جمع بندی معصوميت انبيا؟

تب‌های اولیه

375 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معصوميت انبيا؟

با سلام معصوم بودن يعني چه؟ آيا به اين معني نماي باشد كه از هر گونه خطا و اشتباه مصون هستند؟
اگر اين طور است پس چرا حضرت يونس اشتباه كرد و توسط نهنگ بلعيده شدو يا حضرت يوسف به غير خدا در زندان متوسل شد و يا حضرت سليمان و...
لطفا معناي معصوم بودن را دقيق توضيح دهيد با تشكر فراوان.


کارشناس بحث : شعیب

با سلام
عصمت آن ملکه نفسانی است که به واسطه آن فرد دارنده این ملکه از گناه و اشتباه در امان می ماند که متکلمان اسلامی بر معصوم بودن انبیاء اجماع داشته اما در بین مذاهب مختلف در محدوده این عصمت اختلاف است
امامیه و برخی از متکلمین غیر امامیه این دایره را وسیع می دانند و در تمامی حوزه های رفتاری پیامبر آنرا جاری می دانند و می گویند پیامبر از گناه صغیره و کبیره سهو نسیان و خطا چه در زمینه ابلاغ وحی و چه در امور شخصی چه در عقاید و چه در غیر آن معصوم بوده و هیچ گونه لغزشی که به این عصمت ضربه بزند نداشته اند.(1)
اما در باره برخی از پیامبران الهی که در قرآن مسایلی مطرح شده همه به ترک اولی برگشته که ترک اولی را همه برای پیامبران جایز می دانند(2)
مثلا رفتن حضرت یونس از بین قوم گناه کارش گناه و نبوده بلکه ایشان بعد از 30 سال هدایت مردم که 2 نفر بیشتر به او ایمان نیاوردند و قرار بود عذاب نازل شود از بین قوم خویش رفتند که بهتر بود تا آخرین لحظات از فضل خدا برای هدایت آنها نا امید نشوند که این ترک اولی بود که خدا او را متوجه کرد.(3)
و همچنین در داستان حضرت یوسف ترک اولی بود چرا که تمسک به عوامل طبیعی قانون طبیعت است که خدا در جهان قرار داد اما با نگاهی برتر که مخصوص مقربین است همه موثریت این عوامل طبیعی به خدا منتهی می شود که بهتر بود حضرت یوسف مستقیم از خدا می خواست برای همین خدا با طولانی کردن زندانش وی را متوجه این نکته تربیتی کرد. که نه تنها این عمل گناه نبوده بلکه در زندگی طبیعی انسان به آن سفارش شده است ک حوایج خویش را از عوامل طبیعی پیجویی کند.(4)

ما بر عصمت انبیاء ادله محکم عقلی و نقلی داریم که در صورت نیاز به آنها خواهیم پرداخت.

والسلام

منابع:
1. علامه حلی، كشف المراد؛ قم، جامعه مدرسین، چاپ نهم، 1422 ه‍.ق، ص 471
2.هادوی تهرانی، مهدی، تأملات در علم اصول فقه، سلسله درس های خارج علم اصول، کتاب اول، دفتر پنجم، مبادی صدوری سنت، ص ۲۱و ۲۲٫
3.طباطبائی، سید محمد حسین؛ المیزان، قم؛ موسسه اسماعیلیان، ج 2، ص 135و 136
4.طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج ۹، ص ۱۷۷
-

عصمت لزوما به معنای توحید کامل نیست. همانطور که استاد فرمودند: عصمت ملکه نفسانی برای پرهیز از گناه است. و این لزوما به معنای کمال توحیدی نیست.
اصلا کمال در توحید، چیزی نیست که برای کسی حتی پیامبر اعظم اسلام به طور کامل محقق شده باشد. اگر اینطور باشد صلوات معنایی ندارد. صلوات درخواست از خداوند است برای قرب بیشتر پیامبر و آل او. آنها در سیر الی الله خود، تا ابدیت همچنان به توحید بیشتری قرب پیدا می کنند. کمال توحید به معنای تمام شدن کمال و بی هدف بودن، بودن جهان آخرت است.
انسانهای موحد و جلوتر از همه، انبیاء و پیش تازتر از آنها انبیاء اولوالعزم و برتر از اینان 14 معصوم علیهم صلوات الله، همه در مسیر توحید هستند. آنچه از ترک اولی که از انبیاء رسیده است همه برگشت به مسئله نقصان در توحید دارد. منتها نه در حجب ظلمانی آن، بلکه در مرتبه حجب نورانی آن. یعنی انبیاء دارای هیچ شرکی حتی نوع خفی آن نبودند ولی در مرتبه خودشان نیازمند به ارتقاء بیشتر و نورانیتی افزونتر بودند.
بحث دیگری که مطرح است اثبات ترک اولی برای انبیاء و نوع آن است. بعضی وقتها طوری ترک اولایی مطرح می شود که شائبه شرک خفی در باره انبیاء می رود که تحلیل غلطی است.
در باره دو نمونه ای که استاد ذکر نمودند جای بحث و تحلیل است.

شعیب;276765 نوشت:
ما بر عصمت انبیاء ادله محکم عقلی و نقلی داریم که در صورت نیاز به آنها خواهیم پرداخت.

یا سلام خدمت کارشناس محترم؛
لطفا ادله عقلی و نقلیتان را بیاورید.
با تشکر.

شریعت عقلانی;284580 نوشت:
یا سلام خدمت کارشناس محترم؛ لطفا ادله عقلی و نقلیتان را بیاورید. با تشکر.

عصمت از ديدگاه شيعه مبتنى بر ضرورت عقلى و ادله نقلی است که به قسمتی از آنها اشاره می شود:
ادله عقلیه
1. اگر از انبيا گناه صادر شود از دو حال خارج نيست:
الف ـ يا متابعت آنان در اين صورت واجب است.
ب ـ يا متابعت واجب نيست و ضد آن واجب است كه هر دو احتمال داراى اثر فاسد است. در صورت نخست مستلزم رخصت در گناه است، چون عمل و قول پيامبر حجت شرعى است. اگر پيامبر گناهى انجام دهد بايد از او تبعيّت كنند و اين اجازه عملى در گناه كردن براى امت است. امّا اگر صورت دوم باشد مستلزم عبث بودن بعثت است.

2. جلب اعتماد عمومى؛ وظيفه پيامبران اصلاح و هدايت است كه با آوردن شرايع و دستورالعمل‏ ها، كارهاى هدايتى و تربيتى خود را عملى مى‏ سازند و مردم در صورتى به اين برنامه‏ ها عمل مى‏ كنند كه اطمينان كامل داشته باشند. از مهم‏ترين عوامل تنفّر، انجام گناه است كه پيامبرى به مردم ظلم كند و كلاه بر سر مردم گذارد كه در نتيجه مردم از اطراف او پراكنده مى‏ شوند. عصمت عامل جذب دل‏ها است؛ اگر پيامبران مانند ساير مردم باشند، موقعيت خود را از دست مى‏ دهند و نفوذى در دل‏ها و توفيقى در جذب مردم نخواهند داشت و در نتيجه از رسيدن به اهداف مقدس خويش ناتوان و عاجز خواهند بود.

3. تربيت در سايه عمل؛ روشن است كه يك مربى در صورتى در امور تربيتى موفّق است كه بين قول و فعل او هماهنگى باشد. مربى أسوه و الگو است و تمامى افعال و گفتار او براى افراد سرمشق است. لذا اگر مربى داراى انحراف اخلاقى باشد در امر تربيتى خود موفق نمى‏شود.

4. اگر پيامبران معصوم نباشند، امورى در مورد آنها لازم مى‏ آيد كه هيچ كدام از اين امور درباره ايشان صدق نمى‏ كند، از جمله:
1ـ اگر آنان معصوم نبودند اطاعت از آنان جايز نبود؛ در صورتى كه قرآن مى‏ فرمايد: «قُلْ إنْ كُنْتُمْ تُحِبّوُنَ اللّه‏ فَاتَّبِعوُنى يُحْبِبْكُمُ اللّه‏ُ..[1]؛ بگو اگر خدا را دوست داريد، مرا پيروى كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد.

2ـ در صورتى كه انبيا مرتكب معصيت شوند طبق دستور خداوند بايد نسبت به آنان امر به معروف و نهى از منكر نمود و طبيعى است كه اين عمل باعث آزار و اذيت آنان مى‏شود و قرآن آزار انبيا را نهى نموده است.
«... وَ مَا كاَنَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذوُا رَسوُلَ اللّه‏ِ...»؛[2] شما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد.

3ـ پيامبران با ارتكاب معصيت، مستحق عذاب، لعن و سرزنش مى‏گردند.
«إنّى أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»؛[3] من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روز قيامت مى ‏ترسم.
و در آيه ديگر مى ‏فرمايد: «... أَلاَ لَعْنَةُ اللّه‏ عَلَى الظّالِمينَ»؛[4] آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمگران است.

4ـ گناه و معصيت ظلم است، در حالى كه پيامبران از بندگان برگزيده و مخلص خدا هستند[5]و ساحتشان از ظلم بدور است. «وَ مَا كَانَ لِنَبِىٍّ أَنْ يَغُلَّ»[6]؛ و براى هيچ پيامبرى شايسته نيست كه خيانت نمايد. برخى از مخالفان عصمت، به ظواهر بخشى از آيات قرآن استدلال نموده ‏اند ، ولى مدعاى آنان نادرست است؛ چنان‏كه مفسران به تفسير و توجيه پرداخته‏ اند؛ چون دلايل بر عصمت، نصوص متقن نقلى و عقلى است.

گاهى گفته مى‏ شود كه اگر پيامبران معصومند چرا قرآن كريم برخى گناهان را به پيامبران نسبت داده است؟ پاسخ اين است كه گناهانى كه به انبيا نسبت داده شده است از باب ترك اولى است؛ به عبارت ديگر گناه بر دو قسم است: گناهى كه از هر كسى صادر شود گناه به شمار مى‏آيد؛ نظير: ظلم، زنا، دروغ، اما برخى گناهان نسبى است كه با توجه به مقام و شخصيت افراد، نامطلوب به شمار مى‏ آيد. چه بسا صدور يك عمل از شخصى عيب نباشد بلكه فضيلتى باشد اما از شخص ديگرى عيب به شمار مى‏آيد؛ لذا مى‏ گويند: «حسنات الابرار سيئات المقربين»؛ حسنات نيكان براى مقربان گناه است. از اين رو انبيا با آن مقام والاى ايمان و معرفت هرگاه كارى از آنان سر زند كه مطابق شأن آنان نباشد تعبير به عصيان مى‏ شود.
خواندن يك نماز بدون حضور قلب براى يك فرد عادى فضيلت است اما براى پيامبر گناه مى‏ باشد. منظور از ترك اولى اين است كه ترك آن از انجامش بهتر است. اين عمل ممكن است جزو مكروهات يا مباحات و حتى مستحبات باشد. طواف مستحبى گرچه كار خوبى است ولى ترك آن و پرداختن به رفع نياز شخص مؤمن بهتر است. اگر كسى قضاى حاجت مؤمن را رها كند و به جاى آن طواف خانه خدا انجام دهد گرچه عمل مستحبى انجام داده ولى ترك اولى كرده است. و اين كار براى اولياى خدا و پيامبران مناسب نيست.

-------------------------------------------------------------------------

[=Calibri][1]. سوره آل عمران، آيه 31.

[=Calibri][2]. سوره احزاب، آيه 53.

[=Calibri][3]. سوره يونس، آيه 15.

[=Calibri][4]. سوره هود، آيه 18.

[=Calibri][5]. سوره آل عمران، آيه 33 و سوره ص، آيه 47 و نيز آياتى كه در شأن انبياء وارد شده است.

[=Calibri][6]. سوره آل عمران، آيه 161.
با استفاده ازhttp://www.askdin.com/thread19480.html


براي عصمت انبياء مي توان ادله نقلي از قرآن و حديث ذكر كرد:


1-« قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ ــ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ . (ابلیس) گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من در زمين در نظر آنها زينت مى‏ دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت ؛ مگر بندگان مخلَص تو را.»(حجر:39 و 40)


در این آیه ی شریفه ، شيطان تصريح مي كند كاري با بندگام مخلص خدا ندارد.. هر چند دلیلی بر اختصاص این صفت به پیامبران (صلوات الله علیهم) نداریم؛ ولی بدون تردید شامل ایشان هم می‌شود؛ چنان‌که قرآن تعدادی از پیامبران را از مخلصین شمرده است.خداوند در برخي از آيات صفات و مصاديق مخلصين را بيان داشته است:


« وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ . ــــــ آن زن قصد او (یوسف) كرد؛ و او نيز ــ اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد ــ قصد وى مى ‏نمود. اينچنين كرديم تا بدى و فحشا را از او (یوسف) دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان مخلَص ما بود.»( يوسف : 24)


«سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ـ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين‏. ـــ منزّه است خداوند از آنچه توصيف مى‏كنند ؛ مگر بندگان مخلَص خدا.»(الصافات:159 و 160)


مخلصين در بیان هر آنچه به خدا نسبت داده می شود از وصف و فعل معصومند.


« وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا. ـــــ و در اين كتاب(آسمانى) از موسى ياد كن، كه او مخلَص بود، و رسول و پيامبرى والا مقام‏ بود.»( مريم:51)


«وَ اذْکُرْ عِبادَنَا اِبْرَاهِيمَ وَ اسحاقَ وَ يَعْقُوبَ اُولِي الاَيْدي و الْاَبْصار* انا اَخْلَصْنا هُمْ بخالصه ذِکْرَي الدّٰار» (سورة ص, آيه‌هاي 45 و 46)

2-وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ ليطاعَ بِاِذْنِ اللهِ ( سورة نساء, آية 63)


روشن است اطاعت مطلق در صورتي صحيح است كه شخص اطاعت شده معصوم باشد وخداوند اطاعت در معصيت را جايز نمي داند.


3 ـ وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ. آنگاه كه پروردگار ابراهيم او را به آزمون‏هايي مبتلا ساخت و او آن آزمون‏ها را به اتمام رسانيد. خداوند به او فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از ذريه من نيز از امامت بهره ‏اي خواهند داشت؟ خداوند به او فرمود: عهد من شامل حال ظالمان نمي‏شود. ( البقرة : 124)


از این آیه ی شریفه استفاده می شود که امامت به ظالمین نمی رسد و هركس از حدود الهي خارج شود ظالم است.

در آيه ياد شده، حضرت ابراهيم(ع) به عنوان امام و پيشواي مردم از جانب خداوند معرفي شده است. از طرفي فلسفه امامت، هدايت انسان‏ها به راه مستقيم الهي و رسيدن به كمال مطلوب است. اين غرض بدون وجوب اطاعت و پيروي از امام حاصل نخواهد شد. از سوي ديگر، حق و باطل، و طاعت و معصيت را بايد در گفتار و رفتار امام جست‏ و جو كرد. در اين صورت اگر امام معصوم نباشد، به جاي آن‏كه بشر را هدايت كند، گمراه خواهد كرد و اين خلاف فلسفه امامت است.

4-يا ايها الذين آمنوا أطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم... [نساء، 59]

هرگاه خداوند به اطاعت بي‏ قيد و شرط از كسي فرمان دهد، آن فرد معصوم خواهد بود؛[ التبيان، ج 3، ص236؛ مجمع‏ البيان، ج 2، ص 64] زيرا ترديدي نيست كه خداوند انجام گناه را براي كسي روا نمي‏دارد و آن را نمي‏ پسندد. به عبارت ديگر، معصيت و گناه مورد نهي خداوند است نه مورد امر او.

