جمع بندی روح يا ارواح؟

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روح يا ارواح؟

با سلام

در قرآن كريم ، كلمه روح بصورت مفرد استفاده شده است و حتي يك كلمه ارواح وجود ندارد.
بنظر ميرسد با توجه به اينكه خداوند متعال از عبارت دميدن روح براي دادن حيات به انسان استفاده ميكند و عباراتي مانند قراردادن روح در كالبد و يا تعبيه روح در كالبد و امثال آن ، توسط خداوند بكار نرفته است ، لذا بايد بتوان گفت كه روح مانند يك سيگنال حيات ، به انسان زندگي ميدهد و پس از شروع حيات ، ديگر روحي در بدن نيست و از اينجا به بعد خداوند از عبارت نفس استفاده ميكند و در نهايت هنگام مرگ فقط نفس را از انسان ميگيرد. روح در قرآن يكي است و آنهم روح خدا ميباشد.

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا و می‌پرسندت از روح ، بگو روح از امر پروردگار من است و داده نشده‌اید از دانش جز اندکی را[17:85]

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

خدا دریابد جانها را هنگام مرگشان و آنکه نمرده است در خوابگه خویش است پس نگاهدارد آن را که مرگ را بر او گذرانیده است و رها کند آن دگر را تا سرآمدی نامبرده همانا در این است آیتهائی برای گروهی که بیندیشند[39:42]

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ

همه کس چشنده مرگ است سپس بسوی ما برگردانیده شوید[29:57]

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً ۖ وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ

همه کس چشنده مرگ است و می‌آزمائیم شما را به بدی و خوبی آزمودنی و بسوی ما بازگردانیده شوید[21:35]

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۖ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ۗ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ

همه کس چشنده مرگ است و جز این نیست که به شما پرداخته شود مزدهای شما روز قیامت پس کسی که برکنار شد از آتش و برده شد به بهشت همانا رستگار شد و نیست زندگانی دنیا جز کالای فریب (سرگرمی)[3:185]

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا ۗ وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا ۚ وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ

و نرسیده است کسی را که بمیرد مگر به اذن خدا نامه سرآمددار و هر کس خواهد پاداش دنیا دهیمش از آن و هر که پاداش آخرت خواهد دهیمش از آن و زود است پاداش دهیم به شکرگزاران‌[3:145]


کارشناس بحث : عمار

با سلام و عرض ادب
عرض کنم که خودتان می فرماید قرار دادن روح در کالبد و نه فقط دمیدن و سیگنال.اما در جواب این مسئله باید دید بین روح و نفس آیا فرقی هست؟اگر هست به چه صورت؟
حقیقت روح و نفس یکی است و تفاوت آنها اعتباری است. حقیقت غیر مادّی وجود آدمی را از آن جهت که موجودی ذاتاً غیر مادّیاست روح می نامند ولی از آن جهت که تعلّق به بدن مادّی دارد نفس می گویند. به تعبیر دیگر ، به مرتبه ی عالی حقیقت غیر مادّی انسان ، روح ، و به مرتبه ی پایین آن که مدبّر بدن مادّی است نفس می گویند. البته حکما برای انسان روح بخاری نیز قائلند که مرتبه ی آن فروتر از نفس بوده جسم لطیف مادّی است. این حقیقت مادّی را هم روح گفته اند ، از آن جهت که مانند ریح (باد) در بدن جاری است و موجب حرکت اعضاء می شود. در فراروانشناسی امروزی از این روح بخاری با عنوان کالبد نوری یا هاله ی انسانی نام برده می شود.
چنان که در کلمات مفسرین و بزرگان گاهی از نفس استفاده شده و گاهی از روح و گاه این دو در کنار هم به کار رفته اند. از جمله علامه طباطبایی(رحمه الله) می فرماید: «خداوند انسان را از دو جزء خلق کرده: یکی ماده و بدن و دیگری جوهر مجرد یعنی نفس و روح».(1) پس اگر سخن از قدرت نفس یا قدرت روح به میان آید، هر دو به یک معناست.
لذا وجود روح در انسان و استمرار آن حتمی و واضح است.
1. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، بیروت: مؤسسه الاعلمی، چاپ پنجم، 1403 هـ ، ج 2، ص 113.

hamidnazemi;289409 نوشت:
با سلام در قرآن كريم ، كلمه روح بصورت مفرد استفاده شده است و حتي يك كلمه ارواح وجود ندارد. بنظر ميرسد با توجه به اينكه خداوند متعال از عبارت دميدن روح براي دادن حيات به انسان استفاده ميكند و عباراتي مانند قراردادن روح در كالبد و يا تعبيه روح در كالبد و امثال آن ، توسط خداوند بكار نرفته است ، لذا بايد بتوان گفت كه روح مانند يك سيگنال حيات ، به انسان زندگي ميدهد و پس از شروع حيات ، ديگر روحي در بدن نيست و از اينجا به بعد خداوند از عبارت نفس استفاده ميكند و در نهايت هنگام مرگ فقط نفس را از انسان ميگيرد. روح در قرآن يكي است و آنهم روح خدا ميباشد. وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا و می‌پرسندت از روح ، بگو روح از امر پروردگار من است و داده نشده‌اید از دانش جز اندکی را[17:85]

سلام
در هر دو آیه ای که از روح سخن گفته منظور روح الهی است و جایی از روح انسان سخن نگفته تا بر واحد و کثیر بودنش دلالت کنیم .
اما تعبیر نفس برای روح به جهت تعلقش به بدن است چه اینکه خدا نیز به جهت تعلق تدبیری که به جهان دارد دارای نفس است : و یحذرکم الله نفسه
اما خلاصه آنچه از مجموع بیانات دینی و تحقیقات عالمان این رشته بدست می آید آنستکه :
روح همان بعد غیر مادی وجود انسانی است که از متن جسم او انشا می شود و بدان تعلق می گیرد و به تدبیر و کسب کمالات از بدن می پردازد و به همین جهتش نفس گفته می شود . دارای مراتب متعددی است بر وزان مراتب عالم بیرون .
والله الموفق

در شناخت انسان سه قسمت مهم و متمايز تشخيص مي‌دهيم: اول جسم، دوم نفس و سوم روح. در اكثر بحث‌هاي فلسفي كه عده زيادي مطرح مي‌كنند انسان را به دو عامل تقسيم مي‌كنند، مي‌گويند قسمت مادي و قسمت معنوي يا قسمت مادي و قسمت روحي. ولي در اين تجزيه و تحليلي كه هم‌اكنون مطرح مي‌كنم مي‌بينيم كه انسان به سه جزء نقسيم مي‌شود و نفس و روح باهم اختلاف كلي دارند، يك حقيقت نيستند، دو حقيقت هستند كه سعي مي‌كنم در اين بحث اين موضوع را براي شما روشن كنم، حتي در لغت فرانسه و انگليسي هم بين نفس و روح اختلافي وجود دارد، روح را به انگليسي «اسپريت»Spirit و نفس را «سل» Soul مي‌گوئيم.
نفس و روح
در قرآن هم اگر دقتي كنيم اختلاف فاحشي بين نفس و روح وجود دارد. مي‌بينيم كه نفس يك واعقيتي است كه مفرد و جمع آن بكار رفته است، نفس، نفوس، انفس، درحاليكه روح در قرآن هميشه بطور مفرد ذكر مي‌شود. ارواح ديده نمي‌شوند، درست است كه در لغت ما ارواح را بكار مي‌بريم ولي در لغت قرآن «روح» فقط مفرد بكار برده شده است. «قٌلِ‌الْرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبّي، وَ ما اُتيتُمْ مِنَ‌الْعِلْمِ اِلاّ قَليلاً».
يكي از بحث‌هاي مفصل و مفيدي كه شايد امشب بتوانم تمام كنم درباره نفس خواهد بود كه نشان مي‌دهد اين نفس در تغيير و تحول است و تكامل پيدا مي‌كند «اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُوا ما بِقَومٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ» و يا «كلُ نَفْسٍ ذائِقَةٌ الْموت». اين نفس است كه تمام اين تكامل و تغيير و تحولات در آن بوجود مي‌آيد. اما مروح هر كجا كه مي‌آيد مفرد است و امر خداست «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُّوحي» همين، (روح خود را در او دميدم). حدود بيست مورد روح در قرآن آمده و همه به اين صورت كه امريست از خدا، تجلي است از خدا و بس. يعني روح اشتباه نمي‌كند، بيراهه نمي‌رود. روح، پيغمبر درون آدمي است و آن تجلي خدا كه در هر انساني وجود دارد در اين روح گذاشته شده است. در حالتي كه نفس ما از مراحل بسيار پائين شروع مي‌شود تا مراحل بالا بسوي تكامل مي‌رود.

