جمع بندی نقد و بررسی کتاب "دوقرن سکوت"

تب‌های اولیه

178 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد و بررسی کتاب "دوقرن سکوت"

از آنجا که کتاب دو قرن سکوت در طول سالیان دراز دستاویز بسیاری شده تا با توسل به آن به اسلام و اقوام دیگر توهین کنند ، بر آن شدیم که چند برگ از این کتاب را مرور کنیم تا مشخص شود این کتاب از دید علمی تا چه حد دارای اعتبار است !
پیش از هر مطلبی باید این نکته را متذکر شوم که به هیچ وجه بحث و نقد ما پیرامون شخصیت دکتر زرین کوب نیست و قصد تحقیر و انگ زدن به ایشان را نخواهم داشت؛چه خود دکتر زرین کوب در کتابی که سالها بعد (1342) نوشتند یعنی کتاب کارنامه اسلام –به خوبی به تمدن اسلامی پرداختند و نوشته های ارزشمند دیگری از ایشان به جای مانده است

نکته دیگر اینکه این نوشته تنها نقد یک کتاب تاریخ است.كه شيوه اي رايج در مجامع علمي است.

برای شروع نقل قولی از کتاب " دوقرن سکوت" را می آورم :

1- یک گاف تاریخی-ریاضی :
« فتح مدائن :تازیان به تیسفون در آمدند ...وقتی سعد به تیسفون در آمد مدافعان آن رافروگذاشته بودند و رفته بودند ...به یک روایت سه هزار هزار هزار درم در خزانه بود که نیم آن به جای مانده بود.از این رو گنج بسیار به دست فاتحان افتاد»{صفحه 69 }

نویسنده این داستان ؛
آیا میداند که معنای سه هزار هزار هزار درم چیست ؟آیا میداند که اگر هر درم را چهار گرم بدانیم در دربار یزدگرد میبایست دوازده میلیون کیلو نقره بیابیم ؟؟!!
آیا میداند ، که اگر چنان که گفته اند این سکه ها بین شصت هزار عرب فاتح تیسفون بخش کنیم به هر عرب 200 کیلو نقره ،جدای از سایر غنیمت ها میرسیده ؟
و ساده ترین سوال :
آیا نویسنده از خود نمی پرسد که اگر چنین هم بوده این ثروت گزافتر از گزاف از غارت کدام مردم گرد آمده بوده ؟؟!!

2- تناقض آشکار :
« بادیه های ریگزار بی آب نجد و تهامه را دیگر آنقدر و محل نبود که حکومت و سپاه ایران را
به خویشتن کشاند . زیرا در این بیابان بی آب هولناک خیال انگیز از کشت و زرع و بازار و کالا هیچ نشان نبود و جز مشتی عرب گرسنه و برهنه که چون غولان و دیوان همه جا بر سراندکی آب و مشتی سبزه با یکدیگر درجنگ و ستیز بودند از آدمی نیز در آنجا کس اثر نمی دید»( -دوقرن سکوت –ص27)
دراین قسمت از سخنان نويسنده سرزمین عربستان آنقدر بی تمدن است که مردمانش
همچون کفتار و گوسفند تلقی می شوند که بدنبال سبزه !!یا جنگ و ستیز برای بقا هستند !!
اما نویسنده فراموش میکند و در جایی دیگرتوصیف دیگری می آورد ...
« مکه در آن زمان به جهت موقع تجاری خویش بهشت توانگران و بازرگانان قریش ...بود ...این شهر از قدیم حتی مدتها پیش از بطلیموس به سبب آنکه در گذرگاه جاده بازرگانی که بین ممالک هند و یمن با ممالک مجاور دریای مدیترانه میگذشت واقع است اهمیت بازرگانی تمام داشته....مکه در آنزمان مرکز داد و ستد و کانون پول و سرمایه بود .».(همان – ص243)
ناگهان آن سرزمین شتر و سوسمار و راسو و آن مردم وحشی و آن شهر ارواح تبدیل می شود به مرکز داد و ستد و کانون پول و سرمایه و شاه راه تجازت شرق و غرب !!!

3- دانشمندان و الواح سخن میگویند :
کتاب "تاریخ عرب" نوشته فیلیپ.ک.حتی:« مسلم است که این قوم در اوج نفوذ تجاریشان بر همه راه های تجاری که از حجاز به سوی شمال عبور می کند و به بنادر مدیتنرانه میرسد تسلط یافته و در طول این راه ها مستعمره هایی داشته اند».(ص 53)

-دیودورسیسیلی همین نظر را تکرار میکندو عربستان را سرزمین ادویه های معطر می شمارد
و خاک آن را خوش بو می داند.
پلینی در کتاب تاریخ طبیعی (کتاب6) که اطلاعات مردم روم را به سال 70 میلای درباره ممالک شرقی در آن مختصر آورده همین مطلب را تایید میکند ...(ص55)

-از ادبیات محلی عربستان جنوبی هر چه هست لوح های قدیمی است که بر فلز یا سنگ نقش شده و... قدیم ترین لوح که بدست آمده مربوط به قرن ششم تا هفتم پیش از میلاد است(ص 60).

- کریستن نیبوهر اول کس بود که اروپاییان را از وجود الواح عربی آگاه ساخت و ژوزف هالیوی یعنی نخستین اروپایی که پس از دوران ایلوس گالوس قدم به نجران یمن گذاشت 685 لوح از 37 محل با خود آورد ادوارد گلاز قریب 2000 لوح فراهم آورد که هنوز برخی منتشر نشده
مجموعه الواحی که اکنون در دست است و تاریخ آن کمتر از هفت قرن پیش از میلاد نیست
بالغ بر 3000 است .(ص65)

-سالانه بازاری همچون یک مجمع ادبی بر پا میشد و شاعران بزرگ بدانجا می شدند تا قصاید خویش بخوانند و انتظار شرف و امتیاز بمانند...گویی بازار عکاظ به دوران پیش از اسلام برای عربستان چیزی شبیه آکادمی فرانسه بوده است .(ص 118)

تناقضات را خودتان بنگرید :
دو قرن سکوت صفحه 89:
« در فتح مدائن نیز عربان نمونه هایی از سادگی خویش را نشان دادند :گویند شخصی پاره ای یاقوت یافت در غایت جودت و نفاست،و آن نمی شناخت ،دیگری به او رسید که قیمت میدانست واز او به هزار درم خرید ...
دیگری را زرسرخ بدست آمد در میان لشگر ندا میکرد:صفرا را به بیضا که می خرد ؟گمان او آن بود که نقره از زر به تر است و همچنین جماعتی که از ایشان انبانی پر از کافور یافتند پنداشتند که نمک است قدری در دیگ ریختند طعم تلخ شدو اثر نمک پدید نیامد و...))

4- محققانی دیگر و تناقضی دیگر :
« زمانی که می گوییم دوران پیش از اسلام دوران جهل و نادانی بوده یک تفسیر عامیانه و نادرست است برعکس در شبه جزیره عرب از دوران بسیار کهن ، آثار فهنگی بسیار پیشرفته
در اختیار است . مثلا اگر از جنوب عربستان شروع کنیم به اقوامی بر می خوریم که از هزاره دوم پیش از میلاد دارای اسم و رسم و تمدن و حتی خط و کتیبه بوده اند... همه این اقوام عرب دارای خط بوده اند و از آنها کتیبه هایی به جا مانده کتیبه "ذونوآس" یکی از آنهاست بنابراین باید تمدن و و فرهنگ شایسته ای در آن منطقه وجود داشته باشد .از میان اقوامی که در شمال عربستان می زیسته اند ."لحیانی" ها و " ثمودی" ها از بقیه معروف ترند حدود
13 هزار کتیبه از دوران " ثمودی" ها کشف شده وفرهنگ و زبان و الفبای آن ها کاملا از این کتیبه هامشخص است».( آذرتاش آذرنوش- مجله پیام صادق-شماره 28 ص24)

کارل بروکلمان :
«در عربستان جنوبی دست کم از یک هزار سال پیش از میلاد با نوشتن آشنا بوده اند و آن را در خدمت مذهب و قانون بر روی کتیبه ها بکار می برده اند».(شعر عرب در عهد جاهلی- ص 107)

5- شعر و زبان :
دوقرن سکوت :
« زبان تازی در کام فرمانروایان صحرا از ریگ های تفته بیابان نیز خشک تر و بی حاصل تر بود ...شعرشان توصیف پشک شتر و...بود!!!!(ص113)

شوقی ضیف- تاریخ ادبی عرب ص 182:
«اگر شعر جاهلی عرب را غنایی بدانیم دور نرفته ایم زیرا در تصویر نفسانیات فردی و احساسات و عواطفی که در دل خلجان دارد همانند شعر غنایی غربی است خواه مواقعی که شاعر حماسه و فخریه می سراید یا مدح و هجو می گوید یا تغزل و مرثیه و یا به پوزش و عقاب می پر دازد یا محیط خود را توصیف می کند و../. و نیز از آن جهت به شعر غنایی لیریک یونانی شبیه استکه شعر جاهلی هم به آواز و "غنا" خوانده می شد».

ابوالفرج اصفهانی –الاغانی – مقدمه آقای فریدونی-ص7:
« از عرب عهد جاهلی به خصوص اهالی حیره و یمامه و یمن و نجد و حجاز ،قصایدی عالی با اصلوبی استوار در حکمت و نصیحت و مدح و رثا و حماسه و هجا و وصف مناظر و شرح احساسات طبیعی روایت شده که مهارت آن قوم را در هنر شاعری واثر شعر را در زندگی ایشان ثابت می کند.

** یک شعر از امروالقیس شاعر عهد جاهلیت و حدود صد سال پیش از اسلام :
« فاطمه ،ناز ،کم کن ،
و اگر براستی دل بر ترک من نهاده ای باری خوشتر از این!
و اگر بعضی اخلاق مرا نمی پسندی،
دل من باز پس ده ، جدا شو و آرام گیر،
آری ، تو فریفته آنی که عشق ات قاتل من است،
و هرچه بفرمایی دل من آن کند
و این اشک ریختن ات جز برای آن نیست
که در قمار عشق دل خوار و خسته ام را پاک ببری
رگباری گران بار از ابری نزدیک فرو ریخت
زمین را فرا گرفت و روان شد
سیلاب برخاسته ، کوه و دره را می پوشانید
و چون فرو می نشست تیزی سرکوه بیرون می آمد».
( شوقی ضیف- تاریخ ادبی عرب- ص 242)

نویسنده " دوقرن سکوت "این نوشته ها و توصیفات دروغین را آورد تا سرپوشی بر ضعف ادبیات و زبان عهد ساسانیان بگذارد ...
چون نگاهی به کتیبه های عهد ساسانی این پرسش را در ذهن پیش می آورد که چرا زبان یک کتیبه تا این حد الکن و ناتوان و ناقص بوده آیا واقعا زبان آن عهد در اوجش چنین نوشته ای بوده ؟؟؟!!
ترجمه کتیبه :
«این پیکر خدایگان مزداپرست، شاپور، شاهنشاه ایران،
کش نژاد از ایزدان ، پسر خدایگاهن بابک شاه (است) ...
این پیکر خدایگان مزداپرست ، شاپور شاهنشاه ایران ، و انیران ،
کش نژاد از ایزدان مزدا پرست ، پسر خدایگان مزدا پرست،
اردشیر شاهنشاه ایران کش نژاد از ایزدان نواده خدایگان بابک شاه (است )». ( تاریخ زبان فارسی- ص 211)

مقداد;303527 نوشت:

آیا نویسنده از خود نمی پرسد که اگر چنین هم بوده این ثروت گزافتر از گزاف از غارت کدام مردم گرد آمده بوده ؟؟!!

داشتن ثروت گزاف لزوما به معنای غارت دیگران نیست

"این اطمینان را می‌دهم که این ذخایر (طلا) در طول تاریخ ایران بی‌سابقه است.- مصاحبه رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس " یعنی می فرمایید در جمهوری اسلامی ملت غارت می شوند؟

منبع

anoushiravan;303689 نوشت:
داشتن ثروت گزاف لزوما به معنای غارت دیگران نیست

"این اطمینان را می‌دهم که این ذخایر (طلا)در طول تاریخ ایران بی‌سابقه است.- مصاحبه رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس " یعنی می فرمایید در جمهوری اسلامی ملت غارت می شوند؟

منبع

انوشیروان عزیز، دلیل بالا بودن ذخیره‌ی طلا در حال حاضر کاملا مشخص هست. فروش نفت، بالا رفتن قیمت نفت و سیاست دولت برای ذخیره‌ی پول واقعی به جای پول کاغذی بدون پشتوانه

اما باید دید اون موقع این همه ذخیره‌ی طلا در خزانه چی کار میکرده؟

masoud_67;303712 نوشت:
انوشیروان عزیز، دلیل بالا بودن ذخیره‌ی طلا در حال حاضر کاملا مشخص هست. فروش نفت، بالا رفتن قیمت نفت و سیاست دولت برای ذخیره‌ی پول واقعی به جای پول کاغذی بدون پشتوانه

اما باید دید اون موقع این همه ذخیره‌ی طلا در خزانه چی کار میکرده؟

دوست گرامی

دولت ها علاقه دارند تا ذخایرشون همیشه بالا باشه تا در مواقع نیاز ازش استفاده بشه. اون زمان هم همینطور بوده!

شما می فرمایید بالا بودن ذخایر نشان دهنده ظلم و ستم بوده، من هم مورد دیگه ای رو آوردم که همون شرایط رو داره!

البته دلیل شما برای بالا بودن ذخایر طلای ما، ابتر هست. فروش نفت ایران نسبت به گذشته به حدود نصف رسیده و لزوما بالا رفتن قیمت نفت دلیل اون نیست!

anoushiravan;303720 نوشت:
شما می فرمایید بالا بودن ذخایر نشان دهنده ظلم و ستم بوده، من هم مورد دیگه ای رو آوردم که همون شرایط رو داره!


به عرض بنده توجه نکردید. بنده هیچ قضاوتی نکردم. فقط گفتم که باید دید اون موقع این همه ذخیره‌ی طلا در خزانه چی کار میکرده؟

anoushiravan;303720 نوشت:
لبته دلیل شما برای بالا بودن ذخایر طلای ما، ابتر هست. فروش نفت ایران نسبت به گذشته به حدود نصف رسیده و لزوما بالا رفتن قیمت نفت دلیل اون نیست!

فروش نفت ما به تازگی و بعد از وضع تحریم‌های جدید، کاهش داشته. در صورتی که ذخایر طلای ما طی چند سال بالا رفته.

Masoud_67;303723 نوشت:

فروش نفت ما به تازگی و بعد از وضع تحریم‌های جدید، کاهش داشته. در صورتی که ذخایر طلای ما طی چند سال بالا رفته.

کمی روزنامه ها رو مطالعه بفرمایید. ببینید کشورهای دیگه در طی 6-7 ماه گذشته پول نفت رو چطور پرداخت می کنند!

کسی مخالف نقد و بررسی نیست ولی از دایره انصاف خارج نشید

مقداد;303527 نوشت:

تناقضات را خودتان بنگرید :
دو قرن سکوت صفحه 89:
« در فتح مدائن نیز عربان نمونه هایی از سادگی خویش را نشان دادند :گویند شخصی پاره ای یاقوت یافت در غایت جودت و نفاست،و آن نمی شناخت ،دیگری به او رسید که قیمت میدانست واز او به هزار درم خرید ...
دیگری را زرسرخ بدست آمد در میان لشگر ندا میکرد:صفرا را به بیضا که می خرد ؟گمان او آن بود که نقره از زر به تر است و همچنین جماعتی که از ایشان انبانی پر از کافور یافتند پنداشتند که نمک است قدری در دیگ ریختند طعم تلخ شدو اثر نمک پدید نیامد و...))

دوست گرامی

بهتر بود پیش از این تاریخ طبری رو می خوندید. کتاب بلاذری رو می خوندید و بعد حرف این بنده خدا رو به سخره می گرفتید! این بنده خدا که از خودش در نیاورده، به تاریخ نگاران مسلمان استناد کرده

مقداد;303527 نوشت:

1- یک گاف تاریخی-ریاضی :
« فتح مدائن :تازیان به تیسفون در آمدند ...وقتی سعد به تیسفون در آمد مدافعان آن رافروگذاشته بودند و رفته بودند ...به یک روایت سه هزار هزار هزار درم در خزانه بود که نیم آن به جای مانده بود.از این رو گنج بسیار به دست فاتحان افتاد»{صفحه 69 }

می فرمایید این مبلغی که ایشون میگه غیر واقعی هست؟ خوب یقه طبری رو بگیرید!