5. به گواهی قرآن، پیامبران الهی مشمول هدایت خاص الهی بوده‌اند قرآن پس از ذكر اسامی تعدادی از پیامبران بزرگ می‌فرماید:

«وَ اجْتَبَینَاهُمْ وَ هَدَینَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ذَلِكَ هُدَى اللّهِ یهْدِی بِهِ مَن یشَاء مِنْ عِبَادِهِ » (انعام/87)
«و آنها را برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این هدایت خداست كه هر كس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی می‌كند».

و در جای دیگر می­فرماید:


«وَمَن یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَمَن یهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ » (زمر/36-37)



«و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت کننده­ای ندارد و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراه کننده­ای نخواهد داشت.»

به این ترتیب روشن می‌شود كه انبیای الهی هیچ گاه در معرض گمراهی واقع نمی‌شوند و از آن‌جا كه ارتكاب گناه از مصادیق مسلم گمراهی است این آیات بیانگر عصمت پیامبران از ارتكاب گناه‌اند.

6-قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ(يونس،35)بگو: «آيا از شريكان شما كسى هست كه به سوى حقّ رهبرى كند؟» بگو: «خداست كه به سوى حقّ رهبرى مى ‏كند» پس، آيا كسى كه به سوى حقّ رهبرى مى ‏كند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى‏ يابد مگر آنكه هدايت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مى‏ كنيد؟

بر اين این اساس کسی که خود هدایت نیافته است ترجیحی بر دیگران ندارد.اگر پیامبر همچون انسانهای معمولی مبتلا به وساوس شیطانی و تسویلات نفس امّاره باشد ارسال چنین کسی برای تزکیه انسانها ترجیح بلا مرجح بلکه ترجیح مرجوح خواهد بود. پیامبری که خود هنوز تزکیه نفس پیدا نکرده است چگونه می تواند حجت برای دیگران باشد؟



رجوع فرماييد:
امامت در بينش اسلامي ، علي رباني گلپايگاني،ص 247-278

مقاله عصمت انبیاء ، مهدي جدي ، سايت پژوهشكده باقرالعلوم(عليه السلام)
آموزش عقائد،آيت الله مصباح يزدي ، 201

شعیب;296643 نوشت:
1-« قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ ــ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ . (ابلیس) گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من در زمين در نظر آنها زينت مى‏ دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت ؛ مگر بندگان مخلَص تو را.»(حجر:39 و 40) در این آیه ی شریفه ، شيطان تصريح مي كند كاري با بندگام مخلص خدا ندارد.. هر چند دلیلی بر اختصاص این صفت به پیامبران (صلوات الله علیهم) نداریم؛ ولی بدون تردید شامل ایشان هم می‌شود؛ چنان‌که قرآن تعدادی از پیامبران را از مخلصین شمرده است.خداوند در برخي از آيات صفات و مصاديق مخلصين را بيان داشته است: « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ . ــــــ آن زن قصد او (یوسف) كرد؛ و او نيز ــ اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد ــ قصد وى مى ‏نمود. اينچنين كرديم تا بدى و فحشا را از او (یوسف) دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان مخلَص ما بود.»( يوسف : 24) «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ـ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين‏. ـــ منزّه است خداوند از آنچه توصيف مى‏كنند ؛ مگر بندگان مخلَص خدا.»(الصافات:159 و 160) مخلصين در بیان هر آنچه به خدا نسبت داده می شود از وصف و فعل معصومند. « وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا. ـــــ و در اين كتاب(آسمانى) از موسى ياد كن، كه او مخلَص بود، و رسول و پيامبرى والا مقام‏ بود.»( مريم:51) «وَ اذْکُرْ عِبادَنَا اِبْرَاهِيمَ وَ اسحاقَ وَ يَعْقُوبَ اُولِي الاَيْدي و الْاَبْصار* انا اَخْلَصْنا هُمْ بخالصه ذِکْرَي الدّٰار» (سورة ص, آيه‌هاي 45 و 46)

با سلام. شما که خود می دانید که اخلاص در انحصار پیامبران نیست پس باید اعتقاد داشته باشید که انسانهای غیرمعصوم هم می توانند مخلص باشند. پس این آیه دلالت به عصمت پیامبران اختصاصا ندارد.

شعیب;296642 نوشت:
. اگر از انبيا گناه صادر شود از دو حال خارج نيست: الف ـ يا متابعت آنان در اين صورت واجب است. ب ـ يا متابعت واجب نيست و ضد آن واجب است كه هر دو احتمال داراى اثر فاسد است. در صورت نخست مستلزم رخصت در گناه است، چون عمل و قول پيامبر حجت شرعى است. اگر پيامبر گناهى انجام دهد بايد از او تبعيّت كنند و اين اجازه عملى در گناه كردن براى امت است. امّا اگر صورت دوم باشد مستلزم عبث بودن بعثت است.

قسمت قرمز رنگ نیازمند اثبات است. در حدیث ثقلین که در انتهای عمر شریف ایشان بیان شده آمده است که بنده دو ثقل را برای شما به یادگار می گذارم. کتاب الله و عترتی. در این دو مورد اثری از عمل و قول پیامبر دیده نمی شود. چه بسا اعمالی که با قرآن ناسازگار بود و پیامبر را نیازمند توبه. در جایی خواندم روزی نماز صبح پیامبر قضا شد. آوردن اند در جنگی پیامبر یاران را جمع و آرایش دفاعی را برای آنها بیان می کند. یکی از یاران می گوید یا رسول الله این وحی منزل است یا نظر شخصیتان. ایشان می فرمایند نظر شخصی. او هم می گوید به اعتقاد من این آرایش اشتباه است و طور دیگر باید جنگید. پیامبر هم که حرف او را منطقی می بیند قبول می کند و اتفاقا موفقیت امیز هم می شود.

شعیب;296642 نوشت:
. جلب اعتماد عمومى؛ وظيفه پيامبران اصلاح و هدايت است كه با آوردن شرايع و دستورالعمل‏ ها، كارهاى هدايتى و تربيتى خود را عملى مى‏ سازند و مردم در صورتى به اين برنامه‏ ها عمل مى‏ كنند كه اطمينان كامل داشته باشند. از مهم‏ترين عوامل تنفّر، انجام گناه است كه پيامبرى به مردم ظلم كند و كلاه بر سر مردم گذارد كه در نتيجه مردم از اطراف او پراكنده مى‏ شوند. عصمت عامل جذب دل‏ها است؛ اگر پيامبران مانند ساير مردم باشند، موقعيت خود را از دست مى‏ دهند و نفوذى در دل‏ها و توفيقى در جذب مردم نخواهند داشت و در نتيجه از رسيدن به اهداف مقدس خويش ناتوان و عاجز خواهند بود.

مشکل شما این است که سیاه و سفید به انسانها نگاه می کنید. یعنی نمی شود معصوم نبود و به مردم ظلم نکرد و کلاه بر سر مردم نگذاشت. مگر الان که شخص غیر معصوم در راس اموراست اعتماد عمومی جلب نشده است؟

شعیب;296642 نوشت:
3. تربيت در سايه عمل؛ روشن است كه يك مربى در صورتى در امور تربيتى موفّق است كه بين قول و فعل او هماهنگى باشد. مربى أسوه و الگو است و تمامى افعال و گفتار او براى افراد سرمشق است. لذا اگر مربى داراى انحراف اخلاقى باشد در امر تربيتى خود موفق نمى‏شود.

باز هم سیاه و سفید نگاه کردن به انسان ها. این همه آدم و مربی اخلاق ر جامعه که دارای انحراف اخلاقی هم نیستند و البته معصوم هم نیستند.

شعیب;296642 نوشت:
از جمله: 1ـ اگر آنان معصوم نبودند اطاعت از آنان جايز نبود؛ در صورتى كه قرآن مى‏ فرمايد: «قُلْ إنْ كُنْتُمْ تُحِبّوُنَ اللّه‏ فَاتَّبِعوُنى يُحْبِبْكُمُ اللّه‏ُ...»[1]؛ بگو اگر خدا را دوست داريد، مرا پيروى كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد. 2ـ در صورتى كه انبيا مرتكب معصيت شوند طبق دستور خداوند بايد نسبت به آنان امر به معروف و نهى از منكر نمود و طبيعى است كه اين عمل باعث آزار و اذيت آنان مى‏شود و قرآن آزار انبيا را نهى نموده است. «... وَ مَا كاَنَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذوُا رَسوُلَ اللّه‏ِ...»؛[2] شما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد. 3ـ پيامبران با ارتكاب معصيت، مستحق عذاب، لعن و سرزنش مى‏گردند. «إنّى أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»؛[3] من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روز قيامت مى ‏ترسم. و در آيه ديگر مى ‏فرمايد: «... أَلاَ لَعْنَةُ اللّه‏ عَلَى الظّالِمينَ»؛[4] آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمگران است.

1. ما در زندگی از خیلی از انسان ها تبعیت می کنیم. مهمترین و بزرگترین آنها رهبر جامعه است که باید از او تبعیت کرد. آیا ایشان معصوم است؟
2. پیامبری که از امر به معروف و نهی منکر اذیت می شود یعنی خودسازی نکرده است. یک انسان خودساخته هر امر به معروف و نهی از منکری را با روی گشاده می پذیرد و اتفاقا از آمر و ناهی آن تشکر هم می کند. یک انسان خود ساخته نقدپذیر است. یک انسان نقد پذیر از نقد استقبال می کند حتی اگر در موردش صادق نباشد.
3. هر انسانی که از او گناهی سر بزند بسته به بزرگی و کوچی آن مسحق عذاب از جانب پروردگار است. البته اگر توبه نکرده باشد. که الیته می دانیم اولیا خدا روزی هزاران بار به درگاه الهی استغفار می کردند.

و اما آیاتی که دلالت بر این دارد که پیامبر معصوم نبوده است :
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ
پس صبر کن وعده خدا حق است و بر گناه خود از خدا آمرزش طلب کن و صبح و شام به ذکر و ستایش خدای خود بپرداز .( قرآن .سوره مومن .آیه [=Times]55)
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا ﴿٢﴾
تا از گناه گذشته و آینده تو(محمد) در گذریم و نعمت خود را بر تو به حد کمال برسانیم و تورا به راه راست هدایت کنیم . (قرآن . سوره فتح . آیه[=Times] 2)
[=Times]عَبَسَ وَتَوَلَّىٰ ﴿١﴾أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَىٰ ﴿٢﴾وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّىٰ ﴿٣﴾أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَىٰ ﴿٤﴾أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَىٰ ﴿٥﴾فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّىٰ ﴿٦﴾وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ ﴿٧﴾وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَىٰ ﴿٨﴾وَهُوَ يَخْشَىٰ ﴿٩﴾فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّىٰ ﴿١٠﴾كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ ﴿١١﴾
[=Times]چهره در هم كشيد و روى گردانيد ،«1» از اينكه آن مرد نابينا نزد او آمد !«2» تو چه مى‏دانى شايد او [در پرتو تعاليم اسلام از آلودگى] پاك و پاكيزه شود«3» يا متذكّر [حقايق] گردد و آن تذكر او را سود دهد ؛«4» اما كسى كه خود را ثروتمند نشان مى‏دهد«5» تو به او روى مى‏آورى [و نسبت به وى اهتمام مى‏ورزى ] «6» در حالى كه اگر او نخواهد خود را [از آلودگى‏هاى باطنى و عملى] پاك كند تكليفى بر عهده تو [نسبت به او] نيست ؛«7» و اما آنكه شتابان نزد تو آمد«8» در حالى كه [از پروردگارش] مى‏ترسد ،«9» تو [با روى گردانى] از او به ديگران مى‏پردازى .«10» اين چنين [برخوردى شايسته] نيست ، بى‏ترديد اين آيات قرآن مايه پند است .«11»
[=Times]فکر می کنم همین 3 مورد کافی است. اگر نیاز بود باز هم می آوریم.

چگونه است که به آیاتی که به این صراحت به خطاکار بودن پیامبر اشاره می کند نمی توان استناد کرد ولی آیاتی که غیرمستقیم و به سختی معنای عصمت از آنها استخراج می شود مورد استناد قرار می گیرند.

خداوند در قرآن به پیامبر می فرماید بگو من بشری مثل شما هستم و تنها تفاوتی که دارم بر من وحی شده است.
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشرٌ مِّثْلُكمْ يُوحَي إِلي أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَاستَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ استَغْفِرُوهُوَ وَيْلٌ لِّلْمُشرِكِينَ‏
بگو من تنها بشري هستم مثل شما با اين فرق كه به من وحي مي‏شود كه معبود شما معبودي است يكتا پس همه يك صدا به سويش رو كنيد و از شركي كه به وي ورزيده‏ايد استغفار كنيد و واي به حال آنان كه شرك مي‏ورزند
چرا خداوند یکی از فرق هایی را که پیامبر با مردم عادی دارند عصمت بیان نمی کند.

سلام
من فکر می کنم ما مراتب عصمت داریم
یعنی به میزانی که شما در داشتن تقوا سعی می کنید خداوند نیز به شما توفیقاتی عطا می کند و شما رو از ارتکاب یه سری از گناهها نگه می دارد و این روند ادامه دارد....

در رابطه با سهوالنبی احادیثی هستند که توضیح دادند و تا اونجا که یادمه یکی از دلایل سهو پیامبر این بود که مردم مانند حضرت عیس(ع) ایشان را پسر خدا ننامند و خود خداوند پیامبر را به سهو انداختند ....
ولی شما در مورد ائمه آیا چیزی شنیدید ؟

جناب شریعت عقلانی

خودت زدی به اون راه .

کجاست آیاتی که دلالت بر عدم عصمت دارد .؟؟؟ ما که چیزی ندیدیم .!!!!!!!!!!!
لا بد مثل این آیات شریفه

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ(44) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ(45) ثمُ‏َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ(46) فَمَا مِنكمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ(47)

گذاشتید که بعد به آنها استدلال کنید .

فعلا که این آیاتی که ذکر کردی بر اوج عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دلالت دارد .

منتظریم آیه بیاری دلالت بر عدم عصمت کند .

اما یه نکته را بگم خواندگان عزیز توجه کنن قصد و غرض شما چیست .

فکر نکنم از لحاظ مبانی شما شک داشته باشی که گناه منشأ آن شیطان است که به یاری نفس اماره می آید و انسان را به گناه وا می دارد .

به آیاتی استدلال کردی که - که به زعم خودت - منافی عصمت هستن اما از این آیه شریفه - از باب مثال - خودت زدی به آن راه .

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ ــ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ .

خواننده عزیز بی شک متوجه این هست که نه تعارض این آیه را حل کردی نه به معنای مخلص - به فتح لام - توجه کردی و نه غیره .

اما در رابطه با اشکالاهای اولت منتظر می مونم مسول مربوطه جواب بده بعد وارد جواب می شم .

مقام امامان معصوم علیهم السلام فراتر از عصمت به عبارتی عصمت یکی از شئون این بزرگواران است .

