کیا رفتن راهیان نور

تب‌های اولیه

84 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کیا رفتن راهیان نور

یا هادی

سلام همسنگران محترم

من دیدم جای این تاپیک خیلی خالیه گفتم ایجادش کنم:

کیا رفتن راهیان نور ، جنوب کشور رو دیدن؟ شلمچه - اروند - دوکوهه - طلائیه و......

از حال و هوای سفراتون بگید؟ اینکه چه جور دعوت شدید؟

اینکه بعد از سفر چه تغییراتی پیدا کردید؟

سلام.

من 4 سال پيش رفتم.

نمي دونم چي بگم.

فقط مي تونم بگم انگار رفتيم بهشت و برگشتيم.

انگار رفتيم سفر زمان.

همه جاش قشنگ بود. لاله هاي دشت عباس و صداي پرنده هاي مراز شهداي هويزه هنوز تو خاطرم هست.

بعد از سفر فقط حسرت و غبطه در دلم هست كه اي كاش ما هم مي تونستيم همسفر اونا باشيم.

من عید اونجا بودم ،دوباره دلم می خواد بازم برم .حال و هوای آدمو عوض می کنه . یه جورایی سبک می شی . انگار دوباره متولد شدم .

سلام
من تا حالا به این سفر نرفته ام اما جزء آرزوهای منه که به این سفر برم چون احساس میکنم در اونجا چیزهایی رو پیدا میکنم که در هیچ جای دیگه نیست.
برام دعا کنین...

اندیشمند جوان;257186 نوشت:
سلام
من تا حالا به این سفر نرفته ام اما جزء آرزوهای منه که به این سفر برم چون احساس میکنم در اونجا چیزهایی رو پیدا میکنم که در هیچ جای دیگه نیست.
برام دعا کنین...

پیشنهاد می کنم امسال بری واقعا بهشته ...

[="DarkGreen"]سلام
دلتون آب! :Nishkhand: من سالی ده دوازده بار(حداقل) میرم. خونمون اهوازه و تا نزدیکترین منطقه (مشهد الشهدای هویزه) با موتور(!) یه ساعت راهه.
ما اینجا هر از چند گاهی که دلمون میگیره بدون مقدمه چینی میریم طلاییه، چزابه، هویزه ...
[/]

خادم سنگر;257157 نوشت:
از حال و هوای سفراتون بگید؟ اینکه چه جور دعوت شدید؟ اینکه بعد از سفر چه تغییراتی پیدا کردید؟

خب شماهایی که رفتین از حال و هواش بگین چیه دارین بهم دیگه پز میدین:Cheshmak::Gol:

سلام من الحمدلله هرسال میرم
فقط امسال نتونستم برم (به خاطرکنکور)

خیلی جای عجیبیه
به نظرمن حداقل هرایرانی باید یکبار بره این
مکان مقدس رو ببینه

سلام
من عید امسال خادم بودم. تو منطقه ی شرهانی.
اینکه چه جوری دعوت شدم بماند که خیلی طولانیه ولی خیلی دوست داشتنی.
من منطقه ای که می خواستم خادم بشم رو خودم انتخاب نکردم. روز اول که تو پادگان شهید مسعودیان اهواز بودیم، بین بچه هایی که خادم شلمچه و طلائیه و خرمشهر و... بودن، چون شناختی از شرهانی نداشتن می گفتن نسبت به بقیه مناطق جای خیلی عالی ای نیست. بخصوص که خادمهایی هم که از شرهانی می اومدن می گفتن که خیلی از زائرها رو اونجا نمیارن و عموما خلوته.
وقتی رفتم ، بچه ها جاتون خالی، خداییش رفته بودم جبهه. جزء معدود مناطق دست نخورده زمان جنگ بود که پیوند عجیبی با محرم داشت- توش عملیات محرم رو انجام داده بودن. 15 محرم سال 61 شمسی .کلی راوی های عالی داشت و تو اون ایام که ما بودیم که البته شلوغ هم بود و کاروانهای زیادی هم اومدن. کاروانهایی که هرکدومشون خداییش برام یه درس بزرگ همراهشون بود.
برای من از شرهانی، یاد تنها شهید گمنامشه که برام مونده. اون ایام انگار باهاش زندگی کردم و امروز دستش رو می بینم توی زندگیم که همراه منه و خیلی جاها منو حفظ می کنه.
اگه نرفتین بچه ها؛ حتما امسال برین
یاعلی

بسم الله
چه قدر همه حال خوب گرفتن!بنده سه سال پيش رفتم حال خاصي هم پيدا نكردم راستش.اين رو براي اين ميگم كه بدانيد هركي ميره لزومآ دچار حال خوب نميشه.البته اونجا يه مدليه كه همه خاكي ميشن وآدم از خودش شرمنده ميشه.