==============================================================
این جملات از گفتار اول کتاب انسان و خدا دکتر چمران گرفته شده است. (مطالعه در اینجا)

[="Tahoma"]با سلام خدمت دوستان گرانقدر
در حال مطالعه تایپیکها در انجمن بودم که به این تایپیک رسیدم و حیفم آمد کلام مبارک آیه الحق حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و نور الله مضجعه الشریفه بنور الجنه را در اینجا نیاورم
آن عارف فرزانه در این باب در کتاب شریف چهل حدیث چنین میفرمایند
روح در عرف اطبا عبارت است از بخاطر لطیفی که از حرارت خون حیوان در قلب حادث می شود .
گویند برای قلب دو تجویف می باشد : یکی در جانب ایمن که خون از کبد در آن منجذب شود و در آنجا حرارت قلب او را تبخیر کند و آن بخارات در تجویف ایسر قلب ساری شود و در آنجا به واسطه اعمال قلب تلطیف شود و روح حیوان از آن تشکیل شود و در شرائین جریان پیدا کند به واسطه قبض و بسط قلب به ترتیبی که مذکور است در محل خود .
پس منبع این روح حیوانی قلب است و مجرای آن شرائین است .
و گاهی اطلاق روح کنند به خون که در کبد متمرکز است و مجرای آن اءورِده است و آن را روح طبیعی گویند چنانچه روح در اصطلاح حکما گاهی اطلاق شود بر روح نفسانی که مبداء دماغ و مجرای آن اعصاب است و آن ظهور و نازله روح مجرد " امر " ی است که سر سبحانی و روح الله مشارالیه بقوله و نفخت من روحی می باشد

موفق باشید

با سلام و تشكر از اساتيد محترم
در بسياري از ترجمه ها و تفاسير قرآن ديده ميشود كه كلمه نفس را به فارسي روح ترجمه كرده اند. در حاليكه چون در قرآن هدف اين بوده است كه بر مفرد بودن روح تاكيد باشد ، آيا بهتر نيست كه براي كلمه نفس ، جان يا زندگي يا مشابه آن ترجمه شود تا از ايجاد هر گونه شبهه بين دو كلمه روح و نفس ، جلوگيري شود؟

hamidnazemi;289934 نوشت:
آيا بهتر نيست كه براي كلمه نفس ، جان يا زندگي يا مشابه آن ترجمه شود تا از ايجاد هر گونه شبهه بين دو كلمه روح و نفس ، جلوگيري شود؟

سلام
روح و نفس و جان یک چیزند . نفس همان روح است به جهت تعلقی که به بدن دارد اما اگر از تعلق بدن رها شود مثلا از بدن جدا شود روح است بدون جهت نفسانی
والله الموفق

با سلام
در هنگام موت توسط خداوند جان انسان (نفس) گرفته ميشود .
و اگر بقول شما زمان مرگ ، روح گرفته ميشود پس بايد هم اكنون تعداد زيادي روح وجود داشته باشد كه خداوند مهربان به وجود آنها ، در قرآن ، هيچ اشاره اي نكرده است . (با توجه به عدم اشاره به ارواح در قرآن)
و اين يعني اينكه حداقل روح انبياء قبل از اسلام هم از نظر خداوند ارزش مطرح شدن نداشته اند و بي تاثير بوده اند.
در صورتيكه روح نقش بسيار عمده اي در باورهاي اكثر مسلمانان پيدا كرده است.
البته ميدانم كه هيچ كس در مورد روح دانشي بيش از آنچه در قرآن ذكر شده، ندارد ولي مايلم اساتيد محترم با استناد به قرآن ، دلايل خود را براي راهنمايي اينجانب ارائه دهند.
زيرا اين بنده حقير الله ، در مسير ايمان خود به خداوند رحيم ، سعي دارم از هرگونه حدس و گمان دوري كنم .

hamidnazemi;290014 نوشت:
البته ميدانم كه هيچ كس در مورد روح دانشي بيش از آنچه در قرآن ذكر شده، ندارد ولي مايلم اساتيد محترم با استناد به قرآن ، دلايل خود را براي راهنمايي اينجانب ارائه دهند.

سلام
بیانات قرآن کلی و اجمالی است و تفصیل آن را در روایات و تحقیقات دانشمندان بزرگ اسلامی می توان یافت . همانطور که عرض شد موارد ذکر روح در قرآن منحصر در روح کلی عالم معناست که به حسب بعضی روایات بزرگترین فرشته الهی است در عین حال برخی ویژگیها بین روح انسانی و روح کلی مشترک است مثلا مجرد بودن از ماده .
اتفاقا در قرآن اشاره ای به ارواح انبیاء گذشته شده است آنجا که می فرماید : واسئل من ارسلنا من قبلک من رسلنا (زخرف45)
از پیامبران پیش از خود بپرس
این پرسش جز از طریق سوال از ارواح انبیاء گذشته نیست .
والله الموفق

حامد;290177 نوشت:
سلام
بیانات قرآن کلی و اجمالی است و تفصیل آن را در روایات و تحقیقات دانشمندان بزرگ اسلامی می توان یافت . همانطور که عرض شد موارد ذکر روح در قرآن منحصر در روح کلی عالم معناست که به حسب بعضی روایات بزرگترین فرشته الهی است در عین حال برخی ویژگیها بین روح انسانی و روح کلی مشترک است مثلا مجرد بودن از ماده .
اتفاقا در قرآن اشاره ای به ارواح انبیاء گذشته شده است آنجا که می فرماید : واسئل من ارسلنا من قبلک من رسلنا (زخرف45)
از پیامبران پیش از خود بپرس
این پرسش جز از طریق سوال از ارواح انبیاء گذشته نیست .
والله الموفق

با سلام

اگر نميتوانيد با استناد به قرآن جواب بدهيد لطفآ از تحقير قرآن خودداري كنيد زيرا كه قرآن كتاب كاملي است كه خداوند براي هدايت بشر ، آنرا نازل فرموده است و در آن از هيچ چيزي براي هدايت بشر كوتاهي نكرده است . اگر موضوع ارواح براي هدايت بشر لازم بود حتمآ در قرآن به آن اشاره ميشد.
با تحقيق ساده اي در قرآن ، مي يابيم كه منظور از كلمه اسال در اين آيه(زخرف 45) پرسيدن نيست و منظور آن (پژوهش در كتاب آن انبياء) مي باشد كه توسط خداوند فرستاده شده است. و بلافاصله پس از آن به شرح حال موسي ميپردازد كه به فرعونيان ميگويد من فرستاده ي رب العالمين هستم.
و در آيه 82 سوره يوسف ميفرمايند راجع به آن قريه تحقيق كن. مطمئنآ طبق باورهاي خودتان قبول داريد كه قريه داراي روح نميباشد.
و در آيه (اعراف 163 ) ميفرمايد از يهوديان (زنده در زمان پيامبر گرامي ) تحقيق كن چون در كتاب توراتشان راجع به آن قريه آمده است. مطمئنآ
طبق باورهاي خودتان قبول داريد كه روح كافران قابل ارتباط نميباشد.

پس وَاسْأَلْ براي پرسيدن از روح انبياء بكار نرفته است و مفهوم تحقيق و جستجو را دارد

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ ۙ لَا تَأْتِيهِمْ ۚ كَذَٰلِكَ نَبْلُوهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ


[=&quot]و بپرسشان از شهری که کنار دریا بود گاهی که تجاوز می‌کردند در روز شنبه چرا که می‌آمدشان ماهیهاشان روز شنبه ایشان بر روی آب و روزی که جز شنبه بود نمی‌آمدندشان بدینگونه آزمودیمشان بدانچه بودند نافرمانی می‌کردند[7:163][/]

وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا ۖ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ


[=&quot]و بپرس شهری را که در آن بودیم و کاروانی را که در آن آمدیم و همانا مائیم راستگویان‌[12:82][/]

وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَٰنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ


[=&quot]و بپرس آن را که فرستادیم پیش از تو از فرستادگان خویش آیا قرار دادیم جز خدای مهربان، خدایانی که عبادت شوند[43:45][/]


ضعيف ترين برداشت از آيات فوق سخن جنابعالي است كه ميفرماييد منظور سؤال از روح انبياء است. شما اول در ذهن خودتان روح انسان را ساخته ايد و بعد نتيجه گيري ميكنيد.
موضوع سؤال بنده اين است كه در قرآن مجيد بهيچوجه به ارواح انساني ، اشاره اي نشده است كه دو حالت دارد :

اول اينكه هيچ روح انساني وجود ندارد و فقط روح خدا وجود دارد .

