استبعاد عقلی در موضوع احراق الباب
تبهای اولیه
من در تاپیک «سؤال های نفس گیر از اهل سنت» سؤالی را مظرح کردم در موضوع:
استبعاد عقلی احراق الباب.
متأسفانه دوستانی که آنجا برای پاسخ آمدند، مستندات تاریخی را برای وقوع این جنایت ارائه نمودند. و حال ان که من دنبال مستندات تاریخی نبودم.
در این میان جناب دانشمند در پست 200 آن تاپیک و جناب عبد آل احمد در نامه خصوصی مطالبی را مطرح نمودند که هر چند در محور سؤال طرح شده بود ولی برای من قانع کننده نبود.
من می خوام با اجازه مدیر این انجمن، ابتداء استبعاد عقلی خودم را بطور دقیق مطرح کنم و سپس پاسخ آن دو بزرگوار را هم بیاورم و علت قانع نشدن خود را از آن دو پاسخ نیز توضیح دهم.
البته من به توصیه همکار مدیر سایت تاپیک جداگانه ای را برای پی گیری سؤالم ایجاد نمودم تا بتوانم به نتیجه بهتری برسم.
در صورت تصویب این تاپیک، از دوستانی که می خواهند در بحث شرکت کنند خواهش می کنم فقط در محور سؤال طرح شده بنویسند تا اتفاقی که در آت تاپیک افتاد در این تاپیک شاهدش نباشیم.
با تشکر از همه دوستان!
کارشناس بحث : اندیشمند
با سلام خدمت شما
چون در تاپیک سوالات نفس گیر از اهل سنت بحث جناب جویا محور اصلی موضوع تاپیک نبود و همچنین بحث به حاشیه رفته بود برای سوال شما همکار مدیر سایت ، موضوع جداگانه اختصاص دادند تا بحث فقط روی محور سوال شما انجام شود که از ایشان تشکر می کنم.
از دوستانی هم که در آنجا سخنی داشتند خواهشمندم پاسخ های خود را حول همین سوال در اینجا قرار دهند.
شما فقط سوال خود را بپرسید ، بنده و دوستان نیز پاسخ های خود را قرار خواهیم داد.
با تشکر
با تشکر از مدیران و کارشناسان سایت اسک دین! خدا خیرتون بده!
من برام این حل نشده که اگر احراق الباب اتفاق افتاده باشه، خصوصا آنطور که شعیان می گویند که:
چهل مرد با رهبری عمر و دستور ابوبکر آتش بدست به خانه فاطمه و علی حمله نمودند و در خانه را آتش زدند و فاطمه را پشت درب فشردند و ... اصلا از نقلش مو بر بدنم سیخ میشه ...
خب این جنایت در شهر مدینه که در آن زمان بنابر شنیده ها وسعتی به اندازه مسجد النبی و صحنهای اطراف آن در زمان فعلی داشته، چرا مردم مدینه کاری نکردند. نه در آن زمان و نه در روزهای بعد!
چرا هیچ گزارشی تاریخ ضبط نکرده است از این که زنان مدینه وقتی به ملاقات فاطمه می آمدند از محسن سقط شده اش بپرسند! از خانه آتش گرفته اش بپرسند. حتی در مستندات شیعه؟!
مردم مدینه، مؤمن هیچ، انسان هم نبودند؟ کم از این خاندان به آنها لطف شده بود؟! زحماتی که علی برای آنها کشیده بود هم هیچ آیا مگر شیعه معتقد نیست که همه درآمد هنگفت فدک را فاطمه به علی می گفت که بین مردم مدینه تقسیم کند!
لباس عروسی اش را، گردنبندی که دختر عمویش شب عروسی به او داده بود، غنیمتی جنگ خیبر را و ... نزول سوره انسان و ....
آیا مردم مدینه انسان نبودند که با این همه احسان، عبد شوند که الانسان عبد الاحسان؟! و محبت این خاندان در قلبشان آتشی بپا کند؟!
کاری به سران نفاق ندارم و این که آنها چه کسانی هستند و چه کردند. دارم از مردمِ هفت روز بعد از پیامبر صحبت می کنم. مردمی که هنوز بقول شیعیان توسط خلفاء (غاصب!) به خوی جاهلی خود برنگشته بودند. از مردمی که پیامبر آن همه برایشان زحمت کشید و خداوند نیز بارها آنها را ستود.
آیا می شود بگوییم خداوند هر که را ستوده است به زمان حال آن موقعش توجه داشته! حالا از این هم بگذریم. آیا جلوگیری از این جنایت هولناک، نیازمند خوی توحیدی است؟ یعنی در زمان جاهلیت فرض کنید در مکه آیا کسی اجازه داشت این کار را با یکی از بنی هاشم بکند؟!
من ترسم از این است که غیر مسلمانان به ما ایراد بگیرند که اسلامی که نتوانسته است با وجود این چنین پیامبری در عرض ده سال مردم یک شهر کوچک را طوری تربیت کند که حتی اقل صفات انسانی را داشته باشند چطور داعیه دارد می تواند جهانی را تربیت کند؟!
من ترسم از این است که اصلا بگویند انسان هیچ گاه هدایت نمی شود و باید فقط مادی فکر کرد چیزی شبیه به نظر شیطان پرستها که خدا ... (میخواستم تفکر آنها را درباره خدا بگویم که شرم کردم)
جناب دانشمند فرموده بودند که در جنگ حنین هم این اتفاق افتاد که ده هزار نفر فرار کردند و پیامبر را تنها گذاشتند.
خب این قیاس مع الفارق است شما خود می دانید علت فرار چه بود. قبیله بنی المصطلق چطور در شیب دره محل سکونتشان پنهان شده بودند و به یکباره از درون سنگرهای خود بیرون ریختند و البته تعداد زیادی از آن ده هزار سرباز تازه مسلمانان فتح مکه بودند و فرار آنها باعث فرار دیگرانی که از مدینه آمده بودند شد، خیال می کردند واقعا مسئله هراسناکی اتفاق افتاده است. و البته گفته شده است که سخن ابوبکر هم که گفته است لاغالب لکم الیوم (انفال: 48) در این هزمیت بی تأثیر نبوده است زیرا این سخن شرک است و مانع یاری خداوند می شود.
خب این مسئله کجا و مسئله احراق الباب کجا؟
یا مسئله رها نموده تنگه احد در جنگ احد که باز جناب دانشمند آن را مثال زده بودند.
به نظر من تحلیل درست حوادث سبب می شود آنها با وسواسی بیشتری با یکدیگر مقایسه شوند.
با سلام خدمت شما کاربر گرامی
بنده مطالبی را که در آنجا ذکر کردم اینجا هم قرار می دهم و انشاء الله بقیه مطالب را در اسرع وقت به گفتگو می نشینیم:
دلیلی که شما می آورید این است که چرا مردم مدینه با این عمل برخورد نکردند وچون برخورد نکردند پس چنین ماجرایی صحیح نیست!
خواهشمندم هم شما و هم سایر دوستان فقط حول همین محور بحث کنید تا بعد از نتیجه گیری به ادامه بحث که جواب حلی است بپردازیم.
