دارم عذاب میکشم تحمل ندارم

تب‌های اولیه

64 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

يعني چجوري؟
منظورتون اينه كه توسط اين عشق رابطه رو بهتر كنيم با خدا؟

[="Arial Black"][="DarkOrchid"]

طلوع;270886 نوشت:
سلام دوست عزیز تو هم تقریبا مثل من هستی ولی خدا رو شکر برای من پدر و مادر اون دختر نمردن .
راستی خدا رحمت کنه عمه و شوهر عمهت رو :gol:

سلام عزیزم، من که بر خلاف دوستان اصلا نمیتونم قضاوت کنم، به خودمم اجازه نمیدم حرفی بزنم که ازش دلخور شی. میدونم عاشق شدن یا کسیو دوس داشتن کار ساده ای نیس که بخوای فراموشش کنی یا بهش فک نکنی... منم هم درد خودت بدون... فقط اینی که میگمو در حد یه شعار ندون، باورش کن: نماز اول وقتو فراموش نکن
نماز اول وقت...
بیشتر نمیخوام بگم، خودت سعی کن لمسش کنی.
موفق باشی[/]

juventus;271279 نوشت:
توسط اين عشق رابطه رو بهتر كنيم با خدا؟

آره، یه همچین چیزی.
اینجا رو ببینین:
http://www.askdin.com/thread3422-3.html
عشق درمانگر: حکایت سوم استاد حامی از دوست شاعرشون:Sham:

طلوع;244503 نوشت:
من سنم 12 ساله ولی عشقم جوری که حتی حاضرم براش بمیرم

عشق 12 سالگی همین جوریه. والله ما 12 سال داشتیم تو کوچه لی لی بازی می کردیم. بچه های الآن ...

طلوع;244222 نوشت:
سلام به تمامی بچه های اسک دینی
دوستان نمیدونم چه کار کنم دارم عذاب میکشم :ghamgin: .
من یه دختری رو دوست دارم که خونشون توی کوچه بابابزرگمه و گاهی اوقات که میرم خونه بابابزرگم اونم اونجا میبینمش و برای اینکه جوان کم روئی هستم روم نمیشه باهاش صحبت کنم و به همین دلیل وقتی که میبنمش اتیش میگیرم میدونید چرا نمیتونم باهاش صحبت کنم چون که خانواده های ما هم دیگر و میشناسن برای همینه دل و جرائت ندارم .
البته از نگاه هاش فهمیدم که اونم به من علاقه داره ولی بازم شک دارم !؟ .
حالا این سوال ها برای من پیش اومده :
1. از کجا بفهمم که اون من و دوست داره ؟؟
2. چه کار کنم که این عشق به ثمر برسه ؟؟

کارشناس بحث : حامی


سلام
دوست عزیز با تمام احترامی که به پاک بودن حست دارم، چند سال بعد وقتی یاد این قضیه میفتی خودت خنده ات میگیره!!

الان فکر میکنی نه اصلا!! ولی به خدا اتفاق میفته. منم تقریبا در سن شما مثل شما دورانی داشتم و فکر میکردم عشق آسمانیه و میمیرم براش و خلاصه اگر الان هم همان حال و هوا رو داشتم حتی با دیگران دعوا هم میکردم که راست میگم و اینا... ولی باور کن زود گذر هست البته این "زود" شاید یکی دو سال هم طول بکشه.
اگر بیشتر کمک خواستی در خصوصی بهم بگو

طلوع;245060 نوشت:
بازم ممنون از تمامی جوابهای دوستان ولی اونایی که میگن این عشق نیست اشتباه میکنند اگه این عشق نیست پس چیه ؟ شما بگید؟

12 سال دیگه می گم بهت چیه.

armandaneshjoo;254151 نوشت:
حتی یه لحظه هم خجالت نکش و تردید نکن. پدر یا مادر تو در جریان بذار. حتما هم باید بدونن طرف کیه. خودت تنهایی اصلاً از پسش بر نمی یای. پدر و مادر ذاتا دلسوز فرزندشونن.

