دارم عذاب میکشم تحمل ندارم

تب‌های اولیه

64 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دارم عذاب میکشم تحمل ندارم

سلام به تمامی بچه های اسک دینی
دوستان نمیدونم چه کار کنم دارم عذاب میکشم :Ghamgin: .
من یه دختری رو دوست دارم که خونشون توی کوچه بابابزرگمه و گاهی اوقات که میرم خونه بابابزرگم اونم اونجا میبینمش و برای اینکه جوان کم روئی هستم روم نمیشه باهاش صحبت کنم و به همین دلیل وقتی که میبنمش اتیش میگیرم میدونید چرا نمیتونم باهاش صحبت کنم چون که خانواده های ما هم دیگر و میشناسن برای همینه دل و جرائت ندارم .
البته از نگاه هاش فهمیدم که اونم به من علاقه داره ولی بازم شک دارم !؟ .
حالا این سوال ها برای من پیش اومده :
1. از کجا بفهمم که اون من و دوست داره ؟؟
2. چه کار کنم که این عشق به ثمر برسه ؟؟


کارشناس بحث : حامی

سلام

من اگه جای شما بودم ، به مامانم می گفتم. آدم یه کم خجالت می کشه ، ولی تا جواب قطعی رو نگیره ، وِلت نمی کنه.
[="Blue"]حتی اگه خودت بگی غلط کردم[/].:Khandidan!:

طلوع;244222 نوشت:
سلام به تمامی بچه های اسک دینی
دوستان نمیدونم چه کار کنم دارم عذاب میکشم :ghamgin: .
من یه دختری رو دوست دارم که خونشون توی کوچه بابابزرگمه و گاهی اوقات که میرم خونه بابابزرگم اونم اونجا میبینمش و برای اینکه جوان کم روحی هستم روم نمیشه باهاش صحبت کنم و به همین دلیل وقتی که میبنمش اتیش میگیرم میدونید چرا نمیتونم باهاش صحبت کنم چون که خانواده های ما هم دیگر و میشناسن برای همینه دل و جرعت ندارم .
البته از نگاه هاش فهمیدم که اونم به من علاقه داره ولی بازم شک دارم !؟ .
حالا این سوال ها برای من پیش اومده :
1. از کجا بفهمم که اون من و دوست داره ؟؟
2. چه کار کنم که این عشق به سمر برسه ؟؟

سلام.شما تو سوالتون4 تا غلط املایی دارید، چند ساله هستید؟بخاطرازدواج می گم، نه غلط املایی

با سلام،

1 - اگر روال پاسخ سوال 2 طی شود، پاسخ این سوال هم مشخص خواهد شد. هرچند، اینکه ما به کسی علاقه داشته باشیم و هیچگونه ارتباطی هم وجود نداشته باشد، بیشتر به معنای یک احساس یکطرفه است و مشخص نیست ایشان اصلا شما را به درستی بشناسند.

2 - گرامی معمولا هدف از آشنایی باید مشخص باشد و آشنایی بدون هدف نداریم، اگر قصدی برای زندگی با این شخص دارید، ابتدا شرایط خود را بسنجید، در جهت مطلوب سازی وضعیتتان حرکت کنید و اگر به نظرتان مشکلی ازین لحاظ وجود ندارد، میتوانید بتدریج با نزدیکانتان جهت این موضوع صحبت کنید تا امکان هماهنگی دو خانواده در مورد این موضوع مهیا بشود.

مسلما پس از آن امکان صحبت و آشنایی بیشتر و ارزیابی علائق و سلائق، فراهم میشود.

سلام
داداش گلم شما كه 12 سالته و هنوزم به سن بلوغ نرسيدي!!! به نظر خودت مي توني با يه دختر كم سن و سال تر از خودت ازدواج كني و اون رو خوشبخت كني؟به سواي درامد و مشكلات مالي و.... شما نميتونيد درك درستي از روحيات هم داشته باشيد دوما تجربه خيلي كمي داريد.
قطعا انسان هر چي رشد مي كنه و سنش بالا ميره مسائل بيشتري رو درك ميكنه و طرز تفكرش دائما تغيير ميكنه.شايد اين حس شما ناشي از فضاي غبار آلود جامعه ما باشه.همون طور كه ميدونيد الان خيلي از جوونها با يه دختر خانم رابطه دوستي دارن.اما اين دليل نميشه كه شما هم فكر كنيد اين كار و اين نوع رابطه خوب باشه.لطفا به عواقبش فكر كنيد كه تاثيراتي در آينده تو زندگي مشتركتون داره و يادتون باشه بايد بايد بايد حريم بين زن و مرد حفظ بشه .

رسول خدا (ص) فرمودند :
بين مردان و زنان نا محرم جدايي بيفكنيد زيرا وقتي ديدار و نگاه ها ردوبدل مي گردد دردبي درمان به وجود مي آيد.

لطفا اين سخنراني رو تا آخر گوش بديد *در مورد نگاه به نامحرم و ايجاد علاقه بين نامحرم هست*

ميشداغ;244233 نوشت:
سلام.شما تو سوالتون4 تا غلط املایی دارید، چند ساله هستید؟بخاطرازدواج می گم، نه غلط املایی

من سنم 12 ساله ولی عشقم جوری که حتی حاضرم براش بمیرم

دادا شما فكر نمي كني اگه به خدا توكل كني و يه مقدار صبر كني اين عشق فروكش كنه و طرز تفكرت عوض بشه ؟؟؟

aqa;244524 نوشت:
دادا شما فكر نمي كني اگه به خدا توكل كني و يه مقدار صبر كني اين عشق فروكش كنه و طرز تفكرت عوض بشه ؟؟؟

چرا داداش چند بار سعی کردم فراموشش کنم حتی چند وقت پیش نزدیک 1 یا 2 ماه ندیدمش ولی هر موقعی که ببینمش بازم عشقم فوران میکنه:Ghamgin:

سلام
تاپيك هاي زير را مطالعه كن بزرگوار ميتونه براتون مفيد باشه.
http://www.askdin.com/thread16846.html
http://www.askdin.com/thread6970.html
http://www.askdin.com/thread19574.html
http://www.askdin.com/thread18242.html
http://www.askdin.com/thread9302.html
http://www.askdin.com/thread7614.html

در ضمن شما وقتي شرايط ازدواج را نداري و فرد معتقدي هستي بايد سعي كني كه خودت را از محيط گناه و فكر گناه دور كني و اين عشق ميتونه براي شما مخرب باشه.سعي كن اصلا بهش فكر نكني و هر موقع به ذهنت اومد فكرش خودت را به چيز ديگه مشول كني و اگر ديديش مسيرت را عوش كني.