دفاع من به معنای پذیرفتن تمام مطالب کتاب دوقرن سکوت نیست، بلکه رسیدن به انصاف در نقد، هدف من هست!

anoushiravan;303730 نوشت:
کمی روزنامه ها رو مطالعه بفرمایید. ببینید کشورهای دیگه در طی 6-7 ماه گذشته پول نفت رو چطور پرداخت می کنند!

خودتون دارید میگید که 6-7 ماه گذشته.

anoushiravan;303730 نوشت:
خوب یقه طبری رو بگیرید!

این قسمت از مقدمه‌ی کتاب تاریخ طبری رو بخونید.

و ليعلم الناظر في كتابنا هذا ان اعتمادى في كل ما احضرت ذكره فيه مما شرطت انى راسمه فيه، انما هو على ما رويت من الاخبار التي انا ذاكرها فيه، و الآثار التي انا مسندها الى رواتها فيه، دون ما ادرك بحجج العقول، و استنبط بفكر النفوس، الا اليسير القليل منه، إذ كان العلم بما كان من اخبار الماضين، و ما هو كائن من أنباء الحادثين، غير واصل الى من لم يشاهدهم و لم يدرك زمانهم، الا باخبار المخبرين، و نقل الناقلين، دون الاستخراج بالعقول، و الاستنباط بفكر النفوس فما يكن في كتابي هذا من خبر ذكرناه عن بعض الماضين مما يستنكره قارئه، او يستشنعه سامعه، من اجل انه لم يعرف له وجها في الصحة، و لا معنى في الحقيقة، فليعلم انه لم يؤت في ذلك من قبلنا، و انما اتى من قبل بعض ناقليه إلينا، و انا انما أدينا ذلك على نحو ما ادى إلينا

بيننده كتاب ما بداند كه بناى من در آنچه آورده‏‌ام و گفته‏‌ام بر راويان بوده است نه حجت عقول و استنباط نفوس، به جز اندكى، كه علم اخبار گذشتگان به خبر و نقل به متأخران تواند رسيد، نه استدلال و نظر، و خبرهاى گذشتگان كه در كتاب ما هست و خواننده عجب داند يا شنونده نپذيرد و صحيح نداند، از من نيست، بلكه از ناقلان گرفته‏‌ام و همچنان ياد كرده‏‌ام.

masoud_67;303736 نوشت:

بيننده كتاب ما بداند كه بناى من در آنچه آورده‏‌ام و گفته‏‌ام بر راويان بوده است نه حجت عقول و استنباط نفوس، به جز اندكى، كه علم اخبار گذشتگان به خبر و نقل به متأخران تواند رسيد، نه استدلال و نظر، و خبرهاى گذشتگان كه در كتاب ما هست و خواننده عجب داند يا شنونده نپذيرد و صحيح نداند، از من نيست، بلكه از ناقلان گرفته‏‌ام و همچنان ياد كرده‏‌ام.

دوست گرامی

اگر تاریخ طبری از نظر شما معتبر نیست یک تاپیک باز کنید و اون رو زیر سوال ببرید

نه این که جون از مطلب کسی خوشتون نیومده، تقصیر دیگری رو بر گردنش بیندازید!

هرچند

تاريخ الطبري، كتاب تاريخي، للكاتب محمد بن جرير الطبري. (تاريخ الأمم والملوك) ، وهو من أهم المصادر في مجال التاريخ...

masoud_67;303732 نوشت:
خودتون دارید میگید که 6-7 ماه گذشته.

دوست گرامی

منظورتون رو نگرفتم!

masoud_67;303723 نوشت:

به عرض بنده توجه نکردید. بنده هیچ قضاوتی نکردم. فقط گفتم که باید دید اون موقع این همه ذخیره‌ی طلا در خزانه چی کار میکرده؟

متن زیر از مقدمه ابن خلدون هست

[=&quot]الفرس
الخبرعن الفرس وذكر أيامهم ودولهم وتسمية ملوكهم وكيف كان مصير أمرهم إلى
[=&quot]تمامه وانقراضه‏.‏
هذه الأمة من أقدم أمم العالم وأشدهم قوة وآثاراً في الأرض وكانت
[=&quot]لهم في العالم دولتان عظيمتان طويلتان الأولى....

[=&quot]ایرانیان(الفرس)
[=&quot]خبر از ایرانیان(پارسیان) و ذکر وقایع و دولت​هایشان و نام​های پادشاهانشان و چگونگی فرمانروائیشان تا زمان انقراض آن
[=&quot]این امت یکی از کهن​ترین امت​های عالم است، از همه​ی امت​ها نیرومندتر و آثارش در روی زمین از همه فزونتر است. ایرانیان[=&quot])[=&quot]پارسیان) را در جهان دولتهای بزرگ و دراز مدت بود: نخستین...

یکی از عوامل می تونه ثبات حکومت باشه. دولت هایی که 400 تا 500 سال حکومت می کنند احتمالا دارای ذخایر قابل توجهی خواهند بود!

anoushiravan;303739 نوشت:
اگر تاریخ طبری از نظر شما معتبر نیست یک تاپیک باز کنید و اون رو زیر سوال ببرید

کسی این کتاب رو زیر سوال نبرده اما برای تحقیقات تاریخی، هر روایت رو با فاکتورهای مختلف میسنجند و در آخر نوع روایت رو معلوم میکنند که مشخص میکنه که تا چه اندازه میشه به اون روایت اعتماد کرد که طبری به وضوح گفته که فقط روایت کرده و بررسی نکرده. در نتیجه هر روایتی که از این کتاب اخذ میشه باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار بگیره

anoushiravan;303739 نوشت:
دوست گرامی منظورتون رو نگرفتم!

منظور این که بنده هم گفتم که فروش نفت ما به تازگی و بعد از وضع تحریم‌های جدید، کاهش داشته. در صورتی که ذخایر طلای ما طی چند سال بالا رفته که شما هم بر روی این مطلب صحه گذاشتید


anoushiravan;303739 نوشت:
یکی از عوامل می تونه ثبات حکومت باشه. دولت هایی که 400 تا 500 سال حکومت می کنند احتمالا دارای ذخایر قابل توجهی خواهند بود!

بنده اصلا با استدلال شما مبنی بر اینکه داشتن ثروت گزاف لزوما به معنای غارت دیگران نیست، مخالف نیستم و فقط گفتم که میتونه از لحاظ علمی بررسی بشه که آیا او همه ثروت از راه مشروع به دست اومده یا با ظلم

Masoud_67;303743 نوشت:
کسی این کتاب رو زیر سوال نبرده اما برای تحقیقات تاریخی، هر روایت رو با فاکتورهای مختلف میسنجند و در آخر نوع روایت رو معلوم میکنند که مشخص میکنه که تا چه اندازه میشه به اون روایت اعتماد کرد که طبری به وضوح گفته که فقط روایت کرده و بررسی نکرده. در نتیجه هر روایتی که از این کتاب اخذ میشه باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار بگیره

دوست گرامی مطلب زیر از کتاب فتوح البلدان بلاذری هست. بلاذری در اواخر قرن دوم هجری می زیسته

چرا فکر می کنید افرادی که در زمانی نزدیک به اون ها می زیستند، نمی فهمیدند و شما می فهمید؟



Masoud_67;303743 نوشت:
منظور این که بنده هم گفتم که فروش نفت ما به تازگی و بعد از وضع تحریم‌های جدید، کاهش داشته. در صورتی که ذخایر طلای ما طی چند سال بالا رفته که شما هم بر روی این مطلب صحه گذاشتید

چطور جمهوری اسلامی بعد از 30 سال حکومت می تونه بالاترین ذخایر طلای تاریخ ایران رو بدون ظلم بر کسی داشته باشه و دولت ساسانی بعد 400 سال حکومت نه؟

anoushiravan;303746 نوشت:
چرا فکر می کنید افرادی که در زمانی نزدیک به اون ها می زیستند، نمی فهمیدند و شما می فهمید؟

دقیقا میشه مشخص کنید من کجا به طور مستقیم یا غیر مستقیم همچین ادعایی کردم؟ حالا که خود نگارنده‌ی کتاب گفته روایات بررسی نشدند، بنده چطور بدون بررسی قبول کنم؟

در ضمن منظورتون رو از اون نقل قولی که از کتاب بلاذری گذاشتید متوجه نشدم. منظورم ارتباطش با بحث ما هست.

anoushiravan;303746 نوشت:
چطور جمهوری اسلامی بعد از 30 سال حکومت می تونه بالاترین ذخایر طلای تاریخ ایران رو بدون ظلم بر کسی داشته باشه و دولت ساسانی بعد 400 سال حکومت نه؟

اولا که اون مسئولی که ادعا کرده که در طول تاریخ بی سابقه هست، باید از خودش پرسید که بر چه اساسی همچین حرفی زده. آیا ذخایر ثروت ایران رو در تمام اعصار و قرون بررسی کرده؟
دوما چرا اصلا شما به بنده توجه نمیکنید. من میگم میتونه تحقیقات تاریخی صورت بگیره. شما مرتب میخواهید که با مقایسه‌هایی که مبنای علمی ندارند، ادعایی رو رد کنید. به نظرتون اگر به یک متخصص علوم تاریخی چنین استدلالی رو ارائه بدید، از شما قبول میکنه؟

یه مسئله‌ای که برای بنده سوال شده، این هست که انوشیروان عزیز آیا لحن بحث کردن بنده بد هست؟
آخه شما هر وقت که بنده شروع به بحث میکنم، طوری جوابم رو میدید که انگار از قبل من رو میشناسید، عقایدم رو کامل میدونید و از من عصبانی هستید.
در اکثر مواقع هم با غضب جوابم رو میدید

masoud_67;303762 نوشت:
شما مرتب میخواهید که با مقایسه‌هایی که مبنای علمی ندارند، ادعایی رو رد کنید. به نظرتون اگر به یک متخصص علوم تاریخی چنین استدلالی رو ارائه بدید، از شما قبول میکنه؟

الان این متن پایین علمی هست؟ یا غرض ورزانه؟

مقداد;303527 نوشت:

1- یک گاف تاریخی-ریاضی :

نویسنده این داستان ؛
آیا میداند که معنای سه هزار هزار هزار درم چیست ؟آیا میداند که اگر هر درم را چهار گرم بدانیم در دربار یزدگرد میبایست دوازده میلیون کیلو نقره بیابیم ؟؟!!

masoud_67;303762 نوشت:

در ضمن منظورتون رو از اون نقل قولی که از کتاب بلاذری گذاشتید متوجه نشدم. منظورم ارتباطش با بحث ما هست.

برای محکم کاری بود و در پاسخ به

مقداد;303527 نوشت:

تناقضات را خودتان بنگرید :
دو قرن سکوت صفحه 89:
« در فتح مدائن نیز عربان نمونه هایی از سادگی خویش را نشان دادند :گویند شخصی پاره ای یاقوت یافت در غایت جودت و نفاست،و آن نمی شناخت ،دیگری به او رسید که قیمت میدانست واز او به هزار درم خرید ...
دیگری را زرسرخ بدست آمد در میان لشگر ندا میکرد:صفرا را به بیضا که می خرد ؟گمان او آن بود که نقره از زر به تر است و همچنین جماعتی که از ایشان انبانی پر از کافور یافتند پنداشتند که نمک است قدری در دیگ ریختند طعم تلخ شدو اثر نمک پدید نیامد و...))

masoud_67;303762 نوشت:
من میگم میتونه تحقیقات تاریخی صورت بگیره.

حرفی نیست، به شرطی که محقق بی طرف باشه!

anoushiravan;303770 نوشت:
الان این متن پایین علمی هست؟ یا غرض ورزانه؟

حق با شماست
در این مورد لحن نوشته، چندان مناسب نیست
البته نویسنده در ابتدای اون پست، احترام خودش رو نسبت به دکتر زرین کوب نشون داده اما به هر شکل با احترام کامل نسبت به نویسنده‌ی متن باید عرض کنم که ایشون میتونستند بهتر بنویسند. با اون قسمت‌هایی که قرمز کردید، موافقم. استفاده از کلمه‌ی گاف و داستان برای نقد یک کتاب تاریخی نشون میده که نویسنده از قبل حکم رو صادر کرده و قصد نداره که قضاوت رو به خواننده واگذار کنه.

در ضمن پست شماره‌ی 12 رو ویرایش کردم و مطلبی رو به آخرش اضافه کردم. لطفا جواب بدید که اگر مشکلی در لحن بحث کردن بنده هست، اصلاحش کنم

masoud_67;303762 نوشت:

یه مسئله‌ای که برای بنده سوال شده، این هست که انوشیروان عزیز آیا لحن بحث کردن بنده بد هست؟
آخه شما هر وقت که بنده شروع به بحث میکنم، طوری جوابم رو میدید که انگار از قبل من رو میشناسید، عقایدم رو کامل میدونید و از من عصبانی هستید.
در اکثر مواقع هم با غضب جوابم رو میدید

می بخشید دوست محترم

شما اگر پست های ابتدایی من در این سایت رو ببینید، معمولا مودبانه هست

متاسفانه آقا رضا اینقدر پست های ما رو پاک کردند و ... که الان لحن نوشتار من در این سایت اینطوری شده

متاسفانه در برخورد با مدیران سایت هم این رفتار جواب میده!!! اینو واقعا جدی میگم...

من بابت تمام اهانت ها و جسارت هایی که به شما شد، ازتون معذرت می خوام و درخواست عفو دارم

anoushiravan;303786 نوشت:
درخواست عفو دارم

یا امام حسین (ع)

حالا دیگه اینقدر هم جدی نیست. شما عزیز دلی. چند بار در طول بحث از دست شما عصبانی شدم ولی وقتی آوارتون و امضاتون رو میدیدم، به خودم میگفتم که ایشون برادر بنده هست و فقط یه مقدار عصبانی شده که شاید هم حق داشته باشه.
من فقط گفتم که بهتون بگم که اگر حرف ناجوری در صحبتهای من هست بگید که اصلاح کنم. چون بعضی اوقات آدم کاری میکنه یا حرفی میزنه که چندان متوجه نیست. ولی وقتی کسی به آدم تذکر میده تازه متوجه میشه که چه کار بدی کرده یا چه حرف بدی زده. بنده این رو تجربه کردم.

با عرض سلام و ادب

ضمن تقدیر و تشکر از سروران بزرگوار جناب انوشیروان و مسعود که در این بحث شرکت کرده اند.

دوستان عزیز بنده در ابتدای عرایضم به این نکته اشاره کردم که:

«به هیچ وجه بحث و نقد ما پیرامون شخصیت دکتر زرین کوب نیست و قصد تحقیر و انگ زدن به ایشان را نخواهم داشت؛چه خود دکتر زرین کوب در کتابی که سالها بعد (1342) نوشتند یعنی کتاب کارنامه اسلام –به خوبی به تمدن اسلامی پرداختند و نوشته های ارزشمند دیگری از ایشان به جای مانده است».

هدف از طرح این موضوع هم این بود چون متأسفانه مخالفین اسلام و اعراب مسلمان که دنبال هر بهانه ای هستند تا بر ضد اسلام و مسلمین تاخت و تاز کنند،به مطالب کتاب دو قرن سکوت جناب دکتر زرین کوب استناد می کنند،بدون نقد و بررسی مطالب آن.لذا مناسب دیدم برخی از نقاط ضعف این کتاب را که البته اختصاص به این کتاب هم ندارد را بیان کنم.

اتفاقاً ایشان با تألیف کتاب کارنامه اسلام،خدمت بزرگی به معرفی فرهنگ و تمدن اسلامی کردند.

لذا از دوستان بزرگوار درخواست می کنم،اگر نکاتی را لازم می دانند که به آنها پرداخته شود،مطرح کنند تا انشاءالله بحث علمی مفیدی داشته باشیم.

فقط نکته مهمی که در رابطه با منابع تاریخی باید بدان توجه داشته باشیم این است که: ما در مورد هیچ کتابی جز قرآن کریم نمی توانیم با قاطعیت و بطور صددرصد حکم به صحت تمام مطالب منابع تاریخی و روایی و ... کنیم،بلکه باید با نقد و بررسی گزارشات تاریخی به اظهار نظر بپردازیم.

anoushiravan;303786 نوشت:
می بخشید دوست محترم

شما اگر پست های ابتدایی من در این سایت رو ببینید، معمولا مودبانه هست

متاسفانه آقا رضا اینقدر پست های ما رو پاک کردند و ... که الان لحن نوشتار من در این سایت اینطوری شده

متاسفانه در برخورد با مدیران سایت هم این رفتار جواب میده!!! اینو واقعا جدی میگم...

