جمع بندی نظر اسلام و تشیع در باره عرفان چیست ؟

تب‌های اولیه

89 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نظر اسلام و تشیع در باره عرفان چیست ؟

تورو الله کمک کنید. کتاب تحقیقی بر تصوت رو خوندم و به حقیقت کفر صوفیه و عارف در اسلام و تشیع پی بردم و گفته های ائمه(س) نیز آشکارا در رد و تکفیر تصوف است اما نمیدونم چرا تصوت و خطرناک ترین عقیده آن کفار حربی را به امام خمینی سلام الله علیه چسبانده اند که او همچون ملاصدرا و مولوی و بایزید و ابن عربی ملحد نعوذ بالله به وحدت وجود نعوذ الله نعوذ بالله اعتقاد داشته. تورو خدا کمک کنید بگید چه خبره؟ این حرف از سایت معتبری است بنام دانشگاه امام صادق(س).


کارشناس بحث : اویس

[="arial black"][="blue"]با عرض سلام وادب خدمت سرور گرامی جناب مشتاق فاطمه
دوست خوبم خداوند در کتاب انسان سازش قرآن کریم به تاکید وعده فرموده است که ذره ای خیر و نیکی ونیز ذره ای شر و بدی در پیشگاه ربوبی اش گم نمی شود و خداوند روزی همه اعمال بندگانش را مورد محاسبه دقیق قرار خواهد داد آنجا که فرمود:
[="darkgreen"]فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[/]
توصیه دوستانه برادر کوچکتان به حضرتعالی این است که قبل از اسناد کلماتی توهین آمیز چون کفار حربی و ملحد، درصدد فهم حرف ایشان باشیم. شاید در گفتار ایشان رمزی باشد که دید فهم من و شما پنهان مانده است.
عقلی که خداوند در وجود من و شما به عنوان حجتی باطنی به ودیعت نهاده است گویا و ناطق بر این حقیقت است که اگر یک درصد هم احتمال داشته باشد حرفهای دانشمندانی چون فارابی و بوعلی سینا و ملاصدرا و خواجه نصیرالدین طوسی و میرداماد و حکیم میرفندرسکی و شیخ بهائی و ملا عبدالرزاق فیّاض لاهیجی و ملامحسن فیض کاشانی و شهید شیخ شهاب الدین سهروردی و ملا مهدی نراقی و آقا ملّا علی نوری مازندرانی و آیت الله آقا علی مدرّس زنوزی و حاج ملّاهادی سبزواری و آقا محمد رضا حکیم قمشه ای و آیت الله مهدی الهی قمشه ای و حیکم میرزا ابوالحسن جلوه و سد علی آقا قاضی و جهانگیر خان قشقائی و علامه میرزا ابوالحسن شعرانی و علامه محمدحسین طباطبایی و علامه سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و استاد شهید مرتضی مطهری و علامه حسن حسن زاده ی آملی، حقیقت داشته باشد، باز هم ما اجازه اسناد چنین الفاظی را به ایشان نداریم زیرا اگر همین یک درصد هم احتمال حقیقت در کلامشان باشد و در روز قیامت برایمان مکشوف شود که ایشان به رمز حقایقی را بیان کرده اند که ما در دنیا متوجه مرادشان نشدیم شرمندگی و احساس ندامت در پیشگاه ایشان و ائمه معصومین حتی بهشت جنات الهی را برایمان همانند جهنمی سوزان میکند.
امیدوارم برادر خوبم از این سخن برادرکوچکش خرده به دل نگیرد و جسارت در کلامم را به من ببخشاید که اگر از ناحیه کلام من رنجشی به چون شمایی رسد مرا در آن روزگار ابدیِ محاسبه اعمال، طاقت عذاب نخواهد بود.
[/][/]

بسم الله الرحمن الرحیم .

بعضی از نامهای برده شده کاملا مخالف فلسفه بوده و از متکلمین معروف شیعه هستن این را فقط محض تذکر گفتم . ( نه این که بگم این مخالف و این موافق )

نقل قول:
حقیقت داشته باشد، باز هم ما اجازه اسناد چنین الفاظی را به ایشان نداریم زیرا اگر همین یک درصد هم احتمال حقیقت در کلامشان باشد و در روز قیامت برایمان مکشوف شود که ایشان به رمز حقایقی را بیان کرده اند که ما در دنیا متوجه مرادشان نشدیم شرمندگی و احساس ندامت در پیشگاه ایشان و ائمه معصومین حتی بهشت جنات الهی را برایمان همانند جهنمی سوزان میکند.

کما این که عکس این هم تماما صدق می کند و دقیقا بر کلامتون منطبق می گردد .

من فکر می کنم این بحثها فایده ایی ندارد و باید منتظر ماند چند وقت دیگر به نظرم همه چی روشن می شود .

من أحب قوما حشر معهم .

خداوند همه ما را با آل محمد صلی الله علیه و آله محشور گرداند .

مشتاق فاطمه(س);306122 نوشت:
تورو الله کمک کنید. کتاب تحقیقی بر تصوت رو خوندم و به حقیقت کفر صوفیه و عارف در اسلام و تشیع پی بردم و گفته های ائمه(س) نیز آشکارا در رد و تکفیر تصوف است اما نمیدونم چرا تصوت و خطرناک ترین عقیده آن کفار حربی را به امام خمینی سلام الله علیه چسبانده اند که او همچون ملاصدرا و مولوی و بایزید و ابن عربی ملحد نعوذ بالله به وحدت وجود نعوذ الله نعوذ بالله اعتقاد داشته. تورو خدا کمک کنید بگید چه خبره؟ این حرف از سایت معتبری است بنام دانشگاه امام صادق(س).

سلام
کتاب تحقیقی که مطالعه فرموده و سپس بدان سخت باورمند شده اید وحی الهی بوده است ؟
اگر به شما بگویند تمام عالمان عارف به وحدت وجود معتقدند با آنها دشمن می شوید ، چون فقط با خواندن یک کتاب به امری اعتقاد پیدا کرده اید ؟
والله الموفق

من با بدعتهای اهل تصوف کاری ندارم که همگی گمراهند ولی معتقد به وحدت وجود کافر مطلق است

مشتاق فاطمه(س);307315 نوشت:
من با بدعتهای اهل تصوف کاری ندارم که همگی گمراهند ولی معتقد به وحدت وجود کافر مطلق است

سلام
شما وحدت وجود را درست درک نفرموده اید و طبق قول علی ع : انسان دشمن چیزی است که بدان جاهل است
والله الموفق

همان علی فرمود فکر کردن در چگونگی الله انسان را کافر میکند. غررالحکم ج2 ص660

مشتاق فاطمه(س);307322 نوشت:
همان علی فرمود فکر کردن در چگونگی الله انسان را کافر میکند. غررالحکم ج2 ص660

سلام
آفرین بر شما
علی ع فرمود " فکر کردن " به چگونگی خدا ، انسان را کافر می کند در حالیکه کشف و شهود اصلا از جنس فکر کردن نیست فوق آن است
اتفاقا اهل معرفت به منکران وحدت وجود می گویند مشکل شما فکر کردن به اموری است که با فکر کردن درست فهمیده نمی شود
والله الموفق

عرفان یعنی شناخت خدا همین

[="black"]

حامد;307317 نوشت:
سلام
شما وحدت وجود را درست درک نفرموده اید و طبق قول علی ع : انسان دشمن چیزی است که بدان جاهل است
والله الموفق

سلام سوالی برام پیش امده ! چرا هرکس که حرف فلاسفه وعرفا رو نفد میکنه فورا بهش اتهام جهلات میزنید ؟!! واصلا احتمال نمی دید که شاید درست بگه ؟؟؟؟!!!![/]

سپیده صبح;307329 نوشت:
واصلا احتمال نمی دید که شاید درست بگه ؟؟؟؟!!!!

سلام
خوب ایشان هم همین احتمال رو بدن این احتمال درباره اونا بیشتره که ، چون اونا به معانی و الفاظ و عبارات تکیه کرده اند و اهل معرفت به اشراقات معنوی درونی
لفظ خارجی است و شهود باطنی کدامش یقین آورتر است
والله الموفق

سلام
یکی از گرفتاریها در خصوص مطالب عرفانی ، خود مطلب شدن و مکتوب شدن آن است
چون عرفان اساسا با لفظ کاری ندارد
راه کشف حقیقت از طریق شهود باطنی است که در آن وادی لفظ و عبارت و حتی معنا راه ندارد
اما بالاخره باید از عواید معنوی دیگران را هم بهره مند ساخت به نوعی ایشان را بدین وادی راهنما شد
لذا از مقام کشف تا تاریکخانه لفظ پایین آمدند و به تن مشهودات معقول شده لباس ناراست لفظ پوشاندند
و سخن گفتند
ولی افتاد مشکلها
مشکلها از آنجا شروع شد که هر کسی با شنیدن این الفاظ و عبارات وهمی و خیالی به سرش زد
و چون دید با آنچه می اندیشیده جور در نمی آید
سر به مخالفت و انکار و تکذیب و تکفیر وووو در آورد
و قضیه هنوز همین است که گفتیم
والله الموفق

سپیده صبح;307329 نوشت:
سلام سوالی برام پیش امده !
مسلمان از من بشنو... والله که نه باقر نه صادق نه رضا این طریقت را سالم دانسته اند. اینها میگویند خدا الاغ و الاغ خداست. خداپرستی عین بت پرستی است. همه دنیا باهم در صلحند و جهادی وجود ندارد...

کفر صوفیه بر عالم و آدم مشهود است.