اینا هیجانات دوران نوجوانی هست !
به دلیل اختلالات هورمونی و ...
حداقل شما صبر کن ۱۵ سالت بشه بعد Smile
این احساسات زودگذر هستن

طلوع;244503 نوشت:
من سنم 12 ساله ولی عشقم جوری که حتی حاضرم براش بمیرم

سلام

من فکر نمی کردم ، شما 12 سال فقط داشته باشی.
هفت ، هشت ساله دیگه به امروزت می خندی.

با این حال اگه فکر می کنی عاشقی ، برای رسیدن به عشقت تلاش کن.

یک فوتبالیست آرژانتینی به نام " گابریل باتیستوتا " بعد از سال ها بازی کردن در ایتالیا در دهه ی 90 میلادی ، و دیدن زرق و برق های بی بدیل این دیار ، بر می گرده آرژانتین و با دختری که در کودکی دوستش بوده ، ازدواج می کنه.
به نظر من ، گابریل ، سمبل کم نظیری از عشق پاک زمینی هست.

سعی کن آدم بدردبخوری از آب در بیای ( نه مثل من:khandeh!:) اوونوقت که بزرگ شده بودی ، برو خواستگاریش ، و ان شاءالله بهش می رسی.
( نیازی نیست که بری ایتالیا ، فوتبال بازی بکنی ها :khandeh!: ، البته اگه بتونی کار رو بکنی ، حتما باهات ازدواج می کنه.)

[=Times New Roman][=Times New Roman]

طلوع;244222 نوشت:
2. چه کار کنم که این عشق به ثمر برسه ؟؟

کلمه ی عشق رو به همین راحتی خرج نکنید بزرگوار!
اینی که شما یه ذره دلت بلرزه، عشق نیست که! خیلی بخوام خوشبین باشم و اسمش رو نذارم هوس، بهش می گم محبت، یا دوست داشتن یا یه چیزی توی همین مایه ها.:read:

جسارت نباشه، چقدر به کلمه "عشق" جفا می کنن اونایی که پست ترین احساسها رو به این واژه ی مقدس ارجاع می دن! بعد هم توی جامعه، بچه و نوجوون و جوون ما، تا یه ذره دلش قیلی ویلی می ره، می گه "آشِغ" شدم!!:Ealam::yes:
!!

خلاصه بگم، این احساسی که شما دارید، اسمش عشق نیست.[=Times New Roman][=Times New Roman]:vamonde:
[=Times New Roman][=Times New Roman] والسلام

اولین پست این تاپیک من رو یاد دورانی انداخت که تقریبا هم سن ایشون بودم و همچین علاقه ای در دلم ایجاد شده بود و البته خیلی هم بهش فکر کردم در طی سالها میخواستم حسابی کار کنم و پول جمع کنم تا من بتونم با دختر مورد علاقه ام ازدواج کنم اما هیچ وقت جرات و جسارت این رو پیدا نکردم که جلو برم و بهش بگم و البته اون هم خیلی زود با یکی دیگه ازدواج کرد البته خیلی یه مدت افسرده بودم اما به این نتیجه رسیدم که شاید قسمت و تقدیر خداوند چیز دیگه ای بوده و من همه چیز رو فراموش کردم

helmon;244583 نوشت:
اینا هیجانات دوران نوجوانی هست !
به دلیل اختلالات هورمونی و ...
حداقل شما صبر کن ۱۵ سالت بشه بعد Smile
این احساسات زودگذر هستن

بازم ممنون از تمامی جوابهای دوستان ولی اونایی که میگن این عشق نیست اشتباه میکنند اگه این عشق نیست پس چیه ؟
شما بگید؟

طلوع;244503 نوشت:
من سنم 12 ساله ولی عشقم جوری که حتی حاضرم براش بمیرم

آخه برادر من معنی عشق و زندگی مشترک رو میدونید؟اگه بهتون پیشنهاد داده بشه همین روزها ازدواج بکن و یه زندگی رو اداره بکن می تونی؟ می تونی مثل پدرتون باشیدو اون دختر خانوم هم مثل مادرتون باشه؟ جای سوال داره که تو جامعه ما چه اتفاقی افتاده که پسر 12 ساله عاشق میشه( یا فکر می کنه عاشق شده) و یکی دیگه شرایط ازدواج رو داره ولی خیلی نگرانه! به درس و مشقت برس

نارحت نشی یه چیزی رک بهت بگم
اینهمه پیشنهاد و توصیه بهت میشه یه جوریی بهونه میاری
چی می خوای بشنویی اینکه برو باهاش دوست شو
اینو می خوای واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:ok:
من تو سن و سال شما که نه عمرا
ولی یه بار همچین تجربه ای رو داشتم .
فکر می کردم اخر عشق که میگن همینه
طرفم اصلا نمیدونست من همچین حسی دارم:Nishkhand:
ولی وقتی دیدم نمیشه امکانش نیست خودمو قانع کردم
به خدا توکل کردم
بعدشم یهو از سرم پرید:Kaf::Gol::Kaf::Gol::Kaf:
الانم واقعا دارم به حماقت خودم میخندم:Khandidan!::khaneh:
که دیگه چی بود تو زندگیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:khandeh!:

طلوع;244222 نوشت:
سلام به تمامی بچه های اسک دینی
دوستان نمیدونم چه کار کنم دارم عذاب میکشم :Ghamgin: .
من یه دختری رو دوست دارم که خونشون توی کوچه بابابزرگمه و گاهی اوقات که میرم خونه بابابزرگم اونم اونجا میبینمش و برای اینکه جوان کم روئی هستم روم نمیشه باهاش صحبت کنم و به همین دلیل وقتی که میبنمش اتیش میگیرم میدونید چرا نمیتونم باهاش صحبت کنم چون که خانواده های ما هم دیگر و میشناسن برای همینه دل و جرائت ندارم .
البته از نگاه هاش فهمیدم که اونم به من علاقه داره ولی بازم شک دارم !؟ .
حالا این سوال ها برای من پیش اومده :
1. از کجا بفهمم که اون من و دوست داره ؟؟
2. چه کار کنم که این عشق به ثمر برسه ؟؟

[/QUOTE/]

با سلام به شما دوست عزیز :Gol::Gol::Gol:
خوشحالم که اولین پستم رو برای شما دارم می نویسم ؛ البته با اجازه سایر بزرگان و اهل فن :Sham::hamdel:

من دوتا چیز بگم برای شروع :
1 - من امسال کنکور دادم و هنوز سربازی نرفته و بیکار!! ، با اعتماد به نفسی بالا ؛ دنبال ازدواجم و کلی تا حالا تحقیقات کردم و با چند نفری هم صحبت کردم و یه کوچولو از شما جلوترم و به همین خاطر به خودم اجازه دادم بهت یه نصیحت برادرانه بکنم که بعد نکته دوم میگم.
2 - یکی از فامیلامون که از من دوسال کوچیکتره ( حدودا 17 سالشه ) دقیقا مثل شماس و حدود یک سال و نیم است که بدجوری عاشق شده ( البته دختر همسایه خودشون یا یکی از فامیلاشون نه ها !! :Cheshmak::Cheshmak: ) مدت زیادی است که بنا به دلایلی با همیم و به کلی با هم جوریم و کلا به هم میرسیم در همین موارد با هم صحبت میکنیم. باز به دلیل همین تجربه هم به خودم اجازه میدم بهت یه نصیحت برادرانه کنم .

