حادثه ی غدیر در قرآن!

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حادثه ی غدیر در قرآن!

غدیر در قرآن

2 آیه ی کاملا مشهود درباره ی خلافت امیرالمومنین علی (ع):

«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين‏» مائدة/67 [=times new roman,times]
[/][=times new roman,times]اي پيامبر! آنچه را از طرف پرودگارت به تو نازل شده، به مردم ابلاغ كن، و اگر انجام ندهي، رسالت او را به انجام نرسانده‌اي و خدا تو را از مردم حفظ مي‌كند. خداوند مردمان كافر را هدايت نمي‌كند. [/]

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اين آيه نكاتي دارد:
1. عبارت (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ) كه در قرآن دو بار بيشتر نيامده، بيانگر آن است كه آنچه پيامبر وظيفه دارد آن را به گوش مردم برساند امر مهمي است كه مربوط به رسالت اوست و او چون رسول است بايد آن را اعلام كند.
2. كلمه (بَلِّغ) يعني با جديّت و اهتمام تمام آن را ابلاغ كن و به گوش مردم برسان تا كسي بعداً نگويد اين مطلب به ما نرسيد.
3. (مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) يعني مردم بدانند آنچه پيامبر مي‌گويد از جانب خودش نيست، از طرف خداست، خدايي كه صاحب اختيار همه است.
4. (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ) يعني ابلاغ اين موضوع به شكل عملي و در قالب يك مراسم باشد. زيرا قرآن به جاي آن كه بفرمايد: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تُبَلِّغ = بگو ... و اگر نگويي)، مي‌فرمايد: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ = بگو ... و اگر انجام ندهي)، يعني ابلاغِ زباني كافي نيست، بلكه ابلاغِ فعلي لازم است، بايد يك مراسمي باشد و در اين مراسم، آنچه را خدا گفته، به مردم اعلام كني.
5. عبارت (فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) يعني آنجه بايد به مردم ابلاغ كني، هم‌وزن رسالت توست، به گونه‌اي كه اگر آن را به مردم نرساني، گويا اصل رسالت پروردگار را به انجام نرسانده‌اي و زحمات بيست و سه ساله‌ات به هدر مي‌رود.
6. جمله (وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) نيز بيان مي‌دارد كه پيامبر از ابلاغ اين امر مهم ترس و هراس داشته است و لذا خداوند وعده مي‌دهد او را از شرّ مردم حفظ كند. البته روشن است پيامبر اسلام از اينكه جان خود را در راه خدا فدا كند، هراسي نداشته است و لذا در تمام جنگ‌ها در صف مقدّم جبهه حضور داشت، بلكه اين امر به گونه‌اي بود كه پيامبر احتمال مي‌داد برخي از مردم آن را نپذيرند و موجب فتنه و درگيري ميان مسلمانان گردد كه بيش از آنكه به جان پيامبر ضرر رساند، به مكتب او ضربه وارد سازد. و لذا ادامه آيه مي‌فرمايد: (إِنَّ اللَّهَ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين) يعني خداوند اجازه نمي‌دهد كساني اين امر مهم را انكار مي‌كنند، به هدفشان برسند و تهديدي براي تو و برنامه‌هاي تو باشند.
در اينجا سه سؤال مطرح است:
1. اين امر مهم چه چيزي بود كه پيامبر تا سال آخر عمرش بيان نكرده بود؟
2. چه امري بود که اگر پيامبر آن را نمي‌گفت، زحمات 23 ساله‌اش به هدر مي‌رفت؟
3. چه امري بود که پيامبر از گفتنش هراس داشت؟
اين مطلب هر چه باشد، جزء دين است، اما از اصول دين يا فروع دين؟ تک تک آنها را بررسي مي کنيم تا به نتيجه برسيم.