سلام

مشتاق فاطمه(س);306122 نوشت:
کتاب تحقیقی بر تصوت رو خوندم و به حقیقت کفر صوفیه و عارف در اسلام و تشیع پی بردم

مشتاق فاطمه(س);306122 نوشت:
او همچون ملاصدرا و مولوی و بایزید و ابن عربی ملحد نعوذ بالله به وحدت وجود نعوذ الله نعوذ بالله اعتقاد داشته

آیاشمامعنای وحدت وجودرامی دانید؟؟؟!!!
که معتقدانش رااینهامعرفی می کنید
اگرازهرکسی این لفظ راشنیدیدآنها راازمعتقدان واقعی وحدت وجود می دانید؟
آیاکسانی ازمذهب الهی ای به کفرقائل شوند،آیاشماکلاً آن مذهب رامطرودمی پندارید؟!!!!
عرفان هم دقیقاً به همین صورت است
مامذهب پرستان متعصب وظاهرسازان بااین وضع هرگزبه این راه ورسم الهی نخواهیم رسید
شماازعرفان چه می دانید؟
اگرفقط اطلاعاتتان مربوط به آن کتاب است که فرمودیدلطفاً آن رامعرفی کنیدتاماهم بخوانیم
شمابه عارفان توهین کردیدوبایدبه آن جواب پس دهید
آیاکوچکترین احتمال به اشتباه بودن حرفتان نمی دهید؟
شماغیرازمذهب خودت ازدین خداچه می دانید؟

مشتاق فاطمه(س);307343 نوشت:
مسلمان از من بشنو... والله که نه باقر نه صادق نه رضا این طریقت را سالم دانسته اند. اینها میگویند خدا الاغ و الاغ خداست. خداپرستی عین بت پرستی است. همه دنیا باهم در صلحند و جهادی وجود ندارد... کفر صوفیه بر عالم و آدم مشهود است.

من درموردصوفیه صحبت نمی کنم
ولی انگارشماهمه ی عارفان ومعتقدان وحدت وجودراموردخطاب قرارمی دهید!

وحدت وجودحق است(البته نه به آن معنایی که هرکسی تعریف می کند)
وعارف واقعی رستگاردنیاوآخرت است
ومن به این شکی ندارم

منتظرم ،می خواهم بدانم شماازعرفان ووحدت وجودچه می دانید؟

جناب 313
1 آیا میتوانی یک حدیث از احادیث آورده شده را کتمان کنی؟
2 شما بگو وحدت وجود یعنی چه؟
3 دربین کتبی که خواندم بشما قرآن اصول کافی و سپس تحقیقی بر تصوف و عرفان حجت الاسلام خیرالله مردانی را توصیه میکنم.

مشتاق فاطمه(س);307343 نوشت:
مسلمان از من بشنو... والله که نه باقر نه صادق نه رضا این طریقت را سالم دانسته اند.

برای این ادعایتان دلیل آورید

اینها میگویند خدا الاغ و الاغ خداست. خداپرستی عین بت پرستی است.[/quote نوشت:

من نمی دانم شماسخن کافران راخواندیدیاواقعاً عارفان را
خلاصه،آیاغیرازاین است که خداوندبرهرچیزی تجلی دارد؟

آیاواقعاً شماچنین می پنداریدکه خداونددرجایی نشسته است(مثلاً عرش) ودرجلوی خودش(مکانی خارجی)به آفرینش وبازی باآن مشغول شده است
درست مانندجسم انسان
آیااین عظمت بینهایت پروردگارراتوجیه می کند؟

اگراینگونه فکرمی کنی بایدبگویم سخت دراشتباهی
خداونددردرون مقدس وجودش آفرینش می کندنه درجایی بیرون ازوجودش
تمام عالم همه باهم به معنای وجودخداست
اگرعظمت خداوندبینهایت است،پس عظمت وقلمروخلقت هم بینهایت است
وهمینطوراگرخداوندجاویدونابودنشدنی است،پس به یقین تمام خلقت هم ابدی ونابودنشدنی است

آیاشماتنهادست و رو به آسمان بلندکردن رابه معنای خداپرستی می دانیدوغیرازآن رابت پرستی
آیاغیرازاین است که درهنگام روبه آسمان بلندکردن میلیاردهاستاره وکهکشان دربرابرماقرارگرفته است آنهابااجسام زمینی چه تفاوتی دارند؟آیاآنهاهم ازجنس ماده نیستند؟
پس چراآنهارابت به حساب نمی آورید؟
واین کارراستاره پرستی نمی خوانید؟

نه عزیزمن، عبادت یگانه پروردگارعالمیان تنهاوتنهاایمان ویقین واخلاص وتفکرمی خواهد

مگرامیرالمؤمنین،حضرت علی علیه السلام نفرمود
که من به هرچیزی(حتی اجسام) می نگرم خداراقبل ازآن وآن هنگام وبعدازآن می بینم

تفسیرشماازخداوندچیست؟؟؟!!!

مگرغیرازاین است که روح خدادروجودمادمیده شده است؟(طبق آیه ی صریح قرآن)
آیابرای انسان خودشناسی درنهایت به خداشناسی نمی رسد؟

[quote=همه دنیا باهم در صلحند و جهادی وجود ندارد...

کفر صوفیه بر عالم و آدم مشهود است.

بله،تمام ذرات عالم بوسیله ی عشق الهی به هم متصلندوباهم درصلحند
فقط برای این اعتقادالهی دشمنانی است که نمی خواهندمردم اینگونه فکرکنندآنهاعاشقان جنگ ونفاقند
پس مردمان الهی برای ثابت کردن این ادعابایداین موانع رابردارند
وهمین به معنای جهاداست
که اگرچنین نبودآل طه (ع)ازهمه ی مردم بیشترازخون ریختن متنفرند

عزیزمن خواهش می کنم به دیدت وسعت بده

ماهمه به امیدروزی هستیم که این عشق بیشترنمایان می شود
روزی که دیگرهیچ جنگ وجهادی معناندارد

اللهم العجل لولیک الفرج

امام زمان(عج) شرمنده

morteza313;307381 نوشت:
برای این ادعایتان دلیل آورید

مرد باش و قبول کن اینم دلیل:

شیخ محمود شبستری » گلشن راز:
[="red"]بت اینجا مظهر عشق است و وحدت

بود زنار بستن عقد خدمت[/]

[="#ff0000"]چو کفر و دین بود قائم به هستی

شود توحید عین بت‌پرستی[/]

چو اشیا هست هستی را مظاهر

از آن جمله یکی بت باشد آخر

نکو اندیشه کن ای مرد عاقل

که بت از روی هستی نیست باطل

بدان که ایزد تعالی خالق اوست

ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست

وجود آنجا که باشد محض خیر است

وگر شری است در وی آن ز غیر است
[="red"]
مسلمان گر بدانستی که بت چیست

بدانستی که دین در بت‌پرستی است
[/]
وگر مشرک ز بت آگاه گشتی

کجا در دین خود گمراه گشتی

ندید او از بت الا خلق ظاهر

بدین علت شد اندر شرع کافر

تو هم گر زو ببینی حق پنهان

به شرع اندر نخوانندت مسلمان

ز اسلام مجازی گشت بیزار

که را کفر حقیقی شد پدیدار

درون هر بتی جانی است پنهان

به زیر کفر ایمانی است پنهان

همیشه کفر در تسبیح حق است

و «ان من شیء» گفت اینجا چه دق است

چه می‌گویم که دور افتادم از راه

«فذرهم بعد ما جائت قل الله»

بدان خوبی رخ بت را که آراست

که گشتی بت‌پرست ار حق نمی‌خواست

هم او کرد و هم او گفت و هم او بود

نکو کرد و نکو گفت و نکو بود

یکی بین و یکی گوی و یکی دان

بدین ختم آمد اصل و فرع ایمان

نه من می‌گویم این بشنو ز قرآن

تفاوت نیست اندر خلق رحمان

[="red"]
و قیصری میگوید نعوذبالله این خداست که بشکل الاغ ظاهر شده و الاغ خداست.[/]
فصوص الحکم ص 252

مشتاق فاطمه(س);307343 نوشت:
اینها میگویند خدا الاغ و الاغ خداست. خداپرستی عین بت پرستی است. همه دنیا باهم در صلحند و جهادی وجود ندارد...

سلام
این هم از درک بالای عرفان ستیزان و ادب مثال زدنی شان
والله الغفور

اف بر شرک که غیرت آدمی هم به باد می دهد

مشتاق فاطمه(س);307392 نوشت:
اف بر شرک که غیرت آدمی هم به باد می دهد

سلام
ما غیرت ورزی رو گذاشتیم بعد از تعقل و تفکر که نکنه به امر باطلی غیرت بورزیم
جناب مشتاق فاطمه ع شما تازه تشریف آوردید بذارید عرقتون خشک بشه بعد یک دور تو سایت بزنید ببینید کسانی که مثل شما فکر می کردند چندبار اینجا طوفان بپا کردند و بی حاصل رفتند
بعد ...
والله الموفق

نظر صریح و قاطع رهبری و شهید استاد مطهری در مورد مثنوی جناب مولوی.
بدخواهان و بی ادبان کمی تأمل کنند.

http://www.aparat.com/v/v5G7S
متن سخنان رهبری:
یك بخش مهمى از شعر آئینى مامیتواند متوجه مسائل عرفانى و معنوى بشود. و این هم یك دریاى عظیمى است.شعر مولوى را شما ببینید.اگر فرض كنید كسی به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسى نداشته باشدكه خیلى از ماها دسترسى نداریم و اگر آن را كسى یك قدرى دوردست بداند،مثنوى، مثنوى؛ كه خودش میگوید: و هو اصول اصول اصول الدین.واقعاً اعتقاد من هم همین است. یك وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوى چیست،همین را گفتم.گفتم به نظر من مثنوى همین است كه خودش گفته:و هو اصول اصول اصول الدین .ایشان گفت :كاملاً درست است،من هم عقیده ام همین است.

