✿ღ✿ "آن مرد می آید " اگر ... ✿ღ✿

تب‌های اولیه

598 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="DarkGreen"]دل گرفتگی ...[/]

[="Blue"]ماه می گیرد

خورشید می گیرد

مدتش یک ساعت و یا بیشتر ....

اما غروب جمعه

وقتی تو نمی آیی

دلم می گیرد

مدتش ؟

خدا داند !

... ... اللهم عجل لولیک الفرج ... ...[/]

به به اقا مهدی ، جونم فدات بریم انتقام محسن رو بگیریم؟
سلام یادم رفت

[="darkgreen"]ای سکوت و وقار زیبای شب ها!

ای درخشش ماه و ستاره ها که خود وعده داده ای می آیی

بیا و عهدی را که با ما بستی به جا آور

ما هنوز سر همان کوچه ی سبز که به انتظار ختم می شود ایستاده ایم و بی قرارتر از همیشه

ندای انتظار سر داده ایم...

خدایا , شب یلدای هجران را به یمن ظهور ماه کاملش کوتاه کن و به ما توفیق ده

تا طلوع جمالش را نزدیک ببینیم... [/]

سلام آقا جون
من گناهکارو با همه بدیام ببخش و جزو سربازاتون قبولم کنید...
قول میدم با عشق تو راهتون جون بدم
انشالله که کفاره گناهام باشه نحوه شهادتم

واقعا نمیدونم...
فقط امیدوارم در طرف مقابلش نباشم.
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

سلام
هنوز وقت هست تصمیمتون زود بگیرد کدوم ورید شاید تا اخر شب یهو اقا امد ها

سلام
اگه بشنوم آقا اومده اول پيراهنم را در مي آورم تا با شمشيرش گردنم را به دليل علم بدون عملم مي زنه خوني نشه آخه شستنش مكافاته
---
هرسر موي مرا باتو هزاران كار است
ما كجاييم و ملامت گر بي كار كجاست
شب تاريك و ره وادي ايمن در پيش
.......................وعده ديدار كجا

سلام
نه نترس اقامون مهربونه بچه شیعه ها رو هم خیلی دوست داره اگه دوست نداشت که مشکلتو حل نمیکرد یادت رفته؟

من ذوق مرگ میشم


[="DarkGreen"]
گرپرده زرخ باز نمايد[="#ff00ff"] مهدي(عج)[/]
از خلق جهان دل بربايد[="Magenta"] مهدي(عج)[/]
اي شيعه چنان منتظر مولــي باش
گويي كه همين جمعه بيايد[="Magenta"] مهدي[/][/]

[="purple"]
چیست این دلشوره های بیکران

پشت کاشی های سبز جمکران

تا به کی ازداغ هجران تو صبر

جلوه کن ای آفتاب پشت ابر[/]

[="purple"]جهت تعجیل در فرج سه صلوات [="red"]خالص [/]بفرستید...[/]

[="navy"]عمریست که از حضوراو جا ماندیم

در غربت سرد خویش تنها ماندیم

اومنتظر است تا که ما برگردیم

ماییم که در غیبت کبری ماندیم

بیایید برگردیم...[/]



الا طليعه ي کوثر سفر بس است بيا*
غروب غربت مادر سفر بس است بيا*

بيا که چشم به راهت نشسته خاک بقيع*

به جان فاطمه ديگر سفر بس است بيا* ...
تعجيل در فرجش 3صلوات

مهربانی;22368 نوشت:
به به اقا مهدی ، جونم فدات بریم انتقام محسن رو بگیریم؟
سلام یادم رفت

سلام
ببخشید مهربانی

میشه بگین محسن کیه ؟

سلام بروی ماهتون
محسن برادر امام حسن و امام حسینه قربونشون برم
یه نامردی با زدن میخ در این شکوفه علوی رو نشکفته پرپر کرد
منتظریم اقا بیاد اجازه بده همچین بزنم زیر گوشش که برق از کلش بپره

