جمع بندی نظر اسلام و تشیع در باره عرفان چیست ؟

تب‌های اولیه

89 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سپیده صبح;308494 نوشت:

سلام جناب استاد اگر شما نمی فرمودید باز هم ما توهین نمیکردیم توهین کار ما وامثال ما نیست کسانی توهین میکنن که اتهام جهالت میزنن
درمورد این که به من پاسخ بدید یا خیر کاملا مختارید اصلا نمیتون این رف شما رو قبول که که شما به عقیده ودتون باشید وما هم به عقیده ودمون چون در اسلام عیسی به دینش وموسی به دینش رد شده .وپیشنهاد میکنم شما هم بیتفاوت ما نشید اگر فکر میکنید باورتان حق است ازش دفاع کنید من هم جز اعوان وانصار هیچکس نیستم جناب میلانی در باز شدن فکر بنده خیلی کمک کردن ولی من لیاقت نداشتم جز اعوان وانصار ایشون باشم علت این که از بحث ها ی شما هم نتیجه ای حاصل نشده اینه که متاسفانه خیلی از ما ها با تعصب به موضوع نگاه میکنیم واصلا بیطرف نیستیم

جناب حامد لطفا برای اون حدیثی که فرمودید منبع معتبر ذکر کنید .


سلام علیکم
حتما شما بدون تعصب هستید!!!!!.شما ما را متوهم نامیدید و ما که گفتیم این مطلب را نفهمیدید،اینقدر به شما برخورد؟؟؟؟

مشخص شد که حدس بنده درست بود و منبع قصه روشن شد.!!
حرف آخر به شما:تباین ذاتی را بروید از یک کتاب منطق مثل منطق مظفر بخوانید.شاید متوجه حرفتان شدید.
خدا إن شاء الله شما را با ناجی فکرتان، جناب میلانی محشور کند.ما را هم با ناجی افکارمان.آمین

بسمه تعالی

کسی که می گوید محدود بودن و نامحدود بودن در مورد خدا معنا ندارد.معنای اجتماع نقیضین را حقیقتا نفهمیده است.
دیگر چه می توان گفت . . . . . . .
آیا می شود با چنین کسی بحث کرد؟؟؟؟
تباین ذاتی با خدا!!!!دیگر هیچ وجهی برای شناخت خدا می ماند؟؟؟

تناقض گوئی تا چه حدّ؟برای اینکه یک حرف فلسفی را رد کنیم تا چه حدّ باید تناقض بگوئیم؟؟
به این جهت است که می گویم بحثی نمی ماند.

سپیده صبح;308415 نوشت:

.
بین خدا ومخلوقاتش تباین ذاتی وجود داره


باسمه تعالی
باسلام:
اگر منظورتان از تباین ذاتی، بینونت وجدایی عُزلی بین حق تعالی ومخلوقات باشد
که معنای بینونت عُزلی این می شود که شیی به کلی از شیی دیگر جداست که در مورد بحث ما یعنی حق تعالی یک طرف ،ماهم یک طرف، که جواب شما را حضرت امیر علی علیه السلام داده اند که می فرمایند
توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لا بینونة عزلة»:توحید خداوند همانا جدا نمودن حق تعالی از خلق اوست، البته چنان جدایی که تنها جدایی در صفت باشد نه برکناری و تباین وجودی(1
و یا در بیان دیگری حضرت امیر علیه السلام می فرمایند
فی الاشیاء کلها غیر متمازج بها ولا بائن منها
حق تعالی در همه اشیااست ،نه ممزوج با آنها ونه جدای از آنها(2
واگر منظورتان از تباین ذاتی،امر دیگری است لطفا بیان بفرمایید
پی نوشت:

1-احتجاج طبرسی ج1 ص 201
2-اصول کافی ج1 ص 138

اگر مباینت حق تعالی با مخلوقات تباین ذاتی باشد،پس چرا ما درقران کریم درباره حق تعالی این آیات را داریم که :
واعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه(1
وبدانید که خداوند میان انسان وقلب وی حایل می شود.
این چگونه با تباین ذاتی که مطرح فرمودید می سازد
ویا این آیه شریفه :
واقد خلقنا الانسان ونعلم ما توسوس به نفسه ونحن اقرب الیه من حبل الورید

-همانا ما انسان را آفریدیم وبدانچه نفسش بدان وسوسه می کند ،آگاهیم وما از رگ گردن بدو نزدیکتریم(2
این چه تباینی است که حق تعالی از رگ گردن به ما نزدیک تر است؟
ویا این آیه شریفه:
هو معکم اینما کنتم (2
پی نوشت:
1-انفال 24
2-ق 16
3-حدید 4

نقل قول:
اگر منظورتان از تباین ذاتی، بینونت وجدایی عُزلی بین حق تعالی ومخلوقات باشد
که معنای بینونت عُزلی این می شود که شیی به کلی از شیی دیگر جداست که در مورد بحث ما یعنی حق تعالی یک طرف ،ماهم یک طرف، که جواب شما را حضرت امیر علی علیه السلام داده اند که می فرمایند
توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لا بینونة عزلة
آن چه که از روایات متواتر اصحاب عصمت سلام الله علیهم استفاده می شود همین تباین ذاتی است یا بینونت و جدایی عزلی است .

آما در مورد این مقطع منسوب به حضرت امیر سلام الله علیه باید گفت این کلام حضرت أمیر صلوات الله علیه نیست و آن چه که در کلام حضرت أمیر المومنین صلوات الله علیه و اولاد طاهرشان نقل شده خلاف این است که بعد شاهد مثال ذکر خواهیم کرد . این روایت را شیخ طبرسی در احتجاج نقل کرده و علامه مجلسی نیز در بحار الأنوار نقل کرده است .

دَلِيلُهُ آيَاتُهُ وَ وُجُودُهُ إِثْبَاتُهُ وَ مَعْرِفَتُهُ تَوْحِيدُهُ وَ تَوْحِيدُهُ تَمْيِيزُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ حُكْمُ التَّمْيِيزِ بَيْنُونَةُ صِفَةٍ لَا بَيْنُونَةُ عُزْلَةٍ إِنَّهُ رَبٌّ خَالِقٌ غَيْرُ مَرْبُوبٍ مَخْلُوقٍ مَا تُصُوِّرَ فَهُوَ بِخِلَافِهِ ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ لَيْسَ بِإِلَهٍ مَنْ عَرَفَ بِنَفْسِهِ هُوَ الدَّالُّ بِالدَّلِيلِ عَلَيْهِ وَ الْمُؤَدِّي بِالْمَعْرِفَةِ إِلَيْهِ.


بر فرض قبول معنای روایت واضح است که صفات خالق با مخلوق کاملا فرق دارد که ادامه کلام دلالت بر این معنا می کند .

عزلت که فرموده مراد خداوند منعزل از خلقش نیست و تماما بر شئونات و ربوبیت آنها احاطه کامل دارد.

اما روایاتی که صحیح السند هستن و دلالت بر بینونت عزلی دارن از باب مثال :

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الْمُتَفَرِّدِ الَّذِي لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَانَ وَ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ خَلَقَ مَا كَانَ قُدْرَتُهُ بَانَ بِهَا مِنَ الْأَشْيَاءِ وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ فَلَيْسَتْ لَهُ‏ صِفَةٌ تُنَالُ وَ لَا حَدٌّ يُضْرَب‏

فَهُوَ قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْتَزِقٍ وَ بَعِيدٌ غَيْرُ مُتَقَصٍّ يُحَقَّقُ وَ لَا يُمَثَّلُ وَ يُوَحَّدُ وَ لَا يُبَعَّضُ يُعْرَفُ بِالْآيَاتِ وَ يُثْبَتُ بِالْعَلَامَاتِ فَلَا إِلَهَ غَيْرُهُ الْكَبِيرُ الْمُتَعَال‏

فَهُوَ قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْتَزِقٍ وَ بَعِيدٌ غَيْرُ مُتَقَصٍّ يُحَقَّقُ وَ لَا يُمَثَّلُ وَ يُوَحَّدُ وَ لَا يُبَعَّضُ يُعْرَفُ بِالْآيَاتِ وَ يُثْبَتُ بِالْعَلَامَاتِ فَلَا إِلَهَ غَيْرُهُ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ

الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو النَّصِيبِيِّ قَالَ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ وَاحِدٌ صَمَدٌ أَزَلِيٌّ صَمَدِيٌّ-

لَا ظِلَّ لَهُ يُمْسِكُهُ وَ هُوَ يُمْسِكُ الْأَشْيَاءَ بِأَظِلَّتِهَا عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ فَرْدَانِيٌّ لَا خَلْقُهُ فِيهِ وَ لَا هُوَ فِي خَلْقِهِ غَيْرُ مَحْسُوسٍ وَ لَا مَجْسُوسٍ وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ عَلَا فَقَرُبَ وَ دَنَا فَبَعُدَ وَ عُصِيَ فَغَفَرَ وَ أُطِيعَ فَشَكَرَ لَا تَحْوِيهِ أَرْضُهُ وَ لَا تُقِلُّهُ سَمَاوَاتُهُ وَ إِنَّهُ حَامِلُ الْأَشْيَاءِ بِقُدْرَتِهِ دَيْمُومِيٌّ أَزَلِيٌّ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَغْلَطُ وَ لَا يَلْعَبُ وَ لَا لِإِرَادَتِهِ فَصْلٌ وَ فَصْلُهُ جَزَاءٌ وَ أَمْرُهُ وَاقِعٌ- لَمْ يَلِدْ فَيُورَثَ وَ لَمْ يُولَدْ فَيُشَارَكَ- وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَد

نقل قول:
فی الاشیاء کلها غیر متمازج بها ولا بائن منها
حق تعالی در همه اشیااست ،نه ممزوج با آنها ونه جدای از آنها

در رابطه یا این روایت صحیح السند کافی شریف می فرماید :

این در اشیاء مراد این نیست که جزء یا وصف یا داخل در آنها یا در جمله اشیاء باشد تا ممازج با آنها صدق کنه حتی تبادر به ذهن این معنی را نمی رساند بلکه مراد احاطه علم او در اشیاء است در جمیع ما سوای خودش نفوذ دارد و مراد از بائن از اشیاء نیست یعنی دور از ما سوی خودش چه از لحاظ مسافت چه از لحاظ علم نیست علم و قدرتش تماما بر ما سوی خودش مسلط است و در واقع می خواهد بعد و قرب که صفات مخلوق هستن را منتفی کند .

