جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

تب‌های اولیه

18626 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Navy"]

باز شب شد و عاشق ، زهجران عزیزش
با ماتم و سوک ، رهسپار سفر خاطره ها شد.
رهگذر، خسته وتنها گذری کرد
در کوچه تنهایی
به جز از چشم عزیزش
به جز از تیرک مژگان ظریفش
آسمانی که در اوهام شبانه
رازی از خلوت یار
نغمه های انتظار
به یه دنیای غریب
به شروع دگری سوق می داد !
انتظار با وزش ظلمت کور
به سحرگاه دگر تبدیل شد
سهم من
تنها گذری بود از آن کوچه وآن خاطره ها
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]خدایا، تو را گواه می گیرم - و تو از نظر گواه بودن کافی هستی - و آسمان و زمین و فرشتگان و سایر مخلوقات را که درآنها اسکان داده ای در این روز و این ساعت و همین شب و همین جایگاه هم گواه می گیرم که تو خدایی هستی که معبودی جز تو نیست. تو به پادارنده عدالت، عادل در داوری، مهربان به بندگان، دارنده هر ملک و پادشاهی و دلسوز آفریده هایت هستی.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

گاهگاهی که به یادت غزلی می خوانم ، *

اشک مهمان دلم می گردد

سفرش از ته دل تا کف دست ...

چه کسی میداند؛

باز شاید سفری در پیش است ...

و تمامی غزلهای جهان

کاروانی شده اند ...

ساربانش غم و صبر .
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

اشتباه گرفته ای
دریا را
با کسی که موج برش نمی دارد
گاهی که دوستت دارم را به آب می زنی.
اشتباه گرفته ای
تا من بوده ام
زمین بودl و چهار دیواری که از بس بلندبود
دست کسی به من نرسید.
زنده ای!
و این گناه دریا نبودن من است
که تو را توی این
دامن آبی
غرق نکرده ام.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب
از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب
ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای
ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب
شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی
شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب
از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟
جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟
جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد
جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟
اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!
بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

یا صاحب الزمان"عج"ادرکنی
این هفته هم گذشت تو اما نیامدی
خورشید خانواده ی زهرا نیامدی
از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها
ای آخرین مسافردنیا نیامدی
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم
"آمد غروب،رفت وتوآقا نیامدی"
امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟
آقای من ! اگر زد وفردا نیامدی
غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم
تا روبرویمان نشدی ، تا نیامدی!
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

هنگاميكه كتابچه شعر هاي تو با من ست
تو برايم بسيار نزديكي
حتي نزديكتر از هنگاميكه واقعآ با مني
من صفحه هاي انديشه ترا
آرام يكي پي ديگر
ورق ميزنم
و احساس گرم تو در من جاري ميشود
و من گمان ميكنم انديشه تو انديشه من ست
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

عزیز دل تو را با خویشتن یکدل نمی بینم
بجز خون دل از این عشق بی حاصل نمی بینم
هزاران بار جهد کردم تا به راهت آورم لیکن چه حاصل
چه حاصل چون تو را در همرهی مایل نمی بینم
به زیبایی و دلداری ندیدم چون تو در خوبان
ولی افسوس یکدم همرهت با دل نمی بینم
مرا بی خویش کن ساقی به یک همدرد بی پروا
بجز پروانه بی دل در این محفل نمی بینم
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

رنگی به رنگ چشم سیاهت نمی رسد
شب می دود، به مرز شباهت نمی رسد
من اشتباه کردم اگر ماه گفتمت
خورشید هم به صورت ماهت نمی رسد
هردفعه کودک غزلم می پرد هوا
دستش به میوه های نگاهت نمی رسد
هر وقت می زند به سرم فکر عاشقی
جایی به جز کنار و پناهت نمی رسد
یا تو نخوانده ای که بیایی به دیدنم
یا نامه های چشم به راهت نمی رسد
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

کدامین نغمه نی می برد امشب مرا تا تو
که دارم شوق پرواز پری وارانه ای با تو
من از روی صداقت دوستت می داشتم،
آری؛
و با این سادگی بر خویش می بالیدم
اما تو،
چه شب هایی که با آن خاطرات زنده تا هر روز
نشستم گریه کردم
عاشقانه خویش را با تو....
یقین دارم که روزی می رسد دستی ز ناپیدا
و مارا می رساند تا تفاهم،
دوستی،
تا تو.....

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

یااباصالح(عج)

یارب آن یوسف گمگشته به من باز رسان
تاطرب خانه کنی بیت حزن باز رسان
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
این زمان یوسف من نیز به من باز رسان
رونقی بی گل خندان به چمن باز نماند
"یارب آن نوگل خندان به چمن باز رسان"
ازغم غربتش آزرده خدایا مپسند
آن سفرکرده ی ما رابه وطن باز رسان
"شهریار"
[/]

کودک به مادر گفت: “مامان شما امروز بسیار زیبا شده اید.”