اصول دين، توحيد است و نبوت و معاد. آيا مي‌شود گفت كه در اين 23 سال، پيامبر (ص) «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را به مردم ياد نداده بود؟! اولين کلمه اي که به مردم آموخت، اين بود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا». پس اين امر مهم توحيد نيست.
قطعا نبوت هم نيست، زيرا معنا ندارد كسي كه حدود دو ماه ديگر رحلت مي کند، بگويد: مردم! من پيامبرم! آيا تا آن زمان به مردم نگفته بود: من پيامبرم!
راجع به معاد هم، پيامبر از همان روزهاي اول بعثت مردم را از دوزخ هشدار مي‌داد و تمام سوره هاي مکي خبر از معاد مي دهند. پس آنچه پيامبر بايد در آخر عمرش اعلام كند، وقوع قيامت نيست.
اما فروع دين: آيا پيامبر (ص) تا دو ماه مانده به رحلتش از نماز نگفته بود؟! و يا آن حاجيان که از مکه برمي‌گشتند تارک الصلاة بودند؟! قطعا آن مطلب نماز نبود. روزه، جهاد، خمس و زکات هم، هشت سال قبل، يعنـي سال دوم هجري قانون آنها صـادر شده بود. حج هم مراد نيست، زيرا آنها از مکه برمي‌گشتند. امر به معروف و نهي از منکر نيز بارها در ديگر آيات قرآني مطرح و بر لزوم آن تاكيد شده بود. علاوه بر آن كه پيامبر از بيان اين امور هراسي نداشت و آن روزي که تنها بود و با بت‌ها و بت‌پرستان مبارزه مي‌کرد نترسيد، حالا که بين اين همه يار و مريد است، بترسد؟
سؤال: با اين اوصاف، آن چيست كه پيامبر صلّي الله عليه و آله تا اواخر عمرش نگفته بود، توحيد و معاد و نماز و روزه هم نيست، اگر آن چيز باشد، توحيد هست، نبوت هست، نماز هست، جهاد هست، امر به معروف و نهي از منكر هست، و اگر نباشد، باقي چيزها هم نيست؟
پاسخ: بايد بگوئيم آن امر، امامت است. چون اگر امامِ معصوم بود، توحيد زنده است و گرنه به جاي خدا طاغوت حاكم مي‌شود. اگر رهبرِ معصوم بود، اهداف نبوت دنبال مي‌شود و اگر رهبر معصوم بود، معارف معاد بيان مي‌شود.
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در آيات قبل و بعد از اين آيه نيز عبارت «مَا أُنزِلَ» آمده است: در آيه 66 مي‌فرمايد: «مَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِم‏»، در آيه 67 فرمود: «مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»، و در آيه 68 مي‌فرمايد: «مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ». اين يك امر تصادفي نيست كه در سه آيه پشت سر هم، سه تا «مَا أُنزِلَ» آمده باشد. مورد اول و سوم مربوط به كتاب آسماني است، كه مردم بايد آن را به پا دارند تا از بركات آن در دنيا و آخرت بهره‌مند شوند. و مورد دوم مربوط به رهبري جامعه است كه بايد از سوي خدا تعيين گردد و پس از پيامبر، در قالب امام سرپرستي جامعه را بر عهده گيرد.
مهندسي قرآن را ‌ببينيد، خدا امامتِ علي بن ابيطالب را گذاشته است بين دو كتاب آسماني! در يك آيه مي‌گويد: كتاب خدا را به‌پا داريد، وضع اقتصاديتان خوب مي‌شود. و در آيه ديگر مي‌فرمايد: اگر كتاب آسماني را به‌پا نداريد، هويت نداريد و هيچيد. و در ميان اين دو آيه مي‌گويد: اي پيامبر! علي را معرفي كن. يعني كتاب آسماني و امام معصوم در كنار هم. چنانكه پيامبر در حديث ثقلين فرمود: «انّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي»
«...الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً...» (مائده/3 )[=times new roman,times]
[/][=times new roman,times]امروز کافران از دين شما مأيوس شدند، پس از آنان نهراسيد و از من پروا داشته باشيد. امروز دين شما را کامل كردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و اسلام را به عنوان دين براي شما پسنديدم. [/]

