استبعاد عقلی در موضوع احراق الباب

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
استبعاد عقلی در موضوع احراق الباب

سلام دوستان
من در تاپیک «سؤال های نفس گیر از اهل سنت» سؤالی را مظرح کردم در موضوع:
استبعاد عقلی احراق الباب.
متأسفانه دوستانی که آنجا برای پاسخ آمدند، مستندات تاریخی را برای وقوع این جنایت ارائه نمودند. و حال ان که من دنبال مستندات تاریخی نبودم.
در این میان جناب دانشمند در پست 200 آن تاپیک و جناب عبد آل احمد در نامه خصوصی مطالبی را مطرح نمودند که هر چند در محور سؤال طرح شده بود ولی برای من قانع کننده نبود.
من می خوام با اجازه مدیر این انجمن، ابتداء استبعاد عقلی خودم را بطور دقیق مطرح کنم و سپس پاسخ آن دو بزرگوار را هم بیاورم و علت قانع نشدن خود را از آن دو پاسخ نیز توضیح دهم.
البته من به توصیه همکار مدیر سایت تاپیک جداگانه ای را برای پی گیری سؤالم ایجاد نمودم تا بتوانم به نتیجه بهتری برسم.
در صورت تصویب این تاپیک، از دوستانی که می خواهند در بحث شرکت کنند خواهش می کنم فقط در محور سؤال طرح شده بنویسند تا اتفاقی که در آت تاپیک افتاد در این تاپیک شاهدش نباشیم.
با تشکر از همه دوستان!


کارشناس بحث : اندیشمند

با سلام خدمت شما

چون در تاپیک سوالات نفس گیر از اهل سنت بحث جناب جویا محور اصلی موضوع تاپیک نبود و همچنین بحث به حاشیه رفته بود برای سوال شما همکار مدیر سایت ، موضوع جداگانه اختصاص دادند تا بحث فقط روی محور سوال شما انجام شود که از ایشان تشکر می کنم.

از دوستانی هم که در آنجا سخنی داشتند خواهشمندم پاسخ های خود را حول همین سوال در اینجا قرار دهند.

شما فقط سوال خود را بپرسید ، بنده و دوستان نیز پاسخ های خود را قرار خواهیم داد.

با تشکر

با تشکر از مدیران و کارشناسان سایت اسک دین! خدا خیرتون بده!
من برام این حل نشده که اگر احراق الباب اتفاق افتاده باشه، خصوصا آنطور که شعیان می گویند که:
چهل مرد با رهبری عمر و دستور ابوبکر آتش بدست به خانه فاطمه و علی حمله نمودند و در خانه را آتش زدند و فاطمه را پشت درب فشردند و ... اصلا از نقلش مو بر بدنم سیخ میشه ...
خب این جنایت در شهر مدینه که در آن زمان بنابر شنیده ها وسعتی به اندازه مسجد النبی و صحنهای اطراف آن در زمان فعلی داشته، چرا مردم مدینه کاری نکردند. نه در آن زمان و نه در روزهای بعد!
چرا هیچ گزارشی تاریخ ضبط نکرده است از این که زنان مدینه وقتی به ملاقات فاطمه می آمدند از محسن سقط شده اش بپرسند! از خانه آتش گرفته اش بپرسند. حتی در مستندات شیعه؟!
مردم مدینه، مؤمن هیچ، انسان هم نبودند؟ کم از این خاندان به آنها لطف شده بود؟! زحماتی که علی برای آنها کشیده بود هم هیچ آیا مگر شیعه معتقد نیست که همه درآمد هنگفت فدک را فاطمه به علی می گفت که بین مردم مدینه تقسیم کند!
لباس عروسی اش را، گردنبندی که دختر عمویش شب عروسی به او داده بود، غنیمتی جنگ خیبر را و ... نزول سوره انسان و ....
آیا مردم مدینه انسان نبودند که با این همه احسان، عبد شوند که الانسان عبد الاحسان؟! و محبت این خاندان در قلبشان آتشی بپا کند؟!
کاری به سران نفاق ندارم و این که آنها چه کسانی هستند و چه کردند. دارم از مردمِ هفت روز بعد از پیامبر صحبت می کنم. مردمی که هنوز بقول شیعیان توسط خلفاء (غاصب!) به خوی جاهلی خود برنگشته بودند. از مردمی که پیامبر آن همه برایشان زحمت کشید و خداوند نیز بارها آنها را ستود.
آیا می شود بگوییم خداوند هر که را ستوده است به زمان حال آن موقعش توجه داشته! حالا از این هم بگذریم. آیا جلوگیری از این جنایت هولناک، نیازمند خوی توحیدی است؟ یعنی در زمان جاهلیت فرض کنید در مکه آیا کسی اجازه داشت این کار را با یکی از بنی هاشم بکند؟!
من ترسم از این است که غیر مسلمانان به ما ایراد بگیرند که اسلامی که نتوانسته است با وجود این چنین پیامبری در عرض ده سال مردم یک شهر کوچک را طوری تربیت کند که حتی اقل صفات انسانی را داشته باشند چطور داعیه دارد می تواند جهانی را تربیت کند؟!
من ترسم از این است که اصلا بگویند انسان هیچ گاه هدایت نمی شود و باید فقط مادی فکر کرد چیزی شبیه به نظر شیطان پرستها که خدا ... (میخواستم تفکر آنها را درباره خدا بگویم که شرم کردم)
جناب دانشمند فرموده بودند که در جنگ حنین هم این اتفاق افتاد که ده هزار نفر فرار کردند و پیامبر را تنها گذاشتند.
خب این قیاس مع الفارق است شما خود می دانید علت فرار چه بود. قبیله بنی المصطلق چطور در شیب دره محل سکونتشان پنهان شده بودند و به یکباره از درون سنگرهای خود بیرون ریختند و البته تعداد زیادی از آن ده هزار سرباز تازه مسلمانان فتح مکه بودند و فرار آنها باعث فرار دیگرانی که از مدینه آمده بودند شد، خیال می کردند واقعا مسئله هراسناکی اتفاق افتاده است. و البته گفته شده است که سخن ابوبکر هم که گفته است لاغالب لکم الیوم (انفال: 48) در این هزمیت بی تأثیر نبوده است زیرا این سخن شرک است و مانع یاری خداوند می شود.
خب این مسئله کجا و مسئله احراق الباب کجا؟
یا مسئله رها نموده تنگه احد در جنگ احد که باز جناب دانشمند آن را مثال زده بودند.
به نظر من تحلیل درست حوادث سبب می شود آنها با وسواسی بیشتری با یکدیگر مقایسه شوند.

با سلام خدمت شما کاربر گرامی

بنده مطالبی را که در آنجا ذکر کردم اینجا هم قرار می دهم و انشاء الله بقیه مطالب را در اسرع وقت به گفتگو می نشینیم:

دلیلی که شما می آورید این است که چرا مردم مدینه با این عمل برخورد نکردند وچون برخورد نکردند پس چنین ماجرایی صحیح نیست!

ما برای این سوال هم جواب نقضی می دهیم و هم حلی:


جواب نقضی:


اینکه صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) عملی را مرتکب شوند که باعث شگفتی شوند موارد کمی نبوده است.برای نمونه مثال هایی را ذکر می کنیم:


از جابر بن عبدالله نقل شده مي گويد:زماني كه ما با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نمازمي خوانديم اگر كارواني مي آمد كه طعام حمل مي كرد ،همه رو به آن مي كردند و با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) باقي نمي ماند مگر دوازده مرد،پس اين آيه نازل شد: (واذا راوا تجارة اولهوا انفضوا اليها وتركوك قائما)[1][2]


آيا معناي آن اين نيست كه اين گروه صحابه نماز و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را كوچك مي شمردند؟


احاديثی به احاديث حوض شناخته مي شوند و متاوترند و براي آن ها طرق مختلفي است و اين احاديث تاكيد مي كند صحابه داخل آتش مي شوند و از آن ها تعداد اندكي باقي مي مانند كه تشبيه به همل النعم شده اند.


صحابه در غزوه احد


در مورد اين جنگ حول سه محور بحث مي كنيم:


اول: تخلف يك سوم از سپاه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)!!


دوم: فرار صحابه از معركه جنگ و باقي گذاشتن پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بين شمشيرهاي مشركين و نيزه هاي آن ها و با حضرت باقي نماند مگر 4 نفرو گفته شده 12 مرد ، به رهبري علي بن ابي طالب(علیه السلام)، پس رباعيه پيامبر(صلی الله علیه و آله) شكست و جمجمه سرشان شكست.[3]


سوم: ترك كردن تيراندازان جايگاهشان را و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) 50 تيرانداز را قرارداده بودند تا از پشت مسلمين را حمايت كنند ولي بعد از متواتر شدن مشركين،به رغم تاكيد نبي(صلى الله عليه وآله وسلم) بر باقي ماندن در جايگاهشان به طمع غنائم مكانشان را ترك كردند .

همچنين در غزوه حنين 10 هزار صحابي فرار كردند و با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) 7 نفر به سرپرستي علي(عليه السلام) باقي ماندندو قرآن در توبيخ آنها نازل شد و عمر در اين فراربا مردم مشاركت كرد![4]


اين ها اموري عجيب است كه از 10 هزار نفر فقط 7 نفر باقي ماندند!


بخاي به اسناد خود از ابن عباس نقل كرده: « روز پنجشنبه؛ چه روز پنجشنبه‌اى! هنگامى بيمارى رسول خدا(صلي الله عليه و آله ) شديد شد؛ فرمود: بياوريد تا كتابى براى شما بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد،پس نزاع كردند در حالي كه شايسته نيست نزد نبي نزاع كردن. گفتند : او را چه شده آيا هذيان می گويد؟ از او بپرسيد پس رفتند و خواستند آن حضرت سخن را تكرار كند؛ پيامبر صلی الله عليه وسلم فرمود از نزد من برويد، آنچه من در آن هستم بهتر است از آنچه مرا بدان فرا مي‌خوانيد ».[5]


حال سوال ما از شما این است:


آیا وقتی در زمان پیامبر چنین مواردی رخ می داد و بالای سر حضرت به ایشان توهین می کردند و یا در جنگ حضرت را تنها می گذاشتند و تعداد بسیاری از آن ها از جنگ فرار می کردند در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از پشت سر آنان را صدا مى زد: «بندگان خدا! نزد من آیید، منم پیامبر خدا»، با این حال، کسى از فراریان پاسخش نداد!!! ، امکان ندارد بعد از وفات حضرت(صلی الله علیه و آله) در حق اهل بیت ایشان جفا شود؟ آیا کسانی که توهین عمر به ساحت مقدس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را فهمیدند و اعتراضی نکردندامکان ندارد بعد از وفات ایشان نیز در بسیاری از موارد سکوت کنند؟

خواهشمندم هم شما و هم سایر دوستان فقط حول همین محور بحث کنید تا بعد از نتیجه گیری به ادامه بحث که جواب حلی است بپردازیم.



