نمونه احاديث جعلي - قرآن 17000 آيه داشته‘ تحريف شده!

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نمونه احاديث جعلي - قرآن 17000 آيه داشته‘ تحريف شده!

پیش درآمدی بر بحث غلو در عقاید *

در نیمه دوم قرن دوم هجری جمعی از غالیان افراطی از قبیل مغیره بن سعید و ابوالخطاب و همفکرانش چون مفضل بن صالح ابوجمیله و عبدالله بن قاسم حضرمی و دیگران مکتب غلو را تاسیس کردند و برای ترویج مسلک خود روایاتی ساختند و به ائمه اهل بیت نسبت دادند تا مردم سخنشان را قبول کنند و با اینکه ائمه (ع) شدیدا با این غالیان مبارزه می کردند آنان توانستند تا حد زیادی مسلک خود را ترویج کنند و جا بیندازند . این گروه منحرف افکار خود را در قالب حدیث می ریختند و به ائمه (ع) نسبت می دادند و عده ای را مامور کرده بودند تا به صورت عوامل نفوذی خودرا طرفدار ائمه معرفی کنند و بعد از آنکه اطمینان اصحاب ائمه را جلب کردند کتاب های اصحاب ائمه را بگیرند به نام اینکه می خواهند اخبار آنها را رونویسی کنند ، آنگاه اخبار جعلی را وارد کتاب های رونویس شده می کردند و اصل کتاب ها را به صاحبان آنها بر می گرداندند . این کتاب های رونویس شده تکثیر می شد و بین مردم منتشر می گشت در حالی که کسی نمی دانست این اخبار جعلی که در این کتاب ها هست به دست صاحبان اصلی این کتاب ها نوشته نشده و از مجعولات غالیان است و بدینگونه کتاب هایی که مشتمل بر روایات جعلی و غلوآمیز بود همه جا منتشر می شد و به شهرهای دیگر می رفت و در همه دنیای اسلام رواج می یافت .

بصور مثال سه مورد زير بيان مي شود :

1- حديث ، قرآن 17000 آيه داشته است !

مرحوم کلینی که فرضا می خواست روایات را از کتاب های اصحاب ائمه بگیرد و در کتاب کافی بنویسد از کتاب هایی که به نا م اصحاب ائمه بود و در بازار و نزد وراقان وجود داشت این اخبار را می گرفت و در کتاب کافی می آورد و مثلا روایتی که می گوید " قرآنی که خدا بر پیغمبرش نازل کرد هفده هزار آیه بوده و بیشتر آن از بین رفته است : " 1 ، این حدیث را کلینی از کتاب علی بن حکم نابینا گرفته و در کافی آورده است و به ظن قوی آن را یکی از غالیان اخباری مسلک که قائل به تحریف قرآنند جعل کرده است تا تحریف قرآن را ثابت کند کلینی هم از روی حسن ظن آن را در کافی آورده و احتمالا به مضمون آن معتقد گشته است .

2- حديث ، خداوند سرنوشت ائمه را در لوحي به پيامبر عرضه كرده كه بايد همان كنند !

مفضل بن صالح ابوجمیله که یک غالی دروغگوست 2، چون معتقد بوده است که امام حسین(ع) دانسته برای کشته شدن حرکت کرده وعمدا خود را به کشتن داده است این مطلب را در قالب حدیثی ریخته و در کتاب خود آورده است . او می گوید : خداوند در لوحی نوشته بود که امام حسین(ع) باید با یک عده از اصحاب خود برای کشته شدن حرکت کند و این لوح را جبرئیل برای پیغمبر اکرم آورد که به ائمه بدهد و در این لوح برای هر امامی دستور خاصی نوشته بود که باید هر امامی مهر مربوط به خود را از نامه بگشاید و هر چه زیر آن نوشته است اجرا کند ، پس آنگاه نوبت به امام حسین(ع) رسید ، مهر مربوط به خود را از نامه گشود و دید زیر آن نوشته است : تو باید همراه اقوامی برای شهادت بیرون بروی و امام به همین دستور الهی عمل کرد و عمدا برای کشته شدن رفت ، این مطلب را مفضل بن صالح ابوجمیله به نامه خدایی نسبت داده است تا اگر کسی گفت : شرعا جایز نیست کسی عمدا خود را به کشتن بدهد بگوید این دستور خاص خدایی ، مافوق قانون و موازین شرعی است و کسی حق چون و چرا درباره آن ندارد .3