مادر پاسخ داد: “چرا”
کودک گفت: “از آنجا که شما امروز عصبانی نیستید .”

نتیجه اخلاقی داستان:
۱٫این آسان است که دارای زیبایی شوی: – عصبانی نشو.
۲٫خشم جنون موقت است.

یک نقطه بیش ، فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند !


فریب آرامش دروغین دنیا را نخوریم
دنیا هیچگاه بدون طوفان نبوده است،
آری ، دنیا جای غریبی ست
اینجا حتی پسر نوح بودن بی فایده است
اگرکه با نوح نباشی . . ..

گاهی اونقدر خدا زود به خواسته مون جواب میده که باورمون نمیشه از طرف اون بوده
اینجاست که میگیم عجب شانسی آوردم . . .


گورستانها پر از افرادیست که
می پنداشتند چرخ دنیا بدون آنها هرگز نمی چرخد …

ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم...*

[="Tahoma"][="Navy"]سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود [="red"]مادرم[/] ...
[/]


ای صبح نه آبی نه سپیدیم هنوز
در شهر امید ناامیدیم هنوز
دیدی که چه کرد دست شب با من و تو؟
در باز و به دنبال کلیدیم هنوز

فریب آرامش دروغین دنیا را نخوریم

دنیا هیچگاه بدون طوفان نبوده است،

آری ، دنیا جای غریبی ست ،

اینجا حتی پسر نوح بودن بیفایده است؛

اگرکه با نوح نباشی ...

[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: بعضی کم حجم و پر مغز و بعضی پر حجم و کم مغز
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند:[=B Badr] مخاطب بعضی همیشه سطحی است و مخاطب بعضی همیشه عمیق است.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند:[=B Badr] قیمتهایی که روی خود می گذارند هیچ وقت واقعی نیست.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: بعضی پر از حاشیه های [=B Badr]بی نوشته اند و بعضی اصلا وقتی برای حاشیه ندارند.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: بعضی سبک و کوتاهند و بعضی سنگین و بلند.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند:[=B Badr] بعضی برای یکبار معاشرت هم زیاد هستند و بعضی برای هزار معاشرت باز هم تازه اند![=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: بعضی بزودی فراموش می شوند و بعضی در طول قرنها می مانند.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: بعضی تنها می خندانند و بعضی تنها می گریانند![=B Badr] کمند آنها که به تفکر وا می دارند.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: [=B Badr]بعضی رایگان دانش خود را در اختیار می گذارند و بعضی پول کلان می طلبند.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: بعضی ترجمه اندیشه دیگرانند و بعضی خود مولِّد اندیشه اند![=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند:[=B Badr] بعضی سالیان سال خاک می خوردند و بعضی خیلی زود معروف می شوند.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: بعضی [=B Badr]بی نام و پر محتوایند و بعضی پر نام و بی محتوایند.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: بعضی گلاسه و با کلاسند و بعضی کاهی و خاکی اند.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند:[=B Badr] بعضی برای فهمشان کافی چند دقیقه ای آنها را ورق بزنی و بعضی را باید بارها بخوانی![=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند:[=B Badr] بعضی امثالشان زیاد است و پر تیراژند و بعضی محدود و نایابند.[=B Badr]
[=2 Badr]آدم­ها مثل كتاب هستند: بعضی [=B Badr]خود، خودشان را تبلیغ می کنند و بعضی دیگران اینکار را می کند.[=B Badr]

سوگل;271052 نوشت:
کاربر محترم فرزانه، نوشته هاتون محشر بودن مرسی مرسی و مرسی

:Gol:

نباید جاده سرگرمم کند
چند آبشار و کوه ساده سرگرمم کند
من دل به راهی داده ام
نباید برکه ای که دل به ماهی داده سرگرمم کند

روزهایی که دلم شکسته بود یادحرف های پدر ژپتو به پینوکیو افتادم
که می گفت:
پینوکیو!!! چوبی بمان...
آدمها سنگی اند،دنیایشان قشنگ نیست

الهی ، مانده ام در غفلت و خواب

بگرداب گناهان گشته غرقاب

بحق عاشقان بی قرارت

مرا از قعر این گرداب دریاب

سرخي چشمانم را بگذاريد به حساب آلودگي اين چند روز هواي...

زندگی در اوج درد یعنی مبارزه...

شادی در اوج غم یعنی توکل...
و شکر گذاری در اوج رنج یعنی ایـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــمان...

خيلي سخت است وقتي همه کنارت باشند و باز احساس تنهايي کني. وقتي عاشق باشي و هيچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتي لبخند مي زني و توي دل گرياني . وقتي تو خبر داري و هيچ کس نمي داند . وقتي به زبان ديگران حرف مي زني ولي کسي نمي فهمد . وقتي فرياد مي زني و کسي صدايت را نمي شنود . وقتي تمام درها به رويت بسته است... آن گاه دستهايت را به سوي آسمان بلند مي کني و از اعماق قلب تنها و عاشق و گريانت بانگ برمي آوري که: « اي خداي بزرگ دوستت دارم!» و حس مي کني که ديگر تنها نخواهي ماند.

