اولین قدم در تزکیه نفس چیست؟

تب‌های اولیه

41 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اولین قدم در تزکیه نفس چیست؟

اولین قدم در تزکیه نفس چیست؟

البته راههای عملی، نه شعارگونه، اگر ممکن است قدم های بعدی را نیز یک به یک توضیح دهید.

التوبه

اولين قدم توبه و سپس عزم قاطع بر ترک معصيت
اگه اين عملي بشه بقيه راهها رو به آدم باز ميشه

:Gol:

goleleila;13372 نوشت:
التوبه

اولين قدم توبه و سپس عزم قاطع بر ترک معصيت
اگه اين عملي بشه بقيه راهها رو به آدم باز ميشه

:gol:



سلام و تشکر جناب گل لیلای عزیز

ولی سوال بنده این است که بعد از توبه و تصمیم قاطع بر ترک معصیت ، چطور راهها برای انسان باز میشه؟

گل نرگس;13371 نوشت:
اولین قدم در تزکیه نفس چیست؟

گل نرگس;13375 نوشت:
ولی سوال بنده این است که بعد از توبه و تصمیم قاطع بر ترک معصیت ، چطور راهها برای انسان باز میشه؟


با سلام

يه تايپك ديگه اي هم با اين عنوان بود ولي فكر كنم منظورتان در ان تايپك شناخت تخصصي راه عرفان است ولي اينجا منظورتان عمومي است . درسته؟؟؟؟

اگه منظورتان اينجا تزكيه نفس براي همه انسانهاست مي شود عمومي تر بحث كرد

براي همه ما اين مشكل است و البته خيلي هامون هم راه را مي شناسيم ولي مهمترين و اساسي ترين مشكل عمل است و البته براي انجام عمل هم راههايي است:

--اراده قبل از توبه است انسان بايد قبل از هر عملي اراده ان را داشته باشد و واقعا بخواهد تزكيه نفس كند نه ---اين كه بالا فرمودند-- شعارگونه

--پس از اراده توبه است و تو به هم راه هاي مخصوص به خود را دارد

اولين قدم در توبه عمل است و اين يعني حلاليت طلبيدن از كساني كه حق شان را ضايع كرده يعني حق الناس.

انجام اعمالي كه مربوط به حق الله است مثل نماز و روزه و....

---پس از مراحل توبه انجام فعل است انجام افعال نيك تا اين جا خود به مرز صفر رساندن است از منفي ها و بعد از اين حركت به سوي بالا


دوستان اخلاقي يا علي.......بفرماييد

با عرض سلام
به نظر من اول شناخت بعد باور بعد عشق بعد توبه و بعد عمل ودر اخر استقامت
با تشگر

حضرت امام خمینی برای تهذیب نفس در حدیث اول کتاب اربعین خود مراحلی را فرموده اند که حاصل آن چنین است، که در مرحله اول، جهاد با نفس است که عبارت است از غلبه کردن انسان بر قوای درونی و نفسانی خود و آنها را تحت فرمان خالق قرار دادن و مملکت وجود خود را از پلیدیهای وجود قوای شیطانی و سربازان آن خالی نمودن است که شرایطی دارد :
[="red"] اول [/]ـ تفکر در نعمتهای پروردگار و گستره آن.
[="#ff0000"]دوم [/]ـ عزم، که بنا گذاشتن بر ترک معاصی (گناهان) و انجام واجبات و جبران آنچه از او فوت شده است و بالاخره عزم بر اینکه ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید، یعنی بر طبق دستورات عقل و شرع رفتار نماید.
[="#ff0000"]سوم[/] ـ مشارطه (اول روز تصمیم بگیرد به ترک گناهان و اینکه مخالفت خداوند را نکند)، مراقبه (در تمام مدت مشارطه متوجه عمل به آن باشد که از شرط خود تخلف نکند)، محاسبه (در آخر روز، حساب نفس خود را بکشی که آیا در شرطی که با خدای خود کرده تخلف کرده است یانه)
[="#ff0000"]چهارم[/] ـ تذکر است، که مراد یاد خدا و نعمتهایی است که به انسان داده است.

با سلام

تمام مواردی که دوستان فرمودند بسیار عالی ست.

ولی بنظر من اول باید ببینیم در چه مرحله ای هستیم؟

اگر صفر صفر باشیم باید اول اصول اعتقاداتمون رو درست کنیم.

بعد که موفق شدیم مراحلی که دوستان فرمودند رو اجرا کنیم.

با سلام
اولین قدم در تزکیه نفس به نظر من اینکه آدم با خودش روراست باشه و واقعیتها رو بپذیره

تا من حقیقتا نپذیرم که گناه آدم رو بدبخت میکنه به فکر تذکیه و پاک کردن خودم نمیافتم

تا من نپذیرم که فقط با خوب شدنه که میتونیم سعادتمند بشی هیچگاه قدم تو این راه برنمیدارم

تا این باور تو دل ما رسوخ نکرده باشه که زمان هر لحظه ما رو به سمت تموم شدن وقت ، پیش میبره هیچ وقت به فکر جبران کردن نمی افتم

وچه خوب فرمودند مولای متقیان که یاد مرگ بزرگترین بازدارند گناه است برای انسانها

این فرموده امام ،یعنی مواجه کردن خودمون با واقعیت مرگ...

[="tahoma"]
[="darkgreen"]براي جواب به پرسش شما بهتر است معناي تزكيه نفس را بدانيم
[/]تزکیه‌ به‌ معنی‌ نمو و رشد دادن‌ است‌، سپس‌ این‌ واژه‌ به‌ معنی‌ تطهیر و پاک‌ کردن‌ آمده‌ است‌.
(تفسیر نمونه، ج 27، ص 47، به نقل از مفردات)

[="darkgreen"]قرآن‌ مجید پس‌ از یازده‌ سوگند می‌فرماید: سوگند به‌ همه‌ این‌ها که‌ هرکس‌ نفس‌ خود را تزکیه‌ کند، رستگار است‌ و هرکس‌ نفس‌ خود را آلوده‌ ساخت‌، [از لطف‌ خدا] محروم گشت‌.
[/]شمس‌ (91) آیه‌ 10 و 9

قرآن‌ مجید هدف‌ پیامبران‌ را تزکیه‌ و پرورش‌ نفوس‌ ذکر کرده‌ است‌.
آل‌ عمران‌ (3) آیه‌ 164.

[="navy"]براي خودسازي ،انسان بايد رذائل اخلاقي را از خود دور كند تا نفس او آمادگي رشد و كمال را داشته باشد.رذائل اخلاقي مانند سدي در برابر تذكيه نفس عمل مي كنند.[/]
[/]

مرحوم نراقى می‌گوید: ‌زنهار اى جان برادر! تا حدیث بیمارى روح را سهل نگیرى و معالجه آن را بازیچه ‌نشمارى و مفاسد اخلاق را اندک ندانی...‌ مسامحه در معالجه آنها آدمی را به هلاکت دائم و شقاوت ابدی ‌می‌رساند و صحت روح و اتصاف آن به محاسن اخلاق باعث زندگانى ابدى و حیات حقیقى می‌شود و بعد از آن‌که ساحت نفس از اخلاق ناپسند پاک و آراسته گردد، مستعد قبول فیض‌هاى الهى می‌گردد



معراج السعاده، ص 13



پس اولين قدم در اين راه از بين بردن صفات رذيله است.صفاتي مانند حسد ،كينه،كبر و غرور.



در قدم بعدي انسان بايد در پرورش صفات حسنه تلاش كند و نفس را با معارف حقه به كمال برساند.


در تذكيه نفس انسان بايد مواردي را رعايت كند تا در تذكيه موفق شود كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1ـ تفکر:
تفكر نقش مهمي در انديشه انسان ايفا مي كند.هر انساني لازم است در اعمال و عقايد خود تفكر كند و اگر نقصاني در نفس خود دارد آن را بر طرف كند.طبيعي است كه عدم تفكر در نفس و فراموشي مانع بزرگي در تهذيب نفس است.

حضرت اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايند:راه راست را از عقل جوى و هواى نفس را مخالفت كن تا پيروز گردى(غرر الحكم ج 1 فصل دوم ح 87)


در اين حديث گهربار حضرت به نقش و جايگاه عقل در نشان دادن راه درست و صحيح و به تبع آن شناخت هواي نفس دارند.يعني اول با تفكر راه درست شناخته مي شود و در قدم بعدي نوبت به عمل مي رسد.


امام علی(ع) مى فرماید: فکر کردن مایه رشد است.(غررالحکم، ج 1، ص 31)

2 ـ توجه‌ به‌ کرامت‌ انسانی‌:


هر انساني نسبت به چيزهاي ارزشمند و گرانقيمت خود توجه بسياري مي كند.مثلا اگر شيء با ارزشي دارد آنرا در جايگاه مناسب و مطمئن قرار مي دهد و به دور از گرد و غبار و خطرهاي احتمالي نگه مي دارد.


شناخت و توجه و اهميت دادن به ارزش انسان و نفس او در نيل به هدف تذكيه نقش مهمي را ايفا مي كند.وقتي انسان جايگاه نفس و مقام رفيع انساني را شناخت، سعي در كمال آن مي كند و در جهت رشد آن مي كوشد و به تبع مانع مواردي مي شود كه به جايگاه آن ضربه مي زند.


