آیا فدک جزیه است؟

تب‌های اولیه

56 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا فدک جزیه است؟

سوال : آیا فدک جزیه است ؟


کارشناس بحث : صدرا

با سلام و عرض ادب

آن چه به روشنى از روايات برمى‏آيد اين است که‏ سرزمین فدك بعد از فتح، به علت اینکه بدون جنگ و تاخت و تاز بدست مسلمانان رسید، ملک خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده و دیگر مردم در آن حقی نداشته اند. که اهل بیت علیهم السلام که خود ثقل دیگری هستند که مورد وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار گرفتند:«اني تارك فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي وانهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض»،[1] معتقد به بخشش این ملک به حضرت زهرا سلام الله علیها بودند.

اختلافی که بین حضرت زهرا علیها السلام و دستگاه حاکمه بود بر سر این امر بود که آنحضرت حقوق خود را مطالبه نمودند[2]و در این رابطه می بینیم که در اجتماع مهاجرین و انصار احتجاج نمودند که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (همچون سایر مردم که از پدر خویش ارث می برند)ارث خواهند برد و فدک متعلق به ایشان است؛ که خلیفه اول بااین گفتار که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیده که آنحضرت فرموده اند:ما گروه انبیاء چیزی به ارث نمی گذاریم وآنچه از ما باقی می ماند صدقه است: «إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: لا نورث، ما تركناه صدقة» [3]به آنحضرت پاسخ دادند.

استدلال به این روایت(صرف نظر ازاینکه شیعه این روایت را نمی پذیرد)متفرع براین امر است که فدک ملک خاص پیامبر صلی الله علیه وآله بوده باشد ودیگران در آن حقی نداشته باشند؛ والا اگر فدک متعلق به بیت المال مسلمین بود چنین استدلالی وجهی نداشت؛ علاوه بر اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها و امیر المومنین علیه السلام افقه و اعلم مردم بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودند وشان آنها منزه از این است ملکی را طلب نمایند که حقی در آن نداشته باشند.[4]

اما اینکه چنین ملکی از راه جزیه حاصل شده باشد فرض آن صحیح نمی باشد؛ زیرا جزیه[5] عبارت است از مالیاتی سرانه و سالانه كه از اهل كتاب «يهود و نصارى و مجوس» كه در پناه حكومت اسلامى هستند گرفته مى شود، و در حقيقت همانگونه كه از نامش پيدا است جزاء و دستمزدى است در برابر حفظ مال و جان و عرضشان،آنان در حکومت اسلامی.و مقدار جزیه بر حسب آنچه امام صلاح بداند مى باشد.

اما مالیاتی که بر زمین قرار داده می شود از نظرفقهی خراج نام دارد،[6]که میزان آن نیز باز توسط حاکم اسلامی تعیین می گردد ودر کل جزیه و خراج متعلق به بیت المال مسلمین اند و اختصاصی به پیامبر صلی الله علیه و آله ندارند.

واین در حالی است که سرزمین فدک جزو انفال بوده که اختصاص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشته است. ودر این فرض است که نزاع معنی پیدا می کند.

موفق باشید.

:Gol:-----------------------------------------------:Gol:

[1]. اهل بیت علیهم السلام به نص قرآن وسنت معصوم از خطا و اشتباهند، اهل بیتی که طبق حدیث ثقلین تمسک به آنها موجب عدم گمراهی خواهد گردید،حال چگونه آنها معتقد به چیزی باشند که در آن ضلالت و گمراهی باشد؟. مسند احمد،ح1119.سنن ترمذی،ح3788،داراحیاءالتراث العربی:« 3788 - حدثنا علي بن المنذر كوفي حدثنا محمد بن فضيل قال حدثنا الأعمش عن عطية عن أبي سعيد و الأعمش عن حبيب بن أبي ثابت عن زيد بن أرقم رضي الله عنهما قالا : قال رسول الله صلى الله عليه و سلم إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتى يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما ، قال وهذا حديث حسن غريب ؛ قال الشيخ الألباني : صحيح».

[2].که در راه احقاق حق خود از چند راه وارد شدند :الف)بخشش وهبه و یا نحله؛ب)حق ارث فاطمه علیه السلام از اموال به جای مانده از پیامبر صلی الله علیه و آله؛ ج) حق ذوى القربى؛ د)حق خمس.

[3]. صحیح البخاری،باب مناقب قرابة رسول الله،ح:3508،دارابن کثیر:« أن فاطمة عليها السلام أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من النبي صلى الله عليه و سلم مما أفاء الله على رسوله صلى الله عليه و سلم تطلب صدقة النبي صلى الله عليه و سلم التي بالمدينة وفدك وما بقي من خمس خيبر فقال أبو بكر إن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال ( لا نورث ما تركنا فهو صدقة إنما يأكل آل محمد من هذا المال - يعني مال الله - ليس لهم أن يزيدوا على المأكل ) . وإني والله لا أغير شيئا من صدقات النبي صلى الله عليه و سلم التي كانت عليها في عهد النبي صلى».

[4].حضرت زهرا سلام الله علیه در قسمتی از خطبه فدکیه می فرمایند:«أفخصّكم اللّه بآية اخرج ابى منها ام انتم‏ اعلم‏ بخصوص‏ القرآن و عمومه من ابى و ابن عمّى»‏؛آيا خداوند شما را به آيه‏اى مخصوص گردانيده كه پدر مرا از آن آيه اخراج كرده آيا شما به خاص و عام قرآن از پدرم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم و پسر عمم على بن أبي طالب عليه السّلام داناتريد؟!.

[=Calibri][5]. الْجِزْيَةُ و َهِيَ : مَا يُضْرَبُ عَلَى رِقَابِ الْكُفَّارِ لإِِقَامَتِهِمْ فِي بِلاَدِ الْمُسْلِمِينَ . فَيُفْرَضُ عَلَى كُل رَأْسٍ مِنَ الرِّجَال الْبَالِغِينَ الْقَادِرِينَ مَبْلَغٌ مِنَ الْمَال ، أَوْ يُضْرَبُ عَلَى الْبَلَدِ كُلِّهَا أَنْ تُؤَدِّيَ مَبْلَغًا مَعْلُومًا . وَلَوْ أَدَّاهَا مَنْ لاَ تَجِبُ عَلَيْهِ كَانَتْ هِبَةً لاَ جِزْيَةً(موسوعه الکویتیه،ج8،ص246).

[6]. أَنَّ الْجِزْيَةَ تُوضَعُ عَلَى الرُّءُوسِ ، أَمَّا الْخَرَاجُ فَيُوضَعُ عَلَى الأَْرْضِ ، وَالْجِزْيَةُ تَسْقُطُ بِالإِْسْلاَمِ ، أَمَّا الْخَرَاجُ فَلاَ يَسْقُطُ بِالإِْسْلاَمِ ، وَيَبْقَى مَعَ الإِْسْلاَمِ وَالْكُفْر(الأحكام السلطانية للماوردي ص 142 ، والأحكام السلطانية لأبي يعلى ص 153). اتَّفَقَ الْفُقَهَاءُ عَلَى أَنَّ الْجِزْيَةَ تُصْرَفُ فِي مَصَارِفِ الْفَيْءِ ، حَتَّى رَأَى كَثِيرٌ مِنْهُمْ أَنَّ اسْمَ الْفَيْءِ شَامِلٌ لِلْجِزْيَةِ . وَيُصْرَفُ الْفَيْءُ فِي مَصَالِحِ الْمُسْلِمِينَ الْعَامَّةِ وَمَرَافِقِ الدَّوْلَةِ الْهَامَّةِ : كَأَرْزَاقِ الْمُجَاهِدِينَ وَذَرَارِيِّهِمْ وَسَدِّ الثُّغُورِ ، وَبِنَاءِ الْجُسُورِ ، وَالْمَسَاجِدِ وَالْقَنَاطِرِ ، وَإِصْلاَحِ الأَْنْهَارِ الَّتِي لاَ مَالِكَ لَهَا ، وَرَوَاتِبِ الْمُوَظِّفِينَ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْمُدَرِّسِينَ وَالْعُلَمَاءِ وَالْمُفْتِينَ وَالْعُمَّال وَغَيْرِ ذَلِكَ.موسوعة الکویتیه،ج15،ص207.

اول حدیث مورد استناد شما که می گویید فاطمه بنت نبی -رض- بابت فدک:
احادیث از طریق اهل سنت

1.عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَام بِنْتَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِی بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِیرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِالْمَدِینَةِ ، وَ " فَدَكٍ " ، وَمَا بَقِیَ مِنْ خُمُسِ " خَیْبَرَ " ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : ( لَا نُورَثُ ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ، إِنَّمَا یَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی هَذَا الْمَالِ ) وَإِنِّی وَاللَّهِ لَا أُغَیِّرُ شَیْئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ حَالِهَا الَّتِی كَانَ عَلَیْهَا فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، وَلَأَعْمَلَنَّ فِیهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، فَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ مِنْهَا شَیْئًا ، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِی بَكْرٍ فِی ذَلِكَ ، فَهَجَرَتْهُ ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا وَلَمْ یُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ ، وَصَلَّى عَلَیْهَا ، وَكَانَ لِعَلِیٍّ مِنْ النَّاسِ وَجْهٌ ، حَیَاةَ فَاطِمَةَ ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ : اسْتَنْكَرَ عَلِیٌّ وُجُوهَ النَّاسِ ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِی بَكْرٍ ، وَمُبَایَعَتَهُ ، وَلَمْ یَكُنْ یُبَایِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ ، فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِی بَكْرٍ " أَنْ ائْتِنَا وَلَا یَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ " - كَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ - فَقَالَ عُمَرُ : " لَا وَاللَّهِ لَا تَدْخُلُ عَلَیْهِمْ وَحْدَكَ " ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : وَمَا عَسَیْتَهُمْ أَنْ یَفْعَلُوا بِی ؛ وَاللَّهِ لآتِیَنَّهُمْ ، فَدَخَلَ عَلَیْهِمْ أَبُو بَكْرٍ ، فَتَشَهَّدَ عَلِیٌّ فَقَالَ : " إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا فَضْلَكَ وَمَا أَعْطَاكَ اللَّهُ ، وَلَمْ نَنْفَسْ عَلَیْكَ خَیْرًا سَاقَهُ اللَّهُ إِلَیْكَ ، وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالْأَمْرِ ، وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَصِیبًا " ، حَتَّى فَاضَتْ عَیْنَا أَبِی بَكْرٍ ، فَلَمَّا تَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ : وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَحَبُّ إِلَیَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِی ، وَأَمَّا الَّذِی شَجَرَ بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ : فَلَمْ آلُ فِیهَا عَنْ الْخَیْرِ ، وَلَمْ أَتْرُكْ أَمْرًا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَصْنَعُهُ فِیهَا إِلَّا صَنَعْتُهُ ، فَقَالَ عَلِیٌّ لِأَبِی بَكْرٍ : مَوْعِدُكَ الْعَشِیَّةَ لِلْبَیْعَةِ ، فَلَمَّا صَلَّى أَبُو بَكْرٍ الظُّهْرَ رَقِیَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَتَشَهَّدَ وَذَكَرَ شَأْنَ عَلِیٍّ وَتَخَلُّفَهُ عَنْ الْبَیْعَةِ وَعُذْرَهُ بِالَّذِی اعْتَذَرَ إِلَیْهِ ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ ، وَتَشَهَّدَ عَلِیٌّ ، فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِی بَكْرٍ ، وَحَدَّثَ أَنَّهُ لَمْ یَحْمِلْهُ عَلَى الَّذِی صَنَعَ نَفَاسَةً عَلَى أَبِی بَكْرٍ ، وَلَا إِنْكَارًا لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ ، وَلَكِنَّا نَرَى لَنَا فِی هَذَا الْأَمْرِ نَصِیبًا ، فَاسْتَبَدَّ عَلَیْنَا ، فَوَجَدْنَا فِی أَنْفُسِنَا ، فَسُرَّ بِذَلِكَ الْمُسْلِمُونَ ، وَقَالُوا : أَصَبْتَ ، وَكَانَ الْمُسْلِمُونَ إِلَى عَلِیٍّ قَرِیبًا حِینَ رَاجَعَ الْأَمْرَ الْمَعْرُوفَ . رواه البخاری (3998) ومسلم (1759)

حدیث بصورت کامل از صحیح بخاری ومسلم که شیعه بصورت نصفه وقیچی شده می آورد تا به آنچیزی که می خواهد برسد

معنی (سیده عائشه روایت می کند فاطمه رضی الله تعالی عنه از ابوبکر الصدیق میراثشان را از باقی مانده فدک طلب کردند.ابوبکر الصدیق در جواب گفتند رسول الله فرموده اند هر چه از پیامبران باقی می ماند صدقه است وآنها ارثی نمی گذارند اما آل محمد از این مال می خورند ومن والله که چیزی از صدقه رسول الله صلی الله علیه وسلم را تغییر نمی دهم وبه همانطور که در زمان رسول الله بوده باقی می گذارم وهمانطور عمل می کنم که رسول الله در حیات خود عمل کردند و فاطمه رضی الله عنها از ابوبکر الصدیق دلخور شد و با او در این مورد صحبت نکرد تا وفات نمود وعلی بر او نماز گذارد وبه ابوبکر الصدیق خبر نداد .علی بعد از وفات فاطمه از ابوبکر می خواهد که به نزدشان برود وقصد علی هم بیعت با ابوبکر بود ودر این ماه ها بیعت نکرده بود و از ابوبکر الصدیق خواست که تنها نزدش برود وکسی را با خود نبرد کراهیه از محضر عمر فاروق .عمر به ابوبکر می گوید تنها نرو کسی باخود ببر که ابوبکر می گوید نه والله تنها می روم پس ابوبکر بر آنها وارد شد وعلی رضی الله شهادت داد وگفت ای ابوبکر ما قدر وفضل تو را می شناسیم ومیدانیم چه مناقبی خداوند به تو عطاء کرده اما ما کمی دلگیر شدیم زیرا با ما مشورت نشد و ما بخاطر قرابت با رسول الله دوست داشتیم با ما مشورت شود .ابوبکر الصدیق به گریه افتاد و گفت به آنکسی که جانم در دست اوست اهل بیت رسول الله از اهل بیت خودم برایم عزیزتر است اما آنچه بین ما وشما اتفاق افتاد بخاطر این اموال والله که من همان کردم که رسول الله را دیدم در مورد این اموال انجام داد پس علی در جواب گفت قرار ما فردا برای بیعت وقتی ابوبکر نماز ظهر را خواند بالای منبر رفت واز فضائل وشان علی ودلیل تاخیرش توضیح دادو عذر علی از تاخییر بیعت را بیان کرد و سپس علی آمد و از فضائل ابوبکر گفت وتوضیح داد که تاخیر بیعتش دشمنی با ابوبکر نبوده اما می خواسته که با او مشورت شود وقتی مسلمین این را دیدند علی را در آغوش گرفتند واز او عملش استقبال کردند)

با عرض سلام خدمت کارشناس گرامی. همینک داشتم کل احادیث مربوط به فدک رو در صحیحین مسلم و بخاری چک میکردم و اما دو چیز جالب:

1 هیچ کس جز ابوبکر این حدیث که میگوید"ما هیچ ارثی بجا نمی گذاریم و همه آن صدقه است" را نقل نکرده.

2 اما در آن حدیث ابوبکر میگوید"ما هیچ ارثی بجا نمی گذاریم و همه آن صدقه است ولی خاندان پیامبر میتوانند از آن استفاده کنند" منظور چیست؟

باتشکر از جوابگویی شما

ohfreedom;293836 نوشت:

حدیث بصورت کامل از صحیح بخاری ومسلم که شیعه بصورت نصفه وقیچی شده می آورد تا به آنچیزی که می خواهد برسد

با سلام و عرض ادب
دوست گرامی نحوه بحث با کارشناس با دیگر کاربران متفاوت است. ما به دنبال سیاه نمودن صفحات نیستیم بلکه به دنبال فهم صحیح هستیم.
در جواب شما به اختصار مطالبی را بیان نمودیم ولی شما به قدری عجول هستید که می خواهید همین طور مطالب را بدون فکر بارگذاری نمائید؟؟؟؟بنابراین در جواب ما شما یک جواب بیشتر بیان نمی فرمائید تا مباحث به صورت آرام پیش رود.
در پست اولتان بیان نمودید که ما روایت را قیچی نمودیم؟
در جواب شما عرض می شود مگر راویان اخبار از جمله جناب بخاری در هر روایتی هر آنچه که بوده است را بیان نموده اند؟؟؟؟؟بخاری استاد تقطیع است.

اما در بحث ما ما با حواشی کار نداریم به استدلال خلیفه اول کار داریم.
وگفته شد صرف نظر از صدور روایت خلیفه در جواب حضرت زهرا می گوید :پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفته اند که ما ارث بجای نمی گذاریم؟
از این جمله چه فهمیده می شود؟ لطفا فعلا به همین پاسخ دهید.
متشکرم.


الله اکبر از خطوات شیاطین

ohfreedom;293863 نوشت:
امام صادق عليه السلام فرمود: دانشمندان وارثان پيمبرانند براى اينكه پيمبران پول طلا و نقره به ارث نگذارند و تنها احاديثى از احاديثشان بجاى گذارند هر كه از آن احاديث برگيرد بهره بسيارى بر گرفته است.

این چه ربطی به اون حدیث داره؟ اینجا اگر درست بنگری اصل ورثه پیامبران را دانش خوانده است و کجا ابوبکر گفته که دانش ارث پیامبر است؟ گفته صدقه است. در ضمن درست گفتم نه؟
اینو جواب بده که همه چیز رو معلوم میکنه:

هیچ کس جز خلیفه اول این حدیث را نقل نکرده؟؟؟

ohfreedom;293865 نوشت:
شیخ الشیطان ابن تیمیه لعنت الله گوید: این حدیث را تنها حضرت ابوبکر رضی الله عنه روایت نکرده، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، حضرت طلحه، حضرت زبیر، حضرت سعد، حضرت عبدالرحمن بن عوف و حضرت عباس بن عبدالمطلب و ازواج مطهرات و حضرت ابوهریره رضی الله عنهم اجمعین نیز روایت کرده اند.
خب بیاور از صحیحین

صدرا;293866 نوشت:
ما در بحث ما ما با حواشی کار نداریم به استدلال خلیفه اول کار داریم.
وگفته شد صرف نظر از صدور روایت خلیفه در جواب حضرت زهرا می گوید :پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفته اند که ما ارث بجای نمی گذاریم؟
از این جمله چه فهمیده می شود؟ لطفا فعلا به همین پاسخ دهید.

گرچه بنده جواب داده بودم و شما حذف کردید، اکنون باز هم جواب می دهم و از این به بعد جواب ها را مستقیما برای دوستان دیگر پیام خصوصی می کنم تا انشاالله اگر در صفحه حذف شد در صفحات دیگر محفوظ باشد.

دوست عزیز عاشورایی ظاهرا علم تحریف به شما هم سرایت کرده و عملا سخنان خودم را جلوی خودم و به نام بنده تحریف می کنید:

عاشورایی;293870 نوشت:
نقل
  نوشته اصلی توسط : Ohfreedom

شیخ الشیطان ابن تیمیه لعنت الله گوید: این حدیث را تنها حضرت ابوبکر رضی الله عنه روایت نکرده، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، حضرت طلحه، حضرت زبیر، حضرت سعد، حضرت عبدالرحمن بن عوف و حضرت عباس بن عبدالمطلب و ازواج مطهرات و حضرت ابوهریره رضی الله عنهم اجمعین نیز روایت کرده اند.

خب بیاور از صحیحین

و همگان می دانند که بنده می نویسم شیخ الاسلام ابن تیمیه!!! و دستان تحریف گر جنابعالی این را هم تحریف کرد!!!

[="red"]اما اینکه می گوئید چرا ابوبکر گفته انبیاء ارث نمی گذارند:
[/]

صدرا;293866 نوشت:
خلیفه در جواب حضرت زهرا می گوید :پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفته اند که ما ارث بجای نمی گذاریم؟
از این جمله چه فهمیده می شود؟ لطفا فعلا به همین پاسخ دهید.

خوب همین را هم جواب می دهیم انشالله باشد که باز حذف نگردد:
از این جمله اینگونه بر می آید که پیامبران مال دنیا را که از طریق رسالت به دست آورده اند (بیت المال) را به ارث خویشان نمی دهند، این بر می آید که پیامبران ارث و میراثی مادی برجای نمی گذارند، گواه آن هم این است که تمام پیامبران از قشر پائین (از نظر مالی) بودند و هرگز دارای مال و منال شخصی بسیار زیادی نبوده اند.
اول به این موضوع می پردازیم که تنها ابوبکر این را نگفته است:
بلکه کسانی از قبیل عمربن خطاب، عثمان بن عفان، علی‌بن ابیطالب، عباس‌بن عبدالمطلب، عبدالرحمن بن عوف، طلحه بن عبیدالله، زبیربن عوام، سعدبن ابی‌وقاص، ابوهریره و عائشه همگی در روایت آن با ابوبکر موافق و هماهنگ می‌باشند(البدایه و النهایه، 5/287).
سند روایت هم صحیح است.

اما جالب آنکه همین حرف را هم شیعه میزد و میگوید که انبیاء ارثی (مادی) نمی گذارند:

مُحَمّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمّدٍ الْأَشْعَرِيّ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدّاحِ وَ عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَدّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ ص مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنّةِ وَ إِنّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنّهُ يَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السّمَاءِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 42 رواية: 1
ترجمه:
رسول خدا(ص) فرمود: كسيكه در راهى رود كه در آن دانشى جويد خدا او را به راهى سوى بهشت برد، همانا، فرشتگان با خرسندى بالهاى خويش به راه دانشجو فرو نهند و اهل زمين و آسمان تا برسد به ماهيان دريا براى دانشجو آمرزش طلبند و برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده است بر ستارگان ديگر و [="red"]علما وارث پيامبرانند زيرا پيامبران پول طلا و نقره به جاى نگذارند[/] بلكه دانش بجاى گذارند، هر كه از دانش ايشان برگيرد بهره فراوانى گرفته است.

خوب این حدیث در کتب شیعه می گوید که [="red"]پیامبر چیزهای مادی را به ارث نمی گذارد، باغ فدک هم از مادیات است.[/] می گوید ارث پیامبر دانش و علم (از دین) است.

و در جای دیگر شیعه می گوید:

مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ
اصول كافى جلد 1 ص :39 رواية: 2

ترجمه:

امام صادق عليه السلام فرمود: دانشمندان وارثان پيمبرانند ب[="red"]راى اينكه پيمبران پول طلا و نقره به ارث نگذارند و تنها احاديثى از احاديثشان بجاى گذارند[/] هر كه از آن احاديث برگيرد بهره بسيارى بر گرفته است. پس نيكو بنگريد كه اين علم خود را از كه ميگيريد، زيرا در خاندان ما اهل بيت در هر عصر جانشينان عادلى هستند كه تغيير دادن غاليان و بخود بستگى خرابكاران و بد معنى كردن نادانان را از دين برمى‏دارند.
در اینجا هم پیامبر مادیات دنیا را به ارث نمی گذارد و فدک هم از مادیات دنیا است.

پس تا اینجا از کتب خود شما ثابت گردید پیامبر مادیات دنیا را به ارث نمی گذارد و علم و دانش را به ارث می گذارد،
[="red"]خوب حالا که دریافتید علمای شما می گویند پیامبران مادیات دنیا را به ارث نمی گذارند و فدک نیز بلا شک از مادیات دنیا است، پس دیگر این حدیث را قبول کنید و به علمای خود توهین نفرمائید.[/]
خوب طبیعتا تا اینجا که برسیم دوستان شیعه بلافاصله میگوئید و از این طریق می خوای به جواب برسد.
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ (النمل/16)
[="red"]سلیمان از داود میراث می برد[/]
فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي، وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ(مریم5 و 6)
[="red"]مرا فرزندی عطا فرما که از من و از آل یعقوب میراث برد.[/]

در جواب می گوییم:

[="red"]آیه میراث به اتفاق علما بر عمومیت خویش باقی نیست [/]و به چند مورد تخصیص خورده است، مانند تخصیص به عدم ارث فرزند کافر یا قاتل پدر و غیره...
در ضمن لفظ ارث اسم جنس و دارای انواعی است[="red"] از قبیل ارث مال، ارث ملک و سلطنت و ارث نبوت و غیره. [/]در قرآن کریم نیز به معانی مختلف آمده است.

از جمله به معنای ارث علم و کتاب مانند:
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا(فاطر32)
[="red"]آنگاه کتاب(آسمانی) را به کسانی که ایشان را برگزیده بودیم به میراث دادیم.[/]

و به معنای ارث بهشت چنانکه می فرماید:
وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(الزخرف/72)
[="red"]یعنی: این است بهشتی که به سبب کردارتان به میراث برده اید.[/]

و یا به معنای ارث زمین و مال چنانکه می فرماید:
وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ(احزاب/27)
[="red"]زمین و خانه هایشان و اموالشان را به شما میراث دادیم [/]

و در آیات 128 و 137 سوره مبارکه اعراف نیز به همین معنی استعمال شده است.