اولا به قول یکی از دوستان به همین راحتی به خودت نگو عاشق !! هنوز مونده تا احساساتت کامل رشد کنن ( یعنی به بلوغ احساسی رسیده باشی )
دوما خودت فکر نمی کنی که یکمی این کارا برات زوده ؛ درس و مشقم بذاری کنار بازم هنوز مونده تا به مرحله ازدواج برسی ( در نتیجه هنوز به بلوغ فکری هم نرسیدی )
سوما من تو این وضعیتی که اندکی اش را شرح دادم!! ، به هیچ صراط مستقیمی نتونستم بابامو راضی کنم که حداقل دوسه تا دخترو از همین الان برا دوسه سال دیگه در نظر داشته باشیم. تو با خودت چی فکر کردی ؟؟ که زن گرفتن و مسئولیت یه دختر از خودت کوچیکترو میتونی به همین راحتی قبول کنی و از پسش بربیای ؟؟ ( در نتیجه بلوغ اجتماعی هم نداری )
نکته ای قبل از بخش چهارم : معمولا در این شرایط عاشق فکر میکنه که مراد و دلبرشم به اون علاقه داره و از این حرفا و در واقع چشش یکمی کور شده!
چهارمندش بعد شرعی و دینی مسئله هست : به قول یکی از بچه ها داری بهونه میاری ها !
هیچ جواز شرعی و حتی عقلی برای دوست شدن هیچ دختر و پسری وجود نداره ، بعدشم نصیحت برادرانه ام رو رک میگم امیدوارم بهت برنخوره : مطمئن باش اگرم بهت به قولی پابده اصلا اصلا اصلا به درد زندگی نمیخوره چون به نظر من دختری به هر روش و هر دلیل الکی ای با یک پسر دوست میشه ؛ کارش تمومه و خلاص !! باید بذاریش کنار.
در مجموع بهت باید بگم که : اولا نمیتونی دست خالی بری مزاحم زندگی دختر مردم بشی ، چه عاشق باشی چه هوسباز !!
دوم اینکه عاشقی چشم آدمو بد کور میکنه و ناسازشها در رفتار و اعتقاداتتون رو نمی بینی و بعدا حالت گرفته میشه.
سوم اینکه مطمئن باش سبک سنتی و شرعی ازدواج و توکل بر خدا در هر شرایطی بهترین درمان و راه حل است . ( این تیکش تجربه خودمه که یه مدتی به یه دلیل مزخرف فکر میکردم یکیو دوست دارم ؛ از درس و زندگی افتادم و فقط نمازامو خوب میخوندم ، شاید هرکدوم 15 دقیقه میشد !! اما الان با اعتقاد راسخ به ازدواج سنتی اینجا نشستم و بهت میگم عزیزم عاشق نشو !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

امید که زندگی پرباری داشته باشی دلبندم :Mohabbat::Mohabbat::Mohabbat: :Kaf::Kaf:

به نظر من معرفت عشق میاره
همین که یکی و ببینی و از خود بی خود بشی که عشق نیست
چو بعدها که شناخت بیشتر پیدا کنی نظرت عوض میشه
عشق باید بعد از شناخت بوجود بیاد
به قول شکسپیر
The more I have know you
The more I have love you:ok:

بازم خیلی ممنون از جواب دوستان خوبم
حالا که دارم از شما چنیین جوابی دریافت میکنم به خودم میگم واقعا شاید این عشق نباشه نمیدونم ولی میخوام این عشق یا هر چی که شما میگید ترکش کنم لطفا کمکم کنید اول از همه امیدم به خداست
و دوم شما دوستای عزیزم

من نمی دونم باید چی بگم چون درک درستی از عشق اونم در 12 سالگی ندارم

فقط بهتون میگم فکر نمیکنید یه مقدار زوده که وارد اینجور مسائل بشوی؟؟!!

واقعا به قول یکی از دوستان جامعه ما به کدوم سمت داره میره ؟؟؟که 12 ساله هاش عاشق میشوند میخواهند ازدواج کنند 35 ساله هاش هنوز به فکر خوشگذرونی هستند!!!!

سلام.جزو اولین پست هایی هست که میزنم.

عزیزمن.من 16 سالم هست و ای کاش اون تجربه ای که توی میخوای همینطوری الکی الکی داشته باشی توی اون سن رو من نداشتم.هر روز میاد توی سرم و اعصابمو خود میکنه.
این کمبود رو تا موقعی حس میکنی که یه چیزی کم داری.مثلا من الان اینترنت پرسرعت گرفتم و یک عدد ایفون 4اس هم دارم و یه کاسکو هم توی خونمون هست که همیشه پیششم و باید مراقبت ازش کنم.

حالا حالا ها خیلی زوده فکر ازدواج کنی...

طلوع;244222 نوشت:
سلام به تمامی بچه های اسک دینی دوستان نمیدونم چه کار کنم دارم عذاب میکشم .

سلام
من نمیدونم این احساسی که داری دقیقا چیه ؛
ولی تو همین چیزاس که روح آدم قوی تر میشه، تحملش زیاد میشه،
من یه کسی رو که خیلی دوستش داشتم، الانم همونقدر دوسش دارم، حتی بیشتر، خیلی هم دلم براش تنگ میشه، اما دیگه مث قبل بیقرار و در عذاب نیستم و میتونم زندگیمو بکنم.
راهش صبره.

سلام جناب طلوع ....داداش جان واقعا توفقط12سالته؟؟!!!!!!!!!!!!

آخي چقدر هنوز كوچولويي....ببخشيد اين طوري حرف مي زنما..آخه آدم خيلي جالبي هستي داداش من...

اگر اجازه بديد من به شما يه توصيه بكنم:

اول علت اين علاقه:
پسرهايي كه توي اين سال درگيرعاطفي پيدا ميكنند مستقيما يا تحت اثربرادران بزرگترن كه پابه سن جواني

گذاشتن،ياتحت اثرسركوب هاي شديد درخانه ان،يا اينكه دچاربلوغ زودرس شدن،يا استعدادهاي اودربعدكنجكاوي سركوب شديدخورده..

