جمع بندی آیا آنچه بر سر اولیاء خداوند می آید بخاطر خود آنهاست؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا آنچه بر سر اولیاء خداوند می آید بخاطر خود آنهاست؟

[="]اين درست است كه آنچه به سر انسانها مي آيد تقصير خود آنهاست ولي آيا براي اولياء خدا نيز اين چنين است مثلا براي پيامبر اسلام هم مي توان گفت همه مشكلاتي كه براي او بوجود آمده است بخاطر نفس اوست؟! النساء : 79 ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً (آرى،) آنچه از نيكيها به تو مى‏رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست. و ما تو را رسول براى مردم فرستاديم و گواهى خدا در اين باره، كافى است! کارشناس بحث : میقات [/]

[="Tahoma"][="Black"]مجموعه آیات:


«وَ إِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَاذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ إِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَاذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كلُ‏ٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ»
اگر به آنها [منافقان‏] حسنه (و پيروزى) برسد، مى‏گويند: «اين، از ناحيه خداست.» و اگر سيّئه (و شكستى) برسد، مى‏گويند: «اين، از ناحيه توست.» بگو: «همه اينها از ناحيه خداست.» (نساء، 78)

«ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً»
(آرى،) آنچه از نيكيها به تو مى ‏رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى ‏رسد، از سوى خود توست. و ما تو را رسول براى مردم فرستاديم و گواهى خدا در اين باره، كافى است! (نساء، 79)

«مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَن تَوَلىَ‏ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا»
كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسى كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم (و در برابر او، مسئول نيستى). (نساء، 80)



آیه اول: همه چیز را به خدا نسبت می دهد.

آیه دوم: خوبیها را به خدا و بدیها را به خود انسان.

آیه سوم: اطاعت و پیروی از پیامبر(ص) اطاعت و پیروی از خداوند است.
[/]

[="Tahoma"][="Black"]مطلب اول:


شرور و بديها كه به انسان مى ‏رسد دو جنبه دارد:

يك جنبه آن مربوط به خداست، و جنبه ديگرش مربوط به خود انسان است.

از اين نظر كه رسيدن بديها به انسان بر اساس سنت هاى الهى است مى ‏توان آنها را به خدا نسبت داد.

و از اين نظر كه خود انسان با اعمال خود و با استفاده از اختيارى كه دارد، كارى مى ‏كند كه خود را در مسير سنت هاى الهى قرار مى‏ دهد، شرور و بديها به خود او نسبت داده مى ‏شود.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]مطلب دوم:


در آیه اول (نساء، 78) روى سخن به یهودیان و منافقین بود، ولی در آیه بعد (نساء، 79) روى سخن را از آنان برگردانيده و متوجه رسول خدا(ص) كرد تا بفهماند آنان لياقت آن را ندارند كه مورد خطاب قرار گيرند. (ترجمه الميزان، ج ‏5، ص 8)

در آیه دوم اگر چه مخاطب پیامبر(ص) است ولی در واقع مخاطب اصلی دیگران هستند.

عصمت پیامبر(ص) از آیات و هم چنین ادله دیگر، ثابت شده است لذا مسلم است که این آیه منظورش پیامبر نیست.

آیه سوم (نساء، 80) که اطاعت از پیامبر را اطاعت از خدا می داند، دال بر همین مطلب است.

اگر پیامبر هم مرتکب بدی و شر می شد، خداوند هیچگاه بطور مطلق، اطاعت از او را همسان اطاعت از خودش نمی دانست.
[/]

[="Tahoma"][="Black"]مطلب سوم:


مشکلات و سختی ها می تواند به خاطر سوء تدبیر و انتخاب خود شخص باشد، هم چنین می تواند در اثر شرائط بیرونی باشد که بر فرد تحمیل می شود.

این در مورد همه افراد عادی صدق می کند.

ولی در مورد انسان کامل و معصوم، چنین نیست زیرا او سوء تدبیر و ارتکاب به بدی و شر ندارد تا بخواهد به خاطر اعمال خودش باشد، بلکه بطور خاص به خاطر شرائط بیرونی و سوء انتخاب دیگران است که بر او تحمیل می شود.
[/]

با سلام و تشکر از بحث مفیدتان.

فرموده بودید:

میقات;301730 نوشت:
اگر پیامبر هم مرتکب بدی و شر می شد، خداوند هیچگاه بطور مطلق، اطاعت از او را همسان اطاعت از خودش نمی دانست.