جناب دانشمند فرموده بودند که در جنگ حنین هم این اتفاق افتاد که ده هزار نفر فرار کردند و پیامبر را تنها گذاشتند. خب این قیاس مع الفارق است شما خود می دانید علت فرار چه بود. قبیله بنی المصطلق چطور در شیب دره محل سکونتشان پنهان شده بودند و به یکباره از درون سنگرهای خود بیرون ریختند و البته تعداد زیادی از آن ده هزار سرباز تازه مسلمانان فتح مکه بودند و فرار آنها باعث فرار دیگرانی که از مدینه آمده بودند شد، خیال می کردند واقعا مسئله هراسناکی اتفاق افتاده است. و البته گفته شده است که سخن ابوبکر هم که گفته است لاغالب لکم الیوم (انفال: 48) در این هزمیت بی تأثیر نبوده است زیرا این سخن شرک است و مانع یاری خداوند می شود. خب این مسئله کجا و مسئله احراق الباب کجا؟ یا مسئله رها نموده تنگه احد در جنگ احد که باز جناب دانشمند آن را مثال زده بودند. به نظر من تحلیل درست حوادث سبب می شود آنها با وسواسی بیشتری با یکدیگر مقایسه شوند.
دقیقا بنده هم میخواستم به همینجا برسیم که نمونه هایی وجود داشته ولی شما برای آن دلایلی ذکر کردید.اما دلایلی که ذکر کردید آیا توجیه عمل مردم می شود یا خیر؟ آیا نشان دهنده کوتاهی نسبت به رسول خدا(ص) هست یا خیر؟
دلیل هرچه باشد قابل قبول نیست که این همه آدم پیامبر خدا(ص) را در آن شرایط تنها قرار دهند.
دقیقا همین دلایل که چنان اعمالی را نتیجه داد ، نمونه های آن در ماجرای احراق الباب هم وجود دارد.
بنده هم میخواستم به همین نتیجه برسیم که از یک عمل گروهی نمی توان عدم احراق را نتیجه گرفت بلکه باید با وسواس(به قول شما) علت کوتاهی آن ها را پیدا کنیم.
البته از این نوع مثال ها زیاد است که نشان دهنده کوتاهی صحابه و حتی جسارت به پیامبر خدا(ص) هم در آن دیده می شود و هیچ دلیلی منطقی آن را نمی تواند توجیه کند.
به هر حال سوال بنده را هم جواب دهید آیا استبعاد این اعمال نزد شما قابل قبول هست یا خیر؟
منتظر نظرات شما هستم
جناب دانشمند عزیز سلام علیکم
من باز هم اصرار دارم که قیاس احراق الباب با قضایایی که شما گفته اید، قیاس مع الفارق که مع الفوارق است زیرا:
1) مسئله تنها گذاردن پیامبر هنگام نماز جمعه. دلیل آن با توجه به شأن نزولی که خود شما در کتابهایتان دارید، گرانی خواربار و کمبود آن در مدینه بود و وقتی دحیة بن خلیفه کلبی با کاروانی از خوار و بار وارد مدینه شد، مردم به طرف کاروان او هجوم بردند و آنانی که در نماز جمعه بودند فکر کردند اگر بخواهند تا آخر خطبه ها صبر کنند دیگر چیزی به آنها نمی رسد لذا آنها هم رفتند.
البته این نشان ضعف ایمان آن مردمان هست ولی این که آنها شاهد احراق الباب باشند و سکوت کنند، چه دلیلی برای این کارشان داشتند؟!
2) جنگ حنین را نیز مورد تحلیل قرار دادم! البته در آنجا نیز مؤمنین از خود ضعف نشان دادند ولی با فریادی که عباس زد - صوّات بود و صدایی رسا داشت و پیامبر از او خواست تا مردم را فراخواند - همه برگشتند.
ولی مردم مدینه ناله های فاطمه را (آنطور که شما می گویید) از زمان احراق الباب تا هنگام وفاتش شنیدند ولی ککشان هم نگیزید و فقط آمدند نزد علی و گفتند به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز تا بتوانیم استراحت کنیم!!!
انصاف دهید آیا ایندو حادثه قابل مقایسه است؟!
3) اما قصه ای که به عمر نسبت داده شده است درباره نسبت هذیان به پیامبر - فارغ از این که این انتساب درست باشد یا غلط -، جسارت عمر به پیامبر در خانه ایشان در حضور چند نفر، چه ربطی دارند به این که پای مردم مدینه را وسط بکشیم؟! مگر آنها مطلع شدند از آنچه اتفاق افتاده بود؟
ما می توانیم بپذیریم یک یا چند نفر و حتی خیلی بیشتر از چند نفر بخاطر خبث باطل خود هدایت رسول خاتم را نپذیرند و با احسان اهل البیت نمک گیر نشوند ولی نمی توانیم بپذیریم که عموم مردم مدینه دچار این مسئله شده باشند که اگر این چنین باشد، اسلام نمی تواند داعیه اصلاح مردم جهان را داشته باشد؟
پیامبر با آمدنش به مدینه آنها را از لبه آتش نجات داد. (آل عمران: 103) آیا ثمره مادی و معنوی که انسانی برای جمعی داشته باشد، به اندازه ای ثمره ای که پیامبر برای مردم مدینه داشت، سراغ دارید؟!
حال قرار است اسلام توسط مبلغین اسلام به اقصی نقاط جهان برسد و برای مردم ثمره اسلام توضیح داده شود، خب با چه امیدی قرار است موفقیت این کار تضمین شود؟!!
4) موارد دیگری از گستاخی اصحاب نسبت به پیامبر که به آن اشاره کردید من هم مستندات آنها را از کتب شما و کتب اهل سنت دیده ام ولی کل این افراد از ده نفر تجاوز نمی کند. همچنین نیاز به اثبات دارد که آیا این جسارتها در حضور مردم مدینه بوده است؟
در عوض مستندات تاریخی وجود دارد که بعضی نه از روی نفاق بلکه بخاطر جهالت برخورد گستاخانه ای با پیامبر نمودند و اصحاب با آنها به سختی برخورد نمودند که پیامبر آنها را امر به آرامش نموده است.
خلاصه این که به نظر عقل این حقیر:
اثبات قضیه احراق الباب آنگونه که شیعه می کوید، نفی موفقیت حکومت اسلامی است.
اثبات قضیه احراق الباب آنگونه که شیعه می کوید، نفی موفقیت حکومت اسلامی است.
اگر انجور قیاس کردن درست هست پس پرستش گوساله به هدایت سامری توسط بنی اسرائیل در قرآن هم می شه نفی موفقیت موسی و تشریع تورات و نزول کلام خدا به موسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سندش هم که مربوط به قرآن هست.....
فکر کنم شما بحث هدایت آزمایش غفلت گناه شک و ... رو با درس و دانشگاه اشتباه گرفتید می تونید این رو بپذیرید؟؟؟؟؟؟؟ که یه امتی معجزه ید بیضا ببیند ایمان بیارن از رود نیل رد شدن با شکافته شدن دریا و .....
و بعد بیاند به یه گوساله سجده کنند؟؟؟؟؟؟
دوست دارم بیبنم نظر شما نسبت به این داستان چی هست؟؟ آیا باورتون می شه که کلیم الله رو کسی ببینه قبولش کنه حرفاش رو گوش بده بعد به گوساله سجده کنه؟
غالبا در تمام صحنه هایی که قرآن برای ما به تصویر میکشه ایمان به این راحتی بدست نمیاد که شما تلاش دارید حتما ایمان مردم مدینه رو اثبات کنید.......
تو داستان طالوت تنها یه عده هستند که دست به سمت آب نمی برند صراحت داره که هر کس از آن بنوشه از من نیست ( از برگزیده خدا نیست البته اگه شما سنی باشید کلمه برگزیده خدا براتون یه کلمه پوچ هست) در کنارش آیاتی بعد از این اشاره داره به ایمان کسایی که همراهش بودند شاید چند نفر بیشتر نتونستد جلوی خوردن آب مقاومت کنند اما اینکه شما بخواید بگید پس دعوتش موفق نبوده نگاهتون نسبت به مسئله اشتباه هست؟!
