درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=Arial Black]با عرض سلام و ادب و احترام به همه دوستان و سروران گرامیم
سرکار محترم جناب besharat همچنان خوشحال و مسرورم که چون شمایی اینچنین با دقت مطالب این حقیر را دنبال کرده و با تعقل و تفکر در خور شایسته سعی در استقرار و ثبات یقینی آنها را در جان و روان خود دارید.
اما در مورد فرمایش و اشکال حضرتعالی باید بگویم آنچه در مورد ادراک جهت اصوات و نزدیکی و دوری آنها توسط نفس بیان نمودیم و از آن تجرد نفس را استفاده کردیم منافاتی با اکتشافات دانشمندان مبنی بر اختراع دستگاهی به نام سوناربرای تشخیص جهت امواج رادیویی و سرعت و مکان پیدایش آنها ندارد.
نکته ای که باید بسیار بدان توجه نمود این است که ادراک به طور مطلق صفت نفس است خواه حسی باشد یا عقلی، با آلت باشد یا بی آلت. هرگاه ادراک محقق شود باید بدانیم پای نفس در میان است و نه ماده جسمانی. نقش یافتن اشیاء در چشمی که نفس در آن حاکم باشد و امواج هوا در پرده صماخ گوشی که نفس در آن موجود باشد سبب دیدن و شنیدن می شود و آلات حسی چون چشم و گوش بدون نفس، مدرک اشیاء نیستند.
تا جان نباشد چشم نمی بیند و تا روح نباشد گوش نمی شنود بدن به خودی خود بدون وجود نفس نمیتواند رنگ اشیاء را تشخیص داده و یا جهت و دوری و نزدیکی صداها را دریابد
. و البته باید توجه داشت که تجرد نفس نیز مانع از ان نیست که در بعضی ادراکاتش نیازمند به آلاتی چون چشم و گوش داشته باشد که در این باره بعدا سخن خواهیم گفت.
سخن در این است که ادراک جهت صداها و دوری و نزدیکی آنها در انسان بواسطه این آلات مادی صورت نمی گیرد بلکه بواسطه قوه ای است که حاکم و مدبر بدن است. این مطلب منافاتی ندارد با این حقیقت که تکنولوژی بشری دستگاهی اختراع کرده است که میتواند سرعت امواج و جهات آنها را ردیابی کند علاوه بر اینکه باید دقت نمود آنچه این دستگاهها قادر به انجام انند صرفا ارائه یک سری علامات و نشانه ها است و تشخیص اصلی بازهم بر عهده انسان زنده ای است که از این علامات و نشانه ها بهره می جوید.
مثلا سيستم رادار در ابتدا با روشن كردن فرستنده قوی‏ اش يك دسته موج راديويي متراكم در آسمان ودر جهات مختلف پخش مي‏كند. اين ارسال در چند ميكروثانيه صورت مي‏پذيرد، سپس فرستنده خاموش شده و گيرنده سيستم رادار مترصد دريافت پژواك امواج كه به همراه اطلاعات حاصل از پديده داپلر نيز هستند مي‏ماند.
امواج راديويي با سرعتي معادل سرعت نورحركت مي‏كنند، حال اگرسيستم رادار مذكور داراي يك ساعت بسيار دقيق و قوي باشد، مي‏تواند با دقت بسياربالايي موقعيت هواپيما را علامتگذاری کند. سخن در این است که چه کسی با این علامتها و نشانه ها قادر به تشخیص محل دقیق هواپیما است و اساسا این دستگاه هم اگر کارکردی موثر دارد مگر نه این است که با اشراف و اکتشاف نفس انسان است؟!
غرض این است که بگوییم ماده و جسم طبیعی به خودی خود قادر به ادراک و شناسایی رنگها و بوها و طعم ها و صداها و جهات آنها نیستند و اگر این امکان در حیوانی چون خفاش هم مهیا است به طفیل همان نفس مجردش می باشد زیرا حیوانات نیز از نفسی که تجرد برزخی دارد برخوردارند.

[="arial black"][="blue"]در ادامه نیکواست منبع دلیلی را که برای تجرد نفس از ناحیه ادراک جهت اصوات و دوری و نزدیکی آنها بهره جستم برایتان ذکر نمایم.
دلیل مذکور را جناب ملاصدرا در فصل دوم باب چهارم جواهر و اعراض کتاب اسفار(ج 2 ط 1 ص 32) ذکر نموده اند. عبارتش در کتاب مذکور این است:
[="#006400"] أن التحقيق أن يقال أن تعلق النفس بالبدن يوجب تعلّقها بما اتّصل به كالهواء المجاور بحيث كأنهما شي‏ء تعلقت به النفس تعلقا و لو بالعرض فكلّما حدث فيه شي‏ء مما يمكن للنفس ادراكه بشي‏ء من الحواس من الهيئات و المقادير و الابعاد بينها و الجهة التي لها و غيرها فادركت النفس له كما هو عليه[/].
علامه حسن زاده آملی نیز در تایید این برهان برای تجرد نفس فرموده اند:
[="#006400"]اقول: هذا التحقيق الانيق هو أحد البراهين على أن النفس الناطقة تصير بعد تكاملها الجوهري عارية عن المواد و هو كلام سام سامك يعقله من كان له قلب[/](كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد (مع التعليقات)، ص: 558)‏
علامه حسن زاده آملی دلیل ذکر شده را کلام بسیار عالی و متینی میدانند که فقط صاحبان قلب میتوانند در ان تعقل نموده و صحت آن را دریابند.
[/][/]

[="Tahoma"][="Indigo"]سلام خدمت استاد اویس گرامی و دوستان همکلاسی
اگر اجازه بفرمایید،چند کلمه ای خارج عرض کنم و علنی.
همانطور که جناب "استاد" فرمودند،استقبال به ظاهر چشمگیر نبوده و به نظر حقیر،در این امور،هیچ وقت چشم گیر نخواهد بود.نمونه بارزش "قدم در شاه راه توحید" که گویا دوستان بسیاری با اینکه "یا علی" گفتند،اما از ادامه راه بازماندند.
علتش هم روشن است،شور و شوقی که قوّه متخیّله پدید می آورد(و نه عقل)،باعث میشود ما تصور کنیم حقیقتاً مشتاقیم.اما وقتی با موانع روبرو شدیم،عموماً شانه خالی میکنیم.

بنده حقیر با اینکه بار ها،خود شانه خالی کرده ام،به برکت روحانیون در این فضا،توفیق بیش از پیش در دنبال کردن مطالب را داشتم و امیدوارم بتوانم ادامه دهم.چه اینکه به خود نیز اطمینان کافی ندارم که آیا عقل است که شوق را پدید آورده است و یا خیال!؟

اما قطعاً اساتید گرانقدر که خود کوله باری از تجربه اند و بسیار با این موارد روبرو شده اند،میدانند که اگر فقط یک نفر در این هزاران نفر عضو،از مطالب بهره صحیح ببرد،حقیقتاً کم نیست و بسیار با ارزش است.و خدا را شاکرم که سینه ی گشاده به جناب استاد "اویس" عطا فرمود که دلسوزانه و مشتاقانه مباحث ارائه میفرمایند و دل های ما را نورانی میکنند،گرچه تعدادمان کم باشد.
امید که همین چند نفر بمانیم،و بهره ببریم،و درست تعمّق کنیم.گرچه این نوشته ها سالیانی خواهد ماند و چه بسیار افراد غیر عضو(مانند گذشته شخص خودم که مدت زیادی،غیر عضو از سایت استفاده میکردم) مباحث را دنبال میکنند ولی ما صلوات هایشان را مشاهده نمیکنیم.

کوچک و قدردان استاد و همکلاسیان در این مکتب روحانی،که به حقیقت امشب با فرمایشات استاد عزیز جناب اویس،شبی نورانی و استثنایی بود

یا حق
[/]

مطلب های استاد "اویس"رو کجا میشه دید؟

سلام،
استاد گرامی،جناب اویس....
باتشکر از صحبت های خوبتون....
ادامه ی صحبت هاتون رو کجا میشه دید؟

[="Arial Black"][="Blue"][="darkgreen"]با عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه دوستان گرامی و بزرگوارم.
خداوند سبحان را از داشتن یاران همراه و خوبی چون شما شاکر وسپاسگذارم که اینچنین بنده حقیری را در جهت اعتلا و ارتقای نفوس مستعده امیدوار و پر انگیزه می نمایید از خداوند متعال برای یکایک شما سعادت ابدی و نشاط ذاتی و قرب الهی را آرزومندم و امیدوارم خادم صادقی در پیشگاه خداوند برای یکایک شما باشم.