کاربر گرامی tooba اگه میشه بیشتر توضیح بدین.ممنون

یونس بن عبد الرحمن;298143 نوشت:
کجاست آیاتی که دلالت بر عدم عصمت دارد .؟؟؟ ما که چیزی ندیدیم .!!!!!!!!!!! لا بد مثل این آیات شریفه

در پست شماره 14 همین صفحه به 3 نمونه اشار کردم که به گناه یا خطای پیامبر اشاره دارد. اگر راجع به آنها بحثی دارید بفرمایید. لازم به ذکر است مدعیان عصمت معصومین را از گناه و اشتباه و فراموشی بری می دانند.

یونس بن عبد الرحمن;298143 نوشت:
قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ ــ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ .

آیه ای که آوردید را کارشناس محترم هم آورد و بنده در پست شماره 9 به آن اشاره کردم. عرض شد مقام مخلص اختصاص به پیامبران و امامان ندارد . در واقع مقامی که آنها داشتند با سعی و تلاش خودشان بدست آوردند که این راه برای هر شخصی با خودسازی و تهذیب نفس و تقوی می تواند حاصل شود.

من که گفتم یه آیه دیگه هم اضافه کنم بخوای بیشتر اضافه کنم مثلا

لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في‏ ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحيمٌ . التوبة : 117

لا بد می فرمایید چون خداوند متعال فرموده : توبه کرد بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و أله پس پیامبر لا بد غیر معصوم هستش و آیات دیگه .

مدعیان عصمت منظورت خداست - البته خدا ادعاء نمی کند حکم می کند - دیگه چون در قرآن ساحت تمامی انبیاء را از گناه مبرأ شمرده از آدم ابو البشر گرفته تا خاتم علهیم السلام .

تازه خدا در قرآن برای پیامبر و اهل بیتش علهیم السلام حتی ترک اولی را هم نفی کرده چیزی که اصلا تصورشو هم نمی تونی بکنی گناه و اشتباه و سهو و غیره که سهله .

وارد بحث می شم به زودی

در رابطه با آیه شریفه

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ ــ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ .
اگر منظورت مخلص - به کسر لام باشد - که واضح و روشنه که شامل همه انسانها می شود .

ولی به آیه شریفه دقت بیشتری کن می فرماید - مخلص به فتح لام - برای خواننده روشن نکردی از لحاظ ادبیات عرب فرق چیست و قرآن در صدد بیان چه مساله ایی هستش . -

و این که با تلاش و کوشش رسیدن به مقامات خاص انبیاء نیست و تمامی انسانها در آن مشترک هستن و امتیازی برای أنبیاء محسوب نمی شود در ضمن این که قرآن به شدت با اکتسابی بودن عصمت مخالفت می کند .

منتظرم ببینم دیگه چی داری بگی , به چه آیاتی می خوای استدلال کنی .

آیه بر عدم عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله داری خب ذکر کن خواننده مطلع بشه تا بحث فراگیر و همه جانبه بشه .

یونس بن عبد الرحمن;298445 نوشت:
منتظرم ببینم دیگه چی داری بگی , به چه آیاتی می خوای استدلال کنی . آیه بر عدم عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله داری خب ذکر کن خواننده مطلع بشه تا بحث فراگیر و همه جانبه بشه .

ظاهرا مطالب بنده را خوب نمی خوانید. اگر می خواهید بحث کنیم مطالب قبلی بنده را نقد کنید تا ادامه دهیم.
شریعت عقلانی;298158 نوشت:
در پست شماره 14 به 3 نمونه اشار کردم که به گناه یا خطای پیامبر اشاره دارد. اگر راجع به آنها بحثی دارید بفرمایید.

در ضمن بحث عقلی هم فراموش نشود.

شعیب;276765 نوشت:
با سلام [=13]

1-------امامیه و برخی از متکلمین غیر امامیه این دایره را وسیع می دانند و در تمامی حوزه های رفتاری پیامبر آنرا جاری می دانند و می گویند پیامبر از گناه صغیره و کبیره سهو نسیان و خطا چه در زمینه ابلاغ وحی و چه در امور شخصی چه در عقاید و چه در غیر آن معصوم بوده و هیچ گونه لغزشی که به این عصمت ضربه بزند نداشته اند.(1)
2-------اما در باره برخی از پیامبران الهی که در قرآن مسایلی مطرح شده همه به ترک اولی برگشته که ترک اولی را همه برای پیامبران جایز می دانند(2)
مثلا رفتن حضرت یونس از بین قوم گناه کارش گناه و نبوده بلکه ایشان بعد از 30 سال هدایت مردم که 2 نفر بیشتر به او ایمان نیاوردند و قرار بود عذاب نازل شود از بین قوم خویش رفتند که بهتر بود تا آخرین لحظات از فضل خدا برای هدایت آنها نا امید نشوند که این ترک اولی بود که خدا او را متوجه کرد.(3)

-

سلام علیکم

[="red"]دوستان و کارشناسان تا پایان وقت بگذارید و بخونید.
[/]
1-------واقعا حیف شیعه که شده این.

2------- ماجرای ترک قوم حضرت یونس عليه آلاف تهية و الثنا """"""" ترک اولی""""""" بوده ؟؟؟؟
عجب..................
وقتی از کودکی تا به امروز در ذهن ما و شما کرده اند و گفته اند و پای منبرها و از انسان های بزرگ شنیده ایم پیامبران ع مطلق معصوم هستند و هیچ گناهی نمیکنند ( بدون سند درست حسابی و دلایل قانع کننده) نتیجه این می شود که حتی اگر خدا به صراحت هم در کتابش بگوید پیامبران هم گناه می کنند آیات را دور زده و جوری که به اعتقاد کودکیتان بخورد تفسیر می کنید.

ماجرای حضرت یونس عليه آلاف تهية و الثنا در این ترک قوم :

و ذا النون (يونس) را (به ياد آور)، در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت، و چنين مي‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت، (اما موقعي كه در كام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمتها (ي متراكم) فرياد زد خداوندا! جز تو معبودي نيست، منزهي تو، من از ستمكاران بودم. (۸۷ انبیا)

خداوند یونس ع را به عنوان پیامبر برگزید و وظیفه ی رسالت را به او داد و توجیح کرد و ماموریت هدایت انسان ها را به او داد.
یونس ع سالها و سالها به این وظیفه عمل کرد و در حد مثلا 2 نفر بعد از سالهای زیاد به او ایمان آوردند. حضرت بعد از این همه مدت تلاش و کوشش در این مسئولیت , نمیدانم چه اسمش را می گذارید : خسته شد , نا امید شد , دل سرد شد , خشمگین(طبق قران) شد و به این نتیجه رسید که دیگر ادامه دادن به این روش و این مسئولیت بی فایده است اینها ایمان بیار نیستند و الا تا به حال می آوردند.

قران می گوید :
در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت، و چنين مي‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت.
این یعنی چه :
یعنی حضرت یونس ع از مثلا گمراهی قومش و هم اینکه حرفش را برای ایمان اوردن قبول نمیکنند خشمگین شد. و کسی که خشمگین شود و تصمیم بگیرد دیگر طبق عقل و روایت مشخص است تصمیمش به خطا میرود یا بزرگ یا کوچیک که خود در اون لحظه درست متوجه نیست اما بعد که آروم شد متوجه می شود چه کرده است.
نکته 1 : اول اینکه اگر شما کسی را نصیحت کردی که به خدا ایمان بیاورد , اما اون طرف گفت من حرفهای تو را شنیدم و به این نتیجه رسیدم که ایمان نیاورم و یا اصلا دوست ندارم ایمان بیاورم.
دیگر خشمگین شدنت برای چیست. وظیفه ی تو پند و اندرز و هشدار است که دادی ما نخواستیم چرا عصبانی می شوی و می خواهی به زور مثلا ما حرفت را قبول کنیم خوب نمیکنیم.
پس حضرت یونس ع با آن مقامی که شما می گویید باید کظم غیض میکرد و خشمگین نمیشد اما مشخص میشود هرچند که ایشان پیامبر بودند و مقام بالایی داشتند اما این اتفاق و این مورد برایشان پیش آمد و خدا هم میگوید.
نکته 2 :
رفتن از میان قوم این یعنی چه :
خداوند به یونس گفته وظیفه و مسئولیتت رسالت هست و باید مردم را هدایت کنی.
بعد حضرت یونس خشمگین میشود و نا امید مثلا , به این نتیجه می رسد که دیگر این مسئولیت کافی است و باید ترک آن کرد.
این یعنی چه ؟؟؟؟
مثالی میزنم :
من در خدمت سربازی هستم به من تفنگ دادند و مسئولیت نگه داری تفنگ را به عهده ی من دادند و می گویند تفنگ مثل ناموس توست.
حال تصور بفرمایید من به این نتیجه برسم تفنگ را بگذارم و برم....بعد چه می شود.
پدر من را جلوی چشمانم می آورند.
بهتر بگویم:
به من می گویند وظیفه ات این است که جلوی این در پایگاه بایستی و نگذاری کسی وارد شود:
فرض کنید من خسته و عصبانی بشم از رفتار مراجعین و به هر دلیلی وسط این مظیفه و مسئولیتی که به من دادند بگذارم و برم!!!!!!!!!!!!
چه می شود ؟؟؟؟؟
این دفعه دیگر پدر و مادر من را جلوی چشمانم می آورند.

بعد شما( کلی میگم شما) می گویید این ترک وظیفه و مسئولیت """"" ترک اولی """"" بوده ؟؟؟؟

تازه بگذریم که حضرت یونس ع صابر نبود و صبر نکرد( تا آخر ماموریت)
و ما میدانیم : ان الله مع الصابرین

دوستان و کارشناسان عزیز :
شاید اگر ما جای یونس ع بودیم به فکر می کردیم کاره خوبی هست و توبه هم نمیکردیم.
اما حضرت یونس بعد از آنکه به دهان ماهی افتاد و خشمش فرو کش کرد
خودش فهمید دقیقا چه خطای بزرگی کرده
و بخاطر همین صفت ظلم و ظالم رو برای خودش به کار برد و به این موضوع اعتراف کرد.
آیا صفت بهتری یونس و خدا نداشتند(نعوذبلله) برای ترک اولی به کار ببرند ؟
صفتی بد تر از ظلم در قران آمده است که شرک رو خدا می گوید ظلم عظیم است ؟ و شرک را خدا نمی بخشد ؟؟؟؟
بعد به همین راحتی اینها میگند ما ظالم هستیم و ظلم کردیم. ( فکر نمیکنید)
یا اینکه اینها هرچند بندگان بزرگی بودند و دچار این خطا شدند اما مهم این هست که متوجه شدند و اعتراف کردند. و دقیقا صفتی را گفتند که همونند. چرا باید یونس ع واسه ترک اولی دروغ بگه و بگه ظلم کردم در صورتی که بین خوب و خوبتر : خوب را انتخاب کرده. ایا سازوار هست صفت ظلم را اینجا بکار ببرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر او (در شکم ماهی ) خدا را تسبیح نمی گفت، در شکم او تا روز رستاخیز درنگ می کرد.(صافات 139 - 148)

یعنی : تسبیح نمیکرد تا قیام قیامت در شکم ماهی می ماند.(الله اکبر واسه ترک اولی این مجازات- پس یعنی نعوذبلله ظالم تر از خدا نیست که واسه یک کار خوب همچنین چیزی می گوید و همچین مجازاتی می بندد... الله اکبر).
با گفته یونس ع که از ظالمین هست خدا می داند بعد از قیامت چه می شد اگر تسبیح نمیگفت و مثلا اعتراف و توبه نمیکرد.

و بعدددددددددددددددددددددد جالب تر از همه این هست :
که عده ای می آیند می گویند مگر معنی ظلم چیست ؟ یعنی می خواهند با بازی با کلمات بگویند ظلم که معنی خاصی ندارد چیزی نیست.
دوستان :
هرچند که هیچ فرقی نمیکند چه معنی شود و مهم این هست که ظلم بد است و خوب نیست و خدا بد را دوست ندارد و ظالم رستگار نمیشود و لعنت خدا بر ظالمین است.
فقط یک مثال : می گویند ظلم یعنی :
«ظلم» در لغت عرب «وضع الشی فی غیرموضعه» است یعنی انسان کاری را صورت دهد که حقش این بود که انجام ندهد.
خوب یعنی چی :

یعنی کاری که حق نبوده - غیر حق بوده - خدایی نبوده - خدا راضی نبوده -
این محترمانش هست که یعنی : بویی از حق در این کار نیست و مخالف با حق و خداست.

درست قبول.
پس لعنت خدا بر کسانی است کاری کردند که حقش این بود که انجام ندهد.
و همینطور شرک.

پس اصلا هیچی که هیچی که هیچی تغییر نمیکنه و ظلم همون ظلم و همون بد و همون چیزی است که رستگاری درش نیست.

ما دعاي او را به اجابت رسانديم، و از آن اندوه نجاتش بخشيديم، و همينگونه مؤ منان را نجات مي‏دهيم. (۸۸ انبیا)

ترک اولی جالبه اندوه میاره و لازمه خدا از این غم نجاتشون بده و هم اینکه صفت ظالمین هم واسه زیبایی آیه هست و اگرم تسبیح نگه تا قیامت تو شکم ماهی میمونه واسه اینکه یه کاره خوبی انجام داده.

یعنی عقل رو فاتحهشو خوندند بعضیا.......(کلی میگم)

پس کاملا مشخص است صفت سر جای خودش به کار رفته و طبق توضیحات ماجرای یونس ع کاملا روشن است
و بعضی ها می خواهند با پافشاری بر عصمت مطلق پیامبران , آیه را دور بزنند و نپذیرند.

پناه به خدا

این فعلا ماجرای حضرت یونس علیه آلاف التحیه والثناء.

خطاهای مرا بگویید قانع کننده بود می پذیرم و اعتراف میکنم اشتباه گفتم.
با سپاس

baghiatollah;298715 نوشت:
و بعدددددددددددددددددددددد جالب تر از همه این هست : که عده ای می آیند می گویند مگر معنی ظلم چیست ؟ یعنی می خواهند با بازی با کلمات بگویند ظلم که معنی خاصی ندارد چیزی نیست. دوستان : هرچند که هیچ فرقی نمیکند چه معنی شود و مهم این هست که ظلم بد است و خوب نیست و خدا بد را دوست ندارد و ظالم رستگار نمیشود و لعنت خدا بر ظالمین است. فقط یک مثال : می گویند ظلم یعنی : «ظلم» در لغت عرب «وضع الشی فی غیرموضعه» است یعنی انسان کاری را صورت دهد که حقش این بود که انجام ندهد. خوب یعنی چی : یعنی کاری که حق نبوده - غیر حق بوده - خدایی نبوده - خدا راضی نبوده - این محترمانش هست که یعنی : بویی از حق در این کار نیست و مخالف با حق و خداست. درست قبول. پس لعنت خدا بر کسانی است کاری کردند که حقش این بود که انجام ندهد. و همینطور شرک. پس اصلا هیچی که هیچی که هیچی تغییر نمیکنه و ظلم همون ظلم و همون بد و همون چیزی است که رستگاری درش نیست.

با سلام. بسیار عالی بود.
جالبتر آنکه برای اثبات عصمت از همین واژه ظلم استفاده می کنند. به این استدلال کارشناس سایت دقت فرمایید :
شعیب;296644 نوشت:
3 ـ وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ. آنگاه كه پروردگار ابراهيم او را به آزمون‏هايي مبتلا ساخت و او آن آزمون‏ها را به اتمام رسانيد. خداوند به او فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از ذريه من نيز از امامت بهره ‏اي خواهند داشت؟ خداوند به او فرمود: عهد من شامل حال ظالمان نمي‏شود. ( البقرة : 124) از این آیه ی شریفه استفاده می شود که امامت به ظالمین نمی رسد و هركس از حدود الهي خارج شود ظالم است.