شما می خواید اثبات کنید که دعوت اسلام موفق بوده پس احراق الباب اتفاق نیفتاده....
چه جور اثبات می کنید چون تو یه آیه قرآن گفته مومنین خیلی خوبند پس نتیجه می گیریم که همه مومنند و همه هم خوبند
اما قرآن کیفیت رو بیان می کنه کمیت آدم ها رو بیان نمی کنه تازه در خیلی از جاه میگه اکثریت لا یومنون اکثریت لا یعقلون و قلیلا من عباری یشکرون و اندکی ایمان اورند و اندکی با طالوت آب نخوردند و اندکی به گوساله سجده نکردند و اندکی با نوح سوار کشتی شدند و اندکی دعوت عیسی رو پیذرفتند
نمی دونم بشر همون بشره خواسته هاش همون خواسته ها هست گناهاش همون گناه اما همین که به امت محمد می رسه همه در حد پیامبر اجتهاد دارند حتی بیشتر؟؟؟؟؟!!! همه ایمان دارند ایمان کامل ؟؟؟!!!! همه می رند بهشت ؟؟؟!! آیات نفاق قرآن هم بهتر پاک کنیم که چهره ی مومنین مدینه خدشه دار نشه........
پس باید بگیم دعوت موسی هم موفق بوده و گوساله پرستی اتفاق نیفتاده ....
دعوت طالوت موفق بوده و گرنه غیر ممکنه فرستاده خدا بگه نخورید ولی بخورند.....
هدایت این نیست که آدم دولا و راست بشه عید فطر و قربان رو خوشحال باشه و به همین سادگی به ایمان دست پیدا کنه... شاید یه حس خوب به ادم دست بده ولی دلیل نمی شه به این ادم بگیم اهل ایمان.....همون طور که خدا به این راحتی به هر کسی نمی گه اهل ایمان.....
ایات قرآن صراحت داره آیا شما رها می شید و مثل امت های قبل خودتون آزمایش نمی شید؟؟؟ ایا امتحان امت فقط این بود که نماز بخونید اون ها هم قبول کردند که باشه می خونیم این شد امتحان؟؟؟؟
غالب اهل سنت می گن این دلیل عقلی نیست اون دلیل عقلی نیست خنده داره یا .......
البته من کاری با شما ندارم که اهل سنتید یا شیعه اما عنوان پست شما این هست استبعاد عقلی.....
آیا اگر در زمان موسی بودید و موسی (ع) از شما دم گاوی می خواست برای اینکه یه مرده رو زنده کنه
داستانش در سوره بقره هست شما مثل امت موسی جواب می دادید؟؟؟ که موسی ما ها رو مسخره می کنی؟؟؟ عقلا این چه خواسته ای هست که داری؟؟؟؟؟؟؟
یا اگه تو لشکر طالوت بودید و می گفت از این آب ننوشید شما می گفتید کی آب رو حرام اعلام کرده که تو اینجور میگی؟؟ الان وقت جنگ هست و ما هم باید قوت بگیریم مثل همون مشاوره هایی که صحابه به حضرت رسول(ص) می دادند که اگه اینجور کنی بهتره یا اونجور کنی بهتره؟؟؟ آیا شما به یه نبی خدا یاد می دادید عقل چی حکم می کنه یا تسلیم می شدید ؟؟؟؟
دوست دارم ببینم جواب شما چی هست؟ امتحانات خدا به این راحتی نیست که همه بتونند از پسش بر بیان، هدایت هم این نیست که فکر کنی حتما باید همه ی همراهان نبی هدایت شند که بگیم موفق بوده چه اشکال داره از لشکر طالوت چند نفر به عدد انگشت های دست اهل ایمان در نظر گرفته شند؟
چه اشکال داره تو اون مدینه اهل ایمان چند نفر بیشتر نباشند؟؟؟؟؟
پس مسئله به این راحتی نیست که عقلی عقلی کنیم
با تشکر از دوستانی در بحث شرکت می کنند
من بخاطر ضیق وقتی که دارم تنها با کارشناسان محترم سایت بحث خواهم کرد!
ان شاء الله که توهین برداشت نکنند!
مجددا از همه دوستان تشکر می کنم!
شما می دانید بین زنای محصنه با غیر محصنه فرق است! چرا چون کسی که همسر دارد مع ذلک زنا می کند، خبث باطنش را نشان می دهد نه این که تحت فشار شهوتش دست به این کار زده باشد! لذا حد زنای محصنه و یا محصن سنگسار است ولی حد زنای غیر محصن تازیانه است و همین زنای غیر محصنه هم اگر تکرار شده باشد و پس از هر بار تکرار حد اجراء شده باشد، در بار سوم یا چهارم حد آن قتل است. دلیل آن هم همان انگیزه گناه است.
تمام مواردی که مثال آوردید دارای انگیزه تخطی است. مثلا فرار سربازان اسلام در جنگ حنین انگیزه تخطی دارد هر چند گناه است ولی گناهش آنقدر سنگین نیست که موجب ارتداد باشد.
ترک اعتراض عمومی در مورد احراق الباب بدون انگیزه است! آیا همین باعث نمی شود که نتوانیم آن موراد را به عنوان شاهد استفاده کنیم؟
این که گفتید علل سکوت اهل مدینه را بررسی کنیم کار خوبی است! ولی اگر نتوانستیم در این بررسی راه بجایی ببریم یعنی این که همچنان موضوع احراق الباب دارای استبعاد عقلی است! زیرا از لوازم این اقدام موهن، اعتراض مردم است و فرض بر این است که برای این اعتراض هم انگیزه ای یافت نکردیم در نتیجه علت غایی آن موجود نیست و فعل اختیاری بدون علت غایی تحقق نمی یابد و ترک اعتراض، در مورد بحث، کف نفس است زیرا انگیزه های فعل به شدت وجود داشته است، لذا ترک اعتراض فعلی است اختیاری و باید علت غایی داشته باشد!
جناب دانشمند عزیز سلام علیکم من باز هم اصرار دارم که قیاس احراق الباب با قضایایی که شما گفته اید، قیاس مع الفارق که مع الفوارق است زیرا: 1) مسئله تنها گذاردن پیامبر هنگام نماز جمعه. دلیل آن با توجه به شأن نزولی که خود شما در کتابهایتان دارید، گرانی خواربار و کمبود آن در مدینه بود و وقتی دحیة بن خلیفه کلبی با کاروانی از خوار و بار وارد مدینه شد، مردم به طرف کاروان او هجوم بردند و آنانی که در نماز جمعه بودند فکر کردند اگر بخواهند تا آخر خطبه ها صبر کنند دیگر چیزی به آنها نمی رسد لذا آنها هم رفتند. البته این نشان ضعف ایمان آن مردمان هست ولی این که آنها شاهد احراق الباب باشند و سکوت کنند، چه دلیلی برای این کارشان داشتند؟!
2) جنگ حنین را نیز مورد تحلیل قرار دادم! البته در آنجا نیز مؤمنین از خود ضعف نشان دادند ولی با فریادی که عباس زد - صوّات بود و صدایی رسا داشت و پیامبر از او خواست تا مردم را فراخواند - همه برگشتند.
ولی مردم مدینه ناله های فاطمه را (آنطور که شما می گویید) از زمان احراق الباب تا هنگام وفاتش شنیدند ولی ککشان هم نگیزید و فقط آمدند نزد علی و گفتند به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز تا بتوانیم استراحت کنیم!!! انصاف دهید آیا ایندو حادثه قابل مقایسه است؟!