[/][/]

[="Arial Black"][="Blue"]فرق اطلاق آلت و واسطه در مورد قوا
در ادامه بحث لازم است نكته ای را متذكر شوم و آن اين كه اگر به ظرائف و لطائف معاني دو لفظ «[="#006400"]آلت[/]» و «[="#006400"]واسطه[/]» دست يابيم خواهيم دانست كه اطلاق كداميك بر قوای نفسانی صحيح‌تر است
«[="#006400"]آلت[/]» چيزي است كه فاعل بوسيله آن در شیئی خارج از خودش تأثير مي‌گذارد بدون اين كه آلت شأني از شئون وجودي فاعل بوده باشد، مانند بيلي كه باغبان بوسيلة آن زمين را مي‌كند. اما «[="#006400"][/]واسطه» شیئی خارج از ذات فاعل نیست بلکه شأني از شئون فاعل بوده و فاعل علت بعيد فعل و واسطه علت قريب فعل به حساب مي‌آيد. مثلاً زيدي كه با دستش خطّاطي مي‌كند، دست واسطه فعل خطاطي و علت قريب آن و خودِ زيد به عنوان علّت بعيد آن فعل محسوب مي‌شود.
بر این اساس میتوان گفت اطلاق آلت بر قوا و محل آنها و بر اعضاء و جوارح به مسامحه است و تعبير رسا و شايسته تر آن است که بگوییم اینها واسطه نفس برای انجام افعال هستند، زیرا آلت در حقيقت خارج از هويّت فاعل است ولي واسطه شأني از شئون فاعل است.
[/]

به مناسبت ذکر قوه سامعه خوب است این مطلب را به دوستان خوبم تقدیم نمایم که در میان تمامی قوای ظاهری انسان، قوه سامعه از اهمیت ویژه ای برخوردار است زیرا این قوه بهترین وسیله برای ارتقا و تعالی معنوی و کاملترین واسطه فیض جهت دریافت علوم و حقایق از استاد است به تعبیرحکما:
درخت به بستن و پيراستن تربيت مي‌شود و ادب مي‌پذيرد، حيوان به يوغ و اَفسار و مانند آنها و انسان به شنيدن معارف و تحصيل حقايق.
به قول عارف رومي:
جانور فربه شود ليك از علف
آدمـي فربه ز عـزّ است و شرف
آدمي فربه شود از راه گـوش
جانور فربه شود از حلق و نوش
گوش مجراي وارداتي آدمي براي تقويت او در جهت علمي و عرفان نظري است و انسان با زانو زدن در خدمت استاد کامل مکمل باید از اين مجرا و مجراي چشم، علم فكري را شکار كرده و خود را براي چشيدن و شهود حقايق آماده كند.

در میان حکما بحث شیرین و لطیفی مطرح است که نیکو دیدم آنرا برایتان بیان نمایم.
بحثی بین حکما هست که آیا قوه شنوایی افضل است یا قوه بینایی؟
بعضي گفته‌اند كه بینایی افضل از شنوایی است زيرا كه آلت قوه بینایی، نور است ولی آلت قوه شنوایی هوا است و نور شریفتر از هواء است پس بینایی افضل از شنوایی است.
ديگر اين كه بینایی آسمان را تا بیکرانها مي‌بيند، ولي شنوایی بیش از يك فرسخ را نمي‌شنود.
ديگر اين كه جاي آلت بینایی در چهره است كه شریفترین اعضاء است به خلاف شنوایی كه در دو طرف صورت است.
بعضي نیز گفته‌اند كه شنوایی افضل از بینایی است و به آیه ( أَفَأَنتَ تسْمَعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كَانُوا لاَ يَعْقِلُونَ) استدلال كرده‌اند كه خداوند از بین رفتن عقل را در کنار از بین رفتن شنوایی بیان فرموده است نه با از بین رفتن بینایی.
و به همين بيان به آیه ( لوَ كُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنّا في أَصْحَابِ السَّعِيرِ) نیز احتجاج نموده‌اند.
و نيز همين گروه به آیه( خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ) و آیه ( قُلْ أَرَءَيْتُمْ إنْ أَخَذَ اللهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ) استدلال كرده و گفته‌اند: مفرد آمدن کلمه سمع دلالت بر سلطنت و شدت قوّت و زیادی تجرد آن دارد، به خلاف ابصار كه به صورت جمع است.
فخر رازي در تفسير قرآن كريم (ج 1 صفحة 275) موافق با همين گروه گفته است : سمع افضل از بصر است بدين دليل كه خداي سبحان در قرآن كريم همه جا سمع را بر بصر مقدم داشت و این مقدم داشتن دلیل بر افضلیت است.
و نیز بدين دليل كه اگر شنوایی از بین برود گویایی انسان نيز از بین خواهد رفت، اما اگر بینایی از بین برود گویایی از بین نمی رود.
و نیز بدين دليل كه شنوایی از هر سوي یعنی از شش جهت مي‌شنود به خلاف بینایی كه فقط از يك سوي مي‌بيند.
و نیز بدين دليل كه سمع نتايج عقول و معقولات را به يكديگر مي‌رساند كه كانّه سبب استكمال عقل به معارف است، ولي بصر فقط تو را به محسوسات واقف مي‌كند.
و بدين دليل كه شنوايي شرط نبوت است به خلاف بينايي، به همين جهت هيچ ناشنوايي به نبوت مبعوث نشده در حالي كه در بين رسولان كسي بود كه مبتلا به كوري شده باشد.

[="Arial Black"][="Blue"]جناب حكيم الهي قمشه‌اي در كتاب شريف «حكمت الهي» قوت سامعه را اشرف از باصره دانسته و فرموده‌اند:
«سامعه قويتر و اثرش در مساعدت به استكمال نفس بيشتر است، كه هرگاه كسي در اصل خلقت, باصره نداشته و ديگري سامعه، آن بي‌بصر به قوت سامعه به مقامات علمي و تهذيب نفس تواند رسيد و براي جنبة بقاء و مراتبِ تجردِ روحِ خود از راه گوش تواند كوشيد؛ گرچه از تماشاي عالم پر نقش و نگار محروم است، به نور بصيرت و علم به تماشايِ لطايفِ معارفِ شهود و حقايق وجود و جهانِ‌ غيب و شهود تواند پرداخت. ليكن آن كس كه قوّه سامعه ندارد به حسّ بصر تماشاي جهانِ صورت و نقش و نگارِ عالمِ طبيعت تواند كرد، اما از طي مراتب علمي و فهم افكار بزرگان عالم و درك حقايق عقلي نامحسوس محروم ماند، و در تهذيب و تكامل عقل نظري خود چندان سعي نتواند كرد، و از كتاب و آثار قلم و مسطورات افكار اهل عالم و نشئه روحاني و معنوي كه تنها با سامعه توان يافت، بي‌بهره باشد. لذا در كتاب الهي فرموده: (الَّذِي عَلَّمَ بِالقَلَمِ* عَلَّمَ الإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ).

[/]

سلام استاد گرامی

نقل قول:
از كتاب و آثار قلم و مسطورات افكار اهل عالم و نشئه روحاني و معنوي كه تنها با سامعه توان يافت، بي‌بهره باشد. لذا در كتاب الهي فرموده: (الَّذِي عَلَّمَ بِالقَلَمِ* عَلَّمَ الإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ).

سوال بنده در این قسمت بود که در مقایسه ی فرد "بینای ناشنوا" و "ناشنوای بینا"،آن فردی که ناشنواست اما بینایی دارد،توان بهره مندی از کتب و آثار قلم بزرگان را ندارد،حال آنکه اکثر فرمایشات و آراء،مکتوبند؟ در صورتی که فرد نابینایی که از شنوایی برخوردارست،چون توان بینایی ندارد،بالاجبار فقط درستی به فرمایشات قابل شنودِ علمای معاصر خودش و در منطقه و دسترس خودش را دارد و از کتب و آثار بزرگان دیگر محروم میماند
با تشکر

[="Arial Black"][="Blue"]جناب رضاهو سلام
عبارت شما را چندین بار با دقت خواندم ولی متوجه منظورتان نشدم لطفا واضح تر مرادتان را بیان بفرمایید
[/]

با سلام خدمت همه دوستان به خصوص استاد بزرگوار اویس
چند تا سوال داشتم راجع به این بحث که به ترتیب می گم
اگه کسی به ما بگه که همه ی این تجردی که میگید تو ذهن اتفاق می افته این ذهن هست که مثلا تمیز فاصله صدا رو میده، یا اون دلیلی که بیان میشه که اگه مثلا دست من قطع شه نفس من به اندازه کم شدن دست من کم نمیشه پس نفس من مجرد هست یا باز همون استدلال بزرگان که اگه شما در یک مکان ساکن باشی و به سردی و گرمی و بدن و اشتغالاتش فکر نکنی تجرد نفست رو می فهمی همه ی این ها رو با ذهن توجیه کنه ما چه دلیل دیگه ای می تونیم براش بیاریم؟ مثلا تو قطع عضو بگه ذهن تشخیص بده که منی که میگه مربوط به اندام سلول های دست و پا نیست مربوط به سلول های خاکستری هست(یا مثلا سلول های مغز عمرشون زیاده این سلول های بدن هست که تجدید می شند مستند علمی این رو نمی دونم) ( البته من یه روز داشتم به این فکر می کردم که یکی از اقوام فراموشی گرفته بود ولی من می گفت پیش خودم می گفتم اگه من گفتن کار ذهن باشه باید من گفتنش هم گم شده باشه چون ذهنش دیگه کار نمی کنه) یا اون استدلال بزرگان رو توجیه کنه که فراغت از بدن فقط باعث پالایش فکر هست استاد اویس چه دلیلی محکمتر از همه برای تجرد نفس وجود داره؟

[="Tahoma"][="Indigo"]سلام علیکم خدمت جناب مفتقر عزیز
بنده در یکی از کتب مطالعه میکرم که یکی از فلاسفه مغرب زمین فرمایش خوبی داشت.ایشون میفرمودند ارتباط "ذهن" با "مغر" مانند ارتباط زمین با یک نقطه از مریخ است.بدین معنا که ارتباط ایندو از سنخ ارتباط بین دو شیء که به واسطه نزدیکی مکانی است،نمیباشد.یکی مادّی و یکی مجرّد است.
بنده به نظرم اینطور میرسد که ذهن،همان بخش مجرّد است که فرمودید "ادراک" میکند.ادراک میکند نزدیکی را،دوری را،رنگین بودن را،خطرناک بودن را...
[/]

اویس;290374 نوشت:
جناب رضاهو سلام
عبارت شما را چندین بار با دقت خواندم ولی متوجه منظورتان نشدم لطفا واضح تر مرادتان را بیان بفرمایید

