╰✿╮ کلبه فیروزه اﮮ ஜ محفلی پر از عطر حضور اسک دینی ها

تب‌های اولیه

18145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Black"]

مرا از بچگی احساس دادند
مرا عادت به بوی یاس دادند

کلید قفل هایم را از اول
به دست حضرت عباس دادند

[SPOILER][/SPOILER]

[/]

مشق کربلا!

راستي آيا
کودکان کربلا،تکليفشان تنها
دائما تکرار مشق آب!آب!
مشق باباآب بود؟
قيصر امين پور*

[SPOILER][/SPOILER]

هفتاد و دو ماه‌



و یک‌ خورشید،



ـ افتاده‌ بر زمین‌ داغ‌ ـ



آه... این چه منظومه ایست؟



چشم های گریه باموی پریشان داشتیم

بسکه در این ماه ما شام غریبان داشتیم

در خیابان ها صدای طبل ها پرکرده است

فکر کن اندازه ی دنیا خیابان داشتیم

ما تقاص قطره های آب را پس داده ایم

چون به بخشیدن ،به دریای تو ایمان داشتیم

رسم دنیا را براین بردار وقتی تشنه ایم

انتظار ازهیچ کس یعنی به باران داشتیم

روز عاشورا اگر یاران کمتر داشتید

روسیاه ازچشم تان اما فراوان داشتیم

دوست داران شما مردان عاشق پیشه اند

عشق را از اهل بیت حضرت جان داشتیم

Capello;290645 نوشت:
axe havapeymaye jet fokker 100 bood ke bande doost daram senior Captain e oon sham inam linkesh

بسم الله
سلام مارو هم يك دور سوار ميكني؟

[SPOILER][/SPOILER]

باز باران با ترانه

مي خورد بر بام خانه

يادم آيد كربلا را

دشت پر شور و نوا را

گردش يك روز غمگين

گرم و خونين

لرزش طفلان نالان

زير تيغ و نيزه ها را

*

باز باران با صداي گريه هاي كودكانه

از فراز گونه هاي زرد و عطشان

با گهرهاي فراوان

مي چكد از چشم طفلان پريشان

پشت نخلستان نشسته

رود پر پيچ و خمي در حسرت لب‌هاي ساقي

چشم در چشمان هم آرام و سنگين

مي چكد آهسته از چشمان سقا

بر لب اين رود پيچان

باز باران

*

باز باران با ترانه

آيد از چشمان مردي خسته جان

هيهات بر لب

از عطش در تاب و در تب

نرم نرمك مي چكد اين قطره ها روي لب

شش ماهه طفلي

رو به پايان

مرد محزون

دست پر خون مي فشاند

از گلوي نازك شش ماهه

بر لب هاي خشك آسمان با چشم گريان

باز باران

*

باز هم اينجا عطش

آتش شراره جسمها

افتاده بي سر پاره پاره

مي چكد از گوشها باران خون و كودكان بي گوشواره

شعله در دامان و در پا مي خلد خار مغيلان

وندرين تفتيده دشت و سينه ها برپاست طوفان

دستها آماده شلاق و سيلي

چهره ها از بارش شلاق‌ها گرديده نیلی

دراين صحراي سوزان

مي دود طفلي سه ساله

پر زناله

پاي خسته

دلشكسته

روبرو بر نيزه ها خورشيد تابان

مي چكد از نوك سرخ نيزه ها

بر خاك سوزان

باز باران باز باران

*

قطره قطره مي چكد از چوب محمل

خاك‌هاي چادر زينب به آرامي شود گل

مي رود اين كاروان منزل به منزل

مي شود از هر طرف اين كاروان هم سنگ باران

آري آري

باز سنگ و باز باران

آري آري

تا نگيرد شعله ها در دل زبانه

تا نگيرد دامن طفلان محزون را نشانه

تا نبيند كودكي لب تشنه اينجا اشك ساقي

بر فراز خيمه برگونه ها

بر مشك ساقي

كاش مي باريد باران.


