آخرین برگ کربلا ۩۞۩ قطعات ادبی به مناسبت شهادت امام محمد باقر(ع) ۩۞۩

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آخرین برگ کربلا ۩۞۩ قطعات ادبی به مناسبت شهادت امام محمد باقر(ع) ۩۞۩

پهنه تلخِ فراق، چشمانِ ناشکیبِ دنیا را پُر کرده است.

لب ها می لرزند تا مگر گوشه ای از کلمات سوزان درون را

بیرون بریزند.

چشم ها می گریند؛ بلکه از دریای غم های سینه، کاسته شود.

... و حقیقتِ بهشت، چقدر به اشک های ما نزدیک شده است!

مدینه هم با بقیع هایی که از شعرهایِ ماه می تراود، هم ناله شده است.

تمامِ دو بیتی هایِ بر زبان نیامده، مهمانِ این فراقِ جانسوزند.

فرازهایِ غنیِ مفاتیح، داغدارِ این غیابِ جانْکاهند.

[b]content[/b]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]غروب، گویا سوگند یاد کرده که ما را تا همیشه به یادِ این هجرِ
[=Microsoft Sans Serif] گلگون بیندازد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]و فرصت ها از بقیع می گویند و طلایی می شوند؛ مثل گنبدی که آنجا نیست. خاک بقیع، همیشه در رنگِ مظلومیتِ خود مستور بوده است.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]شگفتی های خلقت، متعجبند که سینه این خاک، چگونه توانسته است، سینه شکافنده دانش را در بر بگیرد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آری! گنبدی بزرگ تر از آسمان نیست که رویِ این خاک گذاشته شود. آسمان، مستقیم از صفایِ این خاک توشه برمی دارد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آسمانِ بقیع می بیند که تسلای خاطر ما، دستانِ عادل خدا و چشمان آینده نگرِ اوست.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مصیبت زدگی اما تا آنجاست که افراشتگی پرچم های عزا در قله هایِ رفیع بندگی، طبع شاعران را به خون نشانده است و کور باد چشمِ فرومایگان که این سیاه جامگی، روشن از پویایی و تعالی ست.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]و زیر پوستِ این کلماتِ سیاه پوش، نشانه های
[=Microsoft Sans Serif] ارادت[=Microsoft Sans Serif] و شفاعت رفته است.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]