این معنا را بزرگان مذهب هم اشاره فرمودند علامه مجلسی اعلی الله مقامه می فرماید :

غير متمازج بها" بالمجاورة و الخلط" و لا بائن منها" مفارقا عنها بالبعد، فإن القرب و البعد المكانيين و ما بحكمهما لا يليقان به سبحانه

نقل قول:
واعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه
واقد خلقنا الانسان ونعلم ما توسوس به نفسه ونحن اقرب الیه من حبل الورید
هو معکم اینما کنتم

معانی این آیات شریفه با روایات دقیقا یکی است بلکه وضوح این آیات بیشتر و کاملتر است .

و نحن اقرب الیه من حبل الورید فصل الخطاب است که اگر معیت ذات بود ....
دقیقا همین معنایی که حضرت امیر المومنین صلوات الله علیه فرمودند : و لا بائن منها همه ما سوی الله در تحت شعاع قدرت و علم اوست و هیچ چیز نه وهم و نه عقل و نه هیچ شیئ دیگر بر خدای متعال پوشیده نیست .

فعلا که این مقدار به خاطرم می یاد تا بعد .

همگی موفق باشید .

سهی برزگر;308483 نوشت:
جناب اقای حامد با پوزش از اینکه من پاسخ میدم.انچه که به عنوان حدیث نقل فرمودید در هیچ یک از منابع معتبر روایی ما تحت عنوان حدیث ذکر نشده اگر شما منبع شیعیمورد اعتمادی که با سند ذکر شده بفرمایید خوشحال میشم که البته فکر نمیکنم بتونید ذکر کنید از این دست به ظاهر روایات ما کم نداریم که بسیاری از اونها اولین بار در کتب عرفانی به ویژه در کتب شیوخ اهل سنت نقل شده وبعد به عنوان یک حدیث مسلم ومفروض گرفته شده در باب خیلی از معتقدات عرفانی نهایتا به جای استدلال به احادیث وروایاتی تکیه شده که اصولا حدیث نبودند یا به جهت محتوا وسند دارای ضعف شدید.........

سلام
این روایت از کتاب مصباح الشریعه است که بزرگانی مانند سیدبن طاووس و محدث نوری آنرا تایید کرده اند هرچند برخی نیز عمدتا بخاطر مضامین عرفانیش آنرا مورد نقد و رد قرار داده اند .
باید توجه داشته باشید که در طول اعصار گذشته چه بر سر روایات ما آمده است
با کمال تاسف بسیاری از راویان حدیث به دلایل شخصی یعنی به حسب باور و اعتقاد خود از نقل برخی احادیث ولو صحیح امتناع می ورزیدند با این حال تعدادی از این اخبار به ما رسیده است
اگر در این روایت یا امثال آن شک دارید آیا می توانید در آیه :
هوالاول و الاخر والظاهر والباطن
شک کنید .
می توانید در مضامین دعای عرفه سیدالشهداء از قبیل :
الغیرک ظهور مالیس لک
که ظهور را از غیر نفی کرده و اختصاص به خدای تعالی می دهد نفی بفرمایید
آیا می توانید پایه فلسفی موضوع یعنی برهان فقر نوری را با دلیل و برهان رد بفرمایید
آیا برهان فقر نوری جناب ملاصدرا تفسیر آیه :
یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هوالغنی الحمید
نیست ؟
والله الموفق

[="Black"]

استاد;308497 نوشت:

سلام علیکم
حتما شما بدون تعصب هستید!!!!!.شما ما را متوهم نامیدید و ما که گفتیم این مطلب را نفهمیدید،اینقدر به شما برخورد؟؟؟؟

مشخص شد که حدس بنده درست بود و منبع قصه روشن شد.!!
حرف آخر به شما:تباین ذاتی را بروید از یک کتاب منطق مثل منطق مظفر بخوانید.شاید متوجه حرفتان شدید.
خدا إن شاء الله شما را با ناجی فکرتان، جناب میلانی محشور کند.ما را هم با ناجی افکارمان.آمین

بله تما من بدون تعصب هست برای اطمینان شما به لفظ جلاله الله قسم میخورمم که اگر شما برای من استدلال بیارد که فلسفه وعرفان ایراد نداره وحقه نه تنها از عقیده الانم برمیگردم بلکه هر جا سخنی در نقد نوشتمم یا گفتم برمییگردم واصلاح میکنم ومیگم که قبلا اشتباه میکردم فلسفه وعرفان حق هست. فقط استدلالتون از قرآن واهل بیت باشه واز موادی شروع بشه که مورد قبول من هم وشما باشه . این که فتم فلسفه وهمه هم به دلیل این که استدلال نیست وهرچیزی که استدلال نباشه وهمه عرض هم کردم منظورم وهم منظقی بود نه وهم عرفی . اینکه میگم فلان سخن استدلالی نیست توهینه ؟؟!! منظق مظفر را هم نه یک بار بلکه ده بار خوندم شما هم برای روشن شدن کلام من درباره وهم نگاهی به منطق مظفر بندازید . انشاالله خدا ما را با پیشوایانمان (اهل بیت) وشما را با پیشوایانتان(ابن عربی) محشور کند[/]

[="Black"]

حامد;308620 نوشت:
سلام
این روایت از کتاب مصباح الشریعه است که بزرگانی مانند سیدبن طاووس و محدث نوری آنرا تایید کرده اند هرچند برخی نیز عمدتا بخاطر مضامین عرفانیش آنرا مورد نقد و رد قرار داده اند .
باید توجه داشته باشید که در طول اعصار گذشته چه بر سر روایات ما آمده است
با کمال تاسف بسیاری از راویان حدیث به دلایل شخصی یعنی به حسب باور و اعتقاد خود از نقل برخی احادیث ولو صحیح امتناع می ورزیدند با این حال تعدادی از این اخبار به ما رسیده است
اگر در این روایت یا امثال آن شک دارید آیا می توانید در آیه :
هوالاول و الاخر والظاهر والباطن
شک کنید .
می توانید در مضامین دعای عرفه سیدالشهداء از قبیل :
الغیرک ظهور مالیس لک
که ظهور را از غیر نفی کرده و اختصاص به خدای تعالی می دهد نفی بفرمایید
آیا می توانید پایه فلسفی موضوع یعنی برهان فقر نوری را با دلیل و برهان رد بفرمایید
آیا برهان فقر نوری جناب ملاصدرا تفسیر آیه :
یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هوالغنی الحمید
نیست ؟
والله الموفق

جناب سمیع منظورم از تیاین ذاتی همین بینونیت عزلی است که جناب عبد الرحمن لطف کردن وجواب من را هم گفتن .

جناب حامد یک سوال مهم را به من جواب بدید لطفا چرا اکثر طرفداران فلسفه وعرفان برای استدلال آوردن دست به متشابهات میزنن ؟؟متشابهات یعنی چیز های که ازشون چند برداشت میشه کرد ؟ چرا از محکمات استفاده نمی کنید ؟ مگر نه اینکه متشابهات با محکمات باید تفسیر شوند ؟صراحت آیه قرآن میفر ماید که بعضی آیات متشابه هستن وجند برداشت از انها امکان دارد: هو الذی انزل علیک الکتاب منه ایات محکمات هن ام الکتاب واخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تاویله وما یعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا وما یذکر الا اولواالاباب آیه 7 سوره آل عمران

آیه هو الاول والاخر والظاهرو والباطل جز متشابهات هست و چند تفسیر و تاویل دارد وطبق آیه صریح قرآن تاویل ایت آیه را فقط راسخون در علم (اهل بیت ) میدانند پس بهتر نیست سر سفره امام بشینیم ببینیم ایشان چه فرمودند ؟
ان تکه دعای عرفه هم که فرمودید مربوط به خود دعای عرفه نیست مربوط به ذیل دعای عرفه است که به آن اضافه شده وسخن امام نیست . چون در نسخ اولیه این قسمت انتهای دعا نبوده وبعدا اضافه شده
لطفا از محکمات دلیل بیارد .[/]

عرفان همون دین درون انسان است و اولین عرفای اسلام امامان مخصوصا حضرت علی (ع) است
یعنی کمال دین بیرونی که همان شریعت هست سرآغاز دین درونی که طریقت است میشود
تنها فرق امام و پیامبر هم به همین است . پیامبر از بیرون از خود به خدا و وحی رسید اما امام از درون وجود خود به وحدت وجود رسید یعنی خداوند در وی ساکن شد و به همین دلیله که خداوند به پیامبر میگوید اگر امام رو معرفی نکنی انگار هیچکاری انجام ندادی چون کمال دین عرفان است
از سخنان حضرت علی علیه السلام میشود فهمید که او یک عارف بوده
هرکس در جستجوی خدا بود عاقبت خدا شد!!!
انسان عالم صغیر است و جهان هستی انسان کبیر!!!
و خیلی از حرفهای پر معنی و عجیب دیگه
و اینم بگم کسی که عرفان رو قبول نداره یعنی امامان رو کافره ولی نه عرفانهای الکی این دوره زمون
و مشکل شما اینه که درکی از خدا ندارید بخاطر همین وحدت وجود رو منکر و کافر میشید
کسایی مثل مولانا , شمس,بایزید بسطامی که از شاگردان امام صادق بود و... از اولیاء الله هستند و توهین به اونها توهین به خداست خواهشا احترام بگذارید

یونس بن عبد الرحمن;308587 نوشت:
آن چه که از روایات متواتر اصحاب عصمت سلام الله علیهم استفاده می شود همین تباین ذاتی است یا بینونت و جدایی عزلی است .

