فرق قضا و قدر و سرنوشت چیست؟

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرق قضا و قدر و سرنوشت چیست؟

فرق قضا و قدر و سرونوشت چیست

گمنام;24497 نوشت:
فرق قضا و قدر و سرونوشت چیست

با سلام و تشکر:Gol:

معنای صحیح قدر

تقدیر به معنای اندازه گرفتن یا ایجاد اندازه كردن است. گاهی قضاء و قدر به صورت مترادفین به معنای «سرنوشت» به كار می‎رود. و با توجّه به مفهوم این دو، مرحله قدر مقدم بر قضاء است. مرحله قدر، مرحله اندازه‎گیری و فراهم كردن اسباب و زمینه‎كاری است و مرحله قضاء مرحله پایان كار و یكسره شده كار است.[1]

با توجّه به این معنا منظور از تقدیر الهی این است كه خداوند متعال برای هر پدیده‎ای اندازه و حدود كمی و كیفی و زمانی و مكانی خاصی قرار داده است كه تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقیق می‎یابد.[2] در قرآن تقدیر، در بعضی از آیات تقدیر عام است و شامل جمیع مخلوقات خداست و «خلق كل شیء، فقدّر تقدیرا»[3] و همه چیز را آفریده و به اندازه‎اش مقرر داشته است و در جایی دیگر: «انّا كلّ شیءٍ خلقناهُ بِقدرٍ»[4] ما همه چیز را به اندازه آفریدیم.

امّا در بسیاری از آیات حتی تقدیرات خاص را هم بیان فرموده است: «انزلنا من السماء ماءً بقدرٍ»[5] نزول آب از آسمان با قدر و اندازه خاص است. و یا خیلی جزئی‎تر و شخصی‎تر «قدّرنا انما لمن الغابرین»[6] یعنی مقرر كردیم كه همسر لوط از هلاك شدگان باشد.

برای روشن‎تر شدن بحث دانستن این مطالب ضروری است كه: تقدیر دو معنا می‌تواند داشته باشد:

1. ایجاد اندازه و چیزی را به اندازه ایجاد كردن، یا اندازه برای چیزی قرار دادن؛ 2. سنجش، اندازه این دو معنا متناسب با دو نوع تقدیر است: 1. تقدیر علمی؛ 2. تقدیر عینی.

معنای صحیح قضاء
قضاء به معنای یكسره كردن و به انجام رساندن و فیصله دادن است[7]به این معنا كه از آن‌جا كه هر فعلی محتاج یك سری اسباب و مقدمات و علتی خاص است لذا هرگاه تمام اسباب و مقدمات و علل (اعم از علل ناقصه و علل تامه) یك شیء فراهم شد حتماً‌آن شیء محقق می‌شود و آن فعل از فلان فاعل حتماً صادر و ایجاد می‌شود. و این همان معنای قضاء تكوینی الهی است این معنای از قضاء الهی هم با افعال و اعمال اختیاری آدمی هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا ضرورت و یكسره شدن كار بدین معنا نیست كه اختیار و اراده فاعل هیچ نقشی و دخلی نداشته باشد بلكه به این معنا است كه آنچه مقدمات برای تحقق این فعل لازم است و از آن جمله اراده و اختیار انسان در این صدور فعل نقش دارند و همگی از جانب خداوند متعال هستند. توضیح این‌كه اراده و قدرت انسان در انجام هر فعلی با فاعل الهی قابل جمع هستند چرا كه این دو فاعل در طول هم هستند نه در عرض هم. به این معنا كه انسان بی‎نیاز از خدا نیست و وابسته به اوست لذا چنانچه در اصل وجودش انسان استقلال ندارد، در افعالش هم هیچ استقلالی ندارد. امّا با این وجود این به معنای سلب اختیار از انسان نیست. چرا كه جبر این است كه جایی كه من می‎توانم اختیار كنم كسی جلوی مرا بگیرد و اگر نخواهم كسی به زور آن را بر من تحمیل كند. ولی ما بالوجدان می‎دانیم كه هر كاری كه خود اراده كردیم انجام می‎دهیم وقتی بخواهیم حرف می‎زنیم و یا دستمان را تكان می‎دهیم و هر موقع خواستیم و احساس گرسنگی كردیم و یا تشنگی غذا و آب می‎خوریم و هیچ كس ما را در انجام دادن یا ترك كردن آن‌ها اجبار نمی‌كند و این امر بر هر عاقلی واضح و بدیهی است چون آن را بالفطره و بالوجدان درك می‌كند و هیچ كس نمی‌تواند منكر این اختیار آدمی شود مگر انكار زبانی. همین انسانی كه به زبان منكر اختیار خود و دیگران است اگر در جایی مورد ضرب و شتم فردی دیگر واقع شد، خیلی ناراحت می‌شود و فرد خاطی را مورد سرزنش قرار می‎دهد و حتی به دادگاه و قاضی مراجعه كرده و از آن فرد شكایت می‌كند، در حالی كه اگر طبق عقیده خودش عمل می‎كرد كه انسان اختیاری در كارهایش ندارد و مجبور است) نمی‎بایست از فرد خاطی شكایت كند و از او انتقام بگیرد.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی___________________________
[1] . علامه طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحكمه، ج 3، ص 282 ـ 283، ترجمه: علی شیروانی.
[2] . ر. ك: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج 1، ص 180.
[3] . سوره فرقان،‌آیه 2.
[4] . سوره قمر، آیه 49.
[5] . سوره مؤمنون، آیه 18.
[6] . سوره حجر، آیه 60.
[7] . ر. ك: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 408 و آموزش عقاید، ج 1، ص 1480.