خبر امد خبری در راه است...
دست افشان پای کوبان میروم/بردر سلطان خوبام میروم
می روم کز خویشتن بیرون شوم/در پی لیلا رخی مجنون شوم
اقا جون تو رو خدا از شمشیر اقا حرف نزنید!اقا مهربون تر از این
حرفاست!این حرفا از کجا اومده که تا زیر شکم اسب اقا خون میاد
اینا رو دشمن گفته که شیعه رو خراب کنه!اقا وقتی بیاد بازم ازادیه!
مگه توی قران نداریم که یهود و نصاری تا قیامت هستند!اقا شمشیرش
رو برای اونایی میکشه که براش شمشیر بکشن!تو رو خدا انقدر اقا رو
اینطوری تصور نکنیم که یه مشت ملعون وهابی زبونشون روی ما دراز
باشه.اول خودمو میگم بعضی از ما انقد توی افکارمون غرق شدیم
و انقد از خودمون متشکریم که اگه مجلس سینه زنی باشه و اقا
ظهور کنه ما سینه زنی مون رو میریم.بیاید این روایات دشمن رو حذف
کنیم و به فکر این باشیم که اقا رو اقا بشناسیم!
کاش اقامون بیاد دیگه من که ادم نیستم خودش بیاد ادمم کنه
بیاید حداکثری باشیم انتقام و عدالت مقدمه است توی مقدمه
نمونیم .اقا سکته ای و گریه کن نمیخواد اقا یار میخواد که بی بی نگه
مهدی من یار نداره...!اقا رو میخوایم گناه نکنیم که اشک اقا رو در بیارم
اقا که شاعر و دیوانه نمیخواد اقا که گریه کن و زجه زن نمیخواد!!!!
اینجا گرگن همه من چرا باید مثل یه بره مهربون بیام با خواهر برادرایی
که همشون از من بهترن تبادل نظر کنم!هنر اینه که مهدی رو جایی فریاد
بزنیم که اسمی ازش نیست!!!!اصلا حواسمون هست؟خواهر و برادر ما
با یکی دوبار رفتن توی چت و این اینترنت مسخره دارن خراب میشن و اون
لحظه اگه فریادم بزنی نمیشنونه!چرا باید اینطوری بشه؟نمونش همین فتنه
اخیر انقد سکوت کردیم و توی صحنه نبودیم که یه مشت از خواهر برادرای
خودمون قاطی منافقا شدن!برادرا و خواهرا بیاید یه فکری بکنیم یه حرکتی بکنیم
هر کس به نوبه خودش داد بزنه....بیاید راهکار بدیم و اینجا بشه جلسه عمل و
هر کدوم ازما یه سرباز باشیم و اینجا مقرمون!نه این که بیایم اینجا و فقط حرف
بزنیم من که تازه اومدم نمیدونم اما امیدوارم اینجا بشه اونی که باید بشه!
من خجالت کشیدم وقتی بعضی هااینجا بهم میگن خواهر جوووون و برادر جوووون!
این جووون با اونجووون چت یکیه هر دوتاش از یه جا میاد اینطور جاها اخرین امیده
تو رو خداپاسداری کنیم.یا علی بگیم...
همه این حرفارو اول خطاب به خودم گفتم یه وقت به کسی جسارت نشه...
من که اگه اقا بیاد هیچ کدوم از این حرفارو نمیزنم فقط سرمو میندازم پایین و
شعار نمیدم که اقا بریم من پایه ام...اون وقت طاقت نگاه اقا رو ندارم یا این که
بگه همه چیز درسته فقط انتقام و شعر تو عرض ارادتت مونده بود!!!سرمو
میندازم پایین و میگم اقا شرمنده ام هیچ غلطی نکردم!من از شما فقط اشک
رو فهمیدم و دست به سینه وایسادم تاشما بیای و....من که روم نمیشه سرمو
بلند کنم چه برسه به....!بیدار بشیم تو رو خدا اقا سرباز میخواد...

آقاي خوبي ها
بيا و با انتقام سهمگينت به آنهايي كه مادر مظلومه ات را به شهادت رساندند اما منكر آن شده اند بفهمان كه در بين در و ديوار وكوچه هاي بني هاشم چه گذشت...

سلام
اقا جون مادرت دیگه این هفته بیا


[="Blue"]اینجا آسمان ابری ست
[="DarkGreen"]آنجا را نمی دانم[/]
اینجا هوایش بهاری نیست
[="DarkGreen"]آنجا را نمی دانم[/]
اینجا عاشقا تنهایند
[="DarkGreen"]آنجا را نمی دانم[/]
اینجا دل برای تو تنگ است
[="#006400"]آنجا را نمی دانم...[/][/]


ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه

تو كدام آینه ای ؟ صلّ علی آیینه

تو كدام آینه ای، ای شرف الشمس غریب

كه زد از دوری دیدار تو چشمم پینه

از همه آینه ها چشم رها كرده تری

می زنند آینه ها سنگ تو را بر سینه

لوح محفوظ خدا! آینگی كن یك صبح

كه جهان پر شده از آتش و كفر و كینه

در همه آینه ها نام تو را كاشته ایم

ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه

علیرضا قزوه
فروردین 1386

این عشق در دل از ازل بوده ست جاری

اما زمین از یادمان برد بی قراری

یك پرسش ساده كلید قفل دل شد:

آیا تو مولای خودت را دوست داری؟

آیا به یاد یوسف تنهای زهرا

در غیبتش خونین دل و چشم انتظاری؟

آیا محب و شیعه ی آن مهربانی

پس كو نشانهایت كجا شد دست یاری؟

یك عمر بی او در جهالت مرده بودی

حالا بهاری شو به انفاس بهاری

...

آقا دلم خون شد ز سربازی شیطان

دستم بگیر، گردم به راهت جان نثاری

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/][/]


یااباالصالح المهد ی جان زهرایت بیا..........................

شعری تقدیم به آقا



ای ز روی تو هویدا آفتاب // ساطع از رخسار ماهت نور ناب

ای ز رفتار تو یاران در شعف // ای زگفتار تو خصم دون مجاب

ای نهیب صادق و توفنده‌ات // برگرفته از رخ باطل حجاب

ای ز ایجاز سخن های تو شد // خیل کافر مات و مبهوت از جواب

ای دل بی تاب فرزندان تو // از کلام تو گرفته صبر وتاب

ای زگفتار شکر آمیز تو // می شود آرام روز التهاب

گوش ما بر امر و بر فرمان توست // ای علی فرزند پاک بوتراب

رهروی می گفت روز و شب(ولی) // چشمم از شوقش نیارآمد به خواب


ولی حسینی




دیر می شود برگرد................