محمد کاظم بدرالدین

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آیینه غربت
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]مدینه!
[=Microsoft Sans Serif]بسوزان مجمری از داغ دل ها.
[=Microsoft Sans Serif]بسوزان زین مصیبت اختر چرخ!
[=Microsoft Sans Serif]غمی سنگین نشسته بر دل اشک
[=Microsoft Sans Serif]بسوزان هستی این اشک ها را!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]غمی سنگین نشسته بر دل امروز؛ غمی همچون غروب ظهر عاشورا؛
[=Microsoft Sans Serif]مدینه!
[=Microsoft Sans Serif]آی کانون غم خوبان!
[=Microsoft Sans Serif]بگو امروز هم تکرار روز دیگری از داغ فرزندان طاهاست؟!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]بگو امروز هم باید بساید سر به خاک غم نشان، خورشید؟!
[=Microsoft Sans Serif]چرا واکرده چتر غم، نگاه آسمان اینک؟!
[=Microsoft Sans Serif]بگو آیا بقیع از میهمان دیگری باید کند امروز استقبال؟!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]... چلچراغ وجودش که پرتو از انوار عاشورا گرفته بود، چنان تابناک
[=Microsoft Sans Serif] بر افلاک و خاک می تابید که تیره روزان «اموی» را تاب تماشا نمانده بود
[=Microsoft Sans Serif] و با رَشکی اهریمنی، باقر علوم الهی را می نگریستند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]چنان ناشایسته رفتار می کردند که خورشید تابناک «مدینه» را به
[=Microsoft Sans Serif] «شام» تیره[=Microsoft Sans Serif] روز خود فرا می خواندند؛
[=Microsoft Sans Serif]غافل از اینکه نور الهی را[=Microsoft Sans Serif] برای تبلور، حد و مرزی نیست.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]گویی سفر شام، برای حضرت باقر علیه السلام عبادتی در سیر الی الله
[=Microsoft Sans Serif]و برای کج اندیشان اموی، تجربه ای برای کشف حقیقت بود؛
[=Microsoft Sans Serif] حقیقتی که در طول تاریخ، سعادت کشف و پیروی از آن را هرگز نیافتند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]حضرت باقر علیه السلام بود و انتشار معارف علوی؛ حضرت باقر علیه السلام
[=Microsoft Sans Serif] بود و تابش روزافزون علوم.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]حضرت باقر علیه السلام بود و جویندگان علم الهی که همچون پروانه،
[=Microsoft Sans Serif] دور شمع وجودش می چرخیدند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]حضرت باقر علیه السلام بود و نشر آرمان های ولایت؛ آرمان هایی که
[=Microsoft Sans Serif] هزاران پیامبر و نبی برای عظمت آن، جان فشانی کرده بودند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]سموم خزان وزیدن گرفته بود و اهریمنان، با دست های آلوده به فتنه
[=Microsoft Sans Serif]و سینه های آغشته به کینه، کام ولایت را هدف گرفته بودند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تنها دست آویز دستگاه اموی، شدت حسادت بود؛ حسادت به درخشندگی
[=Microsoft Sans Serif] و تابندگی امامان معصوم و فرزندان پاک رسالت؛
[=Microsoft Sans Serif]حسادت به صاحبان دانش و تقوا و بصیرت.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]اینک، حضرت باقر علیه السلام بود و آستان غریبانه بقیع؛ آستانی
[=Microsoft Sans Serif] که آیینه غربت همیشگی امام مجتبی علیه السلام و سیدالساجدین،
[=Microsoft Sans Serif]امام زین العابدین علیه السلام بود، آستانی که این بار، شاهد تربت عطرآگینی
[=Microsoft Sans Serif] دیگر از سلاله پاکان بود، تربتی در کنار تربت غریبانه پدر، تربتی در کنار
[=Microsoft Sans Serif] مزار ناپیدای مادر، تربتی در نهایت غربت.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]خورشید غروب کرده امامت، به بقیع نزدیک می شد و فوج ملائک سوگوار
[=Microsoft Sans Serif]، به آسمان و زمین، رنگ اندوه بخشیده بودند. اینک، هنگام وداع عالم خاک
[=Microsoft Sans Serif]با میهمان عظیم الشأن افلاک بود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]درود بر تو یا مولا، یا ابا جعفر، محمدبن علی علیه السلام :
[=Microsoft Sans Serif]درود بر تو و شهادتت که خود گواه عظمت توست.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مولا جان! یا امام باقر، دست ما و دامان کرامتت!
[=Microsoft Sans Serif]محتاجیم؛ محتاج شفاعت.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]سید علی اصغر موسوی