سلام وادب
ضمن تشکر از سعه صدر و قول لیّن استاد ارجمند در پاسخگویی به سوالات که جذابیت مبحث را دوچندان کرده، بنده نیز سوال جناب رضا هو در ذهنم ایجاد شده بود که برای تکراری بودن عرض نکردم:
"...و آثار قلم و مسطورات افكار اهل عالم و نشئه روحاني و معنوي كه تنها با سامعه توان يافت، بي‌بهره باشد"
فکر می کردم آثار قلم و ... بیشتر نیاز به چشم دارد نه گوش!
کلیت ارجحیت گوش را می توانم از بقیه مطالب ذکر شده ، درک کنم که ارتباط با غیب در نابینا بیشتر از ناشنواست!ناشنوا حتما باید ببیند تا درک کند .(یعنی ناشنوایی محدودیت بیشتری ایجاد می کند)
اللهم عجل لولیک الفرج

اویس;290340 نوشت:
با سلام و تشکر از استاد ارجمند و همه دوستان
در حال حاضربحث در خصوص قوای نفس میباشد. سوال این است که آیا قوای مورد بحث (بینایی و شنوایی ) در جهان پس از مرگ همچنان با نفس مجرد هستند ؟یا خیر
آیا از دست دادن این قوا برای نفس در جهان دیگر معنا دارد؟
در صورتیکه این قوا همچنان در جهان دیگر نیز با نفس باشند چگونه بکار می آیند؟
به عبارت دیگر در جهان دیگر آلت بینایی وشنوایی وجود ندارد پس این قوا در نفس آیا همچنان عامل ادراک هستند؟

[="Arial Black"][="Blue"]

رضاهو;290345 نوشت:
سوال بنده در این قسمت بود که در مقایسه ی فرد "بینای ناشنوا" و "ناشنوای بینا"،آن فردی که ناشنواست اما بینایی دارد،توان بهره مندی از کتب و آثار قلم بزرگان را ندارد،حال آنکه اکثر فرمایشات و آراء،مکتوبند؟ در صورتی که فرد نابینایی که از شنوایی برخوردارست،چون توان بینایی ندارد،بالاجبار فقط درستی به فرمایشات قابل شنودِ علمای معاصر خودش و در منطقه و دسترس خودش را دارد و از کتب و آثار بزرگان دیگر محروم میماند با تشکر

با عرض سلام خدمت همه دوستان خوبم و با عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سوگواری امام شهدا حضرت آقا اباعبدالله الحسین
از اینکه میبینم دوستانم اینچنین با جدیت مطالب این حقیر را پیگیری مینمایند خوشحالم و از خداوند توفیق بیشتر همه دوستانم را در ادراک علوم و حقایق آرزومندم
در مورد سوال دوست بزرگوارم جناب رضاهو و نیز سرکار محترم جناب بشارت باید عرض کنم که درست است مکتوبات و هر آنچه به قلم آمده است از این باب که مورد ادراک بینایی انسان قرار گرفته میتواند زمینه علم آموزی انسان را فراهم سازد اما باید توجه داشت که رکن اساسی در علم آموزی، صرفا کتاب و مکتوبات و خواندن آنها نیست که بگوییم چون چشم آنها را دیده و خوانده است پس علم آموزی تحقق یافته و از این حیث افضل از قوه شنوایی است بلکه مهمتر از کتاب و خواندن آن در علم آموزی، نقش استاد و شنیدن حرفهای اوست که در تلقی و ادراک علوم و حقایق موثر است.
قرآن را هم که یگانه کتاب سعادت انسان است اگر در نظر بگیرید میبیند که حتما باید انسان کاملی در غالب نبی یا امام باشد تا آن را برای دیگران تبیین نماید تا انجا که فرموده اند اگر ولایت نباشد(یعنی اکر انسان کامل و دل دادن به او نباشد) اعتقادات انسان حتی در باب توحید و معاد نیز مورد تایید حضرت حق نخواهد بود.
لذا باید توجه داشت که نقش استاد و شنیدن راهنماییها، انذارها و بشارتهای وی در کسب کمالات و عروج به مقامات لایتناهی انسانی، بسیار مهمتر از خواندن کتابهای موجود در کتابخانه ها است و از اینجااست که افضلیت قوه شنوایی نسبت به بینایی در باب کسب علم دانسته می شود.
[/]

[=Arial Black]

مفتقر;290378 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان به خصوص استاد بزرگوار اویس چند تا سوال داشتم راجع به این بحث که به ترتیب می گم اگه کسی به ما بگه که همه ی این تجردی که میگید تو ذهن اتفاق می افته این ذهن هست که مثلا تمیز فاصله صدا رو میده، یا اون دلیلی که بیان میشه که اگه مثلا دست من قطع شه نفس من به اندازه کم شدن دست من کم نمیشه پس نفس من مجرد هست یا باز همون استدلال بزرگان که اگه شما در یک مکان ساکن باشی و به سردی و گرمی و بدن و اشتغالاتش فکر نکنی تجرد نفست رو می فهمی همه ی این ها رو با ذهن توجیه کنه ما چه دلیل دیگه ای می تونیم براش بیاریم؟ مثلا تو قطع عضو بگه ذهن تشخیص بده که منی که میگه مربوط به اندام سلول های دست و پا نیست مربوط به سلول های خاکستری هست(یا مثلا سلول های مغز عمرشون زیاده این سلول های بدن هست که تجدید می شند مستند علمی این رو نمی دونم) ( البته من یه روز داشتم به این فکر می کردم که یکی از اقوام فراموشی گرفته بود ولی من می گفت پیش خودم می گفتم اگه من گفتن کار ذهن باشه باید من گفتنش هم گم شده باشه چون ذهنش دیگه کار نمی کنه) یا اون استدلال بزرگان رو توجیه کنه که فراغت از بدن فقط باعث پالایش فکر هست استاد اویس چه دلیلی محکمتر از همه برای تجرد نفس وجود داره؟

و اما در مورد سوال دوست گرامی ام جناب مفتقر باید عرض کنم که اینکه می فرمایید ممکن است همه این ادراکات از ناحیه ذهن باشد و مفید اثبات تجرد نفس نباشد حرف صحیحی نیست زیرا دانشمندان در علم پزشکی ثابت کرده اند که نخوردن صبحانه، پرخوری، خوردن قند و شکر زیاد، سیگار کشیدن، آلودگی هوا، کم خوابی، خوابیدن در حالتی که روی سر پوشیده باشد(مانند کشیدن پتو روی سر و صورت که باعث افزایش کربن و کمبود اکسیژن می شود)، کارکشیدن از مغز در دوره بیماری، از جمله علل تخریب، تحلل، و از بین رفتن سلولهای مغز می شود.
حال سوال من از جناب مفتقر این است که پس از تحلیل و ضعف سلولهای مغزی بواسطه علل یادشده، ایا میتوان گفت که «منِ» فرد ضعیف شده است و یا فردی که سلولهای مغزیش سالمتر است از من قوی تری برخوردار است؟!!
به روشنی پیداست که چنین نیست و تحلیل و تخریب سلولهای مغزی اگرچه ممکن است موجب بروز بیماریهای گوناگون در فرد شود اما موجب کمبود و ضعیف شدن منیت و هویت شخص نسبت به فرد دیگری که سلولها مغزیش سالم است نمی شود. و از همینجا معلوم میشود که استدلالهای ذکر شده تجرد نفس را اثبات نموده و هرگز مربوط به امری جسمانی همچون سلولهای مغزی نمی شود. [=times new roman][=times new roman]

[=times new roman][=times new roman]

سیدمنصور;290572 نوشت:
در حال حاضربحث در خصوص قوای نفس میباشد. سوال این است که آیا قوای مورد بحث (بینایی و شنوایی ) در جهان پس از مرگ همچنان با نفس مجرد هستند ؟یا خیر آیا از دست دادن این قوا برای نفس در جهان دیگر معنا دارد؟ در صورتیکه این قوا همچنان در جهان دیگر نیز با نفس باشند چگونه بکار می آیند؟ به عبارت دیگر در جهان دیگر آلت بینایی وشنوایی وجود ندارد پس این قوا در نفس آیا همچنان عامل ادراک هستند؟

و اما در مورد سوال دوست خوبم جناب سید منصور باید بگویم همه قوای نفس از جمله بینایی و شنوایی از جمله شئون نفس بوده و در همه عوالم با نفس هستند و هرگز از وی جدا نمی شوند اینکه قبلا هم تاکید نمودیم و گفتیم که باید توجه داشت فرق است میان قوای نفس با آلات نفس بخاطر نیفتادن در همین اشکال بود.
نفس برای به کار گیری قوایش اگر چه در عالم ماده نیاز به آلاتی چون چشم و گوش و زبان دارد اما در عوالم مافوق ماده، که از عالم خیال آغاز شده و تا عوالم و عقل و قلب و مافوق آن ادامه می یابد، هرگز نیازمند به آلاتی چون چشم و گوش و زبان نمی باشد بلکه بدون این آلات نیز میتواند ببیند و بشنود و بچشد، همچنانکه ما در خواب چشم و گوش و زبانمان بسته است اما خواب میبینیم که میخوریم و میشنویم و میبینم.
معلوم می شود بینایی و شنوایی که از جمله قوای نفس مجرد هستند در همه عوالم با وی هستند جز اینکه این قوا برای انجام افعالشان در عالم ماده، نیازمند به آلاتی چون چشم و گوش و زبانند.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت دوستان و استاد اویس گرامی
یکی از ادلّه برای اثبات تجرّد نفس که به ذهن حقیر رسید را عرض میکنم،خواهش دارم
استاد اویس گرامی،مورد بررسّی قرار دهند که آیا میتواند دلیلی محکم بر تجرّد نفس باشد یا خیر

اثبات تجرد نفس از طریق توجه:

وقتی که به سمتی مینگریم،نور منعکس شده از اشیاء وارد چشم ما میشود و بینایی صورت میپذیرد.
اگر 4 شیء را روبرویمان قرار دهیم،و قرنیه چشم تصویری از همه آن ها دریفت کند،با فرضِ مادّی بودن
ادراک ما،درک ما از هر چهار شیء باید یکسان باشد.
اما اگر توجه خود را معطوف به یکی از آن چهار شیء کنیم،و در همان لحظه قرنیه چشم را متمرکز بر روی
یکی دیگر از آن اشیاء نماییم(1.به شیء اول توجه کنیم 2.بر شیء دیگری قرنیه را متمرکز کنیم)،خواهیم دید
شیئی که مورد توجه ما بوده مورد ادراک ما واقع میشود،اما شیئی که قرنیه چشم ما متمرکز بر آن بوده مورد
ادراک ما واقع نشده است و شاید اصلا آن را ندیده باشیم و حتی از رنگ آن نتوانیم خبر دهیم.

همین طور است در مورد اصواتی که یا به طور یکسان به گوش ما میرسند و یا یکی نزدیک تر و شدید تر و
یکی دور تر و خفیف تر است.برای نمونه شما با شخصی در حال مکالمه هستید،اما از دورتر،صدای خفیفی
از پچ پچ کردن دو شخص به گوشتان میرسد که به محض توجه به آن پچ پچ،از صوت نزدیک غافل میشوید و
آن را ادراک نمیکنید.
در صورتی که اگر "نفس" و "ادراک"،همین امور مادّی و فعل و انفعالات مغزی و عصبی بودند،یا باید به یک
نسبت میشنیدیم و یا باید نزدیک تر و شدید تر را بهتر میشنیدیم.در صورتی که خلاف این را مشاهده میکنیم.

و همینطور است که بعضی امورد که در دایره دید مستقیم ما نیستند،بهتر از اشایئی که در دید مستقیم ما
هستند،برای ما ادراک میشوند.

با تشکر از استاد اویس من هم ایام سوگواری سرورم حسین (ع) رو تسلیت میگم
جناب اویس منت بذارید این سوال رو هم جواب بدید..
ما به راحتی شون نفس رو درک می کنیم مثلا:

))) می تونیم یه سیب الان تو نفس ایجاد کنیم و بگیم این مخیله هست
))) می تونیم توجه کنیم وقتی که داریم میشنویم همون موقع می تونیم ببینم و این مفهوم لا یشغله شان عن شان رو بفهمیم
))) از قبض به بسط رفتن رو حس کنیم و بگیم محض این بهش می گن قلب

اما درک شوونش و نشانه هایی که بهش دلالت می کنند رو مفهمم اما نمی تونم اشاره کنم به خودش.. نمی تونم بگم اینا این نفس من هست؟؟؟!! می دونم هستم من می گم اما من تو خودم جایی رو سراغ ندارم که بگم این نفسم هست؟؟!!!!!!!!! در حالی که می دونم هستم...
کجا هست؟ انتهاش کجا هست؟ جاش کجا هست؟
حالا بحثم ارائه این حیرت نیست که فکر می کنم به لحاظ فلسفی جواب هایی بهش داده شده(بسیط بودن و به دلیل عدم فاصله بین درک کننده و درک شونده و ... ) سوالم این هست اگه بزرگان می گفتن مراقبه روی نفس اسرع طرق نفی خواطر هست؟ اگه قرار باشه روی چوب و سنگ و شمع و ... مراقبه نکنیم که مذموم شرع هست و روی نفس مراقبه کنیم که بر عکس ممدوح شرع هست... این مراقبه روی خود نفس باید باشه یا روی شوون نفس؟
رو هر کدوم که باید مراقبه انجام شه بگید چجوری؟
معذرت می خوام اگه همیشه دوست دارم بحث ها رو حتی اگه خیلی نظری باشه به قول مهندسین practical یعنی به سمت کاربرد عملیش ببرم؟!

[="Arial Black"][="Blue"]

رضاهو;291515 نوشت:
سلام خدمت دوستان و استاد اویس گرامی یکی از ادلّه برای اثبات تجرّد نفس که به ذهن حقیر رسید را عرض میکنم،خواهش دارم استاد اویس گرامی،مورد بررسّی قرار دهند که آیا میتواند دلیلی محکم بر تجرّد نفس باشد یا خیر اثبات تجرد نفس از طریق توجه: وقتی که به سمتی مینگریم،نور منعکس شده از اشیاء وارد چشم ما میشود و بینایی صورت میپذیرد. اگر 4 شیءرا روبرویمان قرار دهیم،و قرنیه چشم تصویری از همه آن ها دریفت کند،با فرضِ مادّی بودن ادراک ما،درک ما از هر چهار شیء باید یکسان باشد. اما اگر توجه خود را معطوف به یکی از آن چهار شیء کنیم،و در همان لحظه قرنیه چشم را متمرکز بر روی یکی دیگر از آن اشیاء نماییم(1.به شیء اول توجه کنیم 2.بر شیء دیگری قرنیه را متمرکز کنیم)،خواهیم دید شیئی که مورد توجه ما بوده مورد ادراک ما واقع میشود،اما شیئی که قرنیه چشم ما متمرکز بر آن بوده مورد ادراک ما واقع نشده است و شاید اصلا آن را ندیده باشیم و حتی از رنگ آن نتوانیم خبر دهیم. همین طور است در مورد اصواتی که یا به طوریکسان به گوش ما میرسند و یا یکی نزدیک تر و شدید تر و یکی دور تر و خفیف تر است.برای نمونه شما با شخصی در حال مکالمه هستید،اما از دورتر،صدای خفیفی از پچ پچ کردن دو شخص به گوشتان میرسد که به محض توجه به آن پچ پچ،از صوت نزدیک غافل میشوید و آن را ادراک نمیکنید. در صورتی که اگر "نفس" و "ادراک"،همین امور مادّی و فعل و انفعالات مغزی و عصبی بودند،یا باید به یک نسبت میشنیدیم و یا باید نزدیک تر و شدید تر را بهتر میشنیدیم.در صورتی که خلاف این را مشاهده میکنیم. و همینطور است که بعضی امورد که در دایره دید مستقیم ما نیستند،بهتر از اشایئی که در دید مستقیم ما هستند،برایما ادراک میشوند.

دوست خوبم جناب رضاهو! کاملا درست است مطلبی که فرمودید یکی از دلایل تجرد نفس است که مبتنی بر توجه نفس به اشیاء پیرامونش می باشد.
از دقت نظر شما خوشحال و ممنونم[/]

مفتقر;291651 نوشت:
با تشکر از استاد اویس من هم ایام سوگواری سرورم حسین (ع) رو تسلیت میگم جناب اویس منت بذارید این سوال رو هم جواب بدید.. ما به راحتی شون نفس رو درک می کنیم مثلا: ))) می تونیم یه سیب الان تو نفس ایجاد کنیم و بگیم این مخیله هست ))) می تونیم توجه کنیم وقتی که داریم میشنویم همون موقع می تونیم ببینم و این مفهوم لا یشغله شان عن شان رو بفهمیم ))) از قبض به بسط رفتن رو حس کنیم و بگیم محض این بهش می گن قلب اما درک شوونش و نشانه هایی که بهش دلالت می کنند رو مفهمم اما نمی تونم اشاره کنم به خودش.. نمی تونم بگم اینا این نفس من هست؟؟؟!! می دونم هستم من می گم اما من تو خودم جایی رو سراغ ندارم که بگم این نفسم هست؟؟!!!!!!!!! در حالی که می دونم هستم... کجا هست؟ انتهاش کجا هست؟ جاش کجا هست؟ حالا بحثم ارائه این حیرت نیست که فکر می کنم به لحاظ فلسفی جواب هایی بهش داده شده(بسیط بودن و به دلیل عدم فاصله بین درک کننده و درک شونده و ... ) سوالم این هست اگه بزرگان می گفتن مراقبه روی نفس اسرع طرق نفی خواطر هست؟ اگه قرار باشه روی چوب و سنگ و شمع و ... مراقبه نکنیم که مذموم شرع هست و روی نفس مراقبه کنیم که بر عکس ممدوح شرع هست... این مراقبه روی خود نفس باید باشه یا روی شوون نفس؟ رو هر کدوم که باید مراقبه انجام شه بگید چجوری؟ معذرت می خوام اگه همیشه دوست دارم بحث ها رو حتی اگه خیلی نظری باشه به قول مهندسین practical یعنی به سمت کاربرد عملیش ببرم؟!

جناب مفتقر این خصلت خوبی است که همواره سعی در کاربردی شدن مباحث دارید.
اما باید توجه کنید که بحث از مراقبت نفس اکنون مد نظر مانیست و پرداختن به آن در اینجا موجب دوری از مطالبی می شود که میخواهیم آنها را بیان نماییم. اکنون درصدد شناخت و معرفت نفس و شئون آن هستیم که بتوانیم از این جدول گامی در شناخت پروردگارمان برداریم.
اجمالا در مورد سوالتان باید بگویم که مراقبت نفس گاه در مورد اصل نفس مطرح می شود و گاه در مورد شئون آن. آنگاه که مراقبیم نفسمان به سیاه چاله هایی چون عجب و غرور و ریا نیفتد مراقبت به اصل نفس مربوط می شود و آنگاه که میخواهیم با دقت نظر در دیدن ها و یا شنیدنهایمان نفسمان را مستقیم و طبق برنامه انسان ساز قرآن بار بیاوریم در این صورت مراقبت از طریق توجه به شئون نفس محقق می شود.
نکته ای را که باید توجه داشته باشید تا مبادا به دام توحید عددی بیفتید این است که نباید بین نفس و شئون ان جدایی و تمایز حقیقی قایل باشید همچنان که بین امواج و دریا جدایی و تمایز حقیقی برقرار نیست دریا و امواج یک حقیقت اند و جدایی آنها به اعتبار است. نفس و شئون آن نیز یک حقیقت اند و جدایی میان آنها به اعتبار است نه به حقیقت.
دقت در این معنایی که تقدیم محضر نمودم شما را در فهم معنای توحید صمدی قرآنی کمک می کند انشاالله.