[="Navy"]سلام
من تا حالا نرفتم فکر میکنم اونجا خبر خاصی نیست جز اشک و اه وناله یا حداقل اینه که چیزایی که دیدم همین بوده همه نشستن روی خاکا و دارن دعا میخونن گریه میکنن ... کاری که میشه اینجا تو خونه انجام داد:Gig:نمیشه؟!!...
همیشه فک میکنم اونجا چطور چند روز میشه دوام آورد دختر خالم که رفته بود با تعجب تمام ازش پرسیدم راحت بودید اونجا گفت اره تو یه مدرسه اسکان داشتیم!!!من بهش گفتم فک میکردم چادر زده باشن حالا باز خوبه یه سقف بالا سرتون بوده:Gig:
[/]

z.a.h.r.a;257421 نوشت:
سلام
من تا حالا نرفتم فکر میکنم اونجا خبر خاصی نیست جز اشک و اه وناله یا حداقل اینه که چیزایی که دیدم همین بوده همه نشستن روی خاکا و دارن دعا میخونن گریه میکنن ... کاری که میشه اینجا تو خونه انجام داد:gig:نمیشه؟!!...
همیشه فک میکنم اونجا چطور چند روز میشه دوام آورد دختر خالم که رفته بود با تعجب تمام ازش پرسیدم راحت بودید اونجا گفت اره تو یه مدرسه اسکان داشتیم!!!من بهش گفتم فک میکردم چادر زده باشن حالا باز خوبه یه سقف بالا سرتون بوده:gig:

سلام.

پس اگه تا حالا نرفتید لطفا قضاوت نکنید. امیداورم قسمت خودتون بشه تا تفاوت خاک اونجا رو با یک مشت خاک معمولی و اشک و اشتیاق بچه ها رو با آه و ناله متوجه بشید.

در ضمن اگه به پست اول دقت کرده باشید اینجا بچه هایی که رفتند خاطراتشون رو میگند.

z.a.h.r.a;257421 نوشت:
من تا حالا نرفتم فکر میکنم اونجا خبر خاصی نیست جز اشک و اه وناله یا حداقل اینه که چیزایی که دیدم همین بوده همه نشستن روی خاکا و دارن دعا میخونن گریه میکنن ... کاری که میشه اینجا تو خونه انجام دادنمیشه؟!!...

وایـــــــــــــــــــــ

اصلا اینطور نیست

اونجا بوی خدا میاد
بوی خون خدا

اونجا عاشقان ثار الله
فقط چندکیلومتر با کربلا فاصله داشتند
ولی هرشب این زمزمه شون بوده:
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا ....
اکثرشون بزرگترین و البته آخرین آرزوشون زیارت کربلا بوده ولی روزیشون این بوده که قبل از اینکه به زیارت کربلا بروند به زیارت امام حسین بروند
و خوش به حالشون

واقعا اونجا کربلاست...

اللهم الرزقنا معرفه الحسین
و ارزقنا محبه الحسین
و ارزقنا زیاره الحسین
و ارزقنا شفاعه الحسین
بحق الحسین ....

[="black"][="impact"]یادش بخیر اوایل دانشگاه هرسال وقتی از پدر ومادرم می خواستم تا اجازه بدهند برم سفر اونم با راهیان نور سیل نصیحت ها بود که روان می شد ....اون جا فقط گریه وزاری اعصاب خوردیه ...سال اخر دانشگاه شهدا بالاخره دعوت نامه فرستادند.
دنیایی اونجاگریه هات معنی داره وقتی خاطرات شهدا ویا رزمنده ها رو می خوندم اونجا که می گفتند دیگه نمی تونستیم توشهر دووم بیاریم برام تعجب داشت اما بعد از سفر معنی خیلی چیزها را خوب می فهمیدم سال دوم وسوم دیگه اصلا نمی خواستم بیام شهرمون یادش بخیر
دلم هوای شلمچه کرده هوای غروب های گمنامش
دلم طلاییه می خواهد گم بشوم در سه راهی شهادتش
دلم...
امون ای دل ..[/][/]

