آزادی در اسلام و حکومت اسلامی

تب‌های اولیه

174 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آزادی در اسلام و حکومت اسلامی

حدود وثغور آزادی در اسلام و حکومت اسلامی چیست؟

چه کسانی (مسلمان، مومن، سنی، شیعه، کمونیست، مسیحی، یهودی، بی دین)
تا چه اندازه ای (موضوعات سطحی یا عمیق و بنیادی)
در چه موضوعاتی(داخل دینی و خارج دینی)
در چه مواقعی ( اوایل انقلاب ، زمان انتخابات و یا مواقع دیگر)

آزادند در مورد مسائل مورد نظر خود اظهار نظر نمایند. آیا قوانین و مقرراتی مشخصی در این خصوص وجود دارد و یا بر اساس شرایط زمانی تصمیم گیری می شود.

alamuti;133665 نوشت:
حدود وثغور آزادی در اسلام و حکومت اسلامی چیست؟

چه کسانی (مسلمان، مومن، سنی، شیعه، کمونیست، مسیحی، یهودی، بی دین)
تا چه اندازه ای (موضوعات سطحی یا عمیق و بنیادی)
در چه موضوعاتی(داخل دینی و خارج دینی)
در چه مواقعی ( اوایل انقلاب ، زمان انتخابات و یا مواقع دیگر)

آزادند در مورد مسائل مورد نظر خود اظهار نظر نمایند. آیا قوانین و مقرراتی مشخصی در این خصوص وجود دارد و یا بر اساس شرایط زمانی تصمیم گیری می شود.



بنام خدا

با سلام و تشکر:Gol:

قبل از هر چیز و پیش از انکه وارد جزئیات بحث شویم، لازم است تعریف خوب و مناسبی نسبت به آزادی بیابیم:

بدون تردید، نوع نگرش انسان به جهان هستی و برداشتهای او از آن، در تعریف آزادی تاثیر به سزایی دارد. کسانی که تفکر آنها بر جهان بینی الهی و دینی استوار است، قهرا آزادی را طوری تعریف می کنند که همندا و هماهنگ با جهان بینی آنان باشد.

جهان بینی الهی می گوید: جهان دارای مبدا و معاد است و برای انسان، وحی و رسالت آمده است و انسان در عین طبیعی بودن، دارای حیثیتی فرا طبیعی می باشد . او مسافری است که عوالمی را پشت سر گذاشته و عوالمی را پیش رو دارد و با مرگ، نابود نمی گردد، بلکه روحش، از عالمی به عالم دیگر منتقل می گردد.

در مقابل این بینش، جهان بینی مادی است که می گوید: جهان هستی چیزی جز همین جهان محسوس مادی نیست و آغاز و انجامی ندارد و زندگی انسان نیز میان تولد و مرگ خلاصه می شود و پس از مرگ، نابود می گردد و پاداش و کیفری وجود ندارد . قرآن کریم، سخن این گروه را چنین نقل می کند: «ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا»(1); «غیر از این زندگی دنیای ما، چیزی در کار نیست; [پیوسته گروهی از] ما می میریم و زنده می شویم [و نسل دیگری جای ما را می گیرد ].»

کسانی که مادی فکر می کنند، و اصالت را به انسان داده و انسان محوری را جایگزین خدامحوری کرده اند، چگونه می توانند آزادی را براساس جهان بینی الهی تعریف و تفسیر کنند و دین گرایی و بندگی خدا را عین آزادی بدانند؟ طبیعی است که تعریف آزادی از دیدگاه یک انسان مادیگرا که این جهان با عظمت را در تنگناهای مادی و خواص آن محدود کرده و مرگ را پایان زندگی می داند، با آزادی از دید الهیون که عالم هستی را مرکب از غیب و شهادت (عالم ماده و عوالم فراطبیعی) دانسته و مرگ را شروع حیات جدید و تبدیل منزل می دانند، کاملا مغایر و متفاوت خواهد بود .

علاوه بر جهان بینی، انسان شناسی نیز در تعریف آزادی بسیار مؤثر و مورد توجه است و تعریف آزادی با تعریف انسان ارتباط مستقیم و تنگاتنگی دارد، زیرا متعلق آزادی خود انسان است و از این رو هر تعریفی از انسان، در درک و برداشت از آزادی نقش مهمی خواهد داشت.

کسانی که جهان و انسان را در ماده خلاصه می کنند، مبنا و اساس آزادی را میل، خواست و اراده فردی می دانند و معتقدند هر کاری که انسان طبق قانون طبیعی می خواهد، بدون هیچ گونه رادع و مانعی انجام می دهد; تا حدی که قانون و دولت اجازه دهد، قانونی که براسا س خواست و اراده بشری تدوین شده است. آنان معتقدند که آزادی انسان، به معنای توان همه جانبه او در انتخاب هر چیز و از جمله بردگی برای انسانهای دیگر است. در نگاه آنان، انسان، آزاد است که دین را بپذیرد یا نپذیرد، اگر نپذیرد ملامتی بر او نیست; زیرا هیچ حقیقتی را از دست نداده است. اما در مکتب وحی، این رهایی مطلق، به معنای بردگی است; زیرا چنین آزادی مطلقی برای انسان، اسارت او در دست آرزوها و هوس ها می باشد و او در واقع از هوای درونی اش پیروی می کند.(2)

چنانکه در آیه شریفه می فرماید: «افرایت من اتخذ الهه هواه »(3); «آیا دیدی آن کس را که هوای خود را خدای خویش قرار داد؟».(4)

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_________________________________________
1) مؤمنون/37 .
2) ر . ک: آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، (قم: مرکز نشر اسراء، نوبت دوم، 1379 ه ش) ص 29 - 30 .
3) جاثیه/23 .
4) ر.ک: مجله مبلغان، شماره 41، اردیبهشت 82، مقاله آزادی و اسلام، اکبر اسد علیزاده، با کمی تصرف.

alamuti;133665 نوشت:
حدود وثغور آزادی در اسلام و حکومت اسلامی چیست؟

آیا قوانین و مقرراتی مشخصی در این خصوص وجود دارد و یا بر اساس شرایط زمانی تصمیم گیری می شود.


سلام مجدد:Gol:

یک گام جلوتر می رویم و حدود و ثغور آزادی را در حوزه دین بررسی می کنیم:

از نظر ديني‌ ـ به‌ خاطر تقسيم‌ بين‌ مفاهيم‌ اخلاقي‌ و حقوقي‌ ـ دو نوع‌ آزادي‌ داريم‌:

1. يكي‌ آزادي‌ اخلاقي‌؛ يعني‌ رفتارهاي‌ اختياري‌ انسان‌، اگر دخالتي‌ در سعادت‌ انسان‌ دارد، مطلوب‌ است‌ و به‌ آن‌ امر شده‌ و اگر منافات‌ دارد، از آن‌ نهي‌ شده‌ است‌؛ ولي‌ لازمه‌اش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ حتماً دولت‌ تعقيب‌ كند.

انجام‌ دادن‌ كارهاي‌ غير اخلاقي‌ و نهي‌ شده‌، اگر به‌ مرتبه‌ي‌ نهي‌ تحريمي‌ باشد، (اين‌ اخلاقاً، به‌ اصطلاح‌ در مقابل‌ حقوقي‌ است‌) در آخرت‌ مجازات‌ دارد؛ اين‌ خارج‌ از آزادي‌ حقوقي‌ است‌.

2. ديگري‌، همان‌ آزادي‌ حقوقي‌ و سياسي‌ است‌؛ يعني‌ اگر انسان‌ كاري‌ را انجام‌ دهد كه‌ از نظر دين‌ نهي‌ شده‌ باشد، دولت‌ اسلامي‌ به‌ عنوان‌ ضامن‌ اجرايي‌ تعقيب ‌مي‌كند، و شخص‌ را به‌ انجام‌ واجبات‌ و ترك‌ محرمّات‌ وادار مي‌كند.

اصل‌ دين‌ (اگر ما دين‌ را پذيرفتيم‌) يعني‌ محدود كردن‌ آزادي‌ها. آزادی در دین لجام گسیخته و بی حساب نیست، بلکه قاعده مند است.

دين‌ مي‌گويد اين‌ اعتقاد را داشته‌ باش‌؛(اعتقاد صحیح و صواب) پس‌ من‌ آزاد نيستم‌ هر اعتقادي‌ داشته‌ باشم‌. اخلاق‌ ديني‌ به‌ من‌ مي‌گويد كه‌ تو آزاد نيستي‌ هر عقيده‌اي‌ را داشته‌ باشي‌. اگر به‌ توحيد، عقيده‌ داشتي‌، به‌ بهشت‌ و اگر قايل‌ به ‌شرك‌ بودي‌، به‌ جهنم‌ مي‌روي‌. اِن‌َّ الشِّرْك‌َ لَظُلْم‌ٌ عَظِيم‌ٌ؛(1) إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ.(2)

پس‌ دين،‌ در اعتقادات‌ انسان‌ نيز امر و نهي‌ دارد و او را آزاد نمي‌گذارد تا به‌ هر چيزي‌ كه‌ مي‌خواهد معتقد باشد مي‌گويد، اگر اين‌ اعتقاد را داشته‌ باشي‌، ممكن‌ است‌ تا ابد در جهنم‌ بسوزي‌: لا' يَغْفِرُ اَن‌ْ يُشْرَك‌َ بِه‌ِ. اما دولت‌ تعقيب‌ نمي‌كند.

معناي‌ صحيح‌ لا' اِكْر'اه‌َ فِي‌ الدِّين،(3)‌ همين‌ است‌. هيچ‌ كس‌ را براي‌ اعتقادي‌ كه‌در دلش‌ مي‌گذرد مؤاخذه‌ نمي‌كنند. نهي‌ در ارتداد هم‌ به‌ خاطر اظهار آن‌ است‌؛ آن‌ هم ‌براي‌ تأثيري‌ است‌ كه‌ در جامعه‌ و در گمراهي‌ ديگران‌ مي‌تواند بگذارد، وگرنه‌، با صرف‌ اعتقاد قلبي‌، دولت‌ اسلامي‌ با او كاري‌ ندارد؛ ولي‌ نهي‌ اخلاقي‌ ديني‌ به‌ او تعلّق‌ مي‌گيرد. ارتداد وقتي‌ است‌ كه‌ بيان‌ شود، به‌ طوري‌ كه‌ در جامعه‌ منشأ اثر گردد.

پس‌ دين‌ هيچ‌ چيزي‌ را براي‌ انسان‌ آزاد، مطلق‌ نمي‌گذارد؛ حتّي‌ فكر كردن‌ را. انسان‌ حق‌ ندارد در دلش‌ نسبت‌ به‌ برادر مؤمن‌ خود گمان‌ بد داشته‌ باشد؛ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ‌ٌ. نسبت‌ به‌ گمان‌ نيك‌، آزادي‌ خوب‌ است‌ و ثواب‌ هم‌ دارد.

پس‌ پذيرفتن‌ دين‌،؛ يعني‌ محدود كردن‌ آزادي‌، هم‌ آزادي‌ اخلاقي‌ و هم ‌آزادي‌ حقوقي‌؛ چون‌ دين‌ شامل‌ هر دوي‌ اين‌ها مي‌شود، بخشي‌ از آن‌ را در اين‌جا نهي‌ مي‌كند؛ مي‌گويد: نتيجه‌اش‌ در آخرت‌ ظاهر مي‌شود.

پس‌ پذيرفتن‌ دين‌؛ يعني‌ پذيرفتن‌ عدم‌ آزادي‌(مطلق) بايد ببينيم‌ كه‌ دين‌ چه‌ كارهايي‌ را جايز شمرده‌ و چه‌ كارهايي‌ را منع‌ كرده‌ است‌. همان‌ طور كه‌ در حوزه‌ي‌ حقوق‌، پذيرفتن‌ قانون‌ به‌ معني‌ پذيرفتن‌ عدم‌ آزادي‌ است‌. اگر كسي‌ اصول‌ قانون‌ اساسي‌ كشوري‌ را بپذيرد آزادي‌ خودش‌ را محدود كرده‌ است‌. پس‌ بديهي‌ است‌ كه‌ دين، با آزادي اخلاق‌ و حقوق‌ برخورد دارد و در بعضي جاها‌ اين‌ها را محدود مي‌كند. كساني‌ كه‌ اين‌ را انكار مي‌كنند مي‌خواهند ديگران‌ را بفريبند.