صدیق;26444 نوشت:

با سلام و تشکر:gol:

معنای صحیح قدر

تقدیر به معنای اندازه گرفتن یا ایجاد اندازه كردن است. گاهی قضاء و قدر به صورت مترادفین به معنای «سرنوشت» به كار میرود. و با توجّه به مفهوم این دو، مرحله قدر مقدم بر قضاء است. مرحله قدر، مرحله اندازهگیری و فراهم كردن اسباب و زمینهكاری است و مرحله قضاء مرحله پایان كار و یكسره شده كار است.[1]

با توجّه به این معنا منظور از تقدیر الهی این است كه خداوند متعال برای هر پدیدهای اندازه و حدود كمی و كیفی و زمانی و مكانی خاصی قرار داده است كه تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقیق مییابد.[2] در قرآن تقدیر، در بعضی از آیات تقدیر عام است و شامل جمیع مخلوقات خداست و «خلق كل شیء، فقدّر تقدیرا»[3] و همه چیز را آفریده و به اندازهاش مقرر داشته است و در جایی دیگر: «انّا كلّ شیءٍ خلقناهُ بِقدرٍ»[4] ما همه چیز را به اندازه آفریدیم.

امّا در بسیاری از آیات حتی تقدیرات خاص را هم بیان فرموده است: «انزلنا من السماء ماءً بقدرٍ»[5] نزول آب از آسمان با قدر و اندازه خاص است. و یا خیلی جزئیتر و شخصیتر «قدّرنا انما لمن الغابرین»[6] یعنی مقرر كردیم كه همسر لوط از هلاك شدگان باشد.

برای روشنتر شدن بحث دانستن این مطالب ضروری است كه: تقدیر دو معنا می‌تواند داشته باشد:

1. ایجاد اندازه و چیزی را به اندازه ایجاد كردن، یا اندازه برای چیزی قرار دادن؛ 2. سنجش، اندازه این دو معنا متناسب با دو نوع تقدیر است: 1. تقدیر علمی؛ 2. تقدیر عینی.