[="Navy"]میشه یه طورایی درک کرد میدونم اونجا حالت معنوی بالایی داره که من تا حالا درکش نکردم .:Ghamgin:
دوستان دعوا که نیست نظرمو گفتم:Narahat az:
چرا باید همش از اشک و ناله های اونجا دید که کسی که اصلا نمیدونه اونجا کجاست برداشت درستی نداشته باشه!!!...
اگه پست رو نمیزاشتم فک نمیکنم کسی حالا حالا میومد تا از حال و هواش بگه...:khaneh:
[/]

یا هادی

نقل قول:
میشه یه طورایی درک کرد میدونم اونجا حالت معنوی بالایی داره که من تا حالا درکش نکردم

من اگر یه کتاب کم حجم اما خیلی شیرین رو بهتون معرفی کنم حاضرید بخونید؟؟؟ ( شایدم خونده باشی....)

نقل قول:
دلم هوای شلمچه کرده هوای غروب های گمنامش

جز زیبایی چیزی ندیدم.........

نقل قول:
من عید امسال خادم بودم. تو منطقه ی شرهانی

الحمدلله خادم الشهداء هم داریم ، ان شاء الله امسال همه به جای زائری خادمی قسمتشون بشه ، چون یه دنیای دیگه ست........

نقل قول:
خب شماهایی که رفتین از حال و هواش بگین چیه دارین بهم دیگه پز میدین

گاهی اوقات انقدر خاص دعوت میشی که نمیشه تعریف کرد ، هیچ وقت عرفه رو یادم نمیره اونم شلمچه بعدش هویزه چه مراسم قشنگی بود.....

نقل قول:
دلتون آب! :nishkhand: من سالی ده دوازده بار(حداقل) میرم.

خوش به سعادتتون

[="Tahoma"][="Black"]غربت اشکککککککککککککککککککک خدا

ش ل م چ ه

شلمچه
:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:
:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:
:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:
:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:
:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:[/]

سلام علیکم

کسی از راهیان نور به فلسطین و لبنان چیزی میدونه؟

z.a.h.r.a;257574 نوشت:
[="navy"]میشه یه طورایی درک کرد میدونم اونجا حالت معنوی بالایی داره که من تا حالا درکش نکردم .:ghamgin:
دوستان دعوا که نیست نظرمو گفتم:narahat az:
چرا باید همش از اشک و ناله های اونجا دید که کسی که اصلا نمیدونه اونجا کجاست برداشت درستی نداشته باشه!!!...
اگه پست رو نمیزاشتم فک نمیکنم کسی حالا حالا میومد تا از حال و هواش بگه...:khaneh:
[/]

[="darkslateblue"]در واقع شما خواستید دوستان رو غیرتی کنید تا به حرف بیان!
اما واقعا فضای اونجا با کلمات قابل انتقال نیست. باید با دلی آماده ی درک و کشف حقایق رفت و دید « [="red"]این نخلستانها مرکز زمین است...[/]» تا دریافت « [="red"]تا با خاک انس نگیری راهی به سوی مراتب قرب نداری...[/]» تا بدانیم «[="red"]همین تربت پاك شهیدان است كه تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.[/]»
[/]

من رفتم
بد نیست شما هم برید

z.a.h.r.a;257421 نوشت:
[="Navy"]سلام
من تا حالا نرفتم فکر میکنم اونجا خبر خاصی نیست جز اشک و اه وناله یا حداقل اینه که چیزایی که دیدم همین بوده همه نشستن روی خاکا و دارن دعا میخونن گریه میکنن ... کاری که میشه اینجا تو خونه انجام داد:Gig:نمیشه؟!!...
همیشه فک میکنم اونجا چطور چند روز میشه دوام آورد دختر خالم که رفته بود با تعجب تمام ازش پرسیدم راحت بودید اونجا گفت اره تو یه مدرسه اسکان داشتیم!!!من بهش گفتم فک میکردم چادر زده باشن حالا باز خوبه یه سقف بالا سرتون بوده:Gig:
[/]

[="Green"]سلام
منم اول مثل شما فکر میکردم !یعنی در واقع هیچ تصوری از اونجا نداشتم!
ولی اگه بری میفهمی اونجا چه خبره!
دلتو جا میذاریو برمیگردی:Gol:
[/]

یارب

از همسنگران محترم تقاضا دارم توی نظر سنجیی که در بالای این تاپیک قرار گرفته شرکت کنن.....