بعضي‌ معتقدند كه‌ دين‌ حق‌ ندارد آزادي‌ را محدود كند؛ در حالي‌ كه‌ محتواي‌ دين‌ بايدها و نبايدهاست‌؛ امّا دين‌ را بر كسي‌ تحميل‌ كردن‌، كار دين‌ نيست‌، بلكه‌ آزادي‌ حقوقي‌ است‌. آيا دولت‌ مي‌تواند ديني‌ را بر كسي‌ تحميل‌ كند يا نه‌؟ اين‌ مسئله‌ي‌ ديگري‌ است‌.

محتواي‌ دين‌، يعني‌ محدود كردن‌ عقايد، افكار، باورها، رفتارها و ارزش‌ها. همان‌ طور كه‌ پذيرفتن‌ هر قانوني‌ به‌ معناي‌ پذيرفتن‌ محدوديت‌ است‌؛ چه‌ قانون‌ كمونيستي‌ باشد، چه‌ لائيك‌، چه‌ اسلام‌ و يا هر دين‌ و مكتب‌ و مذهبي‌. كلام‌ در اين‌ است‌ كه‌ دين‌ تا چه‌ اندازه‌ مي‌تواند آزادي‌ را محدود كند؟

اين‌ مسئله‌ در باره‌ي‌ قانون‌ و حقوق‌ هم‌ مطرح‌ است‌ كه‌ قانون‌ چه‌ اندازه‌ مي‌تواند آزادي‌هاي‌ فرد را محدود كند. منظور كساني‌ كه‌ مي‌گويند نبايد آزادي‌ها را محدود كرد، همين‌ موارد مشكوك‌ است‌.(4)

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی______________________________________________________
1. سوره‌ي لقمان (31)، آيه‌ي 13.
2. سوره‌ي نساء (4)،‌ آيه‌ي 48 و 116.
3. سوره‌ي بقره (2)، آيه‌ي 256.
4. آیت الله مصباح یزدی، دین و آزادی، مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي
حوزه‌ي علميه‌ي قم، سال 81، گفتمان 1، مبحث آزادی های دینی، با کمی تصرف.

آزادی که در اسلام و تبع آن نظام اسلامی مطرح است به معنای آزادی از تعلقات و نفسانیات و رهائی از شیطان است. بقول بزرگ فیلسوف شهید سید مرتضی آوینی «آزادی مورد نظر انقلاب همان liberty نیست و با آزادی عبد که به "کمال انقطاع" می رسد نسبت دارد». آری! با این تعریف از آزادی نظام اسلامی موظف به کنترل و جهت دهی به رفتار امت اسلامی می باشد، با این تعریف لزوم اجرای حدود روشن میشود، با این تعریف لزوم امر به معروف و نهی از منکر بیش از پیش خودنمائی میکند... با این تعریف جامعه به سوی خدا سوق پیدا میکند..
وقتی در باب آزادی تعریف «کمال انقطاع الی الله» را پذیرفتیم ناچار باید اسباب و الزامات آن را هم در مدل حکومتی اسلامی وارد کنیم. لزوم مبارزه با منکرات اجتماعی جهت دور ساختن امت اسلامی از دلبستگی ها و رسیدن به خدا در اینجا نوعی لزوم به حساب می آید نه یک امر اختیاری.
با مقایسه ی این تعریف با تعریف غربی آزادی که همان رهائی از چه کنم چه نکنم است، ابهت و اوج نوانیت و منطق اسلامی برای هر آزاده ای قابل انکار نیست.

[="red"]با سلام به همه شرکت کنندگان در این مبحث و با عرض پوزش از پاسخگوی محترم

مطالبی درباره حکم مرتد بیان شد، و منحرف به بحث آزادی و حکومت اسلامی شد، لذا پستهای مرتبط به اینجا منتقل گشت[/]
با سلام به شما دوست عزیز

atila133f;304847 نوشت:
در اینکه حکم مرگ برای مرتد غیرانسانی است شکی نیست
atila133f;304847 نوشت:
نه اینکه عقل و منطق را تعطیل کنیم و با روایت 1400 سال پیش زندگی کنیم.

نوشته های شما حکایت از بی اعتقادیتان به اصل دین و قانون الهی می کند، شما و نظرتان محترم، اما دقت کنید دوست عزیز که سرنگار و مباحث مطرح شده همگی مربوط به مسائل درون دینی قتل مرتد است، پس با توجه به فرضیات (اصل وجود شریعت) می توانید در بحث شرکت نمائید، و اگر نخواهیم چنین فرضی را در نظر بگیریم، و به دنبال پاسخگوئی به مطالب مطروحه شما باشیم، باید به مسائلی مانند اصل ضرورت دین، رابطه عقل و شرع، رابطه دین و آزادی، آزادی انسان و تکالیف و غیره بپردازیم، که در این صورت تاپیک از مسیر خود منحرف و دائرة المعارف خواهد شد.

نه قتل مرتد بلکه هر موضوعی از مسائل دینی به نظر شما مشکل دارد،‌ تکالیف آزادی انسان را محدود می کند و شما با محدود کردن آزادی به هر شکل ممکن مخالفید، پس دیدگاه ما و شما تفاوت ریشه ای و به قول طلبه ها ماهوی دارد، و وقتی تفاوت ماهوی شد دیگر مشترکاتی نمی ماند جز دلائل عقلی اصل تعریف انسان و چرائی آفرینشش، نه مباحث درون دینی.

بنابراین تا وقتی که برای شما مسائل مقدماتی و پیش نیاز مطرح و حل نشود نتیجه ای از این مباحث درون دینی عایدتان نخواهد شد.

موفق و پیروز باشید.

صالح;304858 نوشت:
با سلام به شما دوست عزیز

نوشته های شما حکایت از بی اعتقادیتان به اصل دین و قانون الهی می کند، شما و نظرتان محترم، اما دقت کنید دوست عزیز که سرنگار و مباحث مطرح شده همگی مربوط به مسائل درون دینی قتل مرتد است، پس با توجه به فرضیات (اصل وجود شریعت) می توانید در بحث شرکت نمائید، و اگر نخواهیم چنین فرضی را در نظر بگیریم، و به دنبال پاسخگوئی به مطالب مطروحه شما باشیم، باید به مسائلی مانند اصل ضرورت دین، رابطه عقل و شرع، رابطه دین و آزادی، آزادی انسان و تکالیف و غیره بپردازیم، که در این صورت تاپیک از مسیر خود منحرف و دائرة المعارف خواهد شد.

نه قتل مرتد بلکه هر موضوعی از مسائل دینی به نظر شما مشکل دارد،‌ تکالیف آزادی انسان را محدود می کند و شما با محدود کردن آزادی به هر شکل ممکن مخالفید، پس دیدگاه ما و شما تفاوت ریشه ای و به قول طلبه ها ماهوی دارد، و وقتی تفاوت ماهوی شد دیگر مشترکاتی نمی ماند جز دلائل عقلی اصل تعریف انسان و چرائی آفرینشش، نه مباحث درون دینی.

بنابراین تا وقتی که برای شما مسائل مقدماتی و پیش نیاز مطرح و حل نشود نتیجه ای از این مباحث درون دینی عایدتان نخواهد شد.

موفق و پیروز باشید.

با درود . به هر حال ما داریم روی کره زمین زندگی میکنیم و وجه اشتراک همه ما موجودی به اسم انسان است. اینکه بخواهیم انسانها را بر اساس دین و عقیده شان تقسیم کنیم و با درون دینی و برون دینی کردن مسائل یک حکم کاملا غیرعقلانی و غیرانسانی را به لطائف الحیل توجیه کنیم بیشتر بازی با کلمات و فریب آشکار انسان است. الفبای عقل و منطق حکم میکند اگر مطلبی غیر عقلانی و ضد انسانی در هر دینی بود آن را دور بریزیم نه اینکه سعی کنیم به زور و با رنگ و لعاب آن را با منطق سازگار جلوه دهیم! حداقل در دنیای امروز نه من( که معتقدم ادیان را خود انسانها ساخته و پرداخته اند) بلکه هر کسی با هر عقیده مذهبی در صورتیکه از حداقل عاطفه انسانی برخوردار باشد نمیتواند چنین حکم فاجعه باری را بپذیرد و با اعدام یک انسان (با هر شرایطی که باشد) آنهم بخاطر ابراز اعتقاد و عقیده (ولو کفر) کنار بیاید. این یک مسئله انسانی است ربطی به درون دینی و برون دینی ندارد. مگر اینکه خاصیت افیونی ایدئولوژی و مذهب چنان انسان را ساقط کرده باشد که واقعیت فاجعه را نبیند و نشنود و دلخوش داشته باشد که این حکم خداست!!! و حتما حکمتی در کار است که در حیطه ادراک ما نیست!!! خدا به همه انسانیت و عقلانیت عطا کند.

با سلام مجدد به شما گرامی

atila133f;304922 نوشت:
خدا به همه انسانیت و عقلانیت عطا کند.

آمین یا رب العالمین.
فقط یک نکته مرتبط با بحث:
atila133f;304922 نوشت:
این یک مسئله انسانی است ربطی به درون دینی و برون دینی ندارد.

اگر مرزی میان مسائل درون دینی و برون دینی نباشد، آنگاه می توان پنبه بسیاری از احکام جزائی اسلام را زد، مثلا اسلام درباره زنا (که طبق تعریف کسانی که دین ندارند، یک عملی مانند آب خوردن برای رفع یک نیاز عادی و مادی است و هیچ گونه قید و بندی ندارد) حکم شلاق و قتل آورده است، اینجا نیز داد وا انسانا بلند شود، درباره حجاب، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، و .... پس هر کاری که مربوط به احکام جزائی باشد باید تعطیل شود، پس بفرمائید دین را کنار بگذاریم!

وقتی دنیای امروزی با همه تفاوت عقائد و اختلاف سلائقش، قتل آدم کشان حرفه ای را معقول می شمارد، چرا قتل مرتد معقول نباشد؟ و صد البته درک این مطلب برای کسی که دین ندارد سخت است، زیرا شخص متدینی که نگاهی به بلندای قیامت دارد، دینش را بالاتر از جانش دانسته و حاضر است دنیایش را بدهد اما دینش حفظ بماند، اما بشر شهوت پرست مادی گرائی که نیم متری خود را به زور می بیند، نمی تواند بفهمد دینمدار چه محاسبه ای دارد.

پس تنها تفاوت ما و بی دینان، که مهمترین دلیل اختلافمان نیز هست، همین معتقد بودن به روز حشر است و آن نیز متکی بر دلائل عقلی و انسانی است، پس مجددا دعای حضرتعالی را زمزمه کرده و آمین می گوئیم:

atila133f;304922 نوشت:
خدا به همه انسانیت و عقلانیت عطا کند.

ضمنا از کنار یک مطلب رد شده و نظرتان را ندادید:
چرا اگر یک اکثریتی به نام مسلمان تشکیل حکومت داده و اجرای احکام اسلامی را بخواهند، نامش آزادی بیان و عقیده و چاردیواری اختیاری نباشد؟
ما دینمان را از همه دنیا و ما فیها دوستر می داریم.
خب این حقوق بشر هست یا نیست؟
یا اینکه ما مسلمین در نظر بی دینان بشر نیستیم!!

مگر کسی که تغییر دین داده نباید به قانون احترام بگذارد، قانون می گوید اگر جانت را دوست داری اظهار نکن، پس اسلام با تغییر عقیده و دین هیچ مشکلی نداشته و برای آنها تمام امتیازات یک شهروند مسلمان را قائل است، اما به اظهار و تبلیغ مظاهر بی دینی حساس است، و این حساسیت را مردم مسلمان خواستارند.

موفق باشید.

صالح;305223 نوشت:

وقتی دنیای امروزی با همه تفاوت عقائد و اختلاف سلائقش، قتل آدم کشان حرفه ای را معقول می شمارد، چرا قتل مرتد معقول نباشد؟

با درود . اتفاقا بر خلاف نظر شما دنیای امروز به سمت حذف کامل مجازات اعدام پیش میرود .الان کشورهای اروپایی چیزی به نام اعدام ندارند. شما مشاهده می کنید که آندرس برويک که در نروژ بیش از 70 نوجوان را کشت حداکثر به 21 سال زندان محکوم شد. در امریکا اکثر ایالتها اعدام ندارند و بقیه هم به سمت لغو کامل اعدام پیش میروند . آیا ایران از مغلوستان کمتر است که روزگاری مغلولها مشهور به خونریزی بودند ولی دوسال پیش مجازات اعدام را کاملا لغو کردند چون فهمیدند خون به خون شستن محال است. کشتن در هر شکل و عنوانش محکوم است و قرار نیست حکومت و قانون با قاتل برابر شود و اشتباه او را تکرار کند. تازه این در باره قاتل است که شاید بعضیها با یک منطق خام و ابتدایی و احساسی آن را توجیه کنند . در باره اعدام مرتد که قضیه بی نهایت فاجعه بار است و این نشانه ای آشکار از بی منطقی کامل مذهبیون متعصب اسلام است.