3) اما قصه ای که به عمر نسبت داده شده است درباره نسبت هذیان به پیامبر - فارغ از این که این انتساب درست باشد یا غلط -، جسارت عمر به پیامبر در خانه ایشان در حضور چند نفر، چه ربطی دارند به این که پای مردم مدینه را وسط بکشیم؟! مگر آنها مطلع شدند از آنچه اتفاق افتاده بود؟ ما می توانیم بپذیریم یک یا چند نفر و حتی خیلی بیشتر از چند نفر بخاطر خبث باطل خود هدایت رسول خاتم را نپذیرند و با احسان اهل البیت نمک گیر نشوند ولی نمی توانیم بپذیریم که عموم مردم مدینه دچار این مسئله شده باشند که اگر این چنین باشد، اسلام نمی تواند داعیه اصلاح مردم جهان را داشته باشد؟ پیامبر با آمدنش به مدینه آنها را از لبه آتش نجات داد. (آل عمران: 103) آیا ثمره مادی و معنوی که انسانی برای جمعی داشته باشد، به اندازه ای ثمره ای که پیامبر برای مردم مدینه داشت، سراغ دارید؟! حال قرار است اسلام توسط مبلغین اسلام به اقصی نقاط جهان برسد و برای مردم ثمره اسلام توضیح داده شود، خب با چه امیدی قرار است موفقیت این کار تضمین شود؟!! 4
) موارد دیگری از گستاخی اصحاب نسبت به پیامبر که به آن اشاره کردید من هم مستندات آنها را از کتب شما و کتب اهل سنت دیده ام ولی کل این افراد از ده نفر تجاوز نمی کند. همچنین نیاز به اثبات دارد که آیا این جسارتها در حضور مردم مدینه بوده است؟ در عوض مستندات تاریخی وجود دارد که بعضی نه از روی نفاق بلکه بخاطر جهالت برخورد گستاخانه ای با پیامبر نمودند و اصحاب با آنها به سختی برخورد نمودند که پیامبر آنها را امر به آرامش نموده است. خلاصه این که به نظر عقل این حقیر: اثبات قضیه احراق الباب آنگونه که شیعه می کوید، نفی موفقیت حکومت اسلامی است.
با سلام دوست عزیز
ببینیم ایا قضیه احراق نفی موفقیت حکومت اسلامی میکند.
ابتداءا از نظر قرآنی ببینیم:
اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 23 سال زحمت كشيد، حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال زحمت كشيد و قرآن ميفرمايد:
وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليل
جز عده كمي به او ايمان نياوردند.
سوره هود / آيه 40
اين عدم ايمان مردم، دليل بر ضعف تبليغ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وظيفه خودش را انجام ميدهد و پيامبران (عليهم السلام) هم وظائف خود را انجام ميدهند و قرآن هم ميفرمايد:
ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ
یامبر وظیفه ای جز رساندن پیام ندارد
سوره مائده / آيه 99 ـ سوره نور / آيه 54 ـ سوره عنكبوت / آيه 18
وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ
سوره يس / آيه 17
با این حساب از نظر قران موفقیت یک پیامبر یعنی رساندن پیام الهی اگر غیر این مطلب را بگوییم یعنی برخلاف منطق قران قائل شده ایم.و باید خیلی از انبیاء را ناموفق بدانیم.
اين قابليت و عدم قابليت مخاطب است كه ميتواند به رهنمود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) لباس عمل بپوشاند يا با آن مخالفت كند. اگر لباس عمل پوشيد، زهي به سعادتش و اگر مخالفت كرد، بدا به حالش.
اما غیرت صحابه ای که شما نسبت به آن اذعان داشتیدکه:
برخی مطالب را دوستان کارشناس پاسخ گفتند اما من مفصلا و با مدارک به این قضیه میپردازم:
قضيه دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را كنار ميگذاريم. شما غيرت صحابه را نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مورد مطالعه و بررسي قرار بدهيد تا ببينيد اينها نسبت به خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه كردهاند؟
من فقط به سراغ صحيح بخاري و صحيح مسلم ميروم و با كتابهاي ديگر كاري ندارم:
1-غيرت صحابه در جنگ أحد
جنگ أحد حدأقل نزديك به 16 سال بعد از آغاز رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اتفاق افتاد و در اين جنگ، انبوهي از مهاجرين بودند كه در مكه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند. در اين جنگ، با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مخالفت كردند و جز تعداد اندكي از آن جمعيت حدوداً 700 نفري، همه فرار كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در دست دشمن رها كردند.
صحيح بخاري ميگويد:
فلم يبق مع النبي صلي الله عليه و سلم غير اثني عشر رجلا.
فقط 12 نفر همراه نبي (صلي الله عليه و سلم) ماندند.
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 26، ح 3039، كتاب الجهاد و السير، باب 164، باب ما يكره من التنازع و الاختلاف في الحرب و عقوبة من عصي امامه
در همين جنگ بود كه 70 نفر از بهترين عزيزان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به شهادت رسيدند. اين صحابهاي كه فرار كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تك و تنها در دست دشمن رها كردند، آيا ميتوانيد بگوييد كه اين با غيرت صحابه سازگاري دارد؟ غيرت صحابه كجا رفته بود؟ اينها با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اينچنين كردند!
و جالب است که جاي ديگري از صحيح بخاري آمده است:
يدعوهم الرسول في أخراهم و لم يبق مع النبي صلي الله عليه و سلم غير اثني عشر رجلا.
رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرياد ميزند كه چرا فرار ميكنيد و ما را در ميان دشمنان رها ميكنيد؛ ولي فقط 12 نفر همراه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ماندند.
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 5، ص 171، ح 4561، كتاب التفسير، باب 10 ، باب قوله «وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ»
در همين جنگ بود كه دندان مبارك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شكست و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم ميفرمايد:
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيش از 70 زخم برداشت.
آيا اين غيرت صحابهاي كه شما ميگوييد كه نميگذارند به دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ظلم شود، در اينجا كجا رفت و اينها با خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه كار كردند؟!
2-غيرت صحابه در جنگ حنين
دوست عزیزمان فرمودند که:
) جنگ حنین را نیز مورد تحلیل قرار دادم! البته در آنجا نیز مؤمنین از خود ضعف نشان دادند ولی با فریادی که عباس زد - صوّات بود و صدایی رسا داشت و پیامبر از او خواست تا مردم را فراخواند - همه برگشتند. ولی مردم مدینه ناله های فاطمه را (آنطور که شما می گویید) از زمان احراق الباب تا هنگام وفاتش شنیدند ولی ککشان هم نگیزید و فقط آمدند نزد علی و گفتند به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز تا بتوانیم استراحت کنیم!!! انصاف دهید آیا ایندو حادثه قابل مقایسه است؟!
اما قران و روایات و علمای اهل سنت مطلب را طور دیگر نقل میکنند:
قرآن در سوره توبه، آيه 25 عمل صحابه را تقبيح ميكند و ميفرمايد:
وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ
و در روز حنين (نيز ياري نمود) در آن هنگام كه فزوني جمعيتتان شما را به إعجاب آورده بود، ولي هيچ مشكلي را براي شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد، سپس پشت (به دشمن) كرده و فرار نموديد.
همچنين در السيرة الحلبية و ديگر كتابها آمده است:
كانوا أكثر من عشرة آلاف، فلم يتخلف معه إلا علي بن أبي طالب و العباس و إبنه فضل و ربيعة و أبو سفيان هما إبنا الحارث بن عبد المطلب و أسامة بن زيد و عبيدة بن أم أيمن ... .