بــرای آمـدنــت دیــر مـی شــود، بــرگــرد


زمان ز پرسه زدن سیر می شود، برگرد


در انتــظــار تــو بـا کــولــه باری از وحشت


زمـیـن دوباره زمینگیر می شود، برگرد


بـرای روشنـی چشـم آسمـان، خـورشید


میـان چـشم تـو تـکثیر می شود، برگرد


همیشه جای تو در لحظه‌هایمان خالیست


غـروب جـمعه که دلگیر می‌شود، برگرد


و جـمـعـه‌ای کـه بـیـایـی، تمام عرش خدا


بـه سمت خاک سرازیر می‌شود، برگرد

قلم شد مشـت و جوهر آب دیده به لوح سینـه هجـران کشیـــده
نوشتـم نامــــه ای با آه و زاری برای مـه وشـــی زیبانـــگاری
بنـــام آنکه مهرت در دلم ریخت همو که عشـق تو با جانم آمیخت
سـلام ای دلبــرم ای نازنینــم ســلام ای تاج سر ای مه جبینم
ســلام ای سرو قد ای گلعذارم خبـــر خواهی اگر از حـال زارم
مــلالی نیست جــز درد جدایی کجایــی ای گل نـازم کجایی ؟
نه پنهانــی که پیـدایت نمایـم نـه پیدایــی تماشایت نمایــم
همه سوزم همه سوزم همه سوز به عشقــت ای عزیز عالم افروز
دو چشمم بی رخـت نوری ندارد دل مـن طاقـت دوری نـــدارد
بیـــا از دوریـت آن روزه دارم که بـــر الله اکبــر گوش دارم
دلـم دکان عشق و احتیاج است بیا ای مشتـری جانم حراج است
تو که هفت آسمان را قبله گاهی بهــایش را بــده نیمه نگاهـی
غلط گفتــم خطا رفتــم ببخشا جسورانـه نمــودم نامــه انشاء
تو آن می کن که بر آن میل داری که در هستی تو صاحب اختیاری
کجـا با مــن نگارا کـــار داری تو شاهــی از گدایـی عار داری
ز دل غم نامــه خود تا نوشتــم ببستــم روی آن خوانا نوشتـم
فرستنــده : زمیـن ظلم و باطل ز شهــر آینــه از کشــور دل
خیابـان جنــون بازار غــربت کنــار سـوز نبش دار غــربت
پلاک بـی کسـی از کوچـه درد غریب و خسته و تنها و شبگرد
ولی گیرنده : در صحرای غیبت میــان خیمه عشــق و محبت
رسد نامه به دست شـاه و مولا عزیــتز فاطمه مهـــدی زهرا
سحـر برد و دلــم غرق نوا بود که آن نامه رسان باد صبــا بود
به دستش بوسه دادم گفتمش زار جـواب نامـــه ام را زود بــازآر

تعجیل در فرجش صلوات


:hamdel:موعود:hamdel:


از آسمان ها بچرخان، چشمی به این خاک، موعود
برخاک سردی که مانده است این گونه غمناک، موعود!


بی آفتاب نگاهت، بی تابش گاه گاهت
مانده است تقدیر گل های در چنگ کولاک، موعود!


بر گیر فانوس ها را، دریاب کابوس ها را
روییده بر شانه شهر، ماران ضحاک، موعود!


در این غروب غم آهنگ، در بازی رنگ و نیرنگ
گویا فقط عشق مانده است چون آینه پاک، موعود!


با زخم زخم شکفته، باوردهای نگفته
در انتظار تو مانده است این قلب صد چاک، موعود!


در کوچه باغان مستی، تا پنجمین فصل هستی
آکنده از باور توست این عقل شکاک، موعود!


این فصل، فصل ظهور است، آیینه ها غرق نور است
احساس من پر گشوده است تا اوج افلاک، موعود!


نویسنده:سید حبیب نظاری


ویرانه نه آن است كه جمشید بنا كرد

ویرانه نه آن است كه فرهاد فرو ریخت

ویرانه دل ماست كه هر جمعه به شوقت

صد بار بنا گشت و دگر باره فرو ریخت


آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان

قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران

آقا اجازه ! پشت به من كرده قلبتان

بار ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان

قصدم گلايه نيست ، اجازه ! نه به خدا

اصلا به اين نوشته بگوييد داستان

من خسته ام از آتش و از خاك ، از زمين

از احتمال فاجعه ، از آخرالزمان

آقا اجازه ! سنگ شدم مانده در كوير

باران بيار و باز بباران از آسمان

اهل بهشت يا كه جهنم ؟ خودت بگو

آقا اجازه ! ما نه در اين و نه در آن

يك پاي در جهنم و يك پاي در بهشت

يا زير دستهاي نجيب تو در امان

........................................

......................آقااجازه!

...........................................

باشد ! صبور مي شوم امّا تو لااقل

....... دستي براي من بده از دورها تكان......

اللهم ...عجل...لولیک....الفرج....

