جمع بندی آیا برای اخلاق خوب و پسندیده نیاز به دین داریم؟

تب‌های اولیه

39 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا برای اخلاق خوب و پسندیده نیاز به دین داریم؟

درود

آیا برای داشتن اخلاق خوب و پسندیده نیاز به دین داریم؟ آیا یکی بدون دیگری ممکن است؟ آیا می توان بدون دین انسان خوبی بود؟

لطفا توضیح کامل دهید.

با تشکر.


کارشناس بحث : استاد

وایسلی گوجا;263242 نوشت:
درود

آیا برای داشتن اخلاق خوب و پسندیده نیاز به دین داریم؟ آیا یکی بدون دیگری ممکن است؟ آیا می توان بدون دین انسان خوبی بود؟

لطفا توضیح کامل دهید.

با تشکر.


کارشناس بحث : استاد


با سلام خدمت شما و تشکر از سوال خوبتان
برای روشن شدن جواب لازم است در معنای اخلاق خوب ، به تفاهم برسیم،خیلی کوتاه باید عرض کنم که برخورد مودبانه تنها جزئی از اخلاق است(چه در بیان غرب و چه در بیان اسلام).
سوال شما به نوعی ربط به بحث حسن و قبح عقلی و حسن و قبح شرعی نیز دارد؛به این بیان که برخی از خوب و بد ها را عقل بدون بیانی از نزد خداوند و شارع مقدس می فهمد و برای آنها حکم صادر می کند،و حکم شارع در مورد آن احکام می شود حکم ارشادی،یعنی ارشاد و پرده برداری از صحت حکم عقل.
اما برخی از احکام را حتی در اخلاق ،عقل بدون بیان شرع نمی تواند دقیقا تحلیل کرده و حکمی برای آنها صادر کند،که نمونه بارزش جزئیات است.
لذا می توان گفت برای اینکه اخلاق کامل و کاملا خوبی داشته باشیم ،حتما نیاز به دین داریم.البته روشن است که این یک بحث نظری بوده و اگر یک فردی به ظاهر متدین بود ولی برخورد خوبی نداشت و اصطلاحا بد اخلاق بود ؛مشکل از خود وی بوده و نشان دهنده ضعف علمی و عملی او می باشد.
همچنین اخلاق جزء لاینفک دین بوده و هیچ کدام بدون دیگری کامل نیستند و نمی توانند آن هدف والا که کمال الهی باشد را برای انسان حاصل کنند.
این مطالب را ملاحظه کرده و در صورتی که ابهام یا سوالی دارید،بفرمائید.

استاد;263450 نوشت:

با سلام خدمت شما و تشکر از سوال خوبتان
برای روشن شدن جواب لازم است در معنای اخلاق خوب ، به تفاهم برسیم،خیلی کوتاه باید عرض کنم که برخورد مودبانه تنها جزئی از اخلاق است(چه در بیان غرب و چه در بیان اسلام).
سوال شما به نوعی ربط به بحث حسن و قبح عقلی و حسن و قبح شرعی نیز دارد؛به این بیان که برخی از خوب و بد ها را عقل بدون بیانی از نزد خداوند و شارع مقدس می فهمد و برای آنها حکم صادر می کند،و حکم شارع در مورد آن احکام می شود حکم ارشادی،یعنی ارشاد و پرده برداری از صحت حکم عقل.
اما برخی از احکام را حتی در اخلاق ،عقل بدون بیان شرع نمی تواند دقیقا تحلیل کرده و حکمی برای آنها صادر کند،که نمونه بارزش جزئیات است.

لذا می توان گفت برای اینکه اخلاق کامل و کاملا خوبی داشته باشیم ،حتما نیاز به دین داریم.البته روشن است که این یک بحث نظری بوده و اگر یک فردی به ظاهر متدین بود ولی برخورد خوبی نداشت و اصطلاحا بد اخلاق بود ؛مشکل از خود وی بوده و نشان دهنده ضعف علمی و عملی او می باشد.
همچنین اخلاق جزء لاینفک دین بوده و هیچ کدام بدون دیگری کامل نیستند و نمی توانند آن هدف والا که کمال الهی باشد را برای انسان حاصل کنند.
این مطالب را ملاحظه کرده و در صورتی که ابهام یا سوالی دارید،بفرمائید.

ممنون جناب استاد :Gol:

بحث دقیقا قسمتی است که قرمز کردم. آیا برخی خوب ها و بدها هستند که بدون بیانی از طرف خداوند قابل تحلیل کردن نباشند؟

درباره این قسمت توضیح بیشتر می دید؟

ممنون.

وایسلی گوجا;263527 نوشت:
ممنون جناب استاد :gol:

بحث دقیقا قسمتی است که قرمز کردم. آیا برخی خوب ها و بدها هستند که بدون بیانی از طرف خداوند قابل تحلیل کردن نباشند؟

درباره این قسمت توضیح بیشتر می دید؟

ممنون.


با سلام خدمت شما کاربر گرامی
مثال کلی که عرض شد جزئیات است،در امور جزئی و متفاوت عقل به تنهائی نمی تواند حکم صحیح بدهد و این از آن باب است که تحلیل کاملی نمی تواند داشته باشد مثلا قبح دروغ و غیر واقع نمائی را عقل درک می کند ولی در موارد و مصادیق جزئی نمی تواند حکم قطعی و بدون هیچ احتمالی بدهد ،مانند دروغ گوئی برای نجات جان یک قاتل که ممکن است بازهم قتل انجام دهد یا توبه کند یا دروغ گوئی برای پیروزی و غلبه مظلوم بر ظالم در حالی که ظالم کشته می شود و مظلوم ظلم می کند.
چنین مواردی نیاز به خطابات شرع دارد تا بتوان با کمک گرفتن از آنها تحلیل درستی ارائه داده و حکم صحیح را فهمید.
یا مثلا زنا کردن با فردی که کاملا راضی بوده و هیچ اجباری در کار نباشد.
اگر هم کسی بگوید: من حکم صحیح این موارد را می دانم بدون اینکه دستوری از شرع را بدانم؛به او عرض می کنم که پیش زمینه های ذهنی خود را برای یک تحلیل درست ، از کجا آورده اید؟آیا این پیش زمینه ها از بیان دین و شرع نیست؟
یا مواردی مانند اینکه هدف وسیله را توجیح می کند یا نه؟در چنین مواردی است که روشن شدن حکم از بیانات دینی بدست می آید.
اما برخی از موارد (مانند اکثر کلیات)،برای عقل قابل درک و تحلیل و در نتیجه صدور حکم می باشد.
مانند مثال معروف حُسن عدل و قُبح ظلم؛ چنین مواردی برای عقل مستقلا قابل درک است.
سوالی بود در خدمتم.

استاد;264001 نوشت:

با سلام خدمت شما کاربر گرامی
مثال کلی که عرض شد جزئیات است،در امور جزئی و متفاوت عقل به تنهائی نمی تواند حکم صحیح بدهد و این از آن باب است که تحلیل کاملی نمی تواند داشته باشد مثلا قبح دروغ و غیر واقع نمائی را عقل درک می کند ولی در موارد و مصادیق جزئی نمی تواند حکم قطعی و بدون هیچ احتمالی بدهد ،مانند دروغ گوئی برای نجات جان یک قاتل که ممکن است بازهم قتل انجام دهد یا توبه کند یا دروغ گوئی برای پیروزی و غلبه مظلوم بر ظالم در حالی که ظالم کشته می شود و مظلوم ظلم می کند.
چنین مواردی نیاز به خطابات شرع دارد تا بتوان با کمک گرفتن از آنها تحلیل درستی ارائه داده و حکم صحیح را فهمید.
یا مثلا زنا کردن با فردی که کاملا راضی بوده و هیچ اجباری در کار نباشد.
اگر هم کسی بگوید: من حکم صحیح این موارد را می دانم بدون اینکه دستوری از شرع را بدانم؛به او عرض می کنم که پیش زمینه های ذهنی خود را برای یک تحلیل درست ، از کجا آورده اید؟آیا این پیش زمینه ها از بیان دین و شرع نیست؟
یا مواردی مانند اینکه هدف وسیله را توجیح می کند یا نه؟در چنین مواردی است که روشن شدن حکم از بیانات دینی بدست می آید.
اما برخی از موارد (مانند اکثر کلیات)،برای عقل قابل درک و تحلیل و در نتیجه صدور حکم می باشد.
مانند مثال معروف حُسن عدل و قُبح ظلم؛ چنین مواردی برای عقل مستقلا قابل درک است.
سوالی بود در خدمتم.

ممنون :Gol:

متوجه هستم شرایط پیچیده ای (مثل دروغ گویی برای نجات جان یک قاتل که مثال خوبی بود) ممکن است پدید آید، ولی آیا قبل از معرفی شرع و اعلام احکام شرعی چنین شرایطی پیش نمی آمد؟ در آن زمان چطور تصمیم می گرفتند؟ آیا فقط با دین می توان در این شرایط تصمیم صحیح را گرفت؟

درسته که از شرع پیش زمینه هایی هست، ولی آیا این پیش زمینه ها فقط از شرع هستند؟ قبل از شرع چطور؟ شخصی که فرضا هیچ چیز از ظرع نمی داند و در یک جامعه تماما خداناباور بزرگ شده چطور؟ چنین شخصی به نظر شما قادر به تحلیل درست نیست؟

وایسلی گوجا;264006 نوشت:
ممنون :gol:

متوجه هستم شرایط پیچیده ای (مثل دروغ گویی برای نجات جان یک قاتل که مثال خوبی بود) ممکن است پدید آید، ولی آیا قبل از معرفی شرع و اعلام احکام شرعی چنین شرایطی پیش نمی آمد؟ در آن زمان چطور تصمیم می گرفتند؟ آیا فقط با دین می توان در این شرایط تصمیم صحیح را گرفت؟

درسته که از شرع پیش زمینه هایی هست، ولی آیا این پیش زمینه ها فقط از شرع هستند؟ قبل از شرع چطور؟ شخصی که فرضا هیچ چیز از ظرع نمی داند و در یک جامعه تماما خداناباور بزرگ شده چطور؟ چنین شخصی به نظر شما قادر به تحلیل درست نیست؟

با سلام خدمت شما
خب قبل از این شریعت که شریعت دیگری بوده و قبل از آن هم شریعت دیگری و افراد مکلف به انجام تعالیم شریعت خود بودند و خداوند هم به مقداری که بیان احکام شده است ،بندگان را مکلف می کند.
اما در مورد سوال دومتان باید عرض کنم که بیان شد برای رسیدن به یک حکم صحیح و درست که احتمال و چون و چرائی در آن نباشد به احکام شرع ،نیاز است.
و بدون بیان شرع ،عقل به تنهائی قادر به تحلیل کامل و صحیح جزئیات نیست.
از همین روست که قانون قضاوت در بیشتر کشورهای غربی به صورت کامن لا می باشد. در این روند قاضی و هیئت منصفه در باره هر موردی جداگانه تصمیم می گیرند و حکم دقیق و قانون نوشته ای برای جزئیات ندارند.
نظام غرب برای این که می داند عقل نمی تواند به تنهائی حکم کامل و صحیحی برای موارد متعدد و متفاوت صادر کنند و اینکه نمی خواست پای شرع را در صدور احکام باز کند؛ دست به این کار زد و گفت: ما از عقل چند نفر با هم استفاده می کنیم ؛که تخییر بین بد و بدتر بود.
کاملا واضح است که قضاوت در چنین حالتی و صدور حکم با چنین وسیله ای محمل خطاها و ظلمهای بسیاری می باشد.