آما در مورد این مقطع منسوب به حضرت امیر سلام الله علیه باید گفت این کلام حضرت أمیر صلوات الله علیه نیست و آن چه که در کلام حضرت أمیر المومنین صلوات الله علیه و اولاد طاهرشان نقل شده خلاف این است که بعد شاهد مثال ذکر خواهیم کرد . این روایت را شیخ طبرسی در احتجاج نقل کرده و علامه مجلسی نیز در بحار الأنوار نقل کرده است .

دَلِيلُهُ آيَاتُهُ وَ وُجُودُهُ إِثْبَاتُهُ وَ مَعْرِفَتُهُ تَوْحِيدُهُ وَ تَوْحِيدُهُ تَمْيِيزُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ حُكْمُ التَّمْيِيزِ بَيْنُونَةُ صِفَةٍ لَا بَيْنُونَةُ عُزْلَةٍ إِنَّهُ رَبٌّ خَالِقٌ غَيْرُ مَرْبُوبٍ مَخْلُوقٍ مَا تُصُوِّرَ فَهُوَ بِخِلَافِهِ ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ لَيْسَ بِإِلَهٍ مَنْ عَرَفَ بِنَفْسِهِ هُوَ الدَّالُّ بِالدَّلِيلِ عَلَيْهِ وَ الْمُؤَدِّي بِالْمَعْرِفَةِ إِلَيْهِ.


باسمه تعالی
با سلام:
کاربر محترم شما از یک طرف صرفا فقط ادعا می کنید که این روایت از حضرت امیر علی علیه السلام نیست و از طرف دیگر متن روایت را از کتاب احتجاج و بحار الانوار می آورید.
آیا این تناقض گویی نیست ؟

یونس بن عبد الرحمن;308587 نوشت:

اما روایاتی که صحیح السند هستن و دلالت بر بینونت عزلی دارن از باب مثال :

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الْمُتَفَرِّدِ الَّذِي لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَانَ وَ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ خَلَقَ مَا كَانَ قُدْرَتُهُ بَانَ بِهَا مِنَ الْأَشْيَاءِ وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ فَلَيْسَتْ لَهُ‏ صِفَةٌ تُنَالُ وَ لَا حَدٌّ يُضْرَب‏

فَهُوَ قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْتَزِقٍ وَ بَعِيدٌ غَيْرُ مُتَقَصٍّ يُحَقَّقُ وَ لَا يُمَثَّلُ وَ يُوَحَّدُ وَ لَا يُبَعَّضُ يُعْرَفُ بِالْآيَاتِ وَ يُثْبَتُ بِالْعَلَامَاتِ فَلَا إِلَهَ غَيْرُهُ الْكَبِيرُ الْمُتَعَال‏

فَهُوَ قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْتَزِقٍ وَ بَعِيدٌ غَيْرُ مُتَقَصٍّ يُحَقَّقُ وَ لَا يُمَثَّلُ وَ يُوَحَّدُ وَ لَا يُبَعَّضُ يُعْرَفُ بِالْآيَاتِ وَ يُثْبَتُ بِالْعَلَامَاتِ فَلَا إِلَهَ غَيْرُهُ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ

الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو النَّصِيبِيِّ قَالَ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ وَاحِدٌ صَمَدٌ أَزَلِيٌّ صَمَدِيٌّ-

لَا ظِلَّ لَهُ يُمْسِكُهُ وَ هُوَ يُمْسِكُ الْأَشْيَاءَ بِأَظِلَّتِهَا عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ فَرْدَانِيٌّ لَا خَلْقُهُ فِيهِ وَ لَا هُوَ فِي خَلْقِهِ غَيْرُ مَحْسُوسٍ وَ لَا مَجْسُوسٍ وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ عَلَا فَقَرُبَ وَ دَنَا فَبَعُدَ وَ عُصِيَ فَغَفَرَ وَ أُطِيعَ فَشَكَرَ لَا تَحْوِيهِ أَرْضُهُ وَ لَا تُقِلُّهُ سَمَاوَاتُهُ وَ إِنَّهُ حَامِلُ الْأَشْيَاءِ بِقُدْرَتِهِ دَيْمُومِيٌّ أَزَلِيٌّ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَغْلَطُ وَ لَا يَلْعَبُ وَ لَا لِإِرَادَتِهِ فَصْلٌ وَ فَصْلُهُ جَزَاءٌ وَ أَمْرُهُ وَاقِعٌ- لَمْ يَلِدْ فَيُورَثَ وَ لَمْ يُولَدْ فَيُشَارَكَ- وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَد

.


اتفاقا این روایاتی که شما آوردید ثابت می کند که بینونت و جدایی بین حق تعالی و مخلوقات بینونت صفاتی است . چون اگر کمی دقت داشته باشید روایات تماما در مورد صفات حق تعالی بحث می کندو به واسطه این صفات از مخلوقات جدا می شود.

سپیده صبح;308640 نوشت:

جناب سمیع منظورم از تیاین ذاتی همین بینونیت عزلی است که جناب عبد الرحمن لطف کردن وجواب من را هم گفتن .

.

باسمه تعالی
با سلام:
کاربر محترم وقتی که در متن روایت حضرت امیر علی علیه السلام تصریح می فرمایند:لا بینونة عزلة شما چرا اجتهاد در مقابل نص می فرمایید. خود روایت صراحتا بیان می کند که جدایی بین حق تعالی و مخلوقات بینونت عزلی نیست. آن وقت شما می فرمایید منظورم از تباین ذاتی ،تباین عزلی است.
جواب جناب عبدالرحمن را هم داده ام لطف کنید ملاحظه بفرمایید

سپیده صبح;308640 نوشت:
جناب حامد یک سوال مهم را به من جواب بدید لطفا چرا اکثر طرفداران فلسفه وعرفان برای استدلال آوردن دست به متشابهات میزنن ؟؟متشابهات یعنی چیز های که ازشون چند برداشت میشه کرد ؟ چرا از محکمات استفاده نمی کنید ؟ مگر نه اینکه متشابهات با محکمات باید تفسیر شوند ؟صراحت آیه قرآن میفر ماید که بعضی آیات متشابه هستن وجند برداشت از انها امکان دارد: هو الذی انزل علیک الکتاب منه ایات محکمات هن ام الکتاب واخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تاویله وما یعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا وما یذکر الا اولواالاباب آیه 7 سوره آل عمران آیه هو الاول والاخر والظاهرو والباطل جز متشابهات هست و چند تفسیر و تاویل دارد وطبق آیه صریح قرآن تاویل ایت آیه را فقط راسخون در علم (اهل بیت ) میدانند پس بهتر نیست سر سفره امام بشینیم ببینیم ایشان چه فرمودند ؟ ان تکه دعای عرفه هم که فرمودید مربوط به خود دعای عرفه نیست مربوط به ذیل دعای عرفه است که به آن اضافه شده وسخن امام نیست . چون در نسخ اولیه این قسمت انتهای دعا نبوده وبعدا اضافه شده لطفا از محکمات دلیل بیارد .

سلام
این کار مشکلی نیست که هر سندی می آورند با یک بهانه ای ردش کنیم
اول اینکه شریفه " هو الاول والاخر" متشابه نیست بلکه عمیق است متشابه امثال استوی علی العرش است که صراحت در نسبت دادن امر محدود به خدای نامحدود دارد
ثانیا فقره "الغیرک ظهور " را جناب قمی در مفاتیح آورده اند و ایشان از محدثین موثق و بسیار دقیق و خبره است
ثالثا چرا نمی فرمایید "یا ایها الناس انتم الفقراء" متشابه است این را هم متشابه بفرمایید برود دیگر
رابعا چرا مبنای فلسفی جناب صدرا را با دلیل رد نمی کنید ؟
والله الموفق

حامد;308620 نوشت:
سلام
این روایت از کتاب مصباح الشریعه است که بزرگانی مانند سیدبن طاووس و محدث نوری آنرا تایید کرده اند هرچند برخی نیز عمدتا بخاطر مضامین عرفانیش آنرا مورد نقد و رد قرار داده اند .
باید توجه داشته باشید که در طول اعصار گذشته چه بر سر روایات ما آمده است
با کمال تاسف بسیاری از راویان حدیث به دلایل شخصی یعنی به حسب باور و اعتقاد خود از نقل برخی احادیث ولو صحیح امتناع می ورزیدند با این حال تعدادی از این اخبار به ما رسیده است

یقینا ذکر نکردند یا تحریف کردند!
همین الان اهل ظاهر در خطبه البیان و سخنان زیادی شک میکنند و میگویند از ائمه نیست!
ناقلان حدیث و روایت آن زمان از فلسفه و عرفان چه میدونستند؟! مگر بعضی که از یاران خاص ائمه بودند و به اون حقایق دست یافته بودند!