معنای صحیح قضاء
قضاء به معنای یكسره كردن و به انجام رساندن و فیصله دادن است[7]به این معنا كه از آن‌جا كه هر فعلی محتاج یك سری اسباب و مقدمات و علتی خاص است لذا هرگاه تمام اسباب و مقدمات و علل (اعم از علل ناقصه و علل تامه) یك شیء فراهم شد حتماً‌آن شیء محقق می‌شود و آن فعل از فلان فاعل حتماً صادر و ایجاد می‌شود. و این همان معنای قضاء تكوینی الهی است این معنای از قضاء الهی هم با افعال و اعمال اختیاری آدمی هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا ضرورت و یكسره شدن كار بدین معنا نیست كه اختیار و اراده فاعل هیچ نقشی و دخلی نداشته باشد بلكه به این معنا است كه آنچه مقدمات برای تحقق این فعل لازم است و از آن جمله اراده و اختیار انسان در این صدور فعل نقش دارند و همگی از جانب خداوند متعال هستند. توضیح این‌كه اراده و قدرت انسان در انجام هر فعلی با فاعل الهی قابل جمع هستند چرا كه این دو فاعل در طول هم هستند نه در عرض هم. به این معنا كه انسان بینیاز از خدا نیست و وابسته به اوست لذا چنانچه در اصل وجودش انسان استقلال ندارد، در افعالش هم هیچ استقلالی ندارد. امّا با این وجود این به معنای سلب اختیار از انسان نیست. چرا كه جبر این است كه جایی كه من میتوانم اختیار كنم كسی جلوی مرا بگیرد و اگر نخواهم كسی به زور آن را بر من تحمیل كند. ولی ما بالوجدان میدانیم كه هر كاری كه خود اراده كردیم انجام میدهیم وقتی بخواهیم حرف میزنیم و یا دستمان را تكان میدهیم و هر موقع خواستیم و احساس گرسنگی كردیم و یا تشنگی غذا و آب میخوریم و هیچ كس ما را در انجام دادن یا ترك كردن آن‌ها اجبار نمی‌كند و این امر بر هر عاقلی واضح و بدیهی است چون آن را بالفطره و بالوجدان درك می‌كند و هیچ كس نمی‌تواند منكر این اختیار آدمی شود مگر انكار زبانی. همین انسانی كه به زبان منكر اختیار خود و دیگران است اگر در جایی مورد ضرب و شتم فردی دیگر واقع شد، خیلی ناراحت می‌شود و فرد خاطی را مورد سرزنش قرار میدهد و حتی به دادگاه و قاضی مراجعه كرده و از آن فرد شكایت می‌كند، در حالی كه اگر طبق عقیده خودش عمل میكرد كه انسان اختیاری در كارهایش ندارد و مجبور است) نمیبایست از فرد خاطی شكایت كند و از او انتقام بگیرد.

موفق باشید ...:gol:

پاورقی___________________________
[1] . علامه طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحكمه، ج 3، ص 282 ـ 283، ترجمه: علی شیروانی.
[2] . ر. ك: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج 1، ص 180.
[3] . سوره فرقان،‌آیه 2.
[4] . سوره قمر، آیه 49.
[5] . سوره مؤمنون، آیه 18.
[6] . سوره حجر، آیه 60.
[7] . ر. ك: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 408 و آموزش عقاید، ج 1، ص 1480.

سلام

تشکر از پاسخ شما

پس با این اوصاف ایا میتوان گفت سرنوشت همان قضا و قدر است؟

گمنام;27310 نوشت:
سلام

تشکر از پاسخ شما

پس با این اوصاف ایا میتوان گفت سرنوشت همان قضا و قدر است؟

..یا ستار..

با سلام..

ضمن پوزش از بزرگوران بابت مداخله این حقیر..

اینکه سرنوشت هر شخصی جزء قضاء و قدر می باشد حرفی است درست؛ولی چگونگی تعلق ان به قضا و قدر مربوطه مهم می باشد ؛که باید دید این چگونه تعلقی است..

طبق انچه استاد عزیز جناب صدیق بیان نمودند؛انچه باعث صدور فعل در خارج می باشد ؛تحقق علت تامه هست ؛که خود علت تامه نیز بر گرفته از تمام اجزای ان می باشد ؛به عبارتی وقتی علت تامه تحقق می یابد که همه اجزا ان در خارج تحقق یابد که یکی از ان اجزا اراده و اختیار انسان است ؛نتیجتا خود اختیار و اراده علت تامه نمی باشد ....