سلام

به لطف خدا هر ساله میرم راهیان نور

امسال تعطیلات آخر سال 90 مثلا 27 28 اسفند رفته بودم میشداغ در محور عملیاتی اهواز شوش نزدیک فتح المبین

اونجا مانور یک درگیری واقعی را اجرا کردند تیراندازی واقعی شلیک تانک در شب در تاریکی در میان آتش و دود و صداهای مهیب راه می رفتیم آنجا بود که معنی ادعا را فهمیدم

اونجا نمایشی بود کس ما را نمی زد ولی در جبهه ممکن هر لحظه یکی از دوستای بغل دستی بخوره زمین

از خدا بخوایین نصیبتون کنه خیلی فضای معنوی داره

نقل
نوشته اصلی توسط : z.a.h.r.a

سلام
من تا حالا نرفتم فکر میکنم اونجا خبر خاصی نیست جز اشک و اه وناله یا حداقل اینه که چیزایی که دیدم همین بوده همه نشستن روی خاکا و دارن دعا میخونن گریه میکنن ... کاری که میشه اینجا تو خونه انجام داد:Gig:نمیشه؟!!...
همیشه فک میکنم اونجا چطور چند روز میشه دوام آورد دختر خالم که رفته بود با تعجب تمام ازش پرسیدم راحت بودید اونجا گفت اره تو یه مدرسه اسکان داشتیم!!!من بهش گفتم فک میکردم چادر زده باشن حالا باز خوبه یه سقف بالا سرتون بوده:Gig:


سلام
امتحانش ضرر نداره یه بار برو میفهمی اونجا چه خبره من پارسال واسه اولین بار رفتم....
و دلمو جا گذاشتم...
و امسال دوست دارم به عنوان خادم الشهدا برم
بد جوری عاشق کربلای ایران شدم

سلام.
همونطور كه دوستان گفتن حال و هوای اونجا رو اصلاً نميشه در قالب كلمات بيان كرد.
من دوبار رفتم ولی بازم آرزومه كه برم........
امسال برا خادم الشهدا ثبت نام كردم دعا كنين شهدا بطلبن......
به همه كسايی كه نرفتن پيشنهاد ميكنم از شهدا بخوان يه دعوتنامه بفرستن براشون.........

من هم رفتم ولی کاش نمی رفتم، الان خجالت می کشم که چقدر کوتاهی می کنم، چقدر.......

ميشداغ;265306 نوشت:
من هم رفتم ولی کاش نمی رفتم، الان خجالت می کشم که چقدر کوتاهی می کنم، چقدر.......


سلام منم رفتم! به قول شما ای کاش نمیرفتم و شما تنها کسی بودید که این حرفو زدید! همه از رفتن و حال خوب و عجیبش گفتن ولی کسی نگفت به خودم هم میگم :

بعد از شهدا ما چه کردیم....

نقل قول:
سلام
من تا حالا نرفتم فکر میکنم اونجا خبر خاصی نیست جز اشک و اه وناله یا حداقل اینه که چیزایی که دیدم همین بوده همه نشستن روی خاکا و دارن دعا میخونن گریه میکنن ... کاری که میشه اینجا تو خونه انجام داد نمیشه؟!!...
همیشه فک میکنم اونجا چطور چند روز میشه دوام آورد دختر خالم که رفته بود با تعجب تمام ازش پرسیدم راحت بودید اونجا گفت اره تو یه مدرسه اسکان داشتیم!!!من بهش گفتم فک میکردم چادر زده باشن حالا باز خوبه یه سقف بالا سرتون بوده

سلام به شما دوست بزرگوار
بنده هم رفتم
ببينيد شما تصور كنيد وقتي يه جاي مذهبي مي ريد سبك نمي شيد؟
اينطور نيست كه انگار راحت تر مي تونيد با خدا حرف بزنيد؟
احساس نمي كنيد راحت تر نفس مي كشيد؟
كربلاي ايران هم همينطوره
خصوصاً وقتي مي فهمي چه آدماي پاكي همين جايي كه شما داري پا مي ذاري پا گذاشتن و تو عمليات ها كشته شدن
چه كارهايي كه نكردن براي اينكه يه ذره از خاك ايرانو به بيگانه ندن!
همين باعث مي شه كه آدم ديدگاهش عوض بشه و به اين فكر كنه كه كمتر به اين دنيا دل ببنده و يكم ياد بگيره از شهدا
از شهيدي كه فقط كنكور مي داده به خاطر اينكه رشته و شهري قبول بشه كه بتونه به اسلام بيشتر خدمت كنه...
از شهيدي كه بچه اش به دنيا مياد، مريض ميشه و مي ميره و هنوز پدرش نيومده...(يعني اين بابا دل نداره؟؟)
از شهيدي كه پيكرش روي سيم خاردارها بوده و همرزماش نمي دونستن و اين شهيد براي اينكه راه براي ادامه ي عمليات باز باشه دم نمي زنه كه از روي پيكرش رد بشن و عمليات شكست نخوره
فكر كنيد چقدر درد داره وقتي بدن زخمي آدم روي سيم خاردار فشار داده بشه ......