مطلب بسیار عجیب دیگری که بنده چند وقت پیش به آن برخورد کردم در برنامه تلویزیونی صدا و سیما روحانی ای را دعوت کرده بودند که ادعا کرده بود خداوند ملائکه را دستور نداد بر نوع انسان سجده کنند بلکه دستور داد به مقام والای عصمت که در حضرت آدم اختصاصا متجلی شده بود سجده کنند!!!!!
البته اینطور بزرگنمایی و مطلق انگاشتن پیامبران از هرگونه خطا و اشتباه باعث می شود منتسبین به آنها هم بزرگ جلوه داده شوند و در واقع فلسفه اینگونه بزرگنمایی ها هم همین است.

جناب شریعت عقلانی .

ببین دوست من نحوه بحث من با دوستان دیگه در این جا کاملا متفاوت است . ( بهتره با هم دیگه همراهی هماهنگ داشته باشیم . )

تا الان برای خوانده مشخص شد که شما اصلا طرف جواب نمی رفتید بلکه یه سری پیش فرضها بر اعتقاد خودت ذکر می کنی و بس همینو خواستم خواننده متوجه بشه که خیلی مهمه .

شما یه سری آیات ذکر کردید و بر انبیاء فرض کردید که به زعم خودتون معصیت از آنها سر زده در حالی که برای خواننده هیچ بحثی در مفردات و معانی نکردید مسقیما عقیده خود را بر آیات فرض کردید ( من وهابیت وطنی را خیلی خوب می شناسم و دقیقا نحوه بحث کردن آنها را می دونم و با آنها بحث کردم قلق کارشون دقیقا در دستان بنده است البته شما از اونها نیستید امیدوارم ولی طرز عقیده یکی ست . )

لذا من برای خواننده محترم این بحث آیات دیگری را مطرح کردم که می دانم بعدا از آنها به نفع خود سود خواهید برد از این رو آمادگی لازم را داشته باشد .

می خوام در رابطه با این آیه شریفه یه ذره صحبت کنم .


قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ ــ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ .

شیطان در این آیه شریفه و آیه دیگر قسم می خورد که تمام انسانها را اغواء و به راه کج منحرف کند .

بعد از این یه سری افراد را استثناء می کند و این جداسازی افراد خاص با علم صورت گرفته به عبارت دیگر شیطان علم کامل به این افراد خاص دارد و آنها را کامل می شناسد که نمی تواند تسلطی بر آنها داشته باشد به هیچ عنوان . ( خواهد آمد این افراد کیا هستن . )

جدا شده ها از انحراف شیطان از آنها به مخلص به فتح لام تعبیر شده که گویای یه حقیقت بسیار مهم است .

در لغت عرب اگر لام به کسر خونده شود معنی می شود کسی که به قمام اخلاص رسیده است به عبارت واضحتر تلاش کرده تقوی پیشه کرده با شیطان مبارزه کرده و به مقامی از اخلاص و خلوص رسیده که این جزء جدا شده نیست و شیطان می تواند آن را إغواء کند . ( که بستگی به طرف مقابل دارد که ممکن است فریب شیطان را نخورد )

و اگر مخلص به فتح لام خوانده شود یعنی خالص شده به عبارت دیگر این فرد یا افراد خالص شده با سعی خود نبوده که به این مقام رسیدن بلکه از طرف خداوند متعال به مقام خلوص رسیدن و به عبارت سوم این اخلاص و بندگی موهبتی است نه اکتسابی .

خب حالا وقتی در قرآن کریم می گردیم که ببینیم این افراد خالص شده چه کسانی هستن به هیچ کس و هیچ چیز نمی رسیم مگر به أنبیاء علیه السلام ( که البته وهابیت وطنی نیز این را قبول دارد . )

بحث ادامه دارد .

شما Baghiatollah عزیز لطفا این قدر عجله نکنید خوب نیست یواش یواش خواهی فهمید این فرضیه شما - یا عدم عصمت انبیاء - کاملا غلط است . ( البته اعتراف می کنم بعضی از دوستان بحث را دقیق مطرح نمی کنن )

baghiatollah;298715 نوشت:

«ظلم» در لغت عرب «وضع الشی فی غیرموضعه» است یعنی انسان کاری را صورت دهد که حقش این بود که انجام ندهد.

با سلام
همان طور که شما گفتید "ظلم" در لغت عرب "وضع الشئ فی غیر موضعه" می باشد.
معنی هم واضح است. یعنی ""قرار دادن چیزی در غیر از جای خودش"".
اما ما باید نوع نگاهمان نسبت به کار بردن بعضی تعبیرات از سوی پیامبران عظیم الشأن و جانشینان بزرگوار آنان (صلوات الله علیهم) نسبت به خودشان با به کار بردن همان تعبیرات از سوی خداوند متعال دفیفتر باشد.
به عنوان مثال در فرازی از دعای عرفه, حضرت امام حسین (ع) همان تعبیری را به کار می برند که حضرت یونس(ع) نسبت به خودشان به کار برده اند. یعنی:
[="seagreen"]لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین[/]
اما از طرف دیگر در بخشی از آیه 33 سوره احزاب که این بخش به "آیه تطهیر" معروف است,خداوند در باره ی اهل بیت (صلوات الله علیهم) می فرماید:
[="seagreen"] إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ْ تَطْهِيرًا[/]
خداوند در این آیه پاکی و طهارت اهل بیت را از هر گونه ناپاکی و آلودگی روحی به طور کامل تایید فرموده است.
حال ما-نعوذبالله- باید بگوییم حضرت سید شهدا (ع) در دعای عرفه آیه قرآن و کلام خداوند را نقض نموده؟ به طور قطع این چنین نیست.
انبیاء و اوصیاء (صلوات الله علیهم) با توجه به مقام بالایی که در درگاه خداوند دارند بالتبع معرفت بیشتری نسبت به خداوند دارند و هرچه انسان معرفتش نسبت به خداوند بیشتر باشد عظمت و بی نیازی خداوند را بیشتر درک می کند و محدود بودن و فقر مطلق بودن خود بیشتر پی می برد.
در این چنین جایگاه معرفتی است که بعد از ترک اولی لفظ "ظالم" را نسبت به خودش به کار می برد. یعنی با حق انتخاب خود میان "خوب" و "خوبتر", امر خوب را انتخاب کرده است و در حالی که با این مقام و منزلت, خداوند انتظار دارد که او امر خوبتر را انتخاب کند. مانند دانش آموزی که همیشه نمره 20 گرفته ولی این بار نمره 19.5 گرفته است, معلم به او می گوید که من از تو توقع این نمره را نداشتم ولی دانش آموز دیگری که همیشه نمره زیر می گرفته این بار نمره 17 می گیرد و با این که نمره اش از دانش آموزی که 19.5 گرفته کمتر است, مورد تشویق معلم قرار می گیرد.
که ارتباط این مطالب با به کار گیری لفظ ظلم روشن است.
اما خداوند هیچگاه در قرآن از پیامبرانش با لفظ "ظالم" یاد نمی کند.

"یا علی"

جناب شریعت عقلانی

نقل قول:
با سلام. شما که خود می دانید که اخلاص در انحصار پیامبران نیست پس باید اعتقاد داشته باشید که انسانهای غیرمعصوم هم می توانند مخلص باشند. پس این آیه دلالت به عصمت پیامبران اختصاصا ندارد.

ما می خواهیم ببینیم نگاه خداوند به أنبیاءش علیهم السلام به چه شکله , قرآن کار به اخلاص ندارد قرآن بحث مخلص ( خالص شده ) که می فرماید : إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ .ص : 46

بنابر این بحث در مقام اخلاص و خلوص نیست .

نقل قول:

مشکل شما این است که سیاه و سفید به انسانها نگاه می کنید. یعنی نمی شود معصوم نبود و به مردم ظلم نکرد و کلاه بر سر مردم نگذاشت. مگر الان که شخص غیر معصوم در راس اموراست اعتماد عمومی جلب نشده است؟

باز هم تکرار حرف قبلیتون هست اصلا مهم نیست من , شما و اصلا کل بشر دیدشون چی باشه باز هم تکرار می کنم ما می خواهیم دید قرآن کریم را بدانیم نیست به اولیاءش چیست .

نقل قول:
1. ما در زندگی از خیلی از انسان ها تبعیت می کنیم. مهمترین و بزرگترین آنها رهبر جامعه است که باید از او تبعیت کرد. آیا ایشان معصوم است؟
2. پیامبری که از امر به معروف و نهی منکر اذیت می شود یعنی خودسازی نکرده است. یک انسان خودساخته هر امر به معروف و نهی از منکری را با روی گشاده می پذیرد و اتفاقا از آمر و ناهی آن تشکر هم می کند. یک انسان خود ساخته نقدپذیر است. یک انسان نقد پذیر از نقد استقبال می کند حتی اگر در موردش صادق نباشد.
3. هر انسانی که از او گناهی سر بزند بسته به بزرگی و کوچی آن مسحق عذاب از جانب پروردگار است. البته اگر توبه نکرده باشد. که الیته می دانیم اولیا خدا روزی هزاران بار به درگاه الهی استغفار می کردند.

باز هم حرف شما کاملا بی ربط است زیرا این حرفی که می زنید برای انسانهای عادی بی مشکل است نه برای أنبیاء .
زیرا که خداوند متعال مجموعه ایی را انتخاب کرده و حکم بر روی زمین همرا به عصمت را برای آنها جعل کرده و منتظر نبوده حضرت عالی - یا کل بشر - بیان نظر بدن بعد حکم را جعل کنه .
می فرماید :

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ .الأنبياء : 73

یا به حضرت ابراهیم می فرماید : إنی جاعلک للناس اماما ....

می فرماید جعل کردیم از هیچ کس هم نظر نخواست و همه را ملزم بالاختیار کرد که از این عده اطاعت و پیروی کنن با کسی هم شوخی نداره .

اما آیاتی که بر عدم عصمت استشهاد کردی .

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ

خب پرو اضحه که این ذنب را داری حمل بر گناه مصطلح می کنی .

سوال ازت می پرسم می شه بگی گناه پیامبر در قرآن چیست .؟

منتظر جوابتم .

[="Red"]نوشته های جناب seyed salman : [/]
با سلام
همان طور که شما گفتید "ظلم" در لغت عرب "وضع الشئ فی غیر موضعه" می باشد.
معنی هم واضح است. یعنی ""قرار دادن چیزی در غیر از جای خودش"".
اما ما باید نوع نگاهمان نسبت به کار بردن بعضی تعبیرات از سوی پیامبران عظیم الشأن و جانشینان بزرگوار آنان (صلوات الله علیهم) نسبت به خودشان با به کار بردن همان تعبیرات از سوی خداوند متعال دفیفتر باشد.
[="Blue"]پاسخ من :[/]
سلام خدا بر شما
اول اینکه معنی ظلم را هر جوری که بخواید معنی کنید - ظلم بد هست. این مهمه و ترک اولی دیگه نیست.
دوم اینکه خدا خیلی خوب و دقیق می داند چه کلماتی را کجا استفاده کند.
سوم اینکه در ادامه هم همین را می گویم : ظلم , ظلم است و بد
شما حتی اگر در صف نانوایی که مردم صف کشیدند از صف جلو زده و یا پارتی بازی و هرچیزه دیگر مرتکب عمل ظلم شدید و نیاز به توبه دارد. ( این مثال کوچکش)
اگر هم شرک ورزیدی ظلم بزرگ مرتکب شدی و نیاز به توبه دارد.
اسرائیلم یه نوع ظلم.
همه گناه هستند و بد و حرام شکی توش نیست اما مجازات های متفاوت دارد.
و این موارد از تمامی نوع بشر می شود سر بزند و رخ دهد و امکانش هست.
لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ - زمر65» پيامبر اگر شرک بورزي عملت حبط مي شود .
پس ممکن است و منکرش نمی شود شد.

[="Red"]نوشته های جناب seyed salman :
[/]
به عنوان مثال در فرازی از دعای عرفه, حضرت امام حسین (ع) همان تعبیری را به کار می برند که حضرت یونس(ع) نسبت به خودشان به کار برده اند. یعنی:
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

[="Blue"]پاسخ : [/]
دوست من :
نکته اول :
توجه نفرمودید : حضرت سید الشهدا عليه آلاف تهية و الثنا دارد آیه ی قران را می خواند در ابتدای تحلیل و تسبیح خود می آود و فوق العاده ترین ذکر را که ذکر یونسیه هست را بر زبان می آورد.
ما وقتی آیه انا ربکم الاعلی را می خوانیم آیا شدیم ربکم الاعلی و فرعون ؟
ایشان آیه ای از قران می خواند. منظورش این نیست که من همان عمل ترک قوم مثل یونس ع را انجام دادم که.
من خودم و خیلی ها این ذکر را زیاد می گویند و این ذکر مثل یک دوا هست مثل دیگر آیات قران.

نکته ی دوم :
در قسمت اعتراف به گناهان خویش حضرت سیدالشهدا همه ی صفت ها رو به خودش نسبت میده به جز "" ظلم "". و واقعا جای تامل دارد این مسئله.
نکته سوم :
در بالا اشاره کردم ظلم اگر چه ظلم هست و گناه بودنش شکی در اون نیست حتی اگر بسیار مثلا کوچک باشد چرا چون طبق معنی مخالف و ضد حق هست.
طبق مثال بالا شاید و شاید و شاید و شاید حضرت سیدالشهدا علیه السلام هم نوع بشر هست, من ندیدم و نخواندم و نشنیدم چنین چیزی را که حضرت ظلم کرده اما با این حال به این معتقد هستم که می توانسته ظلمی مرتکب شود. و ما نمیدانیم. مهم این هست که اگر ظلمی از ما سر زد سریعا برگشته و توبه کنیم.
نکته چهارم :
الف ) من دعای زیادی را مورد برسی قرار داده ام ندیده ام جایی ائمه نسبت ظلم به خود دهند.
ب ) دعای های ائمه برای ما مفید هستند و ائمه میدانند مردم از این ها استفاده می کنند و از خیلی ها حتی انسان های بسیار مومن هم می شود گاها ظلم کوچکی اتفاق بی افتد.
لذا با اینکه من ندیدم چنین چیزی و صفت ظلمی در دعا ها باشد اما اگرم باشد برای مردم هم این دعا هست.
و البته طبق نکته ی سوم : ظلم ممکن است سر بزند از هر کسی و مهم توبه و بازگشت سریع و اصلاح هست.

[="Red"]نوشته های جناب seyed salman :
[/]
اما از طرف دیگر در بخشی از آیه 33 سوره احزاب که این بخش به "آیه تطهیر" معروف است,خداوند در باره ی اهل بیت (صلوات الله علیهم) می فرماید:
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ْ تَطْهِيرًا
خداوند در این آیه پاکی و طهارت اهل بیت را از هر گونه ناپاکی و آلودگی روحی به طور کامل تایید فرموده است.
حال ما-نعوذبالله- باید بگوییم حضرت سید شهدا (ع) در دعای عرفه آیه قرآن و کلام خداوند را نقض نموده؟ به طور قطع این چنین نیست.
انبیاء و اوصیاء (صلوات الله علیهم) با توجه به مقام بالایی که در درگاه خداوند دارند بالتبع معرفت بیشتری نسبت به خداوند دارند و هرچه انسان معرفتش نسبت به خداوند بیشتر باشد عظمت و بی نیازی خداوند را بیشتر درک می کند و محدود بودن و فقر مطلق بودن خود بیشتر پی می برد.
در این چنین جایگاه معرفتی است که بعد از ترک اولی لفظ "ظالم" را نسبت به خودش به کار می برد.