خوب با این حساب تا تمام اجزا در خارج تحقق پیدا نکند فعلی صادر نمی گردد و قضایی حتم نمی شود و قدری ایجاد نمی گردد؛مثلا در خوردن یک لقمه نان ؛نیاز به خود نان و بزاق دهان؛فاصله تناسب بین دهان و لقمه و شرایط لقمه و دهان و ده ها علت دیگر نیاز است تا لقمه نان خورده شود ؛البته در صورتی که همه شرایط مقتضی باشد ؛انوقت نیاز به اراده می باشد که این لقمه خورده شود ؛البته اراده مقدمات خود را از علم وتصور به ان لقمه و سپس شوق به سوی ان و بعد از مراحل مذکور اراده انجام شده و بعد از همه این مقدمات اختیار خود به خود حاصل است و فعل به اختیار انجام می گیرد..

نتیجتا اختیار نیز یک امر تقدیری است که از جانب خدا می باشد واو خواشته است ؛وچون سرنوشت انسان با اختیار او رقم می خورد نتیجتا خود سرنوشت نیز تحت قدر و قضا قرار گرفته است ؛منتها علم الهی به علت صدور فعل انسان تعلق نمی گیرد تا جبر به وجود اید ؛بلکه این علم به فعل اختیاری او تعلق گرفته است.یعنی علم الهی از ازل به فعل اختیاری انسان تعلق گرفته است...

با توجه به مطالب عنوان شده اراده و حتی اختیار همانطور که گفته شد یکی از اجزاء علت تامه می باشد ؛نه خود علت تامه ؛پس برای تحقق یک فعل نیاز به علل معد دیگری غیر از اراده می باشد که بدون یکی از انها فعل از انسان صدور نمی یابد.نتیجتا سرنوشت انسان از یک نظر ؛از کانال همه این قضاهای مبرم و حتمی و مقادیر اندازه شده باید عبور نماید تا به سر منزل مقصود نائل گردد..

یاحق..

ایا علت سرنوشت را می توان قضا و قدر دانست؟

گمنام;27616 نوشت:
ایا علت سرنوشت را می توان قضا و قدر دانست؟

با سلام:Gol:

سرنوشت بیان دیگر قضا و قدر است متکلمان در تعریف قضا و قدر گاهی از عبارت سرنوشت استفاده می کنند. با این فرض، مورد سؤال وجهی ندارد.

موفق باشید ...:Gol:

گمنام;24497 نوشت:
فرق قضا و قدر و سرونوشت چیست

سلام
سرنوشت همان قضاست که شامل قضای حتمی و غیر حتمی است . قضا بعنوان امر کلی باطنی صدها نحوه ظهور می تونه داشته باشه که میل و گرایش و خواست و اعمال ما تعیین کننده یکی از آن ظهورات است .
موفق باشید

با سلام:Gol:

سرنوشت بیان دیگر قضا و قدر است متکلمان در تعریف قضا و قدر گاهی از عبارت سرنوشت استفاده می کنند. اما اگر منظورتان این است که این منجر به جبر می شودیانه باید عرض کنم که خداوند قضا و قدر هر موجودی را به حسب خودش قرار داده است مثلا انسان که موجودی مختار است قضا و قدر الهی به اختیار داشتن او تعلق گرفته است شاید بپرسیدس چرا قضا و قدر را به خدا نسبت می دهیم در حالی که انسان مختار آفریده شده است ؟ علتش این است که خداوند همه موجودات را من جمله ما انسانها را به این نحو آفریده است.