دوم اينكه اگر روح انساني وجود داشته باشد (كه بنظر اينجانب وجود ندارد) ، هيچ نقشي در هدايت بشر ندارد
لذا بفرماييد اگر معتقديد كه روح انسان وجود دارد در كجاي قرآن به آن اشاره شده است . آيه اي كه بيان كرديد به روح ارتباطي ندارد

سلام
این که بیان قرآن به مثابه قانون اساسی و اجمالی است و تفصیل همه چیز در ظواهر آیات نیامده حرف بنده نیست سخن همه علمای دین اسلام است . دعوا هم نمی خواهد شما بروید کل قرآن را موضوع بندی کنید خواهید دید که خیلی از مسائل حتی عنوانش هم در قرآن نیامده چه رسد به تفصیلش . بگذریم
اما اینکه شما می فرمایید در قرآن یادی از روح انسانی نشده قابل قبول نیست . شما انتظار دارید قرآن به همان زبان و عنوان مورد نظر شما چیزی را بیان کند ولی اینگونه نیست . قبلا گفتیم که قرآن از نفس انسان سخن گفت . این نفس همان روحی است که از روح الهی گرفته شده و شاهدش این آیه است :
و نفخت فیه من روحی (حجر 29)
این من من بیان جنس است یعنی از جنس روح خودم در او دمیدم پس انسان روحی دارد از جنس روح الهی .
و اما اینکه می فرمایید شما بر اساس ذهنیت خود در آیه : واسئل من ارسلنا من قبلک من رسلنا منظور از من ارسلنا را روح انبیاء گرفته اید نیز درست نیست بلکه ادعای شما بر خلاف قاعده است چون در معنای مد نظر شما ما باید یک کلمه را به آیه اضافه کنیم در حالیکه در معنای مد نظر ما نیاز به اضافه نیست چه اینکه من ارسلنا با روح انبیاء یک چیز است نه دو چیز
اما اینکه برای رد بیان ما به آیه واسئل القریه استناد کرده اید و سوال از قریه را استبعاد نموده اید به دلیل نازل بودن نگاه شما به عظمت روحی و معنوی انبیاء و بخصوص خاتم انبیاء است وگرنه خدای تعالی از سخن گفتن زمین هم یاد کرد: یومئذ تحدث اخبارها چه رسد به سخن گفتن و پاسخ دادن قریه .
واما آیه : و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون هم دلیلی محکم بر وجود روح جاویدان پس از مرگ است چه اینکه ما میدانیم بدنهای شهدا از بین رفت پس آنچه باقی است و روزی می خورد همان نفسی است که فرمود : اذا جاء احدکم الموت توفته الملائکه که این توفی هم اختصاص به شهدا و انبیاء ندارد و عام است و حتی شامل ظالمان هم می شود چون فرمود : ان الذین توفاهم الاملائکه ظالمی انفسهم قالوا که بعد از مرگ با آنها مکالمه شده و این مکالمه با چیزی است که حی و سمیع و بصیر باشد که همان روح است
خوب باز هم خواهید گفت : پس کجاست لفظ روح لفظ روح بیاور وووو
در حالیکه ابتدای بحث تعبیر "من روحی" برای صاحب علم و بصیرت و دانایی کافی است .
والله الموفق

quote=حامد;290271]این که بیان قرآن به مثابه قانون اساسی و اجمالی است و تفصیل همه چیز در ظواهر آیات نیامده حرف بنده نیست سخن همه علمای دین اسلام است . دعوا هم نمی خواهد شما بروید کل قرآن را موضوع بندی کنید خواهید دید که خیلی از مسائل حتی عنوانش هم در قرآن نیامده چه رسد به تفصیلش .

با سلام
اينكه ميفرماييد قرآن مفصل نيست اعتقاد شما هست كه عليرغم گفته ي خداوند ميباشد. در اصل شما با اين آيات مشكل داريد نه با بنده ي حقير.

وَمَا كَانَ هَٰذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَىٰ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ

و نیست این قرآن که دروغ آورده شود از غیر از خدا و لیکن تصدیق آنچه پیش روی او است و تفصیل کتاب نیست شکّی در آن از پروردگار جهانیان‌[10:37]

أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا ۚ وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ ۖ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ
آیا جز خدا داوری جویم و اوست آنکه فرستاد بسوی شما کتاب را به تفصیل و آنان که دادیمشان کتاب را دانند که آن است فرود آمده از پروردگار تو به حق پس نباش از شک‌کنندگان‌[6:114]



وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا ۚ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

و انجام یافت سخن پروردگار تو به راستی و داد نیست برگرداننده‌ای برای سخنان او و او است شنونده دانا[6:115]



آيا اگر همه ي علما ، حرفي را بر خلاف قرآن بزنند بايد پذيرفت؟
در قرآن هر چيزي كه براي هدايت بشر لازم باشد آورده شده است. آن موضوعاتي كه در قرآن اشاره اي نشده ، براي هدايت بشر مورد نياز نبوده است.

حامد;290271 نوشت:
قبلا گفتیم که قرآن از نفس انسان سخن گفت . این نفس همان روحی است که از روح الهی گرفته شده و شاهدش این آیه است : و نفخت فیه من روحی (حجر 29) این من من بیان جنس است یعنی از جنس روح خودم در او دمیدم پس انسان روحی دارد از جنس روح

در اينكه خداوند از روح خود براي دادن حيات به انسان دميد ، شكي نيست.
بحث ما هم بر سر همين است كه ميگويم چرا در ادامه دميدن روح خود ديگر هيچ اشاره اي به آن نكرده است؟

جواب: بخاطر اينكه دميدن روح ، لحظه اي بوده است بعبارت ديگر ارسال يك سيگنال حيات ، و پس از آن وظيفه ي آن روح تمام شده چون حيات داده شده است و چون ديگر در بدن انسان روح باقي نمانده است پس به همين علت خداوند ديگر از روح انسان ياد نميكند. و از اينجا به بعد از نفس سخن ميگويد و همين تاكيدي است كه نفس و روح ، دو مقوله ي جدا از هم ميباشد.
هيچ از خود پرسيده ايد كه چرا خداوند روح را ميدمد و چرا نميگويد روح را قرار دادم و يا روح را نصب كردم؟ براي اينكه شما دميدن را حس ميكنيد كه گذرا و لحظه اي است .

ولي اگر فكر ميكنيد كه دميدن همان قراردادن است، پس چرا خداوند از روح با ارزش خود ديگر حرفي نميزند؟ (پناه ميبرم به خدا) شايد ميگوييد فراموش كرده است ، خير ، ميخواهد به كساني كه باور دارند قرآن سخن خداوند است بفهماند كه چيزي بنام روح انسان وجود ندارد
چرا يك كلمه از ارواح خود ياد نكرده است؟ چون ارواح وجود ، خارجي ندارند و فقط زائيده ي تخيلات بشر ميباشد. و فقط روح خداوند وجود دارد كه از اوامر او است. وقتي خداوند ميفرمايد

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا
[=&quot]و می‌پرسندت از روح بگو روح از امر پروردگار من است و داده نشده‌اید از دانش جز اندکی را[17:85[=&quot]

باز هم روح را بصورت مفرد ذكر ميكند و از امر خود ميداند نه از اوامر خود. در صورتيكه اگر قرار باشد براي هر انساني يك امر بفرستد پس بايد تعداد زيادي اوامر وجود داشته باشد و ليكن روح يكي است و امر هم يك.[=&quot]





حامد;290271 نوشت:
ی خورد همان نفسی است که فرمود : اذا جاء احدکم الموت توفته الملائکه که این توفی هم اختصاص به شهدا و انبیاء ندارد و عام است و حتی شامل ظالمان هم می شود چون فرمود : ان الذین توفاهم الاملائکه ظالمی انفسهم قالوا که بعد از مرگ با آنها مکالمه شده و این مکالمه با چیزی است که حی و سمیع و بصیر باشد که همان روح است خوب باز هم خواهید گفت : پس کجاست لفظ روح لفظ روح بیاور وووو در حالیکه ابتدای بحث تعبیر "من روحی" برای صاحب علم و بصیرت و دانایی کافی است .