امام‌ علی‌ (ع‌) می‌فرمایند: «هرکس‌ نفس‌ خود را گرامی‌ بدارد، شهوت‌ها برای‌ او کوچک‌ و بی‌ ارزش‌ خواهد بود»(نهج‌ البلاغه‌، قصار 449)

3-مراقبه‌:

هر انساني در زندگي اجتماعي خود سعي مي كند مراقب رفتار خود باشد كه مردم از رفتارهاي ناپسند او مطلع نشوند و اگر در جمعي متوجه شود كسي مراقب اوست آن عمل را انجام نمي دهد.همچنين است اگر انسان به اين حد برسد كه باور كند خداوند ناظر بر همه چيز است و هركس هركاري ميكند خداوند ناظر بر عمل اوست ديگر سمت آن عمل نمي رود.

قرآن‌ مجید بر این‌ نکته‌ تأکید دارد که‌ خداوند بر احوال‌ و اعمال‌ شما نظارت‌ دارد: «إنّ اللّه‌ کان‌ علیکم‌ رقیباً ؛ خداوند بر شما مراقبت‌ دارد»(نساء (4) آیه‌ 1)


امیر المؤمنین‌ (ع‌) می‌فرماید: «خدا رحمت‌ کند انسانی‌ را که‌ همیشه‌ پروردگارش‌ را در نظر داشته‌ باشد. از گناه‌ کناره‌ گیرد و باخواهش‌ دل‌ بجنگد و آرزوی‌ دنیایی‌ خود را تکذیب‌ کند. آن‌ انسانی‌ که‌ نفس‌ سرکش‌ خود را با تقوا و پرهیزکاری‌ مهار کند و با لگام‌ ترس‌ از پروردگار بر دهانش‌ دهنه زند و مهارش‌ را به‌ سوی‌ طاعت‌ و فرمان‌ برداری‌ خدا کشاند و از نافرمانی‌ و معصیت‌ بازش‌ دارد(کافی‌، ج‌8، ص‌172)


همچنين است خود انسان بايد مراقب اعمال خود باشد تا مرتكب اشتباهي نشود.


امام علی(ع) مى فرماید: «هر کس که درونش بازدارنده اى داشته باشد، از جانب خدا برایش حافظى گمارده مى شود». (غررالحکم، ج 5، ص 404)

4 ـ محاسبه‌:

برای‌ تهذیب‌ نفس‌ لازم‌ است‌ از اعمال‌ روزانه‌ حسابرسی‌ به‌ عمل‌ آید.

امام‌ علی‌ (ع‌) می فرماید: «هر کس‌ نفس‌ خود را به‌ حساب‌ بکشد، بر عیوبش‌ آگاه می‌گردد و به‌ گناهانش‌ پی‌ می‌برد، پس‌ از گناهانش‌ توبه‌ می‌کند و عیوبش‌ را اصلاح‌ می‌نماید».( غرر الحکم‌، ج‌5، ص‌399)
امام صادق(ع) مى فرماید: «اى مردم، پیش از آن که شما را مورد محاسبه قرار دهند،‌خودتان به حساب خویش رسیدگى کنید». (
بحارالانوار، ج 7، ص126)

5 ـ مؤاخذه‌ و مجازات‌:

پس از آن که از بازنگرى در اعمال روزانه فراغت حاصل شد و انسان در محکمة ‌وجدان از خود دادخواهى کرد و خود را مقصر شناخت،‌حال نوبت به معاتبه مى رسد. معاتبه دو مرحله دارد:
أ) انتقاد از خود؛
ب) توبه و جبران گذشته.

(برگرفته از سايت پاسخگو با تغيير و اضافات)

علامه حلي;157796 نوشت:

پس اولين قدم در اين راه از بين بردن صفات رذيله است.صفاتي مانند حسد ،كينه،كبر و غرور.

در قدم بعدي انسان بايد در پرورش صفات حسنه تلاش كند و نفس را با معارف حقه به كمال برساند.


با سلام خدمت علامه عزیز

به نظر این اولین قدمی که شما فرمودید خودش نصف راه باشه

بنده که به نظرم منطقی نیومد که شرط اول و یا قدم اول تزکیه نفس رو از بین بردن رذائل اخلاقی بدونیم
و این نکته هم قابل توجه هستش که پاک کردن رذیله های اخلاقی غالب اوقات همزمان با پرورش صفات حسنه شکل میگیرند؛ مثلا برای ترک بخل شما در درونتون صفت بخشندگی رو پرورش بدی

جای توضیح بیشتر داشت ولی به همین مختصر قناعت میکنم

[=Verdana]تهذیب نفس به روایت دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی



عرفان یکی از مهمترین دستگاه های فرهنگی در فرهنگ اسلامی برای خودسازی و تقرب انسان به سوی خداوند است؛
یعنی در حقیقت عرفان یکی از معدود تشکیلاتی است که برای ساختن و تقرب انسان به خداوند وجود دارد و برای این کار برنامه دارد که این برنامه از کوچکترین مسایل فردی تا ارتباط انسان با جامعه، دیگران، خانواده، خداوند و همه را در برمی گیرد.


در گفتگوی کوتاه با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه و حکمت اسلامی ، به مسأله تهذیب نفس در دنیای معاصر پرداختیم که از نظر شما می گذرد.

گفت وگو از سیدحسین امامی

* انسان معاصر دارای اشتغالهای زیادی است. او گرفتار و اسیر فناوری شده است و راهی برای رهایی خود از این وضعیت نمی یابد و معتقد است فرصت و مجال در میان انسانهای گذشته بیشتر وجود داشت تا به خود، عالم، هستی، خداوند و... بیندیشد و انسان معاصر این مجال را ندارد و یا اندک دارد؛ شما چه توصیه ای به انسان معاصر دارید؟

** بنده توصیه ای ندارم، هیچ وقت به کسی نه توصیه می کنم و نه نصیحت! اگر توصیه هم داشته باشم، این است که انسان به خود تذکر داشته باشد، یعنی انسان خودشناسی خود را فراموش نکند. تذکر و نصیحت فایده ای ندارد. انسان وقتی می تواند به عالم معنا راه پیدا کند که خود را بشناسد. البته، اشتغالهای روزمره فراوان وجود دارد که باعث می شود انسان مجال کمتری پیدا کند و بیندیشد.

در خود اندیشیدن و در خود فرو رفتن لازم است، اما نه به این شکل که انسان در خود فرو رود و از عالم بیرون غافل شود. به همان اندازه که اشتغال محض به بیرون و غافل شدن از درون خطرناک است، در خود فرو رفتن و از بیرون غافل بودن هم خطرناک است. انسان هم جنبه درون و هم جنبه بیرون، هم بدن و هم روح دارد که هر دو محتاج غذا هستند. انسان به همان اندازه که به بیرون می اندیشد و باید اشتغالهای بیرون و جهان پیرامون را بشناسد، باید جهان درون خود را هم بشناسد، پس باید فرصتی برای درون اندیشی داشته باشد.

کسانی که در درون فرو می روند و از بیرون غافل هستند به جایی نمی رسند و خود را در حصاری زندانی می کنند. کسانی که فقط به بیرون می اندیشند و از درون غافل هستند هم مثل حیوانی زندگی می کنند و اصلاً به شخصیت خود واقف نیستند. انسان باید تعادلی بین درون و برون برقرار کند و به همان اندازه که باید جهان پیرامونی را بشناسد، باید جهان درون را هم به درستی بشناسد. این انسان، انسان معتدلی است که می تواند راه کمال را طی کند.

* دستیابی به چنین امری هم به سطح آگاهی نیاز دارد و هم به فرصت و مجال. انسان معاصر خود را درگیرو بند کارها و اشتغالها می بیند. آیا این یک بهانه برای اوست، یا یک واقعیت؟

** نه! این یک واقعیت است، جهان معاصر خیلی اشتغال آور است، اشتغالها و خود فناوری هم انسان را مشغول می کند. انسان نباید از خودش غافل باشد. باید هوشیار باشد و چاره ای هم از این زندگی نیست.

* انسان معاصر سعی دارد با استفاده از عرفانهای نوظهور و کاذب، یک شبه ره صد ساله را طی کند و به سرمنزل مقصود و کعبه آمال برسد. به نظر شما، چنین امری امکان پذیر است؟

** با تکنیک این امکان وجود ندارد که انسان را به سوی خود بُرد. بیرونِ انسان را می توان با تکنیک پیش برد، یعنی زندگی بیرونی انسان تکنیکی است و با تکنیک می توان سرعت انسان را بیشتر کرد ولی تذکر درونی با تکنیک امکان ندارد. با تکنیک نمی توان انسان را به درون او بُرد و این کاری که اکنون خیلی ها انجام می دهند، بی خود است. درون ما تکنیکی نیست، بلکه این کار با تأمل و تذکر امکان پذیر است.

انسان با رسیدن به غایت کمال خود، همه کائنات را به حوزه امور معلوم در می آورد و آنها را آشکار می سازد و در این مرحله است که نور بر ظلمت غالب می شود و تاریکی از روشنایی شکست می خورد. در پیروزی روشنایی بر تاریکی، جنگ میان خیر و شر و کشمکش خوبی ها و بدی ها نیز پایان می پذیرد و همه چیز زیبا، روشن و آشکار خواهد بود.