[="red"]و اما در آیه 16 سوره نمل که مورد استناد شماست[/] [="red"]معنای عرفی و معمول ارث مراد نیست، زیرا حضرت داوود علیه السلام غیر از حضرت سلیمان علیه السلام اولاد دیگری نیز داشت و قهرا آنان نیز از ارث به معنای عرفی آن محروم نبوده اند.[/]
واضح است که اولاد اعم از نیکوکار و غیرنیکوکار هر دو در صورتی که پدر مالی نهد از او ارث می برند و ذکر ارث بردن بدین معنا بیهوده است و متضمن مدح نیست در صورتیکه آیه در مقام مدح و تمجید است، [="red"]پس ارثی که سلیمان به بهره مندی از آن ممتاز است، ارث نبوت است نه ارث مال و منال که از امور عمومی است و در میان همگان مشترک است و ذکر این امور از شان قرآن به دور است.[/]
در ضمن در بررسی آیات می بایست به آیات قبل و بعدی توجه داشت

می بینیم که در آیه قبلی به دانش عطا شده به داوود و سلیمان تصریح شده است، بدینصورت:
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ(نمل/15)
[="red"]«و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داده است». [/]

در آیه آمده که داوود و سلیمان بر بسیاری از بندگان مومن نیز برتری دارند و مشخص است که این برتری همان دانش عطا شده از طریق وحی و در حقیقت همان نبوت است و در ادامه همین تکه از آیه گزینش شده توسط شما نیز می گوید:(اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ايم) که همه این دانشها از طریق وحی و نبوت صورت گرفته است و مقصود آیات را روشن می سازد.
و اما استناد به آیات پنجم و ششم سوره مریم نیز بیهوده است، [="red"]زیرا حضرت یحیی علیه السلام از آل یعقوب مال ارث نمی برد، [/]اموال آنان را اولاد و خویشاوندانشان ارث برده بودند. پ[="red"]در حضرت یحیی یعنی حضرت زکریا نیز اموال آنچنانی نداشته است که بخواهد دعا کند خداوندا به من وارثی عطا فرما که مالم بی ارث نماند!! [/]
زیرا وی نجاری زاهد بود که مالی نیندوخته بود، علاوه بر این ارث بردن مال، امری معمول و متعارف است و مدح او نبوده و امتیازی به شمار نمی رود، بنابراین در این آیه نیز[="red"] ارث نبوت [/]مقصود است نه ارث مال و در ادامه آیات به نبوت حضرت یحیی در همان کودکی و داشتن کتاب آسمانی اشاره شده(مریم/12) که نشان می دهد به او ارث رسیده است.

امیدوارم تا به اینجا ارث بردن انبیا برای شما روشن شده باشد.
منتظر سوال بعدی هستیم

من خودم نوشتم شیخ الشیطان ابن تیمیه لعنت الله تعالی. حالا جواب مرا بده تا تمام موضوع حل شود(میفهممت بیچاره تو کل کتب صحیحین داری دنبالش میگردی...):

هیچ کس جز خلیفه اول این حدیث را نقل نکرده؟؟؟

این که نشد جواب اگه منم بخوام مثه خودت جواب بدم:

ذیل آیه ۲۶ سوره اسراء

این کتب در شأن نزول این آیه به انتقال فدک از سوی پیامبر به فاطمه زهرا تصریح می‌کنند:

حاکم حسکانی در کتاب «شواهد التنزیل» (ج۱، صص۴۳۸ و ۴۴۲)
کاندهلوی در کتاب «حیاه الصحابه» (ج۲، ص۵۱۹)
رازی در کتاب «الجرح و التعدیل» (ج۱، ص۲۵۷)
قندوزی در کتاب ینابیع الموده (صص ۱۱۹ و ۴۳۹)
خوارزمی در کتاب «مقتل الحسین» (ج۱، ص۷۰)
سیوطی در تفسیر خود که از دو صحابی «ابو سعید خدری» و «عبدالله بن عباس» بخشش فدک را متذکر می‌شود. (ج۲، ص۱۵۸ و ج۵، صص۲۷۳_۲۷۴)
ابن ابی حاتم در تفسیرش که «ابن تیمیه» آن را خالی از هر حدیث جعلی می‌داند. ( منهاج‌السنه، ج۷، ص۱۳.)
متقی هندی در کتاب «کنز العمال» (ج۲، ص۱۵۸ و ج۳، ص۷۶۷)

علی بن ابی طالب

علی به آن تصریح می‌کند. (
شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید شافعی، ج۱۶، ص۲۰۸_۲۰۹.
نهج البلاغه صبحی صالح، نامه ۴۵، ص۴۱۷.
)

یاقوت حموی

یاقوت حموی در «معجم‌البلدان» چون به کلمه «فدک» می‌رسد در توضیح آن به این بخشش اذعان می‌کند. (معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.)

بلاذری و حکایت مأمون عباسی

بلاذری در کتاب خود، سندی از دوران خلافت مأمون عباسی دارد که به این امر تصریح کرده‌است. (فتوح البلدان، ج۲، ص۴۶.)

خطبه فدکیه

در خطبه فدکیه، فاطمه خطاب به ابوبکر ضمن تصریح بر مالکیت خود بر فدک از وی حق خود را مطالبه می‌کند که متن این خطبه در منابع اهل سنت یافت می‌شود. (

  • فتوح البلدان، ج۱، ص۳۵.
  • المغانم المطالبه، ص ۳۱۲.
  • عمده الاخبار، ص۳۹۴.
  • وفاءالوفاء، ج۳، ص۹۹۹.
  • معجم البلدان ج۴، ص۲۳۸.
)

ohfreedom;293882 نوشت:

اما اینکه می گوئید چرا ابوبکر گفته انبیاء ارث نمی گذارند:

خوب همین را هم جواب می دهیم انشالله باشد که باز حذف نگردد:
از این جمله اینگونه بر می آید که پیامبران مال دنیا را که از طریق رسالت به دست آورده اند (بیت المال) را به ارث خویشان نمی دهند، این بر می آید که پیامبران ارث و میراثی مادی برجای نمی گذارند، گواه آن هم این است که تمام پیامبران از قشر پائین (از نظر مالی) بودند و هرگز دارای مال و منال شخصی بسیار زیادی نبوده اند.

با سلام و عرض ادب
آنچه در رابطه با اصل موضوع بود و متاسفانه خود رعایت نمی کنید این است که:

آیا فدک در ملک پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفته بود یا خیر؟
ما گفتیم: جمله خلیفه اول مبنی بر اینکه انبیا ارث به جای نمی گذارند تنها در صورتی صحیح است که مالی متعلق به پیامبر صلی الله علیه و آله بوده باشد والا اگر مالی متعلق به بیت المال بوده باشد آیا امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما نظر به آن می نمایند؟!!!!!!!!!!!!

واگر فدک متعلق به بیت المال بود آیا خلیفه چنین جواب می داد «لا نورث، ما تركناه صدقة»؟!یا نه می گفت این مال متعلق به بیت المال بوده و در ملک پیامبر صلی الله علیه وآله نبوده که بحث ارث مطرح گردد (که در این صورت تخصصا از بحث خارج می شود).

بنابراین فدک ملک خاص پیامبر صلی الله علیه و آله بوده حال اهل بیت علیهم السلام شهادت داده اند که این ملک را پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام بخشیده است. ولی خلیفه شهادت را رد می نماید به واسطه روایتی که خود ناقل آن است(واین روایت با روایت شیعه تفاوت دارد که بعدا به آن می پردازیم).حال قول خلیفه در بیان روایت به صورت قطع پذیرفته می شود؟! اما قول خاندان وحی پذیرفته نمی شود؟

سوالی که در اینجا مطرح می گردد این است که آیا چنین سخنی ریشه قرآنی دارد یا خیر؟به چه دلیلی اموالی که حق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده همچون انفال نباید به ورثۀ خود به ارث برسد؟وبه چه دلیلی اموالی را که پیامبر صلی الله علیه و آله به دختر مکرمشان بخشیده اند باید از ایشان گرفته شود؟و شهادت ایشان پذیرفته نگردد؟

فقط مبنا را بیان بفرمائید و حواشی را ذکر ننمائید.
موفق باشید.

ohfreedom;293893 نوشت:
حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه از صحابه که در بین آنها حضرت علی، عباس، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام و سعد بن ابی وقاص رضی الله عنهم بودند، فرمود: شما را به ذاتی قسم می دهم که آسمان و زمین به امرش قائم است، آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لانورث ما ترکناه صدقَة»؟ عرض کردند: بله به خدا. سپس به سوی علی و عباس متوجه شد و فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا شما می دانید که رسول خدا صلی الله علیه وسلم این حدیث را بیان فرمود؟ گفتند: بله به خدا (پیامبر این گونه فرمود.)

با سلام خدمت دوستان
باورش سخته اگر امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه این حدیث رو شنیده باشن و با این وجود به خاطر همین مسئله با ابوبکر قهر کرده باشند. در حالی که پیامبر فرمود علی اقضاکم. خیلی جالبه که در این مورد امام علی علیه السلام حتی با وجود علم به حدیث با ابوبکر قهر کرد. و حضرت فاطمه هم که تا آخر عمر با این که علم به صحت این حدیث داشت با ابوبکر آشتی نکرد. آیا این توهین به دختر پیامبر ص نیست؟

ohfreedom;293882 نوشت:
امام صادق عليه السلام فرمود: دانشمندان وارثان پيمبرانند براى اينكه پيمبران پول طلا و نقره به ارث نگذارند و تنها احاديثى از احاديثشان بجاى گذارند هر كه از آن احاديث برگيرد بهره بسيارى بر گرفته است. پس نيكو بنگريد كه اين علم خود را از كه ميگيريد، زيرا در خاندان ما اهل بيت در هر عصر جانشينان عادلى هستند كه تغيير دادن غاليان و بخود بستگى خرابكاران و بد معنى كردن نادانان را از دين برمى‏دارند. در اینجا هم پیامبر مادیات دنیا را به ارث نمی گذارد و فدک هم از مادیات دنیا است.

این روایت هم مربوط به ابواب فقه نیست تا حکم شرعی آن را ثابت کند بلکه اگر به آخر حدیث نگاه کنید حضرت در صدد بیان این هستند که وارث علم پیامبر هستند و مردم نباید علمشان را از دیگران بگیرند. یعنی حضرت می فرمایند علم پیامبر به ما به ارث رسیده.
نکته دوم اینکه حضرت درباره ارثی که پیامبر برای کل امت گذاشتند صحبت می کنند نه از ارثی که مربوط به زندگی شخصی ایشان است. چون مسلمانان که از پیامبر ادعای ارث نداشتند.

پس این حدیث برای بیان هدف پیامبران از بعثت است.
یعنی سیره پیامبران این است که اهل جمع آوری مال و منال دنیا نیستند تا انتظار داشته باشید با پیروی از اسلام صاحب مال و منال شوید بلکه پیامبران برای هدایت بشر آمده اند پس اگر اهل هدایت باشید از این هدایت به ارث خواهید برد.

صدرا;293961 نوشت:
ما گفتیم: جمله خلیفه اول مبنی بر اینکه انبیا ارث به جای نمی گذارند تنها در صورتی صحیح است که مالی متعلق به پیامبر صلی الله علیه و آله بوده باشد والا اگر مالی متعلق به بیت المال بوده باشد آیا امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما نظر به آن می نمایند؟!!!!!!!!!!!!

خوب پس به این نتیجه رسیدیم که باید ثابت شود فدک ملک شخصی بوده است یا خیر

در همین ابتدا بگویم برای اینکه بتوانیم بحث را بهتر جلو ببریم مجبوریم 2 محور را همزمان مورد بحث قرار دهیم، اول آنکه فدک ملک شخصی است یا خیر، دوم آنکه در صورت ملک شخصی بودن و هبه یا ارثی بودن نظر دین در مورده آن چه بوده؟

اول بهتر است شیعه این تناقض را روشن کند به بالاخره فدک هبه بوده یا ارث؟
شیعه از طرفی می گوید که فدک به حضرت فاطمه ارث رسیده، ولی از سوی دیگر می گوید پدرش فدک را به او بخشیده است!! باید پرسید اگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنرا به فاطمه بخشیده بود در اینصورت از اموال پیامبر [="red"]خارج است[/] و دیگر مشمول عنوان ارث نمی شود و اگر می گویید ارث بوده، پس ادعای بخشیدن فدک [="red"]باطل است[/]

[="red"]در صورت ارث بودن،[/] زنان پیامبر نیز در آن سهم خواهند داشت، [="red"]پس چرا آنها اعتراضی نکردند و سهم خود را نخواستند؟! [/]
آیا این عدالت پیامبر است که ارثش را به دخترش دهد (فقط یک دختر) و دیگر دختران و همسرانش بی ارث بمانند؟

فعلا موقتا بر می گردیم سر بحث اول که آیا ملک شخصی بوده است؟

در اصطلاح شرع اموالی که بدون هیچ گونه جنگ و نبردی بدست مسلمین برسد، [="red"]فیء[/] نام دارد.
خداوند متعال در قرآن عظیم الشأن حکم اموال فیء را بیان می فرماید:
«مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ » [حشر: 7]].
«چیزی که خداوند از اهالی این آبادیها به پیغمبرش ارمغان داده است متعلق به [="red"]خدا جل جلاله و پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم و خویشاوندان- پیغمبر- و مستمندان و مسافران در راه مانده[/] می باشد».

از این رو نصف زمینها و باغهای فدک در حیات طیبه رسول خدا صلی الله علیه وسلم به تصرف مسلمانان درآمد و مال فئ محسوب می شود. رسول خدا صلی الله علیه وسلم از محصول آن به قدر نیاز برای اهل بیت و خویشاوندان مصرف می نمود و باقی مانده را در راه خدا به فقرا و تهیدستان انفاق می کرد...

کارشناس محترم در صحبت های خویش گفتند:

صدرا;293720 نوشت:
آن چه به روشنى از روايات برمى‏آيد اين است که‏ سرزمین فدك بعد از فتح، به علت اینکه بدون جنگ و تاخت و تاز بدست مسلمانان رسید، ملک خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده و دیگر مردم در آن حقی نداشته اند

خوب فرض می کنیم صحبت شما صحیح است و هر سرزمینی که بدون جنگ فتح گردد و به دست مسلمین رسد ملک شخصی پیامبر می شود!!!

[="red"]با این حساب طبق ادعای شیعه باید گفت شهر مکه که بدون جنگ و خونریزی فتح گردید و به دست مسلمین افتاد نیز ملک شخصی پیامبر هستند!!![/]
آیا از اهل بیت پیامبر کسی طلب مکه را کرده بود؟؟؟
همچنین بسیاری از سرزمین های دیگر که بدون جنگ فتح شدند، سرنوشت آنان چه شد و به چه کسی به ارث رسید؟

خوب شاید بگوئید پیامبر اختیار فدک را داشته و آن را به فاطمه -رض- هبه کرده است...

در اینجا 2 سوال مطرح است:
[="red"]اول آنکه اگر هبه کرده پس چرا فاطمه -رض- طلب ارث کرده؟ (در ابتدا به آن پرداختیم)
دوم آنکه آیا این با عدالت نبوی سازگار است و اصولا سراغ داریم که پیامبر زمین بذل و بخشش کرده باشند (آن هم برای اهل بیتش و نه برای سایر مسلمین)؟[/]

خوب حالا می خواهیم یک پوئن به شما بدهیم و بگوئیم قبول، مال شخصی پیامبر است، در ایجا سوالاتی از فرط کنجکاوی به ذهن می آید که مجبوریم بپرسیم تا بی جواب نمانند!!!

1- نمی تواند این هبه در مرض وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوده است، [="red"]زیرا شان پیامبر والاتر از آن است که در روزهای آخر زندگی، برای وارثی بیش از سهمش وصیت کند[/] و خلاف نیست که هبه غیرمقبوضه با وفات واهب، باطل و بلااثر می شود. و [="red"]چنانچه بگویید این هبه قبلا صورت گرفته، در اینصورت می بایست در ید فاطمه قرار می داشت [/]و دیگران هم از آن مطلع می بودند، در حالی که در تواریخ معتبر و قطعی اثری از اطلاع و اعتراض سایرین دیده نمی شود و اگر اینگونه بود فاطمه می توانست بسیاری را جهت شاهد ارائه دهد.

2- در دو کتاب مهم شیعه: [="red"]فروع کافی[/] و من لایحضره الفقیه آمده که: [="red"]زن از زمین ارث نمی برد![/]

3- حضرت ابوبکر مدعی نشد که فدک مال اوست و از آن استفاده شخصی نکرد، بلکه گفت [="red"]ترکه رسوال الله صدقه ای است برای مستحقین، مانند زمینهای خالصه که متعلق به شخص زمامدار و ملک او نیست، بلکه باید با نظارت او صرف مصالح امت شود.[/]

4- چرا حضرت علی وقتی خلیفه شد فدک را تقسیم نکرد و مصرفی که داشت تغییر نداد و آنرا به ملکیت ورثه حضرت زهرا عليه السلام در نیاورد؟، در حالی که[="red"] واجب[/] بود در زمان بسط ید، مال را به صاحب مال یا وراث او رد کند. همچنین نمی توان گفت که هبه بوده و این هبه در مرض موت رسول خدا بوده است،

5- ما می دانیم که نیمی از منافع سالیانه فدک از طریق شمعون رییس یهودی فدک در قبال تامین امنیت منطقه به پیامبر صلی الله علیه و سلم واگذار شده است. خوب زن انسان از آدم ارث می برد، به خصوص اگر نمائات و درختها و ثمره و.. باشد، چرا زنان پیامبر در این مورد هیچگونه ادعایی نمی کنند؟ ما می دانیم طبق نص صریح قرآن کریم زنان پیامبرصلی الله علیه وسلم حق نداشته اند پس از ایشان با مردی ازدواج کنند. اکنون سرنوشت تامین معاش آنها پس از پیامبر چه می شده؟ اگر از فدک ارث نمی برده اند و چرا ارث نمی برده اند؟

6- [="red"]ملكيت فدك، در زمان رحلت نبي‌اكرم، تماماً متعلق به يهوديان بوده و فقط، نيمي از محصول به صورت ساليانه در اختيار پيامبر قرار مي‌گرفته است. و ملكيت فدك متعلق به كسي نبوده كه بخواهد غصب شود!!! [/]پيامبر اكرم صلی الله علیه وسلم، اين محصول را بين فقراء از جمله خاندان دخترش فاطمه تقسيم مي كرده. احتمالاً خانواده حضرت علی نيز در اين وظيفه(يعني توليت اين كار) نقش اصلي را داشته اند. حضرت ابوبكر و حضرت عمر نيز دقيقاً همين روش را دنبال مي كنند.
[="red"]به محض خلافت حضرت ابوبكر، شورش گسترده رده واقع مي شود و همانگونه كه در متن تعهد فوق مي بينيم: حكومت، وظيفه حفظ امنيت منطقه فدك و ساير مناطق را عهده دار بوده(مانند پيامبر) و در ازاي دريافت نيمي از محصول، بايد امنيت را حفظ مي كرده است. ولي تمامي قبايل از دادن زكات خودداري مي كنند و حكومت مجبور مي‌شود عوايد فدك را هزينه تجهيز سپاه براي دفع شورش رده كند[/]

7- پیامبر کی و کجا چنین مال دنیا را که عموما عواید آن برای نیازمندان، خویشاوندان و در راه ماندگان است را به قوم و خویش خود هبه نموده است؟

در انتها چرا حضرت علی -رض- در زمان خلافتش هرگز مال به قول شما غضب شده را به صاحب مال بر نگرداند؟
ا[="red"]گر ابوبکر مال فاطمه را از او به زور ستانده پس گناه کرده است،
اگر عمر هم این مال را پس نداده، پس ایشان هم گناه کرده است.
پس با این حال علی نیز چون از روش 2 خلیفه قبل استفاده کرده و مال را به صاحبش (یا فرزندان صاحبش) پس نداده در گناهشان شریک است، در حالی که به عقیده شیعه ایشان باید معصوم از گناه باشد!!![/]

رد این ادعا این حدیث است:
ادعای هبه به حضرت فاطمه در کتب اهل سنت موجود نیست، بلکه در کتب اهل سنت خلاف آن موجود است؛ «إن رسول الله صلی الله علیه وسلم کان له فدک فکان ینفق منها و یعود منها علی صغیر بنی هاشم و یزوج منهم أیمهم و أن فاطمه رضی الله عنها سألته أن یجعلها لها فأبی. فکانت کذلک فی حیاة رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی مضی لسبیله فلما ولّی ابوبکر رضی الله عنه عمل فیها بما عمل رسول الله صلی الله علیه وسلم فی حیاته حتی مضی لسبیله...».[ سنن أبی داوود حدیث شماره:2974 دارالکتاب العربی]

و همچنین:

اندیشمند عالم اسلام، مفتی محمد تقی عثمانی صاحب کتاب تکمله فتح الملهم- شرح مسلم- نیز این جریان را رد کرده و در این مورد می نویسد:« قصة أخری فی هبة فدک: فقالت رضی الله عنها إن رسول الله صلی الله علیه وسلم أعطانی فدک فقال لها هل لک علی هذا بینة؟ فجاءت بعلی - رضی الله عنه- فشهد لها ثم جاءت بأمّ أیمن ...فقال ابوبکر- رضی الله عنه- فبرجل و امرأة تستحقّینها؟ أو تستحقین بها القضیة؟ قال زید بن علی: و أیم الله لو رجع الأمر إلیّ لقضیت فیها بقضاء أبی بکر- رضی الله عنه- أیضاً». أن هذه القصة غیر ثابتة من روایة اهل السنة.

و در انتها که:

أن عمربن الخطاب قال لمعشر من الصحابة فیهم علی و العباس و عثمان وعبدالرحمن بن عوف و زبیربن العوام و سعدبن ابی وقاص: أنشدکم بالله الذی باذنه تقوم السماء و الارض أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: «لانورث ما ترکناه صدقة» قالوا: أللهم نعم. ثم أقبل علی علیّ و العباس فقال أنشدکما بالله هل تعلمان أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قد قال ذلک: قالا اللهم نعم»
[="red"]حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه از صحابه که در بین آنها حضرت علی، عباس، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام و سعد بن ابی وقاص رضی الله عنهم بودند، فرمود: شما را به ذاتی قسم می دهم که آسمان و زمین به امرش قائم است، آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لانورث ما ترکناه صدقَة»؟ عرض کردند: بله به خدا. سپس به سوی علی و عباس متوجه شد و فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا شما می دانید که رسول خدا صلی الله علیه وسلم این حدیث را بیان فرمود؟ گفتند: بله به خدا (پیامبر این گونه فرمود.)
[/]صحیح بخاری – باب فرض الخمس. صحیح مسلم – باب حکم الفیء. سنن ترمذی باب ماجاء فی ترکة رسول الله -ص-

در مجموع از 2 پست اخیر من این ثابت شد که:
1- پیامبر مال دنیا به ارث نمی گذارد.
2- زن طبق نظر شیعه از زمین ارث نمی برد.
3- اینکه می گوئید این هبه بوده باطل است زیرا امیرالمومنین علی -رض- در زمان خلافت آن را به صاحب حق پس ندادند.

muhammad-aga;294050 نوشت:
باورش سخته اگر امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه این حدیث رو شنیده باشن و با این وجود به خاطر همین مسئله با ابوبکر قهر کرده باشند. در حالی که پیامبر فرمود علی اقضاکم. خیلی جالبه که در این مورد امام علی علیه السلام حتی با وجود علم به حدیث با ابوبکر قهر کرد. و حضرت فاطمه هم که تا آخر عمر با این که علم به صحت این حدیث داشت با ابوبکر آشتی نکرد. آیا این توهین به دختر پیامبر ص نیست؟

خوب الان داریم به نتیجه میرسیم.
می دانیم که در شان حضرت علی نیست که برای مال دنیا دلگیر شوند و قهر کنند.
در روایت نهج البلاغه داریم که امیرالمومنین علی -رض- فرمودند بخدا قسم جز این عبائی که بر تن دارم و عبائی که در خانه دارم و این قرض نانی که الان دارم و قرص نانی که در خانه دارم دیگر چیزی ندارم.