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اين جملات در ميان آيه‌اي قرار گرفته كه آغاز و پايان آن مربوط به خوردني‌هاي حرام همچون گوشت مردار و خوك است. اما روشن است بيان اين مطالب كه قبلا نيز در قرآن آمده بود: (در سوره هاي انعام، بقره و نحل)، حرف تازه‌اي نيست و موجب اكمال و اتمام دين نمي‌شود، بلكه برخي چيزها بايد تکرار شوند تا مؤثر واقع شوند.
اما اين چه روزي است كه داراي چنين ويژگي‌هاي مهمي مي‌باشد؟
روزهاي عمر شريف پيامبر اکرم را بررسي مي‌کنيم. ايشان در 40 سالگي به پيغمبري مبعوث شد و در 63 سالگي رحلت نمود. در اين 23 سال رسالت پيامبر، كدام روز است که اين آيه با آن مطابقت داشته باشد.
1. روز بعثت: اولين روزي است که حضرت به پيامبري مبعوث شد. هنوز اتفاقي نيفتاده است كه بگوييم امروز دين کامل شد! مثل اين است كه روز اولي كه دانش آموز به مدرسه مي‌رود، معلم به او بگويد: تو امروز فارغ التحصيل شدي!
2. روز هجرت: هنگام هجرت پيامبر از مكه به مدينه هم، نه دين كامل شده بود و نه كافران مايوس گشته بودند، زيرا از هر قبيله‌اي يک نفر آمده بود تا پيامبر را بکشند. و پيامبر علي ابن ابي‌طالب را در جاي خود نهاده بود. پس از آن نيز جنگ‌هاي بسياري به راه انداختند.
3. روز پيروزي: مسلمانان در برخي جنگ‌ها پيروز مي‌شدند و در برخي شکست مي‌خوردند. آنجا که شکست مي‌خوردند کفار اميدوارتر مي‌شدند و آنجا كه پيروز مي‌شدند دشمن مأيوس نمي‌گشت و در صدد حمله‌اي ديگر برمي‌آمد.
4. روز فتح مكه: گرچه با فتح مكه، كافران از غلبه بر پيامبر اسلام مايوس شدند، اما اميد داشتند با مرگ پيامبر، مسلمانان دچار ضعف گشته و آنان غالب گردند، زيرا پيامبر پسري نداشت كه ادامه دهنده راه او باشد.
5. روز نصب امام: روشن است هيچ موضوعي نيست كه مايه نااميدي كامل دشمنان گردد، جز تعيين جانشين، آن هم جانشيني همچون علي ابن ابي‌طالب كه شجاعت و زكاوت او مورد پذيرش همه، از دوست و دشمن بود. و اين امر در روز هجدهم ذي‌الحجه در سرزمين غدير خمّ اتفاق افتاد و حضرت علي عليه السلام به امامت مسلمين منصوب گرديد. كسي كه امام خميني درباره‌اش فرمود: اگر پيامبر صلّي الله عليه و آله هيچ کاري نمي‌کرد و فقط يک علي عليه السلام تربيت مي‌کرد، كافي بود.
[/]1. قرآن در سه مورد مي‌گويد: در آينده نعمت را بر شما تمام خواهم كرد. يك جا پس از تغيير قبله است كه مي‌فرمايد: «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتي‏ عَلَيْكُمْ» (بقره/150) در فتح مكه نيز مي‌گويد: «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ» (فتح/2) در پايان آيه كسب طهارت براي نماز نيز مي‌گويد: «وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُم‏» (مائده/6) اما در آيه غدير خم مي‌فرمايد: «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏» نعمتم را بر شما تمام كردم. يعني با نصب امام، نعمت الهي بر مردم كامل ‌شد.
2. سه مرتبه در قرآن آمده است:«لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» (توبه/33، فتح/28، صف/9) يعني اسلام بر همه اديان غالب شده و کره زمين را خواهد گرفت. اما كدام اسلام؟ اين آيه مي‌فرمايد: اسلامي که کره زمين را فرامي‌گيرد، اسلامِ غديرخم است، زيرا در آيه غدير خم فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا» يعني اسلامي را كه در غدير خمّ كامل كردم، به عنوان دين براي شما پسنديدم. آن وقت راجع به آينده جهان مي‌گويد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِْ ... وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُم» (نور/55) خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين جانشين [خود] قرار دهد، ... و آن دينى را كه برايشان پسنديده است براي آنان مستقر كند.