من بابت تمام اهانت ها و جسارت هایی که به شما شد، ازتون معذرت می خوام و درخواست عفو دارم

با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست عزیز

آقا انوشیروان بنده به شما قول می دهم که در این بحث به هیچوجه کسی پستی را حذف نکند،البته به این شرط که پست ها مرتبط با موضوع اصلی تاپیک،عالمانه و با رعایت ادب و احترام نسبت به دیگر شرکت کنندگان در بحث باشد.که بنده معتقدم همه ما این نکات را که لازمه هر بحث مفید و علمی است را قبول داریم.

مقداد;303527 نوشت:
2- تناقض آشکار :
« بادیه های ریگزار بی آب نجد و تهامه را دیگر آنقدر و محل نبود که حکومت و سپاه ایران را
به خویشتن کشاند . زیرا در این بیابان بی آب هولناک خیال انگیز از کشت و زرع و بازار و کالا هیچ نشان نبود و جز مشتی عرب گرسنه و برهنه که چون غولان و دیوان همه جا بر سراندکی آب و مشتی سبزه با یکدیگر درجنگ و ستیز بودند از آدمی نیز در آنجا کس اثر نمی دید»( -دوقرن سکوت –ص27)
دراین قسمت از سخنان نويسنده سرزمین عربستان آنقدر بی تمدن است که مردمانش
همچون کفتار و گوسفند تلقی می شوند که بدنبال سبزه !!یا جنگ و ستیز برای بقا هستند !!
اما نویسنده فراموش میکند و در جایی دیگرتوصیف دیگری می آورد ...
« مکه در آن زمان به جهت موقع تجاری خویش بهشت توانگران و بازرگانان قریش ...بود ...این شهر از قدیم حتی مدتها پیش از بطلیموس به سبب آنکه در گذرگاه جاده بازرگانی که بین ممالک هند و یمن با ممالک مجاور دریای مدیترانه میگذشت واقع است اهمیت بازرگانی تمام داشته....مکه در آنزمان مرکز داد و ستد و کانون پول و سرمایه بود .».(همان – ص243)
ناگهان آن سرزمین شتر و سوسمار و راسو و آن مردم وحشی و آن شهر ارواح تبدیل می شود به مرکز داد و ستد و کانون پول و سرمایه و شاه راه تجازت شرق و غرب !!!

من که در اینجا تناقضی نمی بینم

نجَد فلاتی است کوهستانی در کشور عربستان سعودی که ارتفاع آن بین ۷۵۰ تا ۱۵۰۰ متر می‌باشد، از شمال به عراق وکشور اردن، از جنوب به ربع الخالی، از مشرق به احساء و از مغرب به حجاز محدود است.

تِهامه، دشتی ساحلی و پست در امتداد دریای سرخ در غرب شبه جزیرۀ عربستان. این دشت وسیع و مستطیلی‌شکل از خلیج عقبه در جنوب اردن تا تنگۀ باب‌المندب در جنوبی‌ترین نقطـۀ یمن امتداد دارد. دشت تهامـه با بیش از 000،2 کم‍ درازا از شرق به رشته کوههای سراة (با جهت شمال غربی ـ جنوب شرقی) و از غرب به کرانه‌های دریای سرخ محدود است و پهنای آن بسته به دوری و نزدیکی کوههای سراة از دریای سرخ میان 60 تا120 کم‍ متغیر است (زکریا، 80؛ حجری‌یمانی، 1(1)/157). پهنای تهامه در نواحی شمالی اندک، و در نواحی جنوبی بیشتر است (شریف، 19).
این دشت دارای شیب ملایمی است، به نحوی که هر چه از ساحل به سمت غرب پیش رویم، بر ارتفاع اراضی آن افزوده می‌شود ( الامام…، 17). بیشتر سرزمین تهامه پوشیده از شن، و آب و هوای آن به‌ویژه در کرانه‌های دریا بسیار گرم و مرطوب است. میزان رطوبت هوا در سواحل گاهی به 90٪ و دمای هوا در تابستانها به بیش از °45 سانتی‌گراد می‌رسد؛ به همین سبب، بیشتر کاروانهای بازرگانی درگذشته شبانه از این سرزمین گذر می‌کردند. بارندگی در تهامه کم و نامنظم است و میانگین سالانۀ آن حدود 200 میلی‌متر است (کحاله، 48؛ باوزیر، 178؛ زکریا، 82؛ الموسوعة…، 1/742-743). گاهی بادهایی موسوم به سموم در این منطقه می‌وزد که باعث حرکت شنها و ایجاد گردبادهایی مهیب می‌شود (همانجا).

در عین حال شهر مکه که محل سکونت قریش بوده در میان سایر مناطق عربستان دارای موقعیتی استثنایی بود.

سلام عليكم و رحمه الله

بدون شك منظور دكتر زرين كوب از نقل هدفمند اين مطالب زير سوال بردن سيرت نبوي نيست . همانطوريكه از نام اين كتاب مشخص است

موضوع دو قرن سكوت - اعرابي را مورد نقد قرار ميدهد كه مدعي اسلام بودند
ولي طبق نقل هاي متعدد ( و نه فقط از دكتر زرين كوب ) رفتاري كه از خود بروز دادند در بسياري موارد رفتارهائي است كه از يك انسان بدون مذهب و مكتب اخلاقي هم بر نمي آيد مگر اينكه شان انساني خود را فراموش كند.

بعدها همين رفتار فاتحانه نماد و سيره فتوحات اسلامي قرار گرفت و ميبينيم در تاريخ كمتر حاكم مسلماني است كه به جائي يورش ميبرد ولي مردم آنرا از دم تيغ نميگذراند.

آنچه كه حقيقت است اين است كه اكثر اعرابي كه بعنوان فاتح مسلمان وارد سرزمينهاي ديگر شدند نه نيت مسلمان كردن قومي را در نظر داشتند و نه حتي در آن سطح فهم و درك ديني بودند كه بتوانند چنين نيتي را بفهمند.

يكي از نتايج نوشته هاي دكتر اين است كه بعنوان يك مسلمان چهره هاي غير اسلامي را به نقد بكشد كه ادعاي مسلماني داشته و نزد طرفداران ناآگاهشان دارند در حاليكه رفتار و پتدار جاهليت با آنچه آنها كردند همخواني بيشتري دارد.

والله اعلم

[="times new roman"]اگر

تفاوتي بين آنچه كه اعراب به ظاهر مسلمان در هنگام ورود به ايران و اين دو قرن انجام دادند را

اعمال اسلامي و ديدگاه مورد تائيد اسلام بدانيم

اين مساله ظلم است بر اسلام . چراكه آنچه كه اينها كردند هيچ نشانه اي از اسلام را در خود ندارد

كساني همچون ميرزا ملكم خان ماسون هم همين لفظ را بكار بردند و گفتند مسلمانان در ايران چنين كردند و اسلام چنين دستوري به آنها داده بود.

و ما مسلمانان هم همين حرف او را مدام داريم تكرار ميكنيم

و
اين يك دروغ است كه آنها رفتار اسلامي داشتند.

آنها در اكثر اعمالشان جاهليت را به نمايش گذاشتند و نه اسلام را.
[/]
ياحق

anoushiravan;303689 نوشت:
داشتن ثروت گزاف لزوما به معنای غارت دیگران نیست

"این اطمینان را می‌دهم که این ذخایر (طلا) در طول تاریخ ایران بی‌سابقه است.- مصاحبه رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس " یعنی می فرمایید در جمهوری اسلامی ملت غارت می شوند؟

منبع

با عرض سلام و ادب

یافتن پاسخ این سوال مستلزم بررسی و مقایسه منابع درآمدی این دو دولت است.منابع درآمدی دولتها امروزه تا حد زیادی برای همه روشن است.فروش نفت،صادرات غیر نفتی،منابع معدنی و ... از جمله مهمترین این منابع هستند.

اما درآمد دولت ساسانیان در آن زمان چه بوده است؟این جای بررسی دارد.آنچه از مطالعه منابع تاریخی بدست می آید این است که مهمترین منبع درآمدی دولتهای آن دوره دریافت مالیت بوده است که دولت ساسانیان چندین نوع مالیات دریافت می کرد از جمله
1. مالیات های سرانه که از مردم دریافت می شد(همین مالیات پس از پیروزی اسلام تبدیل به جزیه شد).
2. مالیات زمین های زراعی که بر اساس حاصلخیزی زمینها از کشاورزان و تیول داران و خاندان های بزرگ زمینداران از طرف دولت دریافت می شد.
3. مالیات های گمرکی که از تبادل کالاهای تجاری از مرزها دریافت می شد. البته منابع دیگری همچون معادن و غنیمت هایی که در جنگها بدست می آمد هم جزو منابع درآمدی ساسانیان بوده است.

نکته ای که لازم است عرض کنم این است که دریافت مالیات بخودی خود هیچ اشکالی ندارد که در عصر حاضر هم یکی از منابع درآمدی دولتها دریافت مالیات است در قبال خدماتی که به مردم ارائه می کنند.اما آنچه که مهم و قابل توجه است این است که دولتی مانند دولت ساسانی چگونه مالیات می گرفته و در قبال آن چه خدماتی ارائه می داده است. بررسی اوضاع اجتماعی ایران دوره ساسانی بیانگر این واقعیت تلخ است که دولتی که اینهمه سرمایه داشته است،با مردمش به بدترین وجه ممکن برخورد داشته است،تا جایی که بسیاری از محققین یکی از دلایل اصلی سقوط ساسانیان و پیروزی اعراب مسلمان را همین نارضایتی مردم از دولت معرفی کرده اند.

پادشاهان ساسانى،عموما تجمل پرست و پرتشريفات بودند.دربار پرطمطراق ساسانى و زرق و برق آن،چشمها را خيره مى ‏ساخت.
در ميان پادشاهان ساسانى،خسروپرويز بيش از همه به تجملات علاقمند بود.شمار زنان و كنيزان و خوانندگان و نوازندگان حرمسراى او به چندين هزار تن بالغ مى‏شد.
حمزه اصفهانى،در كتاب‏«سنى ملوك الارض‏»،تجملات خسرو پرويز رابدينگونه شرح داده است:
«خسرو پرويز سه هزار زن داشت،و دوازده هزار كنيزك ساز زن و بازيگر،و شش هزار مرد پاسبان او بودند،8500 اسب مخصوص سوارى او بود،960 فيل،12000 استر مخصوص بردن بنه و هزار شتر داشت‏» (سنى ملوك الارض و الانبياء،ص420) .

نفیسی اوضاع ایران ساسانی را اینگونه معرفی می کند:
«...چيزى كه بيش از همه در ميان مردم ايران‏«نفاق‏»افكنده بود،«امتيازات طبقاتى‏»بسيار خشنى بود كه ساسانيان در ايران برقرار كرده بودند.و ريشه آن در تمدنهاى پيشين بوده،اما در دوره‏ى ساسانى،بر سخت گيرى افزوده بودند».
در درجه اول،هفت‏خانواده‏ ى اشراف،و پس از ايشان،طبقات پنجگانه،امتيازاتى داشتند.و«عامه‏ ى مردم‏»از آن محروم بودند.تقريبا«مالكيت‏»،انحصار به آن هفت‏ خانواده داشت.ايران ساسانى...در حدود«صد و چهل ميليون‏ جمعيت‏»داشته است،اگر شماره افراد هر يك از هفت‏ خاندان را،صد هزار تن بگيريم،شماره مجموع آنها،به‏«هفت صد هزار»مى‏رسد.و اگر فرض كنيم كه مرزبانان و مالكان كه ايشان نيز تا اندازه‏اى از حق مالكيت‏ بهره‏مند بوده‏اند،نيز هفتصد هزار بگيريم،تقريبا از اين صد و چهل ميليون،«يك ميليون و نيم‏»حق مالكيت داشته و«ديگران همه‏»از اين حق طبيعى خداداد«محروم بوده‏اند». («تاريخ اجتماعى ايران‏»،ج 2ص26-24)

پيشه‏وران و كشاورزان كه از تمام مزاياى حقوقى محروم بودند ولى بار سنگين مخارج اعيان و اشراف را بر دوش داشتند،در حفظ اين اوضاع سودى نمى‏بردند.لذا بسيارى از كشاورزان و طبقات پست و پائين اجتماع،كارهاى خود را ترك كرده و براى فرار از مالياتهاى كمرشكن،به ديرها پناهنده مى‏شدند. («لما ذا خسر العالم بانحطاط المسلمين‏»ص70-71)

مؤلف كتاب‏«ايران در زمان ساسانيان‏»،پس از آنكه از بدبختى كشاورزان و كارگران ايران مى‏نويسد:سپس از قول يكى از مورخان غرب به نام‏«اميان مارسيلينوس‏»،چنين نقل مى‏كند:كشاورزان و كارگران ايران در زمان ساسانيان در نهايت ذلت و خوارى و بدبختى بسر مى‏بردند.در موقع جنگ،پياده از عقب لشكر حركت مى‏كردند.طورى آنان را خوار و بى‏ارزش مى‏شمردند كه گويا بردگى براى آنان براى هميشه نوشته شده است و هيچ اجر و مزد در مقابل كار خود دريافت نمى‏كردند. (کریستین سن،ايران در عهد الساسانيان‏،ص424.)

در امپراطورى ساسانى،تنها اقليتى كمتر از يك و نيم درصد از جمعيت،صاحب همه چيز بوده‏اند ولى بالغ بر نود و هشت درصد مردم ايران،همانند بردگان حق حيات نداشتند.
در دوره ساسانيان،تنها اطفال توانگران و خاندان جاه و نعمت،حق تحصيل علم داشتند.توده و طبقات متوسط از دانش و كسب فضيلت محروم بودند.

مؤلف كتاب‏«تاريخ اجتماعى ايران‏»، آنجا كه از علل انحطاط و آشفتگى و نابسامانى عصر ساسانى سخن مى‏گويد،حق انحصارى آموزش و پرورش را براى طبقات ممتاز چنين ترسيم مى‏كند:
«...در اين دوره،تعليم و تربيت و فراگرفتن علوم متداول،انحصار به مؤبدزادگان و نجيب زادگان داشته و اكثريت نزديك به اتفاق فرزندان ايران،از آن محروم بوده‏اند». («تاريخ اجتماعى ايران‏»،ج 2ص26.)

آرى اين سنت جاهلى،بقدرى در نظر ساسانيان اهميت داشت،كه‏نمى‏خواستند به هيچ عنوانى از زير بار آن شانه خالى كنند.
از اين رو،به خاطر تامين هوسهاى خام و نابجاى اين اقليت ناز پرورده، اكثريت مردم ايران از حق تحصيل علم و ساير حقوق اجتماعى محروم بودند.
مهمترین مشکلی که مردم در آن دوره با آن مواجه بودند پرداخت مالیات های سنگین بوده است:
«سیاست دشوار مالیاتی كه اواخر حكومت ساسانی و در دوره خسرو پرویز در جهت تامین هزینه جنگ اعمال شد، فشار كمرشكنی بر رعایا تحمیل نمود تا آنجا كه به روایت تاریخ قم «مردم هلاك شدند و خراب گشتند تا غایت كه كنیزكی به درهمی می فروختند.»( مفتخری، حسین، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان،ص180).
در دوره ساسانیان روستائیان بی آنکه مزد و پاداشی بگیرند در سپاه خدمت می­کردند.( کلمان هوار، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه،ص168).
دکتر زرین کوب می نویسد: «در جامعه ساسانی هر فرد و خانواده دارای جایگاه و مقامی خاص بود و هیچ کس نمی­توانست خواهان درجه­ای برتر از آن که بنا به مقتضات به او تعلق داشت، باشد. پیشه­وران در شهرها و کشاورزان در روستاها، پست­ترین طبقات به شمار می­آمدند.( تاریخ ایران بعد از اسلام،ج1، ص163- 164.)
سعید نفیسی می نویسد: «امتیاز طبقاتی و محروم بودن عده کثیری از مردم ایران از حق مالکیت، ناچار اوضاع خاصی پیش آورده بود و به همین جهت جامعه ایرانی، در دوره ساسانی هرگز متحد و متفق­الکلمه نبود. توده­های عظیم مردم همیشه ناراضی و نگران و محروم زیسته­اند.»( تاریخ اجتماعی ایران، ج2، ص46- 47).