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]میهمان اندوه
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]از همان لحظه شروع شد روزگار توأم با اندوه و رنج تو؛
[=Microsoft Sans Serif]از همان لحظه که کودکی ات را با هفتاد و دو پروانه سرخ، بدرقه کردی، از همان لحظه که مصیبت را ـ در بالاترین درجه ـ در پنج سالگی، به نظاره ایستادی، از همان لحظه که پا به پای غل و زنجیرهای بسته بر دست و پای پدر، خون گریستی.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]از همان لحظه، تو در مصیبت کربلا بزرگ شدی و رنج هایت همیشگی شد تا راوی دردهای بهترین بندگان خدا باشی. تا قصه عشق، فراموش نشود. تو را که «محمد» نام داشتی و شکافنده علوم نبوی بودی، تمام خانه های مدینه خشت خشت و کوچه به کوچه می شناسند!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تو را می شناسند؛ از عطر قدم هایت که نسیم وار از کوچه ها می گذرد و
[=Microsoft Sans Serif] بوی عرش را می پراکند در رگه های شهر؛ از طنین صدایت که به گفت
[=Microsoft Sans Serif] وگوی فرشته ها می ماند؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]از عطر شناورت که بی دریغ می پراکنی در شریان های زمین، تا خاک،
[=Microsoft Sans Serif] اجازه یابد که یک بار دیگر نفس بکشد رایحه بهشت را؛
[=Microsoft Sans Serif]از چشم هایت که عاشقانه ترین واگویه کربلا بود.
[=Microsoft Sans Serif]شهر تو را خوب می شناسد؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تو را که معرفت، گوشه نشین درگاهت بود و علم، خوشه چین علم «لدنی»ات.
[=Microsoft Sans Serif]من جامه سیاه خود را هرگز از تن بیرون نخواهم آورد؛ که بعد از
[=Microsoft Sans Serif] غروب غم انگیز ستاره روشن چشمانت، تا همیشه، سرزمین دلم، میهمان
[=Microsoft Sans Serif] اندوه و درد است.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تاب نیاوردند شور خطابه هایت را که لرزه می افکند بر ارکان قدرت های
[=Microsoft Sans Serif] پوشالی شان.
[=Microsoft Sans Serif]تاب نیاوردند وجودت را که هر لحظه ات، رستاخیزی به پا می کرد
[=Microsoft Sans Serif]در جان های آشفته.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]هشام، نتوانست تو را بفهمد. سنگ دلی و تیره بختی هشام، تو را تاب نیاورد؛
[=Microsoft Sans Serif]تو را که پژواک رسایی بودی از فریادی که از خنجر بریده خون خدا،
[=Microsoft Sans Serif] بر خاک تفتیده نینوا جاری شد، تو را که تفسیری بودی از اشک های
[=Microsoft Sans Serif] سی ساله «زین العابدین»، تو را که غم نامه ای بودی از سرگذشت
[=Microsoft Sans Serif] جان گداز دختری سه ساله در کنج خرابه های شام.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تیره گی هشام، عظمت تو را تاب نیاورد.
[=Microsoft Sans Serif]حلقه های شاگردانت، طناب داری بود بر گلوی هشام.
[=Microsoft Sans Serif]روایت سرفراز علم الهی ات، خوارکننده شوکت «هشام»های روزگار بود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]نقشه ها کشیده شد. توطئه ها چیده شد. اگر «محمد» بماند، حقیقت همیشه
[=Microsoft Sans Serif] زندگی می ماند. اگر حقیقت زنده بماند، دروغ «هشام»، برملا می شود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]هنگام غروب غربتت فرا رسیده؛
[=Microsoft Sans Serif] اما من هرگز جامه سیاهم را از
[=Microsoft Sans Serif] تن بیرون نخواهم آورد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]بعد از تو، داغ، سهم همیشگی من است و اشک، میهمان دائمیِ چشمانم.
[=Microsoft Sans Serif]بعد از تو، اندوه و غربت من پایانی ندارد.
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]خدیجه پنجی

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]محل تلاقی توفان های اشک
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای وارث لوح، وارث قلم، ای علم!
[=Microsoft Sans Serif]ای شکافنده علوم و فروزان تر از نجوم!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مساجد شیعیان امروز در غم فراقت کربلاست و دل های پیروانت
[=Microsoft Sans Serif]محرم محرم عزا.
[=Microsoft Sans Serif]چه کنیم با این همه غم، این همه عزا، این همه بغض؟
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امروز، دیدگان عالمان علوم محمدی، محل تلاقی توفان های اشکند.
[=Microsoft Sans Serif]اشک ها گروه گروه، چون دسته های عزادار از دیدگان شیعیانت به جنبش
[=Microsoft Sans Serif]می آیند و مانند کبوتران بی آشیانه، سراغ حرم تو را می گیرند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای پنجمین راهنما، ای هما!
[=Microsoft Sans Serif]امروز از چشم مجلسیانت، دریا دریا اشک تلاطم می کند.
[=Microsoft Sans Serif]امروز مأذنه ها پر از بغض اند و هر چه اذان، اندوهگین.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]نمازگزاران، هوای گریه در سر دارند.
[=Microsoft Sans Serif]امروز نمازگزاران، نماز باران می خوانند.
[=Microsoft Sans Serif]امروز نمازگزاران، سجده غم به جا می آورند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امروز نمازگزاران به خاک می افتند تا از فقدان امامی، شِکوه سر دهند
[=Microsoft Sans Serif]که وارث علم نبی بود؛ امامی که وارث علم علی بود، امامی که از وحی
[=Microsoft Sans Serif] می نوشت، امامی که در واژه واژه، فرهنگ نبوت را گسترش می داد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امامی که صد سینه آفتاب داشت و برای هر نقطه ای سیاه،
[=Microsoft Sans Serif] هزار سپیده جواب.
[=Microsoft Sans Serif]او شکافنده علوم بود.
[=Microsoft Sans Serif]ازاین روست که امروز «قال الباقر»، شکافنده ظلمات است.
[=Microsoft Sans Serif]ازاین روست که «قال الباقر»، سوزاننده شبهات است.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]هر جا که پرتوی از «قال الباقر» باشد، آنجا سیاهی ضلالت،
[=Microsoft Sans Serif]توان مقاومت نخواهد داشت.
[=Microsoft Sans Serif]هر جا که زمزمه «قال الباقر» باشد؛ آنجا زمزم هدایت،
[=Microsoft Sans Serif] همیشه جوشان خواهد بود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]قال الباقر هست؛ پس زمزم هست.
[=Microsoft Sans Serif]قال الباقر هست؛ پس کوثر هست.
[=Microsoft Sans Serif]قال الباقر هست؛ پس بهشت هست.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]السلام علیک یا باقرالعلم بعد النبی!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]قنبر علی تابش