[="Blue"]پاسخ من :
[/]
خوب چه شد ؟ چه اتفاقی افتاد ؟ معنی این آیه چیست ؟
1-خداوند مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهلبيت دور كند و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
2-خدا براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواه ( 185 بقره)
3-وَمَا اللّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِينَ = و خداوند هيچ ستمى بر جهانيان نمى‏خواهد.(108 آل عمران) پس آیا در حال حاظر ظلمی نیست ؟ و اختیار تعطیل است ؟
4-خداوند مى‏خواهد در آخرت براى آنان بهره‏اى قرار ندهد و براى ايشان عذابى بزرگ است (176 آل عمران) - این خواستن واسه کسایی است که توبه نکنند. اگر توبه کنند که دیگه این خواسته وجود نداره.
5-أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يُرِيدُ = خداست كه هر كه را بخواهد راه مى‏نمايد --- ولی خوب مسلم هست باید اون طرف هم بخواد خودش. و جبری در کار نیست.

پس کاملا دوطرفه هست و خدا می خواهد پاک کند اما باز هم انها اختیار دارند طبق گفته ی قران که می گوید اگر :
پیامبر ص شرک بورزی اعمالت دود می شود.
پیامبر اگر سخنی به دروغ به ما ببندی :
اعمالت دود می شود.
بعضی می گویند : خدا به در گفت دیوار بشنود و البته حدیث هم فکر کنم در این باره دیدم.
اما شاید بهتر باشند بگویند : هم خدا به در گفت دیوار بشنود و هم دقیقا منظورش به پیامبر ص هم بود.
چون من اگر به کسی که دو پایش قطع هست بگویم اگر مثل فلان بازیکن فوتبال پنالتی زدی من 100 هزار تومنت میدم. این شبیه به جُک هست.
لازمه ی پنالتی زدن داشتن دو پا هست. یعنی من این رو نمیدونم ؟
لازمه ی شرک ورزیدن داشتن اختیار شرک ورزیدن است. حال اگر پیامبر اختیار ندارد پس یعنی گفته ی خدا ( نعوذبلله ) جک است.
من نمیگویم نعوذبلله پیامبر ص شکر بست اما می گویم کاملا می توانست شرک بورزد.

[="Red"]نوشته های جناب seyed salman :
[/]
یعنی با حق انتخاب خود میان "خوب" و "خوبتر", امر خوب را انتخاب کرده است و در حالی که با این مقام و منزلت, خداوند انتظار دارد که او امر خوبتر را انتخاب کند. مانند دانش آموزی که همیشه نمره 20 گرفته ولی این بار نمره 19.5 گرفته است, معلم به او می گوید که من از تو توقع این نمره را نداشتم ولی دانش آموز دیگری که همیشه نمره زیر می گرفته این بار نمره 17 می گیرد و با این که نمره اش از دانش آموزی که 19.5 گرفته کمتر است, مورد تشویق معلم قرار می گیرد.
که ارتباط این مطالب با به کار گیری لفظ ظلم روشن است.
اما خداوند هیچگاه در قرآن از پیامبرانش با لفظ "ظالم" یاد نمی کند.
[="Blue"]پاسخ من :
[/]باز جالب شد. صفت ظلم = خوب می شود.
من نمیدانم شیطان واقعا چطور این کارو کرده . عجب گمراه کننده ایست انصافا.
ممنون - اما مثالتون هیچ ربطی به ظلم نداشت. ظلمی اتفاق نیافتاده.
وقتی نزدیک شدن به شجره یعنی ظلم و بعد ادم ع نزدیک که خوبه میروند می خورند - یعنی آدم = ظالم = بد

موفق باشید

یونس بن عبد الرحمن;299044 نوشت:
ما می خواهیم ببینیم نگاه خداوند به أنبیاءش علیهم السلام به چه شکله , قرآن کار به اخلاص ندارد قرآن بحث مخلص ( خالص شده ) که می فرماید : إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ .ص : 46 بنابر این بحث در مقام اخلاص و خلوص نیست .

بحث در هر مقامی که باشد شما باید انحصارش را به پیامبران ثابت کنید.

یونس بن عبد الرحمن;299044 نوشت:
خب پرو اضحه که این ذنب را داری حمل بر گناه مصطلح می کنی . سوال ازت می پرسم می شه بگی گناه پیامبر در قرآن چیست .؟ منتظر جوابتم .

اولا که وظیفه من نیست که گناه پیامبر را ثابت کنم. این قول قرآن است. ممکن است گناهانی در خفا کرده باشد و کسی ندیده باشد یا اینکه دیده باشند و کسی ثبت نکرده باشد. ولی با این حال اگر بیشتر دقت کرده باشید در مثال سوم به یکی از نمونه های آن اشاره کردم. ( ترشرویی و غصب پیامبر به شخصی نابینا که شتابان به نزدش می آمد. عبس 1-11 )
یا در جایی که از او در مورد اصحاب کهف سوال کردند و او فراموش کرد بگوید انشاء الله و به همین دلیل 40 روز خداوند باصطلاح با او قهر کرد و بر او وحی نفرستاد. در تاریخ آمده است که یک روز پیامبر نماز صبحش قضا شد که در شان ایشان نیست.
یا در جنگ که طرحی که پیامبر پیشنهاد کرد از سوی یکی از صحابه رد شد و طرح او جایگزین طرح پیامبر گردید و موفقیت آمیز بود.
آیا می شود گفت چون پیامبر نماز صبحش قضا شد پس ما هم در مقام تبعیت ازاو باید برخی اوقات نمازمان قضا شود؟ واضح است که شما هم به این استدلال می خندید. حال چگونه می گویند چون فعل پیامبر حجت شرعی است پس باید عاری از گناه و خطا و اشتباه و فراموشی باشد؟ اشتباه و خطا و فراموشی امری واضح است که عقل براحتی آن را می فهمد و خدا و رسولش هم انتظار ندارند که ما از این افعال پیروی کنیم. چرا که خدا به ما حجت باطنی ( عقل ) داده که این دو فعل را از هم تفکیک کنیم.
آیا می شود گفت چون پامبر فراموش کرد بگوید انشاء الله ما هم باید نگوییم انشا الله تا تابع او باشیم؟!!!
کافی است؟ یا باز هم بگویم؟!

یونس بن عبد الرحمن;299044 نوشت:
باز هم تکرار حرف قبلیتون هست اصلا مهم نیست من , شما و اصلا کل بشر دیدشون چی باشه باز هم تکرار می کنم ما می خواهیم دید قرآن کریم را بدانیم نیست به اولیاءش چیست . نقل 1. ما در زندگی از خیلی از انسان ها تبعیت می کنیم. مهمترین و بزرگترین آنها رهبر جامعه است که باید از او تبعیت کرد. آیا ایشان معصوم است؟ 2. پیامبری که از امر به معروف و نهی منکر اذیت می شود یعنی خودسازی نکرده است. یک انسان خودساخته هر امر به معروف و نهی از منکری را با روی گشاده می پذیرد و اتفاقا از آمر و ناهی آن تشکر هم می کند. یک انسان خود ساخته نقدپذیر است. یک انسان نقد پذیر از نقد استقبال می کند حتی اگر در موردش صادق نباشد. 3. هر انسانی که از او گناهی سر بزند بسته به بزرگی و کوچی آن مسحق عذاب از جانب پروردگار است. البته اگر توبه نکرده باشد. که الیته می دانیم اولیا خدا روزی هزاران بار به درگاه الهی استغفار می کردند. باز هم حرف شما کاملا بی ربط است زیرا این حرفی که می زنید برای انسانهای عادی بی مشکل است نه برای أنبیاء . زیرا که خداوند متعال مجموعه ایی را انتخاب کرده و حکم بر روی زمین همرا به عصمت را برای آنها جعل کرده و منتظر نبوده حضرت عالی - یا کل بشر - بیان نظر بدن بعد حکم را جعل کنه .

تمام این استدلال هایی که بنده کردم در جواب استدلال های عقلی کارشناس سایت بود. ربطی به بحث شما نداشت. بحث عقلانی با بحث نقلی و قرآنی از هم جدا هستند.

و اما در مورد مخلصین :
نمی دانم از این معنای ( خالص شده ) می خواهید چه نتیجه ای بگیرید؟ یعنی میخواهید بگویید خداوند خود آنها را خالص کرده و این امر اکتسابی نیست؟
ببینید فعل و اراده خداوند در طول فعل و اراده انسان قرار دارد. یعنی هیچ تناقضی وجود ندارد که خداوند شخصی را خالص کرده باشد با اینکه این خلوص را خود بدست آورده باشد. خداوند در چند جای قرآن هم گفته که هر کس را بخواهد گمراه می کند. حال سوال اینجاست اگر انسانها را خدا گمراه کند چه جای عقاب؟ ولی اینطور نیست که اراده آنها جایی در گمراهیشان نداشته باشد. در مورد پامبران هم همین است. آنها این مقام را با اراده خود بدست آورده اند والا اگر اراده آنها بی تاثیر باشد که ارزشی ندارد. مهم این است آنها مثل همه انسانها اختیار داشتند و در راه تهذیب نفس و جهاد اکبر و خودسازی تلاش نمودند. تاکید می کنم مثل همه انسانها.

شریعت عقلانی;299059 نوشت:
در تاریخ آمده است که یک روز پیامبر نماز صبحش قضا شد که در شان ایشان نیست.

تاریخ غلط کرده است گفته پیامبر (ص) نمازش قضا شد.

1- آیا مقام محمد (ص) در نبوت بالاتر بود یا مقام سلیمان (ع)؟ اگر مسلمان باشی می گویی محمد (ص).

2- پس چگونه است که وقتی سلیمان (ع) با مقامی پایین تر از محمد (ص) بخاطر سرگرم شدن با اسبهایش نمازش قضا می شود و شب می شود، خداوند دوباره روز را برمی گرداند تا سلیمان (ع) حتی یک بار هم نمازش قضا نشود، اما این کار را برای محمد (ص) انجام نمی دهد تا محمد (ص) نماز قضا نداشته باشد؟!
اگر تاریخی که مدنظر جنابعالی است درست بوده باشد، به خاطر قضا شدن همان یک نوبت نماز محمد (ص)، مقام او دون مقام سلیمان (ع) قرار می گیرد چون سلیمان (ع) هیچ نماز قضایی نداشته است و این خلاف تعالیم اسلام و قرآن است.

پس این گفته ی شما خلاف قرآن است، حالا اگر پیامبر(ص) را قبول داری ، این تاریخ خلاف قرآن را به دیوار بکوب.

یا حق

سلام
عصمت مراتب دارد و نسبی است
والله الموفق

تحریم شده!;299077 نوشت:
تاریخ غلط کرده است گفته پیامبر (ص) نمازش قضا شد.

1- آیا مقام محمد (ص) در نبوت بالاتر بود یا مقام سلیمان (ع)؟ اگر مسلمان باشی می گویی محمد (ص).

2- پس چگونه است که وقتی سلیمان (ع) با مقامی پایین تر از محمد (ص) بخاطر سرگرم شدن با اسبهایش نمازش قضا می شود و شب می شود، خداوند دوباره روز را برمی گرداند تا سلیمان (ع) حتی یک بار هم نمازش قضا نشود، اما این کار را برای محمد (ص) انجام نمی دهد تا محمد (ص) نماز قضا نداشته باشد؟!
اگر تاریخی که مدنظر جنابعالی است درست بوده باشد، به خاطر قضا شدن همان یک نوبت نماز محمد (ص)، مقام او دون مقام سلیمان (ع) قرار می گیرد چون سلیمان (ع) هیچ نماز قضایی نداشته است و این خلاف تعالیم اسلام و قرآن است.

پس این گفته ی شما خلاف قرآن است، حالا اگر پیامبر(ص) را قبول داری ، این تاریخ خلاف قرآن را به دیوار بکوب.

یا حق

سلام به شما
جناب تحریم شده
پس شما می فرمایید هر چیزی که ما نمی توانیم تصور کنیم , حتی اگر تاریخ که نه اصلا خدا هم بگوید قبول نمیکنیم .
و من اصلا نمی دانم چرا ؟ دلیلتون چیه ؟ که میگید تاریخ غلط کرده و نمیشود .
من هم این را به چند صورت شنیدم.
اتفاقا بعضی ها این نقل رو میگن و بعد میگن ببینید چقدر پیامبر ص پیش خدا مقام دارد. خورشید را بخاطر یک کار شخصی و عمل بد مثلا پیامبر ص بر میگرداند.
مگر پیامبران از قدرتی که خدا بهشون داده می تونند واسه کاره شخصی استفاده کنند؟
دوم فسلسفه مشورت چیست ؟ پیامبر ص چرا مشورت می کنند ؟
پس یعنی پیامبر ص نظرات دیگران را می شنود آنها که نظر میدهند آب در هاون میکوبند.
شما یک لحظه خودتون رو جای اینایی که نظر میدن با این فرضی که پیامبر ص همه چیز میدانند و نیاز به مشورت ندارند بگذارید متوجه میشوید که نظر شما هیچی که اصلا ارزشی نداره واسه پیامبر ص و بسیار نارحت کننده است واقعا.مثل اینکه سره کاریم.

دوستان همانطور که جناب حامد فرمودند :
عصمت نسبی هست.
همه ی ما معصوم هستیم.
اما در بعضی کار ها معصوم هستیم.
حال کسی که در همه ی ابعاد و کسی که تمام وجودش تصرف خدا شده به معنای واقعی کاملا معصوم است اما با این حال اختیار سره جای خودش هست و می شود پیامبر ص با اینکه جهنم و بهشت و ایات خدا را دید مثل نعوذبلله بلا تشبیه بلعم باعورا کافر شود.
مثل شیطان که مستقیم با خدا صحبت کرد و ان مقام ها را میدید. کافر شود.
خدا هم دقیقا همین را میگوید که میگوید اگر این کار را کردی این میشود پیامبر حواست باشد مغرور نشو.

دوم :
من حاضرم سر عصمت مطلق که شما معتقدید با شما بخث کنم و شمارا با چند سوال به جایی برسانم که هرچند اولش میگویید عصمت جبری نیست اما آخر شما را من به جبر می رسانم که با اینچیزی که شما می گویید پیامبران به جبر خوب هستند.
باور نمی کنید ؟
بیاید صحبت کنیم.

دوستان عزیز کارشناسان خیال کردید من همینطوری پاشدم از خواب و یکم قران خوندم بعد به این نتیجه رسیدم که اونا گناه میکردند ؟؟؟؟؟

من مثل دقیقا شما بودم . بحث میکردم با مخالفین این موضوع . پس چی شد الان به این نتیجه رسیدم ؟
چون با کمی فکر و تجزیه و تحلیل و قران کاملا این عصمت مطلق نقض می شود.
بعد شما می خواهید ما عقل و تجیزه و تحلیل و قران را فاتحه شون رو بخونیم و ادله شیطان بسنده کنیم.

عجب...