بنابراین مشخص می شود که دولتی که خزائن آنچنانی داشته است،با مردم خودش چگونه برخورد می کرد.

سلام

مقداد;304097 نوشت:
دریافت مالیات بخودی خود هیچ اشکالی ندارد که در عصر حاضر هم یکی از منابع درآمدی دولتها دریافت مالیات است در قبال خدماتی که به مردم ارائه می کنند.اما آنچه که مهم و قابل توجه است این است که دولتی مانند دولت ساسانی چگونه مالیات می گرفته و در قبال آن چه خدماتی ارائه می داده است.

در هر حکومتی قلمرو اختیارات آن بر اساس تفکر صاحبان و دست اندرکارانش شکل می گیرد. حتما این مسئله را در نظر دارید که طرز فکر انسان 1700 سال پیش با امروز متفاوت است و حتی در زمان حال نیز افراد مختلف دارای آرمان های متفاوتی هستند. به عنوان مثال همین امروز ملیون ها نفر در همسایگی ما در سایه دیکتاتورها زندگی می کنند و ککشان هم نمیگزد. فاصله امارات و قطر و بحرین با کشور ما چقدر است؟ طرز تفکر ما با انها زمین تا آسمان فرق می کند و ارزشی را که آزادگی برای ما دارد برای آنها نامفهوم است و ...

انسان 1700 سال پیش چه انتظاری از حکومت داشته؟ و در سایر مناطق مشابه مانند دولت بیزانس اوضاع ملت چگونه بوده است؟ یکی از مهمترین نیازهای آن دوران امنیت بوده که ظاهرا دولت ساسانی از این نظر کارنامه قابل قبولی ارائه داده است و حافظ مرزهای این کشور در مقابل اقوام متجاوز شرقی و غربی بوده است. در عین حال این دولت حامی و پشتیبان دین رسمی کشور و بالطبع مورد اقبال عمومی بوده است. رسول گرامی اسلام می فرمایند: الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم (شیخ مفید، امالی، ص ۳۱۰ ). مطمئن باشید حکومتی که صدها سال توانست بر ایران حکومت کند توانایی پاسخ گویی به مطالبات مردمش را داشته است.

فراموش نکنید که روحیه ایرانیان در طول تاریخ مبتنی بر آزادگیشان بوده است، چنانکه در یمن پیرامون ایرانیان گفته اند: لمن ملک ظفار لفارس الاحرار (مسعودی در مروج‌الذهب) و نیز «اما پارسیان (ایرانیان) در روزگار گذشته از نظر پادشاهی (کشور) بزرگترین، از نظر ثروت دارنده‌ترین و از نظر شوکت شدیدترین ملتها بودند و عربها آنان را احرار (آزادگان) می‌خواندند (مختصر کتاب البلدان، ابن‌الفقیه، لیدن 1302، صفحه 317) و یا ابونواس شاعر بزرگ دربار هارون‌الرشید نیز در دو بیت زیر ایرانیان را «احرار» خوانده است:«لیست لذهل ولا شیبانها وطناًلکنها لبنی الاحرار اوطان» «و لفارس الاحرار انفس‌ انفسو فخارهم فی عشره معدوم» یا فردوسی « آزاد‌بوم» را نیز به جای « ایران» به کار برده است « برفتند از آن بوم تا مرز روم پراگنده گشتند از آزاد بوم» ....

مسلما چنین ملتی ظلم و ستم را برنمی تابد، آنهم برای صدها سال
ادامه دارد

مقداد;304097 نوشت:

پادشاهان ساسانى،عموما تجمل پرست و پرتشريفات بودند.دربار پرطمطراق ساسانى و زرق و برق آن،چشمها را خيره مى ‏ساخت.
در ميان پادشاهان ساسانى،خسروپرويز بيش از همه به تجملات علاقمند بود.شمار زنان و كنيزان و خوانندگان و نوازندگان حرمسراى او به چندين هزار تن بالغ مى‏شد.
حمزه اصفهانى،در كتاب‏«سنى ملوك الارض‏»،تجملات خسرو پرويز رابدينگونه شرح داده است:
«خسرو پرويز سه هزار زن داشت،و دوازده هزار كنيزك ساز زن و بازيگر،و شش هزار مرد پاسبان او بودند،8500 اسب مخصوص سوارى او بود،960 فيل،12000 استر مخصوص بردن بنه و هزار شتر داشت‏» (سنى ملوك الارض و الانبياء،ص420) .



باید دید سایر در سایر کشورها اوضاع چگونه بوده است و آیا این وضع فقط مربوط به ساسانیان بود؟

در امپراتوری روم امپراتور در رأس حکومت و جامعه قرار داشت، فرمانروای بیزانس که باسیلئوس ( واژه یونانی به معنای پادشاه ) نیز خوانده می‌شد، قدرتمندترین فرد در امپراتوری بود. فرامین او خودبخود تبدیل به قانون می‌شد و هیچ کس در امپراتوری نمی‌توانست این قوانین را تغییر دهد. کسانی که مستقیما با امپراتور سر وکار داشتند باید مطابق قوانین بسیار سفت و سختی رفتار می‌کردند. تشریفات بارگاه امپراتوری چنان پیچیده بود که چندین کتاب درباره آن نوشته شد. امپراتور یک سربند یا یک تاج طلایی مزین به جواهرات بر سر داشت. این زیورآلات و ردای ارغوانی اش تنها به او تعلق داشت و پیراهن بزرگ ابریشمی اش با نقوش اژدهای طلایی گلدوزی شده بود. تختش از طـلای حجیـم بود و دو استری که ارابه او را می کشیدند، کاملاً سفید بوده و سرتاپایشان از طلا می درخشید. ارابـه امپراتور هم از طلای ناب بود. در برابر تخت امپراتور درختی قرار داشت، ساخته شده از بُـرنـز با پوشـش طـلا، که شاخه هایش پر از پرندگانی بود که آنها هم از برنز مطلا ساخته شده بودند. خود تخت هم بسیار بزرگ بود و شیـرهایی از آن نگهبانی می کردند که از برنز یا چوب با پوشش طلا ساخته شده بودند.

در امپراتوری بیزانس ثروت در دست عده اندکی انباشته بود که غالباً دارای مقام‌های حکومتی بودند...


می بینید که اوضاع در کشور روم نیز اینگونه بود و عملا چنین چیزی مورد قبول جامعه آن روز بوده است.

مقداد;304097 نوشت:

نفیسی اوضاع ایران ساسانی را اینگونه معرفی می کند:
در درجه اول،هفت‏خانواده‏ ى اشراف،و پس از ايشان،طبقات پنجگانه،امتيازاتى داشتند.و«عامه‏ ى مردم‏»از آن محروم بودند.تقريبا«مالكيت‏»،انحصار به آن هفت‏ خانواده داشت. («تاريخ اجتماعى ايران‏»،ج 2ص26-24)

البته این مسئله چیز جدیدی نیست و همواره وجود داشته و دارد، به عنوان مثال

محمود احمدی‌نژاد: 60 درصد پول های کشور در اختیار 300 نفر

و یا "عضو كميسيون برنامه و بودجه مجلس در گفت‌وگو با خبرگزاري فارس، نتايج بررسي كميته تحقيق و تفحص از چگونگي معوق شدن مطالبات بانك‌ها و گرفتن تسهيلات هزار ميلياردي 35 نفر و برنگرداندن آن به سيستم بانكي را تشريح كرد.به گفته نورا، با كمال تاسف متوجه شديم كه عمده اين معوقات در اختيار كمتر از 300 نفر است و اين يعني 300 نفر در كل كشور هستند كه تقريبا منابع بانكي را در اختيار دارند. " منبع

در عین حال نویسنده این سطور یعنی جناب نفیسی با انجمن های کمونیستی همکاری داشته است و کمونیست ها هم علاقه زیادی به مسائل برابری و عدالت دارند! که چندان نباید جدی گرفت...

نفیسی، سعید. «نسل اول کوشندگان آزادی زنان ایران - «مستوره افشار» و جمعیت نسوان وطن خواه». بازنشر در وب‌گاه راه توده، ۱۸ دی ماه ۱۳۳۴.

مقداد;304097 نوشت:

پيشه‏وران و كشاورزان كه از تمام مزاياى حقوقى محروم بودند ولى بار سنگين مخارج اعيان و اشراف را بر دوش داشتند،در حفظ اين اوضاع سودى نمى‏بردند.لذا بسيارى از كشاورزان و طبقات پست و پائين اجتماع،كارهاى خود را ترك كرده و براى فرار از مالياتهاى كمرشكن،به ديرها پناهنده مى‏شدند. («لما ذا خسر العالم بانحطاط المسلمين‏»ص70-71)

در امپراطورى ساسانى،تنها اقليتى كمتر از يك و نيم درصد از جمعيت،صاحب همه چيز بوده‏اند ولى بالغ بر نود و هشت درصد مردم ايران،همانند بردگان حق حيات نداشتند.
در دوره ساسانيان،تنها اطفال توانگران و خاندان جاه و نعمت،حق تحصيل علم داشتند.توده و طبقات متوسط از دانش و كسب فضيلت محروم بودند.


تاریخ نشان داده است که هیچ جامعه‌ای بدون وجود قانون – مدوّن یا غیرمدوّن – نتوانسته است پابرجا بماند و میزان ماندگاری و تداوم حکومت‌ها را می توان در میزان توجه آنان به قانون جستجو کرد. و البته روشن است که قانون بدون توجه مداوم رهبران حکومت محترم و قابل اجرا نمی ماند و نیز بدون رعایت عدالت در اجرای قانون، احترام به آن در دل‌ها جا ی نخواهد گرفت.
بااندکی توجه به حکومت‌های ایران باستان و مقایسه‌ی آن‌ها با حکومت‌های پس از اسلام در ایران از نظر طول مدت حکومت، درمی‌یابیم که حکومت‌های ایران باستان عموما ًتوانسته‌اند مدتی طولانی سلطه ی خود را حفظ کرده و حتی توسعه دهند، درحالی که طولانی ترین حکومت های پس از اسلام در ایران، از نظر طول مدت حکومت، قابل مقایسه باحکومت‌هایی چون اشکانیان و ساسانیان نیستند.
مسلماً تداوم سلطه‌ی یک حکومت می‌تواند دلایل بی‌شماری داشته باشد ـ همان گونه که انحطاط و سقوط یک سلسله نیز معلول عوامل بی‌شماری است ـ اما بدون هیچ شک و تردیدی مهم‌ترین عامل پایداری یک حکومت را ، با توجه به مفهوم حدیث شریف نبوی ـ که در صدر مقال آمد ـ می‌توان میزان اهمیت آن حکومت به عدالت دانست و در تأیید این مطلب در ایران باستان شواهد بسیاری در دست است ، که در متن نوشتار به آن‌ها اشاره شده است و به طور مثال می توان از بار عام شاهان ساسانی به منظور رفع ظلم و ستم از مردم یاد کرد. مرحوم پیرنیا در این‌باره می‌نویسد:
«در اوایل دورة ساسانی، سالی دو مرتبه شاه بار عام می‌داد، یکی در نوروز و دیگری در مهرگان و جارچی ها از چند روز قبل مردم را خبر می‌کردند که اگر عرضی دارند در آن روز حاضر شوند. روزمزبور باز جارچی قصر سلطنتی به آواز بلند می گفت: «هر کس مانع از آمدن عارضین شود، خونش به گردن خودش است.»

روشن است که چنین توجهی به مسأله‌ی رفع ظلم از مردم و عدالت در عدالت ، به دیرپایی عمر حکومت‌ها منجر می‌شود. و چنین است که در دوره‌ی ایران باستان حکومتی چون ساسانیان بیش از چهار قرن می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. در حالی‌که به عنوان مثال حکومت صفوی در بعد از اسلام ـ با این‌که شباهت‌هایی نیز با حکومت ساسانی دارد ـ حدود دو قرن و نیم می‌تواند سلطه‌ی خود را حفظ نماید.

مقداد;304097 نوشت:

سعید نفیسی می نویسد: «امتیاز طبقاتی و محروم بودن عده کثیری از مردم ایران از حق مالکیت، ناچار اوضاع خاصی پیش آورده بود و به همین جهت جامعه ایرانی، در دوره ساسانی هرگز متحد و متفق­الکلمه نبود. توده­های عظیم مردم همیشه ناراضی و نگران و محروم زیسته­اند.»( تاریخ اجتماعی ایران، ج2، ص46- 47).

ساسانیان با از میان بردن نظام ملوک الطوایفی و ایجاد قدرت مرکزی، امنیت را در سراسر قلمرو خود برقرار کردند و این، شکوفایی اقتصادی و گرایش مردمان به تولید هرچه بیشتر را در پی داشت. دولتمردان ساسانی، بیست سده پیش از این، به پیوند موزون و بسیار حساس میان شکوفایی اقتصادی و امنیت آگاه بودند. کارکرد مثبت و ستودنی دیگر، پالایش فرهنگ ملی از آسیبهای یونانیان بود؛ کاری که بی گمان می توان از آن به عنوان نخستین «انقلاب فرهنگی» در تاریخ جهان یاد کرد. ولی به راستی چه شد که نخستین و بزرگترین جنبش های فکری ایرانیان در همین دوران رخ نمود؟
در پاسخ به این پرسش بنیادی، شاید بتوان گفت از آنجا که حکومت ساسانی، حکومتی نوپا آن هم پس از دورانی پر آشوب و استیلای اقوام بیگانه بر کشور بوده، گذشته از نقاط قوت که در بالا به آنها اشاره شد، بی گمان مانند همه حکومتها و دولتهای هم عصر خود، ضعف ها و کاستی هایی نیز در نظام اجتماعی – سیاسی و بویژه حقوق بشری خود داشته است و یکی از مهمترین و چشمگیرترین آنها که در بیشتر منافع معتبر تاریخی نیز بدان اشاره شده، وجود نظام سخت طبقاتی بوده است؛ تا جایی که بسیاری از پژوهشگران و تاریخ نگاران جنبش مانی و در پی آن مزدک را واکنشی به همین نظام طبقاتی دانسته اند. البته شمار دیگری از پژوهشگران، یکسره وجود نظام طبقاتی در دوران فرمانروایی ساسانیان را نفی کرده اند. این گروه از تاریخ پژوهان معتقدند: «برخلاف آنچه بارها از سوی افراد ناآگاه یا مغرض خوانده و شنیده ایم، ایران ساسانی دارای طبقات اجتماتی بوده و نه جامعه طبقاتی به آنگونه که در یونان و هندوستان و سرزمین های دیگر به چشم می خورد. بارها شاهدیم که شاه ساسانی از میان طبقه کشاورز و روستایی برای خود همسر بر می گزیند».

مقداد;304097 نوشت:

در دوره ساسانيان،تنها اطفال توانگران و خاندان جاه و نعمت،حق تحصيل علم داشتند.توده و طبقات متوسط از دانش و كسب فضيلت محروم بودند.

مؤلف كتاب‏«تاريخ اجتماعى ايران‏»، آنجا كه از علل انحطاط و آشفتگى و نابسامانى عصر ساسانى سخن مى‏گويد،حق انحصارى آموزش و پرورش را براى طبقات ممتاز چنين ترسيم مى‏كند:
«...در اين دوره،تعليم و تربيت و فراگرفتن علوم متداول،انحصار به مؤبدزادگان و نجيب زادگان داشته و اكثريت نزديك به اتفاق فرزندان ايران،از آن محروم بوده‏اند». («تاريخ اجتماعى ايران‏»،ج 2ص26.)


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]علوم را اهلی است اگر به دست نااهل بیفتد در خدمت ظلم و ظلمت زدگی قرار می گیرد همان كه گفت:"چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد كالا"‌ نور چراغ است كه به دست دزد،‌ كمك كار دزدی اوست. اگر اسم اعظم را ابلیسی بداند! تفسیر و بطنی را منافقی بداند! و ... هر آینه رهزنی او دو چندان خواهد شد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از این رو ظواهر آیات الهی و روایات نبوی عمومی است و قابل فهم همه. با همین ظواهر هم هست كه خدای متعال با كافر و مومن احتجاج می كند. اینها به مثابه نمای بیرونی شهر علمند كه از پشت دیوار و درب هم نمایان است اما درك بواطن آیات الهی و احادیث نبوی كه بسیارند و عمیق از دسترس همه دور است و برخی از آن محرومند. نااهلان اینجا پشت در می مانند. قرآن كریم تحت عناوینی مثل"علی قلوب اقفالها" (دل های قفل زده شده) (محمد/24) از این حقیقت یاد می كند. و نااهلان علوم نبوی را با "لهم قلوب لایفقهون بها" (آنان دل دارند اما با این عقل و دل حقیقت را نمی فهمند) (اعراف/179) توصیف می نماید.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از این رو عاقلانه است شهر علم دارای در باشد تا اهل را به خود راه دهد و نااهل را براند.[/]

Anoushiravan;304108 نوشت:
سلام

در هر حکومتی قلمرو اختیارات آن بر اساس تفکر صاحبان و دست اندرکارانش شکل می گیرد.