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]باران حدیث

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]این روزها، آسمان مدینه دیگر بار، در پس غروب غم، کز کرده است.
[=Microsoft Sans Serif] بقیع، دوباره سیاه پوشیده است.
[=Microsoft Sans Serif] و باز زخمی عمیق بر جگر شیعه.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]این بار، پنجمین ناخدای کشتی ایمان، او که دریا دریا علم، از سینه اش جاری
[=Microsoft Sans Serif] بود و واژه واژه عشق، از نگاهش سرازیر، او که از کلامش وحی می جوشید
[=Microsoft Sans Serif]و از زبانش باران حدیث می بارید، چهره در خاک کشیده است؛ مظلوم و غریب.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]نمی دانم چرا سرنوشت اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله وسلم را با اشک
[=Microsoft Sans Serif] و خون گره زده اند؟
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]کوچک بودی که عطش و آتش کربلای بزرگ جدت را دیدی و با آن نگاه
[=Microsoft Sans Serif] کودکانه گریستی؛ آن هنگام که پدرانت را تشنه کام به خاک و خون کشیدند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]سر حسین علیه السلام را بر فراز نیزه ها به تماشا نشستی، تا به وقتش
[=Microsoft Sans Serif] مراسم مرثیه خوانی صحرای عرفات را برای افشاگری بنی امیه وصیت کنی.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ماندی تا دردها را روایت کنی و حدیث زخم بگویی.
[=Microsoft Sans Serif]فقه، تا همیشه وام دار روایت توست.
[=Microsoft Sans Serif]دین، تا هماره مدیون مجاهدت توست.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]و حالا، این تویی که در آغوش پدر سجاده نشینت در گوشه ی بقیع،
[=Microsoft Sans Serif] آرام گرفته ای.
[=Microsoft Sans Serif]دیگر مدینه صدای نافذ تو را نخواهد شنید.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]از این پس، مردم، آرزوی شنیدن فریاد فتوای تو را به گور خواهند برد.
[=Microsoft Sans Serif]از این پس، هیچ اشکی نخواهد ریخت؛ مگر در پای مظلومیت تو.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]از این پس، هیچ آهی از دل بر نخواهد خاست؛
[=Microsoft Sans Serif] مگر در نفرین آنان که جانت را به زهر کینه ستاندند.
[=Microsoft Sans Serif]از این پس، همه ی مرثیه ها، اندوه تو را به سوگ می نشینند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]اینک با این چشم گریان، با این دل آتشین و بی کران اندوه، با این
[=Microsoft Sans Serif] جان سوخت[=Microsoft Sans Serif]ه و این جهان ماتم، چه کنیم؟!
[=Microsoft Sans Serif] با این روزهای تیره تر از شب چه بگوییم؟!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای شب! کاش آن فاجعه را در سیاهی دل خود پنهان می کردی و بر دل هامان،
[=Microsoft Sans Serif] داغی دیگر به امانت نمی گذاشتی! کاش آن حادثه را به چشم نمی دیدیم!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]اینک مرا به حال دلم واگذارید!
[=Microsoft Sans Serif] بگذارید اندوه این سال های غربت را
[=Microsoft Sans Serif] پشت دیوار غریب و سوخته ی بقیع بگریم.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]بگذارید مزار با خاک یکسان امام باقر علیه السلام را،
[=Microsoft Sans Serif]با نم نم باران چشم هایم،[=Microsoft Sans Serif] به طواف بنشینم.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] رهایم کنید تا زیارت نامه ی سراسر خون فرزندان
[=Microsoft Sans Serif] رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم را، با آه آتشین،
[=Microsoft Sans Serif] ترجیع وار زمزمه کنم و در التهاب خاکستری رنگ فراق امام بسوزم.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]دیگر هیچ مرهمی، زخم های دلم را درمان نمی کند و
[=Microsoft Sans Serif] با هیچ نوازشی آرام نمی شوم.
[=Microsoft Sans Serif]در مصیبتی چنین جانسوز، تنها راه چاره اشک است؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] اشک، این چراغ روشن دل، که در تاریکی ها راه را می نمایاند و درد
[=Microsoft Sans Serif] را به صبوری می خواند.
[=Microsoft Sans Serif] آری! اشک، این یگانه دسته گلی که مزارهای بی شمع
[=Microsoft Sans Serif]و چراغ بقیع را آذین بسته است.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آری! بقیع، این نماد مظلومیت شیعه در همیشه ی تاریخ،
[=Microsoft Sans Serif] زیارتگاه دل های عاشقی است که قرار خود را
[=Microsoft Sans Serif]در پس دیوار آن جستجو می کنند؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] آن جا که اشک، اجتناب ناپذیر است و سوختن ناگزیر.
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]