[=Arial Black][=lotus]یکی دیگر از قوای مدركه ظاهری انسان، قوه ذائقه يا چشايی است، و آلت اصلی آن عصبی است كه در سطح ظاهری جرم زبان پهن شده است و کار آن ادراك طعمها[=lotus] يعنی يافتن مزه‌ها [=lotus]اعم از شيرين و ترشی و شوری و تلخی و غير آنها است[=lotus] البته به واسطه رطوبت موجود در دهان كه آن رطوبت خود فاقد طعم است.
[=lotus]در حقيقت اين رطوبت در دهان واسطه‌اي است براي ادراك طعوم و موضع ایجاد و برانگيخته شدن این رطوبت انتهاي زبان است كه از آلتي به نام «[=traditional arabic]مولّد اللعاب[=lotus]» در دهان ایجاد مي‌شود.
[=lotus] اين رطوبت حتما می بایست فاقد طعم باشد و خود دارای طعم ديگري نباشد، اگر در بدن مشکلی ایجاد شود که این رطوبت از بی طعمی خارج شده و طعم خاصی پیدا کند دیگر نمی تواند مزه غذاها رو درست ادراک کند. مثلا ممكن است صفرای بدن غلبه يافته و اين رطوبت به همین جهت از بی طعمی خود خارج شود و مزه تلخی پیدا کند، به همین خاطر كسي كه صفرا بر او غلبه يافته، حتی عسل را تلخ ادراك مي‌كند، و این خود یکی از نشانه های سوء مزاج و غلبه صفرا در بدن است. پس طعم داشتن رطوبت در دهان، مانع از ادراك واقعيتِ طعوم است.

[="arial black"][="navy"]بزرگاني چون شيخ رئيس بوعلي سينا در نفس شفا، قوة ذائقه را در اهمیت هم طراز با قوة لامسه و شبيه‌ترينِ قوا بدان دانسته‌اند.
وجه شباهت قوة ذائقه با لامسه آن است كه ذائقه هميشه با لمس نمودنِ اجزاي غذائي، ادراك مزة طعم غذاها مي‌كند، یعني همچنان كه لامسه با لمس نمودن، ادراك ملايمت و يا ناملايمت اشياء مي‌كند قوة ذائقه نيز با لمس نمودن، ادراك ملايم و ناملايم مي‌كند.
و وجه مفارقت ذائقه با لامسه آن است كه اگر چه ذائقه مشروط به لمس کردن غذاها است اما صرف لمس نمودن كافي براي ادراك طعوم از ناحية ذائقه نيست. بلكه قبل از آن حتماً بايد اجزاي غذای طعم دار در جرم آلت ذوق به نام زبان به توسط رطوبت بدون طعمي كه قبول طعوم كند، نفوذ كرده و بدين طريق ادراك مزة طعمها صورت پذیرد.
جناب علامه شعراني در اين باره مي‌فرمايند: « [="darkgreen"]برخورد و تماس طعام با زبان كافي نيست تا مزه را دريابد، اگر طعام گرم يا سرد بر زبان گذارند و خشك باشد بقوه لامسه كه در زبان است گرمي و سردي را در مي‌يابد اما مزه آن متوقف بر رطوبت آب دهان است بشرط آن كه پيشتر آلوده بمزه مانند آن يا ضد آن نباشد چون زبان شيرين، درست ادراك شيريني تازه را نمي‌كند يا اگر به مرض و غير آن تلخ باشد هم ادراك صحيح نمي‌كند.[/]» (شرح تجريد الاعتقاد ص 271)[/]
[/]

[="arial black"][="navy"]نكته‌اي كه لازم است توجه عزيزان را بدان جلب كنم اين است كه مذوق(یعنی آنچه که مورد ادراک قوه ذائقه قرار گرفته است) در حقيقت آن كيفيت غذایی كه قائم به جسم طعم دار است، نيست و نيز مذوق آن كيفيت غذایی كه قائم به رطوبت دهان و يا قائم به جرم زبان است, نيست بلكه مذوق آن صورت ذوقيه‌اي است كه قائم به قوة ذائقة نفس مي‌باشد، یعني تمام آلات و ادوات معدّات و اسباب و وسایلی هستند براي اين كه صورت جزئيه‌اي مشابه صورت خارجي در نزد نفس حاصل شود و نهايتاً ادراك صورت گيرد.
به عبارت ديگر تمامي حواس ظاهري معدند براي اين كه نفس صورتي را به مثل آن صورت خارجي در خود انشاء كند و سپس آن صورت انشاء شده را ادراك كند، در نتيجه محسوس حقيقي آن صورت جزئيه‌اي است كه به واسطة قوة حاسه در ذات نفس حاصل مي‌شود.
این مطلبی را که تقدیم محضرتان نمودم نکته بسیار شریف و لطیفی است که برای روشن تر شدن آن، پس از تشریح قوای انسانی، توضیحات بیشتری ارائه خواهم کرد.[/]
[/]

[=arial black]یکی دیگر قوای مدرِكة ظاهري انسان، قوة شامه (بويايي) است و محل آن دو عصب بر آمده ای است كه در منتهاي بيني و در جلوی مغز سر روييده‌اند و به واسطة آنها ادراك بوها از طريق هواي استنشاق شده صورت مي‌گيرد.
سه قوه لامسه و چشایی و بویایی جزو كثيف‌ترين و غليظ‌ترين مشاعر ظاهري انسان هستند،(کثیف و غلیظ در اصطلاح فلسفه مراد است) يعني بدون اتصال و چسبيدن پوست با اشياء خارجي، بویایی و چشایی و لامسه حاصل نمي‌شود. البته از این سه، لامسه از همه کثیف تر است چون اتصالش به اشیا برای ادراک آنها بیشتر است و پس از لامسه چشایی و سپس بویایی جزو کثیف ترین قوای ظاهری انسانند.

[="arial black"][="navy"]حکما و فلاسفه در مورد نحوة ادراك مشمومات(بوها) نظرات مختلفی دارند؛ جمهور فلاسفه قائل به آن شده‌اند هوايي كه بين قوة شامّه و جسم بودار قرار دارد با اتصال به جسم بودار به کیفیت آن بو درآمده و وقتي هواي به کیفیت بو در آمده به قوه شامه رسيد رائحه ادراك مي‌شود.
عده‌اي ديگر گفته‌اند سبب ادراك بوها تجزيه و جداشدن اجزاي جسم بودار است، یعني اجزاء شيءِ بودار پس از جدا شدنِ از جسم با اجزاء هوا مخلوط شده و آن به قوة شامه مي‌رسد و موجب ادراك رائحه مي‌گردد.
عده‌اي هم گفته‌اند: جسم بودار مستقيماً در قوة شامه موجب انفعال مي‌شود بدون اين كه استحاله‌اي در هوا و يا انفصالي در اجزاي ذي رائحه صورت گيرد.
اما حق اين است كه غير از قول اخير، هر دو قول اول و دوم، صحيح و محتمل هستند و حتي مي‌توان بين دو قول جمع نمود و گفت: اجزاي شيء بودار از شيء جدا شده و در هواي اطراف شيء پراكنده مي‌گردند، هواي اطراف نيز به محض تماس با آن اجزاء، متكيّف شده و خود نيز درصدي از آن بو را دارا و حامل مي‌شوند. اين هوا وقتي داخل دماغ مي‌گردد از طريق اعصاب بويايي مورد استشمام قرار مي‌گيرد.
اكنون از ذكر ادلة هر يك از اقوال احتراز نموده و محقق را به فصل پنجم مقاله سوم نفس شفا و فصل چهارم باب چهارم علم النفس اسفار جلد 8 و مباحث مشرقيه جلد 2 صفحه 282 ارجاع مي‌دهيم.[/]
[/]

[="arial black"][="navy"]جناب علامه شعراني در ترجمه و شرح بر تجريد الاعتقاد مي‌فرمايند:
«شامه يعني شنونده بوي، يكي از ادراكات جزيي است و حاجت به آن دارد كه هوا از جسم بوي‌دار متأثر گردد و از آن جدا شده، به خيشوم يعني سوراخ دماغ برسد. قوه شامه در دو زائده دماغ است شبيه سر پستان از پيش دماغ روئيده، نه به سختي عصب است و نه به نرمي دماغ و در بالاي سوراخهاي دماغ در جوف جمجمه قرار دارد و بايد هوايِ بوي‌ناك بدان رسد تا بوي ادراك شود، و ميان اهل تجربه خلاف است كه آيا از ذرات و اجزاي جسم چيزي جدا و در هوا پراكنده مي‌شود مانند كافور و از ذراتِ كافور به دماغ مي‌رسد يا آن كه هواي اطراف و جوانب كافور خود متكيف مي‌شود و به مجاورت، بوي كافور مي‌گيرد و هوا داخل دماغ مي‌گردد. و بعضي گفته‌اند به تبخير و مالش بوي شديد مي‌شود بايد اجزاء پراكنده شوند و بعضي گفتند به استنشاق از وزن آنها كاسته نمي‌شود نبايد اجزاء از آن جدا شود.»( ترجمه و شرح بر تجريد الاعتقاد، ص 271)[/]
[/]