ظن غالب این است که خود کلینی به مضمون این حدیث معتقد شده و با اطمینان خاطر آن را در کافی ثبت کرده است و سپس دیگران با اعتماد به کلینی مضمون این حدیث را قبول کرده و به آن استدلال نموده اند . مثلا مرحوم آیه الله حاج میرزا ابوالفضل زاهدی قمی در کتاب خود 4 نوشته است : حدیث " واخرج بقوم الی الشهاده " دلیل این است که امام حسین(ع) دانسته به قصد کشته شدن حرکت فرموده است . و این از شخصیتی مانند او خیلی عجیب است که نه توجه دارد به اینکه راوی این حدیث ابوجمیله کذاب است و نه توجه دارد به اینکه مضمون این حدیث با موازین شرعی سازگار نیست چون طبق دلیل های شرعی جایز نیست کسی عمدا خود را به کشتن بدهد.
مرحوم سید مرتضی علم الهدی به نقل شیخ طوسی می فرماید : حرام است که انسان خود را عمدا به کشتن بدهد 5 ، ولی افراد خوش باور مانند مرحوم زاهدی که خیلی زود به هر حدیثی اعتماد می کنند ، به مضمون این حدیث معتقد شده و آن را تکرار می کنند و هم اکنون بسیاری از اهل منبر بر مبنای همین حدیث مجعول قیام امام حسین(ع) را برای مردم تحلیل می کنند که امام مامور بوده است عمدا خود را به کشتن بدهد و آن قدر این مطلب را تکرار کرده و می کنند که برای آنان و نیز برای بعضی از مردم به صورت یک فرهنگ درآمده است !
حالا در اینجا سوالی پیش می آید که با توجه به اینکه عمل امام حسین (ع) برای مردم الگو و حجت است آیا پیروان ائمه باید تا قیامت برای کشته شدن حرکت کنند و هرگز برای تشکیل حکومت و سرنگونی ظالمان اقدام نکنند و بدین گونه تا ابد ظالمان بر سرکار باشند و پیروان ائمه سرکوب شوند ؟!

3- حدیث ، ائمه به هر چيز و سرنوشت خود علم دارند!

عبدالله بن قاسم حضرمی که نجاشی درباره او می گوید : کذاب است ، حدیثی را که به امام صادق (ع) نسبت داده اند بدین صورت نقل می کند :

"هرامامی که نداند چه چیزی به او می رسد و به سوی چه سرنوشتی می رود او حجت خدا بر خلقش نخواهد بود ." 6

این حدیث با آیه 9 سوره احقاف مخالف است زیرا در آیه مزبور آمده است : " ای پیغمبر ! به مردم بگو : من اولین پیغمبر نیستم و من نمی دانم چه به سرم می آید و نمی دانم چه بر سر شما می آید . من پیروی نمی کنم مگر آنچه را که به من وحی می شود و من نیستم مگر انذار کننده آشکار ." 7

این آیه صریحا می گوید : " پیغمبر از سرنوشت خود و امتش آگاه نیست " ولی حدیث این راوی کذاب می گوید : " هر امامی که از سرنوشت خود آگاه نباشد او حجت خدا نخواهد بود و معلوم است که مقام امام از مقام پیغمبر پایین تر است و در جایی که پیغمبر از سرنوشت خود آگاه نباشد امام به طریق اولی از سرنوشت خود آگاه نیست " .

جای تاسف است که جماعتی از اهل علم و صاحبان قلم برای اثبات علم غیب امام به حدیث این راوی کذاب عبدالله بن قاسم حضرمی استدلال کرده اند و از جمله آنان استاد مصباح یزدی در کتاب " راهنما شناسی " حدیث مزبور را آورده و برای اثبات علم غیب امام به آن استناد کرده است . 8

استاد مصباح در حالی که غرق در عشق امام بوده است این حدیث را برای اثبات علم غیب امام آورده و در آن حال دیگر فکر نکرده است که سند این حدیث صحیح است یا نه و نیز این حدیث موافق قرآن است یا نه ؟

در حالی که ما وظیفه داریم حدیث مخالف قرآن را دور بیندازیم . 9 حدیثی که استاد مصباح به آن استناد کرده است هم مخالف قرآن است و هم راوی آن کذاب است . آیا با چنین حدیثی می توان راهنما شناسی کرد و به محتوای آن معتقد شد ؟ این حدیث خواننده کتاب راهنما شناسی مصباح را گمراه می کند و برای طلاب جوان سم قاتل بلکه مهلک تر از سم است زیرا سم فقط به بدن انسان آسیب می رساند ولی این حدیث عقل و اندیشه را می کشد .

باید دانست که غیر از استاد مصباح جمع دیگری از اهل قلم نیز برای اثبات علم غیب امام به همین حدیث جعلی استناد کرده اند که اسامی آنان را ذیلا می آوریم :

1- محمد حسین مظفر در کتاب غلم امام ، ص 53
2- سید احمد فهری زنجانی در کتاب سالار شهیدان ، ص 236
3- مرتضوی لنگرودی در کتاب یک تحقیق عمیق تر ، ص 54
4- اشعری و آل طه در کتاب یک بررسی مختصر ، ص 16
5- علی کاظمی در کتاب راه سوم ، ص 23
6- عطایی خراسانی در کتاب ضمیمه افسانه کتاب ، ص 511
7- محمد علی انصاری در کتاب دفاع از حسین شهید ، ص 43
8- علی اکبر غفاری در مقدمه کتاب بررسی تاریخ عاشورا ، ص 30
می بینم که چگونه جماعتی از اهل قلم مانند استاد مصباح فریب حدیث مجعول این راوی کذاب عبدالله بن قاسم حضرمی را خورده و برای اثبات علم غیب امام به حدیث این مرد کذاب استناد کرده اند !