[=Microsoft Sans Serif]علی خیری

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]اندوهان اشک
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]ای آسمان،
[=Microsoft Sans Serif]ای همسفر با اشک هایم![=Microsoft Sans Serif]سر می گذارم روی زانو
[=Microsoft Sans Serif]سرشار از مرثیه هایم!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]با من بگو از غربت شهر مدینه[=Microsoft Sans Serif]از عطر تربت های آذین گشته با اشک
[=Microsoft Sans Serif]از داغ های گرم روییده به هامون [=Microsoft Sans Serif]از کهکشان هایی که امشب داغدارند
[=Microsoft Sans Serif]از سینه هایی که در آن پیچیده ناله.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امشب هوای بقیع دارم؛ هوای غریبانه غربت؛ تا تصویر اندوهم را،
[=Microsoft Sans Serif]در اشک ریزانِ ستاره ها نظاره کنم.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امشب دلم سرشار اندوه است؛ گویی شام غریبان است و من، غریبانه
[=Microsoft Sans Serif]در نگاهِ خیمه ها، آب می شوم.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مولاجان، ای معلم عطوفت، مهر، جهاد و شهادت
[=Microsoft Sans Serif] وای شکافنده ی هسته ی علوم!
[=Microsoft Sans Serif]چقدر سخت است، یادآوری رنج هایت؛
[=Microsoft Sans Serif] از مدینه تا کربلا، از کربلا تا مدینه!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آه! از مردمانی که طاقتِ شکوهمندی ات را نداشتند
[=Microsoft Sans Serif]و به آفتاب جمالت، رشک می بردند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]اگر نبود وجودِ نازنین تو، ابرهای تیره ی انحراف، آسمان اسلام را
[=Microsoft Sans Serif] می پوشاندند و گلستان شریعت نبوی صلی الله علیه و آله وسلم ،
[=Microsoft Sans Serif] به کویری سترون مبدل می شد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مولاجان! اگر نبود جویبار غایتت، جهل و خرافات، بر گستره ی سبز زمین
[=Microsoft Sans Serif] ریشه می دوانید.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تو بودی، که چلچراغ تمدن اسلامی را، بر شاهراه حقیقت آویختی و
[=Microsoft Sans Serif] از سر ریز انوار الهیِ علومت، دل های مصفّا، به آفتاب رسیدند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تو بودی، مولاجان! که آیینه ی تمام نمای شریعت شدی؛ تا پویندگان معرفت،
[=Microsoft Sans Serif] نظاره گر قامت حقیقت باشند؛ حقیقتی که سرچشمه از کوثرعلوی گرفته
[=Microsoft Sans Serif] و تا بی نهایت، تا آن سوی ابدیت، جاری است.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مولای من، ای باقر علوم آسمانی، ای حجت خداوند
[=Microsoft Sans Serif] وای مظلوم ترین فریاد تاریخ!
[=Microsoft Sans Serif] کاش، شمعی بر مزار غربت و تنهایی تان می شدم؛ شامگاهانی که خورشید،
[=Microsoft Sans Serif] از سر مزارتان می گذرد و با شفق دیدگانش، به غبارروبی می پردازد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]چقدر غروب های بقیع دلگیر است!
[=Microsoft Sans Serif]با آن غربت و تنهایی که از بیت الاحزان زهرایی ات می تراود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مولاجان!
[=Microsoft Sans Serif]امشب دل شکسته ی ما را،به عنایتی بنواز ...