سهروردی معتقد است: کسی که در راه حقیقت گام برمی دارد، از نور الهی بهره مند می شود اعم از اینکه اندک باشد یا بسیار. و کسی که در این راه کوشش می کند کامروا می شود، اعم از اینکه در این کامروایی به کمال برسد یا نه! دروازه ملکوت مسدود نیست و معرفت الهی به یک قوم و گروه و تیره بستگی ندارد تا اینکه سایر مردم جهان از دست یافتن به آن بی بهره و بی نصیب باشند.

* اهمیت سیر و سلوک عملی اصیل اسلامی و ضرورت آن چیست؟ در واقع، انسان مسلمان چگونه می تواند راه صحیح معرفت و کمال را طی کند؟

** میزان و معیار درک درست از نادرست و تشخیص سره از ناسره «عقل» است و عقل نیز یک گوهر الهی به شمار می آید. اما این عقل باید از قید و بندهای فراوان طبیعت آزاد گردد. سهروردی به این اصل بنیادی باور دارد.مادامی که عقل از این گونه قید و بندها آزاد نشود، برای ادراک حقیقت آمادگی ندارد و خود را در این راه آزاد نمی بیند. بنابراین، آزادی عقل در رها شدن از قید و بند طبیعت است. آزادی انسان تنها در آزادی عقل معنی پیدا می کند. اهمیت سیر و سلوک عملی و ضرورت آن، از آنجا ناشی می شود که در آزادی عقل نسبت به آنچه قید و بند طبیعت نامیده می شود، نقش عمده و بنیادی ایفا می کند. البته، علاوه بر قید و بندهای طبیعت، قید و بندهای دیگری نیز از ناحیه عادتها و تعصب ها ناشی می شود که می تواند از آزادی عقل جلوگیری و در آن اخلال کند. سیر و سلوک عملی می تواند در آنچه آزادی عقل خوانده می شود، مؤثر واقع گردد.

منبع: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران

باسمه تعالی
بانگ می آید که ای طالب بیا
جود محتاج گدایان چون گدا
جود محتاج است وخواهد طالبی
همچنانکه توبه خواهد تائبی
(مولوی)
حق تعالی براساس رحمت رحیمیه اش راه اعتلای وجودی رابرایمان
میسر نموده لذا تا دیر نشده باید حرکت کردوتا فرصت از دست نرفته باید اقدامی داشت لکن باید بدانیم که صعود به سمت حق تعالی تدریجی است برخلاف سقوط که دفعی است
واما اینکه بالا رفتن وصعودتدریجی است وبه تعبیری چند منزل داردبین بزرگان علم اخلاق اختلاف است بعضی قائل به دومنزل شدندوسیر وصول به حق تعالی رامشتمل بر دوقدم دانستند
قدم اول پا روی نفس گذاشتن وقدم دوم در کوی دوست پا نهادن واین نظر درجای خود صحیح است
عده ای دیگر هفت منزل دانستن که جناب ملای جامی گوید
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
این نظر هم در جای خود درست است
عده ای دیگر صد منزل دانستند ودر این زمینه مثل خواجه عبدالله انصاری منازل السائرین نوشته است وعده ای دیگر این مسیر رابه هزار ویک منزل جزئی تقسیم کردندمانند ملا عبدالرزاق قاسانی که شارح منازل السائرین است لذا گفته اند:
ازدر دوست تا به کعبه دل
سالکان را هزار ویک منزل
در هرصورت چه اینکه صعود وعروج به سوی حق تعالی دو منزل باشد یا صد منزل یا هزارویک منزل همه متفقند که اولین قدم ومنزل در تزکیه نفس منزل یقظه است یعنی تنبه ،بیداری،وبرخواستن از خواب غفلت که تا این قدم برداشته نشود امکان قدم های بعدی وطیّ سایر منازل ممکن نخواهد بود
افرادی که در طول تاریخ به مقامات عالیّه معنوی رسیدند ابتدا این قدم را برداشتند وبسیاری از آنان گذشته تاریک وسیاهی داشتندلکن به برکت همین قدم اول اوج گرفتند مانند :فضیل بن عیاض ،بشرحافی،یاجناب حرکه با بر داشتن قدم یقظه در کوتاهترین زمان کارش به جایی رسید که حضرت ابا عبدالله علیه السلام بادست کشیدن بر صورت مبارکش این مدال را به اوبخشید
{ما اخطات امک حیث سمّتک حرّا انت حرّ فی الدنیا والاخرة}
که حضرت حرّیت ابدی رابرای جناب حر بیان داشتند
گدایی گردد ازیک جذبه شاهی
به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
(شیخ محمود شبستری)
پس باید بیدار شدالبته این بیداری هم نصیب همه کس نمی گرددکه جناب رسول خدا (ص) درمراةالعقول فی شرح اخبا ر ال رسول،ج 6ص 116فرمودند:النّاس نیام واذا ماتوا انتبهوا البته در نهایت همه کس بعد از مرگ بیدار می شوند که آن بیداری ازخواب غفلت نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه جون موجب حسرت می گردد خود عذابی دردناک است
انتباه وبیداری آنگاه مفید وکارساز است که در حیات دنیوی دست دهد
ادامه دارد.............






گل نرگس;13371 نوشت:
اولین قدم در تزکیه نفس چیست؟
البته راههای عملی، نه شعارگونه، اگر ممکن است قدم های بعدی را نیز یک به یک توضیح دهید.

با سلام خدمت کاربران گرانمقدار
امروز کتاب مجله مبلغان شماره 37 را مطالعه میکردم به مطلبی در این رابطه برخوردم که به نظر خالی از لطف نیست لطفا توجه فرمائید

هدف از خلقت انسان رسيدن به قرب الهي است و اين هدف جز با تزكيه و تهذيب نفس به دست نمي آيد . خداوند متعال در فرازهاي اول سوره شمس به تبيين ضرورت و اهميت تزكيه و تهذيب نفس پرداخته و بعد از سوگندهاي پي در پي و محكم و تاكيدهاي فراوان مي فرمايد: «قد افلح من زكيها وقد خاب من دسيها» «به تحقيق كسي كه نفس را پاك كند رستگار شود و كسي كه آن را تباه كند، بي بهره شود .»
مي دانيم كه هر چه سوگندهاي قرآن در مورد يك مساله، بيشتر و محكم تر باشد، دليل بر اهميت و سرنوشت ساز بودن آن مساله است; بنابراين تهذيب نفس جايگاه والايي در زندگي انسان دارد و اگر انسان بخواهد رستگار شود، بايد خود را تزكيه كند و گرنه از سعادت و رستگاري محروم مي شود .

از سوي ديگر تزكيه بدون داشتن استاد و برنامه و دستورالعمل مشخص، امكان پذير نيست . داشتن يك استاد، برنامه و دستورالعمل مطمئن و پيروي از آن يك ضرورت است .

امام خميني رحمه الله مي فرمايد: «مواظب باشيد مبادا پنجاه سال با كد يمين و عرق جبين در حوزه ها جهنم كسب نماييد، به فكر باشيد در زمينه تهذيب و تزكيه نفس و اصلاح اخلاق، برنامه تنظيم كنيد; استاد اخلاق براي خود معين نماييد .

آيت آلله قاضي رحمه الله يكي از بزرگان اخلاق بود كه دستورالعمل هاي اخلاقي او مي تواند راهگشاي ما براي رسيدن به مراحل عالي معنويت باشد .

حضرت امام خميني رحمه الله درباره او مي فرمايد: «قاضي، كوهي بود از عظمت و مقام توحيد .

علامه طباطبائي رحمه الله مي فرمايد: «ما هر چه در اين مورد داريم، از مرحوم قاضي داريم . چه آنچه را كه در حياتش از او تعليم گرفتيم و از محضرش استفاده كرديم، چه طريقي كه خودمان داريم، از مرحوم قاضي گرفته ايم .

آيت الله سيد هاشم حداد مي فرمايد: «از صدر اسلام تا به حال، عارفي به جامعيت مرحوم قاضي نيامده است .

در اين مقاله سه دستور العمل اخلاقي و عرفاني از آيت الله قاضي رحمه الله جمع آوري شده و سعي شده است شواهدي از احوالات آن عارف وارسته متناسب با فقرات مختلف دستور العمل ها در پي نوشت ها آورده شود .

ادامه ...


دستور العمل هاي اخلاقي
دستور العمل اول
آيت الله سيد علي قاضي براي گذشتن از نفس اماره و خواهش هاي نفساني، به شاگردان و تلامذه و مريدان سير و سلوك الي الله دستور مي دادند روايت عنوان بصري را بنويسند و بدان عمل كنند; يعني، يك دستور اساسي و مهم، عمل طبق مضمون اين روايت بود و علاوه بر اين مي فرمودند: بايد آن را در جيب خود داشته باشند و هفته اي يكي دو بار آن را مطالعه نمايند . اين روايت، بسيار مهم است و حاوي مطالب جامعي در بيان كيفيت معاشرت و خلوت و كيفيت و مقدار غذا و كيفيت تحصيل علم و يفيت حلم و مقدار شكيبايي و بردباري و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزه گويان و بالاخره مقام عبوديت و تسليم و رضا و وصول به اعلا ذروه عرفان و قله توحيد است . از اين رو شاگردان خود را بدون التزام به مضمون اين روايت نمي پذيرفتند .