مشتاق فاطمه(س);307384 نوشت:
مرد باش و قبول کن اینم دلیل:

شمادلایل وحرف های مراخواندیدیانه؟؟؟!!!
من که پاسخ ونقل قولی دراین موردندیدم!

نقل قول:
من نمی دانم شماسخن کافران راخواندیدیاواقعاً عارفان را
خلاصه،آیاغیرازاین است که خداوندبرهرچیزی تجلی دارد؟

سلام ما سخن عارفان رو شنیدیدم . تجلی به چه معنا ست ؟این که میفرمایید داوند تجلی کرده یعنی عین اشیا شده یا نه یعنی قدرت داوند سبب پیدایش این شی شده ؟ شصه که ما با معنی دوم مشکل نداریم مشکل با معنی اوله که اتفاقا عرفا وجناب ابن عربی هین معنی دوم رو میفرمودن ,از کلام ایشون کالا مشصه کدوم معنا مورد نظره : ان اللق المنزه هو الخلق المشبه (هما نا خداوند منزه , همان خلق تشبیه شده است ) فقط یک جمله بفرمایید این سخن ابن عربی معنای اول را میرساند یا معنای دوم ؟ یوا ب اتفاقا الفین فلسفه وعرفان وب فلسفه وعرفان رو فهمیدن اما کسایی که کور کورانه پیروی میکنن نیخوان که متوجه قیقت بشن وتا باشون صبت یشه مین که فلان عالم موافق بوده واصلا هم اتمال خظا در اشاص نمیدن بله مالفینومنتقدین فلسه وعرفان هم نباید از شون کورکورانه پیروی بشه هرچیزی باید عقلانی باشه انسان با عقل ودش میتونه خیلی حقایق رو درک کنه

آ

نقل قول:
یاواقعاً شماچنین می پنداریدکه خداونددرجایی نشسته است(مثلاً عرش) ودرجلوی خودش(مکانی خارجی)به آفرینش وبازی باآن مشغول شده است
درست مانندجسم انسان
آیااین عظمت بینهایت پروردگارراتوجیه می کند؟

نه اصلا ما همچین فکری نمیکنیم , ما میگیم اصلا مکان داشتن برای خداوند محاله پس خداوند ما منزه از مکان و زمان هست بلکه خالق زمان ومکانه واین چیزیه که پیشوایان ما به ما یاد دادن نه ابن عربی
از نظر ما بینهایت برای خداوند وجود نداره ,بینهایت برای ذات پروردگار مثل ملکه وعدم میمونه واینطور نیسنت که خداوند یا محدود باشه ویا نامحدود که بعد بیام بگیم محدود نیست پس نا محدوده بلکه شان خداوند بالاتر از اینه که به نهایت یا عد نهایت متصف بشه

ا

نقل قول:
گراینگونه فکرمی کنی بایدبگویم سخت دراشتباهی
خداونددردرون مقدس وجودش آفرینش می کندنه درجایی بیرون ازوجودش

این ادعای شما نیاز به اثبات داره لطفا ثابت کنیید و منبع اثباتی تون هم فقط آیات قران و احادیث معتبر باشه اگر ثابت شد چشم قبول میکنیم .

نقل قول:
تمام عالم همه باهم به معنای وجودخداست

جالبه وب ما هم مییم نظور شما از وحدت وجود همینه دیگه که فورا آقایون گارد میگیرن وبه ما مگین شما نمیفهمید !!!! خیلی جالبه ...
ا

نقل قول:
گرعظمت خداوندبینهایت است،پس عظمت وقلمروخلقت هم بینهایت است
وهمینطوراگرخداوندجاویدونابودنشدنی است،پس به یقین تمام خلقت هم ابدی ونابودنشدنی است

بالا خدمتتون عرض کردم نهایت وعدم نهایت برای خداوند تعریف نمیشه .که بعد ادامه استدلالتون قبول بشه چون مقدمات تون بدیهی نیست

نقل قول:
مگرامیرالمؤمنین،حضرت علی علیه السلام نفرمود
که من به هرچیزی(حتی اجسام) می نگرم خداراقبل ازآن وآن هنگام وبعدازآن می بینم

ببینید من بالا برای شما توضیح دادم که از تجلی دو معنا میشه برداشت کرد معنای اول این بود که یعنی خداوند عین همه اشیا ست ومعنای دوم این بود که یعنی قدرت خداوند سبب پیدایش اشیا شده حال برای فهم این که کدوم معنا ,منظور عرفا است کافی است به [="black"][="black"]قرینه [/][/]نگاه کنیم وقتی به قرینه ناه میکنیم میبینیم معنای اول منظور عرفا بوده در حالی که با بررسی قراین میبینیم که معنای دوم مورد نظر اهلبیت بوده واین حرف امیر مومنان اصلا تاید سخن عرفا نیست باز هم تاکید میکنم به دلیل قراین

نقل قول:
تفسیرشماازخداوندچیست؟؟؟!!!

تفسیر ما اینه که خداوند واجب الوجودی است که حی مطلق, فادر مطله .عالم مطلقی است که زمان ومکان وموجودات را خلق کرده و دارای وجودی متمایز از مخلوقاتش هست

نقل قول:

مگرغیرازاین است که روح خدادروجودمادمیده شده است؟(طبق آیه ی صریح قرآن)

خوب من یه سوال دارم پس وقتی خداوند فرموده بیت الله یعنی خدا در آن خانه زندگی میکند ؟ یا وقتی فرموده ید الله یعنی خداوند دست دارد ؟؟؟؟؟!!!!! ما در قرآن یک سری محکمات ویکسری متشابهات داریم متشابهات با محکات تفیسیر میشن این که فرمودید نفخت فیه من روحه از متشابهات است ولیس کمثله شی از محکمات .
این که خداوند روح را به خودش نسبت میدهد برای بیان عظمت روح است برای اینکه یعنی روح قسمتی از خداست مانند بیت الله که برای بیان شرافت خانه کعبه از همچین اضافه ای استفاده میشه .

سپیده صبح;308104 نوشت:
ببینید من بالا برای شما توضیح دادم که از تجلی دو معنا میشه برداشت کرد معنای اول این بود که یعنی خداوند عین همه اشیا ست ومعنای دوم این بود که یعنی قدرت خداوند سبب پیدایش اشیا شده حال برای فهم این که کدوم معنا ,منظور عرفا است کافی است به قرینه نگاه کنیم وقتی به قرینه ناه میکنیم میبینیم معنای اول منظور عرفا بوده در حالی که با بررسی قراین میبینیم که معنای دوم مورد نظر اهلبیت بوده واین حرف امیر مومنان اصلا تاید سخن عرفا نیست باز هم تاکید میکنم به دلیل قراین

سلام
برای نسبت معنای دوم به امام علی ع و اهل بیت ع دلیل هم دارید ؟ یعنی جایی خودشان این دو معنا و اختصاص معنای دوم به خود را ذکر کرده اند ؟
والله الموفق

[="Tahoma"][="Navy"]

سپیده صبح;308104 نوشت:
دارای وجودی متمایز از مخلوقاتش هست

سلام علیکم
می دانید معنای این حرف شما چیست؟
اگر وجود خدا متمایز از وجود مخلوقات باشد،لازمه عقلی آن عدم امکان شناخت خداوند به طور مطلق است.
پنبه این بحث وجود و ماهیت در فلسفه زده شده است.می توانید به کتاب بدایة الحکمة علامه طباطبائی که اولین کتاب فلسفی است مراجعه کنید.بحث اشتراک لفظی و معنوی وجود.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

سپیده صبح;308104 نوشت:
از نظر ما بینهایت برای خداوند وجود نداره ,بینهایت برای ذات پروردگار مثل ملکه وعدم میمونه واینطور نیسنت که خداوند یا محدود باشه ویا نامحدود که بعد بیام بگیم محدود نیست پس نا محدوده بلکه شان خداوند بالاتر از اینه که به نهایت یا عد نهایت متصف بشه

سلام علیکم
شما با این کلامتان خداوند را در وادی ابهام عجیبی وارد می کنید.
با کلماتی مانند خدا منزه از این و آن است نه تنها مسأله ای را حل نمی کنید بلکه گره کوری در آن می اندازید که شناخت خدا را با ابهام مواجه می کند.
بی نهایت بودن خداوند هیچ اشکالی ندارد که شما با این تعبیر خود سعی در رد آن دارید.هر چیز قابل تصور و موجودی یا محدود است و یا محدود نیست.این مطلب واضحی است.منزه داشتن خدا از این صفت توسط شما به معنا ناشناخته بودن خداوند است.
[/]

سپیده صبح;308104 نوشت:

تفسیر ما اینه که خداوند واجب الوجودی است که حی مطلق, فادر مطله .عالم مطلقی است که زمان ومکان وموجودات را خلق کرده و دارای وجودی متمایز از مخلوقاتش هست

این که خداوند روح را به خودش نسبت میدهد برای بیان عظمت روح است
برای اینکه یعنی روح قسمتی از خداست مانند بیت الله که برای بیان شرافت خانه کعبه از همچین اضافه ای استفاده میشه .

وجود خدا جدا از وجود مخلوقش هست؟! اصلا شما وجود را می فهمید یعنی چه؟

اگر میگویید روح غیر از وجود خداست پس چرا میفرماید من دمیدم؟!

وجود مگر ماده است که میگویید وجود موجود از وجود واجب الوجود جداست؟!