باز هم جوابي از قرآن كريم داديد كه بي ارتباط با موضوع ميباشد
بهتر است آيه قبل و بعد آن را هم بخوانيم تا بفهميم كه قرآن كريم چه ميگويد؟

ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ
يُخْزِيهِمْ وَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ ۚ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ

سپس روز قیامت خوارشان سازد و گوید کجایند شریکان من آنان که بودید ستیزه می‌کردید در ایشان گویند آنان که داده شدند دانش را همانا خواری در امروز و بدی است بر کافران‌[16:27]

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ ۖ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ ۚ بَلَىٰ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

آنان که دریابندشان فرشتگان ستمگران بر خویشتن پس بیفکندند آشتی را که ما نکردیم بدیی نه چنین است بلکه خدا دانا است بدانچه بودید می‌کردید[16:28]

فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۖ فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ

پس درآئید درهای دوزخ را جاودانان در آن پس چه زشت است جایگاه گردنکشان‌[16:29]

حالا خودتان بگوييد مراد از أَنْفُسِهِمْ چه كساني ميباشند؟
كاملا واضح است كه كساني هستند كه در روز رستاخيز زنده شده اند.

بصيرتي كه بر پايه ي پندار و ظن و گمان باشد ره به جايي نميبرد.

حامد;290271 نوشت:
واما آیه : و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون هم دلیلی محکم بر وجود روح جاویدان پس از مرگ است چه اینکه ما میدانیم بدنهای شهدا از بین رفت پس آنچه باقی است و روزی می خورد همان نفسی است که فرمود

بلي ، كساني كه در راه خدا كشته ميشوند زنده هستند و نزد خدا روزي دارند.
اما هيچكسي جز خدا نميداند كه چه كسي در راه خدا كشته شده و نحوه ي زنده بودنشان چگونه است . اما اشاره اي هم به زندگي روحشان نكرده است و فقط شما حدس ميزنيد كه (پناه ميبرم به خدا) روحي جاويدان بغير از روح خدا وجود دارد.
شما حدس ميزنيد كه شهيدتان در راه خدا كشته شده ، حدس ميزنيد كه زنده است و به شما پاسخ ميدهد، حدس ميزنيد كه زندگيش بصورت روح جاويدان است
و من نميخواهم كه از ظن و گمان تبعيت كنم

وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ

[=&quot]و اگر فرمانبری بیشتر آنان را که در زمینند گمراهت کنند از راه خدا پیروی نمی‌کنند جز گمان را و نیستند جز پندارندگان‌[6:116][/]


سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ ۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّىٰ ذَاقُوا بَأْسَنَا ۗ قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا ۖ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ

[=&quot]زود است گویند آنان که شرک ورزیدند اگر می‌خواست خدا مشرک نمی‌شدیم ما و نه پدران ما و نه حرام می‌کردیم چیزی را بدینسان تکذیب کردند آنان که پیش از ایشان بودند تا چشیدند خشم ما را بگو آیا نزد شما دانشی است که برون آریدش برای ما پیروی نمی‌کنید جز پندار را و نیستید شما جز گمان‌آوران‌[6:148][/]

وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا ۚ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ

[=&quot]و پیروی نکنند بیشتر ایشان جز گمان را و هر آینه گمان بی‌نیاز نکند از حقّ به چیزی همانا خدا دانا است بدانچه می‌کنند[10:36][/]

أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ ۗ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ

[=&quot]همانا خدای را است آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است و پیروی نکنند آنان که خوانند جز خدا شریکانی پیروی نکنند جز پندار را و نیستند جز گمان‌آوران‌[10:66][/]

وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

[=&quot]و همانا راست آورد بر ایشان ابلیس پندار خویش را پس پیرویش کردند مگر گروهی از مؤمنان‌[34:20][/]


إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ ۖ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَىٰ

[=&quot]نیست آن مگر نامهائی که نامیدید آنها را شما و پدران شما نفرستاده است خدا بدانها فرمانروائیی پیروی نکنند جز گمان را و آنچه هوس کند دلها و هر آینه بیامدشان از پروردگارشان راهنما[53:23][/]


وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ۖ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا

[=&quot]نیستشان بدان دانشی پیروی نکنند جز گمان را و همانا گمان بی‌نیاز نگرداند از حقّ چیزی را[53:28][/]

hamidnazemi;290322 نوشت:
أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا ۚ وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ ۖ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ آیا جز خدا داوری جویم و اوست آنکه فرستاد بسوی شما کتاب را به تفصیل و آنان که دادیمشان کتاب را دانند که آن است فرود آمده از پروردگار تو به حق پس نباش از شک‌کنندگان‌[6:114] وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا ۚ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ و انجام یافت سخن پروردگار تو به راستی و داد نیست برگرداننده‌ای برای سخنان او و او است شنونده دانا[6:115]

سلام
اگر قرآن به آن نحو که مد نظر شماست تفصیل داشت نیازی به تبیین و تفسیر پیامبر ص و ائمه ع نداشت . این تفصیل در مقام اجمال معنوی باطنی است که در مقام کتاب مبین است . هر تفصیلی اجمالی دارد که قابل تفصیل دیگربار است .
حال من از شما یک سوال ساده دارم . بفرمایید تفصیل مساله امامت کجای قرآن آمده ؟ غیر از چند آیه ای که اصل امامت را ذکر کرده اند کجای قرآن به نام و نشانی ائمه ع طوری که واضح همه بفهمند پرداخته است ؟
hamidnazemi;290322 نوشت:
در اينكه خداوند از روح خود براي دادن حيات به انسان دميد ، شكي نيست. بحث ما هم بر سر همين است كه ميگويم چرا در ادامه دميدن روح خود ديگر هيچ اشاره اي به آن نكرده است؟ جواب: بخاطر اينكه دميدن روح ، لحظه اي بوده است بعبارت ديگر ارسال يك سيگنال حيات ، و پس از آن وظيفه ي آن روح تمام شده چون حيات داده شده است و چون ديگر در بدن انسان روح باقي نمانده است پس به همين علت خداوند ديگر از روح انسان ياد نميكند. و از اينجا به بعد از نفس سخن ميگويد و همين تاكيدي است كه نفس و روح ، دو مقوله ي جدا از هم ميباشد. هيچ از خود پرسيده ايد كه چرا خداوند روح را ميدمد و چرا نميگويد روح را قرار دادم و يا روح را نصب كردم؟ براي اينكه شما دميدن را حس ميكنيد كه گذرا و لحظه اي است . ولي اگر فكر ميكنيد كه دميدن همان قراردادن است، پس چرا خداوند از روح با ارزش خود ديگر حرفي نميزند؟ (پناه ميبرم به خدا) شايد ميگوييد فراموش كرده است ، خير ، ميخواهد به كساني كه باور دارند قرآن سخن خداوند است بفهماند كه چيزي بنام روح انسان وجود ندارد چرا يك كلمه از ارواح خود ياد نكرده است؟ چون ارواح وجود ، خارجي ندارند و فقط زائيده ي تخيلات بشر ميباشد. و فقط روح خداوند وجود دارد كه از اوامر او است. وقتي خداوند ميفرمايد

فکر می کنم مشکل اصرار بی مبنا بر همین داستان سیگنال است . فراموش نکنید که نفخه روح در قصه حضرت آدم است و نفخه هم اصلا معنایی که شما می گویید نمی دهد . ضمن اینکه اگر روح یک سیگنال باشد پس روح خدا هم از جنس سیگنال است چون "مِن" جنس را بیان می کرد پس جنس هردو سیگنال خواهد بود و معنایش اینستکه روح خدا مادی است اما این را هیچ کس قبول ندارد حتی خود شما
و اما روح اختصاص به حضرت آدم ع ندارد بلکه همه انسانها روحی دارند که در طی مراحل تکامل وجودی به اراده الهی انشاء می شود آنجا که فرمود :
[سوره المؤمنون (23): آيات 12 تا 14]
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ (12) ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ
ترجمه:
12- ما انسان را از عصاره‏اى از گل آفريديم.
13- سپس آن را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار داديم.
14- سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چيزى شبيه گوشت جويده) و مضغه را به صورت استخوانهايى در آورديم، از آن پس آن را آفرينش تازه‏اى ايجاد كرديم، بزرگ است خدايى كه بهترين خلق كنندگان است
خوب بفرمایید آن آفرینش تازه چیست ؟
نطفه تا چهارماهگی که رشد داشت . آیا بدون سیگنالهای عصبی رشد کرد ؟ نه سیگنالها بودند اما هنوز روح نیامده است .
اما مطلب مهم آنکه عقیده شما مبنی بر عدم روح خلاف عقیده تمامی اهل ادیان است و علاوه بر تاکیدات دین عدم روح عقلا به معنای نابودی کامل انسان است . آنوقت بفرمایید چیزی که به حسب عقیده اهل ادیان در روز قیامت آفریده می شود چه نسبتی با ما دارد ؟

hamidnazemi;290326 نوشت:
كاملا واضح است كه كساني هستند كه در روز رستاخيز زنده شده اند.

