوانین دین را اجرا کند مجبور است از عالم دینی بپرسد پس باز هم در حقیقت ان عالم دینی حاکم است!اما با یک واسطه!و این فقط اقتدار حکومتی را کم میکند و هیچ سود دیگری ندارد!!(در مورد ماجرای طالوت هم باید دقت شود که با توجه به شرایط قوم بنی اسرائیل در ان زمان طالوت رهبر جنگی بود!یعنی این طور نبود که پیامبر خدا دستوری به طالوت بدهد و او اجرا نکند!!!پس رهبر حقیقی همان پیامبر بود که بخشی از مسئولیتهایش به خاطر نداشتن توان بدنی کافی به فرد دیگری ان هم به دستور خدا نه با رای گیری از مردم(!!!) به کس دیگری ده شده بود!)

یک سوال اساسی :
آیا هر آنچه در جامعه دینی اجرا می شود قوانین شریعت است؟ مثلا سهمیه بندی سوخت. یا هدف مندی یارانه ها یا ... . درست است که شریعت اسلام قوانینی کلی را ارایه کرده است که علم فقه آن ها را تعیین می کند. ولی لازم به ذکر است قوانینی کلی و جزیی در همه علوم و تخصص ها جاری است که لزوم دانستن آن برای اجرای هر کاری لازم است که فقه هم یکی از این علوم است.
برای مدیریت یک کشور عادل بودن از شروط اساسی است که لزومی ندارد این مدیر عادل فقیه باشد. چرا که فقه عدالت نمی آورد. فقه یک علم است و هیچ رابطه ای با عدالت ندارد. عدالت یک خصوصیت شخصی است.
حال اگر شخص مدیر اول کشور را شخصی عادل و درستکار تصور کنیم پر واضح است که برای اداره کشور نهادی را مشخص می کند که مسایل جاری کشور در آن نهاد با شریعت اسلام تطبیق داده شود. در پست های قبل هم عرض شد که می توان شورایی مثل مجمع تشخیص مصلحت نظام را در راس کشور گذاشت که به گمان بنده از همه تخصص های لازم برای اداره کشور در آن مجمع نماینده وجود دارد که مسلما رای آن مجمع بر رای نهادی که وظیفه انطباق قوانین مصوب مجلس با شریعت اسلام را بر عهده دارد ( شورای نگهبان ) ارجعیت دارد. هم اکنون هم می بینیم در همین ایران خودمان مصالح کشور بر قوانین شریعت ترجیح داده شده است.
در مورد داستان طالوت :
1. اولا باید اثبات کنید که فقط برای جنگ بوده.
2. ثانیا همان دستور خدا که شما می فرمایید قبلش به درخواست مردم صادر شده بود. یعنی خود مردم بودند که از پیامبر خواستند که حاکمی بر آنها بگمارد.
3. اگر پیامبر خدا حاکم اصلی آنها بود پس چرا قبل از درخواست خود مردم حاکم را تعیین نکرد و بعد از درخواست آنها چنین کرد؟

masoud_67;317003 نوشت:
دوست عزیز، این که فرمودید در مدیریت جامعه، فقه جایگاهی مانند سایر علوم داره، نظر شخصی شماست که البته بسیار محترم است. اما اگر نخواهیم وارد بحث‌های منطقی بشیم، می‌تونیم یه مروری بر تاریخ داشته باشیم و به صورت مصداقی بحث رو ادامه بدیم. اگر دقت کنید، می‌بینید که در طول تاریخ (حداقل از 2500-2600 سال پیش) بیشتر اوقات، بشر تحت حکومت‌های غیر دینی زندگی کرده و نتایج اون رو خود شما بهتر از بنده می‌دونید. 1- حدود 60 میلیون کشته و میلیون‌ها مجروح، معلول، آواره و جنگ‌زده در جنگ جهانی دوم 2- حدود 10 میلیون کشته و میلیون‌ها مجروح، معلول، آواره و جنگ‌زده در جنگ جهانی اول 3- جنگ‌های 700 ساله‌ی ایران و روم در عصر باستان که از آمار تلفات اطلاع ندارم اما باید عدد قابل توجهی باشه و موارد بیشمار دیگه حالا بیایید مقایسه‌ای بین تلفات این قبیل جنگ‌ها با دفاع مقدس خودمون داشته باشیم از لحاظ تعداد تلفات که اصلا قابل مقایسه نیستند اما یه مورد بسیار بسیار مهم هست که باید بهش توجه بشه. اون هم این مورد هست که کسانی که عزیزان خودشون رو در جنگ‌هایی از دست دادن که فقط جنگ بر سر قدرت بوده، حالا به واقع حس می‌کنند که خون عزیزشون تلف شده. اما بیایید یه نگاه به خانواده‌های شهید خودمون بندازیم.مادران شهدا چه در زمان جنگ و چه حالا، از روحیه‌ای عجیب و فراتر از تصور بشر برخوردارند. یه کلیپی میدیدم از لحظه‌ای که یکی از مادران شهدا با روحیه‌ای مثال زدنی در حال بدرقه‌ی رزمندگان بود و یه نفر ازش پرسید چرا اومدی؟ گفت آخه بچه‌های خودم نیستن اینجا و جاشون خالیه. اون نفر پرسید بچه‌هات کجا هستن؟ اون مادر جواب داد شهید شدن می‌بینید که حتی جنگ (دفاع) یه حکومت دینی هم با جنگ یه حکومت غیر دینی تفاوت فاحش داره.