با سلام
تا این حکومت چه حکومتی باشد
شاهان ظ
الم خدا نشناس در تمامی دوره های تاریخی بوده اند فراموش نکنید:Cheshmak:

مقداد;304097 نوشت:
بررسی اوضاع اجتماعی ایران دوره ساسانی بیانگر این واقعیت تلخ است که دولتی که اینهمه سرمایه داشته است،با مردمش به بدترین وجه ممکن برخورد داشته است،تا جایی که بسیاری از محققین یکی از دلایل اصلی سقوط ساسانیان و پیروزی اعراب مسلمان را همین نارضایتی مردم از دولت معرفی کرده اند.

در اشتباهات پی در پی ساسانیان شکی نیست، ولی این را در نظر بگیرید که فتح ایران بیش از 20 سال طول کشیده است و بعضی مناطق ایران (مانند زادگاه خودتان) صدها سال پایداری نمودند.
در عین حال تصرف ایران چندان هم با سلام و صلوات نبوده است و کشتارهایی هولناک رخ داده است مانند:

در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد ( سردار عرب ) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا سدی بساختند از آن کشتگان ( یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند ) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار ( یک میلیون ) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. ( کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)

در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره ( سردار عرب ) در این جنگ چشمش را از دست داد . مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود .

( کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)

در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبید ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.

(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)

در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود.

( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)



درشوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )

در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.
(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹ )

در حمله بهسرخس؛ اعراب مسلمان «همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر ؛ کشتند .

(کتاب تاریخ کامل ابن اثیر؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)

در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه « آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.

(کتاب الفتوح؛ صفحه 282 )

در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب ( سعید بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸ )

پس از فتح" استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم" استخر" را محاصره کنند.مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم " استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته " بودند بیرون از مجهولان.

(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)

رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.
(کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند.

(کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)

------------------------------------
در عین حال اعراب پس از فتح نیز رویه خود را تغییر ندادند و به ظلم ستم پرداختند و ایرانیان نیز مدام سر به شورش بر می داشتند

ابن حزم، مورخ عرب‌تبار در الفصل في الملل والأهواء والنحل، ص ۱۹۹ می نویسد«أن الفرس كانوا من سعة الملك وعلو اليد على جميع الأمم وجلالة الخطير في أنفسهم حتى أنهم كانوا يسمون أنفسهم الأحرار والأبناء وكانوا يعدون سائر الناس عبيداً لهم فلما امتحنوا بزوال الدولة عنهم على أيدي العرب وكانت العرب أقل الأمم عند الفرس خطراً تعاظمهم الأمر وتضاعفت لديهم المصيبة وراموا كيد الإسلام بالمحاربة في أوقات شتى ففي كل ذلك يظهر الله سبحانه وتعالى الحق وكان من قائمتهم سنبادة واستاسيس والمقنع وبابك وغيرهم »

برگردان به پارسي: «پارسيان از نظر وسعت و ممالك و فزوني نيرو بر همه‌ي ملتها برتري داشتند٬ و خود را برترين ذات بشري مي دانستند و خود را آزادگان نام نهاده و اقوام ديگر را بندگان مي‌شمردند. چون دولتشان بر افتاد و عرب كه نزد آنها دون‌پايه‌‌ترين قوم جهان بود بر آنها مستولي گرديد اين امر بر آنها گران آمد و خود به مصيبت تحمل نشدني روبرو يافتند٬ و بر آن شدند كه با راه‌هاي مختلف به جنگ اسلام برخيزند. ولي هربار خدايتعالي حق را نصرت داد. از جمله رهبران آنان (= ايرانيان) سنباد٬ مقنع٬ استادسيس٬ بابك و ديگران بودند».

anoushiravan;304132 نوشت:
در اشتباهات پی در پی ساسانیان شکی نیست، ولی این را در نظر بگیرید که فتح ایران بیش از 20 سال طول کشیده است و بعضی مناطق ایران (مانند زادگاه خودتان) صدها سال پایداری نمودند.
در عین حال تصرف ایران چندان هم با سلام و صلوات نبوده است و کشتارهایی هولناک رخ داده است مانند:

در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد ( سردار عرب ) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا سدی بساختند از آن کشتگان ( یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند ) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار ( یک میلیون ) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. ( کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)

در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره ( سردار عرب ) در این جنگ چشمش را از دست داد . مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود .

( کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)

در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبید ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.

(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)

در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود.

( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)



درشوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )

در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.
(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹ )

در حمله بهسرخس؛ اعراب مسلمان «همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر ؛ کشتند .

(کتاب تاریخ کامل ابن اثیر؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)

در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه « آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.

(کتاب الفتوح؛ صفحه 282 )

در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب ( سعید بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸ )

پس از فتح" استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم" استخر" را محاصره کنند.مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم " استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته " بودند بیرون از مجهولان.

(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)

رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.
(کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند.

(کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)

------------------------------------
در عین حال اعراب پس از فتح نیز رویه خود را تغییر ندادند و به ظلم ستم پرداختند و ایرانیان نیز مدام سر به شورش بر می داشتند

ابن حزم، مورخ عرب‌تبار در الفصل في الملل والأهواء والنحل، ص ۱۹۹ می نویسد«أن الفرس كانوا من سعة الملك وعلو اليد على جميع الأمم وجلالة الخطير في أنفسهم حتى أنهم كانوا يسمون أنفسهم الأحرار والأبناء وكانوا يعدون سائر الناس عبيداً لهم فلما امتحنوا بزوال الدولة عنهم على أيدي العرب وكانت العرب أقل الأمم عند الفرس خطراً تعاظمهم الأمر وتضاعفت لديهم المصيبة وراموا كيد الإسلام بالمحاربة في أوقات شتى ففي كل ذلك يظهر الله سبحانه وتعالى الحق وكان من قائمتهم سنبادة واستاسيس والمقنع وبابك وغيرهم »

برگردان به پارسي: «پارسيان از نظر وسعت و ممالك و فزوني نيرو بر همه‌ي ملتها برتري داشتند٬ و خود را برترين ذات بشري مي دانستند و خود را آزادگان نام نهاده و اقوام ديگر را بندگان مي‌شمردند. چون دولتشان بر افتاد و عرب كه نزد آنها دون‌پايه‌‌ترين قوم جهان بود بر آنها مستولي گرديد اين امر بر آنها گران آمد و خود به مصيبت تحمل نشدني روبرو يافتند٬ و بر آن شدند كه با راه‌هاي مختلف به جنگ اسلام برخيزند. ولي هربار خدايتعالي حق را نصرت داد. از جمله رهبران آنان (= ايرانيان) سنباد٬ مقنع٬ استادسيس٬ بابك و ديگران بودند».

با سلام
آقای عزیز تاریخ را وارانه نخوانید !!
سربازانی که در سپاه ایران بوده ند تحت فرمان شاهان ظالم بوده اند فراموش نکنید خودتان که معترف بودید
در ضمن در تمامی این جنگها جبهه ها مشخص است !!
پس ارزشی ندارد که کسی در جبهه شیاطین عرض اندام کرده باشد

گویا شما فراموش کرده اید د که پادشاهانی که مدعی خیشاوندی خداوند بوده اند چگونه آتش این جنگها را رقم زاده اند
.
.

Anoushiravan;304132 نوشت:

در عین حال تصرف ایران چندان هم با سلام و صلوات نبوده است و کشتارهایی هولناک رخ داده است مانند:


[=Times New Roman]
جرقه حمله اعراب به ایران توسط خود حکومت ساسانی و دخالت و فتنه انگیزی در عربستان و حمایت از گروههای تروریستی اسود/سواد و ساکن عراق و همپیمانان اهل رده بود که با تحریک کاخ سفید تیسفون به مدینه حمله کردند و اگر مقاومت عمر نبود کمر اسلام بر اثر این فتنه می شکست و همین شادروان زرین کوب در کتاب "تاریخ ایران بعد از اسلام" می نویسند [
[=Times New Roman]ج2 : 192 و 193 و ج3 برگه 295] که جنگهای ایران و اعراب از دل آن پدید آمد .
[=Times New Roman]با توجه به خط سیر نبردهای اعراب و ایران در میابیم ایرانیان چندان هم به خواست خود (!) نمی مردند :

ذات السلاسل (۱۲هجری)

قادسیه (۱۴ هجری)

جلولاء(۱۶ هجری)

نهاوند(۲۱ هجری)

[=Times New Roman]همانطور که روشن است نبرد ذات السلاسل پیش از نبردهای دیگر است و ما با توجه به اتفاقات رخ داده در این نبرد که لشکر شاهی ایران ، دست و پای مردم را زنجیر کرده بودند که فرار نکنند (به خواست خود شهید شوند :Nishkhand:) در میابیم که چرا مردم در نبردهای بعدی دسته-دسته می مردند!
[=Times New Roman]در نهاوند نیز بلاذری میگوید دست و پای مردم را بسته بودند که فرار نکنند ![=Times New Roman]
و نیز بلاذری میگوید که ر قادسیه چهارهزار جنگجوی رشید دیلم از گارد شاهنشاهی به اعراب پیوستند و برای نابودی ساسانیان هم قسم شدند .

bozorgmehr;304242 نوشت:

لشکر شاهی ایران ، دست و پای مردم را زنجیر کرده بودند که فرار نکنند (به خواست خود شهید شوند :nishkhand:) در میابیم که چرا مردم در نبردهای بعدی دسته-دسته می مردند!

در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبید ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.


(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)

در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود.

( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)

درشوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )

در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.


(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹ )

در حمله بهسرخس؛ اعراب مسلمان «همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر ؛ کشتند .

(کتاب تاریخ کامل ابن اثیر؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)

در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه « آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.

(کتاب الفتوح؛ صفحه 282 )

در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب ( سعید بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸ )

رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.

(کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

anoushiravan;304262 نوشت:

در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبید ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.


(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)

در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود.

( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)

درشوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )

در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.


(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹ )

در حمله بهسرخس؛ اعراب مسلمان «همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر ؛ کشتند .

(کتاب تاریخ کامل ابن اثیر؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)

در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه « آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.

(کتاب الفتوح؛ صفحه 282 )

در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب ( سعید بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸ )

رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.

(کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

بیان نشده که هیچ کشتاری صورت نگرفته است ؛ ولی بایستی یکطرفه به قاضی نرفت ؛ در فتنه تروریستها و جنگ طلبان که با پشتیبانی و حمایت حکومت ساسانی صورت گرفت اگر مقاومت و درایت (اصلاح میکنم) "ابوبکر" در مدینه نبود چه بسا اسلام به کلی به اضمحلال می رفت ؛ جالب اینکه زمانیکه خالد ولید به جهت تعقیب اهل رده که به بین النهرین گریخته بودند به منطقه اعزام شد ابوبکر به وی توصیه اکید داشته بود که از درگیری با ایران تا حد ممکن اجتناب کند ؛ زمانی هم که به اهواز رسیدند عمر گفت کاش در اینجا کوهی از آتش بود تا نه ما به آن ها می رسیدیم و نه ایرانیان به ما می رسیدند ، ولی پارس ها دست بردار نبودند و بعید است لشکر عربی در چنین شرایطی چندان بخواهد مراعات کند .

چه در حمله اسکندرکبیر به ایران و چه در حمله اعراب به ایران ؛ این خود ِ حکومتهای شاهنشاهی بودند که از عربستان تا مقدونیه ؛ کشورها را با تحریک دعوت به حمله به خود میکردند.


Bozorgmehr;304279 نوشت:

[=times new roman] چه در حمله اسکندرکبیر به ایران و چه در حمله اعراب به ایران ؛ این خود ِ حکومتهای شاهنشاهی بودند که از عربستان تا مقدونیه ؛ کشورها را با تحریک دعوت به حمله به خود میکردند.

امام جواد سلام الله علیه :





هر كه كار زشتى را نيک بشمارد، در آن كار شريک است

در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبید ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.
(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)

در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود.

( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)

درشوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )

در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.
(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹ )

در حمله بهسرخس؛ اعراب مسلمان «همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر ؛ کشتند .

(کتاب تاریخ کامل ابن اثیر؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)

در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه « آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.

(کتاب الفتوح؛ صفحه 282 )

در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب ( سعید بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸ )

رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.

(کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

anoushiravan;304291 نوشت:
امام جواد سلام الله علیه :

مَنِ استَحسَنَ قَبيحاً كانَ شَريكاً فيهِ؛

هر كه كار زشتى را نيک بشمارد، در آن كار شريک است
ميزان الحكمة: ح 12878

امام علی (ع):

مَنْ اَحَبَّ قوما حُشِرَ مَعَهُمْ.

هر کس قومی را دوست بدارد، در قیامت با آنها محشور می شود.


anoushiravan;304291 نوشت:

( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)

(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )

در چالوس رویان؛

(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹ )

در حمله بهسرخس؛
(کتاب تاریخ کامل ابن اثیر؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)

در حمله به نیشابور؛
(کتاب الفتوح؛ صفحه 282 )

در حمله ی اعراب به گرگان؛
(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸ )

رامهرمز
(کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

دوست عزیز
اینها "تاریخ نقلی" هستند ، شرط پذیرش و علمی شدنشان
اول تواتر است ، بعد خردپذیر بودن ، بعد با اتکا به علم رجال
باید راویان آنرا مورد بررسی قرار داد ، بعد علم درایه و ...

مگر تاریخ قصه شنگول و منگول است ، از طبری و فتوح و ..
کپی پیست کنیم و بعد بگوییم اتفاق افتاده... والسلام ... ؟!!

خود طبری می گوید :

[indent]

بیننده کتاب ما بداند که بنای من در آنچه آورده ام و گفته ام بر راویان بوده است نه حجت عقول و استباط نفوس ، به جز اندکی که علم اخبار گذشتگان به خبرونقل به متاخران تواند رسید نه استدلال و نظرر و خبرهای گذشتگان که در کتاب ما هست و خواننده ، عجب داند یا شنونده نپذیرد و صحیح نداند از من نیست بلکه از ناقلان گرفته ام و همچنان یاد کرده ام .

[/indent]

[=&quot نوشت:
شهـاب;304451]دوست عزیز[/]
[=&quot]اینها[/] "[=&quot]تاریخ نقلی[/]" [=&quot]هستند ، شرط پذیرش و علمی شدنشان[/]
[=&quot]اول تواتر است ، بعد خردپذیر بودن ، بعد با اتکا به علم رجال[/]
[=&quot]باید راویان آنرا مورد بررسی قرار داد ، بعد علم درایه و[/] ...

[=&quot]مگر تاریخ قصه شنگول و منگول است ، از طبری و فتوح و[/] ..
[=&quot]کپی پیست کنیم و بعد بگوییم اتفاق افتاده... والسلام ... ؟[/]!!

[=&quot]البته حق دارید[/]

[=&quot]آنجایی که به نفعتان است، وحی منزل است و [/][=&quot]آ[/][=&quot]نجایی که به ضررتان است، زیر سوال و نویسندگان تاریخ طبری و فتوح البلدان و کامل ابن اثیر و تاریخ طبرستان و فارسنامه ابن بلخی و تاریخ رویان و ... همه فراماسون و آلت دست یهود بوده اند[/]!