بيش از 10 هزار نفر بودند و غير از علي و عباس و فرزندان عباس و ... كسي نماند.
السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 67 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 62 ـ تاريخ الطبري، ج 2، ص 347
میبینید صراحتا میفرماید بیش از ده نفر نماندند و همه فرار کردند.
در صحيح بخاري هم وقتي به قضيه جنگ حنين ميرسد، ببينيد كه چه تعابيري دارد و واقعاً انسان خجالت ميكشد اين روايات را مطرح كند. ميگويد:
قال رجل للبراء بن عازب رضي الله عنه: أفررتم عن رسول الله صلي الله عليه و سلم يوم حنين، قال: لكن رسول الله صلي الله عليه و سلم لم يفر، إن هوازن كانوا قوما رماة و إنا لما لقيناهم حملنا عليهم فانهزموا، فأقبل المسلمون علي الغنائم و استقبلونا بالسهام، فأما رسول الله صلي الله عليه و سلم فلم يفر، فلقد رأيته و إنه لعلي بغلته البيضاء و إن أبا سفيان آخذ بلجامها و النبي صلي الله عليه و سلم يقول: أنا النبي لا كذب، أنا إبن عبد المطلب.
مردي به براء بن عازب ميگويد: آيا همه شما فرار كرديد و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را در برابر دشمن رها كرديد؟ براء بن عازب گفت: فقط رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرار نكرد. قبيله هوازن، تيرانداز بودند و وقتي ما با آنها برخورد كرديم، به آنها حمله كرديم و آنها فرار كردند و وقتي مسلمانان براي جمع آوري غنائم رفتند، آنها با تير به ما حمله كردند و همه فرار كرديم و فقط رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ماند و فرار نكرد و روي قاطر سفيدي نشسته بود و أبو سفيان هم افسار قاطر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را به دست داشت و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ميفرمود: من پيامبري هستم كه دروغ نميگويم، من پسر عبد المطلب هستم.
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 3، ص 218، ح 2864، كتاب الجهاد و السير، باب 52 ، باب من قاد دابّة غيره في الحرب
يعني اين همه صحابه تصور كردند كه همه چيز دروغ است و فرار كردند.ایا این همه صحابه غیرت داشتند که پیامبر خدا را زیر تیغ شمشیر و نیزه رها کردند بماند غیرت آنان با دختر بزرگوار ایشان.
نکته جالب تر اینکه عالم بزرگ اهل سنت إبن حجر عسقلاني از حَكَم بن عتيبه نقل ميكند و ميگويد:
فلم يبق معه إلا أربعة نفر، ثلاثة من بني هاشم و رجل من غيرهم، علي و العباس بين يديه ... .
فقط 4 نفر با رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ماندند؛ 3 نفر از بني هاشم و يك نفر هم از غير بني هاشم. علي و عباس جلوي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شمشير ميزدند و از او دفاع ميكردند ... .
فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 23
اين واقعاً مصيبت است و بايد گفت: «إنا لله و إنا إليه راجعون»! از ميان بيش از 10 هزار نفر، فقط 4 نفر با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ماندند!این همان غیرت صحابه است که میفرمودید کجا رفت این از پیامبر که زنده جلویشان ایستاده بود و میجنگید غیرت نکردند و تنهایش گذاشتند بماند غیرت انان در باره دختر پیامبرشان...
با این حساب در زمانی که خلافت ظاهری به زور و غصب به دست مخالفین علی و فاطمه سلام الله علیهما افتاده نباید انتظار داشت مردمی که این همه بی غیرتی در مورد خود پیامبر داشته اند ،غیرت کنند و از ایشان ان هم مقابل حکومت و جوی که بر علیه آن حضرات به راه افتاده بود حمایت نمایند.
آن هم نه فقط دختر پیامبرشان، بلکه همسر علی بن ابی طالبی که کمتر خانه ای پیدا میشد که حضرت یک نفر از اهل ان خانه را در جنگ ها به درک واصل نکرده باشد
بدیهی است که چنین افرادی حاضر به حمایت از همسر آن حضرت نمیشوند.
یعنی یکی از جرم های حضرت زهرا سلام الله علیها این بود که همسر شیر مردی چون علی بن ابی طالب علیه السلام بود.
از آن طرف در مورد خود عمربن خطابی که با تازیانه به جان زنان می افتد و خشنی و بداخلاقی او شهرت داشته چنین عملی بعید نیست(ادله و روایات این مطلب را درصورت درخواست تقدیم مینمایم که به علت اختصار از ذکر آنها خودداری نمودم)
تمام مواردی که مثال آوردید دارای انگیزه تخطی است. مثلا فرار سربازان اسلام در جنگ حنین انگیزه تخطی دارد هر چند گناه است ولی گناهش آنقدر سنگین نیست که موجب ارتداد باشد. ترک اعتراض عمومی در مورد احراق الباب بدون انگیزه است! آیا همین باعث نمی شود که نتوانیم آن موراد را به عنوان شاهد استفاده کنیم؟ این که گفتید علل سکوت اهل مدینه را بررسی کنیم کار خوبی است! ولی اگر نتوانستیم در این بررسی راه بجایی ببریم یعنی این که همچنان موضوع احراق الباب دارای استبعاد عقلی است! زیرا از لوازم این اقدام موهن، اعتراض مردم است و فرض بر این است که برای این اعتراض هم انگیزه ای یافت نکردیم در نتیجه علت غایی آن موجود نیست و فعل اختیاری بدون علت غایی تحقق نمی یابد و ترک اعتراض، در مورد بحث، کف نفس است زیرا انگیزه های فعل به شدت وجود داشته است، لذا ترک اعتراض فعلی است اختیاری و باید علت غایی داشته باشد!
با سلام خدمت شما
کاربر گرامی گمان می کنم اصلا متن بنده را مطالعه نفرمودید!دقت کنید در همان جا دلایل را بیان کردیم که علت مخالفت چه بوده است.اصلا بر فرض هم ندانید علت مخالفت چه بوده نهایتا سخنی که می توانید بگویید این است واقعه رخ داده ولی علت معلوم نیست و اصلا نمی توانید بگویید چنین چیزی محال است(البته منظور شما محال وقوعی است زیرا محال عقلی تعریف جداگانه دارد)
مضافا بر این بسیاری از روحیات مردم یک منطقه و یا زمانی از تاریخ از رخدادهایی که در آن جا و در آن زمان رخ می دهد به دست می آید.مثلا وقتی مردم یک شهر در مقابل دشمنی که به آن شهر حمله کرده است مقابله می کنند و مانع آن ها می شوند می گویند مردم آنجا شجاع و دلیر هستند واگر مردم فرار کنند می گویند مردم آن منطقه ترسو هستند نه اینکه بگویند اصلا حمله ای رخ نداده است!!!
سخن آنکه سه گروه در مدینه بودند:
[1]مأساة الزهرا(س)،علامه جعفر مرتضی عاملی ،ج1،ص 221 ، مطابق با نرم افزار مکتبه الشامله
جناب دانشمند سلام علیکم
بنده همه مطالب شما را بدقت مطالعه کردم! ولی همچنان معتقدم انگیزه کافی برای این سکوت اهل مدینه در برابر احراق الباب وجود ندارد.
می گویید ممکن است ترسیده باشند، خب از چه کسی بترسند؟ تازه هفت روز از روی کارآمدن حکومت جدید نگذشته است! آیا آنها ارتشی داشتند؟ نیروهای ترور داشتند؟ تازه داشته باشند مگر همین مهاجرین و انصار نبودند که اینقدر در جنگها رشادت بخرج دادند؟!