دوست گرامی
باید ببینیم که ما داریم که نظری بحث می کنیم یا مصداقی.
البته بنده هم عرض کردم با حکومتی که بر اساس رای اکثریت مردم دیندار شکل بگیرد مشکلی ندارم. به نظر شما همین جمهوری اسلامی اگر در 12 فروردین 58 از طرف مردم رای نمی آورد اجرا می شد؟ مسلما خیر. لذا اساس رای و نظر مردم است. منتها بحث اصلی بر سر حاکم است که چه شرایطی باید داشته باشد؟ بنده عرض کردم ار قایل به این باشیم که باید اعلم در فقه باشد باید قایل باشیم که اعلم در همه علوم است و این غیر ممکن است. اولویت اول برای حکومت مدیریت است. حال فقاهت و سیاست و عدالت و ..... در اولویت های بعدی است. بنده معتقدم شخص اول مملکت باید اول مدیر باشد و دوم عادل. باقی تخصص ها مثل فقه و .... در اولویت های بعدی است. قانون اساس ما در ابتدای انقلاب بسته شد. آنهم نه توسط حاکم اسلامی که توسط افرادی در تخصص های مختلف که فقه هم یکی ار آنها بود. از آن پس هم شورای نگهبان وظیفه انطباق قوانین روز جامعه را با شرع اسلام بر عهده دارد که اتفاقا نظرش می تواند با نظر مجمع تشخیص مصلحت نظام رد شود. لذا بنده معتقدم شورایی با تخصص های مختلف مانند مجمع تشخیص مصلحت نظام که ریاست آن را هم مدیری عادل که البته خود فقط یک رای دارد بر عهده بگیرد می تواند مدیریت کشور را بدست بگیرد.

شریعت عقلانی;317005 نوشت:
برای مدیریت یک کشور عادل بودن از شروط اساسی است که لزومی ندارد این مدیر عادل فقیه باشد. چرا که فقه عدالت نمی آورد. فقه یک علم است و هیچ رابطه ای با عدالت ندارد. عدالت یک خصوصیت شخصی است.

بله فقه دانستن، لزوما عدالت نمی‌آورد
اما اجازه بدید، داستانی رو از ابن سینا براتون نقل کنم. شاید هم قبلا شنیده باشید.

مى گویند روزی بهمنیار، شاگرد بو علی سینا به استاد خود گفت: شما از افرادى هستید كه اگر ادعاى پیغمبرى بكنید، مردم مى‌پذیرند و واقعا از خلوص نیت ایمان مى‌آورند.
بوعلى گفت: این حرفها چیست؟ تو نمى‌فهمى؟
بهمنیار گفت: نه مطلب حتما از همین قرار است.
بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد كه مطلب چنین نیست. گذشت تا آنكه در یك شب زمستانی سرد كه آن دو با یكدیگر در مسافرت بودند و برف زیادى هم آمده بود، نزدیك صبح كه مؤ ذن اذان مى‌گفت، بوعلى بهمنیار را صدا كرد و گفت: برخیز.
بهمنیار گفت : چه كار دارید؟
بوعلى گفت : خیلى تشنه ام. یك ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى كنم .
بهمنیار شروع كرد استدلال كردن كه استاد، خودتان طبیب هستید. بهتر مى دانید معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مى‌شود و ایجاد مریضى مى‌كند.
بوعلى گفت: من طبیبم و شما شاگرد هستید. من تشنه‌ام شما براى من آب بیاورید، چكار دارید.
باز شروع كرد به استدلال كردن و بهانه آوردن كه درست است كه شما استاد هستید و لكن من خیر شما را مى‌خواهم من اگر خیر شما را رعایت كنم ، بهتر از این است كه امر شما را اطاعت كنم . پس از آنكه بوعلى براى او اثبات كرد كه برخاستن براى او سخت است گفت:
من تشنه نیستم . خواستم شما را امتحان كنم . آیا یادت هست به من مى گفتى: چرا ادعاى پیغمبرى نمى كنى؟ اگر ادعاى پیغمبرى بكنى مردم مى پذیرند. شما كه شاگرد من هستى و چندین سال است پیش من درس ‍ خوانده‌اى، مى‌گویم ، آب بیاور، نمى‌آورى و دلیل براى من مى‌آورى ، در حالى كه این شخص مؤ ذن پس از گذشت چند صد سال از وفات پیغمبر اكرم صلوات الله علیه بستر گرم خودش را رها كرده و بالاى مناره‌ی به آن بلندى رفته است تا آن كه نداى "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله " را به عالم برساند. او پیغمبر است ، نه من كه بوعلى سینا هستم .

بنده کاری به حقیقت داشتن یا نداشتن این داستان ندارم اما در اون نکته‌ای مهم نهفته است. یه شخص هر چقدر هم مدیر و مدبر و عادل باشه، یه ابزار اساسی نیاز داره برای اداره‌ی جامعه. اون هم اعتماد آمیخته به اعتقاد مردم نسبت به خودش هست.

نمونش همین راهپیمایی 22 بهمن امسال. مردمی که در راهپیمایی شرکت کردن بیشتر از طبقات ضعیف و متوسط جامعه از لحاظ اقتصادی بودند (فکر می‌کنم نیازی به دلیل آوردن نباشه) و معمولا مرفهین جامعه، این جور جاها پیداشون نمیشه.

با این وضعیت وخیم اقتصادی و با این گرانی‌های کمرشکن، حضور میلیونی و بهت آور مردم در راهپیمایی رو به جز معجزه، چه چیز دیگه‌ای میشه نام نهاد؟ (دقت کنید که کاری به درست یا غلط بودن حضور در راهپیمایی ندارم که احتمالا شما دوست عزیز باهاش مخالفید. فقط میگم در طول تاریخ چنین چیزی رو فقط میشه در مورد رهبران دینی پیدا کرد)

رحیق مختوم;317002 نوشت:
جناب شريعت عقلاني اگر تمايل به بحث و بررسي در اين مورد داريد بحث را ادامه دهيد تا انشاالله دلايل عدم جدايي دين از سياست را برايتان بياورم