[=&quot]می فرمایید باید خرد پذیر باشد، مگر نیست؟ شما مگر چند سال دارید که طالبان افغانستان و نابودی کتابخانه ها و موزه های افغانستان توسط آنها را ندیده اید؟ هنوز چند ماه نیست که برادران القاعده بزرگترین کتابخانه لیبی را که پر از کتاب های تاریخی و ارزشمند بود، به آتش کشیدند! به جرم این که در آن به زعم ایشان کتاب های ظلال وجود داشت. ویران کردن مقابر و نابودی آثار باستانی در عربستان و لیبی و مصر و سوریه را نمی بینید؟ کشتار شیعیان در سوریه را نمی بینید؟ عبدالمالک ریگی را ندیده اید؟ القاعده عراق را ندیده اید که شیعیان را منفجر می کنند؟ اخبار را نخوانده اید که چند روز پیش 20 زائر حرم رضوی را در پاکستان قتل عام کردند؟ اینان اعراب قرن 21 هستند که اینگونه اند! رفتار اعراب 1400 سال پیش که به قول عایشه بر پاشنه پایشان بول می کردند را خودتان تصور کنید![/]

[=&quot]جالب است خود عرب به این ها افتخار می کند و[/][=&quot] دیگری نمی پذیرد[/]!

Anoushiravan;304474 نوشت:

آنجایی که به نفعتان است، وحی منزل است و آنجایی که به ضررتان است، زیر سوال و نویسندگان تاریخ طبری و فتوح البلدان و کامل ابن اثیر و تاریخ طبرستان و فارسنامه ابن بلخی و تاریخ رویان و ... همه فراماسون و آلت دست یهود بوده اند!
می فرمایید باید خرد پذیر باشد، مگر نیست؟ شما مگر چند سال دارید که طالبان افغانستان و نابودی کتابخانه ها و موزه های افغانستان توسط آنها را ندیده اید؟ هنوز چند ماه نیست که برادران القاعده بزرگترین کتابخانه لیبی را که پر از کتاب های تاریخی و ارزشمند بود، به آتش کشیدند! به جرم این که در آن به زعم ایشان کتاب های ظلال وجود داشت. ویران کردن مقابر و نابودی آثار باستانی در عربستان و لیبی و مصر و سوریه را نمی بینید؟ کشتار شیعیان در سوریه را نمی بینید؟ عبدالمالک ریگی را ندیده اید؟ القاعده عراق را ندیده اید که شیعیان را منفجر می کنند؟ اخبار را نخوانده اید که چند روز پیش 20 زائر حرم رضوی را در پاکستان قتل عام کردند؟ اینان اعراب قرن 21 هستند که اینگونه اند! رفتار اعراب 1400 سال پیش که به قول عایشه بر پاشنه پایشان بول می کردند را خودتان تصور کنید!

جالب است خود عرب به این ها افتخار می کند و دیگری نمی پذیرد!

با سلام و احترام ...

دانش تاریخی تان رو شد؟! :Gol:

1- ما هرگز طبری و فتوح و ... را وحی منزل ندانستیم ،
اگر دقت کنید تمام سایتهای اسلامستیز آنرا برای دانلود
قرار داده اند (از حدود 10 سال پیش )
ما نگفتیم فراماسونر و مغرض و ...
فیلتر تاریخ علمی باید اعمال شود ، چه طبری باشد ،
چه صحیح اهل سنت ، چه بحارالانوار شیعه و ...

2-سفسطه "خلط اسلام و طالبان" شما هنوز نمی دانید
این شیوه ی گفتگو سالهاست منسوخ شده ؟!
رفتار طالبان را از یک میلیارد و نیم مسلمان چند درصد
به عنوان رفتار درست می شناسند ؟!
پیامبر فرمود علم را بیاموزید حتی از کافر ...
کجای این جمله به رفتار طالبان شبیه است ؟!

3-اعراب هم 300 سال پیش از اسلام زمانی که شما
نمی توانستید با خط و زبان الکن تان یک بیت شعر بنویسید،
کتیبه می نوشتند که عنوانش عبارت تهلیل بود
(لا اله الا الله )یعنی یک رگه هایی از خدا و یکتاپرستی و تمدن در آنجا بود ...
نه اینکه عیسویان را برای پذیرش پرستش آتش شکنجه کنند و
بر زخمشان سرکه بریزند تا آتش و خورشید را بپرستند !!!
کل افتخارتان یک جندی شاپور است که آنرا هم عیسویان گشودند
و شما به نام خود دزدیدید ...

شهـاب;304446 نوشت:
امام علی (ع):

مَنْ اَحَبَّ قوما حُشِرَ مَعَهُمْ.

هر کس قومی را دوست بدارد، در قیامت با آنها محشور می شود.


درست می گویید

امامان بزرگوار علی (ع) و حسن (ع) به هنگام خلافتشان فتوحات و کشتارها را متوقف فرمودند

در عوض کشتارهای مورد علاقه شما در زمان عمر و عثمان و معاویه بن ابوسفیان و سایر بنی امیه پیگیری می شد...

شهـاب;304691 نوشت:

3-اعراب هم 300 سال پیش از اسلام زمانی که شما
نمی توانستید با خط و زبان الکن تان یک بیت شعر بنویسید،
کتیبه می نوشتند که عنوانش عبارت تهلیل بود
(لا اله الا الله )یعنی یک رگه هایی از خدا و یکتاپرستی و تمدن در آنجا بود ...

مسعودی در مروج‌الذهب (جلد یکم، ص283 و 284)خبری را نقل کرده است که خلاصه آن چنین است:ایرانیان در گذشته به زیارت خانه‌ی خدا در مکه می‌رفتند و بدور آن طواف می کردند.چون هنگامی که ساسان نیای اردشیر بابکان به آنجا می‌رفته بر چاه اسماعیل نیز زمزمه می‌کرده است و ایرانیان دیگر نیز چنین می‌کرده اند، به همین سبب آن چاه را زمزم نامیده‌اند.

مسعودی شعری را هم که در قدیم‌الزمان شاعری در این زمینه سروده است نقل می‌کند:
زمزمت الفرس علی زمزم / و ذاک فی سالفها الاقدام

مسعودی سپس می‌افزاید که: ایرانیان در گذشته اموال و جواهرات هم به کعبه پیشکش می‌داده اند؛ و ساسان ابن بابک دو آهوی زرین و مقداری جواهر، چند شمشیر و طلای بسیار به کعبه هدیه کرده بود که آنها را در چاه زمزم دفن کرده بودند.

همچنین تا چند سال پيش تکه سنگ‌هاي خردشده از آناهیتا (فرشته آب و پاکی ایرانیان) در کناره حوض زمزم قرار داشت، که در بازسازی جدید محوطه خانه خدا ازمیان رفت.( بازشناسی هویت ایرانی اسلامی، ص 275)

در کتاب المعارف و المعاریف آمده است که: پارسیان بدین عقیده که روح هرمز (اهورامزدا) در کعبه حلول نموده، آنرا تقدیس می نمودند و به حج این خانه می آمدند.

دکتر سید جعفر حمیدی در نوشتاری درباره رستم چنین می‌گوید:حكايت رستم در عصر ساسانى در بين مردم عربستان موجود و رايج بوده و حتى در صدر اسلام اين داستان و داستانهاى ديگر ايرانى توسط شخصى به نام «نضربن حارث» در مكه روايت مى‏شد.

دکتر رضا مرادی غیاث‌آبادی در تارنمای پژوهش‌های ایرانی چنین می‌نویسند:
ایرانیانِ پیش از اسلام، علاوه بر اینکه هر ساله به طواف کعبه می‌رفته‌اند (مسعودی)، هدایا و پوشش‌هایی را نیز برای کعبه می‌فرستاده‌اند و بازسازی و مرمت آنرا به عهده می‌گرفته‌اند. به‌ویژه که شمار فراوانی از ایرانیان، ساکن شبه ‌جزیره بوده‌اند و به قول محمد بن احمد مَقْدِسی در «احسن التقاسیم» شمار بازرگانان، صنعتکاران و کشتی‌سازان ایرانی در کرانه‌های دریای سرخ به اندازه‌ای فراوان بوده که زبان غالب در آنجا، زبان فارسی بوده است.

ارزقی در «اخبار مکه» از گروه هیربدانی یاد می‌کند که مقیم شهر مکه بوده‌اند. یکی از آنان به نام «مهر» در آنجا خواندن و نوشتن آموزش می‌داده و کوچه‌ای در مکه به نام او کوچهٔ «مهر» نامیده می‌شده است (ارزقی، ص 495 و 536).

anoushiravan;304696 نوشت:
درست می گویید
امامان بزرگوار علی (ع) و حسن (ع) به هنگام خلافتشان فتوحات و کشتارها را متوقف فرمودند
در عوض کشتارهای مورد علاقه شما در زمان عمر و عثمان و معاویه بن ابوسفیان و سایر بنی امیه پیگیری می شد...

با سلام به دوست عزیز

بحث ما متهم ساختن اهل سنت نیست،
از شما سند علمی خواستیم ...

به مظر من کتاب دو قرن سکوت استاد زرین کوب کتاب خیلی خوبیه که حقایق دو قرن اول اسلام
ظلم وستمیکه به مردم ایران شد
غارت مردم
خشونت وظلمیکه به ایرانیان شده بود را برای ما بیان کردند
به نظر من واقعا این ستم ها شده
وقتی به هر شهری حملهمی کردند کتاب ها رو یا به اتش می انداختند ویا به اب
اکثر عربا سوادنداشتند
وخلیفهعمر می گفت وقتی قران هست چه نیازی به کتاب های دیگر
به تمام عزیزان توصیه می کنم خودشون پی دی اف کتاب دوقرن سکوت رو دانلود کنن
کتاب مفیدیه

ninja;306544 نوشت:
به مظر من کتاب دو قرن سکوت استاد زرین کوب کتاب خیلی خوبیه که حقایق دو قرن اول اسلام

دو قرن استیلای عرب، نه دو قرن اسلام

دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هر دو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا

-------------

کارشناس محترم کجا هستند؟ آن همه پست من ارزش جواب نداشت؟

anoushiravan;306557 نوشت:
دو قرن استیلای عرب، نه دو قرن اسلام

حرف شما کاملا درسته با تشکر ازشما بابت اصلاح حرف من

anoushiravan;306557 نوشت:
دو قرن استیلای عرب، نه دو قرن اسلام

دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هر دو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا

-------------

کارشناس محترم کجا هستند؟ آن همه پست من ارزش جواب نداشت؟

با عرض سلام و ادب خدمت جناب انوشیروا
متأسفانه در این مدت چون مشغول آماده کردن پایان نامه برای دفاع هستم،نمی توانم زیاد در کانون وقت بگذارم،به هیمن دلیل در این بحث کمتر حاضر می شوم.

ninja;306544 نوشت:
به مظر من کتاب دو قرن سکوت استاد زرین کوب کتاب خیلی خوبیه که حقایق دو قرن اول اسلام
ظلم وستمیکه به مردم ایران شد
غارت مردم
خشونت وظلمیکه به ایرانیان شده بود را برای ما بیان کردند
به نظر من واقعا این ستم ها شده
[="magenta"]وقتی به هر شهری حملهمی کردند کتاب ها رو یا به اتش می انداختند ویا به اب[/]
اکثر عربا سوادنداشتند
وخلیفهعمر می گفت وقتی قران هست چه نیازی به کتاب های دیگر
به تمام عزیزان توصیه می کنم خودشون پی دی اف کتاب دوقرن سکوت رو دانلود کنن
کتاب مفیدیه

با سلام
از جمله مسائلي كه لازم است در روابط اسلام و ايران مطرح شود مسئله‏ كتابسوزي در ايران بوسيله مسلمين فاتح ايران است.اين موضوع از جمله مسائلي است که عده اي با طرح آن در پي بد نام کردن مسلمانان و مخالف علم و دانش نشان دادن اسلام و مسلمانان هستند، در اطراف اين مسئله كه واقعا در ايران كتابخانه‏ها بوده و تاسيسات‏ علمي از قبيل دبستان و دبيرستان و دانشگاه وجود داشته و همه بدست‏ مسلمانان فاتح به باد رفته است ، آن اندازه گفته و نوشته‏اند كه براي‏ برخي از افراد ايراني كه خود اجتهادي در اين باب ندارند كم كم به صورت‏ يك اصل مسلم در آمده است .

اما واقعیت این است که در مورد كتابسوزي ايران برخي قرائن خارجي در كار است که نادرست بودن این موضوع را تأیید می کند:
يكي اينكه اساساً تاريخ، وجود كتابخانه‎اي را در ايران ضبط نكرده است، بر خلاف كتابخانه اسكندريه كه وجود چنين كتابخانه‎اي در سالهاي ميان سه قرن قبل از ميلاد تا حدود چهار قرن بعد از ميلاد قطعي تاريخ است. اگر در ايران كتابخانه هائي وجود مي‎داشت، فرضاً سوختن آنها ضبط نشده بود، اصل وجود كتابخانه ضبط مي‎شد، خصوصاً با توجه به اينكه مي دانيم اخبار ايران و تاريخ ايران بيش از هر جاي ديگر در تواريخ اسلامي بوسيلۀ خود ايرانيان يا اعراب ضبط شده است.

ديگر اينكه در ميان ايرانيان يك جريان خاص پديد آمد كه ايجاب مي‎كرد اگر كتابسوزي در ايران رخ داده باشد حتماً ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جريان شعوبيگري است. شعوبيگري هر چند در ابتدا يك نهضت مقدس اسلامي عدالتخواهانه و ضد تبعيض بود، ولي بعدها تبديل شد به يك حركت نژاد پرستانه و ضد عرب. ايرانيان شعوبي مسلك، كتابها در مثالب و معايب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفي از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مي‎نوشتند و پخش مي‎كردند: جزئياتي از لابلاي تاريخ پيدا مي‎كردند و از سير تا پياز فروگذار نمي‎كردند.اگر عرب چنين نقطه ضعف بزرگي داشت كه كتابخانه ها را آتش زده بود، خصوصاً كتابخانه ايران را، محال و ممتنع بود كه شعوبيه كه در قرن دوم هجري اوج گرفته بودند و بني‎العباس به حكم سياست ضد اموي و ضد عربي كه داشتند به آنها پر و بال مي‎دادند درباره‎اش سكوت كنند، بلكه يك كلاغ را صد كلاغ كرده و جار و جنجال راه مي‎انداختند، و حال آنكه شعوبيه تفوّه به اين مطلب نكرده‎اند و اين خود دليل قاطعي است بر افسانه بودن قصه كتابسوزي ايران.

نکته مهم وقابل توجّه این است که تا قرن هفتم هجري يعني حدود ششصد سال بعد از فتح ايران ومصر ، در هيچ مدركي ( چه اسلامي وچه غير اسلامي) سخن از كتابسوزي مسلمين نيست. براي اولين بار درقرن هفتم اين مساله طرح مي‎شود. كساني كه طرح كرده‎اند اولاً هيچ مدرك و مأخذي نشان نداده‎اند و طبعا از اين جهت نقلشان اعتبار تاريخي ندارد، و اگر هيچ ضعفي جز اين يك ضعف نبود، براي بي اعتباري نقل آنها كافي بود.

تازه همه آنها به استثناي ابوالفرج و قفطي، وجود شايعه‎اي را بر زبانها روايت كرده‎اند نه وقوع حادثه را، و در علم روايت و قانون نقل تاريخي، هرگاه مورخ به جاي نقل حادثه‎اي، «بر سر زبانها بودن» آن حادثه را نقل كند، به جاي آنكه بگويد چنين حادثه‎اي واقع شده بگويد «گفته مي شود چنين حادثه اي واقع شده» نشانۀ اين است كه حتي خود گوينده اعتمادي به وقوع آن حادثه ندارد.

و بعلاوه، نقلهاي قرن هفتم كه ريشه و منبع ساير نقلهاست، يعني نقل عبداللطيف و ابو الفرج وقفطي، در متن خود مشتمل بر دروغهاي قطعي است كه سند بي اعتباري آنهاست.
و علاوه بر همه اينها، در موردکتابسوزی اعراب فاتح در ايران قرائن خارجي وجود دارد كه فرضاً اين نقلها ضعف سندي و مضموني نمي‎داشت، آنها را از اعتبار مي‎انداخت.

[=&quot]سلام

[=&quot]جناب مقداد شما خودتان هم اعراب و مسلمین را یکی گرفته اید، در حالی که این دو از هم جدا و متفاوتند. همانگونه که هم اکنون همان اعراب در سوریه شیعیان علی ع را سر می برند، کسی عمل آنها را به پای اسلام نمی نویسد...