[=tahoma]

[=arial][=&quot]

[/]

[/]آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان

[=arial][=&quot]
[/]
[/]
[=arial][=&quot]آقا اجازه! خسته ام از این همه فریب،[/][=&quot]
از های و هوی مردم این شهر نا شکیب.[/]
[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،[/][=&quot]
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب.[/]
[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]آقا اجازه! باز به من طعنه می زنند[/][=&quot]
عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب.[/]
[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب![/]
[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،[/][=&quot]
«آدم» نمی شویم! بیا: ماجرای «سیب»![/]
[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]باشد! سکوت می کنم اما خودت ببین[/][=&quot]..!
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب[/]
....

[/]

........................................



......................آقااجازه!


...........................................


باشد ! صبور مي شوم امّا تو لااقل


....... دستي براي من بده از دورها تكان......

اللهم ...عجل...لولیک....الفرج....


[/]

بر چهره پر ز نور مهدي صلوات/ بر جان و دل صبور مهدي صلوات/
تا امر فرج شود مهيا/
بفرست بهر فرج و ظهور مهدي صلوات ...
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

کجایی مهدی جان ؟

یا نه ، شاید یهتر است بگویم

کجایم مهدی جان . . . . . . . . . .؟؟؟

اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک
اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک
اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی

خدایا خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی رسولت را نخواهم شناخت

خدایا رسولت را به من بشنسان که اگر رسولت را به من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت

خدایا حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی در دینم گمراه گشته ام


مفاتیح الجنان / دعا در عصر غیبت برای امام عصر علیه السلام

یا صاحب الزمان هزار بار نوشتم و پاره كردم باز
نيامدي و دلم را ستاره كردم باز
چقدر شعر شدم، شعرهاي آبي رنگ
رديف و قافيه و استعاره كردم باز
چقدر سوره شدم، آيه آيه دلتنگي
چقدر محض شما استخاره كردم باز

در جمعه ی انتظار برمیگردی
با هیبت و با وقار برمی گردی
سوگند به خانه زاد کعبه ،حیدر
باغیرت ذوالفقار برمی گردی

ای سفر کرده ی موعود بیا
که دلم در پی تو دربه در است


جان ناقابل این چشم به راه
برگ سبزی به تو، روز پدر است

[=tahoma]

باز هم فردا

بازهم جمعه

وباز هم

انتظار


آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان

قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران


آقا اجازه ! پشت به من كرده قلبتان؟؟


بار ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان


قصدم گلايه نيست ، اجازه ! نه به خدا


اصلا به اين نوشته بگوييد داستان


من خسته ام از آتش و از خاك ، از زمين


از احتمال فاجعه ، از آخرالزمان


آقا اجازه ! سنگ شدم مانده در كوير


باران بيار و باز بباران از آسمان


اهل بهشت يا كه جهنم ؟ خودت بگو


آقا اجازه ! ما نه در اين و نه در آن


يك پاي در جهنم و يك پاي در بهشت


يا زير دستهاي نجيب تو در امان

[=tahoma]

[=arial][=&quot]آقا اجازه! خسته ام از این همه فریب،

[/][=&quot] از های و هوی مردم این شهر نا شکیب.[/]

[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،

[/][=&quot] دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب.[/]

[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]آقا اجازه! باز به من طعنه می زنند

[/][=&quot] عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب.[/]

[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند

«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب![/]

[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،

[/][=&quot] «آدم» نمی شویم! بیا: ماجرای «سیب»![/]

[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]


[=arial][=&quot]باشد! سکوت می کنم اما خودت ببین[/][=&quot]..!

آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب[/]

....

[/]

[/]

........................................



......................آقااجازه!


...........................................


باشد ! صبور مي شوم امّا تو لااقل


....... دستي براي من بده از دورها تكان......

اللهم ...عجل...لولیک....الفرج....

[/]

بسم رب المهدي

مرا بخوان

صدايم کن
اي اشتياق بي انتها
اي ايستاده بر فراز زمان
که رهگذري خسته ام
در بياباني بي آب
تفتيده در آفتاب
و تو تک درخت صحرايي
با سايباني گسترده و آبي روان
مرا سوي خويش بخوان
اي رويش بهار در هجوم خزان
که درمانده ام در چالش هاي زندگي
و همهمه هايي که نام مرا فرياد مي زنند
و تو برتر از هر صداي آشنا و دلنشيني
با طنين گرم هدايت
مرا از ياد مبر
که مي سوزم
در آتشي که خود برافروخته ام
و تنها تو مي تواني
خنکاي سرود ابراهيم را
در گوش آتش بخواني
مرا بخوان در خوش ترين خاطره ايام
در جشن حضور

..آقا تو را گم کرده ام..


[="Red"][="Purple"]اگر:[/]
به اندازه آب خوردنی به آقامون نیاز پیدا کنیم و اون نیاز رو احساس کنیم.
[/]

[="purple"]

هم چاه ، سر راه تو دائم بکنیم
هم جمعه ز انتظار تو دم بزنیم !

این نامه چندم است تو می خوانی؟
داریم رکورد کوفه را می شکنیم!!