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]سیدعلی اصغر موسوی
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]میزبان فرشتگان عزادار
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]چه بر من رفته، ای اشک ها؟!
[=Microsoft Sans Serif]امروز، دلم هوای مدینه را کرده است و بهانه ی «بقیع» را می گیرد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]حسّی غریب، آتش به جانم افکنده و شعله شعله اندوه،
[=Microsoft Sans Serif] از عمیقِ وجودم، زبانه می کشد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] آه، ای قدم های کوچک احساس و ارادت!
[=Microsoft Sans Serif] به یاری ام بشتابید و این روحِ تشنه و پریشان را، به آن دیار برسانید؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] به شهر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ؛
[=Microsoft Sans Serif] آن جا که از ذرّه ذرّه ی خاکش، بوی آسمان
[=Microsoft Sans Serif] ـ عطر قدم های اهل بیت علیهم السلام ـ به مشام می رسد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مرا به زادگاه «اندوه» ببرید.
[=Microsoft Sans Serif]می خواهم سر به روی شانه اش بگذارم و یک عمر غربت دیرینه ام را بگریم.
[=Microsoft Sans Serif] هنوز از کوچه کوچه ی مدینه، بوی «غریبی» می وزد،
[=Microsoft Sans Serif] و هنوز در نگاه بارانی اش، خاطره هایِ دلنشینی موج می زند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]... و امروز، مدینه، دوباره سیاهپوش است و زانوی غم در بغل دارد
[=Microsoft Sans Serif]و بغضی غریب، گلویش را می فشارد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امروز بقیع ـ غمگین تر از همیشه ـ، میزبان فرشتگان عزادار است
[=Microsoft Sans Serif] و کاینات، حسرتی جانگداز را ضجّه می زنند.
[=Microsoft Sans Serif]آه! ای شهر ماتم دیده! در ماتم کدام عزیز نشسته ای؟!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آیا این فرشتگان مقرّب، به پیشوازِ روح« وارثِ علم نبوی» آمداند؟
[=Microsoft Sans Serif]آه! مرا به خانه ی آن آفتاب ببرید؛ می خواهم غروب سرخش را، عاشقانه
[=Microsoft Sans Serif]ناله سر دهم و بر مزارش خون گریه کنم!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]سلام، ای شکافنده ی بی بدیل دانش ها! بعد از تو، چه کسی
[=Microsoft Sans Serif]دست نوازش بر سَرِ «فقه و عرفان» خواهد کشید و سرگردانیِ
[=Microsoft Sans Serif] «علم» را به مقصد خواهد رساند؟!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]با من بگو! ـ اقیانوس بی کرانِ معرفت و فضیلت ها ـ که خیال هیچ ناخدایی،
[=Microsoft Sans Serif] توان پیمودنِ عظمتش را ندارد. بعد از تو چگونه عطش روحانیِ خود
[=Microsoft Sans Serif] را فرو بنشاند؟!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]اباجعفر! تو نگارنده ی توانایِ کتاب بزرگ دانشی؛ که در سطر سطرش،
[=Microsoft Sans Serif]رازهای آفرینش نهفته است و پس از تو، آفتاب هستی بخش شیعه،
[=Microsoft Sans Serif] این واژه های پر از راز را، به تفسیر خواهد نشست و تمام سؤال های مبهم عالم را به سر منزل جواب خواهد رسانید؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] پس از تو، «او» میزبانِ سفره ی گسترده ی دانشِ،
[=Microsoft Sans Serif] بر تشنگان عرفان خواهد شد.