موفق باشید

قضا و قدر و سرنوشت

شكّى نيست كه مسأله اى به نام قضا و قدر در منابع مذهبى آمده، ولى بحث در تفسير اين دو كلمه است. جمعى از عوام اين دو كلمه را چنين تفسير مى كنند:

«سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطّلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده است، بنابراين هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولّد مى شود كه قابل دگرگونى نيست. هر انسانى نصيب و قسمتى دارد كه ناچار بايد به آن برسد، چه بخواهد و چه نخواهد، و كوششها و تلاشها براى تغيير سرنوشت، نصيب و قسمت، و قضا و قدر بيهوده و مبارزه با مشيّت الهى است ... ».

اگر قضا و قدر را چنين تفسير كنيم، جنبه تخديرى آن قابل انكار نيست، زيرا چنين تفسيرى به ما مى گويد، اگر يك روز كسانى مانند «بنى اميّه خونخوار» و يا «بنى عبّاس غارتگر» و يا «ارتش مغول» به ما حمله كرده و بر ما چيره شدند، بايد تسليم باشيم، چون قضا و قدر الهى است!

امّا بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد كه چنان تفسيرى بشدّت از طرف اسلام محكوم شده است و قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامى را، از قبيل تكليف، جهاد، سعى و كوشش، استقامت، پاداش و كيفر، بهشت و دوزخ، سؤال و حساب و... به هم مى ريزد، و مفهومى براى آنها باقى نمى گذارد. براى روشن شدن اين حقيقت لازم است تفسير صحيح اين دو كلمه را در منابع اصيل اسلامى مورد بررسى قرار دهيم:

«قضا» در اصل به معنا حكم و فرمان و «قدر» به معنا اندازه گيرى است و به همين معنا در منابع اسلامى آمده است، منتها گاهى قضا و قدر در زمينه «احكام تكوينى» و جهان آفرينش به كار مى رود و گاهى در زمينه «احكام تكليفى و تشريعى».

منظور از قضا و قدر تكوينى اين است كه هر حادثه، پديده و هر موجودى در عالم، علّت و اندازه اى دارد، نه چيزى بدون علّت بوجود مى آيد و نه بدون اندازه گيرى معيّن.

فرض كنيد سنگى پرتاب مى كنيم و شيشه اى مى شكند، شكستن شيشه يك حادثه است كه به يقين علّتى دارد، اين كه مى گوييم داراى علّت است، «قضاى تكوينى» است و به طور قطع ميزان شكستگى و اندازه و حدود آن به كوچكى و بزرگى سنگ، قوّت و فشار دست، نزديكى و دورى فاصله، وزش و عدم وزش باد و مانند اينها بستگى دارد; ارتباط حادثه فوق، با چگونگى علّت آن، همان «قدر تكوينى» مى باشد، بنابراين به طور خلاصه يك معنا قضا و قدر، به رسميّت شناختن قانون عليّت و نظام خاصّ علّت و معلول است.

روشن است كه حكم و فرمان در جهان تكوين همان انجامدادن يك موضوع است، خواه اين كار بدون واسطه (بالمباشرة) انجام گيرد يا با واسطه (بالتسبيب)، بنابراين قضاى الهى تمام كارهايى است كه بهفرمان خداوند در جهان هستى صورت مى گيرد، خواه بدونواسطه باشد و يا با استفاده از نظام علّت و معلول، و قدر الهى نيز اندازه گيرى اين حوادث در عالم تكوين مى باشد.

بنابراين تولّد يك فرزند از تركيب نطفه پدر و مادر (اسپرم و اوول) يك فرمان تكوينى و قضاى الهى محسوب مى شود، در حالى كه لحظه تولد و چگونگى آن و مشخّصات كودك، قدر الهى است.

در آيات قرآن، نيز قضا و قدر به تكرار به اين معنا آمده است:

[="magenta"]«(فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَوات فِى يَوْمَيْنِ)[/] ; در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد».

طبق اين آيه ايجاد آسمانهاى متعدّد، يك قضاى الهى است.

و در آيات متعدّدى مى خوانيم:

[="magenta"]«(إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ)[/] ; هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند تنها مى گويد: موجود باش و آن فورى موجود مى شود».

«قضا» همانند «قول» و «امر» كه در اين آيات وارد شده، چيزى جز فرمان خلقت و آفرينش و نظام علّت و معلول نيست.