[=&quot]این که می فرمایید چون مکان کتابخانه ها مشخص نیست، پس وجود نداشتند،

[=&quot]شما میتونید جای قبر دختر رسول خدا رو به من نشان بدهید؟ اگر پاسخ منفی هست[=&quot]
[=&quot]پس رسول خدا دختری نداشته؟[=&quot]
[=&quot]ولی با این حال[=&quot]...
[=&quot]پیرامون کتابسوزی، [=&quot]اتفاقاتی از این دست بارها در حین حمله اقوام وحشی به ملل متمدن رخ داده[=&quot]
[=&quot]مثل حمله مغول به ایران و یا حمله ترکمانان غز به غزنین و نابودی کتابخانه های آن...[=&quot]
[=&quot]یا در اثر تعصبات خشک مذهبی هم اتفاق افتاده[=&quot]
[=&quot]مثل آتش سوزی کتابخانه اسکندریه توسط مسیحیان در حدود 300 سال پیش از ورود اسلام[=&quot]
[=&quot]و یا سوزانیدن هزاران جلد از کتاب های سرخپوستان امریکای جنوبی توسط اسپانیایی ها بدستور یک کشیش مسیحی...[=&quot]
[=&quot]این که در کتب قبلی مطرح نشده شاید دلیل خوبی نباشه[=&quot]
[=&quot]شما می توانید کتاب هایی را که در قلعه الموت توسط هولاکو نابود شد به من نشان دهید؟ (جز اندکی که خواجه نصیر توانست حفظ کند...)[=&quot] کتابخانه قلعه الموت 400000 جلد کتاب داشت (تاریخ جهانگشای جوینی)[=&quot]

[=&quot]مغولان بسیاری از کتب ما رو از بین بردند و به جز مصر و بخش هایی از طبرستان سایر نقاط مملکت اسلامی رو با خاک یکسان کردند. بخش زیادی از کتبی که الان داریم کتاب هایی هست که در کتابخانه های این مناطق بوده[=&quot]
[=&quot]این رو هم در نظر بگیرید که همه اعراب تربیت اسلامی نداشتند و به قول عایشه بر پاشنه پایشان بول می کردند[=&quot]
[=&quot]بسیاری بدنبال غنیمت بودند و اصولا نه پیامبر خدا و نه وصی او رو درک نکردند[=&quot]...


[=&quot]"[=&quot]ابوالفرج بن العبری" در "مختصرالدول" و "عبدالطیف بغدادی" در کتاب [=&quot]"[=&quot]الافاده والاعتبار" و" قفطی " در" تاریخ الحکماه" در شرح حال "یحیی نحوی" و [=&quot]"[=&quot]حاج خلیفه" در "کشف الطیون" و دکتر "صفا" در " تاریخ علوم عقلی" از سوختن کتب کتابخانه عظیم اسکندریه و [=&quot]گندی شاهپور[=&quot] و [=&quot]خوارزم [=&quot]توسط عرب سخن رانده اند[=&quot] .

"
[=&quot]ابوریحان بیرونی" در "الآثارالباقیه" نوشته است[=&quot] :
[=&quot]چون "قتیبه بن مسلم" دوباره خوارزم ( از نواحی سرزمین ایران ) را پس از مرتد شدن اهالی فتح کرد ، "اسکجموک" را بر ایشان والی گردانید و [=&quot]قتیبه هر کس که خط خوارزمی می دانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود و از علوم ایشان مطلع ، به کلی فانی و معدوم الاثر کرد و ایشان را در اقطار ارض منقرض ساخت و لذا اخبار و اوضاع ایشان به درجه ای مخفی و مستور مانده است که به هیچ وجه وسیله ای برای شناخت حقایق امور در آن بلاد بعد از ظهور اسلام در دست نیست[=&quot] .[=&quot]
. . .
[=&quot]و چون قتیبه بن مسلم نویسندگان ایشان ( خوارزمیان ) را هلاک کرد و هربدان ایشان را بکشت و کتب و نوشته های آنانرا بسوخت ، اهل خوارزم اُمی[=&quot] ( [=&quot]بی سواد ) ماندند و در اموری که محتاج الیه ایشان بود فقط به محفوظات خود اتکا کردند ، و چون مدت متمادی گردید و روزگار دراز بر ایشان بگذشت امور جزیی مورد اختلاف را فراموش کردند و فقط مطالب کلی مورد اتفاق در حافظه آنان باقیماند[=&quot] .


[=&quot](در متن خود ادعا کردید "[=&quot]نکته مهم وقابل توجّه این است که تا قرن هفتم هجري يعني حدود ششصد سال بعد از فتح ايران ومصر ، در هيچ مدركي ( چه اسلامي وچه غير اسلامي) سخن از كتابسوزي مسلمين نيست[=&quot].[=&quot] " در حالی که از متنی که من گذاشتم عدم صحت ادعای شما اثبات میشه. بهتر هست قبل از کپی کردن مطلبی صحت گفته های نویسنده رو بررسی بفرمایید. ابوریحان بعد از قرن هفت بوده؟؟؟؟؟)[=&quot]جناب ابوریحان متولد 352 هست...


[=&quot]همانگونه که میدانید ابن خلدون مردی عرب و تونسی بود و از بزرگان افریقا و تهمت شعوبی گری به او نمی چسبد. وی در دو جای کتابش به کتابسوزی اشاره کرده است (تا آنجایی که من به خاطر دارم، ممکن است بیشتر باشد)

[=&quot]" [=&quot]از آنجایی که سلسله‌های ایرانی قدرتمند بودند و بدون وقفه حکومت کردند، در میان ایرانیان علوم عقلی نقش بزرگ و با اهمیتی ایفا می‌کرد. گفته می‌شود علوم عقلی، زمانی که اسکندر داریوش را کشت و کنترل امپراتوری هخامنشی را به دست گرفت، از ایرانیان به یونانیان رسید. در آن زمان او کتابها و علوم ایرانیان را نگه داشت. با اینحال زمانی که مسلمین ایران را فتح کردند و به تعداد غیر قابل توصیفی کتاب و جزوات علمی رسیدند؛ سعد بن ابی وقاص در نوشته‌ای از عمر بن خطاب درخواست کرد اجازه دهد تا این کتابها به عنوان غنیمت جنگی میان مسلمین تقسیم شود؛ در آن زمان عمر پاسخ داد: آنها را به آب بیانداز؛ اگر آنچه در آنها است رهنمودهای درستی است؛ خداوند برای ما رهنمودهای بهتری فرستاده و اگر نادرست است خداوند ما را از آنها نجات داده‌است. بنابر این مسلمانان کتابها را به آب یا آتش انداختند و دانش ایرانیان از میان رفت و به ما نرسید[=&quot].[=&quot]"

[=&quot]
جالب است که هندی ها هم به سوزاندن کتابها و کتابخانه هایشان توسط اعراب اشاره می کنند


The University of Valabhi was built by the Maitraka Kings during the years 475-775 A.D. Its library had a variety of Eastern literature. This great university and its library lasted until the 12th century, when they were completely destroyed by Arab invaders.


[=&quot]
دانشگاه ولابی در بین سالهای 475-775 میلادی ساخته شده بود و کتابخانه آن شامل بخشهای متعددی از ادبیات شرقی بود. این کتابخانه و دانشگاه عظیم تا قرن دوازدهم پابرجا بود تااینکه به وسیله مهاجمین عرب نابود شد
[=&quot].


[=&quot]آخرین شاعر بدوی عرب ( ذوالرمه )با سواد بودن خود را پنهان می‌کرد و می‌گفت ( قدرت نوشتن در میان ما بی ادبی شمرده می‌شود...


Anoushiravan;306649 نوشت:
[=&quot]سلام
[=&quot]جناب مقداد شما خودتان هم اعراب و مسلمین را یکی گرفته اید، در حالی که این دو از هم جدا و متفاوتند. همانگونه که هم اکنون همان اعراب در سوریه شیعیان علی ع را سر می برند، کسی عمل آنها را به پای اسلام نمی نویسد...
[=&quot]این که می فرمایید چون مکان کتابخانه ها مشخص نیست، پس وجود نداشتند،
[=&quot]شما میتونید جای قبر دختر رسول خدا رو به من نشان بدهید؟ اگر پاسخ منفی هست[=&quot]
[=&quot]پس رسول خدا دختری نداشته؟[=&quot]
[=&quot]ولی با این حال[=&quot]...
[=&quot]پیرامون کتابسوزی، [=&quot]اتفاقاتی از این دست بارها در حین حمله اقوام وحشی به ملل متمدن رخ داده[=&quot]
[=&quot]مثل حمله مغول به ایران و یا حمله ترکمانان غز به غزنین و نابودی کتابخانه های آن...[=&quot]
[=&quot]یا در اثر تعصبات خشک مذهبی هم اتفاق افتاده[=&quot]
[=&quot]مثل آتش سوزی کتابخانه اسکندریه توسط مسیحیان در حدود 300 سال پیش از ورود اسلام[=&quot]
[=&quot]و یا سوزانیدن هزاران جلد از کتاب های سرخپوستان امریکای جنوبی توسط اسپانیایی ها بدستور یک کشیش مسیحی...[=&quot]
[=&quot]این که در کتب قبلی مطرح نشده شاید دلیل خوبی نباشه[=&quot]
[=&quot]شما می توانید کتاب هایی را که در قلعه الموت توسط هولاکو نابود شد به من نشان دهید؟ (جز اندکی که خواجه نصیر توانست حفظ کند...)[=&quot] کتابخانه قلعه الموت 400000 جلد کتاب داشت (تاریخ جهانگشای جوینی)[=&quot]

[=&quot]مغولان بسیاری از کتب ما رو از بین بردند و به جز مصر و بخش هایی از طبرستان سایر نقاط مملکت اسلامی رو با خاک یکسان کردند. بخش زیادی از کتبی که الان داریم کتاب هایی هست که در کتابخانه های این مناطق بوده[=&quot]
[=&quot]این رو هم در نظر بگیرید که همه اعراب تربیت اسلامی نداشتند و به قول عایشه بر پاشنه پایشان بول می کردند[=&quot]
[=&quot]بسیاری بدنبال غنیمت بودند و اصولا نه پیامبر خدا و نه وصی او رو درک نکردند[=&quot]...


[=&quot]"[=&quot]ابوالفرج بن العبری" در "مختصرالدول" و "عبدالطیف بغدادی" در کتاب [=&quot]"[=&quot]الافاده والاعتبار" و" قفطی " در" تاریخ الحکماه" در شرح حال "یحیی نحوی" و [=&quot]"[=&quot]حاج خلیفه" در "کشف الطیون" و دکتر "صفا" در " تاریخ علوم عقلی" از سوختن کتب کتابخانه عظیم اسکندریه و [=&quot]گندی شاهپور[=&quot] و [=&quot]خوارزم [=&quot]توسط عرب سخن رانده اند[=&quot] .

"
[=&quot]ابوریحان بیرونی" در "الآثارالباقیه" نوشته است[=&quot] :
[=&quot]چون "قتیبه بن مسلم" دوباره خوارزم ( از نواحی سرزمین ایران ) را پس از مرتد شدن اهالی فتح کرد ، "اسکجموک" را بر ایشان والی گردانید و [=&quot]قتیبه هر کس که خط خوارزمی می دانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود و از علوم ایشان مطلع ، به کلی فانی و معدوم الاثر کرد و ایشان را در اقطار ارض منقرض ساخت و لذا اخبار و اوضاع ایشان به درجه ای مخفی و مستور مانده است که به هیچ وجه وسیله ای برای شناخت حقایق امور در آن بلاد بعد از ظهور اسلام در دست نیست[=&quot] .[=&quot]
. . .
[=&quot]و چون قتیبه بن مسلم نویسندگان ایشان ( خوارزمیان ) را هلاک کرد و هربدان ایشان را بکشت و کتب و نوشته های آنانرا بسوخت ، اهل خوارزم اُمی[=&quot] ( [=&quot]بی سواد ) ماندند و در اموری که محتاج الیه ایشان بود فقط به محفوظات خود اتکا کردند ، و چون مدت متمادی گردید و روزگار دراز بر ایشان بگذشت امور جزیی مورد اختلاف را فراموش کردند و فقط مطالب کلی مورد اتفاق در حافظه آنان باقیماند[=&quot] .


[=&quot](در متن خود ادعا کردید "[=&quot]نکته مهم وقابل توجّه این است که تا قرن هفتم هجري يعني حدود ششصد سال بعد از فتح ايران ومصر ، در هيچ مدركي ( چه اسلامي وچه غير اسلامي) سخن از كتابسوزي مسلمين نيست[=&quot].[=&quot] " در حالی که از متنی که من گذاشتم عدم صحت ادعای شما اثبات میشه. بهتر هست قبل از کپی کردن مطلبی صحت گفته های نویسنده رو بررسی بفرمایید. ابوریحان بعد از قرن هفت بوده؟؟؟؟؟)[=&quot]جناب ابوریحان متولد 352 هست...


[=&quot]همانگونه که میدانید ابن خلدون مردی عرب و تونسی بود و از بزرگان افریقا و تهمت شعوبی گری به او نمی چسبد. وی در دو جای کتابش به کتابسوزی اشاره کرده است (تا آنجایی که من به خاطر دارم، ممکن است بیشتر باشد)
[=&quot]" [=&quot]از آنجایی که سلسله‌های ایرانی قدرتمند بودند و بدون وقفه حکومت کردند، در میان ایرانیان علوم عقلی نقش بزرگ و با اهمیتی ایفا می‌کرد. گفته می‌شود علوم عقلی، زمانی که اسکندر داریوش را کشت و کنترل امپراتوری هخامنشی را به دست گرفت، از ایرانیان به یونانیان رسید. در آن زمان او کتابها و علوم ایرانیان را نگه داشت. با اینحال زمانی که مسلمین ایران را فتح کردند و به تعداد غیر قابل توصیفی کتاب و جزوات علمی رسیدند؛ سعد بن ابی وقاص در نوشته‌ای از عمر بن خطاب درخواست کرد اجازه دهد تا این کتابها به عنوان غنیمت جنگی میان مسلمین تقسیم شود؛ در آن زمان عمر پاسخ داد: آنها را به آب بیانداز؛ اگر آنچه در آنها است رهنمودهای درستی است؛ خداوند برای ما رهنمودهای بهتری فرستاده و اگر نادرست است خداوند ما را از آنها نجات داده‌است. بنابر این مسلمانان کتابها را به آب یا آتش انداختند و دانش ایرانیان از میان رفت و به ما نرسید[=&quot].[=&quot]"

[=&quot]
جالب است که هندی ها هم به سوزاندن کتابها و کتابخانه هایشان توسط اعراب اشاره می کنند


The University of Valabhi was built by the Maitraka Kings during the years 475-775 A.D. Its library had a variety of Eastern literature. This great university and its library lasted until the 12th century, when they were completely destroyed by Arab invaders.


[=&quot]
دانشگاه ولابی در بین سالهای 475-775 میلادی ساخته شده بود و کتابخانه آن شامل بخشهای متعددی از ادبیات شرقی بود. این کتابخانه و دانشگاه عظیم تا قرن دوازدهم پابرجا بود تااینکه به وسیله مهاجمین عرب نابود شد
[=&quot].
[=&quot]http://unllib.unl.edu/LPP/gul-khan.pdf

[=&quot]آخرین شاعر بدوی عرب ( ذوالرمه )با سواد بودن خود را پنهان می‌کرد و می‌گفت ( قدرت نوشتن در میان ما بی ادبی شمرده می‌شود...



با سلام

جناب انوشیروان،ظاهراً شما مطالب بنده را با دقت مطالعه نفرمودید،که اینگونه دست به قیاس زده اید،بنده نگفته ام که جا یکتابخانه های ایران در زمان حمله اعراب مسلمان مشخص نیست،اگر دقت می کردید عرض کردم«اساساً تاريخ، وجود كتابخانه‎اي را در ايران ضبط نكرده است» نه اینکه تاریخ وجود کتابخانه ها را در زمان حمله به ایران درزمان خلیفه دوم ثبت کرده ولی ما جایش را نمی دانیم. پس قیاس کردن این موضوع با مخفی بودن محل قبر حضرت زهرا(س) بی مورد است.

اما اینکه گفته اید من هم اعراب و مسلمین را یکی گرفته ام،درست است چون موضوع مورد بحث اقدامات اعراب مسلمانی است که هنگام فتح ایران صورت گرفته است،بله اگر بنده اعراب را با اسلام یکی می گرفتم حق با شما بود.