صالح;305223 نوشت:
[چرا اگر یک اکثریتی به نام مسلمان تشکیل حکومت داده و اجرای احکام اسلامی را بخواهند، نامش آزادی بیان و عقیده و چاردیواری اختیاری نباشد؟ /quote]
با درود . جدایی کامل دین از حکومت اصل اول دموکراسی است. اکثریت حق ندارند امری اختیاری را تبدیل به قانون و معیار زندگی برای همگان کنند. برای همین هر نوع حکومت مذهبی و اصلا هر نوع حکومت ایدئولوؤیک نامشروع است حتی اگر رای اکثریت را داشته باشد. این نامش دیکتاتوری اکثریت است . این مطلبی بسیار روشن است. مگر اینکه کسی خودش را به کوچه علی چپ بزند و بخواهد با کلمات بازی کند.

atila133f;305294 نوشت:
اکثریت [="red"]حق [/]ندارند امری اختیاری را تبدیل به قانون و معیار زندگی برای همگان کنند.

میزان قضاوت شما برای [="red"]حق [/]داشتن و نداشتن چیست؟
مگر در همین دنیای امروزی، منشأ [="red"]حق[/]، رأی مردم نیست؟
حال اگر همین مردم بخواهند اسلام را برپا دارند [="red"]حقشان[/] از بین می رود؟
قربان شوم خدا را یک بام و دو هوا را!

صالح;305312 نوشت:

میزان قضاوت شما برای [="red"]حق [/]داشتن و نداشتن چیست؟
مگر در همین دنیای امروزی، منشأ [="red"]حق[/]، رأی مردم نیست؟
حال اگر همین مردم بخواهند اسلام را برپا دارند [="red"]حقشان[/] از بین می رود؟
قربان شوم خدا را یک بام و دو هوا را!

با سلام باید عرض کنم معنای دموکراسی اینه: [="red"]نظر اکثریت با حفظ حقوق اقلیت[/]

بنابراین اگه در یک جامعه اکثریت رای به کشتن اقلیت بدن و یا رای به اخراج اونها از وطنشون، این رای فاقد ارزش دموکراتیک هست. زیرا که حقوق اقلیت رو پایمال میکنه.

البته این رو بگم من از هیچ کشور غربی و یا مدل خاص سیاسی حمایت نمیکنم و پاسخ گوی ضعفهای اون سیستمها و کشور ها نیستم. فقط خواستم در بحث شما دو عزیز کمکی کرده باشم به خوانندگان.
شاد باشید

صالح;305311 نوشت:
مگر در همین دنیای امروزی، منشأ حق، رأی مردم نیست؟
رای اکثریت انسانها در جایی معنی دارد که قضیه در ماهیتش رای پذیر و اکثریت بردار باشد . در چنین مواردی چاره ای نداریم جز اینکه به رای اکثریت رجوع کنیم مثلا شکل ظاهری حکومت را میتوان به رای ملت گذاشت ولی اینکه قوانین یک کشور را بر اساس دین عده ای از افراد جامعه ولو اکثریت تنظیم کنیم امری بی منطق و بی معنی است چون ادیان مختلف و باید ها و نبایدهای متاثر از آن برای هر یک از افراد جامعه امری انتخابی و متغیر است و نباید معیاری اجباری برای برای همگان باشد در حالیکه بناست قانون و معیار های ناشی از آن برای همه افراد جامعه مورد اجرا باشد و این تناقضی آشکار است. اسلام را بر پا دارند یعنی چه؟! اسلام اسم یک دین است مثل همه ادیان. هر کسی میتواند تا جایی که باورهای مذهبی اش عملا مزاحم دیگران نشود اسلام و یا هر دین و مذهب و عقیده ای را(ولو کفر ) بر پا دارد ولی اینکه انتظار داشته باشیم عقاید مذهبی مان تبدیل به ملاک قانون شود و برای دیگرانی که اعتقادی به آن ندارند مورد احترام قرار گیرد و به آن عمل شود امری دوری از منطق و خرد حداقلی است.

با سلام به شما دوست عزیز

b-neshan;305361 نوشت:
بنابراین اگه در یک جامعه اکثریت رای به کشتن اقلیت بدن و یا رای به اخراج اونها از وطنشون، این رای فاقد ارزش دموکراتیک هست. زیرا که حقوق اقلیت رو پایمال میکنه.

حفظ حریم و حرمت جان اقلیتهای دینی در احکام جزائی دین مبین اسلام دیده شده است، هیچ دستوری مبنی بر قتل و اخراج آنان وجود ندارد، اما آنچه در حکم قتل مرتد آمده است بحث تبلیغ و اظهار است نه صرف برگشتن از دین، زیرا اسلام کاری به تغییر دین و عقیده ندارد.

توصیه می شود مطالب تاپیک را از ابتدا ملاحظه نمائید.

موفق باشید.

یک دلیل بهتر از هزار ادعاست

atila133f;305371 نوشت:

اینکه قوانین یک کشور را بر اساس دین عده ای از افراد جامعه ولو اکثریت تنظیم کنیم امری بی منطق و بی معنی است...
اینکه انتظار داشته باشیم عقاید مذهبی مان تبدیل به ملاک قانون شود و برای دیگرانی که اعتقادی به آن ندارند مورد احترام قرار گیرد و به آن عمل شود امری دوری از منطق و خرد حداقلی است.

ردیف کردن ادعا، جای دلیل را نمی گیرد، یک سؤال کردم پاسخ دهید:
چرا مسلمانان حق نداشته باشند برای مملکت خود قانون وضع کنند؟
مگر بشر نیستند؟
ما مسلمین نمی خواهیم هر روز شاهد تبلیغ کسانی باشیم دینمان را مسخره و بی بنیان معرفی کنند، آیا ما حق جعل قانون نداریم؟ چرا؟

صالح;305425 نوشت:
ردیف کردن ادعا، جای دلیل را نمی گیرد، یک سؤال کردم پاسخ دهید: چرا مسلمانان حق نداشته باشند برای مملکت خود قانون وضع کنند؟ مگر بشر نیستند؟ ما مسلمین نمی خواهیم هر روز شاهد تبلیغ کسانی باشیم دینمان را مسخره و بی بنیان معرفی کنند، آیا ما حق جعل قانون نداریم؟ چرا؟
با درود . شما دلیل به این روشنی را میبینید و اسمش را ادعا میگذارید؟! هر کسی که الفبای منطق را بداند متوجه میشود که دین در ذات و ماهیتش اعتقاد و عقیده است و عقیده اکثریت بردار نیست و نمیتوان با رای اکثریت مردم و از طریق قانون آن را به بقیه تحمیل کرد. برای همین کشورهای آزاد چیزی به نام دین رسمی ندارند و درسی به نام دینی بصورت اجباری برای دانش آموزان وجود ندارد. مملکت مسلمانان یعنی چه؟! مملکت متعلق به همه کسانی است که در آن زندگی میکنند نه صرفا مسلمانان . پیروان هیچ دین و آئینی مملکت خاصی ندارند . در قضیه اعتقادات دینی (ما)نداریم (من) داریم. من و شما و هر کسی سخنگوی عقیده خود است نه دیگران. آیا شما تضمین کرده اید همه این به قول شما (ما) لزوما مسلمان هستند و میخواهند همواره مسلمان باقی بمانند؟! دین امری اعتقادی و شخصی هست و به هیچ وجه نمیتوان آن را از طریق قانونگذاری به جامعه تعمیم داد. در دنیای امروز کشورها را بر اساس ادیان تقسیم نمیکنند . آیا مسیحیان و زرتشتیان و بودائیان و بهائیان مملکت خاصی دارند؟!!! نه تنها مسلمانان بلکه پیروان هیچ دین و آئینی حق ندارند بر اساس دین خاصی کشور تشکیل دهند چون کشور متعلق به همه است و هیچکس سخنگوی همه نیست و تک تک انسانها باید زندگی اجتماعی خود آزاد باشند تا جایی که آزادی دیگران را از بین نبرند. بدیهی است که اساسا جایگاه ادیان قانونگذاری و تشکیل حکومت نیست. در باره تمسخر ادیان مختلف در همه جای دنیا این وجود دارد در اروپا و امریکا هفته ای نیست که کاریکاتور مسیح را نکشند در حالیکه این فرهنگ وجود دارد که اصولا کاریکاتور را توهین نمیدانند یا به طور مرتب با کاراکتر کشیش و راهبه فیلم پورنو میسازند کلیسا هم اگر اعتراض کند به جایی نمیرسد چون اصل آزادی است. از آن گذشته مگر در همین ایران هر روزه در گوشه و کنار کشور و از تریبونهای مختلف به عقاید سایر ادیان و حتی اهل سنت که جمعیت بزرگی از کشور را تشکیل میدهند انواع توهینها نمیشود حال بقیه افراد بدون دین دنیا که جای خود دارند. چطور در اینجا نقد و تمسخر به زعم شما کفار ایرادی ندارد ولی مسلمانان تافته جدا بافته اند! این عین انحصار طلبی است . نگویید نیست که کسی باور نمیکند و آنقدر دم خروس پیداست که ....

atila133f;305777 نوشت:
با درود . شما دلیل به این روشنی را میبینید و اسمش را ادعا میگذارید؟! هر کسی که الفبای منطق را بداند متوجه میشود که دین در ذات و ماهیتش اعتقاد و عقیده است و عقیده اکثریت بردار نیست و نمیتوان با رای اکثریت مردم و از طریق قانون آن را به بقیه تحمیل کرد. برای همین کشورهای آزاد چیزی به نام دین رسمی ندارند و درسی به نام دینی بصورت اجباری برای دانش آموزان وجود ندارد. مملکت مسلمانان یعنی چه؟! مملکت متعلق به همه کسانی است که در آن زندگی میکنند نه صرفا مسلمانان . پیروان هیچ دین و آئینی مملکت خاصی ندارند . در قضیه اعتقادات دینی (ما)نداریم (من) داریم. من و شما و هر کسی سخنگوی عقیده خود است نه دیگران. آیا شما تضمین کرده اید همه این به قول شما (ما) لزوما مسلمان هستند و میخواهند همواره مسلمان باقی بمانند؟! دین امری اعتقادی و شخصی هست و به هیچ وجه نمیتوان آن را از طریق قانونگذاری به جامعه تعمیم داد. در دنیای امروز کشورها را بر اساس ادیان تقسیم نمیکنند . آیا مسیحیان و زرتشتیان و بودائیان و بهائیان مملکت خاصی دارند؟!!! نه تنها مسلمانان بلکه پیروان هیچ دین و آئینی حق ندارند بر اساس دین خاصی کشور تشکیل دهند چون کشور متعلق به همه است و هیچکس سخنگوی همه نیست و تک تک انسانها باید زندگی اجتماعی خود آزاد باشند تا جایی که آزادی دیگران را از بین نبرند. بدیهی است که اساسا جایگاه ادیان قانونگذاری و تشکیل حکومت نیست. در باره تمسخر ادیان مختلف در همه جای دنیا این وجود دارد در اروپا و امریکا هفته ای نیست که کاریکاتور مسیح را نکشند در حالیکه این فرهنگ وجود دارد که اصولا کاریکاتور را توهین نمیدانند یا به طور مرتب با کاراکتر کشیش و راهبه فیلم پورنو میسازند کلیسا هم اگر اعتراض کند به جایی نمیرسد چون اصل آزادی است. از آن گذشته مگر در همین ایران هر روزه در گوشه و کنار کشور و از تریبونهای مختلف به عقاید سایر ادیان و حتی اهل سنت که جمعیت بزرگی از کشور را تشکیل میدهند انواع توهینها نمیشود حال بقیه افراد بدون دین دنیا که جای خود دارند. چطور در اینجا نقد و تمسخر به زعم شما کفار ایرادی ندارد ولی مسلمانان تافته جدا بافته اند! این عین انحصار طلبی است . نگویید نیست که کسی باور نمیکند و آنقدر دم خروس پیداست که ....

به نام خدا.