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]خدیجه پنجی

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]خورشید نمی میرد
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]هوای گریه دارم؛
[=Microsoft Sans Serif] بگذار فرو شکنم، بگذار کاروان دل را در این غربتِ جانکاه، همراه سازم
[=Microsoft Sans Serif] با اشک و نغمه های سوزناکم را در گوشِ افلاکیان بخوانم.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]به هر سو می نگرم، آخرین روزشمار خاموشی شمع است
[=Microsoft Sans Serif]و پروانگان، در حالِ طوافند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آقاجان! تازه چشم هایم تو را باور کرده بودند؛
[=Microsoft Sans Serif]چشم هایِ نابینایی که جز جمالِ دل آرای تو، هیچ نمی دید.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]پیشوای پنجم! شمع ها را به یادِ تو هر غروب روشن می کردم
[=Microsoft Sans Serif]و گُل ها را سحر به عشق تو آب می دادم.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای زیباترین واژه ی من! آمدی و پرده ی نادانی را کنار زدی و
[=Microsoft Sans Serif] اینک با رفتنت، مرا در غم نشاندی.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]بی تو، پرنده ها نمی خوانند و نسترن ها به طراوت نمی نشینند.
[=Microsoft Sans Serif]بی تو، دریاها توفانی ترین لحظات را سپری می کنند و موج ها بهانه ای
[=Microsoft Sans Serif] برای رقصیدن ندارند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای امام مظلوم وای پیشوایِ معصوم!
[=Microsoft Sans Serif]در این فضایِ تیره، روحِ پر اندوهم را، امیدوارانه راهی حریم پاکت نموده ام؛
[=Microsoft Sans Serif] تا شاید در این لحظات، پیوندِ دست های متبرکت را با نور به نظاره بنشینم.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مرا لبریز از صفا کن، که صفای نورانی ات، هرگز از خاطرم نمی رود.
[=Microsoft Sans Serif]تو امشب به خوابِ ابدی می روی،
[=Microsoft Sans Serif]شهادت را بوسه می زنی، در آغوش می فشاری؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] بگذار گریه کنم، بگذار بغضم را بشکنم و در دلتنگ ترین لحظه ام بگریم!
[=Microsoft Sans Serif] پروانه ی دلم را آورده ام تا به دور شمعِ جمالت بسوزانم
[=Microsoft Sans Serif] و گُل امیدم را با تو زیباتر نمایم؛
[=Microsoft Sans Serif] ای فانوس شب های ظلمانی!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]رفتنت چه دلگیر بود!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تو همواره زنده ای؛ مگر می شود خورشید بمیرد!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]معصومه کلایی

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]با صدای سنج عزاداران
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]و شهر در سکوتی اندوه بار، یله در دست های باد، کم کم رنگ می بازد.
[=Microsoft Sans Serif]خورشید، شب های نیامده و دور دست را برای سفر انتخاب می کند
[=Microsoft Sans Serif]و آسمان، بوی عروج می دهد؛ بوی بال های آماده، بوی خاک و همچنان
[=Microsoft Sans Serif]در آهنگِ موزونِ روز، صدای سنج عزاداران و دسته های زنجیرزن
[=Microsoft Sans Serif]در فضا طنین انداز می شود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]کدام خاک، جسارت آغوش گشودن دارد؟
[=Microsoft Sans Serif] کدام تاریخ، عروج ستاره یِ دنباله دار در شب های بقیع را از
[=Microsoft Sans Serif]ذهن خویش می گذراند؟
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]... و همچنان، فانوسی نیست تا شب های بی ستاره را روشن کند و
[=Microsoft Sans Serif] شعله ای نیست تا زمین و زمان را به آتش بکشد و این تکّه از بهشت خد
[=Microsoft Sans Serif]ا بر زمین، که آسمانی عظیم را در خویش فروکشیده است، همچنان معصومانه،
[=Microsoft Sans Serif]در تاریکی خویش می پیچد و ستاره ها، یک به یک بر خاک غمناکش می غلتند
[=Microsoft Sans Serif]و خاموش می شوند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]هیچ گلدسته ای شایستگی به آسمان رسیدن را نخواهد داشت و خاک،
[=Microsoft Sans Serif] این صبورِ همیشگی، درآغوش خویش، خورشید را خواهد فشرد؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]تا همه ی روزها، عزادار از دست دادنش، به شب های بی ستاره
[=Microsoft Sans Serif] پیوند بخورند. دهان تاریخ، بوی خون و خاکستر می دهد و
[=Microsoft Sans Serif] تازیانه های ندامت، شانه های شهر [=Microsoft Sans Serif]را در هم می شکند و ملایک،
[=Microsoft Sans Serif] اندهناک، با چشمانی اشک آلود، شهر را زیر پر می گیرند؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]شهری که زیر سکوت سنگین سرزنش خرد می شود. و پیکری بالا دست
[=Microsoft Sans Serif] خورشید، بر شانه های ملائک تشییع می شود؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] پیکری که از خاک تا افلاک قد می کشد و ریشه های ستبر استقامتش،
[=Microsoft Sans Serif] تا همیشه، این خاکِ افسرده را در خویش خواهد فشرد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]و او همراه با گلدسته های نور، از تکّه ی بهشت متروک در زمین با
[=Microsoft Sans Serif] صدای اذان ملایک، پیشاپیش شب های نیامده نماز می خواند و تسبیح ستاره ها
[=Microsoft Sans Serif] را، در انگشت می لغزاند و همچنان شهر در خویش شعله می کشد و دود می شود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امروز رنج دیگر و پائیز دیگری ست افسانه ی غریب و غم انگیز دیگری ست
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]حمیده رضایی