علی که مظهر عدالت و سادگی بود کی و کجا طلب مال دنیا را کرده که فدک دومین آن باشد؟؟؟

حضرت علي در خصوص فدك فرموده اند: اني لاستحيی من الله ان ارد شيئاً منع منه ابوبكر و امضاه عمر(ابن ابي الحديد ج 16 ص252) من از خدايم شرم می كنم چيزي را كه ابوبكر آنرا منع كرد و عمر بر آن صحه گذاشت.(به همين دليل حضرت علي در زمان خلافتشان فدك را تصرف نمی كنند)

اتفاقا حضرت علی قهر و ناراحت بودند، اما نه به خاطر فدک، بلکه به خاطر عدم مشورت در مساله خلافت که سندش را در زیر می خوانیم:

.عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَام بِنْتَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِی بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِیرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِالْمَدِینَةِ ، وَ " فَدَكٍ " ، وَمَا بَقِیَ مِنْ خُمُسِ " خَیْبَرَ " ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : ( لَا نُورَثُ ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ، إِنَّمَا یَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی هَذَا الْمَالِ ) وَإِنِّی وَاللَّهِ لَا أُغَیِّرُ شَیْئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ حَالِهَا الَّتِی كَانَ عَلَیْهَا فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، وَلَأَعْمَلَنَّ فِیهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، فَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ مِنْهَا شَیْئًا ، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِی بَكْرٍ فِی ذَلِكَ ، فَهَجَرَتْهُ ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا وَلَمْ یُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ ، وَصَلَّى عَلَیْهَا ، وَكَانَ لِعَلِیٍّ مِنْ النَّاسِ وَجْهٌ ، حَیَاةَ فَاطِمَةَ ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ : اسْتَنْكَرَ عَلِیٌّ وُجُوهَ النَّاسِ ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِی بَكْرٍ ، وَمُبَایَعَتَهُ ، وَلَمْ یَكُنْ یُبَایِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ ، فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِی بَكْرٍ " أَنْ ائْتِنَا وَلَا یَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ " - كَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ - فَقَالَ عُمَرُ : " لَا وَاللَّهِ لَا تَدْخُلُ عَلَیْهِمْ وَحْدَكَ " ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : وَمَا عَسَیْتَهُمْ أَنْ یَفْعَلُوا بِی ؛ وَاللَّهِ لآتِیَنَّهُمْ ، فَدَخَلَ عَلَیْهِمْ أَبُو بَكْرٍ ، فَتَشَهَّدَ عَلِیٌّ فَقَالَ : " إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا فَضْلَكَ وَمَا أَعْطَاكَ اللَّهُ ، وَلَمْ نَنْفَسْ عَلَیْكَ خَیْرًا سَاقَهُ اللَّهُ إِلَیْكَ ، وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالْأَمْرِ ، وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَصِیبًا " ، حَتَّى فَاضَتْ عَیْنَا أَبِی بَكْرٍ ، فَلَمَّا تَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ : وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَحَبُّ إِلَیَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِی ، وَأَمَّا الَّذِی شَجَرَ بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ : فَلَمْ آلُ فِیهَا عَنْ الْخَیْرِ ، وَلَمْ أَتْرُكْ أَمْرًا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَصْنَعُهُ فِیهَا إِلَّا صَنَعْتُهُ ، فَقَالَ عَلِیٌّ لِأَبِی بَكْرٍ : مَوْعِدُكَ الْعَشِیَّةَ لِلْبَیْعَةِ ، فَلَمَّا صَلَّى أَبُو بَكْرٍ الظُّهْرَ رَقِیَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَتَشَهَّدَ وَذَكَرَ شَأْنَ عَلِیٍّ وَتَخَلُّفَهُ عَنْ الْبَیْعَةِ وَعُذْرَهُ بِالَّذِی اعْتَذَرَ إِلَیْهِ ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ ، وَتَشَهَّدَ عَلِیٌّ ، فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِی بَكْرٍ ، وَحَدَّثَ أَنَّهُ لَمْ یَحْمِلْهُ عَلَى الَّذِی صَنَعَ نَفَاسَةً عَلَى أَبِی بَكْرٍ ، وَلَا إِنْكَارًا لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ ، وَلَكِنَّا نَرَى لَنَا فِی هَذَا الْأَمْرِ نَصِیبًا ، فَاسْتَبَدَّ عَلَیْنَا ، فَوَجَدْنَا فِی أَنْفُسِنَا ، فَسُرَّ بِذَلِكَ الْمُسْلِمُونَ ، وَقَالُوا : أَصَبْتَ ، وَكَانَ الْمُسْلِمُونَ إِلَى عَلِیٍّ قَرِیبًا حِینَ رَاجَعَ الْأَمْرَ الْمَعْرُوفَ . رواه البخاری (3998) ومسلم (1759)

معنی (سیده عائشه روایت می کند فاطمه رضی الله تعالی عنه از ابوبکر الصدیق میراثشان را از باقی مانده فدک طلب کردند.ابوبکر الصدیق در جواب گفتند رسول الله فرموده اند هر چه از پیامبران باقی می ماند صدقه است وآنها ارثی نمی گذارند اما آل محمد از این مال می خورند ومن والله که چیزی از صدقه رسول الله صلی الله علیه وسلم را تغییر نمی دهم وبه همانطور که در زمان رسول الله بوده باقی می گذارم وهمانطور عمل می کنم که رسول الله در حیات خود عمل کردند و [="red"]فاطمه رضی الله عنها از ابوبکر الصدیق دلخور شد و با او در این مورد صحبت نکرد تا وفات نمود [/]وعلی بر او نماز گذارد وبه ابوبکر الصدیق خبر نداد .علی بعد از وفات فاطمه از ابوبکر می خواهد که به نزدشان برود وقصد علی هم بیعت با ابوبکر بود ودر این ماه ها بیعت نکرده بود و از ابوبکر الصدیق خواست که تنها نزدش برود وکسی را با خود نبرد کراهیه از محضر عمر فاروق .عمر به ابوبکر می گوید تنها نرو کسی باخود ببر که ابوبکر می گوید نه والله تنها می روم پس ابوبکر بر آنها وارد شد وعلی رضی الله شهادت داد وگفت ای ابوبکر ما قدر وفضل تو را می شناسیم ومیدانیم چه مناقبی خداوند به تو عطاء کرده اما ما کمی دلگیر شدیم زیرا با ما مشورت نشد و ما بخاطر قرابت با رسول الله دوست داشتیم با ما مشورت شود .ابوبکر الصدیق به گریه افتاد و گفت به آنکسی که جانم در دست اوست اهل بیت رسول الله از اهل بیت خودم برایم عزیزتر است اما آنچه بین ما وشما اتفاق افتاد بخاطر این اموال والله که من همان کردم که رسول الله را دیدم در مورد این اموال انجام داد پس علی در جواب گفت قرار ما فردا برای بیعت وقتی ابوبکر نماز ظهر را خواند بالای منبر رفت واز فضائل وشان علی ودلیل تاخیرش توضیح دادو عذر علی از تاخییر بیعت را بیان کرد و سپس علی آمد و از فضائل ابوبکر گفت وتوضیح داد که تاخیر بیعتش دشمنی با ابوبکر نبوده اما می خواسته که با او مشورت شود وقتی مسلمین این را دیدند علی را در آغوش گرفتند واز او عملش استقبال کردند)

اما در مورد فاطمه -رض-
ایشان از ابوبکر ناراحت شدند و در این شکی نیست؛ اما نه به آن شدت که اهل شیعه می فرمایند.
روایت را بخوانید، همان روایت بالا قسمت مربوطه را با رنگ قرمز مشخص کرده ام.
فاطمه -رض- تا آخر عمر در مورد فدک با ابوبکر -رض- صحبت نکردند، و نه اینکه کلا در هیچ موردی صحبت نکردند!!!
لیکن در روایات شیعه و سنی صحیح ثابت است که این امر برحضرت ابوبکر رضی الله عنه شاق آمد و خود را به در سرای زهرا حاضر آورد و علی را شفیع خود ساخت تا آنکه زهرا از او خشنود شد

[="red"]معارف القرآن- مفتی محمد شفیع- مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور[/]

(فاطمه گرچه حق استفاده از عين و نمائات آن را داشته نمي‌تواند حق مالكيت آنرا محفوظ دارد.)
(تشيع در مسير تاريخ، دكتر سيد حسين محمد جعفری دفتر نشر فرهنگ اسلامي ص82)

ohfreedom;294064 نوشت:
اول بهتر است شیعه این تناقض را روشن کند به بالاخره فدک هبه بوده یا ارث؟

ohfreedom;294064 نوشت:
اول بهتر است شیعه این تناقض را روشن کند به بالاخره فدک هبه بوده یا ارث؟
شیعه از طرفی می گوید که فدک به حضرت فاطمه ارث رسیده، ولی از سوی دیگر می گوید پدرش فدک را به او بخشیده است!! باید پرسید اگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنرا به فاطمه بخشیده بود در اینصورت از اموال پیامبر
خارج است و دیگر مشمول عنوان ارث نمی شود و اگر می گویید ارث بوده، پس ادعای بخشیدن فدک باطل است در صورت ارث بودن، زنان پیامبر نیز در آن سهم خواهند داشت، پس چرا آنها اعتراضی نکردند و سهم خود را نخواستند؟!
آیا این عدالت پیامبر است که ارثش را به دخترش دهد (فقط یک دختر) و دیگر دختران و همسرانش بی ارث بمانند؟

قطعا هبه بوده!شیعه معتقد است پیامبر در زمان حیات ان را به فاطمه س بخشیدو در زمان حیات حضرت بعد از نازل شدن ایه ی ما اَفاءَ اللهَ عَلی رَسولِه مِن اَهْلِ القُری فَلِلهِ وَ لِلرَّسولِ ولِذِی القُربی وَالیَتامی وَالمَساکینِ وابنِ السَّبیل َکَی لایَکونَ دولَةً بَینَ اَلاغنیاءِ مِنکُم ان را به حضرت بخشید ولی بعد از از دنیا رفتن رسول خدا و عصب فدک حضرت که دید نمیتواند ملکِ خود را از ابوبکر بگیرد ادعای ارث کرد....
در خطبه فدکیه فاطمه س خطاب به ابوبکر ضمن تصریح بر مالکیت خود بر فدک از وی حق خود را مطالبه می‌کند
ابوبکر که شهادت انکس را که ایه تطهیر و سوره کوثر و...در شانش نازل شده و به روایت بخاری غضب او عین غضب رسول خدا (و غضب رسول خدا نیز عین غضب خداوند است ) را قبول نکرد وی مجبور شد اعای ارث کند تا حق خود را بگیرد!
ohfreedom;294064 نوشت:
خوب پس به این نتیجه رسیدیم که باید ثابت شود فدک ملک شخصی بوده است یا خیر در همین ابتدا بگویم برای اینکه بتوانیم بحث را بهتر جلو ببریم مجبوریم 2 محور را همزمان مورد بحث قرار دهیم، اول آنکه فدک ملک شخصی است یا خیر، دوم آنکه در صورت ملک شخصی بودن و هبه یا ارثی بودن نظر دین در مورده آن چه بوده؟
فدک ملک شخصی حضرت بود.به این ایه دقت کنید: وَما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَلا رِكاب وَلكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَديرٌ)
و آن چه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد، ]شما براى تصاحب[ اسب يا شترى بر آن نتاختيد، ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مى گرداند، و خدا بر هر كارى تواناست.
خداى تعالى مى فرمايد: (وَما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ) يعنى: آن چه را خداوند از اموال بنى نضير به رسولش برگرداند (فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ) يعنى: و شما چهارپا بر آن نرانديد.
واژه «ايجاف» مترادف «ايضاع» به معناى شتاب نمودن در حركت و سوارى با چهارپايان است، و مراد از چهارپا، شتر است.
مى فرمايد: شما براى به دست آوردن آن، هيچ سختى و زحمتى را تحمّل نكرده ايد، و به خاطر آن با جنگ و مشقّت مواجه نشده ايد مگر پيامبر صلى اللّه عليه وآله كه بر شترى ـ بعضى گفته اند: بر الاغى پوشيده از ليف خرما ـ سوار شده و آن جا را بدون درگيرى فتح كرده، آنان را پراكنده نموده و اموالشان را گرفته است.
ohfreedom;294064 نوشت:
خوب فرض می کنیم صحبت شما صحیح است و هر سرزمینی که بدون جنگ فتح گردد و به دست مسلمین رسد ملک شخصی پیامبر می شود!!! با این حساب طبق ادعای شیعه باید گفت شهر مکه که بدون جنگ و خونریزی فتح گردید و به دست مسلمین افتاد نیز ملک شخصی پیامبر هستند!!! آیا از اهل بیت پیامبر کسی طلب مکه را کرده بود؟؟؟ همچنین بسیاری از سرزمین های دیگر که بدون جنگ فتح شدند، سرنوشت آنان چه شد و به چه کسی به ارث رسید؟ خوب شاید بگوئید پیامبر اختیار فدک را داشته و آن را به فاطمه -رض- هبه کرده است...
اینجا بحث غنیمت جنگیست نه سرزمین فتح شده!!!!!
ohfreedom;294064 نوشت:
- در دو کتاب مهم شیعه: فروع کافی و من لایحضره الفقیه آمده که: زن از زمین ارث نمی برد!
کتابهای فقهی را درست بخوانید تا متوجه شوید!زن از شوهر خود زمین به ارث نمیبرد نه دختر از پدرش!!!
ohfreedom;294064 نوشت:
چرا حضرت علی وقتی خلیفه شد فدک را تقسیم نکرد و مصرفی که داشت تغییر نداد و آنرا به ملکیت ورثه حضرت زهرا عليه السلام در نیاورد؟، در حالی که واجب بود در زمان بسط ید، مال را به صاحب مال یا وراث او رد کند. همچنین نمی توان گفت که هبه بوده و این هبه در مرض موت رسول خدا بوده است،
مردم چه قدر به سخن حضرت گوش میداند که ایشان این کار را انجام هند؟!فکر میکنید انجامش بدون اعتراض بود؟!مردمی که ایمانشان را به سکه های معاویه و عافیت طلبی دنیا فروختند مردمی که شمشیر بر گردن علی ع گذاشتند تا حکمیت را در صفین بپذیرد و بعد از جنگ گفتند که علی ع باید به خاطر پذیرفتن حکمیت توبه کند!!!!!اجازه میدادند حضرت چنین کند؟!!؟این طور نقل شده که حضرت بعد از صفین فرمود که من امام بودم و ماموم شدم....!چه انتظاری دارید؟!
ohfreedom;294068 نوشت:
خوب الان داریم به نتیجه میرسیم. می دانیم که در شان حضرت علی نیست که برای مال دنیا دلگیر شوند و قهر کنند. در روایت نهج البلاغه داریم که امیرالمومنین علی -رض- فرمودند بخدا قسم جز این عبائی که بر تن دارم و عبائی که در خانه دارم و این قرض نانی که الان دارم و قرص نانی که در خانه دارم دیگر چیزی ندارم. علی که مظهر عدالت و سادگی بود کی و کجا طلب مال دنیا را کرده که فدک دومین آن باشد؟؟؟ حضرت علي در خصوص فدك فرموده اند: اني لاستحيی من الله ان ارد شيئاً منع منه ابوبكر و امضاه عمر(ابن ابي الحديد ج 16 ص252) من از خدايم شرم می كنم چيزي را كه ابوبكر آنرا منع كرد و عمر بر آن صحه گذاشت.(به همين دليل حضرت علي در زمان خلافتشان فدك را تصرف نمی كنند)
بحث اینها نیست!انها میانستند که اگر فاطمه س حق خود را در مورد فدک بگیرد روز بعد خواهد امد و از حق غصب شده ی پسر عمش در خلافت میپرسد...!
ohfreedom;294068 نوشت:
معنی (سیده عائشه روایت می کند فاطمه رضی الله تعالی عنه از ابوبکر الصدیق میراثشان را از باقی مانده فدک طلب کردند.ابوبکر الصدیق در جواب گفتند رسول الله فرموده اند هر چه از پیامبران باقی می ماند صدقه است وآنها ارثی نمی گذارند اما آل محمد از این مال می خورند ومن والله که چیزی از صدقه رسول الله صلی الله علیه وسلم را تغییر نمی دهم وبه همانطور که در زمان رسول الله بوده باقی می گذارم وهمانطور عمل می کنم که رسول الله در حیات خود عمل کردند و فاطمه رضی الله عنها از ابوبکر الصدیق دلخور شد و با او در این مورد صحبت نکرد تا وفات نمود وعلی بر او نماز گذارد وبه ابوبکر الصدیق خبر نداد .علی بعد از وفات فاطمه از ابوبکر می خواهد که به نزدشان برود وقصد علی هم بیعت با ابوبکر بود ودر این ماه ها بیعت نکرده بود و از ابوبکر الصدیق خواست که تنها نزدش برود وکسی را با خود نبرد کراهیه از محضر عمر فاروق .عمر به ابوبکر می گوید تنها نرو کسی باخود ببر که ابوبکر می گوید نه والله تنها می روم پس ابوبکر بر آنها وارد شد وعلی رضی الله شهادت داد وگفت ای ابوبکر ما قدر وفضل تو را می شناسیم ومیدانیم چه مناقبی خداوند به تو عطاء کرده اما ما کمی دلگیر شدیم زیرا با ما مشورت نشد و ما بخاطر قرابت با رسول الله دوست داشتیم با ما مشورت شود .ابوبکر الصدیق به گریه افتاد و گفت به آنکسی که جانم در دست اوست اهل بیت رسول الله از اهل بیت خودم برایم عزیزتر است اما آنچه بین ما وشما اتفاق افتاد بخاطر این اموال والله که من همان کردم که رسول الله را دیدم در مورد این اموال انجام داد پس علی در جواب گفت قرار ما فردا برای بیعت وقتی ابوبکر نماز ظهر را خواند بالای منبر رفت واز فضائل وشان علی ودلیل تاخیرش توضیح دادو عذر علی از تاخییر بیعت را بیان کرد و سپس علی آمد و از فضائل ابوبکر گفت وتوضیح داد که تاخیر بیعتش دشمنی با ابوبکر نبوده اما می خواسته که با او مشورت شود وقتی مسلمین این را دیدند علی را در آغوش گرفتند واز او عملش استقبال کردند)
اگر این طور است شما بفرمایید چرا حضرت علی به همین به قول شما صدیق اجازه شرکت در مراسم تدفین حضرت را نداد؟!چرا حضرت شبانه دفن شد؟!اصلا همه ی اینها به کنار چرا مکان قبر حضرت را به خلیفه اول نشان ندادند؟!چرا باید قبر تنها یادگار پیامبر پنهان باشد؟!
ohfreedom;294068 نوشت:
یشان از ابوبکر ناراحت شدند و در این شکی نیست؛ اما نه به آن شدت که اهل شیعه می فرمایند. روایت را بخوانید، همان روایت بالا قسمت مربوطه را با رنگ قرمز مشخص کرده ام. فاطمه -رض- تا آخر عمر در مورد فدک با ابوبکر -رض- صحبت نکردند، و نه اینکه کلا در هیچ موردی صحبت نکردند!!! لیکن در روایات شیعه و سنی صحیح ثابت است که این امر برحضرت ابوبکر رضی الله عنه شاق آمد و خود را به در سرای زهرا حاضر آورد و علی را شفیع خود ساخت تا آنکه زهرا از او خشنود شد
این چیزی که میفرمایید با انچه بخاری نوشته در تناقض است!!
ohfreedom;294068 نوشت:
فاطمه رضی الله عنها از ابوبکر الصدیق دلخور شد و با او در این مورد صحبت نکرد تا وفات نمود
ohfreedom;294068 نوشت:
فاطمه -رض- تا آخر عمر در مورد فدک با ابوبکر -رض- صحبت نکردند، و نه اینکه کلا در هیچ موردی صحبت نکردند!!!
!!!!!!!
در مورد فدک را شما از کجا اوردی بین روایت جا دادی؟!؟
بله شیعه میگوید ان دو به وساطت علی ع حضرت را دیدند اما ادامه روایت شیعه را هم بیان کنید شیعه میگوید که حضرت به انها گفت که از ان دو نزد پدرش رسول خدا شکایت خواهد کرد و....

ohfreedom;294068 نوشت:
خوب الان داریم به نتیجه میرسیم. می دانیم که در شان حضرت علی نیست که برای مال دنیا دلگیر شوند و قهر کنند. در روایت نهج البلاغه داریم که امیرالمومنین علی -رض- فرمودند بخدا قسم جز این عبائی که بر تن دارم و عبائی که در خانه دارم و این قرض نانی که الان دارم و قرص نانی که در خانه دارم دیگر چیزی ندارم. علی که مظهر عدالت و سادگی بود کی و کجا طلب مال دنیا را کرده که فدک دومین آن باشد؟؟؟

با سلام مجدد
یعنی هر کس زاهد باشد، اگر مالی داشت و غصب کردند باید ساکت شود و گردن کج کند؟
حضرت علی طالب مال دنیا نبود اما به همان دلیل که در اطراف مدینه برای مصالح مسلمین چاه حفر می کرد، به همان دلیل از حق خود دفاع می کرد. این مال اگر متعلق به حضرت علی علیه السلام است، پس باید در اختیار خود او باشد.
نه اینکه بگوییم یا علی چون تو آدم زاهدی هستی ما ملک تو رو غصب می کنیم از طرف تو برای مسلمین خرج می کنیم. مثل اون شخصی که از اموال مردم می دزدید و به فقرا صدقه می داد.

ohfreedom;294068 نوشت:
اما در مورد فاطمه -رض- ایشان از ابوبکر ناراحت شدند و در این شکی نیست؛ اما نه به آن شدت که اهل شیعه می فرمایند. روایت را بخوانید، همان روایت بالا قسمت مربوطه را با رنگ قرمز مشخص کرده ام. فاطمه -رض- تا آخر عمر در مورد فدک با ابوبکر -رض- صحبت نکردند، و نه اینکه کلا در هیچ موردی صحبت نکردند!!!

این دیگه از اون حرفاست
لطفا به اول و آخر حدیث مراجعه کنید تا خوانند با تناقض روبرو نشه. نگفتید این استنباط رو از کجای این حدیث کشف کردید؟ از این جمله؟ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ حضرت فاطمه با ابوبکر حرف نزد تا از دنیا رفت.


ohfreedom;294068 نوشت:
لیکن در روایات شیعه و سنی صحیح ثابت است که این امر برحضرت ابوبکر رضی الله عنه شاق آمد و خود را به در سرای زهرا حاضر آورد و علی را شفیع خود ساخت تا آنکه زهرا از او خشنود شد معارف القرآن- مفتی محمد شفیع- مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور

این حرف جناب مفتی هم با حرف جناب بخاری تناقض دارد. ثانیا اینکه حضرت زهرا وصیت کرد شبانه دفن شود و ابوبکر بر جنازه اش حاضر نشود، نشان می دهد که حضرت زهرا حتی نمی خواست پس از مرگ ابوبکر به او نزدیک شود.
البته شما آدم خوش بینی هستید . ممکنه بگید چون حضرت زهرا از ابوبکر خجالت می کشید نخواست سر نمازش شرکت کنه. اما بخاری می گوید حضرت زهرا اجازه نداد.

به نظر من همین تناقض هایی که در خود حدیث بخاری هست برای کشف حقیقت کافی است. اگر خود کتاب صحیح بخاری زیر سوال نرود.

جدیث دیگر درباره اینکه امام علی ع هم با حکم ابوبکر و عمر مخالف بود
فلمّا توفّي رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم ، قال أبو بكر: أنا ولي رسول اللّه ، ... فقال أبو بكر: قال رسول اللّه صلى الله عليه وسلم : نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه فهو صدقة، فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً ،... ثمّ توفّي أبو بكر فقلت: أنا وليّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً .
صحيح مسلم ج 5 ص 152، كتاب الجهاد باب 15 حكم الفئ حديث 49، فتح الباري ج 6 ص 144.
عمر به اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه و عباس عموي پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي گويد :
زماني که رسول خدا صلى اللّه عليه (و آله) وسلم از دنيا رفت ، ابوبکر گفت من جانشين رسول خدا هستم ... أبو بكر گفت : رسول اللّه صلى الله عليه (وآله) و سلم فرموده است ما گروه پيامبران بعد از خود ارثي به جا نمي گذاريم ، هر آن چه بعد از خود به جا مي گذاريم صدقه است ( و بايد براي عموم مسلمين صرف شود ) شما نظرتان اين بود که ابوبکر در گفتارش درغگو ، گناهکار ، پيمان شکن و خائن است ... سپس ابوبکر از دنيا رفت (بعد از مرگ او ) من گفتم : من جانشين رسول خدا و ابوبکر هستم شما مرا هم مانند ابوبکر درغگو ، گناهکار ، پيمان شکن و خائن دانستيد .



مطلب زیاد می نویسید ولی حرف هاتون پر از تناقضه، مثل آقای بخاری.
اینکه می گویید اگر این ملک حضرت علی ع بود در زمان حکومتش آن را پس می گرفت، باید بدانید که در زمان ابوبکر و عمر حضرت علی ع حضرت برای ثابت کردن ظلم آنها، از حق خود دفاع می کرد.
اما بعد از رسیدن به حکومت از برگرداند این اموال به بنی هاشم خودداری کرد تا مردم نگویند که علی بن ابی طالب تا به حکومت رسید منافع خودش را جستجو می کند.

ثانیا خلفای بعدی هر کدام به حکومت می رسیدند برای جلب توجه مردم سعی می کردند تا فدک را به اهل بیت برگردانند. پس معلوم می شود حتی مسلمانان بعد از خلفا هنوز این مطلب در ذهنشان بود که فدک ملک اهل بیت است و هنوز غائله ختم نشده است.

hoorshid;294111 نوشت:
ابوبکر که شهادت انکس را که ایه تطهیر و سوره کوثر و...در شانش نازل شده و به روایت بخاری غضب او عین غضب رسول خدا (و غضب رسول خدا نیز عین غضب خداوند است ) را قبول نکرد وی مجبور شد اعای ارث کند تا حق خود را بگیرد!