اين روايت را «عنوان بصري » از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه به جهت رعايت اختصار، تنها بخشي از آن را كه شامل دستور العمل است، بيان مي كنيم:

عنوان بصري مي گويد: عرض كردم، اي اباعبدالله! حقيقت عبوديت چيست؟
فرمود: «ثلاثة اشياء: ان لا يري العبد لنفسه فيما خوله الله ملكا لان العبيد لا يكون لهم ملك، يرون المال مال الله يضعونه حيث امرهم الله به ولا يدبر العبد لنفسه تدبيرا وجملة اشتغاله فيما امره تعالي به ونهاه عنه، فاذا لم ير العبد لنفسه فيما خوله الله تعالي ملكا هان عليه الانفاق فيما امره الله تعالي ان ينفق فيه واذا فوض العبد تدبير نفسه علي مدبره هان عليه مصائب الدنيا واذا اشتغل العبد بما امره الله تعالي ونهاه لا يتفرغ منهما الي المراء والمباهاة مع الناس .

فاذا اكرم الله العبد بهذه الثلاثة هان عليه الدنيا وابليس والخلق ولا يطلب الدنيا تكاثرا وتفاخرا ولا يطلب ما عند الناس عزا وعلوا ولا يدع ايامه باطلا . فهذا اول درجة التقي . قال الله تبارك وتعالي «تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض ولا فسادا والعاقبة للمتقين »

[حقيقت عبوديت سه چيز است: اين كه بنده خدا درباره آنچه كه خدا به وي سپرده است، براي خودش ملكيتي نبيند . چرا كه بندگان داراي ملك نيستند; مال را مال خدا مي دانند و در آن جايي كه خداوند ايشان را امر كرده است كه بنهند، مي گذراند و بنده خدا براي خودش هيچ تدبيري نمي كند و تمام مشغوليت او در مورد چيزي است كه خدا به آن امر كرده يا از آن نهي كرده است .

آن گاه كه بنده خدا در مورد چيزهايي كه خدا به او سپرده است، براي خودش ملكيتي نبيند، انفاق كردن در چيزهايي كه خدا به آن امر كرده است، بر او آسان مي شود و اگر بنده خدا تدبير امور خود را به مدبرش بسپارد، مصائب [و مشكلات] دنيا بر او آسان مي گردد و زماني كه بنده به امر و نهي خداوند متعال مشغول شود، ديگر مجالي نمي يابد تا از اين امر فرصتي براي خودنمايي و تفاخر با مردم پيدا كند

پس آنگاه كه خدا بنده [خود] را به اين سه چيز گرامي بدارد، دنيا و ابليس و خلائق بر او آسان مي گردند و براي مال اندوزي و فخر فروشي، دنبال دنيا نمي رود و به جهت عزت و علو [درجه خود] به آنچه در نزد مردم است، چشم نمي دوزد و روزهاي خود را به بطالت نمي گذراند . پس اين اولين درجه تقوا است . خداوند متعال مي فرمايد: اين سراي آخرت را تنها براي كساني قرار مي دهيم كه اراده برتري جويي و فساد در زمين را ندارند و عاقبت براي پرهيزگاران است .»

ادامه ...

گفتم يا ابا عبدالله، به من سفارشي بفرما .

فرمود: «اوصيك بتسعة اشياء فانها وصيتي لمريدي الطريق الي الله تعالي والله اسال ان يوفقك لاستعماله . ثلاثة منها في رياضة النفس وثلاثة منها في الحلم وثلاثة منها في العلم فاحفظها واياك والتهاون بها;

تو را به نه چيز سفارش مي كنم، همانا آن ها وصيت من به اراده كنندگان راه خداوند متعال است و از خدا مي خواهم به تو در عمل به آن ها توفيق دهد . سه مورد از آن نه چيز در مورد [تربيت و] رياضت نفس است و سه مورد از آن ها در مورد حلم [و بردباري] است و سه مورد از آن ها درباره علم [و دانش] است . پس آن ها را به خاطر بسپار و مبادا [در عمل] به آن ها سستي كني .»

عنوان مي گويد: من دلم را براي آن حضرت فارغ نمودم . حضرت فرمود: «اما اللواتي في الرياضة فاياك ان تاكل ما لا تشتهيه فانه يورث الحماقة والبله ولا تاكل الا عند الجوع واذا اكلت فكل حلالا وسم الله واذكر حديث الرسول صلي الله عليه و آله: ما ملا آدمي وعاءا شرا من بطنه . فان كان ولابد فثلث لطعامه وثلث لشرابه وثلث لنفسه .

واما اللواتي في الحلم فمن قال لك «ان قلت واحدة سمعت عشرا» ، فقل: «ان قلت عشرا لم تسمع واحدة » ومن شتمك فقل له «ان كنت صادقا فيما تقول فاسال الله ان يغفر لي وان كنت كاذبا فيما تقول فالله اسال ان يغفر لك » ومن وعدك بالخني فعده بالنصيحة والرعاء .

واما اللواتي في العلم فاسال العلماء ما جهلت واياك ان تسالهم تعنتا وتجربة واياك ان تعمل برايك شيئا وخذ بالاحتياط في جميع ما تجد اليه سبيلا واهرب من الفتيا هربك من الاسد ولا تجعل رقبتك للناس جسرا .

قم عني يا ابا عبد الله فقد نصحت لك ولا تفسد علي وردي فاني امرء ضنين بنفسي والسلام علي من اتبع الهدي

ادامه ...

ترجمه پست قبلی



اما آن چيزهايي كه در مورد تاديب نفس است: اين كه مبادا چيزي بخوري كه به آن اشتها نداري; چرا كه باعث حماقت و ناداني مي شود و چيزي مخور مگر آن گاه كه گرسنه شوي و آن گاه كه خواستي چيزي بخوري از حلال بخور و نام خدا را ببر و حديث پيامبر صلي الله عليه و آله را بياد بياور [كه فرمود: ] آدمي هيچ ظرفي را بدتر از شكمش پر نكرده است . پس اگر ناچار شد، يك سوم [شكمش را] براي غذا، يك سوم براي آب و يك سوم براي نفس كشيدن [اختصاص دهد . ]

اما آن سه مورد كه درباره حلم است، پس كسي كه به تو بگويد: اگر يك كلمه بگويي، ده تا مي شنوي! [به او] بگو: اگر ده كلمه بگويي، يكي هم نمي شنوي! و [اگر] كسي به تو ناسزا بگويد، به او بگو: اگر در آنچه مي گويي، راست گو هستي، از خدا مي خواهم كه مرا ببخشد و اگر در آنچه مي گويي، دروغ مي گويي، پس از خدا مي خواهم از تو درگذرد و اگر كسي به تو وعده فحش دادن داد، به او وعده خيرخواهي و مراعات [حال او را] بده .

و اما آن سه چيزي كه در مورد علم است، اين كه آنچه را نمي داني از علما بپرس و مبادا كه چيزي را از آن ها بپرسي تا آن ها را به لغزش افكنده و آنان را آزمايش كني و مبادا از روي نظر [و راي] خودت دست به كاري بزني و در همه مواردي كه راه دارد، احتياط كن و از فتوا دادن فرار كن همانند فرار كردن از شير درنده و گردن خود را پل عبور براي مردم قرار نده .

اي ابو عبدلله، ديگر از نزد من برخيز; همانا براي تو خيرخواهي [و نصيحت] كردم و [ذكر و] ورد مرا فاسد نكن زيرا كه من مردي هستم كه نسبت به [گذشت عمر و ساعات زندگي] خودم [حساب دارم و ] نگرانم [از اين كه مقداري از آن بيهوده تلف شود] و سلام بر كسي باد كه هدايت پذيرد .»

ادامه ...

دستور العمل دوم
بسم الله الرحمن الرحيم

بعد حمد الله جل شانه . والصلاة والسلام علي رسوله و آله: حضرت آقا، تمام اين خرابي ها كه از آن جمله است وسواس و عدم طمانينه، از غفلت است و غفلت كمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهي است و مراتب ديگر دارد كه به آن ها ان شاء الله نمي رسيد و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخيل ماندن در دنيا . پس اگر مي خواهيد از جميع ترس و هراس و وسواس ايمن باشيد، دائما در فكر مرگ و استعداد لقاء الله تعالي باشيد و اين است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنيا و آخرت . پس فكر و ملاحظه نماييد چه چيز شما را از او مانع و مشغول مي كند، اگر عاقلي! و به جهت تسهيل اين معني، چند چيز ديگر به سركار بنويسد بلكه از آن ها استعانتي بجويي:

اول بعد از تصحيح تقليد يا اجتهاد مواظبت تامه به فرايض خمسه و ساير فرايض در احسن اوقات و سعي كردن كه روز به روز خشوع و خضوع بيشتر گردد و تسبيح صديقه طاهره عليها السلام بعد از هر نماز، خواندن آيت الكرسي كذلك و سجده شكر و خواندن سوره «يس » بعد از نماز صبح و «واقعه » در شب ها، و مواظبت بر نوافل ليليه و قرائت مسبحات در هر شب قبل از خواب و خواندن معوذات در شفع و وتر و استغفار هفتاد مرتبه در آن و ايضا بعد از صلاة عصر و اين ذكر را بعد از صلوات صبح و مغرب يا در صباح و عشاء ده دفعه بخوانيد: «لا اله الا الله وحده لا شريك له، له الحمد وله الملك وهو علي كل شي ء قدير، اعوذ بالله من همزات الشياطين واعوذ بك ربي ان يحضرون ان الله هو السميع العليم; غير از الله خدايي نيست; يكتاست; شريكي ندارد; ستايش براي اوست; حكومت از آن اوست و او بر هر كاري تواناست . از سر به گوشي هاي شيطان ها به الله پناه مي برم و پناه مي برم به تو اي پروردگار من از اين كه در برم آيند . همانا خدا شنوا و داناست .»