پس چرا گفته از رگ گردن به شما نزدیکتریم و...؟

[="Black"]

استاد;308156 نوشت:
[="tahoma"][="navy"]
سلام علیکم
می دانید معنای این حرف شما چیست؟
اگر وجود خدا متمایز از وجود مخلوقات باشد،لازمه عقلی آن عدم امکان شناخت خداوند به طور مطلق است.
پنبه این بحث وجود و ماهیت در فلسفه زده شده است.می توانید به کتاب بدایة الحکمة علامه طباطبائی که اولین کتاب فلسفی است مراجعه کنید.بحث اشتراک لفظی و معنوی وجود.
[/][/]

سلام یعنی شما یفرمایید که ذات خداوند قابل شناخته ؟؟؟؟؟!!!!!!
ذات خداوند قابل شناخت نیست خداوند از صفاتش شناخته میشود[/]

[="Black"]

نقل قول:
سلام علیکم
شما با این کلامتان خداوند را در وادی ابهام عجیبی وارد می کنید.
با کلماتی مانند خدا منزه از این و آن است نه تنها مسأله ای را حل نمی کنید بلکه گره کوری در آن می اندازید که شناخت خدا را با ابهام مواجه می کند.

علیکم السلام , الله اسم جلاله خداوند است در وجوه نامگذاری این اسم برای خداوند گفته اند که یکی از وجوه این است که چون خلق در ذات خداوند متحیر هستند این اسم برای خداوند انتخاب شده یعنی ماده اصلی کلمه از تحیر وسر گرشتگی آمده میتونید برای تحقیق به مفردات راغب مراجعه کنید . غرض این بود که بله خلق در ذات خداوند متحیره ولی درصفات خداوند خیر .

نقل قول:
بی نهایت بودن خداوند هیچ اشکالی ندارد که شما با این تعبیر خود سعی در رد آن دارید.هر چیز قابل تصور و موجودی یا محدود است و یا محدود نیست.این مطلب واضحی است.منزه داشتن خدا از این صفت توسط شما به معنا ناشناخته بودن خداوند است.

چرا بینهایت بودن اشکالی ندارد ؟؟!! همین بینهایت گرفتن خداوند باعث خطا شده یعنی گفته اند چون خداوند بینهایته پس همه مخلوقات باهم باید خدا باشند تا فرضیه بینهایت بودن درست از آب در بیاد وانحراف از همین بینهایت بودن شروع شد اصل وحدت وجود بر بینهایت بودن خداونده[/]

[="Black"]

اهل خدا;308196 نوشت:
جل الخالق! :Moteajeb!:

وجود خدا جدا از وجود مخلوقش هست؟! اصلا شما وجود را می فهمید یعنی چه؟
پس کن فیکون که در قرآن آمده چیست؟! از ممکن الوجود که صحبت میکنیم میگویم سیب هست ماشین هست علی هست! خوب این وجود و هستی آنها از کجاست؟

این وجود مشترک لفظی است نه معنوی , یعنی فقظ در لفظ مثل هم هستن اما در معنا یکی نیستن مثل شیر وراکی با شیر درنده که هردومشترک لفظی هستن اما از لحاظ معنا دوچیز کاملا متفاوت هستن . در مورد سوالهاتون بله خداوند وجود داده اما نه طبق قاعده معطی الشی این ها همه وهمیاتی است که فلسفه میگه وهیچ مبنای عقلی نداره

نقل قول:
اگر میگویید روح غیر از وجود خداست پس چرا میفرماید من دمیدم؟! چرا نگفته روح را خلق کردم؟!
تازه اگر خلق هم میگفت باز به مخلوق وجود داده شده!

ار در تفسیر بنده از این آیه شک دارید میتونید رجوع کنید به تفسیر المیزان ذیل همین آیه وببینید علامه چه تفسیری فرمودن (دقیقا همین تفسیری که من گفتم را فرمودن )

نقل قول:
وجود مگر ماده است که میگویید وجود موجود از وجود واجب الوجود جداست؟!

مگه جدای وافتراق فقط باید درماده باشه ؟

نقل قول:
پس چرا گفته از رگ گردن به شما نزدیکتریم و...؟

بازهم میگم در سوره مبارکه آل عمران خداوند میفرماید آیات قران یک محکم داره ویک متشابه وبعضی ها برای اثبات مدعای خود به متشابهات متوسل میشن . این آیه هم متاشبه هست برای تاویل وتفسیرش باید به محکات رجوع داده بشه وتفسیر اهل بیت وقطعا منظور این آیه احاطه خداوند به اعمال ورفتار مابوده نه اینکه جفت رگ گردن ما باشه کسی که اندک اطلاعی از ادبیات عرب داشته باشه متوجه میشه که این تعبیر کنایه است

سپیده صبح;308265 نوشت:

سلام یعنی شما یفرمایید که ذات خداوند قابل شناخته ؟؟؟؟؟!!!!!!
ذات خداوند قابل شناخت نیست خداوند از صفاتش شناخته میشود


سلام علیکم
بنده حرفی از ذات خدا زدم؟!!شما مثل اینکه هم خودتون بردداشت درستی ندارید و هم بردداشت نادرست رو به دیگران نسبت می دهید.ظاهرا اطلاعی هم از فلسفه و مفاهیم فلسفی ندارید و متأسفانه ما هم وقت بررسی این مفاهیم را در اینجا نداریم.
یکی از اصول ابتدائی معرفت شناختی که ربطی هم به عرفان ندارد و پوزیتیویسم هم آنرا قبول دارد اینست که برای درک و شناخت شیء ای توسط یک شیء دیگر سنخیت و تناسب لازم است،وگرنه اصلا شناخت حاصل نمی شود.
آنوقت شما گفتید که وجود خدا از مخلوقات متمایز است و بنده هم ایرادش را گفتم.
وجود نیز به معنای حقیقت یک شیء است.
امیدوارم مطلب برایتان واضح شده باشد.

[="Tahoma"][="Navy"]

سپیده صبح;308268 نوشت:

علیکم السلام , الله اسم جلاله خداوند است در وجوه نامگذاری این اسم برای خداوند گفته اند که یکی از وجوه این است که چون خلق در ذات خداوند متحیر هستند این اسم برای خداوند انتخاب شده یعنی ماده اصلی کلمه از تحیر وسر گرشتگی آمده میتونید برای تحقیق به مفردات راغب مراجعه کنید . غرض این بود که بله خلق در ذات خداوند متحیره ولی درصفات خداوند خیر .

چرا بینهایت بودن اشکالی ندارد ؟؟!! همین بینهایت گرفتن خداوند باعث خطا شده یعنی گفته اند چون خداوند بینهایته پس همه مخلوقات باهم باید خدا باشند تا فرضیه بینهایت بودن درست از آب در بیاد وانحراف از همین بینهایت بودن شروع شد اصل وحدت وجود بر بینهایت بودن خداونده

ذلک مَبلَغُکِ مِنَ العِلم. . . . . . [/]

[="Tahoma"][="Navy"]

سپیده صبح;308277 نوشت:
در مورد سوالهاتون بله خداوند وجود داده اما نه طبق قاعده معطی الشی این ها همه وهمیاتی است که فلسفه میگه وهیچ مبنای عقلی نداره

سلام علیکم
ظاهرا بحث با شما باید از ابتدائی ترین مباحث معرفت شناختی شروع شود.نسبت توهم دادن به قبول کنندگان این قاعده نیز نشانه از عدم فهم صحیح شما از این قاعده دارد.
جالب است بدانید این قاعده به زعم شما متوهمانه را از جناب بوعلی سینا و فارابی و ملاصدرا و شیخ بهائی تا امام خمینی و علامه طباطبائی و فلاسفه معاصر همگی قبول داشته و اشکالی بر آن ندارند.
می توانید به آثار ایشان رجوع کنید.
خواهر محترم اگر کسی در گوشتان خوانده که اینها توهمات فلسفه است،زود به قضاوت ننشینید،قدری مطالعه کنید و مستدل قاعده را رد کنید.
این سبک، که فلان چیز توهم است یا فلان چیز کفر است سالهاست که ور افتاده است،جدل اینچنینی دیگر از رنگ افتاده است.
[/]

سلام
سپیده صبح محترم به سوال بنده جواب ندادید

حامد;308113 نوشت:
سلام برای نسبت معنای دوم به امام علی ع و اهل بیت ع دلیل هم دارید ؟ یعنی جایی خودشان این دو معنا و اختصاص معنای دوم به خود را ذکر کرده اند ؟ والله الموفق

والله الموفق

سلام
این اولین پست من در این انجمن است
مطالبی را دیدم که نتوانستم بی تفاوت عبور کنم
مسائلی که همچون برزخی حدود دو سال در ان گرفتار بودم
عاشق فلسفه بودم رفتم خواندم
من وخیلی های دیگر تنها به این انگیزه که فهممان از دین عمیق تر شود!!!
ودر انتها انچه یافتیم نوری در ان نبود نور خواسته بودیم وبندگی اما حاصلش حجاب شده بود وتاریکی ودور شدن از خیلی چیزها ومانده بودم که چرا
بارها متضرعانه از خداوند خواستم که خداوندا خود مرا به راهی که رضای تو در ان است بنما وذره ای نور ارزانیم دار
ونشانه ها ووسیله ها امدند....ومن غرق در ان وادی که در ابتدا جز ان مفاهیم وعقایدی که از دریچه فلسفه فرا گرفته بودم فضای دیگری در ذهن نداشتم ابتدا بر اشفتم وانکار میکردم
اما هرچه جلو رفتم دریچه هایی به رویم گشوده شد
وانگاه شرمگین شدم که چشم گشودم ودیدم در این سالها به هر بابی متوسل بودیم جز باب اهل بیت که اگر علمی یقینی ونور بخش باشد تنها نزد انانست وبس
در دانشگاهی درس خواندم به نام انها اما دریغ از ذره ه ای یادگیری معارف اصیل انها
شرمنده از امام رئوفی که حتی یک بار به عیونش مراجعه نکردم ونخواندم بحث های توحیدی وکلامی را که چه روشن گره از کار میگشود وصریح بود وما دست پا میزدیم در میان اقوال متمایز ومتضادی که هم ادعای حقیقت گویی داشتند وچه دور بوند از حقیقت........