سوالی که اینجا مطرح می شود این است که آیا مال دنیا برای حضرت فاطمه (س) که به قول شیعیان معصوم است اینقدر مهم است مه مجبور می شود به هر وسیله ای که شده آن را از چنگ ابوبکر درآورد. آیا این سعی و تلاش حضرت برای کسب مال دنیا آن هم بوسیله ادعایی باطل و غیرواقع ( ارث ) برای جایگاه عصمت جایز است؟

شریعت عقلانی;294169 نوشت:
سوالی که اینجا مطرح می شود این است که آیا مال دنیا برای حضرت فاطمه (س) که به قول شیعیان معصوم است اینقدر مهم است مه مجبور می شود به هر وسیله ای که شده آن را از چنگ ابوبکر درآورد. آیا این سعی و تلاش حضرت برای کسب مال دنیا آن هم بوسیله ادعایی باطل و غیرواقع ( ارث ) برای جایگاه عصمت جایز است؟
این بخش رو پاسخ ادم دقت نفرموید:
hoorshid;294111 نوشت:
بحث اینها نیست!انها میانستند که اگر فاطمه س حق خود را در مورد فدک بگیرد روز بعد خواهد امد و از حق غصب شده ی پسر عمش در خلافت میپرسد...!
از طرفی این سیره در زمان زمام داران دیگر هم در طول تاریخ دیده شده که سعی در دور نگه داشتن ال محمد صلی الله علیه و اله از مال داشتند چرا که برای تبلیغ به هر حال به مال نیاز است کما اینکه اگر کمک های مالی ام المومنین حضرت خدیجه ی کبری به رسول الله نبود معلوم نبود با ان همه مشکات کار به کجا ختم میشد...
شریعت عقلانی;294169 نوشت:
ادعایی باطل و غیرواقع ( ارث )
شما متوجه هستید که دارید در مورد سیدة نساء العالمین صحبت میکنید؟!؟کسی که مقامش حتی از مریم سلام الله علیها که بعضی به خاطر تکریم بسیار قران از او وی را به اشتباه پیامبر میدانستند نیز مقام بالاتری دارد....!!ادعای باطل؟!؟!؟!؟!؟!موتاسفم!دارید در مورد کسی صحبت میکنید که: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:« فاطمة بضعة منی فمن اغضبها اغضبنی »
بعد هم در مورد ارث هم پاسخ داده شده که:
hoorshid;294111 نوشت:
قطعا هبه بوده!شیعه معتقد است پیامبر در زمان حیات ان را به فاطمه س بخشیدو در زمان حیات حضرت بعد از نازل شدن ایه ی ما اَفاءَ اللهَ عَلی رَسولِه مِن اَهْلِ القُری فَلِلهِ وَ لِلرَّسولِ ولِذِی القُربی وَالیَتامی وَالمَساکینِ وابنِ السَّبیل َکَی لایَکونَ دولَةً بَینَ اَلاغنیاءِ مِنکُم ان را به حضرت بخشید ولی بعد از از دنیا رفتن رسول خدا و عصب فدک حضرت که دید نمیتواند ملکِ خود را از ابوبکر بگیرد ادعای ارث کرد....در خطبه فدکیه فاطمه س خطاب به ابوبکر ضمن تصریح بر مالکیت خود بر فدک از وی حق خود را مطالبه می‌کند
ابوبکر که شهادت انکس را که ایه تطهیر و سوره کوثر و...در شانش نازل شده و به روایت بخاری غضب او عین غضب رسول خدا (و غضب رسول خدا نیز عین غضب خداوند است ) را قبول نکرد وی مجبور شد اعای ارث کند تا حق خود را بگیرد!

muhammad-aga;294168 نوشت:
با سلام مجدد یعنی هر کس زاهد باشد، اگر مالی داشت و غصب کردند باید ساکت شود و گردن کج کند؟ حضرت علی طالب مال دنیا نبود اما به همان دلیل که در اطراف مدینه برای مصالح مسلمین چاه حفر می کرد، به همان دلیل از حق خود دفاع می کرد. این مال اگر متعلق به حضرت علی علیه السلام است، پس باید در اختیار خود او باشد. نه اینکه بگوییم یا علی چون تو آدم زاهدی هستی ما ملک تو رو غصب می کنیم از طرف تو برای مسلمین خرج می کنیم. مثل اون شخصی که از اموال مردم می دزدید و به فقرا صدقه می داد.

سوال بنده در پست قبل متوجه این مطلب جنابعالی می شود.
کاری که حضرت زهرا انجام دادند یک تلاش معمولی برای گرفتن ملکی که حقش بود نیست. عرض شد ادعای غیر واقع ( ارث ) در شان یک معصوم نیست. در حالی که مال به قول خودتان هبه بوده. پس چرا در جایگاه خودش و به عنوان هبه تلاش نکرد که این را اثبات کند و متوسل به ادعای ارث شد؟
و من الله توفیق

hoorshid;294170 نوشت:
این بخش رو پاسخ ادم دقت نفرموید: نقل نوشته اصلی توسط : Hoorshid بحث اینها نیست!انها میانستند که اگر فاطمه س حق خود را در مورد فدک بگیرد روز بعد خواهد امد و از حق غصب شده ی پسر عمش در خلافت میپرسد...!

خودتان به جوابتان دقت کنید ببینید که پاسخ سوال بنده بود؟
سوال را یکبار دیگر مطرح می کنم :
توسل به ادعایی غیر واقع و باطل جهت کسب مال دنیا در شان جایگاه معصوم نیست؟
نکته : بنده در مورد اینکه فذک حق حضرت فاطمه بوده یا نبوده اطلاعی ندارم. این مسئله نیازمند تحقیق است. منتها در این سوال و تناقض را در پاسخ های خودتان یافتم.
نکته بعدی : برای گرفتن حق غصب شده حضرت علی خودش باید بیاید و حضرت زهرا در این مسئله حقی ندارد.

شریعت عقلانی;294171 نوشت:
سوال بنده در پست قبل متوجه این مطلب جنابعالی می شود. کاری که حضرت زهرا انجام دادند یک تلاش معمولی برای گرفتن ملکی که حقش بود نیست. عرض شد ادعای غیر واقع ( ارث ) در شان یک معصوم نیست. در حالی که مال به قول خودتان هبه بوده. پس چرا در جایگاه خودش و به عنوان هبه تلاش نکرد که این را اثبات کند و متوسل به ادعای ارث شد؟ و من الله توفیق

باز هم حرف شما با حرف آقای بخاری در تناقض است.

عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَام بِنْتَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِی بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِیرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِالْمَدِینَةِ ، وَ " فَدَكٍ " ، وَمَا بَقِیَ مِنْ خُمُسِ " خَیْبَرَ
یعنی حضرت فاطمه س به دنبال حق خود بود و نه فقط میراث، ثانیا شما هنوز ثابت نکردید که پیامبران ارث نمی برند.
ثانیا جواب حضرت فاطمه و استناد به آیه شریفه قرآن در جواب به حدیثی است که ابوبکر از پیامبر نقل کرد. ثانیا اگر حضرت فاطمه ادعای ارث داشت چرا ابوبکر از آنان تقاضای شاهد کرد؟ اگر حکم شرعی عدم ارث بود خوب دیگر شاهد آوردن به چه معناست. و وقتی حضرت فاطمه و امام علی ع شهادت دادند بر چه چیزی شهادت دادند.

[="Olive"]

شریعت عقلانی;294171 نوشت:
پس چرا در جایگاه خودش و به عنوان هبه تلاش نکرد که این را اثبات کند و متوسل به ادعای ارث شد؟
تلاش نکرد؟!؟!؟او دو شاهد نیاورد که ابوبکر حرف او انها را قبول نکرد؟!؟و (به تعبیر حضرت امیر ) سخن کسی را که روی پای خود بول میکند را پذیرفت؟!
نقل قول:
فاطمه عليهاالسلام از طريق بخشش و هديه وارد شد و به ابوبكر گفت:
پدرم فدك را در زمان خود به امر الهى به من بخشيده است و من مالك آن مى باشم (فقالت عليه السلام ان فدك و هبها لى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله... [شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 216.]) و چون ابوبكر به اين ادعا شاهد خواست، اميرالمومنين و ام ايمن- كه به تصديق رسول خدا از اهل بهشتند- فاطمه عليهاالسلام را تاييد كردند... و اين موضوع حقيقتى است كه پروردگار عالم در آيه 38 سوره ى روم و 26 سوره ى اسرا به آن دستور داده، [و آت ذاالقربى حقه.] و اكثر دانشمندان و مفسرين و مورخين اهل سنت نيز در ذيل همين آيه آن را مورد تاييد قرار داده اند. از جمله ابن ابى الحديد در جلد 16 ص 275 و 268 مى گويد: و لما نزل قوله تعالى: «و آت ذالقربى حقه» دعا النبى صلى اللَّه عليه و آله فاطمه عليهاالسلام فاعطاها فدك.
هنگامى كه آيه مورد بحث نازل شد، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فاطمه را فراخوانده، فدك را به او تمليك كرد. [در اينجا ملاحظه مى شود كه ادعاى دوم نيز از نظر قرآن و تاريخ ثابت است.] ثالثا: فاطمه ى زهرا چون ملاحظه كرد ابوبكر به دو راه قبلى ترتيب اثر نداد، از راه ارث وارد شد و گفت: «در روى زمين من تنها فرزند پدرم مى باشم و فدك را از اين طريق مى خواهم.»

[spoiler]
نقل قول:

چون ابوبكر را از فاطمه عليهاالسلام گرفت، آن حضرت ايراد خطبه فرمود: «اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خدا آمده كه تو از پدرت ارث برى، ولكن من نتوانم از پدرم ارث برم؟ عجب امر تازه و زشتى را آورده اى؟! [افى كتاب اللَّه آن ترث اباك و لاارث ابى؟ لقد جئت شيئا فريا؟!]».

چه زود احكام الهى را به بازى گرفته و آن را پشت سر مى اندازيد؟! مگر قرآن در سوره ى ينمل آيه ى 16 نمى گويد كه: «سليمان پيامبر از حضرت داود پيامبر ارث برد.» (و ورث سليما دود).
مگر زكرياى نبى از خدا درخواست فرزند نكرده و مى گويد: پروردگارا! مرا فرزندى ده، تا از من و آل يعقوب ارث برد؟ (فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب.) [مريم/6.] ابوبكر! آيا خداوند در سهم پسر و دختر نمى گويد كه: «سهم پسر دو برابر دختر؟»(يوصيكم اللَّه للذكر مثل حظ الانثيين). [نسا/.] سپس آيات ديگرى را در اثبات ارث قرائت و نتيجه گرفت؛ اين آيات تمام انسانها را در استحقاق ارث از پدر و ساير مورثها مجاز دانسته تو چگونه مرا از ارث پدرم محروم كرده اى؟ آنگاه فرمود: آيا چنين مى پندارى كه من حقى در ارث ندارم؟ و يا خداوند شما را مخصوص آيه اى نموده كه پدرم را از آن خارج ساخته است؟ و يا چنين فكرى مى كنيد كه اهل دو كيش از يكديگر ارث نمى برند؟ و يا مرا با پدرم از پيروان يك كيش نمى دانيد؟ و يا اينكه خود را از پدرو پسرعمويم على- نسبت به قرآن- داناتر مى دانيد؟!
ابوبكر! هرچه مى خواهى بكن و فدك را نگه دار. روزى مى رسد كه تو را در پيشگاه خدا ملاقات مى كنم و داورى را به خدا مى سپارم. چه داور خوبى است خدا. و زعيم و حامى حقوق مردمان رسول او؟ و وعده گاه رستاخيز كه در آن روز اهل باطل زيان خواهند ديد.
پس از سخنان طولانى فاطمه عليهاالسلام، در حالى كه ابوبكر به شدت سركوب گرديده و كاملا خود را گم كرده بود، توام با اشك و اندوه به پا خاست و پس از حمد و درود بر پيامبر خدا، حديث مجعولى را كه خود ساخته بود، به رسول گرامى اسلام نسبت داده و گفت: «اى دختر پيامبر! من تو را از دخترم عائشه بيشتر دوست دارم. و اى كاش من مى مردم و پيامبر خدا زنده بود. من حق تو را نگرفتم، بلكه از حبيبم رسول خدا شنيدم كه فرمودند: ما پيامبران از مال دنيا چيزى به ارث نمى گذاريم.» [نحن معاشر الانبيا لانورث.] ابن ابى الحديد آن دانشمند بسيار بزرگ و محقق اهل سنت كه عشق على عليه السلام و تعصب شديد به خلفا دارد و خلاف آنان را معمولا توجيه مى كند، در اين زمينه پس از دهها صفحه تحقيق و بررسى سرانجام اظهار مى دارد:
«اين حديث منسوب به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، از طريق ديگران نقل نشده و فقط جناب آقاى ابوبكر آن را اظهار كرده اند.» [شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 221. (هذا حديث غريب. لان المشهور انه لم يرو حديث انتفا الارث الا ابوبكر وحده).] و سپس در جاى ديگر پس از نقل مباحثه ى علماى برجسته شيعه و سنى، قول شيعه را تاييد كرده و حديث مجعول را تنها به ابوبكر نسبت مى دهد. (قلت: صدق المرتضى رحمه اللَّه فيما قال: اما عقيب وفات النبى صلى اللَّه عليه و آله و مطالبه فاطمه عليهاالسلام بالارث، فلم يرو الخبر الا ابوبكر وحده. [شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 221. (هذا حديث غريب. لان المشهور انه لم يرو حديث انتفا الارث الا ابوبكر وحده). ص 245.]). و خود زهرا عليهاالسلام چون اين سخن ناموزون و مجعول ابوبكر را شنيد پرسيد:
ابوبكر! بگو ببينم كه وارث پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله تو هستى يا اهل و عيال او؟ ابوبكر گفت: بلكه عيال و خانواده او.
زهرا عليهاالسلام فرمود: بنابراين سهم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت او چه شد؟ [انت ورثت رسول اللَّه (ص) ام اهله؟ قال: بل اهله. قالت: فما بال سهم رسول اللَّه؟.] باز ابن ابى الحديد از اين محاجه نتيجه مطلوب گرفته، مى گويد:
فى هذا الحديث عجب، لانها قال له: انت ورثت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ام اهله؟ قال: بل اهله. و هذا تصريح بانه صلى اللَّه عليه و آله موروث يرثه اهله. [ابن ابى الحديد، ج 16، ص 219.] اين حديث بسيار عجيب است زيرا؛ فاطمه عليهاالسلام فرموده: تو از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ارث مى برى يا ما خانواده اش؟! و ابوبكر گفته: بلكه شما خانواده اش. اين اعترافى است كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ارث مى گذارد و خانواده اش از او ارث مى برند. (پس حديث مجعول ابوبكر بدون شبهه صحت نداشته و دروغ است.) [اين مطالب از كتابهاى: شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 209 تا آخر كتاب- احتجاج طبرسى ج 1، ص 131 بع بعد استفاده شده.]
[/spoiler]
نقل قول:

فاطمه عليهاالسلام پس از سخنرانى در مسجد و مناظره ى با ابوبكر، به خانه برگشت و در يك وضع دلخراش با اميرالمومنين ديدار كرد و از بى تفاوتى و بى تاثرى خليفه گزارش كرده، از جمله گفت:

يابن ابى طالب! اشتملت شمله الجنين، و قعدت حجره الظنين، نقضت قادمه الاجدل، و خانك ريش الاعزل، هذا ابن ابى قحافه، يبتزنى نحله ابى... [جلاالعيون شبر، ج 1، ص 210.] اى اميرالمومنين! تو فرزند مردى با غيرت، شجاع و دادرس مظلوم، همچون ابوطالبى، چرا چون جنين محصور مانده و مانند بى چاره ها و متهم ها در خانه نشسته اى؟ تو در گذشته با شجاعت بى نظيرت بالهاى شجاعان را مى شكستى ولكن اكنون گوشه نشينى را برگزيده اى. هان! اين پسر ابوقحافه با وجود تو بر من ستم كرده و عطيه پدرم را از من به يغما برده است.
على عليه السلام ضمن شنيدن اين سخنان، زهرا عليهاالسلام را براى رضاى خدا و حفظ اسلام به صبر و بردبارى دعوت كرد، ولى خود عازم مسجد شد و خليفه را مخاطب قرار داده، فرمود: «يا ابابكر! چرا فاطمه عليهاالسلام را از حق مسلم خود، محروم ساخته اى؟ در حالى كه او مالك فدك در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و بعد از رحلت او بود؟ [يا ابابكر لم منعت فاطمه ميراثها من رسول اللَّه؟ و قد ملكته فى حياه رسول اللَّه...]».
ابوبكر: فدك مال عموم مسلمانان است مگر اينكه فاطمه عليهاالسلام شاهد بياورد كه پيامبر خدا آن را به او داده، و گرنه حقى در آن ندارد.
على عليه السلام: ابوبكر! مى خواهى در ميان ما برخلاف حكم خدا عمل كنى؟ ابوبكر: نه.
على عليه السلام: اگر در دست مسلمانان چيزى باشد و من ادعا كنم كه آن مال من است چه مى كنى؟ از چه كسى شاهد مى خواهى؟!
ابوبكر: از تو مى خواهم كه دليل بياور.
على عليه السلام: پس چرا فاطمه عليهاالسلام شاهد بياورد كه فدك مال او است؟ درحالى كه از زمان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله اين سرزمين در اختيار او قرار گرفته است؟!
ابوبكر ديگر ساكت شد و در برابر على سخنى نداشت، ولى رفيق او خليفه دوم كه عامل اين همه تحريكات بود، به جلو آمد و گفت:
يا على! ما قدرت مناظره با تو نداريم، اين سخنان را رها كن، چنانچه شاهد آورديد كه اين سرزمين مال فاطمه عليهاالسلام است مانعى ندارد، وگرنه تو و فاطمه عليهاالسلام حقى در فدك نخواهيد داشت.
على عليه السلام: ابوبكر! آيا قرآن خوانده اى؟ ابوبكر: بلى.
على عليه السلام: بگو ببينم كه آيه ى تطهير [انما يريداللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا. (33/ احزاب).] و در حق چه كسانى نازل شده؟ در حق ما يا غير ما؟!
ابوبكر: در مورد شما.
على عليه السلام: اگر شهودى شهادت دهند كه فاطمه عليهاالسلام مرتكب كار خلافى شده چه مى كنى؟ ابوبكر: مانند ديگران براى وى حد جارى مى كنم.
على عليه السلام: در اين صورت در پيشگاه خدا جزو كافران مى گردى.
ابوبكر: چرا؟ على عليه السلام: زيرا در اين فرض شهادت خدا را درباره ى او نپذيرفته و شهادت ديگران را پذيرفته اى، چون خداوند به پاكى فاطمه عليهاالسلام گواهى داده است،همان طورى كه در مورد فدك چنين كردى و حكم خدا و پيامبرش را كه فدك را به فاطمه عليهاالسلام واگذار كرده اند رد كردى.
مردم چون اين سخنان را شنيدند به همديگر گفتند: على عليه السلام راست مى گويد.[احتجاج طبرسى، ج 1، ص 122- 123- عوالم، ج 11، ص 428.] در برخى احاديث آمده است چون ابوبكر اين سخنان را شنيد و اميرالمومنين را در شهادت دادن، به مالكيت فاطمه عليهاالسلام به فدك پذيرفت، دستور داد قباله اى تنظيم كرده و به فاطمه عليهاالسلام بدهند و على عليه السلام با خوشحالى جلسه را ترك كرد.
فاطمه ى زهرا سرانجام قباله را از خليفه گرفت و عازم خانه شد، ولى مع الاسف با خليفه دوم روبرو گرديد و او از جريان آگاه شد و عمر هر طور بود قباله را از فاطمه عليهاالسلام گرفت و به حضور خليفه آورد و گفت:
«شهادت على كه ذى نفع است پذيرفته نيست، آنگاه در حضور خليفه قباله را پاره كرد. [شرح ابن ابى الحديد، ج 166، ص 274- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 122 چاپ نجف- سيره حلبى، ج 3، ص 400.]».
[/]

hoorshid;294170 نوشت:
شما متوجه هستید که دارید در مورد سیدة نساء العالمین صحبت میکنید؟!؟کسی که مقامش حتی از مریم سلام الله علیها که بعضی به خاطر تکریم بسیار قران از او وی را به اشتباه پیامبر میدانستند نیز مقام بالاتری دارد....!!ادعای باطل؟!؟!؟!؟!؟!موتاسفم! بعد هم در مورد ارث هم پاسخ داده شده که: نقل نوشته اصلی توسط : Hoorshid قطعا هبه بوده!شیعه معتقد است پیامبر در زمان حیات ان را به فاطمه س بخشیدو در زمان حیات حضرت بعد از نازل شدن ایه ی ما اَفاءَ اللهَ عَلی رَسولِه مِن اَهْلِ القُری فَلِلهِ وَ لِلرَّسولِ ولِذِی القُربی وَالیَتامی وَالمَساکینِ وابنِ السَّبیل َکَی لایَکونَ دولَةً بَینَ اَلاغنیاءِ مِنکُم ان را به حضرت بخشید ولی بعد از از دنیا رفتن رسول خدا و عصب فدک حضرت که دید نمیتواند ملکِ خود را از ابوبکر بگیرد ادعای ارث کرد....در خطبه فدکیه فاطمه س خطاب به ابوبکر ضمن تصریح بر مالکیت خود بر فدک از وی حق خود را مطالبه می‌کند ابوبکر که شهادت انکس را که ایه تطهیر و سوره کوثر و...در شانش نازل شده و به روایت بخاری غضب او عین غضب رسول خدا (و غضب رسول خدا نیز عین غضب خداوند است ) را قبول نکرد وی مجبور شد اعای ارث کند تا حق خود را بگیرد!

بنده نسبت به حضرت زهرا ارادات خاصی دارم. منتها در پاسخ های شما تناقض است. از طرفی می گویید شان و منزلت بالایی دارد و از طرفی می گویید مجبور شد ادعای ارث کند در صورتی که واقعا فدک ارث نبود هبه بود. خوب این می شود ادعای غیر واقع.
البته با پست آخرتان ثابت می شود که حضرت برای اثبات هبه بودن تلاش کرد. فبول می کنم. ( با عرض پوزش از کافی نبودن اطلاعاتم )
ولی چرا به ارث متوسل شد؟ ارث در اسلام احکام خاص خود را دارد و تنها به فرزند نمی رسد به زنان پیامبر هم می رسد؟

شریعت عقلانی;294174 نوشت:
نکته : بنده در مورد اینکه فذک حق حضرت فاطمه بوده یا نبوده اطلاعی ندارم. این مسئله نیازمند تحقیق است.
پس چرا در موردی که از ان اطلاع ندارید اظهار نظر میکنید و فاطمه ی زهرا سلام الله علیها را مدعیی باطل میخوانید العیاذ بالله؟!؟
شریعت عقلانی;294174 نوشت:
برای گرفتن حق غصب شده حضرت علی خودش باید بیاید و حضرت زهرا در این مسئله حقی ندارد.
فرقی نمیکند جناب.فدک از اموال شخصی رسول خدا بود او را با فاطمه ی زهرا بخشید.حقش را غصب کردند و سخن شما را به او نسبت دادند که:
شریعت عقلانی;294169 نوشت:
ادعایی باطل و غیرواقع
وی مجبور شد از طریق ارث وارد شود.چرا که اگر از طریق اول فدک به او نرسد قطعا از طریق دوم به وی میرسید چرا که تنها فرزند رسول الله بود و زن (به معنی همسر) از زمین ارث نمیبرد.چرا میگویید ادعایی باطل؟!به هر حال اگر نپذیرید که هبه بوده قطعا ارث وی بوده است!
این یک روش در بحث است که با اعتقادات طرف مقابل بحث با وی یخن میگویند مثل اینکه من به شما بگویم مگر نمیگویید همه ی صحابه ستارگان هدایتند و اقتدا به هر یک از انها موجب رستگاری؟خب علی هم از صحابه است و مت تابع او....پس مذهب شیعه حتی از نگاه عامه نیز تایید میشود!این سخن من به معنی ان نیست که من منطق شما در مورد صحابه را قبول داشته باشم من دارم با روش خودتان با شما بحث میکنم!
یا مثل بحثی که حضرت امیر به نقل از انچه در نهج البلاغه امده با معاویه داشت در این مورد که مگر تو نمیگویی حاکم با اجماع روی کار می اید و خلیفه با اجماع مشرعیت دارد ؟!پس من خلیفه ی مشروع هستم (با منطقی که خود تو قبول داری).....(نه انکه حضرت خود اجماع را قبول کند)
شریعت عقلانی;294171 نوشت:
شان یک معصوم نیست.
چرا؟!
مشکل چیست؟!العیاذ بالله دروغ گفته؟!؟!با دین خدا استدلال اورده؟!چه خطایی از وی سر زده که با عصمتش در تضاد باشد؟!

با عذرخواهی از همه عزیزان. بنده در این مورد قانع شدم.
البته موضوع تاپیک مسئله فدک است نه اثبات معصوم بودن یا نبودن حضرت زهرا. بنده از عزیزان به خاطر پستهای غیرمرتبط عذر می خواهم و بحث را به اهلش وامی گذارم.
ومن الله توفیق

دوستان خود کارشناس مربوطه حتما تک تک شبهه هارو یک بیک رفع خواهد کرد اما من مطلبی را از کتاب فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت بکتابت دانشمند سید کاظم قزوینی اینجا در جواب به حدیث منقول از ابوبکر میگذارم که حضرت پس از گفتن اینکه بیاییم قرآن را حاکم قرار دهیم خطبه را چنین بیان می کند:

دوستان عزیز
من در سایت ولی عصر مسئله فدک را جستجو کردم و اطلاعات جالبی یافتم لطفا به آدرس ذیل مراجعه کنید. اگر در سایت جستجو کنید باز هم درباره فدک مقالاتی هست.
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=287

یکی از نکاتی که در کتب تاریخی نقل شده و ثابت می کند که حضرت فاطمه ادعای میراث نمی کرد بلکه طلب ملک خود را داشت. ثانیا اگر حضرت فاطمه طلب میراث می کرد نمی گفت فدک رو به من بده بلکه تقاضای تقسیم اموال را می کرد پس چرا روی فدک تاکید می کند؟
ثانیا چند نفر از دختران پیامبر در آن زمان در قید حیات بودند تا بیایند و طلب ارثیه کنند؟
زنان پیامبر هم که از زمین ارث نمی برند پس باید از درخت و میوه فدک به ارث می بردند پس چرا حضرت فاطمه حق آنان را متذکر نشد؟
همخ این ها دلیل بر این است که این مال ارث نبوده است

آقاي بلازري در فتوح البلدان نقل مي کنند که :
أن فاطمة رضي الله عنها قالت لأبي بكر الصديق رضي الله عنه : أعطني فدك ، فقد جعلها رسول الله صلى الله عليه وسلم لي . فسألها البينة
ما در برنامه هاس قبلي ثابت کرديم که ملک شخصي پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم بوده و به حضرت زهرا سلام الله عليها هم عطا کرده . آمده مي گويد :
أعطني فدك
فدک را به من برگردان
خوب فدکي که ملک پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم بود و در دست فاطمه سلام الله بود در دست أبوبکر چه مي کند ؟
مي گويد فدک را به من بده
فقد جعلها رسول الله صلى الله عليه وسلم لي
پيغمبر اين را در اختيار من قرار داده و ملک من است
فتوح البلدان- ج ۱- ص ۳۵
ياقوت حموي هم در معجم البلدان- ج ۴- ص ۲۳۸
ايشان در آنجا در رابطه با فدک مي گويد :
وهي التي قالت
فاطمة ، رضي الله عنها
يعني ديگر مسأله را قطعي مي گيرد ، فاطمه زهرا سلام الله عليها به أبوبکر گفت :
إن رسول الله ، صلى الله عليه وسلم ، نحلنيها
پيغمبر اون را به عنوان نحله و هديه به من داده است
حسکاني در شواهد التنزيل- ج ۱- ص ۴۳۸
نقل مي کند و مي گويد من در اين کتاب ملتزم هستم که أحاديث ضعيف و دروغ نقل نکنم . جناب قاضي عضد الدين در کتاب المواقف- ج ۳- ص ۶۰۹ نقل مي کند .
سيد جرجاني در شرح مواقف- ج ۸- ص ۳۵۶ نقل مي کند
جناب حلبي در سيره اش- ج ۳- ص ۴۸۸ نقل مي کند
آقاي سرخسي در مبسوطش- ج ۱۲- ص ۳۰ اين قضيه را نقل مي کند

شریعت عقلانی;294183 نوشت:
با عذرخواهی از همه عزیزان. بنده در این مورد قانع شدم. البته موضوع تاپیک مسئله فدک است نه اثبات معصوم بودن یا نبودن حضرت زهرا. بنده از عزیزان به خاطر پستهای غیرمرتبط عذر می خواهم و بحث را به اهلش وامی گذارم. ومن الله توفیق

با سلام مجدد
لطفا نتیجه گیری نهایی و سوالات باقیمانده در ذهنتان را بنویسید تا ما هم استفاده کنیم.

muhammad-aga;294187 نوشت:
با سلام مجدد لطفا نتیجه گیری نهایی و سوالات باقیمانده در ذهنتان را بنویسید تا ما هم استفاده کنیم.