با سلام خدمت دوست گرامی.
البته شما هنوز به اشکالاتی که بنده به احادیثی که آوردید وارد کردم پاسخ نگفتید. ( پست 115 )
در ضمن بحث در مورد جدایی دین از سیاست پیش فرض هایی را می طلبد که در حوصله این تاپیک و چه بسا این سایت نیست.
به عنوان مثال بنده حکم ارتداد در اسلام را قبول ندارم و شما دارید. حال با کدام پیش فرض جلو برویم.
بنده دمکراسی را قبول دارم. حال تصور کنید که همان اکثریتی که روزی حکومت اسلامی را انتخاب کردند از اسلام خارج شوند و دینی دیگر را اتخاذ کنند که آن دین اصلا قایل به حکومت دینی نباشد. ولی اگر حکومت را جدای از دین بگیریم با تغییر دین مردم خدشه ای به آن وارد نمی شود. چه اینکه حکومتی که قوانین و مقرراتش بر اساس عقلانیت باشد و رای اکثریت عقلا و علمای قوم مورد قبول همه مردم است از هر دینی.
یک سوال :
اگر به لحاظ تجربی ثابت شود حکمی در اسلام امروز دیگر کارایی و بازدهی ندارد شما چه نتیجه ای می گیرید؟
پیش فرض دیگری که در این موضوع لازم است این است که اصلا احکام اجتماعی شریعت بر چه اساس وضع شده اند؟ آیا ما هیچ حکمی از شریعت را نداریم که امروزه نسخ شده باشد؟ به عنوان مقال حکم حرمت شطرنج. پر واضح است که حکم شطرنج بر اساس شرایط اجتماعی آن روز وضع شده و به محض اینکه شرایط عرفی تغییر کرد حضرت امام خمینی آن را حلال اعلام کردند. این مطلب این را می رساند که اصولا احکام اجتماعی شریعت اسلام بر اساس شرایط عرفی و اجتماعی آن روز جامعه عربستان وضع شده اند. حال اگر عرفی بودن احکام اجتماعی اسلام را بپذیرید نتیجه می گیریم امروز هم باید احکامی وضع شود متناسب با شرایط عرفی امروز جامعه که این همان حکم عقل است که در همه جوامع سکولار هم رعایت می شود.

شریعت عقلانی;317017 نوشت:
به عنوان مثال بنده حکم ارتداد در اسلام را قبول ندارم و شما دارید. حال با کدام پیش فرض جلو برویم.
بنده دمکراسی را قبول دارم. حال تصور کنید که همان اکثریتی که روزی حکومت اسلامی را انتخاب کردند از اسلام خارج شوند و دینی دیگر را اتخاذ کنند که آن دین اصلا قایل به حکومت دینی نباشد. ولی اگر حکومت را جدای از دین بگیریم با تغییر دین مردم خدشه ای به آن وارد نمی شود. چه اینکه حکومتی که قوانین و مقرراتش بر اساس عقلانیت باشد و رای اکثریت عقلا و علمای قوم مورد قبول همه مردم است از هر دینی.

[="blue"]
جناب شریعت عقلانی
آیا ما فقط میخواهیم بر مردم حکومت کنیم؟خب اینکه در همه جای دنیا مرسوم هست و به لحاظ نوع حاکمانشان تفاوتهایی باهم دارند.
بحث بر سر چگونگی ان حکومت است.
در بسیاری از حکومت های دموکراسی دنیا که بر اساس برخی از پیش فرضهای شما هم اداره میشوند مشکلات بسیاری همین الان وجود دارد.
مدینه فاضله ای که شما بدون دین تصور میکنید باید الان در همه حکومت های غیر دینی و مردمی دنیا اتفاق افتاده باشد.
حکومت دینی برای مردمی است که قایل به دین باشند و پشتوانه اصلی حکومت به شمار میروند.
اگر روزی مردم از حکومت دینی دست بردارند حکومت هم نخواهد بود .
قضیه سقیفه و خانه نشینی امیر مومنان از همین سنخ بوده است.
این پاسخ در واقع نقض ادعایی بود که شما کرده بودین
ان شا الله در فرصتی دیگر پاسخی در حل اشکال شما خواهم گفت.
یا حق...
[/]

با سلام آقایون چرا همه اش تاپیک های من رو حذف می کنند من به عنوان شروع کننده این بحث حق دارم جواب سوالاتم رو بگیرم
1- ولایت مطلقه فقیه درست است یا خیر ؟
2- اگر ولایت فقیه مطلقه است پس حکومت فعلی برابر با حکومت ائمه و پیامبر (ص) می باشد ؟
مرسی

نقل قول:

نقل نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم
امير المؤمنين (ع) مى‏فرمايد كه رسول اللَّه (ص) فرمود: خدايا، جانشينان مرا رحمت كن. و اين سخن را سه بار تكرار فرمود. پرسيده شد كه اى پيغمبر خدا، جانشينانت چه كسانى هستند. فرمود: كسانى كه بعد از من مى‏آيند، حديث و سنت مرا نقل مى‏كنند، و آن را پس از من به مردم مى‏آموزند.

با سلام.
می شود بفرمایید کجای مشخصاتی که امام برای جانشینانش ذکر کرده منطبق بر حاکم اسلامی است؟!


منظورتان از حاكم اسلامي كيست ؟؟؟ اگر منظورتان از حاكم اسلامي مقام معظم رهبريست پس بر شما لازم است يكبار هم كه شده در درس خارج فقه معظم له شركت بفرمائيد تا همه چيز بر شما مكشوف گردد

اگر منظور از حاكم اسلامي مطلق حاكمان است بايد حكام به درجه استنباط احكام از حديث و سنت و ... رسيده باشند و الا اگر هم حكومتشان اسلامي باشد نمونه كامل و تمام آن نيست همانند بعضي حكام اسلامي عصر و زمان ما در بعضي كشورها كه بخاطر نداشتن ابزار استنباط گهگاهي به بيراهه ميروند

نقل قول:

نقل نوشته اصلی توسط : رحیق مختومرسول اكرم (ص) مى‏فرمايد: فقها امين و مورد اعتماد پيامبرانند تا هنگامى كه وارد (مطامع و لذايذ و ثروتهاى نارواى) دنيا نشده باشند. گفته شد: اى پيغمبر خدا، وارد شدنشان به دنيا چيست. مى‏فرمايد: پيروى كردن قدرت حاكمه. بنا بر اين اگر چنان كردند، بايستى از آنها بر دينتان بترسيد و پرهيز كنيد.

همین طور این حدیث؟! یعنی نمی شود وابسته به قدرت حاکمه نبود و حاکم هم نبود؟ این همه علمای ما در زمان های قبل از انقلاب یعنی پیرو حاکم ظالمی بودند؟! یعنی اگر ما حاکم مدیر و مدبر و عادل را در راس بنشانیم که فقیه نباشد نتیجه می شود که ظالم و ستمگز است و نباید از او پیروی کرد؟!