[1] الجمعة : 11

[2] صحيح البخاري : كتاب الجمعة ، باب اذا نفر الناس عن الامام في صلاة الجمعة فصلاة الامام‏ومن بقي جائزة

[3] صحيح مسلم : كتاب الجهاد والسير ، باب غزوة احد 5/175

[4] صحيح البخاري كتاب المغازي : 5/101

[5]كتاب المغازي باب مرض النبي ووفاته

جویا;285876 نوشت:
جناب دانشمند فرموده بودند که در جنگ حنین هم این اتفاق افتاد که ده هزار نفر فرار کردند و پیامبر را تنها گذاشتند. خب این قیاس مع الفارق است شما خود می دانید علت فرار چه بود. قبیله بنی المصطلق چطور در شیب دره محل سکونتشان پنهان شده بودند و به یکباره از درون سنگرهای خود بیرون ریختند و البته تعداد زیادی از آن ده هزار سرباز تازه مسلمانان فتح مکه بودند و فرار آنها باعث فرار دیگرانی که از مدینه آمده بودند شد، خیال می کردند واقعا مسئله هراسناکی اتفاق افتاده است. و البته گفته شده است که سخن ابوبکر هم که گفته است لاغالب لکم الیوم (انفال: 48) در این هزمیت بی تأثیر نبوده است زیرا این سخن شرک است و مانع یاری خداوند می شود. خب این مسئله کجا و مسئله احراق الباب کجا؟ یا مسئله رها نموده تنگه احد در جنگ احد که باز جناب دانشمند آن را مثال زده بودند. به نظر من تحلیل درست حوادث سبب می شود آنها با وسواسی بیشتری با یکدیگر مقایسه شوند.

دقیقا بنده هم میخواستم به همینجا برسیم که نمونه هایی وجود داشته ولی شما برای آن دلایلی ذکر کردید.اما دلایلی که ذکر کردید آیا توجیه عمل مردم می شود یا خیر؟ آیا نشان دهنده کوتاهی نسبت به رسول خدا(ص) هست یا خیر؟

دلیل هرچه باشد قابل قبول نیست که این همه آدم پیامبر خدا(ص) را در آن شرایط تنها قرار دهند.

دقیقا همین دلایل که چنان اعمالی را نتیجه داد ، نمونه های آن در ماجرای احراق الباب هم وجود دارد.

بنده هم میخواستم به همین نتیجه برسیم که از یک عمل گروهی نمی توان عدم احراق را نتیجه گرفت بلکه باید با وسواس(به قول شما) علت کوتاهی آن ها را پیدا کنیم.

البته از این نوع مثال ها زیاد است که نشان دهنده کوتاهی صحابه و حتی جسارت به پیامبر خدا(ص) هم در آن دیده می شود و هیچ دلیلی منطقی آن را نمی تواند توجیه کند.

به هر حال سوال بنده را هم جواب دهید آیا استبعاد این اعمال نزد شما قابل قبول هست یا خیر؟

منتظر نظرات شما هستم

جناب دانشمند عزیز سلام علیکم
من باز هم اصرار دارم که قیاس احراق الباب با قضایایی که شما گفته اید، قیاس مع الفارق که مع الفوارق است زیرا:
1) مسئله تنها گذاردن پیامبر هنگام نماز جمعه. دلیل آن با توجه به شأن نزولی که خود شما در کتابهایتان دارید، گرانی خواربار و کمبود آن در مدینه بود و وقتی دحیة بن خلیفه کلبی با کاروانی از خوار و بار وارد مدینه شد، مردم به طرف کاروان او هجوم بردند و آنانی که در نماز جمعه بودند فکر کردند اگر بخواهند تا آخر خطبه ها صبر کنند دیگر چیزی به آنها نمی رسد لذا آنها هم رفتند.
البته این نشان ضعف ایمان آن مردمان هست ولی این که آنها شاهد احراق الباب باشند و سکوت کنند، چه دلیلی برای این کارشان داشتند؟!
2) جنگ حنین را نیز مورد تحلیل قرار دادم! البته در آنجا نیز مؤمنین از خود ضعف نشان دادند ولی با فریادی که عباس زد - صوّات بود و صدایی رسا داشت و پیامبر از او خواست تا مردم را فراخواند - همه برگشتند.
ولی مردم مدینه ناله های فاطمه را (آنطور که شما می گویید) از زمان احراق الباب تا هنگام وفاتش شنیدند ولی ککشان هم نگیزید و فقط آمدند نزد علی و گفتند به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز تا بتوانیم استراحت کنیم!!!
انصاف دهید آیا ایندو حادثه قابل مقایسه است؟!
3) اما قصه ای که به عمر نسبت داده شده است درباره نسبت هذیان به پیامبر - فارغ از این که این انتساب درست باشد یا غلط -، جسارت عمر به پیامبر در خانه ایشان در حضور چند نفر، چه ربطی دارند به این که پای مردم مدینه را وسط بکشیم؟! مگر آنها مطلع شدند از آنچه اتفاق افتاده بود؟
ما می توانیم بپذیریم یک یا چند نفر و حتی خیلی بیشتر از چند نفر بخاطر خبث باطل خود هدایت رسول خاتم را نپذیرند و با احسان اهل البیت نمک گیر نشوند ولی نمی توانیم بپذیریم که عموم مردم مدینه دچار این مسئله شده باشند که اگر این چنین باشد، اسلام نمی تواند داعیه اصلاح مردم جهان را داشته باشد؟
پیامبر با آمدنش به مدینه آنها را از لبه آتش نجات داد. (آل عمران: 103) آیا ثمره مادی و معنوی که انسانی برای جمعی داشته باشد، به اندازه ای ثمره ای که پیامبر برای مردم مدینه داشت، سراغ دارید؟!
حال قرار است اسلام توسط مبلغین اسلام به اقصی نقاط جهان برسد و برای مردم ثمره اسلام توضیح داده شود، خب با چه امیدی قرار است موفقیت این کار تضمین شود؟!!
4) موارد دیگری از گستاخی اصحاب نسبت به پیامبر که به آن اشاره کردید من هم مستندات آنها را از کتب شما و کتب اهل سنت دیده ام ولی کل این افراد از ده نفر تجاوز نمی کند. همچنین نیاز به اثبات دارد که آیا این جسارتها در حضور مردم مدینه بوده است؟
در عوض مستندات تاریخی وجود دارد که بعضی نه از روی نفاق بلکه بخاطر جهالت برخورد گستاخانه ای با پیامبر نمودند و اصحاب با آنها به سختی برخورد نمودند که پیامبر آنها را امر به آرامش نموده است.
خلاصه این که به نظر عقل این حقیر:
اثبات قضیه احراق الباب آنگونه که شیعه می کوید، نفی موفقیت حکومت اسلامی است.

جویا;286200 نوشت:
اثبات قضیه احراق الباب آنگونه که شیعه می کوید، نفی موفقیت حکومت اسلامی است.

اگر انجور قیاس کردن درست هست پس پرستش گوساله به هدایت سامری توسط بنی اسرائیل در قرآن هم می شه نفی موفقیت موسی و تشریع تورات و نزول کلام خدا به موسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سندش هم که مربوط به قرآن هست.....
فکر کنم شما بحث هدایت آزمایش غفلت گناه شک و ... رو با درس و دانشگاه اشتباه گرفتید می تونید این رو بپذیرید؟؟؟؟؟؟؟ که یه امتی معجزه ید بیضا ببیند ایمان بیارن از رود نیل رد شدن با شکافته شدن دریا و .....
و بعد بیاند به یه گوساله سجده کنند؟؟؟؟؟؟
دوست دارم بیبنم نظر شما نسبت به این داستان چی هست؟؟ آیا باورتون می شه که کلیم الله رو کسی ببینه قبولش کنه حرفاش رو گوش بده بعد به گوساله سجده کنه؟

غالبا در تمام صحنه هایی که قرآن برای ما به تصویر میکشه ایمان به این راحتی بدست نمیاد که شما تلاش دارید حتما ایمان مردم مدینه رو اثبات کنید.......
تو داستان طالوت تنها یه عده هستند که دست به سمت آب نمی برند صراحت داره که هر کس از آن بنوشه از من نیست ( از برگزیده خدا نیست البته اگه شما سنی باشید کلمه برگزیده خدا براتون یه کلمه پوچ هست) در کنارش آیاتی بعد از این اشاره داره به ایمان کسایی که همراهش بودند شاید چند نفر بیشتر نتونستد جلوی خوردن آب مقاومت کنند اما اینکه شما بخواید بگید پس دعوتش موفق نبوده نگاهتون نسبت به مسئله اشتباه هست؟!

شما می خواید اثبات کنید که دعوت اسلام موفق بوده پس احراق الباب اتفاق نیفتاده....
چه جور اثبات می کنید چون تو یه آیه قرآن گفته مومنین خیلی خوبند پس نتیجه می گیریم که همه مومنند و همه هم خوبند
اما قرآن کیفیت رو بیان می کنه کمیت آدم ها رو بیان نمی کنه تازه در خیلی از جاه میگه اکثریت لا یومنون اکثریت لا یعقلون و قلیلا من عباری یشکرون و اندکی ایمان اورند و اندکی با طالوت آب نخوردند و اندکی به گوساله سجده نکردند و اندکی با نوح سوار کشتی شدند و اندکی دعوت عیسی رو پیذرفتند

نمی دونم بشر همون بشره خواسته هاش همون خواسته ها هست گناهاش همون گناه اما همین که به امت محمد می رسه همه در حد پیامبر اجتهاد دارند حتی بیشتر؟؟؟؟؟!!! همه ایمان دارند ایمان کامل ؟؟؟!!!! همه می رند بهشت ؟؟؟!! آیات نفاق قرآن هم بهتر پاک کنیم که چهره ی مومنین مدینه خدشه دار نشه........