این که گروهی از اهل قلم فریب حدیث جعلی این مرد کذاب را خورده اند دلیل است که غالیان توانسته اند جماعت معتنابهی از اهل قلم را به دنبال خود بکشانند و مکتب غلو را تقویت کنند و این به ما می فهماند که این غالیان تا حد زیادی در کار خود موفق شده و به هدفشان رسیده اند ..... و اینجاست که انسان متعهد احساس وظیفه می کند که باید در مقابل این جریان فکری انحرافی بایستد و حقایق را بگوید .

تذكر : به زير نويسها توجه كافي بشود .

................................................
ادامه دارد

[=Times New Roman]زیرنویس ها :

[=Times New Roman]* به مطالب زیر مراجعه شود :

[=Times New Roman]+ غلو – در آمدي بر افكار و عقايد غاليان در دين ( http://mahsan.parsiblog.com/-923055.htm )
[=Times New Roman]+ حدیث های خیالی در تفسیر مجمع البیان ( http://mahsan.parsiblog.com/-1123661.htm )

[=Times New Roman]1- اصول کافی- جلد4- کتاب فضل القرآن – صفحه 456 یا كافي، ج2، ص634، حديث 27 - علیّ بن الحکم ٬ عن هشام بن سالم ٬ عن ابی عبدالله (ع) قال: انّ القرآن الّذی جاء به جبرئیل (ع) الی محمّد (ص) سبعه عشر ٲلف آیه.
[=Times New Roman]... امام صادق (ع) فرمود : براستی قرآنیکه جبرئیل برای محمد (ص) آورده است هفده هزار آیه بوده است.

[=Times New Roman]2- خلاصه الرجال - علامه حلی ، ص 258

[=Times New Roman]3- اصول کافی – جلد 1 ، ص 280-

[=Times New Roman]حدیث کامل :[=Simplified Arabic]محمد بن يحيى والحسين بن محمد ، عن جعفر بن محمد ، عن علي بن الحسين بن علي ، عن إسماعيل بن مهران ، عن أبي جميلة ، عن معاذ بن كثير عن أبي عبدالله عليه السلام قال : إن الوصية نزلت من السماء على محمد صلى الله عليه وآله كتابا لم ينزل على محمد صلى الله عليه وآله كتاب مختوم إلا الوصية ، فقال جبرئيل عليه السلام : يامحمد هذه وصيتك في امتك عند أهل بيتك ، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله : أي أهل بيتي يا جبرئيل ؟ قال : نجيب الله منهم وذريته ليرثك علم النبوة كما ورثه إبراهيم عليه السلام وميراثه لعلي وذريتك من صلبه فقال : وكان عليها خواتيم قال : ففتح عليعليه السلام الخاتم الاول ومضى لما فيها ثم فتح الحسن عليه السلام الخاتم الثاني ومضى لما امر به فيها .
[=Simplified Arabic]فلما توفي الحسن ومضى فتح الحسن عليه السلام الخاتم الثالث فوجد فيها أن قاتل فاقتل وتقتل ، واخرج بأقوام للشهادة لا شهادة لهم إلا معك قال : ففعل عليه السلام فلما مضى دفعها إلى علي بن الحسين [=Times New Roman] .
[=Times New Roman]و روايت بالا در باب ‏« ان الائمة(ع)لم يفعلوا شيئا الا بعهد من الله عز و جل و امر منه لا يتجاوزونه ‏» در كتاب شريف اصول كافى وارد شده است ، كه مرحوم كلينى به سند خود از معاذ بن كثير از امام صادق(ع) روايت كرده كه فرمود:
[=Times New Roman]( براستى كه وصيت ‏به صورت كتابى از آسمان بر محمد(ص) نازل گرديد، و نامه مهر شده‏اى جز وصيت ‏بر آن حضرت نازل نشد ، و جبرئيل عرض كرد : اى محمد اين است وصيت تو در امتت كه نزد خاندان تو خواهد بود. رسول خدا(ص)فرمود : اى جبرئيل كدام خاندانم ؟ عرض كرد : برگزيدگان خدا از آنها و دودمانشان.تا علم نبوت را از تو ارث برند همان گونه كه ابراهيم به ارث نهاد ، و اين ميراث از على و فرزندان صلبى اوست.براستى وصيت را مهرهايى بود ، پس على(ع)مهر اول را گشود و هر چه در آن بود بر طبق آن عمل كرد ، سپس حسن(ع)مهر دوم را گشود و هر چه در آن بود بدان عمل كرد ، و چون حسن(ع) از دنيا رفت، حسين(ع) مهر سوم را گشود و ديد در آن دستور خروج و كشتن و كشته شدن بود و نوشته بود كه مردمى را براى شهادت با خود ببر كه جز به همراه تو شهادتى براى آنها نيست و آن حضرت اين كار را كرد، و چون او از دنيا رفت آن وصيت را قبل از شهادت به على بن الحسين(ع) داد، و او مهر چهارم را گشود و در آن ديد كه نوشته است‏ سكوت كن...)