کل اینهایی که فرموده اید بر اساس چی هست؟ چرا این مرز هایی که شما مشخص کردید وجود دارند؟ چرا اینها مرز و خط قرمز هستند؟ بر چه اساسی کشور های بر اساس دین نباید داشت؟ به چه دلیلی :

نقل قول:
تک تک انسانها باید زندگی اجتماعی خود آزاد باشند تا جایی که آزادی دیگران را از بین نبرند

؟ کی مشخص میکنه چی بر خلاف آزادی دیگران هست یا نه؟ منبع قانون شما چیه؟

در دین دیگه مسئله اینکه کجا به دنیا اومده باشیم مطرح نیست. ما رو میهن پرستی مانور میدیم ولی اگر خدای ناکرده جوری شد که ایران جای زندگی با دین خدا نبود ، وظیفه داریم که بریم یک جای دیگه زندگی کنیم. چرا؟ چون حقیقت مهم تر از زندگی شخصه.

نقل قول:
در باره تمسخر ادیان مختلف در همه جای دنیا این وجود دارد در اروپا و امریکا هفته ای نیست که کاریکاتور مسیح را نکشند در حالیکه این فرهنگ وجود دارد که اصولا کاریکاتور را توهین نمیدانند یا به طور مرتب با کاراکتر کشیش و راهبه فیلم پورنو میسازند کلیسا هم اگر اعتراض کند به جایی نمیرسد چون اصل آزادی است

چون (اگر اینجور باشه که شما می فرمایید) مسیحی ها نسبت به مراجع دینی شون و دینشون غیرت و علاقه ندارند ، مسلمانان هم نداشته باشند؟ این حرف شما منطقیه؟

در همین مورد تمسخر ادیان : چرا هیچکس یهودی ها رو مسخره نمیکنه؟ چون تمسخر ادیان نیست که مسئله و هدف هست. مسئله اغده گشایی بر علیه دین هاییست که اگر وقت داشته باشند فعال هستند. دین هایی که اگر وقت داشته باشند دنیا رو به سمت خدا میبرند. پس لازمه که این ادیان مرتبا در حال جنگ و درگیری با خودشون باشند. دلیلش اینه که اسلام دین نشستن نیست. دلیلش اینه که مسیحیت گرچه دین نشستنه ، دین خوابیدن نیست.

برادر من ، هدف ما رسیدن به آمریکا یا اروپا یا حتی ژاپن نیست. ما انقدر متفاوت هستیم که به اونها نمیرسیم. نه اینکه اونها جلو باشند ، جهت پیشرفت اونها متفاوته. اونها ته تهش دنیا رو فراهم میکنند. ما اگر درست کار کنیم دنیا و آخرت رو با هم فراهم میکنیم.

با تشکر ، ستایشگر :Gol:

هر چند من به شخصه از شاخ و برگ این بحث خوشم میاد و به نظرم مفیده. اما فکر می کنم از زمانی که جناب صالح بحث چاردیواری اختیاری رو به اشتباه (به زعم بنده) در تاپیک ارتداد مطرح کردن تاپیک کاملاً منحرف شد. علتش هم اینه که سؤال در مورد نظر دین در خصوص حکم مرتد بود نه اثبات حقانیت حکم مرتد از دید مردمسالاری دینی!
ظاهراً که هنوز خبری از قیچی به دست این انجمن نیست! :khaneh: پس همچنان به مطالعه نظر دوستان ادامه می دیم!

و نیز شما در جمهوری اسلامی می بینید فیلترینگ اینترنت،سرعت بسیار پایین اینترنت،هزینه بالای آن و محدودیت شدید رسانه ها و مطبوعات همه اینها ناشی از عدم تحمل شنیدن صدای مخالف و دشمنی با آزادی بیان عدم اعتقاد به آزاد اندیشی و تحمیل عقاید و ...
بدون شک جمهوری اسلامی حکومت بسیار آرمانی برای شما بوده و اصلاً از دل شما بیرون آمده
جمهوری اسلامی حافظ اسلام است!
با جان و دل حفظش کنید و مخالفانش رو از بین ببرید.اجازه ندید ضد انقلاب روی کره زمین نفس بکشه!

با سلام به شما دوست عزیز

ما مسلمین به اختیار خود اسلام را انتخاب و بر مسند حکومت نشاندیم، احکام اسلامی از نظر ما دائره ای به وسعت همه هستی دارد،‌ انتخاب دین اسلام آگاهانه و از روی عقل و منطق بوده است، قطعا برای شمای بی دین، غیر عقلائی و منطقی است، و این به دلیل عدم ایمان به معاد است، همان چیزی که نزد شما هیچ ارزشی ندارد، آیا ما و شما در این بحث وجه مشترکی داریم؟

چرا اصرار دارید نظرات اسلام را بر خلاف عقل و منطق جلوه دهید؟

ما نیز توقع نداریم شمائی که معتقد به قیامت نیستید احکام اسلامی را مقبول بدانید، لذا برای ما جای سؤال است که چرا به بحث ادامه می دهید، به شما عرض شد بحث حکم مرتد درون دینی است همان دینی که از نظر شما بی معناست.

شما با ردیف کردن مطالبی بدون دلیل سعی در ربط دادن اعتقادات خودتان به محتوای تاپیک هستید، به بخشی از آنها اشاره می کنم:

atila133f;305777 نوشت:
دین در ذات و ماهیتش اعتقاد و عقیده است و [="red"]عقیده اکثریت بردار[/] نیست

کجای این ادعا همراه دلیل است؟
نکند دلیلش این است:
atila133f;305777 نوشت:
نمیتوان با رای اکثریت مردم و از طریق قانون آن را به بقیه تحمیل کرد. برای همین [="red"]کشورهای آزاد[/] چیزی به نام دین [="red"]رسمی [/]ندارند

هیچ چیزی از انسانیت برای آنها [="red"]رسمیت [/]ندارد!
در واقع آنها نمی دانند انسان کیست و چیست!
شما می خواهید فرهنگ ما مسلمانان را با عشرتکده حیوان گونه ای به نام کشورهای آزاد می خواهید بسنجید؟

کشورهائی که آدم را عملا بدتر از گاو دانسته و به انسان برای رسیدن به همه خواسته های حیوانی اش حق داده و دست او را باز گذاشته و ازدواج هم جنس بازان و ازدواج پدر با دختر قانونی گشته و کشتن انسانهای بی دفاع (جنین) قانونی شده و نام غیرت را حسادت گذاشته و ...

اما اگر همین انسان بخواهد بنده خدا باشد آنگاه شما برایش باید و نباید ترسیم کرده و نام آن را منطقی می نهید؟؟!!
ادامه این بحث نیز به تاپیک مستقلی نیاز دارد.

ادامه از پست قبل....

atila133f;305777 نوشت:
در قضیه اعتقادات دینی (ما)نداریم (من) داریم.

این نیز علاوه بر دینی دلیل بی اطلاعی شما از آموزه های دینی است، نه تنها دین اسلام بلکه همه ادیان توحیدی تفاوتی میان من و ما نمی گذارند.
دین نزد همگان عالمگیر است، و آنها که دم از جدائی دین و قانون می زنند بوئی از دین نبردند، ادامه این بحث نیز تاپیک مستقلی می طلبد.
ـــــــــــــ
atila133f;305777 نوشت:
یروان هیچ دین و آئینی حق ندارند بر اساس دین خاصی کشور تشکیل دهند

این حق را از کجا آورده اید؟
ــــــــــــــ
atila133f;305777 نوشت:
و تک تک انسانها باید زندگی اجتماعی خود آزاد باشند تا جایی که آزادی دیگران را از بین نبرند.

به نظر ما مسلمین آزادی مرتدین، آزادی دینی سائر مسلمین را به خطر می اندازد.

راستی دو مطلب را همچنان بی پاسخ گذاشتید:
1- مرتد در اصل مرتد شدنش مستحق مجازات نیست، بلکه آنچه مهم است علنی کردن تغییر عقیده است، پس آزادی عقیده در اسلام هست، و از باب احترام به حقوق مردم حق اظهار ندارد، مانند دینمداری اقلیتهای دینی، که در محافل و معابد خودشان حق تبلیغ دارند.
2- اشکال شما به تمام حدود و احکام جزائی اسلام است، یعنی به عقیده شما باید همه احکام تعطیل شوند، برای زنا و شراب و غیره نیز حکم شلاق و بعضا اعدام نیز هست، پس به عقیده شما، کلا بی خیال دین.

اگر جواب مثبت است که بحث منحرف شده و باید در اصل دینداری بحث نمود و اگر منفی است، خب به مسلمین حق دهید برای خود قانونی داشته باشند.

موفق باشید.

سلام به شما دوست عزیز

مؤمن;305816 نوشت:
اما فکر می کنم از زمانی که جناب صالح بحث چاردیواری اختیاری رو به اشتباه (به زعم بنده) در تاپیک ارتداد مطرح کردن تاپیک کاملاً منحرف شد. علتش هم اینه که سؤال در مورد نظر دین در خصوص حکم مرتد بود نه اثبات حقانیت حکم مرتد از دید مردمسالاری دینی!

بحث درباره چرائی این حکم است، به اولین پست نگاهی بیاندازید.
فلسفه اصلی آن بیان نشده و بیان نشدن فلسفه حکمی، چیزی از مقبولیت آن کاسته نمی کاهد.

گفتند خشن و غیر عقلائی است، پاسخ این است که ما مسلمین باید به همه احکام اسلام عمل کنیم، حتی اگر آن عمل به عقل عده ای خشونت آمیز باشد و اگر قرار بود عقل عده ای را ملاک صحت و سقم مبانی دینی خود بدانیم چیزی از اصل دینمداری مان باقی نمی ماند.

بحث حقوق شد، گفتیم حقوق و خواسته اکثریت در همه کشورها ملاک جعل قانون است، اما به مسلمین که می رسد داد وا حقوق بشراه!! بلند می شود.

آیا مسلمین حق داشتن قانونی مستقل ندارند؟ چرا؟

موفق باشی مؤمن!!

صالح;305988 نوشت:
شما با ردیف کردن مطالبی بدون دلیل سعی در ربط دادن اعتقادات خودتان به محتوای تاپیک هستید، به بخشی از آنها اشاره می کنم: نقل نوشته اصلی توسط : Atila133f دین در ذات و ماهیتش اعتقاد و عقیده است و عقیده اکثریت بردار نیست کجای این ادعا همراه دلیل است؟
با درود . دلیلش کاملا روشن است. مگر دین جز مجموعه ای از اعتقادات است؟! هر انسانی ذاتا آزاد زاده شده و اختیار وجود خود را دارد. آیا جز این است که اعتقادات دینی را نمیتوان به رای گذاشت؟! و آیا طبیعی است که هر کس با اعتقادات و معیارهای خود زندگی کند؟ در حکومت دینی امری اعتقادی که ماهیتش آزاد است تبدیل به معیار و امری اجباری برای جامعه میشود. مثلا اگر از یک جمع صد نفری 99 نفر اعتقادی داشته باشند و یک نفر اعتقاد دیگری داشت. طبیعی است که آن یک نفر با اعتقاد و معیار های خود زندگی میکند این میشود آزادی طبیعی انسان و در اینجا رای اکثریت محلی از اعراب ندارد و بی معنی است. ولی در بحث حکومت و قانون و بایدها و نبایدهای متاثر از آن اگر شما اعتقادات و عقاید آن 99 نفر را برای برای آن یک نفر معیار زندگی کردید آنوقت میشود دیکتاتوری اکثریت (دقیقا شبیه حکومت ایدئلوژیک) و این غیر منطقی است . اما در اموری عمومی (مثل قانون) آن یک نفر لاجرم باید به رای 99 نفر اکثریت تسلیم شود( حکومت دموکراسی) . اشکال کار حکومت ایدئولوژیک این است که امری را که ذاتا آزاد و اختیاری است و هر لحظه هم قابل تغییر است و با هیچ نیروی قهریه قابل کنترل نیست را برای همگان از طریق قانون و حکومت اجباری میکند یعنی امری شخصی و نسبی و قابل تغییر را تبدیل به امری عمومی و الزام آور برای همگان میکند. و این به هیچ وجه در دنیای امروز پذیرفته نیست. مسلمانان و نسلهای بعدی آنها در کرات دیگر زندگی نمیکنند در همین دنیا هستند . ظاهرا شما مسلمانان را بسان امتی یکسان و تافته جدا بافته نگاه میکنید که از دنیا جدا هستند و الزاما باید تفکرشان هم چنین باشد و خودتان را سخنگوی همه حس میکنید و مرتب میگویید ما!!! این منطق روشن دنیا را میبینند و طبیعی است که با گذشت زمان و تغییر نسلها افکارشان به سمت آزادی بیشتر سوق می یابد. آزادی بدون تفسیر و اما و اگر سرنوشت محتوم بشریت است و جوامع بسته ای مانند ایران هم به آن میرسند چه بخواهیم چه نخواهیم. حال شاید با تاخیر چند صد ساله.