در غدير خم مي‌گويد: «رَضِيتُ»، و در مورد حكومت بر زمين مي‌گويد: «اِرْتَضى»، ريشه هر دو يکي است. پيداست مکتبي که مي‌تواند همه دنيا را زير پرچم خودش جمع کند، مكتب اهل بيت عليهم السلام است.
3. نكته لطيفي از يک طلبه جوان يمني ياد گرفتم. اين يمني مي‌گفت سنّي و شيعه همه قبول دارند كه در آخر الزمان فردي از نسل پيامبر قيام مي‌كند كه نامش مهدي است و جهان را از ظلم و جور پاك ساخته و حكومت عدل اسلامي را برپا مي‌سازد.
مي‌گوييم: شما كه قيام مهدي را قبول داريد، و مي‌گوييد امام با نظر مردم انتخاب مي‌شود، خوب رأي بدهيد و مهدي را مشخص کنيد. مي‌گويند: نه، مهدي را بايد خدا تعيين کند. مي‌گوييم: چطور شد اولين امام را شما تعيين کرديد، آخرين آنها را خدا تعيين کند؟ اگر امامِ جامعه را بايد خدا تعيين کند، هم اولش با خداست، هم آخرش. شما به امام اول که مي‌رسيد، مي‌گوييد: مردم جمع شدند و بزرگان اجماع كردند و خليفه انتخاب شد، مي‌گوييم: اگر اولي را رأي داديد، رأي بدهيد و يک مهدي انتخاب كنيد! چطور تعيين آخرين حاكم جهان به عهده خداست و اولين آنها به عهده مردم؟
اصلا تعيين امام، کار خداست نه مردم. قرآن مي‌گويد: «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَة» (قصص/68) پروردگار تو هر چه را بخواهد مى‏آفريند و برمى‏گزيند، و آنان [در اين امور] اختيارى ندارند.
البته قرآن در جاي ديگر مي‌گويد: «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ»(شوري/38) «أَمْرُهُمْ» يعني کارهايي که مربوط به مردم است، بايد به صورت شورا انجام شود، اما امامت، «أَمْرُهُمْ» نيست، بلكه «أَمْرُ الله» است، کار خداست. خداوند وقتي حضرت ابراهيم را امام کرد، فرمود: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» (بقره/124) من که خدا هستم، تو را امام مردم قرار دادم، ابراهيم گفت: از ذريه و نسل من نيز امام قرار ده، خدا فرمود: «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظّالِميِن» عهد من به ظالم نمي‌رسد. يعني هر كدام از فرزندان تو كه ظالم باشند، به مقام امامت نمي‌رسند. پس امامت عهد خداست و عهد خدا مشورتي نيست، امر مردم مشورتي است. در جاي ديگر هم مي‌فرمايد: «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُم‏» (بقره/40) شما به عهد من وفا کنيد، من هم به عهد شما وفا مي‌كنم. اگر شما آن امامي را که من گفتم پيروي كرديد، من هم به پيماني كه با شما دارم وفا كرده و شما را در دنيا سعادتمند كرده و در آخرت به بهشت جاودان خواهم برد.
قرآن در جاي ديگر مي‌فرمايد: «ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً» (احزاب/36) هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و رسولش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد و هر كه خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى كند، قطعاً دچار گمراهىِ آشكارى گرديده است.
وقتي خداوند مي‌گويد: پس از پيامبر، عليّ امام جامعه است، ديگر كسي نمي‌تواند بگويد انتخاب خليفه با ماست. و امروز نمي‌توان گفت اين يك امر تاريخي بود كه گذشته است و ما بايد خودمان فكري كنيم و چاره‌اي بينديشيم. ما در زمان غيبت امام معصوم بسر مي‌بريم و وظيفه داريم از كساني كه آن حضرت مشخص فرموده تبعيِت كنيم. عالمان پرهيزكار، خيرانديش و به دور از هوي و هوس كه امام زمان عليه السلام ولايت جامعه را به آنها سپرده است.

[/]

به نام خدا

امام صادق علیه السلام:
عید غدیر، روزى است كه رسول خدا، على علیه السلام را بعنوان پرچمدار براى مردم برافراشت و فضیلت او را در این روز آشكار كرد و جانشین خود را معرفى كرد.
(وسائل الشیعة، 7/328)

موضوع قفل شده است