[=Times New Roman]4- مقصدالحسین – حاج میرزا ابوافضل زاهدی ، ص 27 و 28

[=Times New Roman]5- تلخیص الشافی – سید مرتضی ، جزئ چهارم

[=Times New Roman]6- اصول کافی – ج 1 ، ص 258- " ای امام لایعلم ما یصیبه و الی ما یصیر فلیس ذلک بحجه لله علی خلقه "

[=Times New Roman]7- سوره احقاف – آیه 9 -" قل ما کنت بدعا من الرسل و ما ادری ما یفعل بی و لابکم ان اتبع الا ما یوحی الی و ما انا الا نذیر مبین "

[=Times New Roman]8- راهنما شناسی – مصباح یزدی ، ص 482

[=Times New Roman]9- بحار‌الأنوار- مجلسي ، ج48 ، ص103- هشام بن حكم برايم نقل كرد كه از امام صادق (ع) شنيده است كه مي‌فرمود:
[=Times New Roman]لا تقبلوا علينا حديثاً الا ما وافق القرآن و السنة ، أو تجدون معه شاهداً من أحاديثنا المتقدمة ، فان المغيرة بن سعيد لعنه الله دس في كتب أصحاب أبي أحاديث لم يحدث بها أبي فاتقوا الله و لا تقبلوا علينا ما خالف قول ربنا تعالي و سنة نبينا محمد صلي‌الله‌عليه‌وآله فانا إذا حدثنا قلنا: قال الله عز و جل، و قال رسول الله صلي‌الله‌عليه‌وآله .
[=Times New Roman]يعني : بر ما تنها حديثي را بپذيريد كه با قرآن و سنت موافق باشد يا همراه آن شاهدي از احاديث پيشين ما بيابي؛ چون مغيرة بن سعيد كه نفرين خدا بر او باد، در كتابهايِ شيعيان پدرم احاديثي را كه نفرموده بود، جاي داد؛ پس از خدا پروا كنيد و آنچه را كه با سخن پروردگارمان و سنت پيامبرمان مخالفت دارد، به ما نسبت ندهيد؛ زيرا ما هرگاه حديث نقل مي‌كنيم، مي‌گوييم: خداي عز و جل فرمود؛ رسول خدا(ص) فرمود.

[=Times New Roman]منبع : اقتباس از کتاب " غلو " ، درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین – مرحوم آیه الله صالحی نجف آبادی ، مقدمه کتاب و سايتهاي :
[=Times New Roman]http://www.m-nasr.com/Content_fa/?iPage=378

[=Times New Roman]http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=102834

[=Times New Roman]محمد صالحی – 17 / 1 / 89

[=Times New Roman]http://mahsan.parsiblog.com/

m_salehy;57138 نوشت:
این گروه منحرف افکار خود را در قالب حدیث می ریختند و به ائمه (ع) نسبت می دادند

سلام عليكم جميعا

تعداد فرق غالی بنا بر آنچه که ذکر کرده اند بیش از 150 فرقه می شده و این اشخاصی که نام بردید هر کدام بنیانگذاران فرقه ای عقیدتی از این مجموعه غلات بودند.

رجوع کنید به کتاب فرهنگ فرق اسلامی صفحه 346 - دکتر محمد جواد مشکور - نشر آستان قدس

یاحق

m_salehy;57138 نوشت:
حديث ، خداوند سرنوشت ائمه را در لوحي به پيامبر عرضه كرده كه بايد همان كنند !

حدیثی که شما اشاره میکنید حدیث لوح است که سند بسیار معتبری هم داره!
کافی به سند خودش از ابو نصیر و او از امام صادق علیه السلام اورده
متن حدیث و اسناد دیگر اون رو در لینک زیر ببینید:

http://www.mazaheb.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2092:1390-02-04-07-39-07&catid=46&Itemid=19

m_salehy;57138 نوشت:
او می گوید : خداوند در لوحی نوشته بود که امام حسین(ع) باید با یک عده از اصحاب خود برای کشته شدن حرکت کند و این لوح را جبرئیل برای پیغمبر اکرم آورد که به ائمه بدهد و در این لوح برای هر امامی دستور خاصی نوشته بود که باید هر امامی مهر مربوط به خود را از نامه بگشاید و هر چه زیر آن نوشته است اجرا کند ، پس آنگاه نوبت به امام حسین(ع) رسید ، مهر مربوط به خود را از نامه گشود و دید زیر آن نوشته است : تو باید همراه اقوامی برای شهادت بیرون بروی و امام به همین دستور الهی عمل کرد و عمدا برای کشته شدن رفت ،


ا
ولا
متن حدیث در باره امام حسین علیه السلام این است:
حسين را خزانه‏دار وحى خود ساختم و او را به شهادت گرامى داشتم و پايان كارش را به سعادت رسانيدم. او برترين شهداست و مقامش از همه آنها عالى‏تر است. كلمه تامه (معارف و حجج) خود را همراه او و حجت رساى خود را نزد او قرار دادم.
نه انکه شما فرمودید!!