مدتي به اين مداومت نماييد بلكه حالي رخ دهد كه طالب استقامت شويد، ان شاء الله تعالي .

ادامه ...

دستور العمل سوم
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علي الرسول المبين ووزيره الوصي الامين وابنائهما الخلفاء الراشدين والذرية الطاهرين والخلف الصالح والماء المعين، صلي الله وسلم عليهم اجمعين .

قال عز من قائل: «ومن يعتصم بالله فقد هدي الي صراط مستقيم »

«هر كس به خدا تمسك جويد، به راهي راست، هدايت شده است .»

وقال: «فاستقم كما امرت » «سپس همان گونه كه فرمان يافته اي استقامت كن!»

قال جل جلاله العظيم: «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة . . .» «به يقين كساني كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است; سپس استقامت كردند; فرشتگان بر آن ها نازل مي شوند . . . .»

برادران عزيزم، خداوند متعال شما را براي طاعتش موفق نمايد، هشيار باشيد كه به ماه هاي حرام وارد شده ايم، پس چه بزرگ است و تمام نعمت هاي باري تعالي بر ما! قبل از هر چيز بر ما واجب و لازم است كه توبه نماييم با شرايط لازم و نمازهاي ويژه، سپس از گناهان كبيره و صغيره به قدر توان دوري نماييم .

پس شب جمعه يا روز شنبه نماز توبه بخوانيد - شب جمعه يا روز آن - سپس روز يكشنبه كه روز دوم ماه است اعاده كنيد آن را .

سپس ملازم باشيد به مراقبه صغري و كبري و محاسبه و معاتبه نفس به آنچه شايسته و لازم است . پس همانا در آن يادآوري براي كسي است كه اراده دارد متذكر شود يا از خدا بترسد . سپس با دل هايتان به خدا توجه نماييد و مرض هايي كه در اثر گناه است، مداوا كنيد و به وسيله استغفار، عيب هاي بزرگتان را كوچك و كم نماييد . از هتك حرمت ها دوري نماييد . پس اگر كسي هتك حرمت نمود، اگر چه خداي كريم بر او هتك نكرده باشد، پس او هتك شده است . كجاست اميد نجات براي قلبي كه در آن شك و شبهه وارد شده و گرفتار گشته است، چه برسد به اين كه راه پارسايان در پيش گيرد و با نيكوكاران از آب روان و گوارا بنوشد . والله المستعان علي نفسي وانفسكم وهو خير معين .

ادامه ...

1- شما را سفارش مي كنم به اين كه نمازهايتان را در بهترين و با فضيلت ترين اوقات آن ها به جا بياوريد و آن نمازها با نوافل، پنجاه و يك ركعت است، پس اگر نتوانستيد چهل و چهار ركعت بخوانيد و اگر مشغله هاي دنيوي نگذاشت آن ها را بجا بياوريد، حداقل نماز اوابين بخوانيد [ . نماز اهل انابه و توبه هشت ركعت هنگام زوال است] .

2- اما نماز شب پس هيچ چاره و گريزي براي مؤمنين از آن نيست و تعجب از كسي است كه مي خواهد به كمال دست يابد، در حالي كه براي نماز شب قيام نمي كند و ما نشنيديم كه احدي بتواند به آن مقامات دست يابد مگر به وسيله نماز شب .

3- بر شما باد به قرائت قرآن كريم در شب و با صداي زيبا و غم انگيز، پس آن نوشيدني و شراب مؤمنان است .

4- بر شما باد به التزام به وردهاي معمول كه در دسترس هر يك از شماهاست و سجده معهوده از 500 مرتبه تا هزار بار .

5- زيارت مشهد اعظم - براي كسي كه مجاور آن جاست - در هر روز، و رفتن به مساجد معظمه در حد امكان و همين طور ساير مساجد ، همانا مؤمن در مسجد مانند ماهي در آب است .

6- و بعد از نمازهاي واجب، تسبيح فاطمه زهرا عليها السلام ترك نشود، همانا آن از ذكر كبير به شمار مي آيد و حداقل در هر مجلسي يك دوره ذكر شود .

7- از آن چيزها كه بسيار لازم و با اهميت است دعا براي فرج حضرت حجت عليه السلام در قنوت نماز وتر است بلكه در هر روز و در همه دعاها .

8- قرائت زيارت جامعه در هر روز جمعه، مقصودم همان زيارت جامعه معروف است .

9- تلاوت قرآن كمتر از يك جزء نباشد .

10- زياد به ديدار برادران نيك سيرت برويد، چرا كه آن ها برادران شما در پيمودن راه و رفيق در مشكلات هستند .

11- زيارت قبرها در روز - يك روز در ميان - و به زيارت قبرها در شب نرويد [ شايد اگر هر روز به زيارت اهل قبور برويم به شكل عادت در بيايد و تاثير گذاري آن كمتر باشد] .

ما لنا وللدنيا قد غرتنا وشغلتنا واستهوتنا وليست لنا، فطوبي لرجال ابدانهم في الناسوت وقلوبهم في اللاهوت، اولئك اللاقلون عددا والاكثرون عددا، واستغفر الله .



پایان دستور العمل اخلاقی علامه شهید قاضی طباطبائی اعلی مقامه الشریف

پاک کردن دل از همه کینه ها و بخشیدن همه آدمها

حضرت آیه اله مکارم شیرازی در این رابطه اینگونه می فرمایند:

تزكيه در لغت عرب معانى مختلف و نزديك به هم دارد؛ پاكسازى، خالص كردن، تصفيه نمودن، و حتّى نموّ دادن از معانى تزكيه است. البتّه نموّ دادن نتيجه پاكسازى است. به هر حال انسانى كه طالب بازگشت به فطرت پاك و زلال اوّليّه خويش است، بايد جسم و جانش را از رذائل اخلاقى، و امورى كه مزاحم سعادت اوست، پاكسازى كند
غالب علماى اخلاق اوّلين گام سير و سلوك الى اللَّه وتهذیب نفس را توبه شمرده‏ اند؛ توبه از گناهان و خطاهاى گذشته، و تصميم بر اصلاح و جبران آن در آينده.



جهاد با نفس، و تسليم نشدن در برابر خواسته ‏ها و اميال نفسانى، كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از آن به «جهاد اكبر» تعبير كرده است، گام دوم سير و سلوك است. يكى از مهمترين خواسته‏ هاى نفسانى، كه مبارزه با آن بسيار مهم است، و ارباب سير و سلوك به آن فوق العاده اهميّت مى‏دهند، «إنانيّت» و «خودخواهى» و «خودمحورى» و «برترى‏جويى» و «خودپرستى» است. «انانيّت» بت بزرگى است كه تا سالك الى اللَّه آن را نشكند به خدا نمى‏ رسد. و اگر موفّق به شكستن آن شود، پرده ‏ها و حجابها كنار رفته، و اسرار بر او آشكار مى ‏گردد.

سومين گام در مسير سير و سلوك، توجّه به ذكر و ياد خداست. اينكه چه ذكرى بگويد مهم نيست، مهم اين است كه همواره به ياد خدا باشد، چه با ذكر «اللَّه اكبر» يا «سبحان اللَّه» يا «لا اله الا اللَّه» يا «لا حول و لا قوة الا باللَّه» يا «الحمدللَّه» يا «ذكر يونسيّه» يا اذكار ديگر باشد. آرى مهم اين است كه حالت غفلت را تبديل به حالت يادآورى و توجّه كنيم، كه شيطان در اين حالت مجالى براى فعاليّت نخواهد يافت.
بنابراين، هر ذكرى كه مايليد بگوييد، امّا در هر زمان و به هر مقدار كه توان داريد تكرار كنيد، و با ياد و نام خدا كشتى متلاطم و طوفانى درون جانتان را آرام نموده، آن را به سرمنزل مقصود برسانيد.
نتيجه اينكه اصول سه گانه «توبه»، «مبارزه با هواى نفس» و «توجّه به ذكر خداوند» انسان را در مسير سير و سلوك موفّق مى ‏كند.

اولین قدم برای اینکار داشتن اراده است

سلام

نظر بنده اینه که موفقیت در قدم اول به خانواده هم هست !
یعنی فکر نمی کنم هر کسی شروع به خوندن قرآن و اذکار کنه تزکیه نفسش درست شکل بگیرد.
بحث اضلالم پیش میاد خب!

البته این فقط یک نظر بود.