هر بار که بسراغم می آمد با گريه ميگفتم راستش را بگو اگرمهر بديگری داری ترا می بخشم .

و بار خنده ای ميکرد و ميگفت جز تو مهر بکسیندارم. تا اينکه يکروز با گريه بسراغم آمد . گفت مرا ببخش بتو دروغ گفتم . دلبديگری دارم.

خنده تلخی کردم و گفتم من هم بتو دروغ گفتم

ترا نمیبخشم !!!!!

[="indigo"]فقط اسمي به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالي قلم خشكيده در دستم
گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم
رفيقان يك به يك رفتند مرا با خود رها كردند
همه خود درد من بودند گمان كردم كه همدردند
شگفتا از عزيزاني كه هم آواز من بودند
به سوي اوج ويراني پل پرواز من بودند[/]

کوله بارم بر دوش
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل؛
من خدا را دارم

[="Tahoma"][="Navy"]عــزیز دلم ...

چه تفاوتی می کنــد آنســوی دنیــا باشیم

یا فقط ...

چند کوچــه آن طرف تــر ؟!

پــای عشق که در میان باشد ،

دلتنگــی دمــــار ِ آدم را در مــی آورد !!![/]

[="Tahoma"][="Navy"]درحال تماس.....

ساعتهاست پشت خط

به صدایی گوش می دهم که آرامم نمی کند

که دلداریم نمیدهد

که ...حتی ساکت نمی شود

...خدایا...!

چرا مدتیست مشترک مورد نظر خاموش است؟[/]

[="Tahoma"][="Navy"]هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد

تپــش قــلب مــی گیــرمـ!

مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ

مـــرا ببخـش

کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...[/]

[="Tahoma"][="Navy"]آخر قـصه را بــردار و بـا خـودت ببر ...

همـان يـکي بود و يـکي نبود !

همـان گنـبد کـبود را بـراي مـن بگـذار ....

در فکـر شـروعي دوبـاره ام !

مـــن بودم و هـنوز کس ديـگري نـبود !؟[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

خاطرات را بايد سطل سطل از زندگي بيرون كشيد...

خاطرات نه سر دارند،نه ته!!!

بي هوا مي آيند تا خفه ات كنند...

ميرسند گاهي وسط يك فكر،گاهي وسط يك خيابون...

وگاهي حتي وسط يك صحبت سردت ميكنند؛

رگ خوابت را بلدند! زمينت ميزنند...

خاطرات تمام نميشوند،تمامت ميكنند...!!!

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

هـمـچـون سـاعــت شني شــده ام

کــه نــفـــس هـاي آخــرش را مـيـزنـد

و الـتـمـاس مـيـکــنــد يـکـي پـيـدا شـود و بـرش گــردانـد

مــن هــم ...

نه ...! !

لـطــفـا بـرم نـگــردانـيـد ! ! !

بــُگـذاريــد تــمام شــوم

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

دلم یک آلزایمر خفیف می خواهد

آنقدر که یادم نرود

به نفعم است

که به چند زبان زنده ی دنیا سکوت کنم.

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

میترسم ...

کسی بوی تنت رابگیرد

نغمه دلت رابشنود

وتو خو بگیری به ماندنش!!!

چه احساس خط خطی و مبهم یست!

این عاشقانه های حسود من ...

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

گفته باشم

من دردمیکشم

تواما................ چشمهایت راببند

سخت است بدانم میبینی

و بیخیالی

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]این روزها احساس بچه ای را دارم که رفته تو کوچه تا بازی کنه

ولی

کسی بازیش نمیده...!!![/]

[="Tahoma"][="Navy"]

این روزها شیرهاهم میخواهند...

بادمش بازی کنی...

اما

...

بادلش نه!!!

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

لجم میگیرد

وقتی عاشقانه هایم رامینویسم

برای تو

...

اماهمه میخوانند الا تو...!

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

ندگی به من آموخت آدمها نه دروغ میگویند...

نه زیرحرفشان میزنند...

اگرچیزی میگویند

صرفااحساساتشان درهمان لحظه است...

نبایدرویش حساب بازکرد...

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

به جز حضور"تو"

هیچ چیز این جهان بیکرانه را جدی نگرفته ام

حتی

عشق را !!!

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]من
حرفهاى زيادى براى گفتن دارم…
چشمهايم را ورق بزن!
حرفهاى ناگفته ام را خودت بخوان!
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

چه زيبا حرف ميزنى؟
تو مى گويى از زاويه ى من به مسئله نگاه کن!
از زاويه تو… آها ديدم!
از زوايه ى تو چه تنگ است کنار هم نشستن دو ضلع!
من و تو…!
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]اين روزها زيادى ساکت شده ام…
حرف هايم نمى دانم چرا به جاى گلو؛
از چشم هايم بيرون مى آيند!
[/]