علماي ما در قبل از انقلاب تابع حكومت نبودند به خاطر نداشتن جايگاهي در نزد حاكم ظالم محبوب القلوب عامه مردم بودند هر چند كه علماي درباري مورد اشاره حضرت امام رحمه الله عليه هم كم نبودند
پيامبر هم ورود به دنيا را مذمت فرموده است كه نتيجه آن دلبستگي و وابستگي به دستگاه حاكمه است و الا معدود علمايي هم داشتيم مانند شيخ بهائي رحمه الله عليه كه در دستگاه حاكمه زمان خودشان در رفت و آمد بودند و بخاطر عدم دلبستگي و وابستگي به حاكم در نزد مردم از جايگاه خاصي هم برخودار بودند
لزوما هر حاكمي كه فقيه نباشد نميتواند ظالم باشد ولي بخاطر نداشتن سلاح فقاهت و درايت ديني نميتواند حكومتي تشكيل بدهد كه منويات حضرات معصومين عليهم السلام در پيشبرد اسلام را جامه عمل بپوشاند بسيار كساني بودند كه در فكر تشكيل حكومت ديني بودند و فقيه هم نبودند ولي توفيقي در برپائي حكومت ديني موفق نداشتند حضرتعالي اگر نمونه ايي سراغ داريد بفرمائيد استفاده كنيم

نقل قول:

نقل نوشته اصلی توسط : رحیق مختومعمر بن حنظله (8) مى‏گويد از امام صادق (ع) درباره دو نفر از دوستانمان (يعنى شيعه) كه نزاعى بينشان بود در مورد قرض يا ميراث، و به قضات براى رسيدگى مراجعه كرده بودند، سؤال كردم كه آيا اين رواست؟ فرمود: هر كه در مورد دعاوى حق يا دعاوى ناحق به ايشان مراجعه كند، در حقيقت به طاغوت (يعنى قدرت حاكمه ناروا) مراجعه كرده باشد؛ و هر چه را كه به حكم آنها بگيرد، در حقيقت به طور حرام مى‏گيرد؛ گرچه آن را كه دريافت مى‏كند حق ثابت او باشد؛ زيرا كه آن را به حكم و با رأى طاغوت و آن قدرتى گرفته كه خدا دستور داده به آن كافر شود. خداى تعالى مى‏فرمايد: يُريدُونَ انْ يَتَحاكَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ يَكْفُرُوا به. پرسيدم چه بايد بكنند. فرمود: بايد نگاه كنند ببينند از شما چه كسى است كه حديث ما را روايت كرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحبنظر شده و احكام و قوانين ما را شناخته است ... بايستى او را به عنوان قاضى و داور بپذيرند؛ زيرا كه من او را حاكم بر شما قرار داده‏ام.

این حدیث هم نهایتا وجود فقیه عادل و آگاه به قوانین شرع اسلام را در راس تشکیلات قضایی اثبات می کند نه حاکم اسلامی.


مسئله قضا يكي از اجزاء حكومت اسلامي هست نه تمام آن
جناب شريعت بزرگوار كمي در حديث دقت فرمائيد اگر حديث را به طور كامل مطالعه فرموده باشيد در آخر روايت امام صادق فرمودند فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً. فإنّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاكِماً
به نظر شما معناي حكم با حاكم فرقي با هم ندارند ؟؟؟
و آيا حَكَم ها حاكم بالمعني الاخص بحث ما هستند ؟؟؟
خواهشا كمي دقت فرمائيد

نقل قول:

نقل نوشته اصلی توسط : رحیق مختوممنظور پيامبر از فقهاء كه بعنوان جانشينان و امناء پيامبران هستند آنهايي هستند كه در دنيا غور نكرده اند و معناي غور در مسائل دنيوي عدم دلبستگي و وابستگي آنان به دنياست و اين منافاتي با بهره بردن از نعمات مادي باندازه ضرورت ندارد منظور پيامبر آن دسته از علمايي هست كه در تعبير حضرت امام رضوان الله تعالي عليه به علماي درباري معروف بودند همان ابوهريره هايي كه در درباره حكام جور از سر سفره ظلم و ستم آنان تغذيه مي شدند و احاديث بسياري را يا جعل مي كردند يا به نفع همان حاكم جور تغيير مي دادند كه تاريخ شواهد بسياري در اين رابطه سراغ دارد مطمئنا علمايي اين چنيني حتي اگر به مقام مرجعيت و افتاء برسند باز لياقت صدارت فقهاهت و امام المسلمين شدن را ندارند

این حدیث هم لزوم حاکم فقیه را نمی رساند.
لطفا شرط فقاهت را برای حاکم اسلامی اثبات کنید.


اين بخش از حرفها نظرات شخصي بنده بود كه در توضيح روايت مذكور آورده ام و در مقام اثبات حاكم فقيه نبودم بلكه صرفا قصدم توضيح روايت بود

موفق و مويد باشيد

.....

نقل قول:

به عنوان مثال بنده حکم ارتداد در اسلام را قبول ندارم و شما دارید. حال با کدام پیش فرض جلو برویم.

بهتر است موضوع به انحراف كشيده نشود و همان مسئله ولايت مطرح باشد
نقل قول:
بنده دمکراسی را قبول دارم. حال تصور کنید که همان اکثریتی که روزی حکومت اسلامی را انتخاب کردند از اسلام خارج شوند و دینی دیگر را اتخاذ کنند که آن دین اصلا قایل به حکومت دینی نباشد.

مردم هر حكومتي تابع همان دين و حكومت خودشان هستند لطفا در تفسير آيه شريفه لااكراه في الدين مطالعه فرمائيد همه چيز دستگيرتان خواهد شد

نقل قول:
ولی اگر حکومت را جدای از دین بگیریم با تغییر دین مردم خدشه ای به آن وارد نمی شود. چه اینکه حکومتی که قوانین و مقرراتش بر اساس عقلانیت باشد و رای اکثریت عقلا و علمای قوم مورد قبول همه مردم است از هر دینی.