در مورد «قدر» مى فرمايد:

[="magenta"]«(وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ) ; خداوند شب و روز را اندازه گيرى مى كند»[/]

«([="magenta"]وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنَازِلَ) ; و براى ماه منزلگاه هايى قرار داديم».[/]

احتياج به تذكّر ندارد كه قدر در اين آيه ها چيزى جز اندازه گيرى در مورد شب و روز يا در مورد سير ماه و مانند آن نيست.

بنابراين ايمان به «قضا و قدر تكوينى» همان ايمان به قانون عليّت و سلسله نظام علّت و معلول و حدود و كيفيّات و كمّيّات آنهاست كه در واقع مشتمل بر دو مطلب است:

نخست اين كه بدانيم هيچ حادثه اى در عالم بدون علّت نيست و حتّى مقدار و كيفيّت حادثه بستگى به مقدار و كيفيّت علّت آن دارد و ديگر اين كه بدانيم سرچشمه همه موجودات و علّت العلل همه پديده ها و آفريده ها خداوند است و همه از وجود او سرچشمه مى گيرند.

آيا ايمان به قضا و قدر به اين معنا، مى تواند اثر تخديرى داشته باشد؟ يا به عكس، اعتقاد به اين واقعيّت، انسان را به تلاش پى گير و پى جويى در راه مسائل مختلف زندگى و كوشش براى دست يافتن به علل واقعى حوادث و آشنايى هر چه بيشتر با نظام واقعى علّت و معلول و پرهيز از هر گونه خرافه همانند «شانس و بخت و طالع و اتّفاق» وادار مى نمايد.

ايمان به قضا و قدر به معناى فوق كه متّكى به متون آيات قرآن است، سرچشمه جنبشها و تحرّكهاست، زيرا جنبش و حركت، چيزى جز استفاده از علل واقعى حوادث و بررسى نتايج آنها نيست; و اين درست عكس چيزى است كه نخستين فرضيّه گرايش مذهب به آن اشاره مى كرد.

قضا و قدر تشريعى است كه به معناى فرمان الهى در تعيين وظايف فردى و اجتماعى انسانها و مقدار و حدود اين وظايف است، مثلا مى گوييم نماز واجب است يك فرمان الهى و قضاى تشريعى است، سپس مى گوييم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده ركعت است كه يك قدر الهى و تشريعى است، مى گوييم زكات و پرداختن حقوق نيازمندان واجب است كه قضاست، سپس مى گوييم مقدار آن، ده درصد، گاهى پنج درصد و گاهى دو و نيم درصد است كه قدر است.

در قرآن مجيد قضا و قدر به معناى دوّم نيز آمده است، مى فرمايد:

[="magenta"]«(وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِن وَ لاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْأَمْرِهِمْ) ; هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد»[/].

و نيز مى فرمايد:

[="magenta"]«(وَ قَضَى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالوَالِدَيْنِ إِحْساناً); خداوند دستور داده است كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد».[/]

و در مورد «قدر» مى فرمايد:

[="magenta"]«(قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَىْء قَدْراً);خداوند براى هر چيزى (از تكاليف و وظايف) قدر و اندازه اى قرار داده است».[/]

البتّه اين يكى از تفاسير آيه است و طبق تفسير ديگرى قدر در اين آيه به معناى «قدر تكوينى» است).

آيا ايمان و اعتقاد به اين واقعيّت كه هر كار انسان بايد طبق دستور و فرمان بوده باشد و حتّى مقدار و كيفيّت و اندازه گيرى آن نيز مطابق برنامه انجام گيرد، مى تواند جنبه تخديركننده داشته باشد؟ و يا خير، يك جمعيّت پيشرو و پيروز، جمعيّتى است كه در تمام شئون خود قضا و قدر را به اين معنا رعايت كند، يعنى همواره پيرو برنامه و دستور و فرمان بوده باشد.