جناب استاد تمامی قواعدی که نام بردید ما هم خوانده ایم....
تا درون این وادی میاندیشی نمیتوانی ان را نقد کنی اما وقتی کمی فاصله میگیری وبی تعصب میروی به سراغ زلال چشمه جوشان علم اهل بیت ان وقت ارام ارام میفهمی...
بحث طولانی است ودر مورد تمامی انها میتوان صحبت نمود
تنها الان همین را بگویم که متاسفانه بسیاری از مسائلی که ما به عنوان پیش فرض ویا به استناد قول کسانی که بزرگشان میداریم وحرفشان را غیر قابل خدشه پذیرفته ایم در بسیاری موارد استدلالی نیستند ودر بسیاری موارد انقدر تفاوت وتضادشان با سخنان حاملان وحی در تضاد است که نمیتوانی چشم ببندی ومتاسفانه تاویل ها وتفسیرها چه بر سر ما اورده...
توحید مهترین اصل دین ما ومبنای همه اعتقادات ما چه قدر دور از مبانی اهل بیت برایمان تفسیر شده
توحیدی که به تعبیر حضرت تمیزه عن خلقه است......لیس کمثله شی است......کل ما یوجد فی الخلق لا یوجد فی الخالق است.....مباین لجمیع ما احدث فی الصفات است........وارونه تفسیر شد وقله قافی به نام وحدت وجود برایمان تصویر شد که اگر میخواستی ذره ای تفکر کنی یا به این تمایزها بیندیشی خودت به خودت میگفتی حتما تو درک درستی نداری وبرچس ب هایی که خود بهتر میدانید هیچ چیز را حل نمیکند......
ابن عربی برایت انقدر بزرگ میشود که در مشاهدات غریبش ان مقامات وفضایل را برای جناب ابوبکر ثابت مینماید......
مشهوراتی برایت بت میشود ودر پاسخ به بسیاری سوالات از ان استفاده میکنی که بیشترشان گفته ایی فاقد سندند یا روایاتی تقطیع شده که معناشان برگردانده شده وشده اند مبنای بسیاری از اصول عرفانی!
وامدار اصطلاحات فلسفه الحادی یونانی شده ای که ملاصدرا هم هرچه تلاش کند تا رنگ عرفان وبرهان قران بر ان زند سخنش از صدور وعله العلل وسنخیت خدا وخلقی است که مبنای تفسیر فیلسوفان ما از افرینش میشود ومیبینی که فرسنگها با صریح بیانان معصومین در تضاد است وبه بیراهه میبرد تورا
ذهنت پر میشود از مفاهیم انتزاعی وبه ظاهر دور از دسترس وغریبی که گمان میکنی فهمیده ای! اما تو را در وادی عمل به جایی نمیرساند......

واما نکاتی کوتاه در باب توحید مرتبط با بحث های شما که فکر میکنم شاید روشنگر باشدمستند به بیانات معصومین در این باب:
تویحیدی که توصیف ان انوار استان است که اورااز حیث ذات یگانه بدانی یعنی شریک شبه وجزء را از ذات الهی نفی کنی وبه تعبیر حضرت امیر وحدت عددی که لازمه تعدد وتکثر است ووحدت نوعی که لازمه ان تشابه با موجودات دیگر است ازوجود الهی نفی کنیاو را از حیث صفات یگانه بدانی صفات الهی تنها مختص اوست.صفات موجودات مخلوق خداوند وبه اراده اوستاما از لحاظ معنا مخلف ومتفاوت است وتنها در نام با صفا مخلوقین یکسان است(رجوع شود به عیون باب توحید که حضرت یک به یک صفات را نام برده وبر این نکته تاکید میکنند)
واز حیث افعال:افعل الهی نیز چون ذات او بیبدیل وهمانند استوهمه افعال بندگان به اذن واراده الهی تحقق میپذیرد
شروط پذیرش توحید یکی تشبیه ناپذیری است:فلا شی مثله....لیس له فی الاشیاء شبه
یکی توصیف ناپذیری است(بحث مفصلی دارد وخطبه توحیدی معروف حضرت امیر که نیاز به شرح جداگانه دارد:من وصف الله فقد حده ومن حده فقد عده....)
ودیگری عدم سنخیت میان خالق ومخلوق ووجود تباین ذاتی وصفاتی وافعالی

ونکته ای هم بگویم در پاسخ گفته های اقای مرتضی:
در سخنانتان استناد کردید به این که مگر نه این که خداوند از رو ح خود در مادمیده؟
یکی از همانجاهایی که مایه تاسف میشود ودر باب تفسیر ان به هر دری چنگ زدیم جز باب اهل بیت که فرمودند نحن ادلاء علی الله....بنا عرف الله...
مگر خاوند متعال العیاذ بالله داری روح وجسم است که از روح خود در ما بدمد ایا تا کنون به این مطلب فکر کرده ایدایا یک بار به تفسیر این ایه از معصوم مراجعه کردیم تا به طور روشن وقطعی معنای ان را دریابیم ومتوسل به تعبیر وتفسیر نشویم...
فرمودند این اضافه اضافه تشریفیه است....به صراحت فرمودند این روحی است که توسط خداوند خلق شد واز ان در انسان دمیده شد وبه جهت اهمیش خداوند ان را به خود نسبت میدهد مانند نسبت دادن خانه خدا به خدا ایا خانه خدا با وجود خدا متحد است یا جزیی از ان است خیر...پس این مطلب هم روشن است.حضرت امیر میفرمایند اینجا نفخت به معنای دمیدن نیست به معنای جعلت می باشدوچون مخلوق خداوند است به خداوند نسبت داده شده :من این روحی را که خلق نمودم در وجود شما قرار دادم
وببینید تفسیر های ما از همین ایه یا ایات دیگرخود شده مبنای بسیاری حرفای دیگر در باب انسانشناسی...
وما نکته ای در مورد بحثی که درباره محدودیت یا عدم محدودیت خداوند ورابطه او با مخلوقات شد.حضرت رضا علیع السلام مناظره مفصلی دارد با عمران صابی که نهایتا منجر به شیعه شدن او گردیدیکی از سوالات او همین بود کهایا عالم جدا از وجود خداست یا جزیی در او وحضرت در پاسخ فرمودندنه خداوند جدای از این عالم است ونه عالم جزئی از اوست.زیرا اگر خداوند جدا از این عالم باشد او را محدود کرده ایم(دقت) در صورتی که خداوند محدودیت نمیپذیرد اگر هم بگوییم جزئی از خداوند است که وجود الهی را مرکب کرده ایم تعالی عن ذلک.او بدون اینکه چیزی در چیزی باشد یا بدون صورت گرفتن اتحاد با ما است اما نکته این است که چگونگی این معیت را ما درک نمیکنیم تنها میدانیم که از نوع معیت به معنایی که درباره مخلوقات به کار میرود نیست. واین درست ماندد همان بحث درک چگونگی خداوند وشناخت ذات وچیستی صفات است که از فهم ما خارج است چون جیزی را میتوان درک کرد وبران احاطه یافت که محدود باشد..معرفت درست وصحیح در این موارد اقرار به عدم شناخت چگونگی است واکتفا به توصیفاتی که خود خداوند ومعصومین در این باب کرده اند.درست مثل بحث صفات الهی که در بسیاری موارد توصیفات معصومین سلبی است ونه ایجابی ویا بیان همان ملاک عمومی که قبلا گفتم که عدم مشابهت بین معنای صفات در مخلوق وخالق.
واما در مورد تجلی باز هم وقتی در باره مخلوق صفت تجلی را به کار میبریم یعنی مجلایی وجود دارد که در ان تجلی پیدا میکند واین صفت با این معنا قطعا در وجود خاوند نیست شاید اینجا بخواهید مثال بیاورید بگویید خداوند در قران چندین مورد این صفت را به خود نسبت داده:فلما تجلی ربه للجبل....حضرت فرموده اند خداوند نوری را خلق نمود وبه واسطه ان این تجلی برای موسی علیه السلام واقع شد.کیست که نداند یک مبنای عمده بحث وحدت وجود که اصولا بحث کشفی وذوقی است وهرچه میگردی جز تمثیل برای تقریب به ذهن چیزی نمییابی همین تجلی است.در سخنان حضرت امیر هم اگر تجلی به کار رفته معنای لغوی ان که همان اشکار شدن اس مراد است.خداوند به واسطه مخلوقاتش بر مخلوقاتش اشکار میشود عالم نشانه وجود حق است نه مرات حق نشانه یعنی چیزی که وجودش ما را به وجود خالق رهنمون میشود.وهمان سخن حضرت امیر که شما به ان استناد کردید ما رایت شیئا.....همین است که وجود هرچیزی نشانه ای برای وجود خداست مثل فلش هایی که مارا به سمت حق رهنمون میشودهمه جیز بر وجود خداوند دلالت دارد فلش ها حق نما هستند خود حق نیستند

[="Black"]

استاد;308281 نوشت:

سلام علیکم
بنده حرفی از ذات خدا زدم؟!!شما مثل اینکه هم خودتون بردداشت درستی ندارید و هم بردداشت نادرست رو به دیگران نسبت می دهید.ظاهرا اطلاعی هم از فلسفه و مفاهیم فلسفی ندارید و متأسفانه ما هم وقت بررسی این مفاهیم را در اینجا نداریم.
یکی از اصول ابتدائی معرفت شناختی که ربطی هم به عرفان ندارد و پوزیتیویسم هم آنرا قبول دارد اینست که برای درک و شناخت شیء ای توسط یک شیء دیگر سنخیت و تناسب لازم است،وگرنه اصلا شناخت حاصل نمی شود.
آنوقت شما گفتید که وجود خدا از مخلوقات متمایز است و بنده هم ایرادش را گفتم.
وجود نیز به معنای حقیقت یک شیء است.
امیدوارم مطلب برایتان واضح شده باشد.