با سلام خدمت جناب اویس
بی صبرانه منتظر بحث های علمی شما هستم اما اگه بحث منحرف نمی شه حالتی وجود داده که این نفس چشنده غذا درکش از چشیدنی ها بیشتر شه؟
شما گفتید قوا با الات نفس دو چیز جدا هستند، قوا (چشیدن ) نفس بدون قوی شدن الات ( دهان و ملحقات) دارای درک عمیق تر شه؟ این امکان پذیر هست؟
به همین ترتیب قوای نفس تو بوئیدنی شنیدنی و دیدنی قوی تر شه؟ بدون اینکه الات مربوط به هر کدوم تغییری کنه؟ منظورم مکاشفه و موارد عالم غیب نیست منظورم همین موارد عالم ماده هست؟

[="arial black"][="navy"]با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست گرامی
اگر درست متوجه شده باشم سوال شما این است که نفس انسان بدون استفاده از آلاتش و صرفا بواسطه قوای خوایش، آیا میتواند در عالم ماده، بوها و صداها و غذاها را ادراک کند؟
در پاسخ به این سوال باید بگویم: نفس انسان برای ادراک اشیاء مادی نیازمند به آلات است یعنی نفس علی رقم وجود قوه بینایی در ذاتش، نیازمند به چشمی دارد تا بتواند با اشیاء خارجی ارتباط برقرار کند و بدون الاتی چون چشم و گوش دیدن و شنیدن مادی محقق نمی شود.
اگر چه نفس این قوت را نیز دارد که در عالم ماده با ارتباط برقرار کردن با عوالم مافوق ماده، بدون نیاز به آلات مادی ادراکات گوناگون داشته باشد. منتهی آن نوع ادراکات دیگر جزو ادراکات مادی و طبیعی شمرده نخواهند شد بلکه ادراکاتی است که از ناحیه ارتباط مستقیم نفس و قوایش با عوالم غیب صورت یافته است.[/]
[/]

با سلام و تشکر
در خصوص چگونگی عملکرد ابزارهایی که به وسیله انها نفس ادراک مادیات مثل بوی آنها را میکند.چرا همچنان نقل به نظریات فلاسفه قدیم میشود در حالیکه در علوم جدیدمثل فیزیک
شیمی وپزشکی و... قوانین آنها را میتوان یافت.

[="Tahoma"][="Indigo"]سلام خدمت استاد اویس گرامی
با توجه به اینکه اعراض از شئون جوهرند،و "بو" از اعراض است،آیا ممکن است هوا در برخورد شیء بودار،متاثر شود و هوا بودار شود؟
اگر از وزن کاسته نشود،نظریه دوم باطل است.اگر اعراض از شئون جواهر باشند و وجودی جدای از جواهر نداشته باشند،ظاهراً انتقال آنها باید محال باشد.حال آیا ممکن است همانطور که از برخورد صوت با پرده گوش،برای ما "شنیدن" که امری مجرّد است حاصل میشود و در اصل،اصوات،معدّاتند،در اجسام نیز بدین شرح همانطور باشد که وقتی جوهری با جوهری برخورد میکند(هوا با جسم بودار)،اعراض منتقل نشوند،بلکه از این اتصال،قابلیّتی در جسمِ هوا پدید آید که بودار شود و به عبارتی،جوهرِ هوا،شئنی به نام بودار بودن پیدا کند،و به بوی همان جسمِ اوّل در آید؟
2.و آیا این خود دلیلی بر وجود نفس،برای جمادات نمیباشد؟
حقیقتاً به هیچ نقطه ای نیست که بنگرم و معجزه نبینم! چه چیز معجزه نیست که به دنبال معجزه میگردیم؟ امان از عادت...
[/]

با سلام
خدمت جناب استاد اویس عزیز
قبلا در توضیح و تفسیر یکی از خطبه های نورانی حضرت امیر(ع) خونده بودم که خدا با همون که میشنوه با همون هم می بینه یعنی بصیر بودنش عین سمیع بودنش هست.
به ذهنم رسید ایا تمام ویژگی هایی ازین دسته راجع به صفات خدا رو میشه عینا داخل نفس پیدا کنیم؟؟؟
یعنی بگیم نفس ما هم با همون که میبینه با همون میشنوه منظورم قوا هست نه الات یعنی سمیع بودن نفس ما هم عین بصیر بودنش هست ؟؟؟؟
بعد از اینکه این رو توضیح دادید می تونیم تمام ویژگی هایی که برای صفات خدا هست رو شبیه یا معادلش رو تو نفس پیدا کنیم یا به عبارتی مثلا نمی دونیم خدا چجور بدون چشم می بینیه؟! نگاه کنیم ببنیم نفس چجوره بعد که دیدیم نفس چجور بدون الات هم می تونه ببینه بگیم خدا هم همین جور هست؟؟؟

حتی این آیه (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار...... من خیلی علاقه عجیبی به این آیه دارم تا حالا چند بار مطرحش کردم زیاد ازش چیزی نمی فهمم اما ذوق خاصی بهش دارم) رو می تونیم راجع به نفس هم اعمال کنیم بگیم چشم نفس رو نمی تونه درک کنه اما نفس می تونه بفهمه چشم چی دیده؟؟ اصلا روا هست همچین تاویلی کنیم؟ یا اجازه داریم به همچنین برداشتی؟

[="Arial Black"][="Blue"]

سیدمنصور;292197 نوشت:
با سلام و تشکر در خصوص چگونگی عملکرد ابزارهایی که به وسیله انها نفس ادراک مادیات مثل بوی آنها را میکند.چرا همچنان نقل به نظریات فلاسفه قدیم میشود در حالیکه در علوم جدیدمثل فیزیک شیمی وپزشکی و... قوانین آنها را میتوان یافت.

با عرض سلام خدمت دوست خوبم
اگر شما مطلبی را مستند از فیزیک و شیمی و علم پزشکی جدید دارد که نظریات فلاسفه و حکمای پیشین را در مورد قوای نفس ناطقه انسانی، با دلیل و برهان رد میکند خوشحال میشویم که از وجودتان بهره مند شویم[/]


با عرض سلام خدمت استاد ارجمند
منظور من در خصوص
قوای نفس ناطقه انسانی نبود بلکه تشریح ابزار مورد استفاده آن بود مانند چشم وگوش مادی که عملکرد آنها در علوم فیزیک و شیمی و علم پزشکی بحث شده است.اما ما همچنان عملکرد مادی آنها را به نقل از حکمای قدیم می گوییم.

سلام استاد .از کجا شروع کنم؟
این بحث در ذهن بنده مثل کلاف گوریده سر در گم شده..این قدر که کم کم احساس میکنم دارم اعتقادات پیشین خود را هم از دست میدم...
همه اش شده پس رفت....

[="Arial Black"][="Blue"]

fadaeye-mola_110;294562 نوشت:
سلام استاد .از کجا شروع کنم؟
این بحث در ذهن بنده مثل کلاف گوریده سر در گم شده..این قدر که کم کم احساس میکنم دارم اعتقادات پیشین خود را هم از دست میدم...
همه اش شده پس رفت....

سلام سرکار محترم جناب fadaeye-mola_110
پست حضرتعالی موجب تعجب حقیر شد اگر ممکن است بفرمایید چرا و کدام قسمت از پستهای حقیر موجب پس رفت و یا سردرگمی حضرتعالی شده است که انشاالله تصحیح گردد و خدای ناکرده موجبات انحراف دیگران را فراهم نسازد.
[/]

سلام خدمت جناب اویس بزرگوار

من کتاب شرح معرفت نفس استاد صمدی املی را مشغول تورق هستم.سیر مباحث حضرتعالی بیشتر ناظر بر شناسایی قوای نفس است تا سلسه دروس 150 گانه معرفت نفس حضرت علامه. فکر کنم بیشتر مباحث از جلد دوم طهارت حضرت استاد صمدی املی می باشد.
من قبل از هر چیز می خواهم بدانم سیر بحث چگونه است. فکر کنم بیشتر دنبال این موضوع هستیم که نفس تجرد دارد. این سوال ماست یا اینکه نفس چه قوایی دارد.
فکر کنم مسیر یک مقدار شفاف تر بشود تا من هم بتوانم به بحث ها بپیوندم.
ممنون

استاد نياز به توضحات بيشتري دارم...
يك راه تعريف شده نشان دهيد لطفا...
يك راهي كه كمك كند به نظم بخشيدن افكارم...
براي بنده ،اين راهي كه شما ميفرماييد مسئله مبهمي هست.
ميدونم كه نبايد بگم ولي ميخوام به يك پاسخ قانع كننده برسم،با اينكه خداوند متعال رو قبول دارم وبه دستوراتشون عمل ميكنم.ولي حتي خود خدا هم براي بنده مبهمه...
لطفا كافر محسوبم نكنيد.
ولي ميخوام به يه يك دليل عقلي و منطقي برسم...وبه حس در درونم نسبت به اين موضوع بسنده نكمنم. لطفا كمكم كنيد...

با سلام خدمت دوست عزیزم fadaeye-mola_110
حکایت می کنند که پیر و مرادی در بین مریداش نشسته بود که یه جوون وارد محفلشون شد، به چشم اشک بار گفت قلبم قلبم رو گم کردم و زد زیر گریه.....
پیر سرش رو بلند کرد و اونم اشک ریخت به جوون گفت بیا بشین که هممون تو همین درد داریم میسوزیم...
من جسارت می کنم به نیابت از استاد اویس که بزرگ جمع ما هستند بهتون میگم که بشینید تو این محفل که هممون دچار حیرت و سرگشتگی هستیم...
اینجا هیچکی به خودش اجازه نمی ده دیگری رو از گُل کمتر صدا کنه چه برسه به اینکه کسی رو کافر خطاب کنه..
تو محفلمون بشینید که هممون داریم تو همین درد می سوزیم. بشینید صبورانه منتظر رحمت خدا باشید.

[="Arial Black"][="Blue"]

moslemi.h;295078 نوشت:
سلام خدمت جناب اویس بزرگوار من کتاب شرح معرفت نفس استاد صمدی املی را مشغول تورق هستم.سیر مباحث حضرتعالی بیشتر ناظر بر شناسایی قوای نفس است تا سلسه دروس 150 گانه معرفت نفس حضرت علامه. فکر کنم بیشتر مباحث از جلد دوم طهارت حضرت استاد صمدی املی می باشد.
من قبل از هر چیز می خواهم بدانم سیر بحث چگونه است. فکر کنم بیشتر دنبال این موضوع هستیم که نفس تجرد دارد. این سوال ماست یا اینکه نفس چه قوایی دارد.
فکر کنم مسیر یک مقدار شفاف تر بشود تا من هم بتوانم به بحث ها بپیوندم.
ممنون

با عرض سلام خدمت همه دوستان خوبم خصوصا دوست جدیدمان جناب moslemi.h که حضورشان را در جمع برو بچه های اسک دینی خیر مقدم گفته و امیدوارم لحظات خوب و مفیدی را با همدیگر تجربه کنیم.
در مورد سوال حضرتعالی باید بگویم یکی از ضروریات پرداختن به معرفت و شناخت نفس، شناسایی قوا و نحوه ارتباط نفس با آنها است. اگر ما بتوانیم قوای نفسانی را درست مورد شناسایی قرار دهیم تا اندازه زیادی توفیق شناخت نفس و به تبع آن توفیق معرفت به پروردگارمان را خواهیم داشت.
همچنین بدیهی است آنچه حقیر به زبان و قلم میآورد از خودش نیست بلکه خوشه چینی از محضر بزرگان و عالمان است. اهتمام حقیر بر آن است که نه فقط از یک کتاب خاص، بلکه از مجموعه کتبی که در این باره نوشته شده استفاده مفید نماید.
تا سرمنزل مقصود راه درازی در پیش داریم امیدوارم ما را در این راه دراز همراهی کنید.
حق یارتان
[/]

مفتقر;295264 نوشت:
با سلام خدمت دوست عزیزم fadaeye-mola_110
حکایت می کنند که پیر و مرادی در بین مریداش نشسته بود که یه جوون وارد محفلشون شد، به چشم اشک بار گفت قلبم قلبم رو گم کردم و زد زیر گریه.....
پیر سرش رو بلند کرد و اونم اشک ریخت به جوون گفت بیا بشین که هممون تو همین درد داریم میسوزیم...
من جسارت می کنم به نیابت از استاد اویس که بزرگ جمع ما هستند بهتون میگم که بشینید تو این محفل که هممون دچار حیرت و سرگشتگی هستیم...
اینجا هیچکی به خودش اجازه نمی ده دیگری رو از گُل کمتر صدا کنه چه برسه به اینکه کسی رو کافر خطاب کنه..
تو محفلمون بشینید که هممون داریم تو همین درد می سوزیم. بشینید صبورانه منتظر رحمت خدا باشید.

تشكر.
الهي من لي غيرك...

fadaeye-mola_110;295172 نوشت:
استاد نياز به توضحات بيشتري دارم... يك راه تعريف شده نشان دهيد لطفا... يك راهي كه كمك كند به نظم بخشيدن افكارم... براي بنده ،اين راهي كه شما ميفرماييد مسئله مبهمي هست. ميدونم كه نبايد بگم ولي ميخوام به يك پاسخ قانع كننده برسم،با اينكه خداوند متعال رو قبول دارم وبه دستوراتشون عمل ميكنم.ولي حتي خود خدا هم براي بنده مبهمه... لطفا كافر محسوبم نكنيد. ولي ميخوام به يه يك دليل عقلي و منطقي برسم...وبه حس در درونم نسبت به اين موضوع بسنده نكمنم. لطفا كمكم كنيد...

[="Arial Black"][="Blue"]با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خوبم خصوصا جناب fadaeye-mola_110
سرکار محترم جناب fadaeye-mola_110
سوال برخواسته از نیاز و اشتیاقتان برای ادراک حقیقت مرا بر آن واداشت گوشه ای از حقایقی که قصد داشتم بعد از تشرح قوای انسانی وارد بیان آنها شوم اکنون برایتان بازگو کنم. منتهی قبل از آن لازم است این نکته را نیز بگویم که ما اسک دینی ها نه تنها شما را با این سوالتان کافر و بی ایمان قلمداد نکرده و از آن ناراحت نمیشویم بلکه بسیار خوشحالیم که چون شمایی اینچنین محققانه و بیرون از تعصبِ دین آباء و اجدادی، با عقل و منطق در صدد کشف حقیقتید و سرمایه عمر را در طریق ادراک علوم و حقایق به کار میگیرد. برایتان از خداوند سعادت در دنیا و آخرت را مسالت دارم.
پیامبر مهربانی ها و اسم اعظم همه کمالات الهی در حدیثی فرمود من عرف نفسه فقد عرف ربه
هرکه خود را شناسد خدای خویش را شناخته است.
بهترین راه برای شناخت و معرفت پروردگار معرفت به نفس خویشتن است. ما نیز در اینجا گرد آمده ایم تا قدمی در راه شناخت خودمان برداریم که چیستیم و کیستیم و به چه ارج و بهائیم؟ از کجا آمده ایم و به کجا می رویم؟ جهانی با این عظمت که در فلسفه برهان برعدم تناهیش داریم به راستی به چه منظور و هدف برای انسان خلق شده است؟ مگر انسان حائز چه مقام و منزلتی است که این همه بیکرانها برایش خلق شده اند؟ آیا انسان غیر از این بنیه جسمانی و نیازهای مادی و طبیعی است؟ اگر غیر از اینها است آن بُعد دیگرش به چه نحوه است و چه خصوصیات و نیازهایی دارد؟ووو
ادامه دارد...
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]سوال من اکنون این است اینکه دایما میگوییم من میخورم من میخوابم من میبینم من می شنوم من راه میروم من می نشینم من مریضم من خوشحالم من عصبانیم من عاشقم من متنفرم من میخواهم من نمیخواهم من بدم من خوبم و ... از این من که همه هویت ماست چه میدانیم؟ آیا میتوانیم در دو خط این من را تفسیر کنیم و از حقیقت آن بگوییم؟
آیا ما حقیقتی نزدیک تر از این من به خودمان داریم اگر چنین است پس چرا چیزی از حقیقت آن نمیدانیم؟ آیا میتوان این عدم دریافت حقیقت من را که میگوییم هیچ آنرا نمیشناسیم دلیلی بر نبودنش بدانیم؟ آیا عدم شناخت و عدم معرفت ما نسبت به آن من، دلیل بر نبودنش است؟
آیا من ما همان چشم ماست؟ آیا من ما همان گوش ماست؟ آیا من ما همان بینی و دهان و صورت و دست و پا و اعضا و جوارح ماست؟
رابطه من ما با چشم و گوش و بینی و دهان و دست و پا و قلب و مغز و کلیه و معده و کبد و پوست و گوشت و خون و استخوانمان چیست؟ آیا من ما یک حقیقت جدایی غیر از این اعضا و جوارح است؟ آیا میتوان گفت من ما یه چیز است و قوای بینایی و شنوایی و بویایی و چشایی و لامسه چیز دیگر؟ آیا اینها از همدیگر به تمام حقیقت جدا و از یکدیگر بیرونند؟ آیا میتوانیم من خودمان را بدون داشتن این همه قوا و شئونی که دارد تصور کنیم؟ اصلا آیا من ما حقیقتی غیر از این مظاهر قوایش دارد؟
گمان من این است که حق بسیار به ما نزدیک است بلکه هرچه هست اوست و این غیبت و عدم رویت از سر غفلت و عدم معرفت ماست او آنچنان ما را احاطه کرده است که از تشعشع عالم تابش چشمها قادر به رویت آن نور پر فروغ نیستند عیب از دیدگان ماست وگرنه او حضور مطلق است و این همه که میبینی در او و از او و با او بلکه خود اوست.
[/]

[="arial black"][="blue"]

رضاهو;292373 نوشت:
سلام خدمت استاد اویس گرامی
با توجه به اینکه اعراض از شئون جوهرند،و "بو" از اعراض است،آیا ممکن است هوا در برخورد شیء بودار،متاثر شود و هوا بودار شود؟
اگر از وزن کاسته نشود،نظریه دوم باطل است.اگر اعراض از شئون جواهر باشند و وجودی جدای از جواهر نداشته باشند،ظاهراً انتقال آنها باید محال باشد.حال آیا ممکن است همانطور که از برخورد صوت با پرده گوش،برای ما "شنیدن" که امری مجرّد است حاصل میشود و در اصل،اصوات،معدّاتند،در اجسام نیز بدین شرح همانطور باشد که وقتی جوهری با جوهری برخورد میکند(هوا با جسم بودار)،اعراض منتقل نشوند،بلکه از این اتصال،قابلیّتی در جسمِ هوا پدید آید که بودار شود و به عبارتی،جوهرِ هوا،شئنی به نام بودار بودن پیدا کند،و به بوی همان جسمِ اوّل در آید؟
2.و آیا این خود دلیلی بر وجود نفس،برای جمادات نمیباشد؟ حقیقتاً به هیچ نقطه ای نیست که بنگرم و معجزه نبینم! چه چیز معجزه نیست که به دنبال معجزه میگردیم؟ امان از عادت...