می گویید شاید آنها سلامت را دوست داشتند؟ چطور تا سال قبل همه آماده جهاد و شهادت بودند، چه شد یکباره سلامت دوست شدند. بله اگر چند سال گذشته بود و مثلا زمان عثمان شده بود می توانستید بگویید او با امتیازات مالی که برای مهاجرین و انصار قرار داده بود انها را رفا طلب نموده بود! حتی اگر بپذیریم این رفاه طلبی را ابوبکر و عمر استارت زده باشند بازهم ربطی به هفت روز بعد از رحلت پیامبر ندارد.
می گویید بعضی به عمر گوشزد کرده بودند. مگر عمر می خواسته است یک بی ادبی ساده بکند که فقط باید به او گوشزده کرد؟! او می خواسته خانه وحی را آتش بزند و به قول شما آتش زده است آنهم با چهل مرد! آیا انتظار است که فقط به او گوشزد شود.
وقتی امتی نشان داده اند شجاع و دلیر هستند و ادله غیر قابل نقضی نیز بر هدایت یافتگی آنها دلالت دارد بعد دلائلی می آید که اصلا به استحکام دلائل قبلی نمی رسد و می گوید این امت ترسو بوده اند، شما کدام یک را قبول می کنید؟
اگر دلائل هدایت یافتگی و دلیری مهاجرین و انصار را رد کنید، باید جواب دهید هفتاد جنگ را در ده سال چه کسانی بر عهده داشتند؟ رنج در مکه و آوارگی و دوبار هجرت به حبشه و هجرت به مدینه را چه کسانی بر جان خریدند؟
از همه مهمتر وقتی شما مهاجرین و انصار را محکوم می کنید، پس باید بپذیرید پیامبر اسلام جز درباره هدایت عده ای شیعه، هیچ موفقیتی نداشته است. زیرا آنها که در مرکز حکومت اسلام بودند اینقدر بی عرضه و ترسو و رفاه طلب بودند! چه انتطاری است دیگر مردمان آن عصر هداست یافته باشند!
اینها دلائلی است که باعث می شود عقل من نتواند مستندات تاریخی احراق الباب را بپذیرد. فرق هم نمی کند این مستندات را سنیها نقل کرده باشند یا شیعه ها!
اصلا مگر پذیرش موضوع احراق الباب جزء اصول مذهب شیعه است که هرکس آن را نپذیرفت می شود سنی؟!
جناب دانشمند سلام علیکم
بنده همه مطالب شما را بدقت مطالعه کردم! ولی همچنان معتقدم انگیزه کافی برای این سکوت اهل مدینه در برابر احراق الباب وجود ندارد.
می گویید ممکن است ترسیده باشند، خب از چه کسی بترسند؟ تازه هفت روز از روی کارآمدن حکومت جدید نگذشته است! آیا آنها ارتشی داشتند؟ نیروهای ترور داشتند؟ تازه داشته باشند مگر همین مهاجرین و انصار نبودند که اینقدر در جنگها رشادت بخرج دادند؟!
می گویید شاید آنها سلامت را دوست داشتند؟ چطور تا سال قبل همه آماده جهاد و شهادت بودند، چه شد یکباره سلامت دوست شدند. بله اگر چند سال گذشته بود و مثلا زمان عثمان شده بود می توانستید بگویید او با امتیازات مالی که برای مهاجرین و انصار قرار داده بود انها را رفا طلب نموده بود! حتی اگر بپذیریم این رفاه طلبی را ابوبکر و عمر استارت زده باشند بازهم ربطی به هفت روز بعد از رحلت پیامبر ندارد.
می گویید بعضی به عمر گوشزد کرده بودند. مگر عمر می خواسته است یک بی ادبی ساده بکند که فقط باید به او گوشزده کرد؟! او می خواسته خانه وحی را آتش بزند و به قول شما آتش زده است آنهم با چهل مرد! آیا انتظار است که فقط به او گوشزد شود.
وقتی امتی نشان داده اند شجاع و دلیر هستند و ادله غیر قابل نقضی نیز بر هدایت یافتگی آنها دلالت دارد بعد دلائلی می آید که اصلا به استحکام دلائل قبلی نمی رسد و می گوید این امت ترسو بوده اند، شما کدام یک را قبول می کنید؟
اگر دلائل هدایت یافتگی و دلیری مهاجرین و انصار را رد کنید، باید جواب دهید هفتاد جنگ را در ده سال چه کسانی بر عهده داشتند؟ رنج در مکه و آوارگی و دوبار هجرت به حبشه و هجرت به مدینه را چه کسانی بر جان خریدند؟
از همه مهمتر وقتی شما مهاجرین و انصار را محکوم می کنید، پس باید بپذیرید پیامبر اسلام جز درباره هدایت عده ای شیعه، هیچ موفقیتی نداشته است. زیرا آنها که در مرکز حکومت اسلام بودند اینقدر بی عرضه و ترسو و رفاه طلب بودند! چه انتطاری است دیگر مردمان آن عصر هداست یافته باشند!
اینها دلائلی است که باعث می شود عقل من نتواند مستندات تاریخی احراق الباب را بپذیرد. فرق هم نمی کند این مستندات را سنیها نقل کرده باشند یا شیعه ها!
اصلا مگر پذیرش موضوع احراق الباب جزء اصول مذهب شیعه است که هرکس آن را نپذیرفت می شود سنی؟!
با سلام خدمت کاربرد عزیز جویا
به نظرم علت اینکه نمی تونید در نظر بگیرید چرا اون شهر به یک باره یه جور غریب عمل کرده در نظر نگرفتن یک نکته هست ....
در احدایث شیعه داریم بعد از دنیا رفتن حضرت رسول(ص) تنها چند نفر مرتد نشدند......
جناب دانشمند سلام علیکم بنده همه مطالب شما را بدقت مطالعه کردم! ولی همچنان معتقدم انگیزه کافی برای این سکوت اهل مدینه در برابر احراق الباب وجود ندارد. می گویید ممکن است ترسیده باشند، خب از چه کسی بترسند؟ تازه هفت روز از روی کارآمدن حکومت جدید نگذشته است! آیا آنها ارتشی داشتند؟ نیروهای ترور داشتند؟ تازه داشته باشند مگر همین مهاجرین و انصار نبودند که اینقدر در جنگها رشادت بخرج دادند؟! می گویید شاید آنها سلامت را دوست داشتند؟ چطور تا سال قبل همه آماده جهاد و شهادت بودند، چه شد یکباره سلامت دوست شدند. بله اگر چند سال گذشته بود و مثلا زمان عثمان شده بود می توانستید بگویید او با امتیازات مالی که برای مهاجرین و انصار قرار داده بود انها را رفا طلب نموده بود! حتی اگر بپذیریم این رفاه طلبی را ابوبکر و عمر استارت زده باشند بازهم ربطی به هفت روز بعد از رحلت پیامبر ندارد. می گویید بعضی به عمر گوشزد کرده بودند. مگر عمر می خواسته است یک بی ادبی ساده بکند که فقط باید به او گوشزده کرد؟! او می خواسته خانه وحی را آتش بزند و به قول شما آتش زده است آنهم با چهل مرد! آیا انتظار است که فقط به او گوشزد شود. وقتی امتی نشان داده اند شجاع و دلیر هستند و ادله غیر قابل نقضی نیز بر هدایت یافتگی آنها دلالت دارد بعد دلائلی می آید که اصلا به استحکام دلائل قبلی نمی رسد و می گوید این امت ترسو بوده اند، شما کدام یک را قبول می کنید؟ اگر دلائل هدایت یافتگی و دلیری مهاجرین و انصار را رد کنید، باید جواب دهید هفتاد جنگ را در ده سال چه کسانی بر عهده داشتند؟ رنج در مکه و آوارگی و دوبار هجرت به حبشه و هجرت به مدینه را چه کسانی بر جان خریدند؟ از همه مهمتر وقتی شما مهاجرین و انصار را محکوم می کنید، پس باید بپذیرید پیامبر اسلام جز درباره هدایت عده ای شیعه، هیچ موفقیتی نداشته است. زیرا آنها که در مرکز حکومت اسلام بودند اینقدر بی عرضه و ترسو و رفاه طلب بودند! چه انتطاری است دیگر مردمان آن عصر هداست یافته باشند! اینها دلائلی است که باعث می شود عقل من نتواند مستندات تاریخی احراق الباب را بپذیرد. فرق هم نمی کند این مستندات را سنیها نقل کرده باشند یا شیعه ها! اصلا مگر پذیرش موضوع احراق الباب جزء اصول مذهب شیعه است که هرکس آن را نپذیرفت می شود سنی؟!