دوما این از واضحات است که قیام امام لازم بوده!ریخته شدن خونشان در ان شرایط تنها راه بوده!شما اگر اندکی تاریخ اون زمان رو مطالعه کنید میبینید که فهم این مطلب که امام در کربلا با مشکل جدی که احتمال بسیار بسیار زیاد شهادت داره نیازی به علم غیب نداره......
همون طور که بسیاری در مکه این رو به امام گفته توصیه میکردند که از رفتن منصرف بشه!

سوما حدیث لوح تنها حدیثی نبود که از شهادت امام در کربلا خبر میداد احادیث مشهور معتبر از پیامبر و امام علی در این باره هست.اگر خواستید بیان میکنم

چهارما

m_salehy;57138 نوشت:
این مطلب را مفضل بن صالح ابوجمیله به نامه خدایی نسبت داده است تا اگر کسی گفت : شرعا جایز نیست کسی عمدا خود را به کشتن بدهد بگوید این دستور خاص خدایی ، مافوق قانون و موازین شرعی است و کسی حق چون و چرا درباره آن ندارد .3

امام علم به این امر داشتند که در کربلا کشته خواهند شد اما این به معنی خودکشی نیست!!مگر فقط ما در مورد امام حسین این رو داریم مگه در احادیث معتبر ما نیامده که امام علی فرمودند پیامبر به من گفته بود که محاسنت با خون سرت خضاب خواهد شد!!؟شواهد تاریخی بسیاری هست که اثبات میکنه امام از این مطلب اطلاع داشتند!ایا رفتن امام به مسجد خود کشی بود!!؟
علم ائمه علم الهی است و باید ویژگی های اون رو نیز داشته باشه!علم الهی در بسیاری از امور وارد نمیشه تا از مردم سلب اختیار نشه!در این مورد هم همین طوره!

پنجما با استدلال دیگر هم اثبات میشود که عمل امام خودکشی نبوده!!
با نامه های کوفیان به امام همان طور که خودشون هم در یکی از سخنانشون فرمودند حجت رو بر ایشون تمام کرد!!و وظیفه ی ایشون بود که به این سفر برند!مثل نقل دیگری که هست که وقتی که مردم بعد از مرگ عثمان به امیرالمونین هجوم بردند و حضرت فرمودند اگر حجت با این عمل بر من تمام نمیشد خلافت را نمیپذیرفتم...
با این حرف شما بسیاری از شهدای جنگ تحمیلی هم خودکشی کردند!
شهید فهمیده هم الان در جهنمه!!!!!.....
بله؟؟!!
از این موارد زیاد در تاریخ داریم!این خود کشی نیست!خداوند در قران از ما نخواسته جان و مال خود رو در راه او فدا کنیم؟!؟!
این خودکشی است؟!؟!

m_salehy;57138 نوشت:
حدیث ، ائمه به هر چيز و سرنوشت خود علم دارند!

در مورد مضمون این حدیث هم که میفرمایید غلطه و با قران در تضاد است اینطور نیست!
شما رد میکنید که ائمه ما دارای علم غیب هستن در حالی که در موارد بسیا بسیار زیادی در تارخ موثق به ان اشاره شده!

ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (44) ]ل عمران

در آیه بالا خداوند می فرماید آن علم غیبی را که جز خودمان ندارد به تو وحی کردیم

این ایه رو که در تایید داشتن علم غیب است انکار میکنید!؟!

نکته مهم اینجاست که خداوند در آیاتی که می فرماید هیچ کس جز من علم غیب را نمی داند به این معنی است که هیچ معبودی در عالم و هیچ دانای غیبی در کنار خدا و به استقلال از او وجود ندارد و همه چیز از او منشا می گیرد. و این اوست که به بقیه می دهد اگر بخواهد
همانطور که می فرماید (( لا حول و لا قوه الا بالله )) هیچ حول و قوه ای نیست مگر به خدا.

پس اشتباه فاحش شما در این زمینه خیلی واضح آشکار شد. خداوند نفی هر داننده غیبی به غیر از خودش را در عالم کرده نه این که اعطای علم غیب را به دیگران نفی کند!!!!!!!!

در واقع باید گفت خداوند به هیچ کس علم غیب نداده بلکه از طریق وحی و فقط وحی ان هم فقط پیامبران ان هم فقط در بعضی امور و خیلی کم خبر دار کرده که لازمه نبوت و رساندن تبلیغ به مردم بوده نه چیز دیگری (مثلا در مورد سمی که در غذایشان ریختند)

عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً (26)اِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27) جن
دراین آیه هم تفصیل آیاتی که شما ذکر کرده اید آمده است که می فرماید ما علم غیب را به هرکسی که از رسولان که راضی باشیم میدهیم

در مورد ایه ای هم که مطرح کردید ترجمه صحیح تر
ترجمه اینه:
قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا ﴿25﴾
بگو نمى‏دانم آنچه را كه وعده داده شده‏ايد نزديك است‏يا پروردگارم براى آن زمانى نهاده است (25)
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ﴿26﴾
داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمى‏كند (26)
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿27﴾
جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت‏سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت (27)
اولا : دادن علم غیب نیست بلکه اگاه کردن از اخبار غیبی است
بعد هم از طریق جبرئیل است نه عطای علم
ایات دیگر(که ذکر شد )بیشتر توضیح می دهند

پس چرا منکر علم غیب ائمه میشوید؟!؟!؟!.....

m_salehy;57138 نوشت:
باید دانست که غیر از استاد مصباح جمع دیگری از اهل قلم نیز برای اثبات علم غیب امام به همین حدیث جعلی استناد کرده اند

hoorshid;245640 نوشت:
استاد مصباح در حالی که غرق در عشق امام بوده است این حدیث را برای اثبات علم غیب امام آورده و در آن حال دیگر فکر نکرده است که سند این حدیث صحیح است یا نه و نیز این حدیث موافق قرآن است یا نه ؟

حضرت استاد علامه آيت الله العظمي مصباح يزدي (روحي له الفداه) اگر به حديثي استناد كنند قطعا آن حديث درست است بهتر است ديگر از اين تعابير نامناسب استفاده نكنيد اين كار شما توهين به علماي شيعه ميباشد.لطفا كلام خودتان را اصلاح كنيد

m_salehy;57138 نوشت:
عبدالله بن قاسم حضرمی که نجاشی درباره او می گوید : کذاب است ، حدیثی را که به امام صادق (ع) نسبت داده اند بدین صورت نقل می کند : "هرامامی که نداند چه چیزی به او می رسد و به سوی چه سرنوشتی می رود او حجت خدا بر خلقش نخواهد بود ." 6 این حدیث با آیه 9 سوره احقاف مخالف است زیرا در آیه مزبور آمده است : " ای پیغمبر ! به مردم بگو : من اولین پیغمبر نیستم و من نمی دانم چه به سرم می آید و نمی دانم چه بر سر شما می آید . من پیروی نمی کنم مگر آنچه را که به من وحی می شود و من نیستم مگر انذار کننده آشکار ." 7 این آیه صریحا می گوید : " پیغمبر از سرنوشت خود و امتش آگاه نیست " ولی حدیث این راوی کذاب می گوید : " هر امامی که از سرنوشت خود آگاه نباشد او حجت خدا نخواهد بود و معلوم است که مقام امام از مقام پیغمبر پایین تر است و در جایی که پیغمبر از سرنوشت خود آگاه نباشد امام به طریق اولی از سرنوشت خود آگاه نیست " . جای تاسف است که جماعتی از اهل علم و صاحبان قلم برای اثبات علم غیب امام به حدیث این راوی کذاب عبدالله بن قاسم حضرمی استدلال کرده اند و از جمله آنان استاد مصباح یزدی در کتاب " راهنما شناسی " حدیث مزبور را آورده و برای اثبات علم غیب امام به آن استناد کرده است . 8 استاد مصباح در حالی که غرق در عشق امام بوده است این حدیث را برای اثبات علم غیب امام آورده و در آن حال دیگر فکر نکرده است که سند این حدیث صحیح است یا نه و نیز این حدیث موافق قرآن است یا نه ؟ در حالی که ما وظیفه داریم حدیث مخالف قرآن را دور بیندازیم .

با سلام

اینگونه استدلال برای رد روایت صحیح نیست چرا که ضعف سندی روایت دلیل بر جعلی و نادرست بودن روایت نیست بلکه روایت می تواند علی رغم ضعف سندی؛با وجود شواهد و مویداتی مورد پذیرش قرار بگیرد و بالعکس ؛روایتی دارای سند صحیح باشد اما دارای محتوایی جعلی و مردود...به عبارت دیگر بر مبنای وثوق صدوری که بسیاری از فقها و محققین نیز در برخورد با روایات همین مبنا را داشتند منعی برای پذیرش چنین روایاتی(با وجود شواهد و مویدات) نیست.

روایت محل بحث با آیه 9 احقاف نیز منافاتی ندارد چرا كه این آيه نفى" علم غيب مطلق" مى‏كند، نه" مطلق علم غيب"، به تعبير ديگر اين آيه نفى علم غيب استقلالى مى‏كند.

لذا مفاد اين آيه با آيات ديگرى كه نشان مى‏دهد پيامبر ص از غيب آگاهى دارد، مانند آنچه در سوره فتح در باره فتح مكه، و ورود در مسجد الحرام آمده (آيه 27 سوره فتح) و يا آنچه در مورد مسيح ع آمده كه مى‏فرمود: أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ:" من شما را به آنچه مى‏خوريد و در خانه‏ها ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم" (آل عمران- 44) و امثال اينها منافات ندارد، چرا كه آيه مورد بحث نفى" علم غيب مطلق" مى‏كند، نه" مطلق علم غيب"، به تعبير ديگر اين آيه نفى علم غيب استقلالى مى‏كند، ولى آن آيات از علم غيب به بركت تعليم الهى سخن مى‏گويد.