یازهرا (س)

[/]

[="Blue"]واقعیتش در آن زمان و لحظه شاید هضم وباور کردنش برام مشکل باشه
ولی می دانم که در دلم شاید بگذرد(انشاءالله)
سر ما وقدم تو ...:Gol:[/]

اولا
چه عرض کنم ؟؟؟

دوم دو تا شعر براش آماده کرده ام یکی از س و دیگری از ش

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا

[="blue"]
دیر آمدی ‌ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست

بر آتش عشقت آب تدبیر
چندان که زدیم بازننشست
از روی تو سر نمی‌توان تافت
وز روی تو در نمی‌توان بست
از پیش تو راه رفتنم نیست
چون ماهی اوفتاده در شست
سودای لب شکردهانان
بس توبه صالحان که بشکست
ای سرو بلند بوستانی
در پیش درخت قامتت پست
بیچاره کسی که از تو ببرید
آسوده تنی که با تو پیوست
چشمت به کرشمه خون من ریخت
وز قتل خطا چه غم خورد مست
سعدی ز کمند خوبرویان
تا جان داری نمی‌توان جست
ور سر ننهی در آستانش
دیگر چه کنی دری دگر هست

[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

[=tahoma, sans-serif]...[/][=tahoma, sans-serif]پس از ستایش و حمد خداوندی که معبودی جز او نیست

و درود به سید و مولی و پیغمبر گرامی ما حضرت محمد و خاندان پاکش[/][=tahoma, sans-serif]...

[/][=tahoma, sans-serif]اگر چه هم اکنون در مکانی دور از جایگاه ستم گران سکنی گزیده ایم [/][=tahoma, sans-serif]

که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمانمان را مادامى که دولت دنیا در دست فاسقان است در دوری ما دیده است[/][=tahoma, sans-serif]،

ولى با این حال به أحوال شما آگاهیم و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نیست و از خواری و مذلتی که دچارش شده اید باخبریم،

و این پیش آمد بدان سبب شد که بسیارى از شما بسوى آنچه پیشینیان صالح از آن رو گردان بودند متمایل گشته

و بدان عهدى که از ایشان گرفته شده بود پشت پا زدند که گویا به آن پیمان آگاه نیستند[/][=tahoma, sans-serif]. [/]

[=tahoma, sans-serif]ما از رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم

که اگر جز این بود دشواری ها و مصیبت ها بر شما فرود می آمد دشمنان شما را ریشه کن مى نمودند،

پس تقوای خدا پیشه کنید تا در بیرون آمدن از فتنه ای که به شما روی آورده نجاتتان بخشیم،

فتنه و آشوبی که هرکس أجلش فرا رسیده باشد در آن هلاک می گردد و آن کس که به آرزویش رسیده باشد از آن دور ماند[/][=tahoma, sans-serif].[/]

[=tahoma, sans-serif]و آن فتنه نشانه‏اى است براى نزدیک شدن حرکت ما و اظهار نمودن شما امر و نهى ما را براى همدیگر،

و خداوند نور خود را تمام خواهد کرد اگرچه مشرکان را خوش نیاید[/][=tahoma, sans-serif].[/]

[=tahoma, sans-serif]از آتش برافروخته جاهلیت که گروه های اموی آن را شعله ور ساخته و گروه هدایت یافته را بدان می ترسانند به تقیه پناه برید و چنگ زنید[/][=tahoma, sans-serif].

[/][=tahoma, sans-serif]من عهده دار نجات کسی هستم که در آن فتنه برای خود مقام و جایگاهی نجوید و در عیبجویی از آن به راهی پسندیده گام گذارد[/][=tahoma, sans-serif].[/]

[=tahoma, sans-serif]از حادثه ای که به هنگام فرا رسیدن ماه جمادى الاول همین سال روی خواهد داد عبرت بگیرید و از خوابی که شما را فرا گرفته

برای حوادث بعدی بیدار شوید[/][=tahoma, sans-serif]... .[/]

[=tahoma, sans-serif]پس هر یک از شما باید کارى کند که او را به دوستى و محبت ما نزدیک گرداند

و از آنچه خوش آیند ما نبوده و باعث کراهت و خشم ماست دوری گزیند زیرا امر ما ناگهانی فرا می رسد

در هنگامی که توبه و بازگشت برای او سودی ندارد و پشیمانیش از کیفر ما نجاتش نمی بخشد،

خداوند راه رستگارى را به شما الهام فرماید و در توفیق‏یابى به رحمتش درباره شما لطف نماید[/][=tahoma, sans-serif].[/]

[=tahoma, sans-serif]این نامه ما است به تو [/][=tahoma, sans-serif]([/][=tahoma, sans-serif].......[/][=tahoma, sans-serif]) [/][=tahoma, sans-serif]اى برادر دوستدار و مخلص وبا صفاى در مودت و یار با وفاى ما[/][=tahoma, sans-serif]...

[/][=tahoma, sans-serif]این نامه و مضمون آن را به هر کس که اطمینان دارى برسان و همگى آنان را بعمل کردن بدان سفارش کن ان شاء اللَّه[/][=tahoma, sans-serif]. [/]

[=tahoma, sans-serif]و صلى اللَّه على محمّد و آله الطاهرین[/][=tahoma, sans-serif].