خیر اتفاقا تعبیر ظالمی انفسهم که به حسب ادبیات عرب حال است دارد حالت و هیئت آن افراد را هنگام توفی بیان می کند یعنی آنها کسانی اند که وقتی ملائکه روحشان را می گرفتند در حالت ظلم به نفس خود بودند . این تعبیر تنها درصورتی درست است که مربوط به هنگام مرگ باشد چون تعبیر ظالمی انفسهم و توفی هیچ تناسبی با زمان حشر و قیامت ندارد
امیدوارم بیشتر دقت فرمایید
مقصود بنده غلبه نیست اما مطالب شما منطقی و متناسب با بیان آیات و روایات و عقیده جمهور متدینین نیست
والله الموفق المعین

hamidnazemi;290329 نوشت:
بلي ، كساني كه در راه خدا كشته ميشوند زنده هستند و نزد خدا روزي دارند. اما هيچكسي جز خدا نميداند كه چه كسي در راه خدا كشته شده و نحوه ي زنده بودنشان چگونه است . اما اشاره اي هم به زندگي روحشان نكرده است و فقط شما حدس ميزنيد كه (پناه ميبرم به خدا) روحي جاويدان بغير از روح خدا وجود دارد. شما حدس ميزنيد كه شهيدتان در راه خدا كشته شده ، حدس ميزنيد كه زنده است و به شما پاسخ ميدهد، حدس ميزنيد كه زندگيش بصورت روح جاويدان است و من نميخواهم كه از ظن و گمان تبعيت كنم

سلام
تعیین اینکه چه کسی شهید است ربطی به مساله ندارد بلکه آنچه مسلم است اینستکه :
1- قطعا افراد شایسته ای در راه خدا شهید شده اند
2- این افراد با یک وجود غیر مادی در نزد خدا روزی می خورند
این آیات به انضمام آیات و روایات دیگر ثابت می کند که این بعد وجودی روزی خورنده همان روح معنوی غیر مادی است .
خب اگر این مطالب را قبول ندارید درباره آیه برزخ چه می فرمایید ؟
[سوره المؤمنون (23): آيات 99 تا 100]
حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (100)
ترجمه:
99- (آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد مى‏گويد: پروردگار من! مرا باز گردانيد!.
100- شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم (به او مى‏گويند) چنين نيست، اين سخنى است كه او به زبان مى‏گويد (و اگر باز گردد برنامه‏اش همچون سابق است) و پشت سر آنها برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى‏شون
در این آیات به روشنی می فرماید که انسانها از زمان مرگ تا روز قیامت برزخی دارند . آنها در ابتدای ورود به عالم برزخ با ملائکه و خدا مکالمه و خواهش دارند .
این چه حقیقتی است که در برزخ است و مکالمه می کند ، می گوید میشنود و روزی می خورد ؟
در پایان عرض می شود که اگر مشکل شما فقط کلمه روح انسانی است مشکلی نیست ما همان اسم نفس را روی وجود غیر مادی انسان پس از مرگ می گذاریم تا شما ناراحت نشوید؟ سر لفظ که دعوا نداریم برادر .
والله الموفق

با سلام
دوست عزيز و دانشمندم
من يكبار در تمام عمرم قرآن را با دقت و تفكر (بدون وابستگي به تفسير بزرگان اسلام) خواندم و به نتايجي شگرف دست پيدا كردم. البته بگويم كه قبل از آن به دفعات زياد به تفاسير مختلف مراجعه داشته ام . و اگر اين موضوع را كه در قرآن مشاهده كردم مطابق با دين آبا و اجدادي ام بود كه مزاحم شما نميشدم.
من از مطالعه قرآن دريافتم كه سعادت اخروي آنقدر ارزش دارد كه مستقيم با خداوند رابطه برقرار كنم و از همه ي نظريات اجدادي دوري كنم .
از همين لحظه بود كه دريافتم پيگيري مسائل تاريخي (منجمله حقانيت علي بن ابيطالب) با رستگار شدن در روز رستاخيز تفاوت دارد.
صراط مستقيم در ارتباط مستقيم با خداوند مهربان است .
چرا بايد هميشه مانند گناهكاران با خود رفتار كنيم كه از خداوند شرم داشته باشيم و او را از خود دور ببينيم.
با فرض اينكه تمام مسائلي كه شما باور داريد صحيح باشد (مانند روح ، شفاعت ، توسل و ....) ولي صراط مستقيم در اين است كه به سخنان و دستورات خداوند در قرآن ، عمل كنيم
موضوعاتي مانند امامت و ولايت فقيه به تاريخ اسلام و تاريخ سياسي حال حاضر مرتبط است و بهتر است كه از آنها براي رستگار شدن در آخرت استفاده نكنيم.
ميتوان از آيات متشابه و چند نقل قول (حديث) هر چيزي را اثبات كرد ولي اين فقط بدرد اين دنيا ميخورد كه احساس رضايت از بودن در فرقه اي پر قدرت پيدا كنيم.
اگر در جستجوي فوز عظيم در روز رستاخيز باشيم در مي يابيم كه اينها (كليه بحث ها و مجادلات فرقه ها) جزو همان تمايلات دنيوي محسوب ميشوند كه خداوند آنها را رد ميكند.
اگر قرآن را بعنوان سخن خداوند قبول داشته باشيم در مي يابيم كه راه مستقيم فقط عبادت خداوند يگانه و تبعيت از قرآن ميباشد .

سيگنال حيات كه شما با آن مشكل پيدا كرديد اينگونه بيان ميكنم . (امر خداوند براي شروع حيات انسان)
از كلمه سيگنال چون لغتي است كه اكثر جوانان امروزي با آن آشنايي دارند استفاده كردم و تصور نميكردم با آن آشنايي نداشته باشيد.
سيگنال هاي مغناطيسي و الكتريكي و نوري و صوتي و..... وجود دارند و خود سيگنال به معني تك ضربه و يا علامت ميباشد و ارتباطي با جنس و ماده ندارد.

حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ
تا گاهی که بیاید یکیشان را مرگ گوید پروردگارا بازگردانید مرا[23:99]

لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ ۚ كَلَّا ۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ
شاید کرداری شایسته کنم در آنچه بازگذاردم نه چنین است همانا آن است سخنی که او است گوینده آن و از پشت سر آنان است برزخی (دیواری) تا روزی که برانگیخته شوند[23:100]

خداوند ميفرمايند در هنگام مرگ ميگويند ما را به دنيا باز گردانيد و هنوز مرگ بر آن اشخاص غلبه نكرده است و ما به آن حالت احتضار ميگوييم
.
معني آيه دال بر زمان پس از مرگ نميباشد
در قرآن از برزخ ياد ميشود كه به معناي فاصله ي كم ميباشد و بهيچوجه نگفته است عالم برزخ .
عالم برزخ نيز از تصورات بشر ميباشد كه هيچ علمي بدان ندارد

براي بيان فاصله بين دو دريا نيز از كلمه برزخ استفاده شده است كه معني آن واضحتر ميشود . غشاء يا پرده ي نازك يا همان فاصله ي كوتاه بين دو چيز.