حالا اگرميشه اين سوالات روپاسخ بديد........ببينم اصلا اين علاقه؛ريشه اش ازكجاست.....تابه صورت روان كاوي بحث رودنبال كنيم..اگربودي پاسخ بده:

:1:شمادرخانه بامادرصميمي تري ياپدر...رفتارخانواده باشماچطوريه؟چندنفرين توي خونه؟بهشون چقدرنزديكي؟تو چندمي هستي درخانه؟
:2:آجي داريد يانه؟اگرآره چقدربهش نزديك وصميمي هستيد؟

:3:بيشترچه فيلم هايي نگاه ميكنيد؟ايراني؟خارجي؟هيجاني؟عاطفي؟

:4:توي خونتون نظافت رعايت ميشه؟اهل ورزش هستيد؟اوقات فراغت رو چطور ميگذرونيد؟

:5:ازنظر درسي چقدرزرنگيد؟يعني شاگرد اول هستي؟

:6:كودكي با بحران داشته ايي يانه همه چيزآروم يوده درمحيط خانواده؟

:7:اون دختر.......از نظر حجاب و زيبايي چطوره؟

چندبار همديگررو دقيق ديديد؟اوچندسال ازتو كوچيكتره؟

:8:بيشتراز چي اون خوشت مياد؟اداورفتارش؟متين بودنش؟نگاههاي پنهانيش؟كدوم؟

اگربودي جواب بده تا باهم ببينيم علت اين علاقه چيه؟

سلام!

دمت گرم خیلی باحالی!
ما 12سالمون بود ه رو از ب تشخیص نمیدادیم چه برسه به اینکه عاشق بشیم!
اینم اثرات پیشرفت علم و رسانه و ماهواره و مبایل است دیگه...!

میگم تو اهل گیم نت هم هستی؟؟؟ اگر هستی خبرم کن! میخوام باهات کانتر یا دوتا یا جنرال آنلاین بزنم! طوری که به کل فراموشش کنی....:Khandidan!: این قدر حال میده!!!
من که منم (24سال) وقتی از این فکرا میاد تو ذهنم با یک کار فرعی مثل همین بازی کردن کلا فراموشش میکنم تو که (12سالته) که دیگه جای خود داری.....

بچه جون این همه کارای باحال واسه انجام دادن هست که میشه سرت رو گرم کنی... خل شدی مگه میخوای ازدواج کنی؟


نههه پسرم نکن اینکارو
من پسرخالم 20سالش بود چندماه پیش با دختر مورد علاقش ازدواج کرد جفتشون مذهبیند اما الان پسره طرز فکرش عوض شده و کلی پشیمونه دپسردگی گرفته

ببین فقط به این احساس به چشم یه زنگ خطر واسه کنترل نگاهت فکر کن

اصلانم الان وقت ازدواج نیست به کاراته بچسب

وقتی تونستی زندگی خودتو بگردونی بگو مامان زن میخوام

ما هم 12 ساله بودیم پَ ما اون موقع ها به چی فکر میکردیم؟؟؟؟:Gig:اینکه امتحان جغرافی بشیم 20؟؟:khandeh!:

یه سوال ج بده:

فرض کن بهش رسیدی.:shadi:...خب میگه...شوهر جون 80 تومن پول بده میخوام برم ...مانتو بخرم....داری بهش بدی؟:dohkhtar:
هروقت داشتی اونوقت به این چیزا فکر کن

سلام
نمیدونم چی بهت بگم
من خودم به یکی از فامیلامون علاقه مند هستم و این علاقه برای مدت زیادی هست که مخفی کردم.
بنده این شخصا از وقتی بدنیا اومده میشناسم ولی تا پنج سالم بود که نگفتم عاشقش شدم. تا 18 سالگی که اصلا حرفی از عشق و عاشقی زدن کشکه . از حدود 18 سالگی فهمیدم بهش علاقه دارم ولی بخاطر اینکه اون بچه بود بی خیال شدم (البته خودمم بچه بودم) الان 23 سالمه و اونم امسال کنکور داده و شاید کمکم اقدام کنم . خواستم اینا بگم که اگه کسی را واقعا دوست داشته باشیم و یا کسی به ما علاقه داشته باشه و اون علاقه واقعی باشه قطعا میشه صبر کرد .

من از 6 تا 18 سالگی از این هوسا زیاد داشتم. خیلی خطرناکه. چهار تا خطر داره:

1- هوس اگه همش تو ذهنت باشه و در موردش حرف نزنی شدیدا تقویت میشه. تا وقتی مساله تو ذهنته دائم مثل آتیش رشد می کنه. از ذهنت بیارش بیرون.

  • حتی یه لحظه هم خجالت نکش و تردید نکن. پدر یا مادر تو در جریان بذار. حتما هم باید بدونن طرف کیه. خودت تنهایی اصلاً از پسش بر نمی یای. پدر و مادر ذاتا دلسوز فرزندشونن.
  • اگه من بودم به خواهر و برادرم هم می گقتم. مجبور شی راجع بهش حرف بزنی مساله از محدوده ذهنت بیاد بیرون و تو محدوده خانواده قرار بگیره.
  • اگه بین دوستای نزدیکت دوست صبور و مودب داری به اونم بگو. حتی اگه مسخره ات کنه باعث میشن مجبور شی راحع بهش حرف بزنی. ولی به هیچ وجه از دوستای مدرسه ات نباشه
2- الان غیر ممکنه کسی تو این قضیه آسیب نبینه. مثل نارنجکیه که خشابشو بکشی و حالا آماده منفجر شدن باشه. باید جایی بندازیش که کمترین آسیبو بزنه. پس بندازش طرف پدر مادرت.

اونا هیچ چیزیشون نمی شه. در عوض چند تا اتفاق خوب میفته


  • می تونن با این تجربه تا 6 سال آینده با هر تدبیری که لازمه ازت حمایت کنن. یعنی تو با این حمله دو تا متحد قوی برا خودت می سازی.
  • ضمنا دو نفرو داری که باهاشون دعوا کنی. این شدیدا فشار هوسو میاره پایین.
  • این پدر مادرتو در مورد رسیدنت به بلوغ و نیازت به حمایت بیدار می کنه. اگه پدرمادر کسی تو این سن از حمایت غفلت کنن کارش تمومه. اینو بهت قول میدم.
  • پدر مادرت تو دلشون ناخودآگاه خیلی کیف می کنن که بچه شون تا این حد بهشون اعتماد کرده که بیاد همه حقیقتو از همون اول رک و پوست کنده گفته
3- سنین نوجوانی ذاتا سنین خطرناک و بدی اند. انسان تغییر می کنه ولی نمی تونه این تغییرو بپذیره. خصوصا که شناخت شما از این تغییرات خیلی کمه. برا یاد گرفتنشم زدوتر از اینا باید اقدام می کردی. حالا دیگه فقط اطلاعات پدر مادر بدردت می خورن

عشق از شناخت حاصل میشه. غیر ممکنه این عشق باشه. ولی پدر و مادرت عاشق تو اند. این بهترین سنگر توست. از دستش نده. اگه از این کار خجالت بکشی به زودی هوس تو رو به کارای خیلی بی شرمانه تری وادار می کنه.