سلام , بله !!!!! البته این سخن شما چیز جدیدی نیست شما به هرکس که با خودتون مخالف باشه تهمت جهالت میزنید جالبه یعنی هرکی با فلسفه وعرفان موافقه اون رو فهمیده وهرکس مخالفه اصلا اون رو درک نکرده ؟ نمی دونم این دیگه چه استدلالیه . چشم بنده فلسفه وعرفان رو نفهمیدم وشمامتوجه آن هستید . خوبه اینطوری ؟!! ولی بدونید من درقیامت از خدا میخوام که بین ما داوری کند . لطفا دوباره پست خودتون وجواب من رو بخونید تا بهتر متوجه منظورم شوید .
بین خدا ومخلوقاتش تباین ذاتی وجود داره این سخن شما سخن فلاسفه است که میفرمایید برای شناخت یک شی سنخیت لازمه ولی سخن اهلبیت این نیست مثلا دراین حدیث دقت کنید :کل ما فی الخلق لا یوجد فی خالقه , وکل ما یمکن فیه یمتنع فی صانعه (انچه در آفریده باشد در آفریدگارش وجود ندارد ,وهرچه در مورد خلق ممکن باشد در صانع وافریننده اش مپمتنع محال است) امام رضا (ع) التوحید ,40/الاحتجاج :400,2/ عیون اخبار الرضا (ع) 153,1/ بحار الانوار 4,230

یادر حدیث دیگری امام باقر (ع) میفرماید : ان الله تعالی خلو من خلقه وخلقه خلو منه ,وکل ما وقع علیه اسم شیء فهو مخلوق ما خلا الله (خداوند متعال خال از خلق خویش است وخلق او خالی از وجود خداوندند , وهر چیزی که نام شی بر آن توان نهاد مخلوق است به جز خداوند )کافی ج 1 ص 82 / بحار ج 3 ص 322
در حدیث دوم خیلی روشن میفرماید که این وجود خلق با وجود خدا دو چیز کاملا متفاوت هستن یا به عبارتی فقط مشترک لفظی هستن .[/]

[="Black"]

استاد;308284 نوشت:
[="tahoma"][="navy"]

ذلک مَبلَغُکِ مِنَ العِلم. . . . . .

[/][/]

ببخشید منظورتون چیه ؟ یعنی اشتباه گفتم ؟؟؟[/]

[="Black"]

استاد;308290 نوشت:
[="tahoma"][="navy"]
سلام علیکم
ظاهرا بحث با شما باید از ابتدائی ترین مباحث معرفت شناختی شروع شود.نسبت توهم دادن به قبول کنندگان این قاعده نیز نشانه از عدم فهم صحیح شما از این قاعده دارد.
جالب است بدانید این قاعده به زعم شما متوهمانه را از جناب بوعلی سینا و فارابی و ملاصدرا و شیخ بهائی تا امام خمینی و علامه طباطبائی و فلاسفه معاصر همگی قبول داشته و اشکالی بر آن ندارند.
می توانید به آثار ایشان رجوع کنید.
خواهر محترم اگر کسی در گوشتان خوانده که اینها توهمات فلسفه است،زود به قضاوت ننشینید،قدری مطالعه کنید و مستدل قاعده را رد کنید.
این سبک، که فلان چیز توهم است یا فلان چیز کفر است سالهاست که ور افتاده است،جدل اینچنینی دیگر از رنگ افتاده است.
[/][/]

چیزی که استدلال نباشه وهمه دیگه واکثر قواعد فلسفی استدلال نیستن من تقریبا 4 سال تمام رو این استدلال ها کار کردم البته خدای نکرده قصد بی احترامی نداشتم منظورم از وهم هم وهم منطقی بود نه اینکه خدای نکرده بی احترامی .

چرا تا پای نقد فلسفه وعرفان میاد وسط پای علما رو وسط مکشید ؟!!یعنی برای فقه هم همینطور عمل میشه یعنیتا یه نظر فقهی امام یا دیر علما مورد نقد قرار بگیره سریع میگن نه نقد نکنید این نظر فقهی فلان عالمه ؟؟؟؟!!!!! نیشه واقعا ؟؟؟ یعنی چون فلان عالم فرمودن صحیح است ؟ من به شخصه حاضرم برای امام و رهب عزیزم بمیرم بدون اغراق میگم وخداوند هم شاهده ,اما مباحث علمی سر جای خودش ارزشمنده نباید بگیم چون فلان عالم موافق بوده پس درسه , چون امکان خطا در همه افراد بشر غیر معصومین وجود داره .[/]

استاد;308290 نوشت:
[="tahoma"][="navy"]
سلام علیکم
ظاهرا بحث با شما باید از ابتدائی ترین مباحث معرفت شناختی شروع شود.نسبت توهم دادن به قبول کنندگان این قاعده نیز نشانه از عدم فهم صحیح شما از این قاعده دارد.
جالب است بدانید این قاعده به زعم شما متوهمانه را از جناب بوعلی سینا و فارابی و ملاصدرا و شیخ بهائی تا امام خمینی و علامه طباطبائی و فلاسفه معاصر همگی قبول داشته و اشکالی بر آن ندارند.
می توانید به آثار ایشان رجوع کنید.
خواهر محترم اگر کسی در گوشتان خوانده که اینها توهمات فلسفه است،زود به قضاوت ننشینید،قدری مطالعه کنید و مستدل قاعده را رد کنید.
این سبک، که فلان چیز توهم است یا فلان چیز کفر است سالهاست که ور افتاده است،جدل اینچنینی دیگر از رنگ افتاده است.
[/][/]

استاد در با ب قاعده معطی شی فاقد شی نمیشود
یکی از خطاهای عمده ای که در باب این قاعده ها ومعنی انها رخ میدهد این است که حدودو دایره شمول انها باید تعیین شود.درست همانند قاعده علیت وفروع ان مثل سنخیت که در حوزه مخلوقی جاری است ومتاسفانه با وامگیری از اصول فلسفه یونان امدیم وان را تسری داریم ودر باب خداوند ورابطه او با مخلوقات انرا جاری کردیم خداوند شد عله العلل ومخلوقات معلول او! بله حالا باید همه فروعات این قانون را هم بپذیریم وبه ان تن در دهیم حتی اگر حاصلش در تضاد با توحید نابی باشد که اهل بیت مبلغ ان هستند.بله بر مبنای علیت وقتی خدا را علت دانستی ومخلوق را معلول باید هم تشابه وسنخیت را بپذیری وهم ان قاعده مذکور را که علت تا چیزی از خود نداشته باشد نمیتواند به معلول وجود دهد! وبعد در فلسفه جناب صدرا پیشرفت میکنیم وتعبیر صدور را که نه از جانب ایشان بلکه ان هم وامدار افلوطین است میپذیریم وخداوند را تشبیه میکنیم به جامی که لبریز شده وموجودات از ان سرریز شده اند ویا میرویم در بحث صدور وصادر اول و........ وافرینش را اینگونه تحلیل میکنیم وسلسله مراتبی را میچینیم که اگر خوب دقت کنیم در ان هم نوا میشویم با قول یهود که ید الله مغلوله....
وکاش میشد از جنابان پرسید که چطور به خودمان اجازه دادیم تعبیر خلق را به راحتی با صدور یا تجلی یا علیت تاخت بزنیم ویکی بپنداریمشان وبعد بناهای عظیمی را بر این بنیاد سست پی افکنیم؟؟!
سوره توحید میخوانیم وتولد را از خداوند نفی میکنیم ونمیدانیم معنای ان با معنای صدور(نشا ونتج ) یکی است!میچسبیم به صدوری که در هیچ یک از بیانات معصومین این تعبیر را نداریم وفراموش میکنیم رابطه حقیق بین ما وخدا را که خالقیت است ومخلوقیت .ما از وجود خدا صادر نشده ایم از وجود خدا نشات نگرفته ایم از وجود خدا سرریز نشده ایم خداوند با ارده خویشما را خلق نمود ما افرید به صورتی بدیع که پیش از ان سابقه نداشت ما را از چیزی نیافرید.میان خداوند وخلقش مباینت ذاتی وصفاتی وافعالی برقرار است.........کمی بیندیشیم

[="Black"]

حامد;308378 نوشت:
سلام
سپیده صبح محترم به سوال بنده جواب ندادید

والله الموفق

سلام ببخشید من دوبار جواب شما رو ارسال کردم اما اینترنم قطع میشد . بنده عرض کردم که از قرائن مشخص میشه وقتی به بقیه سخنان فلاسفه وعرفا رجوع میکنیم میبینیم معنی اول رو اختیار کردن اما وقتی به مجموعه سخنان اهل بیت مراجعه میکنیم میبینیم معنی دوم فهمیده میشه وقتی احادیثی که بیان کننده تباین ذاتی بین خلق و خالق هست دیده میشه . حرف عرفا که میگن ان الحق المنزه هو الخلق المشبه که میگه خالق ومخلوق یکیه کجا وحرف امامن که میفرماید بین خالق ومخلوق تباین ذاتیه کجا این ها قراینی هستن که مورد نظر بنده بود
نمونه از روایاتی که میفرماین خالق ومخلوق ذاتا دوچیز متمایز هستن : امام صادق (ع) لا یلیق بالذی هو خالق کل شیء
الا ان یکون مبائنا لکل شیء متعالیا هن کل شیء ( خالق همه چیز را نمی سزد مگر اینکه مخالف با همه چیز ,ومتعالی از وجود همه اشیا باشد )بحار ج3 , 148
خوب این حدیث امام صادق رو با اون حرف ابن عربی (ان الحق المنزه هو الخلق المشبه )کنار هم بذارید ببینید منظور هرکدوم چی بوده ؟ !!!! واینکه من گفتم منظور امام علی (ع) از اون حدیث که فرمود هیچ چیز را نمیبینم مگر با آن خدا را میبینم (نقل به مضمون ) قدرت خداوند بوده و معنای وحدت وجود ازش در نمیاد از همین قراین مشخص میشه .[/]

سهی برزگر;308403 نوشت:
انگاه شرمگین شدم که چشم گشودم ودیدم در این سالها به هر بابی متوسل بودیم جز باب اهل بیت که اگر علمی یقینی ونور بخش باشد تنها نزد انانست وبس
در دانشگاهی درس خواندم به نام انها اما دریغ از ذره ه ای یادگیری معارف اصیل انها
شرمنده از امام رئوفی که حتی یک بار به عیونش مراجعه نکردم ونخواندم بحث های توحیدی وکلامی را که چه روشن گره از کار میگشود وصریح بود وما دست پا میزدیم در میان اقوال متمایز ومتضادی که هم ادعای حقیقت گویی داشتند وچه دور بوند از حقیقت........