صالح;305988 نوشت:
ما مسلمین به اختیار خود اسلام را انتخاب و بر مسند حکومت نشاندیم،
با درود . همان (ما)ی معروف! توجه بفرمائید در یک کشور همه زندگی میکنند نه فقط مسلمین. دین هر کس به خودش مربوط است و هر کس فقط خودش سخنگوی خودش است. برای همین باید حکومت جامع باشد نه فقط متعلق به مسلمین و با معیار های مسلمین.

صالح;305988 نوشت:
یعنی فرهنگ ما مسلمانان را با عشرتکده حیوان گونه ای به نام کشورهای آزاد می خواهید بسنجید؟ کشورهائی که آدم را عملا بدتر از گاو دانسته و به انسان برای رسیدن به همه خواسته های حیوانی اش حق داده و دست او را باز گذاشته و ازدواج هم جنس بازان و ازدواج پدر با دختر قانونی گشته و کشتن انسانهای بی دفاع (جنین) قانونی شده و نام غیرت را حسادت گذاشته و ...
چه کسی و بر چه اساسی گفته گاو بد است؟! و اصلا معیاری که بر اساس آن گاو بد دانسته میشود چیست؟ و البته کجا گفته شده انسان باید بدتر یا بهتر از گاو باشد. انسان انسان است و گاو هم گاو است. هر کدام کار خود را میکنند . در بهشتی که در اسلام وعده داده شده است عیش و عشرتی به مراتب بیشتر از آنچه در دنیای امروز در دنیا میبینیم ترسیم شده است پس عیش و عشرت در ذات و ماهیتش چیز بدی نیست بلکه ارزش هم هست .دقیقا آنچه را انسان عقلمدار در کره زمین برای عشرت و خوشی تدارک دیده است که باعث شادی انسان هم میشود در بهشت به مومنان بشارت داده میشود چه اشکال دارد تا جایی که میتوانیم زمین را به بهشت نزدیک کنیم.

با سلام به شما دوست عزیز

atila133f;306000 نوشت:
و این به هیچ وجه در دنیای امروز پذیرفته نیست.

توقع دارید برای دنیای امروزی (که به خالق هستی و روز رستاخیر اعتقادی ندارد) عقل و خردی قائل باشیم و آنگاه آنها را میزان خود قرار دهیم، به قول معروف به درک اسفل من النار که پذیرفته نیست، مگر بنده شکم و شهوت میتواند مقتدای بندگان خدا شوند؟
atila133f;306000 نوشت:
نسلها افکارشان به سمت آزادی بیشتر سوق می یابد

آزادی طویله گونه!
آزادی که مرزی برای روابط جنیسی قائل نیست.
این نیز ادعای بی دلیل است.
atila133f;306000 نوشت:
آزادی بدون تفسیر و اما و اگر

این مطلب آخر شما که دیگه واقعا....
کدوم آزادی بدون تفسیره که آزادی مطرح در اسلام بدون تفسیر باشه!
شما در هیچ جای عالم آزادی بدون تفسیر ندارید، خود شما آزادی را در پست قبلی تان تفسیر کردید یادتان رفت!

ضمنا

atila133f;306000 نوشت:
طبیعی است که آن یک نفر با اعتقاد و معیار های خود زندگی میکند

آن یک نفر زندگی کند و از تمام حقوق شهروندی خود استفاده کند یارانه 45 هزار تومانش را نیز بگیرد، اما وقتی بیرون می آید باید به قانون احترام بگذارد یا خیر؟
یکی از آن قوانین عدم تبلیغ دینی به جز اسلام است.
یکی از آن قوانین، ابراز ارتداد است.

نکته آخر اینکه بحث ارتداد به بحث حکومت دینی منحرف شده است لذا محبت کنید ادامه بحث را در تاپیکهای مشابه یا در تاپیکی مستقل دنبال نمائید.

فرض ما این است که بحث ارتداد یک مبحث درون دینی است، باقی مسائل باشد برای تاپیکهای مشابه و الا باید تمام مباحث مربوط به حجاب و روزه خواری، زنا و شراب و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و همه همه را در همین تاپیک وسط بکشیم.

موفق باشید.

صالح;305989 نوشت:
راستی دو مطلب را همچنان بی پاسخ گذاشتید: 1- مرتد در اصل مرتد شدنش مستحق مجازات نیست، بلکه آنچه مهم است علنی کردن تغییر عقیده است، پس آزادی عقیده در اسلام هست، و از باب احترام به حقوق مردم حق اظهار ندارد، مانند دینمداری اقلیتهای دینی، که در محافل و معابد خودشان حق تبلیغ دارند. 2- اشکال شما به تمام حدود و احکام جزائی اسلام است، یعنی به عقیده شما باید همه احکام تعطیل شوند، برای زنا و شراب و غیره نیز حکم شلاق و بعضا اعدام نیز هست، پس به عقیده شما، کلا بی خیال دین.
با درود . دوست عزیز با کمال احترام . حرفی میزنید که مرغ پخته در دیگ به خنده می افتد! آزادی عقیده در اسلام هست! ولی حق بیان عقیده اخذ شده وجود ندارد! این چه آزادی عقیده ای هست که انسان جرات بیانش را نداشته باشد. درست مثل اینست که بگوییم آزادی هر رنگی را انتخاب کنی به شرط اینکه آن رنگ مشکی باشد و این به فریبی آشکار بیشتر شبیه است! چطور تغییر دین پیروان سایر ادیان به اسلام را در بوق و کرنا میکنید و بارها و بارها با ذوق و شوق پخش میکنید. این همه یک بام و دو هوا و انحصار طلبی واقعا ویژه مسلمانان است. در قانون اساسی فعلی ایران هم به صراحت آمده : هیچکس را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مواخذه قرار داد . این یعنی چی؟ حتما منظور عقیده ای بوده که ابراز شود و در معرض دید باشد وگرنه کسی که از درون فکر کسی خبر ندارد. از آن گذشته عقیده ای که ابراز نشود و به آن عمل نشود که اساسا عقیده نیست و به درد نمیخورد. صرفا یک فکر است. فرموده اید که اقلیتهای دینی در محافل و معابد خود حق تبلیغ دارند! تبلیغ برای کی؟ برای پیروان خودشان؟!!! تبلیغ زمانی است که برای کسانی غیر خودشان باشد که شامل مسلمانان هم میشود. آیا عملا چنین است؟ البته که بعضی قوانین جزایی اسلام بینهایت خشن است. شکی نیست. این را هر کودکی هم درک میکند. افاضه داشته اید پس بی خیال دین! البته دین اگر در این احکام خلاصه شود (که از نظر شما همینگونه است زیرا تعطیلی اینها را برابر با تعطیلی کل دین میدانید) واقعا باید بی خیالش شد. مطمئننا کسی که ادیان را طراحی کرده اند برای جذب افراد ابتدا شعارهای جذاب سر میدهند برادری برابری محبت کمک به هم نوع و ..... ولی در با تفکر حضرتعالی مانند با شخص مسلمان زاده مرتد مانند موجودی که شکار شده برخورد میشود. معنی عملی حکم اعدام مرتد اینست: ای مسلمان زاده یا اسلام یا مرگ!!! و با هزاران آیه و حدیث و برون دینی و درون دینی کردن یک مسئله کاملا انسانی و صغری و کبری چیدن نمیتوان آنرا توجیه کرد.

atila133f;306035 نوشت:
در با تفکر حضرتعالی مانند با شخص مسلمان زاده مرتد مانند موجودی که شکار شده برخورد میشود. معنی عملی حکم اعدام مرتد اینست: ای مسلمان زاده یا اسلام یا مرگ!!! و با هزاران آیه و حدیث و برون دینی و درون دینی کردن یک مسئله کاملا انسانی و صغری و کبری چیدن نمیتوان آنرا توجیه کرد.

تفکر بنده نه، تفکر صدها میلیون انسان چنین است.

به نظر شما حق انسانی آن یک نفر بر تر از حق ده ها ملیون نفر است؟
به عبارتی دیگر وقتی حق یک انسان در برابر حق ملیونها انسان قرار گرفت کدام مقدم است؟
آن یک نفر نباید به حق ملیونها نفر احترام بگذارد؟

صالح;305993 نوشت:
آیا مسلمین حق داشتن قانونی مستقل ندارند؟ چرا؟
خیر . نه مسلمین و نه پیروان هیچ دین و عقیده دیگری حق داشتن قانون مستقل به عنوان یک کشور رسمی بر اساس دین خاص را ندارند. چون هیچ کشوری صرفا کشور مسلمین نیست و در محدوده آن کشور کسانی زندگی میکند که اساسا اعتقادی به آن دین و عقیده ندارند و یا ظاهرا پیرو آن دین هستند ولی نمیخواهند عملا احکام آن را رعایت کنند و یا اصلا از آن دین و آئین بیزار و یا بی اعتقاد شده اند. در صورتی میتوان از مثال شما دفاع کرد که تضمین کنیم در یک کشور هیچ بی اعتقادی به اسلام نیست و همه این افراد مسلمان هم خواستار اجرای احکام آنچنانی هستند و همواره هم بر این اعتقاد باقی هستند. و هر کس هم چنین شرایطی ندارد و یا نمیخواهد مسلمان باشد باید از این کشور خارج شود!!! اصولا ماهیت عقیده دینی به گونه است که ضمانت اجرایی ندارد و همواره و در هر لحظه انتخابی و قابل تغییر است. برای همین هم قابلیت رسمی شدن و تبدیل به قانون شدن را ندارد. چون ماهیتا برای هر شخص و در هر لحظه انتخابی و آزاد است. نمیتوان امری متغیر و انتخابی را به امری اجباری برای همه تبدیل کرد و حکومتی ایدئولوژیک تشکیل داد. بلکه حکومت باید نسبت به همه ادیان و عقاید بی طرف باشد و به هیچکدام برتری ندهد. یعنی حکومتی بی طرف و آزاد و عرفی.

صالح;306032 نوشت:
آن یک نفر زندگی کند و از تمام حقوق شهروندی خود استفاده یارانه 45 هزار تومانش را نیز بگیرد، اما وقتی بیرون می آید باید به قانون احترام بگذارد یا خیر؟ یکی از آن قوانین عدم تبلیغ دینی به جز اسلام است. یکی از آن قوانین، ابراز ارتداد است.
خب مشکل همین جاست. قانون را برای همه مینویسند نه برای مسلمانان و از جانب مسلمانان و با معیارهای مسلمانان! هر چه که اسمش قانون شد که ناگهان مقدس نمیشود! قانون باید جامع و نسبت به همه عقاید و ادیان بی طرف باشد که نیست. چه احترامی؟ من چرا با به چیزی که اعتقاد ندارم احترام بگذارم؟! مسئله در همین نکته ظربف نهفته است که امری را تبدیل به قانون کرده اند که ماهیتش آزاد و شخصی و انتخابی است و نباید از همگان توقع رعایتش را داشت.

بله . واقعا این تفسیر از آن حرفهاست و حربه ای است برای دور زدن و وارونه جلوه دادن یک امر واضح. نظیر آنچه گاهی شورای محترم نگهبان انجام میدهد و ناگهان میبینید باید باور کنیم ماست سیاه است. آزادی تفسیر ندارد . یک تعریف مشخص دارد و حدود و ثغورش در ماهیت معنایش نهفته است. اینکه گفتم آزادی تا جایی که آزادی دیگران عملا از بین نرود. این تفسیر نیست تعریفی است روشن و شفاف از ماهیت آزادی انسان در جامعه. همان اصل عدم تزاحم.