برزخ حد فاصل بين مردن انسان و دوباره زنده شدن در رستاخيز ميباشد و فاصله ي آن آنقدر كم است (براي مردگان) كه وقتي در روز رستاخيز زنده ميشوند ميگويند ساعتي بيش نيست كه مرده ايم


hamidnazemi;290453 نوشت:
با سلام
دوست عزيز و دانشمندم
من يكبار در تمام عمرم قرآن را با دقت و تفكر (بدون وابستگي به تفسير بزرگان اسلام) خواندم و به نتايجي شگرف دست پيدا كردم. البته بگويم كه به دفعات زياد به تفاسير مختلف مراجعه داشته ام . و اگر اين موضوع را كه در قرآن مشاهده كردم مطابق با دين آبا و اجدادي ام بود كه مزاحم شما نميشدم.
من از مطالعه قرآن دريافتم كه سعادت اخروي آنقدر ارزش دارد كه مستقيم با خداوند رابطه برقرار كنم و از همه ي نظريات اجدادي دوري كنم .
از همين لحظه بود كه دريافتم پيگيري مسائل تاريخي (منجمله حقانيت علي بن ابيطالب) با رستگار شدن در روز رستاخيز تفاوت دارد.
صراط مستقيم در ارتباط مستقيم با خداوند مهربان است .
چرا بايد هميشه مانند گناهكاران با خود رفتار كنيم كه از خداوند شرم داشته باشيم و او را از خود دور ببينيم.
با فرض اينكه تمام مسائلي كه شما باور داريد صحيح باشد (مانند روح ، شفاعت ، توسل و ....) ولي صراط مستقيم در اين است كه به سخنان و دستورات خداوند در قرآن ، عمل كنيم
موضوعاتي مانند امامت و ولايت فقيه به تاريخ اسلام و تاريخ سياسي حال حاضر مرتبط است و بهتر است كه از آنها براي رستگار شدن در آخرت استفاده نكنيم.
ميتوان از آيات متشابه و چند نقل قول (حديث) هر چيزي را اثبات كرد ولي اين فقط بدرد اين دنيا ميخورد كه احساس رضايت از بودن در فرقه اي پر قدرت پيدا كنيم.
اگر در جستجوي فوز عظيم در روز رستاخيز باشيم در مي يابيم كه اينها (كليه بحث ها و مجادلات فرقه ها) جزو همان تمايلات دنيوي محسوب ميشوند كه خداوند آنها را رد ميكند.
اگر قرآن را بعنوان سخن خداوند قبول داشته باشيم در مي يابيم كه راه مستقيم فقط عبادت خداوند يگانه و تبعيت از قرآن ميباشد .

سلام
برادر عزیز تفکر و اندیشه در قرآن کریم توصیه خود این کتاب بزرگ است اما ببینید خود قرآن تفکر در آنرا در کجا آورده است :
[سوره النحل (16): آيات 43 تا 44]
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43) بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (44)
ترجمه:
43- ما پيش از تو جز مردانى كه به آنها وحى مى‏كرديم نفرستاديم، اگر نمى‏دانيد از اهل اطلاع سؤال كنيد.
44- (از آنها كه آگاهند) از دلائل روشن و كتب (پيامبران پيشين) و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند
به خدا پیش از شما و پس از شما بسیار بوده و خواهند بود که از استقلال در فهم قرآن سخن بگویند الا اینکه شما جایگاه خدا و کلام اورا نازل دانستید وگرنه در فهم برترین و عمیق ترین سخنان به اندیشه خود اکتفا نمی کردید .
نشانه برداشت اشتباه شما در آیات قرآنی اینستکه :
سعادت را بی ارتباط با این دنیا ومسائل مربوط به آن می دانید در حالیکه قرآن مکررا سعادت و پاداش اخروی را منوط به اعمالی کرد که من و شما می دانیم در همین دنیا و تحت عقیده و مرام و مسلک خاص تحقق می یابند ببینید :
فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (82توبه)
سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (95توبه)
لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (127انعام)
و ووو
و اما در مساله سیگنال ، توجه بفرمایید :
از آیه و "نفخت فیه من روحی" با توجه به اینکه مِن ، مِن بیان جنس است یعنی روح انسانی از جنس روح الهی است چه نتیجه می گیریم :
آنچه که در انسان دمیده شده از جنس روح الهی است
خوب شما می فرمایید آنچه دمیده شده سیگنال بوده است
نتیجه این می شود که جنس روح الهی و آنچه در انسان دمیده شده یکی است یعنی هردو سیگنال هستند .
خوب سیگنال به انوع و اقسام خود همه و همه مادی اند
نتیجه : روح الهی هم ماننده آنچه در انسان دمیده شده سیگنال و مادی است
این یک نتیجه سر راست منطقی از ادعای شماست
نمی پذیرید ؟
باز هم عرض می کنم بنده در صدد غلبه بر شما نیستم بنده ریزه خواری بیش بر سر خوان شاگردان معصومین ع نیستم اما انسان باید منطقی باشد و از هرکسی حق شنید بپذیرد .
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18زمر)

والله الموفق المعین

حامد;290487 نوشت:
نشانه برداشت اشتباه شما در آیات قرآنی اینستکه : سعادت را بی ارتباط با این دنیا ومسائل مربوط به آن می دانید در حالیکه قرآن مکررا سعادت و پاداش اخروی را منوط به اعمالی کرد که من و شما می دانیم در همین دنیا و تحت عقیده و مرام و مسلک خاص تحقق می یابند

دوست عزيز
اينجانب براي طولاني نشدن مطلب گفتم ايمان به خداوند يگانه و تبعيت از قرآن براي رستگاري در روز رستاخيز لازم است . تبعيت از قرآن شامل خيلي از اعمال در دنيا ميباشد كه از آن جمله اعمال صالح ياد شده در قرآن و احسان به پدر و مادر و نماز و زكات و ....... خيلي مسائل ديگر ميباشد.
خواهش ميكنم اينگونه بحث را منحرف نسازيم

حامد;290487 نوشت:
خوب شما می فرمایید آنچه دمیده شده سیگنال بوده است نتیجه این می شود که جنس روح الهی و آنچه در انسان دمیده شده یکی است یعنی هردو سیگنال هستند . خوب سیگنال به انوع و اقسام خود همه و همه مادی اند نتیجه : روح الهی هم ماننده آنچه در انسان دمیده شده سیگنال و مادی است این یک نتیجه سر راست منطقی از ادعای شماست نمی پذیرید ؟

دوست عزيز
فكر كنم توضيحات من را در پست قبلي نخوانده بوديد .
البته كه اگر براي روح الهي ، هر گونه خواصي در نظر بگيريم راه خطايي را رفته ايم چون نسبت به آن دانشي نداريم و فقط از حدس و گمان استفاده كرده ايم.


الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
آنان که می‌شنوند سخن را پس پیروی می‌کنند بهترش را آنانند که رهبریشان کرده است خدا و آنانند دارندگان خردها[39:18]
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ
خدا فرستاد نکوترین حديث را، كتابي همانند، برگردانهائی که موی راست شود از آن بر پیکر آنان که می‌ترسند پروردگار خویش را سپس نرم شود پوستها و دلهای ایشان بسوی یاد خدا این است رهبری خدا که هدایت کند بدان هر که را خواهد و آن را که گمراه کند خدا پس نیستش راهنمائی‌[39:23]

خداوند وقتي ميفرمايد بهترين قول را انتخاب كنيد در چند آيه ي بعد ميفرمايد كه قرآن بهترين حديث است.

پس قولها را بشنويد ولي هميشه بهترين آنها را (قرآن را ) بپذيريد
بعبارت ديگر خداوند هر حديثي بجز قرآن را ، در زمينه ي هدايت بشر، مردود اعلام ميكند
البته براي مسائل بي ارتباط با هدايت بشر ، ميتوان به تاريخ و گفته هاي بشري مراجعه كرد و از آنها براي آگاهي و دانستن نظرات ديگران استفاده كرد.
ولي براي رستگاري در روز رستاخيز فقط قرآن ملاك عمل بايد باشد.


hamidnazemi;290492 نوشت:
دوست عزيز اينجانب براي طولاني نشدن مطلب گفتم ايمان به خداوند يگانه و تبعيت از قرآن براي رستگاري در روز رستاخيز لازم است . تبعيت از قرآن شامل خيلي از اعمال در دنيا ميباشد كه از آن جمله اعمال صالح ياد شده در قرآن و احسان به پدر و مادر و نماز و زكات و ....... خيلي مسائل ديگر ميباشد. خواهش ميكنم اينگونه بحث را منحرف نسازيم

سلام
همه اینها در تحت نظر و بر مبنای تبیین مقام ولایت است .
شما با کنار گذاشتن احادیث و رجوع مستقیم به قرآن هم لتبین للناس ما نزل الیهم را نادیده گرفتید هم انما ولیک الله ورسوله و هم اطیعوالله والرسول و الی الامر منکم .
گرفتن برخی از کتاب الهی و کنار گذاشتن برخی دیگر روش چه قومی بود ؟
hamidnazemi;290494 نوشت:
البته كه اگر براي روح الهي ، هر گونه خواصي در نظر بگيريم راه خطايي را رفته ايم چون نسبت به آن دانشي نداريم و فقط از حدس و گمان استفاده كرده ايم.