پس باید بگیم دعوت موسی هم موفق بوده و گوساله پرستی اتفاق نیفتاده ....
دعوت طالوت موفق بوده و گرنه غیر ممکنه فرستاده خدا بگه نخورید ولی بخورند.....
هدایت این نیست که آدم دولا و راست بشه عید فطر و قربان رو خوشحال باشه و به همین سادگی به ایمان دست پیدا کنه... شاید یه حس خوب به ادم دست بده ولی دلیل نمی شه به این ادم بگیم اهل ایمان.....همون طور که خدا به این راحتی به هر کسی نمی گه اهل ایمان.....
ایات قرآن صراحت داره آیا شما رها می شید و مثل امت های قبل خودتون آزمایش نمی شید؟؟؟ ایا امتحان امت فقط این بود که نماز بخونید اون ها هم قبول کردند که باشه می خونیم این شد امتحان؟؟؟؟

غالب اهل سنت می گن این دلیل عقلی نیست اون دلیل عقلی نیست خنده داره یا .......
البته من کاری با شما ندارم که اهل سنتید یا شیعه اما عنوان پست شما این هست استبعاد عقلی.....
آیا اگر در زمان موسی بودید و موسی (ع) از شما دم گاوی می خواست برای اینکه یه مرده رو زنده کنه
داستانش در سوره بقره هست شما مثل امت موسی جواب می دادید؟؟؟ که موسی ما ها رو مسخره می کنی؟؟؟ عقلا این چه خواسته ای هست که داری؟؟؟؟؟؟؟
یا اگه تو لشکر طالوت بودید و می گفت از این آب ننوشید شما می گفتید کی آب رو حرام اعلام کرده که تو اینجور میگی؟؟ الان وقت جنگ هست و ما هم باید قوت بگیریم مثل همون مشاوره هایی که صحابه به حضرت رسول(ص) می دادند که اگه اینجور کنی بهتره یا اونجور کنی بهتره؟؟؟ آیا شما به یه نبی خدا یاد می دادید عقل چی حکم می کنه یا تسلیم می شدید ؟؟؟؟
دوست دارم ببینم جواب شما چی هست؟ امتحانات خدا به این راحتی نیست که همه بتونند از پسش بر بیان، هدایت هم این نیست که فکر کنی حتما باید همه ی همراهان نبی هدایت شند که بگیم موفق بوده چه اشکال داره از لشکر طالوت چند نفر به عدد انگشت های دست اهل ایمان در نظر گرفته شند؟
چه اشکال داره تو اون مدینه اهل ایمان چند نفر بیشتر نباشند؟؟؟؟؟
پس مسئله به این راحتی نیست که عقلی عقلی کنیم

با تشکر از دوستانی در بحث شرکت می کنند
من بخاطر ضیق وقتی که دارم تنها با کارشناسان محترم سایت بحث خواهم کرد!
ان شاء الله که توهین برداشت نکنند!
مجددا از همه دوستان تشکر می کنم!

با سلام خدمت شما کاربر گرامی


این مثال هایی که آوردیم به عنوان نمونه بود و از این موارد در تاریخ اسلام بسیار به چشم می خورد!!!هدف هم از این موارد این بود که بگوییم رخداد مواردی مانند این هرگز استبعاد ندارد و نمونه داشته است.توجیه آن هم می خواهد هرچه باشد.


جالب است شما خود یکی از دلایل را در متن توضیح داده اید:


البته این نشان ضعف ایمان آن مردمان هست ولی این که آنها شاهد احراق الباب باشند و سکوت کنند، چه دلیلی برای این کارشان داشتند؟!


در مثال ها شما نباید دنبال شباهت تام باشید بلکه غرض از آوردن مثال نشان دادن این واقعیت است که این موارد به هر دلیلی رخ داده باشد استبعاد ندارد(چه برسد استبعاد عقلی!)



دوستان هم اشاره کردند در امت های پیشین نیز این موارد بوده است مانند امت حضرت موسی(ع) و...


در مورد جسارت عمر نیز از کجا می دانید خبردار نشدند؟ چگونه در اینجا چنین سخنی می گویید ولی در مورد خبر اهل مدینه در مورد احراق چنین نمی گویید؟


در مورد ماجرای جنگ نیز سخن شما که بعدا برگشتن چه چیزی را توجیه می کند؟آیا خوانده اید پیامبر در چه شرایطی بودند در حالی که دیگران دنبال حفظ جان خود بودند؟


اما سوال شما اکنون چیز دیگری را بیان می کند که با اصل سوال تفاوت دارد و آن این است که آیا چنین رخدادی تحقق هدف نبوت را با مشکل مواجه می کند یا خیر؟که انشاء الله بعد از پاسخ حلی در این مورد هم بحث خواهیم کرد.


جواب حلی:


اولا: استبعاد در مباحث علمی هیچ جایگاهی ندارد.


ثانیا :تعداد کسانی که به حضرت صدیقه طاهره(س) جسارت کردند در مقابل تعداد صحابه و مردم مدینه عدد کمی بودند.


ثالثا : سایر مردم در حق حضرت زهرا(س) کوتاهی کرده اند و از حق حضرت دفاع نکرده اند و دلایل این کوتاهی می تواند مخالفت یا ترس و یا محافظه کاری و... باشد و این هیچ بعید نیست که گروهی از روی ترس اقدامی نکرده اند.


روایاتی موید این مطلب وجود دارد:


هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (عليهم السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد ...[1]

رابعا : دلیلی نداریم که هیچ کس به این امر اعتراض نکرد و ممکن است اعتراض شده باشد و به دست ما نرسیده است.مضافا بر این که در همان حین نیز برخی به او گوشزد کردند که در این خانه فاطمه(س) است ولی عمر هیچ اهمیتی نداد!!


ابي بکر به دنبال عده اي که حاضر نشده بودند با او بيعت کنند بود همان افرادي که نزد علي ( عليه السلام ) تجمع کرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسيد آنان را صدا كرد، ولى آنها اعتنايى نكرده و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت:به همان خدايى كه جان عمر در دست اوست، سوگند ياد مى كنم كه بيرون بياييد و گرنه خانه را با كسانى كه در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(عليها السلام) در اين خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!



به نظر می رسد در اصل ماجرا دیگر سوالی نباشد زیرا با مثال های نقض گفتیم که چنین چیزی ممکن است و هم وقوع یافته است.


اما از این به بعد دو سوال مهمی که ذهن را مشغول می کند این است :


1-چرا مردم مدینه سکوت کردند؟

2-آیا این سکوت نشان دهنده این حقیقت نیست که رسول خدا در هدفش شکست خورده است؟


بنده فکر می کنم آنچه فکر شما را از ابتدا درگیر کرده بود همین دو سوال بود و گرنه شواهد به اندازه ای موجود است که جای هیچگونه انکار را باقی نمی گذارد.حال اگر مایل باشید در مورد این دو محور بحث کنیم؟


[1] الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص160 و 161 كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چاپ بيروت، مؤسّسة البلاغ

[2] الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 30


شما می دانید بین زنای محصنه با غیر محصنه فرق است! چرا چون کسی که همسر دارد مع ذلک زنا می کند، خبث باطنش را نشان می دهد نه این که تحت فشار شهوتش دست به این کار زده باشد! لذا حد زنای محصنه و یا محصن سنگسار است ولی حد زنای غیر محصن تازیانه است و همین زنای غیر محصنه هم اگر تکرار شده باشد و پس از هر بار تکرار حد اجراء شده باشد، در بار سوم یا چهارم حد آن قتل است. دلیل آن هم همان انگیزه گناه است.
تمام مواردی که مثال آوردید دارای انگیزه تخطی است. مثلا فرار سربازان اسلام در جنگ حنین انگیزه تخطی دارد هر چند گناه است ولی گناهش آنقدر سنگین نیست که موجب ارتداد باشد.
ترک اعتراض عمومی در مورد احراق الباب بدون انگیزه است! آیا همین باعث نمی شود که نتوانیم آن موراد را به عنوان شاهد استفاده کنیم؟
این که گفتید علل سکوت اهل مدینه را بررسی کنیم کار خوبی است! ولی اگر نتوانستیم در این بررسی راه بجایی ببریم یعنی این که همچنان موضوع احراق الباب دارای استبعاد عقلی است! زیرا از لوازم این اقدام موهن، اعتراض مردم است و فرض بر این است که برای این اعتراض هم انگیزه ای یافت نکردیم در نتیجه علت غایی آن موجود نیست و فعل اختیاری بدون علت غایی تحقق نمی یابد و ترک اعتراض، در مورد بحث، کف نفس است زیرا انگیزه های فعل به شدت وجود داشته است، لذا ترک اعتراض فعلی است اختیاری و باید علت غایی داشته باشد!

ببخشید .
می خواستم از اقای جویا جویا بشم که اصلا خودشون فهمیدن که چی گفتن ؟!

جویا;286200 نوشت:
جناب دانشمند عزیز سلام علیکم من باز هم اصرار دارم که قیاس احراق الباب با قضایایی که شما گفته اید، قیاس مع الفارق که مع الفوارق است زیرا: 1) مسئله تنها گذاردن پیامبر هنگام نماز جمعه. دلیل آن با توجه به شأن نزولی که خود شما در کتابهایتان دارید، گرانی خواربار و کمبود آن در مدینه بود و وقتی دحیة بن خلیفه کلبی با کاروانی از خوار و بار وارد مدینه شد، مردم به طرف کاروان او هجوم بردند و آنانی که در نماز جمعه بودند فکر کردند اگر بخواهند تا آخر خطبه ها صبر کنند دیگر چیزی به آنها نمی رسد لذا آنها هم رفتند. البته این نشان ضعف ایمان آن مردمان هست ولی این که آنها شاهد احراق الباب باشند و سکوت کنند، چه دلیلی برای این کارشان داشتند؟!
2) جنگ حنین را نیز مورد تحلیل قرار دادم! البته در آنجا نیز مؤمنین از خود ضعف نشان دادند ولی با فریادی که عباس زد - صوّات بود و صدایی رسا داشت و پیامبر از او خواست تا مردم را فراخواند - همه برگشتند.
ولی مردم مدینه ناله های فاطمه را (آنطور که شما می گویید) از زمان احراق الباب تا هنگام وفاتش شنیدند ولی ککشان هم نگیزید و فقط آمدند نزد علی و گفتند به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز تا بتوانیم استراحت کنیم!!! انصاف دهید آیا ایندو حادثه قابل مقایسه است؟!
3) اما قصه ای که به عمر نسبت داده شده است درباره نسبت هذیان به پیامبر - فارغ از این که این انتساب درست باشد یا غلط -، جسارت عمر به پیامبر در خانه ایشان در حضور چند نفر، چه ربطی دارند به این که پای مردم مدینه را وسط بکشیم؟! مگر آنها مطلع شدند از آنچه اتفاق افتاده بود؟ ما می توانیم بپذیریم یک یا چند نفر و حتی خیلی بیشتر از چند نفر بخاطر خبث باطل خود هدایت رسول خاتم را نپذیرند و با احسان اهل البیت نمک گیر نشوند ولی نمی توانیم بپذیریم که عموم مردم مدینه دچار این مسئله شده باشند که اگر این چنین باشد، اسلام نمی تواند داعیه اصلاح مردم جهان را داشته باشد؟ پیامبر با آمدنش به مدینه آنها را از لبه آتش نجات داد. (آل عمران: 103) آیا ثمره مادی و معنوی که انسانی برای جمعی داشته باشد، به اندازه ای ثمره ای که پیامبر برای مردم مدینه داشت، سراغ دارید؟! حال قرار است اسلام توسط مبلغین اسلام به اقصی نقاط جهان برسد و برای مردم ثمره اسلام توضیح داده شود، خب با چه امیدی قرار است موفقیت این کار تضمین شود؟!! 4
) موارد دیگری از گستاخی اصحاب نسبت به پیامبر که به آن اشاره کردید من هم مستندات آنها را از کتب شما و کتب اهل سنت دیده ام ولی کل این افراد از ده نفر تجاوز نمی کند. همچنین نیاز به اثبات دارد که آیا این جسارتها در حضور مردم مدینه بوده است؟ در عوض مستندات تاریخی وجود دارد که بعضی نه از روی نفاق بلکه بخاطر جهالت برخورد گستاخانه ای با پیامبر نمودند و اصحاب با آنها به سختی برخورد نمودند که پیامبر آنها را امر به آرامش نموده است. خلاصه این که به نظر عقل این حقیر: اثبات قضیه احراق الباب آنگونه که شیعه می کوید، نفی موفقیت حکومت اسلامی است.