با عرض سلام خدمت همه دوستانم خصوصا جناب رضاهو و با تشکر از جنابعالی بخاطر دقت بسیار بالایتان که گاه این ظرافت در اندیشه موجب میشود پاسخ حضرتعالی به دلیل تمرکز بیشتر به تاخیر افتد که از این بابت نیز از حضرتعالی معذرت میخواهم.
در پاسخ به سوال شما باید بگویم درست است که بوها مانند رنگها از عوارض هستند و عوارض نیز از شئون جواهرند و هرگز نمیتوانند بدون وجود مستقل جواهر، وجودی داشته باشند ولی باید توجه کنید که عرض بودن بوها و رنگها به معنی عدم امکان انتقال آنها از جوهری به جوهر دیگر نیست.
برای تائید این گفتارم کافی است یک نگاهی همین الان به گوشه خانه خود افکنید. مطمانا الان بخاطر سردی هوا بخاری اتاقتان روشن است و دارید از گرمای مطبوع آن استفاده میکنید. سوال من این است مگر نه این است که گرما و حرارت نیز یکی دیگر از عوارض است؟! اگر چنین است پس چطور این گرمای حاصل از آتش درون بخاری به بیرون از بخاری انتقال یافته و هوای اتاقتان را گرم نموده است؟ مگر نه این است که این هوای سرد اتاقتان با برخورد با همان گرما تغییر کیفیت داده و از سرما به گرما تبدیل شده است؟
پس تصدیق میفرمایید که آنچه محال است وجود استقلالی اعراض در متن خارج بدون جواهر است، اما اینکه عرضی از یک جوهر به جوهر دیگری (مثلا از جسم بخاری به هوای اطراف بخاری) منتقل شود این نه تنها محال نیست بلکه شبیه این چنین انتقالاتی را ما در اطراف خودمان زیاد مشاهده میکنیم.
در مورد روایح و بوها نیر امر به همین صورت است. امیدوارم توانسته باشم منظور خود را منتقل نمایم.
[/][/]

[=arial black]

مفتقر;293365 نوشت:
با سلام خدمت جناب استاد اویس عزیز قبلا در توضیح و تفسیر یکی از خطبه های نورانی حضرت امیر(ع) خونده بودم که خدا با همون که میشنوه با همون هم می بینه یعنی بصیر بودنش عین سمیع بودنش هست. به ذهنم رسید ایا تمام ویژگی هایی ازین دسته راجع به صفات خدا رو میشه عینا داخل نفس پیدا کنیم؟؟؟ یعنی بگیم نفس ما هم با همون که میبینه با همون میشنوه منظورم قوا هست نه الات یعنی سمیع بودن نفس ما هم عین بصیر بودنش هست ؟؟؟؟ بعد از اینکه این رو توضیح دادید می تونیم تمام ویژگی هایی که برای صفات خدا هست رو شبیه یا معادلش رو تو نفس پیدا کنیم یا به عبارتی مثلا نمی دونیم خدا چجور بدون چشم می بینیه؟! نگاه کنیم ببنیم نفس چجوره بعد که دیدیم نفس چجور بدون الات هم می تونه ببینه بگیم خدا هم همین جور هست؟؟؟ حتی این آیه (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار...... من خیلی علاقه عجیبی به این آیه دارم تا حالا چند بار مطرحش کردم زیاد ازش چیزی نمی فهمم اما ذوق خاصی بهش دارم) رو می تونیم راجع به نفس هم اعمال کنیم بگیم چشم نفس رو نمی تونه درک کنه اما نفس می تونه بفهمه چشم چی دیده؟؟ اصلا روا هست همچین تاویلی کنیم؟ یا اجازه داریم به همچنین برداشتی؟

دوستان خوبم خسته نباشید امیدوارم از مطالعه این درسها احساس کدورت و خستگی نداشته و با مطالعه آنها انتظارات به حق شما دوستان از این سلسه درسها برآورده شده باشد. اگر هم چنین نیست در حق برادر کوچکتان لطف نموده و اشکالات و ایرادات و نواقص این سلسله دروس را بیان نمایید تا ان شا الله مورد تصحیح قرار گرفته و خدای ناکرده موجبات حیرت و سردرگمی و انحراف دیگران را فراهم نکرده باشیم.
و اما جناب مفتقر از سوال خوبتان بسیار ممنونم. سوالی که آشکارا دلالت بر دقت و تفکر و اندیشه بالای شما دارد. یکی از اصلیترین غرضهای ما در این سلسله دروس تحریک و واداشتن عقل و اندیشه افراد به تفکر و تعقل است که الحمدلله از سوال خوب برخی از دوستان معلوم است که این مهم تا اندازه زیادی تامین شده است. خداوند را بخاطر این نعمت عظمایش سپاسگذارم و توفیق ازدیاد آن را مسالت دارم.
جناب مفتقر در مورد سوال حضرتعالی باید بگویم به مطلب کاملا درست و دقیقی اشاره فرمودید. بله همین طور است که بیان فرمودید. اتفاقا در کتب حکمی حکما و فلاسفه مانند اسفار جناب ملاصدرا این مطلب به برهان درآمده است که قوای انسانی اگر چه در عالم ماده فقط کار خاص خودشان را انجام میدهند، مثلا بینایی فقط می بیند و یا شنوایی فقط میشنود، ولی در عوالم مافوق طبیعت که آغاز آن از عالم خیال انسان است، هر قوه ای از قوای انسانی میتواند کار قوه دیگر را انجام دهد؛ یعنی قوه بینایی هم میتواند ببیند هم بشنود هم ببوید و هم بچشد و هم لمس کند.
آنچه باعث می شود که قوه بینایی مثلا، در همین عالم ماده از چنین وسعتی برخوردار نباشد بخاطر نیازمندی این قوه برای دیدن به آلتی به نام چشم است وقتی که این نیازمندی در عوالم مافوق برطرف شد و برای دیدن، دیگر نیازی به چشم نبود بدیهی است که قوای نفس سعه بیشتری یافته و میتوانند ادراکات بیشتری داشته باشند.
و اینکه فرمودید آیا شبیه و معادل تمام ویژگی هایی که برای صفات خدا هست را در نفس نیز میتوانیم پیدا کنیم یا نه؟ در جوابتان باید بگویم همین طور است اتفاقا بخاطر همین معادلات و شبیه سازی های انسان با خداست که پیغمبر اکرم فرمودند: من عرف نفسه فقد عرف ربه.
آیه کریمه «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» که مورد علاقه حضرتعالی است، نیز همین خصوصیت را دارا می باشد یعنی در مورد نفس انسانی و آلات ظاهریش همین رابطه برقرار است.
دوستان خوبم میبینید تفکر و اندیشه در مورد حقایقی که وجود و اطراف ما را احاطه کرده است چقدر ما را به خدای هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن نزدیک می سازد؟
جرعه ای از این معرفت گوارای وجودتان.
حق یارتان.

با سلام....
از این بحث زیبا و مطالب مفیدتون تشکر میکنم...
میخاستم اگه میشه جناب استاد کتابی معرفی بکنید که منم بهتر بتونم بفهمم و پیشرفت داشته باشم...
از این مطالبی که گفته شد خیلی به من کمک کرد..ولی با توجه به سن و سال من بعضی الفاظ برام سنگین بود...با تشکر

با سلام خدمت استاد عزیز وتمامی دوستان خوبم
با اجازه ازاستاد می خواستم تماشای برنامه معرفت را که جمعه بعدالظهر ساعت 15: 19از شبکه 4 سیما پخش میشود به دوستان خوبم توصیه نمایم.
این برنامه در حال حاظر بحث معرفت را در کلام سعدی توسط دکتر غلام حسین ابراهیمی دینانی ،دنبال می کند.

[="Arial Black"][="Blue"]

parisa1;298308 نوشت:
با سلام....
از این بحث زیبا و مطالب مفیدتون تشکر میکنم...
میخاستم اگه میشه جناب استاد کتابی معرفی بکنید که منم بهتر بتونم بفهمم و پیشرفت داشته باشم...
از این مطالبی که گفته شد خیلی به من کمک کرد..ولی با توجه به سن و سال من بعضی الفاظ برام سنگین بود...با تشکر

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خوبم خصوصا جناب parisa1
اول اینکه خوشحالم مطالبی که اینجا تقدیم میکنم مورد توجه واستقبال حضرتعالی قرار گرفته و از خداوند توفیقات بیشتر جنابعالی در طریق فهم علوم و حقایق انسانی را مسالت دارم. امیدوارم همچنان در کنارمون باشید و ما را با همراهی کردنتان نسبت به کاری که انجام میدهیم انگیزه دهید.
در مورد سوال حضرتعالی باید بگویم مباحث مربوط به معرفت نفس از کتب حکما و فلاسفه و عرفایی تقدیم محضرتون میشود که نوعا این کتابها با کلمات بسیار فنی و سنگین این حقایق را ارائه می دهند و نه تنها شما بلکه عزیزانی که سن و سال بیشتری هم دارند اگر بخواهند این کتابها را بدون داشتن استاد بخوانند در فهم کلمات ثقیل آن دچار مشکل می شوند. اهتمام بنده بر آن است که این مطالب به صورت ساده و روان به حضورتان القا شود البته در برخی موارد در معرض سوالات تخصصی دوستانم قرار میگیرم که در ان جاها به دلیل تخصصی بودن سوال، جواب هم با کلمات تخصصی ارائه می شود و میدانم که برای دیگران سنگین است. اما در غیر آن موارد خاص سعیم بر این است که مطالب را روان بیان نمایم اگر هم جایی ابهام داشت بفرمایید تا توضیح بیشتری ارائه دهم.
اجمالا فعلا میتوانم کتاب دروس معرفت نفس علامه حسن زاده آملی را معرفی نمایم که البته این کتاب هم در برخی مواضعش نیاز به توضیح و بیان استاد دارد.
موفق باشید [/]