همان طور که می دانیم آیات 23 و 24 سوره مبارکه کهف (آیات مشیت) به قصوری از پیامبر اسلام (ص) اشاره می کنند که موجب شد در حدود 40 روز بر پیامبر اسلام وحی نازل نشده و پاسخ سؤال مراجعه کنندگان به ایشان اصطلاحاً با تأخیر دریافت شود که برای پیروان ایشان هم درس آموزنده ای داشت.

می خواستم سؤال کنم آیا منظور از بدی و شر در جمله بالا هرگونه خطایی از جمله خطای فوق است؟

ممنون.

nima 91;302405 نوشت:


با سلام و تشکر از بحث مفیدتان.

فرموده بودید:

همان طور که می دانیم آیات 23 و 24 سوره مبارکه کهف (آیات مشیت) به قصوری از پیامبر اسلام (ص) اشاره می کنند که موجب شد در حدود 40 روز بر پیامبر اسلام وحی نازل نشده و پاسخ سؤال مراجعه کنندگان به ایشان اصطلاحاً با تأخیر دریافت شود که برای پیروان ایشان هم درس آموزنده ای داشت.

می خواستم سؤال کنم آیا منظور از بدی و شر در جمله بالا هرگونه خطایی از جمله خطای فوق است؟

ممنون.

«وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنّى فَاعِلٌ ذَالِكَ غَدًا إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَ اذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسىَ أَن يهدِيَنِ رَبّى لِأَقْرَبَ مِنْ هَاذَا رَشَدًا»

و هرگز در مورد كارى نگو: «من فردا آن را انجام مى‏دهم»؛ مگر اينكه خدا بخواهد! و هر گاه فراموش كردى، (جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور و بگو: «اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند!» ( (کهف، 23 و 24)

با سلام و درود

از معصوم بدی و شر، و حتی خطا و اشتباه سر نمی زند. این مطالب در جای خود بررسی و ثابت شده است.

ضمنا این مورد، اصلا بدی و شری در آن نیست. چرا که اصلا موجب گمراهی و یا به خطا افتادن دیگری نمی شود و نشده است.

اما بیان تفسیری: (خطاب اصلی به دیگران است)

در گفتگوهاى روزانه ما و در ادبيات زبانهاى مختلف ديده مى ‏شود كه انسان روى سخن را به كسى مى ‏كند اما هدفش اين است كه ديگران بشنوند.

ما ضرب المثلی در فارسی داریم که می گوید: "به در می گویند تا دیوار بشنود".

عرب نیز ضرب المثلی مشابه این دارد: "اياك اعنى و اسمعى يا جاره"، يعنى روى سخنم با تو است اى كسى كه نزد من هستى، اما همسايه، تو بشنو.

در این آیه و نیز در آیات متعددی از قرآن، روى سخن به پيامبران است اما مقصود و منظور مردم هستند. (ر.ک: تفسير نمونه، ج ‏12، ص 390؛ و جلد ‏5، ص 290)

پیامبر(ص) که نسيان و فراموشى ندارد چون معصوم است. لذا اين آیه یک دستور الهى است، مثل ساير دستورات دیگر، مثلا كلمه «لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ» هرگز دليل بر این نيست كه (العياذ بالله) حضرت شرك آورده باشد. (أطيب البيان في تفسير القرآن، ج ‏8، ص 343)

بنا بر این:

آیه شریفه در صدد این است تا آموزش دهد که هر چیزی وابسته و متوقف بر مشیت و خواست الهی است و هر عملى از هر عاملى، متوقف بر اذن و اراده خداوند است‏.

التوبة : 43 عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ
خداوند تو را بخشيد چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! (خوب بود صبر مى‏كردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!) (43)
طبق صریح آیه فوق پیامبر اسلام نباید به منافقین اجازه میداد تا در مدینه بمانند، آنها اگر اجبارا به جنگ فرستاده می شدند، با ناشکیبائیهایی که از خود نشان می دادند، موجب رسوایی خود را فراهم می ساختند و در نتیجه چهره نفاق آنها آشکار می شد و این رسوایی جلوی بسیاری از مصائبی که توسط آنها به اسلام و به پیامبر وارد شد، می گرفت.
با این توضیح آیا نمی توان این نتیجه را گرفت، که آنچه بر سر پیامبر آمده است از طریق منافقین؛ بخاطر تصمیم اشتباه حضرت در برخورد با آنها بوده است؟