علي اصغر كوهكن

السلام علیک یا اباعبدالله

چقدر هوای امشب دلگیر ادم احساس خفگی میکنه .:Ghamgin:

به نام خدا
باسلام

بیایید تو این شبهای عزیز با فرشته ها هم نوا بشیم و برا ی حسین (ع) اشک بریزیم و واسه هم دیگه دعا کنیم ، تا انشاالله خدا نظری بهمون بکنه و هممون حاجت روا بشیم ، توی روضه های امشبتون . میون اشکهای زیباتون ، درست همون موقعی که احساس کردید امام حسین داره دستتون رو میگیره تا به خدا نزدیکتون کنه ، برای من رو سیاهم دعا کنید.یادتون نره محتاج دعاهاتونم...:Gol::Sham::Gol::Sham::Gol:

فریاد بزن که کربلا ماتم نیست
میراث حسین، درد و داغ و غم نیست

جان مایه نهضت حسینی این است:


هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست

سلام
دوستان - خوبي بدي ديدين حلال كنين اين برادرتون رو - همونطور كه معلومه ، اين دفعه خداحافاظيم جديه
خداييش يكي از بهترين انجمن هايي كه ديدم اينجا بود - خيلي خوب بود - كلي خاطرات دارم از اينجا
:Gol:

دستتون تو دست خداي مهربون ...

درنگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز
گرچه درجمعی ولی تنهای تنهایی هنوز
بی توامشب گریه هم با من غریبی میكند
دیده درراهندچشمانم كه بازآیی هنوز

يا علي...

[="Tahoma"][="SeaGreen"]بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر بیرق و علم
سلام بر شعر محتشم
سلام بر محرم...

التماس دعا[/]

هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های

پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های

طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های

زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسله‌ها ، سلسله‌ها، سلسله‌ها، های

ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید؟ کجا؟ های

شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین آید، درآیید هلا، های

کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های

این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های

التماس دعا...

[=Microsoft Sans Serif]بسم الله
يا حسين ع

هادي سليماني


[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif] به گلویی گریان

که سوخت

تشنه

باگریه هایی بابا

میسوزی فرات

میسوزی...

یه علمی تا اسمان

ماهی تشنه به اب

عطش های بلا...

فرات

کرب ...وبلا بر سرت ای ا ب

یک جرعه اب

یک دشت خون

یک مشک اب

یک شط خون

برگرد

فرات

گلوی بریده

اب نمی خواهد

capello;291136 نوشت:
سلام دوستان - خوبي بدي ديدين حلال كنين اين برادرتون رو - همونطور كه معلومه ، اين دفعه خداحافاظيم جديه خداييش يكي از بهترين انجمن هايي كه ديدم اينجا بود - خيلي خوب بود - كلي خاطرات دارم از اينجا دستتون تو دست خداي مهربون ... درنگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز گرچه درجمعی ولی تنهای تنهایی هنوز بی توامشب گریه هم با من غریبی میكند دیده درراهندچشمانم كه بازآیی هنوز يا علي...

بسم الله
يا حسين ع
سلام حالا ما نه خوبي ديديم نه بدي چه كار كنيم؟
حلال ميكنيم و ميگيم انشالله برگردي 2 يا 3 روز ديگر بر مگردي آخرش 2 ماه دگه بيشتر راه نداره بر ميگردي
موفق باشيد
يا حق و يا علي ع

به نام خدا :Gol::Gol::Sham:
با سلام
داشتم تو منجلاب گناه غوطه ور میشدم ، خدا رو شکر محرم رسید . . .

[=times new roman]کوتاه ترین دعا

[=times new roman]برای بزرگترین آرزو ...





[=Arial Black]در این شبها صاحب عزای اصلی رو فراموش نکنیم

[=Arial Black]حتما برای سلامتی و فرجشون دعا کنیم




فریاد بزن که کربلا ماتم نیست
میراث حسین، درد و داغ و غم نیست

جان مایه نهضت حسینی این است:
هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست

این کلاهبرداریهای اینترنتی هم هر روز داره رنگ و لعاب جدیدی میگیره [=arial] [=arial]

شما که از سایت های اینترنتی اکانت، شارژ یا هر جنس دیگه ای می خرید، خواهشا وقتی که به طور خودکار از صفحه خرید اون سایت به صفحه پرداخت بانک مربوطه وارد میشید، اون آدرس بالای صفحه را تو نوار آدرس مرورگرتون چک کنید که حتما نشانی مربوط به بانک باشه.