راستی اگر زحمتی نیست در این باره توضیح بفرمائید .

atila133f;306003 نوشت:
چه کسی و بر چه اساسی گفته گاو بد است؟! و اصلا معیاری که بر اساس آن گاو بد دانسته میشود چیست؟ و البته کجا گفته شده انسان باید بدتر یا بهتر از گاو باشد. انسان انسان است و گاو هم گاو است. هر کدام کار خود را میکنند . در بهشتی که در اسلام وعده داده شده است عیش و عشرتی به مراتب بیشتر از آنچه در دنیای امروز در دنیا میبینیم ترسیم شده است پس عیش و عشرت در ذات و ماهیتش چیز بدی نیست بلکه ارزش هم هست .دقیقا آنچه را انسان عقلمدار در کره زمین برای عشرت و خوشی تدارک دیده است که باعث شادی انسان هم میشود در بهشت به مومنان بشارت داده میشود چه اشکال دارد تا جایی که میتوانیم زمین را به بهشت نزدیک کنیم.
با تشکر

با درود . بحث حق یک نفر نیست بحث حق نوع انسان است در آزادی انتخاب و عقیده و سبک زندگی . در ضمن اگر حکومت بی طرف و آزاد باشد اساسا حقی از دهها میلیون نفر ضایع نمیشود که یک تقابل تصنعی ایجاد کنیم. اگر به جمعیت دنیا باشد شاید بی دینان واقعی بیشتر از دینداران واقعی باشند ولی اصلا بحث جمعیت نیست . مهم یک چیز است آزادی . بله آن یک نفر میتواند به عقیده ای که قبول ندارد احترام نگذارد . این طبیعی است.

atila133f;306000 نوشت:
مثلا اگر از یک جمع صد نفری 99 نفر اعتقادی داشته باشند و یک نفر اعتقاد دیگری داشت. طبیعی است که آن یک نفر با اعتقاد و معیار های خود زندگی میکند این میشود آزادی طبیعی انسان و در اینجا رای اکثریت محلی از اعراب ندارد و بی معنی است. ولی در بحث حکومت و قانون و بایدها و نبایدهای متاثر از آن اگر شما اعتقادات و عقاید آن 99 نفر را برای برای آن یک نفر معیار زندگی کردید آنوقت میشود دیکتاتوری اکثریت (دقیقا شبیه حکومت ایدئلوژیک) و این غیر منطقی است . اما در اموری عمومی (مثل قانون) آن یک نفر لاجرم باید به رای 99 نفر اکثریت تسلیم شود( حکومت دموکراسی) .

سلام بزرگوار.

اتفاقاً جمهوری اسلامی هم همین را می گوید (حداقل در شعار). می گوید برخی اعتقادات شخصی اند و مزاحمتی برای عقیده غالب (اکثریت جامعه) ندارند. مثل اینکه کسی در منزلش شراب تهیه کند و همانجا بنوشد. اما برخی احکام اجتماعی اند و مسأله تزاحم اجتماعی در آنها بوجود می آید و به ناچار باید قانونی برای آنها وضع کرد. اینجا عقیده غالب را در ابتدای تأسیس نظام انتخاب کردند و هر چند مبهم به رأی گذاشتند و شد جمهوری اسلامی و اسم این نوع دمکراسی هم شد مردمسالاری دینی چرا که در تدوین قوانین اساسی آن سنگ محک اصلی قانونگذار دین (مذهب تشیع) بود. فکر کنم این با فرمایش شما تضادی ندارد. :Gol:

atila133f;306001 نوشت:
دین هر کس به خودش مربوط است و هر کس فقط خودش سخنگوی خودش است. برای همین باید حکومت جامع باشد نه فقط متعلق به مسلمین و با معیار های مسلمین.

اگر دین را مقوله ای فردی بدانیم که هیچ الزام اجتماعی ندارد بله فرمایش شما صحیح است. اما مسأله اینجاست که اسلام ابعاد اجتماعی جدایی ناپذیری دارد که اگر آنها را حذف کنیم دیگر اسلام نیست. حداقل اسلامی که ما شناخته ایم نیست.

atila133f;306038 نوشت:
چون هیچ کشوری صرفا کشور مسلمین نیست و در محدوده آن کشور کسانی زندگی میکند که اساسا اعتقادی به آن دین و عقیده ندارند و یا ظاهرا پیرو آن دین هستند ولی نمیخواهند عملا احکام آن را رعایت کنند و یا اصلا از آن دین و آئین بیزار و یا بی اعتقاد شده اند.

فرمایش شما تلویحاً به نکته ای اشاره می کند که دغدغه خیلی از متفکران معاصر است. اینکه تعریف ما از حکومت دینی چیست؟ و اینکه آیا الآن ما به همان دینی معتقدیم که مثلاً بنیانگذار جمهوری اسلامی در ذهن خود داشته است؟ آیا فرزندان اهل انقلاب هم باید دنباله رو قوانین پدران خود باشند؟ حتی اگر طرز تفکر آنها و تلقی آنها از اسلام متفاوت باشد؟ در اول انقلاب تعریف و ابعاد حکومت دینی حتی برای بسیاری از متخصصین این حوزه روشن نبود. چون تازه پایه گذاری شده بود. اما الآن روشن شده است. این همان مسأله ای است که عده ای معتقدند باید اکنون دوباره رفراندومی برگزار شود که آیا مردم فعلی جامعه (نه اموات آنها) به این نظام قانونی معتقدند و آیا با کلیت آن موافقند؟ آیا هنوز نسل انقلاب رأیشان به این نظام حکومتی آری است؟ فرزندانشان چطور؟ آنها که حق رأی دارند آیا با کلیت نظام موافقند؟ این نکته مبهم است. :Gol:

atila133f;306041 نوشت:
اینکه گفتم آزادی تا جایی که آزادی دیگران عملا از بین نرود. این تفسیر نیست تعریفی است روشن و شفاف از ماهیت آزادی انسان در جامعه. همان اصل عدم تزاحم.

با این تعریف مشکلی ندارم. اما تخیلی است. تمام جوامعی که ادعا می کنند با این تعریف آزادی دارند دروغ می گویند (چه اسلامی و چه غیراسلامی). بالاخره هر آزادی در این دنیا تزاحمی برای برخی به دنبال دارد. حتی اگر مرزهای آن تا حد هرج و مرج نیز پیش برود.

مثلاً اگه یکی هم جنس باز بود و این کارو در خفا انجام میداد(مثلاً در اینترنت دوستیابی داشتند) شما تعقیبشون می کردید تا اونا رو از بین ببرین؟
با تعریف آزادگی تکلیف اون کسی که بی دینه چیه؟
یا مثلاً یه کسی که به ماهواره علاقه داره و اتفاقاً کانالای پورنیشو دوست داره و فقط خودش میخواد نگاه کنه ولی حکومت اسلامی مانع میشه و ارزش های خودشو به او تحمیل میکنه!
این نوع آزادی(آزادگی) هم مربوط میشه به اعتقادات دینی افراد.حکومت میخواد همه مردمش رو مذهبی مسلمون کنه حتی کسانی که مسلمون نیستند! اونم نه از راه تبلیغ بلکه ازراه زور و اجبار!
حکومت ایده اولوژیکی که جنگ های بزرگ مذهبی را شکل می دهد!

صالح;305988 نوشت:
کشورهائی که آدم را عملا بدتر از گاو دانسته و به انسان برای رسیدن به همه خواسته های حیوانی اش حق داده و دست او را باز گذاشته و ازدواج هم جنس بازان و ازدواج پدر با دختر قانونی گشته و کشتن انسانهای بی دفاع (جنین) قانونی شده و نام غیرت را حسادت گذاشته و ...

اتفاقاً بر خلاف گفته شما رابطه ج.ن.س.ي پدر با دخترش در تمام کشور های غربی جرم سنگینی حساب میشه و مثلاً درکانادا 14 سال زندان داره!
در مورد ازدواج هم جنس بازان چه اشکالی دارد وقتی دو نفر که به جنس مخالفشون علاقه ندارند ولی شدیداً به هم جنسشون علاقه مندند با هم ازدواج کنند؟ اگر پسری عاشق پسر دیگر شد....
در مورد سقط جنین پس اونایی که بهشون تجاوز میشه مثلاً به زن شوهرداری تجاوز میشه و باردار میشه بازم باید سقط جنین ممنوع باشه؟

مؤمن;306116 نوشت:
این همان مسأله ای است که عده ای معتقدند باید اکنون دوباره رفراندومی برگزار شود که آیا مردم فعلی جامعه (نه اموات آنها) به این نظام قانونی معتقدند و آیا با کلیت آن موافقند؟ آیا هنوز نسل انقلاب رأیشان به این نظام حکومتی آری است؟ فرزندانشان چطور؟ آنها که حق رأی دارند آیا با کلیت نظام موافقند؟ این نکته مبهم است.
با درود . دوست عزیر . بحث این نظام و این و یا آن کشور نیست. بطور کلی هر نوع حکومت دینی و یا ایدئولوژیک با هر شکل و عنوانی ماهیتی غیرعادلانه و تبعیض آمیز دارد. در باره انتخاب مردم اولا بنده معتقدم اگر اکثریت جامعه به درجه ای از آگاهی و بلوغ سیاسی رسیده باشند درک میکنند که در جامعه سکولار زندگی چقدر زیباتر و مفیدتر است برای همه چه دیندار (با هر دین و آئینی) و چه بی دین . اگر اکثریت واقعا و عملا دنبال حکومت ایدئولوژیک رفتند نشان دهنده عقب ماندگی عمیق فرهنگی و سیاسی به معنی واقعی کلمه است. این توهین نیست بلکه واقعیتی است که هر کس ذره ای انصاف داشته باشد و از موضعی بی طرف به قضیه نگاه کند تصدیق میکند. البته در کشوری با پیشینه طولانی استبدادی فرهنگ استبداد خواهی و حامی پروری سیاسی با جزم اندیشی و انحصار طلبی مذهبی آمیخته شده است و قضیه قدری پیچیده است. در چنین سیستمی اگر اکثریت هم بخواهند تریبون و جرات عملی اعلام چنین خواستی را ندارند. انسان موجودی است طرفدار قدرت و ثروت . در چنین شرایطی اکثریت جامعه رویکرد به قدرت دارد و بله قربان گو و مجیز گوی حکومت میشود در حالیکه در محافل خصوصی خود ضد همین حکومت حرف میزنند!(خصوصا که شغل و زندگی مادی اکثر مردم به نوعی به حکومت گره خورده است) شما این تناقض آشکار را در جامعه ما به وضوح میبینید. سیستم حکومت از این ضعف و تناقض نهایت بهره برداری را میکند و با رگ خواب مذهب جامعه مذهب زده را به دنبال خود میکشد. و با تطمیع مادی و مذهبی بخشی از جامعه همواره حامیان ثابتی دارد که تحت عنوان مردم در مواقع ضرورت به خیابانها می آورد (حامی پروری سیاسی و مذهبی) و یا انتخابات که شما میبینید بخشهای بزرگی از مخالفان اصل حکومت هم به دلایل مختلف در آن شرکت میکنند ولی بعد حکومت میگوید چون مردم به نظام علافه داشتند شرکت کردند!!! یعنی شرایط به گونه ای میشود که راهی برای اثبات اینکه اکثریت چنین سیستمی نمبخواهند باقی نمی ماند در حالیکه همه و از جمله خود حکومت هم میداند مشروعیت ندارد. همین که حکومتی به گونه ای اغراق آمیز شب و روز میگوید مردم خود نشان دهنده غیر مردمی بودن این سیستم است. بگذریم از اینکه حتی اگر اکثریت هم حکومت مذهبی بخواهند باز این حکومت نامشروع است چون دقیقا مثل اینست که بگوییم اکثریت حکومت تبعیض و نابرابری و استبداد میخواهند! آیا اکثریت چنین حقی دارند؟ حتما خیر. حکومت مذهبی امری ماهیتا آزاد و نسبی و انتخابی(دین و عقیده) را تبدیل به امری اجباری و معیار زندگی برای همگان(قانون) میکند و این به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.

مؤمن;306109 نوشت:
اگر دین را مقوله ای فردی بدانیم که هیچ الزام اجتماعی ندارد بله فرمایش شما صحیح است. اما مسأله اینجاست که اسلام ابعاد اجتماعی جدایی ناپذیری دارد که اگر آنها را حذف کنیم دیگر اسلام نیست. حداقل اسلامی که ما شناخته ایم نیست.
با درود . این مشکل اسلام است که الزاماتی دارد که نظم جامعه را به هم میزند .شما به دنیای آزاد نگاه کنید هر کس آزاد است هر کاری کند تا جایی که آزادی دیگران را محدود نکند. اما اسلام میگوید در جامعه امر به معروف و نهی از منکر کنید. این یعنی چی؟ یعنی بهم زدن نظم اجتماع و دخالت در کار دیگران. دیگرانی که شاید تقسیم بندی منکر و معروف شما را از اساس قبول ندارند. طبیعی است که در یک جامعه آزادی امر به معروف و نهی از منکر خودش جرم است. چون به آزادی دیگران تجاوز کرده اید.برای ابعاد اجتماعی دین میتوان به کمک های مادی و عاطفی و انسانی به انسانهای طالب کمک و نه دخالت در امور شخصی آنها پرداخته شود. چرا فقط جنبه های تهاجمی و دخالت در امور زندگی انسانها را جنبه اجتماعی دین بدانیم.