[="Tahoma"][="SeaGreen"]سلام
به نظرم پیامبر اگه حتی یکبار اشتباه کنه که دیگه واجب الاطاعه بودنش زیر سوال میره. خدایی با همچین استدلالی چطور می تونین این تناقض(اشتباه کردن و واجب الاطاعه بودن) رو حل کنین؟
بله در یه سطوحی اشتباهاتی به حتی شخص معصوم هم نسبت داده میشه اما اون اشتباها با این اشتباهاتی که ما تعبیر می کنیم زمین تا آسمون فرق داره؛ ترک اولی است و...(حکایت حسنات الابرار، سیئات المقربینه. اشتباهات اونها اونقد ظریفه که برای ما از محاسن امور به حساب میاد!!)
[/]

[="Tahoma"][="SeaGreen"]البته من شنیدم اینو که به شخص پیامبر و حضرت علی(ع) ترک اولی هم نسبت داده نمیشه.[/]

جویا;304529 نوشت:
با این توضیح آیا نمی توان این نتیجه را گرفت، که آنچه بر سر پیامبر آمده است از طریق منافقین؛ بخاطر تصمیم اشتباه حضرت در برخورد با آنها بوده است؟

فکر نکنم در نتیجه این دلسوزی پیامبر اتفاقی برای ایشون یا جامعه اسلامی افتاده باشه که بخوایم به اشتباه یا ترک اولای ایشون نسبتش بدیم.

فرزانه!!;304548 نوشت:
البته من شنیدم اینو که به شخص پیامبر و حضرت علی(ع) ترک اولی هم نسبت داده نمیشه.

این گفته زیاد منطقی به نظر نمی رسه. چون تو خود قرآن مواردی از تذکر به پیامبر (ص) اومده که نشون می ده اون حضرات هم در معرض امتحان الهی بودن و چه بسا سیر تکاملی اونها هم در نتیجه همین آزمونها و مراقبت ها باشه. طبیعتاً هر کسی در هر مقامی که باشه می تونه حد بالاتری از کمال رو تصور کنه که باید برای رسیدن به اون تلاش کنه.

[="Tahoma"][="Black"]

جویا;304529 نوشت:
التوبة : 43 عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ
خداوند تو را بخشيد چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! (خوب بود صبر مى‏كردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!) (43)
طبق صریح آیه فوق پیامبر اسلام نباید به منافقین اجازه میداد تا در مدینه بمانند، آنها اگر اجبارا به جنگ فرستاده می شدند، با ناشکیبائیهایی که از خود نشان می دادند، موجب رسوایی خود را فراهم می ساختند و در نتیجه چهره نفاق آنها آشکار می شد و این رسوایی جلوی بسیاری از مصائبی که توسط آنها به اسلام و به پیامبر وارد شد، می گرفت.

با این توضیح آیا نمی توان این نتیجه را گرفت، که آنچه بر سر پیامبر آمده است از طریق منافقین؛ بخاطر تصمیم اشتباه حضرت در برخورد با آنها بوده است؟


با سلام و درود

چند نکته در این زمینه عرض می شود:

1. همه منافقین در این افراد خلاصه نمی شوند، در ثانی همه فتنه منافقان در این مورد خلاصه نمی شود. لذا نمی توان گفت اگر غیر از این بود دست منافقان رو می شد و دیگر هیچ مشکلی برای مسلمانان از جانب منافقان پیش نمی آمد.


2. با توجه به قرائن روشن می شود چه پيامبر (ص) به آنها اجازه مى ‏دادند و چه اجازه نمى ‏دادند اين گروه منافق در جنگ تبوک شركت نمى کردند. در آیه 46 به این مطلب اشاره شده که آنها اصلا خود را آماده جنگ با دشمن نکرده بودند.

لذا اگر پیامبر(ص) اجازه نمی داد، آنها صریحا اعلام مخالفت می کردند و این خود مفسده بزرگتری ایجاد می کرد.


3. به فرض كه شركت مى‏ كردند نه تنها گرهى از كار مسلمانان باز نمی کردند بلكه مشكلى بر مشكلات مى ‏افزودند. به چند آیه بعد توجه فرمایید:

«لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ»
اگر آنها همراه شما (بسوى ميدان جهاد) خارج مى ‏شدند، جز اضطراب و ترديد، چيزى بر شما نمى ‏افزودند و بسرعت در بين شما به فتنه ‏انگيزى (و ايجاد تفرقه و نفاق) مى‏ پرداختند و در ميان شما، افرادى (سست و ضعيف) هستند كه به سخنان آنها كاملًا گوش فرا مى ‏دهند و خداوند، ظالمان را مى ‏شناسد. (توبه، 47)


بنا بر اين:

هيچ گونه مصلحتى از مسلمانان با اجازه دادن پيامبر (ص) از دست نرفته است.