بنده اهل فلسفه نیستم و چون اصطلاحاتش و علمش رو نمیدونم زیاد ازش چیزی نمی فهمم!

اما چیزیکه بنده فهمیدم اینست عرفا و فلاسفه الهی چیزی غیر از سخنان ائمه نگفتند!

ابوسعید ابی الخیر میگوید آنچه ابن سینا میداند ما می بینیم و آنچه ما می بینیم او میداند!

عرفا هم مانند ائمه دیدند که چنین سخنانی در باب وجود و وحدت وجود و ذات خداوند و.. گفتند! در دعای عرفه و بقیه دعاها ائمه میفرمایند تو را دیدم و...

اَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْکَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَکُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیْکَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها

حالا عرفا هم مثل ائمه دیدند و مطلب رو بازتر و صریحتر بیان کردند!
ائمه هم میتوانستند صریحتر از اینها بگویند اما چون ادعیه را همه میخوانند و امکان گمراهی مردم در اثر سنگین بودن مطلب و معنی موجود در دعاها وجود داشته ائمه صریحا سخن نگفتند مگر در بعضی موارد مثل خطبه البیان و دعای عرفه و...



سپیده صبح;308265 نوشت:

سلام یعنی شما یفرمایید که ذات خداوند قابل شناخته ؟؟؟؟؟!!!!!!
ذات خداوند قابل شناخت نیست خداوند از صفاتش شناخته میشود

در خصوص قابل شناخت بودن ذات خدا در لینک زیر مطلبی قرار دادم مطالعه بفرمایید!

http://www.askdin.com/post297754-9.html

فکر میکنم اگر همه پست های منو از اول بخونید پاسخ عرایض شما هست
در ضمن شما میفرمایید من فلسفه نخواندم وبا ان اشنایی ندارم بعد چگونه میفرمایید ان طور که من فهمیدم ائمه هم همانها را میگفتند فکر نمیکنید داوری در این باب نیاز به اطلاعات جامع تری در هر دو زمینه داره؟؟
چطور میتونیم حکم کلی صادر کنیم که عرفا هم مانند ائمه دیدند؟؟ اصلا مجالی برای مقایسه این چنینی وجود نداره
بحث بر سر تفسیر ودریافت درسته والا میتوان از ظاهر هر عبارتی هر معنایی رو برداشت کرد و اونها را با یافته هایی که خودمون درست میدونیم تطبیق داد.
معارف اهل بیت یک منظومه منسجم وواحده.اموزه های اونها در باب توحید هم بیشماره ووقتی صراحتا موارد زیادی رو نفی میکنن اگر هم میبینیم جایی عباراتی دارند که شاید به نظر برسه همون معنای مورد نظر عرفان یا فلسفه رو میگن.باید با سایر سخنان واموزه های انها تطبیق بدیم وببینیم ایا با اونها همخوانی داره یا نه؟
یک نکته مهم رو هم اضافه کنم ملاک ومعیار حقیقت خود حقیقته نه افراد واشخاص.تنها افرادی که میتونیم سخنشون بدون چون وچرا بپذیریم سخن اهل بیته که دارای علم لدنی ومن جانب الله هستند وجز وحی چیزی نمیگن.چنانکه هیچ فرد دیگری غیر از اونها هم چنین ادعایی نداره که انچه میگه مطلقا درسته.
همین جمله از دعایی که نقل کردید هیچ چیزی متفاوت از اونچه در پست های قبلیم از زبان ائمه درباره وجود خداوند وچگونگی ارتباطش با مخلوقاتش گفتم درش وجود نداره.مشکل عمده مصداق همان شعر معروف است که هر کسی از ظن خود شد یار من.....
در باب بحث های اعتقادی مشکل عمده این است که ما از ابتدا به در خانه اهل بیت وعلم یقینی انها نرفتیم تا عقاید صحیح رو بیاموزیم وبا یک ملاک روشن بعد از اون بریم سراغ فلسفه وعرفان تا بتونیم محک بزنیم وسره رو از ناسره تشخیص بدیم.معارفمون رو از دریچه این علوم بشری غیر متصل به وحی گرفتیم وبعد برای تاییدش رفتیم تا شاهد مثال از ایات وروایات وادعیه پیدا کنیم واونها رو با اموزه های خود منطبق کنیم!

سپیده صبح;308440 نوشت:
سلام ببخشید من دوبار جواب شما رو ارسال کردم اما اینترنم قطع میشد . بنده عرض کردم که از قرائن مشخص میشه وقتی به بقیه سخنان فلاسفه وعرفا رجوع میکنیم میبینیم معنی اول رو اختیار کردن اما وقتی به مجموعه سخنان اهل بیت مراجعه میکنیم میبینیم معنی دوم فهمیده میشه وقتی احادیثی که بیان کننده تباین ذاتی بین خلق و خالق هست دیده میشه . حرف عرفا که میگن ان الحق المنزه هو الخلق المشبه که میگه خالق ومخلوق یکیه کجا وحرف امامن که میفرماید بین خالق ومخلوق تباین ذاتیه کجا این ها قراینی هستن که مورد نظر بنده بود نمونه از روایاتی که میفرماین خالق ومخلوق ذاتا دوچیز متمایز هستن : امام صادق (ع) لا یلیق بالذی هو خالق کل شیء الا ان یکون مبائنا لکل شیء متعالیا هن کل شیء ( خالق همه چیز را نمی سزد مگر اینکه مخالف با همه چیز ,ومتعالی از وجود همه اشیا باشد )بحار ج3 , 148 خوب این حدیث امام صادق رو با اون حرف ابن عربی (ان الحق المنزه هو الخلق المشبه )کنار هم بذارید ببینید منظور هرکدوم چی بوده ؟ !!!! واینکه من گفتم منظور امام علی (ع) از اون حدیث که فرمود هیچ چیز را نمیبینم مگر با آن خدا را میبینم (نقل به مضمون ) قدرت خداوند بوده و معنای وحدت وجود ازش در نمیاد از همین قراین مشخص میشه .

سلام و با تشکر از ارسال جواب
اتفاقا خودتان از فهم صحبت فرمودید
اگر منصفانه و با تسلط بر مطالب دو گروه اهل عصمت و اهل معرفت ( که دومی در طول اولی است نه در عرض آن ) به موضوع نگاه کنیم بین این سخنان بینونتی نیست
اول این که شما بزرگوار به امثال حدیث :
نحن مع الله حالات هو نحن و نحن هو و علی ذلک هو هو و نحن نحن
اشاره نفرموده و به تفسیر آن ننشستید
دیگر اینکه در سخن اهل معرفت نیز به "غیریت ذات و مظاهر" اشاره نفرمودید
که اگر توجه و اشاره می فرمودید می دیدیم :
هردو گروه به دو جنبه مساله یعنی مغایرت خلق با خالق در مقایسه ذات با مظاهر و عینیت در مقام ظهور اشاره فرموده اند الا اینکه هر یک از دو گروه به جهت ابتلائات خاص ( ابتلای ائمه معصومین ع به عوام و ابتلای اهل معرفت به خواصی مثل خودشان ) بر یک جنبه تاکید بیشتر کرده اند در عین حال به جنبه دیگر هم اشاره و تصریح در حد امکان داشته اند
در پایان هم باز تاکید می کنم که خودتان فرمودید اینگونه فهمیده می شود یعنی قصه فهم است
والله الموفق

اهل خدا;308446 نوشت:
بنده اهل فلسفه نیستم و چون اصطلاحاتش و علمش رو نمیدونم زیاد ازش چیزی نمی فهمم!

اما چیزیکه بنده فهمیدم اینست عرفا و فلاسفه الهی چیزی غیر از سخنان ائمه نگفتند!

ابوسعید ابی الخیر میگوید آنچه ابن سینا میداند ما می بینیم و آنچه ما می بینیم او میداند!

عرفا هم مانند ائمه دیدند که چنین سخنانی در باب وجود و وحدت وجود و ذات خداوند و.. گفتند! در دعای عرفه و بقیه دعاها ائمه میفرمایند تو را دیدم و...


اَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْکَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَکُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیْکَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها

حالا عرفا هم مثل ائمه دیدند و مطلب رو بازتر و صریحتر بیان کردند!
ائمه هم میتوانستند صریحتر از اینها بگویند اما چون ادعیه را همه میخوانند و امکان گمراهی مردم در اثر سنگین بودن مطلب و معنی موجود در دعاها وجود داشته ائمه صریحا سخن نگفتند مگر در بعضی موارد مثل خطبه البیان و دعای عرفه و...