با سلام به شما دوست گرامی

تا اینجا هنوز هیچ دلیلی بر حق نداشتن عده ای جهت برقراری حکومتی مبتنی بر آنچه می خواهند نشدید، تنها ادعا را تکرار کردید و بس، مثلا این جمله:

atila133f;306052 نوشت:
بحث حق یک نفر نیست بحث حق نوع انسان است در آزادی انتخاب و عقیده و سبک زندگی

چرا و به چه دلیل دیگران حق نوع انسانی را تعریف کنند؟ چرا ملیاردها انسان نتوانند خودشان حق و حقوق خودشان را تعریف نمایند؟
چرا و به چه دلیل یک نفر اقلیت حقش از ملیونها نفر بیشتر باشد؟ شما هیچ دلیلی ارائه نکردید.

بنده نوعی (یا همان اکثریت مؤمن) نمی خواهم خود و خانواده ام شاهد مردم عریان و صحنه های زشت مفاسد اخلاقی باشیم، نمی خواهم مشروبات الکلی در دسترس همگان باشد و باعث اعتیاد خانوده ام شود، نمی خواهم فرزندان کم اطلاعاتم در معرض سم پاشی های اعتقادی غیر همکیشانم باشم، آیا این حق من نیست که در جامعه اسلامی و باید و نبایدهای دینی خودم زندگی کنم؟

ضمنا برخورد کشورهای آزاد!! را با حجاب اسلامی (در حد یک روسری نیم وجبی) همگان شاهدیم، پس اینقدر سنگ چنین دنیائی را به سینه نزنید، در واقع این نمونه ای از همان تفسیر آزادی است که شما ادعا کردید آزادی بدون تفسیر نیست، عملا در هیچ جای دنیا، آزادی بدون تفسیر نیست، اعتقادات بانیان و مقننین آن، دخالت مستقیم در تفسیر و تعریف آزادی دارد، حال با این وجود چرا همگان حق تفسیر و تعریف آزادی را داشته باشند اما مسلمین خیر! این، آپارتاید نیست؟

سؤالاتی که مطرح کردم باید با ارائه دلیل پاسخ داده شود و الا با تکرار ادعا و خودخواهی در بیان اینکه حق این است و آن نیست، بحث به جائی نمی رسد.

موفق باشید.

با سلام به شما دوست گرامی

تا اینجا هنوز هیچ دلیلی بر حق نداشتن عده ای جهت برقراری حکومتی مبتنی بر آنچه می خواهند نشدید، تنها ادعا را تکرار کردید و بس، مثلا این جمله:

atila133f;306052 نوشت:
بحث حق یک نفر نیست بحث حق نوع انسان است در آزادی انتخاب و عقیده و سبک زندگی

[="red"]چرا و به چه دلیل دیگران باید حق نوع انسانی را تعریف کنند؟ چرا ملیاردها انسان نتوانند خودشان حق و حقوق خودشان را تعریف نمایند؟
چرا ما باید عقل و منطقمان را با بی دینان تطبیق دهیم؟
چرا و به چه دلیل یک نفر اقلیت حقش از ملیونها نفر بیشتر باشد؟[/]
شما هیچ دلیلی ارائه نکردید.

بنده نوعی (یا همان اکثریت مؤمن) نمی خواهم خود و خانواده ام شاهد مردم عریان و صحنه های زشت مفاسد اخلاقی باشیم، نمی خواهم مشروبات الکلی در دسترس همگان و باعث اعتیاد خانواده ام شود، نمی خواهم فرزندان کم اطلاعاتم در معرض سم پاشی های اعتقادی غیر همکیشانم باشم، [="red"]آیا این حق من نیست که در جامعه اسلامی و باید و نبایدهای دینی خودم زندگی کنم؟[/]

ضمنا برخورد کشورهای آزاد!! با حجاب اسلامی (در حد یک روسری نیم وجبی) را همگان شاهدیم، دوست بودن با رژیم های دیکتاتوری که حتی یک انتخابات نداشتند را شاهدیم، حمایت از حکام اقلیت سنی بر اکثریت شیعه را شاهدیم، جرم محسوب شدن سؤال درباره هولوکاست و .... پس اینقدر سنگ چنین دنیائی را به سینه نزنید، در واقع اینها نمونه ای از همان تفسیر آزادی است که شما ادعا کردید، امکان دارد شما توضیح دهید و دلیل اینها را بیان کنید،‌ پس به محض اینکه شروع به تفسیر کنید ناخواسته به کلام ما می رسید که آزادی بدون تفسیر نیست، پس عملا در هیچ جای دنیا، آزادی بدون تفسیر نیست، اعتقادات بانیان و مقننین آن، دخالت مستقیم در تفسیر و تعریف آزادی دارد، حال با این وجود [="red"]چرا همگان حق تفسیر و تعریف آزادی را داشته باشند اما مسلمین خیر! این، آپارتاید نیست؟[/]

به نظر می رسد، با کلمه آزادی بصورت گزینشی و دلبخواهی استفاده می شود، یعنی منادیان فعلی حقوق بشر، به دنبال در بند کشیدن امت اسلامی (بلکه همه جوامع) بوده و به نام آزادی، اسارت همه جوره را برای آنان به ارمغان بیاورند، که صد البته نیرنگی بیش نیست خوشبختانه دستشان رو شده و جوامع اسلامی یکی پس از دیگری به دنبال بیرون آمدن از زیر بار چنین اسارتی هستند، و همگان به آن آزادی که عقل و فطرتشان دعوت نموده است و خداوند متعال طلب کرده است، خواهند رسید انشاء الله.

سؤالاتی که مطرح کردم (بلوکه قرمز) با ارائه دلیل پاسخ داده شود بحث پیش می رود، و الا با تکرار ادعا و بیان اینکه حق این است و آن نیست، بحث به جائی نمی رسد.

موفق باشید.

atila133f;306277 نوشت:
اگر اکثریت واقعا و عملا دنبال حکومت ایدئولوژیک رفتند نشان دهنده عقب ماندگی عمیق فرهنگی و سیاسی به معنی واقعی کلمه است. این توهین نیست بلکه واقعیتی است که هر کس ذره ای انصاف داشته باشد و از موضعی بی طرف به قضیه نگاه کند تصدیق میکند.

من آدم باانصافی هستم. از نظر سیاسی نیز بی طرفم. اما نتیجه گیری شخصی شما را قبول ندارم.

atila133f;306277 نوشت:
حکومت مذهبی امری ماهیتا آزاد و نسبی و انتخابی(دین و عقیده) را تبدیل به امری اجباری و معیار زندگی برای همگان(قانون) میکند و این به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.

هر اعتقاد و کلاً هر قانونی (چه نام مذهبی داشته باشد و چه نداشته باشد) بر پایه فلسفه ای استوار شده است. پس ماهیتاً آزاد نیست. ضمناً قانون همیشه نوعی اجبار را فریاد می زند. تنها حالتی که می توانید کاملاً آزاد باشید (البته در تئوری و نه در عمل) این است که جایی زندگی کنید که هیچ قانونی ندارد. اما در عمل حتی در جنگل هم قانون طبیعت آزادی شما را محدود می کند. ضمناً فکر می کنم هنوز در تعریف دین یا مذهب اشتراک نظری نداریم و در نتیجه بحث نیز بی فایده و غیرعلمی است.

atila133f;306282 نوشت:
این مشکل اسلام است که الزاماتی دارد که نظم جامعه را به هم میزند .

atila133f;306282 نوشت:
اما اسلام میگوید در جامعه امر به معروف و نهی از منکر کنید. این یعنی چی؟ یعنی بهم زدن نظم اجتماع و دخالت در کار دیگران. دیگرانی که شاید تقسیم بندی منکر و معروف شما را از اساس قبول ندارند. طبیعی است که در یک جامعه آزادی امر به معروف و نهی از منکر خودش جرم است. چون به آزادی دیگران تجاوز کرده اید.

یا شناخت شما از اسلام اشتباه است یا منظورتان از اسلام حکومت اسلامی رایج است. چون حفظ نظم جامعه یکی از اصول عقلانی جدایی ناپذیر اسلام است. در اسلام واقعی نیز چیزی که شما در بالا فرمودید خودش منکر است. امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد که بسیاری از دخالتها را مطابق قانون وظیفه پلیس می داند (مثل تمام جوامع متمدن). اما اگر منظور شما این است که جامعه دینی محدودیت های بیشتری برای رفتار اجتماعی انسان قائل است این را قبول دارم و شما را درک می کنم. هرچند با احترام به نظر شما جامعه ایده آلتان را نمی پسندم. :Gol:

با سلام به دوستان

[="blue"] از نظر من یک حکومت دینی نمیتونه حکومتی آزاد و منصفانه باشه.[/]
البته دین به معنای کلاسیکش مقل یهودیت و اسلام و...
این امر به طبع در مورد حکومت اسلامی هم صدق میکنه.و اما چرا:

1- برای داشتن یک حکومت آزاد، حکومتی که قوانین منصفانه وضع میکنه، میبایست قوانین بر پایه اخلاقیات نوشته شده باشند.
به عنوان مثال در عصر حاضر اگر آزادی بیان رو نقض کنیم کاری غیر اخلاقی کرده ایم. پس هر قانونی در این راستا غیر اخلاقیه و در نتیجه حکومته سلب کننده حقوق مردم، حکومت آزادی نیست.
-----------
توضیح بیشتر اینکه [="darkgreen"]اخلاقیات با حقوق انسان[/] گره خورده و [="darkred"]حقوق انسان با چگونگی قوانین[/] و [="blue"]قوانین با آزاد بودن یا نبودن حکومت[/]
----------------------

2- اخلاقیات در حال تغییرند، در یک عصری یک کاری ممکنه اخلاقی باشه و در عصر دیگه نه

3- موضوعات اخلاقی در دین ثابت اند. مثلن در اسلام برده داری حرام و غیر اخلاقی نیست و نخواهد بود . یا هر مورد دیگه ای که شما فکر کنید ثابته

از 2 و 3 نتیجه میشه در زمانهایی ، قسمت هایی از دین غیر اخلاقی خواهد بود، و از این نتیجه میشه حکومت دینی حکومت آزادی نیست.

البته ممکنه براتون سوال پیش بیاد که چرا اخلاقیات در حال تغییرند که اگه خواستید میشه در یک تاپیک مناسب در این مورد صحبت کرد.

سلام مؤمن!

مؤمن;306107 نوشت:
اتفاقاً جمهوری اسلامی هم همین را می گوید (حداقل در شعار).

مؤمن;306116 نوشت:
اینکه تعریف ما از حکومت دینی چیست؟ و اینکه آیا الآن ما به همان دینی معتقدیم که مثلاً بنیانگذار جمهوری اسلامی در ذهن خود داشته است؟ آیا فرزندان اهل انقلاب هم باید دنباله رو قوانین پدران خود باشند؟ حتی اگر طرز تفکر آنها و تلقی آنها از اسلام متفاوت باشد؟ در اول انقلاب تعریف و ابعاد حکومت دینی حتی برای بسیاری از متخصصین این حوزه روشن نبود. چون تازه پایه گذاری شده بود. اما الآن روشن شده است. این همان مسأله ای است که عده ای معتقدند باید اکنون دوباره رفراندومی برگزار شود که آیا مردم فعلی جامعه (نه اموات آنها) به این نظام قانونی معتقدند و آیا با کلیت آن موافقند؟ آیا هنوز نسل انقلاب رأیشان به این نظام حکومتی آری است؟ فرزندانشان چطور؟ آنها که حق رأی دارند آیا با کلیت نظام موافقند؟ این نکته مبهم است.

به نظر می رسد قبل از آنکه مبهم بودن آن ثابت شود، غیر مرتبط با بحث بودنش مهم است.
به شما و سائر دوستان توجه به نکته ای را خواهانم:
به سرنگار دقت کنید، بحث، آزادی در اسلام و حکومت اسلامی است‌، اما اینکه جمهوری اسلامی ایران، چه مقدار توانسته اسلام را پیاده کند و یا مردم فعلی همان اعتقاد مردم صدر انقلاب را دارند یا خیر، دو مسئله ایست که ربطی به تاپیک فعلی ندارد.

خصوصا اینکه اگر برخی از مدیران میانی ما، شاید تفاوت عقیده زیادی با آنچه اسلام ناب می گوید داشته باشند، پس فعلا کاری به جمهوریت و اسلامیت نظام خودمان نداریم.

پیشنهاد می کنم مباحث اینجا بنیادی تر از شرائط فعلی حاکم بر نظام ما باشد، در واقع نظر اسلام درباره آزادی بیان در حکومت اسلامی طرح شود.

موفق باشید.