تنها چيزى كه در اين ميان می ماند اين بود كه اگر پيامبر (ص) به منافقان اجازه نمى دادند مشت آنها زودتر باز مى ‏شد و مردم به ماهيتشان زودتر آشنا مى ‏شدند.

ولى اين موضوع چنان نبود كه از دست رفتن آن موجب ارتكاب گناه و اشتباه باشد. (ر.ک: تفسير نمونه، ج ‏7، ص 429)

[/]

[="Tahoma"][="Black"]
بیانی دیگر:


عتاب و خطاب در آیه، جنبه كنايى دارد. ما ضرب المثلی در فارسی داریم که می گوید: "به در می گویند تا دیوار بشنود".

عرب نیز ضرب المثلی مشابه این دارد: "إياك اعنى و اسمعى يا جاره"، يعنى روى سخنم با تو است اى كسى كه نزد من هستى، اما همسايه، تو بشنو.

در این آیه و نیز در آیات متعددی از قرآن، روى سخن به پيامبران است اما مقصود و منظور مردم هستند.

اين خود يكى از آداب كلام است كه منظور از آن تنها و تنها بيان روشنى مطلب و وضوح آنست و معناى مطابقي آن مقصود نيست. (ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 382؛ تفسير نمونه، ج ‏7، ص 430)
[/]

جویا;301035 نوشت:
اين درست است كه آنچه به سر انسانها مي آيد تقصير خود آنهاست ولي آيا براي اولياء خدا نيز اين چنين است مثلا براي پيامبر اسلام هم مي توان گفت همه مشكلاتي كه براي او بوجود آمده است بخاطر نفس اوست؟! النساء : 79 ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً (آرى،) آنچه از نيكيها به تو مى‏رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست. و ما تو را رسول براى مردم فرستاديم و گواهى خدا در اين باره، كافى است!

سلام
بله هرچه بر سر انسان میاد از خودشه حتی اولیاء الهی اما این مفهومش این نیست که اولیاء الهی گناهانی مثل ما دارند بلکه اونها باید از حجابهای نورانی هم عبور کنند لذا این سختیها و رنجها اقتضای کمال اونهاست همانطور که اقتضای کمال گنهکاران عادی رنجهایی است که آنها را از تاریکی گناه پاک می کند
پس اولیاء با رنجها از حجب نوری عبور می کنند و ما از حجب ظلمانی
والله الموفق

بعضی از امور زندگیمان بلکه بسیاری واردات به زندگیمان تابع اعمال ما

و بعضی از واردات به زندگیمان خواست خداست

جمع بندی

پرسش:
اين درست است كه آنچه به سر انسانها مي آيد تقصير خود آنهاست.
در قرآن آمده: «آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست». (النساء : 79 )
آيا براي اولياء خدا نيز اين چنين است؟!

پاسخ:
ذکر برخی آیات مرتبط:
«وَ إِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ إِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ»؛ اگر به آنها [منافقان‏] حسنه (و پيروزى) برسد، مى‏گويند: «اين، از ناحيه خداست.» و اگر سيّئه (و شكستى) برسد، مى‏گويند: «اين، از ناحيه توست.» بگو: «همه اينها از ناحيه خداست.»(1)

«ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً»؛ (آرى،) آنچه از نيكيها به تو مى‏رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست. و ما تو را رسول براى مردم فرستاديم و گواهى خدا در اين باره، كافى است!(2)

«مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَن تَوَلىَ‏ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا»؛ كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسى كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم (و در برابر او، مسئول نيستى).(3)