[/][=tahoma, sans-serif]([/][=tahoma, sans-serif]برگرفته از نامه امام عصر عج به شیخ مفید ره[/][=tahoma, sans-serif]/[/][=tahoma, sans-serif]کلمة الامام المهدی[/][=tahoma, sans-serif]/[/][=tahoma, sans-serif]ص[/][=tahoma, sans-serif]189)[/]

شعبان رسید خبر از تو باز ، نه// جانم به لب رسید خبر از تو باز، نه//
این جمعه هم به زمزمه انتظار تو // با تاب و تب رسید خبر از تو باز ، نه

سلام سجده شکر بجا میاوریم بیاری امام زمانمان انشاالله:hamdel:

سفر به شهر دوست

امروز که تاریخ نیامدنت را نگاه می کنم
قصه نیامدنت به هزار و چهارصد بار غربت می رسد

بی تو آقا جان باور می کنی خیلی خوب نیستم
بعضی وقتها آنقدر درگیر زندگیم که نبودنت را حس نمی کنم

آنقدر ارقام دنیا و دلبستگی هایم مشغولم کرده
که شمارش روزهای تلخ بی تو را از یاد برده ام

آقا نکند با ما قهری؟

نکند در حجاب غیبت بمانی و باز نگردی

نه نه چه حرفهایی
همه عالم و مذاهب می دانند
همه در انتظارند ؛ منتظر شما ناجی غیبی

یابن الحسن ، دیروز در خیابان عریض چه کنم ، قدم می زدم
قصه در رکاب شما بودنم را رقم می زدم

ادامه دارد...

بابا جون میدونم که دروغ میگم !!!!!!!!!

ولی بزار با دروغام خوش باشم ، دروغش هم لذت بخشه !

. . . لَیتَ شِعریِ اَینَ اسّتَقَرَّت بِکَ النَوَّی ، بَل اَیُّ اَرضٍ تُقِلُّکَ اوَ ثَریَ ، ابَِرَضوی اَو غَیرِها اَم ذِی طُوی ، عَزیزٌ عَلیَّ اَن

اَری الَخَلقَ و لا تُریَ و لا اَسمَعَ لَک حَسیساً وَ لا نَجوَی ، عَزیزٌ علَیَّ اَن تُحیطَ بِکَ دونِیِ الَبَلویَ و لا یَنالُکَ مِنِّی

ضَجیجٌ وَ لا شَکوی، بِنَفسی اَنتَ مِن مُغَیِبٍّ لَم یَخلُ مِّنا بِنَفسی اَنتَ مِن ناِزحٍ ماَ نَزَحَ عَنَّا بِنَفسی اَنتَ اُمنِّیةُ شاِئقٍ

یَتَمنَّی مِن مُومنٍ وَ مُومِنَةٍ ذَکَرا فَحَّناَ ، بِنَفسی َانتَ مِن عَقیدِ عِّزٍ لا یُسامَی ، بِنَفسی اَنتَ مِن اَثیلِ مَجدٍ لا یُجاریَ

بِنَفسی اَنتَ مِن تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهَی ، بَِنَفسی اَنتَ مِن نَصیفِ شَرَفٍ لا یُساویَ ، اِلی َمتی اَحارُ فیکَ یا مَولای و

ِالیَ مَتی و َاَیَّ خِطابٍ اَصِفُ فیکَ و اَیَّ نَجوی . . .

. . . کاش میدانستم دلها کجا با تو آرام میگیرد ، بلکه به کدامین زمین اقامت داری ، آیا در ریگزاره ها یا در غیر آن

در ذی طوی ؟ ، چه سخت است بر من که ببینم خلق را و نبینم تو را ،و نه از تو صدای محسوسی شنوم و نه

حتی نجوایی ! سخت است بر من که بلا تو را احاطه کند و از جانب من صدای ناله ای ناچیز و حتی شکایتی

بسویت نیاید ! به جانم قسم تو آن پنهانی هستی که هرگز از ما به کنار نیستی ، به جانم قسم تو آن جداشده

ای هستی که هرگز از ما جدا نیستی ، به جانم قسم تو منتهی آرزوی هر مومنی هستی که آرزو میکند و به

یادت ناله سر میدهد ، به جانم قسم تو وابسته به آن عزتی هستی که احدی برابری ات نمی کند ، به جانم

قسم تو آن رکن اصیلی هستی که همجواری نیابد ، به جانم قسم تو از آمیختن نعمتهایی هستی که چیزی به

آن نمیرسد ، به جانم قسم تو نیمه شرافتی هستی که نیمه ای دیگر برایش نیست ، تا به کی سرگردان تو

باشم ای مولای من ، و تا کی و چگونه تو را خطاب کنم و نجوا نمایم . . .

[="blue"]آقای حقیقی همه ما سلام

همین دیروز بود که دیدمت در دستان پیرمردی که بر دیوار تکیه زده بود و دیگر نایی برای بلند شدن نداشت و در نگاه کودکی که اشک هایش صورتش را پر کرده بود و دیگر توانی برای گریه نداشت. هر دو نگاهشان یک چیز را می گفت وقتی چشمانشان را دنبال کردم چیزی ندیدم جز رد پای یک انتظار ،دوست داشتند که ببینند شاید هم منتظر بودند تا ببینند من هم نگریستم تا آمدنت را ببینم چون من هم خسته بودم مانند هر دوی آن ها ...