در ضمن بنده هم می دانم ابوریحان در چه قرنی زندگی می کرده اند،البته شما بر خلاف معمول مباحث علمی،بجای نقل تاریخ وفات نویسنده،تاریخ تولدش را ذکر کرده اید،طبق نقل مشهور ابوریحان متوفای سال 440 هجری است و کتاب آثارالباقیه را هم در سال 391 هجری نوشته است.اما در رابطه با نقل ابوریحان مطالبی عرض می کنم:

اما آنچه ابوریحان درباره خوارزم نقل كرده است ، هر چند مستند به سندی‏ نیست و ابوریحان مدرك نشان نداده است ، ولی نظر به اینكه ابوریحان‏ مردی است كه علاوه بر سایر فضایل ، محقق در تاریخ است و به گزاف سخن‏ نمی‏گوید و فاصله زمانی زیادی ندارد . زیرا او در نیمه دوم قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم میزیسته است و خوارزم در زمان ولید بن عبدالملك در حدود سال 93 فتح شده است و به علاوه خود اهل خوارزم بوده است بعید نیست‏ كه درست باشد.
اما آنچه ابوریحان نقل كرده . اولا مربوط به خوارزم و زبان خوارزمی است‏ ، نه به كتب ایرانی كه زبان پهلوی یا اوستائی بوده است .
و ثانیا خود ابوریحان در مقدمه كتاب " صیدله " یا " صیدنه " كه‏ هنوز چاپ نشده درباره زبانها و استعداد آنها برای بیان مفاهیم علمی بحث‏ میكند و زبان عربی را بر فارسی و خوارزمی ترجیح میدهد ، و مخصوصا درباره‏ زبان خوارزمی میگوید : این زبان به هیچوجه قادر برای بیان مفاهیم علمی‏ نیست ، اگر انسان بخواهد مطلبی علمی با این زبان بیان كند ، مثل اینست‏ كه شتری بر ناودان آشكار شود [1]. بنابراین اگر واقعا یك سلسله كتب علمی قابل توجه به زبان خوارزمی‏ وجود داشت ، امكان نداشت كه ابوریحان تا این اندازه این زبان را غیر وافی معرفی كند.

جناب انوشیروان بنده منکر برخی جنایات صورت گرفته توسط اعراب مسلمان نبوده و نیستم،ولی شما توجه داشته باشید که محور اصلی مطالب بنده با توجه به مطالب جناب ninja،مربوط به زمان حمله اعراب به ایران در زمان خلیفه دوم است نه سالیان بعد،حال آنکه مطالب ابوریحان مربوط به زمان عبدالملک مروان است، پس این نقل ربطی به موضوع بحث ما ندارد.

اما اینکه از ابن خلدون بعنوان نقل کننده آتش سوزی کتابخانه ها شاهد آورده اید،حتماً می دانید که وی در سال 773 متولد و در سال 808 از دنیا رفته است.اما در مورد مطلب ابن خلدون توجه به چند نکته لازم است:

متن گزارش ابن خلدون:

و لقد يقال إنّ هذه العلوم إنّما وصلت إلى يونان منهم حين قتل الإسكندر دارا و غلب على مملكة الكينيّة فاستولى على كتبهم و علومهم. إلّا أنّ المسلمين لمّا افتتحوا بلاد فارس، و أصابوا من كتبهم و صحائف علومهم ممّا لا يأخذه الحصر و لمّا فتحت أرض فارس و وجدوا فيها كتبا كثيرة كتب سعد بن أبي وقّاص إلى عمر بن الخطّاب ليستأذنه في شأنها و تنقيلها للمسلمين. فكتب إليه عمر أن اطرحوها في الماء[2]

ترجمه : گويند كه اين علوم پس از آنكه اسكندر دارا را كشت و بر كشور كيانيان غلبه يافت از ايرانيان به يونانيان رسيده است چه اسكندر بر كتب و علوم بى‏شمار و بيحد و حصرى از ايشان دست يافت ، و چون كشور ايران بدست اعراب فتح شد و كتب بسيارى در آن سرزمين يافتند سعد بن ابى وقاص به عمر بن خطاب نامه‏اى نوشت تا درباره امر كتب و به غنيمت بردن آنها براى مسلمانان كسب اجازه كند ليكن «عمر» به وى نوشت كه آنها را در آب فرو افكنيد چه اگر آنها راهنمايى و راستى باشد، خداوند ما را به رهبرى كننده‏تر از آنها هدايت كرده است.

نقد گزارش ابن خلدون:
اولا: وی درقرن هفتم می زیسته، و با زمان فتوحات فاصله زیادی دارد، اگر چیزی در کتاب وی آمده که در کتابهای قبلی نبود نمی توان از وی به سادگی قبول کرد مگر اینکه سند دقیق ذکر کند و سندش برای ما اطمینان آور باشد. ثانیا : اگر در گزارش ابن خلدون دقت کنیم می بینیم که وی نیز به طور قطع این جریان را قبول ندارد چون با فعل مجهول که مشعر به ضعف است مطلب را آغاز کرده است واژه يقال آغاز فعل مجهول است و جایی بکار می رود که نویسنده خود به آن مطلب اطمینان ندارد. ثالثا : ابن خلدون نیز این گزارش را در مقدمه آورده نه در اصل کتاب واگر به آن اعتماد داشت وقتی در متن کتاب به فتوحات می رسید آن را نقل می کرد ولی در متن کتاب ابن خلدون چنین گزارشی دیده نمی شود

بنابراین در مورد آتش سوزی کتابخانه های ایران در زمان حمله اعراب مسلمان به ایران در هنگام فتح ایران سند قابل قبولی وجود ندارد.

پی نوشتها:

(1). دكتر زرین كوب در " كارنامه اسلام " (ص 36 ) اصل قصه را مشكوك دانسته ‏اند.

(2). تاريخ‏ ابن‏ خلدون،ج‏1،ص:631.

سلام

مقداد;306683 نوشت:

اما آنچه ابوریحان نقل كرده . اولا مربوط به خوارزم و زبان خوارزمی است‏ ، نه به كتب ایرانی كه زبان پهلوی یا اوستائی بوده است .

دوست بزرگوار

نگاهی به نقشه قدیم ایران بیندازید، خواهید دید که خوارزم جزیی از ایران است! پس کتاب هایش نیز ایرانی هستند.

همانگونه که کردی و لری و طبری(زبان مادری خودتان) نیز شاخه ای از زبان ایرانی هستند...

مقداد;306683 نوشت:

و ثانیا خود ابوریحان در مقدمه كتاب " صیدله " یا " صیدنه " كه‏ هنوز چاپ نشده درباره زبانها و استعداد آنها برای بیان مفاهیم علمی بحث‏ میكند و زبان عربی را بر فارسی و خوارزمی ترجیح میدهد ، و مخصوصا درباره‏ زبان خوارزمی میگوید : این زبان به هیچوجه قادر برای بیان مفاهیم علمی‏ نیست ، اگر انسان بخواهد مطلبی علمی با این زبان بیان كند ، مثل اینست‏ كه شتری بر ناودان آشكار شود [1].

دوست گرامی

اولا لطف بفرمایید تصویر کتاب ایشان را بگذارید!

ثانیا، بحث اینجای ابوریحان مقایسه ای میان زبان هاست. این به معنای این نیست که هیچ کتابی را به فارسی یا خوارزمی نمی توان نوشت. گواه سخنم این است که جمیع ملل عربی در عصر ما به اندازه یک کشور (ایران) تولید علمی ندارند (شاید روی هم یک چهارم ایران تولید علم داشته باشند! به scopus مراجعه بفرمایید!) در ضمن ابوریحان در زمانی می زیسته که حضرات اعراب مهاجم زبان خوارزمی را نابود ساخته بودند و همانگونه که متنش در بالا قرار گرفت، آن زبان تمام دانشمندانش را از دست داده بود! "زبان خوارزمی زبانی مرده از خانواده زبانی ایرانی از شاخهٔ شمالی زبانهای ایرانی شرقی است... "

ابوریحان آورده است "[=&quot]قتیبه هر کس که خط خوارزمی می دانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود و از علوم ایشان مطلع ، به کلی فانی و معدوم الاثر کرد و ایشان را در اقطار ارض منقرض ساخت "

مقداد;306683 نوشت:

لی شما توجه داشته باشید که محور اصلی مطالب بنده با توجه به مطالب جناب ninja،مربوط به زمان حمله اعراب به ایران در زمان خلیفه دوم است نه سالیان بعد،حال آنکه مطالب ابوریحان مربوط به زمان عبدالملک مروان است، پس این نقل ربطی به موضوع بحث ما ندارد.

بحث ما پیرامون دو قرن اول است! که اتفاقا کل بنی امیه نیز در این بازه زمانی قرار دارند!

مقداد;306683 نوشت:

اما اینکه از ابن خلدون بعنوان نقل کننده آتش سوزی کتابخانه ها شاهد آورده اید،حتماً می دانید که وی در سال 773 متولد و در سال 808 از دنیا رفته است.اما در مورد مطلب ابن خلدون توجه به چند نکته لازم است:

متن گزارش ابن خلدون:

و لقد يقال إنّ هذه العلوم إنّما وصلت إلى يونان منهم حين قتل الإسكندر دارا و غلب على مملكة الكينيّة فاستولى على كتبهم و علومهم. إلّا أنّ المسلمين لمّا افتتحوا بلاد فارس، و أصابوا من كتبهم و صحائف علومهم ممّا لا يأخذه الحصر و لمّا فتحت أرض فارس و وجدوا فيها كتبا كثيرة كتب سعد بن أبي وقّاص إلى عمر بن الخطّاب ليستأذنه في شأنها و تنقيلها للمسلمين. فكتب إليه عمر أن اطرحوها في الماء[2]


من از ابوریحان هم مثال آوردم که نشان می دهد پیش از ابن خلدون هم به این مسئله اشاره شده است!

اما پیرامون گزارش ابن خلدون. او در جای دیگری از کتابش نیز این مسئله را عنوان کرده. البته با قطعیت!

علوم الفرس التي أمر عمر رضي الله عنه بمحوها عند الفتح...

مقدمة ابن خلدون ، ج 1 ص 38 ( فی طبیعة العمران فی الخلیقة ) ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن خلدون الحضرمي الوفاة: 808 ، دار النشر : دار القلم - بيروت - 1984 ، الطبعة : الخامسة

اینجا چه می گویید؟

اما دیدن این مورد هم ضرری ندارد

أَتَى عُمَرَ بنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ رَجُلٌ فَقَالَ : يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ إِنَّا لَمَّا فَتَحْنَا المَدَائِنَ أَصَبْتُ كِتَابَاً فِيهِ كَلاَمٌ مُعْجِبٌ ، قَالَ : أَمِنْ كِتَابِ اللَّهِ ؟ قُلْتُ : لاَ ، فَدَعَا بِالدرَّةِ فَجَعَلَ يَضْرِبُهُ بها ، وَقَرَأَ : ( الر ، تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ المُبِينِ إِنا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنَاً عَرَبِيَّاً ) إِلى قَوْلِهِ : ( وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ ) . ثُمَّ قَالَ : إِنما هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِأَنَّهُمْ أَقْبَلُوا عَلاى كُتُبِ عُلَمَائِهِمْ وَأَسَاقِفَتِهِمْ وَتَرَكُوا التَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ حَتَّى دُرِسَا وَذَهَبَ مَا فِيهِمَا مِنَ الْعِلْمِ .

مردی نزد عمر بن خطاب آمد و گفت : ای امیرالمومنین ! زمانی که مدائن را فتح کردیم من به کتابی دست یافتم که در آن سخنان شگفت آوری بود . عمر پرسید : آیا آن سخنان از کتاب خدا (قرآن) بود ؟ مرد گفت : نه !
عمر دستور داد برایش تازیانه بیاورند و بعد با تازیانه شروع کرد به زدن آن مرد و در همان حالی که او را میزد این آیات را میخواند : { الر ، تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ المُبِينِ إِنا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنَاً عَرَبِيَّاً } تا عبارت { وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ } . بعد گفت : کسانی که قبل از شما ( مسلمانان ) به هلاکت رسیده اند به این خاطر بوده که به کتابهای علما و اسقف های خودشان روی آوردند و تورات و انجیل را رها کردند تا جایی که این دو کتاب نابود شد و علمی که در آنها موجود بود از بین رفت .

محض الصواب في فضائل أمير المؤمنين عمر بن الخطاب ، ج 2 ص 531 باب التاسع و الاربعون ، اسم المؤلف : جمال الدین یوسف بن حسن بن عبدالهادی الصالحی الدمشقی الحنبلی المشهور بابن المبرّد الوفاة: 909 ه ، دار النشر : الضواء السلف - ریاض – 1420 ه / 2000 م ، الطبعة : الاولی ، تحقيق : عبدالعزیز بن محمد بن عبدالمحسن الفریح

مناقب امیرالمومنین عمر بن الخطاب ، ص 126، اسم المؤلف: ابی الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی القرشی الحنبلی الوفاة: 597 ه ، دار النشر : مطبعه السعاده - مصر ، الطبعه: الاولی

Anoushiravan;306649 نوشت:
[=&quot]
جالب است که هندی ها هم به سوزاندن کتابها و کتابخانه هایشان توسط اعراب اشاره می کنند


The University of Valabhi was built by the Maitraka Kings during the years 475-775 A.D. Its library had a variety of Eastern literature. This great university and its library lasted until the 12th century, when they were completely destroyed by Arab invaders.


[=&quot]
دانشگاه ولابی در بین سالهای 475-775 میلادی ساخته شده بود و کتابخانه آن شامل بخشهای متعددی از ادبیات شرقی بود. این کتابخانه و دانشگاه عظیم تا قرن دوازدهم پابرجا بود تااینکه به وسیله مهاجمین عرب نابود شد
[=&quot].
[=&quot]http://unllib.unl.edu/LPP/gul-khan.pdf


[=Times New Roman]
During the reign of Siladitya V, Arabs probably invaded this kingdom

http://en.wikipedia.org/wiki/Vallabhi

[=Times New Roman]1. زمان دقیق حمله اعراب مشخص نیست .

2. [=Times New Roman] During AD 725-765 the Arabs destroyed the city of Valabhi

http://books.google.com/books?id=MazdaWXQFuQC&pg=PA93&lpg=PA93&dq=Arabs+Burn+Valabhi&source=bl&ots=UVCqFkM9lC&sig=ihpNrCG53tJIvZa_m3pWhfUWq4M&hl=en&sa=X&ei=0MHvUN-bOsKFtQbh1YCQDg&ved=0CDsQ6AEwAg#v=onepage&q=Arabs%20Burn%20Valabhi&f=false

یعنی اعراب شهر والابی را تخریب کردند ؛ در اینجا مغالطه شما رو میشود زیرا ویرانی کتابخانه به سبب ویرانی کل شهر بوده است ، نه اینکه یکراست به سراغ کتابخانه بروند و آنرا آتش بزنند !
[=Times New Roman]
3. در صورت صحت ، اشاره نشده که این ویرانی کتابخانه به چه علتی بوده است ، می دانیم که ژولیوس سزار کبیر هم بعلت خطای سهوی سربازانش بصورت ناخواسته موجبات آتش سوزی کتابخانه اسکندریه را باعث شد ، ولی این خدشه ای بر ژول سزار کبیر نیست .

سلام و عرض ادب خدمت Bozorgmehr

Bozorgmehr;307092 نوشت:
ژولیوس سزار کبیر هم بعلت خطای سهوی سربازانش بصورت ناخواسته موجبات آتش سوزی کتابخانه اسکندریه را باعث شد ، ولی این خدشه ای بر ژول سزار کبیر نیست .

من از نحوه قضاوت شما متعجبم
وقتی دو سال کشت و کشتار و غارت غیر معمول اقوام گل توسط ژولیوس سزار به بهانه حفاظت روم از دست اندازی ها ژرمن ها که موجب کشور گشایی روم شد را نادیده میگیرید
خصلت اخلاقی نکوهیده زنبارگی ایشان را موجب شد کچل زناکار لقب بگیرد را به اغماض مینگرید
و او را ژولیوس سزار کبیر مینامید
چرا با همین اغماض به کوروش کبیر نمینگرید

در نگاه به تاریخ ما از دیدگاه خود عملکرد گذشتگان را در نظر می آوریم
غافل از اینکه دیدگاه فعلی ما جایگاه قضاوت آن دوران نیست
چرا که آدمی زاده زمانه است
نگاه ما به تاریخ صرفاً نگاهی عبرت آموز باید باشد تا عاقبت گذشتگان برایمان تکرار نشود
موفق باشید

موضوع قفل شده است