یه نگاه به این تصویر پایین بندازید!



این عکس مربوط به صفحه پرداخت اینترنتی یه سایت کلاهبرداریه که ظاهرا از طریق درگاه بانک ملت داره خدمات میده، اما در واقع این صفحه هیچ ارتباطی با بانک ملت نداره و فقط شبیه سازی شده اس. به آدرسی که بالای صفحه زده شده دقت کنید. دامنه اصلی این سایت اینه :
alwaysdata.net
... حالا در این میان پیدا کنید بانک ملت را!!



فرداش اگه موجودی گرفتین و دیدین حساب خالیه و کل وجه داخل حساب به باد رفته، گردن بانک نندازید هااا!

دزدهای اینترنتی این کار را میکنن که: یه صفحه درست میکنن مثل خود صفحه اینترنتی بانک. بعد شما بی خبر از همه جا اطلاعات حسابتون را به هوای خرید اینترنتی وارد فیلدهای خالی می کنید و در نهایت کلید پرداخت را میزنید، غافل از اینکه کل اطلاعات حساب شما برای فرد کلاهبردار ارسال میشه و ادامه ماجرا که خودتون بهتر میدونین!

در هر صورت، برای حفظ اطلاعات حسابتون، این مورد را حتما دقت کنید که اگر آدرس موجود در مرورگر حتی یه نقطه هم با نشانی اصلی اینترنتی بانک تفاوت داشت، سریعا از صفحه خارج بشید. برای نمونه هم آدرس صحیح درگاه فروش یه تعداد از بانکها را می نویسم:

بانک ملی ایران: https://epayment.bmi.ir/
بانک پارسیان :https://www.pec24.com/
بانک سینا: https://www.esinabank.com/
بانک ملت: https://pgw.bpm.bankmellat.ir/
بانک سامان: https://mci.sb24.com/

مطابق این مثال ها تشخیص بقیه آدرس ها هم خیلی آسونه، فقط باید نشانی اینترنتی بانک مورد نظرتون را بدونین که اون هم با یه سرچ ساده توی گوگل پیدا میشه.

فقط یادتون نره که این مسئله را به سایر دوستانتون هم اطلاع بدین!


چی میشه یابن فاطمه یه گوشه چشم نگام کنی
با اون نگاه فاطمی دلمو کربلا کنی
میگن که خاک تربتت مرده رو زنده میکنه
خنده کنون میره بهشت هر کی برات گریه کنه
اگه میام در خونت به یه امیدی میشینم
آرزو دارم که تو رو یه شب تو روضه ببینم
رومو زمین نذار بذار پاتو روی دیده ی ما
اگه واست زحمتی نیست الان بیا روضه ما
قدیما وقتی اسمتو می شنیدم مست میشدم
با گفتن کر حسین مست و حسینی میشدم
چند وقته توی روضه هات نمیتونم گریه کنم
اشکمو ازم نگیر آقا بذار برات گریه کنم

[="Tahoma"][="Navy"]آرزو دارم حسین جان تا شوم قربان تو *** جان ندارد قابلى گردد فداى جان تو
آرزو دارم حسین جان تا ببینم روى تو *** کاش مى گشتم فداى تو در کوى تو
آرزو دارم حسین جان تا ببینم کربلا *** اى همه هستى من بادا فداى نینوا
آرزو دارم حسین جان تا بپویم راه تو *** روز و جویم ، شوم دل خواه تو
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]تصویر زیبا از بین الحرمین

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

السّــــــــــلام ای سرزمین کـــربــــــلا
السّــــــــــلام ای خیمه گاه خواهـــرم
قتلگـــــــاه جــــانگـــــــــداز اکبــــــــرم
کــــــــــــربلا گــــــهواره اصغر تـــــویی
مقتـــــــل عباس نـــــــــام آور تــــویی
آمـــــــــــدم آغــــوش خود را بــــاز کن
بستــــــــــر مـــهمان خود را ســاز کن
[/]

[SPOILER][/SPOILER]

کاش بودیم آن زمان کاری کنیم
از تو و طفلان تو یاری کنیم

کاش ما هم کربلایی می شدیم
در رکاب تو فدایی می شدیم


سلام دوستان
خيليييي دلم گرفته، يه حس مبهمي دارم كه نميدونم چيه!
برام دعا كنيد

سوگل;291699 نوشت:
سلام دوستان
خيليييي دلم گرفته، يه حس مبهمي دارم كه نميدونم چيه!
برام دعا كنيد

سلام دوست عزیز

توکل برخدا و توسل به اهل بیتش کن...انشالله که یه حس خوبه...