در خصوص قابل شناخت بودن ذات خدا در لینک زیر مطلبی قرار دادم مطالعه بفرمایید!

http://www.askdin.com/post297754-9.html


اهل خدا;308446 نوشت:
در خصوص قابل شناخت بودن ذات خدا در لینک زیر مطلبی قرار دادم مطالعه بفرمایید!

حقيقت عرفان و تصوّف يكی است


واما یک نته هم در باب تصوف بگم.تصوفی که به تصریح خود علمای اهل سنت در میان انها پیدا شده وحتی کسانی از اونها بر این امر مباهات کرده واز جمله برتری هاشون نسبت به اهل تشیع شمردند!
بله این سرچشمه از جایی شروع شده که از اهل بیت واموزه های انها بی بهره بوند ودر این میان چه احادیثی که به ساحت نبی اکرم نسبت داده نشد وچه نظریات بدیعی ارائه نشد که برای اشنایی بیشترتان چند نمونه رو خدمتتون عرض میکنم:
به نقل از محی الدین ابن عربی در کتاب چهل مجلس علاءالدوله سمنانی:پروردگار رادیدم که بر تخت خود نشسته بود بر من سلام کرد ومرا بر تخت خود نشاند وخود ایستاد! گفت تو پروردگار منی ومن بنده توام!!!
از قول پیامبر اکرم در مقالات شمس تبریزی:پروردگار خود را در جامه ای سرخ دیدم!
عین القضات همدانی در تمهیدات:پروردگارم را به صورت جوانی بی ریش (امرد) دیدم!!!
محی الدین ابن عربی در چهل مجلس:پروردگارم را به صورت اسب دیدم!!!
قحطبی در تمهیدات:خدا را بر صورت مادر خود دیدم
وبسیاری دیگر از مواردی که یا دیده نشده اند یا عامدانه چشم بر انها بستیم وتلاش کردیدم نشان دهیم انچه انها میگویند چیزی است که درکش دشوار است واگر قائل به وحدت وجودند به فلان معنی وبهمان تاویل است!
از زبان پیامبر اکرم چه ها که نگفتند وجناب عین القضاه همدانی عارف نامبردار که از قول حضرت نقل میکند خداوند مرا از نور عزت خود افرید وابلیس را از نار عزت خود!!!! واین یکی را ببینید که که از قول حضرت میفرماید خداوند برای همه مردم به طور عام وبرای ابوبکر به طور خاص تجلی کرد!!!!

دیگر نگویم که مزید در د است.....ایا شنیده بودید اینها را
وما توحید نابمان را که لا اله الا الله است تاخت زدیم با وحدت وجودبیت القصیده منظومه عرفان وتصوف که حاصل اینگونه کرامات اقایان است تا ان را تبدیل کنند به ما اری الا الله ولیس فی الوجود غیر الله......................

حامد;308458 نوشت:
سلام و با تشکر از ارسال جواب
اتفاقا خودتان از فهم صحبت فرمودید
اگر منصفانه و با تسلط بر مطالب دو گروه اهل عصمت و اهل معرفت ( که دومی در طول اولی است نه در عرض آن ) به موضوع نگاه کنیم بین این سخنان بینونتی نیست
اول این که شما بزرگوار به امثال حدیث :
نحن مع الله حالات هو نحن و نحن هو و علی ذلک هو هو و نحن نحن
اشاره نفرموده و به تفسیر آن ننشستید
دیگر اینکه در سخن اهل معرفت نیز به "غیریت ذات و مظاهر" اشاره نفرمودید
که اگر توجه و اشاره می فرمودید می دیدیم :
هردو گروه به دو جنبه مساله یعنی مغایرت خلق با خالق در مقایسه ذات با مظاهر و عینیت در مقام ظهور اشاره فرموده اند الا اینکه هر یک از دو گروه به جهت ابتلائات خاص ( ابتلای ائمه معصومین ع به عوام و ابتلای اهل معرفت به خواصی مثل خودشان ) بر یک جنبه تاکید بیشتر کرده اند در عین حال به جنبه دیگر هم اشاره و تصریح در حد امکان داشته اند
در پایان هم باز تاکید می کنم که خودتان فرمودید اینگونه فهمیده می شود یعنی قصه فهم است
والله الموفق

جناب اقای حامد با پوزش از اینکه من پاسخ میدم.انچه که به عنوان حدیث نقل فرمودید در هیچ یک از منابع معتبر روایی ما تحت عنوان حدیث ذکر نشده اگر شما منبع شیعیمورد اعتمادی که با سند ذکر شده بفرمایید خوشحال میشم که البته فکر نمیکنم بتونید ذکر کنید
از این دست به ظاهر روایات ما کم نداریم که بسیاری از اونها اولین بار در کتب عرفانی به ویژه در کتب شیوخ اهل سنت نقل شده وبعد به عنوان یک حدیث مسلم ومفروض گرفته شده
در باب خیلی از معتقدات عرفانی نهایتا به جای استدلال به احادیث وروایاتی تکیه شده که اصولا حدیث نبودند یا به جهت محتوا وسند دارای ضعف شدید.........

[="Tahoma"][="Navy"]

سپیده صبح;308440 نوشت:
تباین ذاتی بین خلق و خالق هست

سلام علیکم
اینهم از فیوضات بی حد و حصر شما:Moteajeb!:
این کلام سُست را اولین بار به طور گسترده جناب آقای حسن میلانی و آقای مهدی نصیری به کار بُردند.
کار سختی هم نیست که انسان بفهمد شما و این دوست تازه کارتان از اعوان و انصار ایشان باشید.
به هر حال بنده هیچ احساس تکلیفی برای پاسخگوئی به شما نمی کنم.تا وقتی هم که توهین نکرده اید مشکلی برای فعالیت شما پیش نخواهد آمد.ولی در صورت کوچکترین توهین به بزرگان برخورد لازم صورت خواهد گرفت.توصیه بنده به شما این است خیلی خودتان را ناراحت نکنید.شما به اعتقاد خود باشید و ما هم به اعتقاد خودمان.در همین سایت و سایتهای دیگر بسیار با شاگردان و شخص آقای نصیری بحث کرده ایم.هیچ نتیجه ای حاصل نشده و دو طرف بر مواضع خود هستند،لذا بحث بیشتر دقیقا معنای جدلی را پیدا می کند که منع شده است.
امیدوارم بحث را بیشتر کِش ندهید.
[/]

یک توصیه به همه دوستان حاضر
به این دوسایت سر بزنید واگر علاقه مند هستید مقلات وکتب مرتبط با این مباحث را در انها بخوانید.مخصوصا در سایت بینش نو کتاباهای ایشان به صورت پی دی اف موجود است ومقالاتشان هم در دسترس
نگاه متفاوتی که شاید تا کنون ندیده باشید وارزش خواندن را قطعا دارد.

[="black"]

استاد;308489 نوشت:
[="tahoma"][="navy"]
سلام علیکم
اینهم از فیوضات بی حد و حصر شما:moteajeb!:
این کلام سُست را اولین بار به طور گسترده جناب آقای حسن میلانی و آقای مهدی نصیری به کار بُردند.
کار سختی هم نیست که انسان بفهمد شما و این دوست تازه کارتان از اعوان و انصار ایشان باشید.
به هر حال بنده هیچ احساس تکلیفی برای پاسخگوئی به شما نمی کنم.تا وقتی هم که توهین نکرده اید مشکلی برای فعالیت شما پیش نخواهد آمد.ولی در صورت کوچکترین توهین به بزرگان برخورد لازم صورت خواهد گرفت.توصیه بنده به شما این است خیلی خودتان را ناراحت نکنید.شما به اعتقاد خود باشید و ما هم به اعتقاد خودمان.در همین سایت و سایتهای دیگر بسیار با شاگردان و شخص آقای نصیری بحث کرده ایم.هیچ نتیجه ای حاصل نشده و دو طرف بر مواضع خود هستند،لذا بحث بیشتر دقیقا معنای جدلی را پیدا می کند که منع شده است.
امیدوارم بحث را بیشتر کِش ندهید.
[/][/]

سلام جناب استاد اگر شما نمی فرمودید باز هم ما توهین نمیکردیم توهین کار ما وامثال ما نیست کسانی توهین میکنن که اتهام جهالت میزنن
درمورد این که به من پاسخ بدید یا خیر کاملا مختارید اصلا نمیتونم این حرف شما رو قبول کنم کهه که شما به عقیده خودتون باشید وما هم به عقیده خودمون چون در اسلام عیسی به دینش وموسی به دینش رد شده .وپیشنهاد میکنم شما هم بیتفاوت ما نشید اگر فکر میکنید باورتان حق است ازش دفاع کنید . من هم جز اعوان وانصار هیچکس نیستم جناب میلانی در باز شدن فکر بنده خیلی کمک کردن ولی من لیاقت نداشتم جز اعوان وانصار ایشون باشم علت این که از بحث ها ی شما هم نتیجه ای حاصل نشده اینه که متاسفانه خیلی از ما ها با تعصب به موضوع نگاه میکنیم واصلا بیطرف نیستیم نمی خوام بث رو کش بدم ولی این تباین ذاتی سخن ائمه است درست نیست لفظ سست براش استفاده بشه ,دو سه تا از احادیث رو هم گذاشتم وکامل حرف امام مشخصه ومعلوم هم هست که برداشت شخصی نیست

جناب حامد لطفا برای اون حدیثی که فرمودید منبع معتبر ذکر کنید .[/]

موضوع قفل شده است