شاهد اين گفتار آيه 26 و 27 سوره" جن" است: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ:" خدا عالم الغيب است، و هيچكس را بر مكنون علم خود آگاه نمى‏كند مگر رسولانى كه مورد رضايت اويند".

علامه طباطبایی ذیل آیه 9 احقاف (قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ‏)می نویسد:

اگر در اين آيه علم به غيب را از آن جناب نفى مى‏كند، منافات با اين ندارد كه به وسيله وحى عالم به غيب باشد، هم چنان كه در مواردى از كلام خداى تعالى به آن تصريح شده، يك جا مى‏فرمايد:" ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ" و جاى ديگر مى‏فرمايد:" تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ" و جاى ديگر مى‏فرمايد:" عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ" و نيز از همين باب است سخن مسيح كه قرآن آن را حكايت نموده، مى‏فرمايد:" وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ" و نيز از يوسف حكايت نموده كه به دو رفيق زندانيش گفت:" لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما".

و وجه منافات نداشتن اين است كه: آياتى كه علم به غيب را از آن جناب و از ساير انبياء (ع) نفى مى‏كند، تنها در اين مقام است كه اين حضرات از آن جهت كه بشرى هستند و طبيعت بشرى دارند علم به غيب ندارند، و خلاصه طبيعت بشرى و يا طبيعتى كه اعلا مرتبه طبيعت بشرى را دارد، چنين نيست كه علم به غيب از خواص آن باشد به طورى كه بتواند اين خاصه و اثر را در جلب هر منفعت و دفع هر ضرر استعمال كند، همان طور كه ما به وسيله اسباب ظاهر جلب نفع و دفع ضرر مى‏كنيم.

و اين منافات ندارد كه با تعليم الهى از طريق وحى حقايقى از غيب برايشان منكشف گردد، همان طور كه مى‏بينيم اگر معجزه مى‏آورند، بدين جهت نيست كه افرادى از بشر و يا برجستگانى از بشرند، و اين خاصيت خود آنان است، بلكه هر چه از اين معجزات مى‏آورند به اذن خداى تعالى و امر او است، هم چنان كه مى‏بينيم در چند جا در پاسخ آنان كه پيشنهاد آيتى كرده‏اند مى‏فرمايد:" قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا"،" قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ"،" وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ" .

شاهد اين جمع جمله‏ اى است كه بعد از جمله مورد بحث و متصل به آن آمده كه فرموده:" إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ" براى اينكه اتصال اين جمله به ما قبل مى‏رساند كه در حقيقت اعراض از آن است، و معناى مجموع دو جمله چنين است: من هيچ يك از اين حوادث را به غيب و از ناحيه خود نمى‏دانم، بلكه من تنها پيروى مى‏كنم آنچه را كه از اين حوادث به من وحى مى‏شود.( ترجمه الميزان، ج‏18، ص: 291)

m_salehy;57138 نوشت:
1- حديث ، قرآن 17000 آيه داشته است ! مرحوم کلینی که فرضا می خواست روایات را از کتاب های اصحاب ائمه بگیرد و در کتاب کافی بنویسد از کتاب هایی که به نا م اصحاب ائمه بود و در بازار و نزد وراقان وجود داشت این اخبار را می گرفت و در کتاب کافی می آورد و مثلا روایتی که می گوید " قرآنی که خدا بر پیغمبرش نازل کرد هفده هزار آیه بوده و بیشتر آن از بین رفته است : " 1 ، این حدیث را کلینی از کتاب علی بن حکم نابینا گرفته و در کافی آورده است و به ظن قوی آن را یکی از غالیان اخباری مسلک که قائل به تحریف قرآنند جعل کرده است تا تحریف قرآن را ثابت کند کلینی هم از روی حسن ظن آن را در کافی آورده و احتمالا به مضمون آن معتقد گشته است .

این شبهه قبلا پاسخ داده شده است.محققان براي حل مشکل حديث فوق دو راه پيشنهاد کرده اند.

نخست بر اختلاف نسخه هاي کتاب وافي فیض کاشانی تاکيد کرده و برآنند که در نسخه هاي معتبر آن، کميت آيات؛ خلاف نسخه هاي ديگر است.

اين حديث در برخي از نسخه هاي معتبر كافي مانند نسخه اي كه نزد مرحوم فيض كاشاني بوده است، با عدد « سبعه آلاف » ضبط شده است.(ر.ك: فيض، بيتا، ج 2، ص 264 ) اين عدد تقريبي است و با تعداد آيات قرآن انطباق دارد. پس مسئله اختلاف نسخه و احتمال سهو قلم از ناسخ به ميان ميآيد و قول به تحريف منتفي خواهد شد. برخي از بزرگان ضمن آنكه نسخه كافي نزد ، مرحوم فيض را معتبرتر از نسخه هاي ديگر م يدانند (ر.ك: شعرا ني، 1388 ق، ج 2 ص 264 / معرفت، 1418 ق، ص 106 ) به اين پاسخ جزم پيدا كردهاند.(همان جا)

پاسخ ديگر آنکه اين کميت را بايد در راستاي وحي تفسيري و يا تفسير آيات قرآن به قطعه هاي کوچکتر مورد ارزيابي قرار دهد.