مرسي:Gol:
احساس ميكنم داره تمام عقايدم نسبت به زندگي عوض ميشه. انگار دارم ميشم يه آدم ديگه. واقعا گيج شدم نميدونم بايد چيكار كنم:Ghamgin:

هر شخص موفق یا داستان دردناک و هر داستان دردناک ، یک پایان موفقیت آمیز دارد
بنابراین سختی ها را بپذیر و برای موفقیت آماده شو . . .

[=arial, helvetica, sans-serif]ای که حاجت ز حسین بن علی می طلبی[/]

[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]پرچم شاه به سوی حرم عباس است...[/]

[=microsoft sans serif]

[=Microsoft Sans Serif]فردوس به زیر سایه ماه حسین
[=Microsoft Sans Serif]گل حاصل تسبیح سحر گاه حسین

[=Microsoft Sans Serif]مهتاب اشارتی است از جلوه او
[=Microsoft Sans Serif]خورشید چراغ کوچک راه حسین

[=microsoft sans serif]



[=Microsoft Sans Serif]بر ريشه تو، گرچه بسی تيشه عدو زد[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]بر نخل حياتت، اثر از تيشه زنی نيست[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]پيدا بود از منظره کرب و بلايت[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]دردانه زهرا و علی، گم شدنی نيست

[=microsoft sans serif]

[="Tahoma"][="Navy"]این عکس نیست، دشنه ای است بر وجدان های فروخفته؟!

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]
[/]

[="tahoma"][="navy"]الان غزه هم یه جورایی عاشوراست و ما نمیتونیم کاری کنیم کاش میشد براشون کاری انجام بدیم.ما مسلمان واقعی نیستیم مسلمان واقعی طاقت این بی حرمتی هارو نداره به خدا.بانشستن و حرف زدن درباره اونا کاری درست نمیشه باید یه کاری کرد[/][/]


رزق:


حتی یک ساغت هم به فکر رزق نباش. به دنبال کسب و کار هم که میروی، بدان که در رزق، فاعل تامّ خدای متعال است: انّالله هوالرزّاق ذوالقوّة المتین: هر اینه خداوند همان روزی دهنده ی نیرومند و محکم کار است.


قناعت:


اگر کسی قانع باشد امروز زندگی خیلی ساده است. سابق خیلی سخت بود. آنچه امروز زندگی را بر افراد سخت کرده بَرج است نه خرج های واقعی و ضروری. آن هم که نهایت ندارد. اما اگر به ضروریات اکتفا کنند، زندگی خیلی ساده میگذرد.


خود را مهمان خدا دیدن:


مهمان تا صاحب خانه را ملاقات نکرده و ندیده است فکر می کند اصلا مهمان نیست و به دزدی آمده است؛ لذا تا صاحب خانه را نشناخته است باید خیلی احتیاط کند. اما وقتی صاحب خانه را شناخت و دید، دیگر هر چه خواست می خورد. تنها وظیفه ی مهمان این است که هر چه صاحب خانه گفت بکند و هر چه هم به او داد بگیرد و نگوید کم است یا چیز دیگری می خواهم.


تسلیم:


باید بیابیم که در قبضه ی خدا هستیم و جایی بهتر از آن هم نیست. اگر به آن تن بدهی بهترین جاست و اگر تن ندهی، چون امکان بیرون رفتن از آن وجود ندارد، بسیار سخت به تو خواهد گذشت.