آن قدر خسته که حتی تصورش را شاید نتوانی بکنی آقای حقیقی من .

نشسته بودم و به این فکر می کردم که اگر تو بودی دستان پیرمرد را می گرفتی و اشک های کودک را پاک می کردی و می رفتی و کسانی که آن دو را اینقدر نا توان کرده بودند پیدا می کردی .اما نیستی و همچنان خسته ام و صدای گریه کودک دیگر حوصله ای برایم نگذاشته است و حتی تحمل صدای سکوت آن پیرمرد را هم ندارم .

حتی آفتاب هم سوزان تر بود با اینکه همه جا ابری بود .

نمی توانستم بمانم کم آورده بودم وقتی بلند شدم که بروم پیرمرد دستش را بالا گرفت تا بلندش کنم آری او هم بلند شد و به من گفت پسرم انگار نمی خواهد بیاید .اما کودک همچنان به دوردست نگاه می کرد و هم چنان اشک می ریخت من خسته شدم و رفتم .

امروز پیرمرد را دیدم که هنوز نا توان بود و من هم هنوز خسته ، ولی کودک دیگر گریه نمی کرد و وقتی مرا دید به من لبخند زد..[/]
[="magenta"]منبع: لهوف[/]

[="darkgreen"]وفای به عهد داشته باشیم [/]

[="darkgreen"]ودر گفته هامان صادق باشیم.[/]

تعريف انتظار

انتظار حالتي است روحي براي آمادگي نسبت به آنچه دوست داريم و در آينده آن را خواهيم يافت . اين حالت قلبي ضد ياس و نا اميدي است .

شايد معناي انتظار در يك مثال ساده بخوبي روشن شود :

شخصي كه در انتظار مسافري است ، هرقدر كه محبتش به او بيشتر باشد ، بيشتر براي ديدن او آماده مي شود ، فراق او را دردناك تر مي بيند ، و قبل از رسيدن مسافر ، مي كوشد تا خانه را نظافت كند ، و از هرگونه آلودگي پاكيزه سازد . همچنين مي كوشد تا خود را مورد رضايت مهمان عزيز خود قرار دهد و خلاصه جسم و روح خود را در راه جلب رضايت او مهيا سازد و آن گاه به انتظار مي نشيند. البته انتظاري كه هر لحظه شعله اشتياق را در او سوزنده تر مي دارد ، تا آنجا كه خود به دنبال محبوب مي رود و سراغش را از هر كسي مي گيرد.

انتظار امام موعود عليه السلام همين گونه است . و وظايف منتظر ، از درون معناي انتظار بر مي آيد : خود سازي ، ديگر سازي ، زمينه سازي براي ظهور.

قرآن كريم و انتظار

در آيه 93 سوره هود آمده است : « انتظار بكشيد كه من هم با شما از منتظرانم » همچنين در آيه 200 سوره آل عمران مي فرمايد « اي كساني كه ايمان آورده ايد ، صبر كنيد ، ديگران را به صبر بخوانيد و خود را آماده نگهداريد. » در احاديث ائمه معصومين عليهم السلام ، مجهز و آماده بودن در اين آيه ، به معناي آمادگي براي ياري امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف بيان گرديده است .

ويژگي هاي زمان غيبت

يكي از مهمترين ويژگي هاي زمان غيبت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف ، امتحان و آزمايش افراد است . ائمه اطهار عليهم السلام در احاديث مختلف ، از آزمون هاي گوناگون سخن گفته اند كه در اين دوران پيش مي آيد ، و مردم در بوته اين امتحان ها همچنان خالص تر و پيراسته تر مي شوند و در نهايت ، تنها افراد معدودي پيروزمندانه بيرون مي آيند .

دوران غيبت و انتظار ، زمان شناخته شدن منتظران راستين از مدعيان است .

حال جا دارد كه از خود بپرسيم : جزو كدام گروه قرار داريم ؟

آيا سنگيني اعمال زشت ما ، جواز ورود به گروه منتظران راستين را به ما مي دهد ؟ آيا براي استقبال از اين مهمان گرامي ـ كه ميزبان عالم وجود است ـ دل و جان خود را آماده ساخته ايم ؟ مي دانيم كه منتظران مصلح ، بايد صالح باشند . حال آيا صلاح دروني را به دست آورده ايم ؟

اينك با توجه به اين موضوع ، به وظايف خود در اين دوران خطير مي پردازيم.

وظايف منتظران

وظايف منتظران نسبت به امام موعود عليه السلام زياد است ، كه به چند مورد آن اشاره مي شود :

اول : محبت و ارتباط قلبي با امام زمان عليه السلام

انسان منتظر ، پيوسته پيوند قلبي با امام زمان خود دارد . و هيچگاه اين گوهر ارزنده را از دست نمي دهد.

امام صادق عليه السلام فرمودند : « كسي كه در زمان غيبت قائم عليه السلام بر ولايت ما ثابت و استوار بماند، خداوند به او پاداش هزار شهيد عطا فرمايد. »

در حديث ديگر آمده است كه بر امامت حضرت مهدي عليه السلام كسي استوار نمي ماند مگر آن كس كه يقين قوي و شناخت صحيح داشته باشد.