با اينكه تو اهواز زندگي مي كنم دوباره رفتن به همچين مكاني آرزوي منه...
هركي رفت التماس دعاي فرج
تو خونه دعا خوندن خوبه اما همون دعا رو وقتي يه جاي ديگه كه به خدا نزديكتره بخوني،‌صفاي ديگه اي داره

از نظر اسكان كه بنده كه رفته بودم، خيلي مرتب و منظم بود و تو بيمارستان هاي صحرايي خوابيديم
بيمارستان صحرايي ساختمان هاي بزرگي بودن كه اتاق هاي زيادي داشتن و خيلي هم مرتب و زيبا بودن
پتو و ... هم كه بود

ببخشيد سرتونو درد آوردم
ولي منو ياد خاطراتم انداختيد
دلم مي خواد دوباره برم...

سلام،

باز خوش به حال شما که بچه اهوازی و از ما نزدیکتری به اونجا....

یا جواد الائمه ادرکنی

همسنگری دوست داری پر بکشی........فقط گوش کنید.....

بسم الله الرحمن الرحیم

مداحی ابوذر بیوکافی در مورد شهدا و رهبری -محرم۱۳۹۰

بوی کربلا داره روضه های ما
مگه یادمون میره خاطرات جبهه ها

دریا دل با صفا عاشق بی ادعا
یک به یک تا خدا پر میکشیدند

فایل های پیوست شده(aboozar-biukafi)shohada.mp3 (6.15 مگابایت, 87 نمایش)

اگر هم خواستید انلاین گوش بدید: به آخر این صفحه مراجعه کنید:

http://www.askdin.com/thread4346-5.html

خادم سنگر;264935 نوشت:
از همسنگران محترم تقاضا دارم توی نظر سنجیی که در بالای این تاپیک قرار گرفته شرکت کنن.....

سلام.من بخش از کتاب نیمه پنهان ماه را مطالعه کردم.کدوم گزینه را انتخاب کنم؟:Gig:

بسم رب الشهداء و الصدیقین

آدم در این دیار دلش جای دیگری‌ست
این خاک کربلای معلای دیگری‌ست
با هر نسیم مرده دلی زنده می‌شود
آری دمش مثال مسیحای دیگری‌ست
این سوی دشت مقتل مردی که بی سر است
آن سوی دشت مقتل سقای دیگری‌ست
خون شهید در همه جا موج می‌زند
اینجا فرات نیز به معنای دیگری‌ست
خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است
این پهنه خاکبوس قدم‌های دیگری‌ست
***
اینجا چقدر با همه جا فرق می‌کند
اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگری‌ست

سید محمدجواد شرافت

اینا رو حتما بخونین:

اینک شوکران 1
منوچهر مدق به روایت همسر شهید

یه نفر می گفت اونقدر دست به دست شده بود و همه خونده بودند و اونقدر روش گریه کرده بودند که تموم برگه های کتاب زرد و چروک شده بود و موج برداشته بود...!

نیمه پنهان ماه
چمران به روایت همسر شهید

باسلام.
منم تاحالا نرفتم.باخانواده که فکر نکنم بتونم برم.اگر کسی از کاروانها ونحوه ثبت نامش توقم خبر داره اطلاع بده.

هست هستی;268336 نوشت:
باسلام. منم تاحالا نرفتم.باخانواده که فکر نکنم بتونم برم.اگر کسی از کاروانها ونحوه ثبت نامش توقم خبر داره اطلاع بده.

سلام.بیشتر دانشگاه ها و پایگاه های بسیج اواخر و اوایل هرسال داوطلبان را اعزام می کنند.
اما این موقع ها را دقیقا نمیدونم

...*

دوباره تنگ شده این دل ولی برای خودم
برای گریه ی یکریز و های های خودم
خودم نی أم که خودم در شلمچه جا مانده ست...
دوباره کاش بیفتم به دست و پای خودم...:Doaa:

آخ که چقد دلم تنگه....:hey:

دلم خیلی تنگه... تنگ غروب دلگیر شلمچه و زجه های موقع برگشتن و دل کندن ازش که انگار قراره جون آدم از بدنش خارج شه...:cry::cry::cry:
دلم تنگه... تنگ راه رفتن با پای برهنه تو فکه...
تنگ طلاییه و قدم زدن رو تپه هاش و التماس کردنا و شفاعت خواستن از اون مردای بزرگ...
دلم حتی تنگه برا شبای قشنگ خرمشهر و توی اردوگاهش حتی...
دلم تنگه برای نخلای قشنگش...

