تو همیشه هستی اما این منم که از تو دورم
من که بی خورشید چشمات،مثه ماه سوت و کورم
نمیخوام وقتی تو هستی آدم آدمکا شم
چرا عادتم تو باشی،میخوام عاشق تو باشم
تازه فهمیدم به جز تو حرف هیشکی خوندنی نیست
آدما میان و میرن،هیشکی جز تو موندنی نیست
منو از خودم رها کن،تا دوباره جون بگیرم
خسته م از این عقل خسته،من میخوام جنون بگیرم
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن ... منم که دیده نیالودم به بد دیدن
[="Tahoma"][="Black"]نگاهم کن که من رو به سقوطم
[/]
نه این من نیست، منی که روبه روتم...
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند:Gol:
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد*********جز غم که هزار آفرین بر غم باد
[="Tahoma"][="Black"]در خرابات مغان نور خدا می بینم [/]
کین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
[="Tahoma"][="Black"]ما را به دعا كاش فراموش نسازند [/]
رندان سحر خيز كه صاحب نفسانند..
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
[="Tahoma"][="SeaGreen"]هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست؟[/]
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
تا توانی دلی بدست اور
دل شکستن هنر نمیباشد
داننــد عـــاقلان که مجانين عشــــــــــق را :hamdel: پرواي قول ناصح و پند اديب نيست[/]
:goleroz:
اینقدر دانم که از شعر تر ش خون می چکید شمیم
دیدن همه را تو را ندیدن سخت است
باز غم تو به جان کشیدن آسان
از دشمن تو طعنه شنیدن سخت است
آگاهی از این بلند و پستت ندهند
این قسمت بی تو بودنم اجباریست
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
[="]ازآن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم[/]
[="]همه ماندیم درجهلی شبیه عهد دقیانوس[/]
[="] [/][="]من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم[/][="][/]
عالمی داریم در کنج ملال خویشـــتن
سایه دولت همه ارزانی نو دولتان
من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهیی
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
دل سرا پرده صد راز نهان بود مرا
الهی سوز عشقت بیشتر کن
دل ریشم ز دردت ریشتر کن
ازین غم گر دمی فارغ نشینم
به جانم صدهزاران نیشتر کن
[="Tahoma"][="SeaGreen"]نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست[/]
من که بی خورشید چشمات،مثه ماه سوت و کورم
نمیخوام وقتی تو هستی آدم آدمکا شم
چرا عادتم تو باشی،میخوام عاشق تو باشم
تازه فهمیدم به جز تو حرف هیشکی خوندنی نیست
آدما میان و میرن،هیشکی جز تو موندنی نیست
منو از خودم رها کن،تا دوباره جون بگیرم
خسته م از این عقل خسته،من میخوام جنون بگیرم
[="Tahoma"][="Black"]مرا عشق سیه چشمان، ز سر بیرون نخواهد شد [/]
قضای اسمان این است، و دیگر گون نخواهد شد..
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام...
[="Tahoma"][="Black"]منو درگیر خودت کن، تا جهانم زیرو رو شه
[/]
تا سکوت هر شبه من، با هجومت روبرو شه...
سوی جمال خویشتن میدهدم بشارتی
[="Tahoma"][="SeaGreen"]یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار[/]
تا از دلم بشوئی غمهای روزگاران
كشتی ات را بشكن و بنشین به طوفان دلم
كی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم
كی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟
شب شیطانی و نفس ستم آهسته آهسته
تو ای آیینه در آیینه در آیینه نورانی
شبی بگذار بر چشمم قدم آهسته آهسته
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
ون در آن ظلمت شب آب حياتم دادند
گوشه چشم عزیزم گریان
منعکس از دل کوه
یک صدا زمزمه وار
یارب آن منتقم آل عبا را برسان
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
دیده که جوینده بود عشوه ی ممتاز را
تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد
پرده در محتشم نرگش غماز را
[="Tahoma"][="SeaGreen"]آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند؟[/]
[="]دلم لبریز خواهشها ،[/][="]سراسر محو بارشها
درونم قرص کمرنگی،ز نور موج تابش ها
درون ناله ی خامش،بسان شعله می سوزم
نمیدانم چه می گویم ،ز شور چنگ رامشها[/]
...
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی...
یا رب تو کریمی و کریمی کرم است
عاصی ز چه رو برون ز باغ ارم است
با گریه اگر ببخشی ام نیست هنر
با معصیتم اگر ببخشی کرم است
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت دهند آدمی
[="Tahoma"][="SeaGreen"]یاد باد آنکه سر کوی تو ام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود[/]
[="RoyalBlue"]یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
[/]
:hamdel: