تجربه تهذیب

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تجربه تهذیب

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمات کاربران محترم و بویژه مدیر محترم این انجمن و همکاران ایشان
به نظرم آمد اگر دوستان تجربیات مشاوره ای و یا شخصی خود را در موضوع تهذیب نفس و ترک گناه و اخلاق ناپسند در معرض مطالعه و بررسی دیگران قرار دهند می تواند بحث آموزنده ای برای همه باشد.
چه توصیه هایی اخلاقی توانسته است کاملا کاربردی باشد؟
چه روشهایی اخلاقی را شما به دیگران توصیه نموده اید که موفقیت آمیز بوده اند؟
آیا عادت زشتی را خود و یا اطرافیانتان داشته اید؟ چگونه آن را از بین برده اید؟


لطفا از نقل توصیه های تهذیبی بدون این که خودتان تأثیر آن را تجریه و یا مشاهده کرده باشید پرهیز کنید.
موفق باشید

سلام
مدتی بود برایم نماز سنگین شده بود. خوندن نماز برایم کار سختی شده بود. بدنم سالم بود ولی روحیه اش را نداشتم .در تعداد رکوع و سجود شک می کردم. در نماز فکرم به اطراف منحرف می شد. تا اینکه این ایه را یافتم:

وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعين‏(البقره

از شكيبايى و نماز يارى جوييد. و به راستى اين [كار] گران است، مگر بر فروتنان
[=Traditional Arabic] تصمیم گرفتم فروتنی کنم وقتی وارد مدرسه می شدم به همه سلام می کردم به قریبه و اشنا بزرگ و کوچک و نمی گذاشتم کسی به من سلام کند. تو خیابان به هرکه می رسیدم آغاز به سلام می کردم و تو مسجد باید به تک تک نماز گذاران سلام می کردم.خلاصه احساس می کردم نماز برایم خیلی اسان شده در جایی از ان شک نمی کردم فکرم منحرف نمی شد و از نماز خواندن لذت می بردم انقدر که بعضی وقت ها با لذت نماز مستحبی می خواندم :khoshali:


سلام
بنده یه زمانی ، یکی از عوامل توفیقم این بود که خیلی مشتاق سربازی امام زمان ارواحنا فداه شدم.
توی هر موقعیتی که قرار می گرفتم ، به عشق همین سربازی خیلی کارها رو نمی کردم.
مثلا کسی بهم بد میگفت ، به جای اینکه مقابله به مثل کنم یادم میفتاد سربازان آقا این کارو نمی کنند و گذشت می کردم.
وقتی کار خوبی برام سنگین بود ، به خودم می گفتم سرباز آقا باید این کارو بکنه...

دوستان فقط مطالعه نکنند!
هر انسانی تجربه تحول را دارد و یا از دیگران مشاهده کرده است.
این تجربه را در اختیار دیگران قرار دهید تا در تحول آنها سهیم باشید!
خداوند چرا قصه ترک اولاهای پیامبرانش را در قرآن ذکر میکند؟ برای این که دیگران اگر در شرائط مشابه قررا گرفتند بدانند باید چه کنند!
دوستان همت کنید!

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

به نظر من هم سفر به عتبات عالیات خیلی کمک می کند

مخصوصا سفربه کربلا

تا حالا فکر کردی چرا این قدر شیعیان ولایت پذیر.. وقتی نام امام حسین علیه السلام می آید سراسر وجودشان ناله و اشک می شود؟

سفر کربلا رو از خدا بخواهید

سلام خدمت برادر و استاد بزرگوار جناب روح بخش
بنده هر جا گیر کردم توسل کردم
واقعا تو 2-3 موردی که اگر حل نمی شد قعر جهنم بودم جوای داده
خلاصه تضمینیه 100%

sayedali;251499 نوشت:
[=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]به نظر من هم سفر به عتبات عالیات خیلی کمک می کند

[=arial black]مخصوصا سفربه کربلا

[=arial black]تا حالا فکر کردی چرا این قدر شیعیان ولایت پذیر.. وقتی نام امام حسین علیه السلام می آید سراسر وجودشان ناله و اشک می شود؟

[=arial black]سفر کربلا رو از خدا بخواهید

[=B Nazanin]آفرین بر شما سیدی عزیز! :Gol: به نکته ای عمیق اشاره کردید. نام حسین را بردید و چشمانم را به نم نشاندید و ذهنم را خاکی کربلا نمودید!
[=B Nazanin]برای زیارت امام حسین 166 ثواب گفته شده است که در کتابی بنام «166 ثواب زیارت امام حسین (علیه­السلام) » گرد آوری شده است. (ان شاء الله در کتابخانه سایت آن را قرار خواهم داد.
[=B Nazanin]مهمترین این ثوابها آمرزش گناه است. گناه که آمرزیده شود، زنگار از قلب زدوده می شود و انسان می شود همان کودک تازه بدنیا آمده با همه صافی دلش بعلاوه رشد معرفتش. آنوقت قلب براحتی انوار حق را تابش می دهد و در این تابش است که بصیرت بر می گردد و دل انسان به موعظه ای نرم می گردد و در مقابل همه حق های کلی و جزئی کرنش نموده و آنها را می پذیرد.
[=B Nazanin]و این همه از زیارت خونباز بزرگ هستی، یله مرد میدان دلدادگی، آخرینِ از آل کساء، حسین زاده علی و فاطمه، پسر رسول رب العالمین است.
[=B Nazanin]الهی که جانمان برایش برود!

سید امین;251501 نوشت:
سلام خدمت برادر و استاد بزرگوار جناب روح بخش
بنده هر جا گیر کردم توسل کردم
واقعا تو 2-3 موردی که اگر حل نمی شد قعر جهنم بودم جوای داده
خلاصه تضمینیه 100%

[=B Nazanin]سید امین عزیز به نکته ای اشاره کردید که سخن قرآن است آنجا که می فرماید:
[=B Nazanin]يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ (مائده: 35)
[=B Nazanin]امام علی (علیه­السلام) فرمود: [=B Nazanin]أَنَا وَسِيلَتُهُ. (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 75)
[=B Nazanin]تقرَّبوا إليه بالإمام.‏ بواسطه امام به خداوند نزدیک شوید! (تفسير القمي، ج‏1، ص: 168)
[=B Nazanin]پیامبر گرامی اسلام فرمودند: نَحْنُ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللَّهِ. (مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 61)
[=B Nazanin]توسل به خاندان ائمه بزرگوار به معنای الگو قرار دادن آنها در زندگی و توجه نمودن به این نکته است که خدا را و اوامر و نواهی او را تنها باید از طریق اهل البیت (علیهم­السلام) شناخت.
[=B Nazanin]همچنین هر ارتباط عاطفی و دعایی که هر انسانی میخواهد با خداوند برقرار کند، از کانال این خاندان بر قرار می شود. حال اگر این حقیقت را بداند و به آن با فرستادن صلوات، اقرار کند که ارتباط با خداوند بدون دخالت شیطان برقرار می شود. و اگر این حقیقت را بداند و آن را انکار کند، شیطان در ارتباطش با خداوند دخالت نموده و را فریب می دهد و برایش معنویت سازی می کند. فریب شیطان در این مورد، بحث مفصلی را می طلبد.

یا الله

سلام

نماز اول وقت!

[SPOILER][=Arial Black]آقاى مصباح مى گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقاى قاضى رحمه اللّه نقل مى کردند که ایشان مى فرمود: ((اگر کسى نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند!
و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد.))
اول وقت سرّ عظیمى است (حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ) (بقره ، آیه 238 )
- در انجام نمازها کوشا باشید.
خود یک نکته اى است غیر از (أَقیمُوا الصَّلوةَ) (بقره ، آیه 42 )
- و نماز را بپا دارید.
و همین که نمازگزار اهتمام داشته باشد و مقیّد باشد که نماز را اوّل وقت بخواند فى حدّ نفسه آثار زیادى دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد.
[=Arial Black]

[=Arial Black]منبع: کتاب « برگی از دفتر آفتاب (شرح حال آیت الله بهجت)»[/SPOILER]
:ok:

جناب منتظر منتقم اگر چنانچه خاطره ای هم دارید و یا توضیحی هست ذکر کنید. استفاده می کنیم!

[="blue"]سلام
بنده حقیر هر چند وقتی تصمیم میگیرم ترک گناه کنم ولی متاسفانه به دلیلی بعد از حدود 40 روز دوبار سقوط میکنم.
ولی یک بار که از این تصمیم ها گرفتم متوجه شدم که خیلی بیشتر به این روندم ادامه دادم و تعداد روزای تهذیبم زیادتر شد!
دلیلشو که تو خودم گشتم یاد حرف یه استادی افتادم که می گفت خودتونو تو حصن امام زمان قرار بدین.
واقعا اون مدتی که امام زمانی شده بودم یکی راهم میبرد.
به یاد حضرت بودن...دعا برا ظهورش..غو خور غم هاش بودن... صدقه برا ی برآورده شدن دعاهاش..زیارت نیابتی..خوندن دعای عهد و مخصوصا آل یس..وخیلی چیزای دیگه
اینا خیلی تو مسیر آدمو کمک می کنه
عزای امام حسین که دیگه بدیهیه ...![/]

استادمان حضرت حجة الاسلام و المسلمین سید حسن طباطبایی مدیر مدرسه علمیه الحجة در مشهد مقدس می فرمود: که از استادم یک سخنش بیشتر در یادم مانده و آن این که:
در هر قضیه ای که با کسی دعوایت شد و اختلاف پیدا کردی اگر یک درصد هم خودت را مقصر دانستی، همه تقصیر را بگردن بگیر!
این حرف استاد تنها حرفی است که من بیشترین خیر را مستقیم از آن برده ام. البته تربیت ایشان روی ما تأثیرش خیلی بیشتر از اینها بوده ولی این سخن را بارها بخاطر می آورم و سعی می کنم عمل کنم خصوصا در دعوای زن و شوهری یادآوری این سخن من را به سکوت وامی دارد و در نتیجه از بسیاری از عواقب شوم این نوع دعواها ایمن هستم.
الحمد لله
خداوند سایه ایشان بر سر شاگردانش همچنان مستدام بدارد.
ایشان بین سالهای 56 و 62 استاد من بودند.

با سلام من رفیقی داشتم که خیلی دچار افسردگی می شد و من نمی دونم از کجا شنیده بودم که نماز غفیله برای این مشکل راه گشاست.. و البته شاید تجربه شخصی بود..

و او نیز این را انجام داد و با آن احساس خوبی داشت..

حقیر هم هر موقع احساس افسردگی دارم نماز غفیله را حتما می خوانم..

سلام

من فکر میکنم از حجابم شروع کردم ..
یعنی قبلش فقط تصمیم میگرفتم اما عمل نمیکردم و همش ب خودم میگفتم اوووووه من یه چادر زورم میاد سر کنم چ برسه به....(حالا هر چیزی یا هر کاری)
بعد که تصمیم گرفتم و چادری شدم تغریبا دیگه خودم و موظف به انجام واجبات و ترک محرمات و... کردم همین که تونستم بر نفسم غلبه کنم چادر سر کردم خواسته سرورم علی اکبر بود...اگه دست خودم بود که هنوزم اندر خم همون کوچه علی چپه بودم.....

سلام

من یه کتابی میخوندم درباره میرزا حسینعلی تهرانی معروف به کربلایی احمد که از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط و عارفی دلسوخته هستند.
اونجا مطلبی از قول ایشون نوشته بود به این مضمون:
"که شخصی زیارت عاشورا میخواند و رسید به لعن، و در عالم معنا مشاهده کردم که لعنی که میکند به خودش هم برمیگردد. این به واسطه ی گناهانی است که انسان مرتکب میشود و در باطن قتله ی سیدالشهدا را یاری میکند..." در وجود آدمی کربلایی برپاست و عقل حسین (ع) است و نفس شمر. ببینیم کدومو یاری میکنیم.
این مطلب روی من که خیلی تأثیر داشت. وقتی قصد گناه میکردم...
اگه آدم حواسش باشه که موقع گناه امام زمان (عج) داره میبیندش، و این که باطن عملش چیه (یاری دشمنان اهل بیت)، دیگه به این راحتی گناه نمیکنه.

mohammadali;252752 نوشت:
"که شخصی زیارت عاشورا میخواند و رسید به لعن، و در عالم معنا مشاهده کردم که لعنی که میکند به خودش هم برمیگردد. این به واسطه ی گناهانی است که انسان مرتکب میشود و در باطن قتله ی سیدالشهدا را یاری میکند..."

همونجا نوشته بود برای رفع این اثر و سنگینی لعن، بعد از زیارت عاشورا دعای علقمه رو بخونید.

به نقل از asad.tehranian در تایپک http://www.askdin.com/thread21395.html#post252524
سلام!
کسی که نماز نمیخونه و با جنس مخالف ارتباط داره و ... خلاصه کسی که افتاده تو این وادی هیچ چیز تو گوشش نمیره... و فقط یک راه داره!!! منم همون راهو بهت پیشنهاد میکنم!!! آخه من تجربه هدایت کردنه یک دختر همینجوری رو داشتم!!! 3سال طول کشید تا هدایت شد! 16سالش بود و تو 18سالگی هدایت شد!!!
دختر خواهرم بود و با اینکه مامان باباش کاملا مذهبی هستند و کلا خانواده ما کاملا مذهبی هستند اما اون افتاده بود تو این وادی و رازهاشو فقط به من میگفت و با من جور بود (آخه منم یکم قبلا همینجوری بودم و اون منو از جنس خودش میدونست و تو کل خانواده فقط رازهاشو به من میگفت)
خلاصه اینکه با با پسرا ارتباط داشت و من هر مدل پند و نصیحتی که میکردم تو گوشش نمیرفت و نهایت تاثیر گذاریش یک تا دوهفته بود! یعنی بعد از یکی دو هفته تمام آنچه که از مزایای نماز و بدی های پسرا و خوبی های پاکدامنی و ترس های اینکارا و جهنم و اینا براش میگفتم نهایتا تا دو هفته تاثیر داشت ! باز بعد از دو هفته میدیدم همون آش و همون کاسه.... تا اینکه ....
با خودم گفتم چی شد که خودم هدایت شدم و دست از اینکارا برداشتم؟ علتش رو بررسی کردم و تصمیم گرفتم روی خواهرزادم هم پیادش کنم!!
علتش فقط یک چیز بود! یک نفر به من یک آیه از قران رو نشون داده بود و گفته بود هرطور باشی یک همسر همونطوری گیرت میاد!!!
یعنی اگر زنا کار باشی یک همسر زناکار گیرت میاد (بی چون و چرا ..چون قران داره اینو میگه)
اگر پاک باشی یک همسر پاک گیرت میاد
اگر نمیه پاک باشی یک همسر نیمه پاک... و خلاصه دقیقا خدا کاری باهات میکنه که یکی مثل خودت باهات ازدواج کنه و شوخی هم با کسی نداره!!!
من از این آیه خیلی ترس داشتم و اصلا دوست نداشتم همسر آیندم با پسرا چرخیده باشه یا فلان... .اسه همین توبه کردم و یک سال در همین توبم خودمو نگه داشتم تا ازدواجه رو بکنم و همسر پاکه گیرم بیاد... (اگر توبه کنه و تا زمان ازدواج یک مدت نسبتا طولانی توبشو نشکنه مثل آدمی میشه که گناهی نکرده) خلاصه این حرفارو بهش گفتم و اون با چشماش دید که یک همسر پاک گیر من اومد! آخه با یکی از دوستای خودش تو دبیرستان ازدواج کردم و اون کاملا به پاک بودن اون دختر اشراف داشت !!!! بعد اینارو که بهش گفتم قبول کرد و سعی کرد آدم بشه!!!
(این سعی کردنش 2سال طول کشید و تو این دوسال چند ماه هی توبه میکرد باز یکی دو هفته میرفت با پسره باز یک شب قدری چیزی که میرسید چند ماه توبه میکرد باز یک هفته اس ام اس میزد تا اینکه ارتباطش کاملا قطع شد و الان یک دختر کاملا پاکه) علتش هم فقط این بود که نمیخواست شوهر آیندش مثل خودش باشه.... و در ضمن من بهش وعده ازدواج هم داده بودم و گفتم اگر قول بدی یک سال پاک باشی کاری میکنم که بعد از یک سال سریع مامان بابات دست به کار بشن!!! اینارو وقتی بهش گفتم که یک خواهر بزرگتر عروس نشده داشت اما من بهش گفتم بشین و تماشا کن که چه جوری این خواهرت تو این مدتی که تو خوبی عروس میشه و میره !!! و وقتی همین اتفاق افتاد هم من هم خودش از تعجب و کارای خدا شاخ دراوردیم و ایمانش بیشتر شد.....

[="Tahoma"][="Green"]بنام خدا.
سلام.

استاد;254111 نوشت:
اینست وادی توحید که هر خیری بینی از آن است هر کمالی در اوست؛بلکه مطلق کمالست توحید دردانه معرفتی است که حق با تمام عشقش او را به خاکیان تعلیم داد تا همراه او شوند توحید مجمع فضائل است؛عاشق و عاقل و سالک و عابد در مقام توحید هیچ اند و به هیچ بودن خود می بالند که الفقر فخری در مقام توحید ،رسول عشق مدام رب زدنی فیک تحیرا گوید که حیرت لذت دائمی است توحید وادی جولان میر عشق علی عالیست،او که ولایتش راه رسیدن به توحید است حال که این مطالب را شنیدید اگر مرد این راهید،آستین شوق را بالا زنید و وضوئی از چشمه عشق بگیرید که چهار تکبیر زنید بر دنیا و نفس و شیطان و جهل، و مردانه وارد این راه شوید. اگر مرد رهی بگو یا علی. . . . . . در شب قدر توحید را بخواهید؛علم به توحید را ،حقیقت توحید را ؛موحد شدن را؛ زیرا که توحید سیمرغیست که شکار هر کسی نشود اگر قسمت بود این کمترین به تمام معنا،وسیله ای بشود از جانب آن واحد صمد تا عرایضی را فقط طوطی وارد خدمتتان عرض کنم. شاید حضرتش این بیچاره را نیز راه داد و از این اکسیر عظمی جرعه ای او را نوشاند. علی الحساب شب قدر را دریابید تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. دوستان همکار برای دیگر عزیزان اطلاع رسانی کنند.

بسیار سپاسگذارم از دوستان و استادان بزرگوار که تجربیاتشون رو در اختیار ما گذاشتن.منم یکی از تجربیات زندگیم رو میگم ولی امیدوارم ریا نباشه و دوستان رو بیشتر به اونچه که فکر میکنند و میخوان برسن امیدوارتر کنه.برای منم توی این شبها دعا کنیدا خواهشاً:Gol::Gol::Gol:....

چیز عجیبی نیست.همه ما یه روحیه تقریباً خیال پردازی داریم.ولی بهش یقین داریم.مثلاً من خودم یقین دارم که اگه خیلی به معبودم نزدیک بشم پرده از چشمانم بر میداره....یه مدت اینکارو کردم و خدا هم اینکارو برام کرد...
اما من روحیه بسیار ضعیف یا بقول معروف توی این مغوله ها روحیه بسیار ترسویی دارم...مثلاً گاهی وقت ها شما هم حتماً تجربشو کردید...دلو میزنید به دریا و و از خدا میخواهید که حقیقت رو بهتون نشون بده ولی خوب این اتفاق از شانس من همیشه شب ها میوفته و چون توی اتاقم تنها هستم و شب هم هست بسیار میترسم از این اتفاق!!! به فرض اینکه یه دفعه دوتا ملک جلوت سبز بشن...این برای شخص من اصلاً غیر قابل تحمله راحت بگم سکته رو میزنم!!!
برای همین وقتی به اوج یقین میرسم پشیمون میشم میگم خدایا خواهشاً بهم نشون نده من ظرفیتشو ندارم...
اما برای اونهایی که خیلی دوست دارن سریع بهش برسن پیشنهاد میکنم و تجربه خودم رو میگم شاید دوستان و استادان بزرگوار هم سعی کردن تجربیاتشون رو بذارن و ما استفاده کنیم:Gol::ok:.
همونطور که بزرگواران گفتن ترک رذائل اخلاقی شروعش میتونه باشه بعد هم رفتن به سوی فضائل اخلاقی هست.من یه مدتی که خدا بهم توی زندگی توفیق داده بود بسیار به خدا نزدیک شده بودم....چون خداست و با روحیه من از خودم هم آشناتر بود...هیچ وقت توی این 6 ماه عبادت شگفت انگیز(1 سال پیش)یکدفه واقعیت هارو بهم نشون نداد که هنگ کنم و از ترس سکته کنم....ابتدا از خواب های تعبیر دار و حقیقی شروع شد...یعنی خواب هایی که توش مضامین شیطانی و بی معنی بود از بین رفت و خواب هایی که همش سرشار از تعبیر و معنا بود ابلاغ میشد....مثلاً شب خواب میدیدم تعبیرش این بود که تب میگیرم و از کارهام عقب میوفتم و فردا صبح این اتفاق به عین میوفتاد....
این مساله همینطور پیش رفت....خواب ها زیادتر شدن و کار به جایی رسید که یعنی اخرین باری که اتفاق عجیبی برام افتاد دیدن در نیمه حقیقت بود یعنی توی خواب و بیداری...
من میدونستم بیدارم ولی بیدار نبودم و خواب هم نبودم یعنی کاملاً هوشیار بودم...متوجه شدم که وقت نماز صبح دوتا ملک:Gig: اومدن که منو برای نماز صبح بیدار کنن...من وقتی اونارو دیدم از ترس داشتم سکته رو میزنم اونقدر گیج شده بودم فکر کردم حضرت عزرائیل اومده جانم رو بگیره:khandeh!:...خوب توی اون لحظه اصلاً به این فکر نکردم که ایشان دو نفر هستن و عزرائیل یه نفره....بعد از این قضیه من از ترس نمیتونستم کاری کنم و تکون بخورم ولی دیدم اونا همینطور به من زل زدن وکاری انجام نمیدن:Gig:...منم کم کم خود بخود ترسم رفع شد و اماده مرگ شدم گفتم خوب دیگه پس چرا جونمو نمیگیره.....شهادتین رو هم گفته بودم:khandeh!:..بعد از مدتی یکیش با دستش زد روی پام و و دستش رو به علامت دعا برد بالا...منم پریدم دیگه خبری ازشون نبود...داشت اذان میگفت....
الان اون توفیقات تا یه جاهای زیادی ازم صلب شده از دوستان بزرگوار خواهشی که دارم برای من و خودشون هم دعا کنن:Ghamgin:....و این رو برای این گفتم که انرژیشونو برای ادامه کار از دست ندن و این یه حقیقت هست و شوخی نیست.امیدوارم ما هم روزی به اون توفیقات الهی برسیم....
بخدا خیلی محتاجیم به دعا....همین الان دستت رو ببر بالا یه دعا برام بکن خدا خیرت بده:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
یا علی:Gol:
:Sham:[/]

عــــلی;254180 نوشت:
بنام خدا.
سلام.

بسیار سپاسگذارم از دوستان و استادان بزرگوار که تجربیاتشون رو در اختیار ما گذاشتن.منم یکی از تجربیات زندگیم رو میگم ولی امیدوارم ریا نباشه و دوستان رو بیشتر به اونچه که فکر میکنند و میخوان برسن امیدوارتر کنه.برای منم توی این شبها دعا کنیدا خواهشاً:Gol::Gol::Gol:....

چیز عجیبی نیست.همه ما یه روحیه تقریباً خیال پردازی داریم.ولی بهش یقین داریم.مثلاً من خودم یقین دارم که اگه خیلی به معبودم نزدیک بشم پرده از چشمانم بر میداره....یه مدت اینکارو کردم و خدا هم اینکارو برام کرد...
اما من روحیه بسیار ضعیف یا بقول معروف توی این مغوله ها روحیه بسیار ترسویی دارم...مثلاً گاهی وقت ها شما هم حتماً تجربشو کردید...دلو میزنید به دریا و و از خدا میخواهید که حقیقت رو بهتون نشون بده ولی خوب این اتفاق از شانس من همیشه شب ها میوفته و چون توی اتاقم تنها هستم و شب هم هست بسیار میترسم از این اتفاق!!! به فرض اینکه یه دفعه دوتا ملک جلوت سبز بشن...این برای شخص من اصلاً غیر قابل تحمله راحت بگم سکته رو میزنم!!!
برای همین وقتی به اوج یقین میرسم پشیمون میشم میگم خدایا خواهشاً بهم نشون نده من ظرفیتشو ندارم...
اما برای اونهایی که خیلی دوست دارن سریع بهش برسن پیشنهاد میکنم و تجربه خودم رو میگم شاید دوستان و استادان بزرگوار هم سعی کردن تجربیاتشون رو بذارن و ما استفاده کنیم:Gol::ok:.
همونطور که بزرگواران گفتن ترک رذائل اخلاقی شروعش میتونه باشه بعد هم رفتن به سوی فضائل اخلاقی هست.من یه مدتی که خدا بهم توی زندگی توفیق داده بود بسیار به خدا نزدیک شده بودم....چون خداست و با روحیه من از خودم هم آشناتر بود...هیچ وقت توی این 6 ماه عبادت شگفت انگیز(1 سال پیش)یکدفه واقعیت هارو بهم نشون نداد که هنگ کنم و از ترس سکته کنم....ابتدا از خواب های تعبیر دار و حقیقی شروع شد...یعنی خواب هایی که توش مضامین شیطانی و بی معنی بود از بین رفت و خواب هایی که همش سرشار از تعبیر و معنا بود ابلاغ میشد....مثلاً شب خواب میدیدم تعبیرش این بود که تب میگیرم و از کارهام عقب میوفتم و فردا صبح این اتفاق به عین میوفتاد....
این مساله همینطور پیش رفت....خواب ها زیادتر شدن و کار به جایی رسید که یعنی اخرین باری که اتفاق عجیبی برام افتاد دیدن در نیمه حقیقت بود یعنی توی خواب و بیداری...
من میدونستم بیدارم ولی بیدار نبودم و خواب هم نبودم یعنی کاملاً هوشیار بودم...متوجه شدم که وقت نماز صبح دوتا ملک:Gig: اومدن که منو برای نماز صبح بیدار کنن...من وقتی اونارو دیدم از ترس داشتم سکته رو میزنم اونقدر گیج شده بودم فکر کردم حضرت عزرائیل اومده جانم رو بگیره:khandeh!:...خوب توی اون لحظه اصلاً به این فکر نکردم که ایشان دو نفر هستن و عزرائیل یه نفره....بعد از این قضیه من از ترس نمیتونستم کاری کنم و تکون بخورم ولی دیدم اونا همینطور به من زل زدن وکاری انجام نمیدن:Gig:...منم کم کم خود بخود ترسم رفع شد و اماده مرگ شدم گفتم خوب دیگه پس چرا جونمو نمیگیره.....شهادتین رو هم گفته بودم:khandeh!:..بعد از مدتی یکیش با دستش زد روی پام و و دستش رو به علامت دعا برد بالا...منم پریدم دیگه خبری ازشون نبود...داشت اذان میگفت....
الان اون توفیقات تا یه جاهای زیادی ازم صلب شده از دوستان بزرگوار خواهشی که دارم برای من و خودشون هم دعا کنن:Ghamgin:....و این رو برای این گفتم که انرژیشونو برای ادامه کار از دست ندن و این یه حقیقت هست و شوخی نیست.امیدوارم ما هم روزی به اون توفیقات الهی برسیم....
بخدا خیلی محتاجیم به دعا....همین الان دستت رو ببر بالا یه دعا برام بکن خدا خیرت بده:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
یا علی:Gol:
:Sham:

علی خیلی باحالی :hamdel: کاشکی می شد یک جوری باهات دوست می شدم :Mohabbat:
بنده نظریه خودم رو می گم که اگر انجام بدید به سادگی رذائل اخلاقی رو از جسمتون خارج می کنین و به سادگی به سمت فضائل اخلاقی پیش می رید... البته بنده نه دانشمندم و نه صاحب نظر، ولی چون خداوند رو در کنارم دارم اون راهکار رو به من میده چون اون از هر دانشمندی، دانشمند تره....

میگم شاید به دردتون بخوره:

1) علی جون توی جامعه بگرد و یک کاری رو پیدا کن که کمتر کسی انجام می ده... به اون کار می گن یک کار بزرگ برای خدا... مثلا مثل کاری که حسین فهمیده کرد، ولی من نمیگم که زورکی شهید شو... مثلا: یک گدایی که (دقیقا مثل امروز شهر ما) هیچ کس بهش کمک نمیکرد... بخاطر اینکه همه فکر می کردند سوء استفاده چی هست... و هرکی هم کمکش می کرد، یه قرون دوزار می زاشت کف دستش... با ظاهری غمگین... و صورتی اشکبار حرکت می کرد... نا امید از همه آدمهای نمک نشناس و بدون هیچ پول و غذایی... از کنار زمینی می گذشت... تا کشاورزی رو دید... و از کنارش رد شد... چون می دونست از این آدم دو زاری هیچ چیزی بهش نمی ماسه... اون آدم دوزاری صداش کرد... گفت بله؟ گفت پول لازم داری؟ گفت: بله... گفت هرچی توی خورجینمه بردار مال خودت... رفت سر خورجین... دید پول بسیار زیادی در اون وجود داره... گفت: واقعا همه اینها مال شماست؟ همه اینها رو بردارم؟ اشک شوق توی چشماش برق می زد... اون مرد گفت: بله وردار همه مال خودت... اگر باز هم لازم داری بیا این آدرس خونه ماست برو و از من نشونی بده تا هرچی می خوای بهت بدن... با خوشحالی رفت در خونه... و گفت: ببخشید اون آقایی که سر زمینه گفت که هرچی پول بخوام بهم می دین... اونی که در رو باز کرد گفت: بله اون آقا فقط یک دونه هست در دنیا... اسم اون حسنه برادرم و من هم حسین ابن علی هستم... حسن با اینکه اون پول تمام زندگیش بود... به سادگی از اون پول گذشت... و اینکار با جهاد در راه خدا برابری می کنه... و بعنوان یک کار خیلی خیلی بزرگ مثل کاری که حسین فهمیده کرد محسوب میشه... علی جون تو هم بگرد از این کارها پیدا کن که توی جامعه ما کمتر کسی انجام میده... و بعد بلافاصله توی دلت از خداوند بخواه که بواسطه این کار بزرگی که براش کردی بهت کمک کنه تا رذائل اخلاقی تو به طور کلی از بین ببری و به سمت کمال پیش بری... چون خدا روی خیلی ها مهر زده... مهر بی فایدگی... ولی خیلی ها اون مهر رو نمی بینن... با اینکارت به خدا ثابت کن که از صمیم قلب می خوای که اون مهر رو برداره و تو را هدایت کنه...

2) وقتی مرحله یک رو با موفقیت گذروندی... فقط به مدت دو ماه کلن تلویزیون نگاه نکن... حتی اگر مربوط به اسلام و مسلمین باشه... (هر چیزی که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شه دلیل بر اسلامی بودن اون نیست) روی یک کاغذ از یک تا 60 عدد بنویس و هر روز رو علامت بزن... بجاش کتاب بخون یا بیا توی همین جاها...

3) سعی کن توی این دو ماه به هیچ وجه به گناه فکر نکنی... و یا به صورت دختری خیره نشی حتی اگر حجاب کامل داره... چون بعضی دخترها چشماشون از صد تا بی حجاب بدتره... و دلیل اینکه خیلی ها دنبالشون راه می افتن همینه... اگر نا خودآگاه چشمت به چیز گناه آلود افتاد به سرعت سرتو برگردون و بگو: (خدایا به تو پناه می برم از شر شیطان رانده شده) و یا (آیت الکرسی بخون) و اگر در تنهایی هات فکرهایی به ذهنت وارد میشه... خیلی ساده می تونی در ورودی ذهنت از ورود اونها جلوگیری کنی: به محضی که این مورد منفی به ذهنت اومد سریعا یک نور خیلی زیاد رو در ذهنت تصور کن... که اون نور می تونه به سرعت با اون فکر جایگذین بشه... و به این ترتیب اجازه ورود به اون فکر منفی رو ندادی...

4) یه شیشه شیر بگیر با خرما و هر شب حدود ساعت 7 شب بعنوان شام بخور و سعی کن هر شب راس ساعت 10 شب توی رختخواب باشی... حتی شده به قیمت جونت این مورد رو ترک نکن... و در رختخواب به هیچ وجه تلویزیون نگاه نکن و یا کتاب نخون...

5) وقتی برای نماز صبح بلند شدی... بعد نماز صبح دیگه خوابت نمیبره... به هیچ وجه خوابت نمیبره و احساس کسل بودن هم نمی کنی...

البته این داستان ادامه داره ولی دیگه ساعت 7 صبح شد و بنده رفتم سر کارم...

امیدوارم مواردی که گفتم با این تاپیک بی ربط نباشه...

علی خیلی باحالی... ما رفتیم :ok:

عــــلی;254180 نوشت:
بنام خدا.
سلام.

بسیار سپاسگذارم از دوستان و استادان بزرگوار که تجربیاتشون رو در اختیار ما گذاشتن.منم یکی از تجربیات زندگیم رو میگم ولی امیدوارم ریا نباشه و دوستان رو بیشتر به اونچه که فکر میکنند و میخوان برسن امیدوارتر کنه.برای منم توی این شبها دعا کنیدا خواهشاً:Gol::Gol::Gol:....

چیز عجیبی نیست.همه ما یه روحیه تقریباً خیال پردازی داریم.ولی بهش یقین داریم.مثلاً من خودم یقین دارم که اگه خیلی به معبودم نزدیک بشم پرده از چشمانم بر میداره....یه مدت اینکارو کردم و خدا هم اینکارو برام کرد...
اما من روحیه بسیار ضعیف یا بقول معروف توی این مغوله ها روحیه بسیار ترسویی دارم...مثلاً گاهی وقت ها شما هم حتماً تجربشو کردید...دلو میزنید به دریا و و از خدا میخواهید که حقیقت رو بهتون نشون بده ولی خوب این اتفاق از شانس من همیشه شب ها میوفته و چون توی اتاقم تنها هستم و شب هم هست بسیار میترسم از این اتفاق!!! به فرض اینکه یه دفعه دوتا ملک جلوت سبز بشن...این برای شخص من اصلاً غیر قابل تحمله راحت بگم سکته رو میزنم!!!
برای همین وقتی به اوج یقین میرسم پشیمون میشم میگم خدایا خواهشاً بهم نشون نده من ظرفیتشو ندارم...
اما برای اونهایی که خیلی دوست دارن سریع بهش برسن پیشنهاد میکنم و تجربه خودم رو میگم شاید دوستان و استادان بزرگوار هم سعی کردن تجربیاتشون رو بذارن و ما استفاده کنیم:Gol::ok:.
همونطور که بزرگواران گفتن ترک رذائل اخلاقی شروعش میتونه باشه بعد هم رفتن به سوی فضائل اخلاقی هست.من یه مدتی که خدا بهم توی زندگی توفیق داده بود بسیار به خدا نزدیک شده بودم....چون خداست و با روحیه من از خودم هم آشناتر بود...هیچ وقت توی این 6 ماه عبادت شگفت انگیز(1 سال پیش)یکدفه واقعیت هارو بهم نشون نداد که هنگ کنم و از ترس سکته کنم....ابتدا از خواب های تعبیر دار و حقیقی شروع شد...یعنی خواب هایی که توش مضامین شیطانی و بی معنی بود از بین رفت و خواب هایی که همش سرشار از تعبیر و معنا بود ابلاغ میشد....مثلاً شب خواب میدیدم تعبیرش این بود که تب میگیرم و از کارهام عقب میوفتم و فردا صبح این اتفاق به عین میوفتاد....
این مساله همینطور پیش رفت....خواب ها زیادتر شدن و کار به جایی رسید که یعنی اخرین باری که اتفاق عجیبی برام افتاد دیدن در نیمه حقیقت بود یعنی توی خواب و بیداری...
من میدونستم بیدارم ولی بیدار نبودم و خواب هم نبودم یعنی کاملاً هوشیار بودم...متوجه شدم که وقت نماز صبح دوتا ملک:Gig: اومدن که منو برای نماز صبح بیدار کنن...من وقتی اونارو دیدم از ترس داشتم سکته رو میزنم اونقدر گیج شده بودم فکر کردم حضرت عزرائیل اومده جانم رو بگیره:khandeh!:...خوب توی اون لحظه اصلاً به این فکر نکردم که ایشان دو نفر هستن و عزرائیل یه نفره....بعد از این قضیه من از ترس نمیتونستم کاری کنم و تکون بخورم ولی دیدم اونا همینطور به من زل زدن وکاری انجام نمیدن:Gig:...منم کم کم خود بخود ترسم رفع شد و اماده مرگ شدم گفتم خوب دیگه پس چرا جونمو نمیگیره.....شهادتین رو هم گفته بودم:khandeh!:..بعد از مدتی یکیش با دستش زد روی پام و و دستش رو به علامت دعا برد بالا...منم پریدم دیگه خبری ازشون نبود...داشت اذان میگفت....
الان اون توفیقات تا یه جاهای زیادی ازم صلب شده از دوستان بزرگوار خواهشی که دارم برای من و خودشون هم دعا کنن:Ghamgin:....و این رو برای این گفتم که انرژیشونو برای ادامه کار از دست ندن و این یه حقیقت هست و شوخی نیست.امیدوارم ما هم روزی به اون توفیقات الهی برسیم....
بخدا خیلی محتاجیم به دعا....همین الان دستت رو ببر بالا یه دعا برام بکن خدا خیرت بده:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
یا علی:Gol:
:Sham:

:Gig:

هــــــــــر که را اصرار حق آموختند
مهـــــــــر کردند و دهانش دوختنـد
:ok:

عــــلی;254180 نوشت:
[="tahoma"][="green"]بنام خدا.
سلام.

بسیار سپاسگذارم از دوستان و استادان بزرگوار که تجربیاتشون رو در اختیار ما گذاشتن.منم یکی از تجربیات زندگیم رو میگم ولی امیدوارم ریا نباشه و دوستان رو بیشتر به اونچه که فکر میکنند و میخوان برسن امیدوارتر کنه.برای منم توی این شبها دعا کنیدا خواهشاً:gol::gol::gol:....

چیز عجیبی نیست.همه ما یه روحیه تقریباً خیال پردازی داریم.ولی بهش یقین داریم.مثلاً من خودم یقین دارم که اگه خیلی به معبودم نزدیک بشم پرده از چشمانم بر میداره....یه مدت اینکارو کردم و خدا هم اینکارو برام کرد...
اما من روحیه بسیار ضعیف یا بقول معروف توی این مغوله ها روحیه بسیار ترسویی دارم...مثلاً گاهی وقت ها شما هم حتماً تجربشو کردید...دلو میزنید به دریا و و از خدا میخواهید که حقیقت رو بهتون نشون بده ولی خوب این اتفاق از شانس من همیشه شب ها میوفته و چون توی اتاقم تنها هستم و شب هم هست بسیار میترسم از این اتفاق!!! به فرض اینکه یه دفعه دوتا ملک جلوت سبز بشن...این برای شخص من اصلاً غیر قابل تحمله راحت بگم سکته رو میزنم!!!
برای همین وقتی به اوج یقین میرسم پشیمون میشم میگم خدایا خواهشاً بهم نشون نده من ظرفیتشو ندارم...
اما برای اونهایی که خیلی دوست دارن سریع بهش برسن پیشنهاد میکنم و تجربه خودم رو میگم شاید دوستان و استادان بزرگوار هم سعی کردن تجربیاتشون رو بذارن و ما استفاده کنیم:gol::ok:.
همونطور که بزرگواران گفتن ترک رذائل اخلاقی شروعش میتونه باشه بعد هم رفتن به سوی فضائل اخلاقی هست.من یه مدتی که خدا بهم توی زندگی توفیق داده بود بسیار به خدا نزدیک شده بودم....چون خداست و با روحیه من از خودم هم آشناتر بود...هیچ وقت توی این 6 ماه عبادت شگفت انگیز(1 سال پیش)یکدفه واقعیت هارو بهم نشون نداد که هنگ کنم و از ترس سکته کنم....ابتدا از خواب های تعبیر دار و حقیقی شروع شد...یعنی خواب هایی که توش مضامین شیطانی و بی معنی بود از بین رفت و خواب هایی که همش سرشار از تعبیر و معنا بود ابلاغ میشد....مثلاً شب خواب میدیدم تعبیرش این بود که تب میگیرم و از کارهام عقب میوفتم و فردا صبح این اتفاق به عین میوفتاد....
این مساله همینطور پیش رفت....خواب ها زیادتر شدن و کار به جایی رسید که یعنی اخرین باری که اتفاق عجیبی برام افتاد دیدن در نیمه حقیقت بود یعنی توی خواب و بیداری...
من میدونستم بیدارم ولی بیدار نبودم و خواب هم نبودم یعنی کاملاً هوشیار بودم...متوجه شدم که وقت نماز صبح دوتا ملک:gig: اومدن که منو برای نماز صبح بیدار کنن...من وقتی اونارو دیدم از ترس داشتم سکته رو میزنم اونقدر گیج شده بودم فکر کردم حضرت عزرائیل اومده جانم رو بگیره:khandeh!:...خوب توی اون لحظه اصلاً به این فکر نکردم که ایشان دو نفر هستن و عزرائیل یه نفره....بعد از این قضیه من از ترس نمیتونستم کاری کنم و تکون بخورم ولی دیدم اونا همینطور به من زل زدن وکاری انجام نمیدن:gig:...منم کم کم خود بخود ترسم رفع شد و اماده مرگ شدم گفتم خوب دیگه پس چرا جونمو نمیگیره.....شهادتین رو هم گفته بودم:khandeh!:..بعد از مدتی یکیش با دستش زد روی پام و و دستش رو به علامت دعا برد بالا...منم پریدم دیگه خبری ازشون نبود...داشت اذان میگفت....
الان اون توفیقات تا یه جاهای زیادی ازم صلب شده از دوستان بزرگوار خواهشی که دارم برای من و خودشون هم دعا کنن:ghamgin:....و این رو برای این گفتم که انرژیشونو برای ادامه کار از دست ندن و این یه حقیقت هست و شوخی نیست.امیدوارم ما هم روزی به اون توفیقات الهی برسیم....
بخدا خیلی محتاجیم به دعا....همین الان دستت رو ببر بالا یه دعا برام بکن خدا خیرت بده:gol::gol::gol::gol::gol:
یا علی:gol:
:sham:

[/][/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام دوست خوبم به نکته خوبی اشاره کردند. نشان دادن حقیقت و کنار رفتن پرده ها از جلوی چشم انسان میتواند از آثار تهذیب و حالات خوش معنوی باشد..
و ای کاش...
و ای کاش وقتی حقیقتی را به انسان نشان می دهند آن حقیقتی باشد که بیشتر مورد غفلت قرار می گیرد و آن معاد و قیامت است..
اثرش هم بیشتر است به این معنا که اگر به کسی صحنه ای از دوزخ را نشان بدهند هیچ گاه آن صحنه از ذهن فرد پاک نمی شود و دیگر این که در این نوع مکاشفات احتمال مداخله شیطان کمتر است..
اولیای خداوند بعد از مکاشفه بیشتر معاد ترس می شدند..

با سلام
"حب الحسین اجننی"
در یه مجلس روضه خوانی روایت رو شنیدم که یعنی "حب حسین برای من مثل سپره "و از اون موقع وقتی در خیابان با موارد گناه آلود برخورد میکنم , ذکر "امیری حسین و نعم الامیر " رو میگم و به سرعت گذر میکنم.
امیدوارم که به هنگام عبور از روی پل صراط هم این ذکر رو بتونیم بگیم.
یا علی مدد.

با سلام یه تجربه دیگری رو خودم دارم که خیلی جالبه.
1- وقتی به مردم میگید رفته بودم مشهد یا مجلس روضه و یا جاهائی از این قبیل معمولا میگن خوشا به سعادتتون.کاش خدا به ما هم از این سعادتها بده.
2- از طرفی وقتی که مثلاً یه کار خیری میکنین مثلاً یه صله رحمی یا کمک مالی به فقیر یا مثلاً یه کظم غیظ یا گذشت از یه کسی که به شما بد کرده باز هم میگین خوشا به سعادتون که همچین توفیقی پیدا کردین.
مسلماً این دو گروه امور با هم فرق دارن یکی خیر عبادی و دیگری خیر عملی و اجتماعی
حالا من یه رمزی از این دو دسته کارها رو پیدا کردم که شاید براتون جالب باشه و میتونید امتحانش کنید.
داستان برای من اینجوری ثابت شده که قدم اول رو باید خود آدم برداره یعنی این درسته که خدا باید سعادت بده ولی خود ما مستقیماً دخیل هستیم :
وقتی کارهای قسمت اول رو با اختیار و خواست خودم انجام میدم کارهای قسمت دوم بی اختیار من رخ میده . و وقتی که کارهای گروه دوم را انجام میدم , اعمال گروه اول برام پیش میاد (بدون اختیار خودم).
مثلاً به یه یکی از اقوام که مریضه سر میزنم یکی دوروز بعد توفیق اجباری پیش میاد بریم زیارت و یا برعکس.
خیلی جالبه امتحان کنید و دقت!
موفق باشید.

hamid40;256614 نوشت:
با سلام یه تجربه دیگری رو خودم دارم که خیلی جالبه. 1- وقتی به مردم میگید رفته بودم مشهد یا مجلس روضه و یا جاهائی از این قبیل معمولا میگن خوشا به سعادتتون.کاش خدا به ما هم از این سعادتها بده. 2- از طرفی وقتی که مثلاً یه کار خیری میکنین مثلاً یه صله رحمی یا کمک مالی به فقیر یا مثلاً یه کظم غیظ یا گذشت از یه کسی که به شما بد کرده باز هم میگین خوشا به سعادتون که همچین توفیقی پیدا کردین. مسلماً این دو گروه امور با هم فرق دارن یکی خیر عبادی و دیگری خیر عملی و اجتماعی حالا من یه رمزی از این دو دسته کارها رو پیدا کردم که شاید براتون جالب باشه و میتونید امتحانش کنید. داستان برای من اینجوری ثابت شده که قدم اول رو باید خود آدم برداره یعنی این درسته که خدا باید سعادت بده ولی خود ما مستقیماً دخیل هستیم : وقتی کارهای قسمت اول رو با اختیار و خواست خودم انجام میدم کارهای قسمت دوم بی اختیار من رخ میده . و وقتی که کارهای گروه دوم را انجام میدم , اعمال گروه اول برام پیش میاد (بدون اختیار خودم). مثلاً به یه یکی از اقوام که مریضه سر میزنم یکی دوروز بعد توفیق اجباری پیش میاد بریم زیارت و یا برعکس. خیلی جالبه امتحان کنید و دقت! موفق باشید.

من مشهدیم!
1- گاهی شده تا دم در حرم به قصد زیارت رفتم اما یک مشکلی پیش اومده و نتونستم برم تو حرم! (مثلا زنگ زدن و گفتن سریع بیا)
2-گاهی هم شده تو اون روز اصلا قصد زیارت نداشتم اما یک هو سر از حرم در آوردم (مثلا اجبارا با ماشین منو بردن حرم) یعنی تا 5دقیقه قبلش نمیخواستم برم حرم اما تو حرم بودم!

بعد وقتایی که اینجوری میشه با خودم میگم من امروز چیکار کردم که امام رضا دعوتم کرد!
یا میگم امروز چه گناهی کردم که توفیق نشد برم حرم!

بعد به همون حرف شما میرسم!

با سلام
یه موردی که میخوام خدمتتون عرض کنم (چون آقای روح بخش فرموده بودن که فقط تجربه های شخصی تون رو بگین باید بگم که این مورد مراتبی داره و من فعلا کلاس اولم ولی میگم :khaneh:)
این مورد ظاهرش خیلی سادست ولی وقتی بخواهی بهش عمل کنی به عظمت اون و عظمت حدیث اون پی میبری.
وقتی جوونتر بودم حدیثی از امام صادق ع شنیدم که بعدها در کشاکش زندگی به عمق اون پی بردم.
حضرت فرمودند که "خداوند با چیزی بالاتر از سکوت عبادت نشدند....." ابتدا خیلی تو فکر بودم که معنی این حدیث چی میتونه باشه یعنی چی که من وقتی تو خونه ساکت نشستم دارم بالاترین عبادت رو میکنم . با خودم میگفتم شاید منظور امام ع سکوت با تفکره.....وقتی پخته تر شدم دیدم که واقعاً سختترین و لذا بزرگترین عبادت سکوته !!!
سکوتی که در راه رضایت خدا و نه از روی بی زبونی و ترس باشه .
این سکوت در خلوت و تنهائی مصداق نداره و زمانی عظمتش پیدا میشه که با دیگران دچار چالش شدی و حق با توست و طرفت در عین مقصر بودن و ضعیف بودن یا نا آگاه بودن زبون درازی داره و حق به جانب گستاخی میکنه!
زیاد وقتون رو نمیگیرم و چند تا مثال میزنم:
1- موقع رانندگی با یه عوضی برخورد میکنی...
2- بزرگترهای خانواده یا فامیل یا همسر آدم سبک مغزند و چیزی میگویند درون آدم به آتش کشیده میشه و...
3- تو اسک دین با یه آدم .....برخورد میکنی و هر چی حرف خدا و معصوم رو براش توضیح میدی اون حرف خودش رو میزنه
......
به نظرم اگه در زمان ذی حق بودن و توانائی سکوت کنیم , بردیم ولی گاهی از یه سال روزه هم سخت تره من دارم تمرین میکنم .
خدا بهمون کمک کنه.
یا علی

[="Tahoma"][="Black"]

نقل قول:
مثلاً گاهی وقت ها شما هم حتماً تجربشو کردید...دلو میزنید به دریا و و از خدا میخواهید که حقیقت رو بهتون نشون بده
بنده سه بار تجربه کردم که دو بارشو مشکوکم و یه بارشو مطمئنّم. رو مساله رزّاق بودن خدا زیاد کار می کردم. خیلی هم تناقض داشت. آخرش خسته شدم وسط راهروی کارخونه ترمز کردم گفتم خدایا اگه واقعاً رزّاقی رزقمو همین الان بفرست اینجا. آشپز از آشپزخونه درو بازکرد راهرو رو بر انداز کرد منو دید با لحن تند گفت غذا خوردی؟ گفتم نه. با لحن تند و اشاره خشن دست گفت بیا دیگه! ولی نمی فهمم چه ربطی به فضایل اخلاقی داره؟[/]

سلام
بد ندیدم مطلبی را که تجربه بهم ثابت کرده را براتون بازگو کنم ...
چیزی که تجربه شخصی برای بنده در مورد شیطان ثابت کرده ! ... چیزی که درباره مفهوم دشمن اشکار فهمیدم ...شیطان همون قدر که بدلکار خوبی هست دشمن بدون گذشتی هم هست ! واقعا بدون گذشته حتی از کوچکترین چیز هم نمیگذره ...تجربه کردم هر بار که میخوای جلو بری سعی میکنه به سمتی منحرفت بکنه اما کافیه توقف بکنی و یک جا نرمش نشون بدی یک قدم عقب رفتی ...ده قدم شما را به عقب هل میده ...

با تشکر از جناب روح بخش بابت موضوعات بکرشون و همچنین عرض تشکر از تجارب ارزشمند برادران دیگر بویژه مهدی و علی.

منم با ندیدن تلویزیون موافق هستم.چون دیدن خواب و رویاهای صادق و الهی مستلزم داشتن [="blue"]خیال پاک[/] هستش.خیال پاک هم حاصل نمیشه مگر از پاکی چشم.

ندیدن تلویزیون واقعا تاثیر داره و کسانی که نفس پاک تری دارند نمی تونن تلویزیون نگاه کنند.حدیثی از احتمالا امام علی (ع) شنیدم که ایشون فرمودند: [="blue"]نبین تا ببینی[/].

من از وقتی تو خیابون حواسم به چشمم بود و حتی اجازه نمیدادم تصادفی به نامحرم بیوفته و دیدن تلویزیون رو محدود کردم آرامش بی نظیری در وجود خودم پیدا کردم.آرامشی که تا به حال تجربه نکرده بودم.

یه حدیث دیگه هم از امام علی (ع): [="blue"]هرکس چشمانش در بند کند دلش آزاد میگردد و برعکس[/].

البته فقط نگه داشتن چشم نیست اما چشم به فرمایش امام علی (ع) ناسپاس ترین عضو هستش و اگر این عضو رو حفظ کنیم حفظ کردن بقیه ی اعضا راحت تر هستش.

در حال حاضر من در حال درمان زود رنجی خودم نسبت به خانواده ام هستم(نه نسبت به مردم) و کاش از بین تجارب شما درمانشو بیابم.

پس خیلی مراقب چشماتون باشید که چشم کتاب دل هستش و:

[="blue"] ز دست دیده و دل هردو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد[/]

و اجازه ندید خوراک های مسموم و نامحرم های تلویزیون دل شمارو مریض کنند و از حضور قلب شما در نماز بکاهند.

یکی از تجربیات من در باب آرامش درونی، گوش نکردن به موسیقی اعم از حلال و حرامش، سنتی و امروزی اش می باشد.
شما می توانید چهل روز از گوش دادن به هر نوع موسیقی پرهیز کنید، بعد از آن یک قطعه موسیقی حلال ملایم گوش کنید، خواهید دید، درونتان به هم می ریزد. درست مثل کسی که چند روزی هوای پاک استنشاق کند و بعد که وارد شهر می شود، دچار سرگیجه می گردد.
نگذاریم تا با تقسیم موسیقی به خوب و بد، ما را به سمت آن بکشانند. شاید موسیقی، پستان گاوها را پر شیر کند!! ولی قلب ما را از فهم حکمت و تأثیر موعظه، بازداشته و آن را خشک می کند!

با سلام
چندسال پیش زمستون که دانشجو بودم در صف اتوبوس منتظر-ساعت 9 شب بود و خیلی خسته بودم-توخیابون بهار-چند تا اتوبوس اومد و جا نشدم-دیگه کلافه شده بودم همش دعا میکردم-خیلی سرد بود -ماشینهای شخصی هم نگاه نمیکردن.
تو دلم داشتم با خدا غرغر میکردم-یه لحظه شیطان رفتم تو جلدم و از ته دل لرزیدم.با خودم گفتم ببین نزدیک 40 دقیقه است که اینجا تو سرما داری میلرزی و 124000 +تمام ائمه رو صدا زدی میبینی که خبری نیست .یه جورائی داشتم ایمانم رو از دست میدادم -شاید هم از دست دادم نمیدونم-یه لحظه گفتم بابا اینا همش الکیه (امیدوارم کسی دچار نشه) میدونم بیشتریاتون باور نمیکنید. به محض اینکه این افکار از ذهنم گذشت یه ماشین مدل بالا جلوی پام ایستاد -خالی بود گفتم سیدخندان-گفت بیا بالا . آدم خوش برخوردی بود به سیدخندان که رسیدیم گفت مسیر من ....به سمت فرعی می رفت .گفتم اگه اشکال نداره مسیر من هم اونطرفه . خلاصه از چند تا فرعی گذشت تا به سر خیابون خودمون رسید . پیاده شدم.کرایه نگرفت.8 دقیقه تا خونمون راه بود.فقط بگم که تا در خونه گریه کردم و گریه کردم که چقدر بدبختم ؛ چقدر ضعیفم ,چقدر حقیرم الان که این رو میگم موهای تنم سیخ شده .همیشه وقتی یاد اون شب میافتم از خودم خجالت میکشم- اون خاطره خیلی رو من تاثیر گذاشت و خیلی صبرم زیاد شد و همیشه میدونم که خدا بامنه و بهم توجه داره ولی واقعا خجالت داره که یکی مثل من اینقدر بدبخت که از سرمای چند دقیقه ای داشت کافر میشد و یکی هم مثل اون بانو که تو اون دریای غم گفت: " ما رایت الا جمیلا ".

سلام و خسته نباشید
قبل از اینکه از تجربیات شخصی خودم بگم
لازم می دونم که از تمام دوستان تشکر کنم از اینکه تجربیات شخصی خودشون رو بیان کردند خیلی از تجربیات برای من تازگی داشت خیلی متشکرم
اگر بخوام از تجربه شخصی خودم بگم
می گم هر وقت احساس کردید که بار گناهانتون زیاد شده روزه بگیرید
روزه بهترین درمان برای کنترل و تهذیب نفس هست چون همه اعضاء بدن رو درگیر می کنه چشم ، گوش ، زبان و ...
کنترل نگاه و زبان خیلی موثر هست
نمی خوام از خاطره یا تجربه ای صحبت کنم
ولی خودم این راهکارها رو انجام دادم و نتیجه شو هم دیدم.

موفق باشید.

:Gol:سلام دوستان !
خدمت به پدر و مادر مخصوصاً وقتی اونها به سن پیری رسیده باشن و یه جورایی جدی تر به ما نیاز دارن ،
معجزه می کنه ، اما یه مشکلی داره واونم اینکه تا خداوند حس شفقت و خشوع نسبت به اونها و بهت نده کار فوق العاده سخت و لج دربیاره !چون قلب خاشع می خواد . تجربه ی هر دو حالت و داشتم ، اگه بخوای مستمر انجامش بدی کار واقعاً سختی ِ!!
خدمت به اونها در سن پیری از کارایی که شرک کمتری داره (به عقیده ی بنده )، چون از شرک های ما آدم ها این ِ که اسیر قالب ها هستیم وبدون قالب های قشنگ حقیقت واسمون تلخ ِ و این بنده خداها بخاطر پیری نه صورت زیبا یی براشون می مونه و معمولاً نه اخلاق خوشی!!
اما اگه توفیقش نصیب بشه واقعاً روزنه ی نوری می شه که مشکل گشاست !
انشالله خدا توفیقش و عنایت کنه که مصداق بزرگی از شکر خداست :Gol::Gol:

سلام
در موارد پیش آمده اولین چیزی که در ترک فکریا عمل گناه در من اثر گذاشته یاد مرگ بوده اینکه در همان لحظه فکر یا عمل به گناه اگر ملک موت به سراغم آید و زندگیم خاتمه یابد با چه رویی به وادی دیگر وارد خواهم شد و با چه رویی از خدا طلب بخشش خواهم کرد و از ائمه برای شفاعت کمک خواهم گرفت.

[="Arial Black"][="Blue"]

aaabbb;284349 نوشت:
من الان می خوام بدونم که بالاترین درجه فروتنی چی هست؟
یعنی گیریم که به همه سلام میدیم و این کار هم برامون عادی شده بعد از این باید چی کار کنیم که فروتنیمون بیشتر بشه
چیزه خوبی گفتی تصمیم دارم این کار رو بکنم

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خوبم
در جواب سوال کاربر محترم جناب aaabbb باید بگویم اساسا تواضع و فروتنی بر دو قسم است: 1-تواضع در برابر خدا که شامل تواضع، در برابر حق و قانون خدا، تواضع در برابر پیامبران و امامان و اولیاء خدا می شود.
امیرمؤمنان علی علیه السلام در گفتاری در بیان فلسفه عبادات می فرماید: [="DarkGreen"]ساییدن پیشانی که بهترین جاهای صورت است بر خاک در سجده نماز، موجب تواضع است، و نهادن اعضای پر ارزش بدن بر زمین دلیل و نشانه کوچکی، و چسبیدن شکم به پشت بر اثر روزه باعث فروتنی است.[/]» (1)
امام صادق علیه السلام در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «[="DarkGreen"]ما اکل رسول الله متکئا منذ بعثه الله عز و جل نبیا حتی قبضه الله الیه متواضعالله عز و جل ; از آن هنگام که پیامبر اسلام (ص) از طرف خدا مبعوث به رسالت شد، تا هنگام رحلت برای رعایت تواضع در پیشگاه خدا هرگز در حال تکیه بر چیزی، غذا نخورد.[/]»
روایت شده روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب فرمود: «من چرا حلاوت و شیرینی عبادت را در شما نمی بینم؟» آنها عرض کردند: شیرینی عبادت در چیست؟ پیامبر در پاسخ فرمود: «ا[="#006400"]لتواضع; تواضع و فروتنی موجب کسب شیرینی و لذت عبادت خواهد شد[/].» (2)
2- تواضع در معاشرت با مردم، اعم از دوست، همسایه، پدرو مادر، معلم واستاد، همکار و... از نشانه های این قسم از تواضع این است که انسان در برابر مردم، خوش رو، خوش برخورد است.
امام باقر علیه السلام می فرماید: « [="#006400"]تواضع آن است که به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قناعت کنی و هنگام ملاقات با کسی، در سلام کردن پیشی گیری، و در گفتگوها از جر و بحث پرهیز کنی گرچه حق با تو باشد[/].» (3)
شخصی از حضرت رضا علیه السلام پرسید: حد و مرز تواضع چیست که اگر کسی آن را رعایت کند به عنوان متواضع به حساب می آید؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «[="#006400"]تواضع دارای درجاتی است، یکی از آن درجات این است که انسان موقعیت نفس خود را بداند، و آن را با قلب سالم در همان جایگاه قرار دهد، و برای دیگران همان را بپسندد که برای خود می پسندد، هرگاه از کسی بدی دید، آن را با نیکی پاسخ دهد، خشم خود را فرو برد، از گناهان مردم بگذرد، و آنها را مورد عفو قرار دهد[/].»(4)
پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه، خطبه 192.
2- تنبیه الخواطر (مجموعه ورام)، ص 166
3- المصباح المنیر، ص 341; بحارالانوار ج 78، ص 176.
4- اصول کافی، ج 2، ص 124.
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

همنشینی با دوستان خوب و افراد مهذب و پی گیری سخنان افراد کامل نعمتی بزرگیست. آفتی که این روش دارد البته اینست که این ارتباط سطحی بماند و تو تنها محو در زیبایی و رشد افراد کامل شوی بی آنکه خودت دست به کار شوی.

موضوع قفل شده است