برای مطالعه بیشتر رک:

مقاله "بررسي و ارزيابي حديث کميت آيات قرآن در کتاب کافي" دکتر نجارزادگان":www.sid.ir

ahmadbazi;245756 نوشت:
استاد مصباح در حالی که غرق در عشق امام بوده است این حدیث را برای اثبات علم غیب امام آورده و در آن حال دیگر فکر نکرده است که سند این حدیث صحیح است یا نه و نیز این حدیث موافق قرآن است یا نه ؟
بهتر بود این بخشو از همون پست1نقل میکردید که شبهه ایجاد نشه من اینو گفتم!بنده هم با اون مخالفم

[=Times New Roman]
انديشه تحريف قرآن در نظر غلات و ادله ايشان مبني بر تحريف شدن قرآن كريم

در فرهنگ فرق اسلامي در صفحه 345 به نقل از کتاب آرا ائمه شیعه درباره غلات و حاشیه بر رجال کبیر استرآبادی - وحید بهبهانی - و مذاهب التفسیر الاسلامی چنین نقل میکند که

غلات شیعه قائل به تحریف قرآنند و قرآن موجود را که معتقدند خلیفه سوم عثمان آنرا جمع آوری نموده قبول ندارند و میگویند او آیات کتاب خدا را تحریف کرد و زیاد و کم نموده است و آیاتی را که درباره ولایت علی علیه السلام بوده از آن حذف کرده اند و معتقدند مصحف کامل و مورد اعتماد را که حضرت علی علیه السلام به خط خود نوشته بود و حضرت رسول آنرا به دخترش فاطمه بخشید و حجم آن 3 برابر حجم نسخه فعلی است از امامی به امام دیگر میرسد و سرانجام به دست حضرت حجه عج امام منتظر می افتد و هم اوست که مردم را در آخرالزمان باین نسخه از قرآن دعوت میکند.

چند كلام درباره چارت انديشه غلات

با وجود نص شريعت الهي انديشه غلو نميتواند قوت بگيرد و نشر پيدا كند مگر اينكه علتي براي نص تعريف شود كه طبق آن عالم و جاهل ميلي به مراجعه به نص و استناد به آن نداشته باشد و يا حتي پرهيز نمايد. كه همانطوريكه نقل شد يكي از عللي كه براي پرهيز از نص نزد غاليان مشهور است بحث تحريف آن توسط خلفاي منفور آنهاست.

لذا آنچه كه بين تمام فرق غالي مشترك است را ميتوان يكي در تضاد واضح عقايدشان با نص شريعت الهي دانست و ديگر اينكه توحيد معاد نبوت امامت و عدل در عقايد تمامي غلات از معني شرعي خود خارج شده و معني كاذب در انديشه غاليان پيدا ميكنند.

مثلا امامت و نبوت با تفويض صفات كامله الهي معناي الوهيت به خود ميگيرند و بدين شكل توحيد و نتيجتا تمامي گذاره هاي اصولي در انديشه غالي مخدوش ميگردد.

ائمه غلات در انديشه سوء استفاده گر خود اهداف ديگري نيز در طرح مساله تحريف قران كريم پيگيري ميكردند كه ميتوانيد در اين مقاله از محمد حسن احمدي با عنوان غاليان و انديشه تحريف قران در اين صفحه آنها را مطالعه نمائيد.

ياحق

bina88;246334 نوشت:
یگویند او آیات کتاب خدا را تحریف کرد و زیاد و کم نموده است و آیاتی را که درباره ولایت علی علیه السلام بوده از آن حذف کرده اند و معتقدند مصحف کامل و مورد اعتماد را که حضرت علی علیه السلام به خط خود نوشته بود و حضرت رسول آنرا به دخترش فاطمه بخشید و حجم آن 3 برابر حجم نسخه فعلی است از امامی به امام دیگر میرسد و سرانجام به دست حضرت حجه عج امام منتظر می افتد و هم اوست که مردم را در آخرالزمان باین نسخه از قرآن دعوت میکند.

خوب اونا شیعه نیستند!!
چون این مسئله با خیلی از احادیث شیعه در تناقض است!
کتاب ایت الله جوادی املی در مورد دلایل نزاهت قران از تحریف در این باره بسیار مفید است!
همه این مسائل رو بررسی کرده و با دلایل عقلانی ثابت کرده اصلا نمیتونه همچین چیزی درست باشه!

hoorshid;246938 نوشت:
خوب اونا شیعه نیستند!! چون این مسئله با خیلی از احا

شیعه که هیچ محاربند و در زمره کفار قرار میگیرند
موضوع قفل شده است