رضا:


کسی که خود را محرومترین افراد می داند اگر اندکی در مورد آنچه خدا به او عطا نموده است فکر کند خود را غرق در عطاهای خدا خواهد یافت. مساله اینجاست که ما کمتر به داده های خدا فکر می کنیم و بیشتر حواسمان دنبال چیز هایی است که نداریم. آنچه را که خدا به مصلحت ما ندیده و نداده است، که هر چه هم تقلا کنیم به ما نخواهد رسید و حسرت آن بر دلمان خواهد ماند؛ آنچه را هم که داریم، هیچوقت به آن نگاه نکردیم که ببینیم و لذت آن را ببریم. لذا یک پارچه غصه و حسرت و احساس محرومیت شده ایم. همین اعضاء سالم بدنمان را فکر کنیم، هرکدامش چقدر می ارزد. اگر مثلا چشم ما در معرض نابینا شدن باشد و همه ی دنیا مال ما باشد حاضر نیستیم همه ی آن را بدهیم و کور نشویم؟ سایر اعضاء هم به همین ترتیب. همین بدن سالم را که خدا به ما داده حساب کنیم روی هم چند قیمت دارد. بالاتر از آن نعمت عقل است که اگر نداشتیم نه کسی ارزشی برای ما قائل بود و نه حتی در اموال خودمان حق تصرف داشتیم و باید قیـّم برای ما می گرفتند. نعمت هدایت الهی و محبت خدا و اولیاء او از همه بالاتر. این همه دارایی دیگر کسی محروم باقی می ماند؟


موت و فنا:


موت خیلی نزدیک است. تا ذکر موت کنیم مرده ایم. قولو لا اله (موت) الّا الله (حیات) تفلحو. خداوند می فرماید: خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایّکم احسن عملا. موت و حیات را مثل دو تو آفرید تا معلوم شود کدام بهتر بازی می کنند. جایزه اش محمد رسول الله و علی ولی الله است. کسی که ایمان به قلبش رسید مرده است. باید تن به موت داد، نه فوت کرد. دست از آمال و آرزو که برداشتی موت است.


باور و یقین:


اگر باورتان قوی شود، هرچه را که باور کنید، همان هست. اگر باور کنید که شیطان رفت و دیگر وجود ندارد، شیطان نخواهد بود

داستان اولین نماز استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس

[=arial]
داستان زیر داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس است.

[=arial]وی که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی بی خدا می شود. وی از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.

[=arial]

[=arial]برگرفته از کتاب “Even Angels Ask ” (حتی فرشتگان نیز می پرسند) اثر دکتر جفری لانگ. برگردان از ترجمه ی عربی این قسمت از کتاب توسط دکتر عثمان قدری مکانسی

[=arial]

[=arial]
روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.

[=arial]

ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری…

[=arial]

پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟

[=arial]

ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع کنم.

[=arial]

آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی نشسته بودم و زیر نور کم اتاق حرکت های نماز را با خودم مرور می کردم و توی ذهنم تکرار می کردم. همینطور آیات قرآنی که باید می خواندم و همچنین دعاها و اذکار واجب نماز را…

[=arial]

از آنجایی که چیزهایی که باید می خواندم به عربی بود، باید آنها را به عربی حفظ می کردم و معنی اش را هم به انگلیسی فرا می گرفتم.

[=arial]

آن کتابچه را ساعت ها مطالعه کردم، تا آنکه احساس کردم آمادگی خواندن اولین نمازم را دارم.

[=arial]

نزدیک نیمه ی شب بود. برای همین تصمیم گرفتم نماز عشاء را بخوانم…

[=arial]

در دستشویی آن کتابچه را روبروی خودم گذاشتم و صفحه ی چگونگی وضو را باز کردم.

[=arial]

دستورات داخل آن را قدم به قدم و با دقت انجام دادم. مانند آشپزی که برای اولین بار دستور پخت یک غذا را انجام می دهد!

[=arial]

وقتی وضو را انجام دادم شیر آب را بستم و به اتاق برگشتم در حالی که آب از سر و وصورت و دست و پاهام می چکید. چون در آن کتابچه نوشته بود بهتر است آدم آب وضو را خشک نکند۱

[=arial]

وسط اتاق به سمتی که به گمانم قبله بود ایستادم. نگاهی به پشت سرم انداختم که مطمئن شوم در خانه را بسته ام! بعد دوباره به قبله رو کردم. درست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم. بعد دستم را در حالی که باز بود به طرف گوش هایم بالا بردم و با صدایی پایین "الله اکبر" گفتم.

[=arial]

امیدوار بودم کسی صدایم را نشنیده باشد! چون هنوز کمی احساس انفعال می کردم، یعنی هنوز نتوانسته بودم بر این نگرانی که ممکن است کسی من را زیر نظر دارد غلبه کنم.