نور256;233474 نوشت:
باسمه تعالی
بانگ می آید که ای طالب بیا
جود محتاج گدایان چون گدا
جود محتاج است وخواهد طالبی
همچنانکه توبه خواهد تائبی
(مولوی)
حق تعالی براساس رحمت رحیمیه اش راه اعتلای وجودی رابرایمان
میسر نموده لذا تا دیر نشده باید حرکت کردوتا فرصت از دست نرفته باید اقدامی داشت لکن باید بدانیم که صعود به سمت حق تعالی تدریجی است برخلاف سقوط که دفعی است
واما اینکه بالا رفتن وصعودتدریجی است وبه تعبیری چند منزل داردبین بزرگان علم اخلاق اختلاف است بعضی قائل به دومنزل شدندوسیر وصول به حق تعالی رامشتمل بر دوقدم دانستند
قدم اول پا روی نفس گذاشتن وقدم دوم در کوی دوست پا نهادن واین نظر درجای خود صحیح است
عده ای دیگر هفت منزل دانستن که جناب ملای جامی گوید
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
این نظر هم در جای خود درست است
عده ای دیگر صد منزل دانستند ودر این زمینه مثل خواجه عبدالله انصاری منازل السائرین نوشته است وعده ای دیگر این مسیر رابه هزار ویک منزل جزئی تقسیم کردندمانند ملا عبدالرزاق قاسانی که شارح منازل السائرین است لذا گفته اند:
ازدر دوست تا به کعبه دل
سالکان را هزار ویک منزل
در هرصورت چه اینکه صعود وعروج به سوی حق تعالی دو منزل باشد یا صد منزل یا هزارویک منزل همه متفقند که اولین قدم ومنزل در تزکیه نفس منزل یقظه است یعنی تنبه ،بیداری،وبرخواستن از خواب غفلت که تا این قدم برداشته نشود امکان قدم های بعدی وطیّ سایر منازل ممکن نخواهد بود
افرادی که در طول تاریخ به مقامات عالیّه معنوی رسیدند ابتدا این قدم را برداشتند وبسیاری از آنان گذشته تاریک وسیاهی داشتندلکن به برکت همین قدم اول اوج گرفتند مانند :فضیل بن عیاض ،بشرحافی،یاجناب حرکه با بر داشتن قدم یقظه در کوتاهترین زمان کارش به جایی رسید که حضرت ابا عبدالله علیه السلام بادست کشیدن بر صورت مبارکش این مدال را به اوبخشید
{ما اخطات امک حیث سمّتک حرّا انت حرّ فی الدنیا والاخرة}
که حضرت حرّیت ابدی رابرای جناب حر بیان داشتند
گدایی گردد ازیک جذبه شاهی
به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
(شیخ محمود شبستری)
پس باید بیدار شدالبته این بیداری هم نصیب همه کس نمی گرددکه جناب رسول خدا (ص) درمراةالعقول فی شرح اخبا ر ال رسول،ج 6ص 116فرمودند:النّاس نیام واذا ماتوا انتبهوا البته در نهایت همه کس بعد از مرگ بیدار می شوند که آن بیداری ازخواب غفلت نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه جون موجب حسرت می گردد خود عذابی دردناک است
انتباه وبیداری آنگاه مفید وکارساز است که در حیات دنیوی دست دهد
ادامه دارد.............


باسمه تعالی
مطالب فوق کاملا مورد تایید می باشد

یا الله

سلام

ممنون از این تاپیک خوب!
حقیر تکنیک مشارطه و مراقبه و محاسبه را به مدت سه روز انجام دادم و انگیزه اش را داشتم. اما بعد از سه روز، این انگیزه از بین رفت! دلیلش چی میتونه باشه و همچنین راه حاش چیست؟

یه سوال دیگه اینکه مثلا وقتب این کارو انجام دادم، اگر یه روز نماز صبحم به دلیل تنبلی قضا میشد، تا آخر روز بی انگیزه بودم برای اینکه از نفسم مراقبت کنم

ممنون میشم اگر کسی جوابی داره، راهنمایی کنه

یا مولا

purya;308122 نوشت:
یا الله

سلام

ممنون از این تاپیک خوب!
حقیر تکنیک مشارطه و مراقبه و محاسبه را به مدت سه روز انجام دادم و انگیزه اش را داشتم. اما بعد از سه روز، این انگیزه از بین رفت! دلیلش چی میتونه باشه و همچنین راه حاش چیست؟

یه سوال دیگه اینکه مثلا وقتب این کارو انجام دادم، اگر یه روز نماز صبحم به دلیل تنبلی قضا میشد، تا آخر روز بی انگیزه بودم برای اینکه از نفسم مراقبت کنم

ممنون میشم اگر کسی جوابی داره، راهنمایی کنه

یا مولا

یا حق
سلام

یعنی کسی نیست من رو راهنمایی کنه؟!!!

purya;308122 نوشت:
یا الله

سلام

ممنون از این تاپیک خوب!
حقیر تکنیک مشارطه و مراقبه و محاسبه را به مدت سه روز انجام دادم و انگیزه اش را داشتم. اما بعد از سه روز، این انگیزه از بین رفت! دلیلش چی میتونه باشه و همچنین راه حاش چیست؟

یه سوال دیگه اینکه مثلا وقتب این کارو انجام دادم، اگر یه روز نماز صبحم به دلیل تنبلی قضا میشد، تا آخر روز بی انگیزه بودم برای اینکه از نفسم مراقبت کنم

ممنون میشم اگر کسی جوابی داره، راهنمایی کنه

یا مولا


باسمه تعالی
باسلام:
شاید اگر انگیز ه شما از بین رفته ،به خاطر این باشد که به اهمیت خطری شدیدی که نفس اماره برای انسان ایجاد می کند توجه نداشته اید،نفسی که در بیانات روایی ما به اعدی عدوک ،یعنی دشمن ترین دشمنان انسان،از آن تعبیر شده است ،ویا در بیان دیگر از حضرت رسول اسلام صلی الله علیه وآله وسلم از مبارزه با آن، تعبیر به جهاد اکبر شده است
که به تعبیر علامه حسن زاده املی (حفظه الله تعالی)
الله اکبر الله اکبر /از نفس کافر از نفس کافر
چون گاو سر کش ما را کشاند /گاهی به این ور گاهی به آن ور
در خواب ودر خور دستی نگه دار/تا رام گردد نفس مکدر
جز آه وناله نبود دوایی/بهر جلای جان مکدر
وما با باید با جریان مشارطه، مراقبه،محاسبه ،نفس را د رکنترل خود در بیاوریم ،تا دست از پا خطانکند
در واقع راه حل ،پی بردن به خطر بزرگ نفس اماره است که انسان را تهدید می کند وتامل در تکنیک مشارطه،مراقبه..... در کنترل این دشمن درونی انسان است
دشمن تو نفس کافر کیش توست/وآن هوای طبع بد اندیش تست
دشمن تو خود تویی ای تیره رو/دیگران را بی سبب دشمن مگو(1
پس با تامل در این دو موردی که عرض شد همان راه مشارطه ،مراقبه ،محاسبه،معاتبه را دنبال کنید که توصیه بزرگان ما نیز همین است
موفق باشید
پی نوشت:
1-ملا احمد نراقی

purya;308122 نوشت:
یا الله

سلام

ممنون از این تاپیک خوب!
حقیر تکنیک مشارطه و مراقبه و محاسبه را به مدت سه روز انجام دادم و انگیزه اش را داشتم. اما بعد از سه روز، این انگیزه از بین رفت! دلیلش چی میتونه باشه و همچنین راه حاش چیست؟

یه سوال دیگه اینکه مثلا وقتب این کارو انجام دادم، اگر یه روز نماز صبحم به دلیل تنبلی قضا میشد، تا آخر روز بی انگیزه بودم برای اینکه از نفسم مراقبت کنم

ممنون میشم اگر کسی جوابی داره، راهنمایی کنه

یا مولا

در روايات ما در مورد غذا خوردن سفارش شده" قبل از گرسنگي غذا نخورد و قبل از اينكه كاملاً سير شود دست از غذا بكشد". (1)

نيازهاي روحي انسان مانند نيازهاي مادي يك ظرفيتي دارد كه اگر اين ظرف پر شود، احساس بي نيازي مي كند. انسان در انجام عبادات بايد ميانه رو و بدور از افراط و تفريط باشد؛ گاهي كه انسان اقبال و ميل به عبادت دارد، بايد رعايت كند در انجام امور عبادي افراط نداشته باشد و قبل از اينكه ميلش تمام شود، دست از عبادت بكشد و هميشه مقداري كمتر از ميل باطني اش عبادت كند. مثلا در طي روز ببيند دوست دارد چقدر قرآن بخواند؟ اگر دوست دارد روزي يك جز بخواند به نيم جزء اكتفا نمايد و در نماز شب هم همين طور اگر دوست دارد نماز شبش نيم ساعت طول بكشد، او به يك ربع اكتفا نمايد تا هميشه ميل باطني براي عبادات داشته باشد ، اما اگر به مقدار ميلش سجده و نماز و قرآن و ... داشته باشد بعد از گذشت يك هفته نسبت به امور عبادي نه تنها بي ميل بلكه حالت تنفر و انزجار پيدا مي كند و دیگر حال انجام واجبات را هم ندارد، چون نفس و روحش را در آن چند روز اشباع کرده و از معنویات سیر شده و پس می زند و باید منتظر شود تا حالت اشتهاء به معنویت دوباره در او پدید آید.
پس وقتی مراقبه راشروع می کنید باید آرام و آهسته و قدم به قدم پیش بروید و به مرور زمان مراقبه را سخت تر و بیشتر کنید و گرنه اگر همان ابتدا یک دفعه به خود فشار بیاورید و سخت بگیرید نتیجه اش این می شود که می بینید. به اين نكته عمل نماييد تا ان شاءالله مشكلي پيش نيايد.