دوم : انتظار مداوم ظهور آن حضرت

بايد پيوسته منتظر آن حضرت باشيم ، و هر لحظه خود را براي آن واقعه عظيم و بي مانند آماده سازيم .خداوند متعال در قرآن ، هدف از خلقت انسان را عبادت مي داند و پيامبر اكرم در حديثي معناي اين آيه شريفه را بيان مي فرمايند : «برترين عبادت ها ، انتظار فرج است. »

پس انتظار ظهور ، رسسيدن به بالاترين عبادت و دستيابي به هدف خلقت است . در بيان اهميت انتظار ، امام صادق عليه السلام مي فرمايند : « هركسي دوست دارد از جمله ياران حضرت قائم عليه السلام باشد ، بايد در حالي انتظار كشد كه پرهيزگاري و اخلاق نيكو داشته باشد. »

امام سجاد عليه السلام نيز مي فرمايند : «مردم زمان غيبت حضرت مهدي عليه السلام كه به امامت او عقيده دارند و چشم به راه ظهورش باشند ، از مردم همه زمان ها برتر و بالا ترند. »

سوم : دعا و درخواست از خالق يكتا براي تعجيل ظهور

حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در پيامي به مردم فرموده اند: «براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد ، كه گشايش شما همان است. »

درس مهي كه از اين حديث مي گيريم ، آن است كه دعا براي تعجيل ظهور ، نه تنها براي زود تر فرا رسيدن آن روز تاريخي راحت انسان ها و حاكميت عدل در تمام جهان اثر دارد ، بلكه وسيله اي براي حل مشكلات فردي و اجتماعي انسان ها در زمان غيبت نيز خواهد بود. به عبارت ديگر هر كس به حل مشكل خود مي انديشد ، براي حل آن مشكل ، كوتاه ترين راه ، دعا براي راحتي و آسايش آن امام موعود است كه در نظر اهل معرفت ، از جان آن ها عزيزتر است . خداي مهربان ، آنگاه كه كسي را به ياد امام موعود و در حال دعا كردن براي آن بزرگوار ببيند، خواسته آن فرد منتظر را نيز بسيار بهتر از آنچه خودش خواسته است بر مي آورد.

محدث قمي در كتاب مفاتيح الجنان ، دعاهاي زيادي براي تعجيل ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نقل كرده است ، از جمله : دعاي مشهور (اللهم كن لوليك … ) ، دعاي ندبه ، زيارت آل ياسين ، دعاي عهد.

امام صادق عليه السلام در مورد دعاي عهد ـ كه بامداد هر روز خوانده مي شود ـ فرمودند : «هركس چهل روز اين دعا را بخواند،از ياوران حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف خواهد بود . و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد ، خداي تعالي او را زنده مي سازد تا در زمان ظهور ، در ركاب آن حضرت جهاد كند. »

چهارم : شناخت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف

در حديث معتبر از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) روايت شده كه فرمودند : « هر كس بميرد در حالي كه امام زمان خود را نشناسد، به مرگ دوره جاهليت ( مرگ كفر و نفاق ) از دنيا مي رود. »

اين كلام جاودانه پيامبر يكي از وظايف مهم ما را به ما ياد آور مي شود ، وظيفه اي كه نوعا از آن غفلت داريم . ترديد نيست كه شناخت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف فقط به معناي دانستن نام ايشان ، نام پدر و مادر و تاريخ تولد ايشان نيست و گرنه هر فرد كافر منافق مي تواند اين خصوصيات را ياد بگيرد .

آنچه مهم است شناخت آن حضرت به عنوان امام ما است كه حقوق فراوان از جمله حق حيات و زندگي به گردن ما دارد. مانند پدري مهربان دست عنايتش برسرما است و مانند برادري دلسوزبراي حل مشكلات ما اقدام مي كند ، بدون اينكه ما به اين همه نظر عنايت ، متوجه باشيم .

توجه آن حضرت به ما ، در حالي است كه به ما نياز ندارد. اگر آن حضرت ، بدون نياز به ما اين همه احسان مي نمايند، آيا سزاوار است كه ما در حالي كه سر تا پا به ايشان نياز داريم حقوقي را كه به گردن ما دارند ، ناديده بگيريم ؟


·

اي گل غايب

آبها نام تو را زمزمه مي كنند!
درختها به احترام تو سبز مي شوند!
نسيم دعاي عهد را در گوش سرو ها مي خواند!
در ياها با ذكر نام و ياد تو بي كرانه مي شوند!
گلها رنگ و بويشان رااز جمال تو وام مي گيرند!
زمين وآسمان و انسان دست به دست هم مي دهند وبا نجوايي سبز براي طلوع روي ماهت دعاي ندبه مي خوانند!
اي مولا!
ظهور و حضور تو سر سبزي مدام دنيا را نويد خواهد داد.
شكفتن گل رويت بهترين هديه براي منتظران است.
دلها و ديده هاي ما را در ياب


salam
az hama shoma khahesh mikonam k baraye faraje mola dua konid

بچه ها میشه یک کلکسیون از بچه های عزیز اسک دین داشت ( مشارکت کنید )
هر چی میخواهی به عزیز فاطمه بگو؟