در مورد اصل موضوع تاپیک بنده نه می توانم نه مسئولیتی دارم که نتیجه گیری کنم. ولی در مورد سوالی که خودم مطرح کردم آنهم ادعای غیر واقع و باطل ( ارث ) حضرت زهرا بنده قانع شدم و پاسخم را گرفتم. ایشان ادعای باطلی نکردند.
ومن الله توفیق

البته درباره ارث همسران پیامبر یک مسئله مهم این است که آیامنازلی که همسران پیامبر در آنها سکونت داشتند ملک شخصی آنها بود یا ملک پیامبر بود؟
اگر ملک پیامبر بود پس چرا حضرت زهرا س سهم خود را از این منازل نخواست؟
البته اهل سنت معتقدند که پیامبر این ها را در زمان حیاتش به آنها هبه کرد.

البته یک داستان معروف درباره عایشه است که وقتی مانع دفن امام حسن ع در کنار پیامبر شد
ابن عباس شعری خواند و گفت
لک التسع من الثمن ......فکیف الکل ملکت
تو یک هشتم از یک نهم را مالک هستی پس چطور شد که ادعای همه اش را داری و نمی گذاری امام حسن ع را دفن کنند.
البته اهل سنت در نسبت این شعر به ابن عباس تشکیک می کنند


البته این پست من هم غیر مرتبط به موضوع است. معذرت خواهی می کنم.

hoorshid;294111 نوشت:
قطعا هبه بوده!شیعه معتقد است پیامبر در زمان حیات ان را به فاطمه س بخشیدو در زمان حیات حضرت بعد از نازل شدن ایه ی ما اَفاءَ اللهَ عَلی رَسولِه مِن اَهْلِ القُری فَلِلهِ وَ لِلرَّسولِ ولِذِی القُربی وَالیَتامی وَالمَساکینِ وابنِ السَّبیل َکَی لایَکونَ دولَةً بَینَ اَلاغنیاءِ مِنکُم ان را به حضرت بخشید ولی بعد از از دنیا رفتن رسول خدا و عصب فدک حضرت که دید نمیتواند ملکِ خود را از ابوبکر بگیرد ادعای ارث کرد....
در خطبه فدکیه فاطمه س خطاب به ابوبکر ضمن تصریح بر مالکیت خود بر فدک از وی حق خود را مطالبه می‌کند

اول آنکه در اسناد تاریخی و سندهای صحیح داریم که حضرت فاطمه -س- ارث طلب کردند و ابوبکر جواب دادند پیامبران ارث ندارند، و اصلا این طور که اول فاطمه بنت نبی بگوید حقم را که هبه بوده بده، ابوبکر بگوید نمی دهم و بعد فاطمه بگوید پس ارثم را بده!!!

hoorshid;294111 نوشت:
در خطبه فدکیه فاطمه س خطاب به ابوبکر ضمن تصریح بر مالکیت خود بر فدک از وی حق خود را مطالبه می‌کند

اگر بخواهم این خطبه را بگویم بحث خارج می شود از محور، اما فقط نمونه هایی از توهین اهل تشیع به فاطمه بنت نبی -س- را در خطبه فدکیه می آورم!
شیعه عقده دارد که ایشان فرموده: پیراهنم را پاره می کنم، مو های سرم را آشکار می سازم و با فریاد نفرینتان می کنم!!!
آیا این ها توهین به فاطمه -رض- در بحارالانوار نیست؟

بگذریم جای این بحث اینجا نیست، انشاالله در آینده تناقضات را در مورد اینکه بالاخره پهلوی مبارک حضرت شکسته بود یا نه را می آورم...

hoorshid;294111 نوشت:
فدک ملک شخصی حضرت بود.به این ایه دقت کنید: وَما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَلا رِكاب وَلكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَديرٌ)
و آن چه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد، ]شما براى تصاحب[ اسب يا شترى بر آن نتاختيد، ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مى گرداند، و خدا بر هر كارى تواناست.
خداى تعالى مى فرمايد: (وَما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ) يعنى: آن چه را خداوند از اموال بنى نضير به رسولش برگرداند (فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ) يعنى: و شما چهارپا بر آن نرانديد.
واژه «ايجاف» مترادف «ايضاع» به معناى شتاب نمودن در حركت و سوارى با چهارپايان است، و مراد از چهارپا، شتر است.

اولا که منظور ملک شخصی نیست، و منظور فی است که کارشناس محترم هم به آن اشاره داشت.

دوما شایسته است چونان که این آیه را می آورید، آیه تکمیل کننده آن را هم بیاورید:
«مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ » [حشر: 7]].
«چیزی که خداوند از اهالی این آبادیها به پیغمبرش ارمغان داده است متعلق به [="Red"]خدا [/]جل جلاله و [="red"]پیامبر خدا[/] صلی الله علیه وسلم و [="red"]خویشاوندان- پیغمبر-[/] و [="red"]مستمندان و مسافران در راه مانده[/] می باشد»

می بینید که الله مال فی را تقسیم بندی نموده است و موارد مصرف برای آن مشخص نموده است.
صد البته که پیامبر اسلام جز عدالت رفتار ننمودند.
تقریبا در تمام اسناد ذکر شده است که پیامبر [="red"]بجر اندکی را که برای حاجت خود و خانواده اش[/] بودند ماباقی محصول را [="red"]در راه خیر و برای مستمندان و در راه ماندگان[/]طبق دستور الله هزینه می نمودند.

چونان که همین روش را ابوبکر ادامه داد و بعد از ایشان عمر و بعد عثمان و بعد علی!!!

hoorshid;294111 نوشت:
بعضى گفته اند: بر الاغى پوشيده از ليف خرما ـ سوار شده و آن جا را بدون درگيرى فتح كرده، آنان را پراكنده نموده و اموالشان را گرفته است.

روایت صحیح داریم که یوشع رئیس یهودی فدک نیمی از محصول فدک را در قبال آزادی در مراسم دینی و دفاع اسلام از آنان در برابر دشمنان (و نه زمین فدک را، دقت کنید، نیمی از محصول سالانه فدک را) به اسلام دادند.
البته تائید این حرف بنده توسط کارشناس انجام شد و اگر همچنان ادعا دارید ملک شخصی است ممنون می شوم اگر به سوال زیر هم پاسخ دهید:

ohfreedom;294064 نوشت:
[="red"]با این حساب طبق ادعای شیعه باید گفت شهر مکه که بدون جنگ و خونریزی فتح گردید و به دست مسلمین افتاد نیز ملک شخصی پیامبر هستند!!!
آیا از اهل بیت پیامبر کسی طلب مکه را کرده بود؟؟؟
همچنین بسیاری از سرزمین های دیگر که بدون جنگ فتح شدند، سرنوشت آنان چه شد و به چه کسی به ارث رسید؟[/]

و جالب است!!!
hoorshid;294111 نوشت:
اینجا بحث غنیمت جنگیست نه سرزمین فتح شده!!!!!

کجا؟ هم فدک و هم مکه به یک صورت (بدون جنگ و خونریزی) به دست اسلام افتاده است!
hoorshid;294111 نوشت:
مردم چه قدر به سخن حضرت گوش میداند که ایشان این کار را انجام هند؟!فکر میکنید انجامش بدون اعتراض بود؟!مردمی که ایمانشان را به سکه های معاویه و عافیت طلبی دنیا فروختند مردمی که شمشیر بر گردن علی ع گذاشتند تا حکمیت را در صفین بپذیرد و بعد از جنگ گفتند که علی ع باید به خاطر پذیرفتن حکمیت توبه کند!!!!!اجازه میدادند حضرت چنین کند؟!!؟این طور نقل شده که حضرت بعد از صفین فرمود که من امام بودم و ماموم شدم....!چه انتظاری دارید؟!

یعنی زبانم لال حضرت آتش جهنم را با ندادن مال به صاحب مال به جان خود خریده اند فقط به خاطر حرف نشنوی مردم؟؟؟

این حرف شما بیشتر توهین به امیرالمومنین علی -رض- است.

hoorshid;294111 نوشت:
بحث اینها نیست!انها میانستند که اگر فاطمه س حق خود را در مورد فدک بگیرد روز بعد خواهد امد و از حق غصب شده ی پسر عمش در خلافت میپرسد...!

نه دیگه نشد!!! به عقیده شما پس اولیت فاطمه -رض- اول مال دنیا بود و بعد خلافت غصب شده علی -رض-؟
به والله اینها توهین نیست؟؟؟
hoorshid;294111 نوشت:
در مورد فدک را شما از کجا اوردی بین روایت جا دادی؟!؟
بله شیعه میگوید ان دو به وساطت علی ع حضرت را دیدند اما ادامه روایت شیعه را هم بیان کنید شیعه میگوید که حضرت به انها گفت که از ان دو نزد پدرش رسول خدا شکایت خواهد کرد و....

اول آنکه اگر روایت را کامل بخوانید در انتها فاطمه از ایشان خشنود شدند.

در ثانی بنده چیزی را اضافه نکرده ام، روایت می گوید: از ابوبکر ناراحت شد، پس از نزد ابوبکر بازگشت و تا زمان مرگش [="red"]در این مورد [/]صحبت نکرد.
منظور کدام مورد است؟

hoorshid;294111 نوشت:
اگر این طور است شما بفرمایید چرا حضرت علی به همین به قول شما صدیق اجاه شرکت در مراسم تدفین حضرت را نداد؟!چرا حضرت شبانه دفن شد؟!اصلا همه ی اینها به کنار چرا مکان قبر حضرت را به خلیفه اول نشان ندادند؟!چرا باید قبر تنها یادگار پیامبر پنهان باشد؟!

اولا که فاطمه بنت نبی تنها یادگار پیامبر نبوده اند و پیامبر فرزندان دیگری هم داشته است.
در ثانی روایت را بخوانید متوجه می شوید که حضرت علی ضمن بیان [="red"]فضائل ابوبکر[/] می گوید از این ناراحتیم که در بحث خلافت با ما [="red"]مشورت[/] نشده است!

hoorshid;294111 نوشت:
پس ابوبکر بر آنها وارد شد وعلی رضی الله شهادت داد وگفت ای ابوبکر ما قدر وفضل تو را می شناسیم ومیدانیم چه مناقبی خداوند به تو عطاء کرده اما ما کمی دلگیر شدیم زیرا با ما مشورت نشد و ما بخاطر قرابت با رسول الله دوست داشتیم با ما مشورت شود .ابوبکر الصدیق به گریه افتاد و گفت به آنکسی که جانم در دست اوست اهل بیت رسول الله از اهل بیت خودم برایم عزیزتر است اما آنچه بین ما وشما اتفاق افتاد بخاطر این اموال والله که من همان کردم که رسول الله را دیدم در مورد این اموال انجام داد پس علی در جواب گفت قرار ما فردا برای بیعت

hoorshid;294111 نوشت:
این چیزی که میفرمایید با انچه بخاری نوشته در تناقض است!!

این دقیقا عین متن بخاری است، می توانید از سایت http://www.aqeedeh.com صحیح بخاری را دانلود کنید البته با ترجمه فارسی

عاشورایی;294184 نوشت:
دوستان خود کارشناس مربوطه حتما تک تک شبهه هارو یک بیک رفع خواهد کرد اما من مطلبی را از کتاب فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت بکتابت دانشمند سید کاظم قزوینی اینجا در جواب به حدیث منقول از ابوبکر میگذارم که حضرت پس از گفتن اینکه بیاییم قرآن را حاکم قرار دهیم خطبه را چنین بیان می کند:

بنگر که الله جواب تو را داده است و به دنبال بنده ی الله در جواب نباش که ابتر است.

خوب طبیعتا تا اینجا که برسیم دوستان شیعه بلافاصله میگوئید و از این طریق می خوای به جواب برسد.
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ (النمل/16)
[="red"]سلیمان از داود میراث می برد[/]
فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي، وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ(مریم5 و 6)
[="red"]مرا فرزندی عطا فرما که از من و از آل یعقوب میراث برد.[/]

در جواب می گوییم:

[="red"]آیه میراث به اتفاق علما بر عمومیت خویش باقی نیست [/]و به چند مورد تخصیص خورده است، مانند تخصیص به عدم ارث فرزند کافر یا قاتل پدر و غیره...
در ضمن لفظ ارث اسم جنس و دارای انواعی است[="red"] از قبیل ارث مال، ارث ملک و سلطنت و ارث نبوت و غیره. [/]در قرآن کریم نیز به معانی مختلف آمده است.

از جمله به معنای ارث علم و کتاب مانند:
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا(فاطر32)
[="red"]آنگاه کتاب(آسمانی) را به کسانی که ایشان را برگزیده بودیم به میراث دادیم.[/]

و به معنای ارث بهشت چنانکه می فرماید:
وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(الزخرف/72)
[="red"]یعنی: این است بهشتی که به سبب کردارتان به میراث برده اید.[/]

و یا به معنای ارث زمین و مال چنانکه می فرماید:
وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ(احزاب/27)
[="red"]زمین و خانه هایشان و اموالشان را به شما میراث دادیم [/]

و در آیات 128 و 137 سوره مبارکه اعراف نیز به همین معنی استعمال شده است.

[="red"]و اما در آیه 16 سوره نمل که مورد استناد شماست[/] [="red"]معنای عرفی و معمول ارث مراد نیست، زیرا حضرت داوود علیه السلام غیر از حضرت سلیمان علیه السلام اولاد دیگری نیز داشت و قهرا آنان نیز از ارث به معنای عرفی آن محروم نبوده اند.[/]
واضح است که اولاد اعم از نیکوکار و غیرنیکوکار هر دو در صورتی که پدر مالی نهد از او ارث می برند و ذکر ارث بردن بدین معنا بیهوده است و متضمن مدح نیست در صورتیکه آیه در مقام مدح و تمجید است، [="red"]پس ارثی که سلیمان به بهره مندی از آن ممتاز است، ارث نبوت است نه ارث مال و منال که از امور عمومی است و در میان همگان مشترک است و ذکر این امور از شان قرآن به دور است.[/]
در ضمن در بررسی آیات می بایست به آیات قبل و بعدی توجه داشت

می بینیم که در آیه قبلی به دانش عطا شده به داوود و سلیمان تصریح شده است، بدینصورت:
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ(نمل/15)
[="red"]«و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داده است». [/]

در آیه آمده که داوود و سلیمان بر بسیاری از بندگان مومن نیز برتری دارند و مشخص است که این برتری همان دانش عطا شده از طریق وحی و در حقیقت همان نبوت است و در ادامه همین تکه از آیه گزینش شده توسط شما نیز می گوید:(اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ايم) که همه این دانشها از طریق وحی و نبوت صورت گرفته است و مقصود آیات را روشن می سازد.
و اما استناد به آیات پنجم و ششم سوره مریم نیز بیهوده است، [="red"]زیرا حضرت یحیی علیه السلام از آل یعقوب مال ارث نمی برد، [/]اموال آنان را اولاد و خویشاوندانشان ارث برده بودند. پ[="red"]در حضرت یحیی یعنی حضرت زکریا نیز اموال آنچنانی نداشته است که بخواهد دعا کند خداوندا به من وارثی عطا فرما که مالم بی ارث نماند!! [/]
زیرا وی نجاری زاهد بود که مالی نیندوخته بود، علاوه بر این ارث بردن مال، امری معمول و متعارف است و مدح او نبوده و امتیازی به شمار نمی رود، بنابراین در این آیه نیز[="red"] ارث نبوت [/]مقصود است نه ارث مال و در ادامه آیات به نبوت حضرت یحیی در همان کودکی و داشتن کتاب آسمانی اشاره شده(مریم/12) که نشان می دهد به او ارث رسیده است.

امیدوارم تا به اینجا ارث بردن انبیا برای شما روشن شده باشد.

اصلا از بحث حدیث بیاین بیرون بیایید از بالا بقضیه نگاه کنیم و قرآن حکم کند:

جوابی را میدهم که بنت محمد(ص) به خلیفه غاصب داد:

رسول الله(ص) چیزی نگفت که برخلاف قرآن باشد:

سوره: 4 , آیه: 7

للرجال نصيب مما ترك الوالدان والاقربون وللنساء نصيب مما ترك الوالدان والاقربون مما قل منه او كثر نصيبا مفروضا

نعوذ بالله کجای این آیه فرموده غیر پیامبران؟؟ فرموده همگی.

تو رو الله این تعصب را بذار کنار برادر شما میگید حدیث میتونه آیه رو نسخ کنه؟؟ آیه میفرماید هر مرد و زنی ارث میبرد. بفهم. مگر نگفت حسبنا کتاب الله؟

ohfreedom;294064 نوشت:
خوب پس به این نتیجه رسیدیم که باید ثابت شود فدک ملک شخصی بوده است یا خیر
در همین ابتدا بگویم برای اینکه بتوانیم بحث را بهتر جلو ببریم مجبوریم 2 محور را همزمان مورد بحث قرار دهیم، اول آنکه فدک ملک شخصی است یا خیر، دوم آنکه در صورت ملک شخصی بودن و هبه یا ارثی بودن نظر دین در مورده آن چه بوده؟
اول بهتر است شیعه این تناقض را روشن کند به بالاخره فدک هبه بوده یا ارث؟
شیعه از طرفی می گوید که فدک به حضرت فاطمه ارث رسیده، ولی از سوی دیگر می گوید پدرش فدک را به او بخشیده است!! باید پرسید اگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنرا به فاطمه بخشیده بود در اینصورت از اموال پیامبر خارج است و دیگر مشمول عنوان ارث نمی شود و اگر می گویید ارث بوده، پس ادعای بخشیدن فدک باطل است
در صورت ارث بودن، زنان پیامبر نیز در آن سهم خواهند داشت، پس چرا آنها اعتراضی نکردند و سهم خود را نخواستند؟!
آیا این عدالت پیامبر است که ارثش را به دخترش دهد (فقط یک دختر) و دیگر دختران و همسرانش بی ارث بمانند؟
فعلا موقتا بر می گردیم سر بحث اول که آیا ملک شخصی بوده است؟
در اصطلاح شرع اموالی که بدون هیچ گونه جنگ و نبردی بدست مسلمین برسد، فیء نام دارد.
خداوند متعال در قرآن عظیم الشأن حکم اموال فیء را بیان می فرماید:
«مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ » [حشر: 7]].
«چیزی که خداوند از اهالی این آبادیها به پیغمبرش ارمغان داده است متعلق به خدا جل جلاله و پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم و خویشاوندان- پیغمبر- و مستمندان و مسافران در راه مانده می باشد».
از این رو نصف زمینها و باغهای فدک در حیات طیبه رسول خدا صلی الله علیه وسلم به تصرف مسلمانان درآمد و مال فئ محسوب می شود. رسول خدا صلی الله علیه وسلم از محصول آن به قدر نیاز برای اهل بیت و خویشاوندان مصرف می نمود و باقی مانده را در راه خدا به فقرا و تهیدستان انفاق می کرد...
کارشناس محترم در صحبت های خویش گفتند:
خوب فرض می کنیم صحبت شما صحیح است و هر سرزمینی که بدون جنگ فتح گردد و به دست مسلمین رسد ملک شخصی پیامبر می شود!!
با این حساب طبق ادعای شیعه باید گفت شهر مکه که بدون جنگ و خونریزی فتح گردید و به دست مسلمین افتاد نیز ملک شخصی پیامبر هستند!!!
آیا از اهل بیت پیامبر کسی طلب مکه را کرده بود؟؟؟
همچنین بسیاری از سرزمین های دیگر که بدون جنگ فتح شدند، سرنوشت آنان چه شد و به چه کسی به ارث رسید؟
خوب شاید بگوئید پیامبر اختیار فدک را داشته و آن را به فاطمه -رض- هبه کرده است...
در اینجا 2 سوال مطرح است:
اول آنکه اگر هبه کرده پس چرا فاطمه -رض- طلب ارث کرده؟ (در ابتدا به آن پرداختیم)
دوم آنکه آیا این با عدالت نبوی سازگار است و اصولا سراغ داریم که پیامبر زمین بذل و بخشش کرده باشند (آن هم برای اهل بیتش و نه برای سایر مسلمین)؟
خوب حالا می خواهیم یک پوئن به شما بدهیم و بگوئیم قبول، مال شخصی پیامبر است، در ایجا سوالاتی از فرط کنجکاوی به ذهن می آید که مجبوریم بپرسیم تا بی جواب نمانند!!!
1- نمی تواند این هبه در مرض وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوده است، زیرا شان پیامبر والاتر از آن است که در روزهای آخر زندگی، برای وارثی بیش از سهمش وصیت کند و خلاف نیست که هبه غیرمقبوضه با وفات واهب، باطل و بلااثر می شود. و چنانچه بگویید این هبه قبلا صورت گرفته، در اینصورت می بایست در ید فاطمه قرار می داشت و دیگران هم از آن مطلع می بودند، در حالی که در تواریخ معتبر و قطعی اثری از اطلاع و اعتراض سایرین دیده نمی شود و اگر اینگونه بود فاطمه می توانست بسیاری را جهت شاهد ارائه دهد.
2- در دو کتاب مهم شیعه: فروع کافی و من لایحضره الفقیه آمده که: زن از زمین ارث نمی برد!
3- حضرت ابوبکر مدعی نشد که فدک مال اوست و از آن استفاده شخصی نکرد، بلکه گفت ترکه رسوال الله صدقه ای است برای مستحقین، مانند زمینهای خالصه که متعلق به شخص زمامدار و ملک او نیست، بلکه باید با نظارت او صرف مصالح امت شود.

.


با سلام وعرض ادب
شما جواب سوال ما را ندادید؟!

آنچه فعلا برای ما جزو مسلمات است این است که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دو جبهه ایجاد شده است.
جبهه اول:صدیقۀ طاهره، پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله وامیر المومنین علی علیه السلام که معتقد بودند فدک ملک آنان است.(حال به هبه بوده باشد یا به ارث و یا به سهم ذوی القربی ) چنین امری جزو مسلمات تاریخی است.
یعنی دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) وامام علی (علیه السلام) که یکی صدیق است و دیگری صدیقه و برترین افراد بعد از رسول خدایند معتقدند فدک وموارد دیگری در تملک آنها بوده است.
آیا شما در این تردید دارید.

جبهه دوم: دستگاه حاکمه است . که ابوبکردر رد چنین اعتقادی تمسک به روایت نموده که تنها ناقل آن خود وی است ودر جواب می گوید: پیامبران چیزی به ارث نمی گذارند، آنچه باقی است صدقه است.
این استدلال در چه صورتی صحیح است؟ اگر فدک متعلق به بیت المال بود،اولا خلیفه چنین پاسخی نمی داد.بلکه می گفت این مربوط به بیت المال است وشما حقی در آن ندارید، نه اینکه بگوید انبیاء ارث نمی گذارند.
ثانیا:اگر فدک ملک بیت المال بود آیا دو شخصیت الهی همچون فاطمه و علی علیهم السلام و خاندان عترت علیهم السلام چیزی را طلب می کنند که حقی در آن ندارند؟

ظاهرا شما که به سادگی از کنار این حقیقت کنار می روید متوجه مقام الهی آنان نیستید.
آنچه ابتداء باید در این بحث مشخص شود همین است و قبل از مشخص شدن حال آن بحث در رابطه با مسائل دیگر به انحراف بردن بحث است.

بنابراین سخن اول ما همین است: آیا فدک ملک خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بوده یا خیر؟ اگر بوده پس بحث سهم الارث صحیح بوده؟ واگر نیست دلیل معتبر بیان فرمائید.

مرحله بعد:آیا فدک به فاطمه علیها السلام بخشیده شد یا خیر؟ ودر این رابطه آیا دلیلی محکمتر از قول دختر پیامبر وامیر المومنین علیهما السلام در رد اعتقاد آنها موجود هست یا خیر؟زیرا این امر باز جزو مسلمات تاریخی است.

اما در رابطه با اینکه بالاخره هبه صحیح بوده یا ادعای ارث ما می گوئیم: (سؤال شما در واقع اشکال به عملکرد حضرت زهرا است).حضرت زهرا در راه احقاق حق خود ابتداء از راه هبه وارد شدند که خلیفه طلب شهود کرد و نهایة ادعای حضرت را نپذیرفتند.