با سلام دوست عزیز
ببینیم ایا قضیه احراق نفی موفقیت حکومت اسلامی میکند.
ابتداءا از نظر قرآنی ببینیم:
اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 23 سال زحمت كشيد، حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال زحمت كشيد و قرآن مي‌فرمايد:

وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليل‏
جز عده كمي به او ايمان نياوردند.
سوره هود / آيه 40

اين عدم ايمان مردم، دليل بر ضعف تبليغ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وظيفه خودش را انجام مي‌دهد و پيامبران (عليهم السلام) هم وظائف خود را انجام مي‌دهند و قرآن هم مي‌فرمايد:

ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ
یامبر وظیفه ای جز رساندن پیام ندارد
سوره مائده / آيه 99 ـ سوره نور / آيه 54 ـ سوره عنكبوت / آيه 18

وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ
سوره يس / آيه 17

با این حساب از نظر قران موفقیت یک پیامبر یعنی رساندن پیام الهی اگر غیر این مطلب را بگوییم یعنی برخلاف منطق قران قائل شده ایم.و باید خیلی از انبیاء را ناموفق بدانیم.
اين قابليت و عدم قابليت مخاطب است كه مي‌تواند به رهنمود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) لباس عمل بپوشاند يا با آن مخالفت كند. اگر لباس عمل پوشيد، زهي به سعادتش و اگر مخالفت كرد، بدا به حالش.

اما غیرت صحابه ای که شما نسبت به آن اذعان داشتیدکه:

قابل قبول نمیباشد در مقابل قضیه احراق سکوت کنند و کاری انجام ندهند.

برخی مطالب را دوستان کارشناس پاسخ گفتند اما من مفصلا و با مدارک به این قضیه میپردازم:
قضيه دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را كنار مي‌گذاريم. شما غيرت صحابه را نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مورد مطالعه و بررسي قرار بدهيد تا ببينيد اينها نسبت به خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه كرده‌اند؟
من فقط به سراغ صحيح بخاري و صحيح مسلم مي‌روم و با كتاب‌هاي ديگر كاري ندارم:

1-غيرت صحابه در جنگ أحد

جنگ أحد حدأقل نزديك به 16 سال بعد از آغاز رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اتفاق افتاد و در اين جنگ، انبوهي از مهاجرين بودند كه در مكه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند. در اين جنگ، با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مخالفت كردند و جز تعداد اندكي از آن جمعيت حدوداً 700 نفري، همه فرار كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در دست دشمن رها كردند.

صحيح بخاري مي‌گويد:
فلم يبق مع النبي صلي الله عليه و سلم غير اثني عشر رجلا.
فقط 12 نفر همراه نبي (صلي الله عليه و سلم) ماندند.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 26، ح 3039، كتاب الجهاد و السير، باب 164، باب ما يكره من التنازع و الاختلاف في الحرب و عقوبة من عصي امامه

در همين جنگ بود كه 70 نفر از بهترين عزيزان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به شهادت رسيدند. اين صحابه‌اي كه فرار كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تك و تنها در دست دشمن رها كردند، آيا مي‌توانيد بگوييد كه اين با غيرت صحابه سازگاري دارد؟ غيرت صحابه كجا رفته بود؟ اينها با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين‌چنين كردند!

و جالب است که جاي ديگري از صحيح بخاري آمده است:

يدعوهم الرسول في أخراهم و لم يبق مع النبي صلي الله عليه و سلم غير اثني عشر رجلا.

رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) فرياد مي‌زند كه چرا فرار مي‌كنيد و ما را در ميان دشمنان رها مي‌كنيد؛ ولي فقط 12 نفر همراه رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) ماندند.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 5، ص 171، ح 4561، كتاب التفسير، باب 10 ، باب قوله «وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ»

در همين جنگ بود كه دندان مبارك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شكست و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم مي‌فرمايد:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيش از 70 زخم برداشت.

آيا اين غيرت صحابه‌‌اي كه شما مي‌گوييد كه نمي‌گذارند به دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ظلم شود، در اينجا كجا رفت و اينها با خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه كار كردند؟!

2-غيرت صحابه در جنگ حنين
دوست عزیزمان فرمودند که:

جویا;286200 نوشت:
) جنگ حنین را نیز مورد تحلیل قرار دادم! البته در آنجا نیز مؤمنین از خود ضعف نشان دادند ولی با فریادی که عباس زد - صوّات بود و صدایی رسا داشت و پیامبر از او خواست تا مردم را فراخواند - همه برگشتند. ولی مردم مدینه ناله های فاطمه را (آنطور که شما می گویید) از زمان احراق الباب تا هنگام وفاتش شنیدند ولی ککشان هم نگیزید و فقط آمدند نزد علی و گفتند به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز تا بتوانیم استراحت کنیم!!! انصاف دهید آیا ایندو حادثه قابل مقایسه است؟!

اما قران و روایات و علمای اهل سنت مطلب را طور دیگر نقل میکنند:
قرآن در سوره توبه، آيه 25 عمل صحابه را تقبيح مي‌كند و مي‌فرمايد:

وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ

و در روز حنين (نيز ياري نمود) در آن هنگام كه فزوني جمعيت‌تان شما را به إعجاب آورده بود، ولي هيچ مشكلي را براي شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد، سپس پشت (به دشمن) كرده و فرار نموديد.

هم‌چنين در السيرة الحلبية و ديگر كتاب‌ها آمده است:

كانوا أكثر من عشرة آلاف، فلم يتخلف معه إلا علي بن أبي طالب و العباس و إبنه فضل و ربيعة و أبو سفيان هما إبنا الحارث بن عبد المطلب و أسامة بن زيد و عبيدة بن أم أيمن ... .
بيش از 10 هزار نفر بودند و غير از علي و عباس و فرزندان عباس و ... كسي نماند.
السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 67 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 62 ـ تاريخ الطبري، ج 2، ص 347

میبینید صراحتا میفرماید بیش از ده نفر نماندند و همه فرار کردند.
در صحيح بخاري هم وقتي به قضيه جنگ حنين مي‌رسد، ببينيد كه چه تعابيري دارد و واقعاً انسان خجالت مي‌كشد اين روايات را مطرح كند. مي‌گويد:
قال رجل للبراء بن عازب رضي الله عنه: أفررتم عن رسول الله صلي الله عليه و سلم يوم حنين، قال: لكن رسول الله صلي الله عليه و سلم لم يفر، إن هوازن كانوا قوما رماة و إنا لما لقيناهم حملنا عليهم فانهزموا، فأقبل المسلمون علي الغنائم و استقبلونا بالسهام، فأما رسول الله صلي الله عليه و سلم فلم يفر، فلقد رأيته و إنه لعلي بغلته البيضاء و إن أبا سفيان آخذ بلجامها و النبي صلي الله عليه و سلم يقول: أنا النبي لا كذب، أنا إبن عبد المطلب.

مردي به براء بن عازب مي‌گويد: آيا همه شما فرار كرديد و رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) را در برابر دشمن رها كرديد؟ براء بن عازب گفت: فقط رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) فرار نكرد. قبيله هوازن، تيرانداز بودند و وقتي ما با آنها برخورد كرديم، به آنها حمله كرديم و آنها فرار كردند و وقتي مسلمانان براي جمع آوري غنائم رفتند، آنها با تير به ما حمله كردند و همه فرار كرديم و فقط رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) ماند و فرار نكرد و روي قاطر سفيدي نشسته بود و أبو سفيان هم افسار قاطر رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) را به دست داشت و رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) مي‌فرمود: من پيامبري هستم كه دروغ نمي‌گويم، من پسر عبد المطلب هستم.
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 3، ص 218، ح 2864، كتاب الجهاد و السير، باب 52 ، باب من قاد دابّة غيره في الحرب

يعني اين همه صحابه تصور كردند كه همه چيز دروغ است و فرار كردند.ایا این همه صحابه غیرت داشتند که پیامبر خدا را زیر تیغ شمشیر و نیزه رها کردند بماند غیرت آنان با دختر بزرگوار ایشان.

نکته جالب تر اینکه عالم بزرگ اهل سنت إبن حجر عسقلاني از حَكَم بن عتيبه نقل مي‌كند و مي‌گويد:

فلم يبق معه إلا أربعة نفر، ثلاثة من بني هاشم و رجل من غيرهم، علي و العباس بين يديه ... .

فقط 4 نفر با رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) ماندند؛ 3 نفر از بني هاشم و يك نفر هم از غير بني هاشم. علي و عباس جلوي رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) شمشير مي‌زدند و از او دفاع مي‌كردند ... .

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 23

اين واقعاً مصيبت است و بايد گفت: «إنا لله و إنا إليه راجعون»! از ميان بيش از 10 هزار نفر، فقط 4 نفر با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ماندند!این همان غیرت صحابه است که میفرمودید کجا رفت این از پیامبر که زنده جلویشان ایستاده بود و میجنگید غیرت نکردند و تنهایش گذاشتند بماند غیرت انان در باره دختر پیامبرشان...

با این حساب در زمانی که خلافت ظاهری به زور و غصب به دست مخالفین علی و فاطمه سلام الله علیهما افتاده نباید انتظار داشت مردمی که این همه بی غیرتی در مورد خود پیامبر داشته اند ،غیرت کنند و از ایشان ان هم مقابل حکومت و جوی که بر علیه آن حضرات به راه افتاده بود حمایت نمایند.
آن هم نه فقط دختر پیامبرشان، بلکه همسر علی بن ابی طالبی که کمتر خانه ای پیدا میشد که حضرت یک نفر از اهل ان خانه را در جنگ ها به درک واصل نکرده باشد
بدیهی است که چنین افرادی حاضر به حمایت از همسر آن حضرت نمیشوند.
یعنی یکی از جرم های حضرت زهرا سلام الله علیها این بود که همسر شیر مردی چون علی بن ابی طالب علیه السلام بود.

از آن طرف در مورد خود عمربن خطابی که با تازیانه به جان زنان می افتد و خشنی و بداخلاقی او شهرت داشته چنین عملی بعید نیست(ادله و روایات این مطلب را درصورت درخواست تقدیم مینمایم که به علت اختصار از ذکر آنها خودداری نمودم)

جویا;287401 نوشت:
تمام مواردی که مثال آوردید دارای انگیزه تخطی است. مثلا فرار سربازان اسلام در جنگ حنین انگیزه تخطی دارد هر چند گناه است ولی گناهش آنقدر سنگین نیست که موجب ارتداد باشد. ترک اعتراض عمومی در مورد احراق الباب بدون انگیزه است! آیا همین باعث نمی شود که نتوانیم آن موراد را به عنوان شاهد استفاده کنیم؟ این که گفتید علل سکوت اهل مدینه را بررسی کنیم کار خوبی است! ولی اگر نتوانستیم در این بررسی راه بجایی ببریم یعنی این که همچنان موضوع احراق الباب دارای استبعاد عقلی است! زیرا از لوازم این اقدام موهن، اعتراض مردم است و فرض بر این است که برای این اعتراض هم انگیزه ای یافت نکردیم در نتیجه علت غایی آن موجود نیست و فعل اختیاری بدون علت غایی تحقق نمی یابد و ترک اعتراض، در مورد بحث، کف نفس است زیرا انگیزه های فعل به شدت وجود داشته است، لذا ترک اعتراض فعلی است اختیاری و باید علت غایی داشته باشد!