نکته آخر: کلیت شرع و اصول آن همگی با عقل قابل دریافت و پذیرش است و بعد از قبول و یقین به حقانیت آن ،مکلف با عمل به دستورات آن در واقع راه عقل و عقلانیت را پیش گرفته است.

امری بود در خدمتم.

با عرض پوزش بابت تاخیر.

استاد گرامی صحبت های شما بیشتر شبیه به ادعاهای بدون پایه های استحکامی هستند. مرتب تکرار می کنید "بدون شرع، عقل قادر به تحلیل جزئیات نیست" ولی خب هیچ گزاره ای برای پشتیبانی از این ادعا ارائه نشد. مثال دادگستری هم نمی دونم اصلا چه ارتباطی به اخلاقیات داشت.

میشه این رو اثبات کنید:

نقل قول:
بدون بیان شرع ،عقل به تنهائی قادر به تحلیل کامل و صحیح جزئیات نیست.

و همینطور چند مثال بزنید از حالات خاصی که عقل به تنهایی قادر به رسیدن به اخلاق مناسب نیست.

سلام

بله برای داشتن اخلاق نیکو نیاز مبرم به دین هست!
اما اول باید بدونیم منظور از دین در نظر ما چیست؟
اگر از دین منظور فقط خوندن کتب فقهی و حضور در سر کلاس های علوم دینی هست یا همین انجام فرائض که قاعدتا نه یا لااقل اون اخلاق خوبی که مد نظر هست نمی شود صاحبش شد!(البته شخصیت و وقار انسان رشد میکنه اما اخلاق ممکنه هر لحظه تغییر کنه)

اما (در جایی خونده بودم )رسیدن به این درجه از اخلاق که انسان را به کمال هم برساند نیازمند به شناسایی هویت درونی دل انسان نیز می باشد یعنی دل انسان(طبق گفته های بزرگان) به صورت کره ای عظیمه ای هست که در درون ان دالان های مشبکی شکل تودرتویی وجود دارد که هر دالان به دری منتهی میگردد که هر در نماد یکی از خصایص انسانی می باشد!

مثلا بیرونی ترین در بوسیله دروغی که بچه یاد می گیرد به راحتی قابل باز شدن می شود و به همین ترتیب در های دیگه قلب قابل دست یابی می شود (برای شیطان...روایت هم داریم)

طبق این وقتی شخصی دارای اخلاق ناسالم هست ابتدا باید به سمت تعلیمات دینی روی بیاورد و در مراحل بالاتر بتواند با کمک ائمه ع ناخالصی های درون دل خود را پاک کند و تمام درها را از نو ببندد!(این که می گویند دلش سنگ شده _یا گفته میشه دلم یه جوریه...مریوط به تخریبی هست که شیطان با ورود در قسمتی انجام داده و سوزانده و سیاه شده است!)

البته فک کنم از راه درمان های دارویی هم بشه اخلاق را تغییر داد!!
مثلا علت بروز تمام بد اخلاقی ها عدم ترتیب درست در کد های dna ی ما هست که طی صد ها سال به وسیله ابا و اجدادمون به ما همون خصوصیات انتقال داده شده و ارث رسیده و میشه با تنظیم اون کد ها امواج اخلاقیات نیکو را در شخصیت خودمان احساس کرد .
اما مطمئنا این ماندگار نخواهد بود چون روح شخص تمرینی بر ترک خصایص ناسالم در خود نداشته پس نمی تواند زیاد ماندگار باشد چون روح بر اثر سختی هایی که نچشیده متورم نشده است که به مقیاس نانو و و عمیقتر بر ماده و مولکول سیطره داشته باشد و این همان تعریف جمله امام حسین ع هست که از ایشان پرسیده شد شما برای خوب شدن چه راه کاری پیشنهاد میدهید که فرموند:به خودتان تلقین کنید تا اصلاح شوید! ...یعنی اینقدر به خودتان باور دهید تا روح تمرین سختی چشیدن کند تا بزرگ شود...اون وقت دیگه نا خالصی ها خودش کم کم از بین میرود!(البته متن کاملش یادم نیست)

تشکر

[="Tahoma"][="Navy"]

وایسلی گوجا;266794 نوشت:
با عرض پوزش بابت تاخیر. استاد گرامی صحبت های شما بیشتر شبیه به ادعاهای بدون پایه های استحکامی هستند. مرتب تکرار می کنید "بدون شرع، عقل قادر به تحلیل جزئیات نیست" ولی خب هیچ گزاره ای برای پشتیبانی از این ادعا ارائه نشد.

با سلام خدمت شما
این که نوشتید ادعاهای بنده شبیه . . . . و بنده هیچ گزاره ای ارائه ندادم ؛باعث تعجبم شد،یا جنابعالی توجه لازم را به عرایض بنده ندارید و یا تمرکزتان بر روی پیش فرض ذهنی خودتان می باشد.
مثالهائی را که در پست های قبل بیان شد را فراموش کردید؟!!
در ضمن در یک سوال و جواب لازم است هر قسمتی از مطلب که پذیرفته شد اعلام شود و هر قسمت که پذیرفته نشد هم بیان شود تا بحث روی آن مورد متمرکز شود،اما جنابعالی بعد از چند پست و بیان چند مثال بعد از مدتی تشریف آورده اید و می گوئید ادعا شما اینگونه است و دوباره برمی گردید سر پله اول.
کدام قسمت را هم پذیرفته اید ،بیان نمی کنید،مثلا ایراد شما که قبل از آمدن شریعت چطور تصمیم می گرفتند و جواب واضحی هم داشت که بنده عرض کردم؛معلوم نشد که پذیرفته اید یا نه؟خب خودتان را جای بنده بگذارید اگر ده پست بعد آمدید و روی این مسأله دوباره ایراد وارد کردید چه؟ نمی دانم تحصیلات شما کاربر گرانقدر چیست؛ولی به هر حال بنده سالها تجربه پاسخگوئی دارم و این روش درست بحث نیست. این روش شما فقط به مجادله می انجامد که خدا من و شما را از آن حفظ کند.
بنده توضیحات خودم را با مثال بیان کردم؛اگر اشکالی دارید دقیقا به همان مورد با مثالش اشکال کنید و موارد مقبوله خود را نیز بیان کنید.
وایسلی گوجا;266794 نوشت:
مثال دادگستری هم نمی دونم اصلا چه ارتباطی به اخلاقیات داشت.

ربطش واضح بود!!!!!
منظور این بود که غرب هم فهمید که در قضاوت یک نفر هر چقدر هم عاقل باشد نمی تواند تمام جوانب را بسنجد؛لاجرم یا باید تن به پذیرش احکام دین می داد یا کار دیگری می کرد.
ایشان بحث هیئت منصفه را انتخاب کردند که حداقل به ظاهر چند عقل باشد نه یک عقل.
هیئت منصفه هم مشخص است که در موارد متعدد راه حل معقولی نیست چون افراد بی تجربه و گاها احساساتی در آن تصمیم می گیرند.(الان در مقام نقد این روش کامن لا نیستیم).

ادامه بحث منوط به تغییر روش و دقت شماست.موفق باشید.[/]

استاد;266900 نوشت:

با سلام خدمت شما
این که نوشتید ادعاهای بنده شبیه . . . . و بنده هیچ گزاره ای ارائه ندادم ؛باعث تعجبم شد،یا جنابعالی توجه لازم را به عرایض بنده ندارید و یا تمرکزتان بر روی پیش فرض ذهنی خودتان می باشد.
مثالهائی را که در پست های قبل بیان شد را فراموش کردید؟!!
در ضمن در یک سوال و جواب لازم است هر قسمتی از مطلب که پذیرفته شد اعلام شود و هر قسمت که پذیرفته نشد هم بیان شود تا بحث روی آن مورد متمرکز شود،اما جنابعالی بعد از چند پست و بیان چند مثال بعد از مدتی تشریف آورده اید و می گوئید ادعا شما اینگونه است و دوباره برمی گردید سر پله اول.
کدام قسمت را هم پذیرفته اید ،بیان نمی کنید،مثلا ایراد شما که قبل از آمدن شریعت چطور تصمیم می گرفتند و جواب واضحی هم داشت که بنده عرض کردم؛معلوم نشد که پذیرفته اید یا نه؟خب خودتان را جای بنده بگذارید اگر ده پست بعد آمدید و روی این مسأله دوباره ایراد وارد کردید چه؟ نمی دانم تحصیلات شما کاربر گرانقدر چیست؛ولی به هر حال بنده سالها تجربه پاسخگوئی دارم و این روش درست بحث نیست. این روش شما فقط به مجادله می انجامد که خدا من و شما را از آن حفظ کند.
بنده توضیحات خودم را با مثال بیان کردم؛اگر اشکالی دارید دقیقا به همان مورد با مثالش اشکال کنید و موارد مقبوله خود را نیز بیان کنید.

با عرض پوزش ولی مثل اینکه خیلی براتون گران بود کسی با صحبت های شما قانع نشود که اینطور به من حمله می کنید و بعد هم از درست نبودن این روش بحث و مجادله سخن می گید. بنده قصد شخصی کردن بحث رو ندارم.

مثال های شما رو مطالعه کردم (و دوباره مطالعه کردم)، چیزی برای پشتیبانی از این ادعا مشاهده نکردم. اکثرا مصادره به مطلوب بودند، شما دلیلی برای پشتیبانی از ادعای خود نیاوردید، بلکه مثال هایی زدید که در صورتی که ادعای شما صحیح باشد قابل توضیح خواهند بود. این مغالطه مصادره به مطلوب است. توضیح شما درباره قبل از آمدن شریعت های قبلی و ... هم در صورتی قابل قبوله که شما قبلش اثبات کنید عقل به تنهایی قادر به تصمیم گیری صحیح نبوده و حتما منابع چنین آموزه هایی شرع بوده است، که شما هنوز اثبات نکردید و مصادره به مطلوب بود. در حقیقت شما کلیدی ترین بخش صحبت هاتون رو اثبات نکردید و با صحیح دونستن اون کوهی از سایر گزارات رو ساختید.

برای سوالی که در پست سوم پرسیدم پاسخی ارائه نکردید، فقط بیان حالت پیچیده، مثل اینکه بنده ادعا کنم ریاضی بدون ارائه فرمول از طرف یک مرجع ممکن نیست و در اثبات حرفم یک معادله خیلی پیچیده بگذارم! این که نشد استدلال.

در نهایت هم مغالطه حمله به شخص که بحث تحصیلات بنده اشاره کردید و برای اینکه بگید به خودتون در بحث اعتبار ببخشید (ایجاد شخص در مقابل شخص به جای سخن در مقابل سخن) از سوابقتون گفتید که نمی دونم سوابق شما در پاسخگویی چه ارتباطی به قانع کننده نبودن پاسخ های شما به این سوال داره، این هم مغالطه توسل به مرجعیت خود بود.

دوباره سوال می پرسم: لطفا گزاره زیر رو اثبات کنید: بدون بیان شرع ،عقل به تنهائی قادر به تحلیل کامل و صحیح جزئیات نیست.
و همینطور چند مثال بزنید از حالات خاصی که عقل به تنهایی قادر به رسیدن به اخلاق مناسب نیست. برای اثبات این ادعا باید نشون بدید چطور عقل در اینجا به هیچ وجه قادر به رسیدن به اخلاق مناسب نیست و چطور دین قادر هستد.

نقل قول:

ربطش واضح بود!!!!!
منظور این بود که غرب هم فهمید که در قضاوت یک نفر هر چقدر هم عاقل باشد نمی تواند تمام جوانب را بسنجد؛لاجرم یا باید تن به پذیرش احکام دین می داد یا کار دیگری می کرد.
ایشان بحث هیئت منصفه را انتخاب کردند که حداقل به ظاهر چند عقل باشد نه یک عقل.
هیئت منصفه هم مشخص است که در موارد متعدد راه حل معقولی نیست چون افراد بی تجربه و گاها احساساتی در آن تصمیم می گیرند.(الان در مقام نقد این روش کامن لا نیستیم).

ادامه بحث منوط به تغییر روش و دقت شماست.موفق باشید.

بحث دادگستری از بحث اخلاق دو مقوله جدا هستند، البته مثالی هم که برای دادگستری غرب زدید (و دلایل پشت چنین تصمیم هایی) خیلی دقیق نبود که خود ناشی از ضعف شما در مطالعه این سیستم ها بود که البته بحث ما نیست. این هم مغالطه تعمیم جزء به کل بود.

وایسلی گوجا;263242 نوشت:
آیا برای داشتن اخلاق خوب و پسندیده نیاز به دین داریم؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

فعلا" قصد ورود به بحث را ندارم اما یک سؤال :

اخلاق خوب وپسندیده از منظر شما چه تعریفی دارد ؟

اکثر دوستان اخلاق دینی را با لفظ مطلق اخلاق هم طراز معنا میکنند در حالی که منظر عرفی وفردی به اخلاقیات میتواند در جوامع واعتقادات مختلف متفاوت باشد .

خود شما دوست گرامی از روش مقابله ی دوکلی (خوب وپسندیده بودن به طور مطلق در مقابل دین به طور مطلق) استفاده نموده اید ومنتظر پاسخهای جزئی هستید ؟

ابتدا باید خود این دو مطلب را به اجزاء تقسیم کنیم تا بتوانیم بهره ی لازم از بحث را برده باشیم .

اخلاق درواقع یک خصوصیت ذاتی است که از روحیات ونفسانیات هر فرد (جزءجزء انسانها) نشأت میگیرد و زمانی که نمود خارجی پیدا میکندو به اخلاق عملی تبدیل میشود در واقع هدف سعادت انسان را دنبال میکند .
یعنی هدف اصلی اخلاقیات رسیدن انسان به سعادت است .

حال این به سعادت رسیدن را عده ای در لذت گرایی و عده ای در ماده گرایی یا عده ای در اثبات گرایی و.... غیره میدانند .که عقاید خود را در این مکاتب اعلام کرده اند .

اما مسئله ی مهم در این میان این است که دین به قضیه ی هدف اخلاق (سعادت انسان) به شکل حقیقی (چندبعدی) مینگرد اما عقل انسان به این مسئله ی مهم ( سعادت انسان ) به شکل واقعی و (یک بعدی )مینگرد واین امتیاز مهمی برای اخلاقیات دینی است .

احتمالا" شما تفاوتهای میان یک امر واقعی با یک امر حقیقی را میدانید .

پس اگر انسان با استفاده از عقل وبه واسطه ی عقل بخواهد مسیر سعادت را با مرکب اخلاق طی کند لذت را به لذت مادی وجسمی تفسیر میکند زیرا عقل خام جز آن گزینه ی دیگری به عنوان ماده ی اولیه ی تعریف ندارد .

اما دین این گزینه را با لذت معنوی وهمچنین در مقام فعلیت یافتن اخلاقیات دینی با وعده ی پاداش ویا مجازات ها تکمیل میکند .

انشاءالله اگر سؤال ویا اشکالی بود از چند روز آینده در بحث شرکت خواهم نمود .

حق یارتان :Gol:

با سلام و عرض ادب

در رابطه تاریخی اخلاق و دین تردیدی نیست و در هر دینی بخش قابل توجهی از متون، توصیه­ ها و توجهات آن دین را مسائل و موضوعات اخلاقی تشکیل داده است. از این نظر و از منظری درون دینی اخلاق بخش جدایی ناپذیری از ادیان مختلف به حساب می­آید. پس از شکل­گیری تفکر فلسفی در بشر این دو موضوع مسائل متعددی را در مباحث فلسفی پدید آوردند.
دیر زمانی است که موضوع رابطه این دو اندیشه بسیاری از متفکران این دو حوزه را به خود جلب کرده و دیدگاه­های متفاوتی را نیز پدید آورده است.

در جهان اسلام این مسئله از نخستین و مهمترین مباحث کلامی ­ای بود که مطرح شد. وجود دیدگاه­های مختلف در این حوزه از مباحث کلامی موجب پیدایش مبانی اخلاقی مختلقی نیز خواهد شد. اشاعره با تفسیر خاصی که از توحید و قدرت خداوند داشتند به انکار حسن و قبح ذاتی افعال روی آورند و در مقابل معتزله معتقد بودند که اگر حسن و قبح ذاتی افعال را انکار کنیم اصل عدالت خداوند ارزش و اهمیت خود را از دست می­دهد.
در غرب نیز فیلسوفانی نظیر سقراط و ارسطو که در اخلاق عینی­گرا بودند و ارزش­های اخلاقی را اموری عینی می­دانستند که عقل عهده­دار کشف آن­هاست و نه وضع و تقنیین در این باره، اخلاق را مستقل از دین به حساب می­آوردند. لیکن پس از ظهور مسیحیت برخی از متکلمین مسیحی نظیر آگوستین، آنسلم و آبلارد از اخلاق مبتنی بر دین دفاع کردند.

در خصوص رابطه دين و اخلاق به طور كلي سه ديدگاه وجود دارد:‌ برخي قايل به تباين دين و اخلاقند، به اين معنا كه اين دو هيچ ارتباط منطقي و هيچ حوزه و قلمرو مشتركي ندارند. عده­اي نيز به اتحاد دين و اخلاق باور دارند كه طرفداران اين ديدگاه معتقدند اخلاق همان دين است و بدون دين نمي­توان از اخلاق سخن گفت. ديدگاه رايج در اين باره قايل به تعامل دين و اخلاق است.
میان اخلاق و دین می­تواند مناسبات مختلفی برقرار باشد که عمده ترین آن­ها عبارتند از:

1- نیازمندی وجود شناختی اخلاق به دین: برخی از دیندارن گمان می­کنند که دین هیچ نوع وابستگی به اخلاق ندارد و در واقع این اخلاق است که کاملا به دین وابسته است. از نظر آنان وابستگی دین به اخلاق موجب محدودیت خداوند است که از نظر دینی به شدت مورد انکار قرار می­گیرد. در این صورت باید امر الهی را مرجع نهایی اخلاق دانست تا اقتدار مطلق خداوند محفوظ ماند. این دیدگاه تقریر­های مختلفی دارد که یکی از آن­ها که به نظریه امر الهی شناخته شده است. طرفداران نظریه امر الهی تعیین خوبی و بدی افعال و صفات را تنها به خواست و اراده خداوند نسبت می دهند. این دیدگاه مورد نقد عدليه قرار گرفته است و از نظر آنان پیامدهای بسیاری را به همراه دارد که نمی­توان آن را پذیرفت.

2- نیازمندی معرفت شناختی اخلاق به دین: این نوع نیازمندی بیانگر این است که اخلاق در مقام کشف ارزش­های اخلاقی به دین نیازمند است. برخی از عدلیه که بر این باورند که به لحاظ وجودشناختی افعال و صفات به خودی خود و فی حد ذاته واجد خوبی و بدی بوده و حجیت آن­ها نیز ذاتی است و از این جهت اخلاق به لحاظ وجود شناختی وابستگی­ای به دین ندارد، اما به لحاظ معرفت شناختی برای شناخت دست کم بخش کثیری از ارزش­های اخلاقی نیازمند به شریعت و دین هستیم. بر طبق این نظر که مورد ادعای غالب علمای شیعه است حسن و قبح افعال ذاتی است اما شناخت آنها عقلی و نقلی است. عقلی و نقلی بودن ارزش ها به این معناست که می­توان از طریق عقل، کلی ترین و اصلی­ترین ارزش­ها را شناخت در حالی که ارزش­های فرعی با توجه به فرامین الهی قابل شناخت­اند. این گروه معتقدند که عقل و تجربه و روش های حسی، عقلی و تجربی در کشف همه خوبی ها و بدی­ها دچار نارسایی­های است که در بسیاری از موارد نیازمند یاری عامل متعالی­تری به نام دین می­باشد.

3- نیازمندی روانشناختی اخلاق به دین: گروهی بر این باورند که داوری­های اخلاقی به خودی خود برانگیزاننده و محرک آدمی در جهت انجام فعل اخلاقی نیستند. مطابق این دیدگاه انگیزه لازم برای انجام عمل اخلاقی تنها از طریق باورهای دینی تامین می شود. از سویی دیگر افرادی نیز مخالف این دیدگاه بوده و معتقدند انگیزه دینی اساسا انگیزه­ای اخلاقی نیست. امانوئل کانت از جمله فیلسوفان اخلاقی است که مخالف وابستگی روانشناختی اخلاق به دین است. وی اساس اخلاق را نه در طبیعت انسان و نه در فرامین الهی، بلکه در عقل عملی مطلق و کلی می­جوید و فعلی از نظر او باارزش است که برای رعایت قانون اخلاقی انجام شود وی مدعی است که برای آنکه قانون اخلاقی کلی و ضروری باشد باید از انواع غایات، سود طلبی­ها، عواطف، احساسات و لذت طلبی­ها مستقل باشد.
باید گفت که انسان­ها به لحاظ روحی و روانی و سعه وجودی در یک سطح قرار ندارند. برخی از چنان روح حقیقت طلبی­ای برخوردارند که صرف شناخت حق، میل و انگیزه عمل در آن­ها را نیز ایجاد می­کند اما از آن جا که خیل عظیمی از انسان­ها و یا حتی می­توان گفت اغلب انسان­ها علاوه بر شناخت حق بودن عملی، نیازمند آگاهی از فواید عمل بوده و نگاهی مصلحت جویانه و منفعت طلبانه نیز دارند، نیازمندی روانشناختی اخلاق به دین معنای مقبولی می­یابد. از سوی دیگر مردم اغلب از لحاظ اخلاقی ضعف دارند به این معنا که کاری را که می­دانند به لحاظ اخلاقی خوب است انجام نمی­دهند و کار بد را که نمی­خواهند مرتکب می شوند.اگر بپذیریم که انسان از همه چیز و از جمله خوبی و بدی‏ها آگاهی دارد (که البته صحیح نیست) اما آیا آگاه بودن برای عمل کردن کفایت می‏کند؟ مطمئناً آگاه بودن از یک چیز، غیر از عمل کردن به آن است. تمام پزشکان از مضرات مواد مخدر یا حتی سیگار آگاهی دارند، اما در عین حال برخی از آنها سیگار می‏کشند. انسان در بسیاری از مواقع خوبی را از بدی تشخیص می‏دهد، اما به هر انگیزه و دلیل درونی یا بیرونی، نمی‏تواند در عمل آن را انجام دهد.در این جاست که دین و باورهای دینی از هر دو جهت به کمک اخلاق می­آیند.

4- وابستگی عقلانیت اخلاق به دین: مقصود از وابستگی عقلانیت اخلاق به دین این است که بدون پذیرش دین و اعتقادات دینی اخلاقی بودن کار نامعقولی است. بدون دین چه دلیلی بر خوب بودن وجود دارد و چرا باید کار خوب کرد؟ مدعیان وابستگی عقلانیت اخلاق به دین در حقیقت معتقدند که کارهای اخلاقی باید قابل توجیه عقلانی باشند و بدون اتکا به دین و اعتقادات دینی در باب زندگی پس از مرگ و پاداش و جزای اخروی نمی­توان توجیه عقلانی درستی برای اخلاقی بودن به دست داد. در عین حال برخی معتقدند که بدون نیاز به دین و آموزه­های دینی نیز می­توان از داشتن نظامِ اخلاقی معقول سخن گفت. در این صورت پایبندی و التزام به دین شرط ضروری برخورداری از دیدگاهی اخلاقی نمی باشد و می­توان از اخلاق سکولار نیز توجیه معقولی به دست داد. ریشه این مسئله را باید در استقلال اخلاق از دین در تعریف مفاهیم خود جستجو کرد. بسیاری معتقدند که می­توان مفاهیم اخلاقی خوب، بد، باید، نباید و ... را بدون نیاز به مفاهیم دینی تعریف و تحلیل کرد که در این صورت نیازی نیست تا خوب را به آنجه خداوند به آن فرمان می­دهد و بد را به آن چه خداوند از آن نهی کرده است تعریف کرد. همین مسئله مبنایی در بنای اخلاق بر اساس و پایه عقل گردیده است که در بسیاری از موارد از نسبیت اخلاقی نیز رهایی می­یابد. این رویکرد به اخلاق در طول تاریخ، مکاتب اخلاقی عقلانی متعددی را نیز پدید آورده است.

5- نیازمندی غایت شناختی اخلاق به دین: یکی از اموری که در ارزش­گذاری افعال اخلاقی نقش مهم و تعیین کننده­ای دارد داشتن غایت و هدف اخلاقی ارزشمند است. هواداران اخلاق دینی معتقدند که هر چند می­توان برای حیات فردی اهدافی را تعقیب کرد، اما بدون فرض خدا و دین نمی­توانیم از غایتی جامع و فراگیر سخن گفت. بر طبق این دیدگاه دین در تعیین هدف ارزش­های اخلاقی نقش اساسی دارد و در این زمینه می­تواند خدمت ارزنده ای به اخلاق کند به طوری که اگر آموزه های دینی نباشند ارزش های اخلاقی غایت غالب و فراگیر نخواهند داشت. در غیر این صورت گرچه می­توان اهداف انسانی مثل خدمت به دیگران را هدف و غایت اخلاقی قرار گیرد اما این غایت متناسب با انسانی که از روحی جاودان و ماندگار برخوردار است و مخلوق خداوند بوده و همواره در محضر اوست نمی­باشد.

نکته ای دیگر در التزام اخلاق به دین میتوان ذکر کرد و آن اینکه اگر تعریف از دین به رابطه‌ی فردی انسان با خدای خودش خلاصه شود و تعریف اخلاق به چگونگی روابط انسان‌ها با یک دیگر محصور گردد، حاصلی جز «اخلاق سکولاری» یعنی جدایی دین از اخلاق به دست نخواهد آمد. اما اگر «دین» به معنای حقیقی و جامع آن، یعنی مجموعه‌ای از تعریف هستی (جهان‌بینی) و در نتیجه چه باید کردها و چه نباید کردها (ایدئولوژی) تعریف گردد و حوزه‌های گوناگون فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی را شامل شود و همه‌ی شؤون زندگی انسان را به صورت هدفدار در بر گیرد ، مشخص می‌شود که عقل به تنهایی قادر به شناخت همه حقایق، ارتباطات و تأثیر آنها در یک دیگر نیست و احکام اخلاقی نیز باید در دین بیان گردد.

اخلاق در تعریف دینی دامنه ارتباطی چهار گانه دارد . ارتباط با خدا، ، ارتباط شخص با دیگران ، ارتباط او با خودش و ارتباط انسان با عالم هستی . به عبارتی می‌توانیم بیان کنیم که: «اخلاق یعنی چگونگی موضع‌گیری» و البته این موضع‌گیری در مقابل هر چیزی است و از موضع‌گیری انسان در مقابل خدا «ایمان – کفر – شرک» گرفته، تا موضع‌گیری در مقابل سایر انسانها و سایر موضع‌گیری‌ها، و ارتباطات اجتماعی، سیاسی[=&quot]، همینطور موضوع‌گیری در مقابل تمامی شؤونات شخصی «روح، نفس، عقل، قلب، جسم، حوائج یا به تعبیری شهوت و غضب و ...»،و در نهایت موضع‌گیری در مقابل هستی، اعم از جمادات، حیوانات و کائنات، و ... . در این صورت مشخص می‌شود که بهترین موضع گیری مستلزم شناخت بهترین از حقیقت هر چیزی و چگونگی تأثیر یا تأثر هر عامل و رفتار در عوامل و رفتارهای دیگر است و چنین شناختی مستلزم داشتن دستورالعمل های الهی است.
[/]



[=&quot]
[/]

;267048 نوشت:
بدون بیان شرع ،عقل به تنهائی قادر به تحلیل کامل و صحیح جزئیات نیست.

آنچه که در بالا و پست قبلی ذکر شد یک شرح اجمالی در باب رابطه کلی میان این دو و بیان دیدگاهها در التزام اخلاق به دین بود که خود من به شخصه فکر میکنم در کلیت این ضرورت، چندان بحثی نیست . آنچه که در باور عمومی مورد اختلاف نظر است بیشتر در جزئیات و در واقع احکامی است که در متن اجرای دین با آنها مواجه هستیم که در برخی موارد خود این احکام در برابر اخلاقیات مورد قبول عامه قرار میگیرد. مثلا به عنوان یک نمونه از آن میتوانیم به مورد زیر اشاره کنیم:
میدانیم که وفاداری و پایبندی به همسر پس از ازدواج در هر فرهنگ و جامعه ای از جوامع انسانی امری پسندیده و اخلاقیست. اما
در احکام دین ما بر ارزش وفاداری چندان تاکید نشده است و مثلا یک مرد میتواند اگر در شرایطی دور از خانواده قرارگرفت یا به هر دلیلی ،به همسر خود بیوفایی کند و نیاز جنسی اش را در قالب صیغه با فردی دیگربرآورده نماید و در اینجا عواطف و احساسات شریک اصلی زندگی او چندان مهم شمرده نمیشود چرا که نیاز جنسی فرد مهمتر از تعهد وجدانی او به خانواده و شکستن دل همسرش تلقی میشود.
بدیهی است که چنین امری در قالب اخلاقیات امروزی به هیچ عنوان نمیگنجد. ممکن است در جوامع دیگر چنین روابطی خارج از چهارچوب خانواده شکل بگیرد و رواج هم داشته باشد ولی باید توجه کنیم که از لحاظ حقوقی هرگز مورد تایید مراجع دینی و قانونی آنها واقع نخواهد شد و برای فردی که به عنوان شخص سوم وارد کانون خانواده ای شده هیچ حقی لحاظ نمیشود چرا که این فعل از اساس غیر اخلاقی محسوب میشود.
از همین دست میتوان به مواردی همچون جواز استفاده جنسی از کنیزان. ازدواج با کودکان. عدم قصاص والد در صورت قتل فرزند و برخی احکام دیگر اشاره کرد که با تعریفی که عقل و باور عمومی از اخلاق دارد همخونی ندارد.

وایسلی گوجا;267048 نوشت:
با عرض پوزش ولی مثل اینکه خیلی براتون گران بود کسی با صحبت های شما قانع نشود که اینطور به من حمله می کنید و بعد هم از درست نبودن این روش بحث و مجادله سخن می گید. بنده قصد شخصی کردن بحث رو ندارم.

مثال های شما رو مطالعه کردم (و دوباره مطالعه کردم)، چیزی برای پشتیبانی از این ادعا مشاهده نکردم. اکثرا مصادره به مطلوب بودند، شما دلیلی برای پشتیبانی از ادعای خود نیاوردید، بلکه مثال هایی زدید که در صورتی که ادعای شما صحیح باشد قابل توضیح خواهند بود. این مغالطه مصادره به مطلوب است. توضیح شما درباره قبل از آمدن شریعت های قبلی و ... هم در صورتی قابل قبوله که شما قبلش اثبات کنید عقل به تنهایی قادر به تصمیم گیری صحیح نبوده و حتما منابع چنین آموزه هایی شرع بوده است، که شما هنوز اثبات نکردید و مصادره به مطلوب بود. در حقیقت شما کلیدی ترین بخش صحبت هاتون رو اثبات نکردید و با صحیح دونستن اون کوهی از سایر گزارات رو ساختید.

برای سوالی که در پست سوم پرسیدم پاسخی ارائه نکردید، فقط بیان حالت پیچیده، مثل اینکه بنده ادعا کنم ریاضی بدون ارائه فرمول از طرف یک مرجع ممکن نیست و در اثبات حرفم یک معادله خیلی پیچیده بگذارم! این که نشد استدلال.

در نهایت هم مغالطه حمله به شخص که بحث تحصیلات بنده اشاره کردید و برای اینکه بگید به خودتون در بحث اعتبار ببخشید (ایجاد شخص در مقابل شخص به جای سخن در مقابل سخن) از سوابقتون گفتید که نمی دونم سوابق شما در پاسخگویی چه ارتباطی به قانع کننده نبودن پاسخ های شما به این سوال داره، این هم مغالطه توسل به مرجعیت خود بود.

دوباره سوال می پرسم: لطفا گزاره زیر رو اثبات کنید: بدون بیان شرع ،عقل به تنهائی قادر به تحلیل کامل و صحیح جزئیات نیست.
و همینطور چند مثال بزنید از حالات خاصی که عقل به تنهایی قادر به رسیدن به اخلاق مناسب نیست. برای اثبات این ادعا باید نشون بدید چطور عقل در اینجا به هیچ وجه قادر به رسیدن به اخلاق مناسب نیست و چطور دین قادر هستد.

بحث دادگستری از بحث اخلاق دو مقوله جدا هستند، البته مثالی هم که برای دادگستری غرب زدید (و دلایل پشت چنین تصمیم هایی) خیلی دقیق نبود که خود ناشی از ضعف شما در مطالعه این سیستم ها بود که البته بحث ما نیست. این هم مغالطه تعمیم جزء به کل بود.


با سلام خدمت شما کاربر محترم
از این که از نوشته های بنده ناراحت شدید بسیار متأسفم.
همین قدر بدانید که به هیچ وجه قصد حمله به شما را نداشتم و همچنین اصلا قصد و نیت مغالطه نیز در کار نبوده است.
لذا صمیمانه به خاطر ناراحتی شما عذر خواهی کرده و بابت مکدر شدنتان شرمنده ام. امیدوارم پوزش بنده را پذیرا باشید.

در مورد سوال هم چند روزی مشغله ام زیاد است ؛در اسرع وقت سعی می کنم طور دیگری جواب دهم.

در مورد اطلاع بنده هم از قانون قضاوت در غرب؛اطلاعاتم ضعیف نیست ،لا أقل خودم چنین استنباط می کنم؛چون اگر چنین نبود مثال نمی زدم.(بحث بر سر این موضوع نیست)

موفق و موید باشید.

[="Tahoma"][="Navy"]با سلام خدمت همه کاربران محترم
عذر خواهی بابت تاخیر پیش آمده،و اینکه سعی می کنم شکل دیگری پاسخ این سوال را بدهم، لذا پرسشگر محترم جناب وایسلی گوجا لطفا ابتدا تعریف خود را از اخلاق بفرمائید و مشخص کنید مشخصا چه جنبه ای از اخلاق مد نظر شما می باشد. ممنون
[/]

به نظر من نه تنها برای اخلاقی بودن نیازی به دین نداریم بلکه دین خودش سمبل بی اخلاقی است.

آقای داوکینز دراینجا پاسخ محکمی می دهد.

سلام و عرض ادب

keen fighter;273576 نوشت:
به نظر من نه تنها برای اخلاقی بودن نیازی به دین نداریم بلکه دین خودش سمبل بی اخلاقی است.

کاربر محترم، جناب استاد گرامی در پستهای قبلی مطالبی رو بیان کردند که نیاز هست قبل از اظهار نظر، مطالعه بفرمایید.
و اگر نقدی بر مطالب ایشان دارید، مشخصا بیان بفرمایید تا پاسخ ایشان را بشنوید.
حقیر بطور مختصر بیان میکنم که:
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: من برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را تکمیل کنم.
العاقل یکفیه الاشارة

سلام. برای تحقیق بیشتر در مورد عقل و شرع و رابطه بین آنها بد نیست سری هم به نوشته های آقای احمد قابل بزنید. ایشان به عقل مستقل از شرع معتقدند. ایشان درجه اجتهاد در فقه نیز دارند.
و من الله توفیق

keen fighter;273576 نوشت:
به نظر من نه تنها برای اخلاقی بودن نیازی به دین نداریم بلکه دین خودش سمبل بی اخلاقی است.

آقای داوکینز دراینجا پاسخ محکمی می دهد.


اصل و حقیقت دین جدای از اخلاق نیست ممکن است از فرد مسلمان رفتار ناشایست و غیر اخلاقی سربزند ولی نمیشود این رابرپایه دینش گذاشت.مسلمان اگر طبق کلیه کلیات ونیز جزئیات آموزه های دینی عمل کندو حتی فکر کند ذره ای از درستی منحرف نخواهد شد.

عقل محض نمي تواند اخلاق را داشته باشد. نمونه آن هم جهان غرب امروز است.
آزادي مصرف شراب و قمار با وجود مضر بودن آنها، آزاد بودن توهين به اديان و مقدسات ديگران به اسم وجود آزادي
آزادي ازدواج همجنسگرايان، حتي ازدواج با حيوانات و انجام اعمال قبيح ديگر باز هم به اسم حقوق بشر آزادي و ...
يا اينقدر رئوف مي شوند كه براي كسي كه در نروژ حداقل 20 نفر را كشته، 11 سال حبس آنهم در يك سوئيت كاملا مجهز جريمه مي كنند. در خارج بصورت كامل اخلاق مطابق با عقل رواج دارد و نتيجه اخلاق مطابق با عقل موارد بالا و موارد متعدد ديگري بوده است. آيا فقط با عقل مي توان به اخلاق درست رسيد؟

اميدوارم متوجه باشيد كه مثالهاي بالا، مغالطه جزء به كل نيست. بلكه مثال نقض مي باشند. شما مدعي هستيد كه از عقل به اخلاق مي توان رسيد. من مي گويم تجربه از عقل به اخلاق رسيدن در جهان غرب وجود دارد و تعدادي از مثالهاي نقض آن را برايتان ذكر كردم.

با سلام خدمت همه دوستان به خصوص استاد
به نظر حقیر هدف دین داری در باطن اخلاق صرف نیست. اخلاق یه دستاورد جانبی دین داری هست، اما اگه دین رو محدود کنیم به اخلاق نه فقط تبدیل به وسیله ای برای این چند روز دنیا میشه بلکه یه جاهایی نمی تونیم بفهمیم چرا دین بعضی چیزا رو تشریع کرده که به نظر ما شاید حتی خشن هم بیاد(غیر اخلاقی) ،
اینکه سوال بپرسیم که برای اخلاق باید دین داشته باشیم سوال اشتباهی هست!؟ (من هم قبول دارم که کسی که دین دار هست معمولا اخلاقمند هم هست اما نمونه های زیادی دیدم که به خدا اعتقادی ندارند و اخلاق گرا هستند. و بر عکس ...)
به نظرم باید بگیم هدف دین اخلاق صرف نیست، هدف دین رسیدن به درک توحید هست، حضرت رسول(ص) فرموده اند آمده ام برای مکارم اخلاق اما تمام دستورات اخلاقی اسلام خواستگاه توحیدی داره یعنی اشاره به توحید می کنه ...
وقتی بدونیم دین در باطن خودش دنبال اخلاق نیست، پس اون سوال جواب نداره که برای اخلاق دین باید باشه یا نه؟ ما در باطن دین دنبال اخلاق نیستیم که برای اخلاق هم نیاز به دین داشته باشیم... ما دنبال درک شهودی ماوارای جهان هستیم پس دین رو انتخاب می کنیم به عنوان ابزار رسیدن به اون درک .... با انجام دستورات دین از بیرون اخلاقمند دیده می شیم. این میشه سلسله مراتب درست.
یه کسی هم می تونه من بگه به دین اعتقادی ندارم اما به اخلاق اعتقاد دارم این هم میشه یه مسیره دیگه ....
ربطی به هم ندارند!!!!

با سلام خدمت دوستان ...

نظر شخصی من آن است که اخلاق و دین نسبت به یکدیگر استقلال دارند . و به نوعی انسانهای دین گرا را اصلا اخلاقگرا نمیدانم . ( چون هدفشان اخلاق نیست ).

یک انسان دینگرا به دنبال رضای الهی است ( و اگر در ارایه اخلاق به دنبال غیر از خدا باشد از او پذیرفته نمیشود )

ولی اخلاقگرا به دنبال بوجود آوردن یک رابطه همراه با رضایت ... خشنودی ... با همنوع خود است .

به عنوان یک مثال من نوح (ع) را یک انسان متدین و فاقد اخلاق میشناسم . ایشان چگونه حاضر شدند که سوار کشتی موفقیت شوند و شاهد غرق شدن همسر . فرزندان . روستاییان و حیوانات باشند . آن هم به صرف اینکه آنها به خدا اعتقاد ندارند . یک انسان اخلاق گرا هیچگاه اینگونه عمل نمیکند .

البته نهایت بحث به آنجا میرسد که متدینین ( قتل کافر . قطع دست دزد و خیلی چیزهای دیگر ) را کاملا اخلاقی میبینند ( چون آن را فرمان خدا میدانند و با اینکه ته دل خودشان از این اعمال ناراضی هستند سعی میکنند خود را راضی کنند ) ولی انسانهای اخلاق گرا این موضوعات را غیر اخلاقی میداند .

به بیان دیگر میتونم نتیجه گیری کنم :

تعریف اخلاق از نظر یک شخص متدین : ایشان اصلا انسانها برایش ارزش ندارند .و فقط در طلب جلب رضای الهی هستند و ایشان میدانند که اگر در ارایه اخلاق هدفی غیر از او داشته باشند از آنها پذیرفته نمیشود و ایشان از آن جهت خوش خلق هستند که خدا به ایشان فرموده خوش خلق باشید و اگر خدا به ایشان میگفت که بداخلاق باشید برای جلب رضای او اینگونه رفتار میکردند .

تعریف اخلاق از منظر یک شخص غیر متدین ( و نه لزوما کافر) : ایشان کاری با وجود یا عدم وجود خدا ندارند . تنها در طلب برقراری رابطه ای بر مبنای هوش . عقل . تفاهم . احترام به حقوق هم نوع و ... هستند .

با تشکر که خوندین .

استاد;271237 نوشت:
با سلام خدمت همه کاربران محترم
عذر خواهی بابت تاخیر پیش آمده،و اینکه سعی می کنم شکل دیگری پاسخ این سوال را بدهم، لذا پرسشگر محترم جناب وایسلی گوجا لطفا ابتدا تعریف خود را از اخلاق بفرمائید و مشخص کنید مشخصا چه جنبه ای از اخلاق مد نظر شما می باشد. ممنون

تعریف من از اخلاق چیزی است که در دنیا به عنوان Morality مطرح است:
http://en.wikipedia.org/wiki/Morality

منظور من همه جوانب است. بحث دقیقا در راستای صحیحی بود، ممنون میشم ادعای قبلی خود که در پست قبلی گفتم رو اثبات کنید.

ممنون.

keen fighter;273576 نوشت:
به نظر من نه تنها برای اخلاقی بودن نیازی به دین نداریم بلکه دین خودش سمبل بی اخلاقی است.
آقای داوکینز دراینجا پاسخ محکمی می دهد.

آنچه از صفات پسنديده در امروز در ميان اقوام و ملل مي ‏بينيم، هر قدر هم اندك باشد بطور قطع از بقاياى آثار و نتايج دعوت انبياء الهي است، چون اجتماعاتى كه در بشر پيدا شده، و سيستم‏هايى كه براى خود اتخاذ كرده، بطور كلى سه قسم سيستم است، و چهارمى ندارد.
يكى سيستم استبداد است، كه جامعه را در تمامى شؤون انسانيت محكوم به اسارت و بردگى مي ‏كند.
و يكى ديگر سيستم پارلمانى است كه در آن قوانين مدنى در ميان مردم حكمفرماست.
و قلمرو اين قوانين تنها افعال مردم است، و در اخلاق و امور معنوى بشر را آزاد گذاشته، و بلكه به آزادى در آن دعوت هم مي ‏كند.
و سوم دين است كه بشر را در جميع شؤون مادى و معنوى دعوت به صلاح مي ‏كند، هم در اعتقادات و هم در اخلاق و هم در رفتار.
بنا بر اين اگر در دنيا اميد خير يا سعادتى باشد، بايد از دين و تربيت دينى اميد داشت، و در آن جستجو كرد، شاهد اين معنا ملل راقيه دنياى عصر حاضر است كه مي ‏بينيم اساس اجتماع را كمالات مادى و طبيعى قرار داده، و مساله دين و اخلاق را مهمل گذاشته‏ اند، و مي ‏بينيم با اينكه اصل فطرت را دارند، مع ذلك فضائل انسانى از قبيل صلاح و رحمت و محبت و صفاى قلب و غيره را از دست داده‏ اند، و احكام فطرت را از ياد برده‏اند، و اگر اصل فطرت در اصلاح بشر كافى بود، و همانطور كه گفتيم صفات انسانى از بقاياى موروثى دين نبود، نمي ‏بايستى كار بشر به اين توحش بكشد و نبايد هيچ يك از فضائل انسانى را از دست داده باشد.
علاوه بر اينكه تاريخ راستگوترين شاهد است بر اينكه تمدن غرب و پيشرفت كشورهاى مسيحى اقتباس هايى است كه مسيحيان بعد از جنگ‏هاى صليبى از قوانين عامه اسلامى كرده، و بوسيله آن پيشرفت كردند، و خود مسلمانان آن قوانين را پشت سر انداختند، آنان پيشرفت كردند و اينان عقب ماندند، كه اگر بخواهيم بيشتر در اينجا قلم‏فرسايى كنيم دامنه كلام بسيار وسيع مي ‏شود.
ولى سخن را كوتاه كرده مي ‏گوئيم: اين دو اصلى كه گفته شد، يعنى اصل سرايت و اصل وراثت، تقليدى است چون انسان داراى اين غريزه است، كه مي ‏خواهد سنت و سيره‏ اى
را كه با آن انس گرفته محفوظ نگهدارد، و اين دو اصل تقليدى همانطور كه باعث نفوذ سنت‏هاى غير دينى مي ‏شوند، باعث نفوذ سنت‏هاى دينى نيز مي ‏شوند، و اين خود تاثيرى است فعلى.

______________________
ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 227

نقل قول:
آقای داوکینز دراینجا پاسخ محکمی می دهد.
بله از يك بي خداي ، سكولار ، اومانيست و شك گرا چيزي بيشتر از اين انتظار نمي رود
جناب ريچارد داوكينز هنوز در نقطه كور زندگي قرار نگرفته كه به فرمايش كلام وحي
فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون‏
تا بفهمد كه خدا كيست و چه مي گويد او در پر قو و در دامان پر زرق و برق استعمار كثيف و پير انگليس پرورش يافته است و كسي كه با داروين كه تمام مشكلات انسان را در مسائل جنسي ميداند آشنا باشد كسي كه به گفته خودش از سن 9 سالگي در شك بوده
ديگر نمي شود انتظار داشت كه بخواهد به خدايي اعتقاد داشته باشد تا چه برسد به دين الهي

نقل قول:
آنچه از صفات پسنديده در امروز در ميان اقوام و ملل مي ‏بينيم، هر قدر هم اندك باشد بطور قطع از بقاياى آثار و نتايج دعوت انبياء الهي است، چون اجتماعاتى كه در بشر پيدا شده، و سيستم‏هايى كه براى خود اتخاذ كرده، بطور كلى سه قسم سيستم است، و چهارمى ندارد.
يكى سيستم استبداد است، كه جامعه را در تمامى شؤون انسانيت محكوم به اسارت و بردگى مي ‏كند.
و يكى ديگر سيستم , ...

با سلام آقا رحیق ...
بازم من اومدم . آقا رحیق خیلی از اقوام بودن که اصلا بویی از ادیان الهی نبرده اند ولی انسانهایی با اخلاق . متمدن و فرهیخته ای بودن . تحقیقات نشون داده ادیان الهی تنها در محدوده خاور میانه طلوع کرده اند . ولی آداب و رسومی در برخی از قبایل سرخپوستی و ژاپنی و چینی و ... بدست آمده که مسلکهایی مبتنی بر اخلاق هستند . چرا راه دور بریم . بوداییان جزو با اخلاق ترین انسان ها هستند .

FTMH_Mohammadi;280435 نوشت:
با سلام آقا رحیق ...
بازم من اومدم . آقا رحیق خیلی از اقوام بودن که اصلا بویی از ادیان الهی نبرده اند ولی انسانهایی با اخلاق . متمدن و فرهیخته ای بودن . تحقیقات نشون داده ادیان الهی تنها در محدوده خاور میانه طلوع کرده اند . ولی آداب و رسومی در برخی از قبایل سرخپوستی و ژاپنی و چینی و ... بدست آمده که مسلکهایی مبتنی بر اخلاق هستند . چرا راه دور بریم . بوداییان جزو با اخلاق ترین انسان ها هستند .

نقل قول:
يكى سيستم استبداد است، كه جامعه را در تمامى شؤون انسانيت محكوم به اسارت و بردگى مي ‏كند.
و يكى ديگر سيستم پارلمانى است كه در آن قوانين مدنى در ميان مردم حكمفرماست.
و قلمرو اين قوانين تنها افعال مردم است، و در اخلاق و امور معنوى بشر را آزاد گذاشته، و بلكه به آزادى در آن دعوت هم مي ‏كند.
و سوم دين است كه بشر را در جميع شؤون مادى و معنوى دعوت به صلاح مي ‏كند، هم در اعتقادات و هم در اخلاق و هم در رفتار.
:ok::ok::ok::ok::ok:

[="Arial Black"][="Blue"]

وایسلی گوجا;263242 نوشت:
آیا برای داشتن اخلاق خوب و پسندیده نیاز به دین داریم؟ آیا یکی بدون دیگری ممکن است؟ آیا می توان بدون دین انسان خوبی بود؟ لطفا توضیح کامل دهید.

با عرض سلام و ادب خدمت همه عزیزان و سروان گرامی خصوصا جناب استاد و جناب وایسلی گوجا که بحث بسیار فنی و دقیقی را آغاز کرده اند. امید آنکه خداوند به این بنده حقیرش توفیق ارائه تحلیل صحیحی از این بحث را عطا نماید.
رابطه‌ی دین و اخلاق از جمله مسائلی است که در مباحث فیلسوفان عصر حاضر سهم ویژه ای را به خود اختصاص داده است. البته این بحث اختصاص به امروز ندارد در یونان باستان نیز، پس از دوران رنسانس، عده ای که مدعی جدایى اخلاق از دین بودند، یک رشته اصول اخلاقى را بدون در نظر گرفتن قواعد دینی، تدوین و عرضه نمودندتا بدین ترتیب اخلاق از انحصار ادیان خارج شده، و مبانی و اصولی کاملاً بشری برای آن دست و پا شود.
قبل از پرداختن به اصل مساله ضروری است ابتدا تعریفی صحیح از هر یک از دو واژه «[="darkgreen"]دین[/]» و «[="#006400"]اخلاق[/]» ارائه دهیم.
از منظر متفکّرین اسلامی، واژه‌ی «[="#006400"]دین[/]» در معنای اصطلاحیش، در دو معنای متفاوت به کار رفته است. در یک معنا«دین» تنها بر دین حق اطلاق شده است که از جمله‌ی آنها میتوان به آیه « [="#006400"]و وصی بها ابراهیم بینه و یعقوب یا بنی انّ الله اصطفی لکم الدین و لا تموتن الّا وأنتم مسلمون[/]»(بقره/ 132) و روایت «[="#006400"]لا حياة الا بالدين[/]» اشاره کرد.
در اطلاقی وسیعتر همه‌ی مکاتبی که حاوی دستورالعملی برای چگونه زیستن بوده اند، اعم از حق و باطل، دین نامیده شده است مانند این روایت از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم که فرمودند: «[="#006400"]من نصب ديناً غير دين الله فهو مشرک[/]»(بحارالأنوار، ج 69، ص222)
ادامه دارد...
[/]

[="arial black"][="navy"]با توجّه به این دو نوع کاربرد، دو تعریف از دین میتوان ارائه داد. در یک تعریف میتوان دین حق را مد نظر قرار داد و بر اعتقاد به وجود خداوند به عنوان عنصر اصلی تشکیل دهنده‌ی آن تأکید کرد. بر این اساس دین اینگونه تعریف شده است: «[="darkgreen"]دین به معنای اعتقاد به آفریننده برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این اعتقاد میباشد[/]» (درسهای فلسفه‌ی اخلاق، استاد مصباح یزدی)
همچنین میتوان دین را درمعنای وسیعتری به کار برد و آنرا اعم از دین حق و باطل در نظر گرفت و گفت: «[="#006400"]دین مجموعه ای از عقاید، اخلاق و قوانینی است که برای اداره‌ی امور جامعه‌ی انسانی و پرورش انسانها باشد. گاهی همه‌ی این مجموعه، حق و گاهی همه‌ی آن باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطلند. دین حق دینی است که عقاید، قوانینی و مقرّرات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل دینی است که از ناحیه‌ی غیر خداوند تنظیم و مقرّر شده است.[/]»
از منظر جناب ملامحمد مهدى نراقى در جامع السعادات، (ج 1، ص 26) و صدرالدين شيرازى در الاسفار الاربعه، (ج 4، ص 116ـ 117) و خواجه نصيرالدين طوسى در اخلاق ناصرى (ص 48) [="#006400"]علم اخلاق نیز علمى است كه صفات نفسانى خوب و بد و اعمال و رفتارهاى اختيارى متناسب با آن ها را معرفى مى كند و شيوه تحصيل صفات نفسانى خوب و انجام اعمال پسنديده و دورى از صفات نفسانى بد و اعمال ناپسند را نشان مى دهد[/].
ادامه دارد...
[/][/]

[="Arial Black"][="Blue"]دین اسلام به عنوان مجموعه ای که دربردانده‌ی برنامه‌ی کامل و جامعه‌ی زندگی بشر برای رسیدن به سعادت است، متشکّل از چهار حوزه‌ی کلی بیان «[="#006400"]حقایق[/]» و «[="#006400"]احکام[/]» و«[="#006400"]عقاید[/]» و «[="#006400"]اخلاق[/]» می باشد. یعنی دین از سوئی از حقایق موجود در عالم، پرده بر میدارد و انسان را با حقایقی که در پیرامونش وجود دارد آگاه و او را معتقد میسازد و از سوی دیگر متناسب با این حقایق و عقائد، قوانین و احکامی را برای رفتار و عمل فردی و اجتماعی انسان وضع میکند و در حوزه‌ی اخلاق و صفات نفسانی نیز دستورالعملهای اخلاقی را ارائه میدهد.
از اینرو میتوان گفت یک رابطه‌ی ارگانیکی بین دین و اخلاق وجود دارد زیرا دین مجموعه ای از عقاید، احکام و اخلاق است، پس طبعاً اخلاق جزئی از مجموعه‌ی دین میشود و رابطه اش با دین رابطه‌ی یک جزء با کل است. اگر دین را به یک درخت تشبیه کنیم، این درخت دارای ریشهها و تنه و شاخه است. حقایق و عقاید ریشه هاست و اخلاق تنه‌ی درخت است و شاخه وبرگ و میوه‌ی درخت نیز همان احکام است.
ادامه دارد...
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]دامنه اخلاق دینی در اسلام گسترده‏تر از اخلاقى است که عقل عملى آن را درک مى‏کند، از این جهت قسمتى از فرایض و واجبات و یا منکرات و منهیات از مسایل اخلاقى بوده که وحى آن را کشف کرده و عقل را یاراى شناسایى اوصاف آنها نبوده است..
براى شناسایى اصول اخلاقى و ارزشهاى والاى روحى انسانی از منظر اسلام، دو ملاک وجود دارد که مدعیان جدایی اخلاق از قلمرو دین، صرفا به ملاک اول از این دو ملاک معتقدند و آن دو ملاک عبارتند از:
الف) [="#006400"]امور فطرى و تمایلات ذاتی[/]
هر انسانی به طور فطری و ذاتی و ناخود آگاه به عدل و داد، عمل به عهد و پیمان، پاسخ نیکى به نیکى دادن، کمک به افتادگان و زیردستان، تمایل درونى داشته و این افعال را تحسین و عامل آن را نیکوکار مى‏داند. در مقابل آن یک رشته امورى را تقبیح و از هر نوع تمایل به آن منزجر مى‏باشد.
ب) [="#006400"]نور وحى[/]
فطرت و فروغ عقل نظری و عملی انسان به خودی خود در مواردى از شناخت ارزشها و ضد ارزشها عاجز و ناتوان مى‏باشد، در این موارد از طریق وحى که مطمئن‏ترین رابطه انسان با واقع است‏بهره مى‏گیرد.
روى این اصل قسمتى از محرمات و واجبات جزو مسایل اخلاقى بوده و چه بسا فطرت انسان وعقل افراد بسیط از تحلیل مصالح ومفاسد آنها عاجز و ناتوان مى‏باشد، ولى وحى الهى که از دید گسترده‏ترى برخوردار است محرماتى را برشمرده و واجباتى را عرضه داشته است.
ادامه دارد...
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]ساحتهای مختلف نیازمندی اخلاق به دین را میتوان در سه بخش بیان نمود:
الف) [="#006400"]نیازمندی اخلاق به دین در مقام ثبوت[/]
ب) [="#006400"]نیاز اخلاق به دین در مقام اثبات[/]
ج) [="#006400"]نیازمندی اخلاق به دین درضمانت اجرا[/]
در توضیح نیازمندی اخلاق به دین در مقام ثبوت گوییم:
در مفاهیمی مانند خوبی، بدی، زشتی، نیکویی، باید، نباید، علیرغم وضوح ابتدایی آنها، ابهامات و اختلافات بسیاری وجود دارند که اساساً همین اختلافات زمینه ساز ظهور مکاتب اخلاقی گوناگون شده است. در این میان دین در رفع این ابهامات و روشن سازی دقیق معنای صحیح آنها نقش عمده ای را ایفا میکند. درک دقیق، کامل، شفّاف و پایدار این مفاهیم در برخی موارد نیازمند منبعی حکیم، قادر، ثابت، سرمد، بیطرف و مهربان است تا این مفاهیم را روشن سازد و عقل به تنهایی نمیتواند به این مهم دست یابد.
خداوند با ترسیم جایگاه حقیقی انسان در جهان هستی، کمال و سعادت حقیقی و نهایی انسان را قرب به مبدأ هستی معرّفی کرده و رسیدن به آن را در سایه‌ی اعمال اختیاری و در گرو عمل صالح ممکن دانسته است. از اینرو هر عملی که تأمین کننده‌ی این هدف غایی باشد از دید اسلام نیکو و پسندیده و هر فعلی که انسان را از این هدف دور سازد زشت و رذیلت اخلاقی محسوب میشود.
لذا میتوان نتیجه گرفت [="#006400"]مادامیکه خداوند، به عنوان غایت سیر حرکت انسان در وادی اخلاق، در یک نظام اخلاقی مورد غفلت قرار گیرد و اخلاق تنها بر اصولی کاملاً انسان محورانه استوار گردد، این نظام قادر نخواهد بود بازگوکننده‌ی ارزش حقیقی نهفته در افعال باشد چراکه یک فعل هرچه قدر هم که انسانی و مطابق با اصول وجدان باشد، نهایت امر دارای پیکرهای نیکو خواهد بود امّا برای تبدیل شدن به یک فضیلت اخلاقی، نیازمند به انگیزهای والا یعنی جلب رضایت خداوند و تقرّب به او نیز هست تا همانند روحی بر کالبد عمل دمیده شود. و این خود نمایانگر حوزه‌ی وسیعی از نیازمندی اخلاق به دین است.[/]
ادامه دارد...
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]در توضیح [="#006400"]نیازمندی اخلاق به دین در مقام اثبات[/] گوییم:
تبیین هر نوع نظام اخلاقى در گرو شناخت حقیقت انسان است یعنی تا هنگامی که پایه‏گذار یک سیستم اخلاقى، شناخت درستى از حقیقت انسان نداشته باشد نمى‏تواند در جهت به کمال رسیدن استعدادهای انسانی، ارزش را از ضد ارزش جدا سازد، و گزاره‏هاى سعادت آفرین را از گزاره‏هاى بدبختى‏زا تفکیک نماید، [="#006400"]زیرا هدف از نظامات اخلاقى تبیین راه سعادت و خوشبختى انسان است و تا خود انسان شناخته نشود ملاک سعادت و شقاوت او شناخته نمى‏گردد[/]. لذا اختلاف جوهرى همه سیستمهای اخلاقی، ناشی از اختلاف پایه‏گذاران آنان در شناخت انسان است، و اختلاف دیدگاهها در شناخت، مایه اختلاف در امور مربوط به ارزشهاى اخلاقى خواهد شد.
سؤال این است که[="#006400"] آیا انسان صرفا با اتّکا بر عقل خود، قادر است به تنهایی تشخیص دهد که کدامین فعل تأمین کننده‌ی سعادت واقعی وی است و کدامین فعل چنین نیست[/]؟
در جواب باید گفت شناخت دقیق و همه جانبه‌ی یک شیئ نیازمند احاطه‌ی کامل بر آن است. از اینرور شناخت دقیق ارزش حقیقی افعال مستلزم احاطه‌ی کامل بر جهان هستی و پیامدهای آن است. امّا از آنجا که ما به عنوان جزئی از عامل، فاقد چنین احاطه ا‌ی می باشیم لذا انتظار کشف ارزش همه‌ی افعال و در پی آن بازشناسی فضائل از رذائل، از عقل آدمی انتظار بیهوده ایست و تنها این امر از مقامی ساخته است که محیط بر عالم برآدم بوده و از حقایق امور و بطون افعال اطلاع کامل داشته باشد.
ادامه دارد...
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]و اما در توضیح [="#006400"]نیازمندی اخلاق به دین در ضمانت اجرا[/] گوییم:
مسلّماً تنظیم هر نظام اخلاقی به منظور عمل به اصول آن و پیاده شدن در زندگی وشکل دهی به رفتار و عمل پیروان آن صورت میگیرد. این درحالی است که صرف ارائه‌ی لیستی از فضائل و رذائل و تدوین و بازشناسی اعمال اخلاقی از ضدّ اخلاقی، تأمین کننده‌ی این هدف نخواهد بود و دانستن و شناختن خوبی و فضیلت، برای تخلّق به آن کفایت نمیکند. [="#006400"]تعداد کمی از مردم به این درجه از درک و شناخت رسیده اند که به خوبی به خاطر حسنش پایبندند و از بدی به خاطر قبحش دوری میگزینند. اما اکثر مردم اسیر امیال و غرائزی هستند که خیرخواهی و خیرطلبی فطری ایشان را به چالش میکشد و در میدان معارضه با آنها، ابتکار عمل را به دست گرفته و این گرایشات روحانی را از صحنه به در میکنند[/].. در این میان نیاز به نیروی محرکّی هست تا با بالا بردن انگیزه و اراده در شخص، زمینه‌ی تربیت اخلاقی را در وی فراهم سازد. از همین روست که امروزه دو عنصر تنبیه و تشویق به عنوان اجزاء لاینفک هر نظام تربیتی، به رسمیّت شناخته شده است.
نظام[="#006400"] اخلاق دینی با توجّه به این مهمّ و با بهرهمندی از دو عنصر وعد و وعید، این خلأ را پر کرده و با دادن وعده‌ی پاداش به نیکوکاران و وعده‌ی آتش به تبهکاران، کمک شایان توجّهی را درجهت عملیّاتی کردن اصول اخلاقی خود نموده است.[/]
ادامه دارد...
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]از آنچه گفت میتوان نتیجه گرفت که [="#006400"]اخلاق به عنوان بخشی از تعالیم وحی، جزء لاینفک دین بوده و با آن رابطه‌ی ارگانیکی دارد؛ یعنی در کنار دو بخش دیگر یعنی احکام و عقاید، تشکیل دهنده‌ی دین میباشند[/]. امّا از آنجا که دین مجموعهای منسجم و هماهنگی است، بین تمامی اجزاء آن، رابطهای تنگاتنگ وجود دارد. لذا دستورات عملی دین بر هستها و جهان بینی آن استوار است. این مسئله ما را به نیازمندی اخلاق به دین رهنمون میشود. با بررسی روشن میشود که اخلاق چه از حیث عالم واقع و ارزش اخلاقی و چه از حیث کشف و تحقّق و چه از حیث ضمانت اجرای اصول خود محتاج دین و بیانات و جهانبینی آن است.
ادامه دارد...
[/]

[="arial black"][="navy"]در پایان نیکو است به بیانی از [="#006400"]جناب شهید مطهری در رابطه خلاق و دین که در کتاب فلسفه اخلاق آمده[/] است نظری بیفکنیم:
«به پیوند اخلاق و دین می‏توان از جهات مختلفی توجه کرد ازجمله اینکه:
الف - دین می‏تواند بنیاد اخلاق باشد و از این طریق می‏تواندآن را ضمانت کند. اساسا اگر قرار است اخلاق به‏طور کامل‏تحقق یابد باید براساس دین و با تکیه بر دین (معرفة‏الله) باشد.قدر مسلم این است که دین حداقل به‏عنوان پشتوانه برای اخلاق‏بشر ضروری است. چرا که اولا تاریخ و تجربه نشان داده آنجاکه دین از اخلاق جدا شده، اخلاق خیلی عقب مانده است. ثانیا دین براحتی می‏تواند انضباطهای اخلاقی محکم و پولادین رابوجود آورد. ثالثا به‏عنوان مؤید می‏توان گفت‏حتی بعضی ازمتفکران که در مبحث اخلاق به تامل پرداخته‏اند به این مسئله‏اذعان دارند که دین بهترین پشتوانه برای اخلاق است; برای‏مثال داستایوفسکی نویسنده روسی می‏گوید: «[="darkgreen"]اگر خدا نباشد همه چیز مباح یا مجاز است[/].»
ب - وجود اخلاق و نیاز بشر به آن، دلیلی بر نیاز به دین‏است. بدین بیان که انسانها هرگز بدون اخلاق نمی‏توانند زندگی‏کنند، جامعه بشری لزوما نیازمند اخلاق است. از طرف دیگراخلاق مورد نیاز جوامع بشری باید اخلاقی همه‏جانبه و با مبنا وپایه و اساسی محکم باشد. این نوع اخلاق نیز تنها با وجود دین‏و معنویت دینی امکان‏پذیر است که بهترین تغذیه‏کننده چنین‏اخلاقی است و تنها راه آن است. پس بشر به دین نیز محتاج ونیازمند است. حتی باید افزود که این نیاز و احتیاج‏همیشگی و دایمی است چرا که بشر همواره نیازمند اخلاق است.
ج - اوصاف اصول اخلاقی مانند جاودانگی و یا نسبیت و...عینا به دین هم منتقل می‏شود و باعث جاودانگی یا ... اصول‏اخلاقی دین نیز می‏گردد. توضیح اینکه دین اسلام از سه قسمت‏عقاید، احکام و اخلاق تشکیل شده است. حال اگر کسی اخلاق‏و یک سلسله تعلیمات اخلاقی و انسانی را جاودان نداند و به‏این نتیجه برسد که اخلاق اساسا نسبی و موقت است، نتیجه این‏عقیده این است که اصول اخلاقی و تربیتی و تعلیماتی اسلام ( یابه‏طورکلی دین) هم نمی‏تواند اعتبار جاودانه داشته باشد و بایدپذیرفت که اصول اخلاقی اگر هم اعتباری داشته است در زمان‏خودش معتبر بوده است و بعد از تغییر مقطع تاریخی آن و تغییراوضاع باید این اصول اخلاقی تغییر نموده و آنگاه اصول اسلام‏نیز تغییر بکند و بخشی از اسلام (اخلاقیات آن) منسوخ‏گردد.»
پایان
[/][/]

رابطه دین و اخلاق از نظر علامه طباطبایی (ره)