سپس حضرت از راه حق الارث وارد شدند تا از این طریق حق خود را مطالبه کنند(زیرا در هر دو صورت به حق خود می رسیدند) که باز دستگاه حاکمه با حضرت مخالفت نمودند. که مجموع این دو راه که در تاریخ آمده مشخص می سازد کسی در ملکیت خاص فدک نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شکی نداشته واین مر قدر متیقن است.

موفق باشید.

سلام بر شما.

خیلی جالب است که اهل سنت خبر واحد را حجت می دانند،ولی خبر حضرت امیر علیه السلام و حسنین علیهما السلام که جوانان اهل بهشتند از حجیت خارج است،.

در ثانی رسالت، نبوت و امامت به عصمت برمی گردد و ارثی نیست.هیچ یک از انبیا نبوت را ارثی کسب نکرده است.

اما حکمت و علم ارث بودنشان برای عالمان در جای خود محفوض است چون انبیاء معلمان حکمت و علم هستند.واینها حکمت وعلم را از انبیا به ارث می برند.

یاحق

عاشورایی;294234 نوشت:
تو رو الله این تعصب را بذار کنار برادر شما میگید حدیث میتونه آیه رو نسخ کنه؟؟ آیه میفرماید هر مرد و زنی ارث میبرد. بفهم. مگر نگفت حسبنا کتاب الله؟

بلکه آیه می گوید هر مرد و زنی ارث می برد، اما پیامبر هم گفته از پیامبران ارثی نیست!
چرا گفته؟
زیرا پیامبر نباید مال اندوز باشد تا مستضعفین زیر دست و سایر مومنین دلگرم به این باشند پیامبرشان چون آنان ساده زندگی می کنند.
سخن پیامبر بسیار حکیمانه است که می گوید پیامبران ارث ندارند.
چگونه پیامبری ارث داشته باشد وقتی که برای رسالتش چیزی از مال دنیا طلب نکرده است آن وقت بی شرمانه می گوئید فدک مال شخصی است...
پیامبر کدام سر سوزنی را برای استفاده شخصی خود دست گرفته که فدک دومین آن باشد؟
پیامبر کی و کجا سر سوزنی را تا زمانی که فقیر و درمانده ای در جامعه بوده به سوی بیت خویش برده است؟

کی و کجا پیامبر اسلام که از مال اندوزی بری و مبرا بودند مال دنیا را هبه داده اند که فدک دومین باشد؟ 

ohfreedom;294296 نوشت:
بلکه آیه می گوید هر مرد و زنی ارث می برد، اما پیامبر هم گفته از پیامبران ارثی نیست!
حسبنا کتاب الله ای بابا تو از کجا این حرفو درآوردی؟ آیه ارث حرفی از پیامبرو غیر پیامبر نگفته. چقدر لجوجی تو. الله اکبر

صدرا;294264 نوشت:
ابوبکردر رد چنین اعتقادی تمسک به روایت نموده که تنها ناقل آن خود وی است

امیر المومنین علي -رض- در خصوص فدك فرموده اند: اني لاستحيی من الله ان ارد شيئاً منع منه ابوبكر و امضاه عمر(ابن ابي الحديد ج 16 ص252)
[="red"]من از خدايم شرم می كنم چيزي را كه ابوبكر آنرا منع كرد و عمر بر آن صحه گذاشت.[/]

آیا جز همان حدیث است که ابوبکر نقل کرد و عمر صحه گذاشت بر آن؟؟؟

قانع نمی شوید؟ خوب باز هم می آوریم:
أن عمربن الخطاب قال لمعشر من الصحابة فیهم علی و العباس و عثمان وعبدالرحمن بن عوف و زبیربن العوام و سعدبن ابی وقاص: أنشدکم بالله الذی باذنه تقوم السماء و الارض أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: «لانورث ما ترکناه صدقة» قالوا: أللهم نعم. ثم أقبل علی علیّ و العباس فقال أنشدکما بالله هل تعلمان أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قد قال ذلک: قالا اللهم نعم»
[="red"]حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه از صحابه که در بین آنها حضرت علی، عباس، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام و سعد بن ابی وقاص رضی الله عنهم بودند، فرمود: شما را به ذاتی قسم می دهم که آسمان و زمین به امرش قائم است، آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لانورث ما ترکناه صدقَة»؟ عرض کردند: بله به خدا. سپس به سوی علی و عباس متوجه شد و فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا شما می دانید که رسول خدا صلی الله علیه وسلم این حدیث را بیان فرمود؟ گفتند: بله به خدا (پیامبر این گونه فرمود.)[/]

[="red"]منبع: صحیح بخاری – باب فرض الخمس. صحیح مسلم – باب حکم الفیء. سنن ترمذی باب ماجاء فی ترکة رسول الله و ...[/]

[="lime"]تا اینجا می گفتید توی صحیحین هم وجود نداره، خوب توی صحیحین هست، احتمالا یک بهانه ی جدید می آورید، پس ما اون رو از منابع دیگر هم می آوریم:[/]

[="red"]علامه شاه عبدالعزیز محدث دهلوی رحمه الله در توضیح این روایت می فرماید:[/]
پس معلوم شد که این خبر هم برابر آیت است در قطعیت. زیرا که این جماعت که نام اینها در حدیث ذکر شد خبر یکی از ایشان مفید یقین است، چه جای این جمع کثیر. [="red"]علی الخصوص، علی مرتضی که نزد شیعه معصوم است و روایت معصوم برابر قرآن است[/] در افاده ی یقین نزد ایشان، و با قطع نظر از این همه، این روایت در کتب صحیحه شیعه از امام معصوم هم موجود است.

در جای دیگر داریم:
[="red"]همچنین امام صادق این روایت را از آن حضرت صلی الله علیه وسلم نقل می فرماید که فرمود:« و إن العلماء ورثة الانبیاء وأن الانبیاء لم یورثوا دیناراً و لا درهما ولکن أورثوا العلم، فمن أخذ منه أخذ بحظ وافر» [/]

[="red"]و در جای دیگر باز داریم:[/]

شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می فرماید: [="red"]این حدیث را تنها حضرت ابوبکر رضی الله عنه روایت نکرده، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، حضرت طلحه، حضرت زبیر، حضرت سعد، حضرت عبدالرحمن بن عوف و حضرت عباس بن عبدالمطلب و ازواج مطهرات و حضرت ابوهریره رضی الله عنهم اجمعین نیز روایت کرده اند.
[/]
امیدوارم که جواب را گرفته باشید...

صدرا;294264 نوشت:
این استدلال در چه صورتی صحیح است؟ اگر فدک متعلق به بیت المال بود،اولا خلیفه چنین پاسخی نمی داد.بلکه می گفت این مربوط به بیت المال است وشما حقی در آن ندارید، نه اینکه بگوید انبیاء ارث نمی گذارند.

فاطمه ادعای ارث نموده و ابوبکر در مورد ارث جواب داده است.
کجای این مشکل دارد، شما می گوئید باید می گفته نگو ارث مال مسلمین است، ما نگفتیم بیت المال هست یا نه بلکه گفتیم فی است، گقتیم حتی اگر ملک شخصی هم باشد پیامبر ارث بر جای نمی گذارد!!!
صدرا;294264 نوشت:
ثانیا:اگر فدک ملک بیت المال بود آیا دو شخصیت الهی همچون فاطمه و علی علیهم السلام و خاندان عترت علیهم السلام چیزی را طلب می کنند که حقی در آن ندارند؟

ظاهرا شما که به سادگی از کنار این حقیقت کنار می روید متوجه مقام الهی آنان نیستید.


مشکل اهل سنت نیست که شما این 2 بزرگوار را با فرستادگان ویژه الله اشتباه گرفته اید و معتقد به معصوم بودن ایشان می باشید.
از نظر اهل سنت این بزرگواران معصوم نیستند و صد البته که در نزد الله بسیار عزیز می باشند.
پس این برای ما مقام الهی خاصی نیست که مجبور شویم حرف آنان را چون حرف الله و رسولش قبول داشته باشیم.
صدرا;294264 نوشت:
بنابراین سخن اول ما همین است: آیا فدک ملک خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بوده یا خیر؟ اگر بوده پس بحث سهم الارث صحیح بوده؟ واگر نیست دلیل معتبر بیان فرمائید.

مرحله بعد:آیا فدک به فاطمه علیها السلام بخشیده شد یا خیر؟ ودر این رابطه آیا دلیلی محکمتر از قول دختر پیامبر وامیر المومنین علیهما السلام در رد اعتقاد آنها موجود هست یا خیر؟زیرا این امر باز جزو مسلمات تاریخی است.


1- به گفته قرآن فدک جز فی می باشد.
2- از شخصیت و عدالت پیامبر بدور است که اموال فی را به شخصی از خویشان هبه نماید در حالی که در جامعه مسکین و نیازمند داریم.

مخالفت‌‌ حدیث « نحن معاشرالانبیاء لانورث ما ترکناه صدقة » با سنّت نبوی

سؤال: آیا حدیث « نحن معاشرالانبیاء لانورث ما ترکناه صدقة » با سنّت نبوی موافقت دارد ؟
جواب: ابوبکر برای توجیه غصب فدک مدعی شد که پیامبر(ص) فرمود: « نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقة» ما گروه انبیاء چیزی به ارث نمی گذاریم و آنچه ما باقی می گذاریم صدقه است».
این حدیث مخالفتهای متعدّدی با سنّت نبوی دارد که به مواردی از این مخالفتها اشاره می کنیم .
(الف) . وصیّت پیامبر به بهره‌مندی همسران :
رسول خدا (ص) وصیت نمود که آنچه پس از نفقه همسرانم باقى مى‌ماند، صدقه است، نه این که تمام آنچه پس از من باقى مى‌ماند، صدقه است، از جمله بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ: « لاَ یَقْتَسِمُ وَرَثَتِى دِینَارًا، مَا تَرَکْتُ بَعْدَ نَفَقَةِ نِسَائِى وَ مُؤْنَةِ عَامِلِى فَهْوَ صَدَقَةٌ ».[1]
از این روایت که در معتبرترین کتاب‌هاى اهل سنت؛ همچون صحیح بخارى و صحیح مسلم آمده، به روشنى معلوم مى‌شود که تمام اموال رسول خدا (ص) صدقه نیست و وارثان آن حضرت از اموال ایشان محروم نیستند.
از این رو، این حدیث با حدیث ابوبکر در تعارض است و به دو دلیل بر حدیث او (نحن معاشر الانبیاء ...) مقدم است:
1- این حدیث موافق قرآن، و حدیث ابوبکر مخالف قرآن است. معناى این حدیث از آنجا که باعث محرومیت تمام وارثان نمى‌شود، موافق آیات قرآن در نهى از وصیتى است که باعث محرومیت وارثان مى‌شود؛ در حالى که حدیث ابوبکر مخالف این آیات است. خداوند در قرآن مى‌فرماید: «... مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَى بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَار ٍّوَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ«.( النساء / 11 و 12).
وصیت و قرضِ متوفى، نباید برا ى وارثان مضّر باشند این سفارش خداوند است و خداوند دانا و بردبار است.
2- این حدیث، مخصّص حدیث ابوبکر است: این حدیث، تمام اموال رسول خدا (ص)را صدقه قرار نمى‌دهد؛ بلکه اموال نقدى را پس از خارج شدن نفقه و مؤونه، صدقه معرفى مى‌کند؛ بنابراین، این حدیث مى‌شود خاص، در حالى که حدیث ابوبکر عام است؛ یعنى تمام اموال رسول خدا (ص) را بدون استثناء کردن مؤونه و غیر آن صدقه قرار مى‌دهد، در نتیجه چون لحن این حدیث خاص است بر عام مقدم مى‌شود، که البته این قانونى است عام.
فخر رازى با تصریح بر این نکته مى‌نویسد:
در تعارض دو حدیث که یکى عام و دیگرى خاص باشد، خاص بر عام مقدم و ملاک عمل قرار مى‌گیرد.[2]
مؤیّد این تخصیص، نقل این حدیث در مسند احمد بن حنبل به صورت تلفیقى است:
قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: انا معاشر الأنبیاء لا نورث ما ترکت بعد مؤنة عاملی و نفقة نسائی صدقة.[3]
ما گروه پیامبران چیزى به ارث نمى‌گذاریم، آنچه که پس از مخارج کارگر و نفقه همسران من باقى بماند صدقه است.
نکته مهم و قابل دقت در این حدیث این است که در این نقل حقوق کارگران و مخارج همسران رسول خدا (ص) استثناء شده است؛ بنابراین باید به پرسیم:
چه فرقى میان همسران پیامبر، و فرزند آن حضرت وجود دارد که همسرانش پس از وى از اموال او حق استفاده داشته باشند؛ ولى حضرت زهرا (س) از آن محروم باشد؟!!!
از سوى دیگر جمله « لایقتسم ورثتی دینارا » در صدر روایت به معناى نهى نیست؛ بلکه به معناى خبردادن رسول خدا (ص) از چیزى است که پس از ایشان واقع خواهد شد.
همانگونه که طبرى به این نکته اشاره کرده و مى‌نویسد: طبری گفته است: این جمله که: (درهم و دینارى بین وارثان من تقسیم نشود) به معناى نهى نیست؛ بلکه به این معنى است که من دینار و درهمى باقى نگذاشته‌ام تا بین وارثان من تقسیم شود.[4]
اگر این تفسیر و تحلیل را واقعى بگیریم این پرسش مطرح مى‌شود که: اگر پیامبر(ص) وضعیت ارثشان را مشخص کرده‌اند؛ پس مطالبه‌ى حضرت زهراء براى چه بود؟
در پاسخ مى‌گوییم: مطالبه‌ى ارث، دلیل بر مصادره‌ آن است: مطالبه و دفاع از حق ارث در صورتى است که به اعتقاد مطالبه کننده، دیگران او را به ناحق از حق طبیعى اش محروم کرده باشند، و این خود دلیل روشنى است بر این که دستگاه حکومت، اموال رسول (ص) را مصادره کرده و از دستیابى وارثان به آن ممانعت به عمل ‌آورده است.
به عبارت روشن وقتی ارثی مصادره شده باشد امکان تقسیم آن وجود ندارد و در حقیقت پیامبر خبر از این اتفاق شوم داده، نه اینکه دستور به عدم تقسیم میراث داده است .
(ب). نهی پیامبر (ص)از وصیت بیش از ثلث:
رسول خدا (ص) از وصیت به بیش از ثلث منع فرموده ‌است؛ حتى اگر وصیت کننده غنى و ثروتمند هم باشد ؛ چرا که وصیت او باعث ضرر به وارثانش مى‌شود؛ از این رو هیچ کس مجاز به وصیت بیش از ثلث نیست؛ در حالى که حدیث ابوبکر با معنایى که اهل سنت بر آن اصرار مى‌ورزند، انجام وصیت بیش از ثلث را از سوى پیامبر اکرم(ص) ثابت مى‌کند.
احادیث ذیل نیز مؤید سخن پیشین است:
بخاری در صحیحش می‌نویسد: عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِى وَقَّاصٍ - رضى الله عنه - قَالَ جَاءَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه و سلم - یَعُودُنِى وَأَنَا بِمَکَّةَ، ... قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أُوصِى بِمَالِى کُلِّهِ قَالَ: « لاَ » قُلْتُ فَالشَّطْرُ قَالَ: « لاَ » قُلْتُ الثُّلُثُ. قَالَ: «لا» فَالثُّلُثُ، وَ الثُّلُثُ کَثِیرٌ، إِنَّکَ أَنْ تَدَعَ وَرَثَتَکَ أَغْنِیَاءَ خَیْرٌ مِنْ أَنْ تَدَعَهُمْ عَالَةً یَتَکَفَّفُونَ النَّاسَ فِى أَیْدِیهِمْ، وَ إِنَّکَ مَهْمَا أَنْفَقْتَ مِنْ نَفَقَةٍ فَإنها صَدَقَةٌ، حَتَّى اللُّقْمَةُ الَّتِى تَرْفَعُهَا إِلَى فِى امْرَأَتِکَ، وَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَرْفَعَکَ فَیَنْتَفِعَ بِکَ نَاسٌ وَ یُضَرَّ بِکَ آخَرُونَ ». وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ یَوْمَئِذٍ إِلاَّ ابْنَةٌ.[5]
سعد بن ابو وقاص مى‌گوید: رسول خدا در مکه به عیادت من آمد،... گفتم: اى رسول خدا، آیا تمام اموالم را وصیت کنم؟ فرمود: نه،گفتم: به بیشتر اموالم؟ فرمود: نه، گفتم: به ثلث مالم؟ فرمود: نه به ثلث وصیت کن و ثلث هم زیاد است. اگر وارثانت پس از تو ثروتمند باشند بهتر از این است که نیازمند دیگران باشند، هر نفقه‌اى که انجام دهى براى تو صدقه محسوب مى‌شود حتى لقمه‌اى که به دهان همسرت مى‌گذارى، امید است خداوند تو را عزت دهد که مردمى از تو نفع ببرند، و این در حالى بود که سعد در آن روزگار یک فرزند دختر بیشتر نداشت.
سرخسى از فقهاء حنفى در توضیح روایت نهى رسول خدا (ص)از وصیّت بیش از ثلث مى‌گوید: این روایت دلیل است بر این که سزاوار نیست به بیش از ثلث اموال وصیت شود؛ زیرا رسول خدا کسانى را که در وصیت، به حق دیگران تجاوز کنند مذمت کرده است، و خداوند فرموده است: آنان که از حدود الهى تجاز نمایند ستمگرند، در حدیث آمده است: پایمال کردن حقوق دیگران در وصیت از گناهان بزرگ است، و تجاوز از حدود شرعى به این است که براى بعضى از وارثان وصیت کند یا به بیش از ثلث وصیت نماید که باعث ضرر رساندن به وارثان دیگر است.[6]
ابن قدامه نیز از فقهاء حنبلى مى‌گوید: بهتر است که به ثلث کامل هم وصیت نشود: اگر میت ثروتمند هم باشد نباید وصیتش ثلث کامل از اموالش را شامل شود؛ چون پیامبر فرموده است: ثلث زیاد است، ابن عباس گفته است: مردم اگر از ثلث کمتر وصیت کنند بهتر است زیرا رسول خدا فرمود: ثلث زیاد است، این سخن وتفسیر در بین دانشمندان اتفاقى است.[7]
با توجه به مطالب پیشین، آیا شایسته است که رسول خدا (ص) مردم را به کارى تشویق نماید و بر عمل به آن تاکید فرماید، و یا دیگران را از کارى نهى کند؛ ولى خود بر خلاف آن عمل نماید؟ درصورتى که قرآن کریم مى‌فرماید:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ».( الصف / 2 و 3).
اى افرادى که ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گویید که عمل نمى‏کنید؟!. نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمى‏کنید!.
در حالی که رسول خدا (ص) پیشتاز در عمل به دستورات الهی ؛است، زیرا که الگوى مؤمنین و سمبل عملى در رفتار و کردار مى‌باشد چنان که خداوند او را چنین معرفی می‌نماید:
« قَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآَخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا ».( الأحزاب / 21).
مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آن‌ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند.
(ج) . مال هر کس، به وارثان او مى‌رسد:
بدون شک هر انسانى پس از مرگ، اموالش به نزدیکترین افراد از وارثان او منتقل مى‌شود و در حقیقت مالک اصلى آنان هستند.
بخارى در صحیح خود چندین روایت در این باره نقل مى‌کند که ما به یک روایت از آنها بسنده مى‌کنیم:
عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه أَنَّ النبی صلى الله علیه وسلم قال ما من مُؤْمِنٍ إلا وأنا أَوْلَى بِهِ فی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ اقرؤوا إن شِئْتُمْ « النبی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ » فَأَیُّمَا مُؤْمِنٍ مَاتَ وَتَرَکَ مَالًا فَلْیَرِثْهُ عَصَبَتُهُ من کَانُوا... .[8]
من در دنیا و آخرت نسبت به هر مؤمنى اولى هستم، اگر خواستید به خوانید: (پیامبر اولى به مؤمنان است از خودشان) پس هر مؤمنى که مالى از خودش مى‌گذارد مال فرزندان و نزدیکان او است.[9]

منابع
[1] - البخاری الجعفی، صحیح البخاری، ج 3، ص 1020، ح2624، کتاب الوصایا، بَاب نَفَقَةِ الْقَیِّمِ لِلْوَقْفِ و ج 3، ص 1128، ح2929.
[2] - الرازی الشافعی، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 3، ص 61، ذیل آیه 48 سوره بقره، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
[3] - الشیبانی، مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 463، ح9973، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
[4] - إبن بطال البکری القرطبی، شرح صحیح البخاری، ج 5، ص 258، تحقیق: أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م.
[5] - البخاری الجعفی، صحیح البخاری، ج 3، ص 1006، ح2591، کتاب الوصایا، بَاب أَنْ یَتْرُکَ وَرَثَتَهُ أَغْنِیَاءَ خَیْرٌ من أَنْ یَتَکَفَّفُوا الناس، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407م ـ 1987م؛ النیسابوری، صحیح مسلم، ج 3، ص 1252، ح1628،کِتَاب الْوَصِیَّةِ، بَاب الْوَصِیَّةِ بِالثُّلُثِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
[6] - السرخسی، المبسوط، ج 27، ص 144، ناشر: دار المعرفة – بیروت.
[7] - المقدسی، لمغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج 6، ص 56، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ ؛ المقدسی، الشرح الکبیر على متن المقنع، ج 6، ص 426.
[8] - البخاری الجعفی، صحیح البخاری، ج 2، ص 845، ح2269، کِتَاب الِاسْتِقْرَاضِ وَأَدَاءِ الدُّیُونِ وَالْحَجْرِ وَالتَّفْلِیسِ، بَاب الصَّلَاةِ على من تَرَکَ دَیْنًا و ج 4، ص 1795، ح4503، کتاب التفسیر، بَاب «النبی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ»، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
[9] - http://valiasr-aj.com/lib/nahno/02.htm

تنها دختری که از ارث پدرش محروم شد

سؤال: آیا فاطمه زهرا(س) از ارث بردن پدرش محروم شد؟
جواب: بسیارى از علماى اهل سنت مانند: ثعلبى در تفسیر کشف البیان، و جلال الدین سیوطى در جلد چهارم درّالمنثور[1]. و نیز شیخ سلیمان بلخى حنفى و بسیارى دیگر نقل کرده ‏اند و می گویند بعد از آنکه آیه شریفه: « وَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ.» [2]یعنی حقوق خویشان و ارحام خود را ادا کن». نازل شد؛ پیامبر ( صلى الله علیه و آله) فاطمه (علیها السلام) را خواست و فرمود: «خداوند به من امر نموده که فدک را به تو واگذار کنم».[3] و بلافاصله در همان مجلس فدک را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. و تا زمانى که پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) در قید حیات بود، فدک در تصرف فاطمه (س) بود.[4]
ولی بعد از ارتحال پیامبر(ص)، مامورین خلیفه اول- ابوبکر- فدک را از تصرف مستاجرین فاطمه (س) در آورده و مصادره نمودند. ابوبکر که به حدیث ساختگى «ما جماعت پیامبران چیزى را ارث قرار نمى‏ دهیم و هر چه از ما بماند، صدقه‏ایى است که به امت تعلق خواهد داشت». استناد ‏جست[5]. لکن دقت نداشت که: اولًا فدک هبه‏ اى بوده است که به دستور پروردگار در زمان حیات پیامبر (ص) به فاطمه (علیها السلام) واگذار شده است. زیرا لازمه ارث بودن، آن است که بعد از وفات پیامبر به او رسیده باشد.
ثانیاً از آنجایى که همه پیامبران و انبیاى عظام، ارث و وارث داشته و ورثه آن‏ها پس از فوتشان ماتر کشان را تصرف نموده‏اند؛ از قبیل آیه شریفه: « وَوَرِثَ سُلَیْمَانْ داوُودَ»[6]؛ سلیمان از داوود ارث برد. و آیه شریفه: « فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»[7]؛ «خداوند از لطف خویش فرزند صالح و جانشینى شایسته به من عطا کرد که وارث من و همه آل یعقوب باشد» و نیز آیه: « وَزَکَرِیَّا إِذْ نادى‏ رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنا لَهُ یَحْیى»‏[8]؛ «هنگامى که زکریا خدا را صدا زد: بار الها! مرا تنها نگذار و به من فرزندى عطا نما تا وارث من باشد که تو بهترین وارث اهل عالم هستى. ما هم دعاى او را مستجاب و به او یحیى را عطا نمودیم». و آیه 76 سوره انفال، آیه 12 سوره نسا و آیه 176 سوره بقره. در مى‏یابیم که این حدیث، کاملًا ساختگى، مجعول و در تعارض آشکار با آیات قرآن مجید است.[9]
به استناد همین آیات قرآن حضرت زهرا(س) خطاب به ابو بکر فرمود: « اى ابوبکر! کدام قانون مرا از ارث پدر محروم کرده، آیا در کتاب خدا آمده است که تو از پدرت ارث ببرى و من از ارث پدر محروم باشم.[10]
ابوبکر که با سلاح اسلام و دفاع از حقوق مسلمانان دنبال مفرى مى‏گشت گفت: فدک متعلق به همه مسلمانان است و اگر فاطمه (علیها السلام) شاهد بیاورد آن را به او پس خواهم داد. در غیر این صورت محروم است. امام على علیه السلام گفت: «چرا درباره ما متفاوت از بقیه مسلمانان حکم مى‏ کنى؟ حال آن‏که مدعى باید شاهد بیاورد و مدعى علیه باید فقط سوگند یاد کند. اینک تو بر خلاف دستور پیامبر(ص) از فاطمه (علیها السلام) شاهد مى‏خواهى؟! مگر عمل و قول خود فاطمه (علیها السلام) به عنوان یکى از اصحاب کسا که مشمول آیه تطهیر است حق نمى ‏باشد؟».[11]
ابن ابى‏ الحدید مى‏ نویسد: ابوبکر بالاى منبر رفت و در مورد حضرت فاطمه (س) سخنش را اینگونه آغاز کرد: « او روباهى است که شاهدش دمش مى‏ باشد. او ماجراجو و بر پا کننده فتنه و فساد است که فتنه‏ هاى بزرگ را کوچک نشان مى‏ دهد، و مردم را به فساد و فتنه ترغیب و تشویق مى‏ کند. او از زنانى چون ام‏طحال زانیه کمک و یارى مى‏طلبد»[12].
حال این سخن ابوبکر را در کنار حدیثى بگذارید که احمد حنبل در مسندش و سلیمان قندوزى در ینابیع الموده آورده‏اند که: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «فاطمه پاره تن من، نور چشم من، میوه دل من و روح من است که بین دو پهلوى من قرار دارد. و هر کس او را بیازارد مرا آزرده است. هر کس فاطمه را به غضب آورد مرا به غضب در آورده است. و هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده و کسى که مرا اذیت کند خدا را اذیت نموده است.[13]»
و نیز ابن حجر مکى نیز در صواعق و ابو العرفان الصبان در اسعاف الراغبین از رسول اللَّه صلى الله علیه و آله آورده‏اند که فرمود: «اى فاطمه! به درستى که خداوند از غضب تو غضبناک و از رضاى تو خرسند مى‏ گردد»[14].
***