موفق باشيد!:Gol:

[=&quot]پي‌نوشت‌ها:


[=&quot]1. محمد باقر كمره‏اى‏، آسمان و جهان - ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج‏10، ص192، اسلاميه‏،تهران‏،1351 ش‏.

[="times new roman"]سلام علیکم
امير المؤمنين به امام مجتبى عليه السلام فرمود : «حسن جان 365 شبانه‏روز است هوس كرده‏ام يك مقدار جگر گوسفند پخته (نه كباب شده) بخورم. اين يك ساله دائم به نفسم گفتم : صبر كن، صبر كن. امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمود : فقط در دنيا خودم را آماده كردم كه نفسم را تربيت كنم. فقط صبر كن. خدا ماه رمضان را براى چه آفريده، براى اين كه ما هم‏رنگ خودش شويم، نه اين كه خودش نمى‏خورد! نمى‏آشامد! هيچ كار مادى ندارد. دلش خواسته يك ماه هم‏رنگ خودش باشيم و تا سال ديگر اين رنگ روى ما باشد. حال بگذريم از اين كه هر سال پس از ماه رمضان اين رنگ‏ها را شستيم و پاكش كرديم و دوباره بى‏رنگ شديم. در همين بى‏رنگى شيطان به ما رنگ زد و ما شيطانى شديم. اكنون دوباره ما را زنده گذاشته، ماه رمضان آمده و ما را پذيرفته كه دو مرتبه رنگ او به ما بخورد :

« صِبْغَةَ اللّه‏ِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه‏ِ صِبْغَةً »10 ؛

رنگ خدا را [ كه اسلام است ، انتخاب كنيد ] و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست ؟

بندگان من، من عاشق شمايم، شما هم بياييد رنگ من شويد، نخوريد، نياشاميد، نپوشيد، نگوييد، نبينيد، ما به خدا چه مى‏گوييم، مى‏گوييم :

« هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ »11.او سزاوار است كه از وى پروا كنند ، و سزاوار است كه به آمرزشش اميد بندند .

«اى خدايى كه اهل تقوا و مغفرتى». ما اين رنگ را بايد بگيريم. ما بايد كليد حل مشكلات شويم، بايد بر درهاى گمراهى قفل باشيم.
امام مجتبى عليه السلام عرض كرد : بابا جگر را فراهم كنم، فرمود : بله. ابتدا امام مجتبى وارد اتاق شد. خواهرها و برادرها را صدا زد. مى‏خواست خبر خوشحال‏كننده‏اى بدهد، چون بچه‏ها 63 سال مى‏بينند كه امام چند نان جوين را در يك دانه جعر مى‏گذارد، درش را مى‏بندد و مُهر مى‏كند، مبادا اهل خانه به اين نان جو آب بپاشند تا نرم شود. بالاترين خورش سفره على عليه السلام هم، يا نمك و خرماست و يا شير، صدا زد : برادرها، خواهرها پدر امروز مى‏خواهد غذاى خوشمزه‏اى بخورد. به مغازه قصابى رفت و مقدارى جگر خريد. آب پز كردند و وسط يك نان نرم گذاشتند. امام مجتبى عليه السلام برداشت و حركت كرد. وقتى با ترس و لرز جلوى امير المؤمنين گذاشت، بچه‏ها همه نگاه مى‏كنند. امام مجتبى مؤدب گوشه اتاق ايستاده‏اند. اين نان را گرفت و از روى جگر بلند كرد. يك نگاهى كرد و فرمود : حسن جان! در كوفه خانه‏اى را مى‏توان سراغ گرفت كه از اين غذا نخورده باشد؟ عرض كرد : پدر جان! ممكن است. فرمود : حسن جان! به جان من، اين غذا را بردار و به محله فقرا ببر و ببين چه كسى از اين غذا تاكنون نخورده، به آنها بده تا بخورند، زيرا در روز قيامت طاقت محاكمه خدا را ندارم. عزيزان از اين محبتى كه به خدا داشتيد، از خدا بخواهيد تا از اين دريايى كه به شما چشاند، قطره‏اش را هم به ما بچشاند، چون ما عمرى بى‏معرفت و ظالمانه زندگى كرديم. اكنون اين بى‏خبرى را مى‏فهميم، خيلى به ما سخت مى‏گذرد كه ما اين مدت عمرمان را چه قدر بد گذرانديم. اى خدا، از عبادتمان اصلاً راضى نيستيم. حال گناهش در جاى خودش محفوظ.

بر در كعبه سائلى ديدم كه همى گفت و خوش مى‏گفت :

من نگويم كه تو حرفم بپذير
قلم عفو به گناهانم كش

كدام عبادت، كدام اطاعت. بدون شناخت كه انسان نمى‏تواند عبادت و بندگى كند. حالا مهمان تو هستيم. با مهمان چگونه بايد معامله كرد. از مهمان چگونه بايد پذيرايى كرد. چنين افرادى شب كه به منزل مى‏آمدند، ناراحت بودند، مى‏گفتند : امروز كار خير نصيب ما نشده است و مشكلى را حل نكرديم. امروز دردى را دوا نكرده‏ايم. امروز كارى براى خدا نكرديم. اين درباره اهل معرفت. پروردگار در ابتداى آيه، خودش را تعظيم مى‏كند : «سبحان» پاك و منزه از هر عيب و نقصى است و دنباله آيه، مسائل بسيار مهمى است كه در بحث آينده خواهد آمد.
________________________
1 . يس (36) : 36.
2 . مريم (19) : 29.
3 . مريم (19) : 30.
4 . «مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه‏َ» نساء (4) : 80 .
5 . شمس (91) : 7 ـ 8 .
6 . الرحمن (55) : 6 .
7 . مريم (19) : 30.
8 . نبأ (78) : 9.
9 . مكاتيب الرسول : 3/275 الكافى : 2/163، در كتاب الكافى «لا» بدل «ولم» آمده است.
10 . بقره (2) : 138.
11 . مدثر (74) : 56 .
[/]

[="times new roman"]سلام علیکم
قرآن مجيد مى‏فرمايد : آن گاه از وجود انسانْ موجودى ساخته مى‏شود كه شرّش از چهارپايان و همه حيوانات روى زمين بيشتر و خطرش گسترده‏تر خواهد شد. براى اين كه نَفْس در مسير الهى قرار گيرد، انبياى خدا، امامان و كتب آسمانى، به ويژه قرآن مجيد سيرى را براى نفس بيان مى‏كند كه از مهم‏ترين وظايف عالى و تكاليف بسيار واجب انسان است كه اين تابلو را با تمام نقش‏هايى كه به روى آن نقاشى شده، در اين مسير تعيين شده حركت دهد. مبدأ و منشأ اين سير براى مسافر كه به طور طبيعى خيلى ارزنده است، فكر و انديشه است، فكر و انديشه‏اى كه از زمان نخستين پيامبر، چه پيامبران و چه كتب آسمانى بر آن پافشارى فراوانى داشته‏اند. فكر در وجود انسان همانند نور است. انسان اگر از اين نور استفاده كند و آن را به كار گيرد، با آن مى‏تواند عاقبت هر كارى را ببيند ؛ البته به تنهايى هم نمى‏توان در اين دنيا به هر كارى فكر كرد، براى اين كه چراغ انديشه نمى‏تواند همه ابعادى را كه انسان بايد ببيند به انسان بنماياند.

خداوند متعال هم از باب لطف، عنايت و محبّت به كمك چراغ انديشه آمده و كمكى كه براى چراغ فكر قرار داده شده، همين تعليمات وحى است. تعليمات وحى، محصول عقل است، اما عقل كلى و مطلق عالَم. عقل ما عقل جزئى است، اگر اين عقل جزئى به عقل مطلق عالَم وصل شود، به راحتى عاقبت هر كارى را مى‏تواند ببيند كه آيا شرّ است يا خير، به نفع انسان است يا به ضرر او.

تنها راه اتصال اين عقل جزئى به عقل كلى عالَم هم خط و مسير وحى و تعليمات آسمانى است كه فعلاً در قرآن مجيد و در روايات و اخبارى كه در ارتباط مستقيم با قرآن مجيد است منعكس است ؛ يعنى كتاب خدا به صراحت آن روايات و اخبار را از نظر سلامت و صحّت امضا مى‏كند.
[/]

[="times new roman"]امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد: دوران لذت‏ها كه به پايان برسد و تمام شود و آخرت انسان از هنگام مرگ او شروع شود، دردها به تدريج به صورت‏هاى گوناگون بنا به فرموده قرآن كريم ظهور مى‏كند كه اين دردها به صورت عذاب جهنّم و غل و زنجيرهاى جهنّم و اغلال و سلاسل و آن چه در جهنّم براى انسان آزار دارد، آشكار مى‏شود. انسان بايد اين نَفْس را در مسير الهى سير دهد. مبدأ اين سير فكر است.