[=Microsoft Sans Serif]شهادت مظلومانه پنجمین پیشوای شیعیان جهان
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] [=microsoft sans serif]امام رئوف ، معدن دانایی و شکافنده ی دریای علوم اسلامی
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] پنجمين ناخداي کشتي ايمان و سفینه هدایت
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] حضرت محمدبن علي ٬ امام باقر علیه السلام
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] بر سوگواران حضرتش تسلیت باد!



[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]هوای گریه دارم؛[=Microsoft Sans Serif]بگذار فرو شکنم،
[=Microsoft Sans Serif]بگذار کاروان دل را در این غربتِ جانکاه،
[=Microsoft Sans Serif]همراه سازم با اشک و نغمه‏ های سوزناکم را در گوشِ افلاکیان بخوانم.

[=Microsoft Sans Serif]به هر سو می‏نگرم، آخرین روزشمار خاموشی شمع است
و پروانگان، در حالِ طوافند.

آقاجان! تازه چشم‏هایم تو را باور کرده بودند؛


[=Microsoft Sans Serif]چشم‏هایِ نابینایی که جز جمالِ دل‏آرای تو، هیچ نمی‏دید.

پیشوای پنجم! شمع‏ها را به یادِ تو هر غروب روشن می‏کردم
و گُل‏ها را سحر به عشق تو آب می‏دادم.

ای زیباترین واژه‏ ی من!
آمدی و پرده‏ ی نادانی را کنار زدی
و اینک با رفتنت، مرا در غم نشاندی.

بی تو، پرنده‏ ها نمی‏ خوانند
و نسترن‏ها به طراوت نمی‏ نشینند.

بی‏ تو، دریاها طوفانی‏ ترین لحظات را سپری می‏کنند
و موج‏ها بهانه‏ ای برای رقصیدن ندارند.

ای امام مظلوم وای پیشوایِ معصوم!


[=Microsoft Sans Serif]در این فضایِ تیره،
[=Microsoft Sans Serif]روحِ پر اندوهم را،
امیدوارانه راهی حریم پاکت نموده
‏ام؛
تا شاید در این لحظات،
[=Microsoft Sans Serif]پیوندِ دست‏های متبرکت را
با نور به نظاره بنشینم.

مرا لبریز از صفا کن، که صفای نورانی‏ات،

[=Microsoft Sans Serif]هرگز از خاطرم نمی‏رود.
تو امشب به خوابِ ابدی می‏روی،
شهادت را بوسه می‏زنی، در آغوش می‏فشاری؛

بگذار گریه کنم، بگذار بغضم را بشکنم
و در دلتنگ‏ترین لحظه‏ ام بگریم!

پروانه‏ ی دلم را آورده ‏ام تا به دور شمعِ جمالت بسوزانم
و گُل امیدم را با تو زیباتر نمایم؛ ای فانوس شب‏های ظلمانی!
رفتنت چه دلگیر بود! تو همواره زنده ‏ای؛
مگر می‏شود خورشید بمیرد؟!!


[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[b]content[/b]

صدای لا اله الا اللّه در سکوت تیغ می‏پیچد، و پیکری مطهر،

سوخته از نازیبایی‏ها میهمان بهشت می‏شود، و هنوز بعد از گذشت سال‏ها،

هم‏نوا با عرفات،

ضجه می‏زنیم مظلومیت امام غریب شیعه را.


آغوش بگشا، ای «بقیع» که سروِ عالم آرای دانش،

هم‏جوارت خواهد شد. آغوش بگشا، ای تربت پنهان زهرا علیهاالسلام که

فرزند مظلومی دیگر،

به «غربت آباد بقیع» می‏پیوندد. آغوش بگشا که اینک آخرین

یادگار لحظه‏ های ارغوانی عاشورا را به دامان خواهی گرفت.