دلم برا همه ی اینا تنگه... اما همه ی اینا یه طرف و بی قراری دلم برا سردار قلبم یه طرف... دلم تنگه برات سردار خیبر... دلم تنگتتته حاج ابراهیم...:cry::cry::cry::cry::cry::cry:

آخ.....
بچه ها خیلی گرفته دلم...
:geristan::geristan::geristan:

راستش من امسال بار اولم بود که رفتم با خواهر عزیزتر از جونمم... حالا بماند ماجرای عجیب دعوت شدن مون!!!...
اما... همین یه بارکافی بود برامون که بی قرار شیم تا ابد... و خجالت زده...:khejalati:
دوتامون دلمونو جا گذاشتیم و با یه دنیا شرمندگی برگشتیم...:khejalati::khejalati:

دلم میخاد تا عمر دارم عیدامو اونجا باشم اماااااا خدای من... اگه طلبیده نشم... اگه دعوت نامه نفرستن امسال برام شهدا.....:geryeh: وااااااای نه... اون وقت من دق می کنم... اون وقت تمااااام عیدو حتی تا سال بعدش فقط هر روز به یادش گریه می کنم و به نظرم؛ اون وقت همش به این فکر می کنم که چرا؟؟ من چه غلطی؛ چه اشتباهی مرتکب شدم امسال؛ که درد اومده دل شهدا و منو نخواستن که برم خونه شون...؟؟؟

بعدش هر چی فکر می کنم بچه ها، هیچ جوابی براش پیدا نمیکنم احتمالا!!! میدونین چرا؟؟ میدونین چرا بچه ها جواب سوالمو پیدا نمیکنم؟؟ آخه بچه ها حتما من انقد گناهام زیاد بوده تو این فاصله... انقد کار غلط کردم... انقد بد کردم و در حق خودم ظلم کردم... :khejalati:و از بس دیگه برام عادی شده انجامش؛ که لابد با یه قیافه ی حق به جانب!! وقتی دارم بهشون؛ به کارام؛ به اشتباهاتم فکر میکنم؛ بر می گردم و با خودم میگم : بابا این که گناه نبود!!!!!!! این یه کار عادیه!!!! بابا اصلا این که یه چیز طبیعیه!!!!!! بابا بیخیال!!... برو ببین هم سن و سالات دارن چکار میکنن!!!!!! بابا برو خدا رو شکر کن که مث اونا نیستی...!!!!!!

غافل از اینکه فقط دارم سر خودمو شیره می مالم... فقط دارم خودمو گول میزنم تا یه توجیهی بشه برای کارایی که احتمالا میاد تو ذهنم که انجامشون بدم و می دونم نبایددد و با این وجود؛ این دله که وسوسه میشه و جلودارش نیستم...:khejalati:

احتمالا بچه ها بعضی از شمام مث من اید... مگه نه؟؟ چرا ما به خودمون نمیایم؟؟ چرا ما.......

نمیدونم چرا!!! واقعا نمیدونم بچه ها که چرا وقتی داریم به اون دسته از هم سن و سالامون که کارای بدتر از ما میکنن (البته به نظر ما!!! چرا که شاید از سر نادانی باشه... اما ما که لااقل فکر می کنیم که یه کم می دونیم دیگه چرا؟؟ آخه حتما شنیدین که میگن : آنکس که نداند که نداند که نداند... یادم رف بقیه ش!!!)
چرا؛ واقعا چرا اون لحظه به اون دسته از هم سنامون فکر نمی کنیم که از ما خیلی بهترن و حواسشون به کاراشون هس که دل امام زمانشونو به درد نیارن و اشکشو در نیارن و قلب نازنین زهرا رو نشکنن؟؟؟ چرا از اونا یاد نمی گیریم که اون لحظه خودمونو کنترل کنیم و تصمیم درستی بگیریم که بعدش نیفتیم به چه کنم و ....کردم و ...:hey::hey::hey:

سرتونو درد آوردم!! شرمنده... ببین از کجا رسیدیم به کجا؟؟!!!:Gig:

خلاصه اینکه اگه بخشیده نشیم از جانب شهدا و امام زمان مون... دیگه وااااااای بر ما..... اگه شفاعت اونا رو از دست بدیم دیگه از بدبختی میگذره کارمون.... دیگه معلوم نیس که خدا دلش بیاد که ببخشدمون!!!! دیگه.....:please:

فقط بگم که اینم یه نشونه س که اگر امسالم دعوت شیم یعنی باز شهدا چشاشونو بستن رو بدی های ما و باز کرامتشونو بهمون هدیه کردن و یه شمع امید؛ یه بارقه ی نور؛ ته دلمون روشن کردن :Doaa: که اشکال نداره؛ هرکار کردین... بیاین اینجا بچه ها... ما از خدا براتون یه فرصت دیگه گرفتیم... بیاین اینجا بچه ها... هواتونو داریم و پارتی تون میشیم پیش خدا... بعد بهمون میگن: فقط بچه ها یه قولی میدین؟؟؟ قول میدین بچه ها که امسال که رفتین از اینجا؛ امسال که دوباره برگشتین شهرتون؛ دانشگاتون؛ برگشتین دوباره تو اون شلوغی و دنیای پر از زرق و برق و عشوه که براتون هی چشمک می زنه... قول میدین حواستون جمع باشه که به چشمکاش محل نذارین؟؟؟ به عشوه هاش بی توجه باشین؟؟؟ بچه ها... قول میدین که بیشتر حواستونو جمع کنین که آبروی ما؛ حالا ما که هیچ؛ آبروی امام زمان مون؛ :khejalati: که براتون پادر میونی کردن و فرصت گرفتن براتون؛ حفظ شه پیش خدا؟؟؟ قول میدین بچه ها؟؟؟؟؟؟:ok:

راستی چکار کنیم؟؟؟ قول بدیم به آقامون؟؟؟ قول به حاج ابراهیم همت بدیم؟؟؟ قول بدیم به شهید برونسی و کاوه و باکری و.....؟؟؟

قول میدیم بچه ها؟؟؟؟؟؟
.
.
.
.

کتابهای گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی رو هم ببینید حتماً ؛
من دوتاشو خوندم، خیلی عالی بود:

یـا زهــراء سلام الله علیها
شهید محمدرضا تورجی زاده

شاهرخ : حرّ انقلاب اسلامی
شهید شاهرخ ضرغام

mohammadali;270577 نوشت:
کتابهای گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی رو هم ببینید حتماً ؛
من دوتاشو خوندم، خیلی عالی بود:
یـا زهــراء سلام الله علیها
شهید محمدرضا تورجی زاده

شاهرخ : حرّ انقلاب اسلامی

شهید شاهرخ ضرغام


درود

موافقم، منم شاهرخو خوندم... خیلی جالب بود...

این دو کتاب هم از همین گروهن، فوق العادن....
کتاب سلام بر ابراهیم : شهید ابراهیم هادی
و
علمدار: شهید مجتبی علمدار



این کتابارم من پیشنهاد میکنم... خوندنش خالی از لطف نیست...

ارمیا(رضا امیرخانی) کتابای آقای امیرخانی فوق العادس...

اینک شوکران...
آسمان...
نیمه پنهان ماه... هرسه تا ماله انتشارات روایت فتح هستن و از نظر محتوا در یک گروه قرار دارند... کتابهایی با حجم کمن اما پر از درس..

سلام
من وقتی دبیرستانی بودم رفتم
اون موقعا خیلی بچه تر از اون بودم که بتونم صفای واقعی اونجا رو درک کنم
ولی خیلی فضای خاصی داشت یه طوری وصف نشدنیه
خودت باید داغی سر ظهر رملای فکه رو با پاهایی که به احترام شهدا، از کفش درآوردی شون حس کنی و رو یه چفیه زیر تیغ آفتاب دورکعت نماز بخونی تا بفهمی چی می گم
فقط همینقدر از نتیجش بگم که بعد 10سال، دلم هنوز همونجا جا مونده و در بدر دنبال یه کاروانی می گردم که منم دوباره اون طرفا ببره. و نتیجه ی عملی که برای من داشت این بود:
علاقه ای که تو اوایل کودکیم به چادر داشتم و درجریان بزرگ شدن در یک زندگی نیمه شهری کم کم از بین رفته بود، اونجا برگشت و الان چادر نه اعتقاد و شعار، که بخشی از وجودمه. خودم بهش می گم یه سیاه دوست داشتنی هدیه ی شهدا به من:khejalati:

سلام
من تا حالا 5-6 بار رفتم
ولی تا حالا به عنوان زایر نرفتم

سلااااااااااام.... بااجازه شهدا من تاحالا14باررفتم...:Kaf:

[="Tahoma"][="DarkOrchid"]درود
من امسال اولین سالی بود که رفتم ولی از حالا به بعد اگه شهدا بطلبن هرسال میرم.....
[/]

من ی بار رفتم...به هیچ وجه قابل توصیف نیست...هرچی توی هییت ناله زدم که امیر دلها کربلای حسین رو نصیبم کنه نشد که نشد...اما ناشکری نکنم کربلای ایران رو نصیبم کرد...لب تشنه تر شدم...اون نخلهای بی سر...اون سنگرای داغون...اون خاکهای پرخاطره...اون سیم خاردارای دخیل بسته که همشون دنیایی حاجت به همراه داشتن...وقتی ی گوشه ای ی جوونی چه دختر چه پسر با پای برهنه آروم آروم با خودش زمزمه میکنه اشک میریزه جیگرت آتیش میگیره...من همون حس و میخوام من همون حال و میخوام من همون اشک و میخوام...حسین جان به حرمت همون اشکها منوبطلب... التماس دعا

بسم رب الشهدا والصدیقین
تا حالا 2 بار رفتم اولین بار 8فروردین 89 و دومین بار 2روز بعدش
اولین بار دوره آموزش مقدماتی طرح صالحینم بود و دومی با کاروان
البته نمیدونم چطوری دعوت شدم خیلی آرزو داشتم برم اما تا رسیدم اونجا آب و هوای جنوب بهم نساخت همه روزها مریض بودم
دفعه دوم خانواده اجازه ندادند بخاطره حالم اما چون اسم نوشته بودم گفتن برا آخرین بار برو ولی هرچی شد با خودت (جا دشمنتون خالی 3هفته بیمار بودم)
حالاهم 9 روز دیگه به عنوان مبلغ عازم هستم از الان دارم آب معدنی جمع میکنم برا دفع خطر:Cheshmak:
اما بخاطره کسالت هیچوقت نتونستم اون حال معنویی را پیدا کنم ، واقعا نتونستم
حال معنوی من وقتیه که برمیگردم و شرمندم که هیچ چیزی از اینهمه شکوه جلال شهدا درک نکردم التماس دعا

شکر خدا امسال هم قسمت شد راهیان نور بعنوان خادم الشهدا و خدمتگذار زائرین رفتیم منطقه و امروز بازگشتیم و ......

خدارا بی نهایت سپاس
امسال هم توفیق خدمت و تبلیغ داشتم

سلام منم اسفند ;براي اولين بار رفتم
خيلي سفر خوبي بو د نميتونم توصيفش كنم
اگه شهدا بطلبند ميخوام هرسال برم

سلام
بنده هم امسال لیاقت این رو پیدا کردم که به کربلای ایران مشرف بشم و دعاگوی همه شما دوستان بودم. انشالله به حرمت خونهایی که در شلمچه و دهلاویه و فکه و دوکوهه و ...ریخته شده قسمت همه مشتاقان بشه که بروند و متوجه بشوند که ما هر چه داریم از شهدا داریم و لاغیر!:Gol:

حمیده هادی;330863 نوشت:
سلام
بنده هم امسال لیاقت این رو پیدا کردم که به کربلای ایران مشرف بشم و دعاگوی همه شما دوستان بودم. انشالله به حرمت خونهایی که در شلمچه و دهلاویه و فکه و دوکوهه و ...ریخته شده قسمت همه مشتاقان بشه که بروند و متوجه بشوند که ما هر چه داریم از شهدا داریم و لاغیر!:Gol:

زیارت قبول :Gol:

سلام!!!
من هم برای اولین بار رفتم.
روز آخر شلمچه بغضم ترکید!
یعنی اینها این قدر مظلوم بوده اند!
ما خیلی چیزها درباره مظلومیت بچه های دفاع مقدس شنیدیم ولی به نظر من همه به غیر از قصه وخیال وافسانه هیچی نیست.
اگر می خواهی اوج مظلومیت آنها را ببینی باید بیائی منطقه!
یک وقت از این خیالها ورت نداره حالا یکبار رفته منطقه حالی به حالی شده ها.نه بابا اینها فکر بچه های کوی برزنه!!!
ما دیدیم آنچه را باید می دیدیم.
فقط یک کلمه.اروند را برام معنی کن,همین!