منابع
[1] - درّ المنثور، ج 4، ص 177.
[2] - اسراء: آیه 26.
[3] - فقه القرآن، ج 1، ص 248. تفسیر صافى، ج 3، ص 186، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 276؛ شبهاى پیشاور، ص 633« إنّ اللَّه أمرنی‏أن ادفع إلیک فدکاً».
[4] - فصلنامه «میقات حج»، ج‏34، ص: 154. شبهاى پیشاور، ص: 146.
[5] - فتح البارى، ج 12، ص 6.
[6] - نمل، آیه: 16.
[7] - مریم، آیه: 6.
[8] - سوره انبیا: آیه 89.
[9] - شبهاى پیشاور، ص: 147
[10] - شرح منهاج الکرامة فى معرفة الامامة، ج‏2، ص: 75.
[11] - شبهاى پیشاور، ص: 148
[12] - شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 16، ص 215؛ فدک فى التاریخ، ص 67؛ سقیفة و فدک، ص 104.
[13] - سنن الکبرى، ج 5، ص 97؛ معجم الکبیر، ج 22، ص 404؛ مناقب آل ابى‏طالب، ج 3، ص 112؛ نظم دررالمسمطین، ص 176؛ شبهاى پیشاور، ص 701« فاطمة بضعة منّی و هی نور عینی و هی ثمرة فؤادی و هی روحی التی بین جنبی مَنْ آذاها فَقَد آذانی وَ مَنْ آذانی فَقَد آذَى اللَّه وَ مَنْ أغْضَبَها فَقَدْ أَغْضَبنی یؤذینی ما آذاها».
[14] - تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 156؛ ینابیع المودة لذوى القربى، ج 2، ص 132 و 464؛ شبهاى پیشاور، ص 702« یا فاطمة إنّ اللَّه عزّ و جلّ یغضب لغضبک و یرضى لرضاک». مستدرک حاکم، اصابه عسقلانى، ج 4، ص 375

دلائل حدیثى و تاریخى تملیک فدک‏
سؤال: دلائل حدیثى و تاریخى تملیک فدک‏ چیست؟
جواب: علماى شیعه وگروهى از محدثان اهل تسنن اتّفاق نظر دارند که وقتى آیه [وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ] نازل شد پیامبر گرامى (ص) فدک را به دختر خود فاطمه (س) بخشید.
سند حدیث به دو صحابى بزرگ، ابوسعید خِدرى و ابن عباس منتهى مى‏شود و از میان محدّثان اهل تسنن افراد ذیل این حدیث را نقل کرده اند:
1. جلال الدین سیوطى، متوفاى سال 909 هجرى، در تفسیر معروف خود مى‏نویسد: وقتى آیه یاد شده نازل گردید، پیامبر فاطمه را خواست و فدک را به او داد.
او در ادامه مى گوید: این حدیث را محدّثانى مانند بزاز و ابو یَعلى وابن ابى حاتم و ابن‏مردویه از صحابى معروف ابوسعید خدرى نقل کرده اند.
و نیز مى گوید: ابن مردویه از ابن عباس نقل کرده است که وقتى آیه یاد شده نازل گردید، پیامبر فدک را به فاطمه تملیک کرد.[1]
2. علاء الدّین على بن حسام معروف به متّقى هندى، ساکن مکّه و متوفاى 976 هجرى نیز حدیث یاد شده را نقل کرده است.[2] او مى گوید: محدّثانى مانند ابن النجار وحاکم در تاریخ خود این حدیث را از ابوسعید نقل کرده اند.
3. ابواسحاق احمد بن محمّد بن ابراهیم نیشابورى معروف به ثعلبى، متوفاى سال 427 یا 437 هجرى، در تفسیر خود به نام «الکشف والبیان»[3] گفتگوى امام سجاد (ع) را با مرد شامى پیرامون آیه «وآت ذا القربى حقّه» نقل کرده است.
4. مورخ شهیر، بلاذرى، متوفاى 279 هجرى، متن نامه مأمون به والى مدینه را نقل کرده است. در آن نامه چنین آمده است: «وَقَدْ کانَ رَسُولُ اللّهِ (ص) أَعْطى فاطِمَةَ فَدَکَ وَ تَصَدَّقَ بهِا عَلَیْها وَکانَ ذلِکَ أَمْراً مَعْرُوفاً لَا اخْتِلافَ فِیهِ بَیْنَ آلِ رَسُولِ اللّهِ (ص) وَ لَمْ تَزَلْ تُدْعى...».[4]
پیامبر خدا سرزمین فدک را به فاطمه بخشید و این امر چنان مسلّم است که دودمان رسول اللّه (ص) در آن هرگز اختلاف نداشتند و او (فاطمه) تا پایان عمر مدّعى مالکیت فدک بود.
5. احمد بن عبد العزیز جوهرى، مؤلّف کتاب «السقیفه» مى نویسد: هنگامى که عمر بن عبد العزیز زمام امور را به دست گرفت، نخستین مظلمه اى را که به صاحبانش رد کرد این بود که فدک را به حسن بن حسن بن على بازگردانید.[5]
از این جمله استفاده مى شود که فدک ملک مطلق دخت گرامى پیامبر (صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم) بوده است.
6. علاوه بر اینها، ابن ابى الحدید، شأن نزول آیه را در باره فدک از ابوسعید خدرى نقل کرده است. هر چند وى در این نقل به سخن سیّد مرتضى در کتاب «شافى» استناد جسته است، ولى اگر گفتار سید مرتضى مورد اعتماد او نبود، حتماً از آن انتقاد مى کرد.
به علاوه، در فصلى که به تحقیق این موضوع در شرح خود بر نهج البلاغه اختصاص داده است، از مذاکره اى که با استاد مدرسه غربى بغداد داشته صریحاً استفاده مى شود که به اعتقاد وى، پیامبر اکرم (ص) فدک را به دخت گرامى خود بخشیده است.[6]
7. حلبى در سیره خود، ماجراى طرح ادعاى دخت پیامبر و نام هاى شاهدان او را ذکر کرده و مى گوید:
خلیفه وقت قباله فدک را به نام زهرا صادر نمود، ولى عمر آن را گرفت‏ و پاره کرد.[7]
8. مسعودى در کتاب «مروج الذّهب» مى نویسد: دخت پیامبر با ابوبکر در باره فدک مذاکره کرد و از او خواست که فدک را به او بازگرداند، وعلى وحسنین و امّ ایمن را به عنوان شاهدان خود آورد.[8]
9. یاقوت حموى مى‏نویسد: فاطمه پیش ابوبکر رفت وگفت پیامبر فدک را به من بخشیده است. خلیفه شاهد خواست و... سرانجام مى‏نویسد: در دوران خلافت عمر [بن عبد العزیز] فدک به دودمان پیامبر باز گردانیده شد، زیرا وضع در آمد مسلمانان بسیار رضایت بخش بود.[9]
10- سمهودى در کتاب «وفاء الوفا» مذاکره فاطمه (علیها السَّلام) را با ابوبکر نقل مى‏کند وسپس مى‏گوید: على وامّ ایمن به نفع فاطمه گواهى دادند و هر دو گفتند که پیامبر فدک را در زمان حیات خود به فاطمه بخشیده است.[19]
و نیز مى‏گوید: فدک در دوران خلافت عمر بن عبد العزیز به خاندان زهرا بازگردانیده شد.[10]
11. مردى شامى با على بن الحسین (ع) ملاقات کرد وگفت خود را معرفى کن، امام (ع) فرمود: آیا در سوره بنى اسرائیل این آیه را خوانده اى: [وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ]؟ مرد شامى به عنوان تصدیق گفت: به سبب خویشاوندى بود که خدا به‏ پیامبر خود دستور داد که حقّ آنان را بپردازد.[11]
از میان دانشمندان شیعه، شخصیت هاى بزرگى مانند کلینى و عیّاشى وصدوق، نزول آیه را در باره خویشاوندان پیامبر (ص) نقل کرده و افزوده اند که پس از نزول این آیه پیامبر (ص) فدک را به دختر خود فاطمه (ع) بخشید.
در این مورد متتبّعِ عالیقدر شیعه، مرحوم سیّد هاشم بحرینى، یازده حدیث با أسناد قابل ملاحظه از پیشوایانى مانند امیر مؤمنان وحضرت سجّاد و حضرت صادق و امام کاظم و امام رضا (علیهم السَّلام) نقل کرده است[12] .[13]

منابع
[1] - الدر المنثور، ج 4، ص 177، متن حدیث چنین است: «لَمّا نُزِلَتْ هذِهِ الآیَةُ «وَ آتِ ذَاالْقُرْبى حَقَّهُ» دَعا رَسُولُ اللّهِ صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم فاطِمَةَ فَأَعْطاها فَدَک».
[2] - کنز العمّال، باب صله رحم، ج 2، ص 157.
[3] - الکشف والبیان معروف به تفسیر ثعلبى: 6/ 95.
[4] - فتوح البلدان، ص 46؛ معجم البدان، ج 4، ص 240.
[5] - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 216.
[6] - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، صص 268 و 284. و گفتگوى او با استادش در ادامه خواهد آمد.
[7] - سیره حلبى، ج 3، صص 400- 399.
[8] - مروج الذهب، ج 2، ص 200.
[9] - معجم البلدان، ج 4، ص 238، ماده فدک.
[10] - وفاء الوفا، ج 2، ص 160.
[11] - وفاء الوفا، ج 2، ص 160.
[12] - تفسیر برهان، ج 2، ص 419.
[13] - تفسیر برهان، ج 2، ص 419.

انگیزه ابوبکر از نپذیرفتن ادعای مالکیّت فاطمه زهرا (س) درباره فدک
سؤال: چرا ابوبکر تقاضای فاطمه زهرا (س) درباره عودت فدک را نپذیرفت؟
جواب: قبل از پرداختن به جواب باید یادآور شویم که: تاریخ زندگى خلیفه اول گواهى مى‏ دهد که در بسیارى از موارد، ادعاى افراد را بدون شاهد و گواه مى‏ پذیرفت. مثلًا، هنگامى که از طرف «علاء حضرمى» اموالى را به عنوان بیت المال به مدینه آوردند، ابوبکر به مردم گفت: هرکس از پیامبر طلبى دارد یا آن حضرت به وى وعده اى داده است، بیاید و بگیرد.
«جابر» از افرادى بود که به نزد خلیفه رفت و گفت: پیامبر به من وعده داده بود که فلان قدر به من کمک کند و ابوبکر به او سه هزار و پانصد درهم داد.
«ابوسعید» مى گوید: وقتى از طرف ابوبکر چنین خبرى منتشر شد گروهى به نزد او رفتند و مبالغى دریافت کردند. یکى از آن افراد «ابوبشر مازنى» بود که به خلیفه گفت: پیامبر به من گفته بود که هر وقت مالى براى او آوردند به نزد او بروم، ابوبکر به وى هزار و چهارصد درهم داد.[1]
اکنون مى پرسیم که چگونه خلیفه ادعاى هر مدعى را مى پذیرد و از آنها شاهد نمى‏ خواهد، ولى در باره دخت گرامى پیامبر (ص) مقاومت مى کند و به بهانه اینکه او شاهد و دلیل ندارد، از پذیرفتن سخن وى سرباز مى زند؟ وى که درباره اموال عمومى تا این حد سخاوتمند است و به قرض ها و وعده‏هاى احتمالى حضرت رسول (ص) هم ترتیب اثر مى دهد، چرا در باره دخت آن حضرت تا این حد خسّت مى ورزد؟!
امرى که خلیفه را از تصدیق دخت گرامى پیامبر (ص) بازداشت، همان است‏ که ابن ابى الحدید از استاد بزرگ و مدرّس بغداد، على بن الفار نقل مى کند، آنجا که مى گوید:
به استاد گفتم: آیا زهرا در ادعاى خود راستگو بوده است؟ گفت: بلى.
گفتم: خلیفه مى دانست که او زنى راستگو است؟ گفت: بلى.
گفتم: چرا خلیفه حقّ مسلّم او را در اختیارش نگذاشت؟
در این موقع استاد لبخندى زد و با کمال و قار گفت:
اگر در آن روز سخن او را مى پذیرفت و به این جهت که او زنى راستگوست، بدون درخواست شاهد، فدک را به وى باز مى گرداند، فردا او از این موقعیت به سود شوهر خود على استفاده مى کرد و مى گفت که خلافت متعلّق به على است، و در آن صورت، خلیفه ناچار بود خلافت را به على تفویض کند؛ چرا که وى را (با این اقدام خود) راستگو مى دانست. ولى براى اینکه باب تقاضا و مناظرات بسته شود، او را از حقّ مسلّم خود بازداشت.[2] .[3]

منابع:
[1] - صحیح بخارى، ج 3، ص 180 وطبقات ابن سعد، ج 4، ص 134.
[2] - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 284.
[3] - راهنماى حقیقت، شیخ جعفر سبحانی، ص:419 – 428.

فدک و ماهیّت حقوقی آن
سؤال: فدک کجاست و ماهیّت حقوقی آن چیست؟
جواب: سرزمین آباد و حاصل خیزى که در نزدیکى خیبر قرار دارد و فاصله آن تا مدینه حدود 140 کیلومتر است، «فدک» نامیده مى شود.[1]
از نظر قوانین اسلامى، سرزمین هایى که از طریق جنگ و نبرد فتح مى شوند متعلق به عموم مسلمانان است، و به وسیله حاکمان اسلامى تحت عنوان «مفتوحة عنوة» اداره مى شود؛ ولى سرزمینى که بدون نیروى نظامى، از طریق صلح و سازش در اختیار پیامبر قرار گیرد، «انفال» و یا «فى‏ء» و به اصطلاح امروزى «املاک خالصه» نامیده مى شود و از آنِ شخص پیامبر مى باشد و از درآمد آن نیازمندى هاى مسلمانان را برطرف مى کند.
در سال هفتم هجرى که ارتش اسلام دژهاى مستحکم خیبر را محاصره کرد، همه آنها با قدرت نظامى فتح گردید، جز «فدک» که مردم آنجا از در صلح و مسالمت وارد شدند و اراضى آنان به صورت املاک خالصه درآمد، و در اختیار رسول خدا (ص) قرار گرفت.
آنچه گفته شد، مورد اتفاق فقیهان اسلامى و مطابق با حکم قرآن مجید مى باشد، آنجا که مى فرماید: «وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ».[2]
«آنچه را خدا از آنان (یهود) به رسولش بازگردانیده چیزى است که شما براى به دست آوردن آن زحمتى نکشیدید نه اسبى تاختید، و نه شترى، امّا خداى، فرستادگانش را بر آنچه خواهد چیره مى گرداند، که خداوند بر همه چیز تواناست».
از سوى دیگر، قرآن پیامبر را موظف مى سازد که حق «ذى القربى» را بپردازد. چنان که مى فرماید: وآتِ ذَا الْقُربى حقّه[3] «حق خویشاوندان را بپرداز».
نزدیک ترین فرد به رسول خدا (ص) دخت گرامى او فاطمه (س) بود، از این جهت «فدک» را به او بخشید و تا زمانى که پیامبر (ص) زنده بود، کارگران حضرت زهرا (س) آنجا را اداره مى کردند.[4]
خلاصه اینکه :
1- فدک سرزمین حاصل خیزی بود که از طرف یهودیان با صلح و سازش در اختیار پیامبر اسلام (ص) قرار داده شده بود .
2- به چنین املاکی «انفال» و یا «فى‏ء» و به اصطلاح امروزى «املاک خالصه» گفته مى شود و از آنِ شخص پیامبر مى باشد و اختیار آن در دست ایشان می باشد.
3- قرآن پیامبر را موظف کرد که حق «ذى القربى» را بپردازد. چنان که مى فرماید: وآتِ ذَا الْقُربى حقّه[5] «حق خویشاوندان را بپرداز».
4- نزدیک ترین فرد به رسول خدا (ص) دخت گرامى او فاطمه (س) بود، از این جهت «فدک» را به او بخشید.

منابع
[1] - معجم البلدان، ماده «فدک».
[2] - حشر/ 6.
[3] - اسراء/ 26.
[4] - راهنماى حقیقت، شیخ جعفر سبحانی، ص:419 – 428.
[5] - اسراء/ 26.

ohfreedom;294313 نوشت:
امیر المومنین علي -رض- در خصوص فدك فرموده اند: اني لاستحيی من الله ان ارد شيئاً منع منه ابوبكر و امضاه عمر(ابن ابي الحديد ج 16 ص252)
من از خدايم شرم می كنم چيزي را كه ابوبكر آنرا منع كرد و عمر بر آن صحه گذاشت.

آیا جز همان حدیث است که ابوبکر نقل کرد و عمر صحه گذاشت بر آن؟؟؟

.

با سلام وادب
چرا اینقدر به حاشیه می روید؟!!! جواب این مطالب را هم به موقع آن خواهیم داد.
فعلا این را جواب دهید پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مالک فدک بودند یا خیر وفدک مانند سایر مواردی بود که به دست جنگجویان می آفتاد؟

دوستان عزیز هم بی زحمت فعلا در همین رابطه نظر دهند و از طرح مباحثی که موقع طرح آنها نشده خود داری نمایند تا بحث با ترتیب منطقی پیش رود.

در غیر این صورت جهت جلو گیری از آشفتگی بحث مباحثی که فعلا موقع طرح آنها نیست حذف می گردند.
موفق باشید.

صدرا;294348 نوشت:
با سلام وادب
چرا اینقدر به حاشیه می روید؟!!!جواب این مطالب هم به موقع می دهیم.
فعلا این را جواب دهید پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مالک فدک بودند یا خیر وفدک مانند سایر مواردی بود که به دست جنگجویان می آفتاد؟

دوستان عزیز هم بی زحمت فعلا در همین رابطه نظر دهند و از طرح مباحثی که موقع طرح آنها نشده خود داری نمایند تا بحث با ترتیب منطقی پیش رود.

لذا مباحثی که فعلا موقع طرح آنها نیست حذف می گردند.
موفق باشید.

سلام بر شما.

طبق روایات اهل سنت فدک ملک شخصی رسول اکرم بود.

قال أبو عبيد: أول ما نبدأ به من ذكر الأموال ما كان منها لرسول الله خالصا دون الناس وذلك ثلاثة أموال: أولها: ما أفاء الله على رسوله من المشركين مما لم يوجف المسلمون عليه بخيل ولا ركاب وهي فدك وأموال بني النضير فإنهم صالحوا رسول الله على أموالهم وأرضيهم بلا قتال كان منهم ولا سفر تجشمه المسلمون إليهم؛
والمال الثاني: الصفي الذي كان رسول الله يصطفيه من كل غنيمة يغنمها المسلمون قبل أن يقسم المال؛
والثالث: خمس الخمس بعد ما تقسم الغنيمة وتخمس وفي كل ذلك آثار قائمة معروفة.
ابوعبيد (ابن سلام) مي‌گويد: اولين اموالي را كه مورد بررسي قرار مي‌دهيم، اموال مخصوص رسول خداست كه سه گونه بوده است:
1. اموالى از مشركان كه خداوند به پيامبرش بخشيده آن اموالي از آنان كه بدون لشكر كشى فتح مى‌شد كه از آن جمله است فدك و اموال بنى نضير كه از راه مسالمت وارد شدند و با صلح و سازش كنار آمدند؛ 2. اموالى كه رسول خدا از غنائم انتخاب مى‌كرد؛ 3. خمس غنائم پس از تقسيم.
أبو عبيد القاسم بن سلام (متوفاي224هـ )، كتاب الأموال، ج 1، ص 14، باب باب صنوف الأموال التي يليها الأئمة للرعية وأصولها في الكتاب والسنة ، ناشر: دار الفكر. - بيروت. تحقيق: خليل محمد هراس، 1408هـ - 1988م.
ابن جرير طبرى، ثعلبى، بغوى و ابن خازن در تفسيرشان و شمس الدين ذهبى در تاريخ خود نيز در اين باره مى‌نويسند:
... فكانت خيبر فيئا للمسلمين وكانت فدك خالصة لرسول الله لأنهم لم يجلبوا عليها بخيل ولا ركاب.
... خيبر متعلق به همه مسلمانان بود و فدك مخصوص رسول خدا بود چون با لشگركشي فتح نشد.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 138، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛ الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 422، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛ الثعلبي النيسابوري أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427هـ) الكشف والبيان، (متوفاي 427 هـ - 1035م)، ج 9، ص 52، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م؛ البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ)، تفسير البغوي، ج 4، ص 197، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت؛ البغدادي الشهير بالخازن، علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم (متوفاي725هـ )، تفسير الخازن المسمى لباب التأويل في معاني التنزيل، ج 6، ص 201، ناشر: دار الفكر - بيروت / لبنان - 1399هـ ـ 1979م.
و ماوردى شافعى هم مى‌نويسد:
ولما سمع أهل فدك ما فعل بأهل خيبر بعثوا إلى رسول الله (ص) أن يحقن دماءهم، ويسيرهم ويخلوا له أموالهم، ومشى وبينه وبينهم محيصة بن مسعود فاستقر على هذا، وصارت فدك خالصة لرسول الله (ص)؛ لأنه أخذها بلا إيجاف خيل ولا ركاب، فكانت فيئا له.
و چون خبر خيبر بگوش مردم فدك رسيد فرستادگاني نزد رسول خدا فرستاده و تقاضا كردند كه خونشان محفوظ بماند، ولي اموال و دارائي آنان در اختيار پيامبر باشد، از اين رو فدك مخصوص رسول خدا (ص) شد چون سپاه و لشكر و پياده نظام و سواره نظام آن را فتح نكرد و هديه الهي به او بود.
الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج 14، ص 55، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999 م.
و علاء الدين كاشانى هم در اين باره مى‌نويسد:
وَرُوِيَ عن سَيِّدِنَا عُمَرَ رضي اللَّهُ عنه أَنَّهُ قال كانت أَمْوَالُ بَنِي النَّضِيرِ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عز وجل على رَسُولِهِ وَكَانَتْ خَالِصَةً له وكان يُنْفِقُ منها على أَهْلِهِ نَفَقَةَ سَنَةٍ وما بَقِيَ جَعَلَهُ في الْكُرَاعِ وَالسِّلَاحِ.
وَلِهَذَا كانت فَدَكُ خَالِصَةً لِرَسُولِ اللَّهِ إذْ كانت لم يُوجِفْ عليها الصَّحَابَةُ رضي اللَّهُ عَنْهُمْ من خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ فإنه رُوِيَ أَنَّ أَهْلَ فَدَكَ لَمَّا بَلَّغَهُمْ أَهْلُ خَيْبَرَ أَنَّهُمْ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ يُجْلِيَهُمْ وَيَحْقِنَ دِمَاءَهُمْ وَيُخَلُّوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَمْوَالِهِمْ بَعَثُوا إلَى رسول اللَّهِ وَصَالَحُوهُ على النِّصْفِ من فَدَكَ فَصَالَحَهُمْ عليه الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ على ذلك.
از عمر نقل شده است كه گفت: اموال بني نضير مخصوص رسول خدا بود كه مخارج سال خانواده اش را با آن تامين مي‌نمود و با باقيمانده آن اسب و اسلحه تهيه مي‌كرد.
فدك مخصوص رسول خدا بود چون هيچ يك از اصحاب در فتح آن دخالت نداشته اند، روايت شده است كه مردم فدك پس از آگاهي از سرنوشت مردم خيبر تقاضا كردند تا به آنان آسيبي نرسد و در مقابل نصف درآمد فدك را به رسول خدا بپردازند.
الكاشاني، علاء الدين (متوفاي587هـ)، بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، ج 7، ص 116، : ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1982م.
و ابوالفداء نيز در تاريخ خود مى‌نويسد:
وكان فتح خيبر في صفر، سنة سبع للهجرة، وسأل أهل خيبر رسول الله صلى الله عليه وسلم الصلح، على أن يساقيهم على النصف من ثمارهم، ويخرجهم متى شاء، ففعل ذلك، وفعل ذلك أهل فدك فكانت خيبر للمسلمين، وكانت فدك خالصة لرسول الله صلى الله عليه وسلم لأنها فتحت بغير إيجاف خيل.
أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 94.