ممنون از همه ی شما که برای من ارزش قاعلید
ولی من مطمئنم که اگه به پدر یا مادرم بگم از خونه میندازنم بیرون

نقل قول:
ممنون از همه ی شما که برای من ارزش قاعلید
ولی من مطمئنم که اگه به پدر یا مادرم بگم از خونه میندازنم بیرون
پدر مادر حتّی اگه از خونه بندازنت بیرون اون بیرون مراقبتن. وقتی انداختنت بیرون امتحان کن. برو یه جایی که مطمئنی نمی بیننت آماده باش خودتو از یه بلندی پرت کنی پایین. یهو از ناکجا آباد سر و کلّه شون پیدا میشه.

خصوصاً مادر دوری فرزندشو نمی تونه تحمّل کنه. اگه بتونه بی خبریشو نمی تونه. اگه حتّی یه پدر دیکتاتور داشتی که مینداختت بیرون مادرت اونقدر پیشش گریه زاری می کرد که یا بمیره یا تو برگردی. پدر هم غصه شو نشون نمیده. فقط یهو سکته می کنه. یعنی بیرون انداختن تو از خونه برای پدر مادرت خطرناکه، نه برای تو.

ضمنا این یه مبالغه بیشتر نیست. تو تا حالا به این فکر کردی که پدر و مادرت زن و مرد اند؟ یه روزی عاشق هم شدن و ازدواج کردن؟ اگه خواستن بندازنت بیرون همینو بهشون بگو. این خطی که تو از اوّلش داری اشتباه میری رو اونا تا آخرش درستشو رفتن. مگه مرض دارن وقتی ازشون کمک می خوای بندازنت بیرون؟ به جای این خیالبافیا یه ذرّه به فکر جونت باش. این قضیه که تو توش افتادی می تونه عواقب خیلی بدتر از اونی که تصوّر می کنی داشته باشه.

aqa;244253 نوشت:

سلام به تمامی دوستان و ممنون از دوست عزیزمون جناب aqa اون کیلیپ صوتی که برامون گذاشته بودن من گوش دادم و واقعا خیلی به دردم خورد امیدوارم شما هم این کیلیپ صوتی رو دانلود کنید و ازش بهر ببرید چون واقعا خیلی خوب بود .
ممنون

امان از این حذف شدن ها.
من هنوز که هنوزه به ازدواج فک نمیکنم و احساس میکنم هرچه قدر خودم و تثبیت کنم به نفعم هست.
ازدواج همیشه هست اما انسان پیر میشه و دیگه نمیشه بعدا درس خوند و به آرزوها رسید.....
و بعدا به این و اون نگاه میکنی و حسرت میخوریی...
مثل بعضی دوستای من که دیپلم گرفته ازدواج کردن الان با حسرت به من نگاه میکنن و میخوان برن دانشگاه اما دیگه نمیتونن.
امسال من با دو سال پیشم خیلی فرق کرده من قبلانا خیلی ذهنم آماده تر بود و اشتیاقم هم بیشتر بود و شور و نشاط بیشتری هم داشتم که حالا کمتر شده .من با اون احوال حالا شدم این...
جوانی سرمایه ی بزرگی هست که به زودی خرج میشه و از دست میره پس بیهوده خرج عشق و اینا نکن که بعدا به دوستات نگاه میکنی سرت میخوری...
احساسات زود گذره و فورا آب میشه و میره مخصوصا وقتی بیست سالت شد و دیدی هیچی نشدی و هیچی به هیچی...
اما راه حل:
1- برو کلاس های تیز هوشان یا خارج از کلاس
2- برو کلاسهای کانون زبان و انگلیسی تو کامل مسلط شو که برگ برندست...
3- از الان به فکر المپیاد باش....
اگه این کار رو بکنی مغزت هم از حالت بچگی در میاد و تو رقابت میفتی و برگ ها ی برنده ی زیادی دستت هست که تو آینده تو میندازه و روان میکنه نه مثل بقیه که همه کارشون مکافات میشه...
از ما گفتن بود حالا بستگی به خودت داره که چه قدر به خودت ارزش قائل هستی!!!!

kocholo;268872 نوشت:
امان از این حذف شدن ها.
من هنوز که هنوزه به ازدواج فک نمیکنم و احساس میکنم هرچه قدر خودم و تثبیت کنم به نفعم هست.
ازدواج همیشه هست اما انسان پیر میشه و دیگه نمیشه بعدا درس خوند و به آرزوها رسید.....
و بعدا به این و اون نگاه میکنی و حسرت میخوریی...
مثل بعضی دوستای من که دیپلم گرفته ازدواج کردن الان با حسرت به من نگاه میکنن و میخوان برن دانشگاه اما دیگه نمیتونن.
امسال من با دو سال پیشم خیلی فرق کرده من قبلانا خیلی ذهنم آماده تر بود و اشتیاقم هم بیشتر بود و شور و نشاط بیشتری هم داشتم که حالا کمتر شده .من با اون احوال حالا شدم این...
جوانی سرمایه ی بزرگی هست که به زودی خرج میشه و از دست میره پس بیهوده خرج عشق و اینا نکن که بعدا به دوستات نگاه میکنی سرت میخوری...
احساسات زود گذره و فورا آب میشه و میره مخصوصا وقتی بیست سالت شد و دیدی هیچی نشدی و هیچی به هیچی...
اما راه حل:
1- برو کلاس های تیز هوشان یا خارج از کلاس
2- برو کلاسهای کانون زبان و انگلیسی تو کامل مسلط شو که برگ برندست...
3- از الان به فکر المپیاد باش....
اگه این کار رو بکنی مغزت هم از حالت بچگی در میاد و تو رقابت میفتی و برگ ها ی برنده ی زیادی دستت هست که تو آینده تو میندازه و روان میکنه نه مثل بقیه که همه کارشون مکافات میشه...
از ما گفتن بود حالا بستگی به خودت داره که چه قدر به خودت ارزش قائل هستی!!!!