به پدر و مادرت بگی می گن برو گل یا پوچت رو بازی کن. برات زوده پسرکم.

naser.alhojjah;269711 نوشت:
بنده خدا چی میگی . چه خوب شد اینجا رو پیدا کردم چون این سوالو از هرکی میپرسیدم ، بارانی از احادیث بر سر من میبارید ! من از بچگی عاشق دختر عمه خودم بودم . هیچ وقت نتونستم بهش بگم . خانواده ما از بین 8 تا بچه خانواده پدری من تک هستن ، و مادرم هم از بین سمت خودش و کلا پدر و مادرم سر عقیدشون با هم ازدواج کردن و خلاصه خیلی معتقدیم . اما خانواده این عمه من که کوچکترین بچه بود اصلا اینطور نبودن و با بقیه فامیل هم عقیده بودن . سال پیش عید فطری عمه من تصادف کرد و با شوهرش از دنیا رفتن . دختر عمه من رفت شمال پیش پدر بزرگ پدریش ، و الان اونجاست . من 15 سالمه و اون 14 سالش . دوستان من هر کاری کردم نتونستم از توی دلم بندازمش بیرون . به مادرم هم گفتم ، گفتن که یکسری احساسات زودگذر توی این دورانه ، اما من نمیدونم چطور زودگذریه که ز حدود 8 یا 9 سالگی شروع شده و تمومی نداره ؟ و هر تستی دادم متوجه شدم واقعا عاشقشم . چکار کنم ؟ دارم میمیرم ! به هیچکس جز مادرم هم نگفتم !

یا ابوالفضل!!‌شما 15 سالتونه و از 8-9 سال پیش یعنی 6-7 سالتون بود عاشق شدید؟؟؟؟ وای به حال ما.

صبر کنین بزرگ شین بعد همه چی حل میشه. ( می گم بزرگ شین نه از نظر سن بلکه از نظر عقل و درایت)

لیلا 53;271055 نوشت:
زهرچی عشق و عاشقی متنفرم
لیلا 53;271055 نوشت:
ازهرچی عشق و عاشقی متنفرم خدا شمارو هم نجات ده ان شالله

همین طور شما رو.

منم همچین حسی داشتم ولی توی 15 سالگی // ولی کار از حد ایشون گذشت و با ایشون صجبت کردم منم از همسایه هامون بود// الان بعد از 6 یا 7 سال به خودم میخندم به خدا شما هم به خودتون میخندید بعدا// من نمیگم دعا کن // نمیگم ورزش کن// نمیگم درس بخون // فقط یه چیزی سعی کن بهش فکر نکنی / همین

فقط یه چیزی // این کار درسی برای من شد که الان بعد از 6 یا 7 سال توی سن 21 سالگی با پایان خدمت + فوق دیپلم + کار هنوز نمیگم زن میخواهم تازه شما اینا رو هم نداری

n4v1d;272236 نوشت:
منم همچین حسی داشتم ولی توی 15 سالگی // ولی کار از حد ایشون گذشت و با ایشون صجبت کردم منم از همسایه هامون بود// الان بعد از 6 یا 7 سال به خودم میخندم به خدا شما هم به خودتون میخندید بعدا// من نمیگم دعا کن // نمیگم ورزش کن// نمیگم درس بخون // فقط یه چیزی سعی کن بهش فکر نکنی / همین

فقط یه چیزی // این کار درسی برای من شد که الان بعد از 6 یا 7 سال توی سن 21 سالگی با پایان خدمت + فوق دیپلم + کار هنوز نمیگم زن میخواهم تازه شما اینا رو هم نداری


بزرگوار "سعی کن بهش فکر نکنی" نمیشه!
با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشه.
باید در معرض هم نباشن! نباید از هم خبری بشنوند یا هم دیگر رو ببینند یا هر تماس و اطلاع از همدیگر

داداشي منم خودم از بچگي عاشقت بودم . از همون اول به خدا گفتم توكل به خودت . از همون موقع هم به هيچ دختري فكر نكردم . سربازيمو رفتم . دانشگامو رفتم . الان هم به خانوادم گفتم . من از همون 12 13 سالگي عاشقش بودم . خيلي سختي كشيدم . الان كه نميتوني كاري كني . فقط توكل كن

ببین داداش، من از نسبت عشق مجازی و حقیقی حرفی نمیزنم، چون تو حرفای حکما و علما اختلاف هست و تهش نفهمیدم چی شد...

ولی یه چیزی هست، اونم اینکه توی مواقعی که به قول خودت «داری عذاب میکشی ... تحمل نداری»، حال مناجات با خدا خیلی بهتر از مواقع دیگه ایجاد میشه. شاید بیشتر از وقتای دیگه ازش کمک میخوای. رقت قلب بیشتر میشه ؛ سعی کن به محبوب حقیقی نزدیکتر بشی،
اونوقت تحمل سختی دوری از این محبوب زمینی هم برات آسونتر میشه.
یه چیز دیگه هم هست، اینکه که چون معشوق خیلی فکر و ذهنتو مشغول کرده، کمتر به گناه فکر میکنی.
تجربه ی ما که اینجوری بود...