آیه اول: همه چیز را به خدا نسبت می دهد.
آیه دوم: خوبیها را به خدا و بدیها را به خود انسان.
آیه سوم: اطاعت و پیروی از پیامبر(ص) اطاعت و پیروی از خداوند است.
در ادامه به چند مطلب توجه نمایید:
مطلب اول: شرور و بديها كه به انسان مى‏رسد دو جنبه دارد:
يك جنبه آن مربوط به خداست، و جنبه ديگرش مربوط به خود انسان است.
از اين نظر كه رسيدن بديها به انسان بر اساس سنتهاى الهى است مى‏توان آنها را به خدا نسبت داد.
و از اين نظر كه خود انسان با اعمال خود و با استفاده از اختيارى كه دارد، كارى مى‏كند كه خود را در مسير سنتهاى الهى قرار مى‏دهد، شرور و بديها به خود او نسبت داده مى‏شود.
مطلب دوم: در آیه اول (نساء، 78) روى سخن به یهودیان و منافقین بود، ولی در آیه بعد (نساء، 79) روى سخن را از آنان برگردانيده و متوجه رسول خدا(ص) كرد تا بفهماند آنان لياقت آن را ندارند كه مورد خطاب قرار گيرند.(4)
در آیه دوم اگر چه مخاطب پیامبر(ص) است ولی در واقع مخاطب اصلی دیگران هستند.
عصمت پیامبر(ص) از آیات و هم چنین ادله دیگر، ثابت شده است لذا مسلم است که این آیه منظورش پیامبر نیست.
آیه سوم (نساء، 80) که اطاعت از پیامبر را اطاعت از خدا می داند، دال بر همین مطلب است.
اگر پیامبر هم مرتکب بدی و شر می شد، خداوند هیچگاه بطور مطلق، اطاعت از او را همسان اطاعت از خودش نمی دانست.
مطلب سوم: مشکلات و سختی ها می تواند به خاطر سوء تدبیر و انتخاب خود شخص باشد، هم چنین می تواند در اثر شرائط بیرونی باشد که بر فرد تحمیل می شود.
این در مورد همه افراد عادی صدق می کند.
ولی در مورد انسان کامل و معصوم، چنین نیست زیرا او سوء تدبیر و ارتکاب به بدی و شر ندارد تا بخواهد به خاطر اعمال خودش باشد، بلکه بطور خاص به خاطر شرائط بیرونی و سوء انتخاب دیگران است که بر او تحمیل می شود.

اگر سوال شود
همانطور که می دانیم آیات 23 و 24 سوره مبارکه کهف (آیات مشیت) به قصوری از پیامبراسلام (ص) اشاره می کنند که موجب شد در حدود 40 روز بر پیامبر اسلام وحی نازل نشده و پاسخ سؤال مراجعه کنندگان به ایشان اصطلاحاً با تأخیر دریافت شود که برای پیروان ایشان هم درس آموزنده ای داشت.
می خواستم سؤال کنم آیا منظور از بدی و شر در جمله بالا هرگونه خطایی از جمله خطای فوق است؟

درپاسخ میگوئیم
«وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنىِّ فَاعِلٌ ذَالِكَ غَدًاإِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَ اذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسىَ أَن يهدِيَنِ رَبیّ لِأَقْرَبَ مِنْ هَاذَا رَشَدًا»؛ و هرگز در مورد كارى نگو: «من فردا آن را انجام مى‏دهم»؛ مگر اينكه خدا بخواهد! و هر گاه فراموش كردى، (جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور و بگو: «اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند!»(5)
از معصوم بدی و شر، و حتی خطا و اشتباه سر نمی زند. این مطالب در جای خود بررسی و ثابت شده است.
ضمنا این مورد، اصلا بدی و شری در آن نیست. چرا که اصلا موجب گمراهی و یا به خطا افتادن دیگری نمی شود و نشده است.
اما بیان تفسیری: (خطاب اصلی به دیگران است)
در گفتگوهاى روزانه ما و در ادبيات زبانهاى مختلف ديده مى‏شود كه انسان روى سخن را به كسى مى‏كند اما هدفش اين است كه ديگران بشنوند.
ما ضرب المثلی در فارسی داریم که می گوید: "به در می گویند تا دیوار بشنود".
عرب نیز ضرب المثلی مشابه این دارد: "اياك اعنى و اسمعى يا جاره"، يعنى روى سخنم با تو است اى كسى كه نزد من هستى، اما همسايه، تو بشنو.
در این آیه و نیز در آیات متعددی از قرآن، روى سخن به پيامبران است اما مقصود و منظور مردم هستند.(6)
پیامبر(ص) که نسيان و فراموشى ندارد چون معصوم است. لذا اين آیه یک دستور الهى است، مثل ساير دستورات دیگر، مثلا كلمه «لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ»هرگز دليل بر این نيست كه (العياذ بالله) حضرت شرك آورده باشد.(7)
بنا بر این: آیه شریفه در صدد این است تا آموزش دهد که هر چیزی وابسته و متوقف بر مشیت و خواست الهی است و هر عملى از هر عاملى، متوقف بر اذن و اراده خداوند است‏.