سلام داداش ممنون ازت که این راهنمایی ها رو کردی من کلاس زبان نمیرم ولی میرم باشگاه خدا رو شکر تو ورزش بد نیستم ولی این مشکلمم اذیتم میکنه

سبزينه ظهور;253034 نوشت:

:1:شمادرخانه بامادرصميمي تري ياپدر...رفتارخانواده باشماچطوريه؟چندنفرين توي خونه؟بهشون چقدرنزديكي؟تو چندمي هستي درخانه؟
:2:آجي داريد يانه؟اگرآره چقدربهش نزديك وصميمي هستيد؟

:3:بيشترچه فيلم هايي نگاه ميكنيد؟ايراني؟خارجي؟هيجاني؟عاطفي؟

:4:توي خونتون نظافت رعايت ميشه؟اهل ورزش هستيد؟اوقات فراغت رو چطور ميگذرونيد؟

:5:ازنظر درسي چقدرزرنگيد؟يعني شاگرد اول هستي؟

:6:كودكي با بحران داشته ايي يانه همه چيزآروم يوده درمحيط خانواده؟

:7:اون دختر.......از نظر حجاب و زيبايي چطوره؟

چندبار همديگررو دقيق ديديد؟اوچندسال ازتو كوچيكتره؟

:8:بيشتراز چي اون خوشت مياد؟اداورفتارش؟متين بودنش؟نگاههاي پنهانيش؟كدوم؟

اگربودي جواب بده تا باهم ببينيم علت اين علاقه چيه؟


اگربودي جواب بده تا باهم ببينيم علت اين علاقه چيه؟
سلام دوست عزیز و ممنون از اینکه به تاپیکم اهمیت دادین حالا میرم سر جواب این سوالایی که پرسیدین:
1- با مادرم - بسیار عالی وصمیمی-3- بیش از اندازه- اولی
2- نه -
3- خارجی همه جوره
4- بسیار زیاد -خیلی خیلی زیاد - سر رایانه
5- متوسط - نه
6- خیلی راحت خدا رو شکر
7- زیبایی که بسیار قشنگه و حجابشم رعایت میکنه - زیاد هم دیگه ور دیدیم
8- اداب و رفتارش و متین بودنش و مخصوصا از نگاهاش وقتی به من نگاه میکنه از خودم بیخود میشم :ok:

نقل قول:
- با مادرم - بسیار عالی وصمیمی-3- بیش از اندازه- اولی
2- نه -
3- خارجی همه جوره
4- بسیار زیاد -خیلی خیلی زیاد - سر رایانه
5- متوسط - نه
6- خیلی راحت خدا رو شکر
7- زیبایی که بسیار قشنگه و حجابشم رعایت میکنه - زیاد هم دیگه ور دیدیم
8- اداب و رفتارش و متین بودنش و مخصوصا از نگاهاش وقتی به من نگاه میکنه از خودم بیخود میشم

ممنونم كه پاسخ داديد...

چون كه آجي نداري ممكنه دراين ايجاد علاقه تاثيرداشته باشه...

پس علت علاقه اين ميتونه باشه:

شماتجربه بودن با يه دختر هم سن وسال يا تقريبا نزديك به اون رو نداشتيد درخانه مثل يه خواهرتو خونه....

كه بابودن اين خلل مواجه ميشي با اون دختر....

يه دخترزيباواما باداشتن حجاب....كه البته بعدمادرانه قوي داره كه شما اين بعدرو يك بار تجربه كردي با مادرت...

اينكه به پركردن اين خلا نياز داشتي به سمت اون دختر كشش پيدا كردي اما اين كشش در ابتدا به خاطر اين بوده كه يه فاكتور شبيه به خواهر نداشته ات داشته باشي به سمت اون رفتي..

اما...

به خاطر اينكه تحت تاثير انواع فيلمهاي خارجي قرار گرفته ايدوزودتراز موعد صحنه هايي ديديد و با مسائل عاطفي با جنس مخالف زودآشناشديد پس ازاين نظر بيشتربه سمت اون دختروخصوصا ظاهرش نزديك شدي..

به اين نوع علاقه ميگن:علاقه كاذب...

ناراحت شديد؟
اشكال نداره...چون گاهي واقعيت مثل قهوه تلخ ميمونه....اولش تلخه اما كم كم مزه اش خوشمزه ميشه...

درحقيقت امر حس شمانسبت به اون يه جور مرهم خواهيه..وايجاد جوسازي به خاطر فيلمهايي بوده كه نگاه ميكنيد...

ظاهرا تحركت درخانه كم هم هست.....

براي اين كارمن ميخوام كه شما ازحالت خيال پردازي وكم تحركي خارج بشي...
اين خيلي مهمه كه سرفرصت وبه موقع به بلوغ برسي..

تامدت دو ماه فيلم هاي عاطفي نگاه نكن.....وبه جاي اون فيلمهاي هيجاني وپليسي و اسرارآميزنگاه كن(اينطوري نيمكره چپ شمافعال ميشه ومدتي ازعاطفه ونيمركه راست خارج ميشي..چون ظاهرا بيش ازحدمتعادل فعال شده)

ميخوام ورزش هايي مثل فوتبال كشتي و...رودنبال كنيد.....وحتي كلاس ورزش هم بريدو...مثل يه مرد

كارهاي مربوط به بيرون روبراي مامانت انجام بده...چون بچه اول هستي تاثيرگذاشته زوربزرگ بشي..

وصميميتت بامادرت باعث شده كه بعدمادرانه تو خيلي خوب به فعاليتش ادامه بده..اما بايد تمرين كني كه حس يك پسر با حس پدرانه مواجه بشي..

مدتي با پدرتون باشيد....ازش درمورد كارهاوشغلي كه داره كمي تقليد كنيد...
مرتب بادوستانتون فوتبال بازي كنيد..

توي بازي هاي كودكانه زيادشركت كنيد...

تايادتون باشه درواقعيت هنوز كوچيك هستي...وبه مرحله نوجواني نزديكي...

با برادرانت زياد بازي كن اگرداداشت اسباب بازي دارن بااون ها بازي كن...شايد برايت كمي شرم آور باشه به كودكيت برگردي اما اينكارو كن بذار كودك درونت دوباره زنده بشه... ...باهم سن وسال ها بازيها و ورزشهاي مناسب سنت بازي كن...


امااون دختر مدتي سعي كن اورو نبيني...بعدازاين فعاليتها...وقتي كه اورو ديدي تصوركن همون آجي هست كه نداري..ونگاه اون رو مثل خواهرت تفسير كن..چون اوهم كوچيكه ونگاهش از روي منظور نيست..