به نظر شما حكومت ديني بيشتر به هدف خلقت نزديكتر است يا حكومت منهاي دين ؟؟
دين و خدا خواهي در فطرت انسان نهفته است و بهترين حكومتي كه ميتواند به اين نداي فطرت جواب قانع كننده دهد حكومت ديني است
حكومت اگر از دين جدا شود نتيجه اش ميشود حكومت ابو سفياني حكومت بني اميه و بني عباس كه مردم در آن حكومتها رنگ خوشبختي به خود نمي ديدند و همان افرادي كه گوش به فرمان نواعق شيطاني حاكمان ظلمه مي دوختند در رفاه بودند در حاليكه قاطبه مردم دينمدار در رنج و عذاب بودند و اين بخاطر اين بود فرصت تشكيل حكومت ديني و سياسي از امامان معصوم عليهم السلام گرفته شده بود و الا نمونه بارز آن را در زمان حكومت سياسي الهي پيامبر عظيم الشان اسلام صلوات الله و سلامه عليه مي بينيم كه حتي حكومتهاي جور و ستم نمي توانستند در برابر آن حضرت عرض اندام كنند و به غير از يكي دو مورد كه بر اثر سهل انگاري ياران پيامبر بود در ديگر موارد معمولا پيامبر پيروز ميدان بودند كه نمونه كامل و تمام آن را ميتوانيد در فتح مكه مشاهده بفرمائيد
جناب شريعت عقلاني همان عقل آفرين خودش در قرآن فرموده يا ايهاالذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم
و آيا حكومت پيامبر و منويات حضرت امير صلوات الله و سلامه عليهما جداي از دين بود؟؟؟

نقل قول:

یک سوال :
اگر به لحاظ تجربی ثابت شود حکمی در اسلام امروز دیگر کارایی و بازدهی ندارد شما چه نتیجه ای می گیرید؟

اين سوال حضرتعالي را از كتاب ولايت فقيه حضرت آقاي جوادي حفظه الله ميدهم
ايشان در صحفه 240 اين كتاب اين چنين ميفرمايند

استمرار اجتهاد فقيه را در استنباط احكام مربوط به موضوع هاي تازه و بي سابقه از دو منبع نقل و عقل ياري مي نمايد
شناخت دقيق موضوع هاي جديد اجتماعي كه متأثر از مسائل و حوادث جهاني است فقيه را با زمان خود و مقتضيات آن آشنا مي سازد و او را در يافتن برخي از مناسبات عقلي احكام ياري مي نمايد و موضوع ها و شناخت برخي از قرائن لبيّه عقليه مربوط به استظهار احكام ياري مي نمايد
مهم آن است كه با آگاهي از زمان و حوادث مربوط به آن راه استنباط احكام الهي از منابع شرع همواره باز است و به همين دليل است كه امام صادق عليه السلام ميفرمايد " العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس " يعني انسان آگاه به زمان خود مورد هجوم خطاها و اشتباهات قرار نميگيرد

نقل قول:
پیش فرض دیگری که در این موضوع لازم است این است که اصلا احکام اجتماعی شریعت بر چه اساس وضع شده اند؟ آیا ما هیچ حکمی از شریعت را نداریم که امروزه نسخ شده باشد؟ به عنوان مقال حکم حرمت شطرنج. پر واضح است که حکم شطرنج بر اساس شرایط اجتماعی آن روز وضع شده و به محض اینکه شرایط عرفی تغییر کرد حضرت امام خمینی آن را حلال اعلام کردند. این مطلب این را می رساند که اصولا احکام اجتماعی شریعت اسلام بر اساس شرایط عرفی و اجتماعی آن روز جامعه عربستان وضع شده اند. حال اگر عرفی بودن احکام اجتماعی اسلام را بپذیرید نتیجه می گیریم امروز هم باید احکامی وضع شود متناسب با شرایط عرفی امروز جامعه که این همان حکم عقل است که در همه جوامع سکولار هم رعایت می شود

احكام شريعت بر اساس مصالح بندگان و جلوگيري از مفاسد اجتماعي براي نيل به سعادت وضع شده اند و احكامي هم بودند كه به مصلحت زمان خودشان بودند و الان چون موضوعي ندارند نسخ نشده اند بلكه كاربرد خود را از دست داده اند مانند مسئله اماء و عبيد كه در زمان ما موضوعيتي ندارند يا بعضي احكام ديگر مانند همين مسئله شطرنج كه مطرح فرمويد اما مسئله اينجاست اگر روزي دوباره بخواهد حكم اماء و عبيد در جامعه موضوعيت پيدا كنند ناچارا دوباره آن احكام ساري و جاري خواهند شد
احكام شريعت نسخ پذير نخواهند بود بلكه فقيه بر اساس احكام ثانويه آن را تغيير ميدهد ولي اصل حكم به قوت خود باقي است
اينكه ميفرمائيد
[quoteاصولا احکام اجتماعی شریعت اسلام بر اساس شرایط عرفی و اجتماعی آن روز جامعه عربستان وضع شده اند]
انصافا جاي تامل و دقت دارد و با اين فرمايش حضرتعالي كل بساط حكومت ديني در غير از كشوري مانند عربستان بايد برچيده شود در حاليكه طبق آنچه را كه ما الان در دنياي امروزي مي بينيم مردم بسياري از كشورها و حتي همان كشورهايي كه خواهان ديني مانند اسلام نيستند من حيث المجموع خواهان حكومت ديني از هر ديني هستند و از همين جا ثابت مي شود كه حكومت خواهي از نوع ديني آن مد نظر تمام عقلاي عالم است
چطور ميشود تصور نمود حاكمان غير ديني بتوانند سعادت بشر را تضمين كنند و حاكمان عدل فقيه از اين خصيصه بي بهره باشند ؟؟!!!!!! درحاليكه در جاي جاي قرآن و احاديث حضرات ائمه معصومين عليهم السلام مطالبي وارد شده است كه مطلقا سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت را مبتني بر حكومت ديني در ظل حكومت الهي مي دانند ضمن اينكه رسالت پيامبر محدود به شبه جزيره عربستان نبود همچنانكه مقام معنوي پيامبر بعنوان شاهد بر اعمال تمام پيامبران و تمام امت هاي قبل از ايشان بوده است