با سلام خدمت شما
جو مدینه آن روز جو خفقان ، ترس و ارعاب بود اگر کسی کوچکترین اعتراض و یا شکایتی نسبت به ظلم به خاندان نبوت ابراز می کرد با شمشیر وتازیانه معروف عمر روبرو می گردید اصولا عمر مردی خشن و بی پروا بود و از زدن و کتک کاری نمودن دیگران هیچ گونه ابا و ترسی نداشت به حدی که پیامبر نیزنسبت به این امرمعترض شد:
أبي بن کعب مي گويد : از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: اي پسر خطاب بر يارانم عذاب مباش[2]
عمر تازیانه معروفی داشت افراد بی گناهی نیز از شر آن در امان نبودند وحشت مردم مدینه از این تازیانه به حدی بود که تاریخ آن را با شمشیر حجاج بن یوسف که از بزرگترین جنایتکاران عالم است مفقایسه نموده اند.
شعبي مي گويد: دره (تازيانه) عمر ترس ناكتر ازشمشير حجاج بود[3]
عافیت طلبی آن ها را نیز تاریخ گواه است .به این نمونه توجه کنید:
خیال می کردند واقعا مسئله هراسناکی اتفاق افتاده است. و البته گفته شده است که سخن ابوبکر هم که گفته است لاغالب لکم الیوم (انفال: 48) در این هزمیت بی تأثیر نبوده است زیرا این سخن شرک است و مانع یاری خداوند می شود.
[1] الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 244، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت؛
[2] صحيح مسلم ج6 ، ص 180 ، کتاب الآداب ، باب الإستئذان ؛ سنن ابي داود ج2 ، ص 514 ، کتاب الأدب باب ( 138) كم مرة يسلم الرجل في الاستئذان ؛ شرح صحيح مسلم ـ نووي ـ ج 14 ، ص 132، کتاب الآداب ، باب الإستئذان ؛ فتح الباري ج 11، ص 24و 25، کتاب الإستئذان، باب التسليم و الإستئذان ثلاثا ؛ عمدة القاري ـ عيني ـ ج 22، ص 242 ؛ الإستذکار ـ ابن عبدالبر ـ ج 8 ،ص 478؛ التمهيد ـ ابن عبد البر ـ ج 3،ص 195؛ الأذکار النووية ـ يحيي بن شرف النووي ـ ص 330 ، کتاب اذکار المتفرقة ، باب ( باب جواز التعجب بلفظ التسبيح والتهليل ونحوهما ) ، حديث 1008 ؛ فيض القدير شرح جامع الصغير ـ المناوي ـ ج 3 ، ص 228، باب ( فصل في المحلى بأل من هذا الحرف ـ أي حرف الهمزة ـ ) ؛ الاحکام ـ ابن حزم ـ ج 6 ، ص 815 ، باب الباب السادس والثلاثون في إبطال التقليد .
[3] مغني المحتاج لمحمد بن الشربيني: 390/4، حواشي الشرواني على تحفة المحتاج: 134/10، وفيات الأعيان لابن خلكان، ج 3، ص 14.
حال بنده از شما یک سوال دارم:هدف رسالت چیست وچگونه محقق می شود؟ممنون هستم پاسخ دهید چون میخواهم بحث را حول همین محور ادامه دهیم
خدمت دانشمند عزیز سلام عرض می کنم
هدف اسلامٰ تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس است. چیزی که اگر موضوع احراق الباب واقعیت داشته باشدٰ اصلا محقق نشده است. همه مواعظ قرآن با این وقوع این مسئله زیر ژا گذاشته شده است! هیچ تزکیه نفسی صورت نگرفته است حتی مردم تعصب زمان جاهلی خود را که به قبیله داشتندٰ به انسانها کریم داشتند نیز از دست دادند!
و هيچ امتى نبوده مگر اين كه در آن، هشدار دهنده اى گذشته است
از بعد انجام وظیفه شکی نیست تمام پیامبران به وظیفه خود به طرز کامل عمل کردند و در راه هدایت مردم از هیچ تلاشی فرو گذاری نکردند و در این زمینه به موفقیت کامل دست پیدا کردند.
حضرت نوح(علیه السلام)به درگاه الهي عرضه ميدارد: "رَبِّ اِنّي دَعَوتُ قَومي لَيلاً ونَهارا"[4] "پروردگارا! من قوم خود را شب و روز ]به سوي تو[ دعوت كردم."
ولی بعد از سالیان طولانی فقط تعدادی حدود 80 نفر به ایشان ایمان آوردند.آیا می توان گفت حضرت نوح(علیه السلام) کوتاهی در ابلاغ پیام الهی داشته است؟ روشن است چنین سخنی صحیح نیست و نمی توان گفت انبیاء در وظیفه خود کوتاهی کرده اند .همین سخن نیز در مورد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز گفته می شود.
با سلام؛ از اينكه غلط املايي دارم عذر ميخوام اخه با تلفن همراه به نت وصل هستم و زبانش عربي هست.
١ - دوستان و به خصوص كارشناس محترم، شما داريد بحث را منحرف مي كنيد، روايات بسياري اورديد اكثرا ضعيف است اما به خاطر منحرف نشدن بحث سند انها را بررسي نمي كنم تا به بهانه ي انحراف موضوع تايبك را قفل نكنند.