مشکل شما اینه که میخوای با این کارا بزرگ بشی....
و خودت و قاطی بزرگتر ها بکنی...
مگه هم سن و سالات چه اشکالی دارن آخه؟!
برو جوانیتو بکن تا چشم رو هم بداری می پرهو
تا به بلوغ فکری نرسی هیچ چاره ای من برات نمی بینم...
تنها کاری که می تونم بکنم اینه که دعا کنم زود عقلت بزرگ بشه!
ببخشیدا

سلام به تمامی دوستان و خیلی ممنون که به من توجه کردید
دوست عزیزمون اقای سبزينه ظهور گفتن که برو و ورزش کن بله من ورزش میکنم و رشته ورزشی من تای بوکس هستش و گفتن که تحرکاتون و زیاد کن من با رفیقام خیلی این ور رو اون ور میرم من زندگیم مثل بقیست و خدا رو شکر همه چی هم دارم اما من میخوام بدونم که چه جوری فراموشش کنم اخه برای ادم خیلی رنج اور که یه چیزی رو بخوای ولی نتونی بهش برسی

طلوع;244503 نوشت:
من سنم 12 ساله ولی عشقم جوری که حتی حاضرم براش بمیرم

ای بابا مارو یاد بچه گی ها انداختی اینم یه مرحله از زندگیته یکم صبر کن شوهر میکنه و میره

بابا ايول
منو يادبچگيهاي خودم انداختي!
بزار1خاطره تعريف كنم يادبگيري اين علاقه هاتواين سالهاچه خوبيهاوبديهايي داره!
تابستاني بودكه ازسال دوم ميرفتم سال سوم راهنمايي،كه اونفرد رو ديدم،خلاصه ازطرف خوشم اومد،ازقضا تواون دوران 3 يا4بار ديدمش!
ديگه بفهم كه چه احساساتي داشتم!
بعدازون دوران چندوقت نديدمش،اما ذهنم روياسازي ميكرد(بودن باهاش و...)
بعداز2سال و نيم عاشقي(عاشقي كه چه عرض كنم...)
فهميديم كه طرف اصلا مناسب مانيست!
بعدازچندوقت تلاش بالاخره ميتونستم بگم
كه آره ديگه اگرببينمش مثه 1دخترعادي باهاش رفتارميكنم!
تواون مدت ديگه سعي كردم بهش فك نكنم(و تو ذهنم درمورد من و اون رويانپردازم)
خيلي مهمه توذهنت پرورشش ندي!
من خودم ميگفتم به خودم كه كنكور رو ميدم توكنكور رتبه خوبي ميارم و بعدباهاش ازدواج ميكنم!
حتي درموردآينده هم فك نكن!
جنس مخالف ذهن رو به خودش مشغول ميكنه!
و ضمنابگم كه اون كسي كه دنبالش بودم الان چند نفر دنبالشن(يعني خيلي خيال باطلي بودكه فك كنم فقط من و اون)
من تو اين قضيه عاشق شدن تواين سن خيلي تجربه دارم(چون هم خودم هم يكي ديگه از دوستام...)
به اين فك كن كه چقد دختر تواين دنياهست،حالاجدا اين بهترينه؟
آيا اين دختر درآينده ازباحجاب به بيحجاب تغييرنميكنه(باوركن اتفاق افتاده)!
شرمنده داستان نوشتم!
فقط بگم بزرگ ميشي ميخندي به الانت!

بنده خدا چی میگی . چه خوب شد اینجا رو پیدا کردم چون این سوالو از هرکی میپرسیدم ، بارانی از احادیث بر سر من میبارید ! من از بچگی عاشق دختر عمه خودم بودم . هیچ وقت نتونستم بهش بگم . خانواده ما از بین 8 تا بچه خانواده پدری من تک هستن ، و مادرم هم از بین سمت خودش و کلا پدر و مادرم سر عقیدشون با هم ازدواج کردن و خلاصه خیلی معتقدیم . اما خانواده این عمه من که کوچکترین بچه بود اصلا اینطور نبودن و با بقیه فامیل هم عقیده بودن . سال پیش عید فطری عمه من تصادف کرد و با شوهرش از دنیا رفتن . دختر عمه من رفت شمال پیش پدر بزرگ پدریش ، و الان اونجاست . من 15 سالمه و اون 14 سالش . دوستان من هر کاری کردم نتونستم از توی دلم بندازمش بیرون . به مادرم هم گفتم ، گفتن که یکسری احساسات زودگذر توی این دورانه ، اما من نمیدونم چطور زودگذریه که ز حدود 8 یا 9 سالگی شروع شده و تمومی نداره ؟ و هر تستی دادم متوجه شدم واقعا عاشقشم . چکار کنم ؟ دارم میمیرم ! به هیچکس جز مادرم هم نگفتم !

به نظر من چون تو ذهنت پرورش داديش!
1نفر ميشناسم ازبچگي از1نفرخوشش ميومد خودش ميگفت اولش كم بود،اماكم كم زيادشد.
ازبچگي يعني11سالگي!
الان دوستم18ساله،اون طرفشم18ساله بوده!
الان طرف ازدواج كرد!
وقتي ميتونيد قبلش مشكل روحل كنيد،نزارين كار به اينجابرسه!
مثه من و دوستم نشيد!
به هرحال الان دوستم مجبوره اين قضيه روبپذيره!

نقل قول:
سلام به تمامی دوستان و خیلی ممنون که به من توجه کردید
دوست عزیزمون اقای سبزينه ظهور گفتن که برو و ورزش کن بله من ورزش میکنم و رشته ورزشی من تای بوکس هستش و گفتن که تحرکاتون و زیاد کن من با رفیقام خیلی این ور رو اون ور میرم من زندگیم مثل بقیست و خدا رو شکر همه چی هم دارم اما من میخوام بدونم که چه جوری فراموشش کنم اخه برای ادم خیلی رنج اور که یه چیزی رو بخوای ولی نتونی بهش برسی

[=Arial Narrow]
اول اينكه فكر كنم من مامان بزرگتون باشم:ok:

دوم اينكه داداش خوبم تنها راه ورزش نيست.....من بيشتر روي اين موضوع تكيه دارم كه از نيمكره راستت درذهن فاصله بگيري و بري سراغ نيمكره چپت

الان شما دليل اصلي اين علاقه كاذب رو فهميدي....ازروي علتش ميشه راه رو پيدا كرد...

يه برنامه يك ماهه واسه خودتون ترتيب بديد وبعدش تمام اون راهكارهارو كه درپست قبلي دادم رو كم كم اجرا كنيد...

كودك درونت زودتر از موعد بزرگ شده....من ميخوام كه به اون دوباره فرصت بدي(همه آدمها كودكي دردرونشون دارن)
بازيهايي كه درگذشته داشتي دوباره شروع كن به اون بازي هابرگرد..

بادوستان كوچيكترازخودت بازي كن...داداشات كه ازخودت كوچيكترن...

فيلم عاطفي نگاه نكن توي اين مدت و سمت اون دخترتامدتي نرو...

بيشتروقتت رو به بازي با بچه هاي كوچولو بگذران...اين كمك ميكنه ذهنت ازفشاروارد شده ازسمت بزرگ شدن زودرس خارج بشه...

هرگز نگيد چطوري فراموشش كنم...قرار نيست كسي روفراموش كني...فراموش كردن يعني حذف كردن يه جمله كه شده ملكه ذهن تو به زور...

ذهن تو نميتونه اين كاررو بكنه..

پس من ازشماخواهش ميكنم كه درفكركناراومدن با موضوع باشيد...ونه فراموشي..

اگربخواهي روي فراموشي وياخود دختر تمركزكني...بيشتردرگيرميشي...اما اگر ازراهكارهايي اسفاده كني كه درحاشيه هستن راحت باموضوع كنارميايي...