[=arial]

ناگهان یادم آمد که پرده ها را نکشیده ام و از خودم پرسیدم: اگر کسی از همسایه ها من را در این حالت ببیند چه فکر خواهد کرد!؟

[=arial]

نماز را ترک کردم و به طرف پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا مطمئن شوم کسی آنجا نیست. وقتی دیدم کسی بیرون نیست احساس آرامش کردم. پرده ها را کشیدم و دوباره به وسط اتاق برگشتم…

[=arial]

یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم : الله اکبر.

[=arial]

با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی شد به آرامی سوره ی فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره ی کوتاهی را به عربی خواندم ولی فکر نمی کنم هیچ شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می شنوید متوجه می شد چه می گویم!!

[=arial]

پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم بطوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست هایم را بر روی زانویم گذاشتم.

[=arial]

… احساس خجالت کردم چون تا آن روز برای کسی خم نشده بودم. برای همین خوشحال بودم که تنها هستم.

[=arial]

در همین حال که در رکوع بودم عبارت سبحان ربی العظیم را بارها تکرار کردم. پس از آن ایستادم و گفتم : سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد:

[=arial]

حس کردم قلبم به شدت می تپد و وقتی بار دیگر با خضوع تکبیر گفتم دوباره احساس استرس بهم دست داد چون وقت سجده رسیده بود.

[=arial]

در حالی که داشتم به محل سجده نگاه می کردم، سر جایم خشکم زد… جایی که باید با دست و پیشانیم فرو می آمدم. ولی نتوانستم این کار را بکنم! نتوانستم به سوی زمین پایین بیایم. نتوانستم خودم را با گذاشتن بینی ام بر روی زمین کوچک کنم… به مانند بنده ای که در برابر سرورش کوچک می شود…

[=arial]

احساس کردم پاهایم بسته شده اند و نمی توانند خم شوند.

[=arial]

بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده ها و قهقهه های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی که در برابر آنها تبدیل به یک احمق شده ام، نگاه می کنند. تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دلسوزی و تمسخر آنها خواهم شد.

[=arial]

انگار صدای آنها را می شنیدم که می گویند: بیچاره جف! عرب ها در سانفرانسیسکو عقلش را ازش گرفته اند!

[=arial]

شروع کردم به دعا: خواهش می کنم، خواهش می کنم کمکم کن…

[=arial]

نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم که پایین بروم. الان روی دو زانوی خود نشسته بودم… سپس چند لحظه متردد ماندم و بعد پیشانیم را بر روی سجاده فشار دادم… ذهنم را از همه ی افکار خالی کردم و گفتم سبحان ربی الأعلی :

[=arial]الله اکبر

[=arial]
این را گفتم و از سجده بلند شدم و نشستم. ذهن خود را همچنان خالی نگه داشتم و اجازه ندادم هیچ چیز حواسم را پرت کند.

[=arial]الله اکبر

[=arial]
و دوباره پیشانی ام را بر زمین گذاشتم. در حالی که نفس هایم به زمین برخورد می کرد جمله ی سبحان ربی الأعلی را خودبخود تکرار می کردم. مصمم بود که این کار را به هر قیمتی که شده انجام بدهم.

[=arial]الله اکبر

[=arial]
برای رکعت دوم ایستادم. به خودم گفتم: هنوز سه مرحله مانده. برای آن قسمت نمازم که باقی مانده بود با عواطف و احساسات و غرورم جنگیدم. اما هر مرحله آسان تر از مرحله ی قبل به نظر می رسید تا اینکه در آخرین سجده در آرامش تقریبا کاملی به سر می بردم.

[=arial]

سپس در آخرین نشستنم، تشهد را خواندم و در پایان به سمت راست و چپ سلام دادم.

[=arial]

در حالی که در اوج بی حسی قرار داشتم همچنان در حالت نشسته بر روی زمین باقی ماندم و به نبردی که طی کردم فکر کردم… خجالت کشیدم که چرا برای انجام یک نماز تا پایان آن اینقدر با خودم جنگیدم.