با سپاس

برادر من . شما ارسال مرا بخوان. خودت قضاوت کن موضوعی که بنده به آن اشاره کردم، اینهمه جواب داشت؟!

اصلا بنده چه حرفی از عصمت زدم؟!
برو یکبار دیگر پست مرا بخوان، اگر فکر می کنی خداوند روز را برای سلیمان (ع) برمی گرداند و برای محمد (ص) بر نمی گرداند، بیا اینجا و برای ما توضیح بده که چرا. چرا روز را برای سلیمان (ع) برنگرداند تا او را تنبیه کند؟!
فقط در مورد این موضوع بحث کن. بنده فقط در مورد این قضیه صحبت کردم و به مابقی بحث کاری ندارم و به آن وارد نشده ام.
فقط نماز سلیمان (ع) و نماز محمد (ص).
والسلام

تحریم شده!;299113 نوشت:
برادر من . شما ارسال مرا بخوان. خودت قضاوت کن موضوعی که بنده به آن اشاره کردم، اینهمه جواب داشت؟!

اصلا بنده چه حرفی از عصمت زدم؟!
برو یکبار دیگر پست مرا بخوان، اگر فکر می کنی خداوند روز را برای سلیمان (ع) برمی گرداند و برای محمد (ص) بر نمی گرداند، بیا اینجا و برای ما توضیح بده که چرا. چرا روز را برای سلیمان (ع) برنگرداند تا او را تنبیه کند؟!
فقط در مورد این موضوع بحث کن. بنده فقط در مورد این قضیه صحبت کردم و به مابقی بحث کاری ندارم و به آن وارد نشده ام.
فقط نماز سلیمان (ع) و نماز محمد (ص).
والسلام

سلام
دوست عزیز من جناب تحریم شده!
شما گفتی تاریخ غلط کرده.
من میگم خیلی از بزرگان به این مسئله معتقد هستند هر چند که من هم کلا مخالفم با این موضوع هم برای سلیمان نبی ع هم برای رسول خدا ص هم برای امام علی ع.

و چون بحث تاپیک معصومیت انبیا است پیرامون او صحبت کردم.
اگر مرتبط نبود با جمله های شما من عذر می خوام و به عنوان " بیشتر بدانید...! " به نوشته هایم نگاه کنید.

با سپاس

يكي از کرامات و مناقب امیر المومنين علي بن ابی طالب(ع) واقعه رد شمس است . امام صادق(ع) ميفرمايد:روزي پيامبر خدا نماز عصر خود را خواند كه علي آمد(و در نزد ايشان نشست ) پيامبر براي استراحت سر مباركشان را بر دامن علي گذاشتند وبه خواب رفتند .هنگامی سر از دامن علي برداشتند كه خورشید غروب كرده بود از علي پرسيدند :اي علي نماز عصر را نخوانده اي ؟ گفت : نه يا رسول الله .
پیامبر خدا فرمود : خداوندا علي در كار اطاعت تو بود خورشید را برایش برگردان . در این هنگام خورشید بازگشت . (1)
بي شك چنین واقعه ای نمي تواند در حق افراد عادی صورت بپذیرد امام علي (ع) در بيان اين منقبت خود مي فرمايد :خداوند كه خجسته و والاست خورشيد را دو بار براي من برگرداند و بجز براي من براي هيچ كس از امت محمد(ص) چنين نكرد .(2)
اسما بنت عميس كه خود شاهد يكي از موارد رد شمس بوده است مي گويد : من خورشيد را ديدم كه چگونه پس از غروب نمودن طلوع كرد تا آنكه علي نماز عصرش را خواند.(3)
چنين واقعه اي در دوران خلافت آن حضرت نيز پيش آمد كرده است جويريه بن مسهر مي گوید : همراه امیر مومنان علي بن ابی طالب از جنگ نهروان بر مي گشتيم تا آنكه به هنگام نماز عصر به سرزمین بابل رسیدیم. امیر مومنان پیاده شدند ويارانشان نیز پياده شدند . علي (ع) فرمود : اي مردم اين زميني است كه نفرين شده و دو بار مورد عذاب واقع شده وسومي را انتظار مي كشد و این یکی از سرزمین های واژگون شده است . ونیز اولین سرزمینی است که در آن بت پرستیده شده است و بر هیچ پیامبرو وصی پیامبری حلال نیست که در آن نماز بخواند . هریک از شما که می خواهد در اینجا نماز بخواند.
مردم پراکنده شده ونماز گزاردند ولی آن حضرت براستر پیامبر خدا سوار شده و به راه افتاد با خود گفتم :سوگند به خدا از امیرمومنان پیروی خواهم کرد و امروز در نمازم از او تقلید خواهم نمود . بنا بر این در پی آن حضرت به راه افتادم هنوز از پل "سوراء" نگذشته بودیم که خورشید غروب کرد . من به تردید افتادم (که چرا علی ع نماز خود را نخواند). ایشان رو به من کرد و فرمود : ای جویریه آیا تردید کردی؟ گفتم : آری ای امیر مومنان . حضرت در جایی پیاده شد و وضو گرفت و آنگاه ایستاد و سخنی گفت که نفهمیدم گویی به زبان عبری بود . آنگاه فرمود : نماز .
سوگند به خدا خورشید را دیدم که با خروش وهیاهویی از بین دو کوه بیرون آمد . آن حضرت نماز عصر را خواند و من هم با ایشان نماز گزاردم وچون از نماز فارغ شدیم شب همانگونه که بود بازگشت.
آنگاه علی(ع) رو به من کرد و فرمود :...من از خداوند به اسم اعظمش درخواست کردم که خورشید را برایم برگرداند.
وقتی جویریه این واقعه را دید گفت :سوگند به پروردگار کعبه که تو وصی پیامبر(ص)هستی .(4)

تحقیقی پیرامون حدیث رد شمس
آنچه گذشت ودهها نمونه دیگر که از طرق مختلف شیعه و سنی نقل شده است فضیلتی سترگ را برای امیرمومنان علی (ع)
رقم زده است. حادثه بسی شگفت است و به واقع،فهم ، دریافت و پذیرش آن جز برای دلدادگان حق و فروتنان در برابر حقیقت ،بسی دشوار.
گرچه آنان که فضیلت ستیزی را محور زندگی خود ساخته و از قبول هر آنچه عنوان فضیلت مولا را داشته سر باز زده اند می کوشند تا با توجیه های نا موجه از عظمت این واقعه بکاهند ولی محققان ومحدثان و مورخانی سخت کوش و حق مدار (از شیعه و سنی ) کوشیده اند تا با گزارش طرق مختلف نقل حادثه و ثبت و ضبط دقیق آن ،از ساحت حق دفاع کنند . در این مجال اندک به یررسی اجمالی گستره نقل و شهرت این حدیث می پردازیم .

گستره نقل و شهرت حدیث رد شمس
حدیث رد شمس به راستي شهره آفاق است و از همان روزگاران وقوع به گستردگی نقل شد و افراد بسیاری به ثبت وضبط آن پرداختند.

1- صحابيان :
جمعي از صحابيان جریان رد شمس را گزارش كرده اند كه ده تن از برجسته ترين آنها عبارتند از:
امام علي(ع)، امام حسين(ع)،اسماء بنت عميس، عبد الله بن عباس ، انس بن مالك ،ابو رافع ،ابوسعيد خدري ،جابر بن عبدالله انصاري ،ابوهريره و ام سلمه .

2- مولفان :
بسياري از محققان و مولفان ، تك نگاري هايي را در اين زمينه سامان داده اند و بدين سان در ميان آثار مكتوب ، مجموعه اي فخيم و خواندني را درباره يكي از برجسته ترين فضايل مولا رقم زده اند كه برخي از آنان عبارتند از:
ابو بكر وراق ،ابوالحسن شادان فضلي ،حافظ ابو الفتح محمد بن حسين ازدي موصلي ،ابو القاسم حاكم بن حذاء حسكاني نيشابوري حنفي ،ابو عبدالله حسين بن علي بصري بغدادي ، ابو مؤيد موفق بن احمد و ...

3- گزارش كنندگان :
بسياري از عالمان و محدثان اهل سنت حديث رد شمس را گزارش كرده اند و برخي افزون بر گزارش ،بر صحت و استواري آن نيز تأكيد كرده اند . علامه اميني(ره) در كتاب الغدير چنين مي نويسد :
"مجال ياد كرد همه آن متون و طرق و اسناد نيست چرا كه خود نيازمند كتابي سترگ است ..."
آن گاه نام چهل و سه تن را ياد مي كند .(5)

4- تصديق كنندگان :
برخي از محدثان علاوه بر نقل اين واقعه به تأييد و دفاع از نظريه صحت آن نيز پرداخته اند :
الف - احمد بن صالح طبري مصري كه از محدثان قرن سوم و از مشايخ بخاري است درباره اين حديث كه يك طريق آن به اسماء ميرسد مي گويد " بر كسي كه درراه دانش گام مي زند سزاوار نيست كه از حديث اسماء از پيامبر روي برتابد چون اين روايت از مهمترين نشانه هاي پيامبري است .(6)
ب – ابو جعفر احمد بن محمد طحاوي نيز پس از نقل اين حديث و در مقام دفاع از آن مي گويد "همه اين احاديث از نشانه هاي پيامبران است "(7)
ونيز دانشمنداني چون ابن حجر عسقلاني ، جلال الدين سيوطي و ابن حجر هيثمي (8)

رد شمس براي اوصياي ديگر پيامبران

نکته ای كه پیرامون این واقعه در خور توجه است این است كه گرچه رد شمس در امت اسلام براي هیچ احدی جز علي(ع)واقع نشد ولی در امم پیشین و براي اوصياي ديگر پيامبران به عنوان مؤيد وگواه صدق رخ داده است و در واقع اگر اين واقعه براي علي(ع) اتفاق نمي افتاد جاي تعجب داشت .
در كتاب مناقب آل ابي طالب آمده است " به طرق فراوان ،از ابن عباس نقل شده است كه خورشید ، جز براي سليمان (وصي داود ) ،يوشع (وصي موسي) و علي بن ابي طالب (وصي محمد ) – كه درود خدا بر همه آنان باد – برنگشته است.(9)

___________________

1- قرب الاسناد :175/644.
2- الخصال :580/1.
3-المعجم الكبير :24/152/391.المناقب :987/141.
4- الفقيه :1/203/611.
5- الغدير :3/185-202.
6- مشكل الاثار :2/11.
7- مشكل الاثار :2/11.
8- فتح الباري :6/221.الدر المنتثره :104/99.كشف اللبس عن حديث رد الشمس :89 و 108.الصواعق المحرقه :128.
9- المناقب : 2/318.بحار الانوار :41/175/10.

پايگاه استاد حسين انصاريان

جهت اطلاع جناب تحریم شده! :
علامه مجلسي در بحار نقل مي فرمايد؛ كه رسول خدا ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ از خيبر بيرون رفت و در راه به استراحت پرداخت و نگهباني شب را به بلال سپرد و بعد به خواب رفت. بلال مدتي بيدار ماند و نماز خواند در نزديكي هاي صبح به خواب رفت از قضا نه بلال بيدار شد و نه رسول خدا و نه كسي از اصحاب تا خورشيد طلوع كرد و حرارت خورشيد آنها را بيدار كرد. ناگهان حضرت بيدار شد و فرمود؛ بلال چرا بيدارمان نكردي؟ بلال گفت: پدرم به فدايت يا رسول الله مرا هم مانند شما خواب ربود. حضرت فرمود حركت كنيد، مقداري حركت كرده بودند كه حضرت ايستاد و وضو گرفت به بلال گفت؛ اذان بگو. آنگاه نماز صبح را قضا كرد. و بعد فرمود هر كه نمازي را فراموش كند و بعد به يادش بيايد هر وقت كه يادش آمد بخواند چون خداوند مي فرمايد: «و أَقِمْ الصلوه لذكري»
محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، چاپ دوم، 1403 هجري، ج 21، ص 42.

ابن اثير از علماء اهل تسنن مي گويد اين قضيه در بين علماء سني شهرت دارد
ابن اثير، ابوالحسن علي بن ابي الكريم، الكامل في التاريخ، چاپ اول، دار صادر، بيروت، 1385 قمري، ج 2. ص 151.

در سيره ابن اسحاق آمده است: حضرت به بلال فرمود: شايد ما بخوابيم مواظب باش تا آخر شب ما را بيدار كني بلال را نيز خواب برد تا نماز به قضا ماند. بعد جريان را مانند بحار نقل مي كند.
ابن هشام، السيره النبويّه، تحقيق مصطفي السقاء، چاپ اول، دارالمعرفه بيروت، ج 3، ص 355.

مرحوم شهيد اوّل در الذكري فرموده است: حكايت فوق را زراره به طور صحيح از امام باقر ـ عليه السّلام ـ نقل كرده و پس از نقل آن گويد: نديده ام كسي اين خبر را به عنوان عيب جوئي و نقص آن حضرت رد كند. و مي گويد: اهل سنت از ابي قتاده و جماعتي از صحابه آن را به اين صورت نقل كرده اند شهيد اول، الذكري، چاپ اول، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1412 هجري، ص 124.

طبري از علماء اهل سنت و ابن اسحاق اين قضيه را نقل كرده و گفته اند اين قضيه در ماه صفر در فتح خيبر اتفاق افتاد. و بلال خودش براي بيدار ماندن داوطلب شد.
محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الرسل و الملوك، چاپ اول، مؤسسه الاعلمي، بيروت.

علامه مجلسي در بحار بعد از ذكر اين قضيه فرموده است كه ابن بكير در موثقه خودش گفته است كه پيامبر در حالي كه علماي شيعه معتقدند كه فقط همين نماز از پيامبر قضا شده است، ولي در روايات علماي اهل سنت آمده است كه در يكي از روزهاي خندق نماز خواندن براي حضرت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ و اصحابش ميسر نشد و نماز يك شبانه روز را يك جا در شب به جا آوردند. ولي در وسائل الشيعه به نقل از مجمع البيان نقل شده است كه علي ـ عليه السّلام ـ و پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ در ليله الهرير (خندق) نماز را با اشاره به جا آوردند. و نماز قضا نشد و فقط يك بار و آن هم نماز صبح حضرت قضا شده است
محمد حسن حر عاملي، وسائل الشيعه، چاپ انتشارات آل البيت لاحياء التراث، قم، 1409 هجري قمري، ج 5، ص 487.

گیریم تاریخ غلط کرده باشد. این آقایان بالا چی؟ اینها هم غلط کرده اند؟!!!
یک فکر خوب : پیشنهاد بدهیم هر چیزی که با عقل جنابعالی سازگاری ندارد از تاریخ حذف کنیم. چطوره؟!!!
و اما در مورد سوال شما که گفتید چرا خورشید را خداوند برای پیامبر برنگرداند می تواند جواب این باشد که حکم قضای نماز را از طریق این عمل اشتباه و فراموشی پیامبر به امتش یاد دهد. اگر هم دلیل بهتری می خواهید می توانید از خود خدا بپرسید بنده بیشتر از این نمی دانم!!