اگر سوال شود
«عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكاذِبينَ»
طبق صریح آیه فوق پیامبر اسلام نباید به منافقین اجازه می داد تا در مدینه بمانند، آنها اگر اجبارا به جنگ فرستاده می شدند، با ناشکیبائیهایی که از خود نشان می دادند، موجب رسوایی خود را فراهم می ساختند و در نتیجه چهره نفاق آنها آشکار می شد و این رسوایی جلوی بسیاری از مصائبی که توسط آنها به اسلام و به پیامبر وارد شد، می گرفت.
با این توضیح آیا نمی توان این نتیجه را گرفت، که آنچه بر سر پیامبر آمده است از طریق منافقین؛ بخاطر تصمیم اشتباه حضرت در برخورد با آنها بوده است؟

در پاسخ میگوئیم
چند نکته در این زمینه عرض می شود:
1. همه منافقین در این افراد خلاصه نمی شوند، در ثانی همه فتنه منافقان در این مورد خلاصه نمی شود. لذا نمی توان گفت اگر غیر از این بود دست منافقان رو می شد و دیگر هیچ مشکلی برای مسلمانان از جانب منافقان پیش نمی آمد.
2. با توجه به قرائن روشن می شود چه پيامبر (ص) به آنها اجازه مى‏دادند و چه اجازه نمى‏دادند اين گروه منافق در جنگ تبوک شركت نمى کردند. در آیه 46 به این مطلب اشاره شده که آنها اصلا خود را آماده جنگ با دشمن نکرده بودند.
لذا اگر پیامبر(ص) اجازه نمی داد، آنها صریحا اعلام مخالفت می کردند و این خود مفسده بزرگتری ایجاد می کرد.
3. به فرض كه شركت مى‏كردند نه تنها گرهى از كار مسلمانان باز نمی کردند بلكه مشكلى بر مشكلات مى‏افزودند. به چند آیه بعد توجه فرمایید:
«لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ»؛ اگر آنها همراه شما (بسوى ميدان جهاد) خارج مى‏شدند، جز اضطراب و ترديد، چيزى بر شما نمى‏افزودند و بسرعت در بين شما به فتنه‏انگيزى (و ايجاد تفرقه و نفاق) مى‏پرداختند و در ميان شما، افرادى (سست و ضعيف) هستند كه به سخنان آنها كاملًا گوش فرامى‏دهند و خداوند، ظالمان را مى‏شناسد.(8)
بنا بر اين: هيچگونه مصلحتى از مسلمانان با اجازه دادن پيامبر (ص) از دست نرفته است.
تنها چيزى كه در اين ميان می ماند اين بود كه اگر پيامبر (ص) به منافقان اجازه نمى دادند مشت آنها زودتر باز مى‏شد و مردم به ماهيتشان زودتر آشنا مى‏شدند.
ولى اين موضوع چنان نبود كه از دست رفتن آن موجب ارتكاب گناه و اشتباه باشد.(9)
بیانی دیگر: عتاب و خطاب در آیه، جنبه كنايى دارد. ما ضرب المثلی در فارسی داریم که می گوید: "به در می گویند تا دیوار بشنود".
عرب نیز ضرب المثلی مشابه این دارد: "إياك اعنى و اسمعى يا جاره"، يعنى روى سخنم با تو است اى كسى كه نزد من هستى، اما همسايه، تو بشنو.
در این آیه و نیز در آیات متعددی از قرآن، روى سخن به پيامبران است اما مقصود و منظور مردم هستند.
اين خود يكى از آداب كلام است كه منظور از آن تنها و تنها بيان روشنى مطلب و وضوح آنست و معناى مطابقي آن مقصود نيست.(10)

 

پی نوشت ها:
(1) نساء، 78.
(2) نساء، 79.
(3) نساء، 80.
(4) ترجمه الميزان، ج‏5، ص 8.
(5) کهف، 23 و 24.
(6) ر.ک: تفسير نمونه، ج‏12، ص 390؛ و جلد ‏5، ص 290.
(7) أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص 343.
(8) توبه، 47.
(9) ر.ک: تفسير نمونه، ج‏7، ص 429.
(10) ر.ک: ترجمه الميزان، ج‏9، ص 382؛ تفسير نمونه، ج‏7، ص 430.

 

موضوع قفل شده است