با سلام خدمت شما

کاربر گرامی گمان می کنم اصلا متن بنده را مطالعه نفرمودید!دقت کنید در همان جا دلایل را بیان کردیم که علت مخالفت چه بوده است.اصلا بر فرض هم ندانید علت مخالفت چه بوده نهایتا سخنی که می توانید بگویید این است واقعه رخ داده ولی علت معلوم نیست و اصلا نمی توانید بگویید چنین چیزی محال است(البته منظور شما محال وقوعی است زیرا محال عقلی تعریف جداگانه دارد)

مضافا بر این بسیاری از روحیات مردم یک منطقه و یا زمانی از تاریخ از رخدادهایی که در آن جا و در آن زمان رخ می دهد به دست می آید.مثلا وقتی مردم یک شهر در مقابل دشمنی که به آن شهر حمله کرده است مقابله می کنند و مانع آن ها می شوند می گویند مردم آنجا شجاع و دلیر هستند واگر مردم فرار کنند می گویند مردم آن منطقه ترسو هستند نه اینکه بگویند اصلا حمله ای رخ نداده است!!!

سخن آنکه سه گروه در مدینه بودند:

1-گروهی که نه اخلاق ونه دین و نه احساس و شعور انسانی مانع آن ها نبود که اهل بیت(ع) را اذیت کنند ولو به آتش زدن خانه هایشان و سوزاندن آن ها به همراه خانه ها.


2-گروه دیگر محبت و احترام نسبت به این گروه مظلوم که با مصائب بزرگی روبرو شده بودند داشتند و لکن سلامت را دوست داشتند و و آمادگی نداشتند به خاطر این ماجرا و چه حتی به خاطر حق و دین وارد شوند، و جمیع این عوامل (حب،احترام،دین ،مظلومیت،انسانیت) نمی توانست محرکی باشد تا برخوردی جدی با گروه مهاجم داشته باشند.


3-گروهی دیگر در کنار حضرت زهرا(س) بودند و حاضر بودند در راه حق جانشان را بگذارند اما این گروه اندک بودند مانند سلمان و ابی ذر و مقداد و عمار.[1]

[1]مأساة الزهرا(س)،علامه جعفر مرتضی عاملی ،ج1،ص 221 ، مطابق با نرم افزار مکتبه الشامله

جناب دانشمند سلام علیکم
بنده همه مطالب شما را بدقت مطالعه کردم! ولی همچنان معتقدم انگیزه کافی برای این سکوت اهل مدینه در برابر احراق الباب وجود ندارد.
می گویید ممکن است ترسیده باشند، خب از چه کسی بترسند؟ تازه هفت روز از روی کارآمدن حکومت جدید نگذشته است! آیا آنها ارتشی داشتند؟ نیروهای ترور داشتند؟ تازه داشته باشند مگر همین مهاجرین و انصار نبودند که اینقدر در جنگها رشادت بخرج دادند؟!
می گویید شاید آنها سلامت را دوست داشتند؟ چطور تا سال قبل همه آماده جهاد و شهادت بودند، چه شد یکباره سلامت دوست شدند. بله اگر چند سال گذشته بود و مثلا زمان عثمان شده بود می توانستید بگویید او با امتیازات مالی که برای مهاجرین و انصار قرار داده بود انها را رفا طلب نموده بود! حتی اگر بپذیریم این رفاه طلبی را ابوبکر و عمر استارت زده باشند بازهم ربطی به هفت روز بعد از رحلت پیامبر ندارد.
می گویید بعضی به عمر گوشزد کرده بودند. مگر عمر می خواسته است یک بی ادبی ساده بکند که فقط باید به او گوشزده کرد؟! او می خواسته خانه وحی را آتش بزند و به قول شما آتش زده است آنهم با چهل مرد! آیا انتظار است که فقط به او گوشزد شود.
وقتی امتی نشان داده اند شجاع و دلیر هستند و ادله غیر قابل نقضی نیز بر هدایت یافتگی آنها دلالت دارد بعد دلائلی می آید که اصلا به استحکام دلائل قبلی نمی رسد و می گوید این امت ترسو بوده اند، شما کدام یک را قبول می کنید؟
اگر دلائل هدایت یافتگی و دلیری مهاجرین و انصار را رد کنید، باید جواب دهید هفتاد جنگ را در ده سال چه کسانی بر عهده داشتند؟ رنج در مکه و آوارگی و دوبار هجرت به حبشه و هجرت به مدینه را چه کسانی بر جان خریدند؟
از همه مهمتر وقتی شما مهاجرین و انصار را محکوم می کنید، پس باید بپذیرید پیامبر اسلام جز درباره هدایت عده ای شیعه، هیچ موفقیتی نداشته است. زیرا آنها که در مرکز حکومت اسلام بودند اینقدر بی عرضه و ترسو و رفاه طلب بودند! چه انتطاری است دیگر مردمان آن عصر هداست یافته باشند!
اینها دلائلی است که باعث می شود عقل من نتواند مستندات تاریخی احراق الباب را بپذیرد. فرق هم نمی کند این مستندات را سنیها نقل کرده باشند یا شیعه ها!
اصلا مگر پذیرش موضوع احراق الباب جزء اصول مذهب شیعه است که هرکس آن را نپذیرفت می شود سنی؟!

جویا;287865 نوشت:
جناب دانشمند سلام علیکم
بنده همه مطالب شما را بدقت مطالعه کردم! ولی همچنان معتقدم انگیزه کافی برای این سکوت اهل مدینه در برابر احراق الباب وجود ندارد.
می گویید ممکن است ترسیده باشند، خب از چه کسی بترسند؟ تازه هفت روز از روی کارآمدن حکومت جدید نگذشته است! آیا آنها ارتشی داشتند؟ نیروهای ترور داشتند؟ تازه داشته باشند مگر همین مهاجرین و انصار نبودند که اینقدر در جنگها رشادت بخرج دادند؟!
می گویید شاید آنها سلامت را دوست داشتند؟ چطور تا سال قبل همه آماده جهاد و شهادت بودند، چه شد یکباره سلامت دوست شدند. بله اگر چند سال گذشته بود و مثلا زمان عثمان شده بود می توانستید بگویید او با امتیازات مالی که برای مهاجرین و انصار قرار داده بود انها را رفا طلب نموده بود! حتی اگر بپذیریم این رفاه طلبی را ابوبکر و عمر استارت زده باشند بازهم ربطی به هفت روز بعد از رحلت پیامبر ندارد.
می گویید بعضی به عمر گوشزد کرده بودند. مگر عمر می خواسته است یک بی ادبی ساده بکند که فقط باید به او گوشزده کرد؟! او می خواسته خانه وحی را آتش بزند و به قول شما آتش زده است آنهم با چهل مرد! آیا انتظار است که فقط به او گوشزد شود.
وقتی امتی نشان داده اند شجاع و دلیر هستند و ادله غیر قابل نقضی نیز بر هدایت یافتگی آنها دلالت دارد بعد دلائلی می آید که اصلا به استحکام دلائل قبلی نمی رسد و می گوید این امت ترسو بوده اند، شما کدام یک را قبول می کنید؟
اگر دلائل هدایت یافتگی و دلیری مهاجرین و انصار را رد کنید، باید جواب دهید هفتاد جنگ را در ده سال چه کسانی بر عهده داشتند؟ رنج در مکه و آوارگی و دوبار هجرت به حبشه و هجرت به مدینه را چه کسانی بر جان خریدند؟
از همه مهمتر وقتی شما مهاجرین و انصار را محکوم می کنید، پس باید بپذیرید پیامبر اسلام جز درباره هدایت عده ای شیعه، هیچ موفقیتی نداشته است. زیرا آنها که در مرکز حکومت اسلام بودند اینقدر بی عرضه و ترسو و رفاه طلب بودند! چه انتطاری است دیگر مردمان آن عصر هداست یافته باشند!
اینها دلائلی است که باعث می شود عقل من نتواند مستندات تاریخی احراق الباب را بپذیرد. فرق هم نمی کند این مستندات را سنیها نقل کرده باشند یا شیعه ها!
اصلا مگر پذیرش موضوع احراق الباب جزء اصول مذهب شیعه است که هرکس آن را نپذیرفت می شود سنی؟!

با سلام خدمت کاربرد عزیز جویا
به نظرم علت اینکه نمی تونید در نظر بگیرید چرا اون شهر به یک باره یه جور غریب عمل کرده در نظر نگرفتن یک نکته هست ....
در احدایث شیعه داریم بعد از دنیا رفتن حضرت رسول(ص) تنها چند نفر مرتد نشدند......

جویا;287865 نوشت:
جناب دانشمند سلام علیکم بنده همه مطالب شما را بدقت مطالعه کردم! ولی همچنان معتقدم انگیزه کافی برای این سکوت اهل مدینه در برابر احراق الباب وجود ندارد. می گویید ممکن است ترسیده باشند، خب از چه کسی بترسند؟ تازه هفت روز از روی کارآمدن حکومت جدید نگذشته است! آیا آنها ارتشی داشتند؟ نیروهای ترور داشتند؟ تازه داشته باشند مگر همین مهاجرین و انصار نبودند که اینقدر در جنگها رشادت بخرج دادند؟! می گویید شاید آنها سلامت را دوست داشتند؟ چطور تا سال قبل همه آماده جهاد و شهادت بودند، چه شد یکباره سلامت دوست شدند. بله اگر چند سال گذشته بود و مثلا زمان عثمان شده بود می توانستید بگویید او با امتیازات مالی که برای مهاجرین و انصار قرار داده بود انها را رفا طلب نموده بود! حتی اگر بپذیریم این رفاه طلبی را ابوبکر و عمر استارت زده باشند بازهم ربطی به هفت روز بعد از رحلت پیامبر ندارد. می گویید بعضی به عمر گوشزد کرده بودند. مگر عمر می خواسته است یک بی ادبی ساده بکند که فقط باید به او گوشزده کرد؟! او می خواسته خانه وحی را آتش بزند و به قول شما آتش زده است آنهم با چهل مرد! آیا انتظار است که فقط به او گوشزد شود. وقتی امتی نشان داده اند شجاع و دلیر هستند و ادله غیر قابل نقضی نیز بر هدایت یافتگی آنها دلالت دارد بعد دلائلی می آید که اصلا به استحکام دلائل قبلی نمی رسد و می گوید این امت ترسو بوده اند، شما کدام یک را قبول می کنید؟ اگر دلائل هدایت یافتگی و دلیری مهاجرین و انصار را رد کنید، باید جواب دهید هفتاد جنگ را در ده سال چه کسانی بر عهده داشتند؟ رنج در مکه و آوارگی و دوبار هجرت به حبشه و هجرت به مدینه را چه کسانی بر جان خریدند؟ از همه مهمتر وقتی شما مهاجرین و انصار را محکوم می کنید، پس باید بپذیرید پیامبر اسلام جز درباره هدایت عده ای شیعه، هیچ موفقیتی نداشته است. زیرا آنها که در مرکز حکومت اسلام بودند اینقدر بی عرضه و ترسو و رفاه طلب بودند! چه انتطاری است دیگر مردمان آن عصر هداست یافته باشند! اینها دلائلی است که باعث می شود عقل من نتواند مستندات تاریخی احراق الباب را بپذیرد. فرق هم نمی کند این مستندات را سنیها نقل کرده باشند یا شیعه ها! اصلا مگر پذیرش موضوع احراق الباب جزء اصول مذهب شیعه است که هرکس آن را نپذیرفت می شود سنی؟!