شاید از خودتان خبر می دهید
hamidnazemi;290502 نوشت:
ولي براي رستگاري در روز رستاخيز فقط قرآن ملاك عمل بايد باشد.

هر مسلمانی این را قبول دارد اما اگر شما توانستید تفصیل مساله نماز را از آیات قرآنی استنباط بفرمایید آنوقت به روایات و احادیث و زحمات علمای بزرگ پشت کنید
والله الموفق

حامد;290508 نوشت:
همه اینها در تحت نظر و بر مبنای تبیین مقام ولایت است . شما با کنار گذاشتن احادیث و رجوع مستقیم به قرآن هم لتبین للناس ما نزل الیهم را نادیده گرفتید هم انما ولیک الله ورسوله و هم اطیعوالله والرسول و الی الامر منکم . گرفتن برخی از کتاب الهی و کنار گذاشتن برخی دیگر روش چه قومی بود ؟

با سلام
باز هم نسبت به اينجانب قضاوت عجولانه فرموديد.
هيچ آيه اي در قرآن پيدا نميشود كه بتوان آن را ناديده گرفت زيرا كه ناديده گرفتن حق ، كفر به قرآن محسوب ميگردد .
كسيكه از قرآن تبعيت ميكند در اصل از پيامبر عزيز تبعيت كرده است زيرا پيامبر گرامي رسالت خود را مبني بر ابلاغ و تبيين پيام خداوند به مردم ، كامل و بحق انجام داده اند.
هم اكنون كه قرآن مجيد در دسترس ما قرار دارد نتيجه ي تلاشها و سختي كشيدنهاي آن رسول گرامي ميباشد و پس از ايشان هم خداوند خود از كتابش حفاظت كرده و ميكند.
تا زماني كه رسول اكرم در قيد حيات بودند اطاعت از ايشان بر همه ي مؤمنين لازم بوده است و پس از رحلت ايشان ، تبعيت از قرآن همان اطاعت از رسول اسلام ميباشد .
طبق فرموده خداوند ، رسول اكرم هر چه گفتند وحي خداوند بوده است و خداوند هم وحي خود را از هرگونه تحريف محافظت مينمايد.
اما اولي الامر منكم ، مؤمناني هستند كه به ما اولويت امر را دارند كه آنها هم بايد با تبعيت از قرآن و در نتيجه اطاعت از رسول و الله ، امور روزمره مسلمين را اداره نمايند و قرآن را ملاك قضاوت خود قرار دهند.
البته با اين سخنان از بحث اصلي دور ميشويم و همينكه با بحث روح به اينجا رسيديم مشخص است كه يك پندار چقدر توانسته است در باورهاي مؤمنين نفوذ كند.

حامد;290508 نوشت:
هر مسلمانی این را قبول دارد اما اگر شما توانستید تفصیل مساله نماز را از آیات قرآنی استنباط بفرمایید آنوقت به روایات و احادیث و زحمات علمای بزرگ پشت کنید

دوست عزيز
باز هم ميفرماييد كه قرآن كامل نيست و اين مشكل شما با خداوند است كه فرمودند در قرآن از هيچ چيزي كوتاهي نكردم .
هر چند كه خداوند در مورد موضوعاتي كه براي نماز لازم بوده در قرآن آورده است از آنجمله گرفتن وضو و رو به قبله بودن هنگام نماز.
حال مسلمانان هفده ركعت در شبانه روز بخوانند يا يكصد ركعت ، چه تفاوتي در هدايت انسان ميكند؟
چون خداوند در مورد تعداد ركعات توضيح نداده است يعني براي هدايت بشر لازم نبوده است.
از نظر اينجانب هفده ركعت نماز يوميه ، حداقل ارتباط با خداوند است و نماز اصلي خيلي بيشتر از اينها است كه همه نيز قبول دارند
هرگاه با وضو و رو به قبله و در اوقات تعيين شده، قرآن بخوانم و هرجا كه خداوند به من مژده داد و يا ترساند به ركوع و سجود بروم ، نماز محسوب ميگردد.
ولي اگر كسي اهل خواندن قرآن نباشد وظيفه دارد كه حداقل ارتباط ممكن با خداوند (كه هفده ركعت ميباشد) را در وقت هاي معين ،انجام دهد تا اگر فرصت ندارد قرآن را بخواند ارتباط خود با خداوند را حفظ نمايد.

حامد;289997 نوشت:
سلام
روح و نفس و جان یک چیزند . نفس همان روح است به جهت تعلقی که به بدن دارد اما اگر از تعلق بدن رها شود مثلا از بدن جدا شود روح است بدون جهت نفسانی
والله الموفق

روح و نفس یک چیز نیستند.

روح مجرد است و نفس چون حرکت دارد یا از جنس ماده یا انرژی است.
زیرا نفس تکامل دارد. برای مثال از نفس اماره شروع می شود و به مراحل بالاتر مانند نفس مطمئنه میرسد. ولی روح مجرد است و زمان در آن ورود ندارد و هیچ گونه حرکتی ندارد.
در سراسر قران روح همواره مفرد آورده شده است.
روح آن قسمت خدایی انسان است که در بند نفس زندانی است. کسی که روح خود را از زندان نفس آزاد کند، همان می کند که خدا می کند.

دکتر چمران در گفتار اول کتاب انسان و خدا دقیقا همین مطلب را اثبات کرده اند و بنده لینک آنرا گذاشتم ولی به آن مراجعه نکرده اید. و ما ظلمناهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون

hamidnazemi;290554 نوشت:
باز هم نسبت به اينجانب قضاوت عجولانه فرموديد. هيچ آيه اي در قرآن پيدا نميشود كه بتوان آن را ناديده گرفت زيرا كه ناديده گرفتن حق ، كفر به قرآن محسوب ميگردد . كسيكه از قرآن تبعيت ميكند در اصل از پيامبر عزيز تبعيت كرده است زيرا پيامبر گرامي رسالت خود را مبني بر ابلاغ و تبيين پيام خداوند به مردم ، كامل و بحق انجام داده اند. هم اكنون كه قرآن مجيد در دسترس ما قرار دارد نتيجه ي تلاشها و سختي كشيدنهاي آن رسول گرامي ميباشد و پس از ايشان هم خداوند خود از كتابش حفاظت كرده و ميكند. تا زماني كه رسول اكرم در قيد حيات بودند اطاعت از ايشان بر همه ي مؤمنين لازم بوده است و پس از رحلت ايشان ، تبعيت از قرآن همان اطاعت از رسول اسلام ميباشد . طبق فرموده خداوند ، رسول اكرم هر چه گفتند وحي خداوند بوده است و خداوند هم وحي خود را از هرگونه تحريف محافظت مينمايد. اما اولي الامر منكم ، مؤمناني هستند كه به ما اولويت امر را دارند كه آنها هم بايد با تبعيت از قرآن و در نتيجه اطاعت از رسول و الله ، امور روزمره مسلمين را اداره نمايند و قرآن را ملاك قضاوت خود قرار دهند. البته با اين سخنان از بحث اصلي دور ميشويم و همينكه با بحث روح به اينجا رسيديم مشخص است كه يك پندار چقدر توانسته است در باورهاي مؤمنين نفوذ كند.

سلام
شکی نیست که پیامبر اعظم در حفظ قرآن کریم سعی بلیغ نمودند اما حفظ قرآن بر پایه تبیین و تفسیر مشخصی بوده که بعنوان سنت نبی ص شناخته می شود . کسی نگفته و نمی گوید که تبیین و تفسیر قرآن توسط نبی اکرم عینا همان الفاظ قرآن است اگر قرار بود تفسیر عینا خود متن قرآن باشد که تفسیر و تبیین معنا نداشت تنها می توانست نوعی روش باشد اما کسی چنین چیزی معتقد نیست .
اینکه فعل و قول نبی و اولیاء امر به قرآن باز میگردد هم شکی در آن نیست الا اینکه نصیب ما شرح است و نصیب ایشان متن .
خلاصه اینکه ما سعی داریم این معنا را مورد تاکید قرار دهیم که :
رجوع به قرآن همراه با تفسیر و تبیین نبی و خاندان طاهرینش صحیح است و استبداد به قرآن (کفانا کتاب الله ) شعار آن کسی است که در آخرین لحظات زندگی پیامبر اعظم ص اورا به هذیان گویی متهم ساخت و اکنون پیروانش هم همان راه کج را می روند .
هرچند بحث از جای اصلی دور شد اما آنجا هم استدلالهای ما سرجای خودش باقی است
والله الموفق

hamidnazemi;290558 نوشت:
وست عزيز باز هم ميفرماييد كه قرآن كامل نيست و اين مشكل شما با خداوند است كه فرمودند در قرآن از هيچ چيزي كوتاهي نكردم . هر چند كه خداوند در مورد موضوعاتي كه براي نماز لازم بوده در قرآن آورده است از آنجمله گرفتن وضو و رو به قبله بودن هنگام نماز. حال مسلمانان هفده ركعت در شبانه روز بخوانند يا يكصد ركعت ، چه تفاوتي در هدايت انسان ميكند؟ چون خداوند در مورد تعداد ركعات توضيح نداده است يعني براي هدايت بشر لازم نبوده است. از نظر اينجانب هفده ركعت نماز يوميه ، حداقل ارتباط با خداوند است و نماز اصلي خيلي بيشتر از اينها است كه همه نيز قبول دارند هرگاه با وضو و رو به قبله و در اوقات تعيين شده، قرآن بخوانم و هرجا كه خداوند به من مژده داد و يا ترساند به ركوع و سجود بروم ، نماز محسوب ميگردد. ولي اگر كسي اهل خواندن قرآن نباشد وظيفه دارد كه حداقل ارتباط ممكن با خداوند (كه هفده ركعت ميباشد) را در وقت هاي معين ،انجام دهد تا اگر فرصت ندارد قرآن را بخواند ارتباط خود با خداوند را حفظ نمايد.

سلام
این کلام شما هم مغالطه است اما خلاف عقیده همه اهل اسلام
مغالطه است چون اجمال را به معنای ناقص بودن می گیرید در حالیکه اجمال اصلا معنای نقص ندارد بلکه نیازمند به تفصیل و شرح است .
اما اینکه می فرمایید عدم بیان تفصیل احکام به معنای عدم نیاز بدان در کمال انسانی است وقتی درست است که خدای متعال در کنار این قانون اساسی یک مفسر و مبین قرار نداده بود . معرفی مفسر و مبین رسمی مفهومی جز این ندارد قرآن نیازمند به شرح و تفصیل است و اینکه در تفصیل مسائل قرآنی و ازجمله احکام سخن و سنت پیامبر و معصوم مناط است لذا اطاعت از رسول را تحت عنوان دیگر و جدا آورد : اطیعوالله و اطیعوالرسول اما برای اطاعت از اولی الامر اطاعت دیگر را نیاورد چون اطاعت از این دو در یک سطح است چون هردو مفسر و مبین هستند .
و آخر اینکه ادعای شما در مورد مهم نبودن تفصیل احکام در کمال انسانی نیز یک برداشت کاملا اشتباه است چرا که عناوین کلی نماز و روزه و حج و زکات برای هیچکس جز با تفسیر نبی و ولی قابل فهم نیست تا بتوانند بهره ای از آن ببرند . نمونه اش در مساله تیمم آمده است که برخی از اصحاب نیازمند به غسل شدند آب نبود لذا یکی گفت به آیه تیمم عمل می کنیم اما آنها نحوه تیمم را هنوز از پیامبر ص مشاهده نکرده بودند لذا خود را به زمین انداختند و خاک آلود کردند به زعم اینکه تیمم کرده اند وقتی به محضر رسول اکرم رسیدند جریان را نقل کردند حضرت لبخندی زد و سپس نحوه صحیح تیمم را به آنها آموخت . این تازه تیممی است که می دانیم چه ساده است چه رسد به احکام عباداتی همچون حج با آن اعمال گسترده طولانیش .
والله الموفق

کهیعص;290563 نوشت:
روح و نفس یک چیز نیستند. روح مجرد است و نفس چون حرکت دارد یا از جنس ماده یا انرژی است. زیرا نفس تکامل دارد. برای مثال از نفس اماره شروع می شود و به مراحل بالاتر مانند نفس مطمئنه میرسد. ولی روح مجرد است و زمان در آن ورود ندارد و هیچ گونه حرکتی ندارد. در سراسر قران روح همواره مفرد آورده شده است. روح آن قسمت خدایی انسان است که در بند نفس زندانی است. کسی که روح خود را از زندان نفس آزاد کند، همان می کند که خدا می کند. دکتر چمران در گفتار اول کتاب انسان و خدا دقیقا همین مطلب را اثبات کرده اند و بنده لینک آنرا گذاشتم ولی به آن مراجعه نکرده اید. و ما ظلمناهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون

سلام
انسان با همه مراتب وجودی که دارد واحد است . او جسم دارد و جان اما باز اورا یکی می دانیم یعنی انسان در عین وحدت کثرت هم دارد . مرتبه مجرد او نیز دارای مراتبی است . قوه خیال دارد عقل دارد قلب دارد اما باز هم وحدت وجودی انسان با این مراتب معنوی محفوظ است .
نفس عبارتست از تجلی مقام روح در تدبیر جسم . بله همه اسارتهای انسان از نفس است اما نفس چیزی جز تجلی روح در تدبیر بدن و جسم او نیست . یعنی آنچه که این بدن را تدبیر می کند آنچه که روابط دیگر انسان را در بعد مادی تدبیر می کند روح است اما در مقام نفسانیت که همان مقام تعلق به بدن است .
این تدبیر هم برای اینستکه انسان بعد معنویش قوی شود تا شایسته مجالست اقویا از عالم مجردات گردد .
بیانات شهید چمران در این باب جنبه اخلاقی و موعظه ای دارد چه اینکه با همه احترامی که برای این شهید بزرگوار قائلیم اورا از جمله علمای علم نفس نمی دانیم .
والله الموفق

یا الله

سلام و درود بر شما

بزرگواران لطفا تایپیک را از بحث اصلی آن خارج نکنید.

اگر قرار هست در مورد موضوعات خارج از تایپیک بحث کنید مشکلی نیست

فقط لطفا یک تایپیک جداگانه ایجاد کنید.

باتشکر


با سلام و تشكر از اساتيد محترم
از اينكه براي پاسخ به سؤال اينجانب ، همت فرموديد ، كمال تشكر را دارم .

يا الله، اياك نعبد و اياك نستعين

[=arial]پرسش:
آیا انسان در طول زندگی تنها دارای نفس است و روح ندارد؟

پاسخ:
حقیقت روح و نفس یکی است و تفاوت آنها اعتباری است. حقیقت غیر مادّی وجود آدمی را از آن جهت که موجودی ذاتاً غیر مادّیاست روح می نامند ولی از آن جهت که تعلّق به بدن مادّی دارد نفس می گویند. به تعبیر دیگر ، به مرتبه ی عالی حقیقت غیر مادّی انسان ، روح ، و به مرتبه ی پایین آن که مدبّر بدن مادّی است نفس می گویند. البته حکما برای انسان روح بخاری نیز قائلند که مرتبه ی آن فروتر از نفس بوده جسم لطیف مادّی است. این حقیقت مادّی را هم روح گفته اند ، از آن جهت که مانند ریح (باد) در بدن جاری است و موجب حرکت اعضاء می شود. در فراروانشناسی امروزی از این روح بخاری با عنوان کالبد نوری یا هاله ی انسانی نام برده می شود.
چنان که در کلمات مفسرین و بزرگان گاهی از نفس استفاده شده و گاهی از روح و گاه این دو در کنار هم به کار رفته اند.

موضوع قفل شده است