شریعت عقلانی;316997 نوشت:
آیا پیامبر اسلام نتوانست خکومت کند؟ پس چرا در لیست 3 یا 4 نفره پیامبران قرار ندارد؟ اینکه خداوند قدرت خارق العاده به سلیمان داد که بر قومش سلطه پیدا کند یعنی شرایط برایش فراهم شده بود؟! بیان حدیث مشخص است. غیر از حکومت ایت 3 یا 4 نفر حکومت هیچ کس را نمی توان به خداوند منتسب کرد. حتی حکومت پیامبر اسلام هم مردمی بود نه الهی. عرض شد با این که حضرت علی خود را لایق ترین می دانست ولی هیچ تلاشی برای بدست آوردن این حکومت نکرد. چرا؟ چون آن را اصلا الهی نمی دانست. حکومت حق مردم است و بس. خداوند این حق را مردم واگذار کرده است نه شخص خاصی

دوست گرامی لطف کنید پاسخ ها رو کامل بخوانید که مجبور به تکرار نشم!
عرض کردم که اگر ایجاد حکومت بر اساس دین غلط باشد چه یک نفر چه به قول شما سه چهار نفر!فرقی نمیکند هیچ کدام نباید حکومت تشکیل میدادند!یعنی اگر یک نفر از انبیا هم این کار ر ا کرده باشد و این کار غلط بوده باشد این نبی الغیاذ بالله بر خلاف دستور الهی عملی را انجام داده.یعنی مواردی که خودتون گفتین برای استدلال شما مثالی نقض محسوب میشه.
ببینید من دارم با این پیش فرض بحث می کنم که شما به اسلام و حقانیت ان معتقدید در غیر این صورت بفرمایید تا شیوه بحث رو تغییر بدم.
اما در مورد بنی اسرائیل.بهتر بود در مورد تاریخ پرفراز و نشیب این قوم از زمان یعقوب علیه السلام تا حضرت سلیمان و البته بعد از ان مطالعه میکردید بعد این طور نظر میدادید!
دوست عزیز رسول خدا هم میخواست همان حکومتی را تشکیل دهد که سلیمان علیه السلام تشکیل داد و وعده ی چنین حکومتی به مردم توسط حضرت فاطمه داده شده بود که اگر مردم میگذاشتند حضرت چگونه حکومتی ایجاد میکرد(بسیار با شکوه تر از حکومت سلیمان علیه السلام).
امیر المونین در چندین جا این سخن را دارد که اگر 40 مرد داشتم (یا در جای دیگر اگر به اندازه ی یاران بدر افرادی را داشتم) قیام میکردم.حضرت علی دختر رسول خدا را برای گرفتن بیعت شبانه به خانه ی صحابه میبرد تا یارانی برای قیام پیدا کند اما نتوانست... یعنی قول یاری دادند و نیامدند.و اینکه چرا خود به تنهایی قیام نکرد هم با کمی مطالعه ی تاریخ مشخص میشود.حضرت باید زنده میماند تا پایه گذار مذهب تشیع باشد چون در ان زمان تصور و تعریف مردم از کلمه ی امام و معنای ولایت در حدی بود که علی 33 ساله را کم تجربه و نا لایق برای حکومت میدانستند!!چه طور بر امامت امام حسن که سن بسیار کمی داشت تن میدادند(معنای امامت برای مردم حتی شیعیان تازه در زمان امام هادی ع جا افتاد و انها تازه ظرفیت فهم مفاهیمی مثل زیارت جامعه را پیدا کردند) .اما اینکه بیعت مردم با حضرت حجت را بر ایشان تمام کرد بحث دیگریست.یعنی حضرت در ان زمان مانع ایجاد حکومت را (حد اقل در ظاهر) برداشته شده دیدند.
بعد هم به یک مطلب دقت کنید:شما نهایتا شاید با این استدلال بتوانید بگویید پایه ریزی حکومت دینی باید به خواست مردم باشد اما اینکه تک تک دستورات بنا به خواست مردم باشد این دیگر حکومت دینی نیست!چون در حکومت دینی خواست الهی اجرا میشود نه خواست اکثریت!!
در مورد بنی اسرائیل هم عرض کردم کمی در متون خودشان و البته متون ما مطالع بکنید متوجه میشوید که حکومت سلیمان علیه السلام قرار بود توسط حضرت موسی ایجاد شود اما به خاطر نافرمانی های مکرر قوم بنی اسرائیل (که در قران هم موارد بسیار ان ذکر شده) سفر 40 روزه به سرزمین موعود(فلسطین) 40 سال طول کشید بنی اسرائیل در طول این مدت پیامبران بسیاری را کشت و بارها (مثل جریان سامری) از دین خود برگشت.تا اینکه در زمان داوود علیه السلام شرایط اماده شد و بعد از حدود 40 سال بنی اسرائیل تن به فرمان الهی برای جهاد داد.تا بالاخره شرایط برای حکومت فراهم شد و مقدمات ان در زمان داوود ع انجام شد و در زمان سلیمان ع ایجاد شد.ماجرای این قوم را مطالعه کنید متوجه میشوید که واقعا شرایط برای انبیا قبلی اماده نبود!
مردم بنی اسرائیل تا قبل از سلیمان علیه السلام لیاقت داشتن چنین حکومتی که نمایش کوچکی از حکومت ولی معصوم بر زمین بود را نداشتند!

[="Black"]

شریعت عقلانی;316997 نوشت:
حکومت حق مردم است و بس. خداوند این حق را مردم واگذار کرده است نه شخص خاصی.
شما پاسخ استدلال های بنده را ندادید منتظرم:
hoorshid;316920 نوشت:

اما برای استدلال به حقانیت حکومت دینی حداقل از دید اسلام ساده ترین چیزهایی که میتوان گفت این است که اولا در اسلام قوانین بسیاری هست که بدون وجود حکومت دینی قابل اجرا نیست!و هیچ قانون گذار عاقلی هم نیست که قانونی را وضع کند اما با اجرای ان مخالفت کند!!در واقع حکومت دینی حکومتی است که در ان قوانین دین اجرا شود و قوانین دین منصوب از طرف خداست و حالا میگوییم خداوند با اجرایی شدن این قوانین مخالفت کرده؟!؟!
اگر بکوییم قوانین دینی فقط باید در جامعه ای اجرا شود که همه مردم اجرای این قوانین را بخواهند باید گفت که چنین جامعه ای هرگز یافت نخواهد شده و در حکومتهای قبلی یعنی به طور مثال در زمان خود رسول خدا و یا امیر المونین هم این طور نبوده که همه ی افرادی که تحت پوشش این حکومتند به اسلام اعتقاد داشته باشند!...یا حتی در زمان حکومت امام زمان علیه السلام هم هرگز این طور نیست که همه ی افراد مسلمان باشند و امام فقط به مسلمانان حکومت کند.امام قرار نیست همه را به زور مسلمان کند و هر که اسلام نیاورد کشته شود!در روایات هست که همین اهل کتاب امام را به شهادت میرسانند!
پس این دلیل هم مورد تایید دین نیست!
البته این دلیل مورد تایید هیچ ایدئولوژی دیگری هم نیست!چون هرگز نمیتوان جامعه ای رو پیدا کرد که همه ی افراد ان جامعه با ایدئولوژی حاکم بر ان جامعه موافق باشند!...پس با این استدلال و چنین تفکری هیچ ایدئولوژیی حق حکومت ندارد!!حتی همین تفکری که الان از اون حرف میزنیم!(یعنی اعتقاد به عدم اجازه ی حاکمیت به ایدئولوژیی که مورد قبول همه نیست!چون به هر حال خود این اعتقاد هم یک ایدئولوژی است در نتیجه خودش حق حاکمیت را از خودش میگیرد!و قطعا یک تفکر خود متناقض و پارادکسیکال تفکری عقلانی نیست!)
[/]

شریعت عقلانی;317005 نوشت:
یک سوال اساسی : آیا هر آنچه در جامعه دینی اجرا می شود قوانین شریعت است؟ مثلا سهمیه بندی سوخت. یا هدف مندی یارانه ها یا ... . درست است که شریعت اسلام قوانینی کلی را ارایه کرده است که علم فقه آن ها را تعیین می کند. ولی لازم به ذکر است قوانینی کلی و جزیی در همه علوم و تخصص ها جاری است که لزوم دانستن آن برای اجرای هر کاری لازم است که فقه هم یکی از این علوم است. برای مدیریت یک کشور عادل بودن از شروط اساسی است که لزومی ندارد این مدیر عادل فقیه باشد. چرا که فقه عدالت نمی آورد. فقه یک علم است و هیچ رابطه ای با عدالت ندارد. عدالت یک خصوصیت شخصی است. حال اگر شخص مدیر اول کشور را شخصی عادل و درستکار تصور کنیم پر واضح است که برای اداره کشور نهادی را مشخص می کند که مسایل جاری کشور در آن نهاد با شریعت اسلام تطبیق داده شود. در پست های قبل هم عرض شد که می توان شورایی مثل مجمع تشخیص مصلحت نظام را در راس کشور گذاشت که به گمان بنده از همه تخصص های لازم برای اداره کشور در آن مجمع نماینده وجود دارد که مسلما رای آن مجمع بر رای نهادی که وظیفه انطباق قوانین مصوب مجلس با شریعت اسلام را بر عهده دارد ( شورای نگهبان ) ارجعیت دارد. هم اکنون هم می بینیم در همین ایران خودمان مصالح کشور بر قوانین شریعت ترجیح داده شده است.
در این مورد قبلا هم به دوست دیگه ای توضیح دادم:
hoorshid;316920 نوشت:
.یعنی اینجا جایی بوده که فقیه تشخیص داده تصمیم گرفته شده مخالف با احکام اسلام است.از طرفی عرض کردم خدمتتون با یک مثال (تحریم تنباکو) که این مسئله( یعنی ولایت مطلقه) به این جهت قرار داده شده که احکام اسلام برای نیاز زمان هم پیش بینی شدند.(در لینکهایی هم که گذاشته بودم کمی توضیح داده شده بود)یعنی اسلام یک سری قوانین کلی قرار داده که مصادیق انها در هر زمان میشود حکم اسلام در ان زمان مثلا وقتی میگوید لا ضرر و لا ضرار این نهی ضرر دیدن و ضرر رساندن رو باید اولا خوب درک کرد که اصلا منظور اسلام از ضرر چیست و زمانی که امکان وقوع هر دو بخش حکم نیست چه باید کرد و مسائل از این دست و دوم اینکه در هر زمانی مصداق این حکم چیست!؟یعنی وقتی مصداق این حکم تشخیص داده شود این رو دیگر نمیتوان از مسائل فقهی جدا کرد!هر جا که تشخیص بدهیم فلان حکم کلی اسلام بر فلان مسئله صدق میکند دیگر ان مسئله (حالا هر موردی میخواهد باشد و به هر علمی میخواهد مربوط باشد!چه اقتصاد چه برنامه ریزی های کلان کشور چه.....) مسئله ی فقهی محسوب میشود

شریعت عقلانی;317005 نوشت:
در مورد داستان طالوت : 1. اولا باید اثبات کنید که فقط برای جنگ بوده. 2. ثانیا همان دستور خدا که شما می فرمایید قبلش به درخواست مردم صادر شده بود. یعنی خود مردم بودند که از پیامبر خواستند که حاکمی بر آنها بگمارد. 3. اگر پیامبر خدا حاکم اصلی آنها بود پس چرا قبل از درخواست خود مردم حاکم را تعیین نکرد و بعد از درخواست آنها چنین کرد؟

در این مورد چندین پاسخ میشه داد
اول اینکه بر اساس استدلال عقلانی واضح است که کسی را که خدا به عنوان رهبر انتخاب کرده یعنی طالوت هرگز بر خلاف دستور خدا عمل نمیکند و دستور خدا هم از طریق پیامبر خدا به مردم میرسد در نتیجه ناممکن است که طالوت بر خلاف دستور پیامبر عملی انجام دهد و قطعا تحت قرمان او بوده.
از طرف دیگر متن ایه واضح است:أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ ‏لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا ‏لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ ‏وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ». ‏(بقره: 246)‏
يعني: آيا تا به [حال‏] بزرگان بنى اسرائيل پس از موسى نينديشيده‏اى؟ چون به پيامبرشان ‏گفتند: پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا جنگ كنيم. [پيامبر] گفت: اين انتظار از شما ‏مى‏رود كه- اگر جهاد بر شما مقرر گردد- پيكار نكنيد. گفتند: دليلى نداريم كه در راه خدا جنگ ‏نكنيم حال آنكه از ديار خود رانده و از [زن و] فرزندانمان به دور افتاده‏ايم. پس آن گاه كه ‏كارزار بر آنان مقرر گشت- جز اندكى از آنان- روى گرداندند و خداوند به ستمكاران آگاه است.‏‎
البته نارضایتی مردم از این تصمیم هم کاملا مشخص است:
«قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ ‏بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ ‏يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»‏(بقره: 247).
يعني: چگونه او را به حكومت داشته باشد با اينكه ما از او براي زمامداري سزاوارتريم و او ‏كه مال و دارايي زيادي ندارد و گفت: خدا او را بر شما برگزيده است و دانش و جسم او را ‏وسعت بخشيده است، خداوند، ملکش را به هر کس بخواهد، مى‏بخشد.
نه انکه خدا ملکش را به هرکه مردم بخواهند میبخشد!!!
در مورد سوال اخرتون هم عرض کردم منظور فرمانده جنگی است تا قبل از جنگ نیازی به فرمانده جنگی نبوده!!
بعد هم دقت کنید مردم خودشان حتی فرمانده برای جنگ را هم خودشان انتخاب نکردند خدا کسی را منصوب کرد!