[=arial]

در حالی که سرم را شرم آگین پایین انداخته بودم به خداوند گفتم: حماقت و تکبرم را ببخش، آخر می دانی من از جایی دور

[=arial]

آمدم

[=arial]

… هنوز راهی طولانی مانده که باید طی کنم.

[=arial]

و در آن لحظه احساسی پیدا کردم که قبلا تجربه نکرده بودم و برای همین وصف آن با کلمات غیر ممکن است.

[=arial]

موجی من را در بر گرفت که هیچگونه نمی توانم وصفش کنم جز اینکه آن حس به « سرما » شبیه، بود و حس کردم که از نقطه ای داخل سینه ام بیرون می تابد.

[=arial]

چونان موجی بود عظیم که در آغاز باعث شد جا بخورم. حتی یادم هست که داشتم می لرزیدم، جز اینکه این حس چیزی بیشتر از یک احساس بدنی بود چون به طرز عجیبی در عواطف و احساسات من تاثیر گذاشت.

[=arial]

گو اینکه « رحمت » به شکلی تجسم یافت و مرا در بر گرفت و در درونم نفوذ کرد.

[=arial]

سپس بدون اینکه سببش را بدانم گریه کردم. اشک ها بر صورتم جاری شد و صدای گریه ام به شدت بلند شد. هرچه گریه ام شدیدتر می شد حس می کردم که نیرویی خارق العاده از رحمت و لطف مرا در آغوش می گیرد.

[=arial]این گریه نه برای احساس گناه نبود… گر چه این گریه نیز شایسته من بود… و نه برای احساس خاری و ذلت و یا خوشحالی… مثل این بود که سدی بزرگ در درونم شکسته و ذخیره ای عظیم از ترس و خشم را به بیرون می ریزد.

[=arial]
در حالی که این ها را می نویسم از خودم می پرسم که آیا مغفرت الهی تنها به معنای عفو از گناهان است و یا بلکه به همراه آن به معنای شفا و آرامش نیز هست.۳

[=arial]

مدتی همانگونه بر روی دو زانو و در حالی که بسوی زمین خم بودم وصورتم را بین دو دستم گرفته بودم، می گریستم.

[=arial]

وقتی در پایان، گریه ام تمام شد به نهایت خستگی رسیده بودم. آن تجربه به حدی غیر عادی بود که آن هنگام هرگز نتوانستم برایش تفسیری عقلانی بیابم. آن لحظه فکر کردم این تجربه عجیب تر از آن است که بتوانم برای کسی بازگو کنم.

[=arial]

اما مهمترین چیزی که آن لحظه فهمیدم این بود که من بیش از اندازه به خداوند و به نماز محتاجم.

[=arial]

قبل از اینکه از جایم بلند شوم این دعای پایانی را گفتم:

[=arial]

خدای من! اگر دوباره به خودم جرأت دادم که به تو کفر بورزم، قبل از آن مرا بکش! مرا از این زندگی راحت کن.. خیلی سخت است که با این همه عیب و نقص زندگی کنم، اما حتی یک روز هم نخواهم توانست با انکار تو زنده بمانم

اي بابا چرا پس هيجكس نيست؟:Ghamgin:
گروه ها همه بي رمق و بي حال شدن. ديگه هركسي كه فعال بوده ازينجا رفته. چقدر كسل كننده شده:Khab:
ما هم بريم ديگه:ghati:

سوگل;292277 نوشت:
اي بابا چرا پس هيجكس نيست؟ گروه ها همه بي رمق و بي حال شدن. ديگه هركسي كه فعال بوده ازينجا رفته. چقدر كسل كننده شده ما هم بريم ديگه

سلام
عرض ادب و احترام
دوستان در حال برگزاری عزای حسینی هستند
ولی ما هستیم در خدمت کاربران گرامی :ok:
اگر دوست داشتید از خاطرات خود در مراسم عزای حسینی بگید تا کلبه یکم دوباره رونق بگیره:ok::ok:
با تشکر

سلام من هستم :ok:

سلام به دوستان اسک دینی
به عرض تسلیت به مناسبت این ایام میخواستم بگم که دوستانی که دنبال سپید79 میگردن یا کارش دارن
(که فکر نکنم داشته باشن)اسمش یعنی اسم من از سپید79 به عاشقان ثارالله تغییر کرد :ok:
یا علی :Gol:

بسم الله
سلام دوستان در گروه محبان مهدي عج اگر عضو نيستيد عضو شويد سه گفتگوي جديد باز كردم در تاريخ امروز جالبه فقط كسي اگر بخواهد در اين سه گفتگو شركت كنه بايد در گفتگو هاي ديگر هم شركت كنه و فعال باشه
گروه
لينك

mahdinajm;292329 نوشت:
سلام من هستم

بسم الله
سلام حالا كي هستي؟
يا حق

عاشقان ثارالله;292396 نوشت:
سلام به دوستان اسک دینی به عرض تسلیت به مناسبت این ایام میخواستم بگم که دوستانی که دنبال سپید79 میگردن یا کارش دارن (که فکر نکنم داشته باشن)اسمش یعنی اسم من از سپید79 به عاشقان ثارالله تغییر کرد یا علی

بسم الله
سلام خوب من كه ميدانستم
يك سوال به خاطر محرم عوض كردي ؟
يا حق

به شخصه اشعار سید حمید برقعی رو خیلی دوست دارم...
این شعرش هم واقعا زیباست...
تقدیم به منتظران حضرت حجت(عج) و سینه سوختگان اباعبدالله الحسین(ع)...
التماس دعا...




عصر یک جمعه ی دلگیر ،دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است ؟

چرا آب به گلدان نرسیده است ؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است ؟

و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ؟

به ایمان نرسیده است و غم عششق به پایان نرسیده است ؟

بگوحافظ دل خسته زشیراز بیاید


بنویسد .که هنوزم که هنوزاست چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است ؟

دل عشق ترک خورد ،گل زخم نمک خورد ،زمین مرد،زمین مرد ،خداوند گواه است، دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ،ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی ...

عصر این جمعه ی دلگیر ،وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس ،تو کجایی گل نرگس ؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم ،زده آتش به دل آدم و عالم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر از عمق نگاهت ،
نکند باز شده ماه محرم که چنین میزند آتش به دل فاطمه آهت ،به فدای نخ آن شال سیاهت .

به فدای رخت ای ماه ! بیا ،صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله ...

عزیز دو جهان ،یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت ،دل من بال کبوتر شده ،خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی ،و سپس رفته به اقلیم رهایی ،به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت ،زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی .

به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد ،قلمم گوشه ی دفتر ،غزل ناب ندارد .

شب من روزن مهتاب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد .....؟؟

تو کجایی ..؟تو کجایی شده ام باز هوایی ،شده ام باز هوایی ....

گریه کن گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه زمقتل بنویسم ،
و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است ،به گستردگی ساحل نیل است ....

و این بحر طویل است

و ببخشید اگر این مخمل خون بر تن تب دار حروف است ،که این روضه ی مکشوف لهوف است .....

عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است

و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ، ولی حیف که ارباب (( قتیل العبرات )) است ،ولی حیف که ارباب

((اسیر الکربات )) است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی ..

الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که (( الشمر ......))

خدایا چه بگویم که (( شکستند سبو را و بریدند ))....

دلت تاب ندارد به خدا با خبرم ،میگذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی ،تو خودت کرب و بلایی ،قسمت میدهم آقا

به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی ...
تو کجایی ...
تو کجایی ....




سلام این اولین نوشته منه تو این سایت
امیدوارم منو تو جمعتون بپذیرید.
راستی کار با این سایت چقدر سخته!!!

hastijoon;292667 نوشت:
سلام این اولین نوشته منه تو این سایت امیدوارم منو تو جمعتون بپذیرید. راستی کار با این سایت چقدر سخته!!!

سلام علیکم
خیلی خوش اومدید دوست عزیز

ایام شهادت مولا اباعبدلله الحسین را تسلیت عرض میکنم

کار با سایت هم اولش سخته،چون همه چیز جدیده و یه کمی هم شلوغ و پلوغه ولی به زودی آشنا میشید ان شاءالله

امیدواریم لحظات خوش و پرباری را در این سایت داشته باشید

در پناه حق...

برای آشنایی بیشتر و هرچه زودتر با سایت و امکاناتش از این تاپیک غافل نشید

http://www.askdin.com/thread11693.html#post105756

موضوع قفل شده است