انسان درباره نَفْس اين حقيقت و ماهيّت وجود و اين انديشه انسان درباره اين كارگردان باعظمت وجود كه تمام عناصر و ابزار موجوديّت انسان براى حركت‏هاى گوناگونش در مدت عمر در اختيار اوست، كه اين موجود با عظمت منشأ و مبدأش در اين عالم كيست؟ وقتى انسان درباره نقطه مبدأ نَفْس فكر مى‏كند به وجود مقدّس حضرت حقّ تعالى مى‏رسد و مى‏بيند كه نَفْس در وجود انسان تجلّى و جانشين حق است و همان گونه كه در كل عالم وجودْ حيات، قدرت و كارگردانى از آنِ خداست، در عالم وجود انسانى نيز به جانشينى از وجود مقدّس حضرت الهى، كارگردان همه كاره نَفْس است نه عقل. عقل چراغ است، تمام حركت‏ها، فعاليت‏ها، اثرگيرى‏ها و اثردهى‏ها به نَفْس مربوط است، حيات و مرگ هم به نَفْس مربوط است نه عقل.
______________________
1 . شمس (91) : 7 ـ 10.
2 . آل عمران (3) : 185.
3 . كهف (18) : 110.
4 . مثنوى معنوى ، مولوى
5 . اسراء (17) : 44.
6 . جمعه (62) : 1.
7 . اسراء (17) : 44.
8 . الكافى : 3/483، حديث 1 ، باب نوادر.
9 . انفال (8) : 2.
10 . مثنوى معنوى ، مولوى
11 . مصباح الشريعة : 138 ؛ بحار الأنوار : 87/289.
12 . عدة الداعى : 99 ؛ بحار الأنوار : 8/92.
13 . يس (36) : 36.

[/]

[="times new roman"]وجود مقدّس يوسف در اولين شب حكومتش، مدتى در چاه بوده، مدتى در كاخ عزيز با ديو خطرناك شهوت مبارزه كرده، حاكم شده، نُه سال در زندان بوده، بعد وزير دارايى شده، حالا رئيس مملكت مصر شده است. امروز همه به او رأى دادند، كلّ مصر در اختيارش است. شب كه همه خوابيدند تنها بلند شد، از كاخ عزيز مصر بيرون آمد، لباس پاره كهنه‏اى پوشيد، بيرون شهر داخل گودالى در بيابان شد، صورتش را روى خاك گذاشت و گفت :

« رَبِّ قَدْ اتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِى مِن تَأْوِيلِ الاْءَحَاديثِ فَاطِرَ السَّمواتِ وَالاْءَرْضِ أَنتَ وَلِىِّ فِى الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ تَوَفَّنِى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ »17.

جبرئيل آمد و گفت: در چاه افتادى، اين كار را نكردى، در كاخ عزيز گرفتار آن زن شدى، اين كار را نكردى، نه سال زندان بودى اين كار را نكردى، امروز رئيس مصر شدى، به اين حالت درآمده‏اى، چرا؟ گفت: جبرئيل رئيس شدم، رياست خطرناك‏ترين شمشير شيطان است. امشب در اين چاله آمده‏ام تا اين شمشير را از دست دشمن بگيرم، خلع سلاحش كنم، به پروردگارم بگويم كه من رئيس نيستم، اين رياست از آنِ توست، من نماينده تو هستم : « رَبِّ قَدْ اتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ » ؛ من كه خودم چيزى ندارم : « عَلَّمْتَنِى مِن تَأْوِيلِ الاْءَحَاديثِ » ؛ آن چيزى هم كه بلد هستم، علم توست، مال خودم نيست: « تَوَفَّنِى مُسْلِماً » ؛ اگر مى‏بينى كه در رياست من خطرى هست، امشب جان مرا بگير كه مسلمان بميرم : « وَأَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِينَ »18 ؛ مرا جزء بندگان شايسته‏ات قرار ده. اين آيه چه مى‏خواهد بگويد؟ مى‏خواهد بگويد كه منزل به منزل كه حركت كرديد، خدا به شما توفيق داد، اهل معرفت شديد، اهل بينايى شديد، دستتان به دستگيره عبادت‏هاى عالى متصل شد، توفيقات ربّانى پيدا كرديد، بيدارى شب نصيبتان كرد، هيچ كدامش شما را گول نزند، مغرورتان نكند، همه را بدانيد كه كار اوست نه كار شما. اين صريح قرآن و معارف دين ماست:

« وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى »19 ؛ بنده من وقتى گريه مى‏كنى، من هستم كه تو را به گريه مى‏اندازم، وقتى مى‏خندى، من هستم كه تو را مى‏خندانم، خنده‏ات مال من است، گريه‏ات هم مال من است، هر دوى آنها مال من هستند. نمازت هم مال من است، شكرت هم مال من است، خودت هيچ چيزى ندارى. يوسف گفت : من هيچ چيزى ندارم، در حالى كه ظاهر امر نشان مى‏داد همه چيز دارد.

« رَبِّ قَدْ اتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ » ؛ اين سلطنت و حكومت معنوى را، اين نورانيّت و روشنايى را، و اين عشق را تو به من دادى، خودم هيچ چيزى ندارم، اينها باعث بدبختى من نشود. روزى نشود به خودم نگاه كنم و بگويم: من آدم بسيار خوبى هستم. « اتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ » ؛ من چيزى ندارم، دو ركعت نماز هم كه مى‏خوانم به دليل بدنى است كه دارم. اگر تو اشاره كنى، بدن من بيفتد، مثل يك گوشت مرده روى رختخواب مى‏افتم، كارى نمى‏توانم بكنم، اين تو هستى.
_____________
يوسف (12) : 101
يوسف (12) : 101
[/]

[="times new roman"]يوسف مى‏گفت: «ربّ»، تا اين كه نوبت به زكريّا رسيد، اما او پير شده بود، به پروردگار عرض كرد : « وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً »20 ؛ ديگر حتى يك موى سياه كه نشان‏دهنده جوانى من باشد، ندارم. خدايا من دلم نمى‏خواهد بى‏اولاد بمانم :

« رَبِّ لاَ تَذَرْنِى فَرْداً وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ »21 ؛ ربّ، اى مالك عالَم، اى مربّى عالَم، تو كه كليد حلّ همه مشكلات در دست توست، به من و زنم كه هر دو پير شده‏ايم، بچه‏اى عنايت فرما.

قرآن مجيد مى‏فرمايد: يحيى را در ايّام پيرى به او عنايت كرديم. آن گاه كه نه آن مرد بچّه‏دار مى‏شد نه آن زن، و تو خير الوارثين هستى. ما هم همين را به پروردگار بگوييم.

زين العابدين عليه السلام مى‏فرمايد: به خدا بگوييد: خدايا! اين بچّه‏هايى كه به ما دادى، اينها را دنيا و آخرت به گونه‏اى قرار نده كه نتوانيم سر بلند كنيم. از بچّه‏هايى نباشند كه به طور دائم غصه‏شان را بخوريم، عمرى هم در ناراحتى و آتش بسوزيم كه چرا بچّه‏مان دشمن تو شده است.
______________
بحار الأنوار: 58/68

[/]

[="times new roman"]قرآن مجيد مى‏فرمايد: اين قدر اين نور شديد است كه در قيامت خودش را آشكار و ظاهر مى‏كند. به مسئله منزّه شدن نفس به نور الهى در بحث‏هاى آينده اشاره خواهيم كرد. هم چنين به آيات مهمى كه در قرآن مجيد در اين زمينه هست نيز اشاره خواهد شد. به بسيارى از مسائل مهمى كه نفس را لطيف‏ترين حقيقت عالَم مى‏كند، از قول كسانى كه لطيف شده‏اند و خودشان راه را طى كرده‏اند، نه كسانى كه در تاريكى سنگى را به هدف زده‏اند، پرداخته خواهد شد.

بيان اين مسائل منوط به اين است كه خدا به همه ما لطف كند، چون همه ما سخت محتاج هستيم. آن چه در اين جا بيان مى‏شود از كتاب‏هاست، اما اگر خودِ انسان به آن لطافت و به آن نورانيّت برسد، در صريح قرآن مجيد است كه به كشف بسيارى از حقايق عالى كه در كتاب‏ها نيست و لازم هم نبوده بيان شود، نايل خواهد شد. خيلى از مسائل است كه فقط با لطيف شدن قابل درك است و خطابى نيست. حافظ مى‏گويد :

بشوى اوراق اگر هم‏درس مايى
كه درس عشق در دفتر نباشد

___________________
1 . انعام (6) : 4 ؛ يس ( 36 ) : 46.
2 . بحار الأنوار: 58/129.
3 . ديوان اشعار حافظ شيرازى
4 . بقره (2) : 60 .
5 . بقره (2) : 60 .
6 . روم (30) : 7.
7 . روم (30) : 7.
8 . حجر (15) : 34.
9 . بحار الأنوار: 90/225.

[/]