[="Tahoma"]

rassol;317098 نوشت:
با سلام آقایون چرا همه اش تاپیک های من رو حذف می کنند من به عنوان شروع کننده این بحث حق دارم جواب سوالاتم رو بگیرم
1- ولایت مطلقه فقیه درست است یا خیر ؟
2- اگر ولایت فقیه مطلقه است پس حکومت فعلی برابر با حکومت ائمه و پیامبر (ص) می باشد ؟
مرسی

با سلام و درود بر جناب رسول گرامي

1- در باب ولايت و فقهاهت مطلقه از منظر فقهي همانند ديگر ابواب فقه نظريات علماء مختلف است در بين علماء معاصر حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه قائل به حكومت مطلقه فقيه است حضرت امام رحمه الله عليه چون قائل به امتداد داشتن حكومت و ولايت امامان معصوم عليهم السلام و در غيبت كبراي آقا امام زمان هستند تسرّي و تفويض اختيارات ولائي امام معصوم را بر نائبان عام آن حضرت در تبيين احكام شرعي مسلّم و قعطي ميدانند كه در مباحث پيشين بصورت مشروح و مفصل بحث آن گذشت

2- حكومت فعلي ايران با تاسي از وجود پيامير اسلام و با اتكاء بر فقه شيعي بنا نهاده شد و اكثر قريب به اتفاق احكام و قوانين جمهوري اسلامي ايران مبتني بر احكام وارده در قرآن و سنت حقيقي آقا رسول الله و امامان معصوم عليهم السلام است

ولايت عظماي فقيه حضرت آيه الله العظمي خامنه ايي روحي فداه كه در راس حكومت ديني هستند بعنوان نائب عام حضرت وليعصر عجل الله تعالي فرجه الشريف به آبياري درخت تنومند و پرقدرت اسلام در كشور ايران و بلكه در عالم تشيع مبادرت مي ورزند و بعنوان حصن حصين در جهان اسلام مي درخشند

ناگفته پيداست اگر شيطنت شياطين داخلي و خارجي اين فرصت را در اختيار حكومت ديني كشورمان بگذارد كه بشود احكام را بصورت كامل و قعطي در كشور پياده كرد مطمئن باشيد بهترين حكومتي مي شود كه منويات و اهداف عالي اسلام در آن پياده خواهد شد

رحیق مختوم;317099 نوشت:
منظورتان از حاكم اسلامي كيست ؟؟؟ اگر منظورتان از حاكم اسلامي مقام معظم رهبريست پس بر شما لازم است يكبار هم كه شده در درس خارج فقه معظم له شركت بفرمائيد تا همه چيز بر شما مكشوف گردد اگر منظور از حاكم اسلامي مطلق حاكمان است بايد حكام به درجه استنباط احكام از حديث و سنت و ... رسيده باشند و الا اگر هم حكومتشان اسلامي باشد نمونه كامل و تمام آن نيست همانند بعضي حكام اسلامي عصر و زمان ما در بعضي كشورها كه بخاطر نداشتن ابزار استنباط گهگاهي به بيراهه ميروند

با سلام.
ما اینجا داریم بحث تئوریک و نظری می کنیم. اصلا با مصداقها هم کاری نداریم. نه مصداق حکومت دینی و نه مصداق حکومت غیر دینی.
در مورد حاکم حکومت دینی :
1. باید مدیر باشد و عادل
2. قانون اساسی ای که بر اساس شریعت پایه ریزی شده آن هم نه بوسیله حاکم اسلامی که بوسیله عقلای قوم موجود باشد و البته به تایید مردم هم رسیده باشد. ( در این مورد جمهوری اسلامی ایران نمونه بارز آن است. )
3. ناظرینی از تمام تخصص ها از جمله فقه بر عملکرد حاکم دوره ای اسلامی نظارت می کنند.
4. این حاکم به دو شکل می تواند انتخاب شود. به طور مستقیم از طرف مردم یا غیر مستقیم به وسیله نخبگان و خبرگان مردم البته نه فقط در فقه که در تمام تخصص ها.
اگر بگوییم حاکم اسلامی باید در فقه متخصص در حد اعلی باشد باید قایل به این باشیم که در مثلا شهرسازی و صنعت و ..... هم متخصص در حد اعلی باشد. طبیعی است که چنین انسانی یافت نمی شود.
لازم به ذکر است امروزه حاکم اسلامی خود پیامبر و یا امام نیست که بگوییم سخنش بواسطه شخصیتش قابل پذیرش است. بلکه امروزه دانستن احکام شریعت نیاز به علم حصولی و اکتسابی دارد که در فقه موجود است و همین مسئله فقه را به شکل علمی در می آورد مانند سایر علوم. ولی احکام شریعت در زمان نبی یا امام نیاز به علم حصولی و اکتسابی ندارد و اولیای خدا با تکیه بر علم حضوری عالم به احکام شریعت هستند. و این مسئله تفاوت فقیه را با امام و نبی مشخص می کند.
در مورد حدیث شما :
عرض شد حاکم کسی است که حکومت می کند. کجای معنای نقل حدیث و آموزش احکام دین معنای حکومت می دهد؟
موضوع قفل شده است