با سلام خدمت شما

قرار نیست هرکس در یک امتحان الهی پیروز و سربلند بیرون آمد در سایر امتحانات نیز چنین باشد بلکه در مواقع گوناگون و زمان ها و شرایط مختلف نیز باید شخص سنجیده شود.نمونه های آن در تاریخ بسیار است و همان ها که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) رشادت به خرج می دادند و حاضر بودند جانشان را برای اسلام هدیه کنند بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله)سر حکومت چه خون هایی که بر زمین نریختند.از روشن ترین این مثال ها ماجرای جنگ جمل و زبیر است.


درست است که بسیاری از مردم در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مطیع آن حضرت بودند ولی باید دید در امتحان دیگری که بحث جانشینی حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) بود آیا بر هوای نفس خود غلبه می کردند و مطیع حضرت میشدند؟چگونه آن تعداد صحابی که ماجرای غدیر را دیده و شنیده بودند در این مدت کوتاه فراموش کرده بودند!!چرا به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) اعتنایی نکردند؟


عده ای برای تحکیم قدرت خود راه را در این دیدند که به زور از حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) بیعت بگیرند و چه توجیهی بالاتر از بیعت گرفتن از امیرالمومنین(علیه السلام) برای انجام هرکاری از دید آن ها؟!

در زمان پیامبر با وجود خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) منافقین نمی توانستند اظهار وجود کنند ولی بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این فرصت پیش آمد که با بحث های قبیله ای و فریب مردم قدرت را به دست بگیرند و برای رسیدن به این هدف از هیچ کاری مضایقه نمی کردند.

بسیاری از کسانی که با ابوبکر بیعت کردند افراد بیابان نشین و تازه مسلمان بودند که از مبانی اسلام اطلاع چندانی نداشتند :


قریش و در رأس ایشان ابوبکر و عمر حق امیر مؤمنان(علیه السلام) را در حالیکه ایشان مشغول دفن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودند، غصب نمود و سپس با تطمیع دیگران (مانند ابوسفیان) اکثر قریش را با خود همراه ساختند. و مشخص است که باقى قبایل قدرت رویارویى با قریش را ندارند.


ابوبکر و عمر نیز قبایل مختلف بیابان نشین را که به زور شمشیر اسلام آورده بودند، در مدینه جمع کردند و بسیارى از تازه مسلمانان را جلب کردند؛ زیرا امیر مؤمنان(علیه السلام) در تمام جنگ‌ها محور پیروزى اسلام بود و آن‌ها از امیر مؤمنان(علیه السلام) کینه داشتند و منافقان از همین کینه استفاده کردند. سپس با استفاده از فشار این گروه‌ها و نیز قبایل بیابان نشین اطراف مدینه خانه امیر مؤمنان را محاصره کرده و خواستند آن را به آتش بکشند.


طبرى در تاریخ خود، ماوردى شافعى در الحاوى الکبیر و عبد الوهاب نویرى در نهایة الأرب، مى‌نویسند:

قبیله اسلم همگى در مدینه گردآمدند تا با ابوبکر بیعت کنند، آنقدر جمعیت زیاد بود که حتى بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت.

عمر گفت: قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزى پیدا کردم.[1]



بسیاری از مردم مدینه به خاطر جنگ های گذشته از امیرالمومنین(علیه السلام) کینه داشتند و بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله) بهترین فرصت برای ابراز آن و گرفتن انتقام بود.


مضافا یک هفته نبود بلکه نزدیک 2ماه از ماجرای بیعت گذشته بود.مردم مدینه در مورد حق امیرالمومنین سکوت کرده بودند و دیگران قدرت را به دست گرفته بودند.

جو مدینه آن روز جو خفقان ، ترس و ارعاب بود اگر کسی کوچکترین اعتراض و یا شکایتی نسبت به ظلم به خاندان نبوت ابراز می کرد با شمشیر وتازیانه معروف عمر روبرو می گردید اصولا عمر مردی خشن و بی پروا بود و از زدن و کتک کاری نمودن دیگران هیچ گونه ابا و ترسی نداشت به حدی که پیامبر نیزنسبت به این امرمعترض شد:
أبي بن کعب مي گويد : از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: اي پسر خطاب بر يارانم عذاب مباش[2]



عمر تازیانه معروفی داشت افراد بی گناهی نیز از شر آن در امان نبودند وحشت مردم مدینه از این تازیانه به حدی بود که تاریخ آن را با شمشیر حجاج بن یوسف که از بزرگترین جنایتکاران عالم است مفقایسه نموده اند.
شعبي مي گويد: دره (تازيانه) عمر ترس ناكتر ازشمشير حجاج بود[3]


عافیت طلبی آن ها را نیز تاریخ گواه است .به این نمونه توجه کنید:


عمر همراه عده‌اى به طرف خانه فاطمه آمد و در را كوبيد، فاطمه با شنيدن سر وصداى جمعيت با صداى بلند و همراه گريه فرياد زد: اى رسول خدا چه مصيبت‌هايى پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه مى‌بينيم. گروهى با شنيدن گريه فاطمه دلشان به درد آمد و با گريه آنجا را ترك كردند؛ اما عمر با گروهى ديگر باقى ماندند.[4]


نهایت کاری که کردند همین بود!


شما که می گویید در جنگ ها رشادت به خرج می دادند مگر آن هایی که با پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودند چند درصد مردم مسلمان آن زمان می شدند؟چگونه آن هایی که در سایر جنگ ها رشادت به خرج می دادند در جنگ حنین فرار کردند تا اینکه فقط چند نفر با حضرت ماندند؟پاسخی که شما دادید این بود:

جویا;285876 نوشت:
خیال می کردند واقعا مسئله هراسناکی اتفاق افتاده است. و البته گفته شده است که سخن ابوبکر هم که گفته است لاغالب لکم الیوم (انفال: 48) در این هزمیت بی تأثیر نبوده است زیرا این سخن شرک است و مانع یاری خداوند می شود.



مگر در سایر جنگ ها ترس از جان نبود؟ازکسانی که یکدفعه با سخن یکنفر چنین عکس العملی از خود بروز می دادند آیا نباید چنین انتظاری از موضع آن ها در مورد احراق الباب داشت؟


گفتیم که در بحث علمی و تاریخی چنین استبعادی جایگاهی ندارد

حال بنده از شما یک سوال دارم:

هدف رسالت چیست وچگونه محقق می شود؟



ممنون هستم پاسخ دهید چون میخواهم بحث را حول همین محور ادامه دهیم


پی نوشت:


[1] الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 244، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت؛

الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج 14، ص 99، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999 م؛

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 19، ص 21، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

[2] صحيح مسلم ج6 ، ص 180 ، کتاب الآداب ، باب الإستئذان ؛ سنن ابي داود ج2 ، ص 514 ، کتاب الأدب باب ( 138) كم مرة يسلم الرجل في الاستئذان ؛ شرح صحيح مسلم ـ نووي ـ ج 14 ، ص 132، کتاب الآداب ، باب الإستئذان ؛ فتح الباري ج 11، ص 24و 25، کتاب الإستئذان، باب التسليم و الإستئذان ثلاثا ؛ عمدة القاري ـ عيني ـ ج 22، ص 242 ؛ الإستذکار ـ ابن عبدالبر ـ ج 8 ،ص 478؛ التمهيد ـ ابن عبد البر ـ ج 3،ص 195؛ الأذکار النووية ـ يحيي بن شرف النووي ـ ص 330 ، کتاب اذکار المتفرقة ، باب ( باب جواز التعجب بلفظ التسبيح والتهليل ونحوهما ) ، حديث 1008 ؛ فيض القدير شرح جامع الصغير ـ المناوي ـ ج 3 ، ص 228، باب ( فصل في المحلى بأل من هذا الحرف ـ أي حرف الهمزة ـ ) ؛ الاحکام ـ ابن حزم ـ ج 6 ، ص 815 ، باب الباب السادس والثلاثون في إبطال التقليد .
[3] مغني المحتاج لمحمد بن الشربيني: 390/4، حواشي الشرواني على تحفة المحتاج: 134/10، وفيات الأعيان لابن خلكان، ج 3، ص 14.
[4] الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 16، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م، با تحقيق شيري، ج1، ص37، و با تحقيق، زيني، ج1، ص24.

اندیشمند;289507 نوشت:
حال بنده از شما یک سوال دارم:

هدف رسالت چیست وچگونه محقق می شود؟

ممنون هستم پاسخ دهید چون میخواهم بحث را حول همین محور ادامه دهیم


خدمت دانشمند عزیز سلام عرض می کنم
هدف اسلامٰ تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس است. چیزی که اگر موضوع احراق الباب واقعیت داشته باشدٰ اصلا محقق نشده است. همه مواعظ قرآن با این وقوع این مسئله زیر ژا گذاشته شده است! هیچ تزکیه نفسی صورت نگرفته است حتی مردم تعصب زمان جاهلی خود را که به قبیله داشتندٰ به انسانها کریم داشتند نیز از دست دادند!

با سلام خدمت شما کاربر گرامی و عرض ادب


موفقیت پیامبران را می توان از دو بعد مورد بررسی قرار داد :


الف:از بعد انجام وظیفه

ب:از بعد حصول نتیجه


خداوند برای هر امتی پیامبری قرار داد تا مردم را به راه راست دعوت کنند:


« و إن من أمة إلا خلا فیها نذیر »[1]
و هيچ امتى نبوده مگر اين كه در آن، هشدار دهنده اى گذشته است


از بعد انجام وظیفه شکی نیست تمام پیامبران به وظیفه خود به طرز کامل عمل کردند و در راه هدایت مردم از هیچ تلاشی فرو گذاری نکردند و در این زمینه به موفقیت کامل دست پیدا کردند.



اما از بعد حصول نتیجه روشن است که تمام پیامبران آن کمالی که می خواستند مردم به آن برسند و از هدایت برخوردار شوند محقق نشد و این به خاطر این است که خداوند مردم را مختار آفریده است و هرکس فرمانبری کرد نجات می یابد و هرکس طغیان کند هلاک خواهد شد.


قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ -وَالَّذِينَ كَفَرواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [2]

فرموديم جملگى از آن فرود آييد پس اگر از جانب من شما را هدايتى رسد آنان كه هدايتم را پيروى كنند بر ايشان بيمى نيست و غمگين نخواهند شد -و[لى] كسانى كه كفر ورزيدند و نشانه‏هاى ما را دروغ انگاشتند آنانند كه اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود


«یا بنی آدم اما یأتینکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی فمن اتقی و اصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون و الذین کذبوا بایاتنا و استکبروا عنها اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»[3]

«ای فرزندان آدم، هرگاه پیامبرانی از خود شما بیایند و آیات مرا بر شما بخوانند، کسانی که پرهیزگاری کنند و به صلاح آیند بیمی بر آنها نیست و خود غمگین نمی شوند.و آنها که آیات ما را به دروغ نسبت داده و از آن سر بر تافته اند اهل جهنمند و جاودانه در آن خواهند بود.»


بله این مواردی که نام بردید از اهداف بعثت انبیاء است اما نکته ای که نباید از آن غفلت کنیم این است که تمام این اهداف در صورتی تحقق پیدا می کند که مخاطب نیز در این راه همکاری و تلاش کند.در واقع پیامبران برای رساندن پیام خدا به مردم تلاش خود را می کنند اما وقتی مردم پذیرای فرامین نباشند دیگر تزکیه نفسی رخ نخواهد داد زیرا اختیار و فعل انسان ها نیز در تحقق این امر نقش مهمی دارد.


با نگاهی به تاریخ انبیاء خواهیم دید پیامبران بسیاری برای هدایت انسان ها آمدند ولی مردم با آن ها مخالفت کردند و تعداد اندکی به آن ها ایمان آوردند .


حضرت نوح‌(علیه السلام)به درگاه الهي عرضه مي‌دارد: "رَب‌ِّ اِنّي دَعَوت‌ُ قَومي لَيلاً ونَهارا"[4] "پروردگارا! من قوم خود را شب و روز ]به سوي تو[ دعوت كردم‌."

ولی بعد از سالیان طولانی فقط تعدادی حدود 80 نفر به ایشان ایمان آوردند.آیا می توان گفت حضرت نوح(علیه السلام) کوتاهی در ابلاغ پیام الهی داشته است؟ روشن است چنین سخنی صحیح نیست و نمی توان گفت انبیاء در وظیفه خود کوتاهی کرده اند .همین سخن نیز در مورد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز گفته می شود.


از سویی نمی توان گفت هیچ درجه ای از اهداف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) محقق نشده است زیرا که تاریخ گویای این مطلب است که انسان های بسیاری در راه حضرت شهید شدند و برای اسلام زحمات بسیاری کشیدند.در همین مکتب انسان های بزرگی مانند سلمان فارسی و ابوذر و مقداد و عمار تربیت یافتند. شيعيان هفتاد نفر از نقبا كه از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند را مدح مي كنند .علامه مامقاني(ره) در اين مورد مي گويد:

شيعيان هفتاد نفر از نقبا كه از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند را مدح مي كنند و مراد از آن ها كساني بودند كه در عقبه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بيعت كردند كه 12 نفر از آن ها قبل از آن با حضرت بيعت كرده بودند كه نقباي انصار شناخته مي شدند..[5]


همچنین نباید فراموش کرد اهداف رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) را فقط نباید در یک محدوده خاص زمانی در نظر گرفت زیرا ممکن است در یک برهه مردم با دستور انبیاء مخالفت کنند اما در زمانی دیگر با شنیدن پیام الاهی فرمانبرداری کنند.


در ماجرای هجوم به بیت رسالت نیز نمی توان گفت قبول این مطلب چنین نتیجه می دهد که حضرت در دعوت خود موفق نبود زیرا:


1-همانطور که ذکر شد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در راه بیان احکام دین و دستورات الهی از هیچ تلاشی دریغ نکردند و چه سختی ها که کشیدند و اینکه مردم از ایشان تبعیت نکنند دلیل بر کوتاهی ایشان نمی شود و به نتیجه نرسیدن اهداف پیامبر به صورت کامل به خاطر کوتاهی مردم است. پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن قدر به مردم دلسوز بود و در صدد هدايت آنها بود كه قرآن آن را اين گونه بيان مي‌فرمايد: فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً[6] «شايد جان خود را به دنبال آنان، آن گاه كه به رسالت تو ايمان نياوردند از دست بدهي.»

اين نشان از سعي و تلاش پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اسلام در هدايت امت دارد تا جايي كه خود را در پرتگاه هلاكت و نابودي قرار مي‌دهد تا مردم را هدايت كند؛

خداوند در جايي ديگر مي‌فرمايد: وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ[7]؛ «بركافران غم مخور، از مكر و حيله آنان بر خود فشار مده.» نيز مي‌فرمايد: فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ[8]؛ «جان خود را به اثر شدت تأسف به آنها از دست مده، خداوند از آنچه كه انجام مي‌دهند، آگاه است»[9]


2-عمل عده ای که در یک شهر هستند را نمی توان بر آن حکم کلی جاری کرد و به کل مسلمین سرایت داد.

3-در همان شهر عده ای بودند که مخالفت بودند و در منزل حضرت جمع شده بودند ولی تعداد آن ها اندک بود و همچنین بنا بر مصالحی حتی خود حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) بر این امر صبر کردند.


ابن قتيبة مي گويد : زماني که انصار با ابوبکر بيعت کردند ، بني هاشم و زبير بن عوام ـ که خود را از بني هاشم به شمار مي آورد ـ دور علي بن ابي طالب جمع شدند ... [10]


4-درست است که در یک برهه زمانی مردم کوتاهی کردند اما در احادیث داریم که بعدا مردم برگشتند:

بريد بن معاويه از ابن جعفر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: همه مردم بعد از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشتند مگر سه نفر: مقداد بن اسود، ابوذر غفارى و سلمان فارسى. سپس مردم شناخت پيدا كردند و ملحق شدند.[11]


همچنين تعداد بسياري از اصحاب در ركاب اميرالمومنين (عليه السلام) بودند و حضرت را در جنگ ها ياري مي كردند.

برقي(ره) و علامه حلي(ره) تعدادي از اصحاب و تابعين را جزو اصفياء اميرالمومنين(عليه السلام) مي دانند .[12]


5-نتیجه دعوت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را اگر در حال حاضر بنگرید خواهید دید که انسان های بسیاری هستند که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تبعیت می کنند.جامعه زمان قبل از بعثت را اگر با بعد از آن تا الان مقایسه کنید خواهید دید دعوت ایشان در چه حد بالایی تاثیر گذار بوده است.


[1] سوره فاطر- آیه :24

[2] سوره بقره - آیه : 38 و 39

[3] سوره اعراف-آیه:35-36

[4] سوره نوح‌ آیه:5

[5] تنقيح المقال 1: 198 / الفائدة 12 ، مامقانی ، شیخ عبدالله، بی تا ، بی چا

[6] سوره كهف-آیه:6

[7] سوره نمل-آیه:70

[8] سوره فاطر-آیه:80

[9] سبحاني، جعفر، منشور جاويد، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1367، ج 6، ص 245

[10] الإمامة و السياسة ـ ج1 ، ص 28 ، ابن قتيبه دينوري ، تحقیق:علی شیری، دار الاضواء ، بیروت ، الطبعه الاولی ، 1410ه-1990م

[11] الاختصاص،ص6 ، مفيد، محمد بن محمد ، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید ، ایران-قم ، چاپ اول ، 1413ق

[12] تنقيح المقال 1: ص197-198

با سلام؛ از اينكه غلط املايي دارم عذر ميخوام اخه با تلفن همراه به نت وصل هستم و زبانش عربي هست.
١ - دوستان و به خصوص كارشناس محترم، شما داريد بحث را منحرف مي كنيد، روايات بسياري اورديد اكثرا ضعيف است اما به خاطر منحرف نشدن بحث سند انها را بررسي نمي كنم تا به بهانه ي انحراف موضوع تايبك را قفل نكنند.
٢ - فرض كنيد صحبت كارشناس محترم و به عبارتي عقيده شيعه در مورد اين افسانه صحيح باشد حال سوالات زير مطرح است:
الف: ايا در عقل جاي مي شود كه زني مانند فاطمه بنت نبي به روايتي در سن ١٨ سالكي در بشت درب ضربه بخورد و ميخ در سينه مبارك ايشان فرو رود و جنينش سقط شود، اما با وجود اين ضعفي كه بابت زخم و سقط جنين دارند و به قول شيعه ناله هاي شبانه روزي داشته است، ايا ممكن است جند روز بعد بتواند به مسجد برود و خطبه فدكيه را در طلب ارث و ميراث نمايد و عجيبتر انكه از امامت حرفي نزند؟
ب - فرض كنيد من و شماي خطا كار با همسرمان در منزليم و دشمنان در ان سوي ديوار، ايا ناموسمان را به سوي درب مي فرستيم يا مانند شير مردي خودمان سينه جلو مي اندازيم؟
ج - ايا در قاموس امام علي -رض- جاي مي شود كه طناب بر حلقش بكشند و او را ...... ببرند؟
د - ايا منتطي نبود حضرت علي لااقل بعد از به خلافت رسيدن از حيثيت خود در مورد اين افسانه دفاع كند؟
ه - كدام بي غيرتي در عالم دختر به قاتل ناموسش مي دهد و فرزند به نام او ميكذارد؟

و در انتها فضايل عمر و عثمان را از زبان حضرت علي در نهج البلاغه مطالعه كنيد حتما

ohfreedom;292355 نوشت:
با سلام؛ از اينكه غلط املايي دارم عذر ميخوام اخه با تلفن همراه به نت وصل هستم و زبانش عربي هست. ١ - دوستان و به خصوص كارشناس محترم، شما داريد بحث را منحرف مي كنيد، روايات بسياري اورديد اكثرا ضعيف است اما به خاطر منحرف نشدن بحث سند انها را بررسي نمي كنم تا به بهانه ي انحراف موضوع تايبك را قفل نكنند. ٢ - فرض كنيد صحبت كارشناس محترم و به عبارتي عقيده شيعه در مورد اين افسانه صحيح باشد حال سوالات زير مطرح است: الف: ايا در عقل جاي مي شود كه زني مانند فاطمه بنت نبي به روايتي در سن ١٨ سالكي در بشت درب ضربه بخورد و ميخ در سينه مبارك ايشان فرو رود و جنينش سقط شود، اما با وجود اين ضعفي كه بابت زخم و سقط جنين دارند و به قول شيعه ناله هاي شبانه روزي داشته است، ايا ممكن است جند روز بعد بتواند به مسجد برود و خطبه فدكيه را در طلب ارث و ميراث نمايد و عجيبتر انكه از امامت حرفي نزند؟ ب - فرض كنيد من و شماي خطا كار با همسرمان در منزليم و دشمنان در ان سوي ديوار، ايا ناموسمان را به سوي درب مي فرستيم يا مانند شير مردي خودمان سينه جلو مي اندازيم؟ ج - ايا در قاموس امام علي -رض- جاي مي شود كه طناب بر حلقش بكشند و او را ... ببرند؟ د - ايا منتطي نبود حضرت علي لااقل بعد از به خلافت رسيدن از حيثيت خود در مورد اين افسانه دفاع كند؟ ه - كدام بي غيرتي در عالم دختر به قاتل ناموسش مي دهد و فرزند به نام او ميكذارد؟ و در انتها فضايل عمر و عثمان را از زبان حضرت علي در نهج البلاغه مطالعه كنيد حتما

با سلام

جناب اگر به موضوع مورد بحث تاپیک نگاه می کردید می دیدید سوالات شما اصلا مربوط به بحث نیست
شما هم اگر سوالی دارید به ترتیب هر سوال خود را در یک موضوع دیگر مطرح کنید و از به حاشیه کشاندن بحث و طرح سوالات متعدد که شیوه همیشگی شماست بپرهیزید.