یعنی خداوند برای سلیمان (ع) روز را برگرداند و برای محمد (ص) شب را برنگرداند؟! آنهم به این دلیل که قضای نماز را به مردم یاد بدهد؟!
یعنی این امر یاد دادن قضای نماز به این محتاج بود که رسول خدا (ص) خواب بماند و نمازش قضا شود؟!
برادر عزیز. کی گفتم هرچه با عقل من جور درنیاید غلط است. این خلاف حرکت ادیان الهی و اسلام است.
انبیا پله به پله صعود می کنند نه نزول. این جور که شما فرمودید مقام سلیمان (ع) بالاتر از محمد (ص) قرار گرفته است.
برادر عزیز. حرف های دیگران را برای بنده مثال نیاورید که هرچیز با قرآن تناقض داشته باشد بنده قبول ندارم، حتی اگر از پیامبر (ص) حدیث بیاورید که خود ایشان فرموده اند به دیوار بکوبید هرچه با قرآن در تضاد آمد.
بنده شیعه هستم اما تعصب بی دلیل روی غیرمعصوم ندارم. از نظر بنده هرچیزی که خلاف آیات خدا باشد، باطل است. پس برای بنده از مسائلی که خلاف آیات قرآن است شاهد نیاورید که همچین چیزی را قبول ندارم و از مسلمات بنده نمی باشد.
روشن شد؟
الان شما روایات را کنار بگذار. عقلا خودت بگو، آیا باور می کنی که خداوند برای سلیمان (ع) روز را برگردانده باشد تا نمازش قضا نشود، اما برای محمد (ص) این کار را نکرده باشد!
این را برای بنده با عقل خودت و با توسل به قرآن توضیح بده و از این روایت و آن روایت آویزان نشو.

تحریم شده!;299179 نوشت:
یعنی خداوند برای سلیمان (ع) روز را برگرداند و برای محمد (ص) شب را برنگرداند؟! آنهم به این دلیل که قضای نماز را به مردم یاد بدهد؟!
یعنی این امر یاد دادن قضای نماز به این محتاج بود که رسول خدا (ص) خواب بماند و نمازش قضا شود؟!
برادر عزیز. کی گفتم هرچه با عقل من جور درنیاید غلط است. این خلاف حرکت ادیان الهی و اسلام است.
انبیا پله به پله صعود می کنند نه نزول. این جور که شما فرمودید مقام سلیمان (ع) بالاتر از محمد (ص) قرار گرفته است.

سلام
من در بحث شما وارد نمیشم اما فقط اینکه می فرمایید لزوما پله پله سعود میکنند صحیح نیست.
اول اینکه :
یادم میاید تفسیری از مفسر قدرت مند جناب دکتر انصاری ( نه انصاریان)
شنیدم که فرمود :
مقام ابراهیم از موسی ع و عیسی ع بالاتر است.
دوم اینکه :
می دوانیم حضرت هارون ع بعد از موسی پیامبر شد :
وَ وَهَبْنَا لَهُو مِن رَّحْمَتِنَآ أَخَاهُ هَـرُونَ نَبِيًّا

پس با این حساب شما میگویی هارون برتر از موسی ع است.
که قطعا اینطوری نیست.

و اما بحث شما که پیامبر ص نمازش قضا شده یا نشده کار به این مسائل اصلا ندارم (فعلا).

با سپاس

baghiatollah;299187 نوشت:
سلام
من در بحث شما وارد نمیشم اما فقط اینکه می فرمایید لزوما پله پله سعود میکنند صحیح نیست.
اول اینکه :
یادم میاید تفسیری از مفسر قدرت مند جناب دکتر انصاری ( نه انصاریان)
شنیدم که فرمود :
مقام ابراهیم از موسی ع و عیسی ع بالاتر است.
دوم اینکه :
می دوانیم حضرت هارون ع بعد از موسی پیامبر شد :
وَ وَهَبْنَا لَهُو مِن رَّحْمَتِنَآ أَخَاهُ هَـرُونَ نَبِيًّا

پس با این حساب شما میگویی هارون برتر از موسی ع است.
که قطعا اینطوری نیست.

و اما بحث شما که پیامبر ص نمازش قضا شده یا نشده کار به این مسائل اصلا ندارم (فعلا).

با سپاس



برای این گفته تان دلیل از قرآن بیاورید.
در کجای قرآن گفته شده که ابراهیم (ع) از موسی (ع) و عیسی (ع) بالاتر است؟!
اینجا جمع نشده ایم که تفکرات خودمان را به اسم علم به دیگران بقبولانیم.
فقط از قرآن دلیل این گفته هایتان را بیاورید.
شما ثابت کنید که مقام هارون (ع) دون مقام موسی (ع) بوده است. با استناد به قرآن
خود موسی (ع) می فرماید که هارون فصیح تر از من صحبت می کند. این لااقل یک دلیل قرآنی بر برتری هارون (ع) بر موسی (ع)
با سپاس!

[="red"]نوشته های جناب تحریم شده! : [/]

برای این گفته تان دلیل از قرآن بیاورید.
در کجای قرآن گفته شده که ابراهیم (ع) از موسی (ع) و عیسی (ع) بالاتر است؟!
اینجا جمع نشده ایم که تفکرات خودمان را به اسم علم به دیگران بقبولانیم.
فقط از قرآن دلیل این گفته هایتان را بیاورید.

[="blue"]پاسخ من : [/]
1-دوست من خوب شد عرض کردم که از مفسر دکتر انصاری شنیدم که این را گفت نه اینکه خودم گفتم. کی گفتم این تفکر من است؟ ایشان دکتر هستند و سال ها درس خواندند و در امور دینی متخصص هستند از ایشان سخنی گفتم. بلاخره به شما بگویند مثلا : فلان جمله را علامه فلان گفته , سخن را جدی تر از آن میگیرید که بگویند مثلا یه آدم دروغ گو که شما میشناسید گفته.
ایشان هم احتمالا بر اساس روایات به این نتیجه رسیدند و البته بعضی از جاها قران مثلا :
برای حضرت ابراهیم :
قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا (124 بقره) = [خدا به او] فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم.
این تعبیر برای دیگر پیامبران به کار برده نشده.

یا مثلا داستان حضرت موسی ع و بنده ای از بندگان خدا ( حضرت خضر ظاهرا ع) :
تا بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم (۶۵)
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ﴿۶۵﴾
موسى به او گفت آيا تو را به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شده‏اى به من ياد دهى پيروى كنم (۶۶)
قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ﴿۶۶﴾
گفت تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (۶۷)
قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿۶۷﴾
و چگونه مى‏توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى (۶۸)
وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿۶۸﴾
گفت ان شاء الله مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد (۶۹)
ادامه را خودتان بخوانید... آیات 65 تا 82 سوره کهف

یا مثلا از احادیث معراج پیامبر ص:

2-سپس به آسمان دوم صعود می‌کنند و عیسی و یحیی را که جبرئیل آنها را دو پسر خاله‌های وی معرفی می‌کند ملاقات کرده با یکدیگر سلام کرده و برای یکدیگر استغفار می‌کنند.
3-در آسمان سوم مرد بسیار زیبایی را می بیند که جبرئیل او را یوسف معرفی می‌کند.و با یکدیگر سلام کرده و برای یکدیگر استغفار می‌کنند و یوسف مثل همه انبیاء دیگر می‌گوید: «مرحبا به پیغمبر صالح و برادر صالح و مبعوث در زمان صالح.»
4-در آسمان چهارم ادریس که خدا او را به مقام رفیع مرتبت داده می بیند و با او مثل دیگران تهنیت می‌گوید.
5-در آسمان پنجم محمد مردی سالخورده و بزرگ چشم می بیند که هرگز پیر مردی به آن عظمت ندیده است، و نزد او جمع کثیری از امتش بودند که از کثرت ایشان تعجب می‌کند و جبرئیل او را، پیغمبری که امتش دوستش می‏داشتند، هارون پسر عمران‏، معرفی می‌کند.
6-در آسما ن ششم، مردی بلند بالا و گندم‌گون می بیند که موی بدنش زیاد بود، شنیدکه می‏گوید: «بنى اسرائیل گمان کردند که من محترم‌ترین فرزندان آدم نزد پروردگار هستم و حال آنکه این مرد گرامى‏تر از من است» و جبرئیل او را موسى بن عمران معرفی می‌کند و بار دیگر با وی مثل دیگران تهنیت می‌گوید.
7-در آسمان هفتم، مردی که سر و ریشش جو گندمی، و بر کرسی نشسته بود می بیند و از جبرئیل می پرسد این کیست که تا آسمان هفتم بالا آمده و کنار بیت المعمور در جوار پروردگار عالم مقام گرفته؟ و او جواب می‌دهد، ای محمد این پدر تو ابراهیم است در اینجا محل تو و منزل پرهیزکاران از امت تو است‏. و سپس آیه ۶۸ آل عمران را تلاوت می‌کند. و ابراهیم محمد و امتش را به خیر بشارت می‌دهد.

پس :
نه بحث علم در این نقل من(از دکتر) وسط بود, نه چیز دیگری.
و فقط سخنی از ایشان گفتم.( و دلایل ان که مثلا به چندتاش اشاره شد)

اینکه می گویید فقط از قران دلیل بیاورید :
این حرف صحیح نیست. قران که همه چیز را نمی گوید.
پس باید به احادیث هم توجه کنیم.

(اگر چه من اصلا معتقدم راجعبه این موضوع ادامه ندیم مثلا قراره آخرش چی بشه)
اینقدر بحث های جدی تر وجود داره که به اونا بپردازیم که این ها اصلا جایی واسه طرح شدن نداره.

[="red"]نوشته های جناب تحریم شده! : [/]

شما ثابت کنید که مقام هارون (ع) دون مقام موسی (ع) بوده است. با استناد به قرآن
خود موسی (ع) می فرماید که هارون فصیح تر از من صحبت می کند. این لااقل یک دلیل قرآنی بر برتری هارون (ع) بر موسی (ع)
با سپاس

[="blue"]پاسخ من :
[/]
این فصیح صحبت کردن دلیل برتری است؟
این که دلیل نشد. پس ابراهیم هم امام شد
یا مثلا سلیمان گفت:
هَبْ لِی مُلْکاً لایَنْبَغِی لِأَحَد مِنْ بَعْدِی = و ملک و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد.
آیات بعد در حقیقت، اجابت این درخواست سلیمان را منعکس ساخته، و سخن از تسخیر باد و شیاطین مى گوید، و مى دانیم این موضوع از ویژگیهاى حکومت سلیمان بود.
و غیره...

[="blue"]پس نتیجه از نظر من :
[/]
1-برای پی بردن به این موضوع برتری باید به احادیث ها هم توجه شود.
2-ملاک پیش خدا میزان برتری در تقواست = إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ( حجرات 13)
3-بحث های مهم تر از این مسائل هست اینها سود چندانی برای ما ندارد.

موفق باشید.

baghiatollah;299242 نوشت:
3-بحث های مهم تر از این مسائل هست اینها سود چندانی برای ما ندارد.

بنده هم با شما کاملا موافقم. هر چند که جواب دوست عزیزمان را داشتم ولی ترجیح می دهم که بحث را ادامه ندهم. چون تاپیک به انحراف می رود.
خلاصه اینکه وقتی تمام علمای شیعه و سنی بر وقوع این واقعه بر حضرت رسول (ص) مهر تایید گذاشته اند چه جای بحث با این دوست عزیز.

نقل قول:
بحث در هر مقامی که باشد شما باید انحصارش را به پیامبران ثابت کنید.

بسیار عالی من همین می خواستم خواننده متوجه بشه قرآن ادعای انحصار در انبیاء و أوصیاء می کنه

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ .الأنبياء : 73

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ . البقرة : 30

و آیات کثیره که این در این مقام هست .

شما از پیش خود می گی که منحصر در انبیاء و اوصیاء نیست .

پس برای خواننده محترم معلوم شد که خدواند متعال یه عده ایی را انتخاب کرده به نام انبیاء و اوصیاء و حکمرانی را برای آنها جعل کرده و در این جعل حکم نظر هیچ کس را نخواسته .
و این انبیاء و أوصیاء را به صفات و خصوصیاتی - مثلا عصمت - مجهز کرده است . ( فعلا بحث عصمت بعدا مطرح می شود . )

نقل قول:
ولا که وظیفه من نیست که گناه پیامبر را ثابت کنم. این قول قرآن است. ممکن است گناهانی در خفا کرده باشد و کسی ندیده باشد یا اینکه دیده باشند و کسی ثبت نکرده باشد. ولی با این حال اگر بیشتر دقت کرده باشید در مثال سوم به یکی از نمونه های آن اشاره کردم. ( ترشرویی و غصب پیامبر به شخصی نابینا که شتابان به نزدش می آمد. عبس 1-11 )
یا در جایی که از او در مورد اصحاب کهف سوال کردند و او فراموش کرد بگوید انشاء الله و به همین دلیل 40 روز خداوند باصطلاح با او قهر کرد و بر او وحی نفرستاد. در تاریخ آمده است که یک روز پیامبر نماز صبحش قضا شد که در شان ایشان نیست.
یا در جنگ که طرحی که پیامبر پیشنهاد کرد از سوی یکی از صحابه رد شد و طرح او جایگزین طرح پیامبر گردید و موفقیت آمیز بود.
آیا می شود گفت چون پیامبر نماز صبحش قضا شد پس ما هم در مقام تبعیت ازاو باید برخی اوقات نمازمان قضا شود؟ واضح است که شما هم به این استدلال می خندید. حال چگونه می گویند چون فعل پیامبر حجت شرعی است پس باید عاری از گناه و خطا و اشتباه و فراموشی باشد؟ اشتباه و خطا و فراموشی امری واضح است که عقل براحتی آن را می فهمد و خدا و رسولش هم انتظار ندارند که ما از این افعال پیروی کنیم. چرا که خدا به ما حجت باطنی ( عقل ) داده که این دو فعل را از هم تفکیک کنیم.
آیا می شود گفت چون پامبر فراموش کرد بگوید انشاء الله ما هم باید نگوییم انشا الله تا تابع او باشیم؟!!!
کافی است؟ یا باز هم بگویم؟!

خواننده محترم متوجه هست شما برای عقیده خود به آیه شریفه شاهد مثال آوردید ولی هیچ گونه استدلالی نکردید .
در ضمن این که نگفتی از دید قرآن گناه پیامبر صلی الله علیه و آله چی بوده ؟
از سنت هم برام نیاز من از قرآن ازت دلیل می خوام ( سنت در مراحل بعد بحثشو می کنم .)
خواننده گرامی باید متوجه باشد .

اگر پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله گناه کرده باشد خب می بایست خداوند متعال آن را مجازات می کرد در آیات متعدد داریم که خداوند خطاب به پیامبر می گوید اگه کوچکترین لغزشی کنی شما را عذاب سخت می کنیم در حالی که هیچ ناصر و یاوری نخواهی داشت .
در حالی که می بینیم هیچ برخوردی با پیامبر نمی کند بلکه با تمام ملاطفت با آن بر خورد می کند .
در ضمن این که خیلی مضحک است به پیامبر بگوید استغفار کن تا من ازت بگذرم .
پس باید گشت دید مراد از این گناه و استغفار در قرآن چیست .؟

و این که خواننده محترم متوجه هست که در رابطه با گناه پیامبر صلی الله علیه و آله هیچی نگفتی و این ندونستن یعنی دلیل بر عدم گناه .

چند شاهد مثال ذکر کردی که خواننده کاملا متوجه و آگاه است اصلا پای استدلال را وسط نکشیدی صرفا فقط گفتی و رد شدی .

1 : عبس و تولی ان جاءه الأعمی ...