یا حتی دیدم چون اسامی مانند آهیا شراهیا و.. در ادعیه ائمه هست را میگویند از ائمه نیست در حالیکه این اسماء صحیح و درست هست و در علوم غریبه کاربرد زیادی دارد! برخی اسم الاسم الاعظم هست( نه اسم اعظم) که تازه سید بن طاووس هم در کتاب مهج الدعوات آورده!

اگر کس دیگری می بود چون معنای این اسماء را نمی دانست فکر میکرد این ادعیه از ائمه نیست!

تمام این دعاها نشان از علم والای ائمه به هر چیزی دارد!

یا روایات جعلی که در خصوص صوفی ساختند! مگر تصوف اسلامی در زمان ائمه بوده که چنین سخنانی بگویند؟!

وقتی ظاهر بینانی مثل خوارج در آن زمان بودند و تا الان ریشه دواندند پس نباید به تحریفات شک کرد!

خدا رو شکر که قرآن تحریف ناشدنی است و سخنان مستند از ائمه مطابق با قرآن است!

habibonline;308661 نوشت:
...,بایزید بسطامی که از شاگردان امام صادق بود و... از اولیاء الله هستند و توهین به اونها توهین به خداست خواهشا احترام بگذارید

خیلی جاها دیدم به اشتباه گفتن که بایزید شاگرد امام صادق(ع) بوده درحالی که سال تولدش به دوره امام صادق(ع) نمیخوره و اشتباهه

ابویزید طیقور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی معروف به بایزید بسطامی ملقب بهسلطان العارفین بزرگ‌ترین عارف قرن سوم هجری و از بزرگان اهل تصوف است که در سال‌های ۱۶۱ تا۲۳۴ می زیسته(مطابق با قول صحیحتر متوفی بسال ۲۶۱ه.ق).
درحالی که امام صادق:
ابو عبدالله، جعفر بن محمد الصادق معروف به جعفر صادق، امام ششم شیعیان که آن‌ها از وی با عنوان امام جعفر صادق یاد می‌کنند. وی فرزند محمد باقر و ام‌فروه است. او در ۱۷ ربیع الاول ۸۳ هجری قمری (۷۰۲-۷۰۳ میلادی) در مدینه بدنیا آمد. او توسط منصور دوانیقی، خلیفه عباسی مسموم شد و در ۲۵ شوال ۱۴۸ هجری قمری در سن ۶۵ سالگی در مدینه درگذشت. او بیشترین سال عمر را در میان یازده امام اول شیعیان داشته‌است. محل دفن وی کنار قبر پدرش در قبرستان بقیع شهر مدینه‌است.

محض اطلاع دوستان:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D8%AF_%D8%A8%D8%B3%D8%B7%D8%A7%D9%85%DB%8C

البته این نکته هم ناگفته نماند از آیت الله بهجت(ره):
[="navy"]آیت الله بهجت شَطَحیّات اینگونه شخصیتها از جمله بایزید را قابل تاویل دانسته‌است و تکفیر آنها را روا ندانسته در عین حال متابعت معصومین را شرط و موافقت با آنها را ملاک دانسته‌است.[/]

ژولیده;308723 نوشت:
شَطَحیّات

سلام
شطح بیان حقیقت در الفاظ دور از ادب است
والله الموفق

حامد;308620 نوشت:
سلام
این روایت از کتاب مصباح الشریعه است که بزرگانی مانند سیدبن طاووس و محدث نوری آنرا تایید کرده اند هرچند برخی نیز عمدتا بخاطر مضامین عرفانیش آنرا مورد نقد و رد قرار داده اند .
باید توجه داشته باشید که در طول اعصار گذشته چه بر سر روایات ما آمده است
با کمال تاسف بسیاری از راویان حدیث به دلایل شخصی یعنی به حسب باور و اعتقاد خود از نقل برخی احادیث ولو صحیح امتناع می ورزیدند با این حال تعدادی از این اخبار به ما رسیده است
اگر در این روایت یا امثال آن شک دارید آیا می توانید در آیه :
هوالاول و الاخر والظاهر والباطن
شک کنید .
می توانید در مضامین دعای عرفه سیدالشهداء از قبیل :
الغیرک ظهور مالیس لک
که ظهور را از غیر نفی کرده و اختصاص به خدای تعالی می دهد نفی بفرمایید
آیا می توانید پایه فلسفی موضوع یعنی برهان فقر نوری را با دلیل و برهان رد بفرمایید
آیا برهان فقر نوری جناب ملاصدرا تفسیر آیه :
یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هوالغنی الحمید
نیست ؟
والله الموفق

حامد;308620 نوشت:
اگر در این روایت یا امثال آن شک دارید آیا می توانید در آیه :
هوالاول و الاخر والظاهر والباطن
شک کنید .
می توانید در مضامین دعای عرفه سیدالشهداء از قبیل :
الغیرک ظهور مالیس لک
که ظهور را از غیر نفی کرده و اختصاص به خدای تعالی می دهد نفی بفرمایید
آیا می توانید پایه فلسفی موضوع یعنی برهان فقر نوری را با دلیل و برهان رد بفرمایید
آیا برهان فقر نوری جناب ملاصدرا تفسیر آیه :
یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هوالغنی الحمید
نیست ؟

در این ایات الهی هیچ تردیدی نیست مشکل در تفسیر وتعبیری است که که از انها صورت پذیرفته واز معنای واقعی دور شده ودر خدمت اثبات ان گزاره ها درامده است
هو الاول:خداوند اول است یعنی دارای ابتدایی نیست وهیچ حدی ندارد
هوالاخر:خداوند بی نهایت است.بنا بر این دو خدوند محدود به هیچ حدی نیست اما سایر موجودات ابتدا وانتهایی دارند که به اراده حق ایجاد شده است.از کجای این صفات وحدت وجود استنباط میشود؟؟
ظاهر:دارای دو معنا است.خداوند به وسیله مخلوقات وافریده ایش اشکار وشناخته میشود"انه ظاهر بایاته التی اظهرها من شواهد قدرته" لذا برای شناخت او باید به نشانه ها ومخلوقاتش توجه کنیم.نه اینکه وجود خداوند در وجود سایر ممکنات ظهور پیدا کرده!!
ومعنای دوم ان یعنی غالب خداوند بر همه چیز وهمه کس چیره است.که در واقع همان معنای قادر است
باطن: هم دو معنا دارد.معنای اول:"انه قد بطن عن الاوهام"خداوند از قوای ادراکی وتصوری مخلوق پوشیده است وبا هیچ یک از اینها قابل فهم نیستودیگر اینکه"انه باطن کل شی" یعنی "خبیر بما یسرون ویعلنون" خداوند از حقیقت هزچیز اگاه است.
جناب صدرا باید پاسخ دهند چطور وبر چه مبنایی این ایه شریفه را به فقر وجودی ونوری ووحدت شخصی وجود برمیگردانند!خداوند "الغنی بنفسه عن غیره"است.بی نیاز ومستغنی از غیر است وبرای انجام افعالش نیاز به هیچ واسطه وابزار واسبابی ندارد.هر شائبه نقص ونیاز از او مبراست وهمه مخلوقات جز خداوند متعال نیازمند وداری نقصان ومحتاج تمکن واسباب وابزارند.اینها معانی روشنی است که با اندک تاملی پذیرفتنی است.کسانی که تاویلاتی جز این بر ایات بار میکنند وان معانی بعضا مبهمی را که شاید فکر میکنیم میفهمیم یعنی چه ولی وقتی خوب فکر کنیم میبینم که دقیقا هم نمیفهمیم یعنی چه!!-باید سخن خود را مستدل کنند.