اگرسوالي واسه ادامه راهكارها داري بگو...



naser.alhojjah;269711 نوشت:
بنده خدا چی میگی . چه خوب شد اینجا رو پیدا کردم چون این سوالو از هرکی میپرسیدم ، بارانی از احادیث بر سر من میبارید ! من از بچگی عاشق دختر عمه خودم بودم . هیچ وقت نتونستم بهش بگم . خانواده ما از بین 8 تا بچه خانواده پدری من تک هستن ، و مادرم هم از بین سمت خودش و کلا پدر و مادرم سر عقیدشون با هم ازدواج کردن و خلاصه خیلی معتقدیم . اما خانواده این عمه من که کوچکترین بچه بود اصلا اینطور نبودن و با بقیه فامیل هم عقیده بودن . سال پیش عید فطری عمه من تصادف کرد و با شوهرش از دنیا رفتن . دختر عمه من رفت شمال پیش پدر بزرگ پدریش ، و الان اونجاست . من 15 سالمه و اون 14 سالش . دوستان من هر کاری کردم نتونستم از توی دلم بندازمش بیرون . به مادرم هم گفتم ، گفتن که یکسری احساسات زودگذر توی این دورانه ، اما من نمیدونم چطور زودگذریه که ز حدود 8 یا 9 سالگی شروع شده و تمومی نداره ؟ و هر تستی دادم متوجه شدم واقعا عاشقشم . چکار کنم ؟ دارم میمیرم ! به هیچکس جز مادرم هم نگفتم !

سلام دوست عزیز تو هم تقریبا مثل من هستی ولی خدا رو شکر برای من پدر و مادر اون دختر نمردن .
راستی خدا رحمت کنه عمه و شوهر عمهت رو :Gol:

سلام
به یاد اخرت بیفت

خب من که گناه نکردم ! میگم چطور به این عشق دست نیافتنی پاسخ بدم ؟
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه ...
با توجه به پست قبلیم جواب معقول بدهید لطفا !

کمتر به ماهواره نگاه کن.
موسیقی گوش نده.
دوستات و عوض کن.
درس بخون
با بچه مثبتا بگرد
بازم بگم

ازهرچی عشق و عاشقی متنفرم

خدا شمارو هم نجات ده ان شالله

سلام به همه دوستان و این نوجوون 12 ساله ما! از اول که حرف های همه رو خوندم اکثرا تو رو نهی کردن که عاشقی نشی!! :vamonde::_loool: بی خیال شو!! :offlow:زوده:Narahat:

با خودت خلوت کن که میخوای باهاش زندگی کنی یا نه؟ اگه آره یا علی بگو برو جلو اکثر علما و انسان های بزرگ هر موقع احساس کردن نیاز به ازدواج دارن رفتن جلو و نذاشتن به گناه بیافتن!! آقای قرائتی میگفت نیمی از مشکل جوونهای الان اینه که اون غریزه خدادادی رو سرکوب میکنن و کار به جاهای دیگه میرسه ! اگه پدر مادر میتونن حمایت کنند برو جلو ، پیامبر (ص) فرمودند که دختر تو خونه پدرش نباید به بلوغ برسه و پسر هم همینطوره حالا الان بگیم خیلی از مشکلات وجود داره درسته ولی اگه همت داشته باشی و قناعت با کمترین میتونی به بهترین برسی ! به نظر من فراموش شدن عشق غیر ممکنه!!! رفتی جلو و نشد اون موقع است که باید راضی باشی به رضای خدا و بعد بگی که قسمت نبود! اول تلاش کن برای عشقی که میگی و اگر نشد صبر کن و از خدا بخواه بهترین رو برات بخواد.:Gol::Gol:

رهجو;271100 نوشت:
سلام به همه دوستان و این نوجوون 12 ساله ما! از اول که حرف های همه رو خوندم اکثرا تو رو نهی کردن که عاشقی نشی!! :vamonde::_loool: بی خیال شو!! :offlow:زوده:narahat:

با خودت خلوت کن که میخوای باهاش زندگی کنی یا نه؟ اگه آره یا علی بگو برو جلو اکثر علما و انسان های بزرگ هر موقع احساس کردن نیاز به ازدواج دارن رفتن جلو و نذاشتن به گناه بیافتن!! آقای قرائتی میگفت نیمی از مشکل جوونهای الان اینه که اون غریزه خدادادی رو سرکوب میکنن و کار به جاهای دیگه میرسه ! اگه پدر مادر میتونن حمایت کنند برو جلو ، پیامبر (ص) فرمودند که دختر تو خونه پدرش نباید به بلوغ برسه و پسر هم همینطوره حالا الان بگیم خیلی از مشکلات وجود داره درسته ولی اگه همت داشته باشی و قناعت با کمترین میتونی به بهترین برسی ! به نظر من فراموش شدن عشق غیر ممکنه!!! رفتی جلو و نشد اون موقع است که باید راضی باشی به رضای خدا و بعد بگی که قسمت نبود! اول تلاش کن برای عشقی که میگی و اگر نشد صبر کن و از خدا بخواه بهترین رو برات بخواد.:gol::gol:


عزیز من پسر تو ونه ی خودش به بلوغ برسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس خدا چرا این عقل و که این قدر کاربردش کمه بعد دوران بلوغ به تکامل می رسونه؟؟؟
آیا بهتر نیست انسان این مهمترین انتخاب زندگیشون با شرایط خیلی بهتر انجام بده.
من الانم با 4 سال پیشم 180 درجه فرق کرده .
اون دوران انسان ثبات شخصیتی نداره که بخواد ازدواج هم بکنه!!!
درسته نمیشه فراموشش کرد اما میشه خیلی کمرنگش کرد طوری که اذیت نشیم...
بچه های امروزی با گذشته چه فرقایی کردن جز این که اونقدر ماهواره فیلم های آنچنانی میبینن و موسیقی و عکس و شلوغ بازی با دوستانشون در میارن که احساساتشون تحریک میشه و بدبخت میشن...
احساسات زود گذر هست نباید اعتنا بشه باید کارهایی که باعث تحریکش میشه رو انجام ندیم..
اگه آقای قرائتی میگن برین تو دانشگاهها ازدواج موقت بکنین به خاطر فساد توی دانشگاه هاست که اون هم دلیلش ماهوار ه هاست..
میخوان این فساد قانونی بشه...
لطفا با آگاهی بیشتر یاری کنین!

لطفا با آگاهی بیشتر یاری کنین![/QU

من فقط یک تجربه خوب زندگی رو گفتم شاید برای ایشان کار ساز نباشه شایدم باشه!! حرف های شما هم قبول :ok::ok:

میشه از نظر عرفانی به قضیه نگاه کرد...؟
نظرتون چیه؟

موضوع قفل شده است