نتيجه:

از بحثهاى گذشته چند مطلب نتيجه مى گيريم:

1ـ قضا و قدر به معناى جبرى، به هيچ وجه در برنامه هاى اسلامى نيست، بلكه منظور از آن وجود قانون و دستورات تشريعى خداوند از يك سو و وجود قانون عليّت از سوى ديگر است.

2ـ قانون عليّت عمومى هيچ گونه منافاتى با اختيار و آزادى اراده ما ندارد، زيرا اراده ما نيز يكى از عوامل و علل پيدايش اعمال ماست.

3ـ قضا و قدر به معناى فوق احساس مسئوليّت را بيدار و افراد را به انجام وظيفه و مبارزه با مشكلات زندگى دعوت مى كند و هرگز تخديركننده نيست.

4ـ آزادى اراده ما با حاكميّت مطلق پروردگار بر همه چيز حتّى بر ما منافات ندارد، زيرا اين آزادى نيز از ناحيه او به ما داده شده و معناى «الامر بين الامرين» همين است.

5ـ ماترياليستها كه معمولا از مكتب جبر پيروى مى كنند و به خصوص ماركسيستها كه همه پديده هاى اجتماعى را معلول جبرى وضعِ اقتصاد مى دانند، اثر تخديرى جبر، به حدّ كامل در مكتب آنها وجود دارد.

6ـ قطع نظر از گفتگوهاى فلسفى، وجدان عمومى مردم جهان گواهى به آزادى اراده انسانها مى دهد، زيرا همه اقوام و ملّتها تكليف و مسئوليّت براى افراد قائلند.

بالاخره سرنوشت ما دست خودمون هست یا خدا؟؟؟ چرا گاهی برای رسیدن به یک مسئله هرچقدر تلاش میکنی به نتیجه نمیرسی ایا این چیزی غیر از قضا و قدر و خواست خداست ؟؟!

به نظرمن که فقط 20 درصد سرنوشت انسان دست خودشه باقی دست خداست

گمنام;24497 نوشت:
فرق قضا و قدر و سرونوشت چیست

مفهوم قضاء و قدر
واژه « قضاء » بمعنای گذراندن و بپایان رساندن و یکسره کردن ، و نیز بمعنای داوری کردن ( که نوعی یکسره کردن اعتباری است ) بکار می رود . و واژه « قدر » و « تقدیر » بمعنای اندازه و اندازه گیری و چیزی را با اندازه معینی ساختن ، استعمال می شود . و گاهی قضاء و قدر ، بصورت مترادفین ، بمعنای « سرنوشت » بکار می رود . و گویا نکته استفاده از واژه « نوشتن » در ترجمه آنها این است که بر حسب تعالیم دینی ، قضا و قدر موجودات ، در کتاب و لوحی نوشته شده است .
با توجه به اختلاف معنای لغوی قضاء و قدر می توان مرتبه قدر را قبل از مرتبه قضاء دانست زیرا تا اندازه چیزی تعیین نشود نوبت به اتمام آن نمی رسد . و این نکته ای است که در بسیاری از روایات شریفه به آن ، اشاره شده است .
تبیین فلسفی قضاء و قدر
بعضی از بزرگان ، قضاء و قدر را بر رابطه علی و معلولی بین موجودات ، تطبیق کرده و قدر را عبارت از « نسبت امکانی شیء با علل ناقصه » و قضا را « نسبت ضروری معلول با علت تامه » دانسته اند . یعنی هر گاه معلولی با هر یک از اجزاء علت تامه یا با همه آنها به استثناء اخیر ، سنجیده شود نسبت آن « امکان بالقیاس» و هر گاه با کل علت تامه سنجیده شود نسبت آن « ضرورت بالقیاس » خواهد بود که از اولی به « قدر» و از دومی به « قضا» تعبیر می شود .
این تطبیق هر چند فی حد نفسه قابل قبول است اما آنچه در این مسأله می بایست بیشتر مورد توجه قرار گیرد .
ارتباط سلسله اسباب و مسببات با خدای متعال است زیرا اساساً تقدیر و قضاء از صفات فعلیه الهی است

موضوع قفل شده است