[="Black"][=12]

حامد;308678 نوشت:
سلام
این کار مشکلی نیست که هر سندی می آورند با یک بهانه ای ردش کنیم
اول اینکه شریفه " هو الاول والاخر" متشابه نیست بلکه عمیق است متشابه امثال استوی علی العرش است که صراحت در نسبت دادن امر محدود به خدای نامحدود دارد
ثانیا فقره "الغیرک ظهور " را جناب قمی در مفاتیح آورده اند و ایشان از محدثین موثق و بسیار دقیق و خبره است
ثالثا چرا نمی فرمایید "یا ایها الناس انتم الفقراء" متشابه است این را هم متشابه بفرمایید برود دیگر
رابعا چرا مبنای فلسفی جناب صدرا را با دلیل رد نمی کنید ؟
والله الموفق

سلام نه اصلا ما قصد نداریم همه چیز رو رد کنیم بلکه شما یک روایت سند الصحیح بیاورید که نشه تاویلش کرد وصراحت در گفته های شما داشته باشه آیه شریفه هوالاول والاخر تفسیر داره تفسیرش هم دست معصومه که صراحتا بیان کرده معنی این آیه چیه وما طبق همان تفسیر عصوم ییم برداشت شا اشتباه . یکی از معانی که برای تشابه فتن اینه که برداشت چند معنا از اون صحیح باشه به خلاف ایاتی که فقظ یک برداشت از آنها امکان دارد مثل لیس کمثله شی این یک معنا بیشتر ندارد اما هوالاول والاخر میتونه چند معنا داشته باشه یکی معنای که شما فرمودید ویکی این که معنای هوالاول این است که هیچ موجودی قبل از خداوند نبوده والاخر یعنی بعد از مرگ همه موجودات فقط خدا باقی می ماند وحیات مختص خداست تا آخر آیه . پس چند معنا میشه از آیه برداشت کرد به همین دلیل برای فهم درست آن باید رفت نزد اهل بیت
ثانیا جناب محدث قمی (ره) هر چه در مفاتیح اورده درسته ؟؟؟؟!!!!!! عجب این دیگه چه حرفیه همه میدونن که بعضی دعا های مفاتیح سند صحیحی نداره یا اشکال در آن هست .مثلا دعای در ندبه عبارت عرجت بروحه در همین مفاتیح هست . وتصحیح مفاتیح توسط آیت الله مکارم دلیل برهمین هست .

این آیه یا ایها الناس انتم فقرا متشابه نیست اما ربطی نداره این که ما یه سری داشته های ذهنی مون رو رنگ قرانی بهش بدیم که نمیشه

توی بعضی منابع اومده که شاگرد امام صادق بوده

بسم الله الرحمن الرحیم .


دوستان عزیز و بزرگوار لطفا و خواهشا بحث را تبدیل به دعوا و جدل نکنید از هم دیگه ناراحت نشوید ما در این جا بحث علمی می کنیم من خودم هرگز در بحثم نیتم این نیست طرفم قانع بشه مهم این که بحث علمی باشه مطمئنا خود خواننده چه داخل سایت چه خارج سایت متوجه صحت و سقم مطلب می شوند کما این که خیلیها به من اینو در خارج سایت گفتن و این برای شخص بنده خیلی مهمه .

نقل قول:

[=&quot]باسمه تعالی[/][=&quot]
[/]
[=&quot]با سلام[/][=&quot]:[/][=&quot]
[/]
[=&quot]کاربر محترم شما از یک طرف صرفا فقط ادعا می کنید که این روایت از حضرت امیر علی علیه السلام نیست و از طرف دیگر متن روایت را از کتاب احتجاج و بحار الانوار می آورید[/][=&quot].[/][=&quot]
[/]
[=&quot]آیا این تناقض گویی نیست ؟[/]
نه عزیز حرف من تناقض گویی نیست حالا هم بخوام وارد این مبحث بشم این جا جاش نیست.


حالا مشکلی با روایت ندارم روایت از لحاظ مضامین درسته بعضی از بزرگان گفتن چون با مضامین مسلم روایات دیگر در تعارض و از طرفی مشکل سندی و ... داره لذا علمش ارجاع می دادن به خود اهل بیت علیهم السلام.


ولی بعد از این که کلی در روایت شریفه تدبر کردم دیدم هیچ مشکلی از لحاظ مضامین ندارد و با روایت دیگر کاملا سازگار است .


دَلِيلُهُ آيَاتُهُ وَ وُجُودُهُ إِثْبَاتُهُ وَ مَعْرِفَتُهُ تَوْحِيدُهُ وَ تَوْحِيدُهُ تَمْيِيزُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ حُكْمُ التَّمْيِيزِ بَيْنُونَةُ صِفَةٍ لَا بَيْنُونَةُ عُزْلَةٍ إِنَّهُ رَبٌّ خَالِقٌ غَيْرُ مَرْبُوبٍ مَخْلُوقٍ مَا تُصُوِّرَ فَهُوَ بِخِلَافِهِ ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ لَيْسَ بِإِلَهٍ مَنْ عَرَفَ بِنَفْسِهِ هُوَ الدَّالُّ بِالدَّلِيلِ عَلَيْهِ وَ الْمُؤَدِّي بِالْمَعْرِفَةِ إِلَيْهِ



می فرماید تباین در این جا در صفت است . از مفرده صفت استفاده که هم شامل ذات می شود و هم شامل صفات چون در بعضی از نقلها دارد " بینونة ذات و صفة " بنابر این تمییز خداوند متعال در توصیف هم شامل ذات می شود هم شامل صفات لذا خدواند عز و جل نه در ذات و ذاتی و نه در صفات هم سنخ ما سوای خودش نیست و هیچ گونه سنخیتی در کار نمی باشد و این تمییز او از خلقش است .


اما بینونة عزلی وقتی واضح و روشن می شود که تدبر در ما بعد کلام حضرت امیر علیه السلام کنیم .
می فرماید : إنه رب خالق غیر مربوب مخلوق ...


عزل یعنی اعتزال و این عزلت اصلا متصور نیست چون می فرماید خداوند متعال رب است خالق است بنابر این شئونات مربوب و مخلوق با اوست و او منعزل از خلق نیست کاملا بر شئونات و هر ریز و درشت آنها تماما احاطه علمی و قدرتی دارد و تمام ما سوی او تحت قدرت و مقهور مشیت او هستند . از باب : أحاط بکل شیئ علما .

بر هر آن چه شیئ یا چیز اطلاق شود علم او در آن نافذ است مثل تفکر , تعقل , وهم , خیال و غیره ... علم او قبل از به وجود آمدنشان در آنها نافذ است .


لذا معنای ایجاب و سلب با ادامه کلام خویش تاکید می کند می فرماید : ما تصور فهو بخلافه .

نقل قول:
[=&quot]اتفاقا این روایاتی که شما آوردید ثابت می کند که بینونت و جدایی بین حق تعالی و مخلوقات بینونت صفاتی است . چون اگر کمی دقت داشته باشید روایات تماما در مورد صفات حق تعالی بحث می کندو به واسطه این صفات از مخلوقات جدا می شود[/][=&quot].[/]


ببینید جناب کابر محترم و کارشناس آقای سمیع .


این حرف شما را هیچ آدم منصفی نمی تواند قبول کند کلام ائمه سلام الله علیهم کاملا واضح و روشن است حتی نیاز به توضیح هم ندارد آخه می گن توضیح واضحات از سخترین مشکلاته این از این قبیله .


شرط فهم کلام ائمه سلام الله علیهم فهم دقیق کلام عرب و تمحض در کلام عرب است به غیر از تمحضی که آدم ورزیده و کار کشته که باید در خود روایات و کلام ائمه اطهار نیز داشته باشد و این را کل علما تاکید کرده اند . این فهم حجت است .


این فهم و اصحاب این فهم مثل علامه حلی اعلی الله مقامه ( یک نفر از هزاران نفر ) این حرف شما را نمی پذیرد .


به هرحال بیش از این اطاله کلام است و نیازی نیست .

روایات در این باب فوق تواتر است به غیر از روایات بالا دو روایت دیگر از حضرات أمیر المومنین و علی بن موسی الرضا صلوات الله علیهم اجمعین ذکر می کنم که دیگه هیچ جای حرف و حدیث باقی نماند .

الّذي بان من الخلق، فلا شي‏ء كمثله، المتعالى عن الخلق بلا تباعد، القريب منهم بلا ملامسة منه لهم‏
لم يحلل في الأشياء فيقال هو فيها كائن، و لم ينأ عنها فيقال هو منها بائن .

کاملا برای خواننده محترم واضح و روشن است که در مورد ذات اقدس اللهی می فرماید و صحبتی از صفت نیست .


و الله من که ندیدم جواب منو دادید حال اگر هم مصر هستید که این روایات شریفه اشاره به صفات دارد خب توضیح دهید تا برای خواننده روشن شود بنده نیز استفاده می کنم .



بحث در مورد محکم و متشابه خیلی دقیق و ریز می باشد ولی چیزی که هست نص قرآن کریم دارد که قرآن محکم و متشابه دارد و آن چه که مسلم قطعی و کسی در آن تردید ندارد بدون مبین قرآن طرف قرآن رفتن در غیر محدوده ورود انحراف قطعی است .


هو الأول و الآخر... که دیگه شکی درش نیست از متشابهات قرآن است و گرنه فهمش خیلی ساده است



به هر حال فکر کنم در موضوع محکم و متشابه بحث کنیم خیلی بهتر است .


همگی موفق باشد .

نقل قول:
خیلی جاها دیدم به اشتباه گفتن که بایزید شاگرد امام صادق(ع) بوده درحالی که سال تولدش به دوره امام صادق(ع) نمیخوره و اشتباهه

برادر بزرگوار جناب ژولیده باید بگم امام صادق صلوات الله علیه اجل از این که آدمایی مثل این شاگرد او باشند .

شاگردان امام صادق علیه السلام أبو بصیر , زرارة , حمران بن أعین و ...... أمثال ایناست و کسی که در خط اینا باشد .

خیلی از مردم فکر می کنن افتخار بزرگیه ما اگر بگیم ابو حنیفه شاگرد امام بود ( که البته چنین نیست . ) یا مثلا و العیاذ بالله بگیم بایزید بسطامی ... شاگرد امام بود .