قسمت ج را به خاطر تمثیل دور از ادب شما ویرایش کردم

با تشکر

اندیشمند;292358 نوشت:
قسمت ج را به خاطر تمثیل دور از ادب شما ویرایش کردم

اولا که من در ادامه نوشته بودم -زبانم لال- پس تمثیل دور از ادب نبوده.
اما برای اینکه به بهانه ی منحرف شدن بحث تایپک قفل نشود باز هم بحث در این مورد را ادامه نمی دهم و به موضوع اصلی دوست گرامی جویا می پردازیم.

شیعه : تاریخ طبری میگوید که عمر قصد داشت خانه را آتش بزند، طبری میگوید:
عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم؛ مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد درحالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.
(تاريخ الطبري2/233).

سني می گوید اولا: اين روايت نمیگوید فاطمه کشته شد یا زخمی شد، دوما نمیگوید که حضرت فاطمه در را باز کرد میگوید زبیر در را باز کرد حداقل خودت متن روایت را قبول کن این روایت بر ضد توست
دوما: روایت میگوید در خانه مردان زیادی بودند پس ناممکن است که حضرت فاطمه در وسط آن همه مرد وظیفه رفتن به پشت در و مقابله با عمر را بعهده بگیرد.
سوما: عمر که دید زبیر با شمشیر از خانه بیرون آمد؛ آیا بعنوان اولین شخص, نترسید که شاید شمشیر علی سرش را بشکافد؟ شیعه برای اینکه عمر قاتل فاطمه باشد اینجا مجبور شده او را شجاع نشان دهد ! او را فردی نشان دهد که پیشاپیش سپاه در حرکت است!!
چهارما: این روایت قابل قبول نیست هر چیز که در تاریخ طبری نوشته باشد که وحی منزل نیست، و حتی عقیده طبری هم این نیست! و حدیث شناسان این روایت را نادرست میدانند و روایت منقطع است.

[="red"]پس باز هم تاکید می کنیم که چگونه ممکن است فاطمه بنت نبی -س- در زمانی اندک پس از شکستن پهلویش و سقط جنینش با پای خود به سوی ابوبکر برود و طلب فدک (مال دنیا و نه حق امامت) را بکند؟[/]

ohfreedom;292587 نوشت:
اما برای اینکه به بهانه ی منحرف شدن بحث تایپک قفل نشود باز هم بحث در این مورد را ادامه نمی دهم و به موضوع اصلی دوست گرامی جویا می پردازیم.

با سلام خدمت شما


اگر به مباحث جناب جویا نگاه می کردید برای شما روشن می شد مسئله ای که برای ایشان مورد سوال است بحث استبعاد است نه صحت و سقم روایات وارده در این زمینه


اما شما سوالات متعددی (پنج سوال) مطرح کردید و تمام آن ها با موضوع بحث که استبعاد است تفاوت دارد و اگر بخواهیم در تمامی ابعاد این ماجرا بحث کنیم بحث اصلی به حاشیه می رود .


شما می توانید سوالات خود را یکی یکی در یک موضوع دیگر مطرح کنید و درآنجا در مورد مباحث شما به گفتگو می نشینیم.


بنده به صورت خلاصه مطالب شما را پاسخ می دهم و خواهشمندم اگر سوالی غیر از مبحث اصلی بحث دارید یک موضوع جداگانه ایجاد کنید و سوالات خود را به صورت انفرادی مطرح کنید و متاسفانه در صورتی که مبحث غیر مربوط به این تاپیک مطرح کنید مجبور به حذف پست شما می شوم.

ohfreedom;292587 نوشت:
سني می گوید اولا: اين روايت نمیگوید فاطمه کشته شد یا زخمی شد، دوما نمیگوید که حضرت فاطمه در را باز کرد میگوید زبیر در را باز کرد حداقل خودت متن روایت را قبول کن این روایت بر ضد توست

روایات متعددی در این زمینه وارد شده است و استدلال شیعه تنها به این حدیث نیست و این روایت را باید در کنار روایات دیگر قرار دهید.


نکته دیگر اینکه این روایت اگر چه به تنهایی مدعای ما را که شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) می باشد را اثبات نمی کند ولی بر این دلالت دارد که خلیفه دوم بی حرمتی به بیت نبوت و دختر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را به اوج خود رسانده بود تا جایی که قسم می خورد در صورت عدم بیعت، خانه را به آتش می کشد.


مسلم نيشابورى در صحيحش در باب « بَاب من أَرَادَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ بِسُوءٍ أَذَابَهُ الله » شش روايت نقل كرده است كه اگر كسى قصد بدى نسبت به اهل مدينه داشته باشد، خداوند او را همانند نمك در آب، حل خواهد كرد:

عن أبي عبد اللَّهِ الْقَرَّاظِ أَنَّهُ قال أَشْهَدُ على أبي هُرَيْرَةَ أَنَّهُ قال قال أبو الْقَاسِمِ (ص) من أَرَادَ أَهْلَ هذه الْبَلْدَةِ بِسُوءٍ يَعْنِي الْمَدِينَةَ أَذَابَهُ الله كما يَذُوبُ الْمِلْحُ في الْمَاءِ.[1]

هر كس قصد بدى نسبت به مردم مدينه داشته باشد، خداوند او را (در آتش) ذوب مى‌كند؛ همان گونه كه نمك در آب حل مى‌شود.


ذهبى در تاريخ الإسلام مى‌نويسد:


قال يزيد بن الهاد، عن أبي بكر بن المنكدر، عن عطاء بن يسار، عن السائب بن خلاد، أنه سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: من أخاف أهل المدينة أخافه الله، وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين. رواه مسلم بن أبي مريم، وعبد الله بن عبد الرحمن بن أبي صعصعة، عن عطاء عن السائب، وخالفهم موسى بن عقبة، عن عطاء فقال: عن عبادة بن الصامت، والأول أصح.[2]

سائب بن خلاد مى‌گويد: از رسول خدا شنيدم فرمود: هر كس مردم مدينه را بترساند خدا اورا بترساند، و بر چنين كسى باد لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم.

حال خود می دانید بهترین خانه و بهترین اشخاص مدینه چه کسانی بودند و نتیجه ترساندن و قصد بد(سوزاندن خانه ) آن ها چه می باشد.

ohfreedom;292587 نوشت:
دوما: روایت میگوید در خانه مردان زیادی بودند پس ناممکن است که حضرت فاطمه در وسط آن همه مرد وظیفه رفتن به پشت در و مقابله با عمر را بعهده بگیرد.

کاش شما قبل از این همه سوال کمی به کتب تاریخی و روایی خود مراجعه می کردید!اولا در برخی از روایات آمده که حضرت زهرا(س) عمر را در بیرون خانه دیدند و در برخی هم آمده حضرت از پشت در سخن می گفتند و در را باز نکردند و در برخی هم اصلا اشاره ای به این مطلب نشده است.


مضافا بر این یکی از دلایل سخن گفتن حضرت زهرا(س) این بود که آن هایی که آمده اند حیا کنند و بدانند این خانه ، خانه دختر رسول خداست و از این کار پشیمان شوند و قبل از این هم گفتیم که برخی با شنیدن صدای حضرت برگشتند ولی برخی بدون توجه به این مطلب یکی از سیاه ترین روزهای تاریخ را رقم زدند.


این سوال شما را مختصر پاسخ دادم ولی اگر نیازی به پاسخ مفصل دارید در یک موضوع دیگر صحبت خواهیم کرد.

ohfreedom;292587 نوشت:
سوما: عمر که دید زبیر با شمشیر از خانه بیرون آمد؛ آیا بعنوان اولین شخص, نترسید که شاید شمشیر علی سرش را بشکافد؟ شیعه برای اینکه عمر قاتل فاطمه باشد اینجا مجبور شده او را شجاع نشان دهد ! او را فردی نشان دهد که پیشاپیش سپاه در حرکت است!!

[=&quot][/]

بنده دقیقا منظور شما را متوجه نشدم از این اشکال و اینکه چه ربطی به زبیر داشت!ولی عمر که تنها نیامده بود و تعداد زیادی همراه او بودند و همچنین حضرت امیرالمومنین(ع) صرفا وقتی کسی بیاید در منزل که شمشیر بر فرق کسی نمیزنند!ولی وقتی جسارت عمر را دید حضرت با عمربرخورد کرد که در روایات چگونگی آن وجود دارد:


عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ‏ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌كنند»!


علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر صلى الله عليه وآله و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى»[3]


ohfreedom;292587 نوشت:
چهارما: این روایت قابل قبول نیست هر چیز که در تاریخ طبری نوشته باشد که وحی منزل نیست، و حتی عقیده طبری هم این نیست! و حدیث شناسان این روایت را نادرست میدانند و روایت منقطع است. پس باز هم تاکید می کنیم که چگونه ممکن است فاطمه بنت نبی -س- در زمانی اندک پس از شکستن پهلویش و سقط جنینش با پای خود به سوی ابوبکر برود و طلب فدک (مال دنیا و نه حق امامت) را بکند؟

استدلال شیعیان به کتبی مانند تاریخ طبری این است که از منابع اهل سنت بر خود اهل سنت احتجاج کنند و اینقدر دلیل برای این ماجرا در منابع شیعه وجود دارد که برای اثبات آن برای خود نیازی به کتب اهل سنت ندارند.


اما حدیثی که می گویید حدیث شناسان این روایت را نادرست می دانند و روایت منقطع می دانند را باید اثبات کنید و با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود.


البته در این آدرس در مورد اسانید این حدیث بحث شده است که می توانید به آن رجوع کنید:




سوال آخر شما هم در این تاپیک پاسخ داده شده بود ولی معلوم است اصلا به پست ها نگاهی نینداخته اید.

به هر حال هر کدام از این سوالات را در موضوع جداگانه مطرح کنید تا یک به یک مورد بررسی قرار دهیم و از ادامه این مباحث در اینجا پرهیز کنید تا بحث اصلی به حاشیه نرود.

[=&quot][1] النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 2، ص 1007، ح 1386 كتاب الحج، بَاب من أَرَادَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ بِسُوءٍ أَذَابَهُ الله، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت[=&quot].


[2] الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 26، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.


[3] الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.
موضوع قفل شده است