به نظر من این موقعیتو رو از دست نده...
میتونی به خدا نزدیکتر بشی...

إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ ؛
اگر خواستي براي چيزي گريه كني براي حسين گريه كن...
عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج‏1 ، 299.

شاید خدا با همین چیزا با آدم حرف میزنه،
الان باید توکل کنی، صبر کنی و بهترین و منطقی ترین تصمیم روبگیری.

[=&quot][[/]quote[=&quot]=طلوع;244222]دارم عذاب میکشم تحمل ندارم سلام به تمامی بچه های اسک دینی دوستان نمیدونم چه کار کنم دارم عذاب میکشم . من یه دختری رو دوست دارم که خونشون توی کوچه بابابزرگمه و گاهی اوقات که میرم خونه بابابزرگم اونم اونجا میبینمش و برای اینکه جوان کم روئی هستم روم نمیشه باهاش صحبت کنم و به همین دلیل وقتی که میبنمش اتیش میگیرم میدونید چرا نمیتونم باهاش صحبت کنم چون که خانواده های ما هم دیگر و میشناسن برای همینه دل و جرائت ندارم . البته از نگاه هاش فهمیدم که اونم به من علاقه داره ولی بازم شک دارم !؟ . حالا این سوال ها برای من پیش اومده : 1. از کجا بفهمم که اون من و دوست داره ؟؟ 2. چه کار کنم که این عشق به ثمر برسه ؟؟[/[/]quote[=&quot]][/][=&quot][/]
[=&quot]سلام[/][=&quot][/]
[=&quot]عذر خواهی می کنم به دلیل تأخیرم[/][=&quot]. و تشکر می کنم به خاطر اعتمادتون.[/]
[=&quot]دوست من، ما اگر بخواهیم یک مسافرت چند روزه برویم قبل از آن کلی فکر می­کنیم و برنامه ریزی می­کنیم و با هر کسی هم حاضر نیستیم همسفر بشویم. برخی از همسفران با ما ممکن است تناسب فکری، ذوقی، اخلاقی و اقتصادی نداشته باشند و سفر را به کام ما تلخ کنند. برای ازدواج که برنامه یک عمر است باید عالمانه تر و روشمند عمل کنیم تا یک عمر گرفتار تلخ کامی و مشاجره نشویم. بنابراین قبل از ازدواج لازم است معیارهای زندگی و ازدواج موفق را بشناسیم و آگاه شویم که افرادی که زندگی زناشویی ناموفقی داشتند کجا بد عمل کردند.[/]
[=&quot]تجربه ما مشاوران میگه. ازدواج سنتی بهتر و کم آسیب ترین نوع ازدواج است. حتما می پرسید چرا؟ ببینید وقتی ما با چند نفر می رویم تا لباس یا ماشینی بخریم، انتخابمان بهتر است. به خصوص اگر آنهایی که با خود می­بریم کارشته و افراد با تجربه ای باشند. [/]
[=&quot]بنابراین ابتدا دو کتاب به شما معرفی می­کنم مطالعه کنید تا معیارهای ازدواج موفق را بشناسید:[/]
1- [=&quot]جوانان و انتخاب همسر، علی اکبرمظاهری، نشر پارسایان.[/]
2- [=&quot]مشاوره قبل از ازدواج، سیدمهدی حسینی، نشر آوای نور[/]
[=&quot]روزه شک دار[/]
[=&quot]ارتباط خیابانی مانند روزه شک دار است که عقلا گفته نباید این روزه را گرفت. تجربه نشان داده که در بسیاری مواردی که دختر و پسر بدون اشراف خانواده ها با هم آشنا می شوند و رابطه عاطفی برقرار می کنند موفق به راضی کردن والدین نمی شوند و یا به دلایلی ازدواج صورت نمی گیرید و این دو جوان معلق می مانند و با ذهنی درگیر به این رابطه عاطفی وارد زندی زناشویی دیگر می شوند که خود این عامل بسیاری از تنش ها و نارضایتی ها زناشویی است.[/]
[=&quot]بنابراین خانواده را در جریان بگذارید. تا با بررسی بیشتر و در صورتی که تناسب داشتید تحقیق کنید و رسما خواستگاری بروید. در صورتی که سوالی باقی ماند در خدمت شما هستم. یا می توانید با همکاران مشاورم تماس بگیرید: 096400[/]
[=&quot]موفق باشید[/]

موضوع قفل شده است