٢ - فرض كنيد صحبت كارشناس محترم و به عبارتي عقيده شيعه در مورد اين افسانه صحيح باشد حال سوالات زير مطرح است:
الف: ايا در عقل جاي مي شود كه زني مانند فاطمه بنت نبي به روايتي در سن ١٨ سالكي در بشت درب ضربه بخورد و ميخ در سينه مبارك ايشان فرو رود و جنينش سقط شود، اما با وجود اين ضعفي كه بابت زخم و سقط جنين دارند و به قول شيعه ناله هاي شبانه روزي داشته است، ايا ممكن است جند روز بعد بتواند به مسجد برود و خطبه فدكيه را در طلب ارث و ميراث نمايد و عجيبتر انكه از امامت حرفي نزند؟
ب - فرض كنيد من و شماي خطا كار با همسرمان در منزليم و دشمنان در ان سوي ديوار، ايا ناموسمان را به سوي درب مي فرستيم يا مانند شير مردي خودمان سينه جلو مي اندازيم؟
ج - ايا در قاموس امام علي -رض- جاي مي شود كه طناب بر حلقش بكشند و او را ...... ببرند؟
د - ايا منتطي نبود حضرت علي لااقل بعد از به خلافت رسيدن از حيثيت خود در مورد اين افسانه دفاع كند؟
ه - كدام بي غيرتي در عالم دختر به قاتل ناموسش مي دهد و فرزند به نام او ميكذارد؟
و در انتها فضايل عمر و عثمان را از زبان حضرت علي در نهج البلاغه مطالعه كنيد حتما
با سلام؛ از اينكه غلط املايي دارم عذر ميخوام اخه با تلفن همراه به نت وصل هستم و زبانش عربي هست. ١ - دوستان و به خصوص كارشناس محترم، شما داريد بحث را منحرف مي كنيد، روايات بسياري اورديد اكثرا ضعيف است اما به خاطر منحرف نشدن بحث سند انها را بررسي نمي كنم تا به بهانه ي انحراف موضوع تايبك را قفل نكنند. ٢ - فرض كنيد صحبت كارشناس محترم و به عبارتي عقيده شيعه در مورد اين افسانه صحيح باشد حال سوالات زير مطرح است: الف: ايا در عقل جاي مي شود كه زني مانند فاطمه بنت نبي به روايتي در سن ١٨ سالكي در بشت درب ضربه بخورد و ميخ در سينه مبارك ايشان فرو رود و جنينش سقط شود، اما با وجود اين ضعفي كه بابت زخم و سقط جنين دارند و به قول شيعه ناله هاي شبانه روزي داشته است، ايا ممكن است جند روز بعد بتواند به مسجد برود و خطبه فدكيه را در طلب ارث و ميراث نمايد و عجيبتر انكه از امامت حرفي نزند؟ ب - فرض كنيد من و شماي خطا كار با همسرمان در منزليم و دشمنان در ان سوي ديوار، ايا ناموسمان را به سوي درب مي فرستيم يا مانند شير مردي خودمان سينه جلو مي اندازيم؟ ج - ايا در قاموس امام علي -رض- جاي مي شود كه طناب بر حلقش بكشند و او را ... ببرند؟ د - ايا منتطي نبود حضرت علي لااقل بعد از به خلافت رسيدن از حيثيت خود در مورد اين افسانه دفاع كند؟ ه - كدام بي غيرتي در عالم دختر به قاتل ناموسش مي دهد و فرزند به نام او ميكذارد؟ و در انتها فضايل عمر و عثمان را از زبان حضرت علي در نهج البلاغه مطالعه كنيد حتما
با سلام
جناب اگر به موضوع مورد بحث تاپیک نگاه می کردید می دیدید سوالات شما اصلا مربوط به بحث نیست
شما هم اگر سوالی دارید به ترتیب هر سوال خود را در یک موضوع دیگر مطرح کنید و از به حاشیه کشاندن بحث و طرح سوالات متعدد که شیوه همیشگی شماست بپرهیزید.
قسمت ج را به خاطر تمثیل دور از ادب شما ویرایش کردم
با تشکر
قسمت ج را به خاطر تمثیل دور از ادب شما ویرایش کردم
اولا که من در ادامه نوشته بودم -زبانم لال- پس تمثیل دور از ادب نبوده.
اما برای اینکه به بهانه ی منحرف شدن بحث تایپک قفل نشود باز هم بحث در این مورد را ادامه نمی دهم و به موضوع اصلی دوست گرامی جویا می پردازیم.
شیعه : تاریخ طبری میگوید که عمر قصد داشت خانه را آتش بزند، طبری میگوید:
عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم؛ مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد درحالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.
(تاريخ الطبري2/233).
سني می گوید اولا: اين روايت نمیگوید فاطمه کشته شد یا زخمی شد، دوما نمیگوید که حضرت فاطمه در را باز کرد میگوید زبیر در را باز کرد حداقل خودت متن روایت را قبول کن این روایت بر ضد توست
دوما: روایت میگوید در خانه مردان زیادی بودند پس ناممکن است که حضرت فاطمه در وسط آن همه مرد وظیفه رفتن به پشت در و مقابله با عمر را بعهده بگیرد.
سوما: عمر که دید زبیر با شمشیر از خانه بیرون آمد؛ آیا بعنوان اولین شخص, نترسید که شاید شمشیر علی سرش را بشکافد؟ شیعه برای اینکه عمر قاتل فاطمه باشد اینجا مجبور شده او را شجاع نشان دهد ! او را فردی نشان دهد که پیشاپیش سپاه در حرکت است!!
چهارما: این روایت قابل قبول نیست هر چیز که در تاریخ طبری نوشته باشد که وحی منزل نیست، و حتی عقیده طبری هم این نیست! و حدیث شناسان این روایت را نادرست میدانند و روایت منقطع است.
[="red"]پس باز هم تاکید می کنیم که چگونه ممکن است فاطمه بنت نبی -س- در زمانی اندک پس از شکستن پهلویش و سقط جنینش با پای خود به سوی ابوبکر برود و طلب فدک (مال دنیا و نه حق امامت) را بکند؟[/]
اما برای اینکه به بهانه ی منحرف شدن بحث تایپک قفل نشود باز هم بحث در این مورد را ادامه نمی دهم و به موضوع اصلی دوست گرامی جویا می پردازیم.
شما می توانید سوالات خود را یکی یکی در یک موضوع دیگر مطرح کنید و درآنجا در مورد مباحث شما به گفتگو می نشینیم.
بنده به صورت خلاصه مطالب شما را پاسخ می دهم و خواهشمندم اگر سوالی غیر از مبحث اصلی بحث دارید یک موضوع جداگانه ایجاد کنید و سوالات خود را به صورت انفرادی مطرح کنید و متاسفانه در صورتی که مبحث غیر مربوط به این تاپیک مطرح کنید مجبور به حذف پست شما می شوم.
سني می گوید اولا: اين روايت نمیگوید فاطمه کشته شد یا زخمی شد، دوما نمیگوید که حضرت فاطمه در را باز کرد میگوید زبیر در را باز کرد حداقل خودت متن روایت را قبول کن این روایت بر ضد توست
ذهبى در تاريخ الإسلام مىنويسد:
دوما: روایت میگوید در خانه مردان زیادی بودند پس ناممکن است که حضرت فاطمه در وسط آن همه مرد وظیفه رفتن به پشت در و مقابله با عمر را بعهده بگیرد.
سوما: عمر که دید زبیر با شمشیر از خانه بیرون آمد؛ آیا بعنوان اولین شخص, نترسید که شاید شمشیر علی سرش را بشکافد؟ شیعه برای اینکه عمر قاتل فاطمه باشد اینجا مجبور شده او را شجاع نشان دهد ! او را فردی نشان دهد که پیشاپیش سپاه در حرکت است!!
عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
چهارما: این روایت قابل قبول نیست هر چیز که در تاریخ طبری نوشته باشد که وحی منزل نیست، و حتی عقیده طبری هم این نیست! و حدیث شناسان این روایت را نادرست میدانند و روایت منقطع است. پس باز هم تاکید می کنیم که چگونه ممکن است فاطمه بنت نبی -س- در زمانی اندک پس از شکستن پهلویش و سقط جنینش با پای خود به سوی ابوبکر برود و طلب فدک (مال دنیا و نه حق امامت) را بکند؟
سوال آخر شما هم در این تاپیک پاسخ داده شده بود ولی معلوم است اصلا به پست ها نگاهی نینداخته اید.
به هر حال هر کدام از این سوالات را در موضوع جداگانه مطرح کنید تا یک به یک مورد بررسی قرار دهیم و از ادامه این مباحث در اینجا پرهیز کنید تا بحث اصلی به حاشیه نرود.