امام بزرگانی از فقهاء و اهل معرفت چون محمد بن مسلم و جابر بن یزید الجعفی را تربیت و تحویل بشریت داد نه مثل اینا ...

اما در مورد شطحیات بر هیچ محققی پوشیده نیست که مذهب رفیع و بلند ائمه اطهار صلوات الله علیهم این گونه شطحیات را نه می پذیرید و نه به کسی اجازه داده یا تربیت شدگان مکتب آنها تفوه به مثل این حرفا کرده اند .

چیزی که مدافعان آنها توانسته اند از آنها دفاع کنن این که اینا ظاهر است و معنای کلام آنها چیز دیگری است در جواب باید گفت هر چند این حرفا قدیمی شده رفته پی کارش حالا هم گیرم چنین باشد اما مساله مهم این است که چه کسی به اینها اجازه داده چنین حرفایی را بزنند " قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ "

حرفایی که حتی موافقان سر سخت آنها هم می دانند کفر و زندقه است اما تاویل می کنن ( خود این تاویل هم خیلی خنده دار است چون تاویل فقط در قرآن و کلمات معصومین علیهم السلام متصور است ولی خب وسیله خیلی خوبی است برای دفاع هر آدمی با کوچکترین توجه می تواند متوجه این امر بشود . )

به هر حال نه فقط این حرفا از ادب رفیع مذهب و اسلام اهل بیت علهیم السلام میلیاردها سال نوری فاصله دارد بلکه اجازه تفوه به این حرفا هم داده نشده و بی اشکال فردای قیامت حساب و کتاب دارد .

یونس بن عبد الرحمن;308841 نوشت:

حالا مشکلی با روایت ندارم روایت از لحاظ مضامین درسته بعضی از بزرگان گفتن چون با مضامین مسلم روایات دیگر در تعارض و از طرفی مشکل سندی و ... داره لذا علمش ارجاع می دادن به خود اهل بیت علیهم السلام.

همگی موفق باشد .


باسمه تعالی
باسلام:
1-کاربر محترم چرا شما بدون هیچ دلیلی انکار می کنید که این روایت مربوط به حضرت علی علیه السلام نیست و بدون هیچ دلیلی مشکل سندی آن را مطرح می فر مایید

یونس بن عبد الرحمن;308841 نوشت:

چون در بعضی از نقلها دارد " بینونة ذات و صفة " ...


.


2- عبارت بیونة صفة وذات در کدام روایت مطرح شده است لطفا با ذکر آدرس دقیق ،و به قول خودتان بدون اینکه مشکل سندی داشته باشد را بیاورید تا روی آن بحث کنیم

یونس بن عبد الرحمن;308841 نوشت:
.

عزل یعنی اعتزال و این عزلت اصلا متصور نیست چون می فرماید خداوند متعال رب است خالق است بنابر این شئونات مربوب و مخلوق با اوست و او منعزل از خلق نیست کاملا بر شئونات و هر ریز و درشت آنها تماما احاطه علمی و قدرتی دارد و تمام ما سوی او تحت قدرت و مقهور مشیت او هستند . از باب : أحاط بکل شیئ علما .


.

3-بالاخره شما بینونة عزلی را قبول دارید یا ندارید؟ با این بیانی که داشتید ظاهرا شما هم بیونة عزلی را قبول ندارید ،ما هم که می گوییم حق تعالی بینونة عزلی با مخلوقات ندارد منظورمان همین است

یونس بن عبد الرحمن;308841 نوشت:
.

و الله من که ندیدم جواب منو دادید حال اگر هم مصر هستید که این روایات شریفه اشاره به صفات دارد خب توضیح دهید تا برای خواننده روشن شود بنده نیز استفاده می کنم .


.


4- چون این روایاتی را که شما برای اثبات بینونة عزلی حق تعالی آوردید ،تماما مربوط به صفات حق تعالی بود، که بینونه صفاتی خداوند را اثبات می کرد

زنديقي از امام صادق عليه ‏السلام پرسيد: حقيقت ذات خداوند متعال چيست؟
حضرت فرمودند: او چيزي است بر خلاف همه چيزها،از اينكه مي‏گويم او "شي‏ء" است اثبات معنايي واقعي را بفهم، و نتيجه بگير كه او داراي شيئيت حقيقي است،ولي نه جسم است و نه صورت، نه محسوس مي‏شود و نه با حواس پنجگانه ادراك مي‏گردد، نه اوهام او را درمي‏يابند و نه زمان‏ها از او مي‏كاهند و دگرگونش مي‏سازند.
سائل پرسيد: آيا او را سميع و بصير مي‏دانيد؟
امام عليه ‏السلام فرمودند: او سميع بصير است، شنواي بدون جارحه و بصير بدون آلت است، بلكه او به نفس حقيقت ذات خود شنواست و به نفس وجود متعالي خود بيناست، و اينكه مي‏گويم به نفس خود شنوا و بيناست نه بدين معناست كه او چيزي است و نفس چيزي ديگر، لكن تعبيري از خويش آوردم چرا كه تو سؤال مي‏كني و من مي‏خواهم به تو بفهمانم.
باز مي‏گويم: به كل خود مي‏شنود البته نه اينكه او كلي داشته باشد كه داراي اجزا باشد، لكن خواستم به تو بفهمانم و تعبير از آن من است. و حاصل كلام من جز اين نيست كه او سميع بصير عالم خبير است، بدون اينكه ذاتي داراي اجزاي متفاوت و مختلف داشته باشد
.
زندیق پرسيد: پس او چيست؟
!
امام صادق عليه ‏السلام فرمودند: او پروردگار است، او معبود است، او الله‏ است، و گفته من "الله‏" تنها اثبات اين حروف "الف و لام و ها" نيست، من معنا را در نظر دارم، و آن معنا همان ذاتي است كه آفريننده اشيا و صانع آنهاست، اين حروف آن معنا را مي‏رساند، و او همان واقعيتي است كه به نام الله‏ و رحمان و رحيم و عزيز و مانند آن خوانده مي‏شود، و او همان معبود جل و عز است.
زندیق گفت: ما هيچ چيز در نظر نمي‏آوريم مگر اينكه مخلوق مي‏باشد.
امام صادق عليه ‏السلام فرمودند: اگر چنان باشد كه تو مي‏گويي، پس تكليف به توحيد از گردن ما برداشته است، زيرا ما مكلف نيستيم به چيزي اعتقاد داشته باشيم كه اصلا توجهي به آن نيست.
ولكن مي‏گوييم: هر چيزي كه با حواس يافته شود ادراك مي‏گردد، پس هر چه كه حواس آن را بيابد و بشناسد مخلوق است.
و ما ناچاريم كه وجود صانع اشيا را نيز اثبات كنيم، به گونه‏ اي كه نه نفي لازم آيد و نه تشبيه، زيرا نفي همان ابطال و عدم است، و تشبيه نيز از آن مخلوقي است كه تركيب و تأليف در وجود آن آشكار است.
چون مخلوقات موجودند پس صانع و خالق اشيا را بايد اثبات كرد، چرا كه مخلوقات به ناچار بايد خالق داشته باشند و آن خالق غير خود آنهاست و شبيه آنها نيست.
سائل گفت: اگر شما وجود او را اثبات كرديد، پس او را تعريف كرده و قابل شناخت نيز دانسته‏ايد
.
امام عليه ‏السلام فرمودند: حقيقت وجود او را تعريف و بيان نكردم بلكه تنها او را اثبات كردم، زيرا بين "بودن و نبودن" چيز سومي وجود ندارد
.
سائل گفت: آيا او داراي انيت و ماهيت نيز هست؟
امام عليه ‏السلام فرمودند: آري، هيچ چيز وجود ندارد مگر با انيت و ماهيت.
سائل پرسيد: آيا داراي كيفيت نيز هست؟
حضرت فرمودند: خير، زيرا كيفيت چيزي است كه شي‏ء به واسطه آن مورد وصف و شناخت و ادراك قرار مي‏گيرد. ما ناچاريم از تعطيل و تشبيه خارج شويم، زيرا هر كس او را نفي كرد انكار وجود او نموده، ربوبيت او را ابطال كرده است. و هر كس او را شبيه غير داند او را داراي اوصاف مخلوقات و مصنوعاتي كه لايق ربوبيت نيستند اثبات كرده است.
بايد ذاتي را اثبات كرد بدون كيفيت، به گونه‏اي كه غير او سزاوار آن نباشد، و در آن حقيقت شريك و همانند نپذيرد، و مورد احاطه و ادراك و شناخت قرار نگيرد، و جز خود او آن را نشناسد.
توحيد صدوق ص 244 -247

باسمه تعالی
باسلام:

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را /کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور/پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من /با صد هزار دیده تماشا کنم تو را(1

آنچه از مجموع آیات قرآنی بر می آید آن است که وجود خداوند متعال از هر وجودی به اشیا نزدیک تر است و اساسا فاصله ای میان حق تعالی ومخلوقاتش قابل تصور نیست.
آیات بسیاری بر این معنا دلالت دارند،از جمله:
(واذا سالک عبادی عنی فانی قریب :هنگامی که بندگانم از من بپرسند ،پس به درستی که من نزدیکم2)
ونیز (ونحن اقرب الیه منکم ولکن لا تبصرون:
وما از شما به او نزدیکتریم ،اما شما این حقیقت را نمی بینید3)
در آیه دیگر محتوای قرب ارتقا می یابد:
( ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه ونحن اقرب الیه من حبل الورید:
همانا ما انسان را آفریدیم وبدانچه نفسش بدان وسوسه می کند ،آگاهیم وما از رگ گردن بدو نزدیکتریم4)
پی نوشت:
1- فروغی بسطامی
2-بقره 186
3-واقعه 85
4-ق 16

در سوره ق آیه 16 ،آخرین آیه ای که در پست بالا مطرح شد ،سیاق آیه که بحث قرب خداوند را با وسوسه های نفسانی پیوند داده است مشخص می سازد که چون وسوسه در ژرفای ساحت نفس انسان صورت می گیرد قرب خداوند نیز در همین ساحت باید معنا شود نزدیکتر بودن خداوند از خود انسان به انسان در این آیه که با تمثیل نزدیکتر بودن او از رگ گردن بیان شده است نوع جدیدی از قرب را به ذهن القا می کند که به مناسبت ذکر آن در این آیه به قرب وریدی تعبیر می شود
قرب وریدی با توجه به سیاق پیشین معنایی جز این نخواهد داشت که خداوند حتی در ژرفای ساحت های درونی انسان حضور دارد حضوری که از حضور خود انسان مقدم است و بر آن پیشی می گیرد و این جز حضور وجودی او نیست
ادامه دارد...