گفتی و رد شدی که آیا واقعا این خطاب به پیامبر است . آیا با آیات دیگر سازگاری دارد .؟ آیا مفسرین شما این حرف را قبول دارن یا منحصر در این دانستن ؟ یا اکثریت قائل به این هستن این عبس مراد عثمان بن عفان است . و خیلی که بیشتر انگیره های شما برای خوانندگان محترم روشن می شود .

2 : فراموش کرد بگوید ان شاء الله ... تهمتی بس عظیم و جسارتی بس بزرگ به ساحت اقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله .

اصلا برای خواننده روش کردی که آیا واقعا پیامبر فراموش کرد و اصلا قصد آیه خود پیامبر بود . و این که مفسرین شما این حرف را قبول دارن .

الكهف : 23 وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً
الكهف : 24 إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيتَ وَ قُلْ عَسى‏ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً

در آخر یه توضیحی در رابطه با این آیه شریفه می دم که بیشتر برای خواننده روشن شود هدف شما چیست.

3 : این که پیامبر نمازش قضاء شد خیلی از بزرگان این را قبول نکردن و بی شک پیش ما غیر قابل قبول است . بعضی از روایات داریم که پیامبر صلی الله علیه و آله نمازش از اول وقتش گذشت که اکراما برای او نماز برگشت که این قابل قبول است و نماز قضاء شد محال است .
مساله قضاء نماز چون با قرآن مخالف است قابل قبول نیست .

4 : در قضیه چهارمت هم که با تمام وقاحت بر پیامبر اسلام جسارت کردی و این خواننده را بهتر و بهتر به مقاصدت آشنا می کند .
اگر منظور قضیه خندق است که اولا خیلی از مورخین و خیلی از محققین گفتن کندن خندق فکر پیامبر صلی الله علیه و آله بود نه سلمان فارسی و اگر هم سلمان فارسی این پیشنهاد را داده باشد هیچ اشکالی ندارد و این معناش رد قول پیامبر نیست که کسی جرأت چنین جسارتی را نمی کند مگر شما که باب جسارت به پیامبر برای شما رواست .

اما در رابطه با این آیه شریفه :

الكهف : 23 وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً
الكهف : 24 إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيتَ وَ قُلْ عَسى‏ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً

کجا دارد پیامبر فراموش کرد و مغلطه می کنی و رد می شی .

خداوند دستور می دهد که ای پیامبر نگو چیزی انجام دهد مگر این که خدا بخواهد .
پیامبر هم انجام داد و همچنین اگر فراموش کردی ( اگر فراموشی را به معنای فارسی فراموشی بگیریم ) اگر فراموش کردی اسم پروردگارت را به زبان بیاور خب پیامبر هم امتثال کرد نه این که چیزی فراموش کرد در صورت فراموشی که اتفاق نیفتاد .

از بزرگترین آیاتی که وهابیت وطنی به آن چنگ می زنن برای تجاسر بر پیامبر اکرم ولی خب برای خواننده محترم روشن شد که هیچ نسیانی از پیامبر صادر نشده بکله دستور رسیده پیامبر هم دستور را امتثال کرد و این دستور هم برای ما انسانهای عادی است به اصطلاح از باب " ایاک اعنی و اسمعی یا جاره "

نقل قول:
علامه مجلسي در بحار نقل مي فرمايد؛ كه رسول خدا ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ از خيبر بيرون رفت و در راه به استراحت پرداخت و نگهباني شب را به بلال سپرد و بعد به خواب رفت. بلال مدتي بيدار ماند و نماز خواند در نزديكي هاي صبح به خواب رفت از قضا نه بلال بيدار شد و نه رسول خدا و نه كسي از اصحاب تا خورشيد طلوع كرد و حرارت خورشيد آنها را بيدار كرد. ناگهان حضرت بيدار شد و فرمود؛ بلال چرا بيدارمان نكردي؟ بلال گفت: پدرم به فدايت يا رسول الله مرا هم مانند شما خواب ربود. حضرت فرمود حركت كنيد، مقداري حركت كرده بودند كه حضرت ايستاد و وضو گرفت به بلال گفت؛ اذان بگو. آنگاه نماز صبح را قضا كرد. و بعد فرمود هر كه نمازي را فراموش كند و بعد به يادش بيايد هر وقت كه يادش آمد بخواند چون خداوند مي فرمايد: «و أَقِمْ الصلوه لذكري»

اولا رفتی و قول چند نفر از بزرگان مذهب را ذکر کردی که خود بحثی نکردن که آیا موافق این مساله هستن یا نیستن .

در ضمن این که خیلی از بزرگان دیگر مخالف این مساله هستن .

این مساله که ذکر شد چند اشکال دارد .

اصلا خیلی خنده دار است که پیامبر و حضرت امیر صلوات الله علیهما و تمام اصحاب به خواب رون هیچ عقلی این را قبول نمی کند و مخالف سیره صحیح حضرت است که تمام شب را ایشان بیدار می ماند و اصلا خلاف قرآن است که نماز شب بر پیامبر صلی الله علیه و آله واجب بود .

و اشکالات دیگر که نیاز نیست مطرح شود .

در ضمن این که جدلا بخواهیم قبول کنیم می گویم شاید خدا می خواسته تا ملت مسلمان بدانند که اگر نمازشون قضاء شد به حرج نیفتند کافیست آن را قضاء کنن .
در این صورت دیگر خواست خداست و هیچ مشکلی هم پیش نمی آید.

نقل قول:
و اما در مورد مخلصین :
نمی دانم از این معنای ( خالص شده ) می خواهید چه نتیجه ای بگیرید؟ یعنی میخواهید بگویید خداوند خود آنها را خالص کرده و این امر اکتسابی نیست؟
ببینید فعل و اراده خداوند در طول فعل و اراده انسان قرار دارد. یعنی هیچ تناقضی وجود ندارد که خداوند شخصی را خالص کرده باشد با اینکه این خلوص را خود بدست آورده باشد. خداوند در چند جای قرآن هم گفته که هر کس را بخواهد گمراه می کند. حال سوال اینجاست اگر انسانها را خدا گمراه کند چه جای عقاب؟ ولی اینطور نیست که اراده آنها جایی در گمراهیشان نداشته باشد. در مورد پامبران هم همین است. آنها این مقام را با اراده خود بدست آورده اند والا اگر اراده آنها بی تاثیر باشد که ارزشی ندارد. مهم این است آنها مثل همه انسانها اختیار داشتند و در راه تهذیب نفس و جهاد اکبر و خودسازی تلاش نمودند. تاکید می کنم مثل همه انسانها.

این قسمت را یادم رفت .

من نمی گم خدا می گه ص : 46 إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ

خب خواننده عزیز کاملا متوجه مغالطه شما شده اولا اراده خدا در طول اراده انسان نیست .

در ضمن مخلص توضیح داده شد که خالص شده از طرف خدا که شیطان هم خوب آنها را می شناسد و راهی برای منحرف کردن آنها ندارد .

با این همه پیامبران مختار هستن و خداوند در علم ازلیش آنها را لائق می دید و به مقام اصطفاء رساند و آنها را خالص کرد . مثلا می فرماید :

قالَ يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتي‏ وَ بِكَلامي‏ فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرينَ .الأعراف : 144

بله فرموده هر کس را بخواهد گمراه می کند چون قدرت و سلطنت مطلق ما اوست ولی چنین نمی کند زیرا علم به انسانها دارد حضرت موسی علیه السلام را به اصطفاء می کند ولی فرعون به درک واصل می شود و این نشان از اختیار و اراده آنهاست .

ولی حضرت موسی و امثال ایشون اختیار می گردد .

پس این هم برای خواننده گرامی روشن شد .

یونس بن عبد الرحمن;299305 نوشت:
بسیار عالی من همین می خواستم خواننده متوجه بشه قرآن ادعای انحصار در انبیاء و أوصیاء می کنه وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ .الأنبياء : 73

معنی آیه :
و آنان را پيشوايان نموديم تا به فرمان ما رهبري كنند ، و انجام كارهاي نيك و نماز و زكات دادن را به آنان وحي كرديم وهمه پرستندگان بودند ( 73)
حال به اعتقاد شما اصلا آیه حرف از عصمت می زنه که حالا بخواد اونو در انحصار پیامبران بگذاره.
یونس بن عبد الرحمن;299305 نوشت:
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ . البقرة : 30

معنی آیه :
و چون پروردگارت بفرشتگان گفت : من ميخواهم در زمين جانشيني بيافرينم گفتند : در آنجا مخلوقي پديد مي‏آوري كه تباهي كنند و خونها بريزند ؟ با اينكه ما تو را بپاكي مي‏ستائيم و تقديس ميگوئيم ؟ گفت من چيزها ميدانم كه شما نميدانيد ( 30) .
کجای این آیه صحبت از پیامبران کرده. اصلا کجای این آیه حرف از عصمت زده. آیه در مورد نوع انسان است جانشینی از جانب خدا که اشرف مخلوقات است.
قضاوت با خود خواننده.

یونس بن عبد الرحمن;299305 نوشت:
خواننده محترم متوجه هست شما برای عقیده خود به آیه شریفه شاهد مثال آوردید ولی هیچ گونه استدلالی نکردید .

حال شما که آیه آوردی و حتی معنی آن را هم نگذاشتی شد استدلال؟ شما برای آیاتیکه در بالا بنده معنی آن را گذاشتم چه استدلالی کردی؟
و اما چرا بنده تفسیر نیاوردم؟ الحمدالله امروزه با دسترسی به اینترنت در اندک زمانی می توان به معنی آیات و تفسیرشان از هر مفسری دست پپیدا کرد. بنده فقط خواست کلام طولانی نشود. ولی اگر شما می خواهید چشم. بنده تفسیر المیزان و نمونه را انتخاب می کنم که مورد وثوق همه است.
آیه سوره عبس 1-11 :
بيان آيات
رواياتي از طرق اهل سنت وارد شده كه اين آيات درباره داستان ابن ام مكتوم نابينا نازل شد ، كه روزي بر رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) وارد شد در حالي كه جمعي از مستكبرين قريش نزد آن جناب بودند و با ايشان در باره اسلام سخنان سري داشتند ، رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) از آمدن ابن ام مكتوم چهره در هم كشيد ، و خداي تعالي او را مورد عتاب قرار داد كه چرا از يك مردي تهي‏دست چهره در هم كردي ؟ .
از طرق شيعه هم رواياتي به اين معنا اشاره دارد .
ولي در بعضي ديگر از روايات شيعه آمده كه مردي از بني اميه نزد آن جناب بوده ، و او از آمدن ابن ام مكتوم چهره درهم كشيد ، و آيات ، در عتاب او نازل شد ، كه - ان شاء الله - بحث مفصل اين معنا در بحث روايتي آينده از نظرتان خواهد گذشت .
و به هر حال غرض سوره ، عتاب هر كسي است كه ثروتمندان را بر ضعفاء و مساكين از مؤمنين مقدم مي‏دارد ، اهل دنيا را احترام مي‏كند و اهل آخرت را خوار مي‏شمارد.
تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه.


و اما آیه سوره کهف پیرامون فراموشی پیامبر :

شان نزولى را كه در مورد آيات فوق نقل كرديم تفسير اول را تاييد مى‏كند ، زيرا پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) بدون ذكر انشاء الله به كسانى كه پيرامون اصحاب كهف و مانند آن سؤال كرده بودند قول توضيح و جواب داد ، به همين جهت مدتى وحى الهى به تاخير افتاد ، تا به پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) در اين زمينه هشدار داده شود و سرمشقى براى همه مردم باشد.
سپس در تعقيب اين جمله ، قرآن مى‏گويد هنگامى كه ياد خدا را فراموش كردى بعد كه متوجه شدى پروردگارت را بخاطر بياور ( و اذكر ربك اذا نسيت).
اشاره به اينكه اگر بخاطر فراموشى جمله انشاء الله را به سخنانى كه از آينده خبر ميدهى نيفزائى هر موقع بيادت آمد فورا جبران كن و بگو انشاء الله ، كه اين كار گذشته را جبران خواهد كرد. تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه

در مورد قضا شدن نماز پیامبر هم قول بزرگان دکر شد. حال شما چه کسی را قبول دارید بنده نمی دانم. می خواهید سند از اصول کافی بیاورم؟
مرحوم كليني(از علمای بزرگ شیعه) در كافي در حديثي از اعرج از امام صادق نقل كرده كه اعرج مي گويد از امام صادق ـ عليه السّلام ـ شنيدم مي فرمود: رسول خدا نماز صبحش به قضا ماند، خدا او را در خواب داشت تا آفتاب طلوع كرد و اين رحمتي بود براي مردم، چون تا آن وقت اگر از مردم كسي نمازش به قضا مي ماند مردم او را سرزنش كرده و مي گفتند آيا به نمازت اهميت نمي دهي. تا اينكه خواب آن حضرت سنّت و طريقه اي گرديد تا اگر كسي نمازش قضا مي شد در جواب مردم مي گفت: كاري است كه براي رسول خدا نيز پيش آمده است. پس خواب ماندن آن حضرت اسوه و رحمتي براي مردم شد و خداي سبحان بدين صورت به اين امّت رحم كرد. مرحوم كليني، اصول كافي، چاپ دوم، دارالكتب الاسلاميه، 1366، ج 3. ص 294.

در مورد آخر هم شما منکر آن می شوید که پیامبر در امور جنگی که هیچ در تمام امور با یارانش مشورت می کرد؟ آیا مشورت کردن دلیل بر این نیست که می خواهد از علم آنها هم استفاده کند. نمی شود بگوییم می خواسته مشورت کردن را به مردم یاد دهد چون این را به شکل دیگری هم می توانست انجام دهد. مثلا قبل از مشورت بگوید من به همه اینها علم دارم و فقط می خواهم به شما مشورت کردن را یاد بدهم یا مثل اینها.

یونس بن عبد الرحمن;299307 نوشت:
در ضمن این که جدلا بخواهیم قبول کنیم می گویم شاید خدا می خواسته تا ملت مسلمان بدانند که اگر نمازشون قضاء شد به حرج نیفتند کافیست آن را قضاء کنن . در این صورت دیگر خواست خداست و هیچ مشکلی هم پیش نمی آید.

ببینید بزرگوار
از پیامبر اشتباهی سر زد و خداوند هم از آن اشتباه برای اندرز دادن قوم استفاده کرده تا بفهمند که اگر در چنین شرایطی مانند پیامبر گرفتار شدند چه کنند. مسئله روشن است.
در خیلی از جاها هم ممکن است اشتباهی از یکی از صحابه رخ داده باشد که خدا هم به همان دلیل حکمی را صادر کرده باشد. آیا این دلیل بر این می شود که بگوییم آن اشتباه موجه بوده است.
در ضمن اینکه دلیل قضا شدن نماز پیامبر آموزش خداوند به بدگانش بابت قضا شدن نمازهایشان بود نظر بنده نیست و صرفا بنده آن را ذکر کردم و اصراری هم بر آن ندارم. ولی چیزی که واضح و مشخص است و انکار ناپذیر قضا شدن نماز پیامبر است که بسیاری از علمای شیعه و سنی آن را ذکر کردند.

حال جناب یونس ابن عبدالرحمن :
در کلام شما چند مورد مشاهده شد که خلاف اخلاق گقتگو است. اینکه به مخاطب برچسب وهابی بودن بزنید یا کلام او را با بی ادبی وقیحانه بخوانید می تواند در گفتگو خلل وارد نماید. لذا در صورت مشاهده مجدد چنین مواردی گفتگو بین بنده و شما قطع خواهد شد.

موضوع قفل شده است