خيبر در در ماه صفر سال هفتم هجري فتح شد و تقاضا كردند تا در برابر پرداخت نيمي از در آمدشان صلح كنند و هر وقت اراده كرد آنان را بيرون كند، مردم فدك هم پس از انتشار داستان خيبر بدون لشكر كشي تسليم شدند، از اين رو خيبر متعلق به مسلمانان و فدك مخصوص رسول خدا بود.
أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 94.
ابن زنجويه مى‌نويسند:
... وأما فدك فكانت على ما جاء فيها من الصلح فلما أخذوا قيمة بقية أرضهم، خلصت كلها لرسول الله.
... و اما فدك فدك از راه صلح به دست آمد و چون پول بقيه زمين‌ها را گرفتند تمام آن به پيامبر اختصاص يافت .
الخرساني، أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله المعروف بابن زنجويه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 67.
و همچنين در سند بعدى مى‌خوانيد كه تنها زمينى كه رسول خدا (ص)تقسيم نكرد، زمين فدك بود؛ چرا كه از اختصاصات آن حضرت بود.
يحيي بن آدم در اين باره مي‌نويسد:
اخبرنا اسماعيل قال حدثنا الحسن قال حدثنا يحيى قال حدثنا أبو بكر ابن عياش عن الكلبي عن أبي صالح عن ابن عباس قال: ... قال أبو بكر: ثم قسم رسول الله (ص) ارض بني النضير وارض بني قريظة ولم يقسم فدك .
ابوبكر گفت: رسول خدا زمينهاى بنى نضير و بنى قريضه را تقسيم كرد و فدك را تقسيم نكرد.
القرشي، يحيى بن آدم (متوفاي203هـ)، كتاب الخراج، ج 1، ص 41، : ناشر: المكتبة العلمية - لاهور - باكستان، الطبعة: الأولى، 1974م.

برگرفته شده از سایت ولی عصر.

------

با سلام و عرض ارادت خدمت همۀ دوستان عزیز

تبعا در این سایت حق اعمال نظر برای دوستان امری ضروری به نظر می رسد منتهی در پستهایی که موضوع به کارشناس خاصی سپرده شده است همراهی با وی جهت رسیدن به مطلوب ضروری به نظر می رسد.

دوست محترم سائل ما که خود این موضوع را طرح نموده متاسفانه با عنوان موضوع مطروحه خود نیز همراه نیست و مطالب را به صورت فله ای جمع آوری نموده و بدون توجه به میزان اعتبار و ارزش آنها بار گذاری می نماید. تبعا دوستان نیز عکس العمل نشان داده و جوابهایی را مرحمت می نمایند که در صورت ادامه این روند ناگاه متوجه می شویم صفحات متعددی پیش رفته ایم بدون اینکه نتیجه خاصی را گرفته باشیم ونتیجه آن می شود که سوال کننده بعدا مدعی شودکه پاسخ ما داده نشده است.

برای اینکه ما به صورت منظم پیش برویم موضوعاتی باید روشن شوند که بدون حل آنها سخن از مباحث بعدی رفتن به بی راهه است.

مرحله اول:که فعلا محل بحث است: آیا فدک ملک خاص پیامبر صلی الله علیه و آله بوده یا خیر؟

مرحله دوم: معنای ملکیت خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به انفال و فرق آن با سایر غنایم جنگی چه بوده است؟

مرحله سوم: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا علیها السلام بخشیدند یا خیر؟اگر بخشیدند خلفا به چه حقی آنرا بازستاندند و اگر نبخشیدند، پس چه موردی را پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام بخشیدند که قرآن دستور اعطای آنرا داده بود:«واتی ذوی القربی حقه و...».دیگر اینکه بر فرض اینکه ملکیت حضرت زهرا سلام الله علیها برای ابوبکر محل تردید بود راه اثبات شرعی ملکیت چه بوده است؟و آیا خلیفه اول با حفظ موازین شرعی حضرت زهرا علیها السلام را محروم نمود یا خیر؟

مرحله چهارم: در صورتی که نبخشیده باشند این ملکیت به ارث می رسد یاخیر؟ اگر نمی رسد دلیل قرآنی و روایی متقن آن چیست؟ که دختر از پدر خویش ارث نبرد؟
که در این قسمت به بررسی روایت ابوبکر خواهیم پرداخت، همچنین روایات شیعه که علما ورثه انبیا هستند؛(وبیان تفاوت ماهوی روایات شیعه و اهل سنت). وهمچنین مساله عدم ارث بردن زن از شوهر(نه پدر) در مورد عقار مورد بررسی قرار می گیرد.

مرحله پنجم: اگر این اموالی که مختص پیامبر صلی الله علیه و آله بود به ارث نمی رسد تکلیف آنها چیست؟ آیا حاکم انتخابی می تواند در اموال پیامبر صلی الله علیه و آله تصرف نماید؟اگر می تواند به چه ملاک و میزانی؟ آیا این امر مخالف آیه ای نیست که می فرماید انفال و فی ء متعلق به خدا ورسول خدا صلی الله علیه و آله و ذوی القربی است؟واینکه اموال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صدقه است؟! چه بار محتوایی باطلی خواهد داشت.

مرحله ششم:بعد از اینکه این حق از اهل بیت علیهم السلام گرفته شد و به آنها داده نشد آیا اهل بیت راضی به این امر شدند یا خیر؟ وچرا امام علی علیه السلام اقدام به گرفتن آن ننمود.

مرحله هفتم: اگر اهل بیت علیهم السلام هیچ حقی نسبت به فدک نداشتند و فدک برای مصارف خاص بود چرا این فدک در طول دولت خلفا رد و بدل گردید و مورد بذل و بخشش واقع شد و چرا برخی از خلفا آنرا به خاندان اهل بیت بازگرداندند و برخی هم ستاندند و مورد استفاده شخصی خود قرار دادند.

مرحله هشتم:در صورتی که روایت ابو بکر وروایات مشابه را بپذیریم؛ مطلب دیگری از آن استنتاج می شود و آن اثبات مرجعیت علمی و دینی اهل بیت علیهم السلام خواهد بود که سوال این است: چرا این حق نیز از آنها گرفته شد و خود مرجعیت دینی را به عهده گرفتند.

بدیهی است که عدم توجه به این مراحل موجب انحراف و نرسیدن به نتیجه خواهد شد لذا از همه دوستان می خواهم که این نظم را رعایت فرمایند؛ درغیر این صورت با کمال احترامی که برای عزیزان قائلم پستهای غیر مربوط حذف می گردند.

موفق باشید.

.. فكانت خيبر فيئا للمسلمين وكانت فدك خالصة لرسول الله لأنهم لم يجلبوا عليها بخيل ولا ركاب.
... خيبر متعلق به همه مسلمانان بود و فدك مخصوص رسول خدا بود چون با لشگركشي فتح نشد.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري،

اين دوست عزیزمان عرض کرد ..
بفرمایید.

باسلام و عرض ادب

(مرحله اول: فدک ملک خالص پیامبر صلی الله علیه و آله بوده)

با نگاهی گذرا به تاریخ می یابیم که فدک[1] ملک خاص پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است، این مطلب در بسیاری از کتب تاریخی و شروح کتب حدیثی موجود است که به عنوان نمونه ما به ذکر چند کتاب بسنده می کنیم و در نقل به موضع حاجت نیز اکتفا می نمائیم:

1) محمد بن جرير طبري متوفاي 310 گويد:
«ابن ‏اسحق گفته: کنانه بن ربيع بن ابي‏ الحقيق را که گنج هاي قبيله بني‏ النضير در اختيار او بود نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آوردند، حضرت از او خواستند که گنجها را به او نشان دهد، وي اظهار بي‏ اطلاعي کرده و گفت آگاه نيستيم، مردي يهودي را نزد حضرت آوردند، اظهار داشت که من ديدم که هر روز صبح کنانه در اطراف اين خرابه گردش مي‏ کند، حضرت روي به کنانه کرده و فرمود: اگر ثابت شد که تو از آنها خبر داري سزاوار کشته شدن مي‏ باشي؟ گفت: آري، حضرت دستور داد خرابه را گود کنند مقداري از گنجها از زير خاک بيرون آمد بعد بقيه‏ اش را از او خواست، وي خودداري کرد، حضرت به زبير بن عوام ماموريت داد که او را آزار داده تا ناچار شود و آنچه را که دارد بدهد، زبير مرتب به سينه ی او مي‏ کوبيد به طوري که به حالت مرگ افتاد، بعد او را به محمد بن مسلمه تحويل داد وي او را به وسيله برادرش محمود بن مسلمه گردن زد. حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم اهالي خيبر را در قلعه‏ هاي خودشان به نامهاي وطيح و سلالم محصور کرد تا جائي که يقين به هلاکت و نابودي خود کرده از حضرت درخواست کردند که آنان را از آن جا کوچ دهد تا بدين وسيله خون خود را حفظ کنند. حضرت با درخواست آنان موافقت کرد.

سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر تمام اموال آنان دست گذاشته و نواحي شق، نطاه، کتيبه و تمامي دژها و قلعه ‏ها را غير از حصار «و طيح» و «سلالم» تصرف کرد، اهالي فدک که از اين ماجرا خبردار شدند نماينده ‏اي نزد حضرت فرستاده و درخواست کردند که همين رفتار را با آنان نيز داشته باشد و بدين وسيله خون و جانشان را حفظ کرده و دست از اموال خود برداشتند، حضرت با پيشنهاد آنان موافقت کرده فردي که بين آنان و حضرت رسول وساطت مي‏ کرد محيصه بن مسعود هم پيمان قبيله بني‏ حارثه بود، هنگامي که کار اهالي خيبر به انجام رسيد از حضرت خواستند که با آنان بر نصف اموالشان مصالحه کند و گفتند ما نسبت به اين سرزمين از شما آشناتريم و بهتر مي‏ توانيم آن جا را آباد و سرسبز کنيم، حضرت بر مبناي نصف[2] با آنان مصالح کرده قرار گذاشت که اين اختيار را داشته باشد که هرگاه خواست آنان را از اين سرزمين بيرون کند و حق اخراج آنها را داشته باشد، اهالي فدک نيز به همين گونه با آن حضرت مصالحه کردند، خيبر في‏ء مسلما ولي فدک حالصه رسول خدا بود زيرا آنان تاخت و تازي نسبت به آنجا نداشتند.[3]

2) ابن عبدالبر در این رابطه می نویسد:
«وأما فدك فلم يوجف عليها بخيل ولا ركاب فكانت كبني النضير خالصة لرسول الله صلى الله عليه وسلم».[4]

3)ابن اثیر در تاریخ خود آورده:
«وكانت خيبر فيئاً للمسلمين، وكانت فدك خالصة لرسول الله، صلى الله عليه وسلم، لأنهم لم يجلبوا عليها بخيل ولا ركاب».[5]خيبر في‏ء مسلمان‏ها و فدک خالصه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود زيرا آنان تاخت و تازي در آنجا نداشتند.

4)ذهبی نیز در تاریخ اسلام خود می نویسد:
«وصالحه أهل فدك على مثل ذلك. فكانت أموال خيبر فيئاً بين المسلمين، وكانت فدك خالصة لرسول الله صلى الله عليه وسلم لأن المسلمين لم يجلبوا عليها بخيل ولا ركاب».[6]

5)ابن خلدون در کتاب تاریخ خود آورده است:
«ولما اتصل بأهل فدك شان أهل خيبر بعثوا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم يسألونه الأمان على أن يتركوا الأموال فأجابهم إلى ذلك فكانت خالصة لرسول الله صلى الله عليه وسلم مما لم يوجف عليه بخيل ولا ركاب فلم يقسمها ووضعها حيث أمره الله»[7]

6)حموی در معجم البلدان در مورد فدک می نویسد:
«...وبلغ ذلك أهل فدك فأرسلوا إلى رسول الله ، صلى عليه وسلم ، أن يصالحهم على النصف من ثمارهم وأموالهم فأجابهم إلى ذلك ، فهي مما لم يوجف عليه بخيل ولا ركاب فكانت خالصة لرسول الله ، صلى الله عليه وسلم ...».[8]

7)نووی در شرح صحیح مسلم می نویسد:
«وكذلك نصف أرض فدك صالح أهلها بعد فتح خيبر على نصف أرضها وكان خالصا له وكذلك ثلث أرض وادي القرى أخذه في الصلح حين صالح أهلها اليهود وكذلك حصنان من حصون خيبر وهما الوطيخ والسلالم أخذهما صلحا الثالث سهمه من خمس خيبر وما افتتح فيها عنوة فكانت هذه كلها ملكا لرسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) خاصة لا حق فيها لأحد غيره».

بنابراین داستان فدک با تصرفات دیگر متفاوت بوده و ملکیت فدک(بنابرمصالحه:نصف زمین بعلاوه نصف درختان) متعلق به پیامبر صلی الله علیه و آله وکس دیگری در آن شریک نبوده است بوده است.

حال دوستان مخالف ما اگر نقدی بر این گفتار (که فدک ملک خاص پیامبر صلی الله علیه و آله) دارند را بیان دارند والا به سراغ مرحله بعدی برویم.

موفق باشید.

:Gol:-----------------------------------------:Gol:

[1]. علاوه بر فدک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دارای املاک دیگری نیز بودند، که این املاک از طریق ارث وطرق دیگر به حضرت زهرا علیها السلام می رسید که مربوط به محل بحث ما نمی باشند.

[=Calibri][2].نصف زمین و نصف درختان، که محصول آن متعلق به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بوده است.

[3].تایخ الطبری، ج2،ص303،مؤسسةالاعلمی للمطبوعات: «قال ابن إسحاق وأتى رسول الله صلى الله عليه و سلم بكنانة بن الربيع بن أبي الحقيق وكان عنده كنز بني النضير فسأله فجحد أن يكون يعلم مكانه فأتى رسول الله صلى الله عليه و سلم برجل من يهود فقال لرسول الله صلى الله عليه و سلم إني قد رأيت كنانة يطيف بهذه الخربة كل غداة فقال رسول الله لكنانة أرأيت إن وجدناه عندك أأقتلك قال نعم فأمر رسول الله صلى الله عليه و سلم بالخربة فحفرت فأخرج منها بعض كنزهم ثم سأله ما بقي فأبى أن يؤديه فأمر به رسول الله صلى الله عليه و سلم الزبير بن العوام فقال عذبه حتى تستأصل ما عنده فكان الزبير يقدح بزنده في صدره حتى أشرف على نفسه ثم دفعه رسول الله إلى محمد بن مسلمة فضرب عنقه بأخيه محمود بن مسلمة وحاصر رسول الله صلى الله عليه و سلم أهل خيبر في حصنيهم الوطيح والسلالم حتى إذا أيقنوا بالهلكة سألوه أن يسيرهم ويحقن لهم دماءهم ففعل وكان رسول الله قد حاز الأموال كلها الشق ونطاة والكتيبة وجميع حصونهم إلا ما كان من ذينك الحصنين فلما سمع بهم أهل فدك قد صنعو ما صنعوا بعثوا إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم يسألونه أن يسيرهم ويحقن دماءهم لهم ويخلوا له الأموال ففعل وكان فيمن مشى بينهم وبين رسول الله في ذلك محيصة بن مسعود أخو بني حارثة فلما نزل أهل خيبر على ذلك سألوا رسول الله أن يعاملهم بالأموال على النصف وقالوا نحن أعلم بها منكم وأعمر لها فصالحهم رسول الله صلى الله عليه و سلم على النصف على أنا إذا شئنا أن نخرجكم أخرجناكم وصالحه أهل فدك على مثل ذلك فكانت خيبر فيئا للمسلمين وكانت فدك خالصة لرسول الله صلى الله عليه و سلم لأنهم لم يجلبوا عليها بخيل ولا ركاب...».

[4].الدرر في اختصار المغازي والسير، ابن عبد البر، ج1،ص63،مکتبة الشاملة.

[5]. الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ج2،ص221، دارصادر.

[6].تاریخ الاسلام، ذهبی، ج2،ص422، دارالکتاب العربی.

[7].تاریخ ابن خلدون، ج2،ص40، مؤسسةالاعلمی للمطبوعات.

[8].معجم البلدان، ج4،ص238،داراحیاءالتراث العربی.

شما با این سخن بیشتر خود را گرفتار می کنید زیرا در انتها ما مجبوریم به شما بگوئیم طبق حدیث صحیح پیامبران ارث نمی گذارند

ohfreedom;294737 نوشت:
شما با این سخن بیشتر خود را گرفتار می کنید زیرا در انتها ما مجبوریم به شما بگوئیم طبق حدیث صحیح پیامبران ارث نمی گذارند

با سلام
به آنجا هم می رسیم عجله نکنید.
فعلا در همین مورد خاص اگر سخن خلافی در سایتهای مورد رجوعتان یافتید بیان فرمائید.
موفق باشید.

مرحلۀ دوم: تفاوت زمینهای انفال وفی ء با غیرآن

الف):
سرزمينهايي که فتح مي‏ شدند به دو صورت بوده است، يا به قدرت نظامي و جنگ و خون‏ريزي فتح مي‏ شدند که «مفتوح العنوه» نام دارند، و يا خود اهالي پيشگام بودند و قبل از جنگ و خون‏ريزي حاضر به انعقاد قرارداد با مسلمانها مي‏ شدند، که «غير مفتوح العنوه» ناميده مي‏ شود.

اموال و سرزمينهايي که با جنگ و لشکرکشي بدست مي‏ آمد، غنيمت ناميده مي‏ شد، که خود به دو قسم منقول و غیر منقول تقسیم می گردد.[1]

هرگونه تصرف در غنايم، پيش از تقسيم جايز نيست، خواه به نحو سرقت باشد؛ خواه به نحو فروش يا بخشش. بنابراین غنايم به مجرد بدست آمدن، به تملك مجاهدان درنمى ‏آيد. از اين‏رو، مجاهدان نمى ‏توانند در آنها تصرف كنند، مگر در امور ضروری.لذا مالکیت غنائم پس از تقسیم غنائم توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و امام معصوم جانشین او حاصل می گردد.

امام و ولى امر مسلمانان پيش از تقسيم غنايم در مواردى بايد و در مواردى مى ‏تواند اموالى را از غنايم خارج كند كه دو مورد از آن موارد آن عبارت‏ند است از:

1) صفاياى غنايم: مراد از صفاياى غنايم- كه در روايات «صفوالمال» تعبير شده- اموال فاخر و ارزشمندى است كه در غنايم وجود دارد. امام مى‏ تواند پيش از تقسيم غنايم، اين اموال را براى استفاده خود به‏ عنوان امام مسلمانان برگزيند و يا جزو اموال حكومت اسلامى قرار دهد، زيرا برخى از اين اموال مانند جواهرات فاخر و گران‏قيمت قابل تقسيم نيستند و دادن آنها به بعضى از مجاهدان و محروم كردن بعضى ديگر، موجب اختلاف و كنيه ‏ورزى مى ‏شود.

2) خُمس: پيش از تقسيم غنايم، به استناد آيه خمس، امام بايد خمس غنايم را جدا كند تا به مصرف تعيين شده خود برساند.
پس از اخراج خمس، چهارپنجم غنايم ميان رزمندگان و كسانى كه در جنگ حضور يافته‏ اند گرچه نجنگيده ‏اند حتى كودك مذكّر- هر چند پس از ب‏دست آمدن غنايم و پيش از تقسيم به دنيا آمده باشد- و نيز نيروهاى كمكى- گرچه پس از كسب غنايم و پيش از تقسيم رسيده باشند- تقسيم مى ‏شود.

و یک پنجم باقی مانده به موجب آيه شريفۀ: «واعلموا انما غنمتم من شي‏ء فان لله خمسه و للرسول و اليتامي و المساکين و ابن السبيل».[2] ملک خدا و رسول و ذوی القربی است که پس از رفع نیاز پیامبر صلی الله علیه وآله و ذوی القربی، مازاد آن در مورد مصرفش که یتیمان و مساکین و جا ماندگان در راه هستند به صلاحدید معصوم مصرف می گردد.

مالکیت مسلمانان در اموال غیر منقول (درمفتوحه عنوة)

اموال غیر منقول بر خلاف امول منقول مختص مجاهدین نمی باشد، بلکه متعلق به عموم مسلمانان خواهد بود.
مراد از مِلك بودن زمينهاى مفتوح ‏العنوه براى مسلمانان اين نيست كه آنها به‏ صورت مشاع يا شركت مالك رقبه و عرصه اين زمينها هستند، بلكه به گفته بسيارى از فقيهان مراد اين است كه انتفاع و محصول اين زمينها بنا بر نظر امام در مصالح عمومى مسلمانان مصرف مى‏ شود. [3] از همين‏ رو، مسلمانان حق فروش يا بخشش يا وقف اين زمينها را ندارند.[4]

در این میان اموالي(منقول و غیر منقول) که بدون جنگ بدست مي‏آمد «فيي‏ء» ناميده مي‏شد و به موجب آيه‏ي «و ما افاء اللَّه علي رسوله منهم فما او جفتم عليه من خيل و لارکاب ولکن اللَّه يسلط رسله علي من يشاء واللَّه علي کل شيي‏ء قدير»،[5] بين مسلمانان تقسيم نمي‏ شد بلکه مال پيامبر صلی الله علیه و آله بود و تا زماني که پيامبر صلی الله علیه و آله در قيد حيات بود، به همين روش عمل مي‏ کردند که درابتداء براي بعضي از مسلمانها جاي سؤال بود.

فخر رازي درباره «فيي» مي‏گويد:
«صحابه از پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم خواستند «فيي‏ء» را بين آنها تقسيم کند، همانگونه که غنائم را تقسيم مي‏ نمود و لذا خداوند به واسطه نزول آياتي، فرق بين آن دو را اين‏ گونه بيان نمود:
«براي غنيمت تحمل مشقت نموده‏ ايد و بر مرکب براي جهاد سوار شده‏ ايد ولي براي «فيي‏ء» مشقتي نبوده، پس خداوند اختيار آن را به عهده پيامبر صلی الله علیه و آله گذاشته، در هر موردي که خواست مصرف نمايد».[6]

واقدي نیز مي‏نويسد:
عمر درباره‏ي اموال طائفه‏ي بني‏ نضير، از پيامبر صلی الله علیه و آله سؤال کرد: «يا رسول‏ اللَّه آيا غنائم را تخميس نمي‏ کنيد؟»
حضرت فرمود: «آنچه را که خدا مخصوص من قرار داده است به ديگران نخواهم داد».[7]

واقدی همچنین می نویسد:آنحضرت خرج خانواده خود را از اموال بنی نضیر، که خالصه او بود، می پرداخت و به هر کس که می خواست می بخشید و هر چه را می خواست نگه می داشت.[8]

بنابراين از آنجا که فدک بدون جنگ بدست آمد، به موجب دستور الهي، مال پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم است و هر چيزي که مال پيامبر صلی الله علیه و آله است به موجب «الناس مسلطون علي اموالهم» حضرت مي‏ تواند در آن هر نوع تصرفي به صلاح دید خویش بفرمايد، ملکيت آن را به کسي واگذار کند، يا عوائد آن را به کسي ببخشد، يا در منافع عمومي مصرف نمايد.

بخاری در کتاب الخمس نمونه ای از این بخششها را بیان می دارد.
وی نقل می کند:«عن هشام، عن ابیه: ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم اقطع الزبیر ارضا من اموال بنی النضیر »؛[9] همانا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله زمینی از زمینهای بنی نضیر را به زبیر داده بود.

:Gol:-------------------------------------------------------:Gol:

[1].غنائم منقول غنائمی هستند که قابل نقل و انتقالند؛ اما غنائم غیرمنقول چنین ویژگی را ندارند که عبارت است از زمین های فتح شده.

[2]. «بدانيد هر گونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي خدا، و براي پيامبر، و براي ذي‏القربي و يتيمان و مسکينان و واماندگان در راه (از آنها) است...» انفال: 41.

[3].جواهرالكلام، ج 21، ص 162.

[4]. منهاج الصالحين، ج 1، ص 381.

[5].«و آنچه خدا از آنان [يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزي است که شما براي به دست آوردن آن (زحمتي نکشيديد) نه اسبي تاختيد و نه شتري؛ ولي خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط مي‏سازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است!» حشر: 6.

[6]. تفسير کبير: ج29،ص247، دارالکتب العلمیة:« أن الصحابة طلبوا من الرسول عليه الصلاة و السلام أن يقسم الفي‏ء بينهم كما قسم الغنيمة بينهم، فذكر اللَّه الفرق بين الأمرين، و هو أن الغنيمة ما أتعبتم أنفسكم في تحصيلها و أوجفتم عليه الخيل و الركاب بخلاف الفي‏ء فإنكم ما تحملتم في تحصيله تعبا، فكان الأمر فيه مفوضا إلى الرسول يضعه حيث يشاء».

[7]. مغازي واقدي: 1/ 378.« فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُ يَا رَسُولَ اللّهِ أَلَا تُخَمّسُ مَا أَصَبْت مِنْ بَنِي النّضِيرِ كَمَا خَمّسْت مَا أَصَبْت مِنْ بَدْرٍ ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا أَجْعَلُ شَيْئًا جَعَلَهُ اللّهُ عَزّ وَجَلّ لِي دُونَ الْمُؤْمِنِينَ بِقَوْلِهِ تَعَالَى : مَا أَفَاءَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى الْآيَةُ كَهَيْئَةِ مَا وَقَعَ فِيهِ السّهْمَانِ لِلْمُسْلِمِينَ».

[8].همان:« إنّمَا كَانَ يُنْفِقُ عَلَى أَهْلِهِ مِنْ بَنِي النّضِيرِ كَانَتْ لَهُ خَالِصَةً فَأَعْطَى مَنْ أَعْطَى مِنْهَا وَحَبَسَ مَا حَبَسَ».

[9].صحیح البخاری، باب ماکان النبی(صلی الله علیه و آله) یطعی المولفة قلوبهم و غیرهم من الخمس و نحوه، ح3151.
موضوع قفل شده است