در آیه دیگر تمثیل فوق ارتقا می یابد و می فرماید :واعملوا ان الله یحول بین المرءو قلبه و انّه البه تحشرون
و بدانید که خداوند میان انسان و قلب وی حایل می شود و هم در نزد او محشور خواهید شد(1)
علامه طبا طبایی در تفسیر این آیه می فرماید منظور از قلب همان نفس ناطقه انسان است که تشکیل دهنده حقیقت و هویت اوست(2)
بنابراین معنای آیه این خواهد بود که خداوند میان انسان و حقیقت و هویتش حایل است
این بدان معناست که خداوند هویت انسان را اشغال کرده است و در این موطن ،وجود حقیقی از آن خداوند است به این ترتیب اگر انسان به وجود متصف می شود به واسطه این وجود حقیقی است
پس در حقیقت خداوند میان انسان و حقیقتش حایل است .
ادامه دارد...
پی نوشت:
1- انفال 24
2- المیزان ج 9 ص 46-47

علامه سپس می افزاید این تنها مخصوص به انسان نیست بلکه خداوند در دل هر ذره ای حاضر است از این رو می توان گفت خداوند نزدیکترین به هر چیزی است.
همچنین علامه تاکید می کند که تمثیل نزدیکی حق به نزدیکی رگ گردن (با رگ قلب) تنها برای نزدیک کردن مطلب به ذهن مخاطب عام بیان شده است وگرنه حقیقت قرب حق امری فراتر از این است
یعنی آن چیزی است که از آن به قرب وریدی حق تعبیر شد(1)
قرب وریدی حق به معنای اشغال تمام مواطن وجودی توسط او و حاضر بودنش در دل هر ذره است به این ترتیب حق تعالی میان انسان و خودش نیز حایل می شود
پی نوشت:
1- المیزان ج 18 ص 347

یونس بن عبد الرحمن;308841 نوشت:

روایات در این باب فوق تواتر است به غیر از روایات بالا دو روایت دیگر از حضرات أمیر المومنین و علی بن موسی الرضا صلوات الله علیهم اجمعین ذکر می کنم که دیگه هیچ جای حرف و حدیث باقی نماند .

الّذي بان من الخلق، فلا شي‏ء كمثله، المتعالى عن الخلق بلا تباعد، القريب منهم بلا ملامسة منه لهم‏
لم يحلل في الأشياء فيقال هو فيها كائن، و لم ينأ عنها فيقال هو منها بائن .

کاملا برای خواننده محترم واضح و روشن است که در مورد ذات اقدس اللهی می فرماید و صحبتی از صفت نیست .

وهمگی موفق باشد .

باسمه تعالی
باسلام:
مرحبا به ناصرنا،اتفاقا با این دو روایتی هم که آوردید ثابت می شود که بینونة وجدایی بین حق تعالی با مخلوقات بینونة صفاتی است.مثلا در این روایتی که از حضرت امیر علی علیه السلام نقل کردید:
لم يحلل في الأشياء فيقال هو فيها كائن، و لم ينأ عنها فيقال هو منها بائن.
مرحوم شیخ کلینی در کتاب کافی خود ج1 ص 335 در ذیل این حدیث می فرماید:

فَنَفى‏ عليه السلام‏بِهَاتَيْنِ الْكَلِمَتَيْنِ صِفَةَ الْأَعْرَاضِ وَ الْأَجْسَامِ؛ لِأَنَّ مِنْ صِفَةِ الْأَجْسَامِ التَّبَاعُدَ وَ الْمُبَايَنَةَ،وَ مِنْ صِفَةِ الْأَعْرَاضِ الْكَوْنَ فِي الْأَجْسَامِ بِالْحُلُولِ عَلى‏ غَيْرِ مُمَاسَّة ومباینة الجسام علی تراخی المسافة

باسمه تعالی
باسلام:
در مورد روایت دومی هم که آوردید وآن هم از حضرت امیر علی علیه السلام است :
الّذي بان من الخلق، فلا شي‏ء كمثله، المتعالى عن الخلق بلا تباعد، القريب منهم بلا ملامسة منه لهم‏
که البته حدیث به این صورت که شما آورده اید نیست ،که شما بخش ابتدایی حدیث را به بخش میانی حدیث متصل کرده اید،
در عین حال در این روایت هم حضرت می خواهد بفرماید اگر حق تعالی ،متعالی عن الخلق است،این صفت تعالی او مانند صفت دور بودن ما مخلوقات از یکدیگر نیست، بلکه المتعالی عن الخلق است منتها بلا تباعد،
وهمین طورحق تعالی قریب و نزدیک به مخلوقات است،منتها نه نظیر قربی که ما مخلوقات به همدیگر داریم که قرب مکانی است وچه بسا بر اثر قرب به یکدیگر می چسبیم،لذا این نوع صفت قرب در مخلوقات از حق تعالی نفی می شود :القريب منهم بلا ملامسة منه لهم‏

سهی برزگر;308738 نوشت:
ظاهر:دارای دو معنا است.خداوند به وسیله مخلوقات وافریده ایش اشکار وشناخته میشود"انه ظاهر بایاته التی اظهرها من شواهد قدرته" لذا برای شناخت او باید به نشانه ها ومخلوقاتش توجه کنیم.نه اینکه وجود خداوند در وجود سایر ممکنات ظهور پیدا کرده!!

سلام
اگر خداوند در مخلوقاتش ظهور فرمود این نحوه ظهور چگونه است چطور در صفات آنها ظهور دارد اما در وجود و ذوات آنها خیر ؟ مگر ذات و وجودشان مستقل است ؟

سهی برزگر;308738 نوشت:
باطن: هم دو معنا دارد.معنای اول:"انه قد بطن عن الاوهام"خداوند از قوای ادراکی وتصوری مخلوق پوشیده است وبا هیچ یک از اینها قابل فهم نیستودیگر اینکه"انه باطن کل شی" یعنی "خبیر بما یسرون ویعلنون" خداوند از حقیقت هزچیز اگاه است.

باطن از اوهام است اما از وجود که باطن نیست بلکه از عقل هم باطن نیست بلکه از شهود باطنی هم باطن نیست
باطن در مقابل ظاهر است یعنی همانطور که خدای متعال در مقام شهود عالم تجلی دارد در مقام باطن هم تجلی دارد و اوست که تجلی کرده در هر دو مقام
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
سهی برزگر;308738 نوشت:
جناب صدرا باید پاسخ دهند چطور وبر چه مبنایی این ایه شریفه را به فقر وجودی ونوری ووحدت شخصی وجود برمیگردانند!خداوند "الغنی بنفسه عن غیره"است.بی نیاز ومستغنی از غیر است وبرای انجام افعالش نیاز به هیچ واسطه وابزار واسبابی ندارد.هر شائبه نقص ونیاز از او مبراست وهمه مخلوقات جز خداوند متعال نیازمند وداری نقصان ومحتاج تمکن واسباب وابزارند.اینها معانی روشنی است که با اندک تاملی پذیرفتنی است.کسانی که تاویلاتی جز این بر ایات بار میکنند وان معانی بعضا مبهمی را که شاید فکر میکنیم میفهمیم یعنی چه ولی وقتی خوب فکر کنیم میبینم که دقیقا هم نمیفهمیم یعنی چه!!-باید سخن خود را مستدل کنند.