چکیده: یکی از مسائل جدید کلامی و نیز یکی از مباحث فلسفه دین، مسئله رابطه دین و اخلاق است . در این مبحث پرسش اصلی متوجه کیفیت رابطه دین و اخلاق از دیدگاههای مختلف معرفت‌شناسی و روانشناسی و ... میباشد. مرحوم علامه طباطبایی (ره) از متفکرانی است که در آثار خود به اجمال یا به تفضیل به این مسئله پرداخته‌اند. در مجموع میتوان آراء علامه را، با درنظر گرفتن جنبه‌های مختلف مسئله، قرار داد. در مرحله نخست از جهت آنچه مفاهیم باید و نباید و حسن و قبح و گزاره‌های حاوی این مفاهیم، در حوزه دین و اخلاق، بدان ناظر میباشند. در این جهت باید گفت هر دو سلسله از مفاهیم و گزاره‌های حاوی این مفاهیم در حوزه دین و اخلاق، ناظر به حقایق واحدی هستند. بدین معنی که در مورد ”باید” و ”نباید” نظریه رابطه علی میان فعل و اثر آن و یا عدم وجود این ارتباط، می‌باشد. در مورد حسن و قبح، نظر بکمال و نقص نوع یا فرد است . پس براین اساس می‌توان گفت از این حیث ، بین اخلاق و این جنبه از دین وحدت حاکم است . دومین جهت در جنبه معرفت‌شناسی، مربوط به ارتباط منطقی میان دین و اخلاق است . دین، در مقام ادراکات حقیقی، با اخلاق، بعنوان ادراکات اعتباری، دارای ارتباط منطقی و تولیدی نمی‌باشد. پس میان دین و اخلاق رابطه منطقی (تولیدی) وجود ندارد. از جنبه هستی شناختی باید گفت ، از طرفی دین (بعنوان متن مقدس)، تنزل یافته یک حقیقت برین در مراتب طولی هستی است . و از طرف دیگر نطام اعتباری اخلاقی در بطن خود قائم به نظام تکوینی و آنگاه تنزل یافته مراتب عالی هستی است . بنابراین باید گفت دین و اخلاق از حیث هستی شناختی، در مراتب عالی هستی، موجود بوجود واحدند و دارای وحدت میباشند. ارتباط دین و اخلاق در منظر روانشناسی در دو جهت قابل بررسی است در مرتبه نخست در جهت ارتباط ایمان و خلقیات و ملکات نفسانی، که در این حالت بین ایمان و خلقیات رابطه علی و معلولی حاکم است . بدین معنا که ایمان نسبت به اخلاق بعنوان علت ناقصه محسوب میگردد و بستگی خاصی بین ایمان و اخلاق وجود دارد. در مرتبه دوم از جهت رابطه حس پرستش و حس اخلاقی میتوان به رابطه آنها پرداخت . در این حالت علامه معتقدند، حس اخلاقی منشعب از حس پرستش است و از لوازم و آثار آن محسوب می‌گردد. نظرات علامه دربردارنده نوعی ارتباط جامعه‌شناختی نیز میباشد. در این حالت نظریه آثار جامعه‌شناختی دین و اخلاق است . عقیده براین است که ثبات و نظم و انتظام در جامعه در سایه دین و اخلاق میسور است . دین و اخلاق هر دو دارای آثار مشترکی در جامعه هستند و از این جهت بین ایندو وحدت حاکم است

سوال:
آیا برای داشتن اخلاق خوب و پسندیده نیاز به دین داریم؟ آیا می توان بدون دین انسان خوبی بود؟

پاسخ:

دین را می توان در معنای وسیعی به کار برد و آن را اعم از دین حق و باطل در نظر گرفت و گفت: «دین مجموعه ای از عقاید، اخلاق و قوانینی است که برای اداره‌ی امور جامعه‌ی انسانی و پرورش انسانها باشد. گاهی همه‌ی این مجموعه، حق و گاهی همه‌ی آن باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطلند. دین حق دینی است که عقاید، قوانین و مقرّرات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل دینی است که از ناحیه‌ی غیر خداوند تنظیم و مقرّر شده است.


علم اخلاق نیز علمى است كه صفات نفسانى خوب و بد و اعمال و رفتارهاى اختيارى متناسب با آن ها را معرفى مى كند و شيوه تحصيل صفات نفسانى خوب و انجام اعمال پسنديده و دورى از صفات نفسانى بد و اعمال ناپسند را نشان مى دهد.
دین اسلام ، متشکّل از چهار حوزه‌ی کلی بیان «حقایق» و «احکام» و«عقاید» و «اخلاق» می باشد. یعنی دین از سوئی از حقایق موجود در عالم، پرده بر میدارد و انسان را با حقایقی که در پیرامونش وجود دارد آگاه و او را معتقد میسازد و از سوی دیگر متناسب با این حقایق و عقائد، قوانین و احکامی را برای رفتار و عمل فردی و اجتماعی انسان وضع میکند و در حوزه‌ی اخلاق و صفات نفسانی نیز دستورالعمل های اخلاقی را ارائه میدهد.

[=microsoft sans serif]
از این رو میتوان گفت یک رابطه‌ی ارگانیکی بین دین و اخلاق وجود دارد زیرا دین مجموعه ای از عقاید، احکام و اخلاق است، پس طبعاً اخلاق جزئی از مجموعه‌ی دین میشود و رابطه اش با دین رابطه‌ی یک جزء با کل است.


براى شناسایى اصول اخلاقى و ارزشهاى والاى روحى انسانی از منظر اسلام، دو ملاک وجود دارد که مدعیان جدایی اخلاق از قلمرو دین، صرفا به ملاک اول از این دو ملاک معتقدند و آن دو ملاک عبارتند از:

الف) امور فطرى و تمایلات ذاتی
هر انسانی به طور فطری و ذاتی و ناخود آگاه به عدل و داد، عمل به عهد و پیمان، پاسخ نیکى به نیکى دادن، کمک به افتادگان و زیردستان، تمایل درونى داشته و این افعال را تحسین و عامل آن را نیکوکار مى‏داند. در مقابل آن یک رشته امورى را تقبیح و از هر نوع تمایل به آن منزجر مى‏باشد.

ب) نور وحى
فطرت و فروغ عقل نظری و عملی انسان به خودی خود در مواردى از شناخت ارزشها و ضد ارزشها عاجز و ناتوان مى‏ باشد، در این موارد از طریق وحى که مطمئن‏ترین رابطه انسان با واقع است‏بهره مى‏گیرد.
روى این اصل قسمتى از محرمات و واجبات جزو مسایل اخلاقى بوده و چه بسا فطرت انسان وعقل افراد بسیط از تحلیل مصالح ومفاسد آنها عاجز و ناتوان مى‏باشد، ولى وحى الهى که از دید گسترده‏ ترى برخوردار است محرماتى را برشمرده و واجباتى را عرضه داشته است.

ساحت های مختلف نیازمندی اخلاق به دین را میتوان در سه بخش بیان نمود:
الف) نیازمندی اخلاق به دین در مقام ثبوت
ب) نیاز اخلاق به دین در مقام اثبات
ج) نیازمندی اخلاق به دین درضمانت اجرا

در توضیح نیازمندی اخلاق به دین در مقام ثبوت گوییم:

در مفاهیمی مانند خوبی، بدی، زشتی، نیکویی، باید، نباید، علیرغم وضوح ابتدایی آنها، ابهامات و اختلافات بسیاری وجود دارند که اساساً همین اختلافات زمینه ساز ظهور مکاتب اخلاقی گوناگون شده است. در این میان دین در رفع این ابهامات و روشن سازی دقیق معنای صحیح آنها نقش عمده ای را ایفا میکند. درک دقیق، کامل، شفّاف و پایدار این مفاهیم در برخی موارد نیازمند منبعی حکیم، قادر، ثابت، سرمد، بیطرف و مهربان است تا این مفاهیم را روشن سازد و عقل به تنهایی نمیتواند به این مهم دست یابد.

خداوند با ترسیم جایگاه حقیقی انسان در جهان هستی، کمال و سعادت حقیقی و نهایی انسان را قرب به مبدأ هستی معرّفی کرده و رسیدن به آن را در سایه‌ی اعمال اختیاری و در گرو عمل صالح ممکن دانسته است. از این رو هر عملی که تأمین کننده‌ی این هدف غایی باشد از دید اسلام نیکو و پسندیده و هر فعلی که انسان را از این هدف دور سازد زشت و رذیلت اخلاقی محسوب میشود.

لذا میتوان نتیجه گرفت مادامی که خداوند، به عنوان غایت سیر حرکت انسان در وادی اخلاق، در یک نظام اخلاقی مورد غفلت قرار گیرد و اخلاق تنها بر اصولی کاملاً انسان محورانه استوار گردد، این نظام قادر نخواهد بود بازگوکننده‌ی ارزش حقیقی نهفته در افعال باشد چراکه یک فعل هرچه قدر هم که انسانی و مطابق با اصول وجدان باشد، نهایت امر دارای پیکرهای نیکو خواهد بود امّا برای تبدیل شدن به یک فضیلت اخلاقی، نیازمند به انگیزه ای والا یعنی جلب رضایت خداوند و تقرّب به او نیز هست تا همانند روحی بر کالبد عمل دمیده شود. و این خود نمایانگر حوزه‌ی وسیعی از نیازمندی اخلاق به دین است.

در توضیح نیازمندی اخلاق به دین در مقام اثبات گوییم:

تبیین هر نوع نظام اخلاقى در گرو شناخت حقیقت انسان است یعنی تا هنگامی که پایه‏گذار یک سیستم اخلاقى، شناخت درستى از حقیقت انسان نداشته باشد نمى‏تواند در جهت به کمال رسیدن استعدادهای انسانی، ارزش را از ضد ارزش جدا سازد، و گزاره‏ هاى سعادت آفرین را از گزاره‏هاى بدبختى‏زا تفکیک نماید، زیرا هدف از نظامات اخلاقى تبیین راه سعادت و خوشبختى انسان است و تا خود انسان شناخته نشود ملاک سعادت و شقاوت او شناخته نمى‏گردد

شناخت دقیق و همه جانبه‌ی یک شیئ نیازمند احاطه‌ی کامل بر آن است. از اینرو شناخت دقیق ارزش حقیقی افعال مستلزم احاطه‌ی کامل بر جهان هستی و پیامدهای آن است. امّا از آنجا که ما به عنوان جزئی از عامل، فاقد چنین احاطه ا‌ی می باشیم لذا انتظار کشف ارزش همه‌ی افعال و در پی آن بازشناسی فضائل از رذائل، از عقل آدمی انتظار بیهوده ایست و تنها این امر از مقامی ساخته است که محیط بر عالم برآدم بوده و از حقایق امور و بطون افعال اطلاع کامل داشته باشد.

و اما در توضیح نیازمندی اخلاق به دین در ضمانت اجرا گوییم:
مسلّماً تنظیم هر نظام اخلاقی به منظور عمل به اصول آن و پیاده شدن در زندگی وشکل دهی به رفتار و عمل پیروان آن صورت میگیرد. این درحالی است که صرف ارائه‌ی لیستی از فضائل و رذائل و تدوین و بازشناسی اعمال اخلاقی از ضدّ اخلاقی، تأمین کننده‌ی این هدف نخواهد بود و دانستن و شناختن خوبی و فضیلت، برای تخلّق به آن کفایت نمیکند. تعداد کمی از مردم به این درجه از درک و شناخت رسیده اند که به خوبی به خاطر حسنش پایبندند و از بدی به خاطر قبحش دوری میگزینند.

اما اکثر مردم اسیر امیال و غرائزی هستند که خیرخواهی و خیرطلبی فطری ایشان را به چالش میکشد و در میدان معارضه با آنها، ابتکار عمل را به دست گرفته و این گرایشات روحانی را از صحنه به در میکنند.. در این میان نیاز به نیروی محرکّی هست تا با بالا بردن انگیزه و اراده در شخص، زمینه‌ی تربیت اخلاقی را در وی فراهم سازد. از همین روست که امروزه دو عنصر تنبیه و تشویق به عنوان اجزاء لاینفک هر نظام تربیتی، به رسمیّت شناخته شده است.

نظام اخلاق دینی با توجّه به این مهمّ و با بهره مندی از دو عنصر وعد و وعید، این خلأ را پر کرده و با دادن وعده‌ی پاداش به نیکوکاران و وعده‌ی آتش به تبهکاران، کمک شایان توجّهی را درجهت عملیّاتی کردن اصول اخلاقی خود نموده است.

از آنچه گفت میتوان نتیجه گرفت که اخلاق به عنوان بخشی از تعالیم وحی، جزء لاینفک دین بوده و با آن رابطه‌ی ارگانیکی دارد؛ یعنی در کنار دو بخش دیگر یعنی احکام و عقاید، تشکیل دهنده‌ی دین میباشند
موضوع قفل شده است