با سلام به شما گرامی

b-neshan;306381 نوشت:
توضیح بیشتر اینکه اخلاقیات با حقوق انسان گره خورده و حقوق انسان با چگونگی قوانین و قوانین با آزاد بودن یا نبودن حکومت

این توضیح شما ابهام دارد:
به چه دلیل اخلاقیات با حقوق انسان گره خورده است؟
اخلاقیات (حتی اگر به زعم شما متغیر باشند) چه ربطی به حقوق انسان دارد؟
ربط قوانین با آزاد بودن و نبودن حکومت چیست؟

atila133f;306277 نوشت:
با درود . دوست عزیر . بحث این نظام و این و یا آن کشور نیست. بطور کلی هر نوع حکومت دینی و یا ایدئولوژیک با هر شکل و عنوانی ماهیتی غیرعادلانه و تبعیض آمیز دارد. در باره انتخاب مردم اولا بنده معتقدم اگر اکثریت جامعه به درجه ای از آگاهی و بلوغ سیاسی رسیده باشند درک میکنند که در جامعه سکولار زندگی چقدر زیباتر و مفیدتر است برای همه چه دیندار (با هر دین و آئینی) و چه بی دین . اگر اکثریت واقعا و عملا دنبال حکومت ایدئولوژیک رفتند نشان دهنده عقب ماندگی عمیق فرهنگی و سیاسی به معنی واقعی کلمه است. این توهین نیست بلکه واقعیتی است که هر کس ذره ای انصاف داشته باشد و از موضعی بی طرف به قضیه نگاه کند تصدیق میکند. البته در کشوری با پیشینه طولانی استبدادی فرهنگ استبداد خواهی و حامی پروری سیاسی با جزم اندیشی و انحصار طلبی مذهبی آمیخته شده است و قضیه قدری پیچیده است. در چنین سیستمی اگر اکثریت هم بخواهند تریبون و جرات عملی اعلام چنین خواستی را ندارند. انسان موجودی است طرفدار قدرت و ثروت . در چنین شرایطی اکثریت جامعه رویکرد به قدرت دارد و بله قربان گو و مجیز گوی حکومت میشود در حالیکه در محافل خصوصی خود ضد همین حکومت حرف میزنند!(خصوصا که شغل و زندگی مادی اکثر مردم به نوعی به حکومت گره خورده است) شما این تناقض آشکار را در جامعه ما به وضوح میبینید. سیستم حکومت از این ضعف و تناقض نهایت بهره برداری را میکند و با رگ خواب مذهب جامعه مذهب زده را به دنبال خود میکشد. و با تطمیع مادی و مذهبی بخشی از جامعه همواره حامیان ثابتی دارد که تحت عنوان مردم در مواقع ضرورت به خیابانها می آورد (حامی پروری سیاسی و مذهبی) و یا انتخابات که شما میبینید بخشهای بزرگی از مخالفان اصل حکومت هم به دلایل مختلف در آن شرکت میکنند ولی بعد حکومت میگوید چون مردم به نظام علافه داشتند شرکت کردند!!! یعنی شرایط به گونه ای میشود که راهی برای اثبات اینکه اکثریت چنین سیستمی نمبخواهند باقی نمی ماند در حالیکه همه و از جمله خود حکومت هم میداند مشروعیت ندارد. همین که حکومتی به گونه ای اغراق آمیز شب و روز میگوید مردم خود نشان دهنده غیر مردمی بودن این سیستم است. بگذریم از اینکه حتی اگر اکثریت هم حکومت مذهبی بخواهند باز این حکومت نامشروع است چون دقیقا مثل اینست که بگوییم اکثریت حکومت تبعیض و نابرابری و استبداد میخواهند! آیا اکثریت چنین حقی دارند؟ حتما خیر. حکومت مذهبی امری ماهیتا آزاد و نسبی و انتخابی(دین و عقیده) را تبدیل به امری اجباری و معیار زندگی برای همگان(قانون) میکند و این به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.

آنچه تاكنون تاريخ نشان داده و آنچه كه انسان درباره افراد عادي و انسانهاي عصر خود ديده و مي بيند اين است كه اكثر انسانها از روي طبع خود مايل به تعدي و افزون گرائي هستند
در درون بسياري از انسانها شعله "هل من مزيد" افروخته است و به هيچ حدي راضي و قانع نيستند البته در كنار اين زياده خواهي طبيعي در فطرت همه انسانها گرايش به قسط و عدل تعبيه شده است بر اساس بحث هاي تفسيري كه برهان عقلي نيز تا حدودي مويد آن است در فطرت انسان (نه در طبيعت او) مساله دين خواهي و توحيد و حق و قسط و عدل الهي نهاده شده و اينكه خداي سبحان فرموده است " فطرت الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله " يا اينكه فرمود " فالهمها فجورهاو تقويها " ناظر به همين معناست
قرآن كريم افزون طلبي انسان و هل من مزيد گويي او را تصديق نموده و در بيش از پنجاه مورد انسانها را مذمت كرده است كه نكوهش در همه آن موارد به طبيعت انسان برميگردد صفاتي مانند هلوع ، جزوع ، منوع ، قتور ، ظلوم ، جهول و عجول همه مربوط به طبع انسان است نه فطرت او
درباره فطرت انسان مي فرمايد " لقد كرمنا بني آدم " يا " فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها " و همه اينها ستايش از انسان و فطرت توحيدي اوست اين كه در نهج البلاغه آمده است كه انبياء الهي آمدند تا دفائن عقلي بشر را شكوفا كنند " و يثيروا لهم دفائن العقول "
از آنچه گفته شد روشن گرديد كه اگر طبيعت بر زندگي انسان حكومت كند نه فطرت او، هيچ حد و مرزي براي خواسته هايش وجود ندارد و به هيچ محدوده ايي راضي نميشود و آزادي مطلقي مي خواهد كه هيچ كس در برابرش نباشد و همه چيز از آن او باشد و بس و چنين وضع نابساماني غير از هرج و مرج تحمل ناپذير نخواهد بود از اين رو هيچ قانوني در جهان وجود ندارد چه قانون شرقي و چه قانون غربي چه قانون كشورهاي مترقي و چه قانون كشورهاي جهان سوم چه قانون الحادي و چه غير الحادي مگر اينكه براي انسان محدوديت هايي قرار داده و آزادي او را مقيد نموده و براي تخلف و تعدي او مجازاتهايي را مقرر نموده است
پس اين چنين نيست كه انسان آزاد مطلق باشد و هر كاري را كه خواست انجام دادنش صحيح باشد
آزادي به معناي بي بند و باري و رهايي مطلق را نه عقل مي پذيرد نه فطرت نه دين و نه جوامع انساني
انسان در عين آزاد بودن در ابعاد اخلاقي ، حقوقي ، اقتصادي ، سياسي و نظامي حد و مرزهايي دارد كه بايد آنها را رعايت كند و اگر نكند در همه جاي دنيا براي او تنبيه و مجازاتي وجود دارد و اگر چنين نباشد هرج و مرج و فساد همه جوامع را به نابودي مي كشد
_____________
ولايت فقيه آيه الله جوادي آملي ص 28

صالح;306334 نوشت:
چرا و به چه دلیل دیگران باید حق نوع انسانی را تعریف کنند؟ چرا ملیاردها انسان نتوانند خودشان حق و حقوق خودشان را تعریف نمایند؟ چرا ما باید عقل و منطقمان را با بی دینان تطبیق دهیم؟ چرا و به چه دلیل یک نفر اقلیت حقش از ملیونها نفر بیشتر باشد؟ شما هیچ دلیلی ارائه نکردید
با درود . دوست عزیز قضیه بسیار روشن است. شما برای مطلبی به این درجه از وضوح دنبال دلیل میگردید؟! آفتاب آمد دلیل آفتاب! اصلا فلسفه وجودی داشتن حکومت چیست؟ چرا حکومت و قانون تشکیل میدهیم؟ حتما برای این که نظمی به اموری جمعی زندگی انسانهای یک جامعه داده شود و بتوانیم در رفاه و آرامش نسبی زندگی کنیم. تا اینجا فکر نکنم اختلافی باشد. اختلاف زمانی شروع میشود که حکومتی میخواهد یک گرایش و عقیده مذهبی خاص را (ولو اکثریت مطلق) به بهانه اکثریت بودن به کل جامعه تحمیل کند. اگر این اقلیت (در منفی ترین حالت ضد دین) میخواستند حکومتی ضد دین تشکیل دهند حق با شما بود و میشد گفت حق بخش بزرگی از جامعه مخدوش میشد. ولی بنده ادعایم اینست که باید حکومتی حداقلی تشکیل داد با بی طرفی کامل نسبت به همه ادیان و عقاید مختلف. در یک سیستم آزاد کجا حق میلیونها نفر فدای حق مثلا یک نفر میشود. آن میلیونها نفر هستند که باید درک کنند عقیده مذهبی شان فقط برای خودشان محترم است و از دیگران در جامعه انتظار رعایت معتقدات خود را نداشته باشند همانطور که به زعم شما آن یک نفر(مثلا اقلیت) هم انتظار ندارد آن میلیونها نفر به عقیده او عمل کنند. چه کسی گفته شما عقل و منطقتان را با بی دینان تنظیم کنید. ولی حکومت را به گونه ای طراحی کنید که در برابر بی دین و دیندار بی طرف باشد. در راس حکومتهای سکولار هم افرادی هستند که دیدگاه های مذهبی خاص خود را دارند. مثلا رئیس جمهور کشور هند که کشوری با ادیان بی شمار است و اکثریت آن را هندوها تشکیل میدهند یک شخص مسلمان است ولی عقیده مذهبی خود را فقط برای خودش محترم میداند و انتظار ندارد عقاید و باورهایش در حکومت و قانون کشور و لاجرم در جامعه پیاده شود. این عین منطق است.

صالح;306334 نوشت:
آیا این حق من نیست که در جامعه اسلامی و باید و نبایدهای دینی خودم زندگی کنم؟
اگر منظور اینست که قانون جامعه به گونه ای باشد که باید و نباید های اعتقادی شما در آن دیکته شده باشد و برای برای کل جامعه معیار زندگی باشد به صراحت میتوان گفت خیر . همانطور که حق من نوعی به فرض ضد دین هم نیست که در جامعه ای لزوما ضد دین باید ها و نباید های ضد دین خودم را به کل جامعه تعمیم دهم. .حق هندوها هم نیست کل جامعه هند را جامعه هندو بنامند و بخواهند بر اساس معیارهای خاص تفکر هندویسم حکومت و قانون تشکیل دهند و حق مسیحیان هم نیست تا کشور امریکا را کشوری مسیحی بنامند. اصلا جامعه اسلامی یعنی چی؟ جامعه متعلق به همه است مسلمان و مسیحی و بت پرست و کافر و ضد دین هم باید بتوانند در این جامعه زندگی دلخواه خود را داشته باشند منتها در محدوده شخصی خودشان با حق انتخاب تک تک افراد نه اجبار و اعمال قانون خاص برای همه . اصلا چیزی به نام جامعه اسلامی(بر اساس طبقه بندی سیاسی و رسمی) وجود خارجی ندارد. این یک توهم است که جوامع سیاسی و کشورها را بر اساس دین و مذهب خاصی ولو اکثریت طبقه بندی کنیم. یک وقت مثلا چند هزار نفر پیرو یک آئین میروند در مکان خاص خودشان جمع میشوند. این میشود یک جامعه مذهبی که به انتخاب خود اشخاص است ولی این که کلیت یک جامعه را بر اساس دین خاصی خطاب کنیم انحصار طلبی آشکاری است.

صالح;306334 نوشت:
چرا همگان حق تفسیر و تعریف آزادی را داشته باشند اما مسلمین خیر! این، آپارتاید نیست؟
این همگان که میفرمائید کجا هستند که حق دارند و مسلمین مثلا حق ندارند. آیا این همگان بر اساس عقیده مذهبی شان تفسیر و تعریف و قانونگذاری میکنند و حکومت تشکیل میدهند. آیا مثلا اروپائیان و مردم امریکا بر اساس آموزه های مذهبی خاصی قانون و حکومت تشکیل میدهند . اگر کسان دیگری بر اساس یک عقیده مذهبی خاص چنین کنند حق با شماست. مسلمین هم انسان هستند و وقتی پای منافع جمعی جامعه در میان است می توانند بر اساس اصول مشترک انسانی تفسیر کنند و قانونگذاری کنند و حکومت تشکیل دهند ولی نه حکومت لزوما مسلمین و نه لزوما با باورهای شخصی مسلمین چون این جامعه و کشور انحصارا در اختیار مسلمین نیست در اختیار همه است و افراد دیگری هم در این جامعه زندگی میکنند که معیار ها و نظرات دیگری دارند. یعنی اساسا مسلمین مثل پیروان سایر ادیان دارای کشوری خاص و انحصاری نیستند. کشورها متعلق به همه افراد یک جامعه است با هر گرایش مذهبی .