جناب صدرا از امثال این آیات و کلام اهل معرفت ملهم به برهان فقر نوری شده اند شما اگر اشکالی به برهان دارید مستدلا اشکال کنید مبنای جناب صدرا مهم نیست برهانش مهم است و جوابی که شما به برهانش می دهید
در آیه مد نظر هم دو مطلب را بیان می کند :
1- غنای مطلق خدای متعال
2- فقر مطلق سایر موجودات
شما به یک بعدش پرداختید اما بعد دیگرا را به سادگی عبور کردید در حالیکه اصل بحث روی همان مطلب دوم است
می توانید بفرمایید موجودی که تمامش فقر است چگونه وجودی دارد ؟ البته با توجه به معنای فقر که معنا و مفهوم عدمی است

سپیده صبح;308742 نوشت:
سلام نه اصلا ما قصد نداریم همه چیز رو رد کنیم بلکه شما یک روایت سند الصحیح بیاورید که نشه تاویلش کرد وصراحت در گفته های شما داشته باشه آیه شریفه هوالاول والاخر تفسیر داره تفسیرش هم دست معصومه که صراحتا بیان کرده معنی این آیه چیه وما طبق همان تفسیر عصوم ییم برداشت شا اشتباه . یکی از معانی که برای تشابه فتن اینه که برداشت چند معنا از اون صحیح باشه به خلاف ایاتی که فقظ یک برداشت از آنها امکان دارد مثل لیس کمثله شی این یک معنا بیشتر ندارد اما هوالاول والاخر میتونه چند معنا داشته باشه یکی معنای که شما فرمودید ویکی این که معنای هوالاول این است که هیچ موجودی قبل از خداوند نبوده والاخر یعنی بعد از مرگ همه موجودات فقط خدا باقی می ماند وحیات مختص خداست تا آخر آیه . پس چند معنا میشه از آیه برداشت کرد به همین دلیل برای فهم درست آن باید رفت نزد اهل بیت ثانیا جناب محدث قمی (ره) هر چه در مفاتیح اورده درسته ؟؟؟؟!!!!!! عجب این دیگه چه حرفیه همه میدونن که بعضی دعا های مفاتیح سند صحیحی نداره یا اشکال در آن هست .مثلا دعای در ندبه عبارت عرجت بروحه در همین مفاتیح هست . وتصحیح مفاتیح توسط آیت الله مکارم دلیل برهمین هست . این آیه یا ایها الناس انتم فقرا متشابه نیست اما ربطی نداره این که ما یه سری داشته های ذهنی مون رو رنگ قرانی بهش بدیم که نمیشه

سلام
اشکالتان بر احدایث به جایی نمیرسد چون میدانید از میان این تعداد ( هرچند کم ) روایاتی صحیح وجود دارد که قابل خدشه نیست و موید این مضامین هم در آیات قرآنی وجود دارد که شما به سلیقه خودتان آنها را متشابه اعلام می کنید . مثلا همین آیه ای که شما می فرمایید متشابه نیست : لیس کمثله شی مورد اختلاف است چه اینکه بعضی کاف آنرا زائده می گیرند تا معنای آیه این نشود : نیست مانند مثل او چیزی اما برخی متفطن به معنای دقیقی شده اند که خداوند مثلی دارد و مانند آن مثل چیزی نیست چه رسد به ذات خودش البته منظور از مثل مثال است یعنی حقیقتی که جلوه گاه تام همه صفات خداست بجز در ذاتی بودن و واجب بودن .
اگر بتوانیم به امثال محدث قمی اشکال کنیم دیگر کسی نمی ماند که بتوان در نقل و حدیثش شک کرد لذا تمام منابع مشکوک و غیر معتبر می شود .
این درست نیست که اگر معنایی دور از ذهن و باور ما بود آنرا با چوب ضعف و تشابه بکوبیم
نکته مهم :
در قرآن کریم و حتی روایات معصومین بیانات در سطوح مختلفی قرار دارد . این سطوح بیانات به لحاظ کمی مانند یک هرم است .
برای مباحث عام و همه فهم سهم قابل ملاحظه ای وجود دارد . دلیلش هم روشن است . دلیلش آنستکه اکثر مخاطبان قرآن و روایت در تمام دورانها عوام هستند .
برای مباحث عقلی سهم کمتری وجود دارد چه اینکه اهل عقل و اندیشه و تفکر از عوام کمترند . لذا مثلا می بینیم که استدلال عقلی صرف به وجود خداوند به دو یا سه مورد بیشتر در قرآن نمی رسد .
آیات اهل کشف و شهود ، باز سهم کمتری در قرآن کریم دارد تا جایی که آیات تصریحی این گروه به تعداد انگشتان دست بیشتر نیست .
در روایت امام صادق ع نیز به این سطوح و اختصاصش به عوام و خواص و انبیاء تصریح شده است .
برای کسانی که می خواهند از زیر بار معنای بلند گروه سوم دربروند کار ، خیلی سخت نیست چون مستند کم تعدادی در این خصوص وجود دارد
اما چه فایده که اگر در میان همه این آثار یک کلید هم باشد برای گشودن درب حقایق شهودی قرآن و روایات کافی است .

والله الموفق

سمیع;308905 نوشت:
روایاتی را که شما برای اثبات بینونة عزلی حق تعالی آوردید ،تماما مربوط به صفات حق تعالی بود، که بینونه صفاتی خداوند را اثبات می کرد

مگر شما صفات خدا را جدا از ذات خدا می دانید؟!

اگر نه، پس بینونت صفات که اثبات شد یعنی بینونت ذاتی.

روایت می فرماید: جدایی خدا از بندگان نه به معنای جدایی مکانی است که اساسا دوری و نزدیکی مکانی درباره خدا معنا ندارد و خداوند به آن وصف نشود.
بلکه جدایی خدا از مخلوقات به معنای عدم تشابه خداوند با مخلوقات در هیچ یک از اوصافشان است.

بسمه تعالی
برخی از دوستان نظر بنده را در مورد مثنوی جناب مولوی پرسیدند.
پاسخ بنده اینست(این مطلب از پست یکی از کاربران است):

نظر صریح و قاطع رهبری و شهید استاد مطهری در مورد مثنوی جناب مولوی.

http://www.aparat.com/v/v5G7S
متن سخنان رهبری:
یك بخش مهمى از شعر آئینى مامیتواند متوجه مسائل عرفانى و معنوى بشود. و این هم یك دریاى عظیمى است.شعر مولوى را شما ببینید.اگر فرض كنید كسی به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسى نداشته باشدكه خیلى از ماها دسترسى نداریم و اگر آن را كسى یك قدرى دوردست بداند،مثنوى، مثنوى؛ كه خودش میگوید: و هو اصول اصول اصول الدین.واقعاً اعتقاد من هم همین است. یك وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوى چیست،همین را گفتم.گفتم به نظر من مثنوى همین است كه خودش گفته:و هو اصول اصول اصول الدین .ایشان گفت :كاملاً درست است،من هم عقیده ام همین است.

پرسشگر;309168 نوشت:
.
بلکه جدایی خدا از مخلوقات به معنای عدم تشابه خداوند با مخلوقات در هیچ یک از اوصافشان است.

باسمه تعالی
باسلام:
منظور ما هم از بینونت صفاتی حق تعالی با مخلوقات، همین بیانی است که شما مطرح فرمودید.

[="Georgia"][="Blue"]جمع بندی
سوال
چگونه ممکن است افرادی چون ابن عربی و بایزید و مولوی و ابن سینا و ملاصدرا صاحب افکار الحاد آمیزی چون وحدت وجود بوده باشند؟

پاسخ
دوست گرامی! خداوند در کتاب انسان سازش قرآن کریم، به تاکید وعده فرموده است که ذره ای خیر و نیکی و نیز ذره‌ای شر و بدی در پیشگاه ربوبی اش گم نمی شود و خداوند روزی همه اعمال بندگانش را مورد محاسبه دقیق قرار خواهد داد آنجا که فرمود:
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ(1)
توصیه دوستانه برادر کوچکتان به حضرتعالی این است که قبل از اسناد کلماتی توهین آمیز چون کفار حربی و ملحد، درصدد فهم حرف ایشان باشیم. شاید در گفتار ایشان رمزی باشد که دید فهم من و شما پنهان مانده است.
عقلی که خداوند در وجود من و شما به عنوان حجتی باطنی به ودیعت نهاده است گویا و ناطق بر این حقیقت است که اگر یک درصد هم احتمال داشته باشد حرفهای دانشمندانی چون فارابی و بوعلی سینا و ملاصدرا و خواجه نصیرالدین طوسی و میرداماد و شیخ بهائی و ملامحسن فیض کاشانی و شهید شیخ شهاب الدین سهروردی و ملا مهدی نراقی و حاج ملّا هادی سبزواری و محمد رضا حکیم قمشه ای و آیت الله مهدی الهی قمشه ای و حیکم میرزا ابوالحسن جلوه و سید علی آقا قاضی و جهانگیر خان قشقائی و علامه میرزا ابوالحسن شعرانی و علامه محمدحسین طباطبایی و علامه سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و استاد شهید مرتضی مطهری و علامه حسن حسن زاده آملی، حقیقت داشته باشد، باز هم ما اجازه اسناد چنین الفاظی را به ایشان نداریم زیرا اگر همین یک درصد هم احتمال حقیقت در کلامشان باشد و در روز قیامت برایمان مکشوف شود که ایشان به رمز حقایقی را بیان کرده اند که ما در دنیا متوجه مرادشان نشدیم شرمندگی و احساس ندامت در پیشگاه ایشان و ائمه معصومین حتی بهشت جنات الهی را برایمان همانند جهنمی سوزان میکند.
درک کامل معنای وحدت وجود از منظر عرفا نیازمند تحصیل دروس متعددی در فلسفه و عرفان است که پس از گذراندن همه آنها دانسته میشود که این سخن عرفا چیزی جز شرح آیه کریمه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ» نیست.

پینوشتها:
1-زلزال/7